«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد عباس منش عزیز.
خیلی وقت ها شده که چیزی رو با تموم وجود خواسته ام و به دنبال آن رفته ام. در لحظات آخر که خواستم به آن برسم، این شیطان رجیم اومده و از اون ایمان صد در صدیم خواسته یک درصدشو بگیره. اما خداوند اومده وسط و منو دقیقا به اونی که خواسته ام رسیدونده تا بهم بگه که اون ایمانی که دارم رو باید تا آخرش حفظ کنم و هیچ وقت حتی لحظه ای از یاد خودش ناامید نشم. یادم میاد آقای عطار روشن یه میکسی داشتن که استاد توی کانال تلگرام قرارش داد. نمیدونم مال کجا بود ولی توش از سناریو نویسی صحبت شده.(فکر کنم مال یکی از دوره ها بود). همون موقع شروع کردم به سناریو نویسی. گذشته از این که تاحالا نود درصدش محقق شده، یه اتفاق جالبی هم برام افتاد که میگم.
من توی کارنامه ترم اولم با اختلاف خیلی خیلی کم دوم شدم اما مطمئن شدم که طبق سناریوم من ممتاز میشم و نفر اول، این چند روزه هم داشتم سعی میکردم تا یکی از نمره هام رو جبران کنم. دیگه داشت اون افکار میومد سراغم که حالا دوم شدم. اینم خوبه خداراشکر. ولی یه نیروی قوی تری هم بود که میگفت نه من ممتازم. من نفر اولم. همون طور که میخوام. باورتون شاید نشه ولی من میدونم که عین قانونه و کامل و درست. معاونمون اومد توی کلاس و گفت میخوام نفر اول رو برای تقدیر در جشن هفته ی دیگه معرفی کنم.سکوت…………………………………………آقای سید محمد امین حسینی………….تشویق بفرمایید. من که خودم میدونستم که میشه و خیلی خوشحال شدم و فقط میگفتم خدایا شکرت که به باور های من پاسخ دادی……خدا رو شکر امسال همه جایزه ها رو تو همه رشته ها درو کردم.خخخخخخ. خدایا شکرت.
دوستان اینو بدونید که همه چیز همون طور میشه که شما میخواهین.
شاد و سلامت و ثروت و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید
فعلا خدانگهدار
سلام ?
آقای حسینی شما روزی چند ساعت درس می خونید ؟
آیا هدف شما پزشکیه ؟
سلام دوست عزیزم
حدود ۵ _۶ ساعت بدون تایم مدرسه برنامه دارم.
البته دندون
شاد و پیروز باشید
باسلام وکلی انرزی خدایی برای تمام خانواده من . خانواده عباسمنشی بزرگ .سلام میکنم به استادم که جای همه نداشته های منه و هم برام پدری و هم مادری وخواهری و برادری میکنه. من مریم طهمورسی 15 ساله از شیراز هستم . تعجعب کردید؟فکر کنم من کوچیک ترین عضو سایت هستم و خیلی خوش حالم که هم شهری خانم شبخیر عزیزم و یکی از اهدافم هست ایشون حضوری ببینم .
میخوام از همین الان بگم و بعد درمورد گذشته و خلاصه لحظه و دریابم .تا همین دیروز همین ساعت ها که داشتم نظر دوستان تک به تک میخوندم احساس بدی داشتم برخلاف همیشه که کلی حالم خوب میکرد و ایمانم قوی تر . من پیش خودم میگفتم چرا من چیزی ندارم که بنویسم ؟چرا من چیزی از قانونی که ادا میکنم بلدم به دست نیاوردم که با افتخار مثل بقیه اینجا بنویسم؟
(به خاطر دید منفی که اون لحظه داشتم چیزایی که به دست اورده بودم نمی دیدم )
من این دومین کامنت که توی سایت میزارم و اون قبلی هم برای فایل سوالات خود را درمورد روابط بنویسید بود .
(باور محدود کننده من که فقط 15سالمه . هیچ تجربه ای ندارم که درمورد فایل ها نظر بدم در صورتی که توی دلم یه جواب داشتم برای سوال هایی که استاد می پرسید ولی جرات نداشتم بنویسم و دقیقا جواب که میدادن میدیدم این همون جواب منه که درست بوده.)
خیلی خوش حالم که باور های محدود کننده خودم شناختم . به هر حال با هر اندیشه ای خودم مجبور کردم که تو باید تمام نظرات بخونی و تمام فایل ها یه بار دیگه گوش کنی و رفتم برای تبلتم اینترنت گرفتم که راحت تر بخونم منی که تا قبل از این به خاطر شرایط روحی بدم اینترنت قطع کرده بودذم . خ.ندن نظر بچه ها منو از تمام ناخواسته هایی که بهشون فکر میکردم دور و جدا میکرد ادامه داشت تا این که دیروز عصر بعد از 3 ماه همه چیز جور شد تا من و دوستم که خیلی دوستش دارم دنیا عزیزم رفتیم بیرون و کلی انرزی خوب دریافت کردم . اصلا هیچ کس نفهمید که من رفتم و امدم وکلی هم خوش گذشت.
دیشب طبق معمول اومد یکی از فایل های استاد پلی کنم چون توی نظر هایی که خونده بودم و خلاصه نویسی کردم خیلی اسم فایل فقط روی خدا حساب باز کنید به چشم میخورد رفتم پلی کردم میتونم قسم بخورم الان 3 روز نخوابیدم و فقط دارم فایل ها دوباره گوش میدم و نظرات میخونم و فکر میکنم و غذا هم یه وعده میخورم و جالب اینجاست که اصلا خسته هم نمی شم و کلی چیز یاد گرفتم و فهمیدم و نقطه های کور ذهنم روشن شده.
(باور محدود کننده من همیشه این بود که فکر میکردم وقتی استاد میگه شرایط مالی و روانشناسی ثروت و میگه ریس تون و همسرتون و کار فرماتون و هزار کلمه دیگه میگفتم خوب من که هیچ کدوم از اینا ندارم و تجربه شغل هم ندارم و خلاصه کلافه میشدم که چرا استاد همش درمورد پول و ادم بزرگ ها حرف میزنه و میگفتم استاد مال ده 60 ها هست و من این وسط باید یاد بگیرم که در اینده چی کار کنم ولی من خبر نداشتم که باید حرف های استاد خورد کنم و توی قالب زتدگیم بریزم و من تازه این فهم دیشب گرفتم بعد از دو سال اشنایی با استاد . دیشب درک عمیقی به من داد که خوش حالم با شما به اشتراک میزارم .
استاد مهربونم توی اون فایل گفت فقط خدا عامل خوشبختی و ثروت ما فراهم میکنه به نظرم اگر در مسیر و مدار درست باشیم و باید روی خدا حساب بارز کنیم و خدا
ممکنه این نعمت ها و خواسته های ما از دست ها و طریق های مختلف به ما بده .
من تادیشب فکر میکردم بابام عامل 1 خوشبختی 2 ثروتم 3 خواسته های شخصی 4 بزرگ ترین هدفم هست و چه ساده لوحانه چشم ام روی معجرات زندگی بسته بودمو باور های خوب گذشتم داشتم خاک میکردم و برای راحتی خودم همه تغییر ها می انداختم گردن اون تا خودم از عذاب وجدان تلاش نکرده برای زندگیم رها بشم .
1خوب من هر چی بخوام بابام باید برام تهیه کنه این باورم بود توی خواسته های شخصیم
باور جدیدم خدا میتونه از دست های دیگه و شکل های دیگه من و خوش حال کنه و به خواسته هام برسم .
2 ثروتم بابام باید به من همیشه پول بده و با اینکه میدونم از ارث محروم هستم برای اینده اصلا روی پول میلیاردی که بهم برسه فکر م نمی کردم خلاصه بماند که چه قدر سر این که بده و نده بهم همین الان پول عصبی و ناراحت میشدم و این اواخر هم به خاطر این باور ها ی محدود کننده به حالت افسردگی برگشته بودم درصورتی که با کوچیک ترین حس خوب از بابام پول زیادی در یافت میکنم
من همیشه کیفم پر پوله و خلاصه به قول دوستام و خانواده من بچه مایه دارم و همیشه توی خرج کردن هیچ ترسی ندارزم اگر بخوام از خرج کردنم بگم متن زیاد میشه و همیشه هم کیفم پر پوله خواهرم برخلاف من که از همه پول میگیره اما همیشه پول نداره
(قوانین نسبت به باور ها واکنش نشون میده و قوانین نسبت به خواهر و برادرتون واکنش متفاوتی بهتون میده )
من همیشه وقتی چیزی که دوست دارم میخوام و به خدا ایمان دارم یه جوری پولش جور میشه از طریق داییی و خاله و مامان و گاهی برنده شدن .
خدا دست های زیادی برای دادن نمعمت ها به بنده هاش داره.
3 احساس خوشبختی و بد بختی من ربطی به کسی نداره من وقتی در مسیر درست قرار میگیرم و تلاش میکنم برای زندگیم خوشبختم پس ربطی به این نداره که شرایطم فعلی زندگیم چه طور؟ ربطی به این نداره که با یه مادر و پدر افسرده زندگی میکنم .
همیشه میگم و گفتم خدا برای بنده هاش هیچ وقت بد نمیخواد و خوشبختی و بد بختی هر کس دست خودشه و خدا خیلی خوش حال میشه که ما خوشبخت بشیم پس کمکمون میکنه.و وقتی میگم اونایی که هم مدار من نیستن کلی عصبی میشن ولی برام مهم نیست.
4 بزرگ ترین هدفم من مهاجرت به لندن هستش که به امید به خدایی که منو تا اینجا اورده بهش میرسم و اینم ربطی به بابام نداره با اینکه هیچ مخالفتی نداره و انشالله به یه شکل کاملا عالی دو سال اینده مهاجرت میکنم .
مممنونم از تمام خانواده من که تجربیاتشون نوشتن کلی نکته بر داری کردم که انشالله در نظرات دیگه اونا مینویسم .
خدا و هزار مرتبه شکر که زنده هستم و میتونم زندگی با سعادت در کنار شما خانواده عزیزم تجربه کنم ببخشید طولانی شد بازم نظر میزارم .
خدا
با
من
است
سلام مریم خانوم خیلی خوشحالم که تو این سن به این درجه رسدید و انقد باورتون نسبت به خدا بالاست واقعا خوشحال شدم
از شدت خوشحالی گریم گرفت که دوستانی مثل شما ها انقد زیبا مینویسید ادم به وجهه میادش
مریم خانوم درست اهداف و باوراتون عالی هستش و دیگ فهمیدید باور های خودتون هستش
ولی هیچوقت یادت نره پدر مادر اگر نبودند ما الان هیچی نبودیم شاید اونا مثل ما باورهای درست نداشته باشن ولی نباید بگیم هیچی نمیفهمن
باید به اونها هم کمک کنیم این همه زحمت کشیدن مارو بزرگ کردن باید بخاطر این همه خوبی برامون بهترین تولد هم بگیریم براشون کمه
چون تنها چیزی که پدر مادر میخوان از فرزندشون عاقبت به خیر و شادی ما هستش پس ماهم باید زندگی اونارو هم عالی کنیم خیلی ارزش داره
حالا که به خدا نزدیک شدی بهتر اینم بدونی مریم خانوم عزیز که پدرمادرهم خیلی مهم هستن اگ ناراضی باشن بدی کردی که باز به مشکل میخوری
امیدوارم به نتایج فوق العاده ای برسی برات ارزوی بهترین هارو دارم البته اینم بگم خیلی از ما میگیم پدرمادر خوبن حرف بد نمیزنیم ولی بازم بهشون کم لطفی میکنیم وسرشون داد میزنیم و دعوا و بحث میکنیم ایشالله که تمام خانواده ها مهربون گرم کنار هم شادو خوشحال باشن
سلام مریم جون. کامنتتو خوندم و خیلی چیزا برام یاداوری شد. بله خداوند از بی نهایت راه مارو ب خواسته هامون میرسونه.
اگر فقط ب همبن ی جمله باور قلبی داشته باشیم ، کلی از راه رو رفتیم.
خیلی خوشحالم برات و خیلی خوبه ک تو این سن با این مباحث و اگاهی ها اشنا شدی . کاش منم مثل شما تو این سن اشنا میشدم و چقدرررر میتونستم پیشرفت کنم ولی خداروشکر الانم دیر نیست.
موفقو ثروتمند باشی
سلام مریم عزیزم ، چقدر خوبه که توی این سن اینجایی و انقدر عالی قانون درک کردی مطمئنم موفقیت هایی زیادی در انتظارته پس با قدرت ادمه بده
درود بر شما مریم خانم دوست داشتنی
این بسیار بسیار عالیه که شما با سن کمتون با این خانواده بزرگ و صمیمی آشنا شدید به شما تبریک و شادباش عرض میکنم ولیکن نکته مهم اینکه پدر و مادر بزرگوار شما بهترینها رو برای شما که فرزند دلبندشان هستی میخوان هرچند با باورهای قدیمی و محدودکننده و وظیفه همه ما فرزندان در قبال ایشان عرض احترام، خضوع و خشوع در برابر شخصیت والای این عزیزان هست لذا این شما هستی که با آگاهی کامل بر قوانین الهی و ارسال زیباترین فرکانسها به سمت ایشان بهترین رفتار از ایشان را دریافت نمایید….
همواره شاد و ثروتمند باشید….
خواهر 15ساله عزیزم جای تبریک داره که تو سن کم داری این مطالبو درک میکنی خیلی خوشحالم وبرات آرزوی موفقیتهای عظیمو دارم
خانم مریم، سن کم درک فوق العاده بالا. تبریک و درود فراوان بر شما. به امید تحصیلات و رسیدن در مدارج بالا در لندن. میدان ترافالگار منتظر شماست برای عکس یادگاری (:
اسفند ٩٣ بود. من ، با ٢٧ سال سن با مدرک دکتری دامپزشکی یک زندگی شکست خورده رو تجربه میکردم. همسرم از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، تخصیلات و خیلی ملاک های دیگه به من نمیخورد. هر روز دعوا و ناراحتی. کار به جایی رسیده بود که چند بار به فکر خودکشی افتادم. مدام قرص میخوردم که ساعت های طولانی بخوابم و متوجه نشم اطرافم چی میگذره. دی ماه از شرکتی که توش کار میکردم اخطار گرفته بودم و تا اخراج شدن فاصله ای نداشتم. شرایط خیلی سختی داشتم این در حالی بود که فروردین همون سال همه من رو به عنوان ادم شاد و پر نشاط و انرژی میشناختن. ولی الان تمام اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم حتی برای تلفن کردن به مادر خودم استرس میگرفتم. واقعا ضعیف شده بودم.
علی رغم همه ی اینا وقتی به گذشته خودم فکر میکردم میگفتم حیفه این زندگی رو اینجوری هدر بدم. تا اینکه بهترین اتفاقی میتونست بیفته بطور کاملا ناگهانی افتاد! من یه مسیج از دوستم دریافت کردم که مربوط به گروه تحقیقاتی بود. فایل رایگان که برای هدف گذاری بود. یادمه سه تا فایل رایگان بود و مهم ترین نکته ای که من ازش انرژی گرفتم این بود که اگر کسی زندگی زناشویی خوبی تداره محکوم نیست اونو ادامه بده. این شد یه روزنه ی امید! حرف های استاد عباسمنش بدجوری به دلم نشست. اینکه چیزی به اسم صلاح وجود نداره همه چی انتخاب خودمه. اون رمان برای ثبت نام دوره ی هدف گذاری با تخفیف یه روز وقت داشتم و من با خوشحالی تمام دوره رو خویدم. هر سه شنبه فایل جدید و میگرفتم. و توی این هفته با ذوق و شوق همه تمرین ها وو انجام میدادم. این دوره به من کمک کرد من اولویت های خودم رو بهتر بشناسم. از زندگی که نامید بودم ولی به کارم امید داشتم. همه انرژی خودم رو کارم گذاشتم اردیبهشت ٩4 بود که یه مسافرت کاری داشتم و با تمام تمرین هایی که کرده بودم اونجا درخشیدم. اعتماد به نفسم کم کم داشت برمیگشت. دیگه مطمئن بودم خودم سرنوشت خودمو میسازم.
بعد از دوره هدف گذاری با دوره قانون افرینش اشنا شدم. از جلسه ی ٧ دوره وو گرفتم و کم کم کلشو کامل کردم. انقدر شیفته ی حرف ها ی استاد عزیز شده بودم که شبانه روز فایل ها رو گوش میکردم و با جون و دل باور داشتم. دیگه داشتم قوی و قوی تر میشدم. مدام به خودم میگفتم این شرایط زندگی حق من نیست و من لایق ارامش و بهترین ها هستم. قبول کرده بودم وابطه ای که توش هستم رو خودم ایجاد کردم. این ادمی که باهاش زندگی میکنم به انتخاب خودم اومده. نا گفته نماند تمام فایل های رایگان صوتی مربوط به قانون جذب و هرچیز دیگه ای که روی سایت میومد و دانلود میکردم. کتاب معجزه ی سباسگزاًی هم دریافت کردم و تمرین هاشو کامل انجام دادم.
سعی میکردم از لحاظ فکری موقعیت زندگی مو عوض کنم. معتقد بودم جهان خودش کارها رو به بهترین نحو انجام میده. خلاصه یه سری اتفاقاتی افتاد من با یه وکیل خوب اشنا شدم و کارها به قدری راحت پیش رفت که همسری که حاضر نبود منو طلاق بده با کمال میل رضایت به جدایی داد. مدام مثالی که استاد از خانمی میزد که هر روز کتک میخورد و نمیتونست جدا بشه و شوهرش تهدبد میکرد و بعد با تغییر افکارش خیلی راحت تونست جدا بشه. قانون داشت به بهترین نحو عمل میکرد. دادگاه من کلا نصف روز طول کشید و انقد خلوت بود که به گفته وکیلم سابقه نداشت.
در این بین من دوره ی عزت نفس هم خریدم و هروز گوش میدادم. شهریور ماه مدیرم از من تشکر کرد و گفت تغییرات خیلی چشمگیری داشتی عالی کار میکنی! قانون داشت عمل میکرد. کنتر از یک سال پیش داشتم اخراج میشدم و اللن تشویق. عالی بود.
بعد از جدا شدنم سعی کردم به افکارم دقت بیشتری داشته باشم. هنیشه این نکته گوشه ذهنم بود که ترک فیزیکی محیط راه خل قطعی نیست. همه سعی من این بود که به خواسته هام تمرکز کنم.
اتفاق خوب دیگه این بود در شرکت ما باید تارگت مشخصی رو اچیو میکردیم که بسیار بسیار غیر قابل دسترس بود. من همش روزی رو تصور میکردم که این تارگت رو ١٣٠ درصد اچیو کردم. تا اینکه یک روز جلسه ای گذاشتن و در یک اقدام واقعا بیسابقه تارگت های ما رو نصف کردن! هیچکس باورش نمیشد ولی من میدونستم قانون داره کار میکنه. دی ماه ٩4 من موفق شدم ١٣6 درصد تارگت خودم رو اچیو کنم و اون پولی که در ذهنم بود و تصور میکردم رو به عنوان پاداش دریافت کنم
زندگی بهتر از این نمیشد. قانون افرینش مثل قران زندگی من شده بود.
اتفاقات جالب دیگری هم افتاد. ارایش لاین کاری ما در شرکت عوض شد و با کمال تعجب همه چی ارنجور که من میخواستم پیش وفت! دو تا همکار داشتم که ازشون خوشم نمیومد ولی تمرکز من روی اهدافم بود و محیط کاری دلخواه و با کمال تعجب اون دو نفر در فاصله ی یک ماه از شرکت رفتن. من ایمانم به حرف های استاد هر روز محکم و محکم تر میشد و میشود. الان بعد یک سال و خورده ای در شرف ترفیع درجه در شرکت هستم. همه من رو بهعنوان ادم پر انرژی و مثبت میشناسن.
پولی رو طلب داشتم و طرف نمیداد. با تمرکز با اینکه من خودم اون پول و به دست اورده بودم و بازم میتونم به دستش بیارم و نیازی به نگرانی نیست. پول من تمام و کمال پس داده شد.
در زمینه ارتباط هم اللن بعد یک سال با فردی اشنا شدم که مطابق خواسته های ذهنی من هست. ولی میدونم که نباید به ادم ها تمرکز کرد. باید روی خصوصیات دلخواه تمرکز داشت. و تمها یک نفر نیست که میتونه منو خوشبخت کنه.
نا گفته نماند که بعد این همه تغییرات مفید و چشمگیر به خواسته ی همکار های شرکت یه جلسه در مورد قانون جذب براشون گذاشتم و پرزنتیشن انجام دادم. همه از من یه انسان موفق و قاطع و مثبت در ذهنشون دارن. هرچند که دیگه خیلی مهم نیست برام بقیه چه فکری دارن.
نکته ی خیلی خیلی جالب این ماجرا که منو به گریه میندازه اینه که دوستی که اسفند ٩٣ مسیج گروه تحقیقاتی رو برای من فرستاد خودش هیچکدوم از این فایل ها رو گوش نداده یود.
در پناه حق باشید
خانم صادقی عزیز
به قول مارگوت بیکل آلمانی با ترجمه احمد شاملو: گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاری است . زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد . پیروز و شاد و سربلند باشید.
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به همگی
الگوهای موفق در خانواده صمیمی عباس منش
من چند ماه هست که در سایت هستم و از فایلهای دانلودی رایگان استفاده می کنم. ان شاالله که به زودی به خرید محصول دوره 12قدم و قانون سلامتی هدایت شوم.
هماهنگ شدم با قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب
از نظر باورهای توحیدی چقدر دید من نسبت به حضرت ابراهیم ،حضرت علی و در کل قرآن تغییر کرد، با احساس بسیار عالی به فایلهایی در این زمینه گوش میدهم.
از نظر سلامتی جسمی و روحی به آرامشی بینظیر رسیدم و چقدر الان بیشتر و بهتر قدر داشتههایم را میدانم و بهتر میتوانم ورودیهای ذهنم را کنترل کنم و در جمع هایی که صحبت از مسائل سیاسی و منفی است نمی مانم و جمع را ترک می کنم.
در زمینه شغلی که چقدر امسال نسبت به سالهای قبل پیشرفت خوب و آرامش بیشتری داشتم ،در طرحی که مربوط به کارم بود تقدیرنامه و حتی جایزه دریافت کردم و فهمیدم در اون جمع کسانی هستند که چشم دیدن من و جایزه من را ندارند که چرا کار ما برنده نشده کار ما که از کار تو بهتر بوده ،ولی من مرتب خدا را شکر کردم و احساس خودم را خوب نگه داشتم و سعی کردم نکات مثبت را ببینم.
در مورد حقوق و پول بانکی که برایم برکت و نعمت دارد.
رابطه عاطفی با همسر و دخترم بهتر شده آدمهایی که توی فامیل و دوست با من هماهنگ نبودند از زندگیم حذف شدند و دستان خدا که بیمنت تجربیاتش را در اختیارم قرار میدهد مرا به سوی افراد بهتری هدایت کرد.
دادن مهمانی به نحو عالی برای فامیل خودم بعد از سالیان سال که اصلاً اذیت نشدم و خودشان چقدر به من کمک کردند ولی قبلاً که مهمانی میدادم آخرش دیگر کمری برایم باقی نمانده بود.
زندگیم عالیه و روز به روز دارم به آدمها و شرایط بهتر هدایت میشوم.
خدایا شکرت که هر روز از هر نظر بهتر و عالیتر هستم.
بنام الله یکتا
سلام گرم وصمیمانه خدمت استاد عزیز وبزرگوار عباس منش وتمام دوستان هم فرکانسی وموفق
من علی نیکویی مهر42سالمه و مدت بیش از دوسال هست که بااستاد وسایت شون آشنا هستم….
من سالها قبل از اینکه با سایت ودیدگاه استاد عباس منش آشنا باشم مطالعات وتحقیقاتی در زمینه روانشناسی موفقیت وقانون جذب با جستجوی گسترده درآیات وروایات داشتم که حاصلش تالیف کتابی 500صفحه ای بنام اسرار بهشت موفقیت شد…کتابهای بسیار زیادی مطالعه کردم سخنرانی های اساتید موفقیت رو دنبال میکردم اما بازهم سایه سنگین وآزار دهنده فقر بدهی استرس های روزانه وعدم اعتماد به نفس وبسیاری مشکلات روحی وجسمی رو برروی زندگی ودوشم بشدت احساس میکردم……… چون باورهام بقدری مخرب وفقیرانه بود که به سدی نفوذ ناپذیربرا جذب موفقیت های مالی وشغلیم تبدیل شده بود وچالشهای بزرگی در زندگیم ایجاد کرده بود…….تاجایی که همسرم واطرافیان از حرفهای به ظاهر امیدوارکننده من خسته ودرمانده شده بودندو مرا مورد تمسخر وتحقیر قرارمیدادن واز من بعنوان یه آدم الکی خوش وبی خیال یاد میکردند ولی واقعیت چیز دیگری بود علاقه از درون مرا وادار میکردفقط رو هدفام متمرکز باشم و به این حرفها وموانع کمتر توجه کنم واما بخاطر تضادهای درونی وترس هایی که داشتم بعدازمدتی ابرهای امیدواری از دوروبرم پراکنده وگردوغبار سردی وناامیدی زندگیم رو فراگرفت …….هرچه بیشتر تلاش میکردم کمتر نتیجه میگرفتم ……..بیش از20بار اسباب کشی بخاطر موقعیت شغلی وحقوق اندک باعث شده بود همسرم وخودم مبتلا به دیسک گردن وکمربشیم……..دیگه جرات نمیکردم جلوی همسرم اسمی ازمباحث موفقیت بیارم اما آهسته ولی امیدوارانه وبا سماجت مباحث رو دنبال میکردم …….تااینکه بطور اتفاقی باسایت استاد اشنا شدم وتعدادی از فایل های رایگان که با همه مباحت وسخنرانی هایی که دیده وشنیده بودم متفاوت بود باهمسرم گوش دادیم……چون همسرم غالبا با هزینه کردن براخرید محصولات وکتابهایی که درزمینه موفقیت بودن مخالفت میکرد(مقاومتی که بالاخره شکسته شد)…..بنده خدا حق هم داشت چون تا اون لحظه نتیجه ملموسی از این مباحث ندیده بود اما نمیدونم چی شد که وقتی چند تا ازفایلای رایگان استاد رو باهم گوش کردیم راضی شد که محصولات دیگه استاد رو هم بخرم………اولین محصول دوره قانون آفرینش بود………با گوش دادن به فایلا وانجام تمریناتش کم کم شاهدتغییردر احساسات وامیدوارشدن به زندگی بودیم اما مشکلات غیر منتظره ای هم درراه بودچون باورام داشت ازبیس تغییر میکرد…..ولی تصمیم مون برا ادامه وحتی خرید محصولات دیگه ی استاد جدی بود………همینطور که تمرینات دوره قانون آفرینش رو انجام میدادیم بیماری دیسکم بشدت عود کرد ومدت هشت ماه خانه نشین شدم حقوقم قطع شد هیچ راه درآمدی نداشتم و مجبور شدم ماشینم رو بفروشم وپولش روخرج بیماری وپرداخت بخشی ازبدهی بانکها ومخارج زندگیم کنم وبعد از یه مدتی هم مجبور شدیم بخاطر مشکلات از شیراز به شهرستان اسباب کشی کنیم وبااینکه اعتماد به نفس وروحیه وانگیزه مون بیشتر شده بود ولی مسائل ومشکلات مالی همچنان جاخشک کرده بودند واین فشارمضاعفی رو بهمون وارد میکرد….تا بالاخره تصمیم گرفتم گزارشی از اوضاع بحرانی وپسرفت های مالیم رو از طریق ایمیل برا استاد بازگو کنم واستاد باجوابی داد که برای مدتی آرامش به زندگی مون برگشت…..واما جواب استاد«”سلام دوست عزیز…داستان شما منو یاد زمانی می اندازد که تازه با مفاهیم قانون آفرینش آشنا شده بودم و در شروع کار نشانه های زیادی دیدم اما بعد از مدتی همه چیز سختتر شد و البته خیلی زود معجزات شروع شد. چون من ایمان داشتم مسیرم درسته و حتی در اون شرایط سخت تمرینات رو بیشتر انجام می دادم. این اتفاقات نشون دهنده تحول بزرگی ست که باعث تغییرات بزرگی در زندگی شما میشود. با ایمان راه درست را ادامه دهید و یادتان باشد احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب.در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید”»
بعد ازاون ما با توکل بر خدا وامیدواری بیشتر تمرینات رو انجام میدادیم…. دیگه ازاون به بعد مسولیت کامل زندگی وباورهای خودم رو بعهده گرفتم ودوره های هدفگذاری ودوره کارگاه روانشناسی ثروت رو تهیه کردم ومرتب و24 ساعته رو خودم کارمیکردم ولی بیشترین تمرکزم رو تمرینات دوره آفرینش بود وهمه زندگیم شده بود تمرین وگوش دادن به فایلای استادوانجام تمرینات………الآن خداروشکرررررررنگرشم نسبت به همه چیزمخصوصا خدای مهربانم تغییر کرده وسعی کردم همه روابطم با انسانها از فیلتر رابطه ام با خدای مهربانم تعریف بشه واقعا این اتصال وارتباط با خدا روابط دیگم رو با اطرافیان عالی کرده درصورتی که قبلا احساس تنهایی میکردم وروابط جذاب وپایداری نداشتم واز سوی دیگه موانع ومشکلات رو فرصت های ناب وسکوهای پرتابم بسمت پیشرفت هایی میدونم که فقط با ظاهری متفاوت تو مسیرم ظاهر میشن……. هرچه از لحاظ احساسی حالم بهتر میشد اتفاقات خوب روهم بیشتر تجربه میکردیم …….اگر تا الآن موفقیتی هم بدست آوردم دوفاکتور مهم ذهنی علاوه بر مولفه های دیگه خیلی تاثیر داشته یکی اینکه تمرکزم رواز رو ناخواسته هام برداشتم ورو خواسته هام متمرکز شدم ودیگه اینکه به توانایی وتوانستن خودم واقعاباورو ایمان آوردم…….مثلا من دریه دوره تخصصی آموزش بورس با شدت بیماری که داشتم وبا استفاده از مسکن های قوی شرکت کردم ونزدیک به 4ماه یک مسیر طولانی رو میرفتم واندک سرمایه ای که داشتم دربورس بکار گرفتم وفقط یه موردش که خیلی برام جذاب بود مبلغ قابل توجهی بود که بعنوان سود دریه بازه زمانی کوتاه مدت با سهمی که از طریق خواب بهم گفته شد (الهامات درونی و تمرین استاد در دوره قانون آفرینش) جذب کردم که همین نتایج کلی بهم انگیزه وامید برا ادامه مسیر با همه مشکلاتی که داشتیم میداد…… اما یکی از نتایج شگرف وقابل توجهی که از انجام تمرینات قانون آفرینش گرفتم واز سالها پیش جزء اهدافم هم بود این بود که تونستم بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی درزمینه مشاوره درفعال ترین وتخصصی ترین مراکز مشاوره شیراز مشغول به کار بشم که البته جذب این موقعیت هم برا خودش داستانی داره که توضیحش دراین مجال نمیگنجه(این قوانین وقراردادها نیستند که سرنوشت ما رو میسازند بلکه دقیقا باورهاست که فراتر ازهر قانون دیگه ای به سرنوشت ما گره خورده واونو میسازه)…..تا جایی که روزانه ازصبح ساعت 8صبح تا 6عصر بیش از یازده کیس ومراجعه داشتم واکثرمراجعین هم نتایج عالی میگرفتند وبرا نوبت های بعدی هم وقت میگرفتند …..پیشرفتم بحدی بود که بااینکه همه مشاوران آن مراکز که همه فوق لیسانس وبا تجارب کاری چندین وچند ساله بودند ودرهفته فقط یک نصف روزاجازه حضور در مرکز را داشتند اما من تونستم به لطف الله یکتا و با کارایی بالایی که داشتم سه روز درهفته بصورت فول تایم مشغول بکار بشم وحتی بعضی از مشاوران ازاین همه پیشرفتم ورضایت مراجعین حیرت زده بودن…..حتی بعضی ازمشاورا ازم خواستن که براشون یه دوره بذارم وبراشون جای تعجب بود که تونستم تا این حد روی مراجعینم تاثیر گذار باشم …. بعد از نزدیک به یکسال حضور در دومرکزمهم وتخصصی یکماه قبل ازاینکه قراردادم تمام بشه استعفام رو نوشتم چون اولا شنیدن مشکلات خانوادگی مراجعین با فرکانس های منفی واقعا داشت باورهام رو تخریب میکرد وانرژیم رو میگرفت ودیگه وقت کمتری هم برا انجام تمرینات وکار کردن روی خودم داشتم و از لحاظ مالی هم هیچ پیشرفتی نداشتم چون مدرک روانشناسی نداشتم هزینه ای که به من میدادند نصف هزینه ای بود که دیگر مشاوران میگرفتند بااینکه از لحاظ کیفیت کارمشاوره ورضایت مراجعین از همه مشاوران اون مراکز جلوتر بودم …….اما من هدفم برگزاری سمینار بود نه مشاوره های فردی……… بعدازیه مدت دورشدن از مشاوره حضوری مراجعینی که میخواستن بازم ازم مشاوره بگیرن وروند رشدشون رو ادامه بدن با تشکیل گروه های واتساپی وتلگرامی(که تقریبا 70 نفرند فعلا) وآموزش از راه دور وگرفتن هزینه آموزش ومشاوره بصورت تلفنی وقت بیشتری برا انجام تمرینات وکار کردن روی خودم داشتم……و تازه گی هم موافقت یکی از مراکز مشاوره درشیراز برای برگزاری دوره های روانشناسی موفقیت وقانون جذب رو گرفتم ودر یکی از شهرستانها هم دارم این دوره رو برگزار میکنم که خدارو شکرررررررر بااستقبال خوبی همراه بوده …….. خوب باید پذیرفت که باورهای محدودکننده وفقیرانه ای که در طول 40سال درمن ساخته شدن بقول استاد نمیشه انتظار داشت که یه شبه وبازدن یه دکمه عوض بشن ……..دوسال که سهله اگر ده سال دیگه هم لازم باشه که رو باورام کار کنم تا به نتایجی که میخوام برسم باجدیت تمام کار میکنم….. منم مثل استادعباس منش که همه چیزشو از زیر صفر شروع کرد منم دارم همه چیزمو از صفر وحتی زیر صفر شروع میکنم ومیخوام عباس منش دومی باشم که از لحاظ تاثیر گذاری تو زندگی انسانهادر کشورم متولد میشه واین پیام قرآنی وکیهانی رو با کمک جوانان این مرز وبوم به گوش مردم جهان برسونیم …انشااله دنبال اینم که دراولین فرصت که ازلحاظ مالی به رشد ایده آلم رسیدم تمام محصولات استاد مخصوصا دوره های روانشناسی ثروت رو تهیه کنم ……….اما همچنان با جدیت وپشتکار وانگیزه تمرینات محصولاتی که تهیه کردم رو انجام میدم وفایلهای صوتی حتی موقع خواب هم درگوشم نجوا میکنه وباور میسازه……… اکنون احساس میکنم وباوردارم که هرلحظه زندگیم سرشاراز معجزات الهی ست ومثل روز برام روشنه که انشاالله حتی به فراتر ازآنچه بعنوان هدف ترسیم کردم میرسم وفرمانروای مطلق عالم هستی دراین مسیر بزرگترین حامی وپشتیبانم هست وخواهد بود. انشالله قصد دارم با برپایی دوره ها وگسترش کارگاه هام در سطح شهر خودم وبتدریج کشور عزیزم وسپس جهانی کردن این رسالت الهی ونگرش قرآنی به بیش ازآنچه از خدادرخواست کرده ام برسم وبتونم خدمت بیشتری دراین راستا به هموطنان عزیزمان ومردم تشنه حقیقت سراسردنیاداشته باشم………باور دارم که با همین تمرینایی که استاد گفتن وشما دوستان عزیزم انجام میدید این مسیرتوقف ناپذیرهمچنان ادامه خواهد داشت تا نگرش ناب توحید قرانی رو در سراسر جهان گسترش دهیم واین رسالت من ،شما وگروه تحقیقاتی عباس منش وهمه مردم کشور عزیزم ایران هست تا شاهد ظهور منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر(عج) باشیم …………..ودراین راستا بزرگترین تکیه گاهم خداست بهترین کتاب زندگیم قرآن ویکی از الگوهای الهام بخشم استاد عزیزعباسمنش.
ببخشید دوستان عزیزم فکر کنم مطالبم خیلی طولانی شد واز حوصله شما عزیزانم فراتر رفت…………این داستان زندگی من وهمه شماست ودرآینده داستان زندگی همه انسانها خواهد شد باجهانی سراسر آرامش وفراوانی وصلح ورفاه وآسایش برپایه توحید……ممنون ازهمه شما خوبان وعزیزانم که منو تحمل کردید ومطالبم رو خوندیدوخدارو سپاسگزارم بخاطر دوستان مومنی که به تعبیر پیامبر عزیزمان همچون پاره های آهن درمسیر تحقق بخشیدن به اهداف الهی قدم های استواری برمیدارید ومن بشخصه درسهای زیادی از شما عزیزان گرفتم ومیگیرم …….برااستاد عزیز وهمه شما دوستان خوب وعزیزم آرزوی سعادت سلامتی وسربلندی وثروت دردنیا وآخرت دارم……پایدار باشید وایام بکامتان باد ودلاتون شاد شاد شاد …..
آقای علی نیکویی مهر بسیار انگیزه بخش و عالی بود سپاسگزارم
سلام خانم شبخیز بزرگوار ممنون از لطف شما………..خوشحالم که همشهری وهم استانی هستیم ….منم از نظرات همواره انگیزه بخش وفوق العاده شما استفاده کردم واحساس خوبی داشتم مخصوصا در موضوعات قرآنی…….سربلند وسعادتمند وثروتمند باشید
آقای نیکویی گرامی
عالی بود که با وجود انجام تمرینات و دریافت نتیجه منفی، دلسرد نشدید و سمج بودید در باورهاتون
میدونین چون براساس اصول پاکسازی دورنی (کتاب حضور در وضعیت صفر) دکتر هولن میگه: وقتی اولش پاکسازی میکنین اولش ممکنه اتفاقهای بد بیافته نگران نشین
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و گرامی
من امین هستم 37 سال سن دارم و اهل اصفهان هستم،حدود 2 سال هست با سایت استاد عباسمنش آشنا شدم و دوره های افرینش و عزت نفس را گرفتم و تمرین کردم.زمانی که من با سایت آشنا شدم دچار مشکلات مالی بودم و این مشکلات بخاطر شراکتم با یکی از آشنایان بود.دلیل شراکتم با این آقا که تمایل ندارم نام اورا بنویسم این بود که ایشان پیش من امد و گفت پول نداره اما ایده داره،البته خودم چون به کار ایشان آشنا نبودم زیاد تمایل به همکاری نداشتم ولی به دلیل دلسوزی قبول کردم.از آن پس مشکلات مالی یکی پس از دیگری فرا رسید و من نمی دانستم که باید چکار کنم ، پس از گوش دادن به فایلهای دوره افرینش تازه یاد گرفتم که نباید برای کسی از روی دلسوزی کاری انجام داد. بعد از این تصمیم گرفتم سریع شراکتم را قطع کنم و خدا رو شکر در حال حاضر بسیاری از مشکلاتم حل شده است.
بعد از این ماجرا ،علاقه شدیدی به جواهرات و تراش انها پیدا کردم ولی به دلیل مشکلات مالی و نداشتن وقت کافی نمی تونستم در دوره های آن شرکت کنم و هزینه دوره های آن بالا بود (10 میلیون تومان).بنابراین طبق قانون تجسم شروع کردم به تمرین و در ذهنم، خودم را می دیدم که دارم گوهر تراشی میکنم با تمام جزییات آن و از اینترنت عکسهای مربوط به گوهرها رو دانلود کردم و چسبوندم به در کمدم که روربه روم بود و هر روز به انها نگاه میکردم.بعد از گذشت 6 ماه با اقایی در کلاس زبان اشنا شدم که در سازمان صنایع دستی کار میکرد و گفت سازمان هر سال یک سری دوره بصورت رایگان برگذار میکنه.به سازمان صنایع دستی رفتم و ثبت نام کردم و خدا رو شکر تونستم در این دوره بطور رایگان شرکت کنم.امیدوارم با بیان این موارد و استفاده از قوانین افرینش که خودم تجربه کردم شما دوستان هم انگیزه لازم برای استفاده از قوانین الهی گرفته باشید. با سپاس
عاااااااالی….
متشکرم از این دیدگاه زیبا
داستان زندگی من :بخش 4
????لطفا بخش های قبلی خوانده شود
اوایل ماه آذر با دیدن کوله باری از کارهای عقب مانده و پیشرفت های لاکپشتی دوباره احساس ناامیدی و سردرگمی میکردم ولی هر بار با کمک آموزه های کتاب راهنمای درون احساسمو خوب میکردم و ادامه میدادم،خداوند به طرق مختلف به من دلگرمی میداد. مثلا از صحبت های بقیه دوستان و همکلاسی ها چیزهایی دریافت میکردم که بهم امید میداد. همکلاسی هایم را میدیدم که برای تحصیل به خارج کشور رفته اند، یا در میان حرفای دیگران این تایید را میگرفتم که راهم درسته و باید به دنبال علاقه ام بروم و پروژه بدهم.(این باورم بود خداوند از طریق دیگران با من سخن میگوید. در کتاب استاد خونده بودم. )
دیگر دیدن فایل های انگیزشی کوتاه که در بخش های قبلی نیز به آن اشاره کردم راه هایی بودند که خیلی به من امید میداد.یک سخن از استیو جاوز بود که میگفت:
“You can’t connect the dots looking forward.You can only connect them looking backward.so you have to trust that dots will somehow connect in future.You have to trust in something :your god, destiny, life, karma,whatever.Because believing that dots will connect down the road.give you confidence to follow your heart,even when it lead you off the well worn path.and that will make all difference….Your time is limited, so don’t waste it living someone else’s life.Dont be trapped by dogma:which is living with the results of other people’s thinking. Don’t let noise of other’s opinion drown out your own inner voice.You’ve got to find what you love.and that is as true for your work as it is for your lovers.Your work is going to fill large of your life and only way to trusly satisfied is to do what you beliefe is great work. and the only way to do great work is to love what you do. If you haven’t found it yet, keep looking. And don’t settle. Have courage to follow your heart and intuition. They somehow already know what you truly want to become. Everything else is secondary.”
یا جمله ای بود از Les Brown سخنران انگیزشی که میگفت:
“Don’t les someone else’s opinion of you become your reality”
“No matter how bad it is OR how bad is gets, I’m going to make it.”
یا جملات استاد در کلیپ های انگیزشی 3 و 4 که با صدایی انگیزشی و محکم میگفت و واقعا مو بر بدن سیخ میشد یک شوک الکتریکی انگار بهم وصل میکردند
“خدا منو هدایت کرد. خدا منو هدایت کرد به مسیر هایی منو به خواسته ها، آرزو هام و رویاهام برسونه.همه چیز تو زندگی من تغییر کرد، وقتی الان به گذشتم نگاه میکنم هیچ ربطی با اون ندارم، خداوند به من عزت داد. به من ثروت داد به من نعمت های بیشماری هدیه کرد… نه فقط به من….بلکه به هر کسی که با ایمان حرکت میکنه و هیچ وقت نا امید نمیشه. به کسی باور های محدود کننده ای که از کودکی تو مغزش فرو کردن رو تغییر میده و خدا رو با قدرت بی نهایتش باور میکنه کسی که ربوبیت خدارو باور میکنه کسی باور داره که تمام قدرت از آن خداونده و میتونه هر وقت که بخواد این قدرت را از خداوند دریافت کنه. دلیل اینکه با قدرت حرف میزنم اینه از بدترین شرایط به اینجا رسیدم. به جایی که لحظه لحظه خدا را بابت شکر میکنم یه زندگی سراسر زیبایی و آرامش و عشق این همون چیزی از اول میخواستم. خودتو باور کن خدای خودتو باور کن.. خودتو لایق همه چیزای خوب بدون اگه خودتو لایق بهترین ها بدونی بهترین ها وارد زندگیت میشه. بدون که هر کسی تونسته به هر موفقتی برسه تو هم میتونی تو چیزی از اون کمتر نداری. فقط باید اینو باور کنی. باید با ایمان حرکت کنی. باید وارد ترس هات بشی.. بخدا توکل کن و ترس هاتو نابود کن.”
این جملات، و جملاتی از این قبیل بود که مثل بنزین بر روی آتش، آتش درون منو شعله ور میکرد، که باید به سمت بهترین بودن با امید حرکت کنم…(اینها داشتند شب روز توی سرم میچرخیدند، و باور های منو میساختند. باور کنید هنوزم توی سرم هستند.)
( باورم این شده بود که نیاز ندارم همه مسیر را ببینم… باورم این بود که هر اتفاق چه خوب چه بد به نفع من تموم میشه و منو یک قدم به سمت هدفم نزدیک تر میکنه) .پس ادامه دادم..
هفته آخر آذر شروع به خواندن کتاب های درسی کردم فیزیک و زمین شناسی و ادبیات و دینی. وقتم خیلی محدود شده بود فرصت کار روی باور هامو نداشتم کار ذهنی و خسته کننده ای بود. ( تغییر باور به سبک الگوی دیکنزی) آن روزها فقط و فقط درس میخوندم کتاب فیزیک 4 تجربی که سفید سفید بود… با مهارت های مطالعاتی که کسب کرده بودم کار سختی نبود ولی زمان لازم داشت… زمین شناسی 30 آذر امتحان داشتم و سه امتحان تا بین 1تا 9 دی و امتحان ریاضی 19 دی بود…. همه درسا رو با نمره بالا پاس کردم فاصله چندانی با نمرات سال های قبلم نداشتم…و من این را معجزه پکیج تند خوانی استاد میدونستم…
بلافاصله بعد از امتحان ریاضی شروع کردم به
هدف نویسی مجدد با کمک “کتاب موفقیت نامحدود” که سوالاتی ازم میپرسید تا به وضوح برسم.. واین بار با ظرافت و وضوح هرچه تمام تر مینوشتم.اهدافم به سه دسته
1٫شخصی 2٫مادی و معنوی 3٫مالی تقسیم میشد. در هر کدام سه دسته، سه هدف که برتر از همه بود را انتخاب کردم و دلایل محکمی برای هر یک حدودا یکی دو صفحه دلیل آوردم و بعد شروع کردم به برنامه ریزی برای این اهداف، برنامه متفاوت.. این کار دو هفته زمان برد…
در برنامه ریزی هایم به دوسته تقسیم میشد کارای ثابت روزانه که هر هفت روز هفته انجامشون میدادم و اولویت بالایی داشتند و سایر کارها که همگی قبل از شروع هر هفته مکتوب میشد… چنتا از کارای روزانه ام شامل 1٫گوش دادن یک ساعت انگلیسی 2٫دوفایل از کتاب صوتی راهنمای درون 3٫کار روی باور ها از روش الگوی دیکنزی 4٫Imagination and reflection( که شامل تحقیق تخیل سازی و روشن فکری درباره مسایلی بود که علاقه مند به انها بودم ) 5٫و چند کار دیگه… و دسته دوم شامل “کتاب موفقیت بی نهایت” اقای رابینز و “کتاب بخواهید تا به شما داده شود” خانم استر هیکس بود و کتاب های درسی که در روزهای مختلف تقسیم میشدند. خیلی شور و اشتیاق داشتم و بهتر از همیشه به برنامه ام عمل میکردم.،(تعداد کار زیاد=پخش تمرکز =نتیجه کم =بی رمقی و بی انگیزی… بعدها در فایل 5 عزت نفس و فایل های هدف گزاری متوجه این اشتباه شدم.)
در آن زمان با تاثیرات و نتایجی که از تکرار مطالب کتاب ها نصیبم شده بود و تاکید های که آقای تونی رابینز در کتابش داشت و همچنین تاکید های استاد در فایل های رایگان، مطالبی را که در گذشته یاد گرفته بودم نظیر “فایل های رایگان” استاد و کتاب “موفقیت بی نهایت” را بارها مرور میکردم و چیزهای جدید تری یاد میگرفتم که به روند رشدم کمک میکرد… یکی از فایل های رایگان که خیلی گوشش میدادم فایل “تئوری سطل” بود که خیلی قشنگ استاد در مورد باور های مالی صحبت میکردند و بارها گوشش میدادم،بارها کتاب تونی رابینز را میخواندم و به تمرین هاش عمل میکردم..
با استفاده از دو نیروی ذهن که اصل کتاب رابینز بود و تمرین های خیلی خوبی داده بود توانستم عادت های مثبتی را برای خودم ایجاد کنم عادت هایی که مدت ها در پی ایحاد آن در خودم بودم…
در هفته آخر بهمن کارای گواهی نامه ماشین را جور کردم و در آموزشگاه رانندگی ثبت نام کردم…بعد از اتمام کلاس ها، در امتحان آیین نامه رانندگی که قبول شدم، باید خودمو برای امتحان شهری اماده میکردم… روز قبلش کلی تمرین های مغزی و تصویرسازی کردم و همچنین تمرین های عملی رانندگی همراه پدرم کردم. ،دیگه میگفتم که حتما فردا قبول میشم، ولی اصلا احساس خوب نداشتم. صبح قبل از امتحان با خودم از احساس بدم گلایه و ناله کردم میگفتم :این چیه که سر هر چیز علکی احساس بد گیرم میاد؟ بعد از مدتی احساس بدم ناپدید شد و رفت. (چون تاریخ پنجشنبه 18 اسفند بود اگر مردود میشدم امتحانم میوفتاد برای هفته بعد از 13 فروردین،کارام هایی که کرده بودم نتیجه دلخواهم را نداده بود و دوست نداشتم که امتحانم به بعد از عید موکول شود.) فردای آن رفتم و با قدرت با حالت بدنی محکم و سرشانه های بالا نفس های عمیق چون تاثیر جسم بر مغزم را یاد گرفته بودم. نفر اول نشستم پشت فرمان و در امتحان رد شدم. دنده ماشینه عیب داشت و عامل رد شدن من در همان مراحل ابتدایی امتحان بود… چیزی که احساساتم داشت به آن اشاره میکرد…بعد از اینکه در امتحان رد شدم خیلی ناراحت بودم خیلی به خودم حرف میزدم و می نالیدم که چرا حواسمو جمع نکردم تا قبول بشم..داعم این افکار را داشتم: الان همه ازم میخندن..داداش بزرگم حرف بهم می پرونه.من همیشه حواس پرتم و…هرکی رو میدیدم براش یه بهونه میآورد میخواستم بفهمونم به بقیه که فکر نکنید من بلد نیستم من بی توجه هستم. میخواستم خودمو ثابت کنم به بقیه.
هفته بعد از امتحان به طور اتفاقی فایل “اعتماد به نفس چیست؟1” را گوش دادم بعد تشویق شدم که بقیه فایل های رایگان عزت نفس را گوش کنم چون داشتم مطالب جدیدی یاد میگرفتم که همگی آنها را فراموش کرده بودم.شب قبل از امتحان شهری کلی از پدرم و داداش بزرگم اصرار کردم که بیاید رانندگی با من کار کنید هر کی یه بهونه آورد و نیومد، خودم میخواستم تنها برم که پدرم اجازه نداد. منم کلی اعصابم ریخت به هم کلی بهشون چی گفتم، گفتم شما دلیل کمبود اعتماد به نفس من هستید شما منو باور نکردید شما در گذشته فلان کردید و خلاصه کلی غر زدم و احساسمو بد کردم و خوابیدم.
فرداش دوباره در امتحان رد شدم و کلی به هم ریختم.یادمه وقتی که سرهنگه گفت پیاده شو. رد شدی میخواستم بزنم تو سر خودم.این را یک معضل میدونستم که بعد از این همه کار کردن روی خودم پسرفت کردم،از آنجایی که به اهداف اصلی ام نرسیده بودم،احساسم خیلی خیلی بد و بدتر شد.احساس سردرگمی، ناامیدی،افسردگی. خیلی احساساتم بد بود. یک ساعت الی یک ساعت ونیم رو خودم کار دارم و به احساس خوب رسیدم.با خودم میگفتم:اشکال نداره.این باعث میشه که حرفه ای تر بشی. ببینم مگه تو چقدر رانندگی کردی که این همه از خودت توقع داری. و کلی با این جملات احساسم را فوق العاده کردم. بعد از به سایت استاد سر زدم دیدم که فایل رایگان جدید گذاشته. سریع دانلودش کردم.اسم فایل “برخورد با تضاد” بود. فایل های رایگان استاد همیشه بهم احساس خوب میداد… استاد عباس منش کلی در مورد تضادها صحبت میکرد داخل اون فایل با مثال های قشنگی که میزد درکم را از قانون تضاد بیشتر میکرد.مثالش از زندگی خودش و مثالی که از بازی های کامپیوتری زد مثال هایی که در مورد پیامبران زد… این چندمین باری بود که فایل رایگان استاد همزمان بود با مشکلی که داشتم که جوابش در فایل رایگان بود!!استاد در آن زمان سایتش فیلتر شده بود و این را تضاد میدانست. با لبخندی گفت:” ببینید اگه این تضاد باعث بزرگ نشدن من نشد اون موقع معلومه که حرفای عباس منش مفته”
بعد از اتمام فایل یه حسی بهم گفت که دوره عزت نفس را بخرم، ایده اش را با مهدی در میان گذاشتم و یک ساعت بعد دوره “عزت نفس” را خریداری کردم…
سلام
آفرین بر شما
دنبال بقیه داستانتان هستم
شاد باشید
بهترین زمان برای کاشتن درخت بیست سال پیش بود. دومین فرصت حالا است. (ضرب المثل چینی)
سلام استاد عباس منش عزیز
و سلام به همگی دوستان
قلباً و بسیار عمیق سپاسگزارم برای آشنایی با شما استاد گرامی و استفاده از محصولات علمی، پر از آگاهی و با کیفیت سایت عباس منش.
من سمیه امیری، کارشناس ارشد فیزیک، 34 ساله هستم که در پروژه تحقیقاتی به عنوان پژوهشگر مشغول فعالیت هستم. استفاده از محصولات شما، چه محصولاتی که مجموعه صحبتهای شما است و چه کتابهای صوتی که از سایت شما تهیه کردم، همگی درهای بسیاری از آگاهیهای ناب و ارزشمند آفرینش را به سوی من باز کرد. من دختری معتقد به دینم هستم، و از وقتی که خودم را شناختم، گرایشی به افرادی که محبت پیامبر اسلام و امامان معصوم در دلشان بود، را داشتم. البته ظاهر مذهبی ندارم و متعصب هم نیستم. بسیار ساده با دین و مسایل آن برخورد میکردم.
صحبتهای شما و بیان و معنایی که شما بسیار ساده، و دلنشین از قرآن و مفاهیم آن میگفتید، در دل و جان من مینشست، و بدون مقاومت، دلم و عقلم آنها را میپذیرفت. بینش و احساس فوق العادهای که من با استفاده از محصولات شما نسبت به پروردگار عالم پیدا کردم، و تا حدودی یاد گرفتم تا معنا و حقیقت آیات قرآن را متوجه بشم، تجربهای بود که تا به حال تجربه نکرده بودم. من دوست دارم که بتوانم سپاسگزاری واقعی خودم را برای دریافت این آگاهیها در برابر پروردگارم به جا بیاورم.
من در استفاده از همه این محصولات، دنبال ایجاد آرامش در خودم بودم. مسایلی که در محل کارم برای من اتفاق میافتاد، و تقریبا بسیاری از آنها را برای اولین بار تجربه میکردم، و نمیدانستم که چطور باید با این مسایل رو بهرو شوم، نیاز به یادگیری را در من بیشتر میکرد. به دنبال حل این مسایل، بسیار ساده و یکدفعهای از طریق یکی از دوستان عزیزم با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم.
استفاده از محصولات شما، علت اصلی اتفاقات زندگی را برای من روشن کرد. وقتی علت را میدونی، دیگه گنگ نیستی که چرا این اتفاق افتاد، این حال خوبی به فرد میده، حالا که علت را میدونی، میتونی همت کنی، تعهد داشته باشی و مشکلات را حل کنی.
برای مثال من برای مدت یک ماه، دردهای بسیار وحشتناک کوتاه مدتی را در ناحیه معده احساس میکردم، وقتی درد داشتم، علاوه بر تحمل این درد وحشتناک، همش از خودم میپرسیدم که علتاش چیه؟ و این ندونستن، درد من را بیشتر میکرد. به پزشک مراجعه کردم، و بعد از سونوگرافی متوجه شدم که سنگ صفرا دارم، که گاهی جلوی مجرای صفرایی را میگیره و این درد را باعث میشه. این آگاهی حس خیلی خوب بود، زیرا وقتی درد داشتم، دیگه میدونستم علت اصلی چیه و صد جور فکر منفی نمیکردم. این آگاهی ذهن من را آروم میکرد. با توجه به روشن شدن علت دردم، کاملا و با اطمینان میتونستم برای درمان و جلوگیری از درد، اقدام کنم. قدرت کنترل درد صفرام در من بیشتر شده بود. میدونستم چه باید بخورم، و چقدر باید بخورم، تا از بروز درد جلوگیری کنه.
حالا الان هم که در زندگی روزمره متوجه علت بسیاری از اتفاقها شدم، احساس بهتری دارم.
البته در این سه سال متوجه شدم، تغییر باور و تعهد به دانستههامون کار راحتی نیست.
این آگاهیها باعث شده، عزت نفس بیشتری داشته باشم، وابستگی من را به دیگران کمتر کرده و احترام بیشتری برای خودم و دیگران قایل هستم. فرد آرومتری شدم، و عکس العملهای شدید کمتر از من بروز میکنه. برای همین شرایطی که دارم، تلاش میکنم تا قدردان باشم. دارم یاد میگیرم از همه موهبتهایی که همین الان دارم لذت ببرم.
اعتمار به نفسم در محل کارم بیشتر شده، و تلاش میکنم تا از عهده کار تخصصی خودم بربیام. در این مدت اتفاقات جالبی را برای خودم جذب کردم. برای مثال پارسال عید جواب کنفرانسی که در آن ثبت نام کرده بودم، آمد، و دو تا از دوستانم در آن پذیرفته شدند. این کنفرانس در کشور برزیل برگزار میشد و من خیلی خیلی دوست داشتم که بتونم حضور داشته باشم. جذابیت سفر به برزیل به همراه دیدن و صحبت با دانشمندهای بزرگ رشته من، اشتیاق زیادی در من به وجود آورده بود. جواب کنفرانس آمده بود و دیگه امکان تغییر آن نبود. اما من اطمینان داشتم که یکی از لایقترین و بهترین و مرتبطترین افراد در ایران برای حضور در این کنفرانس هستم، واقعا این جملات را باور داشتم. همش به دوستام که از پذیرفته نشدن من ناراحت بودند، میخندیدم و میگفتم که منم میام. این مسئله را با رئیس طرحمون در میان گذاشتم، و ایشان بقدری با روی باز گفتههای من را تصدیق کرد (شاید این نوع رفتار ار تا حالا با هیچکدوم از همکارا نداشتند) و ایمیلی به برگزارکنندهها ارسال کرد و من دو روز بعد به راحتی دعوت نامه شرکت در این کنفرانس را با تامین هزینههای مالیام دریافت کردم. دعوت نامه را روی صفحه نماش کامپیوترم باز کردم، و به دوستم گفتم، میشه کمک کنی تا بفهم این متن چی میگه. میخواستم دوستم را غافلگیر کنم. قیافه دوستم وقتی دعوت نامه را دید، بسیاد دیدنی بود و برای من بسیار بسیار لذت بخش که من آگاهانه این اتفاق را جذب کرده بودم.
در مدت کمتر از دو ماه، در یک کنفرانس بینظیر دیگه در ایتالیا پذیرفته شدم، با تامین هزینههای مالی توسط خود کنفرانس. با همه وجودم هر وقت یاد آن تجربه بی نظیر میوفتم، شکر میکنم. به نظر خودم، این هم به دلیل اینکه من خودم را لایق حضور در این کنفرانس میدونستم، و بسیار انگیزه داشتم و قدردان دریافت این فرصت بودم، که برای من اتفاق افتاد.
من با حال بهتر، و آرامش و شادی که برای کسب این آگاهیها بدست آوده بودم، ناراحتی صفرام را هم بر طرف کردم. من عاشق ماه رمضان هستم، و دو سال گذشته به دلیل ناراحتی صفرام، پزشک اجازه روزه به من نمیداد، و من هم جرات روزه گرفتن نداشتم. اما امسال آنچنان قدرت ذهنی داشتم، که با درصد بالایی مطمئن بودم که میتونم روزه بگیرم، و سلامتی من هم حفظ میشه. باورم داشتم که خدا من را به سلامت در ماه رمضان حفظ میکنه و به سلامت از آن خارج میکنه، و خدا رو شکر، همین باورها ماه رمضان قشنگی را برای من خلق کرد. در حقیقت با استفاده از محصولات شما، الان با لذت و درک بیشتری اعمال دینی را انجام میدم، و بیشتر از گذشته علت و معنی انها را میفهمم.
سال گذشته مادر بزرگ عزیزم فوت کردند. به دلیل اینکه مادرم شاغل بودند، ایشان من را بزرگ کرده بودند، پس میتونید حدس بزنید که چقدر دوستشون داشتم و بهشون وابسته بودم. همه آگاهی و بینشی که صحبتهای استاد عباس منش به من داده بود، باعث شد که با توکل به خدا نگاه درستتری به این اتفاق داشته باشم، و بتونم زندگی را ادامه بدم.
من میبینم که هر جا که آگاهانه برای خلق روز زیبایی افکارم را بر روی نکات مثبت متمرکز میکنم، همه چیز خوب پیش میره.
من تاکیید استاد را مبنی بر اینکه، باید متعهد بود، وقت گذاشت، امید داشت، و باور کرد، را کاملا قبول دارم. امیدوارم زندگی روز به روز دریچههای زیباتری از آگاهی را به روی من باز کنه. احساس میکنم لذتی بالاتر از دریافت آگاهیهای آفرینش و لمس آنها وجود نداره.
دوست داشتم، برای بیان سپاسگزاری خودم، حتی اگه خیلی نوشتههای من پیوسته نباشند هم، برای شما بنویسم. آرزوی سلامتی، ایمان، عشق، ثروت، و لذت بردن از زندگی را برای شما استاد عزیز، گروه شما، و بقیه دوستان دارم.
دوست خوبم سمیه امیری سلام و سپاس
در برابر موفقیت هایی که شما در زندگی با تغییر باورهاتون به دست آورده اید فقط باید گفت : سپاسگزارم.
حضور در جوامع علمی زیبنده شماست.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام خانم سمیه امیری عزیز
قسمتی از زندگی زیباتون رو که نوشته بودید خوندم. خیلی خوبه که شما فیزیک می خونید چرا که شاید بیشتر از ما ارتباط قوانین فیزیکی و متافیزیکی رو می فهمید. من یکی از موضوعاتی که خیلی برام توی ریاضی جذاب بود مسئله حد بود و اینکه می شه برای جایی که بی نهایت حضور داره ، میل کردن به مقادیری ثابت رو فهمید. احساس کردم شما که ریاضی و فیزیک خوندید منظورم رو به خوبی درک کنید. باز از پیچیدگی ها می گذرم و به سادگی موفقیت هاتون رو تبریک می گم.
سلام دوست عزیز
از خواندن داستان زندگی شما لذت بردم. خیلی ممنونم که آن را اشتراک گذاشتید.
آرزوی شادی و موفقیت بیشتر را برای شما دارم.
با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
راستش من دفعه اولی است که دارم تو سایت کامنت می گذارم نمی دونم چرا همیشه ذهنم نسبت به کامنت گذاشتن مقاومت داشت من اسفند ۹۸ عضو سایت اتون شدم و در طول این حدودا یکسال تمامی فایل های دانلودی اتون را گوش دادم بارها و بارها نکته نویسی کردم و اگر تمرینی داشت انجام اشون دادم من نتایج خیلی زیادی گرفتم که بزرگترین اشون و با ارزش ترین اشون ارامش و داشتن حال خوب و احساس خوب بود که من هیچ وقت تو زندگی ام به این حد ان را تجربه نکرده بودم و همچنین توانستم یک ارتباط معنوی واقعی با خدای درونم برقرار کنم با کمک فایل های توحید عملی و همچنین توانستم عزت نفس و اعتماد به نفس ام را افزایش دادم و بر خیلی از ترس هایم غلبه کنم و دوستان گذشته ام خود به خود بدون اینکه من تلاشی بکنم از مدارم خار ج شدند و البته که نتایج مالی خوبی هم گرفتم و با کمک فایل های چگونه درامد خود را ۳ برابر کنیم توانستم درامدم را ۳ برابر و حتی بیشتر هم کنم و یک چیزی که من دوست داشتم بنویسم این بود که وقتی که من توانستم فقط از فایل های رایگان اتون اینقدر نتایج خوب بگیرم اگه از دوره هاتون استفاده کنم فکر کن دیگه چی میشه و یک چیز دیگه ای که می خواستم بگم و زیاد هم استاد تو سریال هاشون این را بیان کردند خواندن کامنت های بچه هاست من زیاد شنیدم که استاد میگن من وقتی کامنت ها را می خوانم متوجه گذر زمان نمیشم واقعا راست میگن به خدا اصلا خود کامنت های بچه ها همش یک گنج یک کتاب میشه از روشون نوشت به خدا وقتی منم میشینم کامنت های بچه ها را می خوانم چه از الگوهای موفق چه گروه تلگرام و چه فایل های دانلودی اول از همه که متوجه گذر زمان نمی شوم واقعا ادم لذت می برد و کلی باورهای ادم تقویت میشه من که فقط تحسین می کنم وقتی نتایج را می خوانم و دوم از همه اینکه بعضی وقتها فکر می کنم با خودم می گم خدایا این ادم از یک سفینه یا سیاره دیگری امده که انقدر قشنگ جنس حرف هاش معلومه که انقدر خوب قانون را درک کرده و فهمیده که قشنگ مشخصه که خیلی مدارشون رفته بالا و واقعا هر کدوم اشون یک استاد موفقیت ان انقدر که خوب قوانین را فهمیدند و توضیح میدهند و از همه مهمتر واقعا جای تشکر داره که اینقدر عاشقانه و خالصانه وقت می گذارند و جواب سوال دوستانشون را می دهند با عشق بدون اینکه ان فرد را بشناسند و در اخر یک تشکر و قدردانی صمیمانه از استادم و خانم شایسته عزیز دارم که وقت می گذارند و با عشق ویدئو ها را ضبط و تدوین می کنند واسه هم من و هم میلیون ها نفر از بچه های گروه تحقیقاتی عباس منش و من تو هر زمینه چه روابط و چه معنویت و چه مالی در همه زمینه ها واقعا الگویی بهتر از استاد پیدا نمی کنم و اینکه فکر می کنم هر کسی این حرف ها را نمی شنود در واقع کسانی می شنوند که تو مدار و فرکانس اش باشند به امید موفقیت روز افزون برای همه بچه های گروه و امیدوارم سال نو بر همگی اتون مبارک باشد اینم یادم رفت بگم که من امسال موقع سال تحویل به خودم قول دادم که امسال تا جایی که می توانم تو سایت اتون کامنت بگذارم انشاالله که بتوانم به تعهدم پایبند باشم
سلام استاد خوب و نازنین.شغل من تاسیسات و مکانیک ماشینهای صنعتی هست که تو یک شرکت خصوصی کار می کنم. روزی 12 ساعت سر کار هستم و همه ی امیدواری من از روزی شروع شد که یک فایل صوتی استاد با عنوان چگونه درآمد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم رو توی تلگرام دریافت کردم. اون فایل رو من شاید بیست بار گوش کردم و تعهد دادم بصورت کتبی که درامد خودم رو سه برابر کنم . با سایت استاد آشنا شدم و با اینکه ایمیل هم نداشتم و برای عضویت باید یک نشانی اینترنتی داشتم که با کمک برادرم این کار انجام شد و من عضوی از این گروه بزرگ و صمیمی شدم.خیلی خوشحال بودم ولی بدلیل اینکه تخصصی تو اینترنت و کامپیوتر نداشتم بخاطر اشتباه تایپی نتونستم وارد سایت بشم که این مشکل توسط همکاران خوب استاد حل شد و من ابتدا ی کار نوشته ها ی استاد رو می خوندم و چون طبع شعری هم تو وجودم دارم خیلی لذت می بردم و به یک احساس بسیار خوبی می رسیدم.همونطور که استاد گفته بود درخت و گل و خاک و همه ی انسانها رو میدیدم و حس می کردم که من جزیی از اونا هستم و اونها هم جزیی از من هستن.بعد از دو هفته تو کانال تلگرام استاد عضو شدم و اپلیکیشن رایگان دستورالعمل ثروت رو از برنامه ی بازار دانلود کردم و جالبه که من چند سال بود آرزو داشتم یه لپ تاپ داشته باشم و تقریبآ دو ماه بعد از اینکه هر هفته فایلهای ده دقیقه ای استاد رو از اپلیکیشن دانلود می کردم و تمریناتی مثل تکرار جمله های نوید بخش و ایمان پیدا کردن و … انجام میدادم حتی تو شیفت شب. تونستم یک لپ تاپ بگیرم.البته کارکرده ست ولی خیلی بهم کمک کرده تا حالا کارهای زیادی باهاش انجام بدم و یاد بگیرم.وقتی تو این سایت وارد می شدم همیشه دوست داشتم محصول روانشناسی ثروت 1 رو بخرم ولی از اونجا که یک پسر دو ساله داشتم و یک پسر سالم دیگه خداوند بهم داد که بزرگترین لطف و عنایت خداوندرو با قلبم احساس کردم و بخاطر عظمت و بخشندگی پروردگار م گریه کردم و اشک شوق ریختم و باید به هزینه ی مراقبت و نگهداری اونها هم توجه می کردم محصولاتی مثل قانون تضاد و قانون آفرینش جلسه ی اول و دوم رو که قیمت پایین تری داشتن رو خریداری کردم و اونها رو منتقل کردم تو گوشی تلفن همراهم و هر روز گوش می کردم.تو جلسه ی دوم قانون آفرینش فهرست آرزوهام رو نوشتم که اولین هدفم خرید یه ماشن 206 و ….. بود و من هرشب یا موقعی که فرصت میکردم یک پژو 206 تجسم می کردم که شرایطم برای خرید ماشین با تمریناتی که از روی کتابهای صوتی قهرمان و معجزه ی سپاسگذاری انجام دادم مهیا شد که با مشورت چند نفر از خرید 206 منصرف شدم و یک ماشین ارزونتر گرفتم .می تونم بگم که نویسنده ی کتاب بهترین اسمی رو که به نظر من می تونسته روی کتاب معجزه ی سپاسگذاری بذاره گذاشته چون این کتاب واقعآ تو زندگی من تاثیر گذاشت و منو از یک آدم پرخاشگر به یک انسان آرام و سر شار از آرامش تبدیل کرد .همینجا از گوینده های کتابهای صوتی استاد تشکر می کنم و آرزو می کنم همیشه شاد باشن. الآن سه ماه هست که دارم هدفهام رو هر روز می نویسم و هر روز به خودم یادآوری می کنم که خواسته هام چه چیزایی هستن. چون طبق قانون باید فقط به خواسته ها توجه کنم و بی خیال ناخواسته ها بشم.تا بهم الهام بشه و راهم رو پیدا کنم که چند مورد الهاماتی مثل یاد گیری رشته های تخصصی شده سر فرصتش اونها رو هم می گم.یادم هست که استاد راجع به الهامات صحبت می کردن در جلسه ی ششم هدف گذاری و من دیروز به طور اتفاقی و کاملآ ناخواسته توی محل کارم یه قرآن کوچیک رو باز کردم و سوره ی زلزال اومد که نوشته بود و زمانیکه زمین را با شدیدترین لرزشش بلرزانند و زمین بارهای گرانش را بیرون بریزد و انسان بگوید زمین را چه شده است آن روز است که زمین اخبار خود را باز می گوید چون پروردگارت به او وحی کرده است. دوباره فایل هدف گذاری رو گوش کردم و ایمان پیدا کردم که هیچ چیز در این جهان با این همه عظمت و ثروت اتفاقی نیست و همه شرایط فقط تو رو به سمت خواسته هات هدایت می کنن.حتی من کتاب معجزه ی سپاسگذاری رو زمانی تهیه کردم که دو هفته هر روز تو هدفهام می نوشتم که می خوام از این همه نعمت و رحمتی که خداوند بهم عطا فرموده بیشتر سپاسگذاری کنم و این کتاب هدیه ی خداوند بود به من و آرامش دوران کودکی من رو به من هدیه داد و راه و روش قدردانی و جذب تمام ثروتها و اتفاقات خوب رو بهم یاد داد. یکی از هدفهای من دیدن آقای عباس منش هست و همینجا از زحمات و تلاششون سپاسگذاری می کنم .برای همه ی شما دوستان آرزوی سلامتی و موفقیتهای بسیار بزرگ رو دارم خدا نگهدارتون.
دوست خوبم رحیم ذوالفقاری سلام و سپاس
از سوره زلزال که فرمودید این فکر به من الهام شد که انسان باید با یک زلزله، درخت باورهایش را طوری تکان بدهد که تمام برگ های خشک و زرد باورهایش روی زمین بریزد. شاد باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با سلام خدمت شما بزرگوار خدا رو شکر می کنم بخاطر این همه لطف و عنایتی که به ما گروه صمیمی عباس منش داره و می تونیم از تجربیات خوب و ارزشمند همدیگه استفاده کنیم.
تبریک آقای ذوالفقاری و به قول قرآن ما هرخیر و شری را به انسان الهام کردیم
سلام و درود بر شما و همه ی دوستان عزیزی که به فکر پیشرفت و موفقیت هستن.تشکر می کنم از خداوند که دوستان با فکر و شایسته ای مثل شما رو بهم داده و براتون ارزوی موفقیتهای بسیار بزرگ رو از خداوند مهربان می خوام.
احسنت به شما که قانون رو خوب فرا گرفتین.
مرور هر روزانه هدفها و خواسته ها بهترین راه ماندن در مسیر است…
خیلی ممنون از شما .این قانون یه مزیت بسیار جذابی که داره اینه که هر چی جلوتر میری راههای بیشتری بهت نشون داده میشه و آدم خیلی راحت تر از اونی که فکر می کنه راه حل ها نمایان میشن.