«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1094 روز

    بنام خدای مهربان .

    سلام استاد عزیزم ،تصمیم گرفتم روزی یک فایل از سری فایل های باور های ثروت ساز گوش بدم نت برداری کنم و بارها و بارها گوششون بدم ،تا به امیدخدا هم تکاملم طی بشه و هم نتایجمو از فایل های رایگان اول بگیرم و بعد برم و روانشناسی ثروت 1 بخرم.

    نحوه ساختن باور ،اینکه بریم الگو هایی رو تو هر زمینع ای که خواستمون هست پیدا کنیم و شروع کنیم بیوگرافی های اونارو خوندن من با دیدن این فایل ،تصمیم گرفتم در زمینع ثروت (بیل گیتس،ایلان ماسک،جف بیزوس )

    و در زمینه حوزه کاری خودم برم و موفق ترین نقاشانی که از این حوزه پول درآوردن و پیدا کنم تو گوگل و اونارو تحسین کنم و ازشون یاد بگیرم .

    یکی دیگع از خواسته هام مهاجرت کردن ،تصمیم گرفتم دختران و ادمای موفقی رو پیدا کنم که مهاجرت کردن و کلی اونجااا ثروت ساختن .

    وقتی الگو هارو به ذهنم نشون میدم استاد مقاومتش کمتر میشه و افسارش تو دستم قرار میگیره.

    با این الگو ها باور میکنم همونطور که بقیه تونستن منم میتونم با همین شرایط و پولی که دارم ،هرچیزی که میخوامو خلق کنم.

    ممنون از این فایلتون ،به خودم قول دادم تا هر فایلی رو 5 بار یا بیشتر گوش بدم و بعد برم برای فایل بعدی.

    در پناه خدا باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  2. -
    محبوبه ترکمانی گفته:
    مدت عضویت: 3218 روز

    سلام خدمت همه دوستان انرژی دهنده و استاد عزیز و بزرگوار

    می خواستم قبل از اینکه در مورد خودم و نتایجی که از این سایت گرفتم رو براتون توضیح بدم تشکر کنم از این ایده خلاقانه که موجی از انرژی رو به ما منقل میکنه ،به قول خانم راداکبری

    هرکامنت قلب آدم رو گشوده تر می کنه .

    من حدود دوسال پیش با پیشنهاد یکی از دوستان با محصولات استاد عباس منش آشنا شدم ، قبل از اون تلاش های بسیار زیادی انجام دادم که بتونم به آرامشی که دوست دارم دست پیدا کنم در همین راستا برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد رشته روانشناسی را انتخاب کردم که شاید بتونم به چیزی که میخوام دست پیدا کنم ولی متاسفانه نشد ، بنابراین شروع کردم به مطالعه کتاب های در زمینه موفقیت و روانشناسی تا شاید جواب سوالات خودم را از این طریق بدست بیارم ، همچنان مشغول این امر بودم که با استاد از طریق خرید محصول عشق و مودت در روابط آشنا شدم و این یک شروع برای تحول در زمینه شخصیت و آرامش من شد و به آموزه های دست پیدا کردم که تا آن موقع به رغم تلاش های زیاد نتونسته بودم به آنها برسم ، بعد از محصول عشق و مودت ، محصول دستیابی به رویاها و سپس قانون آفرینش و جهان بینی توحیدی و عزت نفس رو تهیه کردم که هر کدام سرشار از نکات بسیار ارزشمندی بود که آرامش زیادی را در وجودم ایجاد کرد و درهای از سلامتی و خوشبختی را به رویم باز کرد و آنچنان روابط عالی با خدای خودم تجربه کردم که با هیچ زبانی قابل وصف نیست ، در کنار این محصولات ، از فایل های رایگان استاد هم استفاده کردم و همچنان این امر ادامه داره چون آنها به اندازه محصولات سرشار از مطالب آموزنده هستند ، من بعد از چندین سال تونستم به آن آرامشی که علی رغم تلاش های زیاد نتوانسته بودم در خودم ایجاد کنم ، رسیدم و این یعنی آغاز تحول من ، افزایش عزت نفسم ، روابط عالی با همسر و دخترم ، ایمان به توانایی ها و اینکه زندگی من در دستان خودم هست و این یعنی لذت بردن از زندگی

    بسیار ممنونم از دوستان پر انرژی ام که همواره با نوشتن کامنت های بسیار ارزشمند ، قانون های استاد رو به یادآوری می کنند، آرزو میکنم همیشه شاد ، سالم و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2252 روز

      سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸

      محبوبه ترکمانی عزیزم 🌼

      خدا رو شکر می کنم که باز هم مثل همیشه وقتی شاگرد آماده باشه استاد از راه می رسه. 🙏🙏

      تحسین تون می کنم برای این استمرار در خرید و استفاده از محصولات و تعهد تون برای تجربه ی “آرامش”. 👏👏

      یقین دارم تا این لحظه نتایج بسی برای شما که انسان متعهدی هستید بزرگ تر شده.

      خدا رو شکر می کنم 🙏

      و از خداوند برای همه مون طلب هدایت به سمت زیبایی ها و آگاهی ها رو دارم. 🙏💙

      دوستتان دارم ❤️

      خداوند عاشق شماست ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3708 روز

    درود بر تو ای بزرگ مرد زندگی من

    بخدا الان که دارم این متنو مینویسم داستان زندگی چند نفر از عزیزان رو خوندم و به قدری هیجان زده شدم که نتونستم احساسات خودم رو کنترل کنم و با صورتی خیس مالامال از سپاسگزاری ابتدا از خداوند رزاق و بعد، از مردی که صادقانه و عاشقانه خودش رو وقف هدایت و آموزش خانواده بزرگ خودش کرده

    استاد عزیز وقتی جملات این بچه ها رو مبنی بر وصف و ثنای شما میخونم به خودم میگم خداوند عزیز آخه چقدر میتونه به یک انسان عزت بده که این همه آدم به پاس تشکر و سپاسگزاری جملاتی رو بنویسن که در مخیله بعضیای دیگه اصلا خطور نمیکنه…

    واقعا نمی دونم چی بگم ؟؟؟

    ولی این آرزو رو برات میکنم که ثانیه به ثانیه زندگیت لحظه به لحظه اون حاکی از شادی ای باشه که الله رو در اون ببینی و مطمئن خواهم بود با این دعا حال همه اعضای خانوده بزرگ عباس منش متعالی و متعالی تر خواهد شد…

    نگاه به صورت پرمهر تو آرامش و خنده رو به لبهام هدیه میده و این یعنی اعتماد و ایمان…

    درود به شرفت سیدحسین عزیز که حقا این نام زیبا برازنده وجود خودته

    یاعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      رسول عباسی گفته:
      مدت عضویت: 4031 روز

      سلام بر همه دوستان

      جناب بابایی عزیز همه ما میدانیم که در اموزه های استاد عباسمنش واقعا شکی نیست .

      ولی در بازار کسب و کار و تجارت نباید ما اول خانه بخریم و بعدا اجناس کسانی را که به ما اعتماد کرده اند مرجوع کنیم !!

      و انوقت به بی ام و x6 بنازیم .!!!

      این عمل دور از اخلاق کسب و کار میباشد و با اموزه های استاد عباسمنش اصلا همخوانی ندارد .

      ” من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق ” و سپاسگذاری از مخلوق به عنوان سپاسگذاری از خداست .

      پاینده باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا گلیج گفته:
    مدت عضویت: 3956 روز

    به نام خدا

    “داستان پرواز و رهایی من به سوی موفقیت”

    من زهرا گلیج هستم ارشد کارآفرینی دارم از دانشگاه تهران. یک موسسه آموزشی دارم که سال 89 با تعدادی از دوستان راهش انداختم بعد به خاطر ادامه تحصیل فعال نبود. سال 93 هنوز مشغول تحصیل بودم و درسم در حال اتمام بود. که مرداد ماه تصمیم گرفتم دوباره آن را فعال کنم و در دفتر یکی از دوستان که دیگر فعال نبودند دوباره شروع به کار کردم. آبان ماه سال 93 چند وقتی بود که دچار بحران شده بودم. افسردگی شدیدی گرفته بودم چون احساس می کردم توسط افرادی که از من خوششان نمی آمد مورد انرژی منفی قرار گرفتم به شدت می‌ترسیدم که از پای در بیایم از شدت ترس غروب‌ها سر درد می‌گرفتم و مغزم کار نمی‌کرد. یک پزشک خانوادگی داشتیم رفتم. سراغ ایشان کلی آزمایش و چک آپ کردم دکتر گفت چیزی نیست و کلی دارو خوردم کمی بهتر شدم ولی تصمیم گرفتم حرکتی کنم و برای بهبودم تلاش کنم.

    فکر می‌کنم تنها یک چیزی بود که من را نجات داد آنهم اعتقاداتم بود. تصمیم گرفتم از خدا کمک بگیرم تا شفا یابم. برای شاد بودن کلی در اینترنت سرچ کردم و کتابهای که در مورد شاد زیستن بود را خریدم. کارم شده بود جستجو و توجه به شادی و شادتر بودن. روشها و راهکارهای شاد زیستن را جستجو کردم و تمام تمرکزم را بر افکار مثبت و مسایلی شبیه به این گذاشتم حتی هر روز عود روشن می کردم و دمنوشهای مختلف را می خوردم و هفته ای دو سه بار سینما و پارک می رفتم. دیگر تصمیم گرفته بودم شاد باشم و بر ترسها و انرژی منفی غلبه کنم. همان موقع بود که یکی از دوستانم در تلگرام چند مرتبه پیاپی فایلهای استاد عباس منش را برایم فرستاد اولش جدی نگرفتم گفتم مثل بقیه افراد است که قصد سر کیسه کردن مردم را دارد. بالاخره یکبار تصمیم گرفتم یکی از فایلها را اتفاقی گوش کنم با خود گفتم یکی اش را گوش می کنم ضرری ندارد. فایلی که گوش دادم فایل اول چگونه ظرف یکسال درآمد خود را سه برابر کنیم؟ نام داشت. از شنیدن فایل خوشم آمد بخصوص که استاد عباس منش با اعتقاد و تاثیرگذار صحبت می کرد در آن شرایط بارها و بارها به فایلها گوش کردم بعد علاقمند شدم بقیه فایلهای رایگان را از سایت دانلود کنم و در گوشیم بریزم و گوش کنم. بعد که دیدم روی من تاثیر مثبت دارد جملات مثبت تاثیرگذار را ضبط کردم و هر روز ساعتها گوش می کردم. اوایل روز 10 ساعت هم فایلها را گوش می کردم. کم کم و آرام آرام تغییرات کوچک را دیدم پیشنهاداتی به من شد و تصمیم گرفتم روی یک حوزه متمرکز شوم حوزه ای که سالها قبل روی آن خیلی وقت گذاشته بودم ولی رهایش کرده بودم. هرچه بیشتر به فایلها گوش می‌کردم اتفاقات تازه‌ای برایم می‌افتاد. مثلا افراد جدیدی دیدم و دوستان تازه‌ای پیدا کردم که به من پیشنهاد همکاری دادند و مشاوره‌های خوبی دادند مثل نوشتن مطلب در زمینه همان حوزه تخصصی و برگزاری همایش و همکاری با خیریه ها و غیره. اتفاقا شروع کردم و برای برگزاری همایش، سمینار و نوشتن مطلب به صورت هفتگی اقدام کردم. در واقع از آذر 93 من جدی تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و زندگیم را تغییر دهم به خصوص که در فایلهای استاد می شنیدم که با تغییر کلام و افکار زندگی را میشود عوض کرد. من هم محیط قرنطینه ای برای خود ساختم تا فقط با دادن ورودیهای مناسب و آنچه خودم می خواهم زندگیم را کنترل کنم و آنطوری بسازم که خود می خواهم. دشواریهای زیادی داشتم ذهنم پر از افکار منفی بود. روابط عاطفی ام هم خراب شده بود اما بعد از یک مدت کوتاهی دوباره مساله حل شد. همان موقع علاوه بر فایل‌های رایگان، یک کتاب صوتی هم خریدم و هر روز به آن گوش می کردم. برنامه من این بود که در مسیر رفت و آمدم دائم هندزفری در گوشم باشد و فایل های ثروت و همین‌طور سایر فایل‌هایی که خودم ضبط کرده بودم را گوش کنم. اولین نشانه هایش این بود که دریک برنامه گروهی و همایش مشارکت کردم و لوح و نشان گرفتم. انگیزه ام بیشتر شد. از فروردین 94 تمام ایام عید من فایل‌ها را گوش می‌کردم با اینکه افکار منفی سراغم می آمد ولی ادامه می‌دادم. به خود می گفتم ادامه می دهم باید ادامه دهم. یک همایش در اردیبهشت ماه برگزار کردم بسیار فراتر از سطحی که انتظار داشتم چون دقیقاً به زبان می آوردم که می‌خواهم چگونه باشد و جزئیاتش به چه شکلی باشد؟ می‌گفتم می‌خواهم برای پذیرایی اسپانسر بگیرم برای مکان همایش اسپانسر بگیرم. خیلی غیر منتظره یکی از دوستانم در شهرداری گفتند که منطقه 2 دبیرخانه تهران شهر دوستدار سالمند است. من پروپزال همایش را برایشان فرستادم و بعد در همان هفته دوم تعطیلات عید با من تماس گرفتند که به زودی از من برای جلسه دعوت خواهند کرد. وقتی جلسه گذاشتند پیشنهاد من را قبول کردند و به من گفتند در برگزاری همایش از من حمایت خواهند کرد و به جای برگزاری یک همایش سالی 4 همایش برگزار کن. در زمینه‌ای که من کار می‌کنم کسب و کار اجتماعی یک موضوع جدید و ناشناخته است به همین دلیل ابهام زیادی داشتم. ولی اگر مساله مالی را فاکتور بگیرم از جهتهای دیگر این همایش موفق بود. همان موقع که سایت را دنبال می کردم دوره عزت نفس استاد عباس منش معرفی شده بود و همان هفته اول معرفی دوره عزت نفس استاد عباس منش شرکت کردم از اردیبهشت سال قبل است که در حال گوش دادن فایل‌های صوتی عزت نفس و انجام تمرین‌هایش هستم. جلسات را که دنبال می کردم متوجه شدم که من واقعا از کمبود عزت نفس رنج می بردم. و فهمیدم بیشترین قسمتی که از این فایل روی من تاثیر گذاشت همان احساس گناه بود. وقتی درونم را کاویدم به بحث عدم کفایت در خودم پی بردم احساس بی لیاقتی و حقارت می‌کردم. عزت نفسم به شدت پایین بود و خجالتی بودم و رودربایستی می‌کردم. احساس قربانی بودن و شاکی بودن از روزگار، زمانه داشتم احساس اینکه من خوبم ولی دیده نمی شوم کسی متوجه توانمندی‌های من نیست. احساس قربانی شدن و طرد شدن داشتم این احساسات شدید بود اما اصلا محسوس نبود و در ضمیر ناخودآگاهم وجود داشت که مرا به طریق مختلفی قلقلک می‌داد. از آن به بعد بود که یادگرفتم خود را مسئول زندگی خود بدانم. یادگرفتم خود را ببینم اگر خود را ببینم و تحسین کنم و به خاطر موفقیتهایم خود را بستایم دیگران هم چنین کاری خواهند کرد و مرا دوست خواهند داشت. خیلی سخت بود مقاومت زیادی داشتم خیلی وقتها هنگام انجام تمرین‌ها گریه می کردم و بلند داد می زدم نه من خوب نیستم دیگران از من بهترند ولی با تمام این مقاوتها تسلیم نشدم و کوتاه نیامدم. گفتم ادامه می دادم ادامه می دهم چون یاد استاد می افتادم و می گفتم استاد عباس منش هم با مقاومت روبرو شد ولی ادامه داد و چون ادامه داد موفق شد همواره به موفقیت‌های استاد و تلاش و جهد استاد برای تغییر زندگیشان می اندیشیدم قوت قلب می‌گرفتم. یاد اینکه استاد خیلی روی خویش کار کرد و به اینجا رسید پس من هم می توانم. راستش درست در سالهای 87 و 88 بود که تبلیغات استاد عباس منش را روی دیوارهای محله فاطمی، خیابان ولیعصر و خیابان فتحی شقاقی دیده بودم که توجهم را جلب کرده بود و وقتی از نزدیک تبلیغ و پوستر را مطالعه کردم با خود گفتم چقدر بیکار است این هم مثل بقیه افرادی است که در زمینه موفقیت حرفهای قشنگ می زند من که هرگز نمی روم در چنین کلاسی شرکت کنم. وقتم را تلف نمی کنم. زمانی که تصویر استاد عباس منش را در سایت دیدم یاد آن تبلیغ افتادم و با خود گفتم من ایشان را می شناسم پس راست می گفت آفرین موفق شد. این اتفاق باعث شد من به استاد و حرفهایش ایمان بیاورم و برخلاف دیگر دوستان که می گفتند که با تردید حرفهای استاد را می پذیرند در مورد من چنین نبود چون یادم افتاد که استاد در سالهای 87 و 88 حدود 8 سال پیش کلاسهای موفقیت برگزار می کرد و تندخوانی و الان اینقدر پیشرفت کرده است پس راست می گوید من هرچه استاد بگوید انجام می دهم. و خیلی اوقات که اطرافیانم و بقیه افراد من را و استاد را مسخره می کردند این حرفها اصلا روی من اثری نگذاشت و نخواهد گذاشت چون من تغییر ایشان را در گذر زمان دیدم بنابراین همواره در طول مسیری که برای پیشرفتم آغاز کردم فقط به این فکر می کردم که استاد عباس منش موفق شده و چنین مشکلاتی داشته است پس من هم می توانم و ادامه می دهم ایشان توانسته پس من هم می توانم من به حرفهای ایشان اعتماد دارم و کاملا باور کردم. اگر هم هنوز موفقیت مالی چندانی برایم حادث نشده به دلیل اینست که همه چیز آرام آرام اتفاق می‌افتد و من باید دوره تکاملم را طی کنم.

    الان نسبت به قبل بیشتر به خودم توجه می کنم و تمرین آینه را هر روز انجام می دهم و خود را با وجود اشتباهاتم می پذیرم و اصلا خود را سرزنش نمی کنم نظر دیگران برایم مثل گذشته مهم نیست آرامشم بیشتر شده است و مورد توجه دیگران هم قرار دارم. قبلا نظر دیگران و تایید آنها برای من خیلی مهم بود اوایل این را نمی دانستم بعدها با گذشت زمان و خودکاوی خود را کشف کردم که چنین باوری داشتم. هنوز هم لازمست روی خودم کار کنم و در مورد نظر دیگران و تایید آنها هنوز هم ناخواسته پیش می آید که نظر دیگران و تایید آنها برایم مهم است. بیش از یکسال است که دارم روی اعتماد بنفسم کار می‌کنم و فایل‌های صوتی عباس منش را هر روز گوش می‌کنم. گاهی اوقات افکار منفی و آزاردهنده پنهان شده در ضمیر ناخودآگاهم به ذهنم جرقه می زد و فکر و باور منفی را کشف می کردم ولی یافتن فکر منفی همیشه ساده نیست گاهی اوقات نمی شود به آن پی برد. از مهر پارسال دارم روی ایده جدید آموزشی کار می کنم و یک وبسایت راه انداختم که با هدف یادگیری در سفر ایجاد شده است و از اوایل سال تورهای آموزشی برگزار می کنم تور داخلی بازرگانی و تور خارجی بازرگانی در کشور گرجستان وقتی تصمیم گرفتم مخالفت با آنهم زیاد بود ولی من با وجود ابهام تصمیم گرفتم و تا انتها رفتم ریسک بزرگی را مرتکب شدم ولی موفق شدم این کار را با موفقیت به پایان برسانم. البته هنوز مشکلات مالیم حل نشده ولی در دل مشکلات یاد استاد عباس منش می افتم که ابتدا که شروع کرد بدهکار بود ولی توانست شرایطش را تغییر دهد و با خود می‌گفتم من هم می توانم. ظرف این کمتر از دو سال موفقیت‌های بسیاری کسب کردم که با بقیه سال‌های حرفه ای‌ام برابری می‌کند. بر بسیاری از ترسهایم غلبه کردم و با آنها روبرو شدم وقتی تور آموزشی تجارت خارجی با گرجستان را برنامه ریزی کردم هیچ ذهنیتی در مورد این کشور نداشتم و این کشور را نمی شناختم و تابه حال به آنجا نرفته بودم ولی این کار را انجام دادم و نترسیدم از ریسک کردن و انجام تجربه جدید و تغییر. انجام این کار به من اعتماد بنفس زیادی به من داد و خود را بیشتر باور کردم و باور کردم که خود و فقط خودم تو.انستم با شکرگزاری و تصویرسازی و ایمان توانستم این کار را انجام دهم و هیچ عامل خارجی و مانع بیرونی تاثیری ندارد البته وقتی ما باور کنیم که هیچ عامل خارجی نمی تواند مانع حرکت و موفقیت ما شود و این شیطان درون است که با افکار منفی ذهن آدم را به سمت منفی و مقصر دانستن دیگران و پررنگ کردن نقش افراد بیرونی می خواهد ما را از پای درآورد من این بار توانستم این شیطان درونی را شکست دهم و مسئولیت صد درصدی کارم را بپذیرم. فهمیدم که من مسئول سرنوشت خویش هستم من و فقط خودم مسوول و تعیین کننده این سرنوشت هستم. حتی وقتی قبل و بعد از این کار توسط رقبا تهدید شدم.

    سال گذشته تصمیم گرفتم تمام اقدامات سالهای قبلم را جمع بندی کنم و در حوزه کسب و کار اجتماعی کارهای خیلی خاصی کردم و امسال بعد از کلی پیگیری و مشکلات موفق شدم یک ngo را در حوزه کسب و کار اجتماعی به عنوان اولین بنیاد ثبت کنم و مجوز بگیرم در حالیکه هیچ هزینه مالی نکردم چون پولی نداشتم که در این زمینه صرف کنم اما موفق شدم ngo را با شرایط فعلی ام به سرانجام برسانم و تمام زحمات گذشته ام را جمع کردم و به این کار تبدیل کردم. اوایل کار از شکست می ترسیدم ولی دائم با خود جمله استاد عباس منش را با خود تکرار می کردم که در ذهن من هیچ شکستی وجود ندارد بلکه فقط تجربه جدید است و بعدها یاد می گیرم و موفق می شوم. هنوز هم بی وقفه و هر روز، روزی 4 ساعت به طور متوسط فایل¬های اعتماد بنفس و ثروت رایگان را گوش می کنم. حدود 2500 ساعت در کل فایل صوتی ایشان و فایل‌های ضبط شده را گوش دادم. این کار برای من یک موفقیت بزرگ محسوب می شود چون یک ریسک بزرگ را قبول کردم و یک کار جدید انجام دادم.

    یک کار بزرگ دیگری که انجام دادم این بود که در یک کنفرانس بین المللی در فرانسه مقاله دادم این کنفرانس برای افراد صاحبنظر و فعال در حوزه کسب و کار اجتماعی است با متخصصان و اعضای علمی این همایش تماس گرفتم که در کشورهای بزرگ فعالند و خود را معرفی کردم و درخواست همکاری به آنها دادم. یکی از اهدافم در این زمینه اینست که در کشور در حوزه کسب و کار اجتماعی متخصص و مشهور شوم و پروژه های بین المللی بگیرم و حتی در یکی از آن دانشگاه‌های معتبر خارجی تدریس کنم. موفقیت و حضور در این کنفرانس و ارائه مقاله برای من یک پله برای ترقی و جهش است.

    در مورد ثروت هم باورهای زیادی را در خود کشف کردم مثلا اینکه: باور ریشه داری در مورد اینکه پول درآوردن سخته داشتم و دارم روی آن کار می کنم. باور اینکه برای موفقیت و پول درآوردن باید جان کند و خیلی تلاش کرد و پول و موفقیت با تلاش و زحمت زیاد بدست می‌آید. باورهای مربوط به احساس گناه و مقصر دانشتن روزگار و زمانه و خانواده از جمله باورهای ریشه دار دیگری است که من را از ثروتمند شدن باز داشته است. من در مورد خودم متوجه شدم که ترسهای زیادی دارم این ترسها و نگرانیها خیلی بی اساس است ولی ترس از شکست هنوز در من عمیق است و دارم با تعریف کارهای کوچک و انجام شدنی این باور را در ذهنم نهادینه کنم که برای موفقیت باید بتدریج موفق شد من باید دوره تکاملم را طی کنم. در هر موقعیتی که قرار می گیرم که افکار منفی و بازدارنده به سراغم می آید یاد حرفهای استاد عباس منش می افتم و آموخته هایم را استفاده می کنم. به چیزی که پی بردم اینست که این تصمیم من که قبل از ورود به دوره روانشناسی ثروت از دوره عزت نفس شروع کرده ام خیلی تصمیم درستی بوده و این دوره را پیش نیاز دوره ثروت می دانم چون من ظرف یکسال و اندی به شدت روی عزت نفسم کار کردم و خیلی از مسایل را برای خود حل کرده ام حالا با آمادگی کامل دوره روانشناسی ثروت را طی می کنم. هر چند در این مدت من باور محدودیت و باور سختی پول دار شدن را با تکرار جملات تاکیدی “بینهایت ثروت در جهان وجود دارد. ثروتمندشدن راحت و طبیعی است و ارزش کار من خیلی بالاست و هرچه جلوتر می روم فرصت‌ها و نعمت‌های زیادی سر راهم قرار می گیرد.” دارم روی خودم کار می کنم. الان می دانم که به کجا می خواهم برسم و تصویر ادامه مسیر برایم روشن است و برای موفقیت و حرکت تلاش می کنم. انگیزه ام بسیار قوی است و یاد گرفتم چطور به موفقیت برسم و در آن بمانم لازمست خیلی یاد بگیرم ولی یادگیری را دوست دارم، تغییر و ریسک کردن را دوست دارم. قوانین زیادی از قوانین جهان را شناختم و از خدا می خواهم هدایتم کند تا قوانین بیشتری را بیاموزم.

    برای همه دوستان آرزو می کنم هر روز بیشتر بیاموزند و در مسیر قوانین الهی حرکت کنند و از استاد عباس منش تشکر می کنم که این قوانین را درک کرد و به ما آموخت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  5. -
    منصوره ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 4038 روز

    به نام خدا

    عرض سلام و تشکر دارم از سایت بسیار خوب و استاد بزرگوار، و سلام عرض می کنم به همه دوستانی که در محیطی صمیمی اتفاقات خیلی خوب زندگیشونو بازگو می کنند تا هم راه و هم انگیزه ای برای سایر دوستان باشد. من در حدود دو سال پیش در حالی که ترم سوم ارشد را سپری می کردم با سایت عباس منش آشنا شدم. دقیقا در این دوره من دوره آفرینش رو خریداری کردم و گام های اول رو برای تغییر در زندگیم برداشتم. در این زمان من به شدت در تلاش بودم که بدون آزمون دکتری و از طریق قوانین استعداد درخشان به مقطع دکترا بروم. دقیقا به همان شیوه ای که توانسته بودم به مقطع ارشد بروم. اما من با مشکل و به عبارتی با تغییر قانونی در این زمان مواجه شدم. چرا که درست در سالی که من دوره ارشدم را آغاز کرده بودم قانون را تغییر داده بودند. قانون بدین شکل شده بود که تنها افرادی مجاز به استفاده از سهمیه دکترا بدون آزمون بودند که جزء 3 نفر اول کلاس قرار می گرفتند. حال آنکه من دقیقا با 2صدم اختلاف در رده چهارم کلاس قرار داشتم. اما من که با قوانین جهان آشنایی پیدا کرده بودم شروع به نوشتن آن چیزی کردم که می خواستم و مدام در ذهنم می گذراندم که به قول استاد هر آن چیزی را که به تو گفتند قانون است باور نکن چون آن فقط یک باور است. من به نوشتن خود ادامه می دادم و مدام می نوشتم که قانون عوض می شود و من هم می توانم از سهمیه بدون کنکور استفاده کنم. این شد که من روزی به دانشگاه رفتم و دوباره درباره شرایط دکترا سوال کردم و گفتند این مسئله قرار است دوباره در وزارت علوم موردبررسی قرار گیرد. من هم خیلی خوشحال شدم از این که قانون در حال جواب دادن است. این شد که با پیگیری های زیاد شماره وزارت علوم را پیدا کردم و خود به آنجا زنگ زدم و از صحت مسئله مطمئن شدم. فهمیدم که در چه روزی جلسه تشکیل می شود. در روز جلسه زنگ زدم و گفتند تکلیف این مسئله هنوز معلوم نشده و قرار است در هفته آینده معلوم شود. من دوباره در هفته آینده تماس گرفتم و با خبر خیلی وبی روبرو شدم. بلللللللهههههه قانون جواب داده بود. قانون به نفع من در همان سال عوض شد و من هم شامل افرادی شدم که می توانست از سهمیه دکترا بدون کنکور استفاده کند. چون در قانون جدید همه کسانی که معدل بالای 17 داشتند شامل این قانون می شدند. در تمامی این روزها که حدود 2 هفته بود من مطمئن بودم این اتفاق می افتد چون حرف استاد را به عنوان یک قانون باور کرده بودم. مثال استاد از دختر خانمی که می خواستند به فرانسه بروند.

    مثال دوم من نیز از دوران تحصیلی ام است. من بعد از دفاع از پایان نامه ارشد خود می بایست مقاله ای 2 نمره ای برای تکمیل نمره پایان نامه به دانشگاه تحویل می دادم. درست در سالی که من در حال نوشتن پایان نامه بود در طی اطلاعیه ای دانشگاه فرصت تحویل مقاله را برای دانشجویان ورودی بعد از من از 1 سال به 6 ماه تقلیل داد. حال آنکه این قانون شامل حال من نمی شد. چون مربوط به ورودی های بعد از من بود. لذا من با خیال راحت که وقت دارم از پایان نامه خود دفاع کردم. اما زمانی که می خواستم مقاله خود را شروع کنم گفتند تو 6 ماه وقت داری و حرف مرا که من 1 سال وقت دارم نپذیرفتند و گفتند اگر مدرکی داری بیاور تا ما حرف تو را قبول کنیم. باورتان نمی شود چون برای خودمم خیلی شگفت زده بود. من در دفترم سناریو پیدا کردن مدرکی برای تأیید حرف خودم را نوشتم و فردا که به دانشگاه رفتم دقیقا همان اتفاق برای من رخ داد. من به راحتی آن سند را برای تأیید حرف خودم که 1 سال وقت دارم را پیدا کردم و وقتی به مسئولین دانشگاه نشان دادم بسیاربسیار از دیدن آن تعجب کردند و به من و سایر دوستان هم ورودی ام 1 سال وقت برای تحویل مقاله دادند. و من توانستم با اتکاء به قانون آفرینش در زمینه تحصیلات و سایر حوزه های زندگی ام به هر چه خواسته ام برسم. در تمامی لحظات باور دارم آن چیزی را که می نویسم انرژی خارق العاده ای برای ایجاد شدن پیدا می کند.

    اما روش آشنا شده من با سایت عباس منش از طرق خواهرم بود که در دوره تندخوانی استاد عباس منش شرکت کرده بودند و من زمانی که برای استفاده از بسته تند خوانی اسم ایشان را سرچ کردم با دیگر محصولات ایشان آشنا شدم که بسیار بسیار در زندگی خودم و خواهرانم اثرگذار بوده و هست. در نهایت از همه دوستان و از استاد عباس منش کمال تشکر را دارم که محیطی سرشار از انرژی های مثبت را فراهم کرده اند. از خداوند هم بسیار بسیار سپاسگزارم که مرا در چنین محیطی قرار داد تا روز به روز شاهد پیشرفت خود و سایر هم فرکانسی هایم باشم. با آرزوی توفیق روز افزون برای همه، شاد .. موفق.. سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  6. -
    نعمت اله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلام دوستان من تقربا 9 ماهه با این خانواده صمیمی همراه هستم و الان هم که مشتاق نوشتن نتایجم شده ام دلیلش این بوده که باور دارم با دیدن و توجه به نکات مثبت زندگی ام و سپاسگزاری بابت آنها موجب جذب بیشتر از آنه می شودحالا من مینویسم و او می گوید چون من هیچ ایده ای ندارم چی بنویسم حالا که فکر می کنم و تقویم ذهنی ام را از اردیبهشت ماه 97 تا الان نتایجی که کسب کردم آرامش وصف نشدنی و اعتماد و ارتباط عمیقی است که با خدا پیدا کرده ام و درسهایی است که با برخورد به تضادهای زندگی ام از قبیل حساب کردن رو افراد و سرمایه گزاران و شکستم در زمینه شغلی ام بود که باعث شد این درس را بگیرم که فقط روی خدا حساب کنم اونم چجوری همون روزا با فایل فقط روی خدا حساب کن برخوردم و اولین بار که شنیدم بارها اشک ریختم و فریاد زدم و توبه کردم و آن روزی که با باورهای محدود کننده ام همیشه سعی برآن داشتم که محصول بفروشم حتی نسیه و قسطی که به تضادهایی برخوردم که برام درسی بزرگ شد که من را بسوی فایل فراوانی استاد حمایت کرد و وقتی باز بخاطر محدود بودن باورم ماشینم را فروختم و مقاومت میکردم تا جای چاله های باور محدود کننده قبلی که باعث شده بود روی دیگران حساب کنم و حتی قسطی و نسیه بخرم و قسطی و نسیه بفروشم ولی باز چون خلاف قانون بود به تضاد برخوردم و باز به سمت فایل فقط روی خدا حساب کن و فایل فراوانی هدایت شدم و باز به سمت کامنتهای مرتبط به قانون تکامل در عقل کل هدایت شدم و تازه یاد گرفتم که برای ساختن ثروت نیاز به سرمایه اولیه نیست و فقط باید طبق قانون برم جلو طبق قانون مالک و قدرت اصلی را فقط خدا بنامم به سیستمی بودن جهان ایمان بیاورم و قرآن را با دیدگاه درست مطالعه کنم و قانون تکامل را رعایت کنم و من بعنوان انسان تنها با سپاسگزاری و دیدن نعمتهایی که در حال حاضر دارم به کسب ثروت کنم بیدار شدم البته هنوزم فکر میکنم خواب آلود هستم چون هنوز هم روح من تشنه است نتیجه من این بود که یه مغازه کوچیکتر یه جایی که خدا بهم الهام کرد بدون سرمایه نقدی ولی با کوله باری از درس و آگاهی که از طریق استاد بهم رسید باز کردم هنوزم به تضادبرمیخورم ولی حالا میگم چه باوری بسازم که از این تضاد بتونم ثروت کسب کنم خیلی جالبه خیلی جالبه تازه فهمیدم که اسلام یعنی چی؟

    نتیجه من تا الان تو این 9 ماه این بوده که هرشب که میخوام بخوابم مثل بچه کوچولویی که باباش بهش قول داده که فردا صبح که بشه واسش دوچرخه میخره ذوق دارم که فردا میخواد چه اتفاق خوبی برام بیفته ؟ چه انسان خوبی را می خوام ببینم ؟ خدا چی میخواد برام الهام کنه ؟ و پیش خودم برای یوالهایی که همین الان گفتم رویا میچینم و میگم فلان اتفاق خوب رو میخوام و فلان مدل آدم با فلان ماشینش و شخصیت و شغل و موفقیت را ببینم و یا خدا درمورد فلان موضوع فردا هدایتم میکنه آره دوستان من منتظر نتایج مالی هستم و باور دارم که ثروت بی نهایتی تو راهه چون الان احساسش میکنم دلیل احساس خوبم هم همینایی که نوشتم البته خودتون خوب می دونید که کلمات از بیان احساس خیلی قاصرند و نمیشه احساس رو تو چند خط خلاصه کرد وایییییییییییییییییییییییییییییییییی چقدر منتظرم که بالای پروفایلم بنویسه که نعمت اله صادقی مدت عضویت 365 روز و باز بیام و ازنتایجم بنویسم با تشکر ازهمه شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      نعمت اله صادقی گفته:
      مدت عضویت: 2669 روز

      سلام دوستان گلم، 365 روز هم گذشت و الان سن من 412 روزه و بهتون قول داده بودم که از نتایجم بنویسم

      نتایج من :

      جایگاه بسیار عالی در حوزه فروش اینترنتی و تعمیرات و خدمات تو شهرمون کسب کرده ام و باورهای بی نظیری دارم که می توان بدون سرمایه ثروتمند شد، به هر بعدی از زندگی با دیدگاه هم خوب زندگی کنیم و هم کمک کنیم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران باشد نگاه میکنم و از زندگیم کاملا لذت می برم، از لحاظ مالی هم به حمد الهی در حال پرداختن معوقات هستم و زندگی خیلی نورانی دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3025 روز

      سلام دوستم

      با کامنت های قشنگ شما و تجربه هایتان به ذهن ما سوهان میکشید

      و روح ما را بیشتر به خود واقعی اش نزدیک میکنید

      از کامنت زیبا شما ایده ای به ذهنم خورد تا اجرایش کنم

      و از نتایجش حتما در اینجا مینویسم

      با خودم فکر میکردم این خاسته شما چقدر به اسم زیبات میاد

      نعمت الله?

      زندگیت مثل اسمت پر از نعمت و برکت

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حامد امیری گفته:
      مدت عضویت: 2512 روز

      سلام به آقای صادقی عزیز

      خیلی خیلی خوشحالم که میاید و از نتیجه هاتونو باورهاتون می نویسید. من کامنت های شما رو میخونم و میدونم که چقد عالی دارید روی خودتون کار میکنید. و دیدگاههای شما پر از امید و عشقه.

      از خداوند سپاسگزارم که منو به این جمع صمیمی هدایت کرد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3045 روز

      به نام خدای مهربان

      آقای صادقی عزیز این نوشته های شما خیلی بر دلم مینشیند و گاه اشک در چشمانم حلقه میزند بوی توحید ویکتا پرستی را در کلام ونکاهتان ونوشته های تان مشهود است .

      عالی آفرین بر شما و خدای بزرگ شما وخوشحالم خیلی وبراتون آرزوی موفقیت های بیشتری در تمام جنبه ها را دارم .

      برای جوابی که در فایل امسال را با باورهای عالی شروع کنیم گذاشتید سپاسگزارم .من پیغامی را دراین پیام میبینم از سمت خدا هنوز می‌خوام بدانم خداوند چه میخواهد راجب کدام درخواستم با من حرف بزند خدایا هدایتی کن تا منظورت را بیشتر درک کنم .

      سپاسگزارم و ممنون بخاطر همراهی صادق پاک و با نجابتی مثل شما .

      در پناه الله یکتا و مهربان ???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    بهمن گفته:
    مدت عضویت: 4003 روز

    من نظرت بقیه دوستان رو خوندم ، واسه اینکه راحت خونده بشه و حوصله کسی سر نره ، اولا به زبان محاوره ای می نویسم دوما خلاصه و مختصر

    من لیسانس کامپیوتر دارم و تا قبل از سال 93 چون تخصصی نداشتم همش دنبال کارهای کارمندی میگشتم و همیشه نگران بودم که آنده ام چی میشه . تا اینکه در بهار سال 93 سه تا اتفاق جالب همزان برام اتفاق افتاد

    یک پیشنهاد کاری خوب بهم شد و من ردش کردم !

    یک پیشنهادکاری خوب بهم شد و اونا منو رد کردن !

    (راستش الانم یادم نیست چجوری) ولی با دوست و برادر بزرگتر عزیزم سید حسین عباس منش آشنا شدم !

    نمیگم استاد چون حس خوبی که بهش دارم درقالب دوست بیشتر میگنجه تا استاد . بگذریم…

    اردیبهشت سال 93 اول برای یک کاری باهام تماس گرفتند و من شاد خوشحال از اینکه دیگه دوران بیکاریم تموم میشه رفتم واسه مصاحبه ، تخصص چندانی نمیخواست و تقریبا میدونستم شغل رو خواهم گرفت چون پیشنهاد حقوقم رو وزارت کاری نوشتم (برای کارشناس کامپیوتر !)

    یک هفته بعدش یکی از دوستام که توی یه جای خیلی خیلی خیلی معتبرتر (نیمه دولتی) کار میکرد بهم پیشنهاد کار داد و منم رفتم واسه مصاحبه ، انقدر کار رو پسندیده بودم که داشتم ذوق مرگ میشدم ! توی مصاحبه چون تخصص نداشتم دیگه هم من هم مصاحبه کننده داشتیم به چرت وپرت هایی که من درجواب سوالا میگفتم خندمون میگرفت و دیگه کارم به خواهش و تمنا کشید که بذارید کار کنم و خودمو نشون میدوم و… طرف آدم خوبی بود و اولش قبول کرد(بازم میگم تو اون روزا اصلا و ابدا تخصص لازم رو نداشتم)

    چند روزی بود میرفتم سرکار که از محل کار مصاحبه ی اولم باهام تماس گرفتند و منم با غرور خاصی گفتم که من فلان جا مشغول شدم ونمیام اونجا ! خوب یادمه روز تولد حضرت علی (ع)بود که از همون جای دوم هم باهام تماس گرفتند و گفتند شما تخصص لازم رو نداری و دیگه نیا !!!

    نمیدونید چه آواری روی سرم خراب شد ! از اینجا رونده و از اونجا مونده !

    توی همین روزها بود که ویدئوی ثروت یک آقای عباس منش رو دیدم . ناگفته نماند که قبلا تمام سخنرانی های آقای شاهین فرهنگ رو شنیده بودم و حرفهای این دو عزیز مثل دو شعاع نور از یک منبع بودند …

    سرتونو درد نیارم ، از ویدئوی اول ثروت که خوشم آومد شروع کردم هرچی از سایت دم دستم بود دانلود کردم و خوندم و خوندوم و گوش کردم… بارها و بارها و بارها ویدئوهای تکراری رو مشاهده کردم و باورشون کردم (در حد ایمان اون روزم !)

    واقعا مدارم عوض شد ! چجوری !؟ قشنگ ترین مثال استاد مثال مدار سیارات بود وواقعا به هیچ روش دیگه ای نمیشد این بحث ها رو بیان کرد . انگار یکی منو از مدار سرد پلوتون ورداشت آروم آروم برد سمت مدار زمین !

    اینکه میگم مدارم عوض شد منظورم اینه که انگار یه دست نامرئی بهم میگفت اول نا امید نشو ! بعد برو و مطالب و سرفصلهای سیسکو ومیاکروسافت رو از پایه شروع کن و بخون … خیلی تلاش کردم و باورم نمیشد من در هفته ی آخر خرداد شروع کردم و در هفته ی آخر شهریور به چی تبدیل شده و بودم … ! (این سه ماه رو داشته باشید تا در ادامه بهش برسیم!) انگار یه نفر لیسانسش رو در عرض سه ماه گرفته بود !!

    آبان ماه اون جایی که منو نخواستند نیرو لازم شد ، دوباره رفتم ، باورم نمیشد که من سه ماه قبل چجوری ردم کرده بودند و حالا من بعداز دو ماه کار توی اونجا دیدم چقدر برام کوچیکه و جایی که منو نخواسته بودند و بیرونم کرده وبودند ، حالا من واسه اونا ناز میکردم و با اکراه کار میکردم و بعداز دوسال با کلی دنگ و فنگ تونستم بیام بیرون و برم دنبال تخصص بیشتر و …

    سرتونو درد نیارم…

    من اولش زمین خوردم ، یجورایی تحقیر شدم ، اما خودمو نباختم …بلند شدم و خودمو ساختم و منی که آرزوی داشتن یه شغل کارمندی ساده رو داشتم الان خیلی خیلی وسواس دارم و خیلی از مصاحبه هامو نمیرم و میگم که برام کوچیکه اون کار (کارهای تخصصی امنیت و شبکه !) و هنوزم دارم روی خودم کار میکنم

    باور کنید مدار کار میکنه … بخدا کار میکنه ! فقط باید طرزکارش رو بلدبشید…

    هروقت ناراحتم و اعصابم خورده ، میشینم و ویدئوهای تکراری دوست عزیزم سید حسین عباس منش رو نگاه میکنم و سردردم رفع میشه ! نمیدونم چی توی حرفاشه که آرومم میکنه !

    اما هرچی که هست ایشون یکی از بهترین اتفاق های زندگی منه…

    هر ویدئوی جدیدی که بیرون میده رو میشینم با هدفون گوش میدم و جمله به جمله اش رو یادداشت برداری میکنم…

    آرزوم اینه که یکبار از نزدیک دوست عزیزم رو ببینم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      حضور مثبت گفته:
      مدت عضویت: 3535 روز

      بهمن گرامی . من هر چقدر این داستانهای واقعی رو میخونم میلیاردها بار انگیزم میره بالا تا روشم را بی لحظه ای تردید دنبال کنم جون اینطوری باورم دو صد چندان میشه که همه مثل خودم داران از این قانون کاینات بهره میگیرن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        بهمن گفته:
        مدت عضویت: 4003 روز

        دوستان عزیز ! اگه بگم تا همین چند دقیقه ی پیش هم مدارم کار میکنه باور میکنید !!؟

        استاد میگفت که اون قله رو هدف قرار بدید و به مسیر کاری نداشته باشید ،توی کار مدار دخالت و فضولی نکنید بگذارید کارشو بکنه !

        ایده هایی به ذهنم خطور میکنه و وقتی نتیجه رو با قبل مقایسه میکنم میبینم نتیجه ای که الان با دوهفته روزی سه ساعت میگیرم رو قبلا با دوماه زمان و صرف انرژی بیشتر میگرفتم باورم نمیشه … اگه یکی بچندماه قبل بهم میگفت من میتونم کاری کنم که همین نتیجه ای که توی دوماه میگیری رو توی دوهفته بگیری میگفتم برررررررررروووووووووو بابااااااااااا ! مگه میشه !

        یه تجربه ی دیگه …

        چندوقت پیش یه پولی بدهکار بودم ، نگران بودم ، دوست عزیزم حسین آقا میگفت که وقتی توی مدار درست باشی ، نگران هیچ چیزی نباش و بذار مدار کارشو بکنه !

        اگه بگم خندتون میگیره !!! اونی که بهش بدهکار بودم زنگ زد گفت دوماه دیگه پولمو میخوام ! یک ربع بعدش یکی دیگه از دوستام زنگ زد و بعد از کمی صحبت موقع خداحافظی گفت من فعلا اوضاع مالیم خوبه ، پولی چیزی خواستی حتما بهم زنگ بزن !! خنده دار نیست که یکی زنگ میزنه پولشو میخواد اون یکی زنگ میزنه (انگار داره جواب اون یکی تماس رو میده و) میگه من الان پول لازم ندارم بیا بهت بدم بعدا بهم میدی !

        فقط من نمیدونم من این وسط چیکاره ام ، یدفعه خود مدار بیاد جام زندگی هم بکنه دیگه :))))))))))))))))))))))))))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2449 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد و مریم جون و دوستان

    چند وقته که ی حسی بهم میگه که بیام از موفقیت هام بنویسم اما ی ندایی میگفت که نه فعلا که نتایج بزرگی نگرفتی. اما چون تصمیم گرفته ام به الهاماتم عمل کنم و هیچ تصمیمی رو به عقب نیندازم، الان اینجام با نتایجی که گرفتم

    دوستان حدود سه سال پیش بود که مشغول شغل معلمی بودم و مدرسه و اولیاء به شدت اذیتم می کردن و یک سری مسائل پیش آمده بود که کلا در تنش بودم. اون موقع وضعیت روابطم با همسرم خوب نبود و وضعیت روحی و اقتصادی هم که اصلا خوب نبود.

    معده درد شدید داشتم و سردرد های میگرنی زیاد و همیشه افسرده و ناراحت. دنبال ی راه حلی برای زندگیم بودم به هر دری زدم اما نشد. پیش مشاور می رفتم اما نمی شد. پیش روانپزشک رفتم کلی هم قرص مصرف کردم ولی اصلا حالم خوب نمیشد . خیلی مضطرب بودم الان که می خوام بنویسم احساس می کنم اون روزها از ذهنم پاک شده و فقط یک حاله ای توی ذهنم از اون اتفاقات هست.

    خلاصه با کلی دعا و راهکارهایی که همه معرفی میکردن و هیچ نتیجه ای نداشت. با تماس یکی از دوستان هدایت شدم به سمت فردی که مباحث موفقیت رو آموزش میداد. این آموزش ها هم جنبه مثبت داشت و هم منفی. این آموزش ها باعث شد که تو اینترنت هر آموزش رایگانی از موفقیت هست رو گوش بدم . روزها ساعت ها می نشستم و فایل گوش میدادم و سیر نمی شدم.

    حالم که یکم بهتر شد تصمیم گرفتم برای بهتر کردن حال دیگران کاری بکنم و تبلیغ یک دوره ی آموزشی یک ساله رو که مدرس موفقیت تربیت می کرد رو تو اینترنت دیدم و با وجود اینکه پول اون دوره که خیلی هم زیاد بود نداشتم رو با وام جور کردم و رفتم.( همسرم همیشه به علایقم احترام میذاره و هر کاری که بخوام بکنم، همراهیم می کنه.)

    این دوره تمام شد و من کلی دوست پیدا کردم و کلی هم به آگاهی هام اضافه شد. توی این دوره از طریق دوستان با استاد آشنا شدم و وقتی برای اولین بار فایل رایگان به رویاهایت باور داشته باش رو دیدم( یادمه ماه رمضون دو سال پیش بود) همسرم که اومد خونه فایل رو نشون دادم و بهش گفتم نگاه این آدم به کجا رسیده منم می خوام و بخاطر دستاوردهای استاد بود که شروع کردم به دنبال کردن استاد و هر روز فایل های زیادی از استاد رو گوش میدادم و نکته برداری میکردم و لذت می بردم. اولا فقط گوش دادن بودن عمل کردن به اون صورت وجود نداشت. همیشه عادت دارم هر چیزی که یاد می گیرم رو به همسرم هم بگم و اون هم اینطوریه. همیشه مطالبی که از استاد یاد می گرفتم رو به همسرم می گفتم و اون هم برای رها شدن از وضعیت مالی نامناسب تصمیم گرفت با من همراهی کنه و ماه رمضون پارسال بود که تصمیم گرفتیم برای کار کردن روی خودمون یک ماه هیچ جا نریم و تو خونه حرفهای مثبت بزنیم و غیبت نکنیم. خیلی خوب بود این کار باعث شد که وضعیت مالیمون خیلی کم تغییر کنه اما نه به اون صورت. یادم رفت بگم که من از وقتی با مباحث موفقیت آشنا شدم و اون دوره یک ساله رو شرکت کردم دیگه از سردرد و معده درد خبری نبود و خوبِ خوب شده بودم.

    وضعیت روابطم هم بهتر شده بود . اینو بگم که من و همسرم عاشق همدیگه هستیم و هیچ مسئله ای باهم نداشتیم اما تنها مسئله ای که باعث میشد دعوا کنیم پول بود . نبود پول مسائل زیادی رو تو زندگی عاشقانه ما به وجود آورده بود و ما رو اذیت می کرد.

    وقتی استاد سفربه دور امریکا رو روی سایت گذاشتن( یعنی مریم جون که لطف کردن و هر روز دعاشون می کنم) من و همسرم هر روز صبح بعد از پیاده روی ، موقع صبونه خوردن یک قسمت از این سفرنامه رو می دیدیدم و ما هم تصمیم گرفتیم هر جمعه مثل استاد بریم شهر خودمون رو بگردیم و از زیبایی هاش استفاده کنیم. این کار باعث میشد که به مدت یک روز از افکار منفی دور بشیم و شاد باشیم.

    دوستان من از وقتی که با مباحث موفقیت آشنا شدم زندگیم شروع کرد به تغییر اما نتایج خیلی نامحسوس بود.

    یک مدتی بود که صاحب خانه ام که بالای سر ما زندگی می کرد. شروع کرده بود به تعمیر خونه اش و شب ها کار می کردن و روزها می خوابیدن و این کارشون استراحت رو از ما گرفته بود. بنده های خدا هم هیچ وقت معذرت خواهی نمی کردن و همیشه اذیتمون می کردن. وقتی نصف شب ها با صدای بلند از خواب بیدار می شدم و ساعت ها دیگه خوابم نمی اومد یاد حرفهای استاد تو فایل فقط روی خدا حساب باز کنم می افتادم.من از ترس این که صاحب خونه ام ما رو از خونه نندازه بیرون هیچ چیزی بهش نمی گفتیم و من همیشه این موضوع اذیتم می کرد که ببین سعیده داری به صاحب خونه ات قدرت می دی نه به خدا. هر شب تصمیم می گرفتم که فردا صبح برم برای اعتراض اما وقتی صبح می شد منصرف می شدم . خلاصه شب آخر وقتی از شدت صدای خیلی زیاد ازخواب بیدار شدم بلافاصله به صاحبخونه ام زنگ زدم این بار با توکل به خدا. خلاصه این تماس من باعث شد که ما رو از اون خونه بیرون کنند. اما خدا شاهده ی خونه خیلی بهتر از اون خونه و ارزون تر و خیلی راحت گیرمون اومد و این جابجایی باعث شد که انقدر رزق و روزی وارد زندگیم بشه که نگو. همیشه یخچالم پره. بدهی هامون رو دادیم. تو نستیم پول پس نداز کنیم و هر روز به پس اندازمون به صورت معجزه آسا اضافه میشه. بچه دار شدیم.( ی تو راهی داریم) . رابطه ام با همسرم الان خیلی خیلی عالیه شاید تو رویای کسی نگنجه. بی نهایت از بودن با هم لذت می بریم. این اواخر هم تصمیم گرفتیم عمیقا روی خودمون کار کنیم و اصلا مهمانی نمی ریم فقط داریم فایل گوش میدیم و تجزیه و تحلیل می کنیم و سپاسگزاری هر شب داریم و برای هم می خونیم سپاسگزاری هامون رو و خیلی خیلی احساسمون خوب میشه. هر روز یکی دو ساعت پیاده روی می ریم تو طبیعت زیبای شهرمون و خدا ما رو به جاهایی هدایت می کنه که مثل بهشته و فقط تو مسیر باورهامون رو تکرار میکنیم و میگیم خدا رو شکر. مطمئنم اتفاقات خوب توی راهه چون خیلی مصمم داریم روی خودمون کار می کنیم.

    یادم رفت بگم ، وقتی من و همسرم متوجه شدیم که بعد از ده سال داریم مامان بابا میشیم. تصمیم گرفتیم که باز هم مثل قدیم ها رو خودمون کار کنیم چون دیگه ی انگیزه قوی برای رشد داشتیم. شروع کردیم به دیدن فایل های سفرنامه به مدت 40 روز و توی این مدت بیزینسی بهمون معرفی شده که باعث شد خیلی راحت و با دست خالی به درآمد برسیم. الان هم داریم دوره عزت نفس رو کار می کنیم.

    ببینید دوستان ما از روز اول تصمیم گرفتیم که با استاد همراه بشیم و کم و بیش هم این کار رو کردیم ولی چون نیاز بود تکاملون رو طی کنیم یکم طول کشید اما الان خیلی جدی داریم کار می کنیم. و احساسمون عالیه خدا رو شکر.

    استاد تو این یک سال و چهار ماه و ده روز که باهاتون آشنا شدم و توی سایت عضو شدم کلی نتایج گرفتم که ی مقدار رو گفتم و در آینده ای نه چندان دور از موفقیت های بزرگ می گم. استاد همانطور که از روز اول تصمیم گرفتم که هر چی رو که خودم یاد گرفتم رو به دیگران یاد بدم تا دیگران هم مثل من حال دلشون خوب بشه. ایده هایی به ذهنم رسیده و به کمک خدا می خوام اجراشون کنم.

    خدایا ممنون

    استاد ممنون

    خانم شایسته ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      علی دوستی گفته:
      مدت عضویت: 3883 روز

      سلام

      خیلی عالی بود سرنوشتتون.خیلی وخیلی.بنده سپاسگزار شما و دیگر دوستان هستند که سرنوشت خودشان را می نویسند تا برای بقیه کمکی باشد.

      اما نکته زیبای سرگذشته شما برای من اون جایی بود که گفتید

      تصمیم گرفتم که هر چی رو که خودم یاد گرفتم رو به دیگران یاد بدم تا دیگران هم مثل من حال دلشون خوب بشه.یاد حرفی جالبی افتادم که میگه خوب زندگی کنیم و کمک کنیم تا دنیا را جای بهتری برای زندگی دیگران کنیم.

      برای شما بهترین ها را آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مونا و محمد گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو و همه دوستان من مونا هستم 39 سالمه

    چهار سال هست که با استاد عباسمنش آشنا شدم و کم وبیش دارم روی خودم کار میکنم به گفته استاد گاهی مثل هواپیما که تغییر مسیر میده اما باز به مسیر برمیگرده بودم ،من قبلا مهندس کامپیوتر بودم و درچند شرکت کار کردم اما هیچ علاقه ای به شغلم نداشتم وقتی بچه دار شدم از کارم استعفا دادم چون بچمو مجبور بودم بزارم مهدکودک و دلم نمیومد ولی بعد از مدتی از لحاط مالی خیلییی تحت فشار قرار گرفتیم. من و همسرم باورهای ثروت بسیار بدی داشتیم هر چیزیو می‌خواستیم بدست بیاریم پوستمان کنده میشه همیشه در بدترین زمان یه چیزی را میخریدیم ،تو خرید خونمون به پست آدم‌های بدی می‌خوردیم پیر می‌شدیم تا یه خونه عوض کنیم و ماشین هم که زمانی میخریدم که تو اوج قیمت بود اکثر اوقات یا بدهکار بودیم یا زندگی سخت می‌گذشت مخصوصا بعد از بیکار شدن من ،من چهار سال پیش هر روز کارم گریه و زاری و بهانه جویی بود تا خواهرزادم استاد را بمن معرفی کرد اولش خیلی مقاومت داشتم با صدا و گفته های ایشون تا اینکه کم کم حالم بهتر شد و میخواستم فقط پولدار بشم بدون اینوه کاری بکنم

    هر چی با آموزه های ایشون آشناتر شدم متوجه شدم باید اقدام عملی کنم و برم دنبال علاقم،حالا من اصلا نمیدونستم علاقم چیه

    از خدا میخواستم من را سمت علاقم هدایت کنه چند ماه طول کشید و این درخواست هر روز من بود اوضاع مالی هم بدتر از قبل شده بود ،من به دوستم که هر روز درباره این مباحث باهم حرف میزدیم میگفتم اوضاع از قبل بدتر هم شده ،بدهکارتر هم شدیم قانون داره برعکس عمل میکنه ناراحت و عصبانی بودم میگفتم چرا اینجوریه بعدا در روانشناسی ثروت فهمیدم این همون چک و لگد جهانه که باید میخوردم تا پاشم تکون بخورم، اون دوستم بهم دلداری میداد میگفت عجله نکن ادامه بده درست میشه اما من چاره ای جز ادامه واسه خودم نمیدیدم،ادامه دادم تا یه روز داشتم از تره بار برمیگشتم گفتم خدایا خودت بهم بگو چه کاری واسه من خوبه که هم برکت هم ثروت هم سلامتی هم آرامش داره جالبه همون روز از دوجای مختلف بهم پیشنهاد شد برم مربی یوگا بشم

    من اصلا نمیدونستم یوگا چیه رفتم تو اینستاگرام تحقیق کردم خوشم اومد چند روز رفتم تو اینستا و شروع کردم به تمرین با فایل های رایگان مربی ها و گشتم غرب تهران یه کلاس یوگا گیر آوردم که صبح زود بود 7 صبح ،قبل اینکه دخترم از خواب بیدار بشه میرفتم کلاس و برمیگشتم تا اینکه اینقدر دوره های آنلاین و حضوری پیش اساتید و مربی ها شرکت کردم و کتاب خوندم که در حدود 1ونیم سال مربیگری یوگامو گرفتم شدم مربی یوگا. تو این مدت هم چند ماه تو خونم واسه کودک و بزرگسال کلاس یوگا برگزار کردم که دستم راه بیوفته

    بعد گرفتن مدرکم که دی ماه بود

    رفتم دنبال کار چندتا باشگاه نزدیک خونم گفتن نمی‌خواهیم

    منم باز چند روز ناامید شدم اما ادامه دادم به کار کردن روی خودم هم با استاد کار می‌کردم هم دوره های علمی فدراسیون شرکت میگردم تا علممو ببرم بالا،هر هفته دوره و کلاس شرکت می‌کردم وقت نفس کشیدن نداشتم اما پربار شدم

    تو اسفند ماه که دوماه از مربیگریم گدشته بود یکی از دوستام که قبلا به بچش یوگا کودک درس داده بودم و مهارتمو تو کار دیده بود بهم زنگ زد گفت ته کوچه شما باشگاه مربی یوگا پیلاتسش رفته آلمان ما مربی نداریم برو بشو مربی ما،من فردا صبح رفتم مدیر باشگاه به راحتی قبول کرد گفت بعد عید باهات هماهنگ میکنم اما من خیلی جدی نگرفتم

    13 فروردین پیام داد از فردا بیا سرکلاس ،من فرداش رفتم سرکلاس پرجمعیت صدام میلرزید خیلی چالش داشتم اولش تا اینکه خودمو تو اون باشگاه ثابت کردم و فهمیدن از لحاظ علمی پربارم

    من کم کم پیلاتس هم درس میدادم بهشون چون درخواست داشتن ،تو گوگل و اینستا سرچ میکردم تمرین بهشون میدادم و یه کلاس آفلاین هم شرکت کردم یاد گرفتم پیلاتس چجوریه

    اواخر فروردین رفتیم خونه خواهرشوهرم گفت خوبه میری سرکار نزدیک خونه ما یه باشگاه جدید زده مربی نداره بیا اینجا هم سر بزن من پس فرداش رفتم مصاحبه دوسه بار باهام مصاحبه کردن و در کمال ناباوری دو سانس پیلاتس و یوگا بهم دادن( البته خیلی خم ناباورانه نبود چون من دوره عزت نفس استاد را کار کرده بودم و دوازده قدم هم حدود پنج قدم اولش را خریده بودم کار می‌کردم و اعتماد بنفس بالا بود با دوره هایی که شرکت کرده بودم و اون کلاس ته کوچمون که دوهفته بود میرفتم دیگه ترسم ریخته بود ) این حرف ملاصدرا که میگه خدا واسم کار شد و نون شد همینه دقیقا کار دنبال من اومد من نرفته بودم دنبال کار

    خلاصه اونجا هم مشغول شدم با هر سانس یکی دوتا شاگرد شروع کردم بعد مدت کوتاهی مربیگری سالمندان را گرفتم بعد داوری یوگا را گرفتم بعد مربیگری آمادگی جسمانی ام را گرفتم همش در عرض 9 ماه و الان میانگین درآمدم 13 میلیون تومان هست حدودا 5 سانس فعال کلاس یوگا و پیلاتس دارم 3و4 ماهی میشه روانشناسی ثروت 1 را خریدیم با همسرم کار میکنیم اما هنوز نتایج عجیب غریب واسم رخ نداده اما درآمدم از صفر پارسال اینموقع با میانگین 13 میلیون تو ماه رسیده و کلی شاگرد که دردهای جسمیشون خیلی بهتر میشه و از لحاط روحی عالی هستن و کلی دعام میکنن البته الان به خودم تعهد دادم درآمدم باید 3 برابر بلکه بیشتر بشه چون من واقعا لایق بیشتر از اینا هستم

    این نتایج من تا الان بوده در برابر دوستان نتایج معجزه آسایی نیست اما درها به روم باز شد به قول استاد درها که فکر میکردم دیواره واسم گشوده شد و مسیر برام هموار شد

    خدا برام علاقه شد واسم کار شد واسم برکت شد واسم اعتماد بنفس شد واسم وسیله ای واسه خدمت به انسانها شد

    وقتی شاگردام میان از دردهاشون که کم شده و راحت‌تر زندگی میکنن میگن

    باخودم میگم خدایاشکرت منو به مسیر درستی هدایت کردی ،من دارم رسالتمو خوب انجام میدم

    از استاد عزیزم سپاسگزارم

    این بمونه یه ردپا از من توی این سایت بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      پریا گفته:
      مدت عضویت: 379 روز

      سلام دوست من مرسی که انقد با جزییات مسیر موفقیتتو توضیح دادی تا انگیزه ای بشه برای ما که در مقابل مسایل زوداز پا نیفتیم و بدونیم خدا به راحت ترین شکل ها راه رو بهمون نشون میده و نیاز به نقلا نیست مسیر زندگی شما واقعا اشکمو دراورد انگار در گذشته خود الان من بودین مرسی

      براتون بهترینهارو ارزو دارم انشاالله بزودی پیام موفقیت خیلی بیشترتون رو ببینم هرچند تا همینجا که اومدین واقعا جهاد کردین و بزرگترین قدمتون همین بوده که اومدین بقیه ش راحته

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    کامران صابری گفته:
    مدت عضویت: 3683 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز آقای عباس منش،طبق درخواستتون خواستم منم موفقیت های خودم رو برای شما و برای خانواده ی صمیمی عباس منش بازگو کنم،امیدوارم قوت قلبی باشد برای دوستان.

    بنده کامران صابری 22ساله از استان کردستان شهرستان کامیاران هستم به تازگی لیسانس برق قدرت رو گرفتم و خیلی خوشحالم که افتخار نوشتن موفقیتهام و تجربه هام رو برای شما دوستان عزیز دارم.

    نحوه ی آشنایی با سایت:

    برای اخذ مدرک کارشناسی در بهمن ماه سال 1392به دانشگاه امام صادق بابل رفتم،ترم اولی که در دانشگاه حضور داشتم از طرف دانشگاه به ما خوابگاه عرضه شد در خوابگاه با دوستی به اسم سامان سلیمی که اهل مریوان بود آشنا شدم.هر دو پیگیر و عاشق پیشرفت و موفقیت بودیم خیلی با هم صمیمی شدیم و به همدیگر قول دادیم تا مثل دو تا برادر در کنار هم به سوی اهداف و خواسته هامون گام بر داریم.با تمام شدن ترم اول تابستون رو در پیش داشتیم از همدیگر جدا شده و هر کداممون به کارگری ساختمان مشغول شدیم.من در کرمانشاه پیش داییم که سنگ کار بود کارگری میکردم تا بتونم خرج و مخارج دانشگاه رو تامین کنم.مهر ماه که به دانشگاه برگشتم یک خانه در شهر بابل در محله ی فولاد کلا اجاره کردیم.ترم اول که در خوابگاه بودیم با شخصی به اسم ماجد پرتوی که ایشون هم مشغول گرفتن لیسانس گرافیک بودن آشنا شدیم ماجد شخص موفقی بود و وقتی که با هم در مورد اهدافمون صحبت می کردیم خیلی خوش بینانه و امیدوارانه حرف میزد همین ویژگی ماجد سبب شد تا من و سامان بیشتر به او نزدیک شویم ماجد خودش به تنهایی خونه گرفته بود. من و سامان هم گهگاهی به خونه ی ماجد میرفتیم و بهش سر میزدیم. یه روز با سامان به خونه ی ماجد رفتیم و صحبت از موفقیت شد ماجد تعداد زیادی فایل های صوتی و تصویری از اساتید و افرادی که در حوزه ی موفقیت کار می کردن به ما داد و ماهم پیگیر فایل ها و کتاب های موفقیت شدیم . در آبان ماه 1393 برای مهمونی به خونه ی ماجد رفتیم این بار ماجد فایل های استاد عباس منش رو به ما داد و به ما گفت که استاد توانمندیه و اینکه خودش هم پیگیر سایت و فایل های استاد عباس منشه،فایل هایی که ماجد به ما داد این ها بودند:”هفت اصل از امام علی”،”نامه ی 31 امام علی “و”دعای کمیل”هنگام تماشای فایل های استاد عباس منش،از ذهنیت باز،قدرت کلام،صراحت وقاطع بودنشون شگفت زده شدم و خیلی باعث خوشحالیم بود که همیشه از آیات قرآن در گفتارها و پندهاشون استفاده می کردند.آن روز عضو سایت عباس منش شدم.

    قبل از آشنایی با سایت عباس منش فردی زود رنج و کمی عصبی بودم واز لحاظ مالی هم در وضعیتی نه چندان جالب بودم و این وضعیت همیشه من رو مجبور به قرض گرفتن و بدهکار شدن به دوستان و آشنایان می نمود.

    چون به لطف خدا در زمینه های مختلفی موفقیت و پیشرفت کسب کرده ام آنها را دسته بندی می کنم و هر کدام را سعی می کنم جداگانه توضیح دهم امیدوارم باعث بی حوصلگی شما دوستان عزیز نشود.

    موفقیت در زمینه ی ارتباط اجتماعی و کنترل خشم:

    زمانی که در دانشگاه بودم با افراد خیلی زیادی آشنا شدم افرادی با ذهنیت ها و فرهنگ های متفاوت.در دانشگاه با فردی به اسم عزیز کریمی که اهل بانه بود آشنا شدم عزیز کریمی شخصیتی کاملا متفاوت با بقیه داشت ،که من درک نمی کردم چرا بعضی رفتارها رو از خودش بروز میده.گهگاهی به خونه ی ما می اومد وقتی به خونه ی ما می اومد همیشه سعی می کرد منو اذیت کنه،با نگذاشتن اینکه درس بخونم و سرو صدا،مسخره بازی و بچه بازی هاش خیلی اعصاب منو بهم می ریخت،بعد از اینکه موفق به عصبانی شدنم می شد و کارش که اعصاب خورد کردن من بود رو به خوبی انجام می داد می رفت یه گوشه ساکت می نشست و با سامان گپ می زد،ولی اعصاب منو به حدی بهم می ریخت که قادر نبودم درس بخونم و تمرکزم رو از دست می دادم.یه شب که فرداش امتحان پایان ترم بررسی سیستم قدرت داشتم عزیز به خونه ی ما اومدو سر یه موضوعی خیلی منو اذیت کرد منم اعصابم بهم ریخت و همش حرص می خوردم و به این فکر می کردم که فردا امتحان رو خراب کنم بعد از اینکه عزیز از خونه ی ما رفت اصلا نمی تونستم درس بخونم و هر چه به عزیز فکر میکردم حرص و جوش بیشتری می خوردم و کینه ام نسبت به او بیشتر می شد آن شب اصلا نتونستم بخوابم و فرداش امتحان رو خراب کردم.دوستان باور کنید در طول ایام امتحانات تنها ترس من این بود که عزیز بیاد خونه ی ما و با اذیت کردنش نذاره من درس بخونم و دقیقا این اتفاق برام افتاد.بعد از این اتفاق به دنبال راهکاری برای کنترل خشم و تسلط بر اعصابم بودم یه روز وارد سایت عباس منش شدم و فایل “قسمتی از قانون آفرینش”و فایل”عفو و بخشش در قرآن”توجه من رو به خود جلب کرد، فایل ها رو دانلود کردم و با اشتیاق آنها رو نگاه کردم بعد از تمام شدن فیلم ها حس عجیبی در من ایجاد شد و تحت تاثیر طرز فکر متفاوت استاد قرار گرفتم،به خودم گفتم این همون چیزیه که من می خواستم بعد نشستم باورهای غلط و احساس بدی رو که نسبت به خود داشتم رو روی کاغذ آوردم تازه فهمیدم که مقصر اصلی خود من هستم چون فکر می کردم نه تنها عزیز کریمی بلکه هر کس دیگه ای می تونه منو زود عصبانی کنه،فکر می کردم که من انسان زود رنجی هستم و این یک ویژگی منه،فکر می کردم زود اعصابم خراب میشه،احساس می کردم تسلط بر ذهنم ندارم،توانایی تحمل تفاوت دیگران را ندارم.این ها موانعی بودن که جلوی پیشرفت من رو میگرفتن بعد از شناسایی موانع راهم،به خودم آمدم و گفتم که من باید تغییر کنم مدام جملات و حرکات آقای عباس منش رو در ذهنم مرور میکردم،این جمله ملکه ی ذهنم شده بود:هر کسی تونسته به هر موفقیتی برسه منم می تونم من چیزی از او کمتر ندارم(مربوط به کلیپ انگیزشیه شماره 4).لحظات،حرکات و قاطعیت استاد در بیان این جمله به من قوت قلب می داد که می گفت هیچ کس نمی تواند من رو عصبانی کنه(در فایل قسمتی از دوره ی قانون آفرینش) و منم به خودم می گفتم اگر استاد عباس منش تونسته که خشم خود رو کنترل کنه منم می تونم من چیزی از او کمتر ندارم و دو عبارت تاکیدی مثبت نوشتم و هر روز صبح و آخر شب آن ها رو تکرار می کردم.دو عبارت تاکیدی من این ها بودن:1-من آدم صبوری هستم و می تونم خشم خودم رو کنترل کنم.2-هر احساسی که نسبت به خودم داشته باشم همه ی جهان همان احساس را نسبت به من دارند،من همیشه شاد و مسرورم.با تکرار و مرور این عبارات بعد از مدتی این جملات به صورت یک باور در ضمیر ناخودآگاه من ثبت شد.روزی که داشتم نماز می خوندم بعد از نماز از ته دل گفتم خدایا من عزیز کریمی را از ته دلم می بخشم و هیچ بغض و کینه ای نسبت به او ندارم و از تو هم می خواهم که او را ببخشی به محض ادای این دعاها حس شگفت انگیزی بهم دست دادو احساس آرامش بی نظیری می کردم. از اون لحظه به بعد با لبخند با عزیز کریمی برخورد می کردم.باور کنید دوستان روزی اومد پیشم و گفت که چرا من هر کاری میکنم نمی تونم عصبانیت کنم ،منم با لبخند بهش می گفتم اون کامرانی که می شناختی تغییر کرده.حتی جالبیش اینجاس بعد از تمام شدن درس و دانشگاه بهم زنگ میزنه و حلالیت میطلبه و میگه که عذاب وجدان داره و صمیمانه برام آرزوی موفقیت می کنه.این بزرگ ترین موفقیت من در زمینه ی کنترل خشم و ارتباط احتماعی بعد آشنایی با سایت عباس منش بود.الان به لطف الهی در کنترل احساساتم خیلی توانمند شدم ،کمتر پیش میاد که عصبانی بشم و ارتباطات اجتماعیم خیلی بهتر شده و خدا رو بابت این نعمت بزگ سپاسگذارم.

    موفقیت تحصیلی و قانون جذب:

    ترم 3 که بودم فایل های رایگان (معرفی دوره ی تند خوانی)را دانلود کردم به امید اینکه سرعت مطالعه ام بالا رود چون دوست داشتم غیر از کتب درسی ،کتب غیر درسی هم مطالعه کنم فکر خرید دوره ی تند خوانی تو مغزم بود اما پول نداشتم تابستان که شد باز هم مثل همیشه رفتم کارگری تا اینکه یه روز ایمیلی از سایت عباس منش برام اومد مبنی بر اینکه به دلیل جا به جا شدن انبار دوره ی تند خوانی با تخفیف 50درصد به فروش می رسد و منم این فرصت را مناسب ترین فرصت دانستم و سریعا اقدام به خرید دوره کردم بعد از اینکه این محصول را تهیه کردم و تمریناتش را انجام دادم باورهای غلط خود نسبت به مطالعه را شناسایی کردم و چنین باور های اشتباهی داشتم:همیشه باور داشتم برای اینکه در تحصیل موفق بشی باید سخت تلاش کنی،در طول روز حداقل پنج شش ساعت درس بخوانی،یا اینکه فکر می کردم حتما باید صبح زود بلند شی و شروع به درس خواندن کنی،همچنین قبل از تهیه ی این محصول وقتی کتابی را می خواندم حواسم پرت می شد و خط ها را گم می کردم و چند دقیقه کلافه می شدم تا ببینم کدام خط بودم و بعضی مواقع بر می گشتم و از اول صفحه دوباره می خوندم.اما با انجام تمرین خط بردن و ستاره (در دوره ی تند خوانی)حوزه ی دیدم رو تقویت کردم و تمرکز حواسم نیز چندین برابر شد و همچنین روش یادگیری(دیداری،سمعی،بصری،لمسی)خودم را نیزشناسایی کردم و فهمیدم که روش یادگیری من دیداری است و اما موفقیت اصلی من در پروژه ی پایان ترم بود:همزمان با دوره ی تند خوانی فایل های رایگان سایت را نیز دانلود می کردم و در ترم آخر فایل قانون جذب رو دانلود کردم و مثل همیشه مشتاقانه آن را نگاه کردم.معضل همه ی دانشجویان ترم آخر،پروژه پایانی بود و دانشجویانی که یک ترم جلوتر از ما بودن فقط و فقط سیگنال منفی پخش می کردن ،میگفتن:استادها سخت گیرن،الکی به پروژه گیر میدن،دانشجویان رو اذیت می کنن،نمره نمیدن و…واین دیدگاه در ذهن 95درصد دانشجویان شکل گرفته بود که پروژه تحویل دادن کار بسیار سختیه. باور کنید عده ای از هم کلاسی هام از ترس اینکه نتونن پروژه رو ارایه بدن اصلا اقدامی برای تعیین موضوع پروژشون نمی کردن اما من بر خلاف همه خیلی خوش بین بودم و رفتم پیش استادم و موضوع دلخواهم رو به استاد پیشنهاد کردم و اصلا ترسی از این نداشتم که موضوعم رو قبول نکنه .گفتم استاد من این موضوع رو دوست دارم،از این منابع می خوام استفاده کنم ،شبیه سازی را از فلان سایت می گیرم،هر دو هفته گزارش فعالیت هایی رو که انجام دادم رو براتون میارم و از خودتون هم راهنمایی می گیرم استادمون که مدیر گروهمون نیز بود موضوع را تایید کرد و گفت که خودش در این زمینه تخصص ندارد و یه استاد را به من معرفی کرد و گفت که راهنماییهام رو از ایشون بگیرم وقتی که از پیش استاد برگشتم هم کلاس هام ازم می پرسیدن که آیا موضوعت رو قبول کرده،بهت گیر نداده،بهانه نیاورده و…منم چون به خودم ایمان داشتم در در جوابشان گفتم که موضوع پروژه رو تایید کرده و مطمءنم که جز اولین کسانی هستم که پروژه ارایه میدن و از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند دوستان باور کنید دومین کسی که در رشته ی برق پروژه ارایه داد من بودم و چهار ترمه توانستم کارشناسی رو تمام کنم.ناگفته نماند من یک تجربه ای از دوره ی تند خوانی کسب کردم که دوست دارم شما هم از آن بهره ببرید :قانونی رو که من در دوره ی تند خوانی از استاد عباس منش یاد گرفتم رو نیز در زندگی شخصی نیز بکار می برم و آن این است که در دوره ی تند خوانی استاد میگه که اگر چیزی رو یاد گرفتید برای آنکه به حافظه ی بلند مدت برود کافی است وقتی که آن مطلب را یاد گرفتید آن رو برای دوستانتان یا هم کلاسی هایتان تدریس کنید من این اصل را نه تنها در درس خواندن بلکه در زندگی شخصی نیز بکار میبرم و به محض اینکه یک اتفاق خوب برام رخ می دهد یا به یک موفقیت دست می یابم آن را برای دوستای هم فرکانسم بازگو می کنم و آن ها هم راهکار های خودشان را در اختیارم قرار می دهند و پیشنهاد می کنن اگر فلان کار را اینجوری انجام می دادی نتیجه ی بهتری می گرفتی و اینجوری نقاط ضعف خودم رو پیدا می کنم و آن ها را تقویت می کنم این اصل در زندگی من باعث شده تا شکست هام رو نبینم و فقط روی موفقیت هام و خواسته هام تمرکز کنم ،این خیلی عالیه و اعتماد بنفس بی نظیری به من میده به شما دوستان هم پیشنهاد می کنم این راهکار را در زندگیتان بکار گیریدو نتیجه ی ان را ببیبنید.خداوند را بسیار سپاسگذارم برای اینکه من رو با این سایت آشنا کرد.آرزوی موفقیت و شادکامی براتون دارم.

    موفقیت مالی:

    قبل از هرچیز خلاصه ای از زندگی خودم و باورم نسبت به ثروت را برای شما بازگو می کنم:

    من از بچگی با این تفکر بزرگ شدم که پول در آوردن کار سختیه و برای بدست اوردن ثروت زیاد باید جون بکنی تا بتونی بدستش بیاری چون من پدرم کارگر بود و بعضی وقتها که باهاش سرکار می رفتم به من می گفت یا درستو خوب بخون و کاره ای بشو یا اینکه آینده ی تو هم مثل من کارگری است از 15 سالگی منم تابستان ها کارگری می کردم و خرج و مخارج مدرسه را هم خودم می دادم در گرمای تابستان سخت کار میکردم و عرق می ریختم فقط به این امید که بتونم مخارج سال تحصلی خودم رو تامین کنم و دست پیش کسی دراز نکنم (حتی پدرم) در حین کارگریم در تابستان همیشه به این فکر می کردم که چگونه از این شرایط رها شوم به خودم می گفتم تا کی میخوام این وضعو ادامه بدم با کسایی که باهم کار می کردیم حرف می زدم که چگونه این کارو ول کنم و دیگه کارگری نکنم اما اونا چون خودشون به هیچ موفقیتی نرسیده بودند و این باور رو داشتن که ثروتمند شدن کار سختیه منو مسخره می کردن،می گفتن:تو پدرت کارگره پولی نداره که بخوایی باهاش کار دیگه ای رو شروع کنی،خدا به هرکسی که بخواد پول و ثروت میده ، مغزآدم های ثروتمند با ما فرق می کنه و …

    اما من به تمسخر و تحقیر اونا گوش نمیدادم و به فکر تغییر بودم،الگوهای موفق را در ذهنم می دیدم به خودم می گفتم چگونه اونا تونستن به این موفقیت برسند من هم می تونم،هی با خودم کلنجار می رفتم از یه طرف پدرم منو محدود کرده بود به اینکه تنها راه موفقیت درس خوندنه،پدرم می گفت هرکاری رو که لازم باشه برای من انجام میده که فقط درس بخونم ،پدرم همیشه افرادی که از طریق درس خوندن به ثروت و آسایش رسیده بودن رو برای من مثال می زد منم کم کم به این باور رسیدم که فقط درس خواندن می تونه منو از کارگری نجات بده،سال سوم دبیرستان که شدم سخت تلاش می کردم ، درس می خوندم،شب و روز نداشتم به این امید که دانشگاه قبول بشم ،امتحان کنکور رو دادم نتیجه ی تمام تلاش رو گرفته بودم رتبه ی 139 شدم و دانشگاه قبول شدم در دوره ی کاردانی با اساتیدم حرف می زدم که چگونه پیشرفت کنم اما اکثر اساتیدم از کارشون راضی نبودن،می گفتن حقوق کافی نداریم این برای من که تنها راه موفقیت را درس خواندن می دانستم خیلی خیلی ناخوشایند بود دنبال راهی می گشتم که از این سردرگمی نجات یابم نشستم با خودم فکر می کردم اگر لیسانس بگیرم بعد از دو سال سربازی باید با یه حقوق کمی تو یه شرکت یا اداره ای استخدام بشم و همش به من امرو نهی کنند چنین وضعیتی اصلا تو ذهنم گنجانده نمی شد خیلی برام سخت بود قبول کنم که یه نفر یا یه رئیس به من دستور دهد همیشه به این فکر می کردم که چکار کنم خودم رئیس خودم باشم برای خودم کار کنم خلاصه من در شرایطی بد مالی کاردانی رو تموم کردم و کارشناسی دانشگاه بابل قبول شدم همیشه به فکر تغییر بودم اما هیچ راهکاری نداشتم و فقط تغییر برای من یه رویای دست نیافتنی شده بود.تا اینکه در ترم اخر کارشناسی فایل های رایگان (چگونه هدف گذاری کرد و به ان برسیم)را دانلود کردم و با دقت به ان ها گوش دادم بعد از دیدن فایل ها، هدف های خودم رو به صورت واضح وشفاف نوشتم در مورد هدف هام همیشه با ماجد و سامان حرف می زدم از آن ها راهنمایی می گرفتم و خیلی خیلی به هدف هام توجه می کردم جملات تاکیدی مثبت می نوشتم و جایی که همیشه در مقابل دیدم بود می زدم،ماشینی رو که دوست داشتم کنارش عکس گرفتم و آن را تصویر زمینه ی لب تاپم کردم بعد از مدتی احساس می کردم که مدارم عوض شده خیلی به آینده امیدوار شده بودم ،خیلی خوش بین شده بودم این روند ادامه داشت تا اینکه یک روز فایل های (چگونه درامد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم) رو که از قبل داشتم(هدیه ی دوره ی تندخوانی) نگاه می کردم این فایل ها خیلی منو به چالش کشید با دیدن اولین فایل تعهد نوشتم که تا یکسال آینده باید درآمدم سه برابر شود خیلی شگفت زده شده بود سریعا فایل دوم را نیز با دقت نگاه کردم بعد از اتمام فایل دوم شب و روز نداشتم که چگونه یک کلیپ انگیزشی تاثیر گذار برای خودم درست کنم چند روز مشغول بودم تا اینکه یک کلیپ بسیار جذاب و تاثیر گذار با صدای خودم درست کردم و هر روز آن را گوش می دادم یک روز هندزفری گذاشته بودم گوشم و داشتم می رفتم بابلسر کنار دریا،با پیاده که می رفتم سمت دریا یه اغایی رو دیدم که کنار یه سانتافه سفید رنگ نشسته بود منم رفتم پیش و ازش درخواست کردم که باهم بنشینیم و حرف بزنیم در کمال ناباروری من خیلی ساده قبول کرد جالبش اینجا بود که اون هم،هم رشته ای خودم (برق) بود. وقتی فهمیدم که هم رشته ای خودمه از خوشحالی پروبال در می آوردم و قانون جذب رو با تمام وجود باور کردم وکلی سوال ازش در مورد ثروت پرسیدم کاملا مخالف باورهای محدو کننده ای دوران بچگی که به من تحمیل کرده بودن جواب داد این جمله اش دائما در ذهنم تکرار می شد که می گفت خدا که حسود نیست تو ازش بخواه اونم بهت میده بعد از مصاحبه با شور و شوقی فراوان رفتم کنار دریا،همش خودمو تحسین می کردم،می گفتم که آدم جسوری هستم ،فوق العادهم،خیلی زود به خواسته هام می رسم و …. کامران صابری با نگرش جدید،باورهای ثروتمند و ذهنی باز و اعتماد بنفس بالا از دانشگاه فارغ التحصیل شد بعد از فار التحصیلی 2 ماه بدون مزد پیش یه مهندس کار کردم، دوربین مدار بسته و تابلو روان(led) یاد گرفتم و بهای یاد گرفتن رو دادم (دو ماه کار کردن بی مزد) بعد از آن به شهر خودم بازگشتم دو ماه بی کار بودم اصلا در طول این دوماه کوچکترین ناامیدی را به ذهنم راه ندادم.منی که قبلا در تابستان ها اگر یک هفته بی کار می شدم همش گله و شکایت داشتم و می گفتم که کارگری هم گیرما نمیاد.در طول دو ماه بی کاریم همش در حوزه ی اون چیزهایی که میخواستم مطالعه می کردم با اینکه داییم پیشنهاد کار سنگ کاری هم بهم می داد ولی بی کاری را ترجیح می دادم تا اینکه شغلی که منو از خواسته ام دور می کنه بپذیرم بعد از دوماه یکی از دوستام گفت من یه کاری تو تهران سراغ دارم بیا باهم بریم کار در زمینه ی مورد نظرم نبود و فقط به خاطر این قبول کردم گفتم که میرم تهران یک مدت کوتاهی کار میکنم یه پولی که دستم بیاد می رم زمینه ی مورد علاقه ی خودم .بخدا فقط چهار روز اونجا کار کردم و از طرف یکی دیگه از دوستام که تو تهران کار برق می کرد بهم پیشنهاد کار شد منم بلافاصله قبول کردم بعد از دوماه کار برق در پروژه همت واقع در شهید باقری تهران با دوستم توانستیم اعتماد پیمانکار اونجا رو جلب کنیم و نصبیات برق اون پروژه رو با دوستم گرفتیم بعد از آن نصب سیستم اعلام حریق 150 واحد از همان پروژه را گرفتیم الان که این کارها رو انجام دادیم و کلی تجربه و اعتبار کسب کردیم این مبلغ خیلی برام بدیهی شده و به فکر کارهای بزرگتر و ثروت بیشتر هستم دوستان باور کنید طبق تعهدی که به خودم داده بودم هنوز یک سال نشد که در امدم بیش از 3 برابر شده و خیلی خیلی خداوند رزاق رو بابت این ثروت و نعمت سپاسگذارم از همه ی دوستان که مطالب من رو خوندن نهایت تشکر و سپاسگذاری رو دارم و از خداوند متعال برای همه شما آرزوی موفقیت ،شادکامی ،ثروتمندی سلامتی و عاقبتی بخیری در دنیا و آخرت را خواهانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: