داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرانک ریسیان گفته:
    مدت عضویت: 3223 روز

    سلام استاد عزیزم و سلام به همه ی دوستان هم فرکانسیم واقعا از این دو قسمت لذت بردم و من همیشه در حالیکه هنز فری تو گوشمه کارامو میکنم و تمام وقتمو در حال گوش کردن به فایلهای زیبا و امید بخش شما هستم .استاد عزیزم وقتی داشتم این فایل رو میدیدم چشمام پر از اشک شد چون داستان هدایت من به آمریکا نیز خیلی شبیه شماست و البته بعد از اینکه تمامی آموزشهای شما رو گوش کردم و بهشون عمل کردم معجزه اتفاق افتاد و در مدت کوتاهی کل خانواده ام در آمریکا ساکن شدیم البته ما در شهر لگونا نیگل کالیفرنیا هستیم و خیلی محیط آرام ،زیبا و خوش آب و هواییست و دلم میخواد هر چه زودتر بتونم به دیدنتون بیام و از نزدیک استاد عزیزم رو که زندگی منو زیرو کرد ببینم و نه تنها من بلکه خانواده ام تحت تاثیر قرار گرفته اند و الان همگی هر روز در باره ی قوانین ثابت جهان هستی و هدایت الله و دنبال کردن نشانه هابا هم صحبت میکنیم و هنوز هم تمام دلخوشی و شادی من در دیدن فایلهای شما و نظرات دوستان و گشت و گذار در سایت میباشد .شما و مریم خانم عزیز بهترین دوستان من هستید و با اینکه خواهر و برادرم اینجا زندگی میکنند ولی همیشه حس میکنم که بودن شماها چقدر برایم ارزشمند است و چقدر میتونم از شما درس بگیرم تمام فایلهای سفر به دور امریکا و بیشتر قسمتهای سریال زندگی در بهشت رو دیده ام و با شما زندگی میکنم .دوستون دارم و بودن شما رو نیز هدایت الله برای یافتن معنای زندگی میدونم و براتون آرزوی سلامتی و شادی و عمر طولانی همراه با عزت و سربلندی میکنم.به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ف ف گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگرم

    سلام به استاد عباسمنش و خانم مریم عزیز دل و تمام دوستانم که کامنت منو میخونن

    با دیدن این فایل یه سری داستان از هدایت خداوند توی زندگیم یادم اومد که یکی از مهمترینشو تصمیم گرفتم اینجا باهاتون به اشتراک بذارم

    چون خیلی وقتا خودم فکر میکردم خب استاد عباسمنش کلی رو خودش کار کرده کلی تغییر کرده کلی قوانین قرآن رو آگاهانه استفاده کرده و خب به راحتی هم خداوند هدایتش میکنه تا چرخ زندگیش بچرخه و به قول خودمون اون کجا و من کجا ولی با دیدن این فایل یادم اومد که تو زندگی خودم چقدررر خداوند هم هرجا روش حساب کردم و گفتم خدایا به امید خودت و هیییییچ چشم اندازی از اینکه چی قراره اتفاق بیوفته نداشتم ، به همین زیبایی هدایتم کرده و حالا دارم میفهمم اینا هدایت بوده

    زیباترین داستان هدایت الهی برای من این بود :

    پدرم طی اتفاقی ورشکست شدن و ما مجبور شدیم خونمونو بفروشیم و سالها مستاجر بودیم و خونه خریدن برامون تبدیل به یه رویای دست نیافتنی شده بود

    پدرم 63 سالشون بود و راننده کامیون بودن در واقع خونمونو فروخته بودیم که پدرم بتونن ماشین سنگین بخرن ولی سالها کار میکردن و نمیتونستن حتی از پس مخارج زندگیشون بر بیان چه برسه به خرید خونه ، واسه پرداخت اجاره خونمون مشکل داشتیم دیگه حساب کنید خرید خونه که دیگه مواردی بود که به خودمون اجازه نمیدادیم حتی بهش فکر کنیم

    خلاصه یه روز که پدرم از سفر برگشتن با دیدنشون حالم منقلب شد چون دوبار کمرشونو جراحی کرده بودن و این شغل براشون سنگین بود

    دیدم با کمر خمیده لباسای خاکی موهای پریشون و صورتی که مشخص بود یک هفتس نتونستن حمام برن ، خب دیدن این صحنه که پدر خانواده با این سختی کار کنه و با این سن مستاجر باشه و به قول ما پشت در خونه مردم باشه برای هر فرزندی سخته

    یهو یه حسی بهم گفت به بابات بگو ماشینشو بفروشه

    گفتم بابا نمیخوای ماشینتو بفروشی خونه بخری و خودتو بازنشست کنی ؟ گفت من با پول ماشین مگه میتونم خونه بخرم ؟ خیلی محکمو با اطمینان گفتم آره !!!یه سری تکون داد یعنی زهی خیال باطل و هیچی نگفت

    تا اینکه من یه سفری رفتمو برگشتم همین که به مامان بابام سلام کردم بابام جواب سلامو دادنو گفتن من ماشینو فروختما ، گفتم جدی میگین ؟ گفتن اره به خدا چکش هم فردا پاس میشه حالا این چک دست تو برامون خونه بخر

    من یه لحظه شوکه شدم که انقدر زود به حرفم گوش دادن( چون من فرزند آخر خونمون هستم و دخترم)همون لحظه بهشون گفتم توکل به خدا میخریم

    دقیقا پدرم ماشینو زمانی فروختن که شروع شد روز به روز قیمت ماشین بالا رفتن یعنی هر روز که من از سر کار برمیگشتم میدیدم بابام نشستن ناراحت میگفتن ببین ما ماشینو فروختیم حالا روز به روز داره گرون تر میشه خونه هم نخریدیم

    شب عید بودو منم چون مغازه داشتم باید وقت بیشتری رو سر کار میگذروندم فرصت نداشتم بگردم خونه پیدا کنم، برنامه دیوارو برا بابام نصب کردمو بهشون یاد دادم که توی این برنامه بگردن خونه پیدا کنن که مناسب بودجمون باشه

    خونه هایی که پیدا میشد که به بودجه ی ما میخورد بلا استثنا خیلی داغون که کلی باید خرج میکردیم تا قابل سکونت بشه یا جاهایی که خیلی پایین شهر بودن و خونه هم داغون بود

    یه خونه ای پیدا شده بود خیلی قدیمی و مامان بابام از ترس اینکه همینم اگه صبر کنن نمیتونن بخرن میخواستن معامله کنن

    مثلا ساعت 5 عصر قرار بود بابام برن پای معامله من سر کار بودم و ته دلم ناراحت که این خونه رو میخوایم بخریم یهو هم یه حسی بهم گفت برو بگو این خونه رو نخرن و نیم ساعت قبل از اینکه بابام برن خودمو رسوندم خونه و گیر دادم که زنگ بزنید بگید نمیام و کنسلش کنید با کلی مخالفت مادرم قبول کردنو اون خونه رونخریدیم

    یه شب اومدم خونه دیدم مامان بابام ناراحت نشستن یه گوشه ، بابام گفتن بابا فلانی زنگ زده که چه اشتباهی کردی ماشینتو فروختی حالا ماشینت 3 برابر شده خونه هم همه میگن اگه نخرید دیگه بعد از عید قیمتا چند برابر میشه و اصلا نمیتونید بخرید خلاصه از اینجا رونده از اونجا مونده

    من گفتم بابا شما مگه رو حساب حرف من که گفتم ماشینو بفروش خونه بخریم مگه اینکارو نکردی؟ گفتن چرا ولی ما که خونه نمیتونیم بخریم ، گفتم شما به من اعتماد دارین؟ گفتن اره گفتم من بهتون قول میدم که تا 6 ماه دیگه شما رو خونه دار کنم اون زمان برج 12 بود و یهو با اعتماد به نفس خیلی بالا گفتم شما تا برج 6 خونتونو خریدین فقط به من اعتماد کنینو دیگه نگران نباشین اون بنده خدا ها هم قبول کردنو گفتن پس ریشو قیچی دست تو

    الان که فکر میکنم ته دلمم اصلا نترسیدم که با این اطمینان حرف میزدم حتی خیلی عجیب خیالم راحت بود، اصلا فکرمو درگیرش نمیکردم و خیلی راحت به کارای روزمرم میرسیدم

    خلاصه داییم یه روز جویا شدن که ما چیکار کردیم چیکار نکردیم که گفتیم تو دیوار دنبال خونه گشتیمو هنوز هیچ کدوم خوب نبودن که گفتن بذار من یه املاکی اشنا دارم بهش میگمو چند روز بعد اومدن خونمون گفتن من سه تا خونه پیدا کردم بیاید بریم ببینیم

    با اون اقای املاکی که دوست داییم بودن راهی شدیم اولین خونه رو همینجوری فقط جاشو نشون دادنو دومی هم گفتن هماهنگ نکردیمو گفتن بریم خونه ای که کلیدش دستمونه بهتون نشون بدیم که گفتن یه خونه هست سه طبقه ولی توی کوچه ی بن بسته گفتیم ما کاری به کوچش نداریم ولی ما پولمون به یه طبقه هم نمیرسه چه برسه به سه طبقه گفتن حالا بریم ببینیم

    ما هم رفتیم دیدیم فقط به خاطر اینکه املاکیه دوست داییم بود و رودر وایسی داشتیم ولی چون ته دلمون مطمعن بودیم که نمیتونیم بخریمش یه نگاه گذرا انداختیمو اومدیم بیرون

    خونه رو دیدیم و در راه رسوندن اقای املاکی به مغازش بودیم که من یه حسی بهم گفت حالا بپرس چند این خونه ، پرسیدم چند میگه اینو ؟ مبلغی رو گفت که دو برابر پول ما بود، همون موقع املاکیه پرسید پسندیدین ؟ گفتم این که اره ولی قیمتش برامون بالاس یهو رو کرد به من گفت چه جوری میتونی پولشو بدی ؟ واقعا خیلی بداهه و بدون فکر گفتم نصفشو الان میدیم، یه مبلغی برج 1 ( همون لحظه اومد تو ذهنم که حالا که میخوایم خونه بخریم منم ماشین زیر پامو میفروشم ) و بقیش هم برج 3 دوباره اومد تو ذهنم که خونه سه طبقس و هر سه طبقش قابل سکونته پس یه طبقه رو خودمون میشینمیم اون دو تا طبقه هم رهن کامل میدیم یه پولی بهمون کمک میشه

    خلاصه همون موقع رفتیم به مالک زنگ زد و اوکی دادو چکاشو دادم و ما در کمال ناباوری یه خونه سه طبقه توی خیابون مرکز شهر که من خیلی عاشقش بودم (چون خیابونه درختاش از دو طرف انقدر بهم نزدیک هستن که انگار داریم توی یه تونل درخت میریم ) خریدیم

    و اون لحظه ای که کلید خونه رو بهمون دادن مامان بابام منو بغل کردن جوری که از شدت گریه ی خوشحالی ، شونه هاشون میلرزید کلی واسم دعا کردن

    امروز با دیدن این فایل ، به خودم گفتم وای تمام این پروسه هدایت خداوند بود من هیچ ایده ای برای هیچ موردیش نداشتم و خداوند هدایتم کرد و میدونم خیلی طولانی شد ولی مطمعنم برای همه ی ما این سبک هدایتا پیش اومده و چقدر با یادآوریشون ایمانمون قوی تر میشه

    خدایا بینهایت سپاسگزارتم

    ممنون از شما استاد عزیز و تمام دوستانی که وقت گذاشتن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1963 روز

      سلام دوست هم فرکانسی

      کامنت شما برای من نشونه ای از طرف خدا بود

      منم دوست دارم خونه بخریم

      دقیقا توی کوچه ای باشه که پر درخت باشه

      و همین سه طبقه که گفتید

      توی ذهن من هم هست ولی یه مدل دیگه

      مثلا سه واحد یا چهار واحد مجزا ولی همه اش برای یه ملک باشه

      چون هر روز دارم این خواسته ام رو میگم به جهان هستی

      الان که کامنت شما رو خوندم

      اشگام آومد

      مثل همین فایل که استاد چند بار تکرار کرد که به خدا گفته ،خدایا تو چه جوری داری کارارو جور میکنی

      یا گقتن که خداوند با نشانه ها داشته باهاشون صحبت میکرده

      کامنت شما هم برای من مثل پیغام خداوند بود

      این سایت همش برکت هست

      الهی صد هزار بار شکر

      که در زمان درست و مکان درست هستم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ف ف گفته:
        مدت عضویت: 732 روز

        سلام فهمیه خانم عزیز

        چقدر خوشحال شدم که کامنت من باعث شد شما احساس کنید خداوند داره بهتون نشونه میده که به زودی خواستتون محقق میشه و منتظرم به زودی خبر خوش خرید خونتون رو به من بدید درست همون طوری باشه که دلتون میخواد حتی با کیفیت عالیتر

        الهی شکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3357 روز

    سلام

    هر چه به تضاد برخوریم بیشتر خواسته ما مشخص می شود و بدانیم که دقیقا چه چیزی را می خواهیم و خواسته ها وضوحش بیشتر می شود

    هر اتفاقی که می افتد مثبت را از آن استخراج کنیم و آن را به نفع خود بدانیم و این را باور کنیم

    خوب که گوش کنیم هدایتهای خدا را دریافت می کنیم این قدر واضح و آشکار ما را هدایت می کند که خودمان هم مبهوت می شویم که چرا تا حالا نفهمیده ایم

    وقتی به زیباییها تمرکز کنیم یعنی اینکه بتوانیم ذهن خودرا کنترل کنیم و در مسیر درست قرار دهیم

    پاداشهای بزرگ موقعی می آید که بتوانی در بدترین شرایط هم بتوانی ذهنت را کنترل کنی

    به نجواهای شیطان که خیلی هم آدم را برانگیخته می کند توجهی نکنیم و همیشه یکسره هدف خودرا و خواسته خودرا داشته باشیم و روی آن مانور دهیم و دست از آن نکشیم

    اصل قضیه را دریافت کنیم و بفهمیم و جزئیات برای هر کسی می تواند فرق کند اصل این است که به هدایتهای خدا توجه کنیم و صدای خدا را بشنویم و عمل کنیم و تسلیم باشیم هر کسی میتواندبه صورتی خاص باشد

    کنترل ذهنتان در آن شرایط چقدرعالی بوده است افرین

    همیشه به خودبگوییم هر چه پیش آیدخیر است به نفع من است

    وقتی تسلیم باشیم یعنی هر کاری می توانیم را انجام میدهیم ولی می دانیم که خداهم هدایتگر ماست و خدا هم ما راراهنمایی می کند

    وقتی فرکانسمان درست باشد همه چیز عالی پیش می رود اگر داریم یکسره به مشکل برمی خوریم یعنی کارمان درست نیست یعنی فکر کنیم شاید باید برگردیم شاید راه دیگری را باید انتخاب کنیم

    این را این روزها خیلی درک کردم؛ فقط و فقط به فکر خودم باشم اول خودم اول خودم اول خودم

    هیچ چیزی بعیدنیست هیچ چیزی عجیب نیست وقتی کامل به خدا توکل کنیم همه چیز شدنی است همه چیزممکن است

    نشدنی نداریم وامکان بهترینها راداریم

    وقتی همه چیز داره پشت سر هم خوب رخ می ده و آرامش داریم و داره خوب پیش می ره یعنی درسته و ادامه بده

    وقتی خودرا بسپریم به خدا و واقعا به او توکل کنیم خیالمان همیشه راحت باشد که کارت درست میشود مطمئن باش

    چقدر عالی شما مهمان خدا هستید خیلی هم مهمانی ارجمند

    تا که فهمیدم توکل چاره بود

    این توکل در دو عالم بوده سود

    پس از اینک من توکل میکنم

    خیلی مهم است که در موردتضاد خونسردی ات را حفظ کنی و توکل را به یاد داشته باشی

    اگرفرکانستون با این همه تضاد بد میشد مطمئنا به خواسته نمی رسیدید چون همان فرکانس را هم دریافت می کنید یعنی اگر احساستون بد می شد در این صورت اتفاقات بد هم به طرف شما می آمد

    وقتی با این همه تضاد برنده شدید چه احساس خوبی داشتید چقدر عالی بوده است مرحبا آفرین

    به خدا که توکل کنیم نیازی به هیچ کاری نیست خودش همه چیز را هماهنگ میکند

    just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    افسون گفته:
    مدت عضویت: 2274 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربانم

    و سلام به همراهانِ جان

    استاد من این فایل رو دیروز عصر از اینستا دیدم و جالبه بهتون بگم که با خدای خودم یه قرار گذاشته بودم و گفته بودم اگر راهم درسته و فرکانسم رو دریافت کردی امروز یه سیگنالی بفرست که مطمئن باشم این مال منه و شک نداشته باشم و حیرت زده بشم.این صحبت رو دیروز صبح با خدا داشتم و تا عصر خبری نشد و گفتم فکر کنم مسیرم اشتباهه ،رفتم اینستا و دیدم هدایت الهی ۲ اومده ،یه ندایی ته دلم گفت جوابت توی این فایله ،شروع کردم به دیدن و رسیدم به اونجایی که استاد گفتن خانوم شایسته توی سفارت داشتن با یکی فارسی صحبت میکردن و اون خانوم گفتن میخوام شما رو بفرستم امریکا ،دیگه اشک امانم نداد و دکمه پاز رو زدم و راحت گریه کردم انگار خدا جلوم نشسته بود،الانم اشک جلو دیدم رو گرفته ….

    بعد دوباره پلی کردم رسیدم به بلیطهای ارزان قیمت و صندلیهای خالی و دوباره پاز و گریه،شانس آوردم کسی خونه نبود و راحت گریه میکردم 😅😅

    دوباره پلی کردم و رسیدم به افسری که تعیین میکرد چه مدت اجازه اقامت دارید و چمدونهاتون رو چک نکردن و خلاصه همش پاز و گریه و گریه از سر ذوق و شادی و حیرت بود همونطور که صبح با خدای خودم عهد کرده بودم.حالا جریان من چیه که اینقدر گریه کردم 😅🙈

    همسرم حدود ۶ ساله که به یک بیماری اعصاب و روان دچار شده و بیکار شده.

    من جدیدا خواسته مهاجرت به یک جای بهتر در این کره خاکی(امریکا) دَرَم شکل گرفته و هر روز با حس خوب تجسمش میکنم ،رفتم شرایط مهاجرت رو دیدم و رسیدم به یک مورد که سلامت روان کامل فرد بود و همینجا نجوای شیطان شروع شد که چطور میخوای بری؟با همچین همسری،مگه اینکه جدا بشی ازش و اونوقت با یه بچه که اینقدر به باباش وابسته هست میخوای چیکار کنی ،تازه اونجا توی کشور غریب میخوای چطور زندگیتون رو بچرخونی و از این حرفا….من همچنان تجسم میکردم و از تجسمش لذت میبردم و دیروز صبح با خدای خودم این قرار رو گذاشتم که بهم بگو راهم درسته یا نه؟ و این فایل جواب من بود.

    یادم رفت بگم اوج گریه ام کجا بود 😅اونجایی که استاد در مورد اومدن ویزاشون تا لحظه برگشت به هتل چند بار گفتند به همین راحتی،به همین راحتی…

    اینم هدایت الهی دیروز من بود .حالا میدونم که میرم کِی و از چه طریقش رو نمیدونم ،اونا رو به خدا سپردم ،فقط میدونم به همین راحتی ،به همین راحتی…

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر.

    ممنونم از استاد عباسمنش عزیز که خدای واقعی رو به من شناسوند.خدایی که تا قبل از این اینقدر ازش میترسیدم که حتی دیدن سجاده ام هم حالمو بد میکرد،از بس سر سجاده دعا میکردم با غم،ترس،وحشت،نیاز،گدایی و هیچ جوابی هم نمی شنیدم و دیگه به بودنشم حتی شک کرده بودم.

    خدایا سپاسگزارم که منو هدایت کردی 🙏🙏🙏

    ممنونم دوستان عزیزم

    در پناه خدا باشید😊😘💖🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    سمانه ر گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    سلام استاد عزیزم

    من ۵ سالی بود که با شما آشنا هستم و طی این ۴ سال گذشته حرفهاتون رو میشنیدم اما اونجور که باید درک نمیکردم.

    کورونا اولین پیامد مثبتش در زندگی من درک حرفهای شما بود زمانی که همه ناامید و مضطرب بودند من با توجه به لایو عیدتون که گفتید از مطالب دانلودی هم اگر استفاده کنید زندگیتون متحول میشه شروع کردم شبانه روز مطالعه و نوت برداری.

    تو این زمان درگیر مریضی پدرم هم بودیم ایشون سرطان داشتند و در حال درمان و من فقط با ایمان و امید شروع کردم کار کردن روی خودم

    حتی تو بیمارستان فقط تمرکز میکردم بر نکات مثبت و خیلی خیلی روز به روز با حرفهاتون زندگی کردم

    و امید به بهبودی پدرم داشتم

    تا دقیقا ۴۰ روز پیش. این داستان رو اینجا مینویسم چون درباره هدایته و میخوام بگم واقعا هدایت خداوند حتی برای داستانهای سخت هم اتفاق میوفته

    من مراقبه انجام میدادم با فایل مخصوص و خوب شدن پدرم رو تجسم میکردم بعد از تموم شدن فایل مراقبه یه دفعه یه فایل از مناجات استاد توی گوشیم پلی شد که ابتدای متن میگفت (فکر کردی رفتن عزیز تو سخت ترین اتفاقه). یه دفعه جا خوردم از این فایل.

    گذشت چند روز بعد دکمه هدایت سایت رو زدم و باز هم متنی اومد که درباره مرگ مطلب نوشته بود و دقیقا این دو نشانه دو روز قبل از رفتن پدرم به من رسید.

    واقعا تجربه عجیبی بود برام خدا واضح با من صحبت کرد که من رو آماده کنه برای پر کشیدن پدرم اون هم در خواب در خانه چیزی که آرزوش بود.

    وقتی این اتفاق افتاد انقدر آرامش و پذیرشی به قلبم داد که خودم هم در تعجب بودم چطور دختر وابسته و بابایی مثل من انقدر راحت پذیرفت. البته همش حرفهای استاد تو ذهنم بود در مورد رفتن پسرشون.

    حتی شب قبل رفتن پدرم ناخواسته رفتم پیششون و کلی حرف زدم و گفتم که تو همیشه مایه افتخار منی پدرم و تشکرهای ویژه با اینکه اصلا حتی یه لحظه هم نشونه های خدا رو باور نکرده بودم و امید به بهبودی داشتم.

    خلاصه که استاد عزیزم از من یک انسان دیگه ساختی که شباهتی به یک سال پیش نداره و دقیقا زمانی که احتیاج به قوی شدن داشتم حرفهاتون برام شنیدنی شد

    و داستان این فایل و هدایتتون قشنگترین داستانی بود که شنیدم و فکر میکردم واقعا خداوند اگر بهش متصل باشی حتی تو مراحل سخت هم راه رو برات روشن میکنه و آمادت میکنه اگر گوش شنوا داشته باشی

    و البته همچنان دارم روی خودم و خواسته هام کار میکنیم تا در فرصت اندک زندگی خوب زندگی کنم و زندگی که خودم خلق کردم رو زندگی کنم

    و تغییر عالی دیگه ای که داشتم با وجود کورونا و بهم ریختگی کاری من کار آنلاین خودم رو راه انداختم و درآمد بالایی هم دارم با اینکه به هر کسی میگفتم، میگفت شدنی نیست و البته هر روز هم کارم رو به رشده چون فقط روی خدا حساب کردم و روی این باور کار کردم که خدا تبلیغ کننده کار منه و از جایی که گمان نمیبرم روزی منو به دستم میرسونه

    خلاصه که عاشقونه دوستتون دارم و برای وجودتون خدا رو شکر میکنم و شما رو پیامبر عصر خودم میدونم چون چراغ راه من بودید و من رو با خدا آشتی دادید و البته با خودم هم آشتی دادید. بهترینها رو براتون آرزو میکنم چون لایق بهترینها هستید.

    ر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      Kazemi NEDA گفته:
      مدت عضویت: 2858 روز

      سلام دوستم

      چقد خوبه ک اینجاییم وانقدر قوی میشیم ک میتونیم با تلخترین اتفاق هم خودمونو ب ارامش برسونیم

      چقد خوبه قبلش نشونه دیدین وتونستین کناربیاین

      چقدر خوبه ک تو اون شرایط تو سایت باشیم واز استاد ارامش یاد بگیریم

      واقعا خوشحالم ک تونستین عمل کنید و حالتونو خوب کنید

      وپاداشش درامد چندبرابری بگیرید اونم انلاین

      موفق باشید موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2779 روز

    به نام خداوند هدایتگر ❤

    خداوندا خودت هدایتم کن تا یه کامنت خوب بنویسم.

    استاد عزیزم سلام چقدر خوشحالم که خداوند منو با شما آشنا کرد تا به بهترین مسیر زندگی هدایت شم.

    آشنایی من با شما هم هدایتی بود اصلا الان که فکر میکنم میبینم تمام اتفاقات زندگیم دقیقا با هدایت الله پیش رفته. از انتخاب رشته ام گرفته تا قبولیم در تهران و هدایت به سمینارهای شما، گرفتن خوابگاه، روند مهاجرتم، ماجرای آشناییم با دوستم، گرفتن خونه و… همش با هدایت خداوند بوده.

    یک موردشو که اخیرا برام اتفاق افتاد و خیلی جالبه مثال میزنم:

    داشتم دنبال خونه میگشتم چند بنگاه رو رفته بودم ولی مورد مناسبی پیدا نکرده بودم. یک روز زدم بیرون گفتم خدایا من نمیدونم باید چیکار کنم خودت هدایتم کن!

    هدایت شدم به سمت چهارراه پارک وی یه بنگاهی اونجا دیدم ذهن منطقیم گفت این بنگاه فقط خونه های اطراف رو میدونه که قیمتش خیلییی بالاس بیخیال. ولی قلبم گفت حالا که تا اینجا اومدی برو داخل و بپرس ضرر که نداره. رفتم داخل بنگاه یه آقای جوون بهتره بگم جوانمرد اونجا بود گفت که چقدر میخوای هزینه کنین و کدوم منطقه میخواین و…؟ بعد کلی راهنماییم کرد که با این قیمت کجاها بهتره خونه بگیرم. با موبایل و تلفن شخصی خودش چندین جا برام زنگ زد و چند مورد رو برام پیدا کرد. مورد آخری زنگ زد به یک بنگاهی دیگه و باهاش برای بازدید هماهنگ کرد. بعد گفت اینو حتما برین ببینین. بارون شدیدی میبارید گفت من تو اون منطقه زندگی کردم اگر میخواین باهاتون میام که راحتتر پیدا کنین. من فقط میخوام یک کار خیر برای شما انجام بدم همین!

    بنده خدا پاشد با اتوبوس باهام اومد و تو اون بارون منو دم در اون خونه رسوند و رفت حتی یک شماره تلفن ازم نخواست که بعدا بخواد پورسانتو بگیره یا موارد دیگه!

    منم رفتم خونه رو دیدم و عاشقش شدم و بعد هم به طرز شگفت انگیزی همه چیز دست به دست هم داد که این خونه رو بگیریم!

    قبلا که با آموزه های شما آشنا نبودم اصلا چیزی به اسم هدایت خداوند رو نمیدونستم اما بتدریج که مفهوم هدایت رو بیشتر درک کردم دیدم ای بابا این هدایت که اینهمه استاد در موردش حرف میزنه چقدر در مورد من هم اتفاق افتاده حتی بدون اینکه بدونم.

    بینهایت سپاسگزارم که این فایل ارزشمند رو تهیه کردین. نمیدونین که چقدر ایمانم به هدایت خداوند بیشتر شد. من قبلا بشدت به تلاش فیزیکی و نابرده رنج گنج میسر نمیشود باور داشتم اما الان خیلی دلم میخواد تمام کارامو هدایتی پیش ببرم خیلی راحت و ساده و خووووددددبخودددد. چون اگر باورامون درست باشه خداوند همیشه به راههای ساده و راحت هدایت میکنه نه راههای سخت و پیچیده و طاقت فرسا.

    چقدر با دیدن این فایل خواسته هام واضح تر شد استاد جان. با این تعریفایی که همیشه از فلوریدا میکنین و این فایلهای زیبا از طبیعت و آب و هوای این ایالت بدجوری عاشقش شدم.🏞

    ان شاءالله که در زمان مناسب منم میام ایالت فلوریدا همسایه شما میشم و خودم رسما میشم مربی خصوصی شما و خانم شایسته عزیزدل. 😀💪

    چه جالب که ایشون اون زمانی که شما از مسدود شدن کارت و پس دادن ماشینتون یه ذره ناراحت بودین چقدر زاویه دیدشون به این ماجرا خیر بود حتی تو این موقعیت از خود شما هم مثبت اندیش تر بودن و به شما گفتن که حتما این اتفاق خیره و به نفع شماست و خداوند داره بهتون میگه که شما قراره از اروپا برین آمریکا! و دوباره اون تابلوی بزرگ از ایالت نیویورک و مجسمه آزادی رو میبینن و این نشونه هدایت به آمریکا تایید میشه. توی سفارت هم ایشون هدایت میشن به مسئولی که میتونه فارسی باهاش صحبت کنه و شما هم بعد به ایشون میپیوندین!

    توی یکی از قسمتهای سفر به دور آمریکا هم مریم جان گفتن باور کرده بودن که از نظر خداوند هیچ مرزی وجود نداره و خیلی راحت شرایط مهاجرتشون به امریکا فراهم شد.🤩

    استاد یادمه یه بار گفتین مثل یک پادشاه وارد خاک امریکا شدین!😭 اشکام سرازیر شد! من اگه به راستگویی شما ایمان نداشتم باورم نمیشد! مگه میشه چمدونای همه رو بگردن ولی مال شما رو نگردن اونم چی تو یکی از چمدونا بار ممنوعه یعنی آجیل داشتین😁 خدایا منم میخوام منم چنین حدی از هدایتت رو میطلبم. من رو به سمت خواسته هام هدایت کن همینطور که تاحالا هدایتم کردی و خیلی جاها اصلا حواسم نبوده و فک میکردم خودم دارم کارامو میکنم.

    یه جاهایی هم که مغرور شدم و وجود تو رو نادیده گرفتم با کله خوردم زمین.

    اولین باری که سوره لیل رو خوندم تن و بدنم لرزید برداشتم از این آیه ها

    فَأَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی«۵» وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی«۶» فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری«۷» وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی«۸» وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی«۹» فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری«۱۰»

    این بود که هر کس هدایت خداوند رو باور کنه به راه آسان هدایت میشه اما هر کس که دچار بخل و غرور بشه و خودشو بی نیاز از خدا بدونه، به راههای سخت هدایت میشه چون در هر صورت به قول خدا إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی«۱۲» همانا هدایت بر عهده ماست. هم هدایت به راههای آسان هم هدایت به راههای سخت.

    دیدم عه آره دقیقا داره درست میگه: هر دو حالتشو دقیقا تو زندگیم تجربه کردم. وقتی از خدا کمک خواستم هدایتم کرد ولی وقتی مغرور شدم و فک کردم همش تلاش فیزیکی خودمه، کارهام به سختی پیش رفت!😬

    حالا که باورم در مورد هدایت خداوند قویتر شد میخوام بیشتر تلاش ذهنی به خرج بدم و دقیقا در همین شرایطی که هستم، با تغییر زاویه دیدم و باور به اینکه: هر اتفاقی میفته به نفع منه و بعد از هر سختی آسانی است! مدت زمان بیشتری احساسمو

    خوب نگه دارم و از زندگیم بیشتر لذت ببرم و شادتر و رهاتر و سپاسگزارتر باشم تا خداوند منو به مسیرهای راحت و آسان و خودبخود هدایت کنه.

    خیلی فایل باحالی بود استاد دم شما گرم💟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    به نام خداوند غفور رحیم

    سلام سلامی پر از انرژی به استاد عزیز خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز

    خدای هدایت گر عزیزم که من رو به این اگاهیی ها هدایت کرد و کمکم کرد قدرتش و معرفتش رو دوباره یادم بیارم و حالم عمیقا خوب بشه

    دوروز پیش به تضادی برخورد کرده بودم سرم پر بود از نجوا

    اگاهانه اومدم تو سایت و سعی کردم توجه ام رو بزارم روی مواردی که میخوام وارد زندگیم بشه

    خب خدارو شکر خدای عزیزم گفت بزن رو نشانه من منم زدمو اومدم اینجا

    اولا که اروم اروم شدم ایمانم شعله ور شد و ترس ها ضعیف تر یادم اومد که اون خدایی که زندگی من رو انقدر بهبود داده از این به بعد هم همون خداست که همه چیز رو برام اسان قرار میده انقدر شیرین و راحت که فکرشم نکنم به شرط اینکه اجازه بدم بهش اجازه بدم که فرمون زندگیمو بگیره دستش مثل هر بار تسلیم بودنم که انقدر خوشگل انجام داده بود که فکرشم نمیکردم

    به قول استاد اگر بخوام از هدایت هام بگم نمیدونم کی تموم بشه انقدر زیاده که …..

    میدونی من هر چی بیشتر فایل میبینم بیشتر به حرف های استاد گوش میدم و فکر میکنم حس میکنم هرچی با خدا رفیق تر هر چیی عاشق تر هر چی متوکل تر هر چقدر توحیدی تر باشی و روی خدا بیشتر حساب کنی در مواردی که چیزی دیده نمیشه ایده ای نداری راه رو بلد نیستی نمیدونی باید چیکار کنی اونجا باید دستتو بزاری تو دست الله حرفشو گوش بدی نشانه هاشو ببینی شکر گذار و متوکل باشی از اون کمک بخوای نه غیر اون زیاده خواه باشی و روی قدرتش حساب کنی اره خدا بیشتر خوشش میاد اره باید بیشتر بهش اجازه بدم مثل یوسف بدوم به سمت در اون درارو باز میکنه اره به همین سادگی عاشقتم خدا مرسی

    بزار در رابطه با هدایت ثروت بگم که در رابطه با همین موضوع هم قبل این فایل یه مقدار نگران بودم موضوع ثروت موضوع مشتری

    یخورده سخته نوشتنش یعنی تو کامنت نمیشه کامل به جزئیات پرداخت ولی سعی میکنم هم یاد خودم بیارم هم خوب به اشتراک بزارمش

    چند سال پیش که من من دانشگاه قبول شدم

    رشته نرم افزار خب عملا هیچی پول نداشتم سال 95 یک ملیون تومن هم از خودم نداشتم

    دنبال کار بودم که مخارج دانشجوییمو در بیارم

    گشتم دنبال یه فروشگاه که فروشندگی کنم خب خیلی هدایتی یه مغازه پیدا شد که قبول کنه به صورت پاره وقت پیشش کار کنم میدونید هر چی بیشتر میگذشت من میفهمیدم که من به کسب کار شخصی و بیزینس بیشتر علاقه دارم صاحب کارم کلا مغازه رو داد دست من بچرخونم خب این باعث شد خیلی تجربه من بیشتر بشه در خرید پلرچه تولید و فروش یواش یواش با دیدن قیمت مناسب مغازه های اونجا و با دیدن الگو هایی که فروشنده بودن و مغازه اجاره کرده بودن و موفق شده بودند خواسته مغازه دار شدن در من شکل گرفت یلنی یجورایی این هارو خدا نشون من میداد چون من میل شدیدی به پیشرف داشتم و دائم با خدا حرف میزدم و ازش میخواستم که کمکم کنه تا کمک خرج خانواده بشم مادرم اون موقع سر کار میرفت و خرج خونه میداد این موضوع رو مخم بود بعد از دوسال کارگری به مادرم گفتم نمیخواد بری سر کار من مغازه میزنم یه مقدار پول جمع کرده بودم یه مقدارم مادرم داد گفت منم سهم میزارم تو میخوا به من کمک کنی خلاصه خدا مقداری پول برام جور کرد و یسری ادم دورم جمع کرد خود خدا مثلا یکی از همسایه ها که سن زیادی داشت گفت محمد بیا زنگ بزنم با صحب مغازه ها ببینم کدوم مستاجر میخواد خالی کنه تو بگیر مغازه رو بدون اینکه من درخواست انچنانی بکنم افتاده بود دنبال کارام صاحب مغازه اومد با مبلغ مناسبی برام مغازه رو قرار داد بست زفتم با مبلغ کمی جنس خریدم کلی هم اشتباه داشتم در خرید جنس ولی یه ذوق و یه اعتمادی به مسیرم و یه امید و حسابی روی خدا باز کرده بودم که الان نتیجشو براتون میگم یه سری ادم اومدن با پیشنهاد خودشون به صورت امانی و چکی بهم جنس دادن البته الن کامل دسته چک رو از کسب کارم حذف کردم با هدایت خدای مهربانم به اموزه های استاد عباسمنش

    خب اون موقع خیلی چون ریسک نمیکردم و حس خوبی داشتم همه چیز به نفعم پیش میرفت

    اقا یسری ادم اومدن بهم قفسه دا ن یسری مانکن و خدا همه چیز رو محیا کرد مدتی کاسبی کردم و سود روی سود میومد

    من طی اون دوسال کارگری توجه کرده بودم که یسری از همسایه ها مشتری هایی دارند که شرکت و ارگان ها هستند که میان و از اونها به صورت عمده به صورت نقدی خرید میکنند

    قبلا در ذهنم گفته بودم که چقدر خوب این خواسته در من شکل گرفته بود گفته بودم خدا چقدر خوب میشه ما هم از این مشتری ها داشته باشیم البته اون موقع برای صاحب کارم کار میکردم در کت شلوار فروشی خب یه روز که در مغازه خودم ایستاده بودم بعد از سه ما از افتتاح مغازه ام یه پیر مردی داشت رد میشد من با لبخند گفتم پدر جان خوش اومدی تشریف بیار مدل های من رو هم ببین با لبخند و روی خوش گفت بله حتما اومد تو مغازه دست گذاشت روی یه کاپشن و گفت چه دوخت تمیزی چه محصول با کیفیتی این رو میتونی پونصد تا دونه ازش به من بدی خب من تک فروش بودم با تعجب بهش نگاه کردم یه مکث کردم گفتم بله من تولید کننده ام فقط باید بهم زمان بدید تا بدوزم براتون اصلا اون حرف هارو خدا جاری میکرد بر زبانم گفت قیمت گفتم اجازه بدید تا صبح قیمتشو رو اون تعداد اعلام کنم خدمتت گفت پس من جایی نمیرم بر میگردم خونه گفتم چشم برید خیالتون راحت

    همون موقع رفتم پیش یکی از همکارام که سن بالایی داره و سی چهل سال تجربه کار هم سن پدرم هستش

    گفتم اقا سعید یه نفر اومد پیشم این کاپشنو عمده خواست گفت ولش کن در دسر داره و پولتو نمیدن کار تولید میکنی خراب از اب در میاد

    به قول استاد دیدم داره چرت و پرت میگه گفتم اقا یا علی اصلا تو خوبی خخخخخ

    فردا پا شدم رفتم پیش همون تولید کننده که کاپشنو خریده بودم ازش باهاش صحبت کردم گفتم این کار باید این قیمت برام بزنی این خ مات گلدوزی چاپ اینجور چیزارم انجام بدی گفت اوکی

    زنگ زدم به مشتری مشتری هم از ارگان بزرگی بود خیلی شناخته شده نجوا ها میومد که چرا باید از تو بخرن وقتی این همه ادم تولید کننده … هست چرا از تو یه الف بچه که نوزده سالته (موضوع برای چهار سال پیشه) سال 98 منم اون موقع با قوانین الهی اشنا نبودم ولی تو ذهنم جواب های خوبی میدادم به خودم میگفتم خدا خدا داره این کار هارو برام امجام میده روزی منه اره خلاصه زنگ زدم مشتری گفتم اوکیه قربان بیست روزه تحویل میدم گفت دوتا نمونه بفرستید رییسمون ببینه خلاصه از جاهای دیگه تولید کننده های قدیمی و شناخته شده هم نمونه اورده بودند ولی خدا کار هارو انجام داد و مشتری

    پیش پرداخت داد بدون هیچ ضمانتی چند ده ملیون که اون موقع مبلغ قابل توجهی بود داد به من و گفت برو کار رو انجام بده خلاصه انجام دادیم تحویل دادیم تصفیه کردیم اون موقع اون پول خیلی کمکم کرد دوباره با اون پول جنس ریختم تو مغازه چندی گذشت منتظر شب عید بودیم شب عید سال 98 اولین شب عید کاریم بود که برای خودم کار میکردم کلی چک کشیده بودم ( الان به لطف خدا چک حذف شده از کسب کارم )

    صد ملیون چک یهو پندمیک شد اول برج دوازده اون مسئله اومد و اعلام کردند مغازه ها طعطیل خب من موندمو صد ملیون چک ولی حالم خوب بود گاهی حالم بد میشد ولی امید داشتم به همون خدایی که اون مشتری هارو اورد ه بودو اون همه کمکم کرده بود اون موقع با استاد اشنا نبودم ولی یه کلیپ یک ساعته از قانون جذب داشتم هی اونو نگاه میکردم و کتاب چهار اثر هم گی گاهی میخوندم تو همون طعطیلات اقا بعد تعطیلات اومدیم و من تو مغازم خیلی جنس داشتم به اندازه ای که میشد یه مغازه دیگه بزنی باهاش اقا یهو همسایمون خالی کرد چند نفر هم میخواستن اون مغازه رو منم پول نداشتم دوستم گفت بیا من پول میدم این مغازه رو اجاره کن منم گفتم باشه ولی فعلا نمیتونم برگردونم بهت گفت اوکی مغازه رو گرفتم یه نفر فروشنده هم به صورت جادویی هدایتی اومد پیشم کارکنه یهو تلفنم زنگ خورد همون مشتری عمده بود گفت اقای مردان نژاد دو هزار تا پیراهن شلوار میخوام میتونی تولید کنی گفتم بله تمام وجودم داشت سپاسگذاری میکرد حالا هیچ ایده ای نداشتم که چجوری پارچه بخرم خیاط از کجا بیارم به همین فروشنده ای که تازه استخدام کرده بودم گفتم خیاط پیراهن میخوام گفت بیا این شماره خیاط پیراهن من موندم همینجوری اره الله اینجوری کا ر انجام میده

    و خیلی هدایتی خیاط شلوار دوز پیدا شد و هدایتی کلی مشتری دیگه بهم خورد و من شدم تولید کننده لباس های اداری و لباس کار و.. به لطف خدا اره گاهی وقتا یادم میره که خدا چقدر کار برام نباید بی معرفتی کنم باید یاد خودم بیارم و به خودم بگم چقدر کار برام انجام داده و به همین شکل میتونه هر چیز دیگه ای که بخوام رو بهم بده به شرط این که روند رو یادم نره در مسیر بمونم روی خودم روی ذهنم کار کنم و یکتا پرست و موحد باشم خدا جونم خیلی جاها دستمو گرفتی ممنونتم عاشقتم

    استاد عزیز مرسی که بعث شدی انقدر در خودم کنکاشت کنم و به یادم بیارم روند رو روند هدایتی و متوکل بودن الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      محمد رضا اسدی گفته:
      مدت عضویت: 1305 روز

      سلام اقای مردان نژاد داداش گلم اینقدری ازخوندن داستانت مسرور شدم که حد نداره

      محمد جان چقدر ایمانم بیشتر شد تقویت شد چقدر داستانت قشنگ بود

      چون خودم هم فروشنده هستم دقیقا حس کردم چه اتفاقی افتاده برات و خیلی خوشحال شدم اونجایی که گفتی دنبال مغازه بودم کار خودمو شروع کنم و یکی از همسایه هامون همینجوری اومد افتاد وسط …خخ و افتاد دنبال کار های مغازه ی من بدون اینکه ازش بخوام زنو زد چند جا و پیگیری کرد و خلاصه دست خدا شد برات چقدر تحسین کردم حضور خدا رو توی مسیر خواسته هامون شما خواسته داشتی و صد در صد توی دلت سپرده بودی به خدا و خدا چقدر قشنگ اومد برات خدایی کرد به وسیله ی اون همسایه کار های مغازه ت رو درست کرد همون جریان هدایتی که استاد میگه همون سپردن بار همون توکل و امید به خدا

      چند بار رو برات تعریف کنم که این اتفاق برای خودم افتاده ؟

      همه این اتفاقای تو برای منم افتاده که حس کردم داری چی میگی

      چند نفر رو بگم که وقتی یه جایی گیر کردم یه مشکلی پیش اومده بدون اینکه کمک بخوام همینجوری خود خواسته پریدن وسط و مشکل منو حل کردن ؟؟

      چند نفر و بگم

      اخه مگه میشه دستای خدا رو شمرد؟!

      دیگه داره اشکم درمیاد

      من فقط توی اون لحظات گفتم خدایا خودت حلش کن کمکم کن و بعد مبهوت و حیرت زده موندم از اینکه چطور اون کار درست شده بود و اینقدر بدیهی و باور پذیر که من اصلا نفهمیدم یه معجزه اتفاق افتاده

      مطمئنم میدونی چی میگم

      و بعد اون خواسته ای که دیدی بقیه مشتری عمده دارن و از ارگان ها و ادارات بزرگ در تعداد بالا ازشون خرید میشه و دیدی که میشود

      و بعد گفتی عه …پس منم میخوام

      و با خودت گفتی جقدر خوب میشه منم مشتری عمده داشته باشم اینطوری تعداد بالا ببرن سود بیشتری در زمان کمتری داشته باشم

      چون باور کردی که میشه و خواستی و امید داشتی

      و بعد دیدی که دست خدا چطوری اومد

      چه لبخند عمیقی الان روی لبم هست……

      اون اقا اومد و گفت چه کیفیتی چه دوخت مناسب و تمیزی داره این لباس

      ( اینجاست که استاد میگه شما نیازی به تبلیغات نداری اصلا کیفیت کار رو ببر بالا …کار با کیفیت ارائه بده اگه همون کار رو هزار تا هزار تا روی.هوا نبردن؟

      اگه براش دعوا نکردن؟

      میبینی که چطور سر و دست میشکونن و از خداشونه که جنس باکیفیت از تو بخرن چون تو درستکاری و صداقت رو ارزش اصلی و سرمایه اصلی کارت قرار دادی

      تبلیغات ؟

      بیخیال اینقدر جنست رو میبرن که دیگه فرصت تبلیغات نداری از بس که مشتری زیاده و روز به روز بیشتر میشه

      به قول استاد خدا برای من تبلیغ میکنه مردم کی ان؟!!

      اونه که به دل اون مشتری میندازه بیاد از من یه جوون تازه کار تعداد بالا.بخره کی.به جز اون میتونه اینکارو بکنه؟

      و بعد باز هم خدا هدایتت میکنه به تولیدی و براحتی اونا.قبول میکنن ( از خدا خواسته )

      و بعد براحتی و با عزت و.به زیبایی جنس ها رو تحویل مشتری میدی

      مشتری که گفت من.جای دیگه نمیرم

      فردا میام همین جا

      این یعنی اونی که بخواد بخره میخره

      اونی که باید دست خدا بشه برای رسوندن سود و روزی به من اون میاد و میخره

      خدا میرسونه

      این دوتا جمله تمام نگرانی های منو تار و.مار میکنه قشنگ

      دارم تبدیل به باور میکنم اینها رو

      و وقتی شما حست رو.خوب نگه میداری بعد از اون تعطیلی و اون داستان ها خدا عنوان دوستت دوباره به کسب و کارت پول تزریق میکنه و میگه.محمد بیا طبق قانون احساس خوب مساوی اتفاق خوب

      تو مثل 90 درصد بهم نریختی و تقریبا حالت رو خوب نگه داشتی حالا اینم اتفاق خوب که دوستت بهت پول داد و اجاره کردی و بعد گفتی حالا قرض هام و چطوری بدم دوباره خواسته شکل گرفت امید پشتش اومد به همون خدایی که بار ها خواسته ت رو اجابت کرده به طور معجزه آسا خیلی ساده و.بدیهی و آسون

      و گفتی همونطور که قبلا رسوند الانم میرسونه و باز هم ایمان خودت رو نشون دادی و.بازم ادعونی استجب لکم!

      خدا دوباره زنگ زد بهت گفت ایندفعه هزار تایی بده بیاد مه میخوام پول بریزم به کارتت جون ایمانت رو نشون دادی باید طبق قانون نتیجه ت رو نشونت بدم

      و خدا و باز هم خدا و بازم هم.کارت راه افتاد بازم مشتری باز هم روزی سان روزی رساند از جایی که حتی فکرشم.نمیکنی

      و چنان روزی رسان روزی رساند

      که صد عاقل از آن حیران بماند

      عاشقتم محمد عزیز

      عاشقم استاد عزیز

      و ممنونم که گوشه ای از نشون دادن ایمانت و موندن توی احساس خوب و خواسته با باور شدن

      رو برامون تعریف کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        محمد مردان نژاد گفته:
        مدت عضویت: 1163 روز

        به نام خدای مهربان و هدایتگرم

        سلام عرض ادب اقا اسدی گل خیلی ارادت دارم دوست عزیز

        سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته نازنین و دوستان گل که کامنت رو میخونن

        اقا اصلا یه طوری احاطه شدم با معجزه همزمانی و هدایت الله کهدنمیدونم چطور راجبس حرف بزنم تک تک سلولام سپاسگذار خدای مهربانم هستند خیلی احساس خوبی دارم پشتم گرمه گرم بخدا به وجود و حضور نیروی کمک کننده ی خدا

        چرا میگم همزمانی اقا اسدی من این کتمنتی که شما حوابش رو دادی یک ماه پیش نوشتم از لحاظ مالی به شدت نیاز پول داشتم چون دسته چک ندارم و دارم نقدی کار میکنم و کاملا توکلم به الله هستش که کار هارو جلو ببره خب اون مشتری که صحبت کردم در کامنت قبلی اون پیر مرد که مسئول خرید اون شرکت بود سه سال از من خرید کرد و باز نشست شد و کاملا با من رفیق شده من رو تحسین میکنه و حتی الان که حدود دوسال هست دیگ از من خرید نکرده برای شرکت گاهی به من زنگ میزنه و حالن رو میپرسه و از من به عنوان یک مشتری کاملا رضایت داره مسئول خرید جدید شرکت پارسال به من درخواست خرید داد و سر قیمت و یکسری توقعات بیجا معاملمون نشد

        تمسال تو این چند روز که تقریبا تایم خریدشون هست چند بار به ذهنم رسید که بهش زنگ بزنم و بگم از ما خرید نمیکنی ؟؟ نمیخوای قیمت هامو جنس هامو ببینی به سریع به خودم گفتم محمد اون مشری رو کی اورد تو زندگیت و مشتری های عمده دیگه رو خب جواب مشخصه خدا به صورت جادویی اورد تو زندگیم

        گفتم خب اوکی عزت نفست رو حفظ کن و زنگ نزن بهش اون شمارتو داره اگر بخواد خرید کنه زنگ میزنه و با شرایطی که تو تعین میکنی ازت خرید میکنه

        و نه تنها اون بلکه خدا بینهایت مشتری بهتر از اون داره البته که خرید این مشتری برای من مبلغ خوبیه (دو سه میلیارد )

        ولی روزی رسان خداست بزار اون کار هارو انجام بده برات

        اقا من معمولا ساعت یازده میام در مغازه یه روز دو سه هفته پیش ساعت ده اومدم و یک اقایی اومد تو مغازه گفت لباس میخوام برای شرکتمون

        من هم گفتم که در زمینه پوشاک از لباس کار تا کت و شلوار من همه چیز تولید میکنم در بالا ترین سطح کیفی نمونه کار هامو نشون دادم بهش

        و گفت خدارو شکر عجب کسی رو پیدا کردم

        گفتم در خدمتم

        اقا صورت خرید این بند خدا 9/000/000/000تومان هستش

        من فقط میتونم بگم خدایا شکرت

        ببینید کسایی که دارید کامنت منو میخونید من جایی دارم کاسبی میکنم فروشگاه من در جایی هستش که هیچ ربطی به عمده فروشی نداره و مراکز خرید لباس های ادای جای دیگه هستش و من فقط این رو یک هدایت الهی از طرف خدا میدونم که این ادم هارو برای اجابت دعای من به سمت من میفرسته

        و جالبه اینم بگم من طی این چند ماه خیلی با خدا حرف زدم خیلی گفتم خدایا فقط تویی که ادم هارو وارد زندگی من میکنی ادم ها میتونه یک دختر برای رابطه عاشقانه باشه میتونه دوستان خوب باشه میتونه مشتری های فوق العاده باشه ولی خدا جون تویی که این کار میکنی من ایمان دارم و من هیچ کاری به جز درخواست از از دستم بر نمیاد این فرمون تو بشین من خسته ام من خوابم میاد من راه رو بلد نیستم من اینجارو نمیشناسم تو خدایی تو روزی رسانی تو ربی تو پادشاهی من بندتم وظیفم بندگیه تو درست کن مان تا اخر عمرم به همه میگم میگم که من چیزی نمیدونستم تو کردی تو ساختی تو خدا جونم خداجونم عاشقتم

        این نکته رو بگم من چند روز پیش توی یسری پیج های املاک ملک هایی دیدم با قیمت های هزار میلیارد ششصد میلیارد و …

        به خودم گفتم میبینی دیگه میلیارد عادیه در صورتی که چند ملیون بیشتر تو حسابم نبود دیروز که رفتم هولدینگ پیش این حاجی که داره از من نه میلیارد خرید میکنه یه قرار داد نشونم داد که ششصد میلیارد خرید کرده بود و الانم که داره نه میلیارد از من خرید میکنه پرداختش براش کار اسونیه من هم با این که تو حسابم پول انچنانی نیست طوری برخورد کردم که برای من هم عادیه ولی به شدت در درون بابت این مبلغ از خدا تشکر کردم

        خلاصه که چنان روزی رسان روزی رساند که صد عاقل در ان حیران بماند شکر

        اقا اسدی خیلی مخلصم داداش ممنون بابت حس خوبی که بهم دادی اره من همچنان و تا اخر عمرم بجز اون نیروی الله ری هیچ چیز دیگه ای حساب نمیکنم چون همه چیز اونه اون خدا الله رب

        اونه که من رو هدایت کرده تا با ادم حسابی هایی مثل استاد عباس منش مثل خانم شایسته مثل شما دوست خوب همنشین باشم از شما ها ورودی بگیرم خواسته هام در بالا ترین استاندارد شکل بگیره با دیدن زندگی استاد شکر شکر خدا واقعا خدا برای من بالا ترین حد لذت از زندگی رو میخواد که من رو اورده اینجا تا ظرفم بزرگ بشه چون برای کار های بزرگ باید ادم بزرگی بشم شکر شکر

        مرسی اقا اسدی در پناه الله شاد سلامت ثروت مند باشی ارزوی موفقیت دارم برات رفیق

        من هم دوستت دارم

        استاد خوبم عاشقتم شکر گذار خدا ام برای وجودت

        مرسی خانم شایسته نازنین

        الهی شکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محمد رضا اسدی گفته:
          مدت عضویت: 1305 روز

          باز هم سلام باز هم ثروت و بی نیازی از خلق و نیاز به خود خدا که تنها منبع ثروت و روزی و نعمت و.عزت و شادی و.ارامشه

          محمد عزیزم ممنونم از لطفی که نسبت به من داری

          عزیز دلی برادر

          من با خودم داشتم روی اون دو سه میلیارد حساب میکردم که شاید اون بنده ی خدا بده یا نده

          بعد خدا یکی دیگه رو فرستاد 9 میلیارد ازم خرید کرد!

          از جایی که حتی فکرشو نمیکنیم

          درک من از روزی رسان بودن خدا ناچیزه

          اون 9 میلیارد نتیجه باور و باز هم خواسته ی خودت بود

          فراوانی و یه کم بیشتر باور کردی و بعد یه کم بیشتر دریافت کردی

          نوش جونت باشه سودی که حاصل میشه برات

          سودی که نتیجه ی باورت بود

          ما نون.باورمون رو میخوریم

          نه نون بازومون

          این کامنتت هم خیلی فرکانس ثروت و فراوانی داشت و منکه خیلی حس خوبی گرفتم و کمکم کرد ایمانم قوی تر بشه

          خیلی عزیزی

          موفق باشی و ثروت روز افزون داشته باشی اقای مردان نژاد دوستداشتنی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    A گفته:
    مدت عضویت: 2090 روز

    استاد استاد استاد

    این فایل ها دقیقا حال منو جوری خوب میکنه که ساعت چهار نیمه شب دقیقا وقتی که فردا باید سرحال باشم برای سیزده بدر

    خواب رو از سرم میپرونه

    و من میدونم که سرحال بودن اصلا ربطی به ساعت خواب نداره

    اصلا ربطی به استراحت خوب نداره

    بارها شده که حال دلم خوب نبوده و تمام روز در رختخواب بودم و حتی انرژی ریختن یه چای برای خودم رو نداشتم

    و یه وقتایی هم مث الان بی خوابی زده به سرم پر از انرژی هستم و نیمه شب برای خودم مفصل ترین غذا رو درست کردم و میدونم که فردا ( با وجود بی خوابی امشب ) سرحال ترین روز و دارم

    من میدونم ک هروقت حال دلم خوب باشه همه انرژی های عالم میان تو وجودم

    امشب حالم عالیه

    چون من هروقت خیلی خیلی خیلی امیدوارم سر از سایت در میارم

    و کامنت مینویسم

    چون هروقت ناامیدم میگم ولش کن حوصله ندارم برم سایت حوصله ندارم برای خودم حتی غذا درست کنم حوصله ندارم به هیچ چیز قشنگی فکر کنم یا عمل کنم

    من میدونم که وقتی حالت خوبه دست به عمل تر میشی

    حس خوب معجزه هارو رقم میزنه

    از هدایت گفتی … میخوام بگم همه چیزای عصر حاضر آسان تر شده

    خدا راست میگفت که ما برای شماآسانی را اراده کردیم

    من حتی در همین مسیر هدایت خدا هم روند تکاملی آسان شدن رو میبینم

    زمان پیامبر چقدر هدایت شدن سختر بود

    افراد باید پنهانی و یواشکی میومدن خونه پیامبر تا براشون از خدا بگه تا حال دلشون رو خوب کنه و چه داستانی داشتن برای شنیدن حرفایی که ایمانشون و قوی کنه چقد داستان داشتن برای گرفتن هدایت… و الان بعد از این همه سال میبینیم که هدایت الله یکتا چقدر با گذراندن روند تکاملیش آسانتر و در دسترس تر شده.

    من با یه کلیک میتونم بیام اینجا و با کلی آدم حرفای هدایتی خدا رو رد و بدل کنم

    لازم نیست نصف شب و پنهونی بیام کفار منو نبینن … الله اکبر

    چه شرایط آسانی داریم برای هدایت

    استاد میتونه از اون سر آب ها و اقیانوس ها به فاصله یک ثانیه فایل هدایتی که خدا بهش کرده رو آپلود کنه و فقط یبار بگه و ما هزار بار پلی کنیم و بشنویمش بصورت نامحدود در دسترسه برای پلی شدن

    بدون اینکه استاد خسته شه من هزاران بار حرفاشو تو خونه خودم تو هرساعتی دلم میخواد تو راحترین حالت دراز کش خودم می شنوم

    من میگم این هدایته خیلی راحت و آسان شده

    چیزی به اسم جی پی اس که طوفانی به پا کرده در مسیر هدایت تمام انسان ها

    خدا قوانین فیزیکش حرف نداره

    روزانه میلیون ها انسان از طریق جی پی اس مورد هدایت الله یکتا قرار میگیرن و به مقصد دلخواهشون میرسن

    بدون اینکه تلاش زیاد و طاقت فرسایی کنن

    من جی پی اس رو هدایت الله میدونم

    چرا فک میکنیم هدایت فقط باید حالت رازآلود و الهامی و بطن دار باشه؟ چرا فک میکنیم باید زور بزنی تا خدا بعد مدت ها یه چیز کوچولو بهت بگه؟ چرا فک میکنیم به جی پی اس اعتماد کردن چیزی مخالف هدایت الله هست؟

    چرا ذهنمون به دروغ میگه به جی پی اس اعتماد داری ولی به هدایت خدا اعتماد نداریم؟

    جی پی اس همون هدایته نوین خداست همون آسان و سهل شدنی هست ک خدا خودش وعده اش رو داده

    من به همه چیز به چشم هدایت الله نگاه میکنم

    هدایت الله آسانه

    خدا هی داره واضح تر میکنه راهای هدایت کردنشو

    ولی چرا ما میخوایم بگیم نههه این هدایت نیست و هدایت ینی یه چیزی ک نمیفهمی و باید خیلی اگاه باشی و هی سخت و پیچیدش میکنیم؟

    هدایت میتونه به راحتی صورت بگیره

    به راحتی یه کلیک روی اپلیکیشن

    خدا مریض نیست ک بنده هاش و عجیب و غریب آزمایش کنه و راه و یه جوری نشونشون بده که گیج بشن یا نتونن قشنگ و واضح بفهمنش …

    حداقل خدای من خیلی آسان تر از این حرفا هدایتم میکنه

    من باور دارم که هدایت انقدر آسانه که نمیتونی انجامش ندی انقدر شور و اشتیاق با خودش میاره که خودبخود به سمتش میری

    مگه من وقتی جی پی اسم بهم میگه از این طرف برو لجبازی میکنم؟

    باقی هدایت خدا هم همینطوریه .. لجبازی در کار نیست

    من قدرت انتخاب در ورودی های ذهنم دارم ولی وقتی یه ورودی و انتخاب کردم اتفاقات و هدایاته بعدش که نتیجه اون ورودی هست لاجرم اتفاق میفته

    من انتخاب میکنم چیو باور کنم چیو تکرار کنم ولی بعدش دیگه خودش میبره منو به سمت همون ورودی ها

    قدرت انتخاب من تا همون حد بود

    پس از قدرت انتخابم بهترین استفاده رو میکنم وقتی میدونم انقدر ورودی هام حساسه و لاجرم منو به سمت خودش میکشه دیگه تمام تلاشمو میکنم که تقوی رو در بالاترین حدش اجرا کنم . در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 2581 روز

      دوست عزیزم

      کامنتت از زاویه دیگه ایی بود خیلی اسون نگر و دقیق

      مثال واضح و روشن که دیدم رو بسیار باز تر کرد نه تنها فقط در هدایت بلکه سپاسگزاری اسون گرفتن کارا که اصن میشه جور دیگه ای هم به مسیله نگاه کرد

      ممنونم که دیدگاه زیبات رو با ما به اشتراک گذاشتی

      در پناه الله یکتا باشی🪴

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سعيد كيان گفته:
    مدت عضویت: 3951 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سید جان من بعد از دانشگاه خاطر ندارم که به شخصی لقب استاد داده باشم حتی کسانی که توی جایگاه اجتماعی وجه معتبری داشتند و دارند ، اما شما تفاوت شگرفی دارید با تمامی افرادی که حتی راسخون فی العلم هستند و من فکر میکنم دیدگاه همه چیز خواهی شما این تمایز رو ایجاد کرده . چون هرکسی رو من میبینم برای رسیدن به پول ، عرفان رو رها کردن , برای رسیدن به عرفان ، پول رو رها کردن ( یا حتی نرسیدن ! ) برای رسیدن به سلامتی ، ثروت رو رها کردن و وقتی میبینم شما یک همه چیز دارا هستید احساس بی نهایت میکنم ، احساس میکنم چقدر ما زندگی رو محدود کرده بودیم برای خودمون .

    واقعیتش اصلا این کامنت رو برای درج شدن در سایت نمینویسم و خیلی هم راغب به منتشر شدنش نیستم چون فقط مطمئن بودم شما یا مریم خانم این کامنت هارو صد در صد میخونید دارم براتون این کامنت رو مینویسم .

    چند روزی بود درگیر گوش دادن به فایل های دانلودی جدید بودم که کدوم رو اول گوش بدم کدوم رو بعدا که هدایت شدم به این فایل

    فقط خواستم بگم چقدر این فایل من رو منقلب کرد

    سید جان واقعا درست میگی ، بشر بدجور فراموش کاره یعنی من نمیفهمم این چه جریانیه که من یا امثال من که میان انقدر روی خودشون کار میکنن و نتایج که هیچی معجزه پشت معجزه شروع میکنه رخ دادن بعد یهو فراموش میکنن داستان چی بوده , چطور باید جلو برن , چه روندی بوده که اینارو به اینجا رسونده !

    بعد از دیدن این فایل من اومدم توی اتاقِ کارم پای سیستم و خداشاهده گریه ام بند نمیومد ! الان بعد از 1 ساعت کمی حالم جا اومده و دارم تایپ میکنم و هنوز هم بغض گلوم رو گرفته .

    این همه چیز دیدم تو این سفر تغییر ، این همه تجربه داشتم که بابا دویدن لازم نیست فقط لذت ببر و انجام بده و منتظر جوابش باش. باز شروع کردم به دویدن و نفس نفس زدن و دقیقا جواب نگرفتن .

    این دسته از فایل ها که قرار میدید که جزئیات خیلی ریزی رو از روند زندگیتون بهش اشاره میکنید واقعا نمیدونید چه کمکی داره به ما میکنه

    و یکی مثل من رو از خواب غفلت مجدد بیدار میکنه .

    یکی از اهدافم اینه بیام فیفا بازی کنم سید جان :))

    البته از سال 2019 به بعد دیگه حرفه ای نزدم چون مخالف اهدافم دیدم ولی حریف قدری ام :))

    خیلی خیلی دوستون داریم سید و مریم عزیزم و با همسرم همیشه فایل هاتون رو نگاه میکنیم و داریم این مسیر و جلو میریم به امید روزی که به زودی بیایم همسایتون بشیم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    زمانی که استاد در خارج از کشور به سر می بردند کارت اعتباریشان به مشکل برخورد که دقیقا به نفع ایشان بود و خداوند به شکلی همزمانی ها را ایجاد کرد که این اتفاق رخ دهد. این نشانه ای از سوی خداوند بود.

    اگر ما هم بتوانیم هنگام مواجهه شدن با تضادها از زاویه ای به آن نگاه کنیم که به احساس خوب رسیده و ذهن خود را کنترل کنیم مفهوم آیه ی الخیر فی ما وقع در زندگی ما رخ خواهد داد و به خواسته های مان خواهیم رسید.

    باز هم در سفر به فرانسه با این که تضادهای زیادی را داشتند، بر روی نکات مثبت تمرکز و ذهن خود را کنترل کردند. نجواهای ذهنی همواره در حال گفتگو است ما باید بتوانیم بر آن تسلط یابیم و قدرت و حمایت و هدایت خداوند را به خود یادآوری کنیم تا زودتر بتوانیم به احساس خوب دست یابیم.

    در سفارت هم به صورت کاملا هدایتی و به آسانی به سمت فرد مناسبی هدایت شدند که با زبان فارسی صحبت کرده و بدون درخواست هیچ مدرکی در همان زمان ویزا را صادر کرد.

    هنگام سفر به آمریکا هم ارزان ترین و بهترین پرواز را به صورت هدایتی دریافت کردند. فرد مناسب دیگری استاد را به مکانی که برای ایشان بهترین بود و خودشان حدس نمی زدند راهنمایی کرد. همه ی امکانات برای استاد مهیا و حاضر بود تا بهترین اقامت را در بهترین کشور جهان داشته باشند.

    افسری که با دیگران رفتار تند و ناجالبی داشت با دیدن استاد و تمجید از لباس های زیبایشان با مهربانی برخورد کرده و با اینکه فرم مورد نظر را پر نکرده بودند فرم را تکمیل کرده و مهر تایید را زد. حتی چمدان ها را هم چک نکرده و استاد بدون آن که بتوان نمونه ای این گونه برای وارد شدن به این کشور را پیدا کرد به آمریکا وارد شده که خداوند نمونه ی عینی آیه ی انشراح را برای ایشان رقم زد که نتیجه ی باورها ، فرکانس ها، خلوص نیت ، صداقت، راستی، درستی و……استاد است.

    باز هم با هدایت خداوند برای گرفتن اقامت دایم به بهترین وکیل ممکن هدایت شدند و علاوه بر لذت بردن از مسابقات کشتی که همزمان با رسیدن استاد و سوت آغاز مسابقه در سالن بود برای گرفتن اقامت دایم نیز اقدام کردند.

    همه این اتفاقات نتیجه ایمان و باور و اعتماد به قدرتمندترین انرژی کائنات، خداوند است که تمام معجزات و هم زمانی ها را برای ایشان به وجود آورد و در بهترین زمان ممکن، اجازه اقامتشان را به بهترین وجه ممکن دریافت کردند که از زمانی که به آمریکا آمدند تا گرفتن اقامت، مدت بسیار کوتاهی به طول انجامید.

    ایالت فلوریدا که با نگاه توحیدی استاد هماهنگ تر و به سمت آن به آسانی هدایت شدند نیز یکی دیگر از معجزات خداوند بود.

    خداوند همواره در حال هدایت ما است اگر به او ایمان و باور داشته و پا در دل ترس های خود بگذاریم. قدرت تنها در دستان خداوند است و با نشانه ها ما را هدایت خواهد کرد. اتفاقات خوب پشت سر هم رخ خواهد داد و نتایج به قدری بزرگ خواهد بود که هیچ گاه برای ما قابل قبول نخواهد بود. خداوند ما را به هر مسیری که انتخاب کنیم هدایت خواهد کرد و باز کننده ی مسیر ما است. تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سعید لامعی گفته:
      مدت عضویت: 1193 روز

      سلام خدمت شما مهشید و شیرین خانم عزیز، دوستان خوبم در سایت فوق العاده مون.

      خیلی قسمت آخر کامنت تون به دلم نشست و یه جورایی برام نشانه بود ، و تاییدی برای مسیر فعلی ام.

      براتون آرزوی بهترین ها رو دارم ، و امیدوارم که همه ما از این فایل بی نظیر و کلا از مسیر بی نظیرِ این بنده ی واقعی خداوند درس بگیریم و جریان هدایت الهی را درک کرده و در عمل پیاده کنیم.

      ‌من هم یه نظری بدم در‌ مورد هدایت و یک کج فهمی شایع البته برای خودم بیشتر که اکثرا دارند؛قرار نیست ما هم از این مسیر مهاجرت کنیم و یا اصلا شاید مهاجرت نکنیم، باید مسیری که استاد تا اون روز سفارت طی چندین سال طی کرده و کلی آماده بوده و کلی درک و عمل داشته را هم مدنظر بگیریم. من خودم به شخصه در ابتدای مسیر به خاطر شخصیت ام که چیزی رو راحت قبول نمیکنم سعی کردم که بفهمم جریان چیه ، و این هدایت چجوریه ، خدا چجوری قراره به من بگه؟ زبان خدا چه جوریه؟ و خیلی سوالات دیگه که هنوز هم دارم و خیلی خوشحالم که بیشتر قراره بدونم ، چون همیشه سوال کردن برام منفعت داشته و هنوز هم داره. و پیشنهاد میکنم به دوستانم هم که بیشتر با خودشون و خدای خودشون حرف بزنن و ازش سوال کنن، باور کنید جواب میده ولی خوب به هرکس یه جوره خاص اگر آماده باشیم.

      به نظر من ما همیشه باید به یاد داشته باشیم قرار نیست همونی بشه که ما می خواییم ، ما فقط باید سمت خودمون که همین قوانین و آموزش های استاد هست رو درک و در عمل پیاده کنیم ، سمت خدا به ما مربوط نیست و ما فقط باید چشم بگوییم البته به شرط ایمان و اعتماد و تعهد برای رشد و پیشرفت.

      مرسی ازتون دوستان خوب و پاک و آگاهم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مهشید و شیرین گفته:
        مدت عضویت: 1252 روز

        به نام خداوند مهربان

        سلام آقای لامعی

        ممنون از لطف و محبت شما.اتفاقا ما از خواندن اول کامنت شما بیشتر احساس خوبی پیدا کردیم:

        سایت فوق العاده مون.

        واقعا درست گفتید چون ما احساس می کنیم سایت خونمونه و به شکلی دیگر، آرامش بیشتری داریم با خانواده بزرگمون در همه دنیا در ارتباط هستیم و از بودن کنار یکدیگر لذت می بریم و اکنون معنی فرکانس را بهتر درک می کنیم. خوشحال هستیم که برای ما کامنت نوشتید و نظرتان را گفتید. نظرات شما هم یکی از یکی معنادارتر، توحیدی تر و زیبا بودند. بله حتما به خاطر خواهیم داشت که بیشتر سوال بپرسیم و دوم به خدا بگوییم:

        چشم.

        سلامتی، موفقیت،شادی و لذت را برای شما آرزو داریم.

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: