علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    zahra گفته:
    مدت عضویت: 1580 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    و دوستای خوبم

    من یه مدتی بود که خیلی احساس بی ارزشی میکردم و از دورن حال روحی خوبی نداشتم و همش میومدم تو سایت تا چیزی پیدا کنم که بفهمم چرا این اتفاق دورنم افتاده تا اینکه دیدم استاد دوره جدید با موضوع احساس لیاقت گزاشته و وقتی این فایل رو گوش کردم قلبم آروم گرفت جواب احساسات منفی که دورنم بود رو پیدا کردم چه قدر این دنیا رو حساب و کتاب پیش میره وقتی ما خواسته ای رو به جهان ارسال میکنیم جهان جواب ما رو میده و این فایل استاد جواب درخواست من بود و من خیلی خوشحالم این فایل آرامشی به من داد که انگیزه ای برای ادامه دادن شد.

    این فایل منو پرت کرد به گذشته و احساساتی که داشتم و دیدم که چه قدر احساس بی ارزشی داشتم و دارم.

    ولی از امشب به خودم تعهد دادم که اولویت اول زندگیم باشم و اجازه ندم کسی بهم بی احترامی کنه.

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت فایل فوق العاده ای که آماده کردید.

    از خدای مهربان برای همه دوستای خوبم طلب ارامش و حال خوب میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    صدیقه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    سلام به تمامی دوستان فوق العاده ام. واقعا درسته هیچ میزان از تلاش فیزیکی نمیتونه تاثیری در احساس لیاقت بزاره. من با شنیدن این فایل به خیلی از ایراداتم که کاملا ازشون بی اطلاع بودم اگاه شدم خدایا سپاسگزارم هم از استاد هم از خدای استاد عزیز و گرانقدر. خدایا شکرت به احساس ارامش و رهایی رسیدم.دوستان عزیزم در واقع قبلا دیگران رو مقصر می دونستم والان فهمیدم که من بودم که به خاطر عدم احساس لیاقت خیلی از نا خواسته هارو به زندگیم دعوت کردم. امیدوارم هرچه زودتر بتونم دوره احساس لیاقت و داشته باشم خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2202 روز

    ««««««««یک اتفاق یکسان می تواند نتیجه ی کاملا متفاوت داشته باشه»»»»»»

    من الان 39 سال دارم و تا به یاد دارم نود درصد آدمها به من کم محلی می کردند

    ولی الان با آموزه های استاد کمتر شده . کمرنگ شده ولی هنوز جا پای اون را در روابط عاطفی می بینم

    من جایی مهمونی بودم و شل قبلش با یکی از اون آدم‌هایی که در اون جمع بود ساعت ها با خنده و براحتی صحبت کردیم

    بعد من فردا اون آدم را دیدم و اون آدم اصلا محل به من نمی‌داد و پشت به من می کرد

    من خیلی کنترل ذهن کردم و هیچ حرف بی جا . حرف ناشایست. حرف بی ربط . نزدم خدا را صد هزار مرتبه شکر

    ولی این اتفاقات برای من افتاده

    چون من زود وابسته و دلبسته ی افراد میشوم

    خیلی هم تمرین می کنم

    سعی می کنم اصلا بهشون دلبسته نشوم ولی باز هم این زنجیره ادامه دارد

    این اتفاق برای من چه درس بزرگی داشت ؟؟؟؟حواست باشه وابسته به عوامل نشوی . فقط امیدت به خدا باشه . ما در مدار همدیگه نیستیم و جهان ما را از هم به همین راحتی جدا می کند چون خدا عاشق منه .

    من عاشق خودم هستم و من نمی دونم شاید اونها عاشق خودشون نیستند و این باعث دوری از همدیگه می شود .

    اصلا من تا وقتی محتاج به دیگران هستم که به من محل دادند یا ندادند . به من کم محلی کردند یا کم محلی نکردند .

    من بیشتر دوست دارند یا فلانی را ؟؟

    این باعث رنج بیشتر می‌شود .

    این باعث دوری می‌شود .

    این باعث سردی می‌شود .

    .

    من نباید نیازمند دیگران باشم

    نیازمند به لبخند زدن بقیه باشم .

    نیازمند به احترام گذاشتن دیگران به من

    این خودش برای من خیلی مهمه که باید بقیه به من خوش‌رفتاری کنند حتما حتما .

    درسته باید همه باید به من محبت داشته باشند ولی یه وقتایی افراد در فاز دیگه ای هستند حالا در ابن مواقع این من هستم که باید کنترل ذهن کنم و اصلا و ابدا برام مهم نباشه که اون در چه فازی است

    اصلا وقتی رها هستم باید برام مهم نباشه و رها کنم خودمو

    من خودم هستم با ویژگی های شخصیتی خودم . من باید ورژن خودمو خوب نگه دارم فارغ از اینکه اون فرد یا افراد به من لبخند می زنند یا لبخند نمی زنند با من حرف می زنند یا با من حرف نمی زنند

    من خودم هستم . این من هستم

    خدایا شکرت برای وجود خودم

    من نیازمند به خداوند خودم هستم .

    .

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2851 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته.من هنوز وارد رابطه عاطفی نشدم و تجربش نکردم اما در ذهنم همیشه وقتی که تجسم میکنم رابطه عاطفی رو فقط در حالتیه که من پارتنرمو همیشه در آغوش گرفتم و خیلی نیاز دارم به لمس کردن طرف مقابل خیییلی زیاد و قبلا با یک دختر دوست شده بودم که قبل از این که اصلا همو ببینیم تموم شد به خاطر این که من از ی جایی به بعد هی پیام میدادم تا نکنه این دختره بپره و بره سراغ یکی دیگه یا ی بازی بود که آنلاین انجام می‌دادیم و اگه به پسری تو اون بازی پیام میداد من حالا نه خیلی ولی حسادت میکردم البته من قبلا خیلی وابسته میشدم الان ادعا ندارم که نمیشم اما فکر میکنم بهتر شدم کلا قبلا احساس عدم لیاقت میکردم برای ارتباط با جنس مخالف اما الان خییییلی بهتر شدم و فکر میکنم یکسری اشتباهات گذشترو نداشته باشم انشالله .مرسی که کامنت من رو خوندید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    حسین جعفری کیا گفته:
    مدت عضویت: 479 روز

    سلام عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم جناب آقای سید حسین عباسمنش

    بنام پروردگاری که جان دوباره به من هدیه داد

    با نام الله روز زیبایم رو آغاز میکنم.

    دوره احساس لیاقت بی نهایت کمک زیادی بهم کرد مخصوصا در کسب و کارم

    به لطف الله روز ب روز کارم داره میگیره،مشتری های عالی به سمتم میان

    از روزی که فایل ها رو گوش کردم این جرائت رو پیدا کردم که به جاهای بالای شهر برم و خیلی خوشحالم که روز ب روز نشونه های خداوند داره بیشتر و بیشتر میشه در زندگیم…

    سپاسگزارم از خداوند و استاد عزیزم ، استاد عباسمنش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سمیه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام به استادعزیزم

    بینهایت خدارو شاکرم بخاطر این دوره ی بینظیر

    و بینهایت خدارو شاکرم بخاطر وجود با ارزش استاد عزیزم.

    فقط خدا میدونه که چقدر من به این دوره نیاز داشتم،سرتاسر زندگی من رو احساس عدم لیاقت دچار مشکل کرده و فقط خدا میدونه که من چقدر ضربه خوردم ازش‌…

    برای مثال من همیشه ثروت رو لایق بقیه میدونستم

    شغل خوب،روابط عالی،زندگی عالی همه چیزهای خوب رو لایق دیگران میدونستم غیراز خودم انگار من فقط به تماشای جهان آماده ام فقط برای این اومدم که حسرت زندگی دیگرانو بخورم و هزاران هزار فکر مخرب دیگه که همشون از احساس عدم لیاقت ناشی میشه.

    من با عشق این دوره رو تهیه میکنم چون میدونم که احساس لیاقت پایه و ستون خوشبختیست.چون اگه خودت رو لایق خوشبختی ندونی خوشبختی هیچوقت سراغت نمیاد.

    این اولین کامنت من بعداز مدتها عضویت هستش چون حتی برای نوشتن کامنت هم نیاز به تایید داشتم و این فایل بینظیر به من کمک کرد که شروع به نوشتن کنم بدون انتظار تایید…و میدونم که همین قدم کوچک منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه.

    بینهایت سپاسگزارم از استاد عزیزم وخانم شایسته ی دوسداشتنی و خانواده صمیمی عباس منش که این فضارو فراهم کردن که راحت حرف دلتو بزنی و کمک میکنه خودواقعیت باشی و چقدر آدم وقتی خود واقعیش هست سبک بال هست‌‌…

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خداوند هادی که همواره هدایتم میکنه به بهترین مسیر ها و بهترین نعمت ها.

    استاد چقدددر خوشحالم برای این دوره بسیااار فوق العاده. به مسائل زیادی برخوردم که ناشی از کمبود احساس لیاقت بوده و با این دوره و سلسله فایلای مرتبط حل کردن مسئلمون بسیار راحت تر و سریع تر میشه. سپاسگزارم از شما

    استاد من کم و بیش تمام این علائم و داشتم.

    نشانه 1: نیاز به توجه و تایید دیگران برای رسیدن به احساس خوب.

    بله :) من دقیقا این مسئله رو دارم. مخصوووصا توی جو کلاس و دانشگاه. بشدت نیاز دارم همه دوستم داشته باشن و با همه دوست باشم. از بچگی این مسئله رو داشتم و الان با اینکه خیلی رشد داشتم از لحاظ عزت نفس اما هنوز خاطره ی مدرسه و نیاز به توجه داشتن در من مونده و به دانشگاه منتقل شده.

    دوست دارم همه دوستم داشته باشن، خیلی اذیت میشم وقتی کسی از من خوشش نمیاد.

    الان جایی هستم که دو تا از دوستای صمیمیم از من کناره گرفتن و من احساس بی ارزشی میکنم و چند روزه که احساسم به خاطرش بده.

    نشانه 2: افرادی که در لباس پوشیدنشون همواره از بقیه نظر میخوان و اگر از نظر بقیه زیبا نبودن احساس بی ارزشی میکنن و میخوان که لباسشون و عوض کنن و چیزی بپوشن که از نظر بقیه زیبا باشه.

    بله:) من این یکی هم دارم.

    نمیتونم بگم همیشه اینطورم ولی نصف مواقع اینطوری هستم. باز هم مخصوصا تو دانشگاه.

    یعنی کافیه یکی تو دانشگاه به تیپم بگه خوب نیست یا بگه مانتوت زشته، شلوارت بهت نمیاد و.. واقعا من احساس بی ارزشی میکنم.

    ولی در دنیای بیرون از دانشگاه و حتی در رابطه عاطفی خیلی اوکی ترم. زیاد نظر نمیخوام و اگر بقیه هم نظر مخالف بدن برام مهم نیست.

    ولی استاد یه مورد بود که بقیه بهم میگفتن و خیییلی برام مهم بود. وقتی که از حالت اضافه وزن به وزن ایده آلم رسیدم تقریبا همه گفتن چه زشت شدی صورتت چه لاغر شده برو یه چی بخور جون بگیری صورتت پر تر بشه و..

    نظر خود این افراد برام مهم نبود. از این میترسیدم که یه وقت نظر پارتنرمم همین باشه و وقتی اومدم براش گفتم بقیه اینو میگن بنظر تو هم همینه؟( نشانه های احساس نالایقی)

    اون کاملا مخالفت کرد و گفت نه زیباتر هستی اتفاقا.

    بعد از اینکه نظر ایشون و شنیدم دیگه نظر بقیه برام مهم نبود. ولی نمیتونم بگم کاملا بی اهمیته.. هنوز هم کمی اذیت میشم کسی بهم میگه صورتت لاغره

    مثال 3: بشدت نیاز دارن از لحاظ فیزیکی به پارتنرشون نزدیک باشن و میترسن با فاصله فیزیکی عشق بینشون از بین بره.

    خب خداروشکر این مورد رو ندارم اصلا و یه جورایی برای خودم ساختم که خییلی زشته که بترسی از اینکه رابطتتون تموم شه. حتی با فکر راجبش ارزش خودت و پایین میاری و کلا در شأن تو نیست.( میدونید چرا این اهرم رنج و برای خودم ساختم؟ چون میدونستم که این رفتار نشان از کمبود عزت نفس هست.. من قبل از این فایل نمیدونستم نشانه های احساس عدم لیاقت چیه و خیلی انجامشون میدادم و احساس رنج هم نداشتم اما الان به بعد به کمک خدا رنج عمل هایی که ناشی از کمبود احساس لیاقت هست رو در خودم ایجاد میکنم)

    ولی کسی رو میشناسم که به مدت 9 سال محل کار شوهرش از خونه جدا بوده، یه شهر دیگه بوده. و بعد از چندسال مشخص میشه که این اقا میره یه زن دیگه میگیره.

    باور خانم و بقیه افراد خانواده اینه که تنها دلیلی که مرد زن دوم گرفت این بوده که فاصله فیریکی زیاد داشتن و مرد هم نیاز به جای خواب داشته و ازدواج میکنه… ولی منی که به قوانین آگاه هستم میبینم که این دو نفرر چقدددر با هم متفاوت اند. همدیگه رو درک نمیکنن و رابطه پر از خشونت و وابستگی و ترس و هررر چی که یه رابطه نامناسب داره رو دارن. اگر حواست نباشه تو هم حرف بقیه رو که فاصله فیزیکی علت خراب شدن رابطه هست و باور میکنی و به رابطه هات و خودت اسیب میزنی.

    مثال4: برای پارتنرت زیاد هدیه میخری برای اینکه میترسی ازت جدا بشه ولی با هدیه خریدن این کار و بات نمیکنه.

    خداروشکر این مورد هم ندارم:)

    مثال 5: فرد نالایق وقتی همسرش یا پارتنرش میاد خونه یا میبینتش، بسیار جزئی راجب تمام مسائل کاری و غیر کاری روز از طرف مقابل میپرسه.

    خداروشکر این رفتار و ندارم ولی مادرم بشدددددددددت این رفتار و داره. یعنی دوز خیییلی بالایی از این رفتار و داره و نه تنها از پارتنرش بلکه از بچه هاش و افراد نزدیکش هم راجب کوچیکترین مسائل با جزئیات زیاد میپرسه و میخواد آگاه بشه.

    نتیجش چی شده؟ نه ما بچه هاش و نه همسرش رابطه خوبی باهاش ندارن و بشدت عذاب میکشن از این رفتار و دور شدن از این شخص.

    یعنی من به شخصه خودم سعی میکنم زیاد در دیدراس مامانمم نباشم تا سوال پیچم کنه.

    مثال 6:

    حسادت به اینکه همسرت با جنس مخالف حتی صحبت کنه.

    به لطف الله این مورد هم اصلااا ندارم و جزو خط قرمزهامم هست. هم من و هم عزیزدلم کاملا تو این مورد آزاد هستیم و تازه خیلی راحت عین دو تا دوست میایم برا هم راجب صحبتایی که با همکارامون یا همکلاسی ها و.. داشتیم، صحبت میکنیم.

    مثال 7:

    فرد از پارتنرش بشدت از روابط قبلیش میپرسه تا در نهایت به این برسه که من از پارتنرای قبلی بهترم و اینجوری بتونه خلا وجودیش رو پر کنه.

    بله:) من اینطوری هستم. البته نه بشدتت ولی چندین بار شده که بپرسم. و دلیل پرسیدنم هم دقیقا به خاطر این بوده که به این برسم که من از قبلیا بهترم.

    خیلی باحاله. اون موقع ها که این رفتار و داشتم نمیدونستم که این رفتار نشونه ی احساس بی لیاقتی هست ولی قلبم خیلی بهم هشدار میداد که سکوت کنم.

    خدایا شکرت که الان متوجه شدم.

    مثال 8: اگر در یه رابطه عاطفی حال طرف مقابل بد باشه حال تو هم خوب نیست و تماام تلاشتو میکنی تا حالشو خوب کنی.

    خداروشکر این مورد هم ندارم. البته نمیتونم بگم کاملا ندارم. وقتی حال پارتنرم خوب نباشه حالم خوبه ولی یه کوچولو نامحسوس و ناخوداگاه سعی میکنم حالشو خوب کنم. ولی رفتار ایشون خیلی جالبه. وقتی من به تضادی برخوردم و راجبش حرف میزنم با ایشون، در بیشتر مواقع حتی نظرشم نمیگه چه برسه به تلاش برای خوب کردن حال من… البته که من تو خوب کردن حالم خیلی خوب هستم و ایشون اصلا نیازی نیست تلاش کنه برای من.

    مثال 9: احساس نیاز شدید به لمس فیزیکی در رابطه عاطفی.

    خداروشکر ندارم:)

    مثال 1٠: فرد بشدت دوست داره که تو یه مهمونی یا تو یه جمعی مورد توجه باشه و. اگر شخص دیگه ای به هر دلیلی مورد توجه باشه فرد احساس بی ارزشی میکنه.

    این مورد و خیلی خیلی خیلی دارم. ولی میدونی کجا بیشتر از همه دوست دارم تو دید باشم؟

    بله دقیقا:)

    توی جمع دوستام یا جمع کلاس یا مهمونی هایی که دوستام هستن. وااقعا اگر ببینم کس دیگه ای بخاطر زیبایی یا باحال بودن بیشتر برا بقیه جذابه خیلی اذیت میشم و ساکت میشم اصلا. احساس بی ارزشی میکنم..

    خیلی باحاله. با این فایلا متوجه شدم که چقدر درمورد دانشگاه عزت نفس و احساس لیاقت پایینی دارم. و قراره حلشششش کنم و بزرگتر بشم.

    استاد مشتااااقانه منتظر قسمت دوم هست. چیزای خیلی عجیبی رو فهمیدم که هرگز به ذهنم نمیرسید که ممکنه از نشانه های کمبود احساس لیاقت باشه. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2064 روز

    سلام استاد وقتتون بخیر

    این فایل هم مثل بقیه فایلها ، کلی درس داشت برای من

    هربار که فایلی رو چندبار گوش میدم بیشتر به درون خودم نگاه میکنم حال خوب خودم رو به خودم وابسته میدونم و خدای خودم و آرامشم بیشتر میشه

    و به قول شما بیشتر ، قائم به ذات میشم نه قائم به غیر

    بیشتر روی خودم و خدای خودم حساب میکنم ، بیشتر از قبل

    در مورد احساس لیاقت با وجود اینکه شخصیتا و ذاتا بعضی رفتارهای درست رو داشتم ، مثلا غیبت نمیکنم ادم فروشی و زیراب زنی که تو محل کارم به وفور هست ، یعنی بیشترین چیزیه که هست نمیکنم خبر نمی‌برم و اصلا از این رفتارها خوشم نمیاد و بد کسی رو نمی‌خوام و کارم به کار کسی نیست و سرک نمیکشم تو کار کسی ،

    برخلاف محیط کارم ، اما باز هم ذاتا از درون خودم احساس لیاقت نمیکنم

    برای رابطه خوب

    زندگی بهتر سفرهای بهتر و….

    اون چیزی که از درون خودم رو راضی کنه

    درباره نقطه عطف زندگیم ، حال و روز این روزام هست ، تقریبا سه ماه هست که از همسرم جدا شدم و هیچگونه تماس و ارتباطی با ایشون ندارم و ندیدمشون….

    به خودم برگشتم

    بیشتر به خودم و خدای خودم فکر میکنم و به خودم فرصت دادم تا بپذیرم و زندگی جدیدی رو شروع کنم که بهتر از قبل باشه

    همسرم یکی از این رفتارها رو به شدت داشتن که حساس شده بودن روی صحبت با همکارام یا هرگونه ارتباط دوستی عادی با ایشون و….!!

    در صورتیکه واقعا چیز خاصی نبود !

    من زیاد تو کلام ، عادت قربون صدقه رفتن ندارم اما در رفتار بسیار هواشونو داشتم و درک میکردم و خیلی جاها دیگه فداکاری بیخود زیادی میکردم که برمیگرده به خلأهای خودم !

    ایشون به شدت نیازمند توجه و تأیید من بود

    حتی سر مسائل خرید ساده اگر من ،حتی با لحن خوب ، میگفتم اینجا تمیز نیست این رستوران ، غذاش خوبه فقط محیطش یذره کثیفه یا مثلاً این خرید که کردی عوضش کن زیاد اکی نیست !!

    خدای من !!

    چنان برآشفته میشد که انگار یه بمب اتم زدن همه چیز بهم می‌ریخت در یک لحظه !!

    و من هزار بار به اشتباه کردم منظوری نداشتم آقا غلط کردم میفتادم!!

    و میگفتم به خدا منظوری نداشتم مرسی که این کارو برام کردی و….!!

    همیشه میگفتن می‌خوام برات کامل باشم هرچی براش توضیح میدادم !!

    هرچی از کمالگرایی میگفتم !

    هرچی میگفتم بابا اوکیه اشکال نداره!

    اوضاع بدتر می‌شد

    و دیگه تقریبا نمی‌تونستم هیچگونه نظری حتی با لحن خوب بدم !

    تضاد بزرگی بود !

    در مورد خودم که بگم ، حتی عنوان این فایل ، منو یاد ارزشهای خودم انداخت

    اینکه واقعا یادم اومد ، نه اینکه نمی‌دونستم

    نه فراموش کرده بودم

    که من لیاقت پست بهتر

    درآمد بیشتر

    و هم فرکانسی و هم مدار شدن با آدمهای بهتری رو دارم

    الان شغل من در حوزه مسافربری دریایی هست

    که با هزاران افراد متفاوت و همکاران ، که بسیار بسیار حاشیه دارن و روز بروز دارن پسرفت میکنن و حواشی آزاردهنده بیشتر میشه !

    که فکر میکنم خدا خواست با این تضاد ، اعراض رو بهم یاد بده و کنترل ذهن !

    باوجود اینکه یک سال اذیت شدم خیلی زیاد !

    عنوان این فایل یادم آورد که چقدر لیاقت محیط دوستانه بهتر ، فارغ از اینهمه ذهنیت بیمار دارم !

    لیاقت درآمد بیشتر ، من فوق لیسانس هستم و

    شغلم هیچ ربطی به تحصیلاتم نداره

    و اکثرا دیپلم هستن و حتی بیسواد !

    یاد خودم و ارزشهای بالاتر خودم افتادم و از خدا هدایت خواستم

    روز به روز بیشتر داره این حرف استاد تو گوشم زنگ میخوره

    به جایی برس که نه تعریف و تمجید کسی خوشحالت کنه و نه توهین و تهدید کسی ناراحتت کنه!

    خدا هدایتم به مکان بهتر و آدمهای بهتر و درآمد بیشتر

    ممنونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      سلام میترای عزیز و خوش قلب

      نمیدونم حکمت هدایت من به این کامنت شما چی بود

      ولی این مواردی که نوشتید برام یه وجه اشتراک‌هایی رو تداعی کرد که … باید در جای دیگه بهش اشاره کنم

      امیدوارم الان در شرایط خوبی باشی و هر خواسته ای داشتی بهش رسیده باشی چون واقعا لیاقتش و داری

      همین که ما لایق هدایت به چنین بهشتی در زمین بودیم ، و لیاقت نشستن سر چنین کلاسی و بهره مندی از چنین استادی رو داشتیم یه نشونه ست که یعنی

      لایق بهترینهاییم

      کجای دنیا آخه بهتر از اینجاست با این حجم از آگاهی ناب و الهی ؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام پروردگار کعبه

    استادعزیزم سلام

    سپاسگزارم که این دوره بی نظیر را آماده کردین که پر از علم وآگاهی است.

    مدتی است برای پول ساختن کارهای کشاورزی انجام می دهم تا بتوانم از درآمدی که به دست می آورم یه گوشی با کیفیت تر بخرم تا بتونم بهتر توی سایت فعالیت کنم چون کیفیت گوشیم پایین هست اذیت میشم .چندروز بود که گوشیم خراب شده بودونمی تونستم بیام سایت تا درستش کردم ودیدم دور بودن از سایت واین بهشت برین من ودلتنگ میکنه .

    یه روزی داشتم درحین کار باخودم فکر میکردم که چرا داری تلاش میکنی پول بسازی،به خودم ودرونم که نگاه کردم دیدم همه آرزو ورویای من اینه که بتونم پول بسازم تا توی این مسیر بهتر فعالیت کنم . یعنی بتونم با خریدن دوره سلامتی تمرکز وانرژی بالا داشته باشم تا بهتر روی دوره ها تمرکز کنم وقدرت درکم بره بالا یا اینکه بتونم گوشی باکیفیت و لپ تاپ بخرم وشبانه روزی روی این مسیر کار کنم دیدم همه عشق وآرزوی من اینه چشام غرق در اشک شوق شد وقتی این افکار توی ذهنم چرخید .

    سپاسگزار خداوندی هستم که اینقدر عاشق منه ودوستم داره وبه این مسیرزیبا هدایتم کرده .

    سپاسگزار استادی هستم که بهشت هم برای خودش وهم برای ما ساخت .سپاسگزار استادی هستم که پیامبراین زمان شد برای ما

    خدایا شکرت شکرت بخاطر همه چی

    بخاطر بودنت لحظه به لحظه درکنارم

    وشکرت بخاطر همه تضادهایی که باعث پیشرفت بشریت میشه وکمک میکنه ما پیشرفت کنیم .

    زنده باد زندگی

    می خوام در مورد احساس لیاقتی که نمیکردم صحبت کنم .

    درمورد احساس لیاقت من در موردکامنت نوشتن هروقت خواستم بیام کامنت بنویسم ذهنم مانعم شد ویا اینکه نوشتم وپاک کردم وذهنم میگفت اینا چیه که مینویسی ببین بقیه بهتر از تو مینویسن یا اینکه بقیه به این حرفات میخندن واین باعث میشد که نتونم و کامنت بنویسم واین مثل یه حسرت برام شده بود ولی از امروز تصمیم گرفتم هرچی که ازقلبم میجوشه را بنویسم فارق ازاینکه برام مهم باشه که تایید میشه کامنتم یه نه ،واونقدر بنویسم و بنویسم که توی این موضوع حرفه ای بشم . دقیقا مثل موقعی که رفتم گواهی نامه بگیرم……..مربی آموزشیم توی موردی که اشکال داشتم اونقدر تمرینم میدادکه کامل رفع بشه واون یک جلسه با اون مربی باعث شد که من توی جلسه سوم توی امتحان قبول بشم.

    مورد دیگه که‌من احساس لیاقت نمیکنم اینه که میگم من هنوز توی کار مورد علاقم اونقدر حرفه ای نشدم که بتونم ازش پول بسازم با اینکه میبینم افراد دیگه ای هستن با اینکه از من علمشون توی این زمینه کمتره ولی چقدر پول دارن میسازن ودارم میبینم که من ازعدم لیاقت وکمبودعزت نفس واعتماد به نفس هست که نمیتونم .

    مورد دیگه اینکه من وقتی کاری انجام میدم یا محصولی برای فروش تولیدمیکنم فقط بابت اون محصول پول دریافت میکنم و زحمتی که خودم براش کشیدم و ‌ نادیده میگیرم و احساس لیاقت نمیکنم واین موردباعث شده که من بتونم خیلی سخت پول بسازم.

    خلاصه کلام از عدم لیاقت خیلی ضربه ها خوردم تا جایی که خیلی وقتها اشکم ودرآورده ،وچقدر رنجها کشیدیم از این لایق نبودن خودمون.

    بازهم سپاسگزارم از الله مهربانم وشما استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      شهلا گفته:
      مدت عضویت: 978 روز

      سلام زهرای عزیزم. امیدوارم حالت عالی باشه.

      دوست عزیزم چقدر الان از خوندن کامنتت پیام گرفتم و هدایت شدم.

      دقیقا امروز ازصبح خیلی ذهنم درگیر فروش محصولم بود و باوجود اینکه خدا هدایتم کرده بود که قیمتشو بالا ببرم و اینکارو هم کرده بودم ولی هربار به شکل‌های مختلف ذهنم مقاومت می‌کرد درباره این افزایش قیمت و هربار خداوند هدایتم می‌کرد و باز امروز نجوا از طریق همین افزایش قیمت اومد سراغم و سطح انرژیم اومد پایین. هرچه که خدا هدایتم کرده بود بهش جواب میدادم ولی زور اون نجوا بیشتر بود. مدام از خود خدا هدایت میخواستم که به چه شکل نگاه به قضیه کنم و چه جوابی بدم چه باور درستی داشته باشم؟

      و اون قسمت از کامنت شما که درباره فروش محصولتون نوشته بودین و اینکه برای زحمتی که براش کشیدین ارزش قائل نمیشین شد جواب من و هدایت خداوند برای من.

      چون منم دقیقا داشتم همینکارو میکردم تو ذهنم میگفتم خب زمین ملکم اینقدر میارزه هزینه ساختش هم اینقدره پس… و بینهایت زحمتی که این چندسال براش کشیدم که آباد شد را اصلا نمیدیدم. زحمتی که برای نگهداری درختاش انجام دادم از آبیاری، کود دادن، سم پاشی، هرس کردن، کندن علفهای هرز که هربار چقدر دستم تاول میزد و خسته میشدم و بینهایت کار دیگه..

      ولی من اصلا روی زحمت و عشق خودم برای این آباد شدن و ساختن ارزشی قائل نبودم.

      خدارا بینهایت شکر که چقدر زیبا هربار به شکل‌های مختلف هدایتمون میکنه.

      بینهایت ازشما دوست عزیزم هم تشکر میکنم که تجربه خودتون را نوشتین و شدین هدایتی از جانب خداوند برای من.

      دوستتون دارم درپناه خداوند باعزت، سالم، شاد و پرپول باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا میانکاله گفته:
        مدت عضویت: 1032 روز

        سلام دوست عزیزم شهلا جانم

        یک تجربه از خودم میگم البته امیدوارم نتایج عالی گرفته باشید.

        من وقتی ایده بزرگ کردم مرغ ارگانیک الهام شد .یعنی از خدا درخواست آیه شعله داشتم به روشی بهم نشون داد قلبم گفت انجام بده باقی کاری نداشته باش،با مخالفت های دیگران من انجام دادم.

        خدای من شاهد ،وقتی 50 روز شدن رفتم بیرون قیمت بگیرم که بفروشم دیدم کیلویی 70 تا 80 تومن ،ولی از همون اول من به خدا گفتم قیمت من باید بالاترین باش ،نجواها داشت منو دیونه می‌کرد ولی از یک طرف میگفتم این ایده از سمت خدای منه.

        به خدا قسم من تمام مرغ هام نقد نقد کیلویی 90 فروختم اونم به راحتی ،اونم از جای که فکرش نمیکردم

        کل کار من این بود به ایده عمل کنم به خدا گفتم کار من ارزش داره من عشق دادم پذیرایی کردم 50 روز وقت گذاشتم ،کسای که تو این کار بودن چند سال کیلوی 80 می‌فروختند من 90.

        این تجربه هر وقت که نجوا میاد سراغم به ذهنم یادآوری میکنم

        هر کاری که با تقلا پیش میره یعنی یک جای کار میلنگه.مشتری باید به راحتی بیاد اونم نقد .

        من دائم میگفتم کار من با ارزش ،من از خدا مشتری دست به نقد،کسای که برای کارم ارزش قائل هستن بفرست.

        من این شغل ادامه ندادم ولی تجربه و الگوی عالی برام شده.

        امیدوارم تجربه ام اول از همه برای خودم تکرار بشه هم کمکی به شما بکنه .

        دوستون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Shahla گفته:
          مدت عضویت: 2604 روز

          سلام رویا جااانم با اون پروفایل بسیار زیبا و رویاییت. بسیار سپاسگزارم دختر زیبا و بهشتی بابت کامنت ارزشمندت که چقدر نشانه بی‌نظیری بود از سمت خدا برای من.

          اصلا یادم نبود که چنین کامنتی نوشته بودم. وقتی کامنت شما بدستم رسید رفتم باز مجدد کامنت خودمو خوندم. و الله اکبر از چیدمان خداوند.

          راستش دوروز پیش یکی از آشناها بهم گفت چقدر قیمت ملکت گذاشتی برای فروش. منم همون قیمتی که خدا هدایتم کرده بود چندماه پیش، اعلام کردم.

          بعد بهم گفتن قیمتت بالاست و فلانی یکی همینجوری داره فلان قیمت فروخته بعد تو اینو این قیمت میگی!!!

          و رویا جانم حرف این آقا دیگه اصلا سرسوزنی شکو تردید و یا ترس بدل من نیاورد.

          همون لحظه توی دلم بخودم گفتم آخه اینا که نمیدونن خدا بمن اینو گفته و من مطمعنم به هدایت خدا.

          درصورتیکه چندین ماه من فقط درگیر مقاومت ذهنم بودم درباره این ایده خداوند و هربار که سروکله نجواها پیدا می‌شد و ازخدا هدایت میخواستم به یه شکل هدایتم می‌کرد.

          و واقعا برای باورپذیری این ایده هم تکامل من باید طی میشد.

          و این مدت بقدری روی باورهای مختلفی که خداوند بهم الهام می‌کرد درجهت رفع مقاومت‌های ذهنی کارکردم و تکرارش کردم که دیگه اینبار شنیدن چنین حرفهایی هیچ تاثیر منفی ای روی من نداشت و چقدر متوجه رشد خودم شدم.

          بعد که اومدم خونه تو تنهایی خودم بخدا گفتم خدایا من واقعا باکمک خودت ایمان پیدا کردم به ایده ای که بهم گفتی. ولی اینبار ازت یه نشونه میخوام درمورد ایده ای که بهم گفتی

          نه بخاطراینکه شک دارم. یه نشونه میخوام که ایمانم قوی تر بشه. و حالا کامنت شما و تجربه ای که مطرح کردین شد همون نشونه ای که خدا برای قوی‌تر شدن ایمان من برام فرستاد. خیلی جالبه چیدمان خداوند و نحوه هدایت‌هاش.

          دقیقا باید دوروز بعد از درخواستم به خداوند هدایت بشم به کامنت شما و کامنت خودم که موضوع هر دو کامنت درباره همون درخواستی بود که پریشب ازش کردم.

          الهی صدها هزار بار شکر.

          رویا جانم امیدوارم همیشه شاد پرانرژی و پرپول باشین.

          و همیشه درپناه خداوند باشین و باشیم همگی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا بابائی گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    درودوعشق خدمت استادعزیزم وخداقوت به شماومریم جان. تجربه ای که داشتمودوست دارم بادوستان به اشتراک بذارم این بودکه من چون توبچگی یه دخترحرف گوش کن بودم بس که اینطوربودنم روتحسین می کردن توخانواده فکرمی کردم کاردرستیه ومدام حرف گوش میدادم وسکوت میکردم ، ولی وقتی بزرگ شدم دیدم اینطوربودن من یک ضعفه خصوصاوقتی بدون عشق وبااصرارخانواده ازدواج کردم ووقتی ازدواج کردم بیشترمتوجه ضعفام شدم چون عادت کرده بودم حرف گوش بدم خب همسرمه، بزرگترمه، بی احترامی میشه وهمه هرکاری می کردن اخرشم مظلوم وبی عرضه وبی زبون خطاب میشدم که حقم خورده میشه البته بیشترجاهام فکرمیکردم اخلاق یعنی این وباورهای مذهبی غلطی که داشتم. ازبس که باهام اینطوربرخوردشده بودحس بی ارزشی وعدم اعتمادبه نفس وعزت نفس داشتم ومدام خودخوری می کردم زودگریه ام می گرفت وبه خودم اسیب میزدم تااینکه خسته شدم وجداشدم بااینکه ظاهرزیباودوست داشتنی وقدبلندوزیبایی داشتم قدرت جذبم بالابودولی چون ازدرون احساس ارزشمندی نداشتم توروابطم دچارمشکل میشدم وخدامیدونه چقدرررربابته این اذیت شدم. حتی بادوستایه خودم هرکاری می کردن کنارشون بودم چون دوسشون داشتم یه جاهاییم بخاطرباورهاغلط که مثلامعرفت داشته باش بیشترازحدتوانم محبت می کردم وآسیب به خودم می زدم. البته ناگفته نماندمن توزندگیم دوستان فوق العاده ای داشتم. امامثلاخواستگارایی داشتم همون اول احساس می کردم مناسبه من نیستن ولی من ادامه می دادم که مثلابه شناخت برسم بعدجالب بوداین حس ارزشمندی دراخراذیتم میکردکه چرابایدطرفه مقابلی که آرزوش بودمن بهش حتی روی خوش نشون بدم رفتارش تغییرمی کردبله چون درونی بوداحساس لیاقت انگارکه جهان بهم نشون میدادکه این تووجودم نیست ورفتارخواستگارم تغییرمی کردوتودلم می گفتم خدایامن اصلااینوبه زورنگاه می کردم چراانقدرپرروشد؟! واقعیت درآخرم به هرقیمتی که میشدبهمش میزدم واین برای من دلیل نیست ونمیشه چون جداشدم پس مردی که من می خوام وجودنداره. به همین دلیل همون اول کسی رونپذیرم واردارتباط باهاش نمیشم وبه خودم گفتم بایدباورهامودرست کنم خصوصاحس ارزشمندیموبعدبخوام واسه شناخت واردیه رابطه بشم. بعدجالبه اونهایی روکه لایق خودم میدیدم احساس می کردم جذبم شدن ولی چون این حس بی ارزشی روداشتم که خصوصااینومادرم بهم می گفت بی عرضه یادم میومدوانگاری طرفه مقابلم منصرف میشدوچقدراین جهان وقوانینش دقیق عمل میکنه. خداروشکراستادجانم شماهستین ومی تونیدکمکم کنیدبافایلهای رایگانتونم من آگاهی می گیرم. ممنونم ازاین همه عشقی که رایگان توفایلهای رایگانتونم بهمون میدیدعاشقتونم امیدوارم روزی برسی ازنزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: