تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد هدایت شده و هدایت کننده و خانم شا یسته ،
خدا خودت هدایتم کنن که هدایت تو بدون سوال انجام دهم همان طور که سلولهایم را هدایت میکنی همانطور که من هر نفسم را هدایت می کنی همانطور که قلبم میتپد، همانطور که درختان را هدایت می کنی و همانطور که مرا به این دنیا هدایت کردی هما نطور که مرا به خواستهایم هدایت کردی همانطور که مرا به استاد عباسمنش هدایت کردی خدا یا هدایتم کن که من ایمان ایمانم روز به روز قویتر شود تا من هدایتهای تو را روز به روز اجرای تر کنم .
و هروز به خودم می گویم خدای که تمام کهکشانهارا دارد هدایت میکند من را همانطور هدایت می کند و من تمرین می کنم .
من عاشق سفر و مها جرت و در یک ما ه گذشته 9 تا کشور اروپای را بازدید کردهام و همش به خودم مگم خیلی راحت و آسان خدا هدایت می کند به جاهای زیبا و دستان خدا انسانهای عالی و هر سفر بهتر و زیباتر و روز به روز نعمتهای زیبا تر و قشنگتر و طبیعت زیباتر و دریایهای زیبا و حتی در کلیسا در فنلاند هدایت شدم که به زبان فارسی از خدا نوشته به خدا اعتماد کن که او نظاره گر تمام عالم است
که گفتم خدا من به تو اجازه می دهم که تو مرا هدایت کنی رورز به روز بیشتر و بیشتر و نشانهای که می دهی بتوانم درککنمو عمل کنم
و این فایل بسیار تاثیر گذار هم هدایت او بود .
واقعا خدا رو شکر که من دارم روز به روز بیشتر با قوانین خداوند آشنا می شوم و هدایت میشوم
سپاس گذار استاد گل و خانم شایسته به امید دیدار
با یاد و نام خدا
چند روزی بود که بشدت درگیر تضادهایی بودم که ندایی از درونم فریاد میزد همه این تضادها بخاطر اینه که تسلیم نیستی و دنیا رو دودوتا چهارتا میبینی درحالی که جهان جریانی از آگاهیه و ظاهری سخت داره اما باطنی جوهری، و اگه بزاری خدا کارها رو انجام بده غیرممکن ها رو ممکن میکنه…
کار به جایی رسید که پسرم گوشی همسرمو آبداد! و صفحه گوشی پرید! دوستانی که تعمیر گوشی کارکردن میدونن تو این شرایط اگه بلافاصله گوشیو خاموش نکنیم و گرما بهش ندیم سولفاته میشه و با هیچ معیار منطقی قابل تعمیر نیست…و من دیگه بریدم از شدت تضادهایی که درواقع از جنس پس گردنی بود و تسلیم شدم…
کاری که کردم این بود که موقع شکرگذاری قبل خواب نوشتم و سپاسگذاری کردم که خدارو شکر که ضرر به جانمون نخورده و نوشتم و نوشتم و احساسم بهتر شد و با حس خوب خوابیدم… و گوشی رو در حالی که نتونستم خاموشش کنم چون صفحش پریده بود توی سطل برنج گذاشتم…
صبح که بیدار شدم خانمم گفت برو گوشیو ببین و با هیچ معیاری حتی تصور قابل تعمیر بودن گوشی رو هم نداشتم و در کمال تعجب وقتی گوشی رو از سطل برنج بیرون آوردم حتی مشکل صفحه خودبخود حل شده بود و هیچ مشکلی نداشت! با اینکه حتی خاموشش هم نکرده بودیم و گوشی صددرصد سولفاته شده بود!
یاد داستان حضرت ابراهیم افتادم:
وقتی وعده فرزند بهشون دادن
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَىٰ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ
گفت: آیا با آنکه پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟
قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ
گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [که واقع شدنی است] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!
یعنی حتی در مواردی که با معیارهای مادی امکانپذیر نیست هم نباید از رحمت پروردگار نا امید شد…
به نام خداوندی که خالق جهانیان است
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته گل و سلام بر تمام دوستان
استاد عزیزم این فایل دقیقاً در زمان و مکان مناسب انگار برای من ضبط شده،اینقدر با این فایل درکم بالا رفته که به تضادی که الان چند روز است به آن خوردهام همه رو جز به جز دارم رعایت میکنم،استاد عزیزم سپاسگزارم که خداوند شما رادرراه چگونه درست زندگی کردن با من آشنا کرد،همه فایلهای شما بسیار ارزشمندند و این فایل یک غوغایی در من به وجود آورد و مرا به درک بالاتری رساند.
به همین دلیل من این فایل را جز به جز نکاتش را می نویسم و رد پا برجا می گذارم.
درک کردن جهان و چگونه عمل کردن آن: اگر آدم بدونه که این جهان یک پروردگاری داره ه داره همه چی رو مدیریت میکنه، یک سری باورها رو ما اول باید بپذیریم و بعد برویم سراغ تسلیم.
اول یک خدایی است ،یک پروردگاری هست ،یک ربی هست، که رب به معنای توانمندی و به معنای قدرت و در کنترل داشتن همه چیز و نگهدارنده همه چیز، یعنی خالق و نگهدارنده جهان،که این اولین باور را باید داشته باشیم.
اگر اینو باور داشته باشیم که اون خدا که جهان را خلق و داره مدیریتش میکنه در تمام ابعاد ،بینهایت از من آگاهتره بی نهایت راهها را بهتر میدونه،بینهایت مدیر و مدبر بهتری از مغز منه و اون وقت که من میتونم بهش اعتماد کنم،من میتونم تسلیم باشم. (مثال فرزندی که تازه به دنیا میآید و کاملاً تسلیم مادر هست در تمام ابعاد)
خداوند آگاهیش با یک انسان یا مادر مقایسه نیست وقتی که آدم اینها را درک کنه میاد اون وقت میگه :خدایا من تسلیمم، من اعتماد میکنم، من توکل میکنم به تو و اگر بتونم این کار را انجام بدم. اون وقت خداوند انجام میدهد و هدایت میکند.
حالا چی میشود که خداوند هدایت میکند انسان را: «زمانی که ما تسلیم باشیم»
چی میشه که ما تسلیم میشویم: موقعی که ما بدونیم جایگاهمان کجاست ،جایگاه خداوند کجاست و بدانیم که ما کجای داستان هستیم که ما چه تواناییهایی داریم و خداوند چه تواناییهایی دارد.
وقتی که ما خاشع باشیم در مقابل خداوند و بدانیم که چه قدرتی داریم باهاش در ارتباط برقرار میکنیم و هیچ وقت فکر نکنیم که اگر نتیجهای توی زندگی گرفتی یا پیشرفتی توی زندگیت کردی این کار تو بوده.
توی این داستان هی میپرسم که چی میشه آدم نتایج بهتری میگیره؟چی میشه که زندگی قشنگتر میشه؟ چی میشه که زندگی روانتر میشه؟چی میشه چرخهای زندگی روانتر پیش بره؟؟؟!!!
به اندازهای که در مقابل خداوند تسلیم هستی ،به اندازهای که متواضع هستی در مقابل خداوند به همان اندازه زندگی روان میشه به همان اندازه هدایتها را دریافت میکنی به همان اندازه کارها پیش میرود.
استاد میگه: من خیلی حواسم هست که مغرور نشوم و هر نتیجه توی زندگی من رخ داده بدانم توسط خداوند رقم خورده و هر پیشرفتی توی زندگی کردم خداوند به من داده اون داره به من اینو میگه به اندازهای که در مقابل خداوند متواضعی به همون اندازه هدایتها را دریافت میکنی به همون اندازه چرخ زندگی رو انتر میشه و به همون اندازه جایگاهت در مقابل غیر خداوند میرود بالاتر.
پس بنابراین اینکه بتوانیم تسلیم خداوند بشویم و ما بدانیم که یک موقعهایی یک سری خواستهها داریم و میچسبیم به آن خواسته در حالی که خداوند خواستههای بهتری ازاون می خواهد به مابدهد ،ما نه تنها میچسبیم به اون خواسته بلکه تصمیم میگیریم از چه مسیری به خواستهمان برسیم و فکر میکنیم فقط من از این مسیر باید به خواستهام برسم.
ولی من یاد گرفتم که بگم خدایا من به جای اینکه بیایم بگم من ( این خونه یا ماشین یا رابطه را میخوام) بیایم قصد پشت اینها را بگم فرض کنیم میخوایم برویم به« مسافرت» بگم خدایا من به جایی میخوام برم تجربه کنم که لذت بخش باشه، که تو را تجربه کنم، که تصاویر زیبایی ببینم، که همه چی خیلی راحت و عالی پیش برود.
حالا ما تو مسیر حرکت میکنیم و منتظر نشانههای تو هستیم که ما را به اون هدف یا مقصد برسانی. مقصد ما مقصد خاصی نیست این رو من فکر میکنم اگر تو جایی بهتری سراغ داری و میدانی اونجا شرایط مناسب نباشه ولی جای دیگر بهتره حتی بهتر از خواسته منه من اجازه میدهم که تو مرا هدایت کنی.
تو باید اجازه دهی که خداوند هدایتت کنه چون خدا که همینجوری هدایتت نمیکنه خداوند مانند یک سیگنال رادیویی هست داره همواره میفرسته،هدایت را به تمام کیهان از باکتریها گرفته تا کهکشانها این سیگنال رو میفرسته به همه در هر لحظه و تو باید خودت را روی اون فرکانس تنظیم کنی.
چی میشه که ما خودمان را تنظیم میکنیم؟
موقعی که ما بدانیم اون فرکانس اون هدایته داره ارسال میشه بدونیم که اون چقدر آگاهتره.
مثال اینکه یک نفر داخل جنگل هست و گم شده و جنگل همه چیزش مثل هم هست و حتی شاید به خورشید هم دسترسی نداشته باشی،اینقدر جنگل انبوه هست فرض کن خداوند از آن بالا تو را میبیند و میداند جاده کجا هست ، مسیر را قدم به قدم به تو میگوید.
«هدایت اینجوری نیست که بیایید نقطه نهایی را به تو بگه میاد قدم به قدم به تو میگه.»
قدم اول را برداشتی میاد قدم دوم را به تو میگه قبل از اینکه قدم اول را برنداشتی نمیاد قدم دوم را بگه مثل داستان حضرت ابراهیم و موسی.
یک موقعهایی که ما فکر میکنیم که کدام مسیر را باید بریم و مطمئنیم که این مسیر درسته ، مطمئنیم که این مسیر نزدیکتره! ولی اگر تسلیم باشیم خداوند از مسیرهای بهتر ما را هدایت میکنه.
اینها را ما باید در زندگی درک کنیم که:
ما حالیمان نیست باید بپذیریم که حالیمان نیست و خدا حالیش هست و اجازه بدهم که اون مرا هدایت کند اجازه که میدهم و اون مرا هدایت میکنه باید هدایتها را پیگیر کنم و اعتبارش رو به خدا دهم و نیایم بگم من خودم این کار را کردم و چه آدم باهوشی بودم خدا برای من همه چی را انجام داد نه من . تمام جنبهها از کوچکترین موضوعات و بعد این احساس خشوع این احساس تواضع در مقابل خداوند نشان دهیم باعث میشه شما بیفتین رو جریان پرسرعت الهامات خداوند و نتایج بزرگتر و زندگی ساده تر و راحتتر و همه چیز را خداوند خودش به طرز جادویی انجام میدهد فقط باید مفهوم تسلیم بودن در برابر خداوند را بدانیم و جایگاه خودمان و خداوند را بدانیم اجازه بدهیم که خداوند ما را هدایت کند و عمل کنیم به هدایتهای خداوند و تسلیم باشیم.
نشانه اینکه من تسلیمم یا نه اینه که آیا من آرامش دارم ؟تسلیم بودن با آرامش و حالت رهایی میآید.
مانمیتوانیم همه چی را کنترل کنیم اگر یک آدمی هستیم که میخواهیم همه چی را کنترل کنیم خیلی زندگی سختی داریم چون امکان پذیر نیست همه اداره زندگی را کنترل کردن.
برای هر خواستهای که داریم باید قصدمان را به خداوند بگوییم.
برای هر خواستهای که داریم باید بیاییم بنویسیم چرا و بعد که جواب اومد باز هم بگو چرا؟ چرا؟ اینقدر بگو چرا تا بدانی و بعد آن خواسته نهایی را از خدا بخواه اون رضایت، اون آرامش،اون غنی بودن را از خداوند بخواه جای اینکه بگویید من اینو میخوام بیایید بگویید من چیزی را میخوام که فکر میکنم با رسیدن به این بهش میرسم در واقع تو آرامش و تو آزادی و تو راحتی رومیخوای!
اگر بیاییم نگاهمان را به خواستههایمان کنیم برویم سراغ اون چیزی که بعداً به آن میرسیم و قصد پشتش را بگیم که اولاً به خودشناسی برسیم و دوماً شاید خداوند از اون بهتر به ما بده ما باید همیشه قبل از اینکه چیزی را از خداوند درخواست کنیم بگیم که قصد ما از این خواسته اینه که تجربه نعمتهای تو هست و لذتهایی که از آن خواسته میبرم و…
و در راه خواسته نشانهها که بیاید آنها را عملی کنیم یک موقعهایی هست که تو تسلیم شدی و به هیچ چیزی هم گیر ندادی د ر این صورت در بعضی مواقع اگر لازم باشد به خواسته برسی باید تو هم یک سری تغییرات در خودت ایجاد کنی و در مسیر خداوند به ما میگه که چه تغییراتی باید در خودت ایجاد کنی و هم چه مسیری را باید بروی و چه ویژگیهایی در خودت ایجاد کنی.
خداوند در قرآن میفرماید: ما بر خودمان وظیفه قرار دادیم که هدایت کنیم یعنی هدایت همواره داره انجام میشه.
به قول پیامبر خداوند من اونیه که هم خلق میکنه و هدایت میکنه.
این اتفاق میافته و ما باید در مسیر دریافت باشیم.
استاد سپاس بی کران.
سلام خدمت همگی
واقعا سپاس گذارم بابت این فایل بینظیر
نمیدونم چطور بگم … اصلا بعد دیدن این فایل یه چیزی چفت شد تو وجودم انگار به درک بهتری از قانون رسیدم انگار خیالم راحتر شد
انگار میفهمم دارم چیکار میکنم راحتر میتونم درخواست کنم و به یه ارامشی رسیدم که انگار جنسش بابقیه ارامشا فرق میکنه
یک روز قبل از اینکه این فایلو ببینم تو خلوت خودم داشتم با خداوند صحبت میکردم در مورد خواسته هام در مورد رونق کسبو کارم ووو مسایل دیگه میدونی روزا خوب بود ولی انگار پایدون زدن سخت بود انگار ذهنم در مقابل خواسته هام خیلی به چطور یا چه شکل یا اینکه من امروز خوب نتونستم این کارو انجام بدم در مقابل رسیدن به خواستم تا اینکه هدایت شدم به این فایل فوق العاده استاد اول از همه بعد از دیدن فایل این تعهد رو دادم که همیشه برای همه چیز تسلیم خداوند باشم چون بعد این تعهد انگار یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد انگار یه چیزایی رو داشتم با خودم میکشید که در حد توانایی من نبودن و سپردمشون به استاکار گفتم بابا یه سری چیزا اصلااااا بامن نیست کاره من نیست و نصف انرژیمو همین کارهایی میگرفت که اصلا به من مربوط نیست
و اصلا از وقتی به این موضوع دارم فکر میکنم اصلا جنس اتفاقات هم داره تعقیر میکنه
مثلا من همیشه نگران فروش بودم یا نگران پول هایی بودم که از بقیه میخواستم
از وقتی تعهد دادم گفتم خدایا تو مالک تمام کیهانی تو بچرخون کسبو کارمو و بقیه امورات زندگیمو
اتفاقاتی که روخ داد
اولیش یکی از وسایلی که تعمیر میخواست و 2 ماه بود که توجهی بهش نمیشد امروز داداشم اومد تعمیرش کرد
فروشم فوق العاده بود مخصوصا مشتری های با کیفیت و دست به نقدی که به سمت کسبو کارم هدایت شدن
فردی که مدتها بود بدهیشو پرداخت نکرده بود وقتی که درحال شکر گذاری بودم که پیام اومد برام دیدم که کل مبلغو واریز کرد
خدارو هزاران مرتبه سپاس گذارم بابت هرآنچه که هست
در پناه خداوند باشید
سلام استاد خدا قوت بهتون بده
استاد این که می فرمایید کی ما تسلیم می شویم در زمانی مابفهمیم جایگاهمون کجاست و خدا جایگاهش کجاست
زمانی ما بفهمید ما چه توانایی هایی داریم خداوند چه توانایی های دارد
منظورتون این هست که ما دستان خدا هستیم بر روی زمین که در نهایت عشق لذت و آرامش خواسته هامون رو واضح کنیم حالا با بنویسیم بارها به خودمون بگیم تجسم کنیم باورهامون رو به حد نامحدود رشد بدهیم بعد در این مسیر هر نشانه ای از سمت خدا دیدیم که حس آرامش داشت رو انجام بدهیم یا منجرب به درس گرفتن می شه و بزرگتر می شویم در مسیر خواسته یا باعث رشد مستقیم می شودچون صحیح و طبق قانون جهان عملکردم
درست متوجه شدم
دوستان عزیز ممنون می شم اگر جایگاه خودم رو به عنوان یک انسان طالب هدایت خدا درست گفتم نظری بفرمایید
سپاسگزارم
سلام و ادب خدمت خواهر همسفرم ، شما درست گفتید و برداشتتون هم در مورد جایگاه خدا و ما کاملا درست هستش به این نعنی که وقتی آنچه و آنکس که خدا مینامیمش دارای اوصافی از قبیل قادر مطلق و رحیم و حکیم و علیم و ….. هستش پس ما منبع اصلی قدرت جهان رو شناختیم و روا نیست انسانی مثل خودمون حالا در هر جابگاهی هم که باشه رو شریک اون نیروی برتر کنیم. در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف هر چه تو اندیشی
بنام خداوند هادی
سلام به همه
استاد عزیزم من دیروز ی تصمیم عظیم گرفتم و تسلیم شدم
تسلیم چی؟
نشانه هایی که میومد
چنروز پیش خواب دیدم که دوستم بهم گفت برو ی مهد کودک و بگو من میخوام معلم نقاشی بچه ها بشم و این خواب خیلی عجیب بود برام
چون من دقیقا چندشب بود که قبل از خواب میگفتم که من امشب عالی میخوابم،خوابهای هدایتگر میبینم،خوابهایی میبینم که بهم میگن چیکار کنم
و این خواب رو دیدم
گفتم خوابه دیگه بیخیالش
و خدا میدونه ک دیگه بهش فکر نکردم و کانون توجهم روش نبود
صبح خواهر کوچیکم گفت که مریم دانشگاه ازاد دوره مربی گری مهد گذاشته نمیخای بری؟
گفتم عجب بازم حرف مربی مهد
گفتم نه نمیخوام برم
دو روز بعدش خواهر بزرگم اومد خونمون و گفت مریم چرا نمیری مربی مهد بشی،مهد کودک نزدیک خونه ما مربی میخواد
بازم گفتم نه و فلان
حتی تو ذهنمم گفتم ن
خلاصه پریروز تو ی فایلی از استاد بازم حرف از همین شد،بیبی سیتر
که همون مربی مهد هم شامل میشه
ی ندایی توی درونم گفت این همههه نشونه مریم
بیخود و بی جهت نیست
دیروز صب تا از خواب بیدار شدم زنگ زدم دانشگاه و پرسیدم کلاس دوره مهد میتونم ثبت نام کنم یا دوره اش گذشته
گفت نه ی مشکلی پیش اومده و قراره از فردا شروع بشه
نگااا کن توروخدا اگر من زنگ نمیزدم و با خودم میگفتم حتما دو هفته قبل شروع شده الان به دوره نمیرسیدم
خلاصه امروز صبح رفتم و هزینه رو پرداخت کردم و رفتم کلاس
نمیدونم استاد
هیییچی نمیدونم که قدم بعدی چیه
ولی خواستم تسلیم این همه نشانه واضح بشم از طرف الله
بعداز مدتها ی دوره رفتم ولی این جلسه خیلی برام شیرین و دلچسب بود
همینطور محیط دانشگاه
استاد ی چیز دیگع
چندین باره که هرکجا میرم در راس اون میز یا سفره قرار میگیرم
دیدین ادمایی که احترامشون بیشتره بهشون میگن بفرمایین بالا بشینین
انگار جهان داره برای من اینکارو میکنه
باورتون میشه؟
و ی چیز دیگه
استاد امروز ی ندایی در درونم گفت جلسه یک دوره عشق و مودت رو گوش کنم
استاد چقدررررر اگاهیی داره این جلسه یک
چقدرررر از همه چیز توش گفته شده
چقد ارامش بخشه
چقدر باورهای عالی توشه
خیلی دوسش دارم
از همه دوره هایی که خریداری کردم بیشترتر دوسش دارم
بخصوص جلسه اول و سوم که میگین مهمترین رابطه ما رابطه ما با خودمونه ،با خداونده
و اگر ما با خدا هماهنگ باشیم
خووود به خود ،دوست دارم بارها و بارها در مورد کلمه خود به خود صحبت کنم
خود به خود همه چیز خودش اونجوری که دوست داریم اتفاق میفته بدون اینکه کار خاصی بکنیم.
استاد واقعا برای تک تک محصولاتتون سپاسگزارم
حال خوب الانم اول بخاطر لطف و رحمت خداوند مهربانه
دوما بخاطر بازم لطف و رحمت خداونده که شمارو وارد زندگیم کرد
دوستتون دارم و سپاسگزارم.
سلام و دروود
در رابطه با تمرین اول:
خونه میخواستم بخرم و دستم خالی بود و سرمایه ای نداشتم،یه زمین هم داشتم میخواستم بفروشم،2 سال با عقل و زور خودم به همه راهی زدم که زمینم رو بفروشم،ماشینم رو بفروشم و یه وام بگیرم و قرض کنم که این پولارو بزارم روی پول فروش زمینم بلکه صاحب خونه بشم،تو این دو سال هیچ اتفاقی نیفتاد،یه روز واقعا خسته شده بودم،به خدا از ته دل گفتم خودت درستش کن و همون لحظه به آرامش رسیدم و دیگه دوندگی نکردم و از تو فکرش اومدم بیرون.
2 ماه بعد،یه بنده خدایی شب زنگ من زد،گفت بیا خونه دارم میدمت،زمین رو بهم بده،ماشینت هم بعدا بفروش پولشو بهم بده،هرچی هم قیمت کردن تو 70 میلیونشو نده.
دقیقا من دو هفته بعد از تماس ایشون،صاحب خونه شدم و اتفاقا ماشین هم چندین ماه بعد فروختم و بقیه پولشو دادم.یعنی خودش گفت ماشینت رو نفروش،فعلا پول نیاز ندارم.
یعنی من بدون وام,بدون بدهکاری،بدون زحمت،صاحب خونه شدم.
اصلا یه معجزه ای بود که توی این لغات نمیگنجه.
تازه،خود بنده خدا اومد دنبالم و خونه رو بهم داد,من چندماه بود که کلا دیگه دنبال خونه هم نرفته بودم،یعنی خود خداوند این آدم رو هدایت کرد به سمتم.
معجزه ی بعدی هنرجویان زبان انگلیسیم:
شغلم تدریس زبان هست،قبلا زور میزدم و به هزار و یک در میزدم که یه دوتا هنرجو گیرم بیاد و کلاس برگزار کنم و یه مبلغی گیرم بیاد،تمااامه هنرجوهام که میومدن،یا پولمو نمیدادن،یا بعد از یکماه دیگه کلاس نمیومدن.خلاصه که همش دوندگی بود و اعصاب خوردی و …
یه جایی تسلیم شدم توی مسیر و به خدا گفتم تو برام هنرجو بیار و به آرامش رسیدم.
از اون روز تا الان،خداشاهده،به طریق های مختلف،یه سری افراد دسته ی گل رو خداوند به سمت من آورد،که اصلا داستان آشناییشون با من هم کاملا معجزه آسا بوده،هنرجوهایی از بچه های تیم ملی ایران،از دبی،از ایتالیا و اووووو
اصلا وقتی تسلیم باشیم که به قول استاد،نشونه تسلیم بودن آرامشه،خدا وارد عمل میشه و کارها رو انجام میده.
داستان منم منم های خودم هم که زیاده،اونجاهایی که زور زدم و فکر میکردم من خودم میتونم،و در تمام موارد کشتی من به گل نشست….
خرید ماشین:
یه ماشین خواستم بخرم،نشونه ها اومد که نخر،ولی من کر و کور بودم و فکر میکردم خودم بلدم و روی عقل خودم حساب باز کردم،با هزاار بد بختی پول وامم رو گرفته بودم دادم ماشین خریدم و بعد از خرید فهمیدم که اصلا ماشین پلاکش تقلبی هست،صاحب سند ایران نیست،مدارک ناقصه و خلاصه که نگم براتون،یکی از بزرگترین کلاه هایی که سرم رفت.
از اون داستان ماشین درسم رو یاد نگرفتم و توی خرید بعدی ماشینم هم مشابه همین, همچنین کلاه گشادی سرم رفت.
لپ تاپ میخواستم بخرم،باز ادعام شد و منم منم کردم و حلاصه کلی پولم سر خرید لپ تاپ رفت و کلاه سرم رفت.
توی سرمایه گذاری ارز دیجیتال،فکر کردم عقل کل هستم و روی عقلم حساب باز کردم و 1.8 بیت کوین من رو یه شرکت کلاه برداری دزدید.حساب کنین ببینین بیت کوین الان چنده.
خیلی از این مثال ها دارم تو زندگیم که دقیقا هر دفعه که منم منم کردم و روی خدا حساب نکردم،با خاک یکسان شدم و با کله زمین خوردم.
عاااشقتونمممم استادان عزیزم بابت این آگاهی های ناب
سلام به همگی
من یه مدت بود که نسبت به کارم دلزده شده بودم چون دیگه اعتقادی بهش نداشتم ،برای همین یه مدت واقعا دنبال این بودم که یه کاری ،یه حرفه ای رو یاد بگیرم و فعالیتم رو شروع کنم ،ولی نه اصلا میدونستم اون کار چیه و نه اصلا میدونستم علاقم به چه شغلیه ،خلاصه یه مدت از ته قلبم این خواسته رو داشتم و هدایت میخواستم،تا اینکه یه روز با خواهرم رفتم تو یکی از خیابونهای اصلی که ایشون برای کارش وسیله بخره منم پایین ساختمون منتظر موندم که برگرده،یهو دیدم رو یکی از تابلوهای ساختمون اشاره به مراقبت پوست و زیبایی کرده بامدرک فنی و حرفه ای و من یه حس خوبی برام به وجود اومد همون لحظه از ماشین پیاده شدم و رفتم طبقه چهارم،، بعد از اینکه از اونجا اومدم بیرون با خواهرم همون روز چند جای دیگه رو هم تو گوگل پیدا کردیم و رفتیم سر زدیم ،با اینکه هزینه جاهای دیگه پایینتر بود برای آموزش و حتی محصولات ولی من قلبم بهم گفت برگرد همونجا و ثبت نام کن باورتون نمیشه بعد از آموزش متوجه شدم این آموزشگاه بهترین آموزشگاه این شهر بوده و ایشون یه پیج اینستاگرام هم داشتن که کلی فعالم بوده ولی با خودم گفتم ببین این چیزا مهم نیست خدا از جایی که فک نمیکنی برات روزی میرسونه،و وقتی میفتم تو این داستان که پیجمو مقایسه میکنم یا خودمو سرزنش میکنم که فعالتر باشم و به خودم یادآوری میکنم که چطوری خودم با اون آموزشگاه آشنا شدم،البته من توی پیجم فعال هستم ولی اوایل فک میکردم پیج خوبه که مشتری میاره ولی بعد از 12 قدم متوجه شدم تمرکز . توجه و تعهد من به کارمه که کارمو گسترش میده و هرروز مخصوصا توی کارم باید بهتر از دیروز باشم ولی فقط یکم به خودم سخت نمیگیرم.
خیلی جاها هدایت شدم داستان خیلی زیاده ،مخصوصا یه وقتایی که آگاهی های پررنگی برام میومد و من خوابهای جالبی میدیدم از درخت هایی با میوه هایی بسیار بسیار زیبا و رنگی که توی خواب به من گفته شد این زیتونه،و من به محض بیدارشدن تو گوگل سرچ کردم و دیدم گویا زیتون از میوه های بهشتی اسم برده شده،خیلی خیلی خوابهای زیاد و جالبی دیدم که یکی از خوابهای آخرم که مال هفته گذشته بود این بود که من روی یه کشتی ایستاده بود و زیرپام اقیانوس بود یه رنگ دیوانه کننده سورمه آبی و براق نمیتونم رنگها رو توصیف کنم،یه تعداد آدمم پشت سرم تو کشتی بودن،به محضی که من این اقیانوس رو دوباره میدیدم و برمیگشتم به اون آدمها بگم هیچکسی پشت سرم نبود و یه جاهایی که انگار کنار اقیانوس یه جاده خاکی باز شده بود و زیبایی خاصی نداشت اون آدمها پشت سرم بودن که البته یکی از اون آدمها خواهرم بود،میدونید شما بعضی از خوابهارو هیچوقت فراموش نمیکنید چون میدونید این خواب پیام داره برات،منم پیامم رو تو این خواب گرفتم و متوجه شدم باید سرم به کار خودم باشه حتی اجازه ندارم تو برنامه کسی دخالت کنم چون هرکس مسیرش متفاوته.
این خواب دیگمو که میخوام تعریف کنم فک نکنم تقریبا جایی راجبش صحبت کرده باشم ولی دلم میخواد اینجا بگم یهو به قلبم اومد که تعریفش کنم البته واقعا کلمات عاجز هستن از نشون دادن احساسم نسبت به تجربه و آگاهی که توی خوابم برای من حادث شد.
خوب سعی میکنم خیلی کوتاه در موردش بنویسم
حدود سال 90 بود که من باتوجه به تجربه تلخی که باهاش مواجه شدم به سمت مسیح هدایت شدم اون زمان خدارو نمیشناختم و چون از لحاظ روحی و احساسی خیلی درگیر بودم درونم چیزی رو در بیرون جستجو میکرد که باهاش به آرامش برسم،
خلاصه من دوستدار کانالهای مسیحیت شدم چون فک میکردم مسیح خداست و چون یه جایی صداش کردم و فردای اون روز کارم انجام شد خوب من ایمان اوردم که مسیح همون چیزیه که من به دنبالشم،خلاصه یه چندماهی گذشت و من خیلی حالم بهترشده بود،یه شب خواب دیدم که یه مرد با ردای بلند راه راه سفید مشکی که اصلا صورتش برای من واضح نبود انگاری پشتش به من بود و داشت بچه های کوچیک رو هدایت میکرد به کلبه های گلی خیلی کوچیک و با لحنی که صدا نبود شاید ااز جنس تونالیته بود به من فهموند که من معلمم ،من راهنما هستم ،خوابهایی که حقیقت و آگاهی رو براتون داره شما هیچوقت فراموششون نمیکنید و یادآوریشون دقیقا همون احساس رو براتون تداعی میکنه،خلاصه صبح همون روز من متوجه شدم مسیح خدا نیست یعنی قلبت خوابتو باور میکنه و از اون روز دیگه دنبال خدا بودم نمیدونستم چیه ولی میدونستم که میخوام آرامش داشته باشم ،نمیدونم چطور میشه تو ضیحش داد شما مثل بچه ای میشید که دنبال مادرش میگرده
خلاصه منم همه جا دنبالش بودم از آدمها میپرسیدم و بیشتر اونا میگفتن آره ما به خدا باور داریم و میشناسیمش ولی بعدها متوجه شدم هیچکدومشون درک زیادی ازش نداشتن،از کجا اینو میدونم،ازاونجایی که بعدها که بیشتر باهاش آشنا شدم و ملاقاتش کردم جنس حرفهایی که به زبونم جاری میشد خیلی عمیقتر و احساسی بود طوریکه اگه میخواستم برای کسی تعریفی ازش بیارم اشکم در میومد،بگذریم … به اونجا رسیدیم که من دنبال خدامیگشتم اونم چون آرامش نداشتم میخواستم که یه چیزی باشه که باهاش آروم شم ،جسته گریخته فایلهای استاد رو اون زمان گوش میکردم ولی نه زیاد جدی تا اینکه یکی از روزهای بهاری دقیقا تعطیلات عید بود که یه شب خواب دیدم بالای سر شهر دارم پرواز میکنم،شهری که خونه های کوچیک و کوتاه و خاکی طور داشت درختها برگی نداشتن مثل اینکه زمستون باشه ، ومن بالای سرشهر پرواز میکردم تا اینکه متوجه بالم شدم و متوجه شدم من بال دارم ولی بالم خودم نبودم تنها چیزی که من اونجا بودم یک بدن بود که داشت پرواز میکرد و بالی که بامن صحبت کرد و باز هم جنس صحبت کردنش کلام نبود آوا بود و جمله ای رو گفت که من بعدها که فایلهای قرآنی استادرو گوش کردم متوجه این کلام و این ماجرا شدم .
اون جمله این بود (ما هدایت میکنیم)
من 9 صبح که از خواب پریدم با تپش قلب و با خودم چندبار تکرار کردم که من فهمیدم،من فهمیدم … البته اونموقع فک میکردم که خداوند یا اون نیرو خودش رو جمع بسته و به خودش احترام گذاشته و گفته ما ولی بعدها متوجه شدم منظورش من و خودش بودیم، من تا قبل از این خوابم هیچوقت یک خط قرآن هم نخونده بودم و هیچی در مورد این ضمائر و افعال و غیره نمیدونستم مطلقا هیچی.
این هدایتهای بود برای من اتفاق افتاد خیلی زیاده و واقعا تایپ کردن اینها میسر نیست،امیدوارم و مطمئنم این اتفاق میفته که به جای فرستادن متن از ویس برای گفتن تجربیاتمون استفاده کنیم.سپاسگزارم.
بنام خداوند هدایت گر
سلام به استاد عزیزم
خیلی خوشحالم ازاینکه فایل جدید گذاشتین
داستان ناتمام توحید وتوکل که مهمترین کلید رسیدن به موفقیت
تاکید دوباره استاد درباره توحید برای منه که وقتی روی خودم کار میکنم ونتایج عالی میبینم
ممکنه فراموش کنم وخاشع نباشم واین سقوط حتمیه
استاد ممنونم از یاداوری دوباره این نکته که اگر صدهزار قدم هم کارکنم باز برمیگردم به فنداسیون اصلی که نگاه توحیدیه
خدایا تنها تورا میپرستم وتنها ازتویاری میجویم
الست بربکم من باتو خدایی میکنم نه اینکه بگم خودم بلدم
خدای خوبم من ازیک لحظه قبل خودمم خبر ندارم همه چیز رو به تو میسپارم خدایا من بنده توام باذهن محدود وکوچیک
من مثل اولین روزهای به دنیا اومدنم خودمو این لحظه به تو میسپارم
من اراده وزندگیمو به تو میسپارم
IN God we trust
بنام خداوند که زمان هدایت همچون انرژی ونوری زیبای بر وجود م انداخت که مرا هدایت کرد به تمام زبیای های خودش ونچان خاشع وسپاسگزربودم که انرژی مثبتی وارد درون شده بو که زندگیم سرشاز از خوشبنی شده بود وبا تمام وجودم واون نور خداوند رو تایید وتحسین میکنم این کامنت رو هم از خداوند درخواست کردم که در نوشتن بهم کمک کنه وهچیز رو او برای آسان کنه معجزه خداوندرو همین الان در این سایت دارم می بینم دیشب با توجه به شرایط احساحسی وشرایطی که بعد یک تضاد برایم پیش اومد بود وشیطان از طریق غرور مرا به غرور در برابر خداوند در افکنید که موجب شد فکر کنم همه چیز. رو می دانم واینقدر این حس غرور در من رشد کرده بود که احساحس،خدای وایرادر گرفتن از خداوند بودم اینها همش به خاطر عدم آگاهی بوده وهچون پیرو هدایت خداوند بود هر چند در عرصه عقل بودم عقل من نشانه های خداوند رو نادیده گرفت تا دیشب از خداوند در خواست کردم خداوند آمادگی مرگ هستم فرشته عزاریل رو بفرست جان مرا بگیر حداقلش این هست که می دانم در اون دنیا در آغوش تو هستم در بهشت منی از مرگ کلی می ترسیدم این دعا رو از ته دل کروم نمی دانم چرا اینقدر مطمعن بودم که در اون دنیا در دل یک نور زیبا قرار میگیرم این حس رو داشتم ومطعنم،این حس،درونی من که هر چه که هستی هرچه کردی یک قلب بسیار پاک دارم که خودم در اونا در آغوش خداوند دیدم ولی دلیل اینکه خداوند این کار رو نکرد نمی دانم ولی احساحس میکنم همان نور توی همین دنیا هست که هر جا برم در آغوش اون هستم وباید احساحس آرامش کنم تسلیم اون نور هستم که برای من سلامتی ثروت وروابط خوب وخوشبختی رو رقم می زنه چون من با عقل خودم نتونستم این کار رو بکنم عین واقیعت وهمین که خداوند متوجه شدم که خداوند از همه چیز،من آگاه هست خیلی راحت تر تسلیم اون می شم خیلی راحت خواسته هم بهش میگم ومطمعنم من دقیق تر الهماتشو دریافت میکنم واجرا میکنم تو زندگیم همیش دنبال این بودم راهکار از دیگران یا دیگران مسائلی دو حا کنن یا دیگران ره رو نشونم بدن یا از عقل خووم کار بگیرم الان متوجه شدم هر جا بت عقل خودم استفاده کردم هیچ وقت کار درست انجام ندادم والان تسلیم خداوند می شوم تا راه مستقیم رو نشونم بده ونیروی کنم از راه او نوری که داره همه چیز رو بر من آسان میکنه عین روز برا روشن شد خداوند از قلبم آگاه است می دونه من قلبن چی،می خوام همین الان بهم الهمام شد که تنها راه خوشبختیم این سایت هست یعنی،دارم این الهام رو با گوشت جونم دریافت میکنم یعنی دریچه قلبم دا باز،میشه