علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1889 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    خداروشکر که من در فرکانسی هستم که میتونم این آگاهی های ارزشمند و به ظاهر رایگان رو ببینم و یاد بگیرم و در زندگی خودم ازشون استفاده کنم واقعا استاد ایندفعه دست گذاشتید روی موضوعی که به شدت در من و البته فکرمیکنم در99 درصد جامعه بیسیک و اصلی هست و هرچقدر که شما بیشتر علائم رو میگید من بیشتر درک میکنم که کاملا در زمینه احساس لیاقت تهی هستم و باید به صورت تمرکزی روی این اصل و اساس کار کنم چرا که من هم در شغل خودم دچار همین کمبود احساس لیاقت هستم من یک کمک پرستارم و کار کمک پرستار تامین نیازهای اولیه بیماران هست و من در این زمینه فوق العاده عمل میکنم ولی از اونجایی که احساس لیاقت ندارم کارهایی که انجام میدم رو کاملا بدیهی و طبیعی میدونم این در حالیه که با چشم خودم دارم میبینم که صدها نفر قبل از من و بعد از من بودن و هستن که نمیتونن یک هزارم کارایی که من برای بیماران انجام میدم رو انجام بدن اونطور که من ارتباط میگیرم بقیه هرگز نمیتونن ارتباط بگیرن بارها شده همه با قدرت گفتن فلان بیمار نمیتونه غذا بخوره به پزشک بگید بیاد و براش ان جی تعبیه کنه(لوله تغذیه ای که به وسیله اون غذا رو به معده بیمار میرسونن)بعد من میرم و به راحتی به بیمار غذا میدم بعد همه انگشت به دهن میمونن که بابا چطور تونستی اینکار رو انجام بدی ما خودمون رو کشتیم ولی نشد بعد من به جای اینکه خودم رو تشویق کنم توی ذهنم میگم احتمالا شانس آوردم که بیمار غذا خورد و من رو جلوی همکارانم ضایع نکرد هزاربار اتفاق افتاده ها و منم هر هزاربار گفتم شانسی بوده هزار بار شده من یه جوری تزریقات انجام دادم که طرف چه بیمار بوده چه خانواده ام گفتن یه جوری آمپول میزنی که آدم اصلا متوجه نمیشه چقدر خوب بلدی و…من اصلا انگار نه انگار میگم خوب طبیعیه دیگه و هزار تا از این مثال ها دارم که به بهترین شکل کارم رو انجام میدم تعریف و تحسین بقیه رو کاملا میگیرم اما دریغ از یک بار تشویق خودم توسط خودم واقعا چقدر این موضوع دردآوره ولی همین که فهمیدم مشکل از کجاست به قول استاد نصف بیشتر راه رو رفتم و بقیه اش دیگه تکرار و تمرین و استمرار هست.

    استاد این حرف تون رو که میگید احساس لیاقت در تمام جنبه های زندگی ما اثر داره رو کاملا با پوست و گوشت و استخوانم درک میکنم من به صورت آزاد هم به منزل افراد برای درمان بیمارانشون میرم که بهش home care میگن و همیشه و همیشه خیلی خیلی زیاد توسط خانواده بیماران بخاطر کارم،تمیزی ام،اخلاق خوبم،مهارت بالا در شغلم،رابطه ای که با بیماران برقرار میکنم و…تحسین میشم اما بخاطر عدم احساس لیاقت همیشه موقع قیمت دادن و پول گرفتن کمترین قیمت رو با صدای لرزان به مشتری میگم که گاها خود مشتری تعجب میکنه و میگه آقا اینکه خیلی کمه بعد من میگم نه زیاد هم هست و بارها شده خود مشتری یه پولی میزاره روی دستمزدی که من گفتم و بهم میده یعنی احساس لیاقتم اینقدر فاجعه است بعد که از خونه مشتری میام بیرون بخاطر اینکه حریف نجواهای درونم بشم که در گوشم فریاد میزنن باااابااااا تو کم کسی نیستی خانواده میگه هیچکس نتونسته با پدر من(که میشه بیماری که من براش کار انجام دادم) ارتباط برقرار کنه تو چطوری تونستی باااابااا چرا اینقدر خودت رو دست کم گرفتی تو خیلی تو شغلت مهارت داری باید دستمزدت هم در حد مهارتت بگیری و….و منم بخاطر اینکه حریف این نجواها بشم میگم بابا من بخاطر خدا پول کم گرفتم بخاطر خود بیمار پول کم گرفتم درسته اینجا پول کم گرفتم مطمئنم جای دیگه خدا برام جبران میکنه و…و با این دلایل مسخره خودم رو تبرئه میکنم و امیدوار به آینده و باز هم بیمار بعدی همین اتفاق مثل یک الگوی تکرار شونده تکرار میشه و من هم دوباره میگم بیمار بعدی و این چرخه معیوب ادامه داااااااااشت تا رسیدم به فایل قسمت 4 قدم دوم از دوره دوازده قدم اونجا بود که استاد درباره باورها و قیاس این کاری که دارند انجام میدن با شغل مورد علاقه شون یعنی ملک و املاک توضیحاتی دادند که من به خودم اومدم و زنگ هایی در ذهنم به صدا دراومد و همچنین همزمانی جالب اون فایل با دوره احساس لیاقت و این سلسله فایل های ارزشمند باعث شد که دیگه من کاملا بفهمم چرا یک قرون من دوهزار نمیشه فهمیدم که من در زمینه احساس لیاقت و باورهای ثروت در شغلم که اتفاقا مورد علاقه ام هم هست ایرادات اساسی دارم و خدا میدونه اگه احساس لیاقت و باورهام رو درست کنم چه نتایج خارق العاده ای در انتظارمه که در آینده حتما درباره تغییر این باورها و احساس لیاقتی که میخوام ایجاد کنم و درهایی از نعمت و ثروت که به روم بازشده بیشتر و بیشتر خواهم نوشت.

    استاد عزیز مثل همیشه بی نهایت سپاسگزارم

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 797 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    احساس لیاقت واقعا یکی از اصلی ترین چیزهایی است که باید هر روز روش کار کنیم

    میخوام از کار خودم و رعایت این قانون در کارم بگم

    من معلم زبان هستم

    توی کارم از همون اول هیچ نمره ای به بچها نمیدادم و کلا قانون کلاسام اینجوری گذاشتم که اصلا بچها نباید برای نمره درس بخونن

    از نظر من نمره دادن به بچها عزت نفسشون رو داغون میکنه چون برای رقابت درس میخونن و هیچ لذتی توی اون درس نیست و اگر به قول شما نمره ی پایین تری بگیرن فکر میکنن ناتوانن و نمیتونن مثل بقیه باشن

    من خودم به وضوح میبینم بچهایی که توی کلاسام هستن خود خودشون بخاطر جلب توجه کسی چیزی یاد نمیگیرن

    برای جلب توجه کسی درس نمیخونن

    بچهایی که میان کلاس توی سنین مختلفن و همشونم میرن مدرسه

    خدا شاهده وقتی شنبه میشه همشون میگن أه دوباره مدرسه شروع شد حالا همین بچها برای اومدن به کلاسهای من سر پنجشنبه و جمعه و تعطیلات باهم برنامه ریزی میکنن که ساعت چند بیان اونم با چه اشتیاق و لذتی

    میدونید من برای شخصیتشون ارزش قائلم و این ارزشمند دونستنشون باعث شده که با عشق بیان و یاد بیگیرن

    ناخوداگاه شون این احساس ارزشمندی رو درک میکنه و توی کلاسهای من احساس آرامش و شوق دارن و از لحظه به لحظه شون لذت میبرن

    استاد من از زندگی شما خیلی چیزا یاد گرفتم و یاد میگیرم و دارم با قانون زندگی میکنم

    سپاسگزارم خداوندم بخاطر وجود ارزشمندتون در زندگیم که تنها الگوی زندگیم شما هستین

    بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم ان شاءالله که چنان غرق در شادی و لذت، ثروت، سلامتی باشید که هیچ راه نجاتی پیدا نکنید

    عاشقتونم بینهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    مهسا سعيدي گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    سلام به استاد و همه دوستان

    راستش من الان که دارم این کامنت و مینویسم روی احساس دوگانگی بین خوب و بدم و شدیدا نیاز دارم که بهم کمک بشه .

    خب ماجرای من از این قراره که من واقعا دارم تلاش میکنم که تغییر کنم و زندگی رویاییمو داشته باشم شکرگذاری میکنم (البته گاهیی این شکرگذاری ایم با احساس خوبی همراه نیست ) کلی سعی میکنم که به خواسته ها و نکات مثبت توجه کنم کتاب میخونم …. ولی همیشه دو تا چیز توی مغز من اتفاق میوفته که خیلییی منو اذیت میکنه جوری که برای از بین بردن حس بدی که بهم انتقال داده میشه خیلیییی هر دفعه باید تلاش کنم ( مثل همین الان که فکر کنم این فایل سومین فایلی باشه که بلافاصله دارم گوش میدم تا ذهنم اروم بشه )خب یک مشکلم اینه که من شدیدااا حرف مردم برامم مهمه با این که دوره عزت نفس کار میکنم تلاشم میکنم که عمل کنم ولی اعمال تمرینی ام کاملا واضحه که به زور خوداگاهم انجام میشه و ناخوداگاه من در همون لحظه داره به این فکر میکنه که مثلا من که میگم نیاز به تایید دیگران ندارم و لباس ساده میپوشم میرم بیرون حالا بازم خوب به نظر میام ؟

    دوم این که من حسااادت شدیدی توی مغزمه ولی عجیب بودنش برام اینه که من این حسادت و با خودخواهی دارم جوری که از اینکه وقتی من چیزی رو دارم اگه یکی دیگه هم داشته باشه شدیدا ناراحت میشم و حس بد میگیرم . مثلا من همیشه جایی که میرم افراد زیادی از زیباییم تعریف میکنن ولی اگه ببینم از کس دیگه ای هم تعریف میشه ناراحت میشم یه جورایی انگار یه حس لیاقت کاذب دارم که من فقط شایسته این تعریفم . و مثلا من حتی زود تر از دیگران چیزی رو بدست اوردم ولی در اینده که میبینم یکی دیگه هم اون موفقیت و بدست اورده اذیت میشم.

    برام سواله که توی یکی از قسمت های سایت که پاسخ به مسایل زندگی هست بیشتر راجب این نوشته شده بود که من چیزی رو ندارم و حسادت میکنم که دیگران دارند ولی من برعکسم . اول منم که چیزی رو بدست اوردم و ناراحت میشم که بعد من و به اسم کس دیگه ای هم ثبت بشه انگار که حس میکنم یه جورایی برمیگرده به مشکل اولم که وقتی دیگران موفق بشوند از میزان تعریفی که قبلا از من شده کمتر میشه .ارزش کاری که من کردم فراموش میشه

    چندییین مطلب راجب این ها خوندم کلی فایل دیدم و تلاش کردم که عمل کنم (مثلا از اون افراد تقدیر کردم …)ولی درست نشده

    کسی میتونه منو راهنمایی کنه که چی کار کنم ؟

    اینم بگم که من خیلیییی نتیجه های مختلف گرفتم و کلی چیز با این کار کردن روی خودم بدست اوردم که خودش یه دنیا با من قبلی فرق داره فقط توی این دو مورد من ترمزز شدیدی گرفتم که نمیزاره بهتر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1673 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان گرامی

    علائم احساس عدم لیاقت قسمت 2

    شاید مهمترین احساسی که می‌تونیم در خودمون ایجاد کنیم و بیشترین تاثیر رو داشته باشه توی احساس خوب احساس لیاقتِ،

    احساس ارزشمندیه،

    چون جهان به اندازه‌ای که ما برای خودمون ارزش قائلیم برای ما ارزش قائله به اندازه‌ای که ما خودمون رو لایق آدم‌های خوب می‌دونیم،

    به اندازه‌ای که خودمون رو لایق ثروت می‌دونیم،

    به اندازه‌ای که خودمون رو لایق احترام می‌دونیم،

    به اندازه‌ای که خودمون رو لایق خوشبختی می‌دونیم به همون اندازه خوشبختی و احترام و ثروت و آدم‌های خوب وارد زندگیمون میشه،

    جهان داره پاسخ میده به افکار ما،

    به دلایل خیلی زیادی که حالا ما توی دوره احساس لیاقت داریم توضیح میدیم ممکنه احساس لیاقت ما از بین رفته باشه،

    ممکنه احساس بی‌ارزشی کنیم و بارها و بارها مثال‌هاش رو داریم می‌بینیم که توی این فایل‌ها هم نشانه‌هاش رو میگم ولی اگه بتونیم اینو تغییر بدیم،

    اگه بتونیم روی خودمون کار کنیم کاری که من سال‌هاست دارم انجام میدم اگه بتونیم اینو کار کنیم روی خودمون زندگی ما در تمام ابعاد عوض میشه.

    در این فایل در مورد یکی از نشانه‌های احساس عدم لیاقت صحبت میکنیم،

    یکی از نشانه‌های احساس عدم لیاقت اینه که افراد استعدادها و دستاوردها و موفقیت‌هاشون رو خیلی با ارزش نمی‌دونن،

    ولی بالعکس ناتوانایی‌هاشون، شکست‌هاشون، ایراداتشون رو بسیار بسیار پررنگ بهش توجه می‌کنن،

    یعنی این ویژگی مشترک تمام افرادیه که احساس بی‌لیاقتی می‌کنن،

    اگر یک استعدادی دارن،

    یک موفقیتی کسب کرده خیلی راحت به شانس ربطش میده،

    خیلی راحت بهش بی‌توجهی می‌کنه،

    ولی کافیه یک بار اشتباه بکنه کافیه یک نقصی رو توی خودش پیدا کنه یعنی اگه ظاهرش زیبا باشه ولی یک مشکلی توی یک گوشه‌ای از صورتش باشه همه اون زیبایی و همه اون اندام قشنگ و همه اون ویژگی‌های قشنگ رو نادیده می‌گیره و هر بار فقط توجه می‌کنه به اون مشکلی که داره،

    اگر که فرض کنید یک فردی توی امتحان نمره مثلاً 19 می‌گیره نمره خیلی خوبی می‌گیره به جای اینکه تمرکز کنه بر روی اون سوال‌هایی که تونست خوب جواب بده و خوشحال باشه و افتخار کنه به خودش تمرکز می‌کنه روی اون یه دونه سوالی که نتونسته خوب جواب بده و بارها و بارها توی ذهنش مرور می‌کنه که چرا من نتونستم اینو جواب بدم،

    چرا مثلاً من دقت نکردم،

    چرا من درست کارم رو انجام ندادم،

    خیلی از افراد رو می‌بینیم که اگر یک استعداد خوبی دارن به راحتی انگار که این هیچ ارزشی نداره،

    ولی اگر یک نقصی رو داشته باشن که همه ما بدون استثنا توانایی‌هامون و استعدادهامون به مراتب بیشتر از ناتوانایی‌هامون هست،

    به مراتب بیشتر از کمبودهامون هست ولی خیلی از ما تمرکز می‌کنیم روی اون چیزی که توش خوب نیستیم،

    تمرکز می‌کنیم روی اون مشکلی که داریم تمرکز می‌کنیم روی اون یک نمره‌ای که نتونستیم بگیریم به جای اینکه تمرکز کنیم روی اون 19 نمره‌ای که تونستیم بگیریم.

    افرادی هستن که مثلاً سر کلاس یا توی محل کارشون یه برنامه‌ای دارن،

    یه پاورپوینتی آماده کردن،

    یه توضیحی رو دارن میدن و خیلی خوب این کارو انجام میدن خیلی هم مورد تایید قرار می‌گیرن،

    خیلی مورد تحسین قرار می‌گیرن،

    ولی یه جا یه نکته غلط املایی داشتن، پاورپوینتشون یه جایی یه تپق زدن یه جایی مثلاً درست منظورشون رو بیان نکردن،

    یه جایی مثلاً دستپاچه شدن،

    یه اتفاقی افتاد و بعد از اون برنامه دارن فقط اون یه دونه اشتباه رو مرور می‌کنن که چرا این کارو کردم چقدر بد شد مثلاً همه میگن چقدر قشنگ توضیح دادی چقدر پاورپوینتت خوب بود چقدر ما استفاده کردیم ولی در جواب حالا چه به زبان بیاریم چه توی ذهنش مرور کنه تمرکزش اینه که چه فایده من اونجا اسلایدم خوب نبود،

    اونجا دستپاچه شدم،

    اونجا مثال اشتباهی زدم،

    اونجا منظورم رو درست نفهموندم،

    باید یاد بگیریم که تمرکزمون رو داریم کجا خرج می‌کنیم،

    داریم میزاریم اونجاها که خوب داریم عمل می‌کنیم؟؟

    یا اونجاهایی که خوب عمل نکردیم؟؟

    اون کسی که احساس لیاقت داره اینجوری با خودش صحبت نمی‌کنه،

    اون کسی که احساس لیاقت داره دستاوردها استعدادها و توانایی‌هاش رو پررنگ‌تر می‌بینه تا ناتوانایی‌ها و شکست‌هاش رو.

    بارها و بارها دیدیم طرف رفته یک مهمونی خیلی قشنگ،

    یه عالمه فضای خیلی خوبی بوده،

    مردم عالی، غذا عالی، فضا عالی،

    توی اون مهمونی هزار تا اتفاق قشنگ افتاده می‌تونه روش تمرکز کنه ولی یه نفری مثلاً باهاش تند صحبت کرده یا بهش محل نداده یا مثلاً به هر دلیلی یک تجربه ناخوشایندی رو براش به وجود آورده،

    بعد این فرد تمرکزش روی اون یه دونه برخورد نامناسبه،

    10 نفر یا 100 نفر توی اون مهمونی باهاش برخورد مناسب داشتن،

    خیلی خوب باهاش برخورد کردن،

    همه چیز خیلی عالی بوده،

    یک مورد برخورد نامناسب دیده و به شدت داره روی اون تمرکز می‌کنه این یعنی اینکه نشون میده که احساس لیاقت نداره طرف،

    یا طرف مثلاً لباس خیلی خوبی پوشیده قشنگ بوده و رفته مهمونی همه از لباسش تعریف کردن همه گفتن چقدر بهت میاد، چقدر خوشگل شدی، چقدر قشنگ شدی،

    همه تعریف کردن یه نفر مثلاً اومده از کفشش یه ایرادی گرفته یه تیکه‌ای پرونده یا حرفی زده که مثلاً نشون بده که این کفشه به این لباسه نمی‌خوره،

    یا چرا این کفش رو پوشیدی یا همچین چیزی،

    بعد این آدم تمرکزش روی همون یه دونه کامنت نامناسبه و بقیه اون تعریف‌ها و تمجیدها و تحسین‌ها رو بهش توجه نمی‌کنه،

    این یعنی که احساس عدم لیاقت داری،

    یا موقعی که میاییم داریم تمرین می‌کنیم پیانو می‌نوازیم بعد کلی پیشرفت کردیم، کلی بهتر شدیم به جای اینکه خودمون رو تحسین کنیم به خاطر این پیشرفتی که ایجاد شده توی مهارتمون، توی نواختن این ساز، یا هر مهارت دیگه‌ای،

    روی اون یه دونه آهنگی که هنوز نمی‌تونیم درست بنوازیم تمرکز کردیم.

    بارها و بارها خودمون رو سرزنش می‌کنیم حالا چه جلوی بقیه چه توی ذهن خودمون،

    چه فایده من این آهنگ رو نمی‌تونم بزنم به جای اینکه بیایم بگیم چقدر آهنگ‌های قشنگی رو می‌تونم بزنم،

    چقدر پیشرفت کردم،

    چقدر مهارتم بهتر شده،

    تمرکز می‌کنیم روی اون یک موردی که درست نمی‌تونیم انجام بدیم،

    این در مورد منم بوده و در مورد منم هست همین الان،

    یعنی من دارم تلاش می‌کنم که اگر یک کاری رو انجام میدم 80، 90 درصد خوب انجامش دادم و 10 درصد خوب انجامش ندادم تمرکز کنم روی اون 80 درصد روی اون 90 درصد،

    ذهن من می‌خواد که بره تمرکز کنه روی اون 10 درصدی که ایراد داشته و سرزنش کنه ولی من به خاطر ایجاد احساس لیاقت در خودم آگاهانه سعی می‌کنم من جهت بدم به ذهنم و تمرکزم رو بیارم روی اون جاهایی که خوب عمل کردم.

    فرض کن یه فردی میره توی تیم فوتبال داره بازی می‌کنه و مثلاً دو تا گل میزنه ولی یک موقعیت خیلی خیلی واضح دروازه خالی رو نمی‌تونه گل بزنه،

    بعد از بازی داره خودش رو سرزنش می‌کنه به خاطر اون یه دونه موقعیتی که خراب کرده از خودش تعریف نمی‌کنه، تحسین نمی‌کنه خودش رو به خاطر اون دو تا موردی که گل کرده،

    یا به خاطر اون چند تا موقعیتی که از حریف گرفته، یا دفاع کرده، یا تکل مناسب زده،

    نگاه می‌کنه فقط اون یه اشتباهی که داشته.

    چقدر ما این ویژگی رو داریم،

    چقدر زیاد اشتباهات خودمون رو پررنگ می‌کنیم،

    دستاوردهای خودمون رو کمرنگ می‌کنیم چقدر یه جایی که یه استعداد نداریم یه ناتوانی داریم چقدر اونو توی سر خودمون می‌کوبیم،

    ولی اونجاهایی که بارها و بارها استعداد بالایی از خودمون نشون دادیم توانایی خیلی خوبی داشتیم اونو اصلاً بدیهی می‌دونیم اصلاً انگار که نه انگار،

    انگار که اصلاً ارزشی نداره،

    ولی یه اشتباه، یه عدم توانایی، یه جایی که مثلاً یه ذره کم استعدادتریم اونو همش میگیم چه فایده من اینو بلد نیستم، من اینو نمی‌تونم خوب انجام بدم بارها و بارها در مورد همه ما این اتفاق افتاده وقتی که این افکار تبدیل می‌شه به افکار غالب،

    وقتی که عادت میشه که ما توی هر موقعیتی تمرکز می‌کنیم روی کمبود،

    تمرکز می‌کنیم روی اون تیکه‌هایی که خوب انجام ندادیم به جای اینکه تمرکز کنیم روی اون چیزایی که خوب انجام دادیم،

    جهان از اون مشکلات و از اون کمبودها و از اون اشتباهات بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون می‌کنه،

    چون زندگی شما به واسطه کانون تمرکزتون ایجاد میشه،

    اگر تمرکزتون بر روی اون جاهایی هست که خوب عمل نمی‌کنید دارید به جهان می‌گید که از همون جاها بیشتر وارد زندگیم کنه.

    اگر تمرکزتون روی اون جاهاییه که خوب عمل می‌کنید، روی اون 19 نمره‌ای که گرفتید،

    جهان نمره‌های بهتری به شما میده ولی اگه تمرکزتون روی اون یه دونه نمره‌ای که نتونستید یاد بگیرید یا اون یه اشتباهی که یه موقعیتی بود که گل نکردید،

    جهان موقعیت‌هایی که گل نمی‌شه بیشتری رو برات فراهم می‌کنه،

    این کار جهانه که واکنش نشون میده به اون چیزی که داریم ما روش توجه می‌کنیم،

    کاری که ما داریم انجام میدیم توی دوره احساس لیاقت همینه که بیایم کاری کنیم که تمرکزمون بره روی نکات مثبتمون،

    بره روی اون 19 نمره‌ای که گرفتیم به جای اون یه نمره‌ای که نگرفتیم،

    بره جزء شخصیتمون بشه،

    اینکه اگر که زیبایی داریم و یک مشکل نازیبا یا یک موردی توی بدنمون هست تمرکز کنیم روی زیبایی‌هامون نه روی یه موردی که ایراد داشته باشه،

    اگر یه جایی یک سخنرانی داشتیم یک مهارتی رو ارائه دادیم یک پاورپوینتی رو داشتیم ارائه می‌دادیم و 90 درصد عالی انجام دادیم و 10 درصد یک نقطه یک جایی رو خوب انجام ندادیم تمرکز رو بزاریم روی اون 90 درصد،

    خودمون رو تحسین کنیم،

    نذاریم فکرمون بره روی اون 10 درصد یا یه دونه نمره‌ای که خوب کار نکردیم،

    اگر 10 نفر از ما تعریف می‌کنن و یه نفر شاید انتقاد کنه تمرکزمون رو بذاریم روی اون تعریف‌هایی که ازمون شده نه اون یه دونه انتقادی که ازمون شده،

    این کاریه که داریم توی دوره احساس لیاقت انجام می‌دیم،

    اگر این احساس رو به صورت دائمی نه فقط یک روز و دو روز به صورت دائمی با تمرین‌هایی که داده میشه در خودتون به وجود بیارید جریانی از ثروت و نعمت و خوشبختی وارد زندگیتون میشه،

    چون شما خودتون خودتون رو لایق‌تر می‌دونید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام

    خیلی خوبه که استاد با این فایلها، علایم احساسِ عدم لیاقت رو ریز به ریز توضیح میده و چقدر از این علایم رو در تمام جوانب زندگیمون داریم و درمان این زخم کهنه خیلی زمان می بره و به قول استاد باید تا آخر عمر روی این موضوع کار بشه و تمرین بشه. من هیچ وقت با خودم خوشحال نبودم و همیشه از خودم ایراد می گرفتم مخصوصا از جسمم و از خدا شاکی بودم که چرا بینی منو کوچیک نیافریدی و چرا این کارو نکردی و چرا اونکارو نکردی و… البته هنوز هم خیلی جواب خوبی برای این سوالاتم ندارم و هنوز هم گاهی جلوی آینه، احساس میکنم خودمو دوست ندارم. با وجودی که همیشه آگاهانه سعی میکنم به زور خودمو دوست داشته باشم و به ززززوووررر جلوی آینه به خودم عشق بدم ولی واقعا زورکی هست و آگاهانه است. امیدوارم اگر تکرار کنم با خودم بهتر بشم و احساسم خوب بشه.

    به امید خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    سلام خدمت شما استاد نازنین و خانم شایسته گرامی

    سلام خدمت دوستان گلم

    خلی خوشحال و خوشبخت هستم که در این جمعی صمیمی و لذت بخش هستم و هر روز با آگاهی های فوق العاده عالی دارم مسیر زندگیم را قشنگ تر و هموار تر می سازم

    فایل خلی عالی و پر از درس و آگاهی را شیندم و در جریان گوش دادن به صحبت های شما استاد عزیزم به خودم و توانای های خودم فکر می کردم

    اینکه من دقیقا در خلی بخش ها خودم را لایق دست یافتن چیزی نمیدانم مثلاً در مورد ثروت یا داشتن یک شغل ایده آل یا داشتن یک خونه لوکس و دلیلی اش را هم دقیق نمیدانم و این را هم یاد آوری کنم تا هنوز روی خودم زیاد کار نکرده ام که حالا بیایم خود را با سایر عزیزان که زمان های زیادی را در سایت عضو هستند و دوره هارا تهیه کرده و تغیرات قابل توجه را بدست آورده است مقایسه کنم

    اول که عضو سایت شده بودم وقتی نظرات و با نتایج دوستان را مطالعه می کردم با خودم می گفتم که منم می خواهم یکی از دوره های استاد را تهیه کرده و تغیرات مثبتی در زندگیم ایجاد کنم.

    چون دیدگاه من این بود که وقتی دوره دوازده قدم را تهیه کردی این خود به خود همه چیز را وارد زندگیت می کند که این تفکرم اشتباه بود و باید روی خودم کار کنم و وقت بگذارم و این روی خودت کار کردن را استاد در بخش های زیاد توضیح داده است

    و حالا هم به نتایج دوستانم حسادت ندارم بلکه وقتی نتایج شأن را مطالعه می کنم تازه برای شأن دعایی خیر می کنم و از این کار لذت می برم

    در مورد فراموش کردن توانایی ها و برجسته ساختن ناتوانی ها خدمت تان عرض کنم که منم این چنین عادت را در گذشته ها داشتم و یکسری آگاهی از شما داشتم که گفته بودید توانای تان را لیست کرده و آنها را تکرار کنید با خودتان و من این توانای های خودم را یاد داشت کرده بودم و بعضی موقع ها که به چشمم می خورد نگاه می کردم و بشتر موقع فراموش می کردم این کار را و وقتی دو باره مراجعه می کردم کمی حس خود باوری ام بهتر می کرد

    اما تا هنوز این رفتار در من دیده می شود

    من کارم در آشپزخانه است که ساحه کاری ما بشتر است یعنی تعداد همکاران ما زیادتر هستند و ما داریم برای تالار که مراسم داشته باشد غذا آماده می کنیم و در ایام هفته غذا های بیرون بر داریم

    و این را گفتم که بتوانم منظورم را بهتر برسانم

    من بشتر از یک سال است که در بخش تهیه غذا فعالیت می کنم و حالا به عنوان کمک آشپز شناخته می شوم و یکسری کار های که من آموخته ام

    جوجه را خوبتر و عالی تر سیخ می زنم ، حالا چی جوجه رون باشد یا جوجه سینه و چون این سیخ زدن جوجه در رستوران ها متفاوت است و اینجا که من هستم یکسری قوانین خود را دارد

    در برنج دم کردن شکر خدا کارم بهتر است چون در این بخش هم با اشپری که توانای بسیار خوبی در برنج دم کردن دارد فعالیت می کنم و روزانه ساعت چهار صبح ما شروع بکار می کنیم و ما با احساس خوب هر روز شروع بکار کرده و توانی خوبی دارم که این آشپز از کار من خلی راضی است و هر کاری را که درست انجام می دهم مرا تحسین می کند و خلی دوست دارد من همیشه باهاش کار کنم

    چون دوست ندارد که هر لحظه بگوید فلان کار بکن و فلان ومن خودم شکر خدا کار ها ا می دانم و انجام می دهم

    .

    سیب زمینی سرخ کردن عالی هستم ، چی سیب زمینی با روغن سرخ شود و چی اینکه سیب زمینی را در فر سرخ کنیم و هرکدام اینها یکسری شرایط های خود را دارد و کسیکه در این بخش ها کار کرده باشد بهتر درک می کند

    و یکسری توانمندی های دیگری هم دارم که خودم این نکته ها را در دفترچه ام یاد داشت دارم

    ا

    حالا این نکته ها نوشتم بدلیل اینکه من کباب کوبیده سیخ زدن را بلد نیستم و این را هم می دانم که چون در این بخش من کمتر تمرین کردم و همین مسأله که این را یاد نگرفتم و در بخش های دیگر من خودم عملا وارد می شوم شروع کرده و انجام می دهم.

    چند روز قبل همکارانم داشتند کباب کوبیده سیخ می زدند و یکنوع حس در من بیدار شد که بیبن تو این توانمندی نداری و این مدت در آشپزخانه کار می کنی و این را بلد نشدی و داشت هی هر لحظه مرا بشتر نا امید می ساخت و من نتوانستم آگاهانه برای ذهنم نشان دهم درست است که من این کار را بلد نیستم اما در جوابش من چند بخش مهم دیگر را خوب بلدم وقتی کارم را درست انجام می دهم خودم لذت می برم و آشپز ها از انجام درست کار من لذت می برند و حتی مرا تحسین می کند

    به نظر من در هر کاری نیروی که حواسش به کارش جمع باشد مهم است اما در کار آشپزخانه بشتر مهم است و دلیلی اینکه همکارانم از کار من راضی هستند هم همین است که من کارم با عشق انجام می دهم و تلاش می کنم که نتیجه کارم مناسب باشد

    وقتی کاری به تو سپرده می شود و تو درست انجام می دهی و بعداً اعتماد به نفس مان بشتر می شود و احساس قشنگی داری و من به لطف خداوند این چنین احساس ها را بشتر تجربه می کنم

    بله استاد عزیزم خلی مثال های زیاد است که وقتی شما دارید قانون را توضیح می دهید تازه به ذهن ما می آید که من چگونه هستم.

    من حالا دارم روی دوازده قدم کار می کنم و قدم پنجم هستم و بشتر تمرکز من روی این بخش است در حالیکه در سایت هر روز سر می زنم و چیزها می آموزم و تصمیم دارم که بعد از ختم دوازده قدم وارد این مرحله شوم و بعضی موقع ذهنم می گوید که این دوره را هم تهیه کنم چون می گوید تو دنبال رشد سریع هستی و لی من می خواهم که قانون تکامل را طی کرده و فندانسیون را محکم‌تر سازم

    یک حرف از شما شیندم بودم که هنر در جمع کردن کتاب نیست هنر در استفاده کردن است

    و من هم می خواهم که از این دوره های که تهیه کرده ام استفاده ها بکنم بعد به دوره های بعدی وارد شوم

    استاد عزیزم خلی ممنونم که با این آگاهی ها هر روز دارید زندگی ماها را بهتر می سازید

    خداوند به شما عزت و سربلندی عنایت کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2592 روز

    سلام به همه

    دارم این کامنت با اشک در چشم مینویسم. خدایا تو همیشه هستی کاش من همیشه بهت وصل باشم…

    استاد دیروز فایل دیدم رفتم. تو کارتابل و برای پست کارشناس مسول درخواست کتبی نوشتم و برای رئیس فرستادم بعد رفتم پیش مسول دفتر گفتم میخام رئیس ببینم راجع پست کارشناس مسول حرف بزنم. بهم گفت چند نفر اومدند درخواست دادند پشتت به جای گرم است؟ پارتی خوب و قوی داری؟

    خواستم بگم نه من جز خدا کسی ندارم…

    یهو یکی به قلبم گفت بگو اره دارم زورش هم خیلی زیاده .به همه هم زورش می‌رسد. خیالت راحت باشد برو .این پست مال تو هست.

    منم رفتم و با رئیس صحبت کردم . نمیدونم چی میشود من این پست میگیرم یا نه؟

    اما آرامش که اون ندا بمن داد خیالم راحت کرد .

    امروز یهو بهم گفت برو فایل سوم قدم نهم ببین. وقتی گوش کردم دیدم دارد

    می‌گویید خدا وعده داده اون رب است اون دست بالاخره است و بقیه کی باشند که نه بگویند. بقیه قدرتی در زندگی تو ندارند.

    استاد تو کی هستی؟ چطوری به خدا وصلی که هروقت گیر میکنم تو با فایل هات کمک میکنی؟

    استاد کمک کن منم مثل تو بتونم اینطوری بخدا وصل بشم.

    استاد ازت ممنونم که من با خدا درونم آشتی کردم. من خیلی وقت بود این ندا را فراموش کرده بودم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    باسلام و درود

    من تو زمینه دیدن نکات مثبت و به اصطلاح نیمه پر لیوان همیشه سعی کردم درست عمل کنم

    معمولا به صورت آگاهانه نکات مثبت هر قضیه و هر فردی رو میبینم، البته هر لحظه نجواها هم میان ولی سریع زاویه دیدم رو عوض میکنم و شروع به تحسین نکات مثبت میکنم حتی اگه از اون فرد یا شرایط راضی نباشم،

    سعی نمیکنم قضاوت بکنم یا ریشه و اهداف فرد یا اون اتفاق رو بررسی بکنم بلکه بدون پیش داوری یا نگاه خاصی، صرفا اون نکته مثبت رو تحسین میکنم و بابتش شکرکزاری میکنم.

    به نظرم برای رسیدن به این نوع نگرش پیش زمینه هایی باید در وجود انسان ایجاد و تقویت بشه که به چندتاشون اشاره میکنم:

    1. درک قانون تکامل

    ما باید فکر کنیم و به این درک برسیم که نمیشه از همون اول و شروع یه چیزی ، 100درصد باشیم ، چون ما انسان هستیم و محدود هستیم به مکان، زمان، و دارای قوای شهوت و غضب و عقل، و با توجه به تربیت و آموزشها و اطلاعاتی که داریم ممکنه اشتباهاتی داشته باشیم و این اصلا اشکالی نداره که ما دچار اشتباه بشیم و این کاملا طبیعیه،

    خود خداوند هم در قرآن از ویژگیهای انسانی اسم برده مثل عجول بودن، کفور بودن، ضعیف بودن، طغیانگر، حریص و کم صبر، بیقراری کننده، منع کننده، بخیل که این امر نشون دهنده این هست که اشتباه و غفلت جزء لاینفک انسان بوده و هست و خواهد بود، پس به خاطر ضعفها و اشتباهاتمون نباید نگران و ناراحت بشیم.

    و از طرفی ما خداوندی رو داریم که قادر و عالم مطلق هست و ما رو هدایت و حمایت میکنه و کمبودها و ضعف های ما رو جبران میکنه و پوشش میده.

    2.عدم کمال گرایی

    کمال گرایی یکی از موانع اساسی هست که باعث میشه، انسان به توانایی ها و پیشرفت هاش توجه نکنه ، چون فکر میکنه کار یا باید کامل باشه و اگه کامل نباشه پس ارزشی نداره، این نوع تفکر برمیگرده به طرز رفتار والدین و معملین ، اگه اونها به خاطر انجام کوچک ترین کارها، بچه ها رو تشویق کرده باشن و کارشون رو با ارزش دونسته باشن ، بچه ها هم متوجه این قضیه میشن که هر کار مثبت هر چند کوچک، با ارزشه، ولی با توجه به شناختی که من از خانواده های ایرانی دارم کمتر والدینی دیدم که این نکات تربیتی رو رعایت بکنه چون مطالعات تربیتی و روانشناسی چندان جایگاهی در جامعه ما نداره و هر کسی با اطلاعات شخصی فرزندش رو تربیت میکنه.

    مثلا من خودم وقتی تو خونه بچه هام یه کار مثبتی رو انجام بدن هر چند نصف و نیمه یا به ظاهر کوچک، ازشون به خاطر کاری که کردن تشکر میکنم و تحسینسون میکنم.

    3. مقایسه کردن خودمان با گذشته خودمان

    ما معمولا زندگی و شرایط فعلی مون رو با دیگران مقایسه میکنیم مثلا میگیم فلانی بنز داره ولی من پراید دارم ، فلانی خونه ش فلان جا هست ولی من تو منطقه پایینم ، فلانی مهارت کافی داره تو کارش ولی من ندارم، و این مقایسه ها باعث میشه که توانایی ها و پبشرفتهامون رو نبینیم و فقط به کمبودها و ضعف ها توجه بکنیم و سرخورده بشیم و احساس عدم لیاقت داشته باشیم،

    در حالی که ما از روند رشد و در واقع پشت صحنه زندگی افراد که اطلاعی نداریم، شرایط انسانها با هم فرق داره و میزان تلاش و باورهاشون هم متفاوته،

    بنابراین به جای اینکار ما باید خود فعلی مون رو با خود گذشته مون مقایسه بکنیم ، مثلا اگه یه خونه داریم ولی منطقه ش ضعیفه ، باید به خودمون بگیم میلیونها نفر خونه ندارن ولی من با تلاش و اتکا به توانایی هام تونستم خونه تهیه بکنم و شاکر خداوند باشم و البته با روحیه خوب و انرژی در تلاش برای بهتر کردن خونه م باشم، که البته این مهارت میخاد،

    متاسفانه اکثر آدمها فقط در حال مقایسه خودشون با دیگران هستند و از داشته ها و توانایی های خودشون غافل هستن و اونها رو بی ارزش میدونن، مثلا طرف میگه چه فایده که من پراید دارم و این ماشین رو هیچ به حساب میاره، که نتیجه این دیدگاه هم پسرفت و افت کردن زندگی آدمها خواهد بود.

    یا مثلا طرف یه مهارتی رو اصلا بلد نبوده و حالا یه مقدار یاد گرفته، باید به جای اینکه خودش رو با استادش مقایسه کنه، باید بگه که من یه سال پیش اصلا در اون موضوع این چی بلد نبودم ولی الان یه چیزهایی یاد گرفتم و شکرگزار باشه و اون مطالب و مهارتشو با ارزش بدونه که اون موقع احساس ارزشمندی میکنه و با روحیه و انگیزه بیشتر به رشدش ادامه میده،

    چون به خودش میگه منی که از صفر خودم رو به اینجا رسوندم پس میتونم از این هم بهتر بشم.

    4. تمرین و تکرار

    دیدن و تمرکز بر نکات مثبت یک مهارتی هست که باید تمرین بشه و با یکی دوبار تلاش کردن، درست نمیشه، بلکه باید با عشق و علاقه به پیشرفتهای هر چند کوچک توجه بکنیم تا به مرور این مهارت در وجودمون انرژی و قدرت پیدا بکنه،

    مثلا من خودم وقتی میبینم یه نفر با عصا داره میره، به جای اینکه بگم فلانی مریضه و نمیتونه راحت راه بره، میگم خدایا شکرت که اون فرد بدون نیاز به کس دیگه ای داره خودش راه میره و در جهت بهبودی و سلامتیش قدم برمیداره،

    یه مثال از خودم بزنم، من خودم اکثرا به طرز صحبت کردنم تو جمع ها خیلی دقت میکنم تا خوب صحبت بکنم و کلمات مناسب استفاده کنم، یه مدت پیش تو جمع فامیل بودیم که باهم داشتیم شوخی میکردیم و میخندیدم که من به شوخی یه حرفی زدم، ولی بعد دیدم حرف خوبی نبود و جمع یه برداشت منفی ازش کردن ، خودم بعد فکر کردم و به خودم گفتم که کاش اون حرف رو نمیزدم ، ولی سریع خودمو جمع و جور کردم و به خودم گفتم ، تو این چندین ساله ، اکثرا تو جمع فامیل خوب صحبت کردم ، حالا یه بار هم اشتباه کردم و این هیچ اشکالی نداره و برا خودم به عنوان یه تجربه شد که قبل از بیان کلمات بهتره بیشتر دقت بکنم و تمام ، خلاصه خودم رو به خاطر این چندسال خوب صحبت کردن تشویق کردم.

    اینها مطالبی بود که به ذهنم اومد و خواستم به اشتراک بزارم ، امیدوارم مفید واقع بشه.

    خدایا شکرت به خاطر استاد عباسمنش و خانم شایسته و تیمشون که با تولید و انتشار این آگاهی های خالص و کاربردی به ما کمک میکنن تا زندگی زیباتری رو تجربه کنیم ،، و ازشون هم سپاسگزاری میکنم و براشون بهترینهای دو جهان رو آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    الینا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام بر همه

    خداحونم من میدانم که چقدر به این دوره نیازمندم نه تنها من بلکه کل خانواده ام لطفا من را در مداری قرارده که بتوانم این دوره را تهیه کنم

    سپاسگزارم

    خدایا الان دارم میفهمم که چقدر احساس بی لیاقتی دارم و چقدر باید روی این قسمت کار کنم لطفا این دوره را برایم بخر لطفا رحمتت را شامل حالم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    به نام خدایی که قلب منو برای نعمت هایش بزرگ می کند و منو برای تمام نعمت هایش لایق و شایسته می دادند و من لایق اینم که نعمت ها به آسانی در مسیر من قرار بدهد …

    سلام به استاد عباس منش و سلام به مریم خانم شایسته و سلام به دوستان عزیز …

    سپاسگزار شما هستم که در مورد مهم ترین مسائل صحبت می کنید و باعث تفکر و تعقل می شوید …

    چقدر درباره ی موضوع مهمی صحبت کردید …

    دوست داشتم بیام و دوباره کامنت بگذارم و این مسئله رو برای خودم باز کنم …

    اینکه ما به جای توجه به زیبایی هامون به آنجا که نتوانستیم کامل باشیم و بی نقص باشیم نگاه می کنیم (آنجا که خداوند دلیلی برای ما قرار داد تا بخواهیم حرکت کنیم و گسترش قرار بدهیم )و به جای توجه به اینکه ما می تونیم بازم گسترده تر بشیم . از آن به عنوان نقص خود می بینیم ، و خودمان رو سرزنش می کنیم …

    و احساس می کنیم با احساس سرزنش و احساسات منفی می ووانیم خودمونو گسترش بدهیم! در حالی که ما رو دور می کند و از مدار در معرض قرار گیری اتفاق ها یی که برایش تلاش می کنیم …

    در حالی که باید به خوبی هامون نگاه کنیم . به اینکه چقدر ارزشمندیم . و وقتی تضادی به وجود آمد . ایمانمانمو قوی کنیم یا خدا خودش جواب رو در مسیر فرار می دهد و یا با الهامی که به قلبمون می کند . باز هم یک در الهی برای مت باز می کند و خدا رو واقعا سپاس …

    گاهی برای اینکه بفهمیم چقدر با ارزشی بهتره به جای توجه به پوسته هایی که به ما جسبیده . به جای توجه به جسممون ، به ظاهر و یا ویژگی هایی که احساس می کنیم بخشی از ما رو تشکیل داده . به منبع وجودی خودمون و به همان انرژی تشکیل دهنده ی خودمون توجه کنیم . و بگیم این روح دقیقا ما استیم و نه جسم و نه هیچ چیزی دیگر و این روح دمیده شده در من از هیچ روح دمیده شده در کسی دیگر پست تد و یا بهتر نیست و من به همان سطح انرژی دسترسی دارم که همان آدم هایی که به من نخبه معرفی شدند . دارند …

    و حالا آنها در مسیر زندگی خودشان و من در مسیر خودم ..‌

    و من به اندازه ی آنها می تونم بزرگ و وسیع بشم … (استادم سپاس گزار شما هستم که در این راه معلممشدید و باعث شدید این طور فکر کنم و چقدر زیبا هست اینطور فکر کردن)

    و نکته دیگر اینکه مم لایق همه ی چیز های خوبی هستم که می بینم به آسانی در زندگی افراد در هرجای دنیا جریان دارد . مسُله ی مهمی که خیلی وقت ها می بینم سد راه منه این هست که گاهی به لایق بودنمان شک می کنیم و یا لایق بودنمان رو به دلیلی و علتی وصل می کنیم . مثلا من بنده ی خوبی هستم و یا نیستم .( و خیلی زمان ها به دلیل های واهی خودمونو بد می دونیم مثل نمازمو اینطوری خوندم و یا فلان کاری رو در حق اون آدم کردم و …در حالی که اصلا ملاک خوب و بد بودن ما نیست) و یا به اندازه کافی حتما باید تلاش کنیم . و یا محصولی که آماده کردم در مقایسه یا فلان محصول خوب نیست . د اینطور روح ارزشمندمون رو کوچک می کنیم . به این اعتقاد برسیم . در هر جایگاهی که هستم فوق العاده ام . توانمندیم و قدرت انجام خواسته هامونو و رسیدن به آنچه می خواهیم رو داریم …

    نکته ی دیگر درباره لیاقت داشتن و احساس خود ارزشمندی ما این هست که فکر می کنیم برای داشتن نعمتی نباید اینی که الِن هستیم باشیم . باید یک شکل دیگر باشیم و یا صفتی عوض بشود و یا هرچیزی … باید به این موضوع برسیم تا زمانی که این روح خداوندی در وجود ما هست که هیچ زمانی هم از ما جدا نمی شود . ما لایق نعمت های خداوندیم …

    و یا اینکه باید حتما در رابطه ی عاشقانه باشیم . ثروتمند باشیم . و یا زیبا و جوان باشیم که احساس ارزشمندی کنیم … و این اتفاقا ما رو دور می کند از احساس ارزشمندی …

    چرا که هیچ اتفاق بیرونی ای باعث پر شدن ما نمی شود و تا زمانی که از لحاظ درونی پر نشویم . چیزی رو در دنیای بیرون نمی بینیم … باید به این باور برسیم که من همین طوری که هستم چه قدر زیبا هستم . زیبایی ام رو ببینم … و اینکه نباید حتما از نظر مادی و ظاهری مثلا پر بشوم تا محبوب بشوم . وقتی از درون احساس ثروتمندی دارم . اون منو غنی می کند و زیبا می کند . و من همین طور که هستم محبوبم …

    (صلح رسیدن با خود واقعی ام می تواند کلید واقعی برای خود ارزشی من باشد …)

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم احساسات من هست … ما گاهی به دلیل احساسات خودمونو سرکوب می کنیم . مثلا اگر احساس حسادت کنیم و یا هر حس منفی ای …

    چرا که به ما یاد دادند این احساسات رو نباید داشته باشیم . در حالی که در ذات طبیعی ما هست . و در وجود ما آفریده شده و وقتی عصبانی هستیم احساس بدی نسبت به خودمان داریم و این ها باعث بدتر شدن حالمون می شود . در حالی که باید به این باور برسیم در هر حالی با ارزشم . بی نهایت خوبم ، اگر گاهی یک اتفاقی برای من افتر این هیچ دلیلی برای اینکه از خدا دور شدم نیست … اینا تضاد هایی هست که نشان می دهد . من واقعا چی می خواهم … و درک کردن احساساتم …

    راستش داشتم یک فیلم آمریکایی می دیدم و چیزی که برایم جالب بود که اونها راحت درباره احساساتشون صحبت می کنند و یک اتفاق طبیعی هست . در حالی که ما مرتب خودمونو و احساساتمون سرکوب می کنیم و حتی من زمانی که با این گروه زیبای عباس منش شروع کردم واقعا در زمانی که کمی احساسم منفی می شد نمی توانستم با خودم خوب رفتار کنم . و کم کم یاد گرفتم … من باید بیشتر از هرکسی خودم رو درک کنم . و درک کردن خودم باعث حال بهترم می شود و گوش کردن به احساسات منفی ام چقدر بهم کمک می کند که دقیقا چی می خواهم مثلا احساس حسادت من از من پیشرفت می خواهد … خسیس بودن من برای من احساس ثروتمندی می خواهد و وقتی به خودم این اطمینان رو بدهم که من در مسیر بهشتی ام . من ثروتمندی اونطوری این احساسات من در من به صلح می رسند …

    نکته ی دیگر درباره احساس ارزشمندی من اینکه لازم نیست که انسان خاصی برای فردی. یا افرادی باشم …( مثلا مادر خوب و همسر خوب …) در جامعه ای من در مدارش هستم ‌. مرتب لایق بودن رو به این گره می زنم که من چقدر مادر خوبی ام و یا به عنوان همسر خوب …

    در حالی که من در همه حال خوبم … من زاده نشدم برای اینکه برای کسی دیگر خوب باشم . اگر در مسیر فرزندم و یا همسرم قرار گرفتم این هست که هم مدار بودیم …هر لحظه امکان جدایی ما هست …

    من برای خودم زاده شدم برای تجربه ی دنیا …

    برای گسترش پیدا کردن خودم …

    برای کشف شگفتی های جهانم …

    و چقدر ل ت بخشه وقتی احساس کنی که خداوند ازت چیزهای زیادی نمی خواهد . او مرتب می گوید خیالت راحت تو زندگی کن … تو حالت با خودت خوب باشه … همه چیز با من با وقتش بهت الهام می کنم … من خودم خدایی می کنم برای فرزندت و تو توجه و تمرکزت رو بزار برای خود ت …

    تو در لحظه ی حال زندگی کن و نه نگران آینده باش و نه از گذشته بترس …هچ مسئله ای نیست که من ِخدای تو ، منی که درقلب تو در جریان هستم . نگرانش باشد …ممنونم از خدای خوبم …

    من لایق این هستم که برای خودم زندگی کنم . و این ایمانو داشته باشم که خداوند من خیراحافظین هست …

    و او هدایت گر من هست…

    نکته ی دیگر درباره ی همان مسئله ی هدایته …

    گاهی عجیب می دانیم که با عندازه پیغمبران الهی و افراد موفق و و هر آدم روحانی که در نظر داریم .لایق اتفاق های خوبیم …. لایق هدایت های بی نظیری… لایق اتفاق هایی که به نظر معجزه هست . و یا باز شدت درهایی که برای باز شدن تلاش می کنیم . اونم به آسانی …

    باید با تومان هزار هزار بار تکرار کنیم … من به اندازه ی پیغمبری که در کوه حرا می نشست و با چشمانش به آسمان ها خیره می شود و با قلبش خدا رو دروجودش یافت و قلبش به روی الهی ترین کلمات باز شد لایفم ….(من همام روح خدایی رو دارم …) من مانند حضرت مریم که خداوند قلبش را برای میوه های بهشتی باز کرد . لایقم …

    به اندازه ی حضرت ابراهیم … و حضرت یوسفی که به زیبا ترین شکل ها به سوی عزیز مصر بودن هدایت شد . و این اتفاق خیلی راحت تر می تواند باشد ….و من لایق اینم که هر لحظه متکامل تر بشم …

    خدا رو شکر برای نعمت های الهی…

    خدایی که منو اشرف مخلوقات آفرید … خدایی که به من قدرت آفرینندگی بخشید … خدایی که به من قدرت معجزه بخشید … و خودم رو منبع انرژی قرار داد. قلبم رو برای هدایت گشود …

    سپاس گزار خدایی که منو به آسانی به آسانی ها هدایت کرد …

    سپاس گزار از شما …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3869 روز

      درود مهدیه خانم عزیز و گرانقدر..

      مرحبا

      چقدر عالی اشاره کردید

      چقدر خوب هدایت شدم به این همزمانی…

      امروز سحر که بیدار شده بودم این حس و این کلمات بهم الهام شد و تصویری از روحم را دیدم و لمس کردم

      و با خودم هم در حالیکه تو اتاقم راه میرفتم تکرار میکردم

      روح که زمان و مکان نمی‌شناسه محدود به زمان نیست

      محدود به مکان خاصی نیست و در هر آن می‌تونه هر جایی باشه همین الان می‌تونه احاطه داشته باشه بره آمریکا بره اعماق اقیانوسها بره قطب شمال بره تو غار یا هر مکان پنهان و آشکار

      روح من می‌ره و واسم فلان کارا رو انجام میده واسم و میاد

      روحم که محدودیت و وابستگی به چیز فیزیکی که ما بصورت های جسمی و مادی و دو بعدی میبینیم و لمس میکنیم نیست..

      که بعدش یکی دو ساعتی خوابیدم و خواب دیدم…

      پس توانایی هاش بی نهایته

      چه خوب اشاره کردید که ظاهر و بدن و اجسام و اشیا و مادیات و هررر تجربه ی فیزیکی صرفا برای تجربه کردن و ارضای حواس پنجگانه ما بوده تا در زمین مادی و خاکی تضاد هامونو بفهمیم درک کنیم تا بعنوان تابلوهای راهنما هدایت بشیم بسمت پله های ترقی

      بسمت کمال

      بسمت توسعه

      بسمت رشد

      خب ابزارش چیه؟ آگاهی

      از چی؟

      از تضادها و ناخواسته ها

      تضادها از چی میان؟

      از دل کثرت

      ما اومدیم کثرت رو بچشیم…

      حواس پنجگانه که یه عالمه مرتبط میشن به کلی تجربه مادی مثل سوار ماشین شدن، مثل خونه دار شدن

      مثل غذا خوردن

      مثل تماس فیزیکی

      مثل صحبت کردن

      مثل تحصیلات

      مثل لباس و اشیا و کار و کاسبی و ورزش و بازی و مسافرت و…

      همشون بخشی از تجربه های بعد مادی انسان هستند.. که البته در اینها احساس هم وجود دارد

      بیش از ده سال پیش بتدریج متوجه شدم که اینهمه از همدلی و درک دیگران صحبت میشه ولی هیچ جا از درک خود ندیدم نخوندم و نشنیدم و تازه بعد از کلی تحقیق و مطالعه و تفکر حس کردم بابا چه موضوع طلایی که حتی در کتاب های خودشناسی این واژه استفاده نشده «خود درکی» فهمیدم باید به یک خود درکی مناسب برسم…

      از همون زمان متوجه شدم این مهمترین چیزیه که احتیاج دارم

      میدونی چرا این واژه رو بهتر حس کردم و بهش رسیدم؟ چون در تفکرات و احساساتی بودم درونم که احساس میکنم هیچ کس تقریباً در اغلب موارد درونیات و عواطف من بدرستی نتونسته درک کنه و متوجه بشه.. انگار در دنیای دیگری هستند..

      اینقدر که دنیای درون واسم مهمه برای دیگران زیاد مهم نیست..

      برای همین فهمیدم بابا

      من هیچ وقت بخوبی خودمو درک نکردم و وقتی من خودمو خوبتر درک کنم حس نیاز به درک دیگران در من کاهش پیدا می‌کنه

      چه خوب گفتی من باید به احساساتم گوش بدم

      بله عواطف زبان دارن، و مدام با ما دارن حرف میزنن،

      چطوریه که وقتی یک نفر داره با ما حرف میزنه وقتی رومونو برگردونیم یا به کار دیگه مشغول بشیم همزمان، یا جوابشو ندیم یا نگاش نکنیم یا وسط حرفش مدام بپریم طرف احساس بی توجهی و بی احترامی بهش دست میده، خب من احساسات رو حکم کودک معصوم و پاک و محرم درونی خودم می‌دونم که با صداقت و پاکی و خلوص کامل دارن باهام حرف میزنن، و پیام های راست رو میگن…

      در عین صداقت و شفافیت و پاکی و معصومیت و خلوص…

      پس لازم و ضروری و انسانی هست توجه و گوش دادن و احترام به عواطف…

      روح مگه کثیفه؟ روح از خداونده، پس روح پاک و مقدس و منزه و نامحدود و بی انتها و بی نیازه از هر چیز و هر کسی…

      پس فارغ تمام شرایط بیرونی و ظاهری ارزشمند و محترم و مقدسیم… ولی به صورتهای متنوع در دنیای مادی برای ارضای نیازهای مادی…

      خیلی این مبحث مفصله ..

      ولی لذت بردم از پیامتون

      و خواستم ضمن مشارکت از پیام هوشمندانه شما سپاسگزاری کنم

      دمتون گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: