تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پویا گفته:
    مدت عضویت: 1868 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    به نام خداوند هدایتگر

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    خدایا شکرت بابت این فایل زیبا

    استاد متشکرم ازت بخاطر اگاهی هایت

    من با تمام وجودم این فایل رو درک کردم چون بارها و بارها خداوند منو هدایت کرد

    بار ها هدایت کرد و عمل کردم و به نتیجه فوق‌العاده رسیدم

    و بار ها هم شده هدایت کرده اما من گوش نکردم و ضربه خوردم

    و الان دوست داشتم یکیش رو بنویسم اینجا یکیش خیللی برام واضح بود جز اولین هدایت هایم بود که ایمان منو چندین برابر کرد

    مینویسم تا هم ایمان دوستانم قوی بشه هم خودم بیاد بیارم و ایمانم قویتر بشه .

    نمیدونم متنش چقدر بشه اما مینویسم

    وقت خدمت من فرا رسیده بود و به هر دری زدم که نرم خدمت و نشد

    رفتم خدمت و در همان دوران سخت اموزشی توی دفترچه‌ای که به ما داده بودند که اموزش هارو بنویسیم من نوشتم خدایا من این شرایط رو برای خدمتم میخوام

    نوشتم

    غذای مناسب -8 ساعت خواب-وقت ازاد کافی -راننده سرهنگ باشم

    و همین شرایط

    همونجا من با یک پسری دوست شدم که با هم میچرخیدیم در پادگان

    یه شب منو برداشت برد انتهای پادگان تاریک بود منم کسی نبودم که همه جا رو برم همه جا رو بلد باشم

    خلاصه رفتیم نوشته بود حفاظت اطلاعات .

    شروع کرد در زدن دوستش که اونجا خدمت میکرد در رو باز کرد

    در همون حین که دوستم به مادرش زنگ زد

    منو اون یکی سرباز که اصلا تا بحال ندیده بودمش

    باهم اشنا شدیم در حد یک اسم و فامیل سلام و احوال پرسی.

    این موضوع گذشت اموزشی منم تمام شد و روز تقسیم من افتاده بودم توی همون پادگان و کلا هم دگ یادم رفته بود که توی دفترچه چنین شرایطی رو نوشتم.

    همون لحظه زنگ زدم به مادرم زار زار گریه کردم که من نمیرم خدمت .

    اومدم مرخصی با صحبت های عموم راضی شدم که برم و ادامه بدم خدمتم رو

    رفتم دوباره توی همون پادگان اما اینبار به عنوان سرباز خود پادگان بودم

    چند نفری بودیم که گواهینامه داشتیم و میتونستیم توی قسمت های مختلف پادگان خدمت کنیم که اگر نداشتیم که باید پست میدادیم

    و از این رو هم قسمت حفاظت منو برای خودش خواست و هم عقیدتی سیاسی

    فرمانده گفت حالا که اینجوره هر جا خودت دوست داری برو

    و یه حسی به من گفت حفاظت انتخاب کن و گفتم میخوام برم حفاظت اما باز هم سه نفر بودیم که میخواستیم بریم حفاظت و باید یک نفر انتخاب میشد

    یه روز با اسلحه پست بودم جلوی در پادگان و یه سمند اومد رد بشه منو توی یک نگاه شناخت همون پسر سرباز بود که من اونشب در حد احوال پرسی و اسم فامیل باهاش اشنا شدم گفت شنیدم میخوای بیای حفاظت گفتم اره و گفت میارمت

    و این اتفاق از اون شبی شروع شد که دستان خداوند منو برد و با ایشون اشنا کرد

    و خدااای من چه خدمتی کردم

    خواب که هر چقدر دلم بخواد

    وقت ازاد انقدرر داشتم که نقاشی میکشیدم از،بس حوصله‌ام سر میرفت

    راننده بودم با لباس شخصی

    و چقدرر بهم خوشگذشت توی،خدمت

    و خدایا تو چقدررر توانایی

    خدایا شکرت بابت تمامی نعمت هایت

    که اصلا نمیدونم کدومش رو باید شکر کنم

    خدایا شکرت

    بهترین هارو براتون ارزو میکنم

    اجازه بدین خدا هدایتتون کنه

    که خداوند قطعا و بدون شک شمارو به جای درست هدایت میکنه

    و اصلا همین امروز یه حسی بهم گفت برو توی سایت و جواب یک سوالم رو در اوایل همین فایل گرفتم

    خدایا باز هم شکرت هزاران مرتبه شکرت

    فعلا دوستان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 562 روز

      سلام جناب سهرابی عزیز

      واقعا پیامتون گیرا و زیبا بود و البته که برای من غریب نبود؛ بله برای خدا چیزی به نام ناممکن وجود نداره : او خداییست که به هر چیز که اراده کند فقط به آن امر میفرماید که موجود شو و آن کار بی درنگ موجود میشود. پس دوست خوبم همین خط فکری و همین باور رو بگیر و برو و به هیچ حاشیه ای توجه نکن. در پناه خدای مهربانی ها باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 663 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    حم ﴿1﴾

    حاء میم (1)

    عسق ﴿2﴾

    عین سین قاف (2)

    کَذَلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿3﴾

    این گونه خداى نیرومند حکیم به سوى تو و به سوى کسانى که پیش از تو بودند وحى مى ‏کند (3)

    یادآوری: خداوند تمام مخلوقاتش رو هدایت میکنه ( خودش داره میگه )

    لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿4﴾

    آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و او بلندمرتبه بزرگ است (4)

    یادآوری: چرا انقد دست و پا میزنی ؟! میخوای به چی برسی و چرا؟! هی اینو میخوام اونو می‌خوام ( خواستن خیلی خوبه کم هم نخواه زیاد بخواه چون طرف حسابت کریمه بی حساب می‌بخشه ولی حواست باشه گیر تله‌ی نجوا های ذهنت نشی هی بگی پس کو! کجاست! اینا نتیجه‌اش حالی بدی عهدحال بدی هم یعنی ناسپاسی ، ناسپاسی هم یعنی کفر ( شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت نعمت از کفت بیرون کند شکر همون حال خوبه دیگه! .‌‌… ) چی شد الان!؟ » : حواست باشه توی تله‌ی شیطان نیوفتی،، کدوم تله؟ ( تله‌ی کمبود: الشیطان یعدکم الفقر ) چه کمبود های درونی چه بیرونی تله‌ی مقایسه خودت با بقیه! که نتیجه‌اش حال بدی عه آقا چرا فلانی به این دستاورد رسید من هنوز اینجام! چرا اون میتونه روش تغذیه‌شو به این آسونی تغییر بده من نه! چرا اون مالی اینجاها رسید من نه ! چرا چرا چرا…. تمرکزتو از روی بقیه بردار فقط میتونی خودتو با قبلت مقایسه کنی اونم برای اینه که اگه نسبت به قبلت بهتر شدی خودتو تشویق کنی و با قدرت بیشتری پیش بری اگرم پسرفت داشتی یکم حرصت بگیره به خودت بیای و با قدرت ذهنتو کنترل کنی و سفت بچسبی به مسیر درست،،

    این افکاری که لبخندتو ازت میگیره ، افکاری که نتیجه‌اش میشه ناسپاسی چرا له این راحتی اجازه مچندن و شاخ و برگ گرفتن بهشون میدی! میمونن و راحت حالتو بد میکنن!! چراااا. چون بنده‌ی ذهنت شدی و هی اجازه میدی هر جا میخواد بره!

    بابا اینا ذهنته اینا تو نیستی ، تو ذهنت نیستی تو ناظر بر ذهنت هستی تو میتونی ذهنتو کنترل کنی بیشتر به درونت سر بزن ! حقیقت تو؛ « خداست! » ,, تو وصل به خدایی و اگه با منبع هماهنگ باشی خدایی گونه رفتار میکنی و صفات خدا رو در زمین به نمایش میگذاری! بابا خدا خودش داره یادت میندازه هر آنچه در آسمان و زمینه از آن خداست پس حرص نزن و آروم باش سپاسگزار هر آنچه هست و نیست باش،وضعیتی که داری رو بپذیر .. دومین نکته اینه که همیشه به خودت بگو که تو امتداد خدایی، خداوند آنچه در آسمان و زمین هست رو مسخر تو کرده . آخه چرا ؟مگه تو کی هستی !؟؟؟. تو خود اویی، خودتو کوچیک فرض کردی؟ چرا خودتو ارزون میفروشی میری دنبال بازی های ذهنت! ریموت زندگیتو میدی دستش!!!! ریموت زندگیتو بده دست رب ؛ ببین چیکار برات میکنه ! تسلیمش باش ببین زندگی چقدر ساده و لذتبخش میشه برات ، هر چی بیشتر تسلیم باشی بیشتر زندگیت شبیه صراط الذین انعمت علیهم میشی…..

    خدا میگه :

    غمت نباشه من عاشقتم :)

    حواست به عشقت باشه یکم:)

    کاریت نباشه تو فقط بخند:)

    جایی رفتی زود برگرد …

    قربونت برم که هر لحظه بیام پیشت منو عاشقانه میپذیری ! چنان عاشقانه دورم میگردی انگار نه انگار فراموشت کرده بودم!!!!

    ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

    سلام و درود و عشق فراوان خدمت استاد جااانم

    سلام و درود خدمت دوستان و یاران مسیر رشد و پیشرفت

    استاد باورم نمیشه همین که خواستم کامنت بنویسم خداوند هدایتم کرد به سمت قرآن و سوره شوریٰ اومد! معنی همشو خوندم و به اندازه ظرفم هدایتو دریافت کردم و آیات اولشو خدا با دستانم نوشت! الهی شکر الهی شکر

    تجربه ای که یادم اومد وقتی که تسلیم نبودم چقد همه چی پیچیده و سخت شد ! اولین کنکوری که رفتم ثبت نام کردم کلاس دوازدهم بودم هنوز معدلم معلوم نبود ؛ عزیزی که رفتم پیشش واسه ثبت نام خودش یه معدلی برام ثبت کرد و گفت هر وقت معدلتو گرفتی بیا تا ویرایشش کنم !

    امتحاناتم که تموم شد مدرسه گفت بیاین تا کارنامه موقت رو بدیم خدمتتون و اگه اعتراضی داشتین ثبت کنین!

    رفتم دیدم کارنامه موقت جان فقط نمرات درسامو جدا جدا زده و ظاهرن معدل رو نداده! وقتی( کارنامه موقت در دست) داشتم از مدرسه برمیگشتم یه حس قوی میگفت برو جایی که ثبت نام کردی و بهش بگو که معدل رو نگفتن، ولی متاسفانه به ذهن و عقل کپچک خودم گوش کردم که میگفت چرا بری وقتی معدلتو ثبت نکردن! به گفته عقلم نرفتم دیگه

    بعد چی شد!؟

    دقیق یادم نیست چی شد که بعد چند روز برای چی رفتم ! سوالی برام پیش اومده بود یا برا تکمیل اطلاعت رفتم نمیدونم! ولی یادمه که اون عزیز کلی ازم شاکی شد که چرا دیر رفتم معدلمو بگم که ویرایش کنه !! منم گفتم آخه جناب:) مدرسه فقط یه کارنامه موقت داده دستم معدل از کجا بیارم؟! گفت همه همون کارنامه موقتو واسه ما میارن خودمون معدلو براشون حساب می کنیم اما چون دیر اومدی معلوم نیست بشه ویرایشش کرد یا ن!!

    آخرشم درست شد هر پیچیده شد ولی یه درس درست حسابی بهم داد که هیچوقت یادم نره بیشتر از عقل خودم روی خدایی که این عقلو بهم داده حساب کنم …

    اگه به اون حسه گوش میکردم خیلی آسونتر میشد کارها پیش بره، دست من بود که انتخاب کنم آسون بشم برا آسونی ها یا آسون بشم برای سختی ها …

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر در مسیر طی شدن تکاملم برای تشخیص الهام از نجوا از اون زمان تا حالا خیلی بهتر شدم و سرعت عملم هم بهتر شده

    یه چیز دیگه که در مورد خودم فهمیدم اینکه وقتی هدف بلند مدتی دارم عمل کردن به الهامات برام سخته ولی کوتاه مدت باشه عملکردم بهتره! نمیدونم شاید باید از اهرم رنج و لذت درست استفاده کنم و هدفامو به قسمت های کوچیک تقسیم کنم…

    الهی ، ای که مرا خوانده ای / راه نشانم بده

    خدایا اگر هدایتم نکنی ، اگر منو متوجه هدایتت نکنی گمراه میشم …

    لطفاً بیشتر از همیشه منو حواس جمع کن تا نشانه ها رو جدی بگیرم …

    خدای قدرتمندم مرا آنی و کمتر از آنی به خودم وامگذار

    الهی آمین یا رب العالمین

    ،،،،،،،،،،،،،،،،

    سپاسگزارم استاد عزیزم ان‌شاءالله بیشتر از همیشه نور خدا به قلب رحمان و رحیم تون نفوذ کنه و روز به روز بهتر از روز قبل و هر لحظه بهتر از لحظه قبل تسلیم خدا باشیم

    ان‌شاءالله در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 513 روز

    درود و سلام خدمت استاد بزرگوار باتقوا و فروتن

    سپاسگزارم بابت فایل تسلیم بودن در برابر خداوند

    باعث شد مطمئن تر بشم به مسیر دریافت الهامات و عمل کردن به الهاماتم در آینده .

    از وقتی با استاد آشنا شدم سال اوایل سال1400 رشد و پیشرفت در همه ابعاد زندگی من آغاز شد .

    بعد از یک سال و نیم کار کردن در زمینه روابط .نتایج رویایی در زمینه روابط با همسرم گرفتم و با تکرار همان کارها که مرا به این نتایج،تقریبا میتوانم بگویم این نتایج برایم تثبیت شده اند .در این شرایط من هدایت میشدم به اینکه بیشتر برم بیرون و با مردم تعامل داشته باشم طبق عادت به انجام الهامات این الهام رو در برنامه ی روزانه خودم قرار دادم و هر روز به آن عمل میکردم و به پارک کنار خونه یا بازار و جاهای مختلف میرفتم و با آدم ها تعامل برقرار میکردم .نمی‌دونستم قرار چه اتفاقی بیفته اما میدونستم این یک الهام است من در این مدتی که بیرون بودم آدم های گرفتاری رو می‌دیدم که در زمینه روابط بسیار چه کنم چ کنم داشتند و خودشان ب طرز عجیبی به سمت من می آمدند و دوست داشتند با من مشکلشان را بگویند و جالب است خودشان هم برایشان عجیب بود که چرا به یک نفر که 10سال یا 20سال از خودشان کوچک تر است مشورت و کمک می‌خواهند .و حال است خدا بدون اینکه خودم بدانم به من می‌گفت که چه جمله ای بگویم یا چه کسی را برایشان معرفی کنم .و در نهایت به آنها امید دادم که اگر چنین کنید خیلی زود خداوند به شما کمک خواهد کرد.

    یا در زمینه ی کسب و کارم فقط با هدایت جلو رفتم و نتایج بزرگی گرفتم .

    یا در زمینه مشکلات کوچک و بزرگ زندگی ام .

    همان حال که باید ذهن خودم را کنترل میکردم و صدای خدا را می‌شنیدم و با اعتماد به او بلافاصله به آن الهام اقدام میکردم و بعد می‌دیدم چطور به طرز جادویی حرکت من نتیجه می‌داد.

    خدایا سپاس بابت هدایت حفاظت حمایت و عشق بی حسابت

    خدایا سپاس بابت استاد بزرگوار عباسمنش

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت اینهمه تلاش شما مطالعه شما صبر شما استقامت شما و حرکت شما و موفقیت شما .استاد عزیزم سپاسگزارم بابت مهارت بی نظیر شما در حوضه مسیر سعادت در حوضه قرآن در حوضه رساندن پیام خداوند به انسان در حوضه رشد انسان ها و رسیدن انسان ها به سعادت و کمال و خداوند .سپاسگزارم از شما که به من کمک کردید در این دنیا خدا را ببینم و با خدا نهایت لذت را ببرم و پس از آن و پس از آن در قیامت .استاد دلها به شما افتخار میکنم دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  4. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و صد سلام خدمت همه عزیزان هم فرکانسی.

    بعد از مدتها که فرصت نکردم کامنت بزارم اما مثل همیشه پیگیر آموزش‌ها بودم هدایت شدم کامنتی رو که قبلا برای دوره روانشناسی ثروت ١ گذاشته بودم رو اینجا بزارم چون یک مثال کاملا واضحی برای من هست از تسلیم بودن در برابر خداوند و دریافت هدایت های الهی.

    حدود ١٠ سال پیش، موقعی که داشتم دنبال موضوع برای تز دکترا می گشتم اولین قدمی که بهم گفته شده بود انجام بدم این بود که برم مقالات برتری که توی ژورنالهای برتر چاپ شدن رو رصد کنم حتی اگه فقط تیترهاشون رو می خونم، لازم نیست کامل مقاله رو بخونم. یک ماه بود هر روز غیر از شنبه و یکشنبه که تعطیل بود میرفتم کتابخونه که خودم رو متعهد کنم این کار رو انجام بدم. تا اینکه یک روز تعطیل که خونه بودم زمانی که اصلا هم به موضوع تز فکر نمی کردم یه خبری رو دیدم. اون لحظه انگار یه لامپ تو ذهنم روشن شد. الان که اینو میگم یاد ای کیو سان می‌افتم. اون خبر یه موضوع رو به ذهنم داد سریع در موردش برا سوپروایزرم ایمیل زدم. اون هم سریع جواب داد که توی دو صفحه برام بنویس. وقتی براش فرستادم اون هم یه ایده ای داد که موضوع مشخص تر شد و خلاصه پخته تر شد و پروپوزال رو نوشتم و تائید شد و جالب اینکه شد sample دانشگاه، یعنی برای بچه های ترم های بعد شد الگو برا نوشتن پروپوزال. این قضیه همین جا تموم نشد. باز قدمهای بعدی رو برداشتم باز هدایت شدم به مراحل بعدی. مقاله ام پذیرفته شد برای یه کنفرانس با سطح بسیار بالا. دعوت شدم به اون کشور برای 5 روز توی بهترین هتل 5 ستاره با بهترین کیفیت سفر بدون اینکه من پولی بدم و چقدر اون سفر خوش گذشت. بعد مقاله توی مطرح ترین ژورنال ISI چاپ شد. بعد همین طور ادامه پیدا کرد تا اینکه فارغ‌التحصیل شدم. بدون اینکه بدونم، بهترین دانشجوی دوره دکترای اون سال شدم. کلی تقدیر و جایزه نقدی عالی که من اصلا خبر هم نداشتم. رزق بی‌حساب.

    از گفتن این مطالب می خوام اینو بگم که وقتی یه ایده ای بهت الهام میشه و حست خوبه شک نکن و برو جلو. به خداوند اعتماد کن. من از اون اولین قدم اینایی که رخ داد رو که نمی دونستم فقط توکل به خدا کردم و رفتم جلو همین، بقیه چیزا لاجرم اتفاق افتاد. یادمه اون زمان هر کی ازم می پرسید چطوری ایده تز رو پیدا کردی می گفتم هدایت الهی.

    بنابراین کاملا درک می کنم وقتی استاد میگن در برابر خداوند، جان جانان، خاضع، خاشع و تسلیم باشید و اجازه بدید خدا هدایتتون کنه. اینطوری هدایت‌ها رو دریافت می کنید، چرخ زندگیتون روان تر می چرخه و کارها بهتر پیش میره و البته کردیت همه این چیزها رو میدی به خداوند، رب العالمین، که هدایتت کرده و شکرگزارش هستی.

    همونطور که توی کتاب “علم ثروتمند شدن” در مورد ماده بدون فرم یا ذهن برتر یا خداوند میگه که “ذهنی برتر وجود دارد که همه دانستنی ها را می داند. اگر عمیقا شکرگزار باشید می توانید به واسطه ایمان و با هدف پیشرفت در زندگی، به ذهن برتر بپیوندید.” مثل همون مثالی که توی جنگل گم شدی و خداوند از اون بالا داره تو رو می بینه و هدایتت می کنه که قدم به قدم به کدوم طرف بری.

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم برای شنیدن این آگاهی ها و هم مدار شدن با انسان های شایسته و خاضع خداوند. از شما هم بسیار سپاسگزارم و براتون مثل همیشه دعای خیر و برکت فراوان و دریافت هدایت های بیشتر ناب الهی دارم. در پناه دستان قدرتمند خداوند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  5. -
    آیت عیدی گفته:
    مدت عضویت: 679 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته

    سلام خدمت دوستان گل

    هدایت های الهی یا ندای قلب واقعا من بارها ازش استفاده کردم ونتیجه اش رو دیدم وخیلی هم ازش استفاده نکردم و ثمره ای ندیدم .

    جایی که استفاده کردم ونتیجه دیدم این بوده که بارها در حین دوره گردی توخیابون برای امرار معاشم پیش آمده که بهم خیابونی رو نشون داده و به قول استاد گفته از اینطرف برو ومن رفتم و مشتری رسیده و کلی ازم خرید کرده و بارها شده گفته برو از اینطرف و من نرفتم و چیزی نسیبم نشده . یادمه چندسال پیش که چیزی از این موضوع ها نمیدونستم جایی ایستادم و یک کوچه نشونم داد وگفت برو اونطرف خیابون مشتری هات امروز داخل اون کوچه هستند و من رفتم و کل بارمو اونجا فروختم . چندوقت پیش هم با دوستم می‌خواستیم بریم بیرون ویه جایی بهش گفتم بدو الان اتوبوس میرسه و شروع کردم به دویدن و اونم با من دوید ومیگفت دیوونه کجا میدوی وایستا ومن دویدم واونم آمد دنبالم وبه موقع به اتوبوس رسیدیم وسوارشدیم . همین الان که آمدم این کامنت روبنویسم داشتم میومدم که با اتوبوس برم خرید کنم و ندا آمد بدو وگرنه به اتوبوس نمیرسی ومن گوش ندادم به اون هدایت الهی وقتی که رسیدم اتوبوس ازجلوی چشمای من رفت وبایستی 20 دقیقه بشینم تا اتوبوس بیاد .

    امیدوارم که بتونم به این هدایت های الهی گوش بدم .

    درپناه الله یکتا شاد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  6. -
    Smaeil rostami گفته:
    مدت عضویت: 562 روز

    سلام و درود خدمت تمام همسفرانم و همچنین استاد عزیز ؛ که دستی از خداوند بزرگ در زندگی من بودند،

    خدارو شاهد میگیرم امروز که از صبح بیدار شدم تا الان که اتفاقی این فایل رو باز کردم توی کارگاهم و حین کار، همزمان توی قلبم در مورد آینده ام و هدایت و ارتقای شغلی و درآمدیم مشغول حرف زدن با خدا بودم و با توجه به اینکه فقط مقدار خیلی کمی از پروسه راه رو میتونم بچینم نهایتا با یادآوری گذشته و انبوهی از مدد هایی که خداوند رحمان در زندگیم به من رساند و پیش آمد های خوبی که البته معنی خوب بودن بعضی از اون اتفاقات رو سالها بعد درک کردم ؛ این بار هم قلبا تمام سعی خودم رو کردم تا تسلیم خدا باشم .

    دوستان خوبم ؛ زندگی من یک پیچ در پیچ عجیب بوده و کتابی پر از دستاورد ها و ناکامی هاست و تا الان سالهای سال عمرم رو توی این چند سال بارها واکاوی کردم و میبینم هر وقت استرس رو پیشاپیش تصمیماتم آوردم و تصمیماتم رو با ترس همراه کرده م جز ناکامی یا آسیب بهم نرسیده و هر وقت رها بودم اتفاقا به مسیر ها و افراد با صلاحیت هدایت شدم کاری که ابدا از دست خودم و با ذهن منطقی و استدال گرا ممکن نمیشد. و خداوند من رو در زمان درست در مکان درست قرار میداد ووحتی اتفاق یا ملاقات با شخصی که سالها قبل از یک مساله برام پیش اومده بود رو سالها بعد میفهمیدم که پیش زمینه ای بود برای فلان اتفاق دیگر و حکمتش رو بعدها به لطف خدا درک کردم . حرف دل بسیار و مجال من اندک.

    حرفهام رو با دو بیت شعر بی نظیر از مولانای بزرگ به پایان میبرم :

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر — آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر / هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر — رنج از پی رنج آید / زنجیر پی زنجیر.

    شاد و سرلبند باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  7. -
    سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا

    هرگز به شما دیر توصیف نمی‌گردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت

    سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته وبینظیر استاد

    و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان

    إیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ(پرورداگارا) تنها تو را می‌پرستیم (تسلیم تو هستیم) و تنها از تو (فقط خودت) یاری می‌جوییم.

    نمیدونم چطوری و چگونه، امروز اول صبح چند تا کار داشتم گفتم بزار قبل از انجام کارام یک فایلی از سایت گوش بدم حدود ساعت 8 صبح به بعد من لب تاپم روشن کردم و وقتی لب تاپ بالا اومد این سایت بینظیر اومد بالا و این فایل رو صفحه بود که من پلی کردم و در حین انجام کارام به فایل گوش میدادم و جالب اینکه فایل تصویری بود و از دقیقه 35 به بعد نشستم پای سیستم و به حرفهای عالی استاد گوش میکردم و نگاه میکردم و تازه فهمیدم این در مورد تسلیم مطلق بودن در برابر خداوند است و تا آخر گوش دادم و چقدر عالی چقدر عالی چه حرفها و صحبتهای عالی استاد فرمودند و فایل صوتی رو دانلود کردم که داخل ماشین به همراه همسرجان گوش بدیم (چون داریم میریم به سمت کردان تا فردا عصر) و اومدم که اکانت دوستان هم فرکانسی رو بخونم و از صحتنهای دوستان انرژی مضاعف بگیرم که دیدم هیچ کامنتی زیر این فایل نیست باز تازه متوجه شدم که این فایل جدید استاد هست و گفتم این هم از نشانه های تسلیم بودن در برابر خداوند هست و گفتم بزار یک یاداشت کوچیک از این هدایت الهی بنویسم و بعد از گوش دادن دوباره کامنت دیگری از نکات کلیدی و تجربیات خودم بزارم

    خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    خدایا هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودت سپردم.

    خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت بهم بگو چکار کنم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  8. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1687 روز

    سلام استاد جونم

    سلام خدای عزیز دلم میدونی من عاشقتم خدا من تو این مدت ناسپاس بازی دراوردم کلی حالم بد کردم در صورتیکه تو رو دارم تو وکیل منی تو که 4 سال منو از خاک بلند کردی و عزت دادی رزق روزی کریمانه دادی من چهار سال کار نکردم اما مثل یه ملکه زندگی کردم همش کار تو بود صبر هایی که داستم از تو بود ارامش قلبم از تو بود خونه من از توست ماشینم از توست دست و پا و چشم و گوشم و عقل و مغز و قلبم و تو دادی همه چی ازتوست و تو بهم دادی منو سرحال کردی تو کردی بهم خواب راحت دادی تو دادی بهم یه حمام بزرگ دادی بهم کولر دادی بهم اب گرم برای حمام دادی بهم غذا و تنقلات دادی بهم طلادادی بهم وسیله زندگی دادی بهم قلب ارام دادی بهم از طریق ادما بهم محبت و احترام دادی بهم رفاه دادی بهم تخت راحت و نرم و گرم دادی بهم قران دادی بهم نور دادی بهم امید دادی بهم وقت و فرصت جبران دادی بهم تنهایی که ارزوشو داشتم دادی بهم استقلال دادی ازادی دادی بهم بهترین مواد غذایی دادی بهم بهترین لباس ها رو دادی بهم بهترین گوشی دادی بهم اینترنت دادی بهم پول دادی پول قبضهامو بدم بهم خنده دادی بهم امیدواری دادی وقتی بیرون بودم ارزوم یه چیکه اب بود از طریق ان ادم فوق العاده یه اب معدنی خنک دادی همینطوری مجانی بهم پول بنزین دادی بهم جرات و شجاعت دادی بهم درک قران دادی بهم ارزو دادی بهم نعمت شکرگزاری دادی اگه بخوام بنویسم باید تا ابد بنویسم خدا منو ببخش که ناسپاسی کردم تو همیشه به من محبت داری و منو دوست داری و منو مورد رحمت ویژت قرار میدی همیشه اشتباهات منو برام پاک میکنی و جاش بهترین میزاری بهم پول دادی تا انفاق کنم خداجونم منو ببخش که ناسپاس شده بود و از تو گلایه میکردم از قران یا ایه ای که نمیفهمیدم دوست نداشتم ببینم و ناسپاسی میکردم خدایا توبه منو بپزیر من غلط کردم ولی منو ببخش و مورد رحمت خیلی خیلی خیلی ویژت قرار بده امروز یه وکالتنامه باهات بستم خودم راحت کردم تویی که منو خاک بودم زنده کردی و به اینجا رساندی از این به بعدش هم به بهترین شکل منو هدایتم میکنی خدایا تسلیمتم خدایا هدایتم کن که بدون تو خاکم بدون تو هیچم پروردگارا منو رستگار و دل پاک کن چطوری باید از تو گلایه کرد چقدر باید به مقام پستی برسم که از تو گلابه کنممو بهترغر بزنم تویی که همه زندگیم و نفس ها و تپش قلبمی این زیباترین نشانه ایدبود که از دوستم امروز دیدم تو کامنتش و خداوند همه چی میشود به شرط پاکی دل به شرط معامله نکردن با ابلیس به شرط پاکی روح به شرط ایمان تویی ابر قدرت و مالک چشم و گوش و دیت و پاها تویی که بر بندگانت غالبی و احاطه داری تویی که زمام امور هستی همه دست توست تویی ارباب تویی حاکم تویی رحمان تویی غفور و توبه پزیر تویی رحیم تویی بخشنده تویی مهربان تویی پاک کننده تویی کریم تویی رزاق تویی ناجی تویی حامی تویی که مردگان را زنده میکنی تویی که کافیه بگویی باش و میباشد تویی حاکم تویی ارباب تویی که مالک همه چیزی تویی که تنها عامل حرکتی تویی که همه امور دست توست تویی که حکم میدهی تویی که شفا میدهی تویی مهربانترین مهربانان تویی وکیل تویی ولی وسرپرست من تویی که سرپرست منی و مهربانترین مهربانانی و منو مورد رحمت ویژه خودت قرارم میدی تویی اغاز و پایان تویی ظاهر باطن تویی همه کس تویی همه چیز منوببخش و در پناه خودت محکم نگهم دار که جز تو پناهی ندارم یتیم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      ناصر گفته:
      مدت عضویت: 1373 روز

      سلام ندا خانم عزیز

      خیلی ازت ممنونم که وقت گذاشتی و کامنت زیبایی نوشتی

      تحسینت میکنم که اینقدر توحیدی هستی

      آفرین بهت که تسلیم خدایی

      احسنت بهت که فقط به خدا توکل میکنی

      آفرین بهت که فقط خدا رو به عنوان رب میدونی

      چقدر خوبه که اعتبار داشته هات رو فقط به خدا میدی

      چقدر خوبه که شکرگذاری

      چقدر خوبه که شاکر نعمت های ریز و درشت زندگیت هستی

      کامنتت یه مناجات نامه الهی هست که هر روز باید خوندش

      خدا رو شکر که آرامش داری

      خدا رو شکر که خیلی شکرگذاری

      خدا رو شکر که روحیه توحیدی داری

      خدا رو شکر که فقط از خدا کمک و هدایت میخواهی

      خیلی ازت ممنونم

      برات زندگی سرشار از ثروت آرامش شادی سلامتی عشق و آگاهی آرزو میکنم.

      والحمد لله رب العالمین.

      سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        ندا گفته:
        مدت عضویت: 1687 روز

        سلام دوست عزیز

        خیلی ازتون سپاسگزارم بابت کامنت پرانرژیتون و ارزوی زیبایی که برام کردین ایشالله در پناه خود خدا همیشه باشین و هممون بتونیم همیشه تسلیم خودش باشیم و هم در شرایط خوب و هم در شرایط سخت بتونیم سپاسگزار خدایی باشیم که هر چی داریم از اوست و بتونیم در شرایط سخت خودمون کنترل کنیم و باز تمرکزمون رو روی خودمون و خواستمون نگهداریم و معامله با شیطان نکنیم و ناسپاسی و غر و گلابه نکنیم من خیلی دارم سعی میکنم اما بعضی وقتا با خودم میگم ندادر حرف خیلی راحته اما در عمل واقعا یه جاهایی کنترل ذهن سخته و ناسپاس میشیم بنظرم تنها تفاوت مومن و کافر در همینه هر دوشون در شرایط خوب حالشون خوبه و سپاسگزارن اما در شرایط سخت مومن خودشو کنترل میکنه و سپاسگزاره و کافر ناسپاس میشه امیدورارم هممون همیشه اون مومن واقعی باشیم راستش قبلا که قران میخوندم مثلا شاید با خودم میگفتم موسی با خدا بود و انقدر نشانه براش امد چرا یه جاهایی اصلا ترسید اما الان که درکم بهتر سده میگم ندا زیپ دهنتو ببند موسی در برابر حاکم روانی اون زمان مرد مردونه وایستاد خیلی کار بزرگی کرد و من میبینم به جاهایی که شرایط سخته خیلی خیلی باید تلاش کنم ترسام کنترل کنم احساسم خوب کنم یعنی همه این داستان های قرانی که میخونیم واقعا پیامبرا خیلی رو خودشون کار کرده بودن و از نظر ذهنی قوی بودن امیدوارم هممون به این کنترل ذهنی برسیم آقا ناصر من مرده بودم و خدا زندم کرد من در گذشته نابود بودم خدا بهم عزت داد واقعا من خودم هیچی نیستم نه اینکه اینطوری بگم که پیش خدا خودشبرینی کنم نه واقعا از ته دلم میگم باور کنید همین الان یه لحظه یه قدم که با فکر خودم میرم جلو پدرم درمیاد و میافتم تو رنج و درد واقعا بدون خدا و قران کورم مثل کسی که عینکی هست عینک نزنه نمیبینه من بدون هدایت خدا و قران قشنگ نمیبینم هر کاری که میکنم تاره از نظر ذهنی ام عالی بوده و منطقی افتضاح میشه من یکی که واقعا اینو با پوست و گوشت و استخوانم درک کردم که هر چی دارم از خدا دارم امیدوارم شما هم در پناه خدا باشین و صدای خدا را هر ثانیه بشنوید که زیباترین صدای جهان و هر روز ثروتمندتر موفق تر سالم تر و شادتر باشید ازتون ممنونم که برام همچین کامنت زیبایی نوشتید و کلی خوشحالم کردید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    نیلوفر گفته:
    مدت عضویت: 424 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    به نام پروردگارم، فرمانده و پادشاه جهان هستی

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان

    خداجونم هزاران مرتبه سپاسگزارتم، چند روزی بود که راجع به مسئله ای مردد بودم نمیدونستم باید چکار کنم(البته من قدم های اولیه رو برداشته بودم و منتظر نتایج بودم)،همش تو حالتی از نگرانی بودم

    همش به خداوند میگفتم خدایا بهم بگو، قدم بعدی رو بهم بگو ، بگو چکار کنم

    نشونه ها میومد که باید صبر کنم ولی نجواها نمیذاشت که اعتماد کنم

    بعدش نشونه اومد که روز شمار تحول زندگی رو شروع کنم و به مدت 40 روز(دقیقا بهم گفته شد 40روز) خودمو با این آگاهی ها بمباران کنم دیروز که جلسه 3 فصل اول رو گوش دادم موضوعش راجع به اعتماد به رب بود واقعا قلبم آروم شد گفتم خدایا شکرت بهم گفتی که بارم رو زمین نمیمونه خودت کارمو درست میکنی بعد که اومدم از سایت خارج بشم دیدم استاد فایل جدید گذاشتن یعنی وقتی دیدم عنوانش تسلیم بودن در برابر خداونده یعنی نمیدونین چه حالی شدم، واقعا خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که چقدر قشنگ هدایتم میکنی، همش بهم میگی صبر کن تسلیم باش، الان نمیخواد تو کاری کنی، به من اعتماد کن و اجازه بده تا من برات درستش

    کنم

    یه داستانی براتون بگم از هدایت و گوش دادن به الهاماتم

    سال قبل همسرم تصمیم گرفت شغلش رو تغییر بده و کسب و کار خودش رو راه اندازی کنه، ماشین رو فروختیم که نصفش رو سرمایه کار کنیم ، برای این کار جدیدهم یه دستگاه نیاز بود و قیمتش هم بالا بود که ما اصلا همچین مبلغی رو نداشتیم ، خیلی هدایتی متوجه شدیم که میشه سفارش بدیم این دستگاه رو برامون بسازن و با قیمت خیلی پایین تر، شروع کردیم به تقلا کردن و دست و پا زدن (چون همسرم از کار قبلیش استعفا داده بود و نیاز مالی هم داشتیم و از پس اندازمون خرج میکردیم و باید سریعا یه کاری میکردیم) خلاصه به هر دری کوبیدیم و یک شرکتی رو پیدا کردیم که دستگاه هایی که می ساخت به ظاهر بهتر و قیمتش هم مناسب تر بود،همسرم چندباری رفت شرکت ولی موفق نمیشد که نمونه کارها رو ببینه چون کارگاه ایشون خارج از شهر بود و هر بار مسئله ای پیش میومد که جور نمیشد و چون یه شهر دیگه هم بود که با شهر ما چند ساعت فاصله داشت امکانش نبود که مدام رفت و آمد کنن

    این آقا یبار گوشیشو جواب نمیداد یه بار تو دفترش نبود و… همون موقع بهم گفته شد این آدم قابل اعتماد نیست، من به همسرم گفتم این یکم مشکوک و قابل اعتماد نیست، اگه قرارداد ببندیم و برای تحویل دستکاه بدقولی کنه چی؟ ولی خودمون رو توجیه کردیم نه دیگه قرارداد بسته میشه بعدشم اصلا چرا باید بدقولی کنه و…(بخاطر بی ایمانی که اگر با این شرکت قرارداد نبدیم دیگه نمیتونیم جایی رو پیدا کنیم که هم دستگاهش خوب باشه هم قیمتش)خلاصه با چند با رفت و آمد و زور و بلا هر جوری که شد ما مبلغی رو به عنوان پیش پرداخت کردیم یه قرارداد با این آقا بستیم که یه دستگاه 2 کیلویی (20 روزه )به ما تحویل بده، البته ما قصدمون دستگاه 5 کیلویی بود ولی گفته بود اگه 2 کیلویی باشه زودتر میتونم تحویلتون بدم، 20 روز گذشت، دستگاه رو نداد هر روز ما زنگ میزدیم جوابمونو نمیداد یا بهانه می آورد، حدودا 3 ماه با زنگ و تهدید گذشت همچنان دستگاه آماده نبود( و این بود نتیجه ی تسلیم نبودن و ما میخواستیم با هر زوری که شده یه دستگاه با قیمت مناسب و به خیال خودمون با کیفیت به دست بیاریم چون ایمان نداشتیم که خداوند توانا اگر ما توکل کنیم و بسپاریم به دست خودش و تسلیم باشیم همه کار میتونه برای ما بکنه) بعد چندماه که دیگه ناامید شده بودیم و دیگه کاملا متوجه شده بودیم این آقا به ما دستگاه نمیده(به شکایت کردن هم اعتقادی نداریم و دوست نداشتیم خودمون رو درگیر کنیم) گفتم خدایا خودت کمک کن، خودت یه دستگاه خوب بده ما واقعا دیگه نمیدونیم چکار کنیم ما که همه کار کردیم، ماشین فروختیم، کارگاه اجاره کردیم، بار خریدیم ، همه چیز کار کردیم ما ایمانمون رو ثابت کردیم چرا اینجوری شد واقعا؟(در صورتی که الان متوجه میشم که درسته ما همه کار کردیم ولی راجع به دستگاه باورهای درست نداشتیم وچون قیمتش بالا بود خیلی منطقی به این قضیه نگاه میکردیم)

    یه چند وقتی گذشت دیگه واقعا خسته شده بودیم گفتیم خدایا خودت کمک کن و کاملا تسلیم شده بودیم چون دیگه واقعا هیچ راهی نبود( همچنان فایل هارو گوش می‌دادیم)

    یروز یه حسی بهم گفت برو تو سایت دیوار تمام شهر هارو مارک کن و این دستگاه رو سرچ کن ببین شهرهای دیگه این دستگاه رو چه قیمت گذاشتن، چجوریه شرایطشون

    دیدیم یه شهر دیگه یه دستگاه فوق العاده عالی(آکبند) که برای یه شرکت معتبر و برند بود رو برای فروش گذاشته

    دیگه همسرم پیام داد بهشون گفت راه داره که قیمت رو پایین بیارید؟

    طی چند روز توافق این آقا چون چک داشت حدودا 200 میلیون اومد پایین تر از مبلغی که برای فروش گذاشته بود، درسته که تخفیف خیلی عالی ای بود ولی ما چون مبلغی دست اون شرکت قبلی داشتیم، پول نقدمون برای خرید این دستگاه هم کافی نبود، (چون این آقا چک داشتن فقط نقد میخواستن)

    خدا میدونه که چه دست هایی اومدن و کمک کردن و ما دستگاه رو خریدیم و خدا میدونه چه دستگاه با کیفیت و فوق العاده ای، با چه قیمت مناسبی ، چقدر پولش به راحتی جور شد، چقدر راحت بعد از چند ماه که پولمون نقد شد تونستیم بدهی ها رو بپردازیم و الان به لطف و یاری خداوند الان 3 ماهه کارمون شروع شده خداوند مشتری ها رو هدایت میکنه ب محصولمون و همه چیز عالیه

    من تو این قضیه با تمام وجودم متوجه شدم که تسلیم بودن، توکل، ایمان و همه چیز رو به دست خودش سپردن چه پاداش بزرگی داره

    و پاشنه آشیل من اینه که تفاوت قدم برداشتن بعد از الهامات رو با تقلا کردن باید افتراق بدم از هم،

    و من نباید دست و پا بزنم باید اجازه بدم خدا منو ببره تو مسیر شادی و لذت و خوشبختی و آسانی

    خداوندا سپاسگزارتم که در هر لحظه داری هدایتم میکنی و بی منت من رو اجابت میکنی.

    استادجان بی نهایت سپاسگزارتون هستم، فایل های توحید عملی و هرجایی که درمورد خداوند صحبت میکنید به حدی من احساساتی میشم که ضربان قلبم بالا میره و عاشق این حس و حالم‌. سپاسگزارم برای این فایل فوق العاده

    ان شالله چند وقت دیگه میام و از نتایج تسلیم شدن در برابر خداوند برای خواسته جدیدم که تصمیم گرفتم رهاش کنم و پاداش هاش براتون مینویسم.

    عاشقتونم

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که در جمع گرم و صمیمی خانواده عباس منش حضور دارم.

    خداوند یار و نگهدارتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خدایا هر چه دارم اذان توست

    سلام و درود خدمت استاد و مریم جان

    استاد چه قدر دعات میکنم که من به لطف خداوند و آموزهای شما توحید فهمیدم

    واقعا چیزی نمی دونستم تسلیم چیه….

    وقتی تو روستا بودیم هفت سال پیش گوسفند زیادی داشتیم بخدا شبها همسرم میگفت صدام میکنن بیدار میشم یهو اون وقت پدرش میگفت این فرشته هست

    یک بار سگ مون زیاد پارس می کرد همسرم بیدار شد صوت زیادی زد گفت صدام کردن فرداش نگاه کردیم در طویله که شب قفل کرده بودیم باز شده بود حتما دزد بود ه همسرم میگفت بخدا قفلش کردم چون بیدار شدم فرار کردن

    حتی یک بار رودخانه نزدیک خونمون بود گوسفندان برده بودیم چرا ولی غروب که آوردیم خونه یکی از گوسفندان پاش توی گل زیاد فرو رفته بود شب ها که سگ مون پارس میکرد اون شب نبود گفتیم جای رفته بخدا صبح که دوباره گوسفندان همسرم برد صدام کرد رفتم گفت بیا این گوسفند یادمون رفته تا صبح سگمون کنارش بوده سگ همون جا پیشش بود چقدر تعجب کردیم خدایا شکرت

    یک بار دیگه یکی از گوسفندان مون دوباره گم شد توی کوه دیدیم نیست همسرم گفت دیگه امکان نداره پیدا بشه سه روز نبودش کوهها هم زیاد گرگ داشت .. .هم دور بود…تا این که همسرم گفت بزار برم بگردم بخدا معجزه این بود که با دو تا بچه آوردش چون بچه بدنیا آورده بود پیش بچه هاش مونده بود بدون آب …همسرم اومد خونه چقدر دوباره سوپرایز شدیم این هم کار خداوند بود ولی دعا میکردیم خدایا هر جا هست مواظبش باش

    چقدر من دوست داشتم به علت کمبود امکانات بیایم شهر ولی همسرم مخالف بود من اون موقع قانون بلد نبودم ولی میگفتم خدایا تو دلش رحم کن تا این که هدایت شدیم

    چه قدر وقتی قانون یاد گرفتم از خدا هدایت می خواستم دستان خداوند توی زندگیم پیدا شد

    بخدا انگار از غیب میومدن نمی دونم شاید اون موقع لازم بود تا ایمانم قوی شه

    ایام عید خواهرم با خانواده اومدن خونه ما چند روزی …بودن گوشواره دخترش گم شد این همه گشتیم کل خونمون …جاهای که رفتیم بیرون کوه …بعد از مدتی بخدا اونها رفتن من اسباب بازی بچه هام جمع میکردم یهو بهم الهام شد یه حسی گفت داخلشو بگرد گفتم من که زیاد گشتم ولی همش میگفت بگرد یهو دیدم گوشواره داخل اسباب بازیه من از خوش حالی بال در آوردم سریع زنگ زدم خواهرم اون هم تعجب کرد خیلی خوش حال شدیم

    خدا می دونه سال دوم که اومدیم شهر صاحب خونمون خودش پسرم برد مدرسه ثبت نام کرد …

    همه کارها رو خودش بدون اینکه بگیم انجام داد چون رها بودیم مدرسه عالی معلم های خوب اینها همش کار خدا بود

    سه سال پیش همش دنبال خونه بودیم همسرم خسته شده بود همش حس بد میداد ولی من و دخترم چون نوشته بودیم بی خیال بودیم دقیق خونه پیدا شد همون جور که نوشتیم این هم کار خدا بود چون به خدا سپردیم تسلیم بودیم

    خدایا من تسلیم توام من نمی دونم چه جوری و از کجا امسال هم خودت برام خونه بگیر بهترین خونه ثبت نام مدرسه پسرم هم باید پیش خونمون باشه این هم من نمی دونم کجا چه طوری من تسلیم توام خودت بهترین مدرسه ثبت نامش کن برام خونه بگیر هدایتمون کن تو صاحب خونه ام باش الان بی خیال شدم رها کردم دست خدا رو باز گذاشتم

    سپاسگزار خداوندم برای استاد برای مریم جان برای تمامی بچه های پاک الهی

    من هر روز بابت این سایت شکرگزاری میکنم

    دوستان با کامنت های قشنگتون چه کمک های به همه می کنید باورمون قوی میشه تحسین تون میکنم دمتون گرم امیدوارم همیشه در پناه خداوند شاد و سلامت و تندرست و خوشبخت باشید

    این همه خوبی و عشق هزار برابر به زندگیتون برکت میده

    از تجربه هاتون درس می گیریم

    استاد عزیزم می دونی با این فایل ها چقدر دل بچه های سایت خوشحال می کنید و چقدر شکرگزاری از خداوند میکنیم بابت وجود پر برکتتون

    بخدا همش دعا پشت سرتون هست همراهتون هست می دونم شما هم این و می خواهید فکر کنم بهترین کمکی که شما به جهان می کنید کمک فقط پولی نیست انگار شما روزی میلیاردها دلار به جهان کمک می کنید وحس و حال خوب انرژی مثبت توی جهان گسترش می دید

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای: