علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سهراب سهرابی گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    احساس لیاقت…

    من دوره عزت نفس رو تو ایام عید گرفتم چه درهایی برام باز شد چه احساس قشنگی تو وجودم ایجاد شد ، همچنان دارم رو دوره کار میکنم نمیتونم از حرفاتون دل بکنم ،جالبه کامنت هارو که میخونم بعضی دوستان از دوره دوازده قدم حرف میزنن و من خیلی باهاشون موافق هستم که دوره دوازده قدم خیلی از درک دوره هارو برامون اسونتر کرده ،این واژه تکامل چه واژه منحصر به فردیه من هر دوره استفاده دارم میکنم درکمو بالاتر برده ترس هامو کمتر کرده ایمانو بیشتر .. فهمیدم فقط باید رو خودم کار کنم و از خدا هدایت بخوام همه چی به وقتش اتفاق می افته من تو دوره عزت نفس فهمیدم باید نورافکن رو بندازم رو خودم اگه نتایج بهتر می‌خوام باید اینکار رو بکنم ،

    و یه چیز که نمی‌دونستم تازه بهش رسیدم اینکه استاد خیلی حرفهای عالی تو دورها و تو فایل های دانلودی می گه که اوایل نمیفهمیش وقتی یه خرده که مدارت می ره بالا هم میفهمیش هم بهتر درکش می‌کنی

    مثال: استاد همیشه میگفتن رو خودتون کار کنید کاری به کسی نداشته باشید حرف های منو نرید جار نزنید به بقیه نصحت نکنید حالا دلیل و منطقشو درک میکنم میفهمم چرا این حرف هارو نباید به کسی گفت یا بخوایم کسی رو نصیحت کنیم ،من به هر شیوه ممکن اینکار رو میکردم پست استوری صحبت، (این روش تکامل بود برای من باید از این مرحله می‌گذشتم تا درسشو بگیرم برم مرحله بعد)

    الان دیگه تمام جهان رو ول کردم من موندم استاد و هدایت … به قول استاد اگه پیشرفت نمیکنی حتما داری پسرفت می‌کنی هیچ چیز ساکن نیست هروزت باید بهتر بشه اونم با نشانه های که تو مسیر میبینی،مسیر من از نظر خودم از خوبه به عالی در حال تغییره…

    باگهای زیادی دارم که باید قدم به قدم حرکت کنم و درک و مدارم بره بالا ..

    درکل باید بگم زندگی عالی دارم احساس ارزشمندی، لیاقت رو در خودم دارم پرورش میدم با دوره عزت نفس و ایشالله خداوند قسمت کنه دوره احساس لیاقت رو خریداری کنم و اونم به موقع در مدارش قرار میگیرم

    (همیشه دعایم اینه .. خدایا تو در من چه دیدی که منو به این راه هدایت کردی به استاد خانم شایسته دوستان هم فرکانسی، نه فقط این تو شغلم کارم هر جا میرم هرکاری انجام میدم معجزه های کوچیک و بزرگ برام اتفاق می افته واقعا تو بهشتم میگم خدایا شکرت که منم به این مسیر آوردی) و همیشه میگم زمانی که رو خودت کار کردی این اتفاقات عالی برات داره می افته پس بهتر رو باورها و افکارت کارکن اگه نتایج بهتر میخوای،،

    چقدر عاشق خودم شدم چقدر خودمو دوست دارم، دوست داشتم اینو بگم، خودمو با قبل مقایسه میکنم کیف میکنم

    سپاسگزارم استاد عزیزم شما این زندگی که ارزش زیستن داره رو بهم هدیه دادی و هر لحظه شو دارم زندگی میکنم توکل و سپاسگزاری شده ورد زبونم به هرچی نگاه میکنم همه چی نقش خدایی داره برام خدارو تو همه رخ دادها میبینم .

    قرار بود متن کوتاهی بنویسم استاد دستم همینجوری رفت رو دکمه ها …

    در پناه خداوند یکتا هرروز زندگی شاد و عالی داشته باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    مهدی صالحی گفته:
    مدت عضویت: 2301 روز

    سلام

    تغییر نگاه و تغییر افکار نیاز به یک فرآیند داره و من همیشه فکر میکردم با یک فایل گوش دادن یا پای صحبتی یکبار نشستن تغییرات اتفاق می افته.

    وقتی استاد میگویند کنترل ورودی ها ، من پیش خودم میگفتم خب خیلی چیزا نبینم ، نشنوم و نرم خیلی جاها درست میشه. البته با پرهیزات و در مسیر درست ماندن بهتر شدم ، اما چیزایی از گذشته باقی مانده توی سرم و وجودم که اذیت میکنن . مثل خاطرات بد و حقارت ها و رنجش ها.

    احساس بی ارزشی باعث شده من قبل از اینکه احساس بی ارزشی کنم خودمو منزوی کنم ، نرم توی جمع و یا جمعی که میدونسم کسی داخلش هست که بیشتر بهش توجه میشه.

    باعث شده که ایده یا شغلی و کاری رو انجام ندم که بخام بعدش احساس پوچی و بی ارزشی کنم . از احساس شکست میترسیدم چون خیلی برای احساس شکست عزاداری طولانی میکنم

    دلایل و یا بهانه های زیادی هست برای روی آوردن به اعتیادها . دلایل بیرونی مثل مقصر دانستن دیگران و چیزی. دلایل درونی هم هست که انسان خودشو قانع میکنه که سمت اعتیاد بره و یا اعتیاد رو ادامه بدهد . حالا دلایل واقعی یا غیر واقعی که منطقی پشتشون نیست برای توجیه کردن . که یکی از دلایل حس پوچی و بی ارزشی هست

    حتی فردی که وابسته سیگار هست هم وقتی احساس کم بودن داره ناخوداگاه سیگار رو در میاره آتش میزنه. بعد از کشیدن سیگار هم از اینکه چرا سیگاری هست حس بدی داره.

    اصلا احساس بی ارزشی از احساس کمبود هست برای من . چون فکر میکنم یچیزی عامل بیرونی باید منو پر کنه ، خلا من رو پر کنه تا راضی و ارضا بشم از درون. کمبود محبت ، خودم بخودم نمیتونم محبت کنم و تا یکی محبتم کرده چنان وابسته شدم و تعصب داشتم بهش و زندگیم به پاش ریختم که نگو. و جالبه بعد که اون دیگه رفته کنار به هر دلایلی، احساس خلا بزرگتر بجا مانده

    کمبود عشق . کمبود محبت .کمبود توجه . تایید و مورد پسند واقع شدن. کمبود نعمت. کمبود حتی خدا (که فکر میکنم لایق هم صحبتی با خدا هم نیستم) و همه کمبود هایی که باور کردم ،یک گدایی هست ،در صورتی که در وجودم از قبل هستند و نهادینه شدند و من به کمک آگاهی هایی دوباره بدست میارم دوباره دارم کشف میکنم

    به کمک این سایت زیبا و زحمات و عشقی که استاد و دوستان داشتند من دارم روی خودم به شکلی منظم کار میکنم اینجا. اگر نتیجه ها کم هست برای من ،بخاطر کم کار کردن من هست . هر جقدر اینجا بنویسم بیشتر تفکر و تعقل میکنم .

    خیلی دوس دارم دوره احساس لیاقت تهیه کنم . به امید خدا تکامل طی شود هم مدار بشم با دوستانی که توی اون قسمت سایت هستند .

    وابستگی های ذهن من برای احساس ارزش کردن زیاد هستن

    حتی یک سلام علیک کردن توی محل زندگی یا آشنایان. وقتی کسی رد بشه و نگا نکنه و یا جواب سلام سر سنگین بده من با خودم درگیر میشم و احساس بی ارزشی میکنم حالا هر جور که اون بوده (مثلا شاید از چیزی دیگه ناراحته یا درگیری ذهنی داشته یا…) من به خودم میخرم . یعنی چیزی مثل نجوای شیطان هست که میگه تو بدرد نخوری یا دوست داشتنی نیستی . دوست داشتنی بودن من بستگی به تحویل بگیرن منو یا نگیرن داره خخخ. لایک شدن و دیده شدن در واتساپ یا اینستاگرام.

    ایرادی که سالها با من هست دیدن فیلم های پورن هست. الان خیلی کم شده. ولی بررسی که میکنم خودمو، یک ماهی که گذشت و رفتارام و عادت هام چک میکنم میبینم هروقت احساس بدی داشتم بخاطر دوپامینی که ترشح میشه توی مغز من(شاید توی مغز بعضی ها جای لذت و درد فرق کنه و با دیدن فیلم های اینجوری حس بدی پیدا کنن) بخاطر فرار از احساس بد همیشه رو میاورم به این لذت کاذب.

    لذت های کاذب لذت هایی هستند که همون موقع لذت دارند و بعدش احساس بی ارزشی و پوچی میکنه ادم . یعنی بخاطر احساس بد ادم میره سمت لذت کاذب و بعد از لذت بردن هم باز احساس بد داره .

    لذت پایدار لذتی هست که ادم با مرور کردن خاطرات اون کار و ایده و عملی که انجام داده باز لذت میبره .

    آشفتگی. استرس. عصبانیت. بدخلقی. خارج شدن کترل زندگی و نداشتن مدیریت در زندگی. دور شدن نعمت ها از زندگی. غر زدن و تنها شدن . انزوا و دوری از دیگران

    اینها فقط با بازسازی احساس لیاقت محو میشن

    سپاس از استاد و شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2950 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم. و دوستان

    استاد بخدا قصم تو بی نظیری

    واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای خدای من

    چقدر من ضربه خوردم از این احساس عدم لیاقت و همین الانم توزندگیم هست .

    این احساس عدم لیاقت در رابطه بسیار زیاد خودشو نشون میده

    من اول از گذشته خودم بگم که در 99 درصد موارد و مواقع ضربه خوردم همیشه

    از. احساس وابستگی

    از احساس نیاز به توجه

    از احساس نیاز به تعریف

    از احساس نیاز به پیام دادن و دوست دارم گفتن

    از احساس خوشحال کردن بقیه

    از احساس مسئولیت بقیه

    بخدا قصم یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی

    الان با دیدن این فایل استاد تمام اون شرایط های که از احساس عدم لیاقت بوده جلو چشام رد شدن

    چقدر منت کشی میکردم ار جنس مخالف کا بام دوست بشن

    چقدر التماس میکردم

    با گریه با وابستگی با احساس بد

    که کسی رو راضی کنم باهام دوست بشه با تهدید خودمو میکشم واااااااااااااای ی خدای من

    چقدر خودمو خارو زلیل میکردم اخر سر هم نمیشد اگر هم میشد فقط چند روز دوم میاورد میدیدم که طرف هم از من وابسته ترو نیاز به توجه داره .

    و در وابط بین خانواده با فامیلامون با دوستان

    همیشه و همیشه و همیشه و همیشه نیاز داشتم که بهم توجه بکنند همیشه نیاز داشتم از کاری ک انجام میدم تعریف کنند وابستگی های شدید به خانواده که همین الانم دارم بشدت وابسته به توجه و تعریفشون بودم اگر نمیکردن بی نهایت از درون ناراحت میشدم و افسردگی بی انتها

    از اون طرف هم حسادت بی انتها داشتم شایت 20 سال من این حسادت و افسردگی و وابسته بودن و و کلی احساسات بد و منفی که همش از عدم لیاقت می اومده داشتم

    و حتی وقتی میرفتم تو جمع بسیار زیاد حسادت و افسرده میشدم اگر کسی مجلس رو در دست داشت یا از من بهتر بود یا از من خشکل تر بود یا کار متفاوتی داشت یا ماشین داشت یا از خانواده بهتر بود

    واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای خدای من چقدر از این قضیه رنج به معنای واقعی رنج کشیدم و احساس بد و افسردگی رو کشیدم که حسادت میکردم و افسرده میشدم اگر کسی رو از خودم بالا تر میدیدم فقط بخاطر عدم لیاقت .

    در روابطم بسیار زیاد بسیار زیاد بسیار بسیار بسیار زیاد هم با جنس مخالف هم با دیگران هم با فامیل و دوست اشنا و حتی سر کار

    من چندین شغل عوض کردم بخاطر این این احساسات خودمو لایق نمیدونستم که بتونم ارتباط برقرار کنم با دیگران .

    اینو قبول کرده بودم که من نمیتونم چیزی رو یاد بگیرم [اما الان چرا تو کار برق کاری با یه فیلم نگاه کردن چیز های جدید رو یاد میگیرم یا با وارد شدن به دل ترس هام و تکاملم کار برای خودم میگیرم و به خوبی انجام میدم چقدر من تو این سالهای اشنای با استاد عالی شدم بخدا زمین تا اسمان

    زمین تااااااااااااااسمان پیشرفت کردم واقعا در مقایسه با خودم ]

    حالا اینکه در گذشته من 99 درصد در روابط برای خودم ارزش قائل نبودم و تو اکثر درخواست هام یا نوشته هام بهبود در روابط بوده

    خدارو شکر از اشنای با استاد سال 96 به بعد خیلی بهتر شدم خیلی زیاد

    ولی نه در روابط عاطفی ولی نه کامل هنوز براحتی میتونم بگم 90 درصد از اون مشکلات رو دارم فقط یه ذره تغیر کردم

    اما در رابطه عاطفی نه واقعا

    چون الان همسرم بسیار بسیار بسیار بسیار بیشتر از قبل من عوضاش بد تره

    وابسته تره

    برای خودش ارزش قائل نیست

    عدم لیاقت حتی در رابطه با خانواده من

    نیاز به توجه شدید

    نیاز به تعریف زیاد

    نیاز به گفتن های دوست دارم و هی سوال میکنه دوسم داری

    و هی میگه منو میخوای

    و کلی کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس داره

    و منم اینو پذیرفتم که دقیقا بخاطر باورهای خودمه و اونو سرزنش نمیکنم خودمم سر زنش نمی کنم ولی پذیرفتم که خود منم همین الانشم یه جورای اینجوری هستم و من مسئول زندگی خودمم قطعا بخاطر باورهای خودم این ادم وارد مدارم شده

    پس من باید روی خودم کار کنم قطعا باید خودمو تغیر بدهم

    و انشاالله اگر خدا بخواد به موقعش این دوره رو میخرم فعلا تمرکزم رو عزت نفس 12 قدم که نصف راهم و دوره قانون سلامتی

    که از اینا استفاده بکنم قطعا نتیجه های عالی رو میگیرم

    و به دوره احساس لیاقت هم میرسم

    استاد جان عاشقانه ازت تشکر میکنم خیلی زیاد ممنونم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نفیسه فهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1401 روز

    سلام استاد عزیزم، ایام خوش

    هنوز باور نکردم این فصل از سریال سفر به دور آمریکا تمام شده باشه و هی امیدوارانه چک میکنم باز فایل بذارید، بس که ازشون انرژی گرفتم، دمتون گررررررررم ، ان شالله همیشه به گردش

    و درمورد دوره احساس لیاقت، خیلی خیلی زحمت کشیدید استاد جان، همه ما قطعا کم یا زیاد به آموزه های این دوره نیاز داریم

    هرچند الان در شرایط تهیه این دوره نیستم اما قطعا در زمان مناسب تهیه اش میکنم و پله های آگاهی رو بالاتر میرم با کمک شما

    درمورد احساس عدم لیاقت گفتید، من مواقعی که دچار تضاد و احساس ناخوبی میشم احساس عدم لیاقت توی من پررنگ میشه و خودسرزنشی میاد سراغم

    الان که مدتیه دارم تمرکزی روی دوره حل مساله کار میکنم و آگاهی هاش رو استفاده میکنم احساس لیاقتم هم خیلی خیلی رشد کرده، چون من مهمترین عاملیکه باعث میشد احساس نالایق بودن بیاد سراغم زمانهایی بود که اشتباهی میکردم و یا کمالگرایی منو مدیریت میکرد

    به همین دلیل از زمانیکه این بیماری رو کنار گذاشتم و راحت از اشتباهاتم درس میگیرم و پیش میرم احساس لیاقتم هم خیلی بیشتر شده و جالبه از زمانیکه احساس بهتری نسبت به خودم دارم یه جنبه های ارزشمندی از خودم برام بروز میکنه که برا خودم شگفت اوره و جهان هی بیشتر و بیشتر میخواد بهم بگه تازه اینم هست تازه این قابلیت هم داری، تازه از این نظر هم ارزشمندی، همینکه انسانی ارزشمندی، همینکه تونستی اجازه حیات رو از پروردگار بگیری ارزشمندی، همینکه انسانی اشرف مخلوقاتی و جهان مسخر توا

    من تمام عمرم در حال یادگیری بودم و هستم، اما هیچ اموخته ای ارزشمندتر از ارزش خود رو دونستن نیست، که به لطف الله و شما استاد عزیزم هر روز دارم بیشتر یادش میگیرم، بینهایت ازتون سپاسگزارم، خدا براتون جبران کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    این فایل رو که گوش‌ دادم متوجه شدم چقد تغییر کردم

    چقد در گذشته سنم کمتربود انقد ارزشمندیم وابسته به همه چیز بود جز چیزی که به صورت فابریک باید در درونم می بود

    یعنی نداشتم و ساختم ….

    یعنی یک سری اتفاقات ممکن بود از نظر درونی و‌احساسی من رو به قعر دره ببره

    واقعا می تونست یک آن همه وجود هویت و احساسم رو از صد به صفر میرسوند

    نمی دونستم اسمش چیه …..!

    فقط می دونستم یه چیزیه که اگه نباشه یا تغذیه نشه من احساس نابودی دارم ……

    مخصوصا نسبت به پسری که دوسش داشتم

    یا یک سری اتفاقات

    مثلا اگر بیرون میرفتم و احساس میکردم به اندازه قبلا توجه جلب نکردم یا پسری جذبم نشده

    میومدم خونه و کلی ذهنم درگیر می‌شد

    چون آرایشم فلان و لباسم فلان

    ‌و چون ما برای ادامه زندگی به این احساس ارزشمندی نیاز داریم کل زندگیم داشتم بر اساس این میرفتم جلو تا کاری منم بیتشر توجه بگیرم تا بیتشر احساس ارزش کنم

    حالا تایید به خصوص از نظر جنس مخالف

    یعنی این توجه و تایید می تونست من ‌و از صفر به صد و یا از صد به صفر برسونه

    خب این شرک بود

    الان خدا رو شکر احساس میکنم این تو‌ درونم ساخته شده مثل یک دیوار محکم یا ستون محکم

    و من براحتی ‌یا با اون‌ شدت از توجه های بیرونی احساس ارزشمندیم جابجا نمیشه

    اگر با من درست برخورد نمی شد اولین چیز ی که زیر سوال میبردم ارزشمندیم بود

    اگر عشق بهم داده نمیشد یا کسی با من کمی تند برخورد می‌کرد بازم نشونه می گرفتم احساس ارزشمندیم رو

    دوست داشتم تو هر جمعی هر جایی کانون توجه باشم و همه ازم تعریف کنن

    به هر حال انسان یک سری نیاز هایی داره ولی تو‌وجود‌من‌انقد شدید بود که من در به در دنبالش می گشتم

    در حالی که خدا می خواست از من که اون رو تو درون خودم جست و جو‌کنم

    احساس زندانی بودن داشتم ….

    نیاز به تایید که از بی لیاقتی سرچشمه میگیره به آدم احساس خفگی و بی هویتی میده

    همش احساس میکنی یه چیز ی کم داری

    بخدا نمی تونستم روی درسم کارم و …. تمرکز طولانی کنم

    یک‌ هو حالم‌بد می‌شد ‌من می دونستم به یه چیزی. از بیرون مثل دارو‌نیاز دارم

    خدا رو شکر الان وقتی حالم بد میشه سعی میکنم ار نظر درونی خودم رو چک و تغذیه کنم

    تا اینکه با شتاب و حال بد بگردم از بیرون تایید بگیرم

    خدا رو شکر میکنم با اینکه سنم رفت بالاتر ولی ازدواج نکردم

    چون‌مطمئنا با اون خلا بزرگ یک‌اتفاق بدی تو رابطه می افتاد

    خدایا خودت کمک‌کن هم‌نسبت به خودم‌و‌هم دیگران به خودی خود احساس ارزشمندی و‌لیاقت داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربانم ایاک نعبد وایاک نستعین

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    خدایا من لایق درآمد بالا هستم

    خدایا من لایق مشتریهای خوب و پولدار هستم

    خدایا من لایق بهترینها هستم تو کمکم کن تا مانع ها رو بردارم ترمزها رو بشناسم و بردارم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    بهترین فایل بود مثل فایلهای دیگه با ارزش و پر مفهموم

    احساس عدم لیاقت

    اگر بخواهیم ارزش برای خودمون قائل بشیم و خودمون رو دوست داشته باشیم و نیاز به تایید دیگران نداشته باشیم باید فقط و فقط روی خودمون کار کنیم و بیاییم یکی یکی ترمزها رو برطرف کنیم خیلی بیشتر از اینها باید تمرکز کنیم روی فایلها سرسری رد نشیم فقط با گوش دادن نباشه تمرین حل کنیم و الگو برداری کنیم وعملی کنیم بعد نتایج میاد

    خدایا به من قدرت بده تا بتونم ترمزها رو پیدا کنم و رشد کنم و به خواسته هام برسم باورهای قدرتمند کننده بسازم

    استاد عزیزم منم قبلا تایید دیگران رو دوست داشتم میخواستم کاری برای کسی بکنم که اون بگه چقدر شما خوبین اما چند درصدش برای رضای خدا بود

    خلاصه خودمو هلاک میکردم تا مردم رو راضی کنم اما الان شکر خدا آگاه شدم از این نظر عالی شدم و نیاز به تایید دیگران ندارم اصلا کاری به کسی ندارم و اینارو استادم از آموزهای شما یاد گرفتم

    اما یه چیزی ذهن منو مشغول کرده از نظر مالی اون اندازه ای که خودم میخواهم رشد نکردم نتونستم ترمز رو پیدا کنم

    خدایا از تو میخواهم یه نشونه ای به من بده تا ترمزها از نظر مالی پیدا کنم و رفع کنم

    استاد ممنونتم سپاسگزارتم ای بنده محبوب خدا

    من خودمو خیلی دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ریحانه آنالویی گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    سلام

    من توی بعضی از روابطم احساس بی لیاقتی کردم و متاسفانه با تمام تغییراتی که سعی میکردم در خودم اعمال کنم تا فردی دوست داشتنی باشم در نهایت به بد ترین شکل ممکن شکست خوردم.

    پارسال دقیقا همین روز ها بود که یکی از بد ترین شکست ها در همین زمینه رو تجربه کردم.

    و اون نقطه در زندگی من نقطه ی عطفی شد تا در مورد زندگی خودم تجدید نظر کنم. که بخاطر کسی خودمو اینقدر پایین بیارم.

    هیچ وقت از این دیدگاه به این رابطم نگاه نکرده بودم که مشکل اساسی من در اون رابطه احساس عدم لیاقتی بود که داشتم و همیشه سعی میکردم طرف مقابلو به خودم نزدیک کنم و ترس از دست دادنشو داشتم.

    بنظرم یکی از نشانه های مهم عدم لیاقت حس اینکه ما داریم از دست میدیم. وقتی تو در رابطه ای این حس داری یعنی تو مطمئن نیستی و دلهره داری و در تمام روابطت با تمام تلاشی که میکنی نشون بدی چقدر طرف مقابلتو دوست داری و چقدر به هر دوتون داره خوش میگذره تو همواره در حال پیدا کردن نشونه ای هستی که به خودت بگی بیا من از اولم میدونستم که ما برای هم نمیمونیم. اگه به طور واضح اون نشونه رو پیدا کنی که هیچی ولی حتی اگه نشونه ی واضحی هم نباشه تو خودت میسازیش چون همه ی افکارت همینه، چون همیشه وقتی پیش اون ادمی، حتی در بهترین لحظاتت داری به اون موضوع فکر میکنی.

    در نشانه ی دوم حس بی لیاقتی بنظر من تو سعی میکنی خودتو همواره تغییر بدی، از سلیقت گرفته تا صحبت کردن و کوچیک ترین کارا به دنبال رضایت فرد مقابلتی. و کم کم هویت خودتو از دست میدی و مشخصا چه کسی دوست داره با ی ادم بی هویت زندگی کنه که همیشه در حال تغییر خودشه.

    امیدوارم روزی ما جایگاه اصلی خودمونو به درستی بشناسیم تا کمتر با خود کم بینی و کتمان لیاقت و ارزش واقعی خودمون به خودمون حس بدی بدیم. و در مقابل با خود بزرگ بینی به ادم های اطرافمون حس عدم لیاقت القا کنیم

    ارامش مهمان قلب های نازنینتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 798 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان.

    کلید: توانایی به نام خودشناسی.

    فایل: علائم احساس عدم لیاقت.

    خدارو شکر برای شنیدن ودریافت این آگاهیها.

    جهان به باورها وافکار ما پاسخ می دهد واز همان جنس وارد زندگیمان می کند .

    از کجا بدونیم باورها وافکار خوب ودرست داریم یا نادرست.

    از احساساتمون اگر شادیم اگر امیدواریم وسرزنده باورهای درست داریم اما اگر غمگین وافسرده وناراحت ونا امید باورهای نادرست.

    در یک اتفاق مشابه مثلا ورشکستگی دو نوع برخورد داریم یکی کلا خودش رو نابود شده می بینه وامیدی نداره واین موجب می شه زندگیش رو وهمه چیز رو از دست بده ویکی این ورشکستگی رو نقطه شروع می دونه وتلاش می کنه جبران کنه وامید داره وجهان از جنس باورهاش بهش می ده

    یکی از چیزهایی که کمک می کنه به این احساس خوب برسیم احساس لیاقت هست وقتی شخص احساس لیاقت وارزشمندی داره وقتی خودش رو لایق بدونه به احساس خوب می رسه وخداوند هم از جنس باورهاش وارد زندگیش می کنه.

    علائم احساس عدم لیاقت

    1 احتیاج به تایید دیگران: در مورد لباس در مورد ظاهرش وکارهاش مرتب از دیگران نظر می خواد.

    2گرفتن هدیه:وقتی طرف برای جبران عدم لیاقتش می خواد با هدیه دادن یا گرفتن عشق طرف بهش ثابت بشه.

    3 احتیاج به شنیدن کلمات دوستت دارم وعاشقتم البته که در روابط عاشقانه این کلمات گفته می شه اما مشکل اونجاست که طرف احساس نیاز داره واگر نشنود احساس بی لیاقتی می کنه.

    4 نیاز به لمس فیزیکی به شکلی که اگر صورت نگیره احساسش بد شده وحس عدم لیاقت داره.

    5 کنترل دائمی طرف مقابل از ترس بودن با جنس مخالف.

    6 پرسیدن در مورد افرادی که با پارتنر طرف رابطه داشتند ومقایسه خود با اونا تا به این نتیجه برسی که بهتر از اونها هستی.

    استاد من هم قبلا خیلی دچار این حس بودم به شکلی که اگر خواهرام زنگ نمی زدند یا بنا به دلایلی دلخور بودن وقهر کرده بودن اعصابم خورد می شد مرتب زنگ می زدم چون احتیاج داشتم مدام باهام صحبت کنند.

    در مورد شوهرم اگر روز زن یا تولدم یادش می رفت دنیا برام آخر می شد وفکر می کردم چقدر بدبخت هستم.

    یا اگر تو مغازه با خانمی حالا گفتگو وخنده ای می شد به شدت ناراحت می شدم.

    در مورد لباس خریدن که دیگه هیچی اگه تنها بودم هرگز به خرید نمی رفتم.

    وقتی به سایت اومدم از یه جایی فهمیدم مشکل اصلی من احساس عدم لیاقت هست وهمه جا به دنبال راه حلش تو سایت بودم عقل کل وفایلهای مربوطه.

    خدارو شکر خیلی بهتر شدم دیگه حرف دیگران خیلی کمتر اهمیت داره نمی گم عالی شدم ولی حالم بهتره چون عوض شدم دیگه احتیاج ندارم هر روز زنگ بزنم وصحبت کنم دیگه نسبت به رفتارهای شوهرم حساس نیستم وهمین باعث شده اون بیشتر بهم توجه کنه وگاهی زنگ می زنه وحرفهایی می زنه که اصلا قبلا نمی گفت.

    در مورد لباس هم هنوز مشکل دارم ولی خیلی کمتر شده وچون اون چه خودم می خرم ودوستش دارم رو می پوشم وبا اعتماد به نفس بیرون می رم می بینم دیگران هم در موردش تعریف می کنند.

    اصلا وقتی به حس لیاقت وشایستگی می رسی خودبه خود دیگران که حالا احتیاج به تاییدشون نمی بینی تاییدت می کنند.

    چون خودت خودت رو لایق می دونی جهان از همان جنس لیاقت وارد زندگیت می کنه وهمه بهت احترام می زارن.

    خدایا شکرت.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سعیده محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    سلام به استادعزیزومریم جان وهمه دوستان هم خانواده ام

    این فایل یعنی کل باور واعتقاد وافکار منو شخم زد یعنی نشستم فکرکردم دیدم یا خداااااا این علایم که یه ذره شو استاد گفت مثل کوه یخی توی اقیانوس فقط نوکش معلوم بود

    مثل علف هرز تمام وجودمو گرفته بود خدایااااا چی بگم از این احساس حقارت وعلامتاش که استاد گفت

    یکم به عقب برمیگردم دوران نوجوانی بخاطر نداشتن احساس لیاقت توی مدرسه حتی جرات نداشتم بگم من چه ورزشی دوست دارم هرکدوم که همه میگفتن همونو بازی میکردم

    لباس که دیگه نگو هرلباسی که دوست داشتم وبهم میومد اگه یکی میگفت زشته حالم از اون لباس بهم میخورد

    حتی تعیین رشته توی دبیرستانم فقط بخاطر این بود که کدوم رشته بیشترمردم پسنده دروغ نگفتم اگه بگم من معلمی رو دوست داشتم برای اینکه دخترایی که معلم میشدن بیشتر خواستگارداشتن ومنم که معلم نشدم وپرستار شدم میگفتم حالاکی میاد منوبگیره واین درحالی بود که از همه دخترای فامیل بیشترخواستگارای خوب داشتم اصلا همبن مقوله ی ازدواج هم الان که فکرشو میکنم برای این که بود که با خودم حس وحال خوبی نداشتم ومنتظر بودم یکی دیگه بهم حال خوب بده واگه اون نتونه حال منو خوب کنه پس آدم بدیه

    اگه کسی ازم تعریف میکرد میگفتم ای بابامیخوان گولم بزنن سریع میگفتم نه بابا خوبی از خودتونه

    بخاطر این احساس عدم لیاقت شاید باورتون نشه ان دفعه یه چیزی منو به وجد آورده که قندتوی دلم آب شده وبا هیجان برای همسرم تعریف کردم وچون اون تایید نکرده یهویی خالی شدم کاملا بی انرژی میدونید چرا؟؟؟؟؟

    چون انرژی مو ازتایید دیگران وبیرون از وجود خودم گرفتم وخودم از درون احساس لیاقت نداشتم وبا عدم تایید همسرم دوباره اون خلا درون منو بی انرژی کرد .

    خدا میدونه چقدرررررررر من خودم رو به در ودیوار میزدم که خودم رو به همسرم ثابت کنم حالا میفهمم که بحث کردنم با همسرم واطرافیانم دقیقا همه شون یه چیزو اعلام میکردن که من لیاقت نداررررم توروخداااااا منو دوست داشته باشید منو باور کنید

    آخه نمیدونید چه ساعتهایی من توضیح میدادم که این خوبه اون بده به همه توجه میکردم بجز اونیکه باید توجه کنم البته گاهی خیلی کم پیش میومد که واقعا دلی کاری انجام میدادم وطبیعتا نتیجه دلی وکاملا متفاوت میگرفتم دقیقا اونجایی که از جنگیدن ونقاب زدن خسته میشدم .

    سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

    آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

    گوهری کز صدف کون ومکان بیرون بود

    طلب از گمشدگان لب دریا میکرد

    بیدلی درهمه احوال خدا بااوبود

    اونمیدیدش واز دور خدایا میکرد

    استاد عزیز این دوره هم مثل محصولات دیگه تون خاص ونابه دقیقا بوی خدا میده ممنونم بخاطر تک تک ثانیه ها که روی این محصولات گذاشتین ممنونم از این همه آگاهی ممنونم از این همه فروتنی

    درپناه خدای هدایتگرم شادسربلند وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    کوثر احسانی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلام

    من راه و روش تغییر باورها رو بلدم خداروشکر

    اما از فایل توحید عملی 11

    همش به خدا میگم من هیچی نمی دونم خودت کمکم کن،خودت بهم بگو امروز کجا و از کدوم فایل …

    دقیقا امروز به احساس لیاقت،هدایت شدم و داشتم با خودم حرف میزدم،بابا لامصب بقیه هم تجسم میکنن،بقیه هم الگو یابی میکنند،و با خودشون تکرار میکنند،سر از یه هفته نرسیده به خواسته شون میرسند،تو همش فک می کنی باید یک کار سختی کنی و فلان.

    تو به قدرت خداوند شک داری، وقتی خودت رو کم می بینی، خدا رو هم روزی صد بار تو براورده کردن ارزو یا حاجت یا خواسته ت کم می بینی.

    چرا مگه بقیه چیشون بیشتره چی دارن که تو نداری،تو باید حتی توی تمرینا خودت رو کم نبینی.

    به خداوند بیشتر اعتماد کن.

    چرا بچه های دوره های مختلف نتیجه میگیرن و سریع به خواسته هاشون میرسن چون به اون کاری که انجام میدن میدونن جواب میگیرن و از همه مهم تر به خداشون اعتماد میکنن.

    تجربه من

    زمانی که برا اولین بار دوره دوازده قدم رو خریدم،وقتی تمرین ستاره قطبی رو اولین بار شنیدم.بعد از دوروز انجام ندادم.چون خنده دار بود

    و برام مهم نبود،ولی خیلی چیزا رو الان میفهمم که چرا انجام ندادم و رد شدم این یه موردش بود

    حالا فکر کنید جلسه دوم (تجسم) که مربوط بود به دوره دوازده قدم چقدر راحت گذاشتم کنار.

    اما بیشتر متوجه میشم داره از کجا اب میخوره.

    چقدر خدا به من لطف داره.

    هرروز ازش بخایید که بهتون کمک کنه و بهش بگید که نمیدونید حتی تو تمرینات ،تو چگونگی شکر گزاری و تو تجسم،تو تمرین ستاره قطبی

    بعد دست میزاره میگه این و بعد شما متعجب میشید.شما اینو بذارید رو حساب رحمت بی کرانش

    خدایا سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رویا میانکاله گفته:
      مدت عضویت: 1032 روز

      سلام دوست عزیزم کوثر جان

      چقدر کامنتتون شبیه تجربه منم بوده

      دقیقا منم از زمستان 1401 دوره 12 قدم اولین دوره بود که تازه با استاد عباسمنش 3 ماه آشنا شدم قبلش استاد عرشیانفر.

      اوایل فقط میخواستم سریع دوره ها رو بخرم دنبال یه روش سخت بودم منم دقیقا حسی به ستاره قطبی نمیگرفتم به قول شما تجسم کردن برام سخت بود وقتی میدیدم دوستان با همین تمرین ها جواب میگیرن میگفتم چرا من نه.البته اصلا حسی نمیگرفتم

      الان متوجه میشم که داشتم تکامل طی میکردم.این ذهنم از قبل برنامه ریزی شده بود که این کارا چیه؟مگه آدم با این کارا به هدفش میریه؟دنیال روش سخت بود.

      البته اون موقع نمیدونستم الان درک میکنم.الان دور دوم دارم کار میکنم دوره عزت نفس کار کردم دیدم به چه آسونی من به یه خواسته های رسیدم الان درک میکنم.

      خداروشکر که متوجه شدم به قول استاد وقتی متوجه مشکلت میشی یعنی 50 درصد کار پیش رفته .

      وقتی بفهمیم مسئول اتفاق زندگیمون هستیم 50 درصد راه پیش رفتیم چون دنبال مقصر نیستیم از همون اول دنبال اون باور اشتباه تو وجود خودمونیم .تسلیم هستیم از خدا کمک میخوام اونوقت خدا راه بهمون نشون میده.

      خداروشکر که تو این مسیر هستیم هر روز پیشرفت میکنیم.

      براتون بهترینارو میخوام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: