غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟ - صفحه 77 (به ترتیب امتیاز)

1378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرشته محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    با سلام خدمت استاد خوبم و مریم عزیزم

    واقعا چ فایل عالی بود این فایل.کاملا منطقی. من خودم به شخصه هیچگاه از این جنبه به این موضوع نگاه نکرده بودم.ما همیشه به دنبال بهترین مواد غذایی هستیم که برای بدنمان مفید باشد ویتامین های مقوی داشته باشد تازه باشد در کل بهترین چیز ممکن باشد تا از بدنمان محافظت کنیم و همیشه به این چیزها خیلی توجه میکنیم. یا اگر غذا خوری ببینیم که بهداشتی نباشد یا کثیف باشد قطعا از اون مکان غذا تهیه نمیکنیم.همیشه عادت کردیم که به این مسئله توجه کنیم که غذای با کیفیت و مواد غذایی سالم و با کیفیت را وارد بدنمان کنیم.ولی در مورد ذهن اصلا!!!!ذهن که مهم ترین مسئله است و تمام اتفاقات زندگی ما از باورهای ذهنمان نشأت میگیرد اصلا به ان توجهی نداشتیم و هرچه که دیدیم و شنیدیم را وارد مغزمان کردیم و حتی پیگیری درست یا غلط بودن این ورودی ها را هم نکردیم.ما مثل کسی که سر یک سفره نشسته و برایش فرقی نمیکند که چه کسی غذا رو پخته, آشپز بهداشت رو رعایت کرده, حتی عایا این چیزی که داره میخوره باب میل اون هست یا نه فقط خوردیم و خوردیم. اما من تصمیم دارم که از سر این سفره بلند بشوم و هر چیزی نخورم.نمیخواهم هر ورودی وارد ذهنم کنم.به لطف الله خیلی وقته که تلویزیون در خانه ما وجود ندارد و فقط از این دستگاه برای مشاهده فایل های استاد عزیزم استفاده میکنیم. ولی ورودی های دیگری نیز هستند که باید اونها رو کمتر کنم تا بتوانم نتیجه بهتری بگیرم مثل ارتباط با افراد نامناسب یا شبکه های اجتماعی و…

    خیلی از افراد هستند وقتی میبینند که ما تلویزیون نداریم کلی تعجب میکنند ولی از وقتی این وسیله از زندگی ما حذف شده خیلی شرایط بهتره.از خیلی از اخباری که حتی ناخواسته وارد ذهنمان میشد یا باعث نگرانیمان میشد دور شدیم.تایم بیشتری داریم برای باور سازی.و خیلی مزایای دیگه…

    هرشب فایل های زندگی در بهشت رو میبینیم. فایل های روزشمار تحول زندگی و بیشتر کاربرد ما از تلویزیون در این راستا هست.😀

    ولی خیلی از افراد حتی نمیتوننند به این قضیه فکر کنند و اصلا تصور زندگی بدون تلویزیون برایشان سخته.من چند نفری وقتی متوجه شدند ما تلویزیون نمیبینیم تعجب کردند میگفتند مگه میشهههههه😀پس چیکار میکنید تو خونه.

    ولی ب لطف الله این مسئله در زندگی ما حل شده وخیلی جالبه با اینکه استفاده ای نداریم از تلویزیون ولی خبرهایی که باید ب گوشمون برسه از جاهای دیگه متوجه میشیم.خداروشکر میکنم به خاطر این قدرت چرا که خیلی ها حتی نمیتونند این رو تصور کنند.ولی غذای روح خیلی مهمه. برای رسیدن ب خواسته هایمان باید این ناخواسته هارو حذف کنیم تا آرام شویم نگرانی هارو از خودمون دور کنیم تا بتوانیم در مسیر الهی الهامات رو دریافت کنیم اگر نگران باشیم و حالمون خوب نباشه هیچ کدوم از الهامات رو دریافت نمیکنیم.

    خدایا شکرت

    استاد قشنگم دوست دارم❤❤😍

    مریم عزیزم دوست دارم❤❤😍

    در پناه الله شاد باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ابوالفضل اولیائی گفته:
    مدت عضویت: 2382 روز

    سلام

    تجربه من از ورودیها و نتیجه اون در داستان ازدواج من ( سال ۸۶) کاملا مشهوده:

    من دانشجو بودم و کار من فقط برای رفع شهریه و خرج دانشگاهم بود

    پدر و مادرم از لحاظ مالی قادر به حمایت نبودند

    هنوز درسم تمام نشده بود

    و هیچ گونه پس اندازی نداشتم

    اما از ته دل دوس داشتم ازدواج کنم و مستقل باشم

    باوری که داشتم این بود که من هر طوری بشه می تونم از عهده یک زندگی بر بیام

    نشانه هایی برام اومد و یکی از دوستان قدیمی خواهر خانومش رو بهم معرفی کرد و من طی یک جلسه صحبت گفتم من باید برای امتحانات آماده بشم و برای عید می آییم خواستگاری

    بعد امتحانات یک ماه رفتم بندر عباس و کار کردم و کل پول من ۵۰۰ هزار تومان حقوق دریافتی همان ماه بود

    خلاصه ما رفتیم خاستگاری و اتفاقی که افتاد این بود که همسرم و خانواده ایشون موافقت کردن و ما زن و شوهر شدیم

    حالا وضع اونا این بود:

    پدر بازنشسته بانکی و سرمایه دار

    و برای دختر قبلی کلی وسواس و سخت گیری داشتن

    اما من با تمام شرایط بالا ، هیچ حرفی از اینکه شغلت چیه؟ برای آینده چه برنامه ای داری؟ پول و پله چقدر داری ؟ آیا می تونی خونه رهن کنی و …نشد

    فقط باجناقم تا تونسته بود از من تعریف کرده بود و اونا هم بخاطر اطمینان به او کار رو به او سپرده بودن

    هیچ حرفی از جهیزیه و مهریه و … نشد بلکه من و همسرم دو نفری تمام شرایط ازدواج رو در حد توان +۱۴ سکه تعیین کردیم

    جالبه من قبل از ازدواج هیچ گونه ورودی در مورد مراسمات ازدواج و هدیه ها و طلا و غیره و غیره نداشتم و از همه مهمتر خواسته ام بود که شدیدا میخواستم و انگار به هیچ حاشیه دیگه فکر نمی کردم

    جالبه که مادر و خوار و اطرافیان هم که در این موضوع همراه من بودن هیچ گونه ترس و نگرانی ای به من منتقل نکردن و طوری بود که بعدها همسرم به من میگفت برعکس اون من کاملا آروم بودم و او بخاطر این آرامش من حرصش میگرفته.

    چند ماه بعد با پیشنهاد باجناقم طبقه همکف خونه اش که نیمه کاره بود رو تکمیل کردم و به مدت ۴ سال نشستم.( فقط مواد اولیه خریدم و بقیه کارها رو پدر و برادر و خودم انجام دادیم)

    کار پیدا کردم و زندگیمو چرخوندم . همانطور که باور داشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2733 روز

    سلام

    اینم از یادداشت روز شمار امروزم قدم ۷از یک ماه پر برکت

    یادمه همیشه وقتی توی سایت داشتم می‌چرخیدم و دنبال حل مسئله‌خودم یا از طریق دوستان یا عقل کل یا فایلهای دانلودی یا محصولات خودم بودم همیشه روز شمار زندگی و می‌دیدم اما اصلا برام جالب نبود که ببینم چیه و داستان از چ قراره

    اما العان میبینم تمام چیزهایی ک گفته میشه واقعا راجب مسائلی هست که من دارم تو زندگی بهشون بر میخورم و دنبال حل کردنشون هستم .پس واقعا هرچیزی توی این سایت طبق مدار کنه .من هنوز ب صورت جدی نتونستم زندگی در بهشت و ببینم.چون بهانه ام این بود خوب چیه ی زندگی معمولی چی هست دیگ.اما العان مطمئنم که همون زندگی معمولی و آتیش بازی که تو دل همه اونها درس ها پنهانه من توی مدارش نیستم که بخام ببینم این سریال و ادامه دهنده باشم.حتما ی مسئله ترمزی توی روابط دارم که چشمهایم عادت ب این حد از صلح استاد و مریم جان نیست .۱۰۰%همینه.

    اما بریم سراغ ورودی ذهن غذاهای ذهن

    واقعا ما همین العانشم که میدونین داستان چیه اونجوری ک باید این قضیه رو جدی نمی‌گیریم و واقعا دلیلشم نمی‌دونم چیه .دلیل این استمرار نداشتن توی کانون توجه اونم ب سمت زیبایی ها و هر لحظه دعوت شیطان و پذیرفتن و رفتن ب سمت جاده خاکی و باز همه چیز از اول شروع میشه .واقعا داخل قرآن صحیح نوشته ک انسان فراموشکاری و احتیاج ب یادآوری داره.هی تکرار هی تکرار.

    و دلیل تمام موفقیت استاد هم از همین یادآوری ها گذشته.که همیشه قانون و یادش بود و همیشه بهشون عمل می‌کرد ب کم قانع نبود و تا ی هدفی و بدست میآورد میدونستم راه درست همینه و بیشتر و بیشتر توجه میکرد

    اما ما چی .تا ی چیزی بدست می‌آوریم اصلا میگیم بابا اینکه که عادیه.باید می‌بود .این راه و رفتم و شد.اما‌ نمیگیم بابا قبلاً هم صد راه رفتیم و نشد

    یادآوری نکته امروزم بود

    خیلی دوست دارم چند ماه دیگ بیام اینارو بخونم و ببینم چقدر تغییر کردم و این مسیر برام خیلی تغییرات ایجاد کرده تو زندگی ام

    الهی ب امید تو

    پریسا شعبانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    یونس اشرفی گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    بنام خدای هدایتگر مهربان

    🌹سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته و تمامی اعضای خانواده 🌹 ردپای روز هفتم سفرنامه

    ما غذای مسموم و بد بو و یا غذایی که خوشمون نیاد رو وارد بدنمون نمیکنیم چون هم به ظاهر میتونیم تشخیص بدیم و میدونیم نتیجه اش حالمون بد میکنه

    اما در مورد غذای روح یا غذای ذهن تشخیص مسمموم بودنش از این طریقه که شما به هر چیزی ک توجه کنی و بیاد بیاری که نتیجه احساسیش حال بد ،،ناتوانی،،نا امیدی،،،ترس،،نگرانی،،، اضطراب،، باشه اون نگرش اون کانون توجه اون فرکانس فرکانس مسمومی و اگه ما به خوردن این غذای مسموم بصورت مداوم ادامه بدیم ((ثبات فرکانسی)) اون زندگی مارو به سمت تباهی و ناخواسته های پشت سرهم میکشونه

    واما ایده ای ک در مورد کنترل ورودی ها و کانون توجه خودم اجرا میکنم که از استاد عزیز اینو یاد گرفتم اینه که ….صبح الطلوع که بیدار میشم سجده شکر میزارم و خود شکر گزاری بهترین ورودی و فرکانسی که ما میتونیم ارسال کنیمه شکر گزاری ب معنای خدایا شکرت نیست به معنای توجه به داشته ها گرفتم حال خوب از اونا و لذت بردن از داشته هاست بعد توی موبایل خودم شروع میکنم به نوشتن نکات مثبت اون روزم و اولین چیزی که یاداشت میکنم اینه که فرصت دوباره زندگی کردن تو این دنیای مادی بهم داده شده چون این فرصت از میلیون ها نفر در جهان گرفته شده و بابتش سپاسگزاری میکنم از پیاده روی کردن توی خیابون گرفته تا نشستن تو مترو و یا حتی رفتن به بانک و دبدن اون نعمت ها ثروت ها وقتی میریم یجا و از آسانسور استفاده میکنم همه این هارو یاداشت میکنم و بابتش سپاسگزاری میکنم

    اصلا کار ما اینه باید بتونیم مهارت کنترل ذهن و نجوا های شیطانی که نتیجه احساسیش حال بده رو بدست بیاریم باید بتونیم ورودی هامو کنترل کنیم هر چیزی رو نبینیم هر چیزیو گوش ندیم در مورد ناخواسته ها حرف نزنیم به هر چیزی توجه نکنیم هر چند شرایط پر تضاد باشه که قطعا اون تضاد ها هم به نفع ماست برای رشد و گسترش ماست اصلا کار ما اینه ک حال خودمونو خوب نگه داریم و با امید و احساس خوب اقدام کنیم حرکت کنیم و بریم تا دل ترس هامون از همون شرایطی که هستی لذت ببری از همون شرایطی که داری شروع کنی کار ما بعنوان یه انسان که قانون خدارو درک کرده فکر خدارو خونده ایناست ولاغیر ابته به نظر شخصی بنده

    خدارو هزاران بار سپاسگزارم که تونستم هم مدار بشم با این سفر و تو این فضا قرارگرفتم خداروشکر میکنم بابت استاد و خانوم شایسته و تمامی اعضای خانواده سایت از خدا برای همتون سلامتی ،، ثروت ،،،آرامش آرزومندم 🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام به استاد عباس‌منش و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان.

    امروز برگ هفتم از سفرنامه رو می‌نویسم.

    من همون طور که استاد گفتند در مورد غذای جسم خیلی سختگیرم. گاهی بیش از حد.

    در مورد ورودی‌های ذهن هم خدا رو شکر، یاد گرفتم و تا حدودی رعایت می‌کنم.

    مثلاً کلاً تلویزیون و فیلم نمی‌بینم.

    کتاب نمی‌خونم. از وقتی قایل‌های استاد رو گوش می‌دم یه طوری شدم که نمی‌تونم چیزی بخونم. مخصوصا اینکه کتاب‌های داستان و رمان که من علاقه دارم عموما ورودی‌های نامناسب دارند.

    حتی موسیقی سنتی و کلاسیک و تلفیقی که دوست دارم خیلی خیلی کم و به ندرت گوش می‌دم. اصلا نمی‌تونم گوش بدم. هر بار تصمیم می‌گیرم موزیک پِلی کنم، می‌گم بذار به جاش فایل‌های استاد رو گوش کنم.

    در شبکه‌های مجازی خیلی کم شاید یک یا ساعت در روز وقت می‌گذرونم و خبرها رو سطحی مرور می‌کنم. اون هم برای اینکه به کارم مربوطه و باید در جریان اخبار باشم.

    قبلا خیلی در شبکه‌های مجازی بودم ولی خداروشکر از این فضا زده شده‌ام. شاید به دلیل همین تاثیر فایل‌های استاد باشه.

    در حرف زدنم هم خیلی سعی می‌کنم کنترل داشته باشم. مثلا اغلب وقتی می‌آم غر بزنم یا شکایت کنم یا از عصبانیت داد بزنم، سریع دهنم رو می‌بندم! البته گاهی هم نمی‌تونم کنترل کنم. ولی ابن خیلی خیلی کم شده. فحش و ناسزا که در عصبانیت گاهی به زبونم می‌اومد، می‌تونم بگم که خدا رو بی‌نهایت شکر تقریبا حذف شده. سعی می‌کنم به هبچ موجودی هتک حرمت نکنم.

    سعی کردم باورهام رو اصلاح کنم. مثلا اصلا از نداری و قسط و گرونی حرف نزنم، هرچند در زندگیم همه ابنها هست.

    من در این زمینه نسبتا موفق بودم استاد. ولی فکر می‌کنم ترمزهای زیادی دارم که هنوز نتونستم اونها رو کشف کنم.

    فقط این وسط یک نگرانی دارم استاد و دچار تضاد شدم. و اون اینکه وقتی ما کتاب نخونیم و فیلم و سریال نبینیم، از جامعه عقب می‌افتیم. اگه هم بخوتیم و ببینیم که اکثر اینها ورودی‌های نامناسب دارند‌.

    استاد ازتون بارها و بارها ممنونم و خدا رو بی‌نهایت شاکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3330 روز

    وقت آن رسیده که برای ورودی های ذهنم یک اهرم پیشرفته تر بسازم.

    اهرمی که هر ورودی را ابتدا پردازش میکند

    و تنها در صورتی که به من قدرت و احساس شادی بدهد اجازه ورود را دارد.

    و اگر مرا میترساند یا غمگین میکرد انرا تبدیل کند .

    نیاز به اهرمی دارم که در مسیر روحیه قدرتمند و شادم را حفظ و افزایش دهد.

    تمام اتفاقات زندگی ام بدون استثنا نتیجه ی فرکانس هایم است.

    الان دقیق میدانم اگر فلان شرایط نادلخواه را تجربه میکنم به خاطر فرکانس های

    خودم است و اگر فلان شرایط دلخواه را دارم تجربه میکنم به خاطر فرکانس هایم

    است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مجید رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام به اعضا گل این خانواده

    خدایا شکرت ، چقققدر نکته عااالی هست ، انشاالله بتونیم در عمل به این آموزه ها پایبند باشیم و نتایج خیلی خیلی خوبش رو درک کنیم.

    راه عملی که من برای خودم پیدا کردم اینه که هممممیشه هر وقت افکار بد و ورودی نامناسب خواست وارد ذهنم بشه تمرکزم رو بذارم روی داشته هام ، روی نعماتی که دارم و شکرگزاریشونو به جا بیارم .

    به نظرم این یه آنتی ویروس خیییلی کارآمد برای ویروس شیطان و افکار نامناسب خواهد بود.

    مممنون از هممممه اعضا این خانواده آسمونی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    به نام الله یکتا💐

    هفتمین روز سفرنامه ام :

    بازهم خداوند رو شکر میکنم که به مدار این اگاهی هارسیدم وشایسته دریافتشون شدم . قبل از اشنایی بااستاد عباسمنش بااساتید دیگه اشناشده بودم و دنبالشون میکردم امااز یه جایی به بعد دیدم پیشرفتم متوقف شده تااینکه به این سایت هدایت شدم ودر طی حدود سه چهار ماه خیلی از افکارم تغییر کرده.مثل باورهای توحیدی، شناختن خدا وارتباط گرفتن باهاش، روابط باادما، هدف و …

    طی این مدتی که افتخار داشتم از هدایت های خدا از طریق دستانش ،استاد عباسمنش گروهشون ،بهره مند بشم خیلی از ورودی هام رو کنترل کردم. تی وی نمیبینم ،اخبار کلا توجهی نمیکنم ،از اینستا برای پیشرفتم استفاده میکنم و هرپیجی رو دنبال نمیکنم ،موقع صحبت بادیگران روی حرفهایی که میزنم دقت میکنم که چه کلامی بکار میبرم و…

    و در عوض موارد دیگه رو جایگزین ورودی های نامناسب کردم :فایل های استاد، خوندن کامنت های دوستان ،ضبط کردن فایل صوتی باصدای خودم در مباحثی که برام مهم هستن وگوش کردن به اونها ،وقت بیشتری گذاشتن روز اهدافم.

    امیدوارم بتونم ادمای باارتعاش خوب رو جذب کنم ودر مدار خواسته هم قرار بگیرم، ترمز هام رو بشناسم وگاز بدم و لذت ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3149 روز

    بنام خدا

    یکبار نوشتم همه ناخودآگاه پاک شد

    روز هفتم سفرنامه

    ما برای شکممون برای غذا جسممون چقدر وسواس بخرج میدیم هرغذایی رو نمیخوریم

    خود من میرم از بهترین فروشگاه مواد غذایی خرید میکنم محصولات باکیفیت میخرم برنج طارم درجه یک هر برنجی رو نمیخورم

    حالا برای ذهنم چیکار میکنم چرا اصلا مواظب نیستم، مثلا هراهنگی روگوش میدم هرصدای رومیشنوم با چه ادم های صبحت میکنم دارم به چی توجه میکنم به بدبختی یا خوشبختی به فقر یا ثروت

    توی لحظه به لحظه داری به چی توجه میکنی اون غذا های ک داریم برای رحمون اماده میکنیم .اون چیزی که ورودیهای ذهنمون است چطور اون رو توجه نمیکنم خیلی راحت حرفهای چرت وپرت رو می‌شنوم اخبار رو میشنوم براحتی به گوشمان اجازه میدیم این ورودیها رودریافت کنه واصلا مراعات نمیکنیم

    استاد میدونید من چهار سال هست ک اصلا تلویزیون نگاه نمیکنم اخبار نگاه نمیکنم اما اطرافم پراز ادم های منفی هست هرجا میرم همه منفی هستند

    چون من روی خودم خوب کار نکردم هر حرفی رو گوش دادم به گوشم اجازه دادم که بشنوه چون من باور نداشتم که من خالق زندگی ام هستم من باور نداشتم که میتونم افکارم رو کنترل کنم یعنی میدونستم که من کنترل کننده هستم ولی هر وقت خواستم عمل کنم ذهنم میگفت تقصیر تو نیست تقصیر فلانی هست اون مقصره هست نمیزاره تو کنترل کنی اگر اون نبود من میتونستم کنترل کنم

    پس تقصیر دیگران هست نه من

    این میشه شرک که من فکر میکنم دیگران میتونند توی زندگی من تاثیر بزارند ومن رو نابود کنند درحالی که خداوند گفته هر ظلمی که به شما میشود از جانب خودتون هست

    این رو خوب فهمیدم وقتی من دارم روی خودم کار میکنم دور بر من برعکس جواب میده یعنی من دارم روی یک موضوع کار میکنم بعد می بینم اون قدر مقاومت دریافت میکنیم هم از درون وهم ازبیرون ولی این بار تسلیم نمیشم میخوام این سفرنامه رو ادامه بدم میدونم این تضادها اومدن که منو به خواستم برسوندن

    مثل یک قرص جوشان که اول داخل اب میندازیم شروع میکنه به جوشیدن بعد کم کم ازجوشیدن باز میایسته میشه مثل آب ساکت و شفاف

    حالا من هم ادامه میدم اما با تعهد بیشتر باید بشدت روی ورودیهام کار کنم

    چون خدا در قران گفته:اون چه بهش توجه میکنید فکرمیکنید همون چیزی هست که درزندگی رخ میده اون چیزی که پیشاپیش داری ارسال میکنی

    اگرمیخواهید پیشرفت کنی موفق بشی باید تمام وجودتون رو بزارید برای این کار

    برای اینکه ماخوشبخت زندگی کنیم باید تمام تمرکزمون رو بزاریم توجه به نکات مثبت وانچه که به ما قدرت میده

    تمام اتفاقات ما رو کانون توجه داره بوجود میاره، ، من باید همون وسواسی که درمورد غذا خوردن دارم درموردکانون توجه ام هم داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهره اشرفی گفته:
    مدت عضویت: 1712 روز

    به نام الله یکتا

    من تا قبل از آشنایی با استاد عباس منش به شدت عادت داشتم که تلویزیون نگاه کنم و اصلا متوجه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاثیرات بد تلویزیون نبودم اصلا متوجه نبودم که چه قد چرت و پرت و ناخودآگاه وارد مغزم میکنم تلویزیون فقط یک سری آدم متوقع پرورش میده که فقط از دیگران توقع دارن و اونها رو یه سری آدم منفعل بار میاره، اگه آدم بد و بی دینی باشی پولداری اگه قانع و زحمتکش و درستکار باشی بی پولی ، یعنی خیلی جالبه ، همیشه به دنبال حق و حقوق ضایع شدمون توسط آمریکا و بقیه کشورها هستیم و خودمون هیچ تسلطی بر زندگیمون نداریم و فقط مشتمون به آسمونه که اعتراضمون و به حق و و‌حقوق گرفته شدمون نشون بدیم، اما هیچ وقت این جمله رو یادم نمیره که اگه ما الان در این وضعیت و جایگاه هستیم این درست ترین وضعیتیه که باید باشیم و لایق چیزی بیشتر از این نیستیم

    تو این سه ماهی که به شدت متعهد شدم به تغییر وضعیتم به شدت نگاه کردن تلویزیون و گذاشتم کنار، و امیدوارم بتونم در حداقل زمان ممکن این باورهای که یک عمر به ذهنم خوروندم رو با باورهای درست جایگزین کنم

    ممنون بابت آگاهی های خوبی که بهمون میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: