اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 36

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    سلام خدمت همه عزیزان

    در مورد این موضوعی که استاد عزیزم گفتن در موردش بنویسیم

    اینکه یک اتفاق به ظاهر بدی برامون افتاده و ما اومدیم از زاویه ای متفاوت بهش نگاه کردیم و همون اتفاق به ظاهر بد نتایج خوبی رو برام به وجود آورد

    من توی دورانی تهران رفتم تهران تا تجربیاتم بیشتر بشه تا قویتر بشم

    اونجا بعد از همه داستان هایی که داشتم که خودش یک کامنت جداگانه هست در مورد موضع دیگه در مورد توکل و اعتماد به خدا که فعلا ربطی به این موضوع نداره برای همین میگذرم از نوشتنش

    بلاخره توی خاتون آباد تهران توی یک کاخانه تولید اکسیژن شروع به کار کردم که جای خواب داشت و برای من برای شروع مناسب بود

    اما بعد از ماهای اول دیدم اون بنده خدایی که براش کار میکردم پول حقوق منو نمیده و داره بهونه میاره و بعد تر دیدم که خیلی ها که قبلا بیش این آدم کار کرده بودن میان و میگن که پول منو بده من اینجا زحمت کشیدم و اونحا من متوجه شدم که نه این آدم قرار نیست که پولی به من بده

    برای همین اون کارو رها کردم بدون اطلاع قبلی جوری هم رها کردم بی خبر کیفمو جمع کردم و زدم بیرون که خودش مجبور بشه بره کپسول هارو پر کنه اونم شیفت شب تا صبح و بی خبر زدم بیرون

    و رفتم پیش یکی از دوستانی که توی اون مدت باهاش آشنا شده بودم که اونم توی یک باغ بزرگ توی کارگاه نجاری کار میکرد و یکی تو هفته ای بیکار پیش اون موندم

    اما خوشحال بودم که نزاشتم مثل بقیه طلب کار ها پنج ماه شیش ما حقوقم جمع بشه پیشش احساس بدی نداشتم درسته که یک ماه کامل حقوقم پیشش مونده بود اما میگفتم که من لایق جاهای بهتری هستم خداوند همینجوری که تا الان حواسش بهم بود از این به بعد هم هست و مراقبمه و منو هدایت میکنه به کار بهتر جای بهتر

    تا اینکه یک موقعیت کاری خوب توی بالاشهر تهران پیدا کردم یه آدم بسیار بسیار شریف که حتی زمانی که طلبی ازش نداشتم اما ازش پول میخواستم ده دقیقه طول نمیکشید که میزد به کارتم و لذت میبردم از این ویژگی این آدم که هر وقت هر زمانی که ازش پول میخواستم به ده دقیقه نمی کشید تا پول بیاد به کارتم و کارمم کار خیلی خیلی راحت تر توی منطقه خوب تهران و البته درامد بیشتر نسبت به اون کارخانه تولید اکسیژن بود

    این تجربه ای بود از تغییر زاویه نگاه به یک اتفاق بد که باعث نتایج بهتری شد در اون برهه از زندگیم

    که بماند بخاطر اینکه روی خودم توی اون برهه کار نکردم و ورودی هامو کنترل نکردم و شرایط تا یک جایی بهتر شد و دیگه برگشتم به عقب اما اشکال نداره من درسشو گرفتم و فهمیدم که همونجوری که برای زنده بودن نیاز به اکسیژن داریم برای انرژی داشتن نیاز به غذا و آب داریم

    همونجور هم برای ارسال فرمانس مناسب نیاز به ورودی ذهنی مناسب داریم و تا زمانی که روی خودم کار میکنم نتایج هم بهتر میشه و این یک روندیه که مقصدی نداره و یه کار همیشگیه

    الان هم یک شرایطی توی رندگیم داشتم که احساس بدی در موردش داشتم اما با دیدن این فایل متوجه شدم که این منم که به اتفاقات و شرایط معنا و مفهوم میدم و اون شرایط به خودی خود هیچ معنایی نداره

    الان میتونم با این نوع نگاه در مورد شرایطی که دارم زاویه دیدم رو عوض کنم و به احساس بهتری برسم و شرایط بهتری خلق کنم

    خدایا شکرت ممنون از استاد عزیزم بابت به اشتراک گذاری این آگاهی ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    راهله گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    من سه تا گربه داشتم و زمانی رسید که احساس کردم سه تا گربه برای من زیاد هست و من توانایی رسیدگی به هر سه اون‌ها رو ندارم و دوتا کافی هست تا اینکه تصمیم قطعی گرفتم که پوپو گربه بزرگم رو واگذار کنم و بابتش هزینه هزینه‌ بگیرم. پس قیمتی که مد نظرم بود رو همراه با عکس و توضیحات آگهی کردم فردی پیدا شد دختر کم سن و سالی که عاشق حیوانات بود و از پوپو خوشش آمده بود ما با هم توافق کردیم که چند روزی اول عکس و فیلم بفرستم کمی از اخلاق‌های پوپو براش بگم و بعد که کمی خاطر جمع شد گربه من رو خریداری بکنه.

    بعد از چند روز بخشی از پول مورد نظر رو ریخت و از من درخواست کرد که کمی بهش مهلت بدم تا مابقی پول رو جور کنه و از طرفی هم مامانش که سختگیر بود و با گربه داشتن مخالفت می‌کرد آمادگی لازم رو پیدا بکنه حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم چون می‌گفت مامانم سختگیر هست و با گربه داشتن مخالف هست.

    از طرفی من هم به علت باور کمبودی که داشتم و فکر می‌کردم این تنها کسی هست که اخلاق‌های خیلی خوبی داره و می‌تونه گربه مرا دوست داشته باشه و بهش اعتماد پیدا کردم باهاش راه آمدم( این‌ها همه رو دلیلش رو به علت باور خودم می‌دونم که فکر می‌کردم شاید کسی پیدا نشه که گربه من رو از من بخره پوپو قبلاً مریض شده بود و من بابتش هزینه کرده بودم و دکتر گفته بود باید تغذیش رو رعایت کنه و گربه ی من انگار عیبی داشت که خودم از بابتش خاطر جمع نبودم و نمی‌تونستم روی فروشش مانور بدم و فکر می‌کردم ارزشش پایین هست ).

    تا حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم تا هم نگرانی‌هاش بابت اخلاق‌های گربه برطرف بشه و هم مادرش آمادگی پذیرش گربه رو پیدا بکنه.

    پس از حدود بعد از سه هفته که پول رو برای من ریخت من پوپو رو پیشش بردم و قرار بود چند روزی و حتی دو هفته پیشش بمونه تا باز هم اگر احساس کرد شرایط لازم رو نداره و دید مامانش مخالفت می‌کنه من پوپو رو پیش خودم برگردونم و معامله به هم بخوره. ازطرفی می‌خواستم بهش خاطر جمعی بدم که از بابت اخلاق‌های پوپو خیالش راحت باشه.

    این رو هم بگم که ظرف همین دو سه هفته‌ای که پوپو پیش این دختر خانم بود می‌گفت اقواممون اومدن خونمون و از پوپو خیلی خوششون اومده و گفتن اگر این رو به ما بفروشی بابتش پول خوبی بهت میدیم و چنین صحبت‌هایی رو ‌شنیدم که می‌گفت مثلاً قیمت پوپو از این حرف‌ها بیشتره و اخلاق‌های خیلی خوبی داره.

    با این صحبت‌ها من هم باورم بهتر شد چون دیدم مشکلی که قبلاً داشته دیگه برطرف شده و چیزی نیست که باعث نگرانی باشه فقط اگر تغذیه‌اش مراعات بشه هیچ مشکلی نخواهد داشت و این شد که کم کم خودم رو توجیه کردم که نباید به مفت گربه‌ام را بفروشم.

    تا این شد که قرار شد به مسافرت برن و جایی نبود گربه من رو بذاره و اینطوری تصمیم گرفتم پوپو رو پیش خودم برگردونم و ایشون میگفت مامان مامانم خیلی اذیت می‌کنه و یکسره گیر میده که گربه رو از خونه ببر. من هم طبق توافقی که کرده بودیم بهش گفتم مشکلی نداره و گربه رو پس بفرست.

    چون این دختر در شهر دیگه‌ای بود کمی کار برای من دشوار شده بود من دچار استرس خیلی بدی شدم، شبی که بهم یهویی خبر داد اعصابم کمی به هم ریخت و خلاصه کلام اینکه گربه هم دوباره پیش ما بازگردانده شد.

    بلافاصله روز بعد دوباره فروش پوپو رو آگاهی کردم و با خودم گفتم حتماً خیریتی هست و قراره یک صاحب بهتری براش پیدا بشه و این رو از اعماق وجودم قبول کردم چون مطمئن بودم که اتفاق بهتری در راه است و این حس برام خیلی آشنا بود، حس موفقیت حس خیر بودن اتفاقات…

    تا اینکه ظرف مدت سه روز فردی پیدا شد که با جدیت گربه رو می‌خواست و ما فقط با چت صحبت کرده بودیم قرار گذاشتیم و دوباره گربه‌ام را بردیم و در محل کلینیک مورد نظر همدیگر را ملاقات کردیم اونجا فهمیدم که صاحب جدیدش یه خانم هست که دوست اون آقا بود و این آقا فقط یک واسطه بود که برای دوستش می‌خواست. ایشون محض اینکه گربه من رو دید بسیار احساساتی شد و اشک از چشماش ریخت و فکر می‌کردی که سال‌هاست پوپو رو می‌شناسه و من هم خیالم خیلی راحت شد که فردی پیدا شده که از همه نظر مناسب هست. هم از بابت سن و سالش که فردبالغی بود، هم از لحاظ اینکه از پس هزینه‌های مالی بر می‌آمد و اونجا بود که خدا را هزاران بار شکر کردم و به همسرم گفتم من مطمئن بودم یک صاحب عالی برای گربه‌ام پیدا میشه.و این یک معجزه ی فوق العاده برام بودکه به خدا توکل کرده بودم و نتیجه اش رو دیدم، چون میگفتم الخیر فی ماوقع. هرچی پیش بیاد خیره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    میلاد خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 1191 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی

    ایلان ماسک اگر میخاست توجه کنه به نکات منفی که الان این نبود اون میدونه که باید توجهش روی این باشه که خب همین که بلند شد از زمین یه موفقیت بزرگه.

    بنظر من زمانیکه فضا پیما یک متر از زمین جدا شد ایلان ماسک خودشو توی فضا دید و صدای تشویق ها احساسش رو بهتر کرد که موفق شده همین کافیه براش.

    در رابطه با ازدواج که استاد فرمودین میشه بجای گفتن کلمه ازدواج ناموفق گفت یه تجربه عالی داشتم با یه فرد متفاوت و کلی چیز یاد گرفتم خدایا شکرت از این تجربیات استفاده میکنم برای رشد و پیشرفت بیشتر و بهتر زندگی کردن.

    ما هستیم که با کانون توجهمون و زاویه دیدمون به موضوعات مختلف رنگ و لعاب می بخشیم و قدرت بهش میدیم که چه چیزی رو میخام وارد زندگیم بشه

    از زیبایی بهشت غافل نشیم که فوق‌العاده است چه زیباست این رنگ بندی خداوند ادم عشق میکنه از این نعمت

    من الان اینو که گوش دادم به خودم گفتم میلاد ببین چقدر زاویه دید میتونه زیباتر باشه من روزی که کسب وکار خودم راه انداختم تا الان چقدر تجربه کسب کردم برخورد با مشتری رو یاد گرفتم کلی تجربه جدید بدست آوردم پا روی ترسهام گذاشتم توحیدی زندگی کردن را یاد گرفتم یاد گرفتم روی خدا حساب باز کنم چقدر پول ساختم وووو

    خدایا شکرت

    من عاشق خودم هستم

    ثروت مرا به خدا نزدیکتر میکند

    به هر آنچه توجه کنم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه

    من خالق زندگی خودم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فهیمه عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3800 روز

    دیروز از اداره به ماگفتند از یه مسیری که هر روز میرفتیم دیگه نباید بریم . و باید راه دور تری رو دور بزنیم تا به اداره برسیم. من یه عالمه بحث کردم. خشم پنهانی درونم و مقاومتی که دارم اومد بالا. نتیجه اش شد حال خراب . و شماره تماس هم دادند که ما تماس بگیریم اعتراض کنیم.

    نتیجه اینکه من فهمیدم هنوز هم بهم میریزم. دوباره برگشتم به دوره های استاد . و میدونم که این مساله حل میشه. جالب اینکه من اصلا در حال حاضر تلفنم خرابه و به هیج جا هم نمیتونم زنگ بزنم. و تازه یک هفته مرخصی دارم میرم البته با تعطیلات. یعنی اصلا امکانات اعتراض برای من چندان فراهم نیست . و میتونم تسلیم این موقعیت باشم. و بگم پیاده روی اول صبح خوبیه و باعث لاغری میشه. در هر حال الان از لحاظ ذهنی آرومم و مثل گذشته غر نمیزنم. خوشحالم. ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3341 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 155

    اتفاقات به تنهایی در زندگی ما هیچ معنای خاصی ندارند و آن معنا و تعبیری که ما به آنها میدهیم نشاندهنده این است که چه چیزی را در زندگی ما بوجود خواهند آورد

    هر اتفاقی که در زندگی من رخ میدهد من هستم که تصمیم میگیرم چه معنایی به آن بدهم و از چه زاویه‌ای به آن نگاه کرده و چه بهره‌ای از آن ببرم

    ظاهر اتفاقات اصلا مهم نیستند

    من بعد از سی‌سال کار کارمندی، بازنشسته شده‌ام و این یک اتفاق در زندگی من میباشد

    حال نگاه من به این اتفاق میتواند نتایج متفاوتی را برای من بوجود آورد

    همکارانی را سراغ دارم که بلافلاصله بعد از بازنشستگی بسراغ کار جدید و علاقه جدید رفته و بسیار موفق شدند بطوریکه یکروز از یکی از آنان راجع به شغل جدیدش سوال کردم میگفت در همین دوسال اخیر من حدود بیست‌میلیارد تومان از شغل جدیدم سود بدست ‌آورده‌ام

    و در مقابل کسانی هم هستند که بی‌هدف و انگیزه ایام خود را سپری کرده و به همان حقوق ناچیز و بخور ونمیر بازنشستگی بسنده کرده و به قول خودشان قناعت پیشه کرده و هرروز اوضاع از روز قبل بدترو بدتر میشود

    من هم تا حدودی شبیه دسته دوم هستم با این تفاوت که من استادی همچون استاد عباس‌منش دارم که مسیر را هرروز برای من روشن میسازد و من اگر در این مسیر قدم بردارم نتایج متفاوتی کسب خواهم کرد

    پس یک اتفاق مشابه مثل بازنشستگی در زندگی دو فرد، دو نتیجه کاملا متفاوت از هرلحاظ بوجود‌آورده است

    تمامی اعتبار این کامنت صرفاً متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 529 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 155 ام

    سلام استاد عزیزم ممنونم بابت اشتراک این آگاهی ها واقعا این نگاهه الخیر فی ما وقع چقدر میتونه به ما کمک کنه تو زندگی

    که هر اتفاقی میوفته حتی اگه به ظاهر ناجالب باشه یه خیرتی داره چند سال پیش ما یه مبلی سفارش دادیم ولی اینقد بدقولی کرد بعد گفت بار شما افتاده از ماشین خراب شده نرسیده بعد از چندماه دیگه پولمون رو پس گرفتیم بعد از جایی دیگه مبلی که خیلی قشنگتر ظریفتر که برای سالن ماهم اتفاقا خیلی مناسبتر بود ولی اون مبل سایزش بزرگتر بود و اصلا اگه میومد فک میکنم برا سالن ما مناسب نبود اما خداوند لطف داشت و خیر بود که نشد بعدش خیلی بهتر شد که اونم هدایت خودش بود به جای مناسب هدایت کرد

    یکی دیگه از اتفاقی که خیر شد برامون همین پندمیک بود که بیرون نمیرفتیم رفت وآمدم نداشتیم و باعث شد کسب و کارمون رو شروع کنیم به لطف خداوند به درآمد برسیم خدارو هزاران بار شکر میکنم بابت هدایتش

    خیلی وقتا تو زندگی خداوند هدیه هاشو تو بسته ای که شاید بسته بندی جالبی نداره و شایدم ترسناک باشه ظاهرش برامون میفرسته ولی وقتی داخلش رو ببینی سوپرایز میشی …

    خدایا شکرت

    زندگیتون غرق نور و عشق الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم ممنونم برای این فایل عالی بارها وبارها نگاه کردم

    نگاه متفاوت شما به مسائل ازشما استادی ساخته که الگوی ادم های دیگه بشین به شایستگی ،

    من فکر میکنم فقط فرق بزرگ بین موفقیت وشکست اون نگاه متفاوته ،

    برای همه ما اتفاق های زیادی توزندگی پیش اومده که نگاهی که بهش داشتیم باعث شد درادامه احساس شکست وناامیدی کنیم درواقع خود اتفاق نبود که مارو اذیت کرد وتصمیم های منفی بگیریم بلکه دیدگاهمون درمقابل این اتفاق تعیین کننده مرحله بعد بود، اینکه توی شرایط تصمیمات مهم بگیری ازهر ذهنی برنمیاد ،گفتنش راحته کسی میتونه اینکارو بکنه که کنترل ذهن داشته باشه ،روی باوراش کار کرده باشه ،مگه همه مجهز هستند به این باورهای قوی که فقط به خاطر ایمان داشتن ،مگه راحته ورودی های درست به ذهنت بدی ،ذهنت باید برای همچین شرایطی اماده باشه ازقبل مدیریت کنی ،اموزش بدی،تضادها برای کسانی میتونه انگیزه باشه که ایمانش قوی باشه ،من هنوز به درک واقعی این نکته نرسیدم ولی دارم روی خودم کار میکنم استاد عاشقتم مریم عزیزم ممنون که این فایل رو فیلم گرفتی ،استاد عاشقتم به امید موفقیت در تمام زمینه ها برای همه ما،برای من یک اتفاق به ظاهر بد افتاد تصادف کردیم وکسی ازپشت زد به ماشین ولی ازهمون روز اول من مدام میگفتم حتما خیری توش هست ،ولی بقیه میزدن توسرشون ،اینکه فرصت خوبی بود ما توخونه بمونیم من کلی فرصت داشتم توسایت باشم وکامنت بخونم ورشد کنم وتواین مدت کلی چیز یاد گرفتم ،وکلی بازخورد که قبلا منفی بود حالا باتغییر باورام مثبت شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    به نام رب العالمین

    روز 155 ام روز شمار من

    سلام بر استاد عزیز

    دریافت من از این فایل همون نگاه به تضادهایی است که برای هر کسی متفاوت است و بستگی به نگاه ما به اون تضاد داره.

    در این داستان و ماجرا این تضاد باعث پیشرفت این ماجرا میشه و اصلا آنها با همین دید اینکار را آغاز کرده بودند .

    تضادها برای ما به وجود میان تا ما بزرگتر فکر کنیم و کمک به جهان کنیم برای گسترش آن.

    ما در این کره خاکی پر از تنوع آمده ایم تا خلاق باشیم به چه صورت؟

    با خواسته ها و آرزوهایمان

    همین آرزوهای این انسان ها و رفتن به کره دیگر باعث شده تا این تجربه ها را کسب کنند و باعث گسترش بشن.

    حالا هرکدوم از ما در این فرآیند میتونیم نقش کوچیکی داشته باشیم.

    هر کسی توانایی خلق چیزی را دارد و اگر ما آرزویی داریم پس حتما جهان به آرزوی ما پاسخ میده و در حال کمک به ما است.

    چون این جهان پر از منابعی است برای تحقق آرزوهای بشر.

    رفتن به کره ماه رفتن به مریخ و …‌

    یه زمانی ساخت هواپیما برای کسانی آرزو بوده و آنها شروع به حرکت کردند و ارزوشون به تحقق رسید و چقدر باعث شدند که در این زمان جهان اینقدر گسترش پیدا کنه.

    پس این نگاه ما به مسائل و تضادها است که باعث میشه ما به آرزویی برسیم یا نرسیم.

    اون شور و هیجانی و اشتیاقی که در صدای این آدم ها بود نشاندهنده این بود که این آرزوی آنها تحقق پیدا میکنه.

    و من درسی که از این فایل گرفتم شور و اشتیاق بود. اگر خواسته ای دارم همیشه در تمام قدم هام شور و هیجانم را حفظ کنم . احساسم را خوب نگه دارم و ارتعاشم را بالا نگه دارم و با یه شکست کوچک دست نکشم و احساسم را بد نکنم.

    بلکه انگیزه ای برای من بشه تا توجه بیشتری به خواسته ام بکنم و راه درست را طلب کنم و حرکت کنم.

    خدایا شکرت برای این مسیر سبز

    مریم جان متشکرم برای این روزشمارها که باعث تکرار برای من شده و نوشتن کامنت ها و خوندن کامنت ها به من داره خیلی خیلی کمک میکنه.

    سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    155. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    هدایت

    رد پای روز 18 خرداد رو مینویسم

    صبح که بیدار شدم تا طراحیامو انجام بدم و از طرحام کپی گرفتم تا بشینم طراحی کنم ، خیلی لذت بخش بود ،خیلی وقت بود تمرین طراحی انجام نداده بودم و کمتر پیش اومده بود از سال 96 که کلاس میرفتم و ادامه ندادم تا پارسال 9 دی که رفتم کلاس رنگ روغن

    و استادم گفت مهم ترین چیز تو کار نقاشی، طراحیه

    یه نقاش رو از طراحیش باید بدونید، کارش درسته یا نه

    اگر طراحی درست نباشه، نقاشیش هیچ ارزشی نداره و هر کس ببینه کارشو ، اگر هم مهارتی در نقاشی نداشته باشه بلافاصله میدونه که طراحیش خوب نیست

    من وقتی طراحی کردم دیدم خوب شد، برام لذت بخش بود و هی پشت سرهم کشیدم و طرحای بعدی رو کار کردم

    و به خودم میگفتم که یادت باشه طیبه ، آروم هم باید طراحی کنی و عجله نکنی

    یه کار خوب بهتر از ده تا کار ناخوبه

    یاد حرفی از استاد عباس منش افتادم

    میگفتن برای اینکه بدونید خوب کار کردید روی اصل و قوانین ، نتایج رو ببینید

    نتایجی که نشون میده تمرین مستمر و ادامه دار بوده و تاکید دارن، همیشه با نتایج ،بامن صحبت کنید نه حرف

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    و دقیقا استاد نقاشیم گفت نقاشی که طراحیش ضعیفه مفت نمی ارزه

    و حتی کسی که قانون نقاشی رو ندونه میفهمه که طراحیش ضعیفه

    این برای من درسی بود که در تمام جنبه ها سعی کنم درست عمل کنم

    وقتی یکم طراحی کردم بعدش رفتم آشپزخونه و برگشتم اتاق تا چیزی بردارم بهویی چشمم به آسمون افتاد

    ابرا ردیفی شکل فرشته هایی بودن که دسته جمعی داشتن حرکت میکردن

    من از وقتی پا تو مسیر آگاهی گذاشتم، بیشتر میبینم و حتی طرح فرشته ها رو واضح تر میبینم

    و کنار فرشته ها پرنده ای میبینم که شکل ققنوس که همیشه هست

    ساعت9:49 بود سریع گوشیمو برداشتم و عکس گرفتم از ابرا و حس کردم باید برم پشت بوم تا از طرح کلی ابرا عکس بگیرم

    وقتی رفتم پشت بوم با یه صحنه نقاشی از ابرا مواجه شدم که انگار یه تابلو نقاشی مستطیلی شکل که طرحاش به هم پیوسته بودن و ردیفی فرشته هایی میدیدم و یه پرنده ققنوس

    سریع عکسشو گرفتم تا بعد طراحیش کنم

    مدام این سوال میومد به ذهنم و میپرسیدم که خدا من چجوری باید این طرح هایی که بهم میدی رو طراحی کنم ؟

    من که آناتومی بلد نیستم ،حتی اگرم طرحاشون یادم باشه و عکساشونو بکشم ،بلد نیستم اونجوری که میبینم به تصویر بکشم

    انقدر زیبا میبینم که به تصویر کشیدنش برام سخته کمکم کن تو نقاشی و نقاش نقاشان هستی تو بگو چجوری باید کار کنم این همه ایده نقاشی فرشته ای که بهم دادی

    و درخواست میکردم کمکم کنه که طرحارو اونجور کا باید نقاشی کنم و طراحی کنم

    تا 10 دقیقه پشت بوم بودم و عکس میگرفتم از لحظه به لحظه حرکت ابرا

    دوباره ابرا جوری حرکت میکردن که شکلشون تغییر نمیکرد ،فرشته تا 10 دقیقه تو همون حالتا و با آرومی حرکت میکرد

    اونموقع بود که یاد آیات تسبیح خدا افتادم که میگفت همه چی تسبیح خدا رو میکنه

    وقتی اومدم خونه دوباره کار کردم

    وقتی تموم شدم دیدم هنوز ساعت 11 هست و گفتم خدایا شکرت که این همه زمانم رو نگه داشتی تا من کارامو انجام بدم

    وقتی ظهر شد گفتم خدا چی برای ناهارم درست کنم خوبه؟ چشمم به کدو و بادمجون افتاد و تصمیم گرفتم با پیاز و سیب زمینی با برنج درست کنیم و با مادرم بخوریم

    وقتی داشتم سرخ میکردم کدو و بقیه نعمتای خدا رو ، از پنجره آشپزخونه بیرونو نگاه میکردم، گنجشکارو دیدم که هی از این خونه به اون خونه از این درخت به اون درخت دارن پرواز میکنن ، پرسیدم خدای من چجوری دارن حمد و ستایش تو رو به جا میارن و اونا که در حال پروازن

    و یه بار تو یه سوره ای نوشته بودی که در حال پرواز حمد و ستایشتو میکنن

    بعد پرسیدم چجوری ؟

    یهویی به زبونم جاری شد و از قلبم حس کردم ، برو سوره اسرا رو بخون

    زود شروع کردم به خوندن از قرآن گوشیم

    تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا44

    آسمان ها ى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح مى گویند، وهیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او مى گوید، ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید، یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است

    این آیه رو که خوندم گفتم طیبه تو داری هدایت میشی هر لحظه

    صد در صد خدا برای تمام خواسته هات هدایت میده سعی کن عمل کنی بهشون ، وقتی اینجوری جواب میگیرم یا با نشونه جواب میگیرم ایمانم قوی تر میشه به اینکه تسلیم تر باشم و به خدا چشم بگم

    گفتم ببین هرچقدر تو فکر کنی که گنجشک چجوری داره خدا رو تسبیح میکنه هیچی متوجه نمیشی یا اگرم متوجه بشی کم هست

    و تسبیحشونو نمیفهمی ،پس این رو بدون که کافیه بدونی که هرآنچه که هست ونیست نسبیح خدا رو میکنن

    یادمه یه آیه ای هم خونده بودم نوشته بود، چه بخوای چه نخوای در هر لحظه تسبیح خدا رو میکنی

    آیه 15 سوره رعد

    وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ

    کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، از روى میل و رغبت یا بى میلى و کراهت و نیز سایه هایشان بامداد و شام گاه براى خدا سجده مى کنند

    یا این آیه سوره نور

    أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّیۡرُ صَـٰٓفَّـٰتٖۖ کُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِیحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ41

    آیا ندانسته اى که هرکه در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده خدا را تسبیح مى گویند؟ به یقین هریک نماز و تسبیح خود را مى داند؛ و خدا به آنچه انجام مى دهند داناست

    همه این آیه ها رو وقتی یادم میارم و به هرجا که نگاه میکنم میگم الان هر لحظه همه چیز دارن حمد و ستایش و تسبیح خدا رو میکنن

    ناهارمون که حاضر شد گوشیم رو میز بود و متوجه نبودم که چه زمانی دستم خورده تو بی صدا گذاشتمش ، داشتم کدو هارو سرخ میکردم یهویی به دلم افتاد برو سمت گوشیت که فایلی رو گوش بدی همین که رفتم دیدم عموم داره زنگ میزنه و جواب دادم گفت با خوبی و خوشی عمل عموم سپری شد و بعد گفتم خدای من دقیقا درست منو وقتی بردی سمت گوشی که عموم زنگ زد

    و یاد فایل 3 گفتگو با دوستان افتادم که در مورد هدایت بود و استاد داشت در مورد حرفای سپیده خانم در مورد هدایت میگفت که خدا حتی وقتی کسی بهت زنگ میزنه کاری میکنه که جوابشو بری بدی حتی اگر کار داشته باشی یا اینکه نتونی جواب بدی و اون زمان زمان مناسب برای پاسخگویی نباشه

    و من اون لحظه گفتم آره خدا منو برد سمت گوشی و میخواست من جواب تلفن عموم رو بدم ،در صورتی که تو آشپزخونه داشتم کنار گاز کدو سرخ میکردم و نیتی برای برداشتن گوشیم نداشتم و صدای گوشیم تو سایلنت رفته بود

    وقتی همه این اتفاقا رو کنار هم میذارم و به نتیجه اش فکر میکنم بیشتر درک میکنم هدایت یعنی چی

    بیشتر به گفتگوی بین من و خدا باورم قوی تر میشه که هر لحظه داره باهام حرف میزنه که بهم اون لحظه گفته شد برو گوشیتو بردار و دیدم عموم زنگ میزنه

    وقتی که ناهارمو که خوردم شروع کردم دوباره طراحی کردم بعد به دلم افتاد برم پارک و اونجا طراحی کنم

    گفتم به خواهرم بگم اگر اومد باهم بریم میخواستم بهش بگم دیدم مادرم داره با یه نفر حرف میزنه پرسیدم گفت خواهرمه و گفت میگه که طیبه میای بریم پارک

    گفتم خدای من ،میخواستم من بگم بهش که خودش زنگ زد گفت بریم پارک و منم گفتم چه هماهنگی که در زمان درست اتفاق افتاد

    خواهرم گفت من یکم دیر میام تو برو ما میایم

    من خودم رفتم پارک و تو راه دوباره سرمو بالا بردم دیدم دوباره ابرا شکل پرنده و فرشته هست

    دوباره عکس گرفتم جدیدا خیلی طرح فرشته میبینم

    وقتی رسیدم پارک به درختا توجه میکردم ،امروز همه اش نگاه میکردم به درختا که چجوری تسبیح میکنن خدا رو و به خودم میگفتم ببین طیبه ،تمام درختا شاخ و برگاشون به سمت آسمونه و مثل حالت قنوت حتی به شکلاشون که توجه میکردم قشنگ مثل چهره انسان که حالت نشسته یا ایستاده هستن میدیدم که در حال قنوت هستن

    من خیلی عکس گرفتم از درختایی که دیدم شکل انسان هست طرح کلی برگا و شاخه ها که در حال قنوت هستن

    میدونم که هر وقت زمانش برسه خدا به من طراحی این ایده هارو که داده رو آموزش میده تا بتونم اونی که دیدم رو طراحی کنم

    بعد که رسیدم داخل پارک ورودیش یه عمارت کوشک بزرگ هست هر بار که میام میگم خونه من هست ،خونه منم مثل اینجا بزرگ و زیباست و بعد نشستم طراحی کردم و وقت غروب رفتم سمت ساختمون اداری پارک یه حوض بزرگ با مجسمه های غاز بود که به شکلای مختلف در حال پرواز بودن و نصب شده بودن رو حوض آب

    نشستم و دیدم گنجشکا میان و از گوشه حوض خم میشن و آب میخورن و گفتم الان که سرشو برد بالا حتما داره سپاسگزاری خدا رو به جا میاره

    و همینجور نگاه میکردم تا خواهرم اومد و دیدم تخمه آورده گفت مادرم گفت که ببرین اونجا بفروشین

    یکم که نشسته بودیم دو تا پسر اومدن با موتورشون من هی نگاه میکردم و تو دلم بین ذهنم و قلبم جنگ بود

    ذهنم میخواست شرک بورزم و قلبم تشویق میکرد تا بگم تخمه میفروشم 5 و 10 تمنه

    هی خواستم بگم نشد آخرش گفتم نه باید بگم و برگشتم گفتم آقا آقا وقتی نگاه کرد گفتم تخمه میفروشم و این قیمته میخواین

    گفت نه مرسی

    و من انقدر خوشحال بودم که تونستم تا ایمانم رو به خدا نشون بدم و بعد که پاشدیم که بریم هوا تاریک بود اذان گفت و من رفتم با خواهر و خواهر زاده ام

    دختر و پسرا رو صندلی نشسته بودن باز جنگ بود بین ذهن و قلبم وقتی از کنارشون رد شدیم گفتم سلام ، تخمه 5 و 10 هست تخمه میخواین

    گفت نه و پول همراهم نیست اگر کارت خوان دارین بخرم که من کارتخوان نداشتم

    برخلاف دفه های قبل که هر کس میگفت کارت خوان و میگفتم ندارم ،حس ناخوبی میگرفتم میگفتم چرا نداریم

    ولی اینبار همین که راه افتادم با چنان ذوقی گفتم خدایا شد ، گفتم ، گفتم که تخمه میخواین و گفت نه

    اشکالی نداره اگر نگرفت ، مهم اینه من تونستم بگم

    و میدونم دارم پیشرفت میکنم

    بعد رفتیم مسجد پارک یه حسی بهم گفت برو نمازتو بخون بعد بیا برین خونه رفتم و برگشتیم خونه

    دیدم داییم اومده و برای شام موندن و بعد رفتن گفتم حتما باز برای همین گفتی خدا که برو تو پارک نمازتو بخون ،که تو سر وقتش بخونی که وقتی رسیدی مهمون هست خونه تون و ممونه نمازت بمونه و دیر بیای باهام حرف بزنی

    خیلی حس خوبی دارم که هر لحظه دارم با دقت به تمام هدایتا درکشون میکنم و میبینم که خدا داره هدایتم میکنه حرف میزنه باهام و من با تمام وجود حسش میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    سری فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن

    قسمت..اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

    بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده ی مهربانم

    خدایا شکرت ازتو می خواهم ظرف درک وجودی من رو بزرگتر کنی تا درک بهتری داشته باشم از قوانینت.

    سلام به دو اساتید عزیزم و دوستان الهی ام

    خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند بهترینهع بهترین آرامش و آسایش و رفاه بیشتر و بیشتری رو به سمت من هدایت کرده و بخاطر این آرامش و آسایش و رفاه روزافزون بیشترینم از خداوند ممنون و سپاسگذارم

    خدایا هدایتم کن و مرا در عمل به آنچه میاموزم ثابت قدم گردان

    رمز  اسرار  این  جهان هستی

    اینکه    تمام  اتفاقات  ما  بواسطه ی  نگرش  و افکار  ماست  و  این  افکار  احساسات  ما  رو  رقم  میزنه  و  توسط  همین  احساسات  واقعیت  زندگی مون  رو  خلق  می کنیم

    اگر  احساس  بدی  داریم   یعنی  افکار  و  ذهنیت  نامناسبی  داریم  واین  بدان معناست  که  سیکنال  نامناسبی  به  جهان  فرستادیم   و  آنچه  را  که  دوست  نداریم و  ناخواسته امان است  رو  بیشتر  و  بیشتر  وارد  زندگی مون  می کنیم 

    اتفاقات  خودشون  به تنهایی  هیچ  تاثیری  در  زندگی ما  ندارند  ..  در  واقع  اون  تعبیر و یا برچسب هایی  که  ما  براشون  تعریف  می کنیم  به  اون  اتفاقات  معنا  می بخشد  و  آنجاست  که  اون  اتفاقات  تاثیر  پذیر  می شوند

    در یکجایی خوانده بودم که اگر برای مثال به چیزی نگاه می کنید هرگز نگویید:نمی توانم آنرابخرم یا توانایی مالی خریدش را ندارم ذهن ناخودآگاهتان عینا شما را به آن سو می برد و این برچسب نامناسب مانع برکتتان می شود…به جای آن به خودتان بگویید:آن چیز برای فروش است این یک گزیده الهی است و من در قوانین الهی از طریق عشق الهی آن را پسندیدم 

      پس  نتیجه  می گیریم که  اگر  بتوانیم  برچسبی  به  شرایط  و  اتفاقات  زندگی مون  بزنیم  آگاهانه یک  برچسب  و  یک  نامگذاری  مثبت و درست و مناسب به  اون  اتفاقات  بزنیم  پس یعنی کلامی که بکار می‌بریم قدرت و انرژی دارد قدرت  کلام  بالاست

    تمام اتفاقات مالی و پولی و مادی و معنوی ما با باورهای ما رقم می خوره و با باورهامون و تغییر نگرش ها مون زندگی مون تغییر می کند..

    پس  ما  برای  شروع  هر  کاری   اگر  مداومت بخرج  دهیم  و  به  هدف  و نگرش مون  توجه  کنیم   و  بخواهیم  اقدام  به  حرکت کنیم  حتی  اگر  یک  قدم  کوچک  به  جلو  باشد  آن  قدم  بظاهر  کوچک  یعنی  موفقیت

    گفته  های  آقای  ایلان  ماسک  عزیز  ایشون  گفتند..  این  راکت   فقط  بتونه   از  خودِ جایگاه  سکوی  پرتاب  بلند  بشه  و  در  اون  سکو  منفجر  نشه   این  یعنی  خودش  یک  موفقیت  بحساب  میشه

    چقدر  کلمات  قدرت  دارند  که   برچسب  این کلمات  تاثیر  بسزایی  در  روند  پیشرفت  می  توانند  داشته  باشند    این  هم  یک  الگوی  فوق العاده عالی  از  افراد  موفق   که  بجای  قبول  کردن  کلمه  ی  شکست  و  یا  نام موفق بودن    بهترین  کلمه ی  جایگزین  رو  مطرح  کردند    عملیات  جداسازی  سریع  برنامه ریزی  نشده ی  قطعات   و  این  جمله  برای  من  این  معنا  رو  داشت  که تا  اون  قسمتی که  هنوز  قطعات  از  هم  جدا  نشده بود  موفق  شدیم  یعنی  کوچکترین  قدم  رو  بجلو  برامون  شادی  آور است  و  احساس  خوبی  داریم و این یعنی موفقیت…

    من از وقتی با استاد عزیزم و آموزه هاشون آشنا شدم کلا نتایجم با قبل از آشنایی ام متفاوت شده .. یعنی به تضاد متفاوت توجه می کنم .. یا الان ذهن مو آگاهانه کنترل می کنم .. به غم و اندوه توجه نمی کنم .. از بحث و ناخواسته ها و چیزهای نامناسب سعی می کنم آگاهانه اعراض کنم.. قدرت شکرگذار بودن و تحسین کردن دیگران رو دارم … احساس ارزشمندی و لایق بودن می کنم … باورهای توحیدی ام تغییر کرده … افراد نامناسب ازم دور شدن .. برای وقتم ارزش قایل هستم و آگاهانه روی باورهای و افکارم کار می کنم ….استادم یک قطب نما بهم نشون داده که می تونم با احساساتم بفهمم مسیرم درسته یا نه….به قوانین جهان هستی آگاه شدم … اشتباهات خودم رو میپذیرم و کسی رو مقصر نمی‌دونم … کلا شخصیتم تغییر کرده و هدفمند تر شدم قبلنا هدفم خیلی محدود بود یعنی خیلی قانع بودم ولی الان متفاوت فکر می کنم و متفاوت عمل می کنم و متفاوت هم نتیجه می گیرم .. و سعی می کنم خودم رو با خوده گذشته ام مقایسه کنم … و نتایج گذشته ام رو نتایج الآنم مقایسه می کنم … از اینکه در مدار آگاهی و بیداری بیشتری هستم ممنون و سپاسگذارم بخاطر اینکه خودشناسی و خود سازی و خداشناسی مرا از نو بصورت بنیادی ساخت .‌ اینکه به خلوت گزینی هدایت شدم تا خودم رو بهتر بشناسم و به اعماق درونی ام سفر کنم اینکه خود شناسی و خودسازی و خدا شناسی من قوی تر شد ..

    خدای مهربانم به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کن

    خدای مهربانم وجودم را از آگاهی های ناب الهی پر کن

    خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران ام… ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،

    پرودگارا تنها تو را بندگی میکنم و تنها از تو کمک میخوام و چراغ هدایتم باش

    خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم تا زیبایی های بیشتر و بیشتری رو ببینم و در مدار بالایی از زندگی شاد و همراه با آزادی و امنیت و سلامتی و آزادی در تمام جنبه های زندگی ام باشم ..

    خدایااآاا من به کمتر از بهترینها رضایت نمی‌دهم ..

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا هدایتم کن

    خدا یار و نگهدار همه مون باشه ممنون و سپاس

    خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زری فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 786 روز

      سلام خانم مهربان وخوش قلب وزیبارو

      من همیشه کامنتهای زیبای شمارو میخونم وازشون خیلی چیزی یادگرفتم. تبریک میگم که اینقدر قوی کار میکنین روی خودتون.

      خیلی دوست دارم از موفقیت های مالیتون برام بگین از کجا به کجا رسیدین؟! میخام درس بگیرم. ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2195 روز

        با درود و سلام خدمت شما دوست گرامی خانم زری فرزانه عزیز ..

        خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که به خواندن کامنت های من هدایت شدید و برام کامنت ارسال کردید و منم به شما تبریک میگم که در چنین فضای الهی ساکن هستید و دارید روی خودتون و افکارتون کار می کنید تا قوی تر بشید ..

        خانم زری عزیز اینکه پرسیدید

        خیلی دوست دارم از موفقیت های مالیتون برام بگین از کجا به کجا رسیدین؟! اینکه از کجا به کجا رسیدم رو توی داستان هدایتم داخل پروفایلم مختصر نوشتم و اگر به آن قسمت مراجعه کنید به خیلی از سوالات تان پاسخ داده شده و می تواند به آگاهی بیشتری هدایت شوید

        اینکه که گفتید میخام درس بگیرم. باید خدمتتون عرض کنم که هر لحظه از زندگی مون درس هایی داره که همانند اثر انگشت مون منحصر بفرده .. بهترین درسی که میشه از نوشته ها و کامنت های دوستان گرفت نعمت شکرگذار بودن است .. نمی خواد کار خاصی بکنیم فقط از صبح و از لحظه ای که بیدار می‌شوید شکرگذاری کنید .. از رختخواب که با آرامش در آن خوابید و بیدار شدید ..

        از اون طلوع صبحگاهی خورشید.. چند بار صبح زود بیدار شدید و از لحظه ی طلوع خورشید لذت بردید و نگاهش کردید؟؟؟!!!

        آیا لحظه ی طلوع خورشید رو با شنیدن صدای آواز پرندگان شنیدید!!؟؟؟

        آیا به ابرها و آسمان زیبای صبحگاهی و شبانگاه توجه داشته آید !!!؟؟؟

        آیا فرصت داشتید از تک تک اعضای بدنتان تشکر و قدردانی کنید !!؟؟؟

        آیااا برای وجودتان ارزش قایل هستید !!!؟؟

        آیا فایل های استاد رو با دقت نگاه کردید و کامنت های دوستان رو در آن قسمت ها خوانده آید !!؟؟؟

        و کامنت نوشتید و ارسال کردید

        اگر پاسخ تان آری است بهتون تبریک می گم و تحسین تون می کنم ..

        روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکام تون شیرین و گوارا

        لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

        شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

        صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

        اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

        خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

        IN GOD WE TRUST

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: