«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و عرض احترام خدمت استاد عزیزم و مریم خانوم شایسته که دستی از دستان پر برکت خدا شدن روی زمین
واسه هدایت ما بچها که با دانششون با استقامتتشون وایمان و باورشوشون دنیای جدیدی در درون قلب ما بچها
بکارن. از راه دور استاد با تمام وجودبا تک تک نفسهام عاشقتون هستم.
من مریم بهرامی هستم و با فیلم راز که از شبکه چهار تلویزیون پخش شد باقانون راز آشنا شدم تو اون زمان که این فیلم پخش شد مثل خییلیها غوغایی در درون قلبم برپا شد.و عاشق این قانون شدم
منتها چون کسی در اطراف من نبود که مشاورر یا الگوی مناسب و دقیقی واسه من باشه بعد از مدتی این آتش و عشق به قانون خاموش شد
ولی تو قلبم همیشه آرزو داشتم ای کاش میشد استادیا الگوی موفقی داشتم که بهم یاد میداد این قانون رو
. شروع کردم به کتاب خونون کتاب شکرگزاریی وکتابهای برایان تریس قدرت فکر و کتابهای دیگه
ولی این کتابها منو سیراب نمیکرد و پاسخگوی خییلی از سوالاتم نبود.ولی به صورت مرتب دنبال آدمهایی
میگشتم که چیزی از این قانون بدانند ولی یا کسی این قانون را باور نداشت یا من جای اونا رو بلد نبودم
یه روز تو خونه نشسته بودم که دوستم یه ویس فرستاد رو کانال تلگرام گوشیم که صحبتهای استاد شریفی
بود با دقت و با شادی و عشق گوش میدادم شاید جواب سوالاتم رو از درون صحبتهاش بگیرم ولی متاسفانه
چیزه زیادی یاد نگرفتم ولی تو دلم دوباره یه خوشحالی حاکم شد که هستن افرادی که از این قانون استفاده
میکنن و دارن مثل آب خوردن به آرزوهاشون میرسن. همش از خدا میخاستم کمکم کنه بتونم به مجمو عه ای
از این افراد موفق و کاربلد دست پیدا کنم.
تا اینکه یه خانومی به نام سارا بصام که شاکرد استاد شریفی بود و استاد جذب خودشو میدونست آشنا شدم
که یه کانال تلگرامی داشت که پیام تبلیغات گذاشته بود که استاد جذب شوید منم چون میخاستم
این قانون رو بهتر آموزش ببینم و کامل درک کنم رفتم و عضو شدم وخدا خدا میکردم که کانالش پرنشده باشه منم
تو اون مجموعه اساتید جذب باشم.
کلاسهای ما از راه دور بود ایشون ویس میزاشتن و آموزششهاشون مجازی بودو مرتب در مورد باور ایمان سپاسگزاری
آموزش میدادن و منم واسه اینکه استادم متوجه نشم چیزی بلد نیستم از تو کانالهاب مختلف مطالب را یادداشت
میکردم و ویس میزاشتم واسه استاد و اونم ایراردهامونو میگرفت.
توی یکی از این کلاسها یه ویسی از استاد عباسمنش گذاشتن که ما گوش کنیم خدا شاهد خدا شاهد وقتی
ویس استاد عباسمنش را شنیدم دست و پام شل شد از خوشحالی رو پام نبودم چون زیاد از کامپیوتر آگاهی
نداشتم خواهر زاده ام منو عضو کرد ایمیل و رمز عبورمو اوکی کرد و الان عضو سایت هستم .
و اما نتایج من
من چون مدرک تحصیلی ام دیپلم هست و 8 سال نماینده بیمه بودم به خاطر مدرکم بیمه مرکزی موافقت
نمیکرد کد جنرال بده 4 سال دوندگی کردم همیشه سنگ مینداختن جلو ولی با لطف خداو صحبتهای استاد
که منو با خدا آشتی داد البته خییلی خییلی تو این میون اذییت شدم واسه کدجنرال ولی بالاخره گرفتم
همه میگفتن به تو نمیدن نمیشه با مدرک دیپلم ولی گفتم میخام و میشه و شد
دومیم نتایج مدرک گواهینامه بود که همه ماشینهاشون صفر و شاستی بود و نمیشد تمرین کنم و دو ماه
مونده بود که پرونده ام باطل بشه بازم گفتم میخام و میشود همه میگفتن نمیتونی ولی شد
سومین موفقیتم دفترم بود صاحب دفترم بیشتر از یه سال واسه اجاره قرار داد نمی بست منظورم اینه که یکسال
یکسال قرارداد می بست که الان قرارداد 2 ساله بسته شد با پایینترین اجاره تو اون منطقه که کنار خیابان اصلی هم هست هر دو سال اجاره اش یه قیمت هست
چهارمین موفقیتم یه وام 50 میلیونی با کارمزده 4% بود که بینهایت اذیت میکردن ولی تو قلبم با خدا صحبت
میکرد که خدایا خودت کمکم کن همه چیز مثل آب خوردن اتفاق افتاد ضامنهام اوکی شدمجوزم از تهران همون موقع اومدو همه چیز اوکی شد بازم گفتم میخام و میشود و شد
موفقیت پنجم درآمدم بود که باوجود پیگیری واسه این کارهایی که گفتم و تو یه سال اتفاق افتاد یه تعدادیش و
تعهد نوشتم که 3 برابر بشه و شد
موفقیت ششم آرامشی که تو قلبم دارم بینهایت بینهایت زیاد هست و حاضر نیستم با هیچ چیزی عوضش کنم
اصلا یا کمتر بگم تو کارهام استرس دارمو بیشتر به خدا توکل میکنم و مرتب در حال شکرگزاری هستم با صلوات
شمار که مرتب دستمه
دوستان عزیزم این داستان زندگیه من بود و سعی کردم خیییلی خلاصه کنم ولی بازم احساس میکنم طولانی
شد فققط خواستم بگم خدا هست قانون جواب میده و خوبم جواب میده یه باور آهنی یه ایمان فولادی یه
توکل و عزم راسخ میخاد و خدا شاهده اگر تو خواستهام ذره ای ایمان باور و توکل نداشتم صاحب هیچکدوم
نمیشدم و آرزوهام پر پر میشدتو قلبم و همیشه در حسرت آرزوهام بودم
در پایان میخاستم خطاب به شما بگوییم استاد عزیزم بینهایت مرد هستین که اول خدارا با ما آشنا کردین و مارواز این جهل در آوردین و سپاسگزارم که مقاوت کردین در مقابل تضادهاتون. و کم نیاوردین و نتیجه اش شهد شیرینی بود که هدیه به این بندهای زمینی خدا کردین.
با تک تک سلولهای بدنم عاشقتون هستم استاد و خدا راسپاسگزارم که چنین بنده ای خلق کرده که پل آشتی ما با خدا شد. و مارو از جهل و تاریکی در آورد.
در پناه الله
سلام دوست عزیز
کامنت شما فوقالعاده زیبا بود، خیلی روحیه گرفتم واقعا روحیه ام از دست داده بودم بخاطر یک شکست مالی، اما متوجه شدم دوباره باید شروع کنم و باید روی خدا حساب باز کنم در تمام لحظات زندگیم، انشالا منم یک روز مثل شما از موفقیت های بزرگم اینجام کامنت میذارم به امید آن روز
سلام به استااااااد گلم. خانم شایسته عزیز. و رفقای توحیدی و آدم حسابی خودم.
قبل از اینکه کامنت های ارزشمند رفقا رو بخونم میخوام از نتایج خودم بنویسم که هم یادآور خودم بشه و هرکسی درمدارشِ هدایتدبشه تا کامنتمرک بخونه
خب من موفقیت های کوچیک و بزرگ زیادی داشتم
ولی از اونجایی که هی رفتم تومسیر اشتباه و از مدار خارج شدم(رفتم توحاشیه… مثلا قوانینرو به دیگرانتوضیح دادن و….)
میخوام از موقعی که این نتایج ثابت شد و هرروزم دارم پیشرفتم رو میبینم بنویسم..
من نزدیک 2ماهه دارم رو قدم1 دوازاده قدم کارمیکنم
این دوره بی نظیر خیلی بهم کمک کرد
ومیخوام نتایجم رو تو این 2ماه بنویسم
مهمترینش آرامشی که دارم . آسوده خاطری که دارم
رابطه ای عالیم با رب جهانِ. که به هیچ وقت قبلا نبوده
من یه آدم استرسی . عصبی. ناشکر. دعوایی بودم
الان 190 درجه تغییر کرده
دومیش موضوع مالی
من موقع شروع دوره بیکار بودم حدود ی ماهی از قبلش،
از درآمد حدودا 4 5 تومن و با ساعت کاریِ زیاد تا 7شب و خستگی کار
الان کارم تا ساعت 2 و3 ظهر
و درآمدم شده ماهی 18 ملیون به لطف خدا
موضوع بعدی هماهنگی تو زندگیمه که همه چی سرجاشه و زندگیم تکلیف داره
قبلا اصلا اینجوری نبود خداروشکرمیکنم
خدایاشکرت که قانون جواب میده
خدایاشکرت که من رو درمدار درست قراردادی
خداشکرت واسه وجودت توزندگیم
واقعا میشود
فقط باید ایمان داشت و متعهد بود
و(عمل کرد)
چقدر حالم خوبه
چقدر مطمئنم به روند سعودی زندگیم در تمام جنبه ها
چقدر اتفاقت خوبی رو تحربه میکنم هرروز
چقدر رها هستم در طول روز
چقدر شادتر
چقدر اصلا یادم نمیاد اعصاب خوردی و حسودی کینه و دعوا چیه اصلا چ جوریه حسش
چقدر بهم احترام میزارن همه
چقدر کارام خیلی عالی انجام میشه
چقدر بهتر این جهان رو درک میکنم
چقدر این عدالت خداوند رو دوست دارم
چقدر اون اتفاق های بیهوده و چرت قبلا گورشون رو گم کردن
خدایاشکرت من خیلی خوشحالم که تو این مسیرم
به نام خداوند توانا و مهربان
سلام به شما دوست عزیزم آقا امیر حسین
چقدر قشنگ نوشتی تغییرات مثبتی که داشتی
چقدر احساس خوبت رو فرکانس مثبتت رو از این دیدگاه من درک کردم
واقعا لذت بردم و کلی تحسینت کردم
و به خودم میگم پس میشود
اگه امیرحسین توانسته تو یه مدت کوتاه اینقدر نتایج عالی بگیره به خاطر استمراری که داشته
من هم اگه استمرار به خرج بدهم در استفاده از فایل ها
اگه استمرار به خرج بدهم برای بودن در این سایت الهی (دیدگاه خواندن و دیدگاه نوشتن)
من هم اگه ذهنم رو بمباران کنم با ورودی های قدرتمند کننده
می توانم همچین نتایج شگفت انگیزی بگیرم…
درود بر تو دوست خوب و هم فرکانسی من
چقدر حس و حالم الان بهتره
به دستان قدرتمند و توانای خداوند مهربان می سپارمت
میخوام از خدا این جا جلوی تمام بنده های خوبش تشکر کنم که همیشه و همه جا حواسش به من هست و من گاهی فراموشش میکنم و بازم منو راهنمایی میکنه .به خاطر اینکه من نمیتونم ادم بدی باشم ازش تشکر میکنم .
میخوام از زمان اشنایی خودم با استاد بگم که تو چه زمانی بود .من تو سن 12سالگی خودکشی کرده بودم شاید براتون خنده دار بیاد خدایی الانم که خودم مینویسم خنده ام میگیره و نکته جالبش اینجاست این خودکشی از همه خودکشی های قبلی من شدید تر و بزرگ تر بود .با خورد کلی قرص راهی بیمارستان شدم و خداروشکر زنده ام من به ته خط رسیده بودم ولی نمیدونستم زمین گرد و هر پایانی یه شروع دیگه است.
میدونید من یه باور دارم که ادم تا از شرایط فعلی خودش خسته نشه و به تنگ نیاد تغییر یه کلمه ی مسخره است .و شرایط من هم کاملا سخت بود .یکم برام سخته بنویسم ولی مینویسم به قول استاد باید گذشته خودمون ببخشید و راحت درمورد حرف بزنیم .
یه دختر شکست خورده از یه توهم به نام دوست داشتن و پدر و مادرم مقصر تمام بد بختی هام میدیدم و افسردگی شدید و تو خونه بودن داشت دیونم میکرد با خواهرم و خانواده ام اصلا برخورد خوبی نداشتم و ذهنم کلی افکار مزخرف بود و ایمانم نداشتم و به هیچ چیز اعتقاد نداشتم که حالا مثل بقیه دعا کنم و از خدا بخوام نجاتم بده .
و از همه مهم تر نا امید به تمام معنا. ناامیدی اخرین تیری که شیطان به قلب انسان میزنه .
خلاصه بعد از اون خودکشی تمام خانواده زبونشون روی من دراز شد که چرا اینکار کردی منم حالم خوب نبود جوابشون بدم و اونا که بهتر از خودم میدونستن که چرا اینکار کردم من و ماخذه میکردن .
دو هفته بعدش رفتم خودم جلوآیینه و خودم نگاه کردم .
گفتم خوب مریم جان افرین دیدی که نشد و این ته راه کار .این که رفته بودم ته بدبختی انگاری چیز دیگه ای نبود که امتحان کنم که بد تر بشه زندگیم .به خودم گفتم حالا که نمردم پس باید زندگی کنم . اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم کلاس زبان چیزی که همیشه به خاطرش تو مدرسه اذیت میشدمو میشم .یادمه برف زده بود و صبح روز پنجشنبه بود تنها رفتم اموزشگاه زبان که دوستم همیشه بهم میگفت ثبت نامکردم .
و بعد همه بهم میگفتن تنها راه نجات تو از این زندگی اینه که درس بخونی بتونی از خونه بری که اذیت نشی هنوزم میگن که من اصلا قبول نداشتم و ندارمو خلاصه درسم هم تعریفی نداشت باید کاری میکردم مثل همیشه از اینترنت که همه کسم هست و من زمان زیادی باهاش میگذرونم شروع به سرچ کردن درمورد پیشرفت درسی کردم قبلا هم ازاین کارا میکردم ولی تو مدار درست نبودم و فایده ای نداشت تا رسیدم به سایت عباسمنش و بسته افزایشش حافظه و تند خوانی بود .توضیح ها دانلود کردم شروع کردم به گوش دادن.خیلی خوشم اومده بود.ولی تو فازش نبودم که بخرم گذشت هی فایل های دیگه دانلود کردم من قبلا فیلم راز دیده بودم ولی خیلی سرسری ازش گذشته بود وقتی میدیدم استاد اینجوری میگه انگار من حقیقتی فهمیده بودم که هیچ کس ازش خبر نداشت .
خلاصه زندگی میگذشت با مشاوره ها و روان درمانی ها ،یادمه وقتی اولین بار قرص هایی که دکتر برام نوشته بود خوردم کلی گریه کردم که چرا باید تو این سن باید این جور قرص ها بخورم .
کمکم ایمانم قوی تر شد .تا پارسال تابستون.من ناخواسته یه ادم بی ارزش تو زندگیم جذب کردم میدونید چه طوری ؟
من شبا قبل از خواب به این فکر میکردم که اگر فلانی بیاد به من به من دوست دارم و میخوام باهات باشم و عاشقتم اینو هنوز نگفته میزدم زیر خنده و یه حس خوب بهم می دادو میخوابیدم .به طور کاملا اتفاقی شمارش گرفتم اصلا خبر نداشتم که این شماره کیه ؟
زمان گذشت و اون همون چیزایی که من میخواستم گفت ???? یه مدت کوتاه باهاش بودم و فکر میکردم روی ابرهام اما تو دلم این بود که همه می فهم ان و من اشتباه میکنم
اره همینم شد .از هر چی بترسی همون سرت می یاد. این تضاد به من یاد داد که حواسم باشه دارم چیو ؟ و کیو جذب میکنم ؟ و یاد بگیرم که خودم ببخشم.
همه فهمیدن به جز پدرم
میتونم بگم که به اندازه ده سال پیر شدم و خورد شدم .یه دفعه بیمار ی کلیه ام شروع شد که من اصلا ازش خبر نداشتم این از فشار روانی بود که من تحمل میکردم یه هفته کامل دکتر بیمارستان
من بازم بزرگ شدم تو اون همه چیز بد بود من همه فایل های رایگان دانلود کردم و شب تا صبح گوش میدادم و کتاب راز دوباره شروع کردم به خوندن من قبلا کتاب کچهار اثرم برای دفعه اول که خوب شده بود خونده بودم ولی تمام حسهای خوب حداقل یک ماه و دوما بود.
میرفتم بیمارستان و با مرفین اروم میشدم اما توی اون شرایط اصلا به دردم فکر نمیکردم به این فکر میکردم که دختر خاله ام اومده خونمون با هم کلی گردش میکنیم و خوش میگذرونیم دکتر گفته معجزه رخ داده و تو هیچ مشکلی نداری و فایل ها گوشمی دادم و دقیقان همین شد
توی اخرین سی تی اسکن و ام ارای جواب مثبت بود هیچ خبری از اون سنگ که منو اذیت میکرد نبود ،عروسی در پیش داشتیم و همه چیز خوش میگذشت با دختر خالم
کم کم همه چیز درست شد و من تونستم زندگیمو به دست بیارم که هیچ زندگی اطرافیانم هم عوض کنم .
من همیشه و هر جا برم به هر کی برسم فایل ها به همه میدم همین جوریم که دوست خوب پیدا کردم .ولی این که اونا تو فرکانس خوب شدن باشن و اینو دریافت کنن و زندگیشون تغییر کنه خیلی کمه
تغییرات و دست اوردهایی که داشتم
من هیچ وقت نا امید نمیشم این شاید تمام ثروت من باشه که به دست اوردم درست گاهی ناراحتی میکنم و حواسم نیست چه فرکانسی به زندگی میدم ولی این امید که تو دل خون و رگم رفته هیچ وقت از بین نمیره
همین جدیدا من خیلی نگران خاله ام بودم چون خیلی دوستش دارم اون دنبال کار می گشت من برای اونم تمام فایل ها ریختم تو گوشیش واون این اواخر خیلی جدی گوش میداد .الان تویه مدرسه غیر انتفاهی داره رشته خودش تدریس میکنه و نگران ازدواج اونم بود اینقدر نشستم براش تجسم کرد که همین دیروز بهمگفت که یه خاستگار خوب گیرش اومده .من برای کارشم خیلی تجسم کردم به نظر من اگر طرف مقابل هم توی فرکانس درست باشه فکر و تجسم ما هم میتونه به زندگیش کمک کنه ،اینوجری شدم که دوستام بهم میگن مریم تو بشین فکر کن برای ما ما بهت پول میدیم چونهر چی تو فکر میکنی اتفاق می افته.
تودفتر اهدافم سفر به کیش نوشته بودم و خیلی دوست داشتم برم اونجا و خیلی دوست دارم بازم برم .
توی تعطیلات سال پیش قرار شد بریم بوشهر ولی من کیش میخواستم وقتی به خواهرم میگفتم ، میگفت دیونه شدی کی من و تو مب بره کیش اما بوشهر رفتن ما کنسل شد و بابام گفت بریم کیش ،دوست پدرم برای ما هتل رزو کرد و هزینه هتل حساب کرد یکی از بهترین هتل های کیش بابام این قانون درخواست کردن فوت ابه خیلی راحت از همه درخواست میکنه ،،با اینکه این یه تشکر بود برای زحماتی که پدرم برای دوستش کشیده بود .رفتیم و خیلی خوش گذشت
یادمه تو سفر من داشتم برنامه اندروید روانشناسی ثروت گوش میدادم که میگفت هر کسی توی مداره و جنگ با تروریسیم من به عینه دیدم که تو سفر همه داشتن به نکات منفی پدرم دقت میکردن ولی من نه داشتم از سفری که خودم تجسم کرده بود لذت میبردم یادمه من یه کار اشتباهی انجام دادم ولی اصلا بابام با هام دعوا نکرد و جای من با بقیه دعوا کرد اخه من تومدار اون نبودم .
یه دبیر ورزش داشتیم من ازش متنفر بودم من تجسم کردم که ورزش دوست دارم به اون توجه نکردم سال بعد اونم تو مدرسه بود ولی معلم ما نبود و من تونستم تو ورزش پیشرفت کنم .
اما درسته که من چیزای زیادی از طریق قانون به دست نیاوردم که جنبه مادی داشته باشه ولی من به خوشبختی و احساس خوب نیاز دارم که اینو به دست اوردم با توجه به صحبت های استاد .همین که هر روز برای زندگی بهترم تلاش میکنم. همین که سعی میکنم خانوادم خوش حال کنم مشکلات درست کنم
همینه هر روز با اینکه خسته از مدرسه میومدم اما خوش حال و شکر گزار خدا هستم و خواهم بود .همین که هر سال که میگذره میگم ببین مریم امسال پر از لحظه های شاد و خنده های از ته دل داشتی . همین که سعی کردم رابطم با بابام خیلی خوب کنم و این بزرگ ترین تغییر زندگیم که راه بلند تر هنوز در پیش داره ولی تا همین اینجا هم خداروشکر
سلام دوست عزیز
با پشتکاری و اعتقاد و جذب دقیقی که دارید یکی یکی موفقیتهای بیشتر و بیشتر میشود. ایمان دارم که خدا همراه همه ماست ، شما بسیار ترقی می کنید و خدا به یاری شما می شتابد هموره.
در پناه اله یکتا
مریم جان سوالات تان را در بخش عقل کل بپرسید موجب افتخار برای من است که پاسخگوی شما باشم دوست خوبم
دوست عزیز و مهربانم خانم تهمورث سلام ، خدا می دانست که شما بنده ی شایسته ای هستید که عمر دوباره به شما داد ، ایمان دارم موفقیت های زیادی در پیش و روی شماست ، کودک درون شما روح بزرگی دارد
به نام خدا
این متن رو صرفا نه برای مسابقه که برای ذکر داستانه خودم می نویسم
علی اصغر پاشایی هستم ، 30 سالمه و فکر میکنم داستان آشنایی من داستانه آشناییه خیلی هاست .
خوب اکثر آدما بعد سنی که به یه بلوغ فکری میرسن ، تصمیم میگیرن استقلال مالی پیدا کنن.
شروع به فعالیت میکنن و فک کنم اکثرا طعم شکست رو تجربه میکنن.
خیلی ها تو جریان فکری عوام غرق میشن و تبدیل میشن به اکثریت اما عده ای هم به دنباله راهه موفقیت میرن و همیشه در جستجویه این جواب هستن که چطور؟
من هم فعالیت هایی انجام دادم ، برای خودم آرزوهایی داشتم و خب تلاشی هم میکردم .
یه شب تلوزیون شبکه 4 برنامه راز رو نشون داد.
از اون موقع دیگه دنیام تغییر کرد،شکله تلاشم جدی تر شد و وضعیت مالیم بهتر شد اما خب به طور محدود ، اما برنامه راز رو نمیتونستم به طور کامل درک کنم. دنباله یه حرف عامیانه تر بود
دنباله کسی که از جزئیات راز برام بگه .
یه روز فک کنم در حدود 2 سال پیش که تو خونه تنها بودم تبلیغات سایت استاد عباس منش رو تو یه وبلاگ دیدم
بعد از داخل شدن و دانلود چند تا فایل که خیلی هم لذت بردم انگار پنجره تازه ای به روم باز شد. فایل های استاد و چند تا کتاب صوتی رو که خریده بودم
تویه گوشیم ریختم و مدام گوش میدادم . برایه خودم متنهایی نوشتم و ضبطشون کردم و به اونا گوش میدادم. حتی یه برنامه ماشین زمان درست کردم و خودم رو در آینده و در جایگاه ایده آلم نوشتم و ضبط کردم
و بهش گوش میدادم. گوش دادن به اخبار رو متوقف کردم ، دنبال کردن چیزهای بیهوده رو متوقف و تمرکزم رو رویه ثروت و موفقیت گذاشتم.
سعی کردم افکار رو تغییر بدم و به قول استاد مدارم رو عوض کنم . چند ماهی گذشت و رفته رفته نشونه های منم پیدا شد.
من یه لباس فروشم ، یه مغازه اجاره ای تویه نقطه پایین شهر دارم . بدهی های زیاد به خاطر خرید غیره نقدی ، فروش ضعیفه مغازه به خاطره محله محروم و کلی مشکله دیگه داشتم.
زیره بدهی نسبتا سنگینی بودم .وقتی تصمیم گرفتم شرایط رو درست کنم راه حل ها بهم نشون داده شد . رفته رفته از بدهیم کم کردم. و درآمدم 2 برابر شد. نهایتا شرایطم خیلی بهتر شد.
درس بزرگی که از استاد یاد گرفتم ، این بود که بدهکار نباشم. این بدهکار نبودن باعث شد روحیه ضعیفی که معلولِ استرسِه بدهی بود از بین بره .
اتکا رویه قدرت خدا بزرگترین دستاورد من از آشنایی با آقای عباس منش بوده ، این رو تجربه کردم که وقتی از خدا درخواست میکنم به سرعت بهم جواب میده.
البته باید بگم به خاطر عدم تمرکز و نظم نتونستم پیشرفت قابل ملاحضه ای داشته باشم .حداقل به در حده دلخواهم و اینو میدونم که مهترین مشکلم از درونمه و اینکه نمیتونم افکاره بد رو دور نگه دارم.
اما همیشه پیگیر هستم و در حال تغییر و تحول در خودم و تلاش برای امتحان کردن فرصت های تازه ای که به دست میارم.
میدونم که چی میخوام و میدونم که دارم به سمتش حرکت میکنم اما با سرعت کم و تصمیم دارم برای بیشتر کردن سرعتم یه کاره مهم انجام بدم.
بعد از سالها مطالعه و جمع آوری اطلاعات در زمینه موفقیت حالا فقط به یه نتیجه رسیدم و اونم اینکه باید حالم رو خوب نگه دارم.
دوستان عزیز جز شاد بودن چاره دیگه ای ندارید.
خیلی سخته ، مشکلات زیادی وجود دارن ، آدمهایی که باهاشون زندگی میکنیم اصلا نمیتونن خیلی از این چیزارو درک کنن و چون
از نزدیکانه ما هستن این کارو برای ما سختر میکنه. اما شما چاره ای ندارید باید با شادی اشک غم رو دربیارید. باید صبح طوری از خواب
بیدار بشید که انگار قراره امروز بهترین روزتون باشه. باید همه چیز رو عالی بدونید . این با دنبال کردن خبر ها در تضاده ، با گوش کردن
به غرغر و در و دل اطرافیان با همراهی کردن با اکثریت جامعه در تضاده ، و این خیلی سخته !
به نظرم بهاش همینه ، و باید پرداخت بشه.
آقای پاشایی تضادهای زندگیتان پل پیروزی شما شد تبریک دوست عزیز
متشکرم خانم شبخیز
به امید پیروزی همه
خیلی ممنون علی اصغر آقای پاشایی عزیز
“دوستان عزیز جز شاد بودن چاره دیگه ای ندارید.” بسیار عالی بود.
امیدوارم همچنان موفق و سربلند باشین.
سلام- درست فرمودید انسان بایدازدرون متحول بشود- بیرون وشرایط خارجی خود به خوددرست میشه/احساس خوب ولایق بودن خودت راحفظ کن وتقویت کن .موفق باشید
سلام وعرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم سید حسین عباس منش و خانم فرهادی عزیز ودیگر عوامل زحمت کش سایت و دوستان عزیزم که الحق تنها دوستان صمیمی من می باشید، با استعانت از الله بی همتا و با هدف جلب رضایت او به نگارش این متن میپردازیم:
اواخر سال 90 بود که از خدمت سربازی در تهران به اصفهان برگشتم و چون لیسانس حقوق داشتم در آبان ماه 91 در آزمون کانون وکلا شرکت کردم ولی به دلیل عدم آمادگی لازم موفق به قبولی نشدم بعد از آن باتوجه به شرایط مالی بد خانواده و خودم وارد بازار کار شدم در طول دوران خدمت افرادی زیادی بهم پیشنهاد کاردادند یکی از دوستانم بهم قول استخدام تو شرکت نفت داد یکی دیگشون قول استخدام تو شرکت پیمانکاری راه را داد ولی بعد از اتمام خدمتم بعضی تلفنم را جواب ندادند وبعضی هم به وعده شون عمل نکردند خیلی دنبال کار گشتم آزمون استخدامی زیادی را شرکت کردم ولی حقیقتا شغلی را پیدا نکردم که حقوق مکفی داشته باشه و بهش علاقه داشته باشم تا اینکه یه روز تو تاکسی یکی از دوستانم باهام تماس گرفت گفت مرتضی چکار میکنی کاری پیدا کردی؟ گفتم نه هنوز، گفت من همکارم تازه از پیشم رفته و یکی رو میخام گفت علاقه به چرم دوزی داری گفتم باید امتحان کنم خلاصه رفتم پیشش مشغول به کار شدم خدا را شکر از قبل آن کار هم بیمه شدم نزدیک به 2 سالی گذشت ومن دیگه کارا یاد گرفته بودم دوستم بهم می گفت چرا مستقل نمیشی ، ولی من چون از سر ناچاری رو به این شغل آورده بودم و واقعا علاقه ای نداشتم هر باری طفره می رفتم تا اینکه یه شب باهاش حسابی بحثم شد ومن از بس توهین و تحقیر شنیده بودم ناچارا ازش جدا شدم غافل از اینکه الخیر فی ما وقع
بعد از آنجا به خاطر اینکه بیکار بودم رفتم سراغ یکی دیگه از دوستان که به تازگی پروانه وکالت گرفته بود آنجا هم یه مدتی کار حقوقی انجام دادم ولی چون حقوق مکفی دریافت نمی کردم انگیزه ای برام ایجاد نمی کرد تا اینکه یه شب از بس افسرده در هم بودم مادرم یه توصیه ای بهم کرد که سرآغاز تحول بزرگی در زندگیم شد مادرم گفت مرتضی نیت کن برا اینکه تو زنگیتون فرجی بشه یه بار قرآن را ختم کنی به مادر گفتم آخه مامان با ختم قرآن مگه کارم حل میشه گفت تو حالا امتحان کن مطمئنا نتیجه میگیری، منم شروع کردم به خوندن قرآن ودر کنارش ترجمه هم میخوندم خیلی با خوندنش به آرامش رسیدم تااینکه یه روز جمعه که با پسر دایی بابام بیرون شهر رفته بودم یکباره بدون مقدمه گفت علی میخی تغییر کنی میخای ثروتمند بشی؟…..
من که مدتها بود انگار منتظر این نشانه بودم بون درنگ گفتم آره که میخام از آنجا که با استاد عزیزم آشنا شدم اولش چون اینترنت نداشتم پسر دایی فایلهای رایگان میریخت تو سیدی و من گوش میکردم یادمه اولین فایل رایگانی که گوش کردم
چگونه در عرض یکسال درآمد خود را 3 برابر افزایش دهیم بود که فایل فوقالعاده ای بود و حالا که میبینم واقعا درآمدم را نزدیک به سه برابر افزایش داده، فایل فوق العاده دیگری بسیار تأثیر گزار بود بررسی چشم زخم در قرآن بود که به ضرس قاطع میگم پاشنه آشیل کل جامعه ایرانیه وقتی به اطرافم نگاه میکنم میبینم زندگی خیلی از ماها را فلج کرده، فایل فوق العاده دیگر که من خیلی از اوقات گوشش میکنم فایل فقط روی خدا حساب کنه که واقعا بی نظیره….
دوستان اگه یادتون باشه گفتم من آزمون های استخدامی زیادی را شرکت کردم یکی از آنها که سال 91 شرکت کرده بودم وزارت نیرو بود که پس از 4 سال یعنی بهمن 94 با من تماس گرفتن و گفتن بیاین برا تکمیل پرنده و مصاحبه، مراحل تکمیلی که به پایان رسید چون سهمیه شهرستان نجف آباد باید میرفتم اداره نجف آباد که مشکلاتی را از نظر رفت و آمد برام داشت یادمه تا برسم نجف آباد یه کتاب صوتی را که از سایت دانلود کرده بودم به نام راز ثروت که انصافا کتاب فوق العاده ای بود و حالم را خوب می کرد بارها گوش میکردم با خودم می گفتم خدایا یعنی میشه برا اصفهان انتقالی بگیرم، اولین باری که با رئیسمون صحبت کردم به شدت مخالفت کرد و گفت که بعد از 3 سال به من نیرو دادن اگه اصفهانی بری صحبت کنی من باز هم مخالفت میکنم اما دوستان من نه دیگه با رئیس صحبت کردم نه با اصفهان من فقط به فایلها و توصیه های استاد گوش میکردم یک ماهی از ستخدامم نگذشته بود که یه روز رئیس صدایم کرد و گفت شما آشنا داشتی؟! گفتم نه چطور شده مگه گفتم دارن ابلاغتو میزنن برا اصفهان، یه هفته دیگه بیشتر مهمون ما نیستی !!!
بعد از آن بود که فهمیدم که به قول استاد داره قانون جواب میده، اصفهان که آمدم فهمیدم امسال یه سری از کارمندان اداره کل داشتن بازنشست میشدن بنابراین من سه چهار نفر از بچه هایی که ساکن اصفهان بودیما منتقل کردن اصفهان ( خدا را بی نهایت سپاسگزارم) چون انتقالی گرفت به اداره کل برا ما تازه واردا به راحتی نبود
خدا را شکر قسمتم تو اداره نسبت بچه های دیگه ای که آمده بودن خیلی بهتر بود فشار کاری روی بچه های دیگه خیلی بیشتر بود حتی مسئولیت هایی را گردنشون گذاشته بودن که اصلا تو پستشون تعریف نشده بود ولی خدا را شکر من یه کار بی دغدغه و روتینی داشتم
سه ماهی که گذشت محصول آفرینشا از سایت خریدم که واقعا محصول فوق العاده ای است مخصوصا جلسه اولش(107 آرزو ) کم کم شروع کردم تمریناتش را انجام دادن، ماه ششمی بود که از استخدامم میگذشت که بحث انتقال یه عده ای از اداره کل به یه سازمان دیگه مطرح شد، یادمه اینا تو 107 آرزوم آوردم و بارها تکرار کردم ،طبق بخشنامه وزیر فقط نیروهایی که از 95/7/1 استخدام شده بودن میتونستن منتقل بشن ولی چون ما از بهمن استخدام شده بودیم مشمول بخشنامه نمیشدیم ولی من ناامید نشدم و از آنجایی که به قول استاد هر چیا که بهت گفتن یه قانونه بدان یه باوره من اونا باور نکردم، شاید باورتون نشه ولی به دو هفته نکشید که وزیر بخشنامه را عوض کرد و گفت تمام نیروها رسمی و پیمانی بدون لحاظ تاریخ استخدام باید به سازمان مربوطه منتقل گردند( خدا را بی نهایت سپاسگزارم که به من عزت و قدرت خلق سرنوشتم را عطا کرد)
خیلی دوست داشتم محصول روانشناسی ثروتا داشته باشم واین یکی از آرزوهای بود تا اینکه تخفیف ویژه غدیر تا قربان رسید ومن تونستم و من تونستم نه تنها آن محصول را بلکه از طریق شارژ کیف پولم که از بابت خرید روانشناسی ثروت شارژ شده بود هم محصول عزت نفس و هم تند خوانی را تهیه کردم دوستان معجزه های زیادی را تو زندگیم دیدم که بابتش خدا را بی نهایت سپاسگزارم ازخدا برای سلامتی و طول و عرض عمر استاد عزیزم دعا میکنم واز شما دوستان عزیزم که وقت گذاشتید و مطالب را خواندید سپاسگزارم و امیدوارم همه با هم به رشد و پیشرفت همدیگر ونهایتا جهان خلقت کمک کنیم.
به نام خداوندی که حامی موفقیت ماست
سلام به شما آقا علی
بسیار به شما تبریک می گویم که به راه درست وخیر هدایت شده اید ودوره روانشناسی ثروت را به دست آورده اید وموفقیت های بسیار عالی دیگری را به دست آورده اید.
واقعا با خواندن داستان شما بسیار انگیزه وشور وشوق به دست آوردم.از شما تشکر می کنم که داستان موفقیت های فوق العاده تان را بیان کردید.
با آرزوی موفقیت های روز افزون برای شما دوست عزیز.
دوست خوبم علی موفق سلام و سپاس
چه فرمول زیبایی => خدا + دعای مادر + قرآن + استاد عباس منش = موفقیت
چیزی از این بهتر برای موفقیت وجود داره؟
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام آقای موفق از خوندن کامنت شما خیلی خوشحال شدم منم بدنبال هدایت الله بودم و کامنت شما سر راه من قرار گرفت منم میخوام مثل شما شروع به خوندن قرآن بکنم اونم با ترجمه تا با خدای درونم بیشتر انس بگیرم و هدایت ها و نشونه های خدای مهربونم رو بیشتر درک کنم.
چقدر این جمله استاد که گفتن هر چی که بهتون گفتن قانون قبول نکنین و بدونیم یه باور و تغییر میکنه با نگرش ما خیلی از خوندنش لذت بردم بهم یادآوری شد.
امیدوارم مثل فامیلیتون همیشه موفق و ثروتمند باشید.
تبریک اقای موفقققق ، خدا رو شکررررر برای موفقیتهای بی نطیرتوننن
سلام سپاسگزارم راضیه خانم همواره شاد و پیروز باشید
دوست عزیز از صمیم قلبممممممممممم بهتون تبریک میگم بابت تمام اتفاقات خوب زندگیتون که جذب کردین . بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
سلام دوست عزیز
از داستان موفقیت شما لذت بردم.
منتظر شنیدن خبر موفقیت های بیشتر از شما هستم.
آقای علی موفق عزیز سلام
بهتون واقعا تبریک میگم و از پروردگارم بخاطرموفقیت دوستانم سپاسگزارم چون بهترین حس دنیا رو تجربه میکنم و از شادی شما من هم شاد میشم .
سپاسگزارم از اینکه هستید.
سلام دوست عزیز از شنیدن اتفاقات زیبای زندگی شما خوشحال شدم و آرزوی ادامه این اتفاقات با کیفیت هر چه بهتر در زندگی شما رو دارم. ضمنا تایپ مطلبتون به لهجه اصفهانی هم خیلی قشنگ بود.
شاد و موفق باشید.
علی آقا دوست بزرگوار سلام
به قرآن آیه رحمت بسیارست ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر و معنا کردنش با من
به حقیقت شما به واسطه ی هدایت خداوند از طریق قرآن به بهترین مسیر هدایت شدید و بهترین استاد نصیب شما شد ، بابت ایمان و موفقیت هایتان تبریک می گویم
سلام و درود و عشق
بر همه ی شما خوبان
بر استاد نازنینم که حتی شنیدن صدایش میتونه حال من رو خوب کنه چون که سراسر فرکانس عشق و سپاس گزاریه
باز هم میگم همه کامنت های شما خوبان برای من گنجینه ای گرانقدر است که نهایت استفاده رو میرم
آمدم بنویسم برای خودم برای این ذهن فراموشکارم برای اینکه به خودم یاد آور شوم
مدتی هست درگیر یه کار اداری هستم که به سر انجام نمیرسه و امروز با جواب نه احساس بد به بالاترین حد خودش رسید هی با خودم با این ذهن کلنجار رفتم اما داشت من رو هی نا امیدتر میکرد خیلی خسته شدم یکی از فایل های استاد رو گذاشتم که میگه فقط روی خدا۹ حساب کن و چشمانم رو بستم گفتم خدایا خودت هدایتم کن چیکار کنم که دهان این ذهن نجوا گر بسته بشه
بعد از مدتی با خودم گفتم بزار سپاس گزاری کنم دفپترمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن که حقیقتا نعمت ها کم نیستند در همین بین یهو پسر دلبندم اومد سمتم و دستش باز کرد و بغلم کرد خدایاااا این اگه نعمت نیست چیه
حال من کم کم شروع به خوب شدن کرد
نگاهم افتاد به قرآن جلد سبزم که خیلی دوسش دارم همین طوری باز کردم نشانه وسطای جز۳۰ بود شروع کردم به خوندن
سوره بلد
شمس
لیل
ضحی
اعلی
شرح
همینجور میخوندم و حیران میشدم
و تورا برای آسان ترین راه آماده میکنیم
اما انسان هنگامی که پروردگارش اورا بیازماید و او را مورد اکرام قرار دهد میگوید چون من شایسته بود مرا گرامی داشت ولی چون او را بیازمایید و در این آزمایش رزق را بر او تنگ گیرد گوید پروردگارم مرا خوار و زبون کرد
و خیر و شرش را بر او الهام کرد بی تردید کسی که نفس را رشد داد بر موانع و مشکلات دنیا و اخرت پیروز شد
و سوگند به ابتدای روز و سوگند به شب آنگاه که آرام گیرد که پروردگارت تورا رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است
و منی که فراموشکار بودم خدایا دیگه چه جوری قرار بود به یاد من بیاری نعمت هایی که بهم دادی رو
سر سجاده عقده ی دل وا کردم ازش خواستم که در هر لحظه من رو هدایت کنه من میخام که همیشه تو قلبم باشه ..
من واقعا میخام یاد بگیرم که چطور بهش اعتماد کنم .من هنوز اول راهم تازه راه رفتن رو یاد گرفتم
یادم به پارسال افتاد روزی که در نصفه روز همه کاری برای من انجام داد و تمام نگرانی های چند ساله من رو فقط در نصف روز دود شد رفت هوا
روزی که سبک بال ترین آدم روی کره ی زمین من بودم مطمئنم ..
روزی که منو بغل کرده بود ..
الان که فکر میکنم اگر تا آخر عمرم هر لحظه شکر اون روز رو به جا بیارم باز هم برابری نمیکنه با اون حال و احساسم
پس چرا من همه ی اینهارو یادم رفته بود !!!!!
خدایا چی کار داری میکنی بامن
حیرانم
به خدا که حیرانم
تسلیمم در مقابل تو
الان آرامش داره قلبم وقتی این همه باهام حرف زده سبکم …
ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته به یوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم ازتو خشنود است بازگرد .پس در میان بندگانم در آی و در بهشتم وارد شو (فجر)
و باز هم خوندن کامنت های شما خوبان تاصفحه ۵۳
به خدا که نمیدونم چی بگم از جملات سحر انگیز شما دوستان….فقط میتونم سپاسگزار خداوند و دستان بی نهایت مهربانش باشم
جان و دلِ تون سلامت ❤️
براتون لحظه هایی پر از حضور خداوند آرزو میکنم 💚
با سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیز و همه دوستان گرامی
… من تصمیم خود را گرفتم .
تصمیم گرفتم کهکشان های بیرون را به کهکشان های درونم پیوند بزنم . نیروهای منفی به من انرژی مثبت می دهند . به کسانی که به من پشت کردند رویم را می گشایم و از میان آن ها عبور می کنم . کسانی را که دوست دارند موفق شوند دست های یکدیگر را می گیریم تا با همدیگر حرکت کنیم . هر قدمی را که بر می دارم نمک های زیر پایم را به طلا تبدیل می کنم تا دیگران هم سهمی ببرند و جای پای طلایی ام را در این ده پر از نمک بر جای می گذارم.
تصمیم گرفتم وجودم را خانه تکانی شدید کنم و درونم را پر کنم از ایمان ، باور ، انگیزه ، تعهد ، یقین ، اعتماد به نفس ، صداقت ، راستی ، شادی ، فراوانی ، جسارت ، دانش ، احترام ، تمرکز ، بخشش و … می کنم تا لبریز شود و دیگران هم بتوانند جرعه ای از آن بنوشند . من از بدی ها عبور می کنم ، من از خوبی ها عبور می کنم ، من از موفقیت عبور می کنم و از هدف هم …. ، من از زمان هم عبور می کنم تا همین نزدیکی های خیلی دور …
دوستان عزیز خداوند بارها در قرآن اشاره کرده که بیشتر مردم ناسپاس هستند و فقط عده کمی شکرگزار هستند. باور شخصی من این است که همان تعداد اندک که سپاسگزار هستند ، همان ها جز ثروتمندان هستند . پس همواره خدا را شاکر باشیم .
برای تغییر قبل از هر اقدامی باید از وضعیت موجود خسته و کلافه شویم . طوری که در این وضعیت نفس کشیدن هم برایمان سخت باشد . ( امروزمان مثل دیروز نباشد ) سپس راه برون رفت از این وضعیت را پیدا کنیم . زندگی ما همواره پر از دره ها و قله ها می باشد . برای رسیدن به قله ها ( اهداف و خواسته ها ) باید دره ها ( وضعیت موجود ) را پشت سر بگذاریم . به جای ناسپاسی باید افسار ذهن و افکارمان دست بگیریم و آگاهانه آن را هدایت کنیم . ما باید آگاه شویم و تفکر کنیم . چون عدم آگاهی از افکار و ذهن باعث سقوط و نرسیدن به خواسته ها و رویاها یمان می شود .
خلاصه ای خیلی کوتاه از داستان زندگی من :
من سلیمان درویشی متولد 1352 ساکن شیراز سال 1374 در یک شرکت هواپیمایی شروع بکار نمودم که در سال دوم از میان همه پرسنل به عنوان تنها کارمند نمونه انتخاب شدم و قرار شد همان سال مرا با پرواز به سوریه بفرستند . هنوز بعد از گذشت حدود 20 سال این امر محقق نشده است . به کارم علاقه داشتم و از صبح تا شب کار می کردم . اما بعد از این همه مدت تا سال 92 هر چه بیشتر کار می کردم در زندگی پسرفت داشتم . حتی بیشتر جمعه ها هم کار می کردم. وضعیت زندگی نابسامان ، بدهکاری و … مدت 6 سال در یک اتاق زندگی می کردم. به خداشکایت می کردم که این چه وضعیه ؟ دیگه خسته شدم . در راه رسیدن به هدفم ( سینما ) که دیگه نا امید شده بودم . مشکلات زندگی بسیار زیاد و …
دوستان و همسفران عزیز ما باید قبل از هر اقدامی تصمیم بگیریم . ما می توانیم از الگو های معنوی مانند قرآن ، پیامبران و امامان والگوهای دیگر انسان های موفق استفاده کنیم . از مدت ها پیش به دنبال گمشده ام بودم اما راه دستیابی به آن را بلد نبودم . هر چه بیشتر تلاش می کردم به نتیجه مطلوب نمی رسیدم . بعداز گذشت 20 سال از شغل کارمندی توانستم آپارتمانی در نقطه متوسط شهرم بخرم البته با کلی بدهکاری .
واقعا ناامید شده بودم ، به این نتیجه رسیدم که خدا هم دارد ما را فراموش می کند . خدا را هر روز قسم می دادم که مرا از این وضعیت نجات دهد اما انگار که گوش خدا هم برای ما کر شده بود . خیلی سخت است که موقعیتی در زندگی پیش بیاید و جلوی خانواده شرمنده باشیم . ( یادم نمی رود در یک تابستان و در گرما دخترم تشنه باشد و من 200 تومان نداشتم که یک آب معدنی برایش بخرم ) .
آبان سال 1392 بود و ساعت حدود 8 شب بود که با اتوبوس بعد از کارم به خانه بر می گشتم . مشغول خواندن درس برای شرکت در کنکور ارشد سراسری بودم. مرد جوانی روبه رویم نشسته بود و در صحبت را با من باز کرد و تا صحبت کار و پول پیش آمد که من گفتم دنبال یه راه بهتری هستم . گفت نگران نباش من یه کار خیلی خوبی با درآمد عالی برایت سراغ دارم و شماره اش را داد و خداحافظی کردم. چند روز گذشت و من تماسی نگرفتم . گفتم ای بابا اینم یه چیزی برای خودش میگه . بالاخره تماس گرفتم و رفتم در منزلشان . کتاب قله ها و دره ها را به من داد و گفت بخون و خلاصه و نتیجه را روی کاغذ بنویس . کتاب را خواندم و سراغش رفتم . گفت فردا شب ساعت 8 شب بیا فلان جا و هیچ کسی هم نباید بفهمه. ترسیدم و گفتم حتما تو کار قاچاق و این جور چیزا باید باشه . موقعی که می خواستم سر قرار بروم شماره اش را به همسرم دادم و گفتم من برای کار می روم اگه بلایی سرم اومد این شماره طرفه . باران به شدت می بارید و رفتم سر قرار و با هم رفتیم تو یه هتلی . یه نفر دیگه هم اومد و شروع کردند به توضیحاتی درباره بازاریابی شبکه ای . من جواب منفی دادم و گفتم گول شرکت های هرمی را نمی خورم. خلاصه ول کن نبود و مدت یک هفته تماس می گرفت . بالاخره رفتم و پس از مذاکراتی وارد شبکه شدم. اول شروع به خواندن کتاب و دیدن و گوش کردن فایل های انگیزشی نمودیم. بعدش به جمع کردن گروه پرداختیم و راستش دلم راضی نبود و از اجبار می رفتم . حدود سه ماهی کارکردم و حدود 400 هزارتومانی کار کردم . دنبال یه راهی بودم که از این کار دست بکشم . انگار تو قفس بودم . همین طور که تو اینترنت مشغول جستجو درباره بازاریابی و فایل های موفقیت بودم ، سر از سایت استاد عباسمنش در آوردم . عضو شدم و چند تا از فایل ها را دانلود کردم و دیدم و گوش دادم. رسیدم به فایل های چگونه در عرض یکسال درآمد خود را سه برابر کنیم. با خودم گفتم این عباسمنش هم یه چیزایی برای خودش گفته . مگه می شه ؟ فایل هایی را که می دیدم همه صحبت های استاد به بائر ختم می شد . ( حالا فهمیدم دلیل ورود به بازاریابی شبکه ای چه بود . من در اینجا با تغییر باور آشنا شدم . چرا که پیش زمینه ای داشتم . شاید اگه این طور نبود قبول نمی کردم ) . در سایت جستجو می کردم و رسیدم به محصولات . قیمت محصولات را نگاه کردم فکر می کردم به ریال است . من حتی به خرید از سایت اعتقادی نداشتم و ضمنا اگه کتابی هم بود به قیمت 20 هزار تومان نمی خریدم . محصول استقلال مالی را دیدم قیمتش فکر کنم حدود 450 هزار تومانی بود و من تا اینجا هم فکر می کردم قیمت ها به ریال است . بالاخره دلم را راضی کردم که مبلغ 45 هزارتومان را پرداخت کنم . اما هر چه کردم نشد . بعدش متوجه شدم که قیمت ها به تومان است . مدتی به فایل های رایگان بسنده کردم .
چند روز گذشت و با خودم کلنجار می رفتم . هر طور بود پول تهیه نمودم و محصول را خریدم . مرتب صوتی و تصویری ها را دیدم. بعدش شروع به خرید کتاب های صوتی نمودم. ضمنا هر فایل رایگانی هم که روی سایت گذاشته می شد سریع دانلودش می کردم. تا الان تمام فایل های رایگان را دانلودش کردم و حتی یک فولدری روی سیستم دارم به نام عباسمنش که تمام فایل ها و محصولات را دارم . تا اینجا من هنوز نتیجه ای نگرفتم . تقریبا به اواخر سال 1393 نزدیک می شدیم و مدت آشنایی من با سایت از یک سال هم بیشتر شده بود بدون نتیجه . در همین حین فایل های رایگان دوره آنلاین هدف گذاری روی سایت گذاشته شد. بعد از دیدن آنها دوست داشتم که در دوره شرکت کنم اما پولش را نداشتم . از خدا خواستم که تا مدتی که تخفیف داره پولش را برام ردیف کنه. بعد از چند روز یادم نمی آید که چطور پولش را ردیف کردم. هنوز مشکل مال داشتم و دری برایم باز نشده بود . هر هفته تمرینات دوره را با اشتیاق فراوان انجام می دادم و روی سایت می گذاشتم. یه استارتی تو درونم زده شد . دوره خیلی خوبی بود . استاد یک جایزه هم برای نفری که بهترین تمرینات را انجام بده گذاشته بود. من به خودم ایمان و باور داشتم که علاوه بر رسیدن به اهدافم ( سینما ) ، جایزه را می برم ، چون چندین مرتبه از شرکت زنگ زدند و از مطالب من تشکر کردند . ( هرچند که در پایان جایزه را نبردم ) . تقریبا اواخر دوره بود که به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز بصورت مجانی شروع به کار نمودم. خیلی خوشحال بودم که بالاخره یه دری باز شد . تقریبا حدود یک ماهی درگیر بودم . امیدوار شده بودم که دارم به اهدافم نزدیک میشم . بعد از این دوره محصول عزت نفس را خریدم اما بدلیل سر صحنه فیلمبرداری نتونستم دوره را آنلاین شکت کنم .تمریناتش را بعد انجام دادم . رسیدیم به فصل تابستان و من هنوز نتیجه چندانی نگرفته بودم .خیلی از مواقع نا امید می شدم . از خدا کمک می خواستم . دنبال این بودم که محصول روانشناسی ثروت 1 را تهیه کنم اما پولی نداشتم . من در طول ماه 1000 تومان هم اضافه نمی آوردم که خرج چیزی کنم چه رسد به خرید محصول . به آبان رسیدیم و تو سایت برای خرید محصول تخفیف داده بودند . من دنبال پول بودم . فکر کنم 11 آبان بود بدون داشتن پول محصول را به سبد اضافه کردم و منتظر پول شدم . خدایا اگه از تاریخش بگذره قیمتش گرون تر می شه و دیگه نمی تونم بخرم. مهلت تمام شد و پول ردیف نشد . اما یکدفعه مبلغ دو میلیون و سیصد هزارتومانی که چند سال قبل به کسی قرض داده بودم به حسابم واریز شد . ولی قیمتش بیشتر از پول من بود . نمی دونستم چکار کنم . به تهران زنگ زدم . فکر می کنم سرکار خانم فرهادی بودند و جریان را گفتم . اون هم یه کد تخفیف به من دادند و سریع محصول را خریدم . روز اول ، جلسه اول را حدود 15 مرتبه دیدم . به جرات می گویم موهای بدنم سیخ شد . حقیقتش از اتفاقاتی که قراره بیفته ترسیدم جلسات بعدی را ببینم. چند روزی فقط همین یک فایل را می دیدم . دل به دریا زدم وشروع به دیدن فایل ها نمودم . تمام جلسات را به مدت یک ماه دیدم و خیلی از تمرین ها را انجام دادم اما اتفاقی نیفتاد. تصمیم گرفتم به مدت چند ماه هر هفته یک بار دوره را تمام می کردم . از طرفی هم به همین خاطر با همسرم به شدت درگیر بودم . همسرم اعتقادی نداشت. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که توجهی نکنم. حالا تا اینجا داشته باشید که همسرم از خرید و قیمت محصولات اطلاعی نداشت و هنوز هم ندارد . چرا که باید از شهر و دیار می رفتم . البته الان تا حدودی وضعیت را پذیرفته است . ذره ذره اتفاقاتی در درونم شروع به رخ دادن نمود . بعدش دنبل این بودم که قانون آفرینش هم تهیه کنم . با مقدار پولی که تو کیف پولم داشتم چند جلسه را تهیه کردم. بهمن ماه بود که خدا از طریق واسطه ای مبلغ یک میلیون تومان پول را برایم رسانید و بقیه جلسات را تهیه نمودم . همزمان هر دو را گوش می دادم. تازه وضعیت مالی ام یه کمی بهتر شد و بعد از 5 و 6 ماه مبلغ 700 هزارتومان افزایش حقوق داشتم . بطور کلی برکت و نعمت خدا شروع به باریدن کرد . تا قبل از ای اتفاقات من ماهیانه حدود 500 هزار تومان قرض می کردم ، ولی الان با تغییر باورها و تمرینات هیچ وقت کیف پولم خالی نشده و همیشه پول داخلش هست . هر چند که هنوز تا آن وضعیت مالی ارمانی فاصله دارم اما جرقه آن زده شده است . در طول این مدت خیلی از بدهکاری هایم را داده ام و فقط مقدار کمی از ان مانده است که مطمئنم تا اخر امسال همه را تسویه می کنم .
دیگه اون ادم سابق نیستم وضعیتم از لحاظ مالی بهتر شده . سلامتی ام بهتر شده است . من چند سالی درگیر بیماری بودم که هر جا می رفتم دکترها نمی تونستند تشخیص بدهند . الان بدون نیاز به دکتر حالم بسیار خوب است . ایمانم به خدا بیشتر شده است و هر روز بشتر می شود . صبح ها با عشق و علاقه از خواب بیدار می شوم . انگیزه ام بیشتر شده . هر چند که تا هدفم ( سینما ) هنوز فاصله دارم . اما به زودی پله های رشد و ترقی را می پیمایم . من در امسال حدود 10 ساعت درس خواندم و مرحله اول کنکور ارشد سراسری از 7 رشته 6 رشته مجاز شدم و مطمئن هستم که مرحله دوم هم قبول می شوم .
موقعیتی را که الان دارم به شدت فایل ها را هر روز گوش می دهم . از فایل ها و کتاب های موفقیت اسفاده می کنم . استاد در یکی از فایل هایش گفت که شما وقتی که می خواهید ماشینی را روشن کنید باید تمام انرژی خود را بگذارید . این یک نمونه جمله ای است که همیشه بیاد دارم و جملاتی دیگر. مثلا با مبلغ 500 هزار تومان در بورس شرکت کردم و بعد از تقریبا 4 ماه سرمایه ام را به مبلغ حدود 2 میلیون تومان افزایش دادم . با برادرم کسب و کار کوچکی را با حداقل سرمایه در منزل شروع نموده ایم و قصد داریم در چند ماه آینده آن را گسترش بدهیم. هر چند که هدف اصلی من اولین فیلم نامه نویس و کارگردان سینمای ایران و دنیا است . اگر قرار بود که همه چیز را با جزئیات کامل بنویسم بسیار وقت گیر بود و برای ارسال به مسابقه هم نمی رسیدم .
سخنی با استاد :
تشکر و سپاسگزاری از شما که واقعا راهنمای من بودید . البته من بعد از دوره هدفگذاری مطالب در سایت نگذاشته ام و عادت ندارم . اما یک مطلب بسیار مهم دیگر اینکه در بحث مدارها ( با توجه به صحبت هایتان مثل حضرت موسی و شکافتن رود نیل و … ) به نکته و مطلبی رسیده ام که مطمئن هستم خودتان هم هنوز به آن نرسیده اید که اگر فرصت شد به یاری خداوند در آینده حتما در سایت قرار می دهم .
برای استاد عزیز و کلیه گروه تحقیقاتی عباسمنش ( خصوصا سرکار خانم فرهادی ) و همه دوستان گرامی سلامت و ثروت و شادی و خوشبختی و سعادت دنیا و اخرت را از خداوند وهاب درخواست می کنم .
آقای درویشی عالی بود لطفا درباره ی نکته ای که در مورد حضرت موسی و رود نیل متوجه شدید توضیح دهید ممنون
آقای دوریشی گرامی
ممنون لذت بردم از داستانتون
سلام و درود آقای درویشی
امیدوارم هر جا که هستی حال دلت عالی باشه و غرق نعمت خدا باشی و در مسیر هدایت او قدم بر داری
کامنتتو خوندم پیام ایمانشو گرفتم ممنونم خیلی لذت بردم از روند رشدت و از دوجای کامنتت خیلی درکت کردم انگار خودم بودم یجا گفتی خیلی سخته در موقعیتی قرار بگیری که نتونی واسه خانوادت کاری کنی و پول یک آب معدنی رد نداشتی واقعا بدترین حس دنیاست این حس خدا واسه هیچکی نیاره که نمیاره این ماییم که بخودمون ظلم میکنیم و چقد مظلوم به ظلم خویشیم خدایا نجات خیر بما اعطا کن از شر افکار پوسیده خودم به تو پناه میبرم…
و دومین قسمت اونجایی که گفتی جلسه اول روانشناسی ثروت و گوش دادی موی تنت سیخ شد میترسیدی به جلسع دوم گوش بدی واقعا وقتی قراره مدارت تغییر کنه چون اونجا ناشناخته عست ترس میگیره آدمو و چقد این ترس خواستنیه و لذت بخش واقعا این قسمت خندم گرفت چون میفهمم چی میگی از بس ذهنمون فقیری رو دیده از ثروت میترسه که یکی از پاشنه آشیل همه فقزا همینه بلهههه خودشع یکی از پاشته آشیل من اینه برای همینه که ثزوت ازم دور میشه خدایا به تو وصل میشم هررور با ذکر توبه باذکر حمد تو با گوش دادن به وحی منزل پیامبر زمان خودمو ایمانمو قوی میکنم تا ذهنم از ثروتمندشدن ترسی نداشته باشه ممنونم که 8سال پیش کامنت گذاشتی تا امروز برای من نور بشی ممنونم ازت دوست خوبم
با سلام خدمت استاد عزیز. من سعید کمره ای هستم و قبل از اینکه با استاداآشنا بشم با یه ماشین پیکان وانت داخل بازار گل بار جابجا می کردم. قبل از اونم پیش برادرم تو تعویض روغنی کار می کردم و همیشه از زیاد کار کردنم شاکی بودم و میگفتم چرا من اینقدر کار می کنم. همیشه به خودم می گفتم من برای کارهای دیگه ی به این دنیا اومدم. بدون اینکه اون زمان از قانون جذب چیزی بدونم. بلاخره از داداشم جدا شدم به این دلیل که کمتر کار کنم.بعد شروع کردم باماشین کار کردن تو بازار گل و مدتی نرسید که دیدم ساعت کارم کمتر که نشد هیچ بیشترم شد ولی چون درآمد م بیشتر شده بود راضی بودم تا اینکه یکی از دوستام فایل انگیزشی 1 استاد رو برام فرستاد. با گوش دادن این فایل تصمیم گرفتم که کار وانت رو کم تر بکنم و یه آژانس بزنم. به لطف خدا آژانس رو زدم ولی بعد از زدن آژانس و آشنا شدن با قانون جذب شیفته این قانون شدم. دیگه آژانس یادم رفته بود هر روز ساعت 7 صبح تا 11 شب توی آژانس کتاب در زمینه قانون جذب می خوندم. خیلی انرژی م بالا بود طوری که باهر کس که صحبت می کردم میگفت خیلی شادی گنج پیدا کردی. دقیقا نمیتونستم بگم یعنی نمیدونستم چه جوری بگم قانون جذب چقدر جالبه. بعد از دو سه ماه آژانس حتی یه زنگ خور هم نداشت اینقدر که من روزا می اومدم و اونجا فقط کتاب میخوندم. من آژانس رو جمع کردم و گفتم خدایا بمن یه کار بده که از صبح تا شب بیکار باشم و فقط کتاب بخونم و حقوق هم خوب بگیرم. دوباره برگشتم با کار کردن روی وانت ولی این سری فرق داشت هر روز فایل های تلقینی پشت فرمان گوش می دادم. هر روز میگفتم خدایا امروز میخوام فلان تومن کار کنم و دقیقا شب یه ذره کمتر یا یه ذره بیشتر از اون مقدار رو کار می کردم ولی کتاب خوندم کمتر شده بود. من زمستونه 93 آژانس زدم و اول94 جمع ش کردم و تابستان 94 رفتم خواستگاری و شهریور نامزد کردم. پدر زن من تو اداره برق نیروی حراست هستش و بعد از مراسم عقدم تصمیم گرفتن که منم ببرند توی اداره برق و من اول 95 تصمیم گرفتم که یکی یکی فایل های قانون آفرینش رو بخرم .جلسه اول و دوم رو خریدم و به تمریناتش عمل کردم و الان که دارم این متن رو براتون مینویسم شیفت هستم و تقریبا دو ماهه که منم اومدم تو اداره برق و از نیروهای حراست شدم. دوستان من الان کاری دارم که هیچ کسی پیشم نیست از صبح تا شب تنها هستم و راحت کتاب میخونم و تمرین قانون جذب رو انجام میدم و سر ماه هم حقوق میگیرم. من اول94 درخواست این کار رو دادم و این قانون اونقدر قوی هستش که همسری به سمت من آورد که همچنین شغلی داشته باشند و نقش کائنات رو برای من انجام بدند و البته من 17 شهریور عروسیمه و فقط 3 میلیون پول داشتم ولی همیشه میگفتم من به این قانون ایمان دارم و پول عروسیم جور میشه . و اصلا به خودم نگرانی راه ندادم اینقدر که خانمم میگفت من مطمئن هستم که تو حسابت پره پوله که اینقدر خونسرد هستی به خاطر خرجهای عروسی ولی دقیقا نمیتونستم بهش بگم که دارم از قانون جذب استفاده می کنم و چند روز پیش یکی از دوستان که چند روزه باهاش آشنا شدم بهم گفت که خرج عروسی ت رو من میدم تو تا یک سال دیگه بهم بده. و به لطف خدا هم دیروز پنجشنبه جهیزیه رو بردیم. دوستان خیلی من از این قانون استفاده کردم ولی تا اونجا که تونستم مهم هاشو براتون گفتم در ضمن هفدهم بفرمایید عروسی خیلی خوشحال میشم از استاد عزیز و شما دوستان روشن فکرم پذیرایی کنم. ممنونم دوستدار شما. سعید.
سعید آقا تبریک می گویم خوشبخت و پیروز باشید
آقای سعید گرامی
خوشبخت باشین. یقین داشته باش با این قانون جذب همیشه کارت الاهیت پر از پولهای درشته. چون پول نماد جوهر بیکران کایناته.
میخوام در مورد یک موضوع خیلی مهم در مورد ساخت منطق و باور کردن ذهن برای انجام یک کار صحبت کنم ک به نظر من جز مهم ترین ارکان موفقیت و رسیدن به خواسته است
با یک مثال شروع میکنم فرض کنید ک شما قراره از قله اورست برین بالا و فتحش کنید و خیلی ترس دارید و دودلی ک میتونی انجامش بدی یا ن؟ اصلا زنده برمیگردی یا ن؟ و با همین حرفا داری خودت رو قانع میکنی به رفتن یا نرفتن به یک قله و در این میان باور های محدود به تو میگه ک نرو چون اگ بری ممکنه ک راهو گم کنی و تو سرما بمیری بهت میگ حماقت نکن و بیخیالش شو بهت میگ تو نمیتونی و خیلی حرف های دیگ…
اما روحت ک به خدا وصله میگ ک تو برا این کار لحظه شماری میکردی و روزو شبت رو به هم دوخته بودی ک اورستو فتح کنی پس برو دیگ برو خدا کمکت میکنه از هیچی نترس همه چی تو مسیر بهت گفته میشه تو فقط قدم اولو بردار همه چی درست میشه
و تو بین روح و باور های محدود گیر کردی و اگر تو این تردید بمونی زندگیت جهنم میشه.
باور های محدود میگه نرو ک میمیری.
روح میگه برو این عشق زندگیته ادامه بده هیچیت نمیشه خدا تو مسیر با توئه برو مسیر بهت گفته میشه.
باورهای محدود ب روح میگ چی میگی تو؟؟؟این اگ بره اون بالا میمیره اصلا راهو بلد نیست.
روح میگ معلومه ک راهو بلده فقط باید بره جلوتر تاراهو ببینه مسیر ک از اینجا دیده نمیشه.
و باورهای محدود میگ کدوم راه؟؟؟تو دیوونه شدی اصلا راهی وجود نداره تو فقط میخوای به کشتنش بدی.
روح میگه معلومه ک راه وجود داره
وتو اینجا به خودت میای و از روحت میپرسی راه وجود داره؟؟؟
و روحت میگ معلومه راه وجود داره چون تو اولین نفری نیستی ک میخوای از این کوه بری بالا قبل تو خیلی ها این کارو کردن و جا پا گذاشتن برا تو ک راحت بری به هدفت برسی میتونی از مسیرشون کمک بگیری برای رسیدن به خواستت
و تو تو میگی چییییییییی؟؟؟؟؟؟؟قبل از من کسایی این کارو کردن؟؟؟
روح میگه معلومه ک کردن
باورهای محدود میگ داره دروغ میگ اون فقط میخواد گولت برنه اونایی ک رفتن اورست ادمای متفاوتی بودن خاص بودن تو شبیهشون نیستی.
ولی تو الان برای باور های محدود ذهنت منطق اوردی و دهنش رو بستی و دیگ ام به حرفش گوش نمیدی، تو اون لحظه خدارو شکرررر میکنی بخاطر کسایی ک هستند ک ببینیشون و از اون ها الگو بگیری و با خیال راحت پاتو بزاری جای پای اونا و به مسیر برسی به همین راحتی تازه خطاهای اون هارو هم انجام نمیدی و میری به هدفت میرسی و جا پا میزاری برای کسای دیگ ای ک میخوان بیان قله اورست و اونجا روح میگ دیدی گفتم میتونی و تو لبخند میزنی و از موفقیتت لذت میبری
پس با داشتن الگو و منطق برای باور های محدود کننده شروع کن به انجام کار و از هیچ چیزی نترس چون دست خدا بالاترین دست هاست و رنگ خدا بهترین رنگ ها بر دل مومنان است
در پناه الله یکتا
محسن رشیدی
سلام عرض ادب
من جوانی هستم 22 ساله از شهر گنبدهای فیروزه ای………اصفهان
این سایت واین انسان بزرگوار یک تحول شگفت انگیز و متحیر کننده را در نظام باورهای من به وجود آورد.
دوستان تاکید میکنم واقعا شگفن انگیز بود.
اجازه بدهید کمی از گذشته تعریف کنم……
من در خانواده ای بزرگ شده ام که تاکید زیادی فقط و فقط بر روی خداوند و قرآن کریم بود و دیگر هیچ چیز.پدرم میگفت بدون واسطه و بدون هیچ چیز دیگر هر چه میخواهی مستقیما از خدا بخواه.در هر شرایطی در هر وضعیتی
پدرم طوری صحبت میکرد که واقعا احساس بی نیازی میکردم.چون واقعا خدا را حس میکردم که هست و خیلی نزدیک است……اما
از اوایل نوجوانی تا پایان آن تقریبا 19 سالگی دوران پر تنشی در زندگی من آغاز شد .روز به روز اوضاع بدتر میشداین بد بودن شرایط در تمام جنبه ها و ابعاد تعمیم میافت و رخنه میکرد.
جدای این شرایط نکته ای بگویم…..
از کودکی پندها و موعظه ها و اطلاعاتی که از معلمان و والدین و مراسمها و کلا محیط اطرافم دریافت میکردم مجموعا تصویری را از پروردگار متعال در ذهن من می ساخت…..
فرمانروایی متکبر و قدرتمند که بر تخت پادشاهی کاینات خیلی با شکوه نشسته و منتظر فقط ذره ای اشتباه است تا آن را با خشونتی وصف نا پذیر سرکوب کند..
واقغا خدارا دوست داشتم ولی خب این دیدگاه را هم نسبت به او داشتم و خیلی مواقع درگیر یک تضاد درونی میشدم.
در آن دوران پر تنش گاهی تعجب میکردم که چرا خداوند هیچ کاری در مورد شرایط من نمیکند.چرا اتفاق خوبی نمی افتد .چرا صدای مرا نمیشنود.ایمان داشتم که وجود دارد ولی احساس میکردم که فقط نشسته و مرا نگاه میکند همین
فکر کیکردم در حال پس دادن امتحان هستم.فکر میکردم این سرنوشت من است.گاهی از شرایط خسته میشدم……..رفته رفته ایمانم ضعیفتر و ضعیف تر میشد.
در همان دوران بود که با قانون جذب آشنا شدم و فیلم راز را هم دیدم.این قوانین را با ایمانی که نسبت به خدا داشتم جدا میدیدم.یعنی خداوند یک حکومت دارد و این قوانین جدای آن است .گاهی احساس گناه میکردم که از این اصول استفاده میکنم چون فکر میکردم از راه و رسم توحیدی و یکتا پرستی جداست..
در مورد قانون جذب و موفقیت در اینترنت هم جست و جو میکردم و اتفاقا سایت عباسمنش هم یکی از آنها بود.ولی متوجه شدم که بیان این فرد بادیگران متفاوت است انگار باور عمیقتری نسبت به دیگران داشت…..
……….حالا اتفاق جالب و شگفت آور این جا افتادکه………..
خب میدیدم که این استاد هم همان مطالب و اصولی را میگوید که بارها شنیده بودم یا مطالعه کرده بودم.فایلهای رایگان را دانلود میکردم و گوش میدادم.دیگر قرآن برایم کسل کننده شده بود…….آن را فقط یک نماد میدیدم….نماد دین اسلام
اما…..دوستان……اما
…………فایل حزن در قرآن………..
وای خدای بزرگ …این دیدگاه متفاوتی نسبت به قرآن نسبت به خداوند نسبت به اسلام و کلا طرز فکرم بود.
عقاید ..طرز فکر..تعصبات…پندها…موعظه ها و کلا همه و همه یک لحظه برایم زیر سوال رفتند.به تصویری که از فرمان روای متکبر داشتم شک کردم.
اشتیاقم نسبت به سایت بیشتر شد به دنبال تمام فایلهای رایگان رفتم .پیام مشترکی در تمام فایلهای رایگان وجود داشت .این که قرآن کریم به شکلهای مختلف و با داستانهای گوناگون با تکرار قانون جذب را فریاد میزندو حالا فهمیدم که چرا احساسا میکردم خداوند نشسته و فقط به من نگاه میکند.
خداوند از قوانینی که برای کاینات وضع کرده سرپیچی نمیکند…برای هیچ کس
این من بودم که قانون شکنی میکردم و در نتیجه اوضاع و احوالم روز به روز بد تر میشد…خیلی زیبا و منطقی است.
قبل از این پندهایی که میشنیدم برایم یک سری حرف های کلیشه ای بود ولی حالا دلیل آن ها را میفهمیدم .مثلا غیبت کردن تمرکز بر روی ویژگی بد مردم است و این باعث میشود که از این دسته شخصیت ها را جذب کنی برای همین غیبت کردن منع شده …خیلی زیباست.از آن به بعد اشتیاق داشتم که به اصول دینی عمل کنم.چون قانون است …نمیشود از آنها سرپیچی کرد.
سید حسین عباسمنش تو دیدگاهی را مطرح کردی که تا قبل از آن هیچ معلمی هیچ استادی و در هیچ مراسمی و هیچ کجا به نشان داده نشده بود.
نگرشی که به خداوند و قرآن مطرح شد. این که آیات چه میگویند…….قانون جذب از نظر قرآن
استاد حسین عباسمنش با تمام وجود و از ته دلم از تو سپاس گزارم
فایل حزن در قرآن نقطه ی عطفی در نظام باورهای من بود و باعث شد که تو را به عنوان استاد موفقیت انتخاب کنم .
اتفاقات جالب و شگفت آور زیاد در زندگی برایم اتفاق افتاده است .ولی نقطه ی عطف آن فایل حزن در قرآن بود
سلام
خدارا شکر شما و ما همه در این زمینه هستیم و با این سایت آشنا شدیم . از مطالبتان متشکرم انگیزه بخش و عالی بود
سلام علی جانم خیلی خوشحالم برات یعنی ارزومه جوونهایی هم سن خودم زود با این قوانین اشنا بشن خیلی خوشحالم که به جمع ما پیوستی
منم هم سن تو هستم و تازه شروع کردم و بگم خیلی عالی بوده و نتایج عالی داشته البته تنبلی میکنم هنوزم ولی بگم اولش سخته ولی کم کم
همچی اسون میشه و نظام باورهات عوض بشه البته خودت از من بهتر وبیشتر میدونی و من چاکرتم خیلی خوشحالم عزیز منتظر هستم ببینم نتایج موفیقتهاتو
به امید دیدار
علی آقا دوست عزیز تبریک می گویم بزرگترین ثروت رسیدن به خدا ست
سلام علی آقا
خیلی عالی بود
واقعا لذت بردم از دیدگاهت و نظرت
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی