علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا نوید گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    استاد عزیزم سلام . ممنون ، متشکر و سپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده . واقعا این فایل خودش یک دوره بود و با گوش کردن چندیدن و چند باره ی همین فایل علائم احساس عدم لیاقت ، تغییر و تحول عظیمی در زندگی و روابط تک تک ما اتفاق خواهد افتاد .

    حرف های درست ، آگاهی ها و نشانه های درست همیشه برای همه ی انسانها هست . چه مطلب رایگان باشه و چه بهایی باید براش پرداخت بشه . چه عباسمنش بگه ، چه گوشه ی یه مجله به عنوان داستان کوتاه درس زندگی باشه و یا رفتن پیش یک روانشناس و مشاوره ها و حتی یک بیت شعر اما بیداری مهمه . خیلی وقت ها ما خودمون رو میزنیم به خواب و عمدا نمیخوایم بفهمیم . چون فهمیدن خیلی سخته ، تغییر خیلی سخته ، ساختن خودمون از نو خیلی سخته و همه ی اینها خیلی سخته چون ما فکر میکنیم که سخته و در حقیقت سختی ای وجود نداره … همش زندگیه ، همش یک مسیر زیباست .

    اون لحظه ای که آدم میفهمه کمال چیه و سعی میکنه زندگیش رو بر مبنای رسیدن بهش تغییر بده و نه اقدامات بزرگ و اساسی بلکه تغییرات بسیار کوچک که هر کدام به صورت ریشه ای ما را تغییر خواهند داد .

    باید بگذریم از گذشته مان و جاری باشم در لحظه ی اکنون و لذت ببریم و هیچ نترسیم که در آینده چه خواهد شد .

    باید بگذریم از پدر و مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزند و حتی خودمان در گذشته و اینکه چه کارهایی کردند و چه اتفاقاتی برایمان رقم زدند . تکرار میکنم : بگذریم حتی از خودمان در گذشته .

    و اگر درک کنیم این را که :

    واقعیت چیزی نیست که واقعا اتفاق افتاده بلکه دریافت تو از واقعیته .

    زندگی مان تغییر خواهد کرد .

    در مرحله ی اول فقط کافیست بخواهیم بفهمیم و نه اینکه بفهمیم . در مراحل بعد و فهم کامل تر خواهد شد .

    آگاهی های این فایل بسیار زیبا بودند و هر کداممان ممکن است اطرافمان چنین مثال هایی را دیده باشیم و بعضا حتی خودمان مثال گل درشت هستیم … اگر هدایت شدیم به این فایل یعنی میخواهیم بفهمیم و مراحل تکاملی فهمیدن را طی کنیم تا به درک برسیم . درک خودمان که مــــــا چگونه فکر میکنیم ؟ مـــــا چگونه میبینیم ؟ مــــــا چگونه برداشت میکنیم ؟

    و وقتی به خودمان فکر میکنیم و در خودمان عمیق میشویم متوجه میشویم که تمام جهان خودمان بوده ایم و تمام بازخوردهایی که از هرکسی حتی از خودمان گرفته ایم ، تماما از درون ما سرچشمه گرفته است و تمام جهان از مرکز وجود ما سرچشمه گرفته . کافیست خودمان را بشناسیم و برای خود ارزش قائل شویم . کافیست فقط بخواهیم بفهمیم . کافیست هر روز فقط وفقط یک قدم بخواهیم تغییر کنیم به سمت شناخت خودمان و چشم دل را باز کنیم و با گوش جان بشنویم .

    ایمان دارم این محصول هم مثل دیگر محصولات به تک تک ما کمک خواهد کرد تا باز بیشتر خودمان را بشناسیم و بفهمیم . امیدوارم برداشت های درستی از واقعیت زندگی تان داشته باشید و رابطه ای سرشار از عشق را تجربه کنید با خودتان .

    بازهم انگشتانم روی کیبورد حرکت کردند و من نوشتم و نمیدانم این کامنت برای چه کسی است و من فقط خیلی الهامی آن را نوشتم …

    استاد عزیزم و دیگر دوستان هم مسیرم دوستتان دارم و برای تک تک شما عزیزانم آرزو و طلب خیر و مهر و عشق میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه اسگندری گفته:
      مدت عضویت: 751 روز

      سلام دوست عزیزم

      اون تیکه‌ی که نوشته‌ی تمام جهان خودمون هستیم،تنمو لرزوند،ی لحظه غصه‌م گرفت که چیکار کردیم ما با خودمون،چه جاهایی خودمون رو کوچیک کردیم و از خواسته‌هامون دست کشیدیم چون اونا رو بزرگ دیدیم و خودمونو کوچیک

      ممنونم عزیزم بابت کامنت زیبایی که نوشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا نوید گفته:
        مدت عضویت: 2259 روز

        سلام فاطمه‌ی عزیزم ‌.

        سپاسگزارم از توجهت به کامنت من دوست خوبم .

        واقعا این جهان فوق العاده است که مثال یک بازی قوانین ثابت دارد و ما اگر خوب بازی را بلد باشیم ، می‌توانیم تمام گنج های نهان آن را کشف کنیم و در زندگی نهایت لذت را ببریم و این تنها با کنترل افکار و باورهایمان امکان پذیر است . باید هر روز قانون را مرور کنیم و مراقب ورودی هایمان باشیم و بدانیم دقیقا چه چیزی از جهان می‌خواهیم تا هدایت شویم ️ دوست خوبم در مسیر درست و در پناه الله باشی️️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    درودفراوان به استادعزیزم ومریم نازنینم

    وهمه دوستان عالیم

    خداروشاکروسپاسگزارم بابت احساس لیاقتی که هرروزسعی کرده ام درتمام جنبه های شخصیتی ودرزندگیم داشته باشم که این رامدیون تمرکزلیزری روی فایل های زندگی دربهشت وسفربه دورآمریکاورفتارهای استادومریم عزیزمی دانم ودوره های بی نظیرکه وقتی هرروزدراین کلاس حاضری زده وازخداوندمی خواهم که درسهای امروزم رابه من نشان دهدتادرعملکردم آن رابرای خودثابت کنم توانسته ام احساس لیاقت رابرای خودم پررنگ کنم .

    وقتی خودم رادوست دارم وبه خودم احترام می گذارم وازهرلحاظ خودکفایی رابرای خودرقم زده ام دیگرهیچ وابستگی باقی نگذاشته ام ووقتی وابسته خداوندشدم احساس لیاقتم افزایش پیداکردواین رونددربهبودی ام نقش بسزایی داشته وخداروشکرمی کنم.

    وقتی احساس لیاقت دارم حدومرزهامشخص است ومن فقط روی رفتارهای خودم متمرکزمی شوم اینطورباعث شده عزیزدلم هم کنارم احساس همبستگی بیشتری داشته باشدوهمدیگرراعاشقانه بدون هیچگونه مالکیتی وتعصبی دوست داشته باشیم ورهایی وآزادی تعریف شده ای داشته و بدون کنترل وقضاوت ودرگیربودن زندگی کنیم وازلحظه هایی که خداوندبه ماهدیه داده باشادی ولذت واحترام به همدیگرسپری کنیم .

    خداروشکرمی کنم که درکناراستادعزیزم توانستم ازخودم مریمی قوی بسازم وبدون هیچگونه ترسی باخداوندگام بردارم وازاستادم وصحبتهای نابش بهره .

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    سلام سید حسین عباسمنش عزیز، دوست قدیمی و صمیمی.

    این کامنت رو فقط مخصوص خودت مینویسم. اگه نفس گرم تو که کلام الله رو میگه نبود، من سالها پیش توی زندگی بریده بودم.

    تو سید عزیز، برای من بالاترین و بهترین برند توی حوزه های خودشناسی، خداشناسی، اقتصاد، فرهنگ، علم و … هستی. دلیل اعتبار برندت هم اینه که این آگاهی ها از وجود برتر رب العالمین نشات گرفته.

    کاملا اعتقاد دارم که اگر مردم کشوری سبک زندگی تو رو پیاده کنن، اون کشور با اختلاف بهترین کشور در هر موضوعی اعم از اقتصاد، فرهنگ، رشد، آگاهی، علم و … خواهد شد.

    همین الان شاید 95 درصد مردم کشورهای پیشرفته هم این آگاهی ها رو بکار نمیگیرند. سطح این آگاهی ها از هر آگاهی دیگری بالاتره چون زمینی نیست، کهکشانیه. قانون هایی که میگی در کل کیهان کارایی داره.

    نتونستم جلوی خودمو بگیرم و باید حتما این تحسین رو برات مینوشتم.

    مثالهایی که میزنی عالیه، یک ماچ گنده از طرف من، از اصفهان تا شمال فلوریدا روی پیشونیت.

    فاصله ی اصفهان تا فلوریدا زیاد نیست، به شرط اینکه این راه رو با فرکانس و امواج الکترومغناطیس طی کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    فاطی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2375 روز

    بنام خدای هدایتگرقشنگم

    سلام به اساتید توحیدی قشنگم

    و شماها دوستای قشنگم

    خداروشکرمیکنم هزاران بار برای هم مداری م با این دوره

    خودش همه کارها رو انجام میده وقتی توکل کنی و با ایمان درخواس کنی

    خیلی مشتاق دوره بودم و باورم بود مسله ریشه‌ ی من عدم احساس ارزشمندی هس و قبلن درخواسشو فرستاده بودم ،

    همزمان با سفر جدید گفتید آماده شده و من در پوست خودم وول میخوردم

    میدونسم باید تمرکزم رو زیبایاا بزارم تا زمان مناسب ش

    و چقد از این سفر لذت بردم با اشک شکرگزاری میکردم

    راجب این دوره :

    همین ک با تکامل به درک نیازم به این دوره رسیدم ،خود این نشانه ارزشمندی

    همین ک در شرایطی مالی بدون ثبات (البته فعلا) تونستم تهیه ش کنم ،ینی لایق این دوره م

    همین ک اینجام، ینی بسیار ارزشمندم

    خداروشرگ هزاران بار

    استاد این بکگراند تون رو خیلی دوسدارم

    الان برام یادآور الگوهای تکرار شونده س

    ک کاملا هم راستای این دوره س

    ک پیشنهاد میکنم به دوستام اونا رو هم مرور کنن

    ایقد خواسته م شد ک منم یه نقشه بزرگ از آمریکای قشنگم دارم

    فقد مونده اون لایت های رنگی مورد علاقه خانم شایسته قشنگم ک اونم جذب میکنم

    البته من مدل دیگشو دارم اما

    لیاقت بیشترشم دارم

    و تحسین میکنم این ست زیبا و هماهنگ بند اپل واچ با لایت دیوار و رنگ کلاه تون

    اول متن رو خوندم و هی یادم میومد

    باز،نجوا اومد ،مسله ت عمیق تر از،اینه نمیتونی حلش کنی

    اما من با یادآوری مثال های هدایتم کمش کردم.

    من این سرمایه احساس لیاقت، علیرغم لیاقت م از دست دادمش

    اما ایمان دارم دانشجوی خوبی هستم

    استاد قبلا فایل های خیلیییییی زیادی با شما تجربه کردم ک انگار روبرو من نشستی و برام حرف می‌زنید،

    اما اینبار عجیب فرق داره

    اول از اینکه به این سطحی رسیدم تا بشنوم این آگاهی رو خوشحال م

    و دوم می‌فهمیدم چی میگید،با وجودم گوش میدادم و میبلعیدم،

    این اولین دوره منه

    انگار استاد خصوصی من اید

    چندین بار گوش دادم ،با رسیدن به مثال‌ها گریه م گرفت از ایهمه سال

    لازمه بارها باز بشنومش

    اما جوابها:

    -کسی ترفیع بگیره و حس کنم من لایقش بودم آره حسادت داشتم و میدونسم بخاطر احساس عدم لیاقت نگرفتم

    -این مدت ک تصمیم به شروع کار داشتم و لازم بود اونجا معرفی کنم خدمات رو ،آره خیلی شواف داشته فضای مجازی،

    البته تونستم با تمرکزم به مطلب مورد نیازم برا خودم دلیل منطقی آوردم ک موقع شروع جلسه اول تمام اعلان ها رو خاموش کردم

    -راجب مقایسه والد گفتید ، از،کودکی همیشه بوده حتی الان هم مث یه الگو تو خانواده م هس,

    و ذهنم ایجور تربیت شده انگار

    حتی تو روابطم همینجور م

    با وجودی ک از وقتی با شمام دلیلشو میدیدم در خودم اما راه حل پیدا نمیکردم

    هر چند من نسبت به قبلم خیلی بهتر شدم و میدونم تمرکز رو خودم باید باشه ولی فک کنم بارورسازی بلد نیستم

    چون باز درگیر این الگوهای تکرار شونده محدود کننده هستم

    – قبلا یه حس کوتاه چند دقیقه بدجنسی از موفقیت دیگران داشتم چون میدیدم منم میتونستم اما چرا نرسیدم البته الان میدونم فقد باید تحسین کنم

    -در مورد باشگاه با وجود اینکه باربی م و استایلم قابل قبوله حتی دیگران بهم گفتن اما باز اونجا دلم میخاس مث اونا بودم با اون حجم عضله

    – واای باز مقایسه و سرکوفت زدن های همیشگی خانواده ،تمام عزت نفسمو میگیره

    -راجب وضعیت مالی بازم همین پاشنه آشیل بیداد میکنه

    – الان ک تو رابطه ی نیسم خیلی وقته ک اونم نداشتن همین حس . مقایسه میکنم روابط،اطرافیانم با الگوی ک خودم دارم

    البته تو دفترم سوالات رو با جزئیات بیشتر نوشتم

    و البته با لیاقت درخواست هایی ک در طول دوره قراره بهشون برسم هم نوشتم و بسیار حس خوشبختی دارم

    از اینکه قراره خود واقعی ارزشمند توحیدی م بشم مسرورم

    به شکل دیگه ی شکرگزارم

    اصلن یه حس لطیف قشنگی دارم ،تا 4 صب با خدایم مرور کردیم زندگیمو

    یه خواسته ساده نوشتم

    6 صب انجام شد

    باور می‌کنید

    بازم خدای قشنگم رو شکرگزارم برا این کعبه ش

    برای همه ی شماها ک قراره سعادتمندترین و خوشبخت ترین بنده های توحیدی خالقمون بشیم

    الهی آمین

    خدایا شکرت میدونم،ک هر چقدم بگم کمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    سلام استادم

    هر چی بیشتر از زمان پخش فایل گذشت بیشتر و بیشتر خودم و رو در سال های قبل میدیدم.

    خودم و مرور کردم و دیدم موردی نیست از صحبت های شما که من تجربه نکرده باشم حالا با شدت بیشتر یا کمتر. ماه های قبل از آشنایی با شما، به حدی احساس بی لیاقتی داشتم که بارها فکر میکردم حتی خدا هم حاضر نیست صدای من و بشنوه یا اگر هم درخواستی کنم از یه جایی به بعد به بالا نمیرسه که حتی خدا بشنوه و من کلا ته چاه عمیق ام و بدجور خودم و سرزنش میکردم که حقته!! خودت با علم به اینکه می دونستی تصمیماتت اشتباه هست از سر ترس، خجالت، نا امیدی این انتخاب ها رو کردی!! از همه چیز بخصوص ازدواج ام پشیمون بودم و فکر میکردم این تقاص تمام اشتباهات من هست و ترس عجیبی داشتم از اینکه سن ام بیشتر از 30 شده و نه تنها هیچ موفقیتی ندارم بلکه متنفر بودم به اهدافی که سال های قبل برای خودم تعیین کرده بودم و جز چند مورد، میدیدم که به هیچکدوم نرسیدم، با صدای بلند گریه میکردم و دوست داشتم بمیرم و چقدر با عصبانیت با خدا حرف میزدم.

    اول آشنایی من با شما بود که فرصت شد که تنها باشم به مدت 4 روز حالم خیلی بد بود و از اینکه بعد مدتها فرصت شده که تنها باشم. شروع کردم به نوشتن از دورترین خاطراتم، از اونجایی که دیگه به قبل و یادم نیست و نوشتم اومدم از چکاب فرکانسی شما ایده گرفتم و شروع کردم مرور زندگی ام. مینوشتم گریه میکردم خسته میشدم پاره میکردم داد میزدم فحش میدادم به خودم و دوباره مینوشتم.

    رفتم سراغ اینکه چه افرادی رو برای دوستی انتخاب کردم، از نظرم چه ویژگی هایی داشتند، من چه احساسی به اونها داشتم و چرا رابطه قطع شد؟ آیا من پشیمان بودم از رابطه یا خوشحال؟ و اینکه اون رابطه برای من ضرر بود یا سود؟ من کجاها باج دادم؟ چه رفتارهایی به نظرم غلط بود؟ اگر نمیکردم چطور میشد؟ اصلا چرا اون کارها رو کردم؟

    من دنبال این بودم بفهمم یعنی چی که گفتید خودمون جذب میکنیم بر اساس باورهامون! یعنی چی فرکانس فرستادیم دنبال باور پشت رفتارهای مشترک ام بودم. یادمه نه تنها میلی برای غذا خوردن نداشتم و چیزی درست نکردم بلکه وقتی یکم گرسنه میشدم نان از فریزر در میاوردم گرم میکردم خالی میخوردم اما چایی پشت هم میخوردم و فقط برام مهم بود بنویسم و خالی بشم از هجوم این همه حال بد.

    یه بخش نوشته هام مربوط بود به اینکه بیام و زندگیم و اونجوری که فکر میکردم اگر انجام میدادم بنویسم از همون خاطراتی شروع کردم به نوشتن که مربوط میشد به وقتی که سن ام کم بود مثلا کلاس سوم دبستان اگر درست فلان کار و میکردم شروع کردم به جلو اومدن، اگر زبان و ادامه میدادم اگر تکواندو رو ادامه میدادم چرا تسلیم شدم و بر خلاف میل مادرم نرفتم رشته دلخواهم و بخونم … هدفم این بود یکبار برای همیشه بشینم بنویسم و خودم بنویسم از همه چیزهایی که تو مغزم مرور میشد و عین خوره پیش میرفت.

    رگه های احساس عدم لیاقت من دقیقا از زمان مهد کودک رفتن من بود، جایی که مربی مهدم «پروانه جون» به کسی توجه میکرد و به من نگاه نمیکرد شروع شده بود تا به سال های بعد اما رفته به رفته این احساس با قدرت بیشتر و گستردگی بیشتر در جنبه های مختلف زندگیم.

    من به شدت خودم و زیر نظر گرفتم و این شد جزیی از عادت من، مثلا مدت ها قبل در بخش دیدگاه های هر فایل، روی دیدگاه

    دوستانی که مطالب مفیدتری داشتند، مهر لایک زده میشد و اون مدت یه حس عجیبی داشتم که تلاش کنم دیدگاه رو طوری بنویسم که من هم لایک بخورم و خیلی از وقت ها اونجور که دلم میخواست نمیتونستن راحت بنویسم چون خودم و تو چارچوبی قرار میدادم که اگر تایید بشه یعنی من هم در مسیر درست هستم، قطعا درست رفتار کردن شاگرد به آموزش ها و تایید گرفتن از استاد میتونه قوت قلبی باشه برای اینکه داری راه و درست پیش میری، اما اینکه من دیدگاه بنویسم و بعد بیام گوشی و چک کنم که آیا تایید شد، مهر لایک خورد، ااا نخورد !! و حس بد بعد از لایک نخوردن برام آلارمی شد که به خودم بیام و ببینم حالا که تلویزیون و محدود کردم با افراد نامناسب کمتر رفت و آمد میکنم، این نیاز تایید شدن اومده تو مهر لایک گرفتن جمع شده چون محدوده ارتباطات من شده بود دیدگاه بچه ها و آموزش ها و این احساس اینجا داشت خودش و تغذیه میکرد.

    صد البته رگه های احساس عدم لیاقت هنوز همراه من هست و استاد واقعا میفهمم که یعنی چی که میگید باید همیشه رو خودمون کار کنیم، مثلا چند وقتی هست برای پیج اینستاگرام کار مشترک خودم و همسرم محتوا می گذارم و این و به وضوح در خودم دیدم که وقتی که فردی از همکار ان بسیار موفق ما رو فالو میکنه حس خوبی دارم، این حس بیشترش به این برگشته که چون اون فرد در زمینه کاری تاپ هست و اومده فالو یا لایک کرده برام حس بهتری داشت و وقتی که کسی آنفالو میکرد خیلی مویرگی ناراحت میشدم، یا هفته پیش با جمعی از دوستان پیک نیک بودیم که یکی از خانوم ها سوال کرد که: نگار بار اول که من و دیدی فکر کردی چطور آدمی هستم؟ و همین شد موضوعی برای جمع که هر کس نظرش و درباره ملاقات اول با افراد حاضر در جمع بگه، قطعا اگر نگار سابق بودم خیلی کنجکاو بودم ببینم که چی فکر کردند و اگر اشتباه فکر کرده بودن تلاش میکردم با صحبت هام نظرشون و نسبت به خودم بهتر کنم با این حال هنوز خیلی جا داره که رو این بخش از خودم هم کار کنم.

    چند روز پیش مطلبی خوندم که نوشته بود” که همه افراد بر اساس تفکرات خودشون درباره مسایل نظری دارند. گاهی در مورد ما نظر منفی دارند که برای ما خوشایند نیست و فکر میکنیم که اشتباه کرده و بهم میریزیم؛ گاهی هم نظرات مثبتی درباره ما دارند که ما رو خوشحال میکنه، اما نکته مهم این جاست که هر وقت به این بینش رسیدیم که هویت ما به خودمان مربوط و محدود میشه و این حق و به همه افراد بدیم که هر جور که دوست دارند درباره ما و سایر مسایل فکر کنند «چه خوب چه بد» و طرز تفکر اونها درباه ما فرقی نداشته باشه و تحت تاثیر احساسات بعد از شنیدن نظراتشون نباشیم، اون موقع بدون جای درست ایستادی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    علائم احساس عدم لیاقت قسمت اول

    • احساس نیاز به تایید دیگران، به عامل بیرونی برای داشتن احساس بهتر و ارزشمندی : من توی حوزه های که افراد دیگه رو قوی تر از خودم میبینم دوست دارم بیان و تایید کنند منو مثلا با بهترین استاد دانشکده پروژه برداشتم و همش وقتی میرم پیشش دوس دارم از من تعریف کنه تا من احساس بهتری داشته باشم ولی مثلا توی خانواده ازون جایی که همه رو از خودم پایین تر میبینم دیگه این نیاز رو حس نمیکنم که کسی باید ازم تعریف کنه ولی وقتی در جایی باشم که فکر کنم طرف حالا به هر طریقی از من جایگاه بالاتری داره من نیازمند تایید و تشویق دیگران هستم

    • توی رابطه عاطفی من اگه دوستم ناراحت باشه ازش میپرسم که از دست من ناراحتی؟ من چیزی گفتم؟ چیزی شده؟ یا هر چند روز یکبار میپرسم که دوسم داری؟ چرا دوسم داری؟ چقدر دوسم داری؟ حتی روزهای اول من کل کار و زندگیم مختل شده بود و نمیتونستم روی هیچ چیزی تمرکز کنم چون دوست داشتم صبح تا شب یا پیش هم باشیم یا چت کنیم و اگر مثلا طرف میگفت دو ساعت داشتم کتاب میخوندم من این سمت چقدر ناراحت میشدم

    • خداروشکر توی زمینه لباس خیلی حساس نیستم و از استاد یجورایی ایده گرفتم، اصلا اهل این که ست کنم یا نظر بقیه برام توی لباس پوشیدن مهم نیست ولی وقتی لباس شیک و خوشگل میپوشم بسیار اعتماد به نفس میگیرم

    • من از زندگیم میزنم از همه تمرکزم میزنم که با طرف وقت بگذرونم و پیشش باشم اونم نه زمان کم منظورم صبح تا شب هستش خصوصا اوایل که در یک ماه حدودا 20 روز من صبح تا شب با ایشون بودم ولی خب مشخصه که همه چی بد تر و سخت تر میشد و احساس وابستگی هر روز بیشتر میشد

    • توی بحث هدیه گرفتن هم که خیلی حساس نیستم ولی اگه طرف بگه چیزی رو میخام خودم رو به سختی میندازم که هر چی میخاد رو براش آماده کنم

    • من خیلی عادت ندارم کسی رو کنترل کنم شاید بخاطر اینکه سریال زندگی در بهشت رو دیدم که کسی کسی رو کنترل نمیکرد و استاد مثلا با جنس مخالف صحبت میکرد یا هر چیزی ولی مشکلی نداشت ولی دیدم که بقیه چقدر حساس هستند که این اتفاقا نیافته

    • وای استاد این در مورد بقیه و روابط قبلی پرسیدن هی میاد تو ذهنم که منم بپرسم که قبلیا چطوری بودن چکاره بودن ماشین چی داشتن چه شکلی بودن الان کجان یا هر چیز دیگه

    • من مشکل دارم واقعا وقتی دوستم حالش بده من به شدت حالم بد میشه و حس میکنم من مسئولشم و باید اینکارو بکنم و تمام تلاشم رو میکنم و خودم رو به سختی میندازم

    • من خیلی عادت به لمس فیزیکی ندارم ولی دوستم بسیار حساسه و نیازمند این داستان هستش ولی عادت به بغل کردن و بوسیدن دارم و محتاجم یجورایی

    • من توی مهمونی ها نه ولی توی محیط کار باید بهم توجه بشه بخاطر همین همه کاری میکنم مجانی هم کار میکنم که فقط بقیه ازم تعریف کنن و بهتر از بقیه باشم و در غیر این صورت اگه کسی بهتر و بالاتر از من باشه به شدت ناراحت و افسرده میشم و عصبی میشم

    استاد به جز یکی دو مورد همه موارد رو توش کامل مشکل داشتم :(((((

    ولی اشکال نداره خداروشکر دوره رو تهیه کردم و جلسه اول رو یک بار گوش دادم و تمرینش رو هم امروز انجام میدم و داخل سایت میزارم

    خیلی به خودم تعهد دادم که توی این دوره همه جلسات کامنت بزارم و سعی کنم همه چیز رو واقعی چکاپ کنم و توی سایت بزارم و خجالت نکشم از کامنت گذاشتن و مقایسه کردن خودم با دیگران

    سعی میکنم تمریناتم رو توی سایت بزارم که هم رد پا بشه هم تعهدی بشه برای انجام تمرینات و بهبود نتایج

    و مهم تر از همه وقتی این باور ریشه دار که توی تک تک مثال کامنت بچه ها و توضیحات استاد میبینم که من هم نه کم بلکه بسیار ریشه ای توش مشکل دارم حل بشه قطعا همه جنبه های زندگی بهبود پیدا میکنه و به امید خدا راحت میشیم برای راحتی ها

    خداروشکر انجام تمرینات خیلی حس خوبی بهم میده بخصوص من که یکی از مشکلاتم انجام ندادن تمرینات بوده و کم کم دارم بهتر میشم توی این موضوع و این رو از جلسه اول عزت نفس یاد گرفتم که کار های کوچک رو به تعویق نندازم و چقدر دارم بهتر میشم توی این موضوع

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 601 روز

    سلام به تموم بچه های سایت و استاد عزیزم

    تا دقیقه 15 گوش دادم و حسم گفت همین الان بیام کامنت بنویسم ولی در مورد نقاط قوت من تو روابط..

    استاد وقتی در مورد نشونه های کمبود احساس لیاقت صحبت می کنید من می دونم که خیلی بهبود باید تو زندگیم داشته باشم ولی از طرفی هم می دونم که نقاط قوت خیلی زیادی هم دارم.

    اونجایی که در مورد ضربه های جهان و اینکه چجوری میخواد ما را هوشیار کنه صحبت کردید، با خودم فکر کردم و دیدم من تا حالا تو زندگیم تضاد های زیادی تو روابط نداشتم دلیلش هم اینه که من همیشه استاندارد های بالایی برای آدم های اطراف خودم داشتم و از یه سنی به بعد با تموم آدم ها ارتباط نمی گرفتم.

    یعنی ما مرد ها به صورت پایه با تموم هم سن وسال های خودمون راحت برخورد می کنیم ولی تو زندگی من همیشه ایده آل گرایی من باعث میشه آدم های اطرافم را با دقت انتخاب کنم و هر کسی را وارد روابط خودم نکنم.

    نتیجه اش اینه که من تو زندگیم تایم خیلی زیادی برای خودم و کارهایی که بهشون علاقه دارم خالی میمونه.

    نتیجه دیگه اش اینه که رابطه‌ ام با خودم خیلی خوبه و خودم را خیلی خوب می فهمم.

    حالا تضاد هایی که تو گذشته داشتم خیلی تو درک امروزم تاثیر داشته ولی از جایی که تصمیم گرفتم تغییر کنم دیگه تضاد خاصی تو روابط نداشتم.

    من تنهایی مسافرت میرم خیلی وقت ها.

    تنهایی کوه میرم خیلی وقت ها.

    آخر هفته ها میتونم یه عالمه تایم خالی برای خودم و کارهای عقب افتاده داشته باشم.

    هر روز یه عالمه زمان برای ایده ها و افکار خودم دارم و همه این ها از زمانی شروع شد که روابط اضافی را از زندگیم حذف کردم.

    تو دوره عزت نفس در مورد سبک شخصی صحبت کردید و من از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم با درون‌گرا بودن خودم به صلح برسم و نخوام تغییرش بدم بلکه خیلی ازش بهتر استفاده کنم و تمرکز بیشتری روی خودم بزارم.

    یکی از چیز های دیگه ای هم که بعد از آشنا شدن با برنامه های شما و فکر کردن در مورد خودم کشف کردم این بود که من از بچگی این درون‌گرا بودن را خودم انتخاب کرده بودم و ترجیح داده بودم دنبال جواب سوال های خودم تو وجودم بگردم به جای اینکه بخوام با تموم آدم ها مشورت کنم و از اون ها کمک بگیرم.

    از یه جایی به بعد متوجه شده بودم که مسیری که اکثر آدم ها دنبال می کنند احتمالا قرار نیست منو به خواسته هام برسونه و ترجیح دادم خودم زندگیم را خلق کنم.

    نمیگم البته تو این مدت عالی بودم ولی سعی کردم همیشه خودم را به عنوان یک انسان بپذیرم و انصافا توی وابسته نبودن به آدم ها خیلی خوب عمل کردم.

    حداقل عملکرد من میگه که تو زندگیم عالی عمل کردم چون تضاد های زندگیم خیلی کم بوده، مخصوصا تو روابط..

    حتی چند سالی هست که تو روابط با خانواده ام هم خیلی مستقل تر و آزاد تر از همیشه رفتار می کنم. الزاما قرار نیست تو تموم مهمونی ها باشم مگر اینکه خودم علاقه داشته باشم و خانواده ام هم الان باهاش خیلی راحت برخورد می کنند.

    حتی در مورد انتخاب شغل و تحصیل هم کاملا آزاد انتخاب بودم و از جایگاه امروزم واقعا راضی ام.

    این ویژگی ها به من این قدرت را داده تا خیلی آزاد تر هم در مورد آینده فکر کنم و به مهاجرت فکر کنم.

    شاید مهم ترین دلیلی که خیلی از دوستام مهاجرت نمی کنند همین وابستگی هاشون باشه ولی من خیلی راحت پذیرفتم که من مستقل هستم و باید به رویاهام فکر کنم فارغ از اینکه آدم های اطراف من چه تصمیمی برای آینده خودشون دارند.

    خدایا شکرت و استاد ممنون به خاطر این همه آگاهی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2207 روز

      به نام خدا

      سلام دوست عزیزم

      خیلی خوشحال شدم که خداوند من را به کامنت شما هدایت کرد

      خدایا بی نهایت سپاسگزارم

      وقتی گفتید من استاندارد های بالایی در مورد روابطم برای خودم داشتم

      این به جمله حجت را بر من تموم کرد

      من خودم آدمی بودم که با هر شخصی البته این را هم از روی ناچاری دوست می شدم

      یعنی اون آدم بدبخت بود باهاش دوست میشدم

      بیچاره بود . فقیر بود . وووو

      چی بگم ؟؟

      شاید خنده دار باشه ولی عین حقیقته

      یعنی همسرم را هم همین طور انتخاب کردم بدون اینکه معیارها و استاندارد و استانداردهای خودم را بالا ببرم همین طوری توی هوا «««بله را گفتم »»»»

      همه تعجب کرده اند

      البته همسرم انسان خوبیه خدا را شکر

      ولی گزینه بهترم هم برام بود

      می خواهم این را بگم وقتی من خودم شخصه استانداردهای خودم را بلا ببرم خودم را بالا ببینم با هر کسی هم نشین و هم صحبت نمی شوم

      مثلا جمعه ها همسرم به کوهنوردی میروند به من هم می گفتند بیا من یه مدت می رفتم

      دوستان همنورد خوبی دارند مدار مالی خوبی دارند ولی به شدت از روابط داغون داغون هستند

      یا به شدت حس کنجکاوی و فضولی در یکی از خانم هاشون موج می زند

      من اون حس طبیعت گردی و کوه نوردی ووو را رها کردم

      چون واقعا وقتی روی خودم کار می کنم می خواهم رشد کنم و سقوط نکنم دیگه و دیگه هر چی گفتند بیا بیا گفتم نه . ممنون

      خدا را شکر

      این را هم بگم که الان که به آخر کامنت شما رسیدم فهمیدم شما هم کوهنورد هستید

      خیلی عالیه

      من نمی دونستم چون تا آخر کامنت نخونده بودم ولی خداوند گفت بنویسم براتون

      ممنون که به ندای قلب خودتون گوش کردید واقعا خیلی مهمه

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1585 روز

    سلام به دوستان عزیز و استاد گرامی

    باتوجه به مطالبی که در این قسمت از نشانه های احساس عدم لیاقت گفته شد، من در خودم چند مورد رو شناسایی کردم که به دلیل احساس عدم لیاقت انجامشون میدم:

    1- اگر کسی حالش بد باشه من سعی میکنم که حالش رو خوب کنم و وظیفه خودم میدونم که خوشحالش کنم و بگذارم حالش خوب بشه

    2- سعی میکنم مرتبا به دیگران هدیه بدم تا خوشحالشون کنم یا عشقم رو نشون بدم و مرتبا سعی میکنم که یک چیزی براشون بگیرم و بهشون بدم از گل گرفته تا چیزهای دیگه و اسمش رو گذاشتم عشق در صورتی که نباید وابسته باشم و عشق دادن درست هست اما نه به این صورت که وابسته باشی به هدیه دادن. وقتی زیاد داری هدیه میدی و زیاد داری توجه نشون میدی به دیگران یعنی برای خودت ارزش قائل نیستی.

    3- وقتی یک نفر از من سر تر هست و گل مجلس هست یا … من احساس بی ارزشی میکنم و افسرده میشم، این رو هم در خودم دیدم که هست و این یعنی من احساس عدم لیاقت دارم.

    4- اینکه من باید مرتب توسط دیگران تایید و تحسین بشم و اگر این اتفاق نیفته احساس بدی پیدا میکنم. این رو هم تاحدودی در خودم دارم و باید فارغ از نگاه دیگران به خودم، خودم رو ارزشمند بدونم و خودم خودم رو تحسین کنم و نباید وابسته باشم به دیگران که من رو تایید و تحسین کنن.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    با سلام و درود

    سپاس از استاد عزیزم برای انتشار این آگاهی های ناب و خالص

    از موقعی که استاد این فایل رو منتشر کردن، من در طول روز دارم به این موضوع فکر میکنم، تو خودم کند و کاو میکنم ، تو رفتار اطرافیانم دقت میکنم و میبینم این موضوع خیلی عمومیت داره.

    با خودم فکر میکردم احساس عدم لیاقت تو جامعه ما یه فضیلت به شمار میره و کسی که بیشتر این احساس رو نشون بده یعنی آدم بهتریه ،

    مثلا اگه توجه کرده باشین لیدرهای مذهبی وقتی که میخان خودشون رو معرفی کنن، میگن و مینویسن ،، منِ کمترین، اَلاَحقر، منِ گناهکار، منِ سرتاپا گناه، سگ کوی امام حسین ، بنده سرا پا تقصیر ،

    این طرز اظهار وجود توسط آدمهایی که به نوعی الگوی مذهبی یا سیاسی یا هنری یا ورزشی هستند برای عموم جامعه، این نتیجه گیری رو برای طرفدارهای اینها داره که خود تحقیری چیز خوبیه و ما هم هر چقدر بتونیم اینطوری بگیم، پس ما هم آدم خوبی میشیم، و تکرار این نوع جملات و تفکر باعث ایجاد باور مخربی به نام عدم احساس لیاقت میشه.

    یه مثال دیگه ای که هست و همتون حتما دیدین اینه که تو تلویزیون از یه نفر که مهمه یا تو کارش حرفه ایه یا مقام قهرمانی داره ، خبرنگار میپرسه که چه توصیه ای برای علاقه مندان دارین، که طرف قبل از اینکه توصیه اش رو بکنه، این جمله رو میگه ،،، البته من کوچکتر از اونی هستم که بخام توصیه ای بکنم ،،، و بعد توصیه اش رو میکنه ،

    این طرز نگاه و این جملات از طرف الگوهای جامعه، باعث میشه که عامه جامعه اینطور فکر کنن که این چیز خوبیه ،

    یا مثلا طرف استاد یه جلسه ای هست و اون جمعی که اومدن تو اون جلسه آموزش و تقریبا هیچ اطلاعاتی در اون موضوع ندارن ، ولی استاد جلسه تو شروع صحبت میگه ،،، بنده دارم درس پس میدم و همه استادین ،،، که این باز نشون میده که عدم احساس لیاقت ، یه فضیلت هستش.

    یکی از راه هایی که میتونیم متوجه بشیم که چقدر جامعه ما دچار این احساسه ، از چیزهایی که تو فضای مجازی منتشر میشه هست،

    آدمها فقط سعی میکنن جلب توجه کنن، خصوصا تو فضای اینیستاگرام غوغا میکنه و مثل اینکه همه دارن مسابقه میدن برای جلب توجه بیشتر

    و به نظرم هر چقدر این روند ادامه پیدا بکنه این احساس شدیدتر هم میشه که اولین نتیجه اش هم استرس و نگرانی و احساس خلع روحی و روانی هست که گریبان این آدمها رو میگیره،

    ولی وقتی به جامعه مثلا آمریکا توجه میکنیم ( از بررسی تو فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت) میبینیم عموما، مردم خیلی عادی و راحت رفتار میکنن و تلاش خاصی برای دیده شدن و جلب توجه ندارن،

    آدمها با لباس های راحتی و ساده تو خیابون پیاده روی میکنن یا طرف با اینکه اندامش زیاد پرفکت نیست ولی تو ساحل حضور پیدا میکنه بدون کمترین احساس حقارتی، و این نشون از میزان بالای احساس لیاقت داره نسبت به جامعه ما،

    در پایان خدا رو شکر میکنم که ما رو به این راه بسیار زیبا و استاد عباسمنش هدایت کرده، تا بتونیم زندگی بسیار زیبا و با کیفیتی رو تجربه کنیم

    موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    بــــــــــــنام خــــــــــــدایی که بشــــــــــــدت کافیست

    ‏خدایا شــــکرت به خاطر استادی که دارم همیشه خدارو شکر کردم و می کنم که از همان اول منو با شما استاد عزیزم آشناااا کرد طی این چندسال فقط شما رو دنبال کردم. تاااا به شکر خدا در مدار خرید محصولات قرار گرفتم اونم با هدایت الله وگرنه تصمیمم و هدف من خرید یه محصول غیر از محصول احساس لیاقت بود شکرت فقط شکر خدا استادجان هرجلسه شو گوش کردم بیشتر به این باور رسیدم که این محصول بهترین هدایت منه و بهترین وبیشتر کمک رو می تونه به من کنه.

    درمورد تمرین این فایل که در مورد علائم های عدم احساس لیاقت که چه تجربه هایی داشتیم بنویسم.

    درست بیشتر مثال های شما در مورد روابط عاطفی و عاشقانه دونفر بود.

    من می تونم در مورد روابط عاطفی دختر و پدری بگم.شاید دخترای سایت مون بعضی هاشون تجربه این مدلی منو داشته باشن که به پدرشون حساس باشن.

    این حساسیت که می گم برای دوران ابتدایی و راهنمایی منه. وقتایی که شاهد این بودم همبازی و دخترای فامیلو بابام زیاد تحویل می گرفت. من از لحاظ سنی با نوه های عموهام و عمه هام همسن بودم.و هم بازی و همکلاس. یعنی بابای من عمو پدر اونا بود یا دایی پدر و مادر هاشون.

    واین حساسیت های منم از حسادت به اونها بود هربار می دیدم پدرم با اونا طوری رفتار می کنه طوری بهشون محبت می کنه که به من نمی کرد طوری به اونها توجه می کرد اگه اونها کاری می کردند یا حرفی می زدند که پدرم خوشش می آمد و بارها پیش دیگران از آنها تعریف می کرد من حالم بد میشد و بعدااا به بابام می گفتم و اونم چون بچه بودم طوری منو از سر باز می کرد من همیشه سعی می کردم بهتر از آنها باشم چه تو حرف زدن چه توی درس چه توی حجاب و توی خیلی از مسائل دیگه اما باز اونها رو طوری پیش پدرم ودر دل پدرم جا باز کرده بودن که من نمی تونستم. حتی شده بود با نوه عمو که با من همکلاس بود و دوست هم بودیم قهر می کردم و اونم به پدرش می گفت که به بابام بگه من قهر کردم باهش و بابام منو مجبور کنه باهش دوست بشم واگر من قبول نمی کردم بابام تهدید می کرد که اگه باهش دوست نشی من فلان چیز رو برات نمی خرم و… منم می گفتم نخر باز اینقدر تهدید اجبار که به سه روز نشده من آشتی می کردم اینها برای دوره ابتدایی منه.

    همه این ناراحتی ها در دلم موند و با من بزرگ شد.رابطه من با نوها های عموم که کلا ،من تموم کردم چون احساسم بد می کردند و یکی از دلایلش هم خیلی هم اونااا از لحاظ دیگه به من حسادت می کردند منم خوشم نمی آد کسی به من حسادت کنه از همان بچگی خلاصه الان که دارم می نویسم حالت تنفرم از اون روزهااا ازداره اذیتم می کنه. اما الان با آگاهی های دوره احساس لیاقت می تونم بگم و با تغییر زوایه دیدم می تونم بگم خدا از همون بچگی منو دوست داشت و می خواست ارزشمند بودن منو به خودم آگاه کنه و من در خیلی از چیزهااا بالاتر بودم از اونا و الان که می بینم و به اونروزها فکر می کنم خداااا باهارهاا منو از اونها بالا برد و باعث حسادت اونها شده بودم اما من تمرکزم رو چیز دیگری بود و این نعمت ها و موفقیت هام و استعدادهام نمی دیدم. تمرکزم روی نگاه وومهر پدرم به اونها بود بگذریم……

    هرچی من بزرگتر شدم مدلها الگوهای دیگه به همین شکل تکرارر شد.

    تاااا من تصمیمی گرفتم برای زندگیم که از دوتا خواهرام که بزرگتر بودن متفاوت بود

    اونا با خواست میل خودشون و خانواده زود ازدواج کردند و من تصمیم ادامه تحصیل بود و کلااا فاز اخلاقی من با دوتا خواهرام کلااا متفاوت

    اینبار دیگه دخترای فامیل نبودند که اینبار خواهرام امدن در صحنه رابطه منو پدرم

    پدرم هربار خواهرام به رخم می کشید اونا خوبن اونا دخترای منن اونا حرف گوش کنند و…..

    جنس رابطه برخورد با دوتا خواهرام از بعد ازدواجشون خیلی بهتر شد و الان هم خیلی خیلی بهتر شده خدایاشکرتتتتت خدای من شاهد به رابطه پدرم با خواهرام حسادت نمی کنم اتفاقاااا خیلی هم خوشحالم که اینقدر بابام باهشون خوبه خدارو هزاران مرتبه شکر هزاران هزار شکرت الهی این رابطه شون هر روز گرمتر مهربان تر وصمیمی تر بشه باهشون ….

    منظورم من اینه این احساس بی ارزشی و عدم لیاقت من تکرار این سیکل معیوب این احساس اینکه بابام منو کمتر دوست داره به شکل دیگه و شکلی بزرگتر و نزدیکتر وارد زندگیم شد اینبار دیگه جنسش حسادت نبودچون همسن من نبودن جنسش یه جنس متفاوت که فقط می تونستم شاهد باشم و بشنوم خدای من شاهیکبار فقط یکبار بخوام حسادت کنم نبود همیشه شاهدبودم مبهوت که چراااا هرچی من تلاش می کنم خراب در خراب میشه یاد یکی از حکمت های امیر المومنین در نهج البلاغه می افتم که فرمود اگر خداوند یه معصیبت بلایی بهت داد اگه گله کنی راضی نباشی خداوند یه بلایی بهت می ده بزرگتر از بلای قبلی طوری که دهنت بسته میشه من قشنگ تجربه کردم اینکه دهنت بسته میشه یعنی چه

    .درست حسادت ذره ای نکردم اما همیشه ته دلم این بود ای کاش بابا یکبار فقط یکبار ازمن تعریف می کرد یکبار به خاطر موفقیت هام خوشحالی می کرد باهم به جای اینکه با حالت تمسخر بگه حالا که چی شد حالا که کجا گرفتی و تخریب من به شکل های دیگه آخرش ختم میشد که تو دختر خوب من نیستی تو حرف منو گوش نمی دی و…. بارها بارهااا این سیکل به هزاران شکل متفاوت در زندگیم با ضربه های تند یعنی چنان با شتاب برمن ظاهر شد که می تونم با گوشت پوست جان معنی این جملات رو که خانم شایسته عزیز تایپ کردن سخنان ارزشمند استاد رو در کنم

    ” تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی، همین فرکانس بی‌ارزش را به جهان می‌فرستی و جهان نیز در واکنش به این فرکانس، شما را با ناخواسته‌های پایان ناپذیر هم-مدار می‌کند.

    تخریب‌گری‌های احساس‌عدم لیاقت، با هیچ میزانی از تقلاهای فیزیکی قابل جبران نیست. شما نمی‌توانی با هیچ حجمی از تلاشهای فیزیکی، ناخواسته‌های ناشی از احساس‌عدم لیاقت را در زندگی‌ات از بین ببری. زیرا تا وقتی از درون احساس‌عدم لیاقت داری و این فرکانس را به جهان ارسال می‌کنی، جهان در پاسخ به این فرکانس بی‌کیفیت، هر بار ناخواسته‌های بیشتری را وارد زندگی‌ات می‌کند. در نتیجه شما باز هم احساس بی‌ارزشی بیشتری می‌کنی و همچنان در این چرخه‌ی معیوب از احساس‌عدم لیاقت می‌مانی.

    خدایااااا شکرت بابت آگاهی های این دوره

    دوره که خودت هدایتم کردی سمتش

    خدایاااا ازت می خوام همانطوری به سمت خرید این دوره هدایتم کردی به همان اندازه هم توانمند ترم کنی در انجام تمرینات این دوره عشق احساس لیاقت با مودت.

    استادجان استادتوحیدی من خانم شایسته مهربانم ازتون بی نهایت سپاسگزارم.

    استاد ممنونم که حواستون هم به بچه های دوره هست هم به بچه هایی محصولات رو نخریدن و دوست داشتن در دوره باشن و به دلیل مالی و غیر نتونستن همراه ما باشن استاد شما با این کارتون صفت بخشنده بودن خدا رو به ما یاد می دهید.

    عاشقتونم بی نهایت در پناه الله مهربان شاد سلامت باشید کنار بهترین همراه وهمسفر زندگی تون خانم شایسته نازنین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: