اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    بنام تنها خالق تواناییم.

    استاد عزیزم چقدر این فایل دقیقا با مدار هم هم جهت بود…دقیقا این فایل با نشانه هر روز من.در یک مدار هستن..و من این فایل رو در پیچ اینستا دیدم…

    و خداوند بهم گفت برگرد به سایت اونجا نگاهش کن…

    من با هدایت خداوند برای کوچکترین کارام.ازش میخام.به چند دقیقه هم نمیرسه هدایتم میکنه…اون لب حرفهاشو متوجه میشم..سپاسگزارشم هر لحظه…

    این موضوع اسکارشیپ اشک چشمان مرا فرو ریخت…و واقعا بهمون صحبتهای خداوند در قرآن رسیدم..که ما انسانها را جانشین خودم روی زمبن قرار دادم…

    چقدر انسان با هدایت الله..و خودشناسی به خداشناسی برسه..و خودشو بولد کنه…

    جامعه ایی که اکثراشون روی ناخواستها زوم کردن…و شخص خودمم به خودم یادآور میکنم..دقیقا همون اهرم رنج و لذت…که بگم قبلت کجا بودی و الان کجا هستی…

    همین باعث میشه با یادآوری تضادههای قبلم.و الانم بیشتر وقتا سپاسگزار خداوندم باشم…بجای روی اوردن به عوامل بیرون..با خودشناسیم خداشناسیم را بزرگ کنم…

    استاد عزیزم.قبل از آشنایی من با شما…

    توی روابط با اطرافیانم و خانواده ام.کلا توی زمینه روابط خیلی مشکل اسف باری داشتم..

    واقعا داشتم زیر دنده های جهانم له میشدم..

    میخام بنویسم.شاید یه چیز شخصی باشه..ولی ما یه خانواده هستیم…من بخاطر این موضوع روابط کتک های زیادی از طرف فرد نزدیک به خودم میخوردم..یه حس ترس و غمگین..و فرار ی داشتم.یه روزایی میشد اینقدر این احوالات بد زیاد بود…زمین و آسمان جام نبود هر روز شدیدتر میشد…

    میدونی نقزعه عطفم چی بود..همین وسطای ناراحتیام.انگار از درون به فکر تعقییرات بودم..

    از کارای سحری گرفته تا پیدا کردن روانشناسی که بتونم باهاش راحت باشم…کلی در و دیوار زدم…

    استاد عزیزم.این رابطه من با فرد نزدیک خانواده ام با اجازتون.بخاطر پرخاشگری در بچگی برای من پیش اومد…و اون دقیقا از رفتارهای جو اون مذهب…و بی ارزش کردن افراد در مقابل همدیگه…این پاشنه خیلی شدید بود….اینقدر شدید بود…که نمیدونم چجور بیانش کنم.

    بعضی موقع با خودم میگفتم اینکارت اشتباهه بیا رو خودت کار کن…ولی بازم نجواهای کثیف شیطان نمیزاشت…

    تا اینکه همون فرد نزدیکم با ورشکستگی در یه شهر دیگه بازم همون دغدغدها شروع شد…

    بازم همون فرد با من!میگن به هر چی بترسی سرت میادا…دقیقا همین شد…

    و گذشت به لطف الله یه دوست وارد زندگیم شد..یجورایی حالم خیلی خوب شد..انگار خداوند بهم میگفت همینجا بمون.رابطه خوبی هست..ادامه بده..ادامه دادیم…

    نییت این فرد خیر و خوبی بود… ولی همیشه این نقطعه ایی که سرآغاز زتدگبم بود..باعث شد رفته رفته یکم تو این زمینه روابط بهتر بشم..چون با هم تفریح میرفتیم.دیگه تو اون فضای افراد خانواده ام دور شده بودم…

    مثل اینکه توی یه کویر باشی.یه فردی بیاد یه بستنی بهت بده…شاید اون بستنی یکم دلتو خنک کنه بهت انرژی بده…و بعد از مدتی بخاطر دلبستگی از اون فرد طرد بشی…ولی من دیگه بقیشو نمیدونیتم میخاد چی بشه…

    گفتم ادامه میدم….

    همین باعث شوق و ذوق من شد…

    میگم خوب انگار یه اسباب بازی به کودکی بدن تا چند ماه باهاش بازی کنه. و خودشو سرگرم کنه…

    و این جریان ادامه داشت…تا اینکه احساس کردم این دلبستگی به فرد هر دومون داریم زده میشیم.خودم رفتاراشو متوجه میشدم …

    ولی خودمو بازم میخاستم با زور بطرف بچسبونم..بهش زنگ میزدم.ولی اون خیلی دلگرم نبود…

    خودمم قبول کرده بودم.که وقتی به ادمها میچسبم بعد یه مدت جدا میشم..چون قبلشم خیلی این نقطعه برام بولد بود…

    استاد بیین اینا خیلی اتفاقات برام پیش اومد.نمیشه بیانشون کرد…

    و بازم این چک و لگد …باعث شد..که من باید تغییر کنم.با لطف خداوند…

    وارد یه کلاس قانون حذب با استاد جدید شدم.بخاطر اون حس درونی نصف نیمه کاره دوره های ایشون رو با وجودی که هزینه کردم.(ناگفته نمونه همون تکامل من بود.تا خداوند بیشتر منو مورد آزمایش خودش قرار بده)تمام از گوشیم حذفشون کردم.تا اینکه

    به بهشتم بازم با لطف پروردگارم هدایت شدم..

    استاد چی بگم.دقیقا تا به امروز 510روزه عضو سایت شما هستم…

    نتایج غیر قابل شمارشه…

    جاهایی که کنارل ذهن کردم.قدم به قدم با فایل دانلودی و کتابا شروع کردم..

    نقطعه عطفم..

    با همون فرد نزدیکم رابطمون عالی شد.برام کلی هدیه خرید…الحمدلله

    همون فرد دوستم.کاملا دوستی پایدار.و کلی اتفاقات خوب داره برام پیش میاد..منجر به کلی خواسته و اتفاقات عالی..ولی بدون وابستگی

    زندگی شراکتی من با نزدیکم بهم خورد.وکلی آشغالهای زیر مبلیم همه بیرون ریخته شد..

    توی روابط خانوادگی اطرافم.همگی همگی..عالی عالی شد..

    عزت نفسم.اعتماد بنفسم.با لطف الله بیماری که از بچگی داشتم.کاملا از بیین رفت.

    جو خونمون حتی وسایل زندگیمون کاملا زیرو رو شد..چیزایی جدید وارد شد.همین باعث شوق و ذوق شد.

    خداوند یه شیرینی حسابی بهم داد…یه لونه زنبور عسل به وجه چند کیلو..گورای وجودمون و خانوادمون کرد…دقیقا این کندو عسل پشت پنجره اتاقم لونه کرد.چون پشت پنجره اتاقم پر از درختهای پیچک با آسمان ابی هست.

    دکوراسیون اتاق خوابم.وسایلای اضافی..خیلی تعقیرات پیش اومد.هر کی میاد تو اتاقم میگه اینقدر آرامش داره دوستم دارم فقط بخوابم…با صدای پرنده صبح و عصرمو میگذرونم با عشق خداوند و نوستن این کامنت

    روند کاریم تعققیر کرد.دستان خداوند تو زندگیم اومد.آنوزشا و کارکردهای زیادی تو رشته کاریم پیش اومو…

    اعتمادایی که اطرافیانم برای کارکردن…بوجود اومد…

    استاد عزیزم در روابط معنوی و خوندن قرآن که بسیار زیاده بخدا من هنوز دوره های دیگتونم خریداری نکردم. ولی هنوز ادامه داره…

    من شاکر پروردگارم هستم …

    هر روز که میگذره رو خودم کارم میکنم..اینقدر الهامات خداوند زیاده..که زبانم کم میاره…

    ناگفته نمونه از ابتدای اون تضادها..اینقدر نشانه پروردگارم زیاد بود که فقط اشک میرختم..

    میدونی مثل کسی که بازم تو کویره..هیچی نداره.هیچ دلخوشی در عوامل بیرون نمیبینه…

    همین باعث میشه خودشو رها کنه سر سپرده پروردگارش بشه…یکم آروم بگیره..

    مثل اینکه بچه که بودم وقتی که دعوامون میشد کتک میخوردم.اینقدر گریه میکردم.تا اینکه ..به حالت خلسه میرسیدم.

    خودم خودمو آروم میکردم..

    دقیقا همین تضادها باعث شد من به این نقطعه برسم …دستاورد من خیلی زیاد بود ولی نمیشه همشو بیان کرد..ولی برای خودم نقطعه عطف زندگیمه..

    تا اینکه امروز با لطف پروردگار و مداری که توش قرار گرفتم…

    من پاشنه شدیدی داشتم.مخصوصا تو خانم ها خیلی زیاده..مقایسه کردن و حس حسادت داستن از داشته های دیگران…

    چند روز پیش فقط روی این نقطعه کار میکردم.

    که خواب میدیدم دارم تایید تحسین میکنم افراد را…

    و خیلی چیزا هست…

    موفقعیت الانم خیلی خوشحالم..همه بر میگرده نتیجه تلاش….و موندن در قوانین الهی..و هر روز بهبود.و مستمر رسیدن کارات..و قدرت و جسارت داشتن..و قوی قوی…

    مخصوصا ما خانم ها..باید خیلی قوی باشیم..چون خیلی پاشنه ها داریم…

    و مقایسه ها داریم همه برمیگرده به نحو تفکر جامعه مون…الله اکبر…

    خدا را بسیار سپاسگزارم…بزرگترین نقطعه عطف من..تضاد بود..اینقدر شدید بود که من بیشترشو نمیخام بنویسم..و بیشتر اون له شدن تو اون اتفاق ها بود همه دست به دست هم و فشار اوردن روی سر من بود…که الان بیام با عشق..و هدایت مروردگارم بنویسمش…

    و به خودم یادآوری بشه..از چه سراشیبیهایی رد شدم..که من همه رو تو خواب خدادند بهم الهام میکرد…

    استاد عزیزم من بازم سپاسگزار شما و خداوندم هستم..که من اون غذاهای کثیف..و اومدن شخصی بنام تضاد…باعث شد..الان در جو این مدار..و با صحبتهای شما قرار بگیرم…

    و منم فردی مثل همون پروژه اسکارشیب باشم.و درس بگیرم از این تضادها برای رشد درونیم..

    بقول دوست عزیزم.تمام اتفاقهای بیرونی ما درون ماها هست…

    من خیلی خداوند رو شاکرم با الهامتش دارم خواستمو با عشق به خودش..و در زمان و مکان قرار گرفتن اتفاقات هستم…

    انشالله به امید بهترینها برای مراحل بعدی زندگیم…

    من عاشق تضادم..چون نقطعه عطف زندگیم بسمت خواستهام هست..

    و در نهایت رسیدن به صلح بیشتر به خودم و اطرافیانم.نکته بسیار مهم برای خود شخص من..

    در نهایت به امید کامنت جدیدم در این سرزمین بهشت خداوند…دوستتون دارم همینجا دستان استاد عزیزم.و مریم حان عزیز.و دوستان عزیزم در این سایت بهشتیم را با عشق میبوسم…

    پرنده زیبای من با عشق داره این نوشته مرا تایید میکنه…

    به امید نوشته دیگر..و بودم به ندار بالتر..الحمدالله.الهی هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3365 روز

    تصمیم گرفتم به جای اینکه منتظر یه روز پرفکت بشم که سرم کاملا خلوت باشه هیچ مسئله ای ام نباشه تا بعد بشینم با خیال راحت روی باورام کار کنم و یا کامنت بیشتری بزارم نباشم و به قول دوستان دوره ی شیوه ی حل مسائل بهبودگرایی رو جایگزین کمالگرایی کنم و با کامنت گذاشتن روی فایل های جدید استارت بزنم تا بعدا آروم آروم تکاملی برسه به کامنت گذاشتن توی سایر فایل ها و محصولات، من خیلی کم روی فایلای رایگان کامنت میزارم اما سعی میکنم توی دیدگاه محصولات فعالیتمو حفظ کنم اما الان تصمیم گرفتم هر جا استاد ازمون خواست به عنوان تمرین کامنتی بنویسیم حتما انجامش بدم.

    خب من هفت سال پیش با یه تضاد شدید برخورد کردم که تا حالا در موردش هیچ جا ننوشتم و حتی توی سایت و اونم بیماری فرزندم هست.

    من خیلی امیدوارم که با دوره ی قانون سلامتی بتونم این مشکل رو حل کنم و قلبم هم اینو بهم داره نوید میده اما قبلش میخوام دوره رو تهیه کنم و خودم انجامش بدم و خیلی در این زمینه امید دارم.

    خب نگاه من همون اول که نه اما یک سال بعد از این اتفاق کم کم مثبت شد اونم با کنترل ذهن شدید، اوایلی که تازه این اتفاق افتاده بود هر وقت قرآن باز میکردم آیه های ابتلا و آزمایش میومد اولین بار که قران باز کردم این آیه اومد که ما قطعا شما رو با نقص اموال نقص اولاد و نقص ثمرات می آزماییم و بشارت بده به صابرین…

    از اونجایی که فردی بسیار مذهبی هستم خیلی این نشانه ها آرومم کرد و الان به آرامش رسیدم و تونستم نگاهم رو به این اتفاق تا حدود زیادی مثبت کنم و اما نتایج خوبی که برام داشته:

    1 باعث شد من از کارمندی استعفا بدم و بیام سمت شغل مورد علاقه ام و توی حوزه ی بیوتی فعالیت کنم که مهم ترین دستاورد من از این تضاد بود چون من شغل قبلیم رو دوست نداشتم اما عاشق این شغلمم و خیلی از انجامش لذت میبرم.

    2 باعث شد من رابطه ام با افراد نامناسب قط بشه و این فضای ایزوله کمک کرده به بهبود باورام، این مورد خیلی مهم و تاثیرگذاربوده برام چون من خیلی تحت تاثیر محیط قرار میگیرم و اگر این اتفاق نیوفتاده بود و من همچنان روابط گذشته ام رو داشتم موندن توی این مسیر سخت میشد و بدتر ازاون اینکه مسیر طولانی و تغییر سخت میشد.

    3 باعث شد من به دلیل بودن توی خونه و مراقبت از فرزندم کم تر این ور اونور برم و خیلی کمک کرده تا زمان بیشتری رو روی خودم و تغییر باورام و افزایش مهارتام متمرکز باشم

    4 باعث شده من اشتیاق بیشتری برای کسب پول و ثروت خصوصا از طریق آنلاین داشته باشم و آزادی زمانی و مکانی در کسب و کارم برام اهمیت و اولویت باشه.

    5 انگیزه ام رو برای رشد و کسب مهارت هاب جدید و تغییر خودم و زندگیم بالا برده.

    6 دیدم رو نسبت به خداوند و نسبت به جهان تغییر داده و توکلم بیشتر و جهانبینی ام قشنگ تر و بزرگ تر شده.

    7 باعث شد متوجه بشم که عزت نفسم ایراد داره و توی بحث جلسه ی دوم عزت نفس و احساس قربانی بودن که باعث این اتفاق شد نه تنها باگ ام رو بفهمم بلکه جلوش رو بگیرم و تمام جنبه های زندگیم رو بهبود بدم.

    8 باعث شد من آدم قوی تر و صبورتری بشم و قانون تکامل رو بهتر درک کنم.

    9 باعث شد روابطم با همسرم صمیمی تر بشه، توضیحش و ربط دادنش سخته اما دلیلش فرزندم و وضعیتش هست.

    10 رابطه ام با خدا تغییر کرد و قدرتش رو بیشتر باور کردم

    11 باعث شد با این سایت فوق العاده و استاد عزیزم و دوستان فوق العاده ای مثل شما آشنا بشم.

    12 باعث شد کلا شخصیتم دگرگون بشه و از من یه آدم متفاوت با اهداف متفاوت خواسته های متفاوت و جهانبینی متفاوت که هیچ ربطی به گذشته اش نداره ساخت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    سلام

    نکات فایل:

    داشتن احساس هیجان و شوق و خوشحالی برای تکامل و پیشرفت جهان (مثال راکت استارشیپ) موهبت بزرگی است که به واسطه ی هماهنگی با ذات اقدس الهی به وجود می آید.

    نوع نگاه انسان به مسائل مختلف است که شکست یا پیروزی را تعریف میکند. وقتی نگاه این باشد که انسان همواره فرصت های بسیاری برای پیشرفت در اختیار دارد و زمان کافی برای بهبود های دائمی دارد با انگیزه و شوق فراوان بارها و بارها میتواند علم و تجربه ی خود را بهبود بخشد و از شکستها پیروزی های فراوان و فراموش نشدنی بسازد. پس تا زمانی که انسان زنده است و نفس میکشد هیچ شکستی وجود ندارد.

    روی دادن برخی از اتفاقات از کنترل ما خارج است ولی روی دادن تنها کافی نیست زیرا این ما هستیم که معنای نهایی آن اتفاقات را تعیین میکنیم. همین معنا دادن متفاوت به رویدادها است که باعث پیشرفت شرکت های نوپایی مثل اسپیس ایکس می شود. با توجه به اینکه انواع سیستم های مانیتورینگ و گزارش متغیرها روی فضاپیمای استارشیپ تعبیه شده بود دقیقا میتوان با پردازش داده ها فهمید که کجای کار ایراد داشته و به راحتی میتوان برای پرتاب های بعدی آن مشکلات را حل کرد پس حتی اگر در بار دوم و سوم هم هدف نهایی کسب نشود باز هم ایرادی ندارد چون همیشه راه حل بهبود آسان است.

    هر اتفاقی اعم از با ظاهر خوب یا با ظاهر بد فرصت های بیشماری را با خود به همراه می آورد به شرطی که از زاویه ی فرصت ها به آن نگاه شود.

    کل این نوع نگاه و این نوع باورسازی به خاطر این است که احساس خوب = اتفاقات خوب. بسیار دقت کنید که اصلا مهم نیست که چرا حال ما خوب است یا بد این یک قانون است. احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد

    کل قانون زندگی این است که همه ی تمرین ها و باورسازی هایی که ما انجام میدهیم به احساس خوب ختم شود که اگر نشود آب در هاون کوبیدن است. کل بازی همین است. اگر شما بتوانی به احساس خوب برسی حالا با هر روشی باز هم تاکید میکنم اصلا مهم نیست که چرا احساست خوب است اگر احساس خوب داشته باشی لاجرم اتفاقات خوب را تجربه میکنی. هدف نهایی همه ی دوره ها، همه ی فایل ها و همه ی تلاش ها و همه ی تمرین ها همین است.

    مثال خودم:

    خوشبختانه اتفاق به ظاهر منفی مهمی در زندگی خودم یادم نمی آید. ولی یه تجربه ای دارم که میگم:

    سال 90 من قرار بود در دوره ی لیسانس فارغ التحصیل بشم. دانشگاه ما یکی از بهترین دانشگاهها در اون رشته ای بود که من تحصیل میکردم و هر سال سه نفر از دانشجویان برتر دوره ی لیسانس را بدون کنکور در دوره ی ارشد پذیرش میکرد. من سال 90 بین اون سه نفر قرار گرفته بودم ولی خودم خبر نداشتم و چون خونمون رو هم عوض کرده بودیم نتونسته بودن با من تماس بگیرند. در واقع من کارشناسی ارشد قبول شده بودم ولی خودم نمیدونستم تا اینکه روز 18 مهرماه بلاخره یکی از دوستانم با من تماس گرفت و جریان رو به من گفت من هم با عجله به دانشگاه مراجعه کردم ولی گفتن که کار از کار گذشته و باید زودتر میومدی به من گفتن که با رئیس دانشگاه قضیه رو مطرح کنم ولی از اونجا که من اهل التماس و اصرار زیاد نبودم همون لحظه به خودم گفتم حتما خیری توی این کار هست و قید کارشناسی ارشد رو زدم. از اون روز تا الان اینقدر اتفاقات خوب زیاد و تجربه های مختلف برای من رخ داده که همواره هزاران بار خدا رو شکر میکنم که اون اتفاق به ظاهر بد برای من افتاد چون اگر اون اتفاق برای من نمیفتاد من هیچکدوم از تجربیات زیبایی که از اون روز تا الان داشتم رو نداشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سهیلا مقدمی گفته:
    مدت عضویت: 1024 روز

    سلام و وقت بخیر به تمام هم مداری های خودم

    استاد عشق و معرفت و مریم بی نظیرم

    اول بگم که بی نهایت دلم برای حال و هوای پرادایس تنگ شده بود ،برای دیدن اون دریاچه رویایی انعکاس انوار طلایی خورشید و درخشش بی نظیر ،درختان و برگ‌های نورس بهاری و اون آسمون آبی و ابرهای فوق العاده و و و البته استاد بی نظیرم که با مهارت وصف ناپذیری راه میره و صحبت میکنه از قوانین از نشانه ها از موارد ناب و مفید و کارامد برای تک تک ما و من سیر نمیشم از دیدن این صحنه ها.

    و لذت بردم از کامنتهای منتخب از حس و حال محیا نازنین و دیگر دوستان.اونجایی که الهام شد به محیا جان که اگه می خوای بندازی خودتو خودم هلت میدم و یادآوری اون ایه از قرآن که ما هر لحظه در هدایت و مدد الهی هستیم ،،،،

    امروز تنها روزی هست که صفحات کامنتها برام شده یه کتابچه پر از آگاهی می خونم اسکرین شات میگیرم خط میکشم زیر جملات ،اصلا نمی دونم چه جوری بگم

    که مثه تشنه ای سیراب میکنم خود را از آگاهی های ناب و بعد از تصفیه روح و جانم توی هوای فوق العاده تهران بادی و خنک نشستم تو بالکن خونم از لحظه به لحظه حال خوبم استفاده کردم و به قول استاد خدا میدونه چه ارتعاشایی فرستادم به جهان هستی

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    و همچنین در مراقبه ای عمیق از سلول به سلول جسمم از سر تا نوک پا سپاسگذاری کردم و خود در آغوش گرفتم

    و همه این برکات به خاطر حال خوبی است که در این سایت ما رو در بر میگیره……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1718 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و سلام به دوستان عباسمنشی

    موارد اساسی این فایل اول از همه کنترل ذهن توجه به نکات مثبت و تعبیر تضادها به نفع خودمون

    من خیلی زیبا تو سخترین شرایط،زندگی تونستم مسآله ای که شاید خیلی ها نتونن باهاش کنار بیان و به نفع خودم رقم زدم وقتی که همسر من ازدواج مجدد داشت اولش با شما آشنا نبودم کلا این مساله منو لح کرد خیلی خودمو به درو دیوار زدم تا اینکه کم کم طی دو سه سالی که با مسائل قانون جذب از طریق اساتید دیگه آشنا شدم تونستم به شما و سایت عباسمنش برسم اینجا بود که یاد گرفتم ذهنم و کنترل کنم تا العان هنوز به اوننتیجه ای که میخوام نرسیدم اما با کنترل ذهنم در رابطه با این مسئله العان نسبت به گذشته خودم خیلی پیشرفت کردم من وقتی همسرم نبود با این که اوایل برام خیلی زجر آور بود تونستم با کنترل ذهنم و اینکه خوب این بهترین موقعیت هستش که بهترین استفاده رو بکنم برای پیشرفت کارم و کار کردن روی خودم شبا تا دیرقت میشستم کار میکردم و فایل گوش میدادم و یا اینکه بهانه ای خوبی بود برام که با بچه هام برگ بیرون اون اوایل درآمدی نداشتم همسرم هم چون من هیچی نمیگفتم همیشه کارتش دست من بود گرفتاری های همسرم به نفع من شد ذهنم و کنترل کردم دیگه نق نمیزدم فقط به نکات مثبتش توجه میکردم موقعی که تضادی میدیم سکوت میکردم و توی ذهنم به حودم آرامش میدادم با حال خوب ادامه میدادم و ادامه میدم این کنترل ذهنم باعث شد العان یک کارآفرین موفق باشم شوهرم دیگه مزاحم کار من نیست برام ی ماشین صفر خریده که هرجا بخوام برم و بیام با بچه ها راحت باشم ی خونه ویلایی دو طبقه گرفته که بتونم راحت هم کارگاهمو داشته باشم هم خونه تا اینجا همه این اتفاق به ظاهر بد به نفع من بوده الهی شکر و مطمعن هستم با ‌کنترل ذهنم به تمام اون خواسته هایی که میخوام میرسم عجله ای ندارم من روند تکاملی و خیلی باور دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    فاطمه رستمی راوری گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جون قشنگم

    چقدررر لذت میبرم از همکاری کنار هم لذت میبرم از اینهمه زیبایی که باسخاوت نشون ما میدین..

    وچقدررر با درک شیوه حل مسائل چقدر بی نظیر بود این دوره یاد گرفتم چطوری دیدگاهم رو عوض کنم..

    و من یه مدت دنبال مغازه بودم هردفعه یه اتفاقی میغتادولی بازم میرفتم دنبالش و حتی میگفتم الخیر فی ما وقع..

    بازم حل مسائل بهم کمک کرد…وهردفعه هر مشکلی که بود با ارامش و خود باوری و تکاملم طی کردم و هر موفقیتی رو جشن گرفتم..خدایاشکرت بخاطر استاد عزیزم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سلیمان کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3847 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان

    چقدر این فایل عالی و بینظیر بود و چقدر واقعا لذت بردم و انگیزه گرفتم با قدرت بیشتر به سمت هدفهام حرکت کنم ، و وقتی اون قسمت که راکت اسپی ایکس شروع به حرکت کرد رو دیدم نمی دونم چرا ولی منم دقیقا اون تپش قلبی که استاد گفتن رو داشتم و انگار یه حسی به هم میگفت میشه بزرگ‌ترم فکر کنی ، می تونی به جاهای خیلی بزرگ‌ترم برسی ، همه چیز امکان پذیره … بخدا نمی دونم چرا ولی تمام موهای بدنم سیخ شده بودند ، یه حسی بهم میگفت اون چیزای که فکر میکنی همشون اتفاق می افتند ، فقط تجربه کن و برو جلو خداوند هدایت میکند .

    وقتی به اون قسمت رسید که راکت منفجر شد و دیدگاه های خبرنگار ها رو شنیدم ، و حتی چهره ی ایلان ماسک که یک حس رضایت توش بود رو دیدم . تحسینشون کردم و گفتم بخدا که موفقیت های بزرگی که این ها دارن هر روز بهش می‌رسند نتیجه ی این دیدگاه ها و افکاریه که دارند .

    وقعا همون طور که استاد گفتن وقتی اتفاقی به ظاهر ناجالب رخ می دهد اون دیدی که ما نسبت به اون اتفاق داریم نتیجه رو مشخص میکند ، وقتی ما حالمون خوب باشه و بتونیم ذهنمون رو در موقعیت های ناجالب کنترل کنیم ، صددرصد خداوند مارو به مسیر های بهتر و لذت بخشتر هدایت میکند .

    مثال از خودم : من از زمان دبیرستان کارهای زیادی رو امتحان کردم و تقریبا میشه گفت که تو اکثرشون از نظر بقیه فقط زمان و انرژیم هدر رفته و هیچ سودی نکردم ازشون حتی بعضی جاهام ضرر کردم و به قول بقیه شکست خوردم ، ولی واقعا همیشه سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و امید وار باشم و به خودم میگفتم درس هاشو گرفتم و یاد گرفتم که چه چیزی باید انجام بدم و چه چیزی نباید انجام بدم . الان که بعد از چند سال گذشته میفهم که واقعا اون کارها و اون تجربه های به ظاهر بد چقدر الان به دردم میخورد و چقدر از اون ها استفاده میکنم در کارم و زندگیم . شاید اگر من به اون نجوا هایی که می گفتند ( تو چون نمی تونی یک کاری رو تموم کنی هیچی نمیشی ) توجه میکردم الان این نتیجه ها رو نمیگرفتم .

    همین چند ماه پیش برای دو تا از عزیزانم مشکلی پیش اومد و من مجبور شدم مدتی پیش اون ها باشم و ازشون مراقبت کنم ،

    اوایلش یکم داشت حالم بد میشد . ولی به خودم اومدم و تمرکزم رو بردم رو قسمت های بهتر اتفاقات ، هی به خودم می گفتم شکرت خداجونم دارم وقتم رو با عزیزام میگذرونم و داریم با هم میگیم و میخندیمو و کیف میکنیم و…، هی سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم و جوری به مسایل نگاه کنم که حالم رو بهتر کنم .

    الان که دارم فکر میکنم دارم میفهم چقدر اون اتفاق برام خوب بود اون موقع ، چون اون زمان دقیقا وقتی بود که کل کشور درگیر مسایل و چیزهایی بودند که من نمی خواستم ببینم و بشنوم ، و من وقعا چون کلا اون چند وقت خونه بودم و درگیر مسایل اون عزیزانم بودم ، اصلا هیچ چیزی رو ندیدم و درگیر اون مسائل نشدم .

    و الان میفهم که واقعا خداوند هدایتم کرد در مکان و زمان درست باشم .

    بدون شک دیدگاه ما نسبت به مسائل که نتیجه رو رقم میزند.

    سپاسگزارم استاد عزیزم برای این فایل بینظیر و عالی و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    به نام الله یکتا

    سلام دوستان خوبم

    سلام استاد نازنینم

    اول اینکه چقدر دلم تنگ شده بود برای پرادایس

    خیلی وقت بود براونی رو ندیده بودم و دیدن اون بزغاله برام کلی حرف داشت

    به محض شروع شدن ویدیو و دیدن اون نرده که جلوی در ورودی خونه گذاشته بودین گفتم لابد بزغاله گرفتن و دارن و دیدم در ادامه که بله

    چقدر سرسبز شده پرادایس خدایا شکرت

    چقدر تر تمیزه این محیط عالی

    خدایا شکرت

    چقدر استاد این عضلات شکمتون نمود کار کردن روی قانون سلامتی

    خیلی دوست دارم حرف بزنم

    خیلی دوست دارم در مورد اتفاقات مختلف و تعبیری که ما از اون اتفاق داریم و تجربیاتی که داشتم در این مورد حرف بزنم و نمی‌دونم از کجا صحبت کنم

    شاید استناد به همین پندمیک بهترین کاری باشه که میتونم بحث رو باز و نتایجی که این نگرش داشته رو برای خودم دوباره تکرار ورد پایی باشه برای عزیزی که مسیر زندگیش رو متحول کنه

    پندمیک شروع شد

    ابتدا اخبار حاکی از این بود که کشور چین به دلیل خوردن خفاش این بیماری ایجاد شده و این شایعه که آزمایشگاه میکروبی این ویروس رو پخش کرده هم بود

    خیلی از مردم دعا میکردم و بر این باور بودند که ما چون مسلمانیم این ویروس سراغ ما نمیاد

    بلاخره ویروس از شهر مذهبی قم چیزی که رسانه ها گفتن وارد کشور شد

    خوب خیلی شرایط حاکم ترسناک بود ترس از ویروسی شدن ترس از نبود مواد غذایی ترس از بیمار شدن اعضای خانواده و…

    (یه جک ساخته بودن که میگفتن موقع کرونا کسی که بیشترین رفت و آمد رو به بیرون داشت و همه سرزنشش میکردن که بلاخره تو مریض میشی مارم مریض میکنی همه مریض شدن الا اون خخخخ)

    بگذریم کاسبی رو به اجبار تعطیل کرده بودن

    من هم کاسب و اصلا نمیتونستم توی خونه بمونم و گفتم بهترین موقعیته برای خواندن کتاب های که داشتم و نخوندم

    یعنی هدایت شدم

    من که از خودم چیزی ندارم

    همه به دنبال گذر از این پندمیک و حفظ جان خودشون بودن طرف بود یک ماه خودشو حبس کرده بود توی خونه (یاد داستانی از قرآن افتادم که میگه فکر میکنن که توی خونه بمونن جانشون در امانه یه همچین چیزی اگه اشتباه نکنم)

    ولی الله مهربان به من می‌گفت یاری رسان باش

    توی این موقع کمک کن نمی‌دونم چرا ولی اونقدر جرات توی دل من انداخت که اصلا قبول نداشتم بیماری رو اگه ماسکی تهیه میکردم برای خانواده بود اگه اعضای خانواده درگیر میشدن کنارشون بودم

    و صد درصد خداوند از طریق دستانی که باهاشون در ارتباط بودم یاری رسوند و رحم کرد که مادر و پدرم در دنیا باقی بمونن و این لطف رو داشت که از این نعمت باز بتونم استفاده کنم

    با سایت آشنا شدم و خیلی تحول عظیمی ایجاد شد میرفتم تفریح میرفتم روستامون و لذت می‌بردم میگفتم خدایا شکرت چقدر اینجا خوبه چقدر سرسبزه چقدر خوردن دوغ و ماست طبیعی عالیه

    خلاصه شروع پندمیک که سراسر نعمت بود برای من چون روی باور های فراوانیم خیلی کار کردم گفتم خدایا شکرت قراره علم پزشکی کلی پیشرفت کنه

    چقدر پرستار استخدام شد و چقدر از طریق این فراگیری نیرو رفت سر کار

    خیلی خوب بود خیلی خوب بود

    خودم و خدای خودم رو شناختم

    قدرتی که اون داره رو باور کردم

    وقتی عذابی نازل بشه نه خونه می‌تونه کمک کنه نه ماسک میتونه نه چیزهایی دیگه بلکه تعبیر اون بیماری به نعمت تعبیر اون بیماری به وقت خدمت رساندن و تعبیر اون بیماری به این که بهترین موقع برای خود سازی برای تغییر

    مغازه که بسته بود میومدم تغییر میدادم دکور مغازه اینو بزار اونجا اونو بزار اینجا و کلی تغییر

    ی مثال دیگه که دارم اینه که همین چند وقت پیش پدرم ی زمینی داره که همسایه برادرش هست

    خلاصه یسری بحث ها پیش اومده بود که ظاهرش این بود که اون عموی من داره از این زمینه به نفع خودش استفاده می‌کنه قسمت بین زمین پدر من و ایشون به گفته اون همون کوچست و به گفته پدر من کوچه نیست و البته طبق سند کوچست خلاصه اینکه پدر من کلی ناراحت بود بعد من فکر کردم گفتم بابا اگه کوچه باشه که این زمینی که پدر من داره دونبش میشه

    همون استعاره عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد

    یا همین الخیر فی ما وقع

    و اتفاقاتی که به خودی خود مفهومش رو ما تعیین میکنیم

    توی بیزینسم ی نفری بود بنده خدا آدم خیلی درستکار و کاربلد و واقعا انسان خوب و توانمند و واقعا درستکار و واقعا آدم پاک و سالم

    خوب من هم مثل استاد که گفت به دلیل باور های نادرست و فکر کردن به اینکه نامردیه ی مقدار. باهاش شراکت کردم

    بعد ی مدت دیدم این آدم کلا عوض شده و یا من زیادی روش حساب کردم

    حالا نمی‌دونم میخواست چکار کنه ذهنیتش چی بود اما همون موقع که من این شراکت رو آغاز کردم بهم الهام شد که بهش بگو ی زمانی تو دشمن من میشی و من گفتم خدایا من به خاطر تو دارم این کار رو میکنم و دیگه منتی نیست و از این حرفا

    یروز اومد گفت که با یه حالتی که من مقصرم

    مغازه گرفتم و می‌خوام برم گفتم یا علی

    امانش ندادم بلافاصله گفتم خدانگهدارت و رفت و جنساشو بهش دادیم

    از اون روز به بعد من اونقدر اتفاق خوب برام افتاده اونقدر سودم بیشتر و برای خودم شده اونقدر پیشرفت کردم که گفتم خدایا شکرت کاش زودتر این می‌رفت

    البته باز هم شرک یکی دومرتبه پیش اومد که خداوند گفت باید این بره باز به دلیل حرف مردم و به دلیل باور نداشتن به توانایی های خودم گفتم نه درصورتی که واضح خداوند بهم میگفت باید بره ولی دلسوزی بیجا به این حد رسوند ولی خدایا شکرت

    الان کل سود مال خودمه اونجوری که دوست دارم بیزینس میکنم

    و هزاران مثال دیگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    احسان و حدیثه گفته:
    مدت عضویت: 3166 روز

    سلام استاد جان

    چقدر این صحبتهاتون همراه با شروع تمرینات دوره ی شیوه حل مسائل بهم قدرت داد و چون دو سه روزه تمرکزم روی مسائلیه که تونستم به اسونی در گذشته حلشون کنم واقعا یه انرژی باور نکردنی دارم چقدر ترسام از بین رفته چقدر شور و شوق زندگی گرفتم اینم بگم همین الان با یه مسئله ای روبرو هستم که واقعا اگه گذشتم بود نمیدونم شاید کنترل ادامه ی زندگیم از دستم خارج میشد یه موضوع کاملا حیاتی که حرف مرگ و زندگیه اما نمیدونید چقدر خوشحالم که حالم عالیه عالیه و ترسی ندارم چون طبق کامنتهایی که تو دوره گذاشتم و کامنتایی که از بچه ها خوندم هر مسئله ای قابل حله و پشت هر مسئله ای هدیه های خداونده به شرطی که از کوره به در نریم . ذهنم صبح بهم میگفت احمق جونت در خطره گفتم مهم نیست حل میشه برو پی کارت من فعلا کار دارم باید از زندگیم لذت ببرم.

    من از وقتی دارم تمرینات جلسه ی یک رو انجام میدم یه اعتماد به نفس خاص یه عزت نفس یه من میتوانم قوی تو وجودم زنده شده و چقدر این نوع تفکر ذهن خائن رو مچاله میکنه و راه فراری براش نمیزاره به همسرم گفتم تازه این اولشه من هنوز اولین تمرینات اولین جلسه را نوشتم اونم خیلی محدود و اینقدر کیفیت زندگیم تغیر کرده حالا خدا میدونه با تمرینات بعدی چه نتایجی رو بترکونم .

    من سه روزه این دوره را شروع کردم و اونقدر حالم خوب شده که همین سه روز ده برابر پول دوره رو ساختم واز همه مهمتر با این مسئله ای که جدیدا روبرو شدم همش خدا رو شکر میکنم که اگه مثل مردم عادی بودم الان دنیا را از غم و ترس ترکونده بودم خدایا شکرت بابت داشتن استادی مثل شما واینکه همیشه ما رو اماده برای رشد و پیشرفت بیشتر جهان و زندگیمون .

    امروز بزرگترین پیام خدا رو بازم از زبان شما با اون کار بزرگ ایلان ماسک تحسین برانگیز گرفتم

    خدایا سپاسگذارم بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    استاد عزیز، مریم جان، بانوی موفق شایسته و دوستان هم‌فرکانسی

    سلام

    من دوست دارم فایل رو از زاویه دید خودم ‌و اندکی خارج از آنچه استاد خواستند که کامنت بگذاریم، نگاه کنم.

    حقیقتا چند ساعتی (کمتر از یک روز) بود که افکار مزاحم داشتن آزارم می‌دادن.

    افرادی رو می‌دیدم که به ظاهر به قانون عمل نمی‌کردند و داشتند ثروت‌های کلان به دست می‌آوردند. خودم مدتی بود که تمرکزی روی ثروت 1 کار می‌کردم و منتظر تغییر نتایج بودم، خلاصه با شیطان گلاویز شده بودم، البته اجازه نمی‌دادم خیلی حالم بد بشه، اما دائم شبهه ایجاد می‌شد. امروز صبح به خدا گفتم بهم نشون بده راهم درسته یا دارم خودم رو بازی می‌دم. به خدا گفتم من به راحتی می‌توانم با همین زندگی الانم که پر از نکات مثبت و سرشار از دلایل شادی‌آفرینه شاد باشم و به خودم بگم خوب زندگی همینه، اما وقتی «جود و بزرگی» تو آرزوهای من رو بزرگ می‌کنه، آن وقته که باید بدونم در راه درست هستم یا نه. باید نشونه‌ها بیاد که ناگفته نمونه، همون صبح که این رو به خدا گفتم، صفحه ستاره قطبیم رو بسته بودم، بهم گفت تو همین الان برگرد و دقیقا با این عنوان بنویس: «من همین الان برای چی خوشحالم و باید سپاسگزار باشم، دقیقا همین الان» و من برگشتم به ستاره قطبی و نوشتم که من همین الان شادم چون…. و خجالت‌زده شدم که من همین الان پر از اتفاقاتی هستم که بیش از آنچه تصور می‌کردم نشان از پیشرفت دارد.

    بعد از این‌ها بود که فایل استاد رو دیدم و در تمام مدتی که استاد داشتن در مورد چگونگی رویارویی با تضاد صحبت می‌کردند من درگیر این موضوع بودم که عظمت انسان تا چه حد می‌تواند پیش برود. لحظه‌ای که راکت با اون عظمتش پرتاب شد من چنان شیفتگی در وجودم ایجاد نشد؛ اما لحظه‌ای که ایلان ماسک رو با اون چهرهٔ آرام نشان داد من تمام وجودم لرزید، انگار خدا باز داشت با من حرف می‌زد. این انسان، همو که مانند من دو چشم و دو گوش و دست و پا دارد، تصمیم گرفته آسمان را مسخر خودش کند، ایلان ماسک چنان عظمتی در وجود من برپا کرد و چشمم چنان این بشر رو بزرگ دید که آسمان‌ها در نگاهم کوچک و حقیر آمدند.

    انگار خدا می‌گفت من انسان را با چنین قدرتی آفریده‌ام، خودت رو از چرا و چگونه‌های کوچک رها کن. تو هم جنس این انسان هستی با همان توانایی‌ها که می‌تواند آسمان و کرات دیگر رو تحت تسخیر خودش قرار دهد.

    چهرهٔ آرام ایلان ماسک برایم گفت‌وگوی فرشتگان را تداعی کرد که به خدا اعتراض کردند که چرا این انسان را آفریدی و خدا در پاسخش گفت من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

    فایلی که امروز صبح استاد به ما نشان دادند چگونگی برخورد با تضادها کوچکترین درسی بود که می‌شد از آن گرفت. امروز اهل آسمان متحیر قدرت انسان شدند. امروز ایلان ماسک در تلاش بود که نشان دهد این خدا آسمان و زمینش را تحت تسخیر خلیفهٔ خودش قرار داده است.

    و انگار در گوش من دائم داشت زمزمه می‌شد که خودت را رها کن از اینکه کی و کجا و چطوری. وقتی این‌قدر عظیم و قدرتمندی چجوری اجازه می‌دی چند تا فکر تو رو به زانو در بیاره، امثال تو دارن کرات دیگر رو تحت تسلط خودشون در میارن. شاید هم خود این نوع برخورد روشی برای رویارویی با تضادها باشه، اینکه یک لحظه انسان به خودش بیاد که ببین افراد چه کارهای بزرگی دارند انجام می‌دهند و تو برای چی داری غصه می‌خوری و نگرانی؟

    جدای از هزاران نکته آموزنده، این فایل برای من یادآور قدرت انسان بود. قدرتی که خدا در اختیارش قرار داده. و شخصی چنین قدرتمند هیچ تضادی نمی‌تونه از پا درش بیاره، اصلا تضادی براش وجود نداره اگه هر بار یادش بیاد که در توان اوست که زمین و آسمان رو مسخر خودش کنه.

    خیلی دلم می‌خواد یه بار استاد صفر تا صد ایلان ماسک رو تجزیه و تحلیل کنن. از قدم‌های کوچکی که بر می‌داره تا اتفاق عظیمی که اخیرا رخ داد و در این فایل شاهدش بودیم.

    نمی‌دونم ایلان ماسک چه تصوری از خدا داره، اما وجودش بهترین دلیل بر همین سیستمی بودن خداست. او سیستمی رو پذیرفته که به او اجازه می‌ده خواسته‌هاش رو متحقق کند، او چه اذعان داشته باشد چه نداشته باشد پذیرفته است که تکه‌ای از روح خدایی که ورای قدرت او در جهان نیست، درون او وجود دارد و با اتکا بر این نیروست که خیال تسخیر جهان را دارد.

    حس می‌کنم کلماتم قاصرند که عظمتی رو که من حس کردم رو به تصویر بکشند، فقط خودم رو رها می‌کنم در این سیستم و اجازه می‌دم من رو بالا ببره.

    یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: