علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-16.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-29 00:22:482024-02-14 06:09:57علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
با سلام و احترام
بلاخره با درخواست من از خدا و اجابت درخواست من ازطرف خدای بزرگ موفق به خرید محصول با ارزش احساس لیاقت شدم
اول از پروردگارم سپاسگزارم که مسائل و مشکلاتم رو فهمید و در حقیقت به دادم رسید تا این محصول رو تهیه کنم
دوم از استاد عباس منش سپاسگزارم که با تعهد بالا در مسیر توحید و هدایت افرادی که هم مدارش هستن ، پر قدرت محصول لیاقت رو پایه گذاری کردن و با صراحت و سادگی مسیر اهدنا صراط المستقیم رو آموزش میدن
و سوم از خودم
که همین الانش که فایل های دوره احساس لیاقت داره دانلود میشه متوجه حسم میشم که میگه چقدر باید با تعهد بالا تغییر کنم و با اینکه در این زمان چاله چوله هایی دارم از نظر مالی که مبلغی که بابت این دوره پرداخت کردم می تونست قسمتی شون رو پر کنه ولی قلبم گواه میده که اگه با تعهد روی دوره کار کنم خیلی بیشتر از مبلغش برمی گرده و هیچ وقت ندای قلبم بم دروغ نگفته و همیشه وقتی به ندای درونم گوش دادم به نفع ام تموم شده
و چهارم از خانم شایسته ، آقا ابراهیم ، خانم فرهادی که واقعا عاشقانه و خالصانه در سیستم استاد هستن و این سایتِ عشق رو قدرتمند پشتیبانی می کنن
و پنجم از دوستان ارزشمندم در خانواده گرم و صمیمی عباس منش که با کامنت ها و نظراتشون رنگ و بوی خاصی به این مجموعه میدن و من افتخار می کنم همفرکانس این افراد هستم
از خدای متعال درخواست می کنم که کمکمون کنه احساس لیاقت و ارزشمندی رو درونمون پیدا کنیم و بهتر بگم بسازیمش تا در مسیر هر روز بهتر از دیروز با لذت و عشق حرکت کنیم.
الهی آمین
به نام خداجون مهربون
سلام استاد عزیزم و مریم بانو جان
و
سلام به همه دوستان هم فرکانسی
نمیدونم از کجا باید شروع کنم .. حالم ب شدت دگرگون شده
خدا رو بابت هدایت های پی در پی که برام میفرسته شاکرم
ای کاش از اول میتونستم هدایت الله رو بشناسم
کامنت های قشنگتون رو میخونم و بیشتر و بیشتر هدایت میشم… ممنونم از دوستان هم فرکانسی که اینقدر روان و ساده احسا ستون رو بیان میکنید
استاد جانم شما دست خدایی در زندگی من
وقتی این فایل رو گوش کردم کلی گریه م گرفت و اشک ریختم و شکر گزاری کردم
چون زندگی گذشته من (قبل از آشنایی با آموزش های ارزشمند شما)
کاملا به این شکل پیش میرفت
مدام دنبال تایید بودم
واسه خرید کردن باید با یکی میرفتم که اون لباس رو تایید کنه
حتی کلمات رو در صحبت کردن طوری انتخاب میکردم که مورد تایید و تحسین آدما باشه
اما الان که به خودم نگاه میکنم
از من قبلیم کلی فاصله دارم … البته خیلی خیلی کم عمل کردم و راه زیادی پیش روم دارم
به این حرف شما که گفتید گوش کردن فایل ها قدم اول برای تغییر باورهاست.. ایمان آوردم
چون خیلی از آدمها هستند که حتی به گوش کردن این فایل ها هم هدایت نشدن
خدا جونم خیلی منو دوست داره که تو این مسیر قرارم داده
خدایا هزاران بار شکرت
بعداز گوش کردن این فایل ارزشمند سجده شکر بجا آوردم
و از خدا ی قادر خواستم دستامو ول نکنه
و هدایتم کنه که
بیشتر پیش برم و بهتر و بهتر بشم تا
حس رضایت درونیم به اوج برسه
من میخواستم با عمل به آموزه های شما ب ثروت مادی برسم …
ولی به حس رضایت واقعی از خودم دارم میرسم
هرچند راه بسیار طول و درازی در پیش دارم ولی … همین الان هم حالم خوبه …
چون باور کردم که تو مسیر قرار گرفتم
استاد جانم همیشه و همیشه در حال دعا کردن و آرزوهای خوب برای شما و عزیزانتون هستم ..
چون خدا جون منو به وسیله شما هدایت کرده و میکنه
در پناه خدا جون مهربون موفق و سر بلند باشید
ممنون
403/1/21
درودبراستادم
وشایسته بانو
وتمام هم فرکانسی هایم
احساس لیاقت
مثل اینکه قویترین نیرو
برای ماست که قدم به قدم جلوببریم وشیرین جلوبریم
ببین چقدرخودت رابدون دلیل دوست داری؟
ببین چقدبدون هییچ دلیلی برای خودت ارزش قایلی
ببین چقدرحال خوب درونت بستگی به عوامل بیرونی دارد
ببین چقدازبیرون بایدشارژ بشی
ببین چقدر
وچقدرهای دیگر
به نظرمن ما اول باید درونمون روبشناسیم وببینم کدام اپشن راکم داریم
تا تخریب شده
وشروع به بهسازی کنیم
اول ازهمه ناخواسته یعنی درواقعه نبایدها روازخودمون
دورکنیم
بعدمحل سبک ترمیشه
مرحله بعدپاکسازیه وامیدرسانی
من بایدبدونم که من می توانم
به لطف الله من می توانم خودم راعوض کنم
واین بسیااااارعالیه
بسی جای شادی داره
مرحله ی بعداینه که من شروع کنم به ساخت باورهای احساس لیاقت
وقتی این باورها رونوشتم وتکرارکردام
درمیان روزها که تکرارمی کنم واتفاقات که میفته
یه سری مانع میادجلوی چنتا ازباورهای من
ویعنی به زبان بی زبانی میگه که نه اینطورنیست
که شما می فرمایین
دراینجا من بایددرگیرذهن نشم
وزاویه ی دیدموعوض کنم
یعنی باوری بسازم که
باورقبلیموتقویت کنه
وتکرارکنم باحال خوب
واینطورهست که ترمزباورهام برداشته میشه
مثلا من قبلا فک می کردام بایدتلاش کنم که دوست داشته بشم
وهررکاری می کردام
ازخودگذشتگی
سختی زحمت دادن به خودت
غورت دادن بغض
ولیخندنشان دادن
غم دل رامخفی کردن
و
ولی به لطف الله ودست طلایی خداعباسمنش
درک کردام
که من بایددرونم رونم روقوی کنم
فندانسیونم روقوی کنم مثل ساختمون پی ریزی قوی
وپروزن
وقتی وزن داشته باشه درون ادم
ادم ارامتره
وخودشً رابه هردری نمی زنه
اصلا داشتن اپشن دوست داشتن خود
به صرف اینکه من روح پاک خداهستم
من نماینده ی خداهستم
وخداوندعاشق منه
چی ازاین بهتربه من ثابت کنه که من باارزشم
جزاینکه خداوندعاشق منه
ومن درحال تکامل روح خودهستم
وروزی من به نیروی برتر وصل میشم
این احساس روبایدساخت وهمیشه تقویتش کرد
حالا ممکنه یکسری ادم درون مایعشوداشته باشن
والبته باورهاشو
اونم ناخوداگاه
وماهایی که اسیب دیده هست
بایددزمان بزاریم
وبامتدهای جدید استاد
ازبقیه بهتربشیم
این حرفم معنی این نیست که دنبال اینم که ازبقیه بهترباشم
نه
دنبال اینم که نسل ماکه این ابشن روضعیف دارن
وقراره به روزبشن
وابدیت بشن
تلاش مضاعفی داشته باشن
من می بینم که بهترم می بینم که به سرزمینیً
رسیدم که
بمباران شده بود
ولی من اومدم دیدم
ولی ناراحت نشدم ایندفه
بلکه گفتم می سازمش
اونم بهترشووو
باورژن بهترر
ودارم طرح ونقشه های جدیدمی ریزم برای سرزمین وجودم
بخش احساس لیاقت
این قسمت درست بشه
من مثل جت رشدم زیادمیشع
می ریم که ببینیم
چه کاری قراره انجام بده فروزان خانم
معلوم میشه
گزارش کارمیده خدمتتون
درپناه حق باشین
استادعزیززم
خییلی دوست دارم وهمیشه برات بهترین هارومی خوام
به نام خدا
سلام و درود
خدا را بی نهایت سپاسگزارم
….
چقدر این سلسله فایل ها عالیه
خدا را بی نهایت سپاسگزارم
……..
مثال های در مورد خودم :::
همیشه وقتی میرفتم حمام موهام را خشک نمی کردم میگفتم خودش خشک میشود اما الان بلند شدم و شونه زیبایی را داشتم برداشتم با سشوار موهام را کامل خشک کردم. مرتب کردم . صاف کردم با لذت و حالم خوب شد خدا را بی نهایت سپاسگزارم
شامپوی خوب و برندی را خریده بودم یه موقع هایی می زدم رفتم حمام و خوب و کامل موهام را باهاش شستم و تمیز و مرتب کردم خدا را بی نهایت سپاسگزارم
از حمام که بیرون اومدم دخترم گفت عافیت باشه گفتم ممنون و حالم خوب شد چون این اولین نتیجه ی لایق بودن خودم بود خدا را بی نهایت سپاسگزارم
حالا که دقت می کنم خیلی وسایل و لوازم دارم که بسیار عالی هستند و باید از اونها به خوبی استفاده کنم چرا استفاده نمی کنم ؟؟؟ اولین نکته اینکه فکر می کنم اگر تموم شود چیکار خواهم کرد . جواب هیچی دوباره می خرم . اون خدایی که به من لطف کرده دوباره به من عطا می کنه . اصلا امر من نبود توجه کنم ازم گرفته میشه . اصلا امر به این توجه کنم که ازش استفاده نکنم چون تموم میشه و من دیگه ندارم باز هم داده نمی،شود
ولی اگر ازش استفاده کنم
خوب استفاده کنم
ازش خوب نگهداری کنم
به کمی و کمبودش توجه نکنم
به اینکه اگر از دستش بدهم . اگر تموم شود . مثلا برای وسیله ی برقی آجر بسوزد .. جواب : دوباره عطا میشود
اصلا ذهنیت را از این چرت و پرتی ها باید بردارم
باید به فراوانی و زیادی توجه کنم
به خوبی هایی که این وسیله . این شامپو . این برند . دارد توجه کنم
خدا را بی نهایت سپاسگزارم
رها عزیزم سلام.
چ جالب هست این دنیا و قوانینش…
صحبت های شما در مورد اینکه گفتین یه چیزی رو استفاده نمیکنید برای ترس از تموم شدنش یاد خودم افتادم..
من دیروز به خودم اومدم و دیدم یه وسیله که برای راحتی خودم خریدم دیدم اصلا بازش نکردم که استفاده اش کنم در حالی که قبلا همیشه ازش استفاده میکردم و چقدر راحت بودم بعد به خودم اومدم و دیدم که من این وسیله رو چرا استفاده نمیکنم و اصلا بهش دست مردم نزدم فهمیدم به خاطر باور کمبود که اگه تموم بشه چی و جایی لازمش داشته باشم و نداشته باشمش چی؟؟
جواب رو خدا از طریق شما به من داد که عزیزم نگران نباش دوباره عطا میشود تمرکزت رو از روی کمبود و نبودش بردار و بزار روی حس داشتنش… بابا تو همین الان داریش نگران این هستی که اگه دیگه نداشته باشمش چی؟؟؟خب دوباره میخری!!! خدای که امروز تو خدای فرردا تو هم هست…
خدای که دیروز بهت بخشیده، امروز بخشیده فردا و فردا هاش هم میتونه بهت ببخشه به شرط ایمان به رزاق بودنش ایمان به فراوان بودنش…
و اینکه یه دلیل دیگه استفاده نکردم از اون وسایله ریشه تو احساس عدم لیاقتی بود ک در وجودم دارم…
همیشه دیدم که مادر های خونه خانوم های خونه از خودشون زدن تا به بقیه اعضای خانواده و مهمون ها برسه و دیدم ک منم ناخودآگاه دارم این باور رو توی رفتار هام نشون میدم و از این به بعد هر وسیله ای رو با احساس لیاقت استفاده میکنم که من لایق اسایش هستم من لایق امکانات عالی هستم من باید به شکرانه داشتن همین وسایل و امکانات ازشون استفاده کنم و به حس خوب آسایش و راحتی برسم تا از جنس همین حس خوب رو در زندگیم دعوت کنم…
من چند روزه تعهد دارم ک تمرکز کنم روی باور لیاقت هم و خدا داره راه رو نشونم میده و بهم گفت سپیده این حرکتت برای همین عدم لیاقتت هست قدم اول اینو درستش کن تا قدم های بعدی رو بهت بگم و تا نتیجه همین حرکتت رو ببینی تا ایمانت به ادامه راه قوی تر بشه….
خدای مهربون و هدایتگرم مچکرم از تو که روزی به قلب رهای عزیز الهام کردی تا بیاد و حرف های ارزشمندش رو در این محیط ارزشمند ثبت کنه تا امروز به من این نوشته ها رو نشون بدی و بگی داری در مسیر درست قدم برمیداری…
رهای مهربونم ازت ممنونم ک دستی از دستان خدا برای هدایت من شدی..
برات بهترین ها رو از خدای بزرگم میخوام….
سلام استاد من اون رفتاری که خودم رو بخوام با روابط قبلی و افرادی که با همسرم بودن مقایسه کنم تو وجودم بوده و هنوزم گیر دارم تو این موضوع ناخوداگاهه و لمس فیزیکی همه جا داشتن بعضی وقتا تو وجودم اینجوری بوده که دوست داشتم دستم رو بگیره و همسرم خیلی جاها به دلیل محیط نمیتونسته تو وجودم ناراحت شدم که شاید منو دوست نداره و زیاد عاشقم نیست و در مورد کنترل کردن هم که خیلی پاشنه آشیلمه مثلا توی بیمارستان همسرم با پرستار صحبت میکرد من فکر میکردم میخواد ی جورایی منظور داشته باشه کلا دوست ندارم با هیچ زنی حرف بزنه و این حسادت شدید عذابم میده استاد من دوره ی عزت نفس رو از شما خریدم ولی الان دیگه شرایط خرید این دوره را فعلا ندارم با اینکه ارزومه یک دوره رو از همون اول باشما شروع کنم ولی با همون دوره عزت نفس میخوام خودم رو بهتر کنم الان دوروز دبگه یک مسافرت به قشم رو در پیش دارم
میخوام چند تا تمرین رو انجام بدم 1•تمرین آگهی بازرگانی اونم چند بار،توی قطار داخل لنج داخل هتل اگر شد،داخل شهر یا پاساژ️ فقط بخاطر اینکه بتونم این احساس کمبود رو از بین ببرم
2•تمرین درخواست،داخل هتل ،داخل رستوران و اون تفریحاتی که میخوایم بریم مثلا تفریحات دریایی برم یگم آقا امکانش هست ی دور بیشتر بریم و هزینشو نگیرید
استاد عزیزم اگر ممکنه برامون فایل هایی از آگاهی های دوره ی احساس لیاقت رو هدیه بزارید مثل این فایل بسیار بسیار ممنونم از شما️️️️🫀️
سلام به استادعزیزم
بینهایت خدارو شاکرم بخاطر این دوره ی بینظیر
و بینهایت خدارو شاکرم بخاطر وجود با ارزش استاد عزیزم.
فقط خدا میدونه که چقدر من به این دوره نیاز داشتم،سرتاسر زندگی من رو احساس عدم لیاقت دچار مشکل کرده و فقط خدا میدونه که من چقدر ضربه خوردم ازش…
برای مثال من همیشه ثروت رو لایق بقیه میدونستم
شغل خوب،روابط عالی،زندگی عالی همه چیزهای خوب رو لایق دیگران میدونستم غیراز خودم انگار من فقط به تماشای جهان آماده ام فقط برای این اومدم که حسرت زندگی دیگرانو بخورم و هزاران هزار فکر مخرب دیگه که همشون از احساس عدم لیاقت ناشی میشه.
من با عشق این دوره رو تهیه میکنم چون میدونم که احساس لیاقت پایه و ستون خوشبختیست.چون اگه خودت رو لایق خوشبختی ندونی خوشبختی هیچوقت سراغت نمیاد.
این اولین کامنت من بعداز مدتها عضویت هستش چون حتی برای نوشتن کامنت هم نیاز به تایید داشتم و این فایل بینظیر به من کمک کرد که شروع به نوشتن کنم بدون انتظار تایید…و میدونم که همین قدم کوچک منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه.
بینهایت سپاسگزارم از استاد عزیزم وخانم شایسته ی دوسداشتنی و خانواده صمیمی عباس منش که این فضارو فراهم کردن که راحت حرف دلتو بزنی و کمک میکنه خودواقعیت باشی و چقدر آدم وقتی خود واقعیش هست سبک بال هست..
به نام خدا
.
سلام
.
من همیشه به دنبال کنترل کردن دیگران هستم
اوایل که نمی دونستم همیشه به صورت حضوری دنبال این بودم که بقیه چیکار می کنند
ولی الان بصورت ذهنی داشتم این کار را می کردم
اوایل همسرم را همیشه زیر نظر داشتم که چیکار می کنه و همیشه ازش سوال می کردم بعد خیلی کمترش کردم و بعد در مورد دیگران این موضوع داره تکرار میشه
مثلا مادر شوهرم رفته مسافرت پایم داره ذهنم میگه بهشون زنگ بزن ببین کجا هستند چی خورده اند
رفعش : اصلا به من چه . به من مربوط نیست . اگر می خواهم رشد کنم اگر می خواهم پیشرفت کنم بدنبال کشف خودم باشم بدنبال علایق خودم باشم
مثلا برادرم به تازگی می خواهد داماد شود مدام دارم بهشون پیام می دهم کجایی ؟ چی خریدی ؟ و ته ذهنمم این هست که من باید بدونم . اگر دیگران ازم سوال کردند که من نمی دونم و نمی توانم جواب شون را بدهم چه فکرهایی که در مورد من خواهند کرد
حالا رفعش : هر فکری که دوست دارند بکنند . چیزی که به من مربوط نمیشه چرا دخالت کنم . البته این را هم بگم که خانواده ام و برادرم هم اصلا دوست ندارند کسی بدونه ولی من مدام ازشون سوال و جواب می کنم
این طوری خودمو از مدار دورتر می کنم
مدام می خواهم بدونم بقیه الان چه می کنند ؟ چی خریده اند ؟ از کجا خریده اند ؟
یا اینکه بقیه از من بهتر نباشند یه دفعه !!!؟؟؟؟
رفعش ؛ می خواهم بهتر باشند . می خواهد بالاتر باشند . من خودمو باید ببینم من شخص خودمو باید ببینم من الان اینم با این ویژگیها با این موفقیت ها . زندگی دیگران زندگی شخصی دیگران که به من مربوط نیست
من دوره عزت نفس را خیلی کار کردم و خدا را شکر نتایجم خوب بوده ولی باز هم از خداوند هدایت خواستم و پیشرفت و خداوند من را به آگاهی های این صفحات هدایت کرد خدایا ممنونم خدایا عاشقتم عزیزمی
خدایا شکرت برای هدایت های لحظه به لحظه تو به من
خدایا شکرت اول که این فایل را گوش کردم در حد خودم می فهمیدم ولی الان خیلی بهتر درک کردم
.
ما یه تعداد فامیل داریم که خیلی با هم هماهنگ هستند و خیلی با هم خوب هستند ولی من بجای تحسین کردن اونها همیشه می گفتم ببین چقدر با هم همدار هستند و خوب هستند و این باعث میشد که من خودم ضربه بخورم و روزبروز از آدمها دور و دورتر شوم ولی جای تأسف نداره دیگه من خالق هستم و دارم روی خودم کار می کنم و باید تحسین کنم باید تایید شون کنم تا جهان هم روی خوش و هپبش را نه فقط برای روزهای محدود برای همیشه به من نشان بده
خدایا کمک کن
من با توکل بر الله به این صفحه هدایت شدم
الهی به امید تو
سلام استاد عزیز ، سلام مریم بانو
سلام به تک تک عزیزان این سایت الهی
استاد جانزین هم مثل بقیه عزیزان قدردان شما هستم برای تهیه این دوره و باور دارم این دور برای نیت خوب شما در راستای هدف الهی شما و خیر خواهی شما و همچنین درخواست و فرکانس ارسالی عزیزان این سایت متولد شده .
استاد من از نظر احساس لیاقت ته ته صف کل اعضای این سایت هستم یعنی اینقدر داغون .
من از زمانی که یادم میام نمی تونستم درست در خواست خودم را بیان کنم حتی به پدر و مادر و خواهر و برادرام از این که باعث زحمت و اتلاف وقت انها بشم همیشه موذب بودم، حتی در حد اینکه مثلا با ماشین من را به جایی برسونند یا برام غذائی درست کنند . ،اینقدر داغون که همیشه فکر می کردم اگر کسی به من بدی بکنه کمتر ناراحت میشم تا به من خوبی بکنه ، اگر خوبی زیاد دریافت کنم یک جوری حس ناراحتی (به خاطر عدم احساس لیاقت ) دریافت می کنم که من لایق این همه محبت نیستم و باید حتما یک جوری جبران کنم . الان که مستقل شدم همین روند ادامه داره من حتی از همسرم هم نمی تونم درست درخواست کنم و اگر چیزی لازم داشته باشم بسیار برام سخته که بهش بگم ، حتی برای تهیه دوره ها، چون می کفت با کارت اون خرید کنم ، زمان خرید دوره دلشوره می گرفتم که من این دوره را حتما می خوام چه جوری بگم ، با اینکه بنده خدا خیلی هم خوشحال میشه برای من کاری انجام بده ، ولی چون خودش در این مسیر نیست همش استرس میگیرم که اگه پرسید این دوره چیه ، چی بگم .
و یا زمانی که بحثی میشه با اینکه ناراحت میشم و از درون خودخوری می کنم ولی هیچ وقت نمی گم بهش ، همیشه وقتی می پرسه میگم نه ناراحت نشدم ، در حالیکه شدم .
من کار جدیدی را شروع کردم که برای اون باید ویدئو ضبط کنم و این احساس کم ارزشی اینقدر در من بالاست که حتی نمی تونم جلوی همسرم این کار را انجام بدم حس می کنم من دارم کار بی ارزشی انجام میدم ، با یک جور حس خجالت دارم ، دنبال فرصتی هستم که تنها باشم و ضبط کنم ، و حالا فکر کنید ویدئوی که با این حس ضبط بشه چه باز خوردی داره .یعنی اینقدر اوضاع احساس لیاقت من خرابه .
یا تمام مثل هایی که زدید در مورد من صدق می کنه که در تمام دوران تحصیل خجالت کشیدم دستم را بلند کنم و سوال کنم از ترس اینکه سوال خوبی نباشه و بقیه مسخره کنند یا جواب سوال را که می دونستم نگفتم ، از ترس اینکه اگر غلط باشه باز هم مسخره میشم ، بعد که جواب داده شد ، به خودم بد و بیراه که چرا نگفتی ، یعنی دو سر سوخت .
من با اینکه چند دوره را تهیه کردم و در حال کار کردن هستم تصمیم به خرید این دوره دارم و انشالله که همه چی خوب پیش میره .
البته در تمرین کد نویسی نوشتم که این خرید راحت صورت بگیره که همسر جان گفت برای خودت کارت بگیر که هر بار راحت انجام بدی ، خدا را صد هزار بار شکر ، کلی خوشحال شدم .
همانطور که شما قبلا گفتید دوره ها هیچ منافاتی با هم ندارند و همه بر اساس یک اصل و قانون هستند و تکمیل کننده هم هستند و بنا بر هدایت الهی به هر کدام هدایت شوم ان را گوش می دهم و به قوه الهی اجرا می کنم .
بیصبرانه منتظر شرکت در این دوره و بعد از ان دوره عزت نفس هستم .
به نام پروردگار کل کیهان و سپاس فراوان از او بابت استادم و این دنیا و دوستان مجازی عااالی که بهم داده .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و به خاطر بودنتون بینهایت سپاسگزارم. یه مدت طولانی ، از زمانی که قایلهای انگلیسی میگذاشتین و بعد از اون ،نبودین . هروقت به سایت سر میزدم نبودین . فایلهای گذشته را تکرار میکردم . ولی دلم میخواست باشین و الان خییلی خدا را شاکرم که دوباره مثل قبل هستین . چون شماها و این سایت و افرادش هم نشینهای من هستین. من هیچ کس دیگه ای را توی دنیای بیرون ندارم. البته آگاهانه فاصله گرفتم . و احتمالا به خاطر احساس عدم لیاقتم. چون کامنت هم نمیگذاشتم به خاطر احساس عدم لیاقت و احساس کم ارزشیم.
سلام خدمت تمامی دوستان خوبم که با کامنت گذاشتن به پیشرفت بقیه از جمله من کمک میکنن و من صادقانه سپاسگزار شما هستم .
خب خب خب …
همیشه شنیده بودم ( من عرف نفسه فقد عرف ربه ) . از کوچیکی شنیده بودم. ولی هیچ وقت نتونسته بودم درکش کنم. یا درست درکش کنم .
از وقتی با استاد آشنا شدم ( خداراصدهزارمرتبه شکر) فهمیدم که باید خودمو ، شخصیتمو ، باورهامو تغییر بدم تا دنیای بیرونم همراه با افرادش و شرایطش برام و به سمت دلخواهم تغییر کنه . ولی هیچ وقت نتونستم به گونه ای که الان دارم میفهمم بفهممش. همیشه و همیشه سوالم از خودم و خدا و استاد این بود : چرا من نتیجه دائمی و محسوس نمیگیرم؟ چرا نمیتونم موفق بشم؟ چرااا؟؟ ( اتفاقا چند روز پیش داشتم ایمیلی را که استاد در جواب این سوالم سالهای قبل بهم داده بودن و من پرینتش کرده بودمو میخوندم) من روی باورهای ثروت 1 دارم کار میکنم چرا نتیجه نمیگیرم؟! و هرروز خودسرزنشی و ناامیدیم بیشتر و بیشتر می شد . این اواخر تصمیم گرفتم برم توی جلسات ان ای شرکت کنم و یک راهنما بگیرم . چون شنیده بودم ترازنامه مینویسن و وجودشونو میریزن بیرون و سعی در بهبود مشکلاتشون میکنن. یه جلسه هم رفتم . ولی خب راستش با وجود اینکه افراد اون جلسه را تحسین می کنم که با وجود وسوسه، پاکیشونو نگه میدارن و تمام تلاششونو میکنن تا تغییر کنن ، ولی نمیدونم چرا دیگه نتونستم برم توی جلسات . میدونمااا چون غرورم اجازه نداد. حس کردم وقتی از جلسه میام بیرون همه دارن به چشم یه معتاد بی ارزش بهم نگاه میکنن ( اینم ماله کمبود لیاقته استاد؟) منم دوتا دختر دارم و با این کارم آبروی دخترامم می برم. خلاصه مستاصل و سردرگم و ناامید بودم تا اینکه استاد وعده ی دوره ی احساس لیاقت را دادن و فایل معرفی . همونجا فهمیدم این همون چیزیه که بهش نیاز دارم. از خدا خواستم شرایط خریدشو برام جور کنه . خداراشکر
وقتی استاد این فایلو گذاشتن جلوی همه گزینه هایی که میگفتن توی دفترم مینوشتم من .صددرصد من . چقدر داغوونم من خدااایااا . به فریادم برس.
استاد فرمودن : یکی از نشانه های احساس عدم لیاقت احساس نیاز به به تایید ، توجه و تعریف دیگرانه برای اینکه حالمون خوب بشه = من ، من، صددرصد من
قبلا نمیفهمیدما. اصلا نمیدونستم اینطوریم . الان میفهمم . دلیلشم متوجه شدم . ولی راه درمانش چیه ؟
وقتی کامنت دوست عزیزم خانم جوانی که در مورد رابطه خودشون و پدرشون نوشته بودن را خوندم ، یادم اومد تو رابطه با خانوادم چقدر محتاج توجه بودم. چقدر محتاج تایید بودم . چقدر نیاز داشتم به تعریف و هنوزم دارم . هنوزم همون بیمارم . با یه فایل گوش کردن درمان نشدم . یه نمونه از حسادتامو بگم . زن داداش اولم مادرشونو تازه از دست داده بودن که به ما معرفی شدن و ما رفتیم خواستگاری . مادرم به ایشون قول داد که مثل مادرش باشن و با ایشونم مثل عاطفه رفتار کنن ( یعنی من). تا اینجاش هیچی . ولی مادرم هنوز که هنوزه کارایی برای زن داداشم انجام میده و رفتارهایی با ایشون داره که برای من هیچ وقت توی عمرم تا الان انجام نداده .( جنبه ی فرکانسیشو میتونم درک کنم) و این باعث حسادت شدید من میشد . کارهایی بود که برای من انجام نمیداد و نداده بود و برای زن داداشم انجام میداد و میگفت اون مادر نداره. ( منکه بیشتر مادر نداشتم) و این امر حسادت منو به شدت بر می انگیخت. تا قبل از آشنایی با استاد عکس العملای زشتی نشون میدادم ولی از بعد از آشنایی با ایشون عکس العمل نشون نمیدادم ولی این به این معنی نبود که حسادت نمیکردم. یه مدت طولانی ازشون فاصله گرفتم .
در مورد خانواده همسر که شرایط خییلی بدتر بود. احساس عدم لیاقت شدید داشتم ، با حرفای اونا بدتر و بدتر میشد و کار به جایی رسیده بود که وقتی از پسرش توقع پیشرفت داشتم و میگفتم دخترامون دارن بزرگ میشن ، میگفتن همینکه توی خونه ما نفس میکشی از سرتم زیاده ، با تمام وجود میپذیرفتم. ( وااای خوب شد جدا شدم خداراشکر) . البته نه از اول زندگی ولی به مرور باورم توی این زمینه قوی شد(خخخ) .
بله من هنوز که هنوزه محتاج توجه و تایید و تعریفم. به خاطر همین آگاهانه نخواستم ازدواج مجدد داشته باشم چون نمیخواستم دوباره همون شرایط را تجربه کنم. البته باورهای زیادی دارم که مانع ازدواجم میشه و یکیشون اینه که باوجود دوتا دختر بزرگ چطوری میشه ازدواج مجدد داشت ، کی حاضره با این شرایط باهام ازدواج کنه ؟ بچه هام آسیب میبینن و….ولی آگاهانه نخواستم درستش کنم . باور درستشم بلد نیستم . چون نه میخوام از بچه هام جدا بشم نه میخوام آسیب ببینن . بگذریم .
در مورد لباس خریدن یا تعویض لباس برای مهمونی ها. یادمه از لحاظ ذهنی به شدت تحت تسلط مادر شوهرم شده بودم. تکرار می کنم از اول اینگونه نبود ولی به مرور همه چیزمو ازم گرفته بودن . لباس میپوشیدم روسری روشن سرم میکردم ، دلم تایید مادرشوهرمو میخواست . اونم با تغییر چهره و با لهن عجیبی می گفت مثل عروسا شدی . آخه ما مهمونیم عروس شخص دیگه ایه . میرفتم روسری تیره سرم میکردم. ( وااای وااای وااای چی کرده با من این احساس عدم لیاقتو عدم خودارزشی) . یه بار کفش اسپرت سفید خریدم . گفتن کفش سفید ماله زنای ….. برا اینکه نشون باشن می پوشن . منم نپوشیدم . هنوز حسرتشو دارم.
درمورد اینکه نیازمند باشیم همیشه پیش طرف مقابل باشیم. راستش شخصا اصلا اینطوری نبودم بلکه ازش فراری بودم . ولی مادرم این باورو بهم داده بود که اگه مردتو تنها بذاری از دستت میره و یه عالمه حرف چرت و پرت دیگه. ووای حالم بد شد .
مابقیشم که ماله روابط عاشقانه اس که خداراشکر من نداشتم که قطعا اگه داشتم با توجه به چیزی که ازگذشته خودم میبینم حتما اون کارها را هم انجام میدادم .
در مورد صحبت کردنش با جنس مخالفم دقیقا همینطور بودم که استاد میگن . چون جهان بهم فهمونده بود که خیلی بی ارزش و بی لیاقتم . چون همیشه شنیده بودم که زنای مردم، خواهراش ،زنای همکاراش،ووقتی زن داداش گرفتم، زن داداشام خیییلی عالین و باید برم از اونا زنیتو یاد بگیرم.
چقدر سخته بفهمی چطوری آروم آروم نابود شدی و الان یه بیمار فرکانسی و احساسیه عمیقی .
پروردگارم به تو پناه میارم. خودت درمانم کن . الهی آمین
سلام عاطفه ی عزیزم من داشتم کامنتای فایل سفر به دور آمریکا رو میخوندم و با خودم گفتم چقدر دوستای خوب و آگاهی دارم از هرکدومشون یه عالمه درس یاد میگیرم اگه مسئله ای باشه راهنمایی میکنن مگه آدم از یه دوست خوب چی میخواد یاد حرف مامانم افتادم همیشه میگه خدا آدمهای خوبو سرراهتون قرار بده و من دارم میبینم بهترینهارو در مسیر من قرار داده منم مثل خودت بعضی دوستامو آگاهانه حذف کردم ولی اینجا کلی دوست فوق العاده دارم یکیش خود شما و خوشحالم بابت بودن تک تکتون .
نوشته بودی چقدر سخته که بفهمی چطور آروم آروم نابود شدی ولی در مقابل چقدر شیرینه که میدونی میتونی آگاهانه اوضاع رو تغییر بدی
شاید هنوز تغییر بزرگی رخ نداده باشه ولی از همین قدم های کوچیک بهبودهای بزرگ رخ میده .
مطمئنم میای و از نتایج شیرینت واسمون مینویسی عزیزم .
سلام لیلا جون
امیدوارم عالی باشین . ممنون از لطفی که به من دارین. منم واقعا خدار را شاکرم که بهم اجازه داده توی این سایت و با دوستای عالی ای مثل شما باشم.
انشاءالله که روزی برسه و بیام از موفقیتام بگم. حس می کنم با دوره احساس لیاقت این اتفاق بیفته .گرچه همین الان که دارم اینو می نویسم یه حسی داره بهم میگه نگو خودتو ضایع نکن تو به هیچ جا نمیرسی . ولی حداقل الان می فهمم آبشخورش کجاس. راستش من به لطف خدا تمام محصولات استاد را خریداری کردم. برای هر کدومشون معجزه آسا راه خریدش برام باز شده ولی هر کدوم را تا چند جلسه اول رفتم ولی رهاش کردم و دلیلشم مقایسه خودم و سن و سالم و مدت زمان عضویتم با افراد کم سن و سالی که مدت عضویت کمتری دارن و موفق ترن و عدم درک اینکه چرا دیگر دوستان دارن نتیجه می گیرن و من نه و در نتیجه رسیدن به خودسرزنشی و ناامیدی بوده. ولی به لطف خدا این دوره را چون دوره درمانیه ، دارم آروم آروم پیش میرم. دوستانم چند جلسه جلوترن ولی دلم میخواد بدون عجله و آروم و بادرک درست(انشاءالله) (خودمو باور ندارم) پیش برم. امیدوارم تمام این خودسرزنشی ها و خودناباوریها یه روزی به احساس لیاقت و خودباوری تبدیل بشه .
من واقعا از شما دوست عزیزم بینهایت سپاسگزارم و از صمیم قلب براتون آرزوی پیشرفت روزافزون دارم و منتظر شنیدن موفقیتهاتون هستم .
سلام استاد عزیزم ،دلم لک زده واسه کامنت نوشتن چون توی این مرحله اززندگیم به شدت تحولات خوب وزیادی توی زندگیم اتفاق افتاده ،توی قدم دوازدهم هستم ودارم دونه دونه برداشت میکنم نتیجه تغییر باورامو دارم میبینم به وضوح ویکم فاصله گرفتم از کامنت نوشتن گرچه هرروز دارم فایلهارو گوش میکنم ودستم تو دست استاده ولی حس کردم کمرنگ شده بودنم خیلی خوشحالم که اینجا هستم ،راجب احساس لیاقت باید بگم یکی از تغییرات بزرگ من که منجر به تغییرات زیاد شد باور این موضوع بود که من لیاقت همه خوبیها رودارم،تضادی که منو تغییر داد فاصله گرفتن از ادمهایی بود که بهم القا میکردند ک تو کافی نیستی ،احساس خوبی که نسبت به خودم پیدا کردم قدمها ،عبارات تاکیدی همه منو کمک کردند تا بتونم اول خودم باور کنم که من هستم،من لایق هستم،من دوست داشتنی هستم همه این کلمات درابتدا برام غیر قابل باور بود تااینکه ذهنم دیگه مقاومت نکرد وباخودم به صلح رسیدم ،بعد نتیجه این باور توی ارتعاش وفرکانسم هم تأثیر گذاشت ،احساس لیاقت زمانی معنی واقعیت پیدا میکنه که ازدرون باشه وخودم باورکنم ،وقتی باورام عوض کردم بینشم به شدت بالا رفت ،احساس بی نیازی به تمجید دیگران درمن شروع به جوانه زدن کرد،نمیتونم بگم همیشه وصد در صد این حالتو دارم ولی میتونم بگم این موضوع به بلوغ فکری ما برمیگرده ،خداروشکر که من توی رابطه به این استقلال رسیدم که مدام درگیر این موضوع نیستم ونیاز دارم ساعاتی یاروزهایی برای خودم تنها باشم