داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام حامد گفته:
    مدت عضویت: 2869 روز

    نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَهٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى

    ما سرگذشت آنان را براستى و درستى بر تو بر مى گوییم: آنان جوانانى بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم

    (آیه 13 سوره کهف)

    خداوند بر هدایت کسایی که ایمان می آورند می افزاید….

    به خودم میگم: وقتی بهمون یه الهامی میشه هی دو دوتا چهار تا نکنیم، از هدایتی که بهمون شده پیروی کنیم چون اونوقته که ایمانمون رو نشون دادیم و نتیجش این میشه که به هدایت ما افزوده میشه. اونوقته که الهامات بیشتری رو دریافت میکنیم.

    تمااام حرفات سید جان بر مبنای قرآنه. ریشه هاش رو میشه تو قرآن پیدا کرد. به خاطر همینه که بر دل میشینه. با فطرت ما سازگاره.

    خدا رو شکر به خاطر قوانین ثابتش. اینم یکی دیگه از قوانین ثابت خداست.

    خدایا شکرت….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 823 روز

    بادورود به استاد عزیز وخانوم شایسته گرامی .

    امروز این فایل زیبا نشانه امروزم بود و چقدر منو به فکر فرو برد برای اینکه خداوند چقدر مارو هدایت می‌کنه و البته به عناوین مختلف. و البته ما باید از خدا بخواهیم تا هدایتمون کنه .استاد من از شما واقعاً تشکر میکنم بابت این همه آگاهی ها که به ما کمک می‌کنه بهتر قوانین جهان رو درک کنیم . استاد خداوند در این مهاجرت چقدر شمارو هدایت کرد که به آسون ترین راه ممکن به اون کشور بینظیر مهاجرت بکنین .پس همه ما میتوانیم مورد لطف خداوند باشیم اگر روی خودمون کار بکنیم واز خداوند یاری بخواهیم واحازه دهیم تا هدایت شویم .باتشکر از تمام دوستان خوبم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زهرا پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2370 روز

    حمد و سپاس و ستایش مخصوص خدایی است که فرمانروای جهانیان است

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه هدایتگر بندگانش است

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیزم

    بی نهایت سپاسگزارم بابت اینکه مفهوم “هدایت” را در عمل و در متن زندگی آموزش می دهید.

    من هر روزم پر از هدایت الله یکتا است، حتی همین فایلی که گذاشتید هدایت خداوند مهربان برای من و برای هزاران نفر دیگه است. چون من همیشه ایمان داشتم که خداوند با یک تیر هزاران نشانه را یکجا میزند.

    الان میخواهم از هدایتی که بعد از شنیدن این فایل خداوند عطایم کرد صحبت کنم.

    استاد، من هر روز توی تمرین ستاره قطبی می نویسم که خدایا امروز از تو برای هر کارم هدایت میخوام، ازت میخوام که با من حرف بزنی و راه درست رو نشونم بدی.

    وقتی صحبت های شما را گوش میکردم، فقط اشک میریختم به شکل کاملا ناخودآگاه

    انگار خدا با زبانی بسیار ساده و شیوا با من صحبت میکرد میگفت: “” ببین هدایت من به همین سادگی هست، دنبال چیزهای سخت و پیچیده و خیلی عجیب نباش :)””

    رفتم مثل همیشه قران را باز کردم. سوره یوسف، آیه بسیار زیبای ۷۶ آمد

    فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِیهِ ۚ کَذَٰلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ ۖ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ ۚ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ ﴿٧۶﴾

    پس (یوسف) به بازرسی بارهای آنان (برادرانش) پیش از بارهای او (بنیامین) پرداخت. آنگاه آن را (جام پادشاه) از بار برادرش (بنیامین) بیرون آورد. حیله‏ ای بدین سان به یوسف آموختیم. در آیین آن پادشاه گرفتن برادر حق او نبود، این چیزی بود که خدا میخواست. هر کس را که بخواهیم به درجاتی بالاتر می بریم و فراز هر دانایی داناتری هست.

    ای خدای من بی نهایت سپاسگزار لطف بی کرانت هستم. آخه دیگه چه جوری باید بگه همه چی دست منه؟

    استاد عزیزم داستان مهاجرت شما دقیقا شبیه داستان یوسف هست، زمانی که میخواست بنیامین رو پیش خودش نگه داره.

    قران دقیقا اشاره میکنه که با قوانین کشور مصر یوسف نمیتوانست این کار را بکند اما ما بودیم که به او این حیله را آموختیم.

    یدالله فوق ایدیهم ، تو با خدا باش، مطمئن باش دست خدا بالای همه دست هاست و مطمئن باش تمام کارها برای خدای تو آسان است.

    عاشقانه از خدای مهربانم سپاسگزارم و از شما نیز بسیار سپاسگزارم

    دوستتون دارم و براتون بهترین ها رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    K12 گفته:
    مدت عضویت: 2285 روز

    به نام خالق هستی

    خالقی ‌که تمام مخلوقاتش رو هدایت میکنه.به بهترین شکل ممکن.

    سلااام خدمت همههه دوستان عزییزززم❤😍😍😍

    من امشب داشتم به این موضوع فکر میکردم که چجوری خدا منو توی این سال ها هدایت کرده و به این جایگاه رسونده 🤔🤔

    به پیج اینستاگرام استاد هدایت شدم و این فایل بی نظیر رو دیدم 😍😍

    و با خودم خاطراتمو مرور کردم و یاد یه خاطره جالب و پر از هدایت خدا افتادم.😉

    سال ۹۵ بود که من تصمیم گرفتم برم خدمت سربازی و اون زمان زیاد آگاهی نداشتم از قوانین الهی.🙏

    (و البته خدا رو شکر میکنم الان بابت این همه آگاهی که خدا بخشیده به من🙏😊)

    از اونجایی که خدمت کردن توی سپاه خیلی آسونه من با خودم گفتم هر جور شده باید برررم سپاه .😅

    اول دنبال پارتی بودم.

    ببینم کسی هست که برام کاری کنه اونجا بیوفتم…بعد جست جو زیاد یه فامیل پیدا شد که ضمانت منو بکنه و من برم خودمو معرفی کنم تا اسم منو توی سپاه به عنوان سرباز

    رد کنن و برای اموزشی اونجا برم…من رفتم دنبال کاراش و بعد کلی دردسر و دویدن و التماس از ادما

    .گفتن برو که خبرت میکنیم و نتیجه اش میاد برات..

    گذشت زمان و خبر رسید که نتیجه اومده و تقسیم بندی شده …

    با تمام ذوق رفتم که ببینم سپاه افتادم و کلی برنامه ریزی کرده بودم

    دیدم نوشته ارتش جمهوری اسلامی ایران

    نیروی دریایی

    اونجا انگار کل دنیا رو سرم خراب شده بود…و بهم ریختم خیلی👌

    بهم فهموند فقط منم که میتونم کمکت بکنم

    هر چی فکر کردم چیکار میشه کرد ..دیدم نمیتونم کاری کنم ..🤷‍♂️

    خواستم زنگ بزنم به اون بنده خدا که مثلا پارتی من بوده بگم دستت درد نکنه😂 ولی خب چیزی بود که شده بود.(ذهن میخواد دنبال مقصر بگرده😉)

    با خودم گفتم خدایا من نمیدونم باید چیکار کنم.

    من هییییچییی نمیدونم و تو آگاهی کامل داری از همه چیز❤…

    به بنده ات سپردم این شد..اشتباه کردم. تو منو ببخش که شرک ورزیدم و تو رو ندیدم.

    خودمو سپردم بهش و رفتم خدمت ….اموزشی رفتم حضور بزنم …اونجا ما رو حسابی مورد عنایت قرار دادن و کلی عقده داشتن سرمون خالی کردن😂😂 و خب همون به ظاهر سختی ها و غرور خورد شدن ها…برای من بزرگ ترین درس های زندگیم بود…اون ۳ ماه اموزشی به ظاهر سخت ترین شکل ممکن و بهتریییین دوره زندگی من بود…ساخته شدم انگار…سپاه این خبرا نبود…با خودم گفتم خدایا تو داری منو میسازی…من خودمو سپردم بهت .مننننن تسلیم….

    .تو منو هدایت کن …

    من از خدا خواسته بودم که بیوفتم شهر خودم بندرعباس.

    و ایمان داشتم خدا کمکم میکنه و دقیقا افتادم بندر.

    تا اینجا من فقط اموزشیم تموم شده بود.کلی درس گرفته بودم و قوی تر شده بود شخصیت من.

    قرار بود که من ۵/۵/۹۶ برم یگان حضور بزنم

    حسم گفت اخر هفته اس نرو..اشکال نداره بمون.😉😉😉

    همون حین من توی یه مغازه کار میکردم.شاگردی میکردم.

    شنبه رسید و قرار شد برم…اومدم وسایل جمع کنم برم..دیدم اتیکت اسمم رو از مغازه نیاوردم و یادم رفته…گفتم ولش کن امروزم نمیرم😂😂 😅

    شب قبل خواب با خودم گفتم خدایا چی میخوای بفهمونی بهم؟ ❤🤔

    گذشت اون روز و من صبح یکشنبه رفتم یگان ..

    همه با تعجب نگام میکردن و میگفتن تو فلانی هستی؟

    منم از اونا متعجب تر میگفتم اره..🙄.رفتم داخل و فرم ها رو پر کردم…دیدم قیافه ها داغونه و همه یه جورین..

    گفتم خدایا دمت گرم…اینجا کجاست اخه😥😥

    رفتم جلو و گفتم خودت کمک کن .😌

    گفتن که باید امروز ساعت ۷ نگهبانی بدی و برو استراحت کن تا خبرت کنیم…منم رفتم اسایشگاه و خوابیدم…

    من ساعت ۶ رفتم یگان…ساعت ۸ بود منو بیدار کردن گفتن اومدن یکی از شماها رو ببرن تیپ تکاوران

    (تیپ مث جهنم بود و سخت بود.کلا تیپ تکاوری سخته خدمت کردن).

    .گفتم منو بکشن نمیرم اونجا..به خاطر ذهنیتی که داشتم

    و گفتم خدایا تو منو اوردی تا اینجا..بقیشم با خودت❤

    رفتیم اونجا که اون آقا با ما صحبت کنه‌

    یه آقای با ظاهری ساده و لباس ساده(لباس نظامی تنش نبود) و مهربون اومد گفت تو فلانی هستی؟ گفتم اره..گفت وسایلت جمع کن میخوایم بریم تیپ😐🙄

    گفتم من چرا؟ گفت حس میکنم تو برای اونجا خوبی..بیا بریم در صورتی که اصن منو ندیده بود قبلش (فقط همین جمله رو گفت و رفت )

    با خودم گفتم خدایااااااا میخوای منو ببری جهنم؟

    به خودم گفتم خدایا من نمیدونم ..اگه جهنمم ببری منو.. میدونم جایی میبری که بهترینشه و به صلاح منه…مطمعنم جهنمو برای من بهشت میکنی.

    همون حین بچه هایی که بودن اونجا گفتن برو خدا رحمتت کنه..گفتم خدا چیزی جز رحمت نداره❤

    همون خدا منو برد توی بهترین قسمت تیپ.

    با لباس شخصی و بدون قوانین نظامی و …

    مزیت های دیگه.(تمااام ارزو های یک سرباز) .ولی نمیتونسم برم خونه هر روز

    و من دوست داشتم ازاد تر باشم…

    گفتم خدایا شکرت…از صمیم قلبم برای اینکه خودمو سپردم خدا خوشحال بودم و گریه میکردم…که انقد هوای منو داره.

    گذشت یه مدت و من حس کردم اینجا کوچیکه برای من..

    .درسی نمیگیرم از اینجا.

    .باید رشد کنم.

    شنیده بودم یه اداره زیر نظر قسمت ما بود…گفتم خدایا منو ببر اونجا…من میخوام توی اداره خدمت کنم به مردمت..

    و باورتون میشه ۲ روز گذشت همون شخصی که منو اورده بود ..گفت من تو رو از اونجا گرفته بودم برای اداره…الان رئیس اداره اومده..میگم بچه ها ببرنت اونجا….❤😊

    نمیدونم چجوری رسیدم ولی فقط گریه میکردم ..میگفتم خدایاااا تووو منو از اوووون همهههه مسیر گذروندی…من تو رو اول صدا نزدم و به بنده ات رو زدم..ولی تو بازم اینجور هوای منو داری.. و اشک میریختم

    تو اون اداره من کلیییی چیز یاد گرفتم

    از روال و کار سیستم اداری تا کار با برنامه فوتوشاپ

    شناخت اسلحه ها و مردم جدید و …

    و البته هر روز میرفتم خونه و اخر هفته ها هم بیکار.

    و یادمه وقتی مردم منو میدیدن میگفتن کارمند کدوم بانکی😂کلا سرباز نبودم انگار

    اون خدا منو بین اون همه ادم ..شاید هزاران نفر بودن میخواستن جای من باشن..اما خدا منو انتخاب کرد.و ازش سپاسگذارم بابت همه نعمت هایی که داد….

    انسان هایی توی این مسیر وارد زندگی من شد که الان واقعا قدردان خدام بابت حضورشون

    و درس هایی گرفتم که فقط و فقط خدا میتونست بهم بده…

    کافیه ما از زندگی لذت ببریم و بذاریم خدا، خدایی بکنه.

    زندگی که من یاد گرفتم به همین سادگیه😊😉

    این بخش کوچیکی از هدایت های خدا بود در زندگی من…هزاران هزار اتفاق و هدایت خدا توی زندگی همه ما رخ میده…کافیه ببینیمش❤🙏

    و در اخر از خانم شایسته و شما استاد عزیز سپاسگذارم که انقدر مهربون و پاکه قلبتون و ایمان رو در قلب بقیه زنده میکنید❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوب خودم

    خدا را شکر که من این فایل را گوش می دهم

    استاد در مورد هدایت و صحبت کردن در مورد خداوند زیبا صحبت می کنند و اینها همگی جز نشانه های خداوند برای من می تواند باشد

    چقدر زیبا است این نوع تفکر و چقدر عالی می توان این جور نگاه کردن را به خودم آموزش بدهم تا درگیر حواشی و صحبت های دیگران نباشم

    چیزی که در صحبت های استاد یاد گرفتم این بود که روی زیبایی ها تمرکز داشته باشم و در همه حال بتوانم حال خودم را خوب نگه دارم

    توانایی کنترل کردن ذهن بسیار مهم است و هر جا که این کار را انجام بدهم آرامش شامل حال من خواهد شد

    حال معنی هدایت و نشانه ها را می شنوم

    خداوند عزیز من را با نشانه های خود هدایت می کند

    این نشانه ها می تواند از طریق یک متن و یک روزنامه و یک تابلو تبلیغات و یک صحبت و و و باشد و آنقدر ساده است که شاید خیلی اوقات هم به ذهن من خطور نکند این همه راحتی و سادگی و آسانی در کارها

    همه اینها در اعتماد کردن به خدای مهربان است

    توکل کردن به خدای مهربان است

    وقتی شنیدن صحبت های استاد اینقدر حال من را خوب می کند و اینقدر به من آرامش می دهد پس بی شک من را می تواند موفق کند و به من کمک کند برای رسیدن به خواسته های خودم

    من هم باید به خدای مهربان خودم توکل کنم و همیشه از او کمک بخواهم و همیشه از او بخواهم که با نشانه ها و هدایت های خودش من را هدایت کند

    هر زمان که از این هدایت ها و نشانه ها من استفاده کنم مطمین هستم که موفق خواهم شد

    زمانیکه من در مسیر درست باشم خدای مهربان هم دلهای مردم را برای من نرم می کند تا من براحتی و آسانی بتوانم کارهای خودم را جلو ببرم و به اهداف خودم برسم

    خداوند همیشه در حال هدایت کردن و کمک کردن به من است

    من فقط باید بتوانم روی خودم و ذهنیت خودم کار کنم

    همه اینها برای من نشانه هایی است که می توانم به هدایت های این جهان هستی اعتماد کنم و خودم را به دست های او بسپارم و به موفقیت برسم

    سپاس از خدای هدایت گر من

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    رقیه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    سلام به دوستان هم خونه ایی ام.

    خونه ایی پر از هدایت و حرف های خدا

    خونه ایی سرشار از انرژی خدا .

    هر دو قسمت فایل هدایت الهی رو الان پشت هم گوش کردم.

    الان پر هستم از هیجان

    پر هستم از زیبایی های هدایت

    و پر هستم از زندگی

    توی لحظه لحظه گوش کردن فایل هر جا که مخصوصا بیشتر هیجان زده می شدم ، می گفتم خدا جونم

    منم هدایت کن همینجوری توی مسیر خواسته هام.

    چندین بار از خدا خواستم که منو هدایت کن همینجوری که استاد و مریم بانو رو هدایت کردی

    منو هم توی مسیر خواسته های خودم هدایت کن.

    الان که فایل تموم شد و منم بلافاصله دست به گوشی شدم تا کامنت بزارم

    دیگه اون جمله تکرار نشد.

    ایندفه از خدا خواستم ، خدا جونم من و هم خونه ایی هام رو به مرحله ایی از درک و آگاهی و دریافت برسون که مثل محمد قران رو بشنویم

    و مثل استاد سید عباس و مریم بانو ، دریافت کننده عااالی برای هدایت های همیشگی و دائمی و لحظه به لحظه ی راهنمایی هات باشیم .

    به این باور رسیدم که من در هر لحظه دارم هدایت می شم

    هر لحظه خدا داره با من حرف می زنه

    فرکانس خدا هر لحظه در اطراف من و در قلب من هست.

    منم که باید گوش شنوا و قلب باز و ظرف وجودی بزرگ داشته باشم.

    پس خدای مهربونم ، به من این دریافت رو عطا کن تا با گوش دلم بشنوم .

    مثل محمدت

    و مثل استاد سبد عباست

    مثل مریم بانوت

    من هم می تونم بشنوم چرا که بقیه هم شنیدن.

    دوست داشتم تا حس و حااال بعد از گوش کردن این فایل و عطر و احساسش توی وجودم هست ،

    مطالبی رو توی کامنت بنویسم و حس و حالم رو بگم.

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    از شما استاد عزیز بابت وقت و زمانی که گذاشتین تا این فایل رو به این دقت و حوصله و پر از آگاهی های ناب ، برای من ضبط کردین .

    این فایل برای منه

    و برای همه ی من های خونه ی گرم سایت عباسمنش

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2970 روز

    سلام

    یه سلام گرم همراه با کلی عشق به استادی که فقط کلام نیست در عمل چراغ راهی شده برای خیلی از ماها که تا فرسنگها راه برامون روشن میشه هر وقت درست پا جای پاش میگذاریم.

    دلم خواست منم از هدایتهام در مورد مهاجرتم بنویسم تا یادم باشه درسته ما در هر لحظه در حال هدایتیم اما اگر دل به دلش ندی سرگردان میشی بی برو برگرد.

    یادم ماههای اول اشناییم با استاد بود بکوب روی فایلها کار میکردم علی الخصوص ثروت۱ هدفگذاری و فایل قدرت تصمیم گیری شیوه حل مسائل.

    از کار بیکار شده بودم و یه ایده اومده بود که پرورش بز سانن بزنم امکانتش رو داشتم از اونجایی که تو روستا زندگی میکردم یه خونه هزارمتری بزرگ سابقه کشاورزی و دامپروری خانوادگی پس انداز برای شروع اولیه در حد یکی دوتا و کلی عشق و علاقه به این کار.

    دست به کار شدم یه فنگ شویی کامل و پاکسازی اساسی روی حیاط خونه رو کردم برای اینکه فضا باز کنم برای بزهام.فضا باز کردن در حدی بود که کلی اجر بلوک اهن الات رو جابه جاکردما و خدایی دست تنها ولی با عشق.از اونجایی که من تو روستا زندگی میکردم و جایی که مردم بشدت مذهبی و من یه دختر مانتویی بودم همیشه این نگاهها و برخوردها بعضا برام سنگین و غیر قابل تحمل بود بعد از اشنایی با سایت کار کردن روی خودم که دیگه جو اونجا حتی خانواده هم برام سنگین شده بود احساس خفگی میکردم واقعا و این ارزوی من بود که مهاجرت کنم سالها این ارزو رو داشتم اما غل و زنجیرها قدرتش از ایمان من خیلی بیشتر بود و نتونسته بودم خودم رو رها کنم اما با هر روز کار کردن روی خودم انگار اون فشار از اون محیط بیشتر میشد وایمان من قویتر وقدرت فرکانسم داشت کار خودش رو میکرد دیگه کبوتر با کبوتر بازبا باز اون محیط انگار داشت منو پس میزد وهل میداد به یه سمت دیگه تا اینکه این حی اومد که اقا باید بری دستت درد نکنه خونه رو تروتمیز کردی ایمانت رو تا اینجا نشون دادی ولی دیگه بسه باید رها کنی بری.یادمه حتی نشونه ها اینقدر دقیق بود دو مرحله خیلی واضح از طریق افراد بهم گفت تو مال اینحا نیستی مثلا رفته بودم یه اداره برای برادرم یه کاری انجام بدم رییس اونجا بهم گفت شما از کجا اومدید گفتم من مال همین شهرم گفت جدی به تیپ و قیافه شما نمیخوره مال اینجا باشی یکی دیگه هم همین رو بمن گفت ومن فهمیدم اینها همون نشونه هاست خداوند داره از این طریق بامن صحبت میکنه وعزم منو جزمتر میکنه.به جد تصمیم به مهاجرت گرفته بودم اما حالا نمیدونستم کجا باید برم چیکار باید بکنم یادم اومد یکی از بچه های سایت نوشته بود داستان مهاجرتش رو هرچی گشتم پیدا نکردم متنش رو میدونستن تو این حوزه مثل استاد فعالیت میکنه سرچ کردم اینقدر گشتم تا پیدا کردم شماره دفترش رو تماس گرفتم گفتن باید وقت بگیری و اینقدر پول بریزی تا بتونی باهاش صحبت کنی.مشکل پول نبودا اما یه چیزی بهم میگفت این درست نیست.انصافا درکم از قانون خیلی بالا نبودا هنوز تکاملی طی نشده بود اخه اول راه بودم هنوزم نمیتونم بگم درک خوبی از قانون پیدا کردم با اینکه دو سه ساله دارم کار میکنم روی خودم انصافا.اما خدا همیشه هوای منو داشته امروز میفهمم که هر مسیر سخت مسیر اشتباهیه دوسال پیش اینجوری نمیفهمیدم اما یه چیزی درونم میگفت این راهش نیست توکل کن اونو فراموش کن راه به تو گفته میشه نترس من بهت میگم چطور و کی باید چیکار کنی مقاومت نکردم رهاش کردم گفتم همه مثل هم نیست مسیرشون من باید مسیر خودم رو برم و اتفاقی که افتاد این بود که یه دوستی که فقط برای کریسمس چون مسیحی هستند و تولدامون و عید نوروز یه تبریک ردو بدل میکردیم یه هو بهم پیام داد چه عکس قشنگی روی پروفایلت گذاشتی حوس سفر کردم اول میرم تهران بعد شمال.اقا اینو گفت گفتم ببین مرضی جان تو پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد و اینجوری ایمانم تقویت شدبیشتر به قانون به خدا به سیستم به همه چیز وهدایت بعدی چون من کسی رو نمیشناختم تو تهران گرفتن یه پانسیون بود یه هفته هم اونجا نموندم باز هدایت شدم به دوستی که رفتم خونش یه کاری که توش مهارت داشتم رو ران کردم بعد کار بهتر خواستم باز هدایت شدم به ادمی که کاری بهم معرفی کرد که خیلی دوست داشتم انجام بدم وهر بار با هر کدوم از اینها بیشتر یاد گرفتم قوی تر شدم رشد کردم ظرف وجودیم بزرگتر شد.والانم باز هدایت شدم به چیزی و کاری که عاشقانه دوستش دارم به سبکی که همیشه عاشقش بودم و هستم دارم زندگی میکنم با همه ازادیهایی که دارم والبته که هنوز خیلی جای کار دارم اما به جرات میگم ورژن امروز من خیلی قویتر باکیفیتر رهاتر در ارامش تر متوکلتر ثروتمندتر بااعتماد به نفس تر شادتر از دو سه سال پیشه تا جایی که هر کی بمن میرسه میگه تو اون مرضی سابق نیستی چقدر فرق کردی اگر بگم احساس غریبی بعضی وقتها ترس از تغیرات من دارند دروغ نگفتم.ولی من به خودم افتخار میکنم واحسنت میگم من تونستم خیلی از غل و زنجیرها رو پاره کنم خیلی از مقاومتها رو کمتر کنم و چرخ زندگیم رو روغن کاری کنم.به خودم افتخار میکنم که بزرگترین و اساسی ترین تصمیم زندگیم رو یه زمانی گرفتم که شاگزد شما باشم استاد جان و به خودم میبالم بخاطر این شاگردی خیلی دور نیست اون زمانی که اشک شوق بشینه تو چشمات وقتی میگم من یه استادی دارم که درس خوب وخدایی زندگی کردن رو در عمل ازش اموختم اون قطعا دستی از دستان خداست که لبخند خداوند همیشه همراهشه.

    خیلی دوستت دارم استاد ودر اخر یه خواهش اگر میشه حداقل برای مابچه های ثروت یک از اعداد و ارقام حالا خودتون یا افراد بیشتر صحبت کنید نمیدونید وقتی گفتید یه ایده ای که باهاش ماهی ۳۰ ۴۰ میلیارد میتونستم به راحتی ثروت بسازم چه سدی تو ذهن من یکی حداقل شکست.تو ایران یه ایده ساده ماهی ۳۰ ۴۰ میلیارد خدایا چقدر ثروت هست چقدر فراوانی هست چقدر میشه داشت و به دست اورد ما خبر نداریم.

    خدایا ما رو به راه راست راه کسانی که به انها نعمت دادی هدایت کن نه کسانی که برانها غضب کردی و نه گمراهان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    پیرو ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 2370 روز

    سلام

    چقدر عالی آقای عباسمنش

    تازه اینهمه فایل و محصول و … الان گرفتم موضوع چیه. دقیق چطور کار کردن هدایت الهی را متوجه شدم. واقعا ممنون. و لطفا تمرکز بذارید روی بازگو کردن همین هدایت الهی در زندگی. واقعا این خدایی که اینطور دوباره باهاش آشنا شدیم چنان جذابیتی داره و چنان دست ما رو میگیره و میبره سر جای درست که صحبت درباره هر چیزی جز این ارزشی نداره. موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مرضیه خرمی گفته:
    مدت عضویت: 2184 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم

    نمیدونم دقیقا ازکجا بنویسم اما باید بگم شاید این فایل هدایت همون چیزی بود که من احتیاج داشتم و تصمیم گرفتم بیام و کامنت بزارم.میتونم بگم یک فایل اعجاب انگیز برای من بود.

    اولین بار بعد از شنیدن این فایل کاملا دگرگون شدم چقدر من سخت میگرفتم و چقدر همه چیز ساده تر از این حرف هاست.خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم و کاملا باورش کرده بودم.

    اما بار دوم که فایل رو گوش دادم مقاومت های ذهنی پیدا شدند.هدایت یعنی چی ؟همه چیز تحت تاثیر میدان ارتعاشی فکر اتفاق میوفته و استاد داره نتیجه مثبت اندیشی خودش رو دریافت میکنه و این طبیعیه…شروع کردم همه چیزو با قوانین مغز سنجیدن و این مکالمات ذهنی برام اتفاق افتاد و بعدش خیلی با خودم کلنجار رفتم که هدایت واقعا وجود داره یانه…تصمیم گرفتم بگردم و آثار هدایت توی زندگی خودمو پیدا کنم و حالت های ذهنیمو بررسی کنم.بله پیدا کردم زیادم پیدا کردم.

    همین چند وقت پیش بود من اصلا هیچ اطلاعی از تاثیر نور خورشید روی چاکراها و فعال کردن اون ها نداشتم یک روز با دیدن نور خورشید که وسط خونه افتاده بود به سمتش هدایت شدم و لحظاتی بعد از حمام آفتاب کاملا لذت میبردم و از اون روز روتین زندگیم شد .در همین بین بود که به خودم اومدم و دیدم دارم با نور خورشید مدیتیشن میکنم حتی تا اون لحظه روحمم خبر نداشت که با نور خورشید میشه مدیتیشن کرد و در همون اولین بار تجربیات شگفت انگیزی از این تمرین بدست آوردم.

    چند وقت بعدش بود که شنیدم نور خورشید به شدت روی انرژی بدن تاثیر میذاره و باعث بهبود عملکرد چاکراها,بهبود خلق وخو ,بهبود عملکرد مغز و….میشه.

    همین دیروزم یه مطلب خوندم که درمورد مدیتیشن کردن با خورشید نوشته بود از این یکی کاملا شوکه شدم اصلا فکر نمیکردم کسی انجامش بده و بعد همینطوری داستان هدایت بعدی که همگی همین چند وقت پیش اتفاق افتادند

    حالم با تمریناتی که انجام میدادم خوب بود که یه اتفاق کاملا واضح افتاد که به من گفت روشم اشتباهه و بعد تمرینات درست هم بهم گفته شد الان که بهش فکر میکنم نمیدونم چه نیرویی بود اما یه چیز درونی منو با خودش میبرد و من اصلا اسم هدایتو روش نذاشته بودم

    شروع کردم قانون مغزو بررسی کردم.ستاره آیا تو درمورد این نوع مدیتیشن مطلبی خونده بودی یا از کسی چیزی شنیده بودی؟

    نه هرگز

    درمورد آفتاب گرفتن چطور؟درمورد تمریناتی که انجام میدی؟

    نه هیچ کدومو هیچ جایی نشنیده بودم .مغز همون چیزی رو بهت میده که تو قبلا واردش کرده باشی و حالا اینا از کجا وارد زندگی من شدند؟

    بله خودش بود هیچ اسمی براش پیدا نکردم به جز هدایت….

    قوانین مغز شاید این اعتماد به نفسو به آدم بده که فکر کنی خودت داری همه کارهارو انجام میدی و یادت بره کل پروسه هدایته پروردگاره و همیشه هم هست اما وقتی در آرامش و حال خوب باشی راحت تر متوجه میشی

    نکته مهمی برام روشن شد حتی هدایت کردن خداوند هم باور میخواد یه باور قوی که باعث بشه با ایمان وارد اون مسیر بشی.قبلا فکر میکردم هدایت شدن از سمت خداوند رو باور دارم اما این فایل بهم نشون داد هنوز روزنه هایی وجود داشته که باورم کامل نباشه .لازمه داستان هدایت های خودمونو پیدا کنیم و باور کنیم که هدایت بودند و نه هیچ چیز دیگه ای و بتونیم مثل استاد بینظیرمون اینجوری با هدایت های خداوند عشق کنیم.

    عاشقتونم در پناه خداوند بزرگ و هدایتگر غرق عشق و خوشبختی ثروت و برکت باشید آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: