داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

سلام استاد

چقدر هدایت شیرینه

الان که صحبت های دلنشین شما رو میشنیدم یاد هزاران هدایتی که الله در زندگی من چه قبل از آگاه شدنم چه بعد از آگاه شدنم برایم فرستاده افتادم

واقعا شیرینه – هر کسی که دیگه شروع میکنه به تعریف کردن که فلان کارم اینطوری درست شد بعد میگه فلانی برام انجام داد یا شانس آوردم من سریع تو دلم میگم خدا بود دستان خدا بود که زنجیروار اتفاقات را رقم زد و تو خواستی که شد

خدایا چقدر آگاهی شیرینه چقدر هدایت و توکل شیرینه چقدر زندگی با الله آسان و روان و بدون ترس و نگرانیه

اینه زندگی واقعی

استاد دیشب که شب یلدا بود یکی از اقوام نزدیک تماس گرفتن با من و می خواستن شب یلدا احوالی بپرسند – من شماره ها رو تو گوشیم سیو نمی کنم و تلفن ها را اگر دلم بگه پاسخ میدم

شماره رو نشناختم ولی پاسخ دادم

قبلش داشتم روی یکی از نقاط ضعفم که در حال برطرف کردنش هستم کار می کردم و مطالعه میکردم

هی ذهنم میگفت حالا که چی – کجای زندگیت درست شد چه نتیجه خیره کننده ای گرفتی

که هی ذهنم را ساکت میکردم

موقع صحبت کردن با همین بستگان نزدیکم قلبم گفت گوش کن پیامی برات داره

دیدم داره از کلی بیماری و بدبختی و فلانی چی شد و فلانی چی شد میگه

گفتم ببین همه زندگی می کنند ولی اگر درست زندگی نکنی شاید ازدواج کنی بچه بیاری یک کار بخور نمیری هم داشته باشه اما زندگی لذت بخش هرگز اینگونه به دست نمیاد ببین اینا همشون این چیزها را داشتن زندگی کردن در قالب مردم جامعه مسیر نسبتا خوبی را رفتن اما ببین زندگی رو

آیا تو این را می خواهی؟

همون جا گفتم نه این خواسته من نیست

من زندگی باشکوه می خوام

گفت پس زندگی باشکوه باید ریشه ای عمل کنی

یک جا بایست یکبار مسائلت را برطرف کن پاشنه های آشیلت را حل کن بذار در بیای از این مدار

بذار ببینی اون لذت زندگی و شکوه زندگی را

شب قبل قرآن را باز کردم باز هم آیاتی آمد با همین مفاهیم که زندگی تمام میشه و دنیای دیگر میاد و اونجا کسانی که به دعوت خداوند پاسخ داده اند سعادتمند هستند و در دنیا هم به آنها روزی نیکو می دهند

آره استاد

درسته ما خیلی برامون اتفاق افتاده فکر می کنم کسی نباشه که نتونه از هدایت بگه اما یادمون میره باز می ترسیم نگران میشیم اصل را فراموش می کنیم

یادمه وقتی کنکور ارشد دادم وقتی کنکور دکترا دادم چطوری خداوند منابع و سوالات را برام فراهم میکرد هدایتم میکرد و به راحتی کنکور می دادم و با بهترین رتبه در بهترین دانشگاه قبول میشدم

وقتی می خواستم بیام تهران برام خونه جور کرد پولش را جور کرد

وقتی می خواستم ماشین بخرم یا بفروشم به راحتی برام جور میشد

وقتی می خواستم برم سر کار به راحتی برام فراهم میشد

وقتی می خواستم برای پروژه هام استاد پیدا کنم موضوع انتخاب کنم برام فراهم میکرد

همه اینا قبل آگاه شدنم بود ولی من متوجه نبودم که خداوند داره مرا هدایت میکنه

الان می فهمم

خداوند بسیار هدایت کننده است

متشکرم که باز به من یادآوری کردید که سپاسگزار باشم

از او هدایت بطلبم

تمرکز کنم روی خواسته ام

خواسته ام را واضح کنم

آماده دریافت هدایت باشم

رها و تسلیم باشم

ذهنم را کنترل کنم

شرک نورزم

توکل و اعتماد کنم به خودش

استاد اینها همه سطح دارند

من هی فکر می کنم دارم این کارها را می کنم بعد می بینم نه انگار عمیق تر هم هست

از حرف زدن شروع میشه می نوشتم تعهد می دادم گاهی عمل میکردم گاهی نه

یک سری نتیجه میاد

باز فراموش میشه باز غافل میشی باز از ذوقت به دیگران میگی

بعد دوباره پشیمون میشی دوباره بر میگردی با جدیت بیشتر

دیگه کم کم ساکت میشی

دیگه بیشتر اعتماد می کنی

دیگه میفهمی دیگران واقعا نمی دونند

واقعا درک نمی کنند

دیگه دیگران را حذف می کنی دیگه تلاش نداری دیگران را با خودت همراه کنی

استاد می بینم می بینم که دنیای دیگران با من فرق داره

خواسته هام

آرزوهام

فرق داره

نمی دونم منم روزی مثل اونها بودم یا نبودم یا از اول هم اهداف والایی داشتم

استاد می بیینم می بینم دیگه درگیر دیگران نمیشم

استاد برام مهم نیست دیگه چیکار می کنند چی میگن

خدایا شکرت

یک حال عجیبی دارم

به هیچ چیز و هیچ کس دل نمی بندم قبلا می خواستم همه چی را کنترل کنم وابسته بودم هزار فکر و حرف بی نتیجه

الان هیچی برام مهم نیست

رها تر شدم

آزاد تر شدم

استاد نتایجی که دنبالشم نیست ولی نگران هم نیستم

یک زمان حرف مردم برام مهم بود الان دیگه مهم نیست

دیگه متعلق به اینجا نیستم نمی دونم چیه ولی فرق کردم

خدایا به تو پناه میبرم خودت هدایتم کن به بهترین ها و بهترین افراد و موقعیت ها