داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صبا بانو گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    سلام یه تماممم اعضای فوق العادم

    من دیروز ، طبق دوره شیوه حل مسائل رفتم که مسئله سه ماهم رو که هی منتظر بودم یکی بیاد باهام برام حلش کنه رو حل کنم

    قضیه از اینجاس که بهم گفته بودن زمانی که از تولد 16 سالگی بگذره با شناسنامه عکس دار و رسید درخواست کارت ملی ، میتونم یه کارت با رمز دوم به اسم خودم بگیرم

    خلاصه منم سههههه ماه هی اینو پشت گوش مینداختم،کارتمم گم شده بود دیگه همه کارام با پرداخت آنلاین بود

    یه روز گفتم من دیگه باید برم حلش کنم

    ساعت 9 پاشدم و تصمیم گرفتم برم بیام بعد صبحانه بخورم حدود 9:40 راه افتادم

    پیاده و با اتوبوس و تاکسی رفتم تا بانک

    خلاصه شاد و شنگول رفتم داخل

    آقاعه خیلی شیک بهم گفت ، نه نمی تونی

    بادم خوابید

    گفتم چرا؟گفت چون سیم‌کارت به اسم خودت نداری

    منم سعی کردم کنترل ذهن کنم ولی حسابی خورد تو ذوقم

    فک کن سه ماهههه اینطوری ای که آره میشه ،بعد که میری میبینی نمیشه

    خلاصه داشتم برمیگشتم خونه گفتم برم از بانک کنارش که گردشگریه بپرسم

    خانومه ازم شرایطو پرسید و یه هو گفت بله

    چرا که نشه؟ نوبت بگیر بیا که برات درست کنم

    خلاصه یه یه ربع بیست دقیقه ای تو صف بودم بعد نوبتم شد

    هزارررررررررر تا جارو امضا زدم و بعد از یه ربع فرم پر کردن و مرحله آخر

    بهم گفت که آره عزیزم،بیخشید ما شرایطمون عوض شده من نمی دونستم،نمی تونی کارت درست کنی

    زنگ بزن بگو پدر مادرت بیان کارت به اسم اونا درست کن و ….

    من زنگ زدم بابام و باهاشم بحثم شد چون نمی یومد که کارو تموم کنیم

    خلاصه من انقد عصبی بودم که بعد از سه ماه رفتم حل کنم مسئلمو تا یه قدمیش رفتم و نشده که مسیر بیست دقیقه ایو از عصبانیت تو پنج دقیقه رفتم

    الان که فکر میکنم نمی فهمم چطوری همچین کاری کردم ولی کارد می‌زدی خونم در نمی یومد

    خلاصه ، هرچی عقده از بابام داشتم از بچگی و … اومد جلو چشم و رو سرم خراب شد

    خلاصه این دوروز من حالم خیلی بد بود،یعنی خوب بودم یه هو زیر پام خالی میشد

    به خدا گفتم من باید چیکار کنم،نمی فهمم خسته شدم

    خدایان کرد به این فایل

    و با خواندن کامنت بچه ها

    مغزم فیوز پروند! یعنی یه طوری هرررررررررر آنچه که من نیاز داشتم بفهمم با این مغز محدودمو فقط کامنت های همین صفحه بهم فهموند

    خلاصه بعد بابام یه کارت بهم داد گفت بچه تر که بودی اینو به اسمت درست کردم فقط باید برم رمز دومشو درست کنم!

    یعنی به همین سادگی مسئله من حل شد اما اگ من حرکت نمی کردم و تا بانک نمی رفتم هیچوقت نمی فهمیدم نمیشه که بعد بخوام یه راه دیگه رو امتحان کنم!

    و درس دومیم که گرفتم اینه که

    خیلی وقتا آدما دستی از خدا میشن که بیان تورو رشد بدن اما تو فکر می‌کنی که

    اومدن نابود کنن زندگیتو

    خدایا شکرت،کلییی درس گرفتم،کلییی رشد و پیشرفت کردم

    خدایا خیلی شاکرم شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3687 روز

    به نام خدای بخشنده و هدایتگر

    سلااااااام استاد جوووووونم

    خیلی خوشحالم .میگم خیلی یعنی بیش از اندازه .قلبم پر از شادی .لبم پر از خنده .دلم گرم گرم گرم از محبت الهی ….

    خداجون انقد دوست دارم .انقد دوست دارم .انقد دوست دااااااااااااررررررم که نگووووو……💜💛💚💗

    این جمله رو دیروز تو جاده چالوس داد زدم به خدای خودم گفتم …😍😍😍

    بزارید از هدایتم بگم .از هدایتی که فقط و فقط از دست الله مهربونم این انرژی بینظیر برمیومد که برام رقم بزنه 😊

    یک روز .یک ۲۴ ساعت پر از لذت .پر از شادی .پر از خنده .پر از عشق و هیجان بود برام .

    تو همین فایل کامنت نوشتم که حال خوب استاد هست که باعث شده بهترین باورها رو در مورد خداوند بسازه که باعث بشه این نیرو و سیستم به راحتی استاد رو به همه ی خواسته هاش بلکه بیشتر هم برسونه….الله اکبر .

    خدا من عاشقتم ….

    با تمام وجودم این حال خوب رو از خدا خواستم تا بفهمم معنی هدایتش و درک کنم با تک تک سلولهام .

    دیروز صبح همسرم رفت سر کار .دخترم بیدار شد و اومد منو صدا زد گفت مامان بریم صبحونه رو بیرون بخوریم ؟

    با اینکه هنوز خوابم میومد احساس کردم یه نیرویی منو از جا بلند کرد .گفتم اره .موافقم بریم .شما برادرت رو بیدار کن تا منم کمی وسایل جمع کنم .

    استاد باورتون نمیشه یه نیروی عجیبی منو برد آشپزخونه .در عرض نیم ساعت من وسایل صبحونه رو گذاشتم تو سبد مسافرتی با یه فلاکس چای و زیر انداز زدیم بیرون .

    دخترم گفت به به مامان چه سریع حاضر کردهمه چی رو😁

    گفتیم کجا بریم ؟ دوست داشتیم بریم جاده چالوس .ولی چون سه روز تعطیلات در پیش بود گفتیم الان جاده یا ترافیکه .یا یک طرفس .گفتیم بریم سمت آتیشگاه .هدایت خداوند رو فقط ببینید .

    سه تایی با حال خوب و پراز انرژی رفتیم نون تازه و حلیم هم گرفتیم و زدیم به جاده سمت آتیشگاه .

    خدای من جاده پرنده پر نمیزد .از همون لحظه ی اول شروع کردیم به خندیدن و شادی و لذت بردن از تماشای طبیعت .

    هی تحسین کردیم و گفتیم هوا چقد عالیه .همه جا چقد زیباست .چه سکوتی .چه آسمونی .خلاصه کلی تعریف و تمجید از خدای خوب و قشنگم تا رسیدیم به یه جای بکر و زیبا .

    نشستیم و باکلی شادی و خنده صبحونه و خوردیم و عکس گرفتیم .حتی با زنبورها و پروانه ها هم شوخی میکردیم .

    موقع های دیگه اگر زنبور جایی بود اونجا رو ترک میکردیم 😊

    بچه ها گفتن بریم سمت نوجان ببینیم جاده در چه حالیه .گفتم بریم خدا هدایتمون میکنه .

    خدای من انگار جاده ی نوجان که بارها و بارها رفته بودیم یه جور دیگه زیبا شده بود .

    هوا که بینظیر بود .یه نسیم خنک عالی میزد تو صورتمون .کلی رقصیدیم .خندیدیم تا رسیدیم به جاده .دیدم خلوت .افتادیم به جاده .بچه ها گفتن مامان میشه الان که خلوت بریم تا سد ؟ گفتم اره بریم .خوبه .من موافقم .

    بچه ها خوشحال حرکت کردیم .درونم یه نیرویی رو احساس میکردم که میگفت لذت ببر .فقط لذت ببر …

    به خدا استاد جاده انگار فقط برای ما بود .خلوت .میگم خلوت باور کنید .تک و توک ماشین میومد و رد میشد .تو این تعطیلات ؟

    این جور خلوت ندیده بودیم 😨

    بقدری زیبایی های خداوند خود نمایی میکردند که نگو .اصلا دهنمون باز مونده بود .

    دخترم میگفت مامان کوهها رو ببین .پسرم میگفت مامان سرسبزی رو ببین .خدا تو قلبم میگفت .آب رودخونه رو ببین چقد زلال .الله اکبر .فقط فقط دلمون میخواست طبیعت بینظیر خداوند رو ببینیم و هی تحسین کنیم .فقط میگفتیم خدایا شکر خدایا شکرت .

    اصلا تو یه عالم دیگه بودیم .به خدا همه چی فرق کرده بود .

    بابا ما هزار بار از این جاده گذشته بودیم .اما اینبار ….😢

    یه سکوت بینظیر .آسمون زیبا پر از ابرهای پفکی .درختان سر به فلک کشیده و سرسبز .کوهها رنگشون بینظیر بود .بگم چه رنگی آخه ؟ چند رنگی بود .به قول استاد که میگفتن خدا همه رنگه بگم چه رنگی ؟؟

    آب سد کرج عین دریاچه پرادایسمون بود .اره مثل بهشتمون بود آفتاب زده بود روش نگاه میکردی روش پر از مرواریدهای درخشان بود .

    آهاااااااان دقیقا داشتیم زیباییهای پرادایس رو میدیدیم .دیروز جاده چالوس برای ما بهشت شده بود .خدایا عاشقتم من …

    گفتیم .خندیدیم .رقصیدیم .جوک تعریف میکردیم و شوخی و خلاصه چی بگم؟؟ تا رسیدیم به کندوان دیدیم کمی ترافیک .ماشینا وایسادن .😂

    اونجاها که جاده خلوت بود و پرنده پر نمیزد دخترم میگفت شاید مردم خواب موندن یا اینکه یادشون رفته تعطیلات داریم .😂اینجا که رسیدیم دخترم گفت نه مامان فک کنم ما خواب موندیم .مردم ۴ صبح راه افتادن 😂

    گفتم اشکال نداره خدا هدایتمون میکنه .

    یک ربع بعد دوباره جاده باز شد .دوباره خلوتی .دوباره زیبایی .دوباره خنده و شادی و لذت …

    فقط هدایت این نیروی عظیم رو ببینید همراه حال خوب چه محشری به پا میکنه .

    به خدا که جاده جاده قبلنا نبود .بینظیر بود .الله اکبر .

    هر جا رو که میدیدی سرسبزی و مه و زیبایی بود .

    تو مسیرمون کلی ماشین مدل بالا میدیدم و تحسین میکردیم .یه جور شده بود که دخترم میگفت مامان امروز چقد بینوه و پورشه و سانتافه میبینیم از همه رنگهاش .چه خبر ؟ الله اکبر خداوند فقط داشت زیباییهاش و فراونیهاش رو به ما نشون میداد .

    دیدیم جاده خلوت گفتیم بریم تا کندوان یه آشی بخوریم .اگر خلوت بود میریم تا کنار دریا …

    استاد باورتون میشه من نه مقاومتی میکردم .نه اعتراضی .فقط میگفتم بریم و از این زیبباییها لذت ببریم .

    یه جا همسرم زنگ زد گفت کجا هستید .گفتیم تو جاده .گفت کجا میرید .دخترم گفت میریم تا ببینیم تهش کجاست .خندید و گفت تهش میخورید به چالوس دیگه .

    دخترم منظورش ته زیبایی ها بود 😂

    استاد الان که تعریف میکنم قند تو دلم داره آب میشه .

    خلاصه کنم که رفتیم تا خود دریا وپا ها رو زدیم به آب و ناهاری خوردیم و کنار ساحل متل قو نشستیم .چقد دریا زیبا بود .چقد ساحل تمیز بود .اصلا چی بگم .وصفش برام سخته .فقط باید بودید و میدیدید .

    خدایا شکرت .خداجونم چقد شکرت کنم کافیه ؟

    تمومی نداره سپاس از تو وقتی اینهمه هیجان در قلبم نهادی ….

    یه هدیه هم خریدیم برای دوستمون .که اونم هدایتی شد .

    اصلا نه خستهبودیم نه گرممون بود .همش هیجان بود و لذت …😊

    گفتیم جاده به این خلوتی و زیبایی .ما هم که خسته نیستیم بریم که برگردیم .همه موافق بدون اعتراض برگشتیم .میگم بدون اعتراض یعنی اینکه موقع دیگه بود بچه ها دوست داشتن بمونند .ولی اینبار هیچی نگفتن …

    دوباره زدیم به جاده .دیدیم جاده رفت به شمال شلوغ و ترافیک

    برگشت خلوت و آروم .معجزه ای دیگر.. 😊

    به خدا که همه چی یه جور دیگه بود .کاملا متفاوت با سفرهای قبلیمون ….

    تو راه دوست دخترم زنگ زد که دستبندم رو گم کردم ده میلیون پولش بوده .کمی حال دخترم گرفته شد .آخه این دوستش رو خیلی دوست داره .گفتم بهش زنگ بزن بگو غصه نخور اگر خدا بخواد میوفته دست یه آدم درستکار و بهت برمیگردونه .

    دخترم زنگ زد بهش گفت و بهش دلداری داد .و فراموش کردیم و دوباره شادی و لذتمون رو ادامه دادیم .

    یک ساعت بعد دوستش زنگ زد گفت پیدااااااااا شد .یه نفر زنگ زد مژدگونی خواسته و داره برام میاره …

    سه تایی هورااااااااا کشیدیم و گفتیم خدایا شکرت .خوشحالیمون صدبرابر شد .الله اکبر از این همه لطف و مهربونی خدای خوبم .😍😍

    فقط هدایت الله رو ببینید .وقتی باورش کنی که همه چی اونه .همه چی رو فقط با خواسته ی ما میسازه .

    بازم از زیباییهای جاده لذت بردیم اینبار بیشتر از رفتمون .تا جایی که زدیم بغل تو یه جای بکر و زیبای جاده ایستادیم .پسرم گفت مامان سکوت رو ببین .یه لحظه انگار دنیا ساکت بود .ما بودیم و صدای جیرجیرکها .احساس میکردم قلبم داره باهام حرف میزنه .میگه فقط لذت ببر .حالمون حال عجیبی بود .هم خوشحال .هم پر از هیجان .اصلا انگار اولین بار بود که داشتیم ودنیا رو میدید یم .

    یجا گفتیم نکنه ما موندیم اول جاده و روحمون اومده تو بهشت 😊آخه باور نکردنی بود همه چی……

    به خدا که یه عالم دیگه رو الله به ما نشون داد .تا جایی که بچه ها هم گفتن مامان چقدر این سفر چند ساعته متفاوت بود .چقد حال دلمون خوبه .چقد پر انرژی هستیم .نه خسته .نه نگران .نه گرم .فقط شوخی و خنده و شادی .قبلنا بچه ها گاهنا با هم بحثی میکردن .اختلاف نظری میشد .ولی اینبار اصلا .کمی دخترم رانندگی کرد .کمی پسرم .با رضایت هم .

    باور نمیکنید چند بار شده بود دخترم میگفت بیایید یه روز بریم کنار دریا من میگفتم نه خسته میشیم .و کلی بهونه میاوردم .

    نگران میشدم که اینا بچه اند .مردم چی میگن .راه خطرناکه .ماشین اگه خراب بشه چی و خلاصه وجودم پر از شرک بود .فک میکردم که همه چی دست خودمون و باید همیشه احتیاط کنیم و آینده نگری .که البته اینارو از همسرم یاد گرفته بودم😳

    استاد چقد از شما یاد کردیم .از قوانین گفتیم .داستان ماده شوینده رو براشون تعریف کردم .کلی از زندگیتون براشون تعریف میکنم .همیشه …

    بچه ها عاشق شما هستن چون شما زندگی و باورهای مادشون رو تغییر دادید .

    راستی استاد منم بالاخره تو این جاده رانندگی کردم .یادتون چند هفته پیش گفته بودم بالاخره به ترسم غلبه میکنم و تو این جاده میشینم .😁

    من جاده های دیگه رو سوار شده بودم حتی جاده های دوطرفه شهرستانها رو ولی از چالوس میترسیدم .نمیدونم چرا .شاید همسرم ترسونده بود .آخه اون میگفت این جاده پر پیچ و برای زن ها سخته و خطرناکه .

    ولی دیروز من گفتم بابا اینهمه زن ها دارن رانندگی میکند .تازه دخترم که هی و حاضر جلوی چشمم بود .

    گفتم میخوام سوار بشم باید به ایمانم عمل کنم .من شاگرد استاد عباس منشم و بالاخره این ترس در وجودم پاک شد .خیلی لذت بخش بود .خدایا شکرت ….

    هدایت خداوند هر لحظه شامل حالمون بود ..همش شادی و رقص و خنده و شوخی بود .باورتون میشه استاد بچه هام بیشتر از من زیباییها رو تحسین میکردن .آرزوم بود یه روزی این حس و حال رو تو وجودشون ببینم .

    دیروز خدا برای ما جاده خلوت و تمیز شده بود .دیروز خدا برای ما طبیعت بینظیر و رویایی شده بود .برامون بهشت شده بود .بارها گفتیم که داریم بهشت خدا رو میبینیم .دیروز این نیرو فقط و فقط حال خوب شده بود در وجود ما .چون من خواستم و شد .

    دیروز من و بچه هام این نیروی عظیم .این قدرت لایزال .این عشق ناب رو با تک تک سلولهامون درک کردیم .نشانه ها اونقد برامون واضح بود .اونقد برامون جذاب بود که فقط داد میزدیم خدا مال ماست .دنیا مال ماست ….

    الله اکبر به این درک قانون .که اگر همچنان ادامه بدیم چه زندگیه رویایی خواهیم داشت .

    استاد لحظه به لحظه دیروز حرفهای شما .رفتار شما تو ذهنم مثل یه فیلم میگذشت .شما با من چیکار کردی ؟

    خدایا چه دست بینظیری تو زندگیم آورد ؟

    حالا دیگه باورم صد در صد شد وقتی میگفتید خداوند مدیر فنی سایت رو خودش براتون انتخاب کرد .دیگه باورم میشه که مریم بانو رو خداوند برای شما انتخاب کرد .دیگه باورم میشه وقتی میگید تمام کارهای منو خداوند پیش میبره چون من هدایت الله رو باور کردم .و نشستم رو شونه های خداوند و خودش منو میبره….

    دیروز من و بچه هام رو شانه های خداوند رفتیم و اومدیم .

    حالا میفهمم که وقتی رو شونه های خداوند باشی .نه خسته میشی .نه غر میزنی .نه نگران میشی .فقط لذت میبری .لذت .لذت .لذت ….

    استاد جان دیشب که رسیدم رفتم دوش بگیرم همون حسی رو داشتم که شما بعد از یه روز تفریح رفتین تو وان حموم دراز کشیده بودید و خواب آرومی کرده بودید و عشقتون براتون گل زیبایی آورد .من تو اون شرایط نبودم ولی با تمام داشته هام همون حس زیبای آرامش و شادی رو در وجودم داشتم و به اندازه ی شما از اون لحظم لذت بردم …چه لذت نابی بود خدای من شکرت .😍

    اگر بخوام از حال خوب دیروزم بگم باید صفحه ها بنویسم .

    نمیخوام خستتون کنم .فقط میخوام بگم که استاد کاملا درست میگن .همه چی باور .همه چی ….

    اگر خداوند این سیستم بدون تغییر رو با تمام وجودت باور کنی .هدایت الله رو درک میکنی .الهاماتش رو درک میکنی .خودت توسط این نیرو میشی خالق زندگیت .

    من دیروز وجودم لبریز بود از باور به این نیرو .من ۲۴ ساعت شدم همون آدمی که تو این سالها به دنبالش بودم .من با تمام وجودم خواستم که درک کنم این نیرو رو .این هدایت رو .

    من اون روز از شنیدن داستان هدایتهای استاد گوشیم رو پرت کردم و گفتم مگه میشه ؟؟؟

    خدا بهم گفت آره بنده ی من میشه .منو باور کن تا برای تو هم بشم .😢😢

    الله اکبر باید ببینید .باید حس کنید .باید با تمام وجوتون باورش کنید .به خدا که دستام داره خودش تایپ میکنه .من نیستم که مینویسم .خودش .خود خودشه ….

    من ذره ای از این ایمان رو درک کردم .اگر هر

    روز باورم رو قویتر کنم این ایمان تو زندگیم غوغا خواهد کرد .

    من قطره ای از این اقیانوس بیکران رو نوشیدم و دیوانه شدم .الله اکبر .الله اکبر .که چه عالمی داره این احساس خدایی بودن .

    باور کنید .خدا رو باور کنید .استاد رو باور کنید .قوانین رو باور کنید .دلم میخواد داد بزنم به دنیا بگم که همه چی باوراتون .مردم خداوند در وجودتون .به خدا که لذتی از این بالاتر نیست اگر باورش کنید .تو این روزها عزاداری نکنید .بگردید خدا رو پیدا کنید همون خدایی که حسین رو تو کربلا بزرگ کرد .حسین رو درس بزرگی کرد برای جهانیان .همون خدایی که زینب رو بزرگ کرد .که فقط اون روز زیبایی دید .مردم اگر خدای حسین و زینب رو درک میکردید .این روزها فقط شادی میکردید نه گریه …

    الله اکبر .الله اکبر .چه آگاهیهای نابی بود که به قلبم گفته شد .

    خدای من درونم غوغاست از توجهت به این بنده ات .

    عاشقتم بینهایت ….

    استاد به رسالت ادامه بده .به خودت ببال .به خدای درونت ببال که یکی از انسانهای دیگه ی روی زمینش رو بیدار کردی .از درون چاه جهل و نادانی بیرونم کشیدی .خوشحال باش استاد .

    خدایا ایمانم رو هر روز قویتر کن .درونم رو شعله ور تر کن .که نیست لذتی بالاتر از درک خودت و قوانینت ……

    خدایا بزن لایکت رو به نوشته ی که خودت به قلبم الهام کردی .تا هر کسی خوند باورت کنه .

    لایکی که میشه چهلمین لایک از روزی که با بر پا کردن جهاد اکبر در وجودم خواستم که درکت کنم .و عدد چهل مقدس ….😢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2257 روز

      خدای من

      انگار داشتم یه رمان مهیج می خوندم

      از همون رمان هایی که در دوران نوجوانی می خوندم و نویسنده جزبه جز شرح داده بود همه چی رو، از محیط، از هوا، از حس و حال از همه چی، اینقدر که غرق داستان می شدم، از خوشی هاشون می خندیدم و با غصه هاش گریه می کردم…

      از همون رمان هایی که اینقدر برام هیجان انگیز بود که تا صبح بیدار می موندم تا تموم کنم…اینقدر که موقع خواب نمی تونستم بهش فکر نکنم…

      عالی بود

      عالی به تمام معنا

      چقدر لحظات خوب رو بیان کرده بودید. تمرکز روی خواسته ها در این نوشته موج می زد: سفر، سرسبزی، شادی، پیدا شدن گمشده، رانندگی، عدم وابستگی(به همسر و نبود ایشون و در عین حال لذت بردن خودتون) هوای بی نظیر و خدایی…هرچی بگم کم گفتم، چقدر این نوشته ارزشمنده…

      انگار خودم رفتم شمال و برگشتم، متشکرم که وقت گذاشتید و اینقدر عالی توصیف کردید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه نظامی گفته:
      مدت عضویت: 2380 روز

      سلام ریحانه عزیز

      دوست خوبم

      کامنتت رو از بین این همه کامنت خوندم ، عالی بود حس و حالت ، خدا رو شکر میکنم که همچین روز عالی رو گذروندی با عزیزانت سوار بر شانه های خداوند ، حست عالی بود واقعن دوس داشتم و درک کردم .

      میدونی من علاقه زیادی به شمال کشور دارم و دوس دارم شروع مهاجرتم به شمال باشه و واقعا لذت میبرم از زیبایی های اونجا

      بیصبرانه منتظرم که خداوند منو هدایت کنه به این بهشت زیبا و سرسبز و دوسداشتنی ولی نمیدونم چطوری میخواد این کار رو بکنه …به خودش میسپارم.

      چند وقته همش در مورد شمال و دریا و رامسر وخونه های زیباش تو دل جنگل میبینم و میشنوم مثل این کامنت شما .

      تو اینستا کلی دوستای شمالی منو فالو کردن و همش دارم زیبایی هاشو میبینم و لذت میبرم 🤗😍🤗.

      میدونم به زودی بهش میرسم به لطف الله .

      خدا رو شکر میکنم .

      از این کامنت زیبای شما لذت بردم . براتون بهترینها رو آرزو میکنم .

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نداء عرب گفته:
      مدت عضویت: 2288 روز

      سلام دوست من در این خانواده

      ممنونم که حال و هواتون رو از تجربه سفر و سپردن همه چیز به خدا و رهایی و آرامش، اینجا با ما در میون گذاشتین

      الهی که این مسیر و حال براتون دائمی و همیشگی باشه

      بهتون برای این حلول جدید تبریک میگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام بر استاد عزیز

    صحبت های استاد در مورد هدایت شدن و الهام گرفتن از ایده های خود است

    همان به خداوند اعتماد کردن و دانستن این نکته که خداوند کارها را براحتی و آسانی انجام می دهد

    چقدر عالی که من بتوانم همیشه دل به الهامات و هدایت های قلبی خدای مهربان خودم بسپارم و اگر اینگونه عمل کنم همیشه من موفق خواهم بود و همیشه به بهترین دستاورد ها دست پیدا خواهم کرد

    یاد بگیرم که

    خداوند من را هدایت می کند

    خداوند من را هدایت می کند

    خداوند من را هدایت می کند

    همه اینها را من باید یاد بگیرم و در زندگی خودم بکار بگیرم

    و این یک باور عالی است که همیشه و در هر لحظه به خودم بگویم که خداوند من را هدایت می کند

    خوشحالم که امروز خودم را با شنیدن این فایل های استاد شروع کرده ام

    یک درس زیبای دیگر

    تمرکز خودم را از روی آن چیزی که است بردارم و بگذارم روی آن چیزی بگذارم که می خواهم باشم

    این یعنی اینکه من توجه به خواسته های خودم داشته باشم و از ناخواسته های خودم پرهیز و دوری کنم

    نگاهم به لذت بردن و داشتن حال خوب از هدف خودم باشد و از نداشته های خودم دوری کنم این را من رعایت کنم بی شک موفق خواهم بود

    این هدایت خداوند را من بارهای بار درک کرده ام و خیلی حالم خوب است وقتی که از او کمک می گیرم و او را در زندگی خودم می بینم و لمس می کنم حضور پر رنگ او را

    هر زمان که از او کمک می خواهم و با دستهای خودش من را هدایت می کند من به آرامشی دست پیدا می کنم که این آرامش برای من نگفتنی است و همیشه پایدار است و همیشه ماندگار

    یک نکته عالی

    همیشه به ندای دل خودم گوش بدهم

    همیشه از ندای دل خودم پیروی کنم

    همیشه دنبال گفتگوهای درونی دل خودم باشم

    دل همان جایگاهی است که الهامات و هدایت خدای مهربان به آن وارد می شود

    شنیدن این حرف ها چقدر برای من لذت بخش و آرامش بخش است

    زمانیکه من به خدای مهربان توکل کنم همان خدای مهربان برای من کافی است

    همه اینها درس های عالی بود که من امروز از این فایل و صحبت های استاد یاد گرفتم

    چقدر عالی که من امروز هدایت شدم تا این صحبت ها را بشنوم و حالم خوب بشود

    همه چیز می تواند بسادگی برای من رخ بدهد و اتفاق بیفتد

    همه چیز می تواند برای من براحتی رخ بدهد

    ممنونم استاد مهربان

    سپاس از خدای هدایت گر خودم

    سپاس از خدای خوب خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2165 روز

    خدا هر لحظه همه ما رو و همه چیز رو داره هدایت میکنه.

    وای که چقدر همین جمله رو نیاز دارم درک کنم اینکه خدا هر لحظه همه ما رو هدایت میکنه همه ما و همه چیز رو هدایت میکنه.

    خدا وتنها خدا، نه عقل مون، نه قانون مملکت یا فلان شخص، این هدایت همه چیز و همه کس فقط و فقط مختص خداست، فقط برای ذات اونه، فقط خدا بلده این کار رو بکنه، هر کس دیگه ایی هم ادعا کنه فقط ادعاست فقط ادا داره درمیاره، حتی اداشم نمیتونه در بیاره. من باید بارها به خودم بگم خداست وتنها خداست که هدایتگر منه و هدایتگر زمین و آسمان و همه چیز و همه کس هست.

    خداست که با هزاران راهی که بلدی هدایت میکنه.

    سوال اینه اصلا چرا هدایت میکنه؟!

    خدا میتونست قوانین وضع کنه و کاری به کسی یا چیزی نداشته باشه و فقط بزاره هرکسی خودش راهش رو پیدا کنه. که چی هدایت میکنه اصلا؟!

    بیکاره خدا؟!

    دلش به حال ما طفلکی ها سوخته؟!

    خواسته تقلب برسونه؟!

    نـــه بنظر منطق و عقل الان من بخاطر ایـــنه که این هدایت هم جزئی از قوانینش هست.

    =======================

    خدایا این فایل چقدر میشه ازش درس گرفت چقدر باید به خودم تک تک آگاهی هاشو یادآوری کنم.

    خدایا شکرت برای کامنت های نوشته شده و مکتوب خودم و دوستان ارزشمندم خدایا شکرت

    _پرسیدن سوال اون فرد از استاد. اینکه چطور شده مورد رحـمـت خداوند قرار گرفتی؟ این مورد رحمت قرار گرفتن رو آیا همینجوری اتفاق افتاده یا خودت ساختی؟ استاد جواب دادن: نه خودم ساختم. رحمت خداوند برای همه هست فقط گاهی اوقات ما توی مدارش نیستیم.(قانون مدارها)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    استاد خوش رو و زیبا دلم سلام

    میخوام تجربه استفاده از هدایت بگم ک دیشب بهم الهام شد

    من کار نقاشی میکنم

    و ی سبک خاصی هست

    تلفیق مدادرنگی، مدادشمعی، ابرنگ، ماژیک و کلاژ

    چندتا طرح زدم ولی اعتماد ب نفس فروش رو نداشتم

    و با اینکه کار خیلی زیبا بود

    قیمت رو نمیتونستم بالا بگم ( احساس عدم لیاقت)

    تا اینکه عید برام مهمان اومد و یهویی

    کارهام نشون دادم و همونجا ۴ تا طرحم فروش رفت

    هر طرح سایز آ ۴ رو ۵٠٠ تومن فروختن

    ولی ته ذهنم میگفت

    اینا ٣٠٠ می ارزه

    ( فکر میکردم اگه بگم ۵٠٠ زیاد و مردم نمیتونن بخرن)

    اردیبهشت ب عنوان هدیه برای جشن دوستم ک دعوت شده بودم

    ی تابلو مرتبط با مراسم سایز آ۴ کشیدم و قاب کردم

    دو هفته پیش همون دوستم از م خواست براش ی تابلو مناسب آشپزخونه بکشم و حتما کلاژ داشته باشه

    ( این دوستم خیلیییی راحت برای چیزی که دوست داره هزینه میکنه هر مبلغی ک بگی )

    کلی با خودم کلنجار رفتم ک قیمت چقدر بگم

    ته ذهنم برای سایز إ٣

    مبلغ ٨٠٠ تومن بود

    ( سال قبل تابلو تو این سبک رو سایز آ٣ ١٢٠٠ میفروختن)

    ب دوستم مبلغ نگفتم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن برای مبلغ

    ولی ب خودم میگفتم اخه چطوری میشه؟؟؟

    که دوستم ی تابلو دیگه هم برای تولد پدرش. سفارش داد

    که شلوغ تر و کاراکترها بیشتر بود

    و باز من تو. ذهنم درگیر قیمت دادن بودم

    ک اتفاقی یکی از دوستام ازم پرسید قیمت تابلو هات چقدر

    گفتم متفاوت

    و خودش قیمت داد

    گفت ١۵٠٠

    ب بالا؟؟

    و این اولین جرقه تو ذهنم بود ک ببین

    ی نفر ک تو زمینه هنر نیس

    چطور برای تمیزی و زیبایی کارت قیمت بالای ی تومن گفت

    و تیر اخر

    دیشب داشتم تو دیجی کالا دنبال ی چیزی میگشتم برای پسرم

    ک جز پیشنهاداتش

    ی تابلو ایرنگ سایز آسه ب قیمت ١٩٠٠ ب چشمم خورد

    زدم روی عکس و نگاه کردم

    ریز کاری نداشت و بنظرم اصلا خاص هم نبود

    و این شد که گفتم هدایت خدا بوده

    برای تعیین قیمت کارهام

    اینکه کار دست، هنر دست ارزشمنده

    و امروز ب دوستم فیمت تابلو ها رو بدون قاب

    ١ میلیون

    و دومی رو ١۴٠٠ قیمت دادم

    و چقدر خوب که خودمون بسپریم ب هدایت الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    محمدرضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2613 روز

    به نام خدای هدایتگر و عاشق

    سلام به استاد عباسمنش دوستداشتنی❤

    من عاشششقتم استاد که انقدر قشنگ هدایتهای خدا رو درک میکنی و دریافت میکنی ، چقدر زیبا تحسین میکنی این هدایتها رو.

    این موضوع هدایت از اون موضوعات اساسی و بولد شده قرآنه….

    انقدر آیات هدایت زیاده که نگو ، و توی اکثر آیات هدایت خداوند داره از صراط مستقیم حرف میزنه.

    صراط مستقیم یعنی چی؟صراط یعنی راهی که فقط و فقط به خیر و خوشی منتهی میشه و به اون نتیجه عالی که میخوایم میرسیم

    و صراط مستقیم یعنی راهی که به خیر و خوشی میرسه و خیلی آسون و لذت بخشه.یعنی تو این راه پدرت در نمیاد و فکرت درگیر نمیشه،یعنی یه راه بلد خیلی وارد بنام خدا میفته جلو و همه کارها رو برات ردیف میکنه.

    وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۴۶نور﴾

    و خداوند هر کسی رو که ازش درخواست کنه به راه راست و بدون دردسر هدایت میکنه.

    ببین چقدر قشنگ داره خدا خودش بهمون میگه…😍

    وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۵۳﴾

    و قطعا راهِ منه خدا همون صراط مستقیمه که توی این راه راحتی،پس از این راه تبعیت کن و دنبال راه های متفرقه نباش که تو رو از راه خدا دور میکنن.این توصیه منه خدا به شماست بلکه بهش فکر کنید و ذهنتون رو از راههای اشتباه پاک کنید و کنترل ذهنتون رو بدست بگیرید.

    وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿۱۷محمد﴾

    و کسانی که هدایت یافته اند خدا بر هدایتشان افزوده و شرایط بهتر برای تقوا و کنترل ذهن را به آنها عطا میکند (۱۷)

    ببینید خدا چقدر داره واضح و پر تکرار این موضوع رو فریاد میزنه توی قرآن ؛ که ای بنده ی من ، تو بیا تو مسیر هدایت الهی بعد ببین که چطوری خدا همه چی رو برات ردیف میکنه.

    اما بنده من اگر ایمان نداشته باشی میدونی چی میشه؟؟؟

    إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لَا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۱۰۴﴾

    قطعا کسانی که به نشانه هایی که از سمت خدا می آید ایمان ندارند،خداوند هم دیگه هدایتشون نمیکنه و برای آنها عذابی دردناک است.

    این عذاب دردناک همین سردرگمی و تلاشهاییه که نتیجه نمیده و همه درگیرش بودیم و هستیم.

    اما منم میخوام تازه ترین داستان هدایت خودم رو بگم که همین ۴ روز پیش برای تولدم اتفاق افتاد.

    من دوست داشتم امسال تولدم رو با دوستان همفرکانس و بچه های سایت بگیرم و به خدا گفتم خدایا من میخوام یه تولد خیلی خوب با بهترین دوستانم داشته باشم.

    ۳ روز مونده به تولدم یه آگهی تبلیغ دیدم که داشت یه شرکت قطار مسافرتی رو تبلیغ میکرد و دیدن این آگهی هم خودش هدایت خدا بود.

    قشنگ حسم بهم گفت که تولد امسال رو برو مشهد و اونجا باش و یه تولد متفاوت بگیر با امام رضا و سید علی خوشدل و عادله کیانی فر که از بچه های سایت هم هستن.

    بهشون پیام دادم که من میخوام بیام و تولدم اونجا باشم،هنوز نه بلیط گرفته بودم و نه اقدامی کرده بودم.

    ولی چون مسیر هدایت بود همه چی داشت ردیف میشد.

    من هرچی نگاه کردم بلیط گیرم نیومد اون چیزی که میخواستم.

    (قبل تهران رفتن به خدا گفتم خدایا من میخوام حرکت کنم و ایمانم رو نشون بدم،ببینم تو چجوری پاسخ منو میدی)

    تا اینکه فردای اون روز حرکت کردم و از کرج با یه ساک قرمز😂 رفتم تهران ، رفتم راه آهن که بلیط بگیرم گفتن بلیطها تا ۴ شهریور پر شده و باید دنبال کنسلی باشی.

    حالا ساعت۷:۱۵عصر بود و من به بچه ها گفته بودم که ۵ام مشهدم.

    یک ربع گذشت و سایتی ک بلیط میگرفتم بسته شد برای پشتیبانی،قشنگ حسم گفت که خدا داره برات جا باز میکنه ک بلیط بگیری پس بیخیال شو تا سایت بیاد بالا.

    سایت که اومد بالا یدونه کنسلی تو یه قطار لوکس و خوب دیدم سریع زدم که بگیرمش،حتی ساعتشم ندیدم فقط چون چیزی بود که میخواستم گرفتم😂😊

    بلیط برای۴۰ دقیقه بعد بود و صبح اول وقت هم میرسید مشهد،دقیقا همون چیزی که میخواستم.سوار که شدم دیدم انقدر زیبا و تمیز و خوبه.😍

    من رسیدم مشهد تو مسیر از بچه ها پرسیدم راحت ترین راه ک برسم خونه شما چیه؟اونا گفتن اسنپ بگیر ولی من گفتم میخوام راحت و کم هزینه بشه حتی خودشونم نمیدونستن که با متروی مشهد راحت میتونستم برم،ولی هدایتم گفت تو با مترو برو.

    اینا همش هدایته ها… که برم سراغ مترو و ایستگاه مترو ۱۰ متر با راه آهن فاصله داشته باشه.

    وقتی هم سوار قطار شدم بلافاصله برام صندلی خالی شد و نشستم و با کمترین هزینه ۱ ساعته برسم خونه بچه ها که کلی فاصله داشت با راه آهن.

    همونجا به خودم گفتم ببین محمدرضا وقتی تو مسیر هدایت باشی همه چی اینجوری جفت و جور میشه.

    دو روز پیش بچه ها بودم و یه مسافرت فوق العاده عالی بود و یه تولد بی نظیر که حتی برای برگشت هم از خدا هدایت خواستم، بلیط هواپیما که زیر ۶۰۰تومن نمیاد ،آف خورده بود و قیمتش خیلی پایین اومده بود و ساعت پرواز هم طوری بود که من شب به راحتی بیام خونه و نصفه شب نرسم.

    و بازم تو هدایت خدا این بود که همزمان با رسیدن من پدرم با ماشین بیاد تهران دنبال من و من بازم به راحت ترین روش ممکن برگردم خونه.

    این یکی از هزاران هدایت خداست که واقعا بهترین تولد و سفر رو برام رقم زد،الهی شکرت.❤

    وقتی توی مسیر خدا قرار میگیری ، وقتی توی تنها مسیر درست زندگی که همون مسیر خداست ؛ قرار میگیری ، همه چی به نفع تو پیش میره.

    امیدوارم که همیشه تحت حمایت ، حفاظت و هدایت خدا باشیم❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2413 روز

      سلام به روی ماه محمد عزیزم

      رفیق ناب خدایی ام

      چقدر لذت بردم از این هدایت ناب و بی نقص خداوندم

      خددای من عاشقتم که میخواستی تولد نابت پیش خواهر خوشگلم باشی

      تولدت هزاران بار مبارک ترین باشه رفق نازنینم

      الهی که همیشه غرق شادی و ارامش و نعمت ها و روزی های بی حساب خداوندم باشی

      چقدر تحسینت میکنم برای این قدم برداشتن ها و دریافت هدایت های نابت چقدر چقدر چقدر عاشقتم

      خدایاشکرت که هر لحظه تحت حمایت و حفاظت و هدایت ناب توام

      خدای من مارا به مسیر کسانی که به انان نعمت و برکت دادی هدایت کن

      خدایاشکرت

      هر لحظه در پناه خداوند هدایتگرم شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیق جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    امیر ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم جان و همه دوستان

    من این فایل رو چندین بار گوش دادم و هر بار که گوش میدم اصلا انگار که خونه‌ی وجودم رو گردگیری می‌کنم و ترتمیز میشه و آگاهی‌ها و باور‌های درست به خوبی و مرتب چیده میشن توی قفسه.

    میخواستم یک داستان هدایت هم من بگم:

    اون شیشه پاک کنی که من برای ماشینم می‌خرم

    (که توی مخذن شیشه‌شوی ماشین میریزم)

    تمام شده بود و به فروشگاه هم مراجعه کردم و تمام شده بود. خلاصه گفتم حالا از یجایی جور میشه میگیرم بعد رفتم خریدهام رو انجام دادم و. فام پای صندوق که حساب کنم و یهو سیب هوس کردم

    رفتم یک بسته سیب برداشتم و در کمال نا باوری دیدم یک ظرف پنج لیتری شیشه‌شوی دقیقا همونی که من میخواستم یکی گذاشته توی قفسه‌ی سیب‌ها، اصلا باورم نمیشد چیزیو که داشتم میدیدم.

    یعنی خداوند تا این حد خواسته‌هایم اجازه میکنه و اینقدر سریع پاسخ‌هارو میده، حالا میشه گفت خب حالا ی شیشه‌شوی بود دیگه مگه چیه اماااا اصل مطلب ی شیشه‌شوی نیست اصل مطلب پیروی از الهامات و پاسخ به درخواست هاست و این که من کلی ذوق کردم وقتی شیشه‌شوی رو دیدم .

    خداوندا هزاران بار سپاس گذارم که هر درخواست من رو به همین زیبایی و آسانی اجزایت میکنی وقتی که من باور می‌کنم که می‌شود و به ایده‌ها عمل میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    شهرزاد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2746 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به عزیزای دلم من از بچه های ۱۲قدم هستم بهتره بگم ما یعنی من و جنین در رحمم

    من ۲۷ سالمه و اولین تجربه ی بارداریم هست

    میخام باورهایی که از بارداریم الهام گرفتم رو بنویسم

    باور سلامتی:بدن من بسیار آگاه و قوی هست طوریکه نه تنها از خودش بلکه از یک بدن دیگه مراقبت میکنه و اونو تغذیه میکنه طوری که هنوز پزشکان در تعجبن که چطور بدن این کار رو انجام میده رحمی که هر ماه تخریب میشه خونه ای امن برای جنین میشه

    از شروع بارداری بدن برای محافظت آماده میشه و از همون بدو شروع بارداری در سینه مادر تغییراتی ایجاد میشه تا شیر تولید بکنه کاری که تا به الان انجام نداده _ روزی و غذا آماده میشه برای ۹ ماه بعد رایگانه رایگان در نهایت پاستوریزه و مقوی بودن و تقویت سیستم ایمنی نوزاد ، غذا و روزی کودکم از ۹ ماه قبل درحال آماده شدنه این خدای بی همتا و روزی رسان هست که وقتی هنوز نیومدی به این دنیا داره برات تدارک میبینه

    یک سلول در طی ۹ ماه تبدیل به یک بدن کامل میشه فقط یک سلول

    در سه ماهه سوم در رحم انقباضاتی رخ میده که برای زایمان آماده بشه که به جنین بگه نباید به اینجا عادت کنی نباید به اینجا وابسته بشی باید حرکت کنی

    شما میدونین جنین در رحم در یک کیسه آب هست یعنی نفس نمیکشه؟یعنی مثل آبشش

    عمل میکنه؟

    یک سلول تبدیل به میلیادها سلول میشه براحتی بدون اینکه من مادر یا خود جنین کاری بکنه خدا همه رو هدایت میکنه من مادر چکاری برای آفرینش فرزندم کردم چکاری میتونستم بکنم هیچی هیچ فقط خداست که قادر به اینکاره که سلول ها رو هدایت کنه کجا دست بشه کجا چشم بشه کجا قلب بشه

    و بعد از تولد چطور از بچه مراقبت میشه بچه ای که قادر به انجام هیچ کاری نیست خدا عشقی رو در قلب مادر و پدر ایجاد میکنه که با عشق تمام کارهاشو میکنن

    این داستان همه ی ماست

    سوالم اینه که خدایی که اینقدر راحت ما رو ساخت اینقدر راحت روزی داد نمیتونه الانم به همین راحتی روزی بده ؟خدایی که یک سلول رو تبدیل به انسان کرد نمیتونه پول های منو همینطوری رشد بده؟

    در بدن من دو قلب وجود داره در بدن من دو روح وجود داره

    دخترم” هستی ” انشاالله تا یکهفته یا چند روز دیگه بدنیا میاد اینارو نوشتم تا فراموش نکنم به این معجزه ای که براحتی در بدنم رخ داد به این قدرت وعظمتی که از خدا در بدنم دیدم الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2257 روز

      شهرزاد عزیزم مبارک باشه ورود فرشته ی خداییت

      مبارکت باشه در آغوش کشیدن هستی لطیف و نازت رو

      مبارکت باشه شروع روزهای جدید و زندگی سه نفره تون

      مبارکت باشه احساس مادر شدنت

      مبارکت باشه عشقی که داری تجربه می کنی، عشقی که هرکی مادر شده نتونسته وصف کنه، چون قابل وصف نیست، فقط یک مادر میتونه بفهمتش…

      گوارای وجودت گریه ها و خنده های نوزاد دلبندت

      گوارای وجودت لذت لباس پوشوندنش، شیر دادنش، بازی کردنش در آغوش کشیدنش، بوسیدن، بوییدنش. نوازش کردنش….

      نوزاد اینقدر روح خدایی داره، اینقدر حسش عالی، که توی فضا پخشه اون روح و حس و حال. توی محیطی که نوزاد هست، نور خدا و حضور خدا پر رنگتره، همه حالشون خوبه…

      خوش و خوش تر باشید….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نداء عرب گفته:
      مدت عضویت: 2288 روز

      سلام شهرزاد خانم ،مادر بعد از این

      چقدر از خوندن دیدگاه فوق العاده تون حالم بهتر و بهتر شد

      خیلی زیبا و روون خدا رو توصیف کردین که بحق هم درسته ، امیدوار هستم که به سلامتی هستی خانم نازنین رو وارد این کنید و اون چقدر خوشبخته که مادر آگاهی مثل شما داره که از قبل موجبات هستی باشی اون رو تو این سایت و خانواده فراهم آورده

      در پناه خدا شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      عباس عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 3426 روز

      سلام خانم عباسی عزیز

      خداوند رو سپاسگزارم که از طریق شما اشک ایمان رو از چشمانم سرازیر کرد و تلنگری دوباره و هدایت و آگاهی دیگر …

      امیدوارم شما و کوچولوی نازنینتون در پناه الله و رب سالم سلامت و شاد باشید و قدم فرزندتون برای شما و خانواده تان پُر از برکت، روزی و حال خوب در لحظه لحظه تون به وجود بیاره

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و آقا ابراهیم و خانم فرهادی

    و تمام دوستان عزیز این سایت الهی

    باز هم طبق معمول استاد شاهکار کردن و این همه قانون رو مثل آب خوردن به زبان ساده و روان و کاملا هدایتی از یک بطری پاک کننده به ما گفتند که داستان هدایت به شکلی کار می کنه که وقتی ما حاضر باشیم و به الهامات توجه کنیم اتفاقات بی نظیری رو تجربه خواهیم کرد بین تمام نکته های ارزشمند و جواهر و در های که از دهان مبارک استاد گفته شد به نظر من تمرکز بر روی نکات مثبت خیلی غوغا می کند اینکه ما تو هر شرایط مالی احساسی سلامتی بتونیم احساسمون رو کنترل کنیم که اینم تکامل می خواد و یک‌شبه نمیشه ولی از هر وقت که شروع کنیم دیر نیست اینکه قانون احساس خوب اتفاقات خوب جزء زندگیمون بشه و تا جایی که از دستمون میاد نذاریم شرایط و اتفاقات برای ما تصمیم بگیرن ما هستیم که شرایط و اتفاقات رو خلق می کنیم اگه به اتفاق به ظاهر بدی رو تجربه می کنیم تمرکز کنیم به روی هر آنچه خدا بهمون داده هدیه داده همین انگشتان که الان دارن تایپ می کنن همین چشم که الان داره می بینه همین مغز که جملات رو کنار هم می ذاره که اگه بخوام بگه صفحه ها پر میشه سپاس گذار هر آنچه داری باش بقیه رو بده دست فرمانروای جهانیان که خیلی خوب کارش رو بلده و این صحبت های استاد تو اون شرایط کار هر کس نیست بتونه ذهنش رو کنترل کنه سخته ولی میشه چون استاد انجامش داده پس اگه یه نفر بتونه انجامش بده حتما ما هم می تونیم تمرین و تکرار

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    زَرپَر ... گفته:
    مدت عضویت: 649 روز

    سلام به همگی دوستان و استاد عزیز و شایسته جانِ گرامی امیدوارم در عشق و آرامش باشید…

    هدایت واژه ایه که خیلی دوستش دارم چون به همراهش یه آرامش و شفافیتی داره ، مثل وقتی که رفتی یه جای جدید که هیچجا رو نمیشناسی حتی زبونشون رو بلد نیستی که بخونی ببینی کجا باید بری ، همونجا یکی پیدا بشه که با زبون گرم و صمیمی هدایتت کنه راه رو بهت نشون بده ، چه حسی داره؟ حس آرامش حس شفافیت حس خیال راحتی…

    من خیلی جاها توی زندگیم هدایت خواستم و همیشه جواب داده ، مخصوصا وقتایی که هیچ شکی نداشتم.

    رها بودم و اعتماد کردم. گفتم مطمئنم راهش معلوم میشه.

    باید از چیزای کوچیک شروع کنیم تا باورمون بشه و بعد برای چیزهای بزرگ هم بتونیم هدایت بخواهیم.

    مثلا چند روز پیش میخواستم جایی برم که بلد نبودم ماشینم نداشتم نمیدونستم اصلا اتوبوس یا تاکسی داره به اونجا یا نه ! یکی دوساعت مونده بود به موعد مقرر و توی راه باشگاه بودم که بعدش برم اونجا ، توی مسیر داشتم توی نقشه گوشی نگاه میکردم و باز تو ذهنم میگفتم چجوری برم چجوری برگردم! یه لحظه گفتم “من نمیدونم چجوری ولی مطمئنم به بهترین راه هدایت میشم” و سریع گوشی رو گذاشتم توی جیبم و رفتم باشگاه و اصلا بهش فکرنکردم و از باشگاه لذت بردم. یهو دیدم یکی از بچه ها که اکثر وقت ها هم غیبت داره اومده و باهاش سلام علیک کردم یادم افتاد خونشون همون سمتیه که باید میرفتم تو ذهنم اومد ازش سوال کنم. پرسیدم فلان جا میدونی کجاست چجوری باید رفت؟؟ گفت بیا من ماشین آوردم خودم میبرمت! و خیلی عالی هم من رو برد ، هم وایساد تا کارم تموم بشه و هم رسوندم خونه! یعنی هرجور خودم میخواستم فکرکنم به این قشنگی نمیشد که بشه!

    قدرتی که به این زیبایی توی چیزای کوچیک هدایتم میکنه براش فرقی نمیکنه ، فقط من باید باور کنم که برای کارهای بزرگ هم به همین قشنگی و راحتی میشه که هدایت شد. فقط باید گوشی رو گذاشت توی جیب و با لبخند به آسمون نگاه کرد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: