«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نگین کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3563 روز

    خدمت همه دوستان و بویژه آقای عباسمنش سلام عرض میکنم. امیدوارم اتفاقاتی که برای من پیش اومد برای بقیه الهام بخش باشه تا خودشون و این قانون زیبای الهی رو باور کنن و از این نعمت های زیبا برای تحقق رویاهاشون استفاده کنند.بذارید داستان زندگیم رو اینطور شروع کنم که من پارسال با قانون حذب و سایت عباسمنش آشنا شدم در شرایطی که اوضاع روحیم بسیار بد بود 31 ساله بودم منفی نگر و غرق در گرداب ناامیدی و متاسفانه گرفتار در گناه کبیره ای که عذابم میداد اما نمیتونستم ترکش کنم. اعتماد بنفسم فوق العاده پایین بود…خواستگارهای خوبی که داشتم و به دلم مینشستند به طرز عجیبی منو رها میکردند و برعکس کسانی که دلخواه من نبودند و سعی میکردم ازشون فرار کنم به من میچسبیدند. خانوادم هرروز بهم فشار میاوردند که چرا نمیتونی یه تصمیم بگیری و خلاصه خودتون بقیه اش رو حدس بزنید که هرروز تشنج و درگیری و احساس گناه و تنهایی و پشیمانی و…حتی از خدا و دعا کردنم خسته شده بودم. هرروز از خدا میخواستم یه راهی نشونم بده….تا اینکه یه روز خدا جوابم رو داد و من رو با قانون جذب و بعد سایت عباسمنش آشنا کرد…کلام استاد اینقدر گیرا و دلنشین بود که شیفته شدم که بیشتر و بیشتر بدونم…طوری که شب و روز فایلهاشون روگوش میکردم.بعد از یه مدتی تغییر رو در روحیاتم احساس کردم حالم خوب شده بود و آرام شده بودم. تا اینکه تصمیم گرفتم جلسه دهم قانون آفرینش رو که راجب روابط بود تهیه کنم. پول کمی داشتم از طرفی اون رو برای کار دیگه ای لازم داشتم ولی من فایل رو خریدم باخودم گفتم زندگی من ارزشش بیشتره و حتما خدا برای اون کارهم پولشو فراهم میکنه این اتفاق هم افتاد و دقیقا همون روز پولی رو به حسابم ریختن که طلب چندماه پیش بود…این اتفاق باعث شد ایمانم محکمتر بشه و با اشتیاق تمرینات فایل رو انحام دادم…فوق العاده احساس خوبی داشتم اعتمادبنفسم خیلی بالا اومده بود .همه جیز رو زیبا میدیدم صبحها با اشتیاق بیدارمیشدم و شبها با تجسم رویاهام میخوابیدم. شاید باور نکنید اما دوسه روز بعد از خریدن فایلها یه اتفاق جالب افتاد و یه فردی بهتر از اونی که من تجسم میکردم به زندگیم اومد. اون قبلا خواستکار من بود یه پسر باشخصیت خوش قیافه دانشجوی دکترا و…. ولی قبلا به طرز عجیبی از زندگیم بیرون رفته بود,(چون ما قبلا باهم هم فرکانس نبودیم) ازم خواستگاری کرد و….جالبش اینه که خودشم میگفت نمیدونم چی شدیهو تصمیم گرفتم بهت پیام بدم و ازت خواستگاری کنم!!!!

    یکی دیگه از لطفهای خدا در حق من قبولی من در کنکور ارشد با رتبه 9بود. من سالها تصمیم داشتم ادامه تحصیل بدم اما بخاطر اعتمادبنفس پایین و باورهای اشتباهی که خودم و اطرافیانم در من ایجاد کرده بودند فکر میکردم من استعدادشو ندارم که در دانشگاه روزانه قبول بشم اما همین که به خود باوری رسیدم و تصمیم گرفتم, قسم میخورم بدون اینکه خیلی زیاد ذرس بخونم موفق شدم رتبه 9بیارم و علوم پزشکی تهران قبول بشم.

    تو این مدت که یاد گرفتم چطور باید زندگی کرد اتفاقات زیادی برام پیش اومده که هر کدوم برام یه درس داشته و ایمانم رو محکمتر کرده و هرکدومش برای من یه معجزه است ولی چون نخواستم خیلی طولانی بشه و خستتون کنم بقیه رو نگفتم…فقط به عنوان کسی که از این قانون زیبای الهی استفاده کرده و نتیجه گرفته میگم که دوستان عزیزم مهمترین عامل موفقیت درهر زمینه ای تغییر باورهای اشتباه درباره خودمون خدا و جهان, داشتن احساس خوب, ایمان, امید و خودباوریه… برای همه آرزوی خوشبختی و کامیابی دارم و خدای عزیزم رو بخاطر تک تک نعمتهای زیبایی که به من عطا کرده سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  2. -
    شیما خواجویی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستانی که این مطلب را مطالعه میکنن.

    من بهمن 93 به صورت اتفاقی در یک سایت کتاب عضو شدم.در آن زمان شرایط روحی مناسبی نداشتم و بسیار ناراحت و پریشان بودم.و به دنبال یک گمشده ای میگشتم.که اصلن نمیدونستم چیه.ولی این ناآرامی در من وجود داشت و حس بدی که به همه دنیا داشتم.خلاصه یک بار من توی گروه واتساپ یک سایت کتاب عضو شده بودم.یک بار پیامی گذاشتم که کپی پیست بود و راجب موفقیت و انرژی مثبت بود.همین کافی بود تا یک نفر از اون گروه به من پیام داد که در این زمینه تخصصی دارم یا نه.گفتم نه.این فقط یک کپی پیست بود.ایشون گفتن ما یک گروه نوپا داریم که در زمینه موفقیت و کسب ثروت و آرامش در زندگی فعالیت میکنیم.و خلاصه من رو تو اون گروه اد کردند.در اون گروه عده زیادی بودند که با فایل های استاد عباسمنش زندگیشان متحول شده بود و در اونجا از موفقیت ها و انگیزه هاشون سخن میگفتن و به سوال های همدیگه پاسخ میدادن و من وقتی این همه انرژی ,شادی,خوشحالی و تغییرات باورنکردنی را شنیدم,بسیار مصر شدم که من هم فایل های استاد را به ویژه قانون آفرینش را تهیه کنم.ولی من دانشجو بودم,و خودم هیچ درامدی نداشتم.یک ماه تمام به این موضوع فکر میکردم که چه جوری این فایل ها را بخرم.اول گفتم شاید بتونم ماهی یک.قسمت را بخرم.و فعلابا فایل های آموزشی رایگان استاد خودم را تقویت میکردم.همین فایل های رایگان کافی بود که اتفاق بزرگی برای من بیافته.

    پس از یک ماه پیاپی که که خودمو به این در و اون در میزدم تا بتونم هزینه یکی از فایلهای قانون آفرینش رو تهیه کنم و مدام به در بسته برخورد میکردم,یه بار که داشتم به یکی از فایلهای رایگان گوش میدادم نظر پدرم رو جلب کرد ,و ایشون پس از شنیدن فایل تمایل داشت راجب فایل بیشتر بدونه.منهم راجب قانون آفرینش و نتایج عظیمی که سایرین از آن دریافت کرده بودند برای پدرم گفتم.و ایشون هم انقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودند که هزینه پک آفرینش رو بهم دادند و گفتن همین امروز تهیه اش.واقعا برای منی که مدام به در بسته میخوردم,این اتفاق فوق العاده بزگی بود که یهو یک ملیون و سیصد و پنجاه هزار تومن به دست بیارم.ما اصلن شرایط مالیشو نداشتیم که من از قبل بخوام از پدرم همچین تقاضایی کنم,یا حتی تصورشم نمیکردم راغب به گوش دادن اینها بشن,ولی انگار نیروی عحیبی تو هر کلمه استاد پنهون بود.من کاری نکردم.و قانون آفرینش تو دستای من بود.این دومین موفقیت من بود.موفقیت اول که به نظرم از دومی مهمتر بود ,این بود که من تو فرکانسی قرار گرفته بودم که تونسته بودم با سایت و محصولاتش آشنا بشم.اینو شاید باور نکنید,ولی واقعا هر کسی نمیتونه قدر این محصولات رو بدونه.فقط کسایی حرف منو میفهمن که تجربشو دارن.از روزی که قانون آفرینش در پروفایل من قرا ر گرفت ,من و پدرم هر روز و حتی هر شب مسحور شده ,به سخنان استاد گوش میدادیم و تمارین رو به صورت جدی انحام میدادیم.اینقدر این محصول و نتایجی که تو اون برهه برای ما داشت ,معجزه وار بود که وقتی استاد فایل هدف گذاری آنلاین رو ارایه دادند,بلافاصله تهیه اش کردم.و حتی خرید همین محصول و دریافت هزینش هم خودش یک موفقیت بزرگ برا منی محسوب میشد که تا قبل از اون نهایت میتونستم هزینه خرید یک کتاب را

    تقبل کنم .ما تمارین رو انجام میدادیم و هر لحظه احساس های بهتری رو تجربه میکردبم.روابطمون با اطرافیان بهتر شده بود.گویی آدم های اطراف جور دیگری شده بودند,ولی درواقع این ما بودیم که تغییر کرده بودیم.مولانا میگه پیش چشمت داشتی شیشه کبود,زان سبب دنیا کبودت مینمود.استاد به ما کمک کرد که این شیشه کبود و تیره رو تمیز و پاک کنیم و نوازش های دنیا هم کم کم شروع شد.معجزات ریز و درشت زیاد برام اتفاق افتاد,ولی فقط مهمتریناشو اعلام میکنم.اتفاق عجیبی برام افتاد,پس از اینکه یک ماه پیاپی به این فکر میکرثم که چه جوری هزینه خرید فایلهای قانون آفرینش را به دست بیارم,و گاهی با خودم میگفتم,هر ماه یک فایل رو تهیه میکنم.یک بار که داشتم به یکی از فایلهای رایگان گوش میدادم,پدرم هم صدای استاد رو شنید و بسیار شیفته نکات ارزنده ای که گفته شده بود,شدند و در همون زمان مبلغی به دستش رسیده بود که به من گفتن,همین امروز تمام فایل های قانون آفرینش را تهیه کن و من واقعا شگفت زده و متحیر شده بودم که چرا قبلا از پدرم درخواست نکرده بودم فایلها رو برام تهیه کنن و هم اینکه چی شده که تو این بره زمانی,این پول بهه دست پدرم رسیده بود و انگار فقط برای همین کار بود.و این از اشتیاق سوزان من بود و افزایش فرکانس من تو این مدت ,توسط فایل های رایگان استاد.پس از تهیه قانون آفرینش من و پدرم تمام مدت به این فایلها گوش میدادیم و سعی میکردیم به تمرینها عمل کنیم.تا هر چه سریعتر تغییر فرکانس بدم و بتونم مدار خودمو ارتقا بدم.توی گروهی که بودم ,اکثرا افراد فرهیخته ای عضو بودند,که در زندگیشون به نتایج دلخواه نرسیده بودند,ولی از وقتی که با سایت عباسمنش و مطالب استاد آشنا شده بودند,همگی سطح جدیدی از زندگی رو تجربه میکردند.و دچار تحول عظیمی در نگرششون به دنیا شده بودند .اون موقع کمال آرزوی من این بود که من هم بتونم به این سطح از آرامش روح و روان,روشن ضمیری,ثروت,و شادی برسم.در ابتدا برام مهم نبود که نتایج کوچک میگرفتم,بلکه این برام جالب بود که قانون داشت جواب میداد و من فقط مات و متحیر بودم.تمرینات رو انجام میدادم و اتفاقات خوب,خود به خود در زندگی و روابط من رخ میدادند.

    در اینجا چند مورد که برای خودم لذت بخش تر بودند رو بازگو میکنم.هرچند که این مدت اینقدر اتفاقات ریز و درشته خوب برام افتاد که اگر بخوام همه رو تعریف کنم ,شاید به یک کتاب قطور برسه.زنگی من واقعا هرلحظه که حواسم و تمرکزم روی خوبی های دنیا بوده,نتایج شگفت انگیز دریافت کردم.و واقعا به این نتیجه رسیدم که زندگی آدم,هر لحظه میتونه معجزه باشه.هرچند بعد از یک مدت اینقدر این معجزات در زندگی من اتفاق افتاد,که دیگه به صورت بدیهیات درامدند و اصلن تعجب نمیکنم دیگه.

    یکی از اولین تغییر باورهام این بود که تونستم طی مدت دو ماه دوازده کیلو وزن کم کنم و به وزن ایده آلم برسم.هرچند طی مدتی که پشت کنکوری بودم و درس میخواندم,وزنم کمی برگشت,ولی این ایمان که هر وقت اراده کنم,میتونم وزن کم کنم,در من به وجود اومده.و واقعا من بدون کوچکترین سختی و بدون تحمل گرسنگی یا و ورزش سنگین,و فقط با تغییر باورهام و یک رژیم غذایی متناسب,به راحتی تونستم وزن کم کنم.کاری که ده سال بود نمیتونستم انجامش بدم.دنیا به گونه ای شده بود که احساس میکردم همه به من توجه میکنن,هروقت میرفتم خرید,یا میخواستم چیزی تهیه کنم,میدیدم که همه دنیا دست به دست هم میدن,تا من راحت تر به خواستم برسم,و واقعا اوایل در تعجب بودم.مردم به گونه ای با من رفتار میکردند و به من کمک های عجیب غریبی میکردند,که هرگز تا قبل از اون کسی با من اینگونه برخورد نکرده بود.مثلا تابستان 94طی مراحل انجام پایان نامه ام,افراد زیادی که همه غریبه هم بودند,به من کمک هایی میکردند,مثلا برای ساخت ماکتم مه هزینه اش ششصد هزار تومام میشد ,فردی با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان و با بهترین نحو و ابزار برام ساخت.یا یک بخش هایی از پروژم رو دوستانم به رایگان برام انجام دادن.بخش 3dکارم که فقط با درخواست کردن تونستم پروژه هشتصد هزار توانی رو فقط با صد هزار تومن با بهترین کیفیت ,یک غریبه که هرگز قبل از این نمیشناختمش برام انجام داد.و هنگام ارایه پروژه هم اینقدر شاد,و پر انرژی و مطمعن به دنیا بودم که بالاترین نمره رو بین دوستام به دست آوردم.اینقدر اعتماد به نفسم بالا رفته بود که هییت ژوری نمیتونست ازم ایرادی بگیره و خیلی راحت جلوشون حرف میزدم و از پروژم دفاع میکردم.وهنگامی که رفته بودم تا پروژم را تحویل بدم,با اینکه جای اقامت نداشتم,همه چی برام فراهم شد,هم جای خواب,هم غذا,هم وسیله رفت و آمد….و همه این ها بدون پرداخت هیچ هزینه ای برام محیا شده بو.

    اوایل شهریور 94بود که پایان نامه ام را تحویل دادم.من همیشه آرزوی یک دانشگاه خوب را داشتم,و همیشه فکر میکردم دانشگاه کارشناسی ام سطح بالایی نیست و دلم میخواست در دانشگاه های ملی تهران درس بخونم,ولی همیشه این برام بعید به نظر میرسید,چون با اینکه میدونستم لیاقت و تواناییشو دارم ولی رد شدن از سد کنکور برام محال و زجر آور بود.و این حس بد به کنکور باعث شده بود از آرزوم دست بکشم و فکر ادامه تحصیل رو از سرم بیرون کنم.ولی این آرزوی نهفته همچنان با من بود,شاید به خاطر اینکه من از بچگیراه موفقیت خودم رو در ادامه تحصیل میدیم.و البته این نوع باور و اندیشه من بودیه روز که واقعا حس بدی به همه شرایطم داشتم,و دلم میخواست تغییر عظیمی رخ بده و من کنکور کارشناسی ارشد قبول بشم,شرایط زندگیم رو تغییر بدم,و فکر میکردم در شهر خودم امکانات پیشرفت برام وجود نداره و اینجا نمیشه کار کرد.و دلم واقعا میخواست ادامه تحصیل بدم. البته محال میدونستم.و .با ناراحتی و اشک خوابیدم.ولی مدام یه حسی به من میگفت,تو میدونی این تاریکی پیش از سحره,و نا امید نباش,مگه قانون تا اینحا جواب نداده,پس بازم میده.باورتون نمیشه…ششو نیم صبح پیامکی به دستم رسید از یک دوست تهرانی که ماه ها بود ازش بیخبر بودم بهم پیام داده بود مه من کلی همایش شرکت مردم.و میخوام کلاس کنکور ثبت نام کنم.چون از علاقه تو هم باخبرم.گفتم تو رو هم در جریان بزارم که همچین کلاسی با همچین شرایطی هست.از تعجب شاخ درآورده بودم,ولی میدونستم این نتیجه عمل کردن به قوانین آفرینش است.ایمان داشتم که تحول عظیمی پیش روم قرار داره طی دو هفته پس از پیام دوستم,من راهی تهران شدم,برای بررسی کلاس های کنکور.البته در شرایطی که هزینه کلاس ها بسیار برام سنگین بود

    ~و پدر و مادرم از جهات مختلف راضی به رفتن من نبودند.ولی جالب ترین چیزی که یادمه این بود که پدرم بهم گفت,من راضی نیستم تو بری.ولی اون صحبتای عباسمنش یادت بیاد راجب اون دختره که میخواست بره فرانسه برای ادامع تحصیل و پدرش راضی نبود,و استاد بهش گفته بود تو تمرینهایی که بهت دادم رو انحام بده,درستو بخون,چیکار به بقیه اش داری,و در کمال ناباوری پدرش تمام شرایط رفتنش رو فراهم کرده بود….کلی تو دلم خندیدم,از این همه ایمان پدرم به صحبتهای استاد و وجود قانون.پدرم گفت من راضی نیستم,ولی این دختره الگوی تو,تو اگه میتونی برو .شاید بعد از اون حرف,من این قسمت فایل رو صدها بار گوش کردم.جوری که یقین داشتم برا من هم اتفاقات فوق العاده ای می افته و همه شرایط برام محیا میشه.و این تو خونه ما به یه مثال تبدیل شده,هر وقت من به مشکلی بر میخورم بابام میخنده میگه ببین دختره چه جوری رفت فرانسه.شاید یک دلیل مهمی که من تجربم رو نوشتم این بود که دوستانی که این متن رو میخونن بدونن,کسانی قبل از اونها به خواسته هایی شبیه خواسته های خودشون رسیدند,در زمانی که در واقعیت هیچکدام از شرایط براشون محیا نبوده.ولی با ارتقا تفکر و ذهنشون و توجه روی خواستشون و عدم توجه به مسایل و مشکلاتی که واقعا سراب هستن,و وجود خارجی ندارن,و فقط در افکار ما ریشه دووندن,وفقط قفل هایی هستن که ذهن ما برای ما ساخته,رو به جلو حرکت کنیم.

    خلاصه من به تهران و منزل دوستم رفتم.توی همون یک هفته اول دایی ایشون برای مدتی به خارج از کشور رفتن و خانشون که خالی بود رو به من و دوستم سپردم,یعنی یک خانه,با تمام امکانات,در یکی از بهترین مناطق تهران,و بدون هیچ هزینه ای.و من دو ماه اول رو توی این خونه بودم.که واقعا هر لحظه خداروشکر میکردم برای شرایطی

    که برام فراهم شده.و خانوادم هم چون دیدن امنیت من تامینه و پیش دوستم هستم,بهم اجازه دادن با توجه به مشکلات مالی که داشتم,ولی من را راهی کلاس کردن .طی کلاس های کنکور ,باورهامو نسبت به خودم تقویت میکردم,همواره فایل های قانون آفرینش رو گوش میدادم.شاید بیش از صد بار من هر فایل رو گوش دادم تا الان.ولی هر بار مه گوش میدم انگار چیز جدیدی میشنوم.میفهمم هر دفعه با توجه به مساله ای که پیش روم قرار داره,با زاویه دید متفاوتی به گفته های استاد توجه میکنم.و را خل هر مشکلمو این طور پیدا میکنم.هر چند دیگه اسم مشکل نمیتونم روی چیزی بزارم.چون همه چی برام قابل حل شده.طی کلاس ها باور داشتم,باهوش و با استعداد هستم.باور کردم که لازم نیست زمان زیادی مطالعه کنم.باور کردم مهم نیست قبلا از کجا مدرک کارشناسی گرفتم.باور کردم نفرات اول کنکور آدمای عحیب غریبی نیستنو…باورهای زیاد دیگه ای.و رتبه کنکورم دو رقمی شد.چیزی که امروز برام کاملا عادی,بدیهی,و قابل انتظار بود,ولی شاید اگه پارسال به من میگفتن سال بعد همچین رتبه ای رو میاری,هرگز و هرگز نمیتونستم تصورش کنم.رشته من جز رشته ایی بود که آزمون عملی هم داشتن.برا آزمون مرحله دوم من هفته اول واقعا طراحیم افتضاح بود

    ولی ایمان داشتم که میتونم.با نفر اول پارسال صحبت کردم.دیدم اونم پارسال در ابتدای راه نتونسته کار عالی رو همون جلسه اول انجام بده,و سطح پایینی داشته,ولی ایمان داشته,تلاش کرده,و به چیزی که حقش بوده رسیده.سعی کردم باورهاشو بکشم بیرون,و ازش نحوه کار کردنش رو پرسیدم,پرسیدم تمرکزش روی چه نکاتی بوده.و سعی کردم تا جایی که میتونم ازش الگو بگیرم.و هفته دوم و سوم,پیشرفت چشمگیری داشتم,اونقدر که شب قبل خواب میگفتم من مشکلم تو این قسمته و فردا صبح باید اینو درست طراخی کنم.و واقعا این اتفاق برام می افتاد که بدون هیچ تمرینی,و فقط با شناخت مشکلم,و توجه کردن به راه حل,و مطرح کردن خواسته ام,میدیم که صبح روز بعد ,اون کار رو به بهترین نحو ارایه میدادم,به گونه ای که مورد تشویق استادم قرار میگرفتم.و در پایان هفته سوم,وقتی آخرین روز کلاس برگزار میشد استادم بهم گفت من روی شما شرط بستم.و امیدوارم نمره خیلی بالایی بیاری.این برای من خیلی حرف بود,و ایمان من رو صد برابر کرد.و روز کنکور هم به خوبی تونستم با سوال طراحی مواجه بشم.و مطمعنم نتیجه خیلی عالی هم میگیرم.و به آرزوی دیرینم میرسم.متاسفم که نمیتونم نتیجه رو اعلام کنم,چون سازمان سنجش هنوز نتایج را اعلام نکرده و قراره تا نیمه شهریور اعلام بشه,و حتما اینحا هم اعلام میکنم,تا دوستان رو در شادی خودم شریک کنم.

    فقط برای پایان این رو میگم که هر چیزی در زندگی شما ممکنه,فقط کافیه چیزیو به غنوان واقعیت زندگیتون نپذیرین,وبدونید که هر لحظه میشه دنیای بهتری برای خودتون بسازید.و این فقط به خاطر افکاری هست که شما انتخاب کردین.و احساساتی که نتیجه افکار شما هستن.پس به چیزهای خوب توجه کنین.خواسته هاتون رو دنبال کنین.الگوهای مناسبی در زندگی برا خودتون انتخاب کنید.از راهنمایی یک استاد معنوی بهره ببرین.همیشه کاری رو انجام بدین که لذت میبرین.و ایمان داشته باشین که جهان هستی هم از احساس خوب شما حمایت خواهد کرد.

    یک نکته هم راجب پدرم بگم که ایشون واقعا ده ها بار بسشتر از من تمرکزش رو گذاشت روی انجام تمارین قانون آفرینش.جوری که واقعا به پشتکارش حسودیم میشه.هنوز بعد از یک سال و نیم ندیدم هندزفریش ازش حدا شده باشه .البته وقتی سن بالامیره,باورهای آدم هم محکم تر میشن.و برای تغییر اونها نیاز به تلاش بیشتری هست.وپدرم الان هفت ساله بازنشسته شدن,و طی این مدت نتونستن شغل دومی داشته باشن و البته با یک تجربه شکست خورده و ورشکستگی هم طی این مدت رو به رو شدن.ولی با انجام تمرین های هدف گذاری و قانون آفرینش به لطف خدا الان سه ماهه که مغازشونو دایر کردن.بهم گفت برای ماه اول توی دفترچم دو ملیون درامد نوشتم و به دست آوردم.ماه دوم چهار ملیون.و ماه سوم چون ماه قبل هم جواب گرفته بودم,نوشتم شش ملیون درامد ماهیانه و پنج ملیون و هفتصد و پنحاه درامدشون بود.و الان میخوان فایل ثروت را تهیه کنن.این شاید درامد زیادی نباشه برای خیلیها.ولی استارت فوق العاده ای هست برای کسی که هفت سال یک هزار تومانی هم علاوه بر حقوق بازنشستگیش ندلشت.و الان طی سه ماه و البته یک سال بمباران افکاری.که سالها جا خوش کردند در ذهن.و به ترسهای مهیب و باورهای محکمی تبدیل شدن,تونسته همچین نتیجه بزرگی رو بگیره.من طی این مدت فایل قانون آفرینش,هدف گذاری آنلاین,کتاب صوتی راهنمای درون,و کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو تهیه کردم.و به علاوه بعضی کتابهایی که استاد طی فایل هاشون معرفی میکردند.

    در پایان میخوام بگم همیشه در زندگی سختی و مسایل و مشکلاتی هستند,ولی اونها اومدن تا شما خواسته هاتون رو واضح تر ببینین.تا همیشه رو به حلو حرکت کنی

    .خواسته های جدید داشته باشین و جهان را رو به جلو حرکت بدین,بله ,شما,خود شما.انسان موجودیهه که خدا پس از خلقتش به خودش آفرین گفت,پس خودمونو دست کم نگیریم,و بدونیم با تغییر افکار ,باورها,و ذهنمون میتونیم به نتایجی برسیم فرای تصور.

    از استاد عباسمنش و تیم همراهشون بینهایت سپاسگذارم.برای اینکه دریچه ای جدید رو رو به زندگی من گشودند.همیشه براتون سلامتی,ثروت,عشق,و شادی طلب میکنم.به امید موفقیت های روز افزون و م

    برنامه های جدید شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3736 روز

    به نام خدای مهربان و حکیم.

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم. و گروه فعال و پر انرژی ایشون. واز خدای مهربونم سپاسگزارم که من رو هم در کنار چنین استاد بزرگ و دوستان خوبی چون شما قرار داده. و تشکر فراوان از آقای عباس منش و گروهشون دارم به خاطر تمام زحمتهای شبانه روزیشون برای پیشرفت انسانها در راه رسیدن به سعادت و خوشبختی.

    دوستان داستان زندگی من خیلی جالبه. حتماً تا آخر بخونید. البته ببخشید اگه طولانی شد.

    در خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم بیسواد بودن، شش فرزند هستیم. من دختر اول و فرزند سوم هستم. مادری دارم بسیار منفی نگر و دارای استرس زیاد. همیشه نگرانه در مورد همه چیز. و حرف های روز مرش در مورد اینکه فلانی چه زشته،فلانی چه آدم بدی، ما بدبختیم. بچه های من بی عرضه ان و….. خلاصخ هر چیزی رو قسمت منفیش رو میبینه و همیشه ناراضیه. در حالی که پدرم کاملاً بر عکس مادرم هست. فردی مثبت اندیش و شاد وبا ایمان و همیشه شاکر خداوند بوده.

    من در سن 16 سالگی در نهایت ناراضی بودن به اصرار مادرم که فکر میکرد دارم ترشیده میشم و دیگه داره دیر میشه با پسر عموش که یه بچه شهرستانی کم سواد و با قیافه خیلی معمولی و خانواده مذهبی سختگیر ازدواج کردم. همسرم فردی عصبی و منفی نگر بود و بیان بسیار ضعیفی داشت. و همیشه فکر میکرد زندگی مشترک مساوی است با فقط رابطه جنسی. اگر میگفتم جایی بریم نراحت میشد، اگر میگفتم چیزی بخریم ناراحت میشد، اگر میگفتم این کار رو بکنیم ناراحت میشد. در کل آدم ناراحت بود نمیدونستم چیکار کنم. تو یکسال اول فهمیدم که نمیتونم باهاش کنار بیام. چرا که خصوصیات اخلاقی من مثل پدرم بود. هر بار در میخواستیم در مورد موضوعی حتی کوچیک هم صحبت کنیم به بحث و دعوا کشیده میشد. بارها به مادر میگفتم که من نمیتونم با این شخص زندگی کنم ولی مادرم فقط نگران حرف مردم و ابروشون بود. من تو زندگیم به جایی رسیدم که دیدم از هیچ کس نمیتونم کمک بگیرم. و فقط با خدا درد و دل میکردم و همیشه با حالت گریه و زاری به خدا شکایت میکردم که چرا باید اینقدر زجر بکشم؟ همیشه کمبود محبت شدید داشتم، حرفام تو دلم میموند تا تبدیل به بغض میشد خداوند مهربان دو فرزند به ما هدیه کرد. با اینکه زندگی بدون عشق داشتم ولی تمام تلاشم رو میکردم که بچه هام خوب تربیت بشن و برای رفاه و خوشبختیشون هر کاری میکردم. ناگفته نمونه که همسرم به دلیل اعتقادات مذهبی که داشت متعهد بود که باید برای زندگیش و بچه هاش کا ر کنه ونیازهای ما رو تا جایی که در توانش بود فراهم کنه ولی چون باورهای غلط زیاد داشت همیشه ناراضی از کارش و درامدش بود به طوری که صبح تا شب کار میکرد ولی همیشه بدهکار بود و به زور و سختی به وسیله وام گرفتن پس اندازی میکرد. زمانی که خونه خرید گرون خرید زمانی که فروخت ارزون فروخت. ماشین گرون میخرید ارزون میفروخت و میگفت من هیچ شانسی ندارم و کلا همیشه در حال غر زدنه.

    نه خواهر بزرگی داشتم، نه زن برادری،نه خاله،نه عمه ای،نه دوستی که بتونم کمکی یا راهنمایی بگیرم. پیش مشاور هم که میرفتم میگفت باید همسرت هم بیاد تا مشکلاتتون رو بررسی کنم ولی همسر من هیچ وقت مشاورها رو قبول نداشت. به جایی رسیده بودم که فقط از خدا میخواستم که نجاتم بده و برای خودم رویاهایی میساختم که با فردی هستم که به من محبت فراوون میکنه و منهم عاشقش هستم و با این رویاهام کمی خودم رو اروم میکردم و زندگی رو میگذروندم.

    دخترم 14 سالش شد دچار استرس درسی شدید شده بود به طوری که میخواست ترک تحصیل کنه. از طریق خواهرم با پزشکی آشنا شدم. اون شخص که فوق الاده مرد با شخصیت ومهربانی بود به من قول داد که به دخترم کمک میکنه. روزها باهاش صحبت حضوری یا تلفنی داشت به طوری که دخترم هم راضی شد مدرسه بره و هم اون سال با معدل 20 قبول شد. دخترم خیل به دکتر احترام میزاشت و حرفاشو گوش میداد. دکتر بارها با من تلفنی صحبت میکرد و دلسوزانه راهنماییم میکرد. اون فهمیده بود که من و دخترم شدیدا کمبود محبت از طرف جنس مخالف داریم. و با محبتهاش و بیان قویش ما رو شیفته خودش کرد به طوری که ما رفت و امد خانوادگی پیدا کردیم. و من هم زن و بچش رو خیلی دوست داشتم. هر روز خدا رو هزاران بار شکر گزار بودم که دکتر و خانوادش رو در کنار ما قرار داد. احساس میکردم دیگه چیزی نمیخوام. دکتر با من حرف میزد. به حرفام گوش میداد برام کادو میخرید. و جای خالی محبتهایی که من از همسرم توقع داشتم رو برام پر میکرد. به بچه هام خیلی محبت میکرد. با هم مسافرت میرفتیم. هذ چند همسرم کلا ناراضی بود ولی چون میدید که دخترش حالش خوبه و درس میخونه. مجبور میشث ساکت باشه. روزهای خیلی خوبی رو با هم داشتیم. تا اینکه مادر من دخالت کرد و شروع کرد همسرم رو پر کردن که چرا یه فرد غریبه جای فامیل رو برای تو گرفته. خواهر و برادرات رو کنار گذاشتی. دخترم دیگه کمتر خونه پدرش میاد و خیلی حرفای دیگه که منجر به اختلافات زیاد و جدایی ما از دکتر و خانوادش شد.

    ضربه روحی سختی به من وارد شد. ولی ظاهرم رو حفظ کردم و همه چیز رو در درونم ریختم. و از خدا خواستم خودش هدایتم کنه تا به ارامش برسم. گاهی وقتها با دکتر مخفیانه تلفنی صحبت میکردم. ولی وقتی فهمیدم که دیگه باید دل بکنم چرا که نمیتونم ببینمش و اون همیشه به من میگفت توکلت به خدا باشه و گذشت زمان همه چیز رو درست میکنه. در شرایط سختی روزارو سپری میکردم. همیشه دوست داشتم کاری با در امد مستقلی داشته باشم. به خیلی کارها تو دوره زندگیم دست زدم خیاطی برای مردم کردم، ارایشگری کردم، گل سازی کردم، عروسک سازی کردم با اصرار زیاد میرفتم دنبال یادگیری وقتی به جایی میرسیدم که پول در بیارم همسرم مخالفت شثید میکرد که نمیخوام کار کنی. اون زمان که دکتر کنار ما بود به من گفت تو علاقت به تحصیل زیاد و چون نصفه رها کردی برو دنبالش و اون زمون همسرم رو راضی کرد که اجازه بده من درس بخونم و وقتی دیپلمم رو گرفتم اجازه نداد کنکور بدم. میگفت تو اگر درست بالا بره منو قبول نمیکنی. با اینکه میدونست من از اول هم از این ازدواج ناراضی بودم.

    این داستان ادامه داره……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      امین آقا گفته:
      مدت عضویت: 2773 روز

      ریحانه خانم سلام خواهر عزیزم تمام داستان هات را خواندم و بغض عجیبی گلویم را گرفته �ی‌دانم که چه بگویم و احساسم را چگونه بیان کنم حرفهایت بسیار تاثیرگذار بود و انگیزه و شوق عجیبه من داد امیدوارم که بتوانم با ثروتمند شدنم باعث خوشحالیه شما و استاد و کسانی شوم که به من انگیزه دادند و البته اول از همه خودم خدایا شکرت برای این همه هم فرکانسی و هم مداری با افرادی مثل خودم و صد البته بالاتر از خودم برای همه شما و و علی الخصوص شما ریحانه خانوم سلامت و ثروت و سعادت در دو دنیا را از خدای وهاب آرزو می کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهر م گفته:
      مدت عضویت: 3708 روز

      خانم ریحانه عزیز، دوست خوبم،

      تمام قسمتهای داستان زندگی شما را دنبال کردم. برایتان از صمیم قلب آرزوی سلامتی، خوشبختی، ثروت، آرامش و موفقیت در تمام مراحل زندگیتان دارم.

      شاد و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مسعود گفته:
        مدت عضویت: 3051 روز

        سلام زلیخای زیبا، دوست ارزشمند و مهربون :)

        شروع کردم پیامای این فایل رو از اول خوندن، حس خوب، انرژی، انگیزه،‌باورای قوی تر، خیال راحت، امید… همه چیزایی که لازمه رو که به هرچیزی میخوام برسم رو اینجا داره… لینکای دوست عزیز و خوشبختمون، ریحانه ی فوق العاده رو میفرستم، ازش لذت ببر

        قسمت دومش. صفحه ی پنج توی نظرات این فایل، اخرین پیام

        abasmanesh.com

        قسمت سومش. این هم صفحه ی پنجم نظرات این فایل هست، تقریبا اخرای صفحه

        abasmanesh.com

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    علی محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3849 روز

    سلام

    بعد از خدمت سربازی با مدرک لیسانس بیکار بودم و به شدت دنبال کار می گشتم روزهای خیلی بدی بود پر از نا امیدی و استرس، دوست داشتم دیگه تویه این دنیا نباشم. در همان روزها به یکباره درد شدیدی در مچ پا و زانو برام بوجود اومد هر دکتری می رفتم نمیتونست تشخیص بده این درد که واقعا قابل تحمل نبود دلیلش چیه تا وقتی به یک دکتر با تجربه که از طرف دوستانم به من پیشنهاد شده بود مراجعه کردم . برام آزمایش نوشت وقتی جواب آزمایشو براش بردم یک نگاه به برگه کرد و گفت روماتیسم مفصلی حاد داری . انگار دنیا روی سرم خراب شده بود . من هنوز25 سالم بود .بیکاری از یک سمت درد شدید و خرج داروها و ویزیت بالای متخصص از یک سمت دیگر . شب ها موقع خواب از موقعیتم و از شدت درد زیر پتو گریه می کردم و از خدا میخواستم کمکم کنه . روزی 3 تا قرص سولفاسالازین و 3 تا قرص ایندومتاسین که هر کدومش با سوزش شدید معده همراه بود رو مصرف میکردم تا یکم از دردم کم بشه. دکتر به من تاکید کرد به هیچ وجه کار سنگین نباید انجام بدی تا جایی که امکان داره کار اداری . ولی رشته تحصیلی من برق قدرت بود و از کار هم خبری نبود که نبود. روزها به همین منوال گذشت تا یک ایمیل تبلیغاتی برام اومد یک مطلب جالب بود که خوشم اومد بدون هیچ دلیلی عضو سایتش شدم . تا اینکه چند هفته بعد یک ایمیل دیگه برام اومد که تویه اون یک فایل صوتی رایگان از استاد عباسمنش با عنوان تغییر عقاید برام اومد . فایلو دانلود کردم خیلی از صحبت های استاد خوشم اومد . تویه گوگل اسم عباسمنش رو جست و جو کردم تا ببینم بازم فایلی میتونم پیدا کنم که خوشبختانه با سایت شخصی استاد عباسمنش آشنا شدم و همون جا بی درنگ عضو سایت شدم تا تغییر در زندگیم از همون روز شروع بشه . تمام فایل های رایگان استاد رو دانلود کردم و چندین بار گوش دادم . تقریبا 2 ماه کارم این بود و به این نتیجه رسیدم که دوره آفرینش رو تهیه کنم . تعدادی از قسمت های دوره آفرینش + اپلیکیشن دستورالعمل ثروت رو تهیه کردم و هرروز به مدت 2 تا 3 ساعت گوش می کردم . حرف های استاد تویه ذهنم مرور میکردم تا اینکه بعد از یک مدت کوتاه ایده یک فروشگاه اینترنتی به ذهنم رسید. یک وبلاگ رایگان درست کردم و داخلش پروژه های دانشجویی گذاشتم بعد از یک مدت وبلاگ رو تبدیل به یک سایت کردم . حرف های استاد تویه ذهنم بود (همیشه به چیزهای مثبت در زندگیت توجه کن و اگر پات درد میکنه توجه کن به پایی که سالمه) این جمله استاد همیشه با خودم زمزمه میکردم. بعد از یک مدت کوتاه فروش سایتم آغاز شد درآمدم بعد از 2 ماه به یک میلیون تومان رسید!!!! رقم خیلی کمی بود ولی از هیچ بهتر بود . مواقعی که از قانون نا امید میشدم این مثال استاد رو مرور میکردم(اگر تویه کیلومتر 10 جاده قم تهران 10 کیلو شمش طلا…..) و انگیزه میگرفتم و با قدرت رویه تغییر باورهام کار میکردم . تا اینکه یک روز از طرف یکی از آشنایان یک کار اداری به من پیشنهاد شد تا در دفتر بزرگترین پخش کننده فراورده های نفتی شرق کشور مشغول به کار بشم . خداروشکر برای رسیدن به این شغل که درآمدش فوق تصور شماست هیچ زحمتی نکشیدم فقط و فقط روی باورهام کار کردم و الان که دارم این متن رو می نویسم دیگه از درد شدید مفاصل خبری نیست و خداروشکر الان چند ماهی هست که دارو مصرف نمیکنم . بعد از آزمایش تراکم استخوان،درصد مقدار روماتیسم من از 121 به 18 رسیده است دکتر با دیدن آزمایش تعجب کرده بود و میگفت دلیلشو نمیدونم ((ولی من تویه دلم خنده ام گرفته بود گفتم من دلیلشو میدونم هرچی رو باور کنی همون برات بوجود میاد)) دکتر گفت اگر درصدر روماتیسم مفصل به 11 برسه دیگه خبری از روماتیسم نیست. خدایا شکرت که دنیایی رو آفریدی که هرکسی هرچیزی رو بخواد میتونه بوجود بیاره . حتی درمان روماتیسم که هنوز از نظر علمی دارویی برای آن درست نشده. خدایا شکرت. خدایا شکرت خدایا شکرت….

    استاد عزیز ممنون که بعد از آشنایی با سایت شما همه چیز در زندگی من شروع به تغییر کرد ممنون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      علی رضا نیازی گفته:
      مدت عضویت: 3550 روز

      بنام الله

      با سپاس فراوان از خانواده ی صمیمی گروه تحقیقاتی عباس منش بخاطر نظرات و تجربه های ارزشمندشون.

      با سپاس فراوان و قدردانی صمیمانه از دوستان عزیزم که خلاصه سرگذشت زندگیمو مطالعه کردین و برام کامنت گذاشتین.

      با تقدیم احترام و سپاس فراوان خدمت استاد عزیزم که این معدن طلا و الماس رو در اختیار ما گذاشتن.

      خداوندا تو را سپاس که به درخواستم جواب دادین و وقتی ازت درخواست کردم که علم ثروت و راه و روش دستیابی به ثروت رو بهم بیاموزی استاد عباس منش و سایتشو بهم معرفی کردین.

      جملات تاکیدی مثبتی که هر روز تکرار می کنم:

      1 _ من ثروتمندم.

      2 _ ثروتمند بودن با شکوه است.

      3 _ من جاذب پول و ثروت هستم.

      4 _ من لایق بهترین ها هستم و بهترین هارو جذب می کنم.

      5 _ من لایق ثروت و فراوانی هستم.

      6 _ آینده ی من پر افتخار و با شکوه است.

      7 _ من یقین دارم که آرزوهایم بوقوع می پیوندند.

      8 _ نعمت پول و ثروت از طرف خداوند می آید و خداوند روزی رسان شکست ناپذیر من است.

      9 _ من یک میلیاردر هستم.

      10 _ من دوست داشتنی هستم و خودم را دوست دارم.

      11 _ علی رضا جون دوستت دارم.من بهت افتخار می کنم که ای قدر خوب و جذابی و بهترین تاثیر هارو در اطرافیان می ذاری.عاشقتم.

      12 _ من عالیم…خیلی عالی

      13 من بیکرانم من با شکوهم من بی نظیرم من قدرتمندم من منحصربفردم من زیباترینم _ من عاشق خودم هستم .درود بر خودم که بسیار زیبا سخن می گویم ،نگاه می کنم…..من دنیایی از انرژی هستم.

      14 _ ایمان دارم که بسوی آینده ای روشن و روشنتر در حرکتم و نور الهی راه را برایم هموار می کند.همه چیز رو به راه است.خدایا شکرت.

      15 _ اکنون می دانم که خداوند می خواهد صاحب همه چیز باشم ، همه ی چیزهایی که دوست دارم و زندگی ما را در این دنیا شکوفاتر می سازد.

      16 _ ای عالم هستی دوستت دارم.

      17 _ ای زندگی دوستت دارم.

      18 _ من خوش فکر هستم.من مثبت می اندیشم.

      19 _ من عاشق پول و ثروت و فراوانی هستم و هر روز پول و ثروت و فراوانی به زندگیم جاری می شود.

      20 _ من سالم و تندرست هستم.

      21 _ پول در آوردن برای من از آب خوردن هم آسانتر است.

      22 _ به معجزات ایمان دارم چون برایم رخ می دهد.

      23 _ من با هوش هستم و بهترین ایده ها از طرف خداوند به من الهام می شود.

      24 _ من اعتماد به نفس بالایی دارم.من عزت نفس بالایی دارم.

      25 _ من موفق هستم.من خوشبخت هستم.

      26 _ من هدفمند هستم و اهداف بزرگی در سر دارم.

      27 _ بازار من خیلی عالی است و کسب و کارم پر رونق است.

      28 _ من همیشه پول نقد دارم.من نقد خرید می کنم.من نقد می فروشم.

      29 _ من بهترین و قویترین فروشنده هستم.

      30 _ من بهترین و قویترین مذاکره کننده هستم.

      31 _ پول و ثروت نعمت خداوند است و باید پول وثروت را محترم شمرد.

      32 _ من با اشتیاق هستم.

      33 _ من امروز حتما می فروشم.من نقد می فروشم.

      34 _ پولی که به دست من می رسد خیلی با برکت است.

      35 _ پول لازمه ی خوشبختی و آسایش و رفاه است.

      36 _ من شغلی دارم عالی ،با خدمتی عالی ،با درآمد و پاداشی عالی.(پیدا کردن یا ارتقا شغل)

      37 _ امروز یک روز عالی و تمام عیار ،امروز معجزه پس از معجزه رخ می ده و شگفتی ها لحظه ای باز نخواهند ایستاد.(شروع صبح با انگیزه عالی)

      38 _ مهربان خدای من ! از تو می خواهم زندگی زناشویی سراسر عشق و محبت و صفا و صمیمیت و تفاهم ، که حق الهی من است به من عطا کنی.(ازدواج یا بهبود زناشویی)

      39 _ مهربان خدای من ! راه را برای رزق و روزی فراوان من بگشا.بگذار همه ی آن چیزی که حق الهی من است هم اکنون به دستم برسد.(برکت در رزق و روزی)

      40 _ مهربان خدای من ! راه را نشانم بده. و با رهنمودی مشخص هدایتم کن تا اگر باید کاری را انجام بدهم ، بدانم چه باید بکنم.(رفع سردرگمی)

      41 _ عشق الهی تن مرا از سلامت و از نور خود سرشار می کند.(برای سلامتی)

      42 _ هم اکنون عشق الهی به بهترین شکل ممکن در زندگیم جریان دارد و برایم پول و ثروت و فراوانی به ارمغان می آورد.

      43 _ هم اکنون عشق الهی به بهترین شکل ممکن در سرتاسر وجودم جریان دارد وبه تن و بدنم سلامتی می بخشد.

      44 _ من آزادم تا افکاری شگفت انگیز داشته باشم.من فراتر از محدودیت های گذشته و بسوی رهایی حرکت می کنم.من اکنون همان چیزی می شوم که برای بودنش خلق شده ام.من می توانم.

      اگر خداوند رویایی را در ذهن من انداخته حتما راه و روش تحقق آن رویا و توانایی رویارویی با مسایل و مشکلات آنرا نیز به من خواهد آموخت به شرطی که بخواهم.پس باید توکل کرد و پیش رفت.

      بچه ها اینا 44 تا جمله ی تاکیدی هستن که هر روز اینارو تکرار می کنم.صبح ها بعد از بلند شدن از خواب و شب ها قبل از خواب.مابین روز هم هر وقت یادم بیفته تکرار می کنم.اگه دوست داشتین و خوشتون اومد حالشو ببرین.

      در پایان این شعر حافظ رو تقدیم شما می کنم:

      تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

      راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حضور مثبت گفته:
        مدت عضویت: 3536 روز

        آقای نیازی گرامی

        خیلی عالیه منم حدود 200 جمله شبیه همینا دارم که قبلا عین شما صبحها و شبها یک بار میخوندم.

        ولی الان چند ماهه همین دویست جمله رو ضبط کردم و مثل موزیک همه جا و مخصوصا شبا تا صبح تو گوشمه. باور کن نتیجه دو برابر شده. خودم به عینه میبینم. باورام با اینهمه تکرار دارن عوض میشن.

        اگه دوست داشتی این روش را هم امتحان کن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ۰۰ آبی ۰۰ گفته:
      مدت عضویت: 2191 روز

      سلام به شما کوه سلامتی.بسیار خوشحالم برای کسب اول سلامتیتون و بعد ایجاد سایت و بعد شغلتون و فراتراز اونها احساس و باورهای خوبتون.امیدوارم در آسمان زیبای باورهاتون به پرواز دربیاید و از سر شوق مثل یک عقاب اوج بگیرید.الله یاورتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      حسین تقی زاده یاقوتی گفته:
      مدت عضویت: 3484 روز

      سلام دوست عزیز

      وای باور واقعا عالی داشتی هر چی نظرهای دوستانرو بیشترو بیشتر میخونم مغزم منفجر میشه از باورهای مثبت و قویی

      وهمش احساس عالی بهم دست میشده شما ها کی هستید دیگ فوق العاده اییییییییییییییییی

      امیدوارم همینجور که پیشرفت داری میکنی سرشار از نعمت وهمچنان باورهای قویی تری به دست بیاری عالی بودش سپاس گذارم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    بهار دلنشین گفته:
    مدت عضویت: 3642 روز

    به نام خداوند خالق احساس و مهر

    سلام

    به استاد عزیز وهمه خانواده ی یک دل و یک رنگ عباس منش

    نظرات همه دوستان و داستان های جذابشون واقعا هر کسی و تحت تاثیر قرار میده خوش حالم و خدای عزیزم رو سپاسگذارم که من و تو چنین مسیری قرار داد

    امیدوارم داستان زندگی منم براتون جذاب باشه وبتونم با بیانش واقعا واقعیت این قانون و بیان کنم

    تو زندگیم زیاد شاهد قانون افرینش بودم ولی قبلا نمیدونستم چیه و فکر میکردم اتفاقیه خیلی کتاب و داستان راجب قانون جذب خونده بودم و علاقه شدیدی به مباحثش داشتم سعی میکرد عمل کنم ولی چون زیاد احساس نیاز نمیکردم و هدف قاطعی نداشتم و به اخر خط نرسیده بودم که بخوام بشه هیچ وقت اینطوری حسش نکرده بودم ولی بعد از پر رنگ ترین اتفاق زندگیم و اموزشی که دیدم هر روز شاهد ماجراهایی زیباتر از روز قبلم شدم

    به بزرگترین بعد زندگیم اشاره میکنم و

    بزرگترین اتفاق زندگیم ازدواجم

    داستان من یکم طولانیه حوصله کنید و بخونید

    داستان زندگی و ازدواج من

    من بهار هستم دختری 28 ساله زاده ی یکی از روستاهای توابع اصفهان دارای مدرک لیسانس و مشغول تدریس در شهر اصفهان

    در خانواده ای کاملا مذهبی از سطح تقریبا متوسط جامعه بزرگ شدم پدر مرحومم کشاورزی بسیار زحمت کش بود و و من و خواهران و دو برادرم در سایه پدرم بزرگ شدیم و هر کدامشان سرو سامانی گرفتند و من تنها فرزند خانواده در کنار پدر و مادرم بودم اوضاع خانوادگی ما مانند تمام خانوادههای روستایی توام با مشکلات خاص خودش بود ، کم توقعی از زندگی سپری کردن روزها و ماهها و سالهای مانند هم عدم انگیزه ای برای داشتن زندگی های رویایی و هم سطح بودن تمام مردم روستا علتی میشد برای داشتن زندگی بسیار ساده و بی الایش و در عین حال سخت از نظر مالی و فرهنگی و همه و همه……

    در روستای ما مانند تمام روستاهای دیگر برای یک دختر زندگی از قبل تعریف شده است و خارج از این تعریف حرکت کردن مسیری بسیار سخت در پیش رو داری

    رسیدن به سن 18 تا نهایتا 21 یا 22 سالگی برای یک دختر در روستا نهایت فرصت ایده ال برای ازدواج است آن هم انتخاب از بین کیس های پیش امده با حداکثر دخالت و نظرات سایرین و خارج از این محدوده یعنی درگیر شدن با شرایط . تحصیلات در حد مکفی تا جایی که به سن و انتخاب ازدواج لطمه نزند و انتخاب شوهر بر تحصیلات در سنه ذکر شده مقدمه !!!!!!!

    خلاصه کلیاتی بود که بر فکر تمامی مردم روستا حاکمه ، حالا ممکنه برای بعضی خانواده ها پر رنگ تر، برا بعضی کم رنگ تر، خوشبختانه مال خانواده ی من کم رنگ تر بود و باعث شد من در دورشته تا مدرک لیسانس ادامه تحصیل بدم و به دنبال خیلی از علاقه مندی هام برم کلاس های اموزشی ، فنی و حرفه ای ،کارای هنری و هر چی دوست داشتم ، فاصله روستای ما تا منطقه ای که امکانات مورد نیاز رو داشت زیاد بود و من مرتبا با سرویس های روستا رفت و امد داشتم چیزی که از نظر خیلیا درست نمیومد و من از همون ابتدا با شرایط در حال مقابله بودم .

    همین طرز فکرا و شرایط و همه و همه باعث شده بود من از همون ابتدا تنها به آینده ای خارج از روستا و شخصی غیر این طور افراد فکر کنم خواستگارای زیادی داشتم مخصوصا از بین فامیلمون که همه از نظر کار و سرمایه و مسکن و سالم بودن و همه چی واقعا پسرای خیلی خوبی بودن ولی من هیچ علاقه و انگیزه ای برای زندگی با اون شرایط نداشتم هر بار بهونه میوردم که من نمیخوام تو روستا باشم یا من اخلاقشونو دوست ندارم و چه و چه و چه ….

    خانوادم شدیدا از دستم حرصم میخوردن و مرتبا بحث یکی باز میشد که حتی خونه توی شهر داشت ولی من واقعا نمیتونستم خودمو قانع کنم به چیزایی که خودم نمیخواستم فکر کنم و زیر بار نظر بقیه برم

    تمام دخترای فامیل ازدواج کرده بودن هر کدوم حتی تا دوبچه داشتن و من هنوز داشتم سر خواستم میجنگیدم و فشار خانوادم روز به روز زیادتر میشد تا اینکه یکی از فامیلای نزدیکموم که اهل اصفهان بودن و دو تا پسر داشت به خواستگاریم اومدن شرایطشون از همه نظر عالی بود اخلاقی ،رفتاری، مالی ، فرهنگی همه چی ولی مشکل اینجا بود که به علت رفت و امدی که مرتبا باهم داشتیم من باز اون ایده الایی که داشتم و توی پسر بزرگشون مهدی پیدا نمیکردم و حتی کوچکترین علاقه ای بهش نداشتم بر عکس تمام اون شر شور بودن ، جذبه داشتن ، حراف بودن، زرنگ بودن ، شوخ طبعی ، جسارت، خوش ذوق بودن، ورزشکاری ….اکثر اون چیزا رو پسر دومشون ، امید داشت که سه سال از من کوچکتر بود و مرتبا به خدا میگفتم خدایا چرا این دوتا رو جا به جا نکردی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    و هر موقع از خدا میخواستم که مرد خوبی نصیبم کنه مرتبا ویزگی های امید میومد تو نظرم فقط ویژگی هاش .

    تمام خانواده از این خواستگاری خوشحال بودن و فکر میکردن همه چی تمومه ولی باز من قبول نکردم و همه سر من خراب شدن ولی نتونستن مجبورم کنن بخاطر همین اونا مجبور شدن ردشون کنن و همین باعث شد رفت و امد به صورت کلی قطع بشه و بعداز اون همه تقریبا دیگه محلی به من نمیدادن بعد از مدتی مهدی زن گرفت و ازدواج کرد همه مرتبا من و سرزنش میکردن !!!!!!

    یک سالی از این ماجرا گذشت و اوضاع به همین منوال ادامه داشت ، تا اینکه برای تعطیلی عید فطر اونا به اتفاق خانواده ی عروسشون به باغ ما که حالت تفریحی داشت اومدن و پدر و مادرم شدید ازشون پذیرایی کردن ولی من پیششون نرفتم تا اینکه به اصرار دخترشون که باهام تماس گرفت و گفت میخوام ببینمت یه ساعتی رو رفتم پیششون

    جو خیلی سنگینی بود برام حس میکردم همه یه جور دیگه نگام میکنن و عروسشون با چه عشقی اونجا جولون میداد و امید خیلی فرق کرده بود جذاب تر از قبل شده انگار از هرنظری بهتر از قبل شده بود با اینکه من اصلا بهش توجه خاصی نمیکردم چون اصلا به خاطر تفاوت سنیمون به خودم اجازه این فکر و نمیدادم و برام عجیب و مسخره بود اون برعکس خیلی به من توجه میکرد و مرتبا پذیرایی میکرد و زیر نظرم داشت با خودم میگفتم به خاطر اینه که عکس العمل منو در مقابل عروس جدیدشون ببینن و بخاطر همینم عصبی شدم و سریع برگشتم خونه ، توی راه یادمه با تمام وجودم به خدا گفتم خدایا چرا امید پسر اول اینا نبود خوش به حال کسی که امید تو زندگیش وارد میشه و یه آهی از ته دلم کشیدم بعد خودم خندم گرفت و گفتم خدایا هر چی خودت برام صلاح بدونی !

    وقتی بابام اینا برگشتن سرزنشا شروع شد و فشار روحی عصبی منم زیادتر از قبل !!! رفتم تو اتاقم ساعتای ده شب بود یکی زنگ زد رو گوشیم شمارش برام ناشناس بود وقتی جواب دادم در عین ناباوری دیدم امید!!! تعجب کردم فکر کردم اتفاقی افتاده اصلا باورم نمیشد اولش یکم سخت میتونست حرف بزنه گفت چیزی نشده خودم زنگ زدم شمارتونو از گوشی خواهرم برداشتم میخواستم راجب یه مسئله ای حرف بزنم بعد از یکم حاشیه رفتن خیلی واضح و رک گفت من خیلی وقته بهتون فکر میکنم و میخوام بیام خواستگاریت!!!!!!!!!!

    خیلی شوکه شدم اول بهم برخورد و بعد شدیدا باهاش برخورد کردم تا چند روز تو شوک بودم حال خودمو نمیفهمیدم هم حس خیلی خوبی داشتم هم حس خیلی بدی اخه مگه میشه ما نزدیک سه سال سال با هم تفاوت سنی داشتیم چیزی که اصلا حتی دور و بر ماهم اتفاق نیفتاده بود جایی که حداقل تفاوت سنی و زن و مرد و پنچ سال به بالا خوب میدونستن من سه سال بزرگتر از شوهرم باشم !!!!!!!!!! اصلا برا خودمم غیر عقلانی و منطقی نبود!!!!!!!!!

    همینطوریشم از بس خانوادم سر ازدواجم بهم فشار وارد میکردن سراسر منفی بافی بودم و استرس !! چه برسه به این شرایط ، بعد از اون چند بار دیگه امید مرتبا زنگ میزد و میخواست راجبش حرف بزنه و من شدید برخورد میکردم و جواب نمیدادم همش ترس اینو داشتم دردسر بشه و اوضاع از اینی که هست بدتر بشه حس بد سراسر وجودمو گرفته بود .

    ولی یه روز از بس اصرار کرد به حرفاش گوش دادم وقتی حرف میزد همه چیز به نظرم خوب میومد حرفاش منطقی بود میگفت منو با مهدی مقایسه کن به سنم توجه نکن به عقلم به رفتارم به کارم به فکرم توجه کن به حرفای بقیه اهمیت نده میگفت من به حسم ایمان دارم حسم به من میگه توام به من علاقه داری نزار به خاطر این موضوع و ترس از حرفو حدیث بقیه اصلا حتی به من فکر نکنی خوب فکر کن و …….

    وقتی فکر میکردم میدیدم واقعا درست میگه اون هیچی در مقایسه با مهدیشون کم نداشت که زیادترم داشت از نظری نسبت به خواسته های من بهترم بود خیلی ، ولی سنمون چی !!!!!!!!!!

    خلاصه یک ماهی با خودم کلنجار رفتم مرتبا میخواست منو قانع کنه بعد واقعا قانع شدم سنش برای من ملاک نیست چون فهیدم حرفاش عقلانیه و من واقعا دوستش داشتم ولی یقین داشتم خانوادش و خانواده ی خودم نمیزارن و نشدنیه و مرتبا حرفو حدیث مردم و همه و همه را تجسم میکردم و بهم میرختم

    هر روز اوضاع روحیم بدتر وبدتر میشد و تو یه کلاف سر در گم بودم و به امید شدیدا تاکید کرده بودم به احدی حق حرف زدن نداری و این موضوع نشدنیه باید فراموشش کنی ولی اون قبول نمیکرد !!!

    تا اینکه یه روز یکی از دوستای بابام برا پسرش به خواستگاریم اومدن و شرایطش عایه عالی بود و بابام اینا بدون اینکه نظرمن بخوان قرار مدار گذاشتن و دعوت رسمی شدن ومن تو این شرایط فقط تونستم سکوت کنم و به اصرار اونا با پسرشون صحبت کردم ولی تمام مغزو روحم پیش امید بود و حتی حاضر نبودم نگاش کنم

    بعد از اون جلسه خانوادم شدید تهدیدم کردن که اگه دوباره بهونه آوردی قیدتو میزنیم و دیگه بهت محل نمیدم هیچ ایرادی نداره باید قبولش کنی !!!!!! فشار روحی عصبی داشت داغونم میکرد و افسرده شده بودم و کم حرف!

    به امید گفتم چی شده و گفتم نمیتونم شرایطی سخت تر از این و دیگه تحمل کنم و میخوام قبولش کنم توام دیگه فراموش کن و با من تماس نگیر ! عصبی شده بود گفت داری به خودت ظلم میکنی و ترسویی تو نمیتونی جور زندگیتو ودلت و بکشی من فقط به خاطر اثبات اینکه ببینی تا چه حدی رو حرفمم همین امروز به خانوادم میگم نظرشون برام مهم نیست و مجبورشون میکنم بیان خونتون !!!

    این حرفش واقعا اذیتم کرد شدیدا باهاش برخورد کردم و گفتم ابدا دیگه جوابتو نمیدم اگه این کار رو کردی !!!

    چند روز ی گذشت و من باز نتونستم خودمو راضی کنم و به حرف دلم نباشم بازم اعلام کردم که نمیخوام ازدواج کنم و همه رو عصبی کردم بابام شدیدا حرص میخورد و روش نمیشد به دوستش جواب منفی بده برا همین مرتبا مینداخت برا بعد و میگفت صبر کنید ! منم با حال خراب و افکار داغون و منفی گوشه گیر اتاقم شده بودم کسی دیگه باهام حرف نمیزد و محلی به من نمیدادن !!!!!

    تا اون شب سیاه رسید .

    چند شبه بعدش اخرای شب دم صبح با صدای مامانم بیدار شدم حال بابام بد شد بود وتا اومدیم به بیمارستان برسونیمش سکته قلبی کرد و از پیش ما رفت

    سخترین روزای زندگیم رقم خورد مثل یه کابوس بود باورم نمیشد تا نفس داشتم اشک ریختم و سوختم و سوختم عذاب وجدان و احساس گناه داشت دیونم میکرد مراسم هفته و چهلمم گذشت داغ سنگینی رو دوشمون بود همه جا عکس بابام بود و اشک و اه خواهر برادرام ! مرتب حرفاشون داغم و سنگین تر میکرد ! کاش گذاشته بودی خوشیتو میدید ، کاش گذاشته بودی ارزو به دل نمیرفت ، همش فکرتو رو داشت ، همش به فکر تو بود ، همش به خاطر تو حرص میخورد !!!! دیگه به من کاری نداشتن محلیم بهم نمیدادن از روی لجشون اون خونوادرم جوابشو کردن رفتن بدون اینکه به من حرفی بزنن !!!!!

    بعد چهلم من موندمو و مادرم یه خونه خالی از پدر با عکس تو گوشه گوشه خونمون که صدای بابام تو گوشم بود !!!! دیگه خیلی وقت بود جواب امید و نداده بودم هراز گاهی اس میداد و میخواست بهم دلگرمی بده ولی بی فایده بود برام !!!

    شدیدا افسرده و گوشه گیر شده بودم از اتاقم بیرون نمیومدم با هیچکس حرف نمیزدم حتی دیگه جواب دوستامم نمیدادم فقط پنج شنبه ها میرفتم سر خاک بابام و تا نفس داشتم اشک میریختم از همه خسته بودم حتی دیگه نماز نمیخوندم هیچ امیدی به هیچی نداشتم هیچی نمیتونستم بخورم حتی دیگه به زور راه میرفتم فقط میخوابیدم و اشک میرختم

    کم و بیش حرفای بقیه به گوشم میرسید که میومدن و میرفتن خونمون ! حرفای خاله زنک همیشگی …. که کجاس میخواد چیکار کنه اخرش … اصلا دنبال کی میگرده … کی بهتره اینا که رد کرد … نکنه نشسته پسر رئیس جمهور براش بیاد …… اووووو که چه حرفا نمیزدن !!!!!!

    یه شب کلافه بودم خوابم نمیبرد دیگه داشتم دیونه میشدم همه چیز مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشد اول کلی بد وبیرا به خودم گفتم که کجا رو میخواستی بگیری ، میخوای چی بشی، مگه تو خونت از بقیه رنگینتر ، چرا نتونستی مثل ادم باشی مثل بقیه راحت بری سر خونه زندگیت ، این همه عذاب ندی دنبال چی هستی اصلا مگه تو کی هستی و.میخوای به کجا برسی .. چرا این همه ادعات میشه …….

    بعدش بند خدا کردم

    گفتم تو خدایی ! برو بابا کدوم خدا دلت خوشه کدوم نماز و روزه و بهشت و جهنم مگه جهنمی بدتر اینم هست گفتم خیلی ظالمی کی گفته عادی چرا اینقدر از خودت تعریف کردی کدوم عدالت چه عدالتیه که تو سر بدبختا بزنه و بدبخترشون کنی کی گفته تو از دل بندهات خبر داری تو هیچی نمیدونی از هیچی خبر نداری کی گفته مهربونی از پدر و مادر مهربونتر اگه اینایی که گفتی هستی اینقدر منو عذابم نمیدادی اگه شرایط منو میدونستی حداقل دیگه بابامو ازم نمیگرفتی چرا برا بعضیا اینقدر قسمت و سرنوشت شاد و خوش و راحتی دادی و برا من اینقدر سخت اصلا مگه من چیکار کردی چه گناه سنگیتر از گناهی کردم که به اینجا رسونیدیم

    خلاصه تا نفس داشتم هر چی دلم و داغ میکرد گفتم و تا سر حد مرگ اشک ریختم و به یاد بابام سوختم بعدش از حال رفتم وقتی بیدار شدم نزدیک ظهر بود چشمام که باز نمیشد از بس ورم داشت مامانم وقتی حال و روزم و دید دلش به حالم سوخت و اون روز بیشتر بهم توجه میکرد تا اخر شب سر درد داشتم و خوابم نمیبرد برعکس همیشه که بی حوصله بودم ناخود اگاه رفتم سرسیستمم حدودای ساعت یک و دو بود رفت توی سایت و هیمنطوری از سوز دلم زدم !غم ! چندتا صفحه باز شد هر کدومش یه چیزی ،

    یه جایی جلو چشمم اومد ، کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور برام مسخره بود

    دوباره تو یه صفحه یادمه زده بود حزن در قران و اسم سایت عباس منش و زده بود اولش از روش رد شدم گفت برو بابا قران و حزن و …..

    ولی بعد نمیدونم چی شد بازش کردم و شروع کردم به گوش دادنش هر چی بیشتر گوش میدادم انگار بدنمو میشکافتن هر کدوم ایه ها رو که اقای عباس منش میگفت و تفسیر میکرد که غم ما ناراحتی ما به خاطر عدمه ایمانمونه و بقیه حرفا که جای توضیحش زیاد میشه ناخوداگاه اشک میرختم وبه حرفا و رفتار خودم برمیگشتم

    خیلی گیرا شده بود برام رفتم تو سایت قسمت دانلودای رایگان خیلی چیزای دیگه بود

    بعدش شعر پروین اعتصامی نظرمو جلب کرد راجب توکل فقط خدا میدونه پای این کلیپ چقدر گریه کردم

    از اینکه به خدا این حرفا رو زدم شرمنده بودم خیلی شرمنده بودم گفتم خدایا غلط کردم ببخشید راضیم به رضای تو

    اون شب تا صبح و حتی فرداش از پای سیستمم تکون نخوردم و همه فایلای رایگان اون موقع و گوش دادم و گریه کردم حالم عوض شده بود

    چند روزی گذشت یکم بهتر شده بودم ف کارم گوش دادن به فایلا شده بود ولی وقتی باز بقیه رو میدیم تمام حس بد قبلیم برمیگشت و نمیتونستم احساسمو کنترل کنم چون هنوز فکرم درگیر و پریشون بود و احساس گناه و عذاب وجدانی که بخاطر بابام داشتم دست از سر برنمیداشت و نمیتونستم درست عمل کنم

    امید دوباره زیاد سراغم و میگرفت و بهم اس میداد ولی من هنوز جوابشو نمیدادم چند وقتی طول کشید تا تونستم با فایلای استاد مخصوصا قانون جذبش ! قانون فرکانسا و کلیپ های اعتماد به نفسش قانون سپاسگذاریش کلیپ های انگیزشی حرفایی که تو کلیپ راجب شانس و بد شانسی زدن کلیپی که فقط رو خدا حساب باز کن و….. خودمو یکم محکم کنم

    اما نه زیاد، ولی ارامش من زمانی شد که حرفای ایشون رو راجب احساس گناه شنیدم و انگار از اسمون به زمین اومدم و ارامش مطلق گرفتم انگار بعد از اون حرفا دنیا برام تازگیه دیگه ای داشت و حتی وقتی دوباره فایلای قبلیو گوش میدادم تازگی داشت برام و تاثیرش بیشتر شد

    بعد از اون مرتبا خودمو درگیر فایلا کردم و هر کدومو چندین بار گوش میدادم فایلایی که راجب خواسته ها و اهداف بود و چیزای که راجب فکر ورسیدن به هر چیز توی تمام فایلا تکرار میشد و فایلی که راجب ترس و ایمان گوش کردم که تنها ترسی که از عدم ایمان به خدا هست باعث میشه به چیزایی که میخوایم نرسیم و باید تو دل ترس هامو بریم وبا توکل و ایمان واقعی بخدا به چیزی که میخوایم یقین کنیم که میرسیم ! من و به یقین نزدیک تر میکرد ، کم کم به دلم رجوع کرد م و دیدم با تمام وجود میخوام که به امید بیشتر فکر کنم و به خاطرش با همه چیز کنار بیام اولش باز برای من ترسناک بود تصورات منفی و فکر حرفای بقیه و همه چیز سراغم میومد ولی باز به فایلا برمیگشتم !!!!!!!

    تصمیم گرفتم جواب امید و بدم بازم صحبت کنیم البته همه ی اینا در شرایطی بود که وضعیت خونه اصلا مناسب نبود غم و حزن پدرم همچنان با ما بود و حرفا و حدیثا به خاطر من ادامه داشت

    جواب اخرین پیامکشو دادم و اون سریع باهام تماس گرفت اصلا نمیتونست حرف بزنه و یادمه به خاطر شرایط بدی که به من گذشته بود و گریه میکرد خیلی محکم راجب تصمیمش بازم ازش سوال کردم و همه موارد حاشیه ای که ممکن بود روزی پیش بیاد و براش توضیح دادم و ازش جواب قطعی گرفتم که حاضر پای همه چی بیاسته

    ولی اون واقعا محکم تر از من بود و همه چیزو بیشتر از من بهش اشاره میکرد و همه احتمالات و حتی اگه از جانب خودش بود و صریح میگفت و در اخر گفت تا اخرش هستم و من گفتم به شرط اینکه چند جلسه مشاوره بریم و بعد نظر قطعی اونا حاضرم قبول کنم

    خلاصه ما بدون اینکه کسی متوجه بشه جلسات مشاوره ای زیادی رفتیم مشاوره های عالی و همشون بلا استثنا اعلام کردن که همه چی به خودمون بستگی داره واز نظر مشاوران ما برای ازدواج با هم با توجه به تفاوت سنیمون و با توجه به طرز فکر و ایدها و و…. مناسب بودیم و گفتن بحث سن میتونه به زندگیتون ربط پیدا کنه ولی بستگی به خودتون داره و خیلی جزعیات دیگه ……

    خلاصه ما تصمیم اکید گرفتیم که هدفگذاری کنیم البته من تو این مدت همه چیو برا امید گفتم و اونم تمام فایلا رو گوش داد و شدیدا استقبال کرد

    من با تمام ترسایی که داشتم با کمک فایل ترس و ایمان استاد و توکلش و ….و اینکه گفت یک بار برای همیشه خدا رو باور کنید و نگران مشکلات اینده نباشید به امید گفتم با خانوادش صحبت کنه با اینکه مطمعن بودم هم به خاطر مهدی و هم به خاطر سنمون مخالفت میکنن !!!!!

    و دقیقا همینطور شد و شدیدا مخالفت کردن ولی امید دست بردار نبود و مرتبا میرفت سراغشون و میخواست قانعشون کنه وباز استرس و ترس و دلهره سراغم میومد ولی قدرت باورم با توجه به این فایلا نمیزاشت کنار بکشم و ایستادگی کردم البته امید تمام حرفای اونارو به من نمیگفت که نکنه تو روحیم تاثیر بزاره فقط مخالفتشونو میگفت

    چند وقتی به این منوال گذشت و من و امید مرتبا روی افکارمون و گوش دادن به این فایلا ادامه دادیم نزدیک سال بابام بود برای سال دعوتشون کردیم اونا اومدن ولی چه اومدنی !!!!!

    اینقدر به من بد نگاه میکردن که حد و حساب نداشت خواهرش یواشکی با من صحبت کرد و گفت میدونم از قضیه اطلاع داری بهتر تجدید نظر کنی تا احتراممون سر جاش باشه و من واقعا یخ کردم ولی سکوت کردم !!!!!1

    خانواده ی من از همه چی بی خبر بودن برای همین وقتی اونارو دیدن و به خاطر رفتار سردشون شوکه شده بودن مرتبا میپرسیدن چی شده یعنی که اینطوری رفتار کردن !!!!!!!!

    بعد از اون روز و اون برخورد انگار سرد شده بودم دوباره داشتم برمیگشتم به قبل !!!!! امید مرتبا من و دلداری میداد !!! من از خواهرش مادرش خانوادش متنفر شده بودم حس بدی داشتم ولی باز معجزه شد فایل عفو و بخشش استاد و دیدم و با گوش دادن بهش دوباره تازه شدم

    خلاصه خیلی طولانی شد داستانم خستتون کردم جزئیات و خاطره های زیادی برامون رقم خورد که گفتنش طولانیش میکنه ولی ما به قدرت هر بیشتر شروع کردیم هر روز فکر مثبت کنیم راجب اینکه همه موافقت کردن تصمیم گرفتیم یه مدت هیچ کاری نکنیم و امید اصلا حرفی دیگه به خانوادش نزنه و کناره گیری کنه و به هیچ چیز منفی فکر نکنیم و فقط و فقط فایلا رو مرتب گوش بدیم و عمل کنیم !!!!!!!!

    هر روز شکر گذاری میکردیم ذهنمونو از نفرت و حرص خوردن از بقیه پاک میکردیم و میبخشیدیم و به زبون میوردیم که دوستشون داریم مخصوصا من راجب خانواده ی امید هر روز خونمونو تصور میکردم و با تمام احساسم زندگیمونو حس میکردم شدیدا بهش فکر میکردم حتی وسایل خونمو از تو ویترین مغازه ها انتخاب میکردم و میچیدم

    فایل درساهایی از البرت انیشتن و عاشقش شده بودم روزی هزار بار گوش میدادم

    همه همه چی جشنمون لباس همه همه همه رو تصور میکردم حس میکردم و خوشحال میشدم

    حس بدم خیلی کم شده بود اصلا اجازه نمیدادم وارد مغزم بشه

    هر روز فایلا رو مرور میکردم چندین بار گوش میدادم تجسم میکردم حس میکردم

    قوانین افرینش ، قانون جذب در قران ، سپاسگذاری ، فقط خدا ، فایل عالیه پروین اعتصامی که عاشقشم ، اعتماد به نفسا ،حزن در قران ، درسای انیشتین ، قدرت عفو و بخشش

    کلیپای انگیزشی ووووووووو ………………………

    از هر کدومشون هزار تا نکته حس کردم با خودم که توضیحش خیلی زیاده و نمیشه گفت

    امید با فایلای ثروت تونست وضعیت کارشو بهتر کنه توی مدت کم !!! ولی هنوز خبری نبود از چیزی که ما میخواستیم !!

    یه شب تفال زدم به حافظ هیچ وقت یادم نمیره معنیشو نوشته بود ، اتفاقی براتون میفته که انگشت به دهن میمونید ومانند معجزه میمونه برای شما که چطوری موفق شدید و همه از بابت این موضوع خوشحال میشن و البته این تنها خواست و ارداه خدا بوده !!!

    من ناخوداگاه گریه کردم گفتم خدایا یعنی حقیقت داره اتفاق میفته !!!!

    فردا قبل ظهر امید بهم زنگ زد خیلی خوشحال بود گفت خانم شما آمادگیشو دارید ما برا اخر هفته مزاحمتون بشیم

    گفتم چی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    گفت بله !!!!!

    برام تعریف کرد که باباش زنگش زده بوده و گفته سریع بیا خونه کارت دارم بعدم در حضور مادر و خواهرش بهش گفته که ما تمام فکرامونو کردیم تو این مدت و متوجه شدیم که هیچی جز تفاوت سنیتون که اونم به خودتون مربوطه و موضوع برادرت که اون تموم شده و رفته سر خونه زندگی خودش هیچ دلیل قانع کننده و اساسیه دیگه ای برا مخالفت باهاتون نداریم دلیلیم ندیدیم که بخوایم با کارمون ناراحتت کنیم یا باعث بشیم زندگی که حق انتخابش با خودته رو ازت بگیریم همه چی به خودتون بستگی داره و گفته بودن باهاشون برا خاستگاری تماس میگیریم گفت مادر و خواهرمم خوشحال بودن و خیلیم ازت تعریف کردن و ارزوی خوشبختیمونو کردن !!!!!

    واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدای من واقعا معجزه بود بزرگترین معجزه باورم نمیشه اون روز اونقدر خدارو شکر کردم که دهنم خشک شده بود

    سرتونو درد نیارم از این روز تا زمانی که من و امید عقد کردیم فقط چهل و پنج روز طول کشید و خانواده ی من در کمال تعجب بدون اینکه کوچکترین حرفی بزنن یا سوالی از من بپرسن با اون همه حرف و حدیث قبلی تو شک این خاستگاری و جواب بدون دردسر من موندن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    و من چون دیگه هیچ توجهی به حرف و حدیثا و چی و چی ………. نداشتم اصلا چیزی به گوشم نیومد جز تبریکی که اطرافیانم بهم میگفتن و هیچی دیگه برام اهمیت نداشت

    ما حدود هشت ماه بعدش جشن عروسی گرفتیم توی تمام این مدت همچنان به فایلا گوش میدادیم و عمل میکردیم همه چی خوب پیش رفت و احساس خوب هر روز در ما تقویت میشد و بهترین دوران عقد داشتیم

    توی این مدت خانواده شوهرم کوچکترین حرفی به من نزدن ودر کمال احترام و علاقه با من رفتار کردن و خیلیم روابطمون عالیه حتی بهتر از جاریم !!!!!!!!!!!!!

    الان که دارم قصه زندگیمو مینویسم در خانه با صفای خودم دارم زیباترین روزای زندگیمو رقم میزنم با زیباترین رویاها منتظر شوهر عزیزمم که بیاد خونه و هر روز بیشتر از دیروز عاشقش میشم و با تمام وجود همدیگرو دوست داریم و خیلی خدا رو شکر میکنم که من و وارد چنین سایتی کرد و تونستم با اعتمادبه نفس و تغییر فکری که فایلای استاد بهم داد بزرگترین ودرسترین تصمیم زندگیمو بگیرم

    من و امید هر دو با استفاده از این فایلا تونستیم به جز ازدواجمون در کارمون موفق بشیم اون درامدش خیلی عالی تر از قبل شد و اکثر بدهیای ازدواج و خرید وسایلمونم دادیم و من سریعا فرصت تدریس توی مدرسه غیر انتفاعی و بدست اوردم که شدیدا توش موفقم

    و به تازگیم ماشین مورد علاقمونم خریداری کردیم

    خیلی مخلصتم خداجون به خاطر تمام لحظاتی که کنارم بودی و فکر میکردم نیستی ، حلالم کن و به امرزش بده .

    به امید شادترین لحظات شیرین برای همه ی شما دوستای گلم

    ممنونم استاد عباس منش فقط همین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
      • -
        شاکر گفته:
        مدت عضویت: 2803 روز

        سلام بهار جان دوستم فرکانسی از اون روزی که این متن را می‌نویسی سالها گذشته ولی من با خوندن نظرت اشک شوق ریختم وقتی خواهر و مادر شوهرت از تو تعریف کرده بودند آخه چند وقت پیش از تو متنفر بودند گفتم ببین خدا چقدر تواناست چقدر مهربان که دل اونا رو براتون نرم کرده اگه طبق قانون عمل کنی

        همه نظرات بچه ها یه جوری شبیه به همه یک روزی قانون رو نمیدونن و همه چیز رو میندازن گردن خدا و یه روز خدا دستشون رو میگیره مثل یک کور میزاره توی مسیر میگه حالا توی این مسیر طبق قانون عمل کند

        برات آرزوی خوشبختی دارم در مسیر باش می خوام بازم از نتایج تان بنویسید در پناه الله خوشبخت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3736 روز

    همیشه تو زندگیم تشنه یادگیری بودم. دلم میخواست یه جایگاه خوب شغلی داشتم. همیشه دوست داشتم چون اولین فرزند تو خانواده بودم که ازدواج کرده بودم و همسرم هم اولین بچه بود که ازدواج کرده بود از همه پولدارتر میشدیم. ولی به سختی ترقی میکردیم. خواهر و برادرهام با اینکه درآمدشون از ما هم کمتر بود ولی همیشه در حال ترقی خوبی بودن و من همیشه به همسرم میگفتم چون تو با نارضایتی پول در میاری و خرج میکنی پولمون برکت نداره. سختی های زندگی من زیاد بود. همسرم رو دوست نداشتم، وضع مالیمون خوب نبود،توقعات زیاد خانواده همسر و خودم خیلی اذیتم میکرد. یادم دکتر به من میگفت تو تو خانوادتون استثنا هستی. طرز فکرت با همشون فرق میکنه واسه همینه که خیلی اذیت میشی. پارسال شرایط روحی بدی داشتم. رفتن دکتر، اختلافات من و همسرم بالا رفته بود. دخترم هم کنکورش رو خراب کرده بود، ارزو داشت پزشکی قبول بشه. پدرش براش هزینه کرده بود کلاسای کنکور رفته بود ولی شرایط روحی بدی داشت و همیشه میگفت بابا رو دوست ندارم. و دلم نمیخواد برام هزینه کنه. چون میگفت بعدها هم بابا و هم خانواده پدریم سرزنششم میکنن.

    پارسال از همسرم خواستم اجازه بده برم نقاشی یاد بگیرم. وقتی دید شرایط مالیش سخته و نیاز داره به کمک درآمد. گفت اگه خونه سفارش بگیری باشه برو. و من رفتم آموزش دیدم و گاهی هم سفارش میکشیدم. تا پارسال تابستون یکی از دوستای دخترم به نام شقایق اومده بود منزل ما با هم صحبت کردیم دیدم خیلی علاقه داره که خودش کار کنه و پولداربشه. با هم ایده ای ریختیم که بسته هایی از مواد غذایی برای صبحانه درست کنیم تا اون ببره صبح در ایستگاه های تاکسی بفروشه. کلی بسته دور از چشم همسرم درست کردیم و گفتیم اگر کارمون بگیره باهاش در میون بزارم. که پدر شقایق راضی نشد و کارامون رو دستمون موند. بچه ها دنبال راهی میگشتن که پول کلاسهای کنکورشون رو خودشون دربیارن و دوباره برا کنکوربخونند و از پدراشون پولی نگیرن. فکرای زیادی تو سرم میومد. از خداوند کمک میخواستم. ساعتها دعا میکردم. خداوند خیلی مهربون وبزرگه. تو اون شرایط سخت یه روز شقایق اومد خونمون وبه دختر من گفت پدرم با یه سایتی آشنا شده که بسته های تند خوانی داره، میگن فوقالعادس به دخترم گفت بیا با هم شراکتی بخریم و استفاده کنیم. یه روز که لب تابش روشن بود و استاد عزیز آقای عباس منش داشتن صحبت میکردن من وارد اتاق شدم شقایق گفت خاله بیا ببین صحبتهای این استاد چقدر خوبه. لحظه ای گوش کردم یه احساس عجیبی پیدا کردم. ناخوداگاه نشستم. خوب گوش دادم. یه نیرویی جذبم کرد. خیلی حرفاشون به دلم نشست. یه فایل انگیزشی هم ازشون دیدم که فوقالعاده بود. با اینکه دخترم یا خواهرام میگفتن که استاد لهجه داره ولی من بسیار از صداشون و نوع بیانشون لذت میبردم. این طور شد که من با این سایت آشنا. شدم و هر روز شروع کردم با اشتیاق فراوون به فایلها گوش دادن. و احساس میکردم واقعا نیاز داشتم که این حرف ها رو یکی بهم بزنه تا بلکه کمی اروم بشم. روزی هزار بار خدا روشکر میکردم که با این سایت آشنا شدم. چون پول و درامدی نداشتم. نمیتونستم فایلی بخرم و همش توجهم روی یه درامدی بود که بتونم به راحتی فایلهای پولی رو خریداری کنم.

    داستانم ادامه داره…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  7. -
    روح اله موذنی گفته:
    مدت عضویت: 3581 روز

    به نام خداوند مهربان

    با سلام به همه دوستان عزیز سایت عباسمنش

    اسم من روح الله موذنی از اصفهان – 27 سالمه – مدرک تحصیلی من فوق دیپلم IT است ولی تخصصم از نظر تجربی گرافیک هستش . الآن که این متن را می نویسم حالم بسیار خوبه و خوشحالم اگه بتونم کمی کمک کنم به دوستان هرچند تغییرات من خیلی بزرگ نبوده و چند ماهی بیشتر نیست شروع کردم . خیلی طولانی و خسته کننده صحبت نکنم .

    قبل از شروع نکته ای را بگم : الآن طوری شده که دیگه در خواب هم میبینم به موفقیت رسیدم ، پرواز می کنم به همه جاهای دیدنی جهان سفر میکنم و بسیار آرامش دارم و اون چیزی که من دوست دارم ببینم یا بشنوم به طور عجیبی سر راه من قرار می گیرد .

    بنده چند سالی بود که همش به دنبال کار در زمینه گرافیک بودم و فقط مدرک داشتم و تجربه هم داشتم ولی نمی دانم چه بود که اصلا استخدام نمی شدم و حتی مواردی بود که همه چیز شبیه به تخصص من بود ولی یکدفعه ورق بر می گشت و مشکلی عجیب و مسخره ای رخ می داد . بنده خیلی علاقه داشتم در کسب و کار خودم از نظر مالی پیشرفت کرده و درآمد عالی به دست آورم تا اینکه با جستجو در اینترنت و گشتن در این فضا و اینکه ببینم چه راه حلی برای کسب درآمد بدست آورم ، با سایت عباسمنش اون هم اول از طریق آپارات واولین فایل تصویری به نام معرفی معرفی بسته روانشناسی ثروت 1 ، آشنا شدم ، دانلود کردم و دیدم . خوشم آمد . من در آن زمان دیگه کم کم به این نتیجه رسیده بودم که همینه زندگی من و حتما من باید فقیر زندگی کنم و این فکر وقتی به ذهنم رسید که من ساعت ها در بالای پشت بام خانه مان می رفتم و به این موضوع فکر می کردم . من قبل از اینکه با سایت عباسمنش آشنا بشم ساعت ها در خیابان ها « در شب » و بالای پشت بام می رفتم و به اینکه دوست دارم چقدر ثروت داشته باشم ، به کجاها سفر کنم ، شرکت و …

    فکر می کردم . و اصلا از شرایط روحی و حتی جسمی هم در حالت بسیار بدی بودم و مدام مریض می شدم . بعد از پیگیری سایت عباسمنش و دانلود محصولات و انجام دادن تمرینات اتفاقاتی در من رخ داد .

    1- اولین دوره رایگان اپلیکیشن دستور العمل ثروت بود که یه سری تمرینات و تغییر باور توی این محصول داشت ، تازه فهمیدم که ماجرا چیه البته خیلی شک و تردید داشتم ولی چون من آدم مذهبی هستم رفتم تو احادیث و روایات و قرآن حتی ، گشتم و فهمیدم که ماجرا کاملا درسته و شکی نیست.

    2- یه فایلی بود به اسم عالم بی عمل که سه قسمت بود در یکی از قسمت ها «2» تمرینی بود 21 روزه به نام اهرم رنج و لذت که این تمرین را انجام دادم و به روزهای 13 و 14 که رسیدم نمی دونم چی شد به فکر رسید که یک نرم افزاری در زمینه طراحی لوگو هست تمرین کنم تا یاد بگیرم و سروع کردم وقتی تمرینات شروع شد کلی سفارش آرم در هفته اول و دوم به من داده شد و درآمد خوبی به دست آوردم .

    3- جلسه اول قانون آفرینش و تمرینات شگفت انگیز ، من از بچگی علاقه داشتم به علم آفرینش و سیارات و موجودات ، حیوانات ، دریاها و … برای همین دیدم اسمش شبیه به این موضوع هست خریدم . بعدا متوجه شدم که خیلی بالاتر از این حرفهاست و چه تغییرات اساسی در من بوجود آورد ، تغییر این بود که یه پیشنهاد کاری از جایی به من شد که اصلا فکر نمی کردم اینقدر پتانسیل کار اون هم در زمینه گرافیک داشته باشد .

    4- فایل غذای روح که جالب این که من وقتی این فایل را دیدم کمی روی این موضوع فکر کردم و دیدم که کاملا منطقی است و الان فقط کارم شده فایلهایی را می بینم که در زمینه علمی و آفرینش و جاهای دینی جهان و … است .

    5- فایل تضاد من یه سایتی داشتم که بعد از چند ماه زحمت خیلی راحت هک شد خوب مسلما ناراحت شدم یاد این فایل افتادم و دیدم که خوب تضاد همیشه هست و گشتم دنبال راه حل و حل موضوع توجه می کردم . الآن خیلی مطلب در زمینه امنیت و هک یاد گرفتم .

    6- کتابهای الکترونیکی رویاهایی که رویا نیستند که بسیار عالی بود و فهمیدم که چه طوری باید فکر کنم ، دنیا را ببینم و روح چه می گوید ، اصلا روح چیست . ذهن چیست . چه گونه استفاده کنم از این موارد با مشکلات چه طوری برخورد کنم .

    7- فایل چگونه درآمد خود را در عرض یکسال 3 برابر کنم که در آمد من در عرض همان 3 ماه اول 3 برابر شد و تمرینات را انجام دادم .

    8- و آخرین کتابی که در سایت عباسمنش خوندم چگونه فکر خدا را بخوانیم خنده دار بود وقتی می دیدم که من به چه چیزی می گفتم ایمان ، فهمیدم که یه عمر سر خودم را کلاه گذاشته بودم .

    در آخر همه فایلهای رایگان بسیار کمکم کرد که به حقیقتی برسم که حتی پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم و همه دوستان و … حتی نمی دانم اصلا چی هست .

    فایلهایی مثل : اعتماد به نفس ، نیاز به توجه ، فراوانی ، تئوری سطل آب و … خیلی کمکم کرد و اصلا در کل این مشکلات را داشتم . باورتان نمیشه که چقدر دارم لذت می برم که حتی تغییرات خیلی بزرگ نبوده ولی چقدر حالم خوبه ، خوشحالم ، اعتماد به نفسم بهتر شده ، همیشه دنبال زیبایی ها می گردم .

    امیدوارم توانسته باشم کمی در این راه کمک کرده باشم . می خواستم خیلی طولانی نشه ولی نشد و حرفهای زیادی بود برای گفتم . موفق باشید ، خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  8. -
    مینا انصاری گفته:
    مدت عضویت: 3757 روز

    ‏‌سلام و درود خدمت استاد عزیزم

    ‏1٫ پارسال در یکی از دوره های موفقیت یکی از اساتید شرکت کردم. در همون زمان، با سایت استاد آشنا شدم. 2 فایل رو دانلود ‏کردم گوش دادم دیدم وااااای چقدر جالبه. چقدر زیبا صحبت میکنه چقدر معنویه. شروع کردم همه فایلهارو صوتی و تصویری ‏دانلود کردم و همون روز تمام فایل هارو دیدم برام خیلی جالب بود که فردی اینقدر قرآن رو با جزییات خونده و درک کرده. به ‏افکار خودم فکر کردم. به باورهام فکر کردم دیدم با اون چیزی که توی این فایل هاست فرق داره. اولش در مقابل حرفای استاد ‏درباره خدا مقاومت کردم بعد با خودم گفتم این استاده که همش از قرآن و خدا میگه. میگه معانی قرآنو بخونین. خودتون تحقیق ‏کنید توی قرآن. پس حتما توی قرآن همه اینارو نوشته.برای همین تصمیم گرفتم معانی قرآن رو بخونم. راستش تا اون زمان ‏معنی قرآن رو نخونده بودم. شاید معنی 10 سوره کو چک رو فقط خونده بودم. شروع کردم به خوندن قرآن. روزی 1 صفحه با ‏معنی. روی معنی هاش تمرکز میکردم و فکر میکردم ببینم خدا داره چی میگه و من چه کاری باید انجام بدم و هم اینکه درستی ‏حرفای استاد به من ثابت بشه. از همون اول که شروع به خوندن قرآن کردم تمام حرفای استاد میومد توی ذهنم. باورتون نمیشه ‏حرفای استاد در هر دفعه که قرآن میخوندم بهم ثابت میشد. بعد از 4 ماه از شروع خوندن معانی قرآن، چادری شدم. ننمیدونم چی ‏شد. ندای درونم قلبم نمیگذاشت بدون چادر برم بیرون. از همون زمان چادر سرم میکنم. با چادر احساس خیلی بهتری دارم. الان ‏که دارم میگم اشک توی چشمام جمع شده. چون این یک معجزه بود.بعد از اون همیشه سایت عباس منش رو دنبال میکنم و ‏فایلهای جدیدرو سریع دانلود میکنم. الان به جای 1 صفحه روزی 20 صفحه میخونم. استاد بهم یاد داد که با قرآن انس بگیرم با ‏خدا دوست باشم. همیشه این حرف استاد یادم میاد که میگه ما کتابای درسی رو چند دفعه میخونیم تا حفظ شیم چرا قرآن که از همه ‏اینها بالاتره و باعث خوشبختی ما در دنیا و آخرت میشه و راهنمای ماست نمیخونیم. وقتی این جمله به یادم میاد وقت بیشتری ‏برای خوندن قرآن میگذارم. به خدا از روزی که قرآن میخونم همه چی بهم الهام میشه. یک بار به خدا میگم سریع اجابت میکنه. ‏خیلی فوق العاده است. خدایا شکر

    فایل های آرامش در پرتو آگاهی : فوق العاده است. وقتی به این فایل ها گوش میدم حرفای خدا رو راحت تر میفهمم. آرامشم خیلی ‏بیشتر میشه. برای همین بیشتر وقتا موقع شروع کارهام در صبح، این فایلارو گوش میدم و کارمو شروع میکنم. باورتون نمیشه ‏اصلا خسته نمیشم. اینقدر محو کارم میشم که اصلا گشنگی و تشنگی رو نمیفهمم. یادمه یک بار در این حالت که بودم 14 ساعت ‏پشت لپتاپم بودم کار میکردم اصلا نفهمیدم زمان چطوری گذشت. بعد از 14 ساعت هم اصلا خسته نبودم اصلا خوابم نمیومد. در ‏حالی که بقیه وقتا در حالت عادی خیلی زود خسته میشدم و تند تند از پشت سیستم بلند میشدم. و همچنین در همون حالت آرامش ‏یک متنی رو نوشتم. روزهای بعد که در حالت آرامش نبودم و فایل آرامش رو گوش نداده بودم میخواستم متنی شبیه اون متن ‏قبلی بنویسم نتونستم. یادمه اون متنو کپی کردم بعد تغییر دادم. فهمیدم در اون حالت آرامش در عمق کارم بودم و در هر لحظه خدا ‏بهم الهام میکرد چیکار کنم چی بنویسم.فوق العاده است. خدایا شکر

    ‏2٫ کلیپای انگیزش استاد محشره. من هر وقت تنبلی میکنم یا خسته میشم یا انگیزمو از دست میدم فور ی این فایلای انگیزشی رو ‏چند بار گوش میدم. بعدش انگیزه میگرم و حرکت میکنم. خدایا شکر

    ‏3٫ قبل از اینکه فایل های رایگان اعتماد به نفس را گوش بدم اعتماد به نفسم خیلی پایین بود. فایل رو که گوش دادم به خودم نگاه ‏کردم ببینم کدوم از این ویژگی ها که استاد میگه دارم کدوم ندارم. بعدش تصمیم گرفتم ویژگیهایی که باید برای اعتماد به نفس ‏عالی داشته باشم رو انجام بدم. موقعی که به صورت منفی عمل میکردم حرفای استاد یادم میومد هی به خودم تلقین میکردم تکرار ‏میکردم ببین استاد گفته باید اینجا توی این شرایط اینطوری باشی اینطوری فکر کنی. به مرور زمان این تلقینات روی من بیشتر ‏اثر میکرد. و الان خداروشکر اعتماد به نفسم خیلی خیلی بهتر شده. خدایا شکر

    ‏4٫ فایل رایگان روابط را که گوش دادم فهمیدم چرا همسرم در اون مورد خاص با من اون رفتار منفی رو داره ولی در برخورد با ‏افراد دیگه رفتارش مثبت میشه. فهمیدم کجای کار ایراد داره. تصمیم گرفتم تا رفتارامو عوض کنم. حرفامو عوض کنم باورهامو ‏عوض کنم. تمام سعی خودمو میکنم. الان رفتارش در اون مورد خاص خیلی بهتر و مثبت تر شده. این موضوع را روی ‏برخوردهام با بقیه افراد هم پیاده کردم و موفق شدم. خدایا شکر ‏

    ‏5٫ فایل رایگان 10 درس از انیشتن رو که گوشش دادم خیلی برام جالب بود انیشتن چه آدم بزرگی بوده. از اون زمان تلاشمو ‏میکنم تمام درس های انیشتن رو در زندگیم به کار ببرم. یک مثال بزنم مثلا گفت باید همیشه کنجکاو باشید.به خودم بارها تلقین ‏کردم که باید مثل انیشتن کنجکاو باشم و موفق بشم. این تلقین به مرور زمان روی من اثر گذاشته. هر چیزی که برام سوال میشه ‏میرم دنبالش تا جوابو پیدا کنم تا جوابشو پیدا نکنم فکرم آروم نمیشه. بعد از یافتن جوابم احساس خیلی خوبی پیدا میکنم. خدایا ‏شکر

    ‏6٫ فایل رایگان عفو و بخشش: اینکه دیگه نظیر نداره. از وقتی گوش دادم تمام تلاشمو میکنم اصلا از دست کسی ناراحت نشم. به ‏قول استاد عزیز، اگر کسی بتونه تو رو ناراحت کنه بدون که خیلی ضعیفی. جملات دیگه ای مثل:من هم گاهی خطا میکنم و ‏ممکنه باعث ناراحتی کسی بشم و اون موقع دوست دارم اون شخص منو ببخشه. همونطور که من ممکنه خطا کنم بقیه هم ممکنه ‏توی زندگیشون خطا کنن. پس من باید ببخشم. ذره ای از روح خدا درون منه پس من باید مثل خدا ببخشم. اگر نفرت درون من ‏باشه خودم آرامش ندارم . نفرت مانع ورود نعمات به زندگیم میشه.همین جملات رو بارها به خودم گفتم و تلقین کردم . ‏مخصوصا زمانی که کسی باعث ناراحتی من میشد و سریع میبخشیدمش. الان که دارم مینویسم اصلا از دست کسی ناراحت ‏نمیشم اگر هم کسی بخواد منو ناراحت کنه با تکرار این جملات در مدت 10 دقیقه میبخشم و همه چیرو فراموش میکنم. خدایا ‏شکر

    ‏7٫ فایل اگر عمر دوباره داشتید را گوش دادم میتونم بگم درون من انقلاب شد خیلی روی من تاثیر گذاشته. همین که میخوام تنبلی ‏کنم سریع تمام حرفای استاد توی اون فایل به یادم میاد همش با خودم تکرار میکنم مینا اگر الان تنبلی کنی زمان میگذره زمان ‏برنمیگرده بعدا پشیمون میشی که چرا اینکارو نکردی. یا وقتی برای رسیدن به آرزوی بزرگی در مسیرش قدم برمیدارم گاهی ‏افکار منفی به ذهنم میاد. با خودم تکرار میکنم ببین مینا اگر الان تلاشتو نکنی به هدفت نرسی بعدا که پیر بشی پشیمون میشی که ‏میتونستی به هدفت برسی ولی تنبلی کردی . مینا بگذار بعد از 120 سال با آرامش بمیری و مرگ خوبی داشته باشی. خدایا شکر ‏که در هر لحظه خدا منو راهنمایی میکنه. خدایا شکر.‏

    ‏8٫ فایل رایگان عالم بی عمل. من در زمینه موفقیت خیلی کتاب خوندم. بعد از گوش دادن به این فایل، به خودم گفتم مینا تو که ‏این همه کتاب خوندی کدومشو انجام دادی؟خیلی از دست خودم شاکی شدم. از اون موقع تصمیم گرفتم چندتا کتاب عالی رو مرتب ‏بخونم و تمریناتشو انجام بدم و توی زندگیم به کار ببرم. و همین کارو میکنم دیگه کتاب نخریدم همین هایی که دارم کتاب های ‏عالی رو چندبار میخونم تا بتونم بهش عمل کنم. خدایا شکر

    ‏9٫ فایل رایگان برخورد با تضاد: قبلا زمانی که با مشکلی مواجه میشدم عصبی میشدم گریه میکردم حوصله نداشتم. این فایل رو ‏که گوش دادم خیلی چیزا یاد گرفتم. به خودم گفتم مینا تو دیوونه ای . اگر فلان مشکل برات به وجود اومده حکمتی داره اگر به ‏چیزی که میخواستی نرسیدی خدا میخواد چیز بهتری بهت بده. تمام حرفای استادو توی ذهنم ثبت کردم. هر وقت مشکلی حتی ‏خیلی کوچک پیش میومد سریع چند بار به خودم تلقین میکردم ببین استاد گفته توی عمل باید ثابت کنی. پس راحت و ریلکس باش ‏با آرامش کارتو دنبال کن. به خدا توکل داشته باش چیزای بهتری توی راهه. بعد از مدتی از گوش دادن به این فایل، در پایان نامم ‏دچار مشکل شدم. نه 1 باربلکه 4 بار . در هر دفعه میفهمیدم یک جای کارم ایراد داره و باید برای انجام کاری عالی و با نتیجه ‏درست دوباره شروع کنم. در هر دفعه مطالب جدیدتری یاد میگرفتم. پایان نامم 3 سال طول کشید. تمام کارمو با عشق انجام دادم. ‏چون رشتمو دوست دارم. وقتی استاد راهنمام میگفت یک مشکلی پیش اومده از اول شروع کن به جای اینکه ناراحت بشم ‏میخندیدم همه بچه ها تعجب میکردن میگفتن مینا اگر ما جای تو بودیم سکته میکردیم. ولی من میدونستم که خدا چیزای بهتری ‏برای من میخواد خدا میخواد کار من عالی باشه. بتونم مقاله های عالی بنویسم. کاری که من انجام دادم به راحتی 3 تا مقاله ‏ISI‏ ‏میتونم ازش تهیه کنم. در این 3 سال تجربه های بسیار بسیار عالی پیدا کردم. در همه زمینها ،اقتصادی ، اجتماعی ، اخلاقی ، ‏ثروت و…. عالی بود. رسالتم رو به راحتی پیدا کردم و این 3 سال بهم کمک کرد تا بتونم برنامه ی بهتری برای انجام رسالتم ‏پیاده کنم. افراد مناسب برای این کارو پیدا کنم. همین پایان نامه باعث شد در تمام مشکلات دیگر زندگیم هم محکم باشم قوی باشم. ‏مثلا: من مستاجرم هستم. چندوقت پیش صاحب خونه بهمون گفت باید از اینجا پاشین. من به جای اینکه ناراحت بشم به خدا قسم ‏اینقدر خوشحال شدم اینقدر خوشحال شدم داشتم بال درمیاوردم پرواز کنم. از خوشحالی زیاد کلی گریه کردم کلی سجده کردم و از ‏خدا تشکر کردم گفتم خدایا تو خوبی منو میخوای. میدونم میخوای خونه بهتری به من بدی. میخوای من آرامش بیشتری داشته ‏باش. میخوای محیط زندگیم عوض بشه و برم جای بهتر. رفتیم چندین خونه دیدیم با پول ما جور در نمیومد زیاد بود . کوچکترین ‏ناراحتی کوچکترین استرسی نداشتم. چون مطمئن بودم که به کسی توکل کردم که قدرت جهانه. اون از هر کسی و از هر پدیده ‏ای قویتره. مطمئن بودم خدا خوبی منو میخواد. چند روز بعد یک خونه پیدا کردیم که نیازی به افزایش رهن نداشت. با همون ‏پولی که داشتیم یک جای بسیار بهتر از خونه قبلی رو اجاره کردیم. خدایا شکر

    ‏10٫ فایل رایگان ابراهیم. بعد از گوئش دادن به این فایل موقعی که هدفی برای خودم مشخص میکنم مینویسم که چقدر حاضرم بها ‏بپردازم تا به هدفم برسم. این فایل رو 30 بار گوش دادم. توی ذهنم ثبت شده. وقتی یک هدفی مینویسم به خودم میگم مینا ببین این ‏کارارو باید انجام بدی تا به هدفت برسی. اگر بهاشو نپردازی موفق نمیشی. این جمله که (برای رسیدن به هر هدفی باید بهاشو ‏بپردازی) را مرتب با خودم تکرار میکنم. همیشه مو قع انجام هر کار میگم. این حرفهای استاد بهم انگیزه میده منو قویتر میکنه. ‏همچنین این فایل باعث شد تا تلاشمو بکنم که انسان توحیدی باشم. همیشه سر نمازم میگم خدایا بهم کمک کن ایمانمو قویتر کنم . ‏کمک کن انسان توحیدی باشم. خدایا شکر

    ‏11٫ فایل رایگان فقط خدا. با گوش دادن این فایل یاد گرفتم فقط فقط روی خدا حساب باز کنم. روی یک کاغذ ، بزرگ نوشتم : تنها ‏قدرت جهان خداست پس روی هیچ کس حساب باز نکن. / از اون موقع تلاشمو کردم و میکنم تا هیچ وقت روی کسی حساب باز ‏نکنم. هر جا که میرم هر کاری که میکنم فقط از خدا کمک میخوام. خدا هم افرادی رو سر راه من قرار میده تا بهم کمک کنن. ‏باورتون نمیشه انگار تمام دنیا دست به دست هم میدن تا مشکل منو حل کنن. بعدش همه بهم میگن چقدر خوش شانس . چقدر ‏کارت زود راه افتاد. من بهشون میگم تنها قدرت جهان در دستان خداست فقط از اون بخواه همه چی حل میشه. خدایا شکر

    ‏12٫ فایل رایگان فراوانی: بعد از گوش دادن به این فایل فهمیدم چقدر ذهنم در مورد ثروت و نعمت منفیه. همیشه وقتی فکر منفی ‏در این زمینه به ذهنم میاد سریع حرفای استادو تکرار میکنم یا فایل رو دوباره گوش میدم. الان نسبت به پارسال ذهنم خیلی مثبت ‏تر شده. خودم میفهمم وارد مدار ثروت شدم.به سمت ثروت حرکت میکنم. الان ایمان دارم که فراوانی هست. الان که همه میگن ‏آب کمه من میگم نه . اتفاقا آب زیاده. نعمت های خدا بسیار زیاده.و….خدایا شکر.‏

    ‏13٫ فایل رایگان هدف گذاری. این فایل بهم نشون داد تا بعد از تعیین هدف چطوری به خواسته هام برسم. و یاد گرفتم که هر ‏کاری که شروع میکنم تا آخرش برم. من تلاشمو میکنم بقیه اش با خدا.در این راه تجربه بسیاری کسب میکنم که به من برای ‏زندگی بهتر کمک میکنه.این تجربه ها کمک میکنه تا در کارهای بعدی و هدف های بعدی چگونه باشم. خدایا شکر

    ‏14٫فایل رایگان همین لحظه. یاد گرفتم وام نگیرم. برای شروع هر کاری از پولی که دارم شروع کنم. الان هم درحال انجام ‏مقدمات کاری هستم. با همون پول تو جیبی شروع کردم تا تجربه های لازمو کسب کنم. تا بتونم قدم های بزرگتری بردارم. خدایا ‏شکر.‏

    ‏15٫ فایل رایگان حزن در قرآن. تا قبل از گوش دادن به این فایل فکر میکردم اگر غمگین باشم خوبه. به خدا نزدیک ترم. هر ‏وقت میخندیدم اطرافیانم دعوام میکردن میگفتن بسه دختر که نباید بخنده اگر بخندی میگن دیوونه شدی. و… ولی بعد از گوش ‏دادن به این فایل فهمیدم هر چی خوشحال تر باشم زندگی دنیوی و اخروی من بهتر میشه. فهمیدم چقدر در قرآن خدا به پیامبر گفته ‏که اگر افرادی بعد از انجام رسالتت ایمان نیاوردن غمگین نشو. و خیلی موارد دیگه توی قرآن دیدم. فهمیدم چقدر حرفای منفی رو ‏توی مغز ما جا دادند. از همون زمان تلاشمو میکنم تا همیشه بخندم و آرامش داشته باشم. خدایا شکر

    ‏16٫ فایل رایگان جهان مانند آیینه. یاد گرفتم جهان چطوری عمل میکنه. بعد از گوش دادن به این فایل موقعی که میخوام کار ‏منفی انجام بدم یا حرف منفی بزنم حرفای استاد میاد توی ذهنم. به خودم من در هر لحظه جلوی آیینه هستم. مینا اگر این حرفو ‏بزنی به خودت بر میگرده. یا مینا اگر این کارو بکنی به خودت بر میگرده پس حواستو جمع کن ببین داری چیکار میکنی. یاد ‏آوری حرفای استاد باعث شده کارهای منفی و حرفای منفی من خیلی کمتر بشه. خیلی خیلی کمتر بشه. در طول روز همیشه ‏مواظب حرفام و کارام هستم. چون حرفای استاد همش توی ذهنم ثبت شده. خدایا شکر

    ‏17٫ فایل رایگان کبوتر. بعد از گوش دادن به این فایل، دیگه به کبوترا غذا نمیدم. بچه ای میاد گدایی میکنه کمک نمیکنم به خودم ‏میگم اگر کمکش کنم به گدایی عادت میکنه راه پیشرفت رو یاد نمیگیره با کمک به اون بهش بدی کردم. باید یاد بگیره چطور ‏زندگی کنه و درآمد داشته باشه و ….خدایا شکر

    ‏18٫ فایل رایگان خدا را بهتر بشناسیم باعث شد تا شناخت بهتری نسبت به خدا پیدا کنم. خدایا شکر‏

    ‏19٫ فایل رایگان خدا و ثروت. یاد گرفتم من هر چی پولدارتر بشم به خدا نزدیک تر میشم میتونم به افراد زیادی کمک کنم. با ‏پولدار شدنم به پیشرفت جهان هستی کمک میکنم. این پیشرفت جهان هستی باعث پیشرفت خودم میشه.‏

    ‏20٫ فایل رایگان خوش شانس. یاد گرفتم اگر مثبت باشم اتفاقات خوب برام میفته یا شانس دارم. اگر منفی باشم اتفات بد میفته و ‏شانس ندارم. پس شانس دست خودمه. همیشه تلاشمو میکنم مثبت باشم و قوانین جهان رو رعایت کنم تا همیشه خوش شانس ‏باشم.وبارها تجربه کردم وقتی احساس خوبی دارم همه کارهای من به خوبی انجام میشه. یا خیلی خوش شانسم. و وقتی که احساسم ‏بد هست یک جای کارم میلنگه. خدایا شکر که منو هدایت میکنی. خدایا شکر

    ‏21٫ فایل رایگان دعای کمیل. راستش قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم اصلا دعای کمیل را نخونده بودم. وقتی به این فایل ‏گوش دادم خیلی لذت بردم و از دست خودم ناراحت شدم که چرا تا حالا یک بار این دعارو نخوندم. عظمت حضرت علی رو ‏فهمیدم. ایمان قدرتمند علی (ع) رو فهمیدم. فهمیدم علی (ع) انسان کاملا توحیدی بوده. یاد گرفتم تا انسان توحیدی باشم. همیشه از ‏خدا میخوام بهم کمک کنه تا انسان توحیدی واقعی باشم. خدارو شکر نسبت به قبل ایمانم به خدا قویتر شده. خدایا شکر

    ‏22٫ فایل سپاسگزاری. یاد گرفتم در هر کاری سپاسگزار خدا باشم. همیشه تلاش میکنم برای هر کارم از خدا تشکر کنم. نسبت به ‏قبل خیلی خیلی بهتر شدم . در هر لحظه به یاد خدا هستم و از ته دل از خدا تشکر میکنم. وقتی شکرگزاری میکنم احساس خیلی ‏خیلی خوبی دارم فکر میکنم خوشبخت ترین زن روی کره زمینم. و همچنین نعمات زندگیم بیشتر میشه.‏

    ‏23٫ فایل رایگان نامه 31 حضرت علی. فهمیدم امامان ما چقدر پول داشتند. من خبر نداشتم امام حسن و امام علی اینقدر پولدار ‏بودن. ائمه رو الگو قرار دادم و گفتم مینا اگر ائمه پولدار بودن پس تو هم باید پولدار باشی. مینا میبینی که امام حسن اون همه ‏پول داشته و چه انسانی عالی و مومن بوده. تو هم پولدار شو تا بتونی به خودت و بقیه کمک کنی تا انسانی عالی و مومن باشی. ‏من فهمیدم باور من (اینکه پولدارا آدمای بدی هستن) غلطه. اینقدر این فایل رو گوش دادم که الان ایمان دارم که باید پولدار باشم تا ‏بتونم بیشتر به تقویت ایمانم کمک کنم. خدایا شکر

    ‏24٫ فایل رایگان نیاز به توجه. یاد گرفتم نظر دیگران اصلا برام مهم نباشه. نیازی به توجه دیگران ندارم. الان هر جامیرم هر ‏جور راحتم لباس میپوشم. هر کاری که احساس خوبی بهم بده انجام میدم. هر کسی برای خودش زندگی میکنه. اینقدر آرامش دارم ‏چون نیازی به توجه دیگران ندارم. خدایا شکر

    ‏25٫ فایل رایگان رمی جمرات. یاد گرفتم افکار بیهوده و اعمال بیهوده و مسخره رو از ذهن و کارهام پاک کنم. فهمیدم هر چی ‏بیشتر به شیطان توجه کنم اعمال شیطانی بیشتر به سراغم میاد . هر چی بیشتر روی فکر منفی تمرکز کنم اون فکر منفی سریعتر ‏محقق میشه و تبدیل به واقعیت میشه. پس باید تمرکزمو روی افکار و اعمال مثبت بگذارم. خدایا شکر

    ‏26٫ فایل رایگان رسالت من. یاد گرفتم بیشتر به قرآن توجه کنم و بیشتر بخونم و در زندگیم به کار ببرم. خدایا شکر‏

    ‏27٫ فایل رایگان ثروتمند ترین های هر شغل. قبل از گوش دادن به این فایل، من خیلی میترسیدم حرکت کنم. کار کنم. فکر ‏میکردم حق منو میخورن. میترسیدم چیزی بلد نباشم. میترسیدم ضایع بشم. و….وقتی به این فایل گوش دادم انگیزم زیاد شد اعتماد ‏به نفسم خیلی بالاتر رفت. خوشحال شدم که منم میتونم ثروتمند بشم. خیلی فکر کردم توانایی هامو پیدا کردم. 2 روز بعدش با ‏توجه به توانایی هام کارموشروع کردم و قدم اول رو برداشتم. و اولین درآمد زندگیمو کسب کردم. فهمیدم پول درآوردن خیلی ‏راحته. خدایا شکر

    ‏28٫فایل رایگان تفسیر شعر پروین. یاد گرفتم در تمام لحظه ها توکل واقعی به خدا داشته باشم. و از این لحاظ خیلی پیشرفت کردم ‏و همیشه آرامش دارم. خدایا شکر

    ‏29٫ فایل رایگان ترس- ایمان. یاد گرفتم از هیچ چیز نترسم. از هر چیزی که میترسم به خودم قول میدم که وارد اون ترس بشم. ‏وقتی وارد اون ترس میشم میبینم ترسم بیهوده بوده. مثلا در دانشگاه خودم از استاد میخواستم کنفرانس بدم ( از کنفرانس ‏میترسیدم). شبها اگر تنها باشم راحت میخوابم در حالی که قبلا اصلا خوابم نمیبرد. (ترس از تنهایی و تاریکی) و….‏

    ‏30٫ فایل رایگان تئوری سطل. یاد گرفتم ذهن ثروتمند داشته باشم. خدایا شکر

    ‏31٫ فایل رایگان تایتانیک. یاد گرفتم تلویزیون و ماهواره و رادیو نه ببینم نه گوش بدم. خیلی وقته که سریال ها و فیلم های ‏تلویزیون ، اخبار و… ندیدم همیشه خاموشن. وقتی نمیبینم احساسم خیلی بهتره. به ثروت نزدیک تر میشم. شادتر هستم. انگیزم ‏قویتره. مثبت تر هستم. تلاشم بیشتره و…‏

    ‏32٫ فایل رایگان زیبایی رو ببینیم. یاد گرفتن هر جا میرم به زیبایی ها توجه کنم. با این کارم احساسم بسیار عالی میشه. خدایا ‏شکر

    ‏33٫ فایل رایگان چشم زخم. فهمیدم چشم زخم وجود نداره. اینقدر این فایل رو گوش دادم که الان دیگه اعتقادی به چشم زخم ندارم. ‏و توی این مدت که اعتقادم به این موضوع قوی تر شده هیچ مشکلی برام پیش نیومده. چون به افکار دیگران قدرت نمیدم. تنها ‏قدرت جهان خداست. یک تابلو فرش داشتم که روش وان یکاد نوشته بود. خیلی وقته اونو گذاشتم کنار. خدایا شکر.‏

    یک نکته بگم: دوستان من تمام فایل های رایگان استاد رو حداقل 20 بار گوش دادم. بعضی هاش خیلی بیشتر. برای اینکه ‏باورهای درست رو جایگزین باورهای غلط کنید باید باید مرتب به این فایل ها گوش بدید و تمرینات رو انجام بدید . گوش دادن به ‏فایل ها 1 بار 2بار فایده نداره باید اینقدر گوش بدید تا وارد ضمیر ناخودآگاهتون بشه. و همچنین به گفته هاعمل کنید.‏

    ابتدا از خدای مهربونم و سپس از استاد عزیزم بسیار تشکر میکنم که راه درست را بهم نشون دادند. ‏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  9. -
    ابوالفضل محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    بنام رب و فرمانروای هستی

    سلام خدمت همه دوستان عزیزم

    سپاسگزارم از استاد نازنینم

    توحید همه چیز است، توحید یعنی فقط یکی هست و هیچ نیست جز او….

    توحید یعنی آرامش

    توحید یعنی نگران نبودن

    توحید یعنی فقط دل بستن به یک نفر

    چندین سال هست دنبال مباحث موفقیت هستم و امسال تصمیم گرفتم دوره احساس لیاقت رو از سایت خریداری کنم و بعدش هم هدایت شدم به دوره مقدس 12قدم….

    نتایج کم کم که روی خودم به همون نسبتی که کار میکردم بزرگ تر میشد، و امسال واقعا چیزهایی رو تجربه کردم که اصلا حداقل فعلا بهش فکر هم نکرده بودم و خداوند اینها رو برام مهیا کرد چون ظرفم بزرگ شد، فکر میکنم ظرف من با دوره احساس لیاقت بزرگ و پرعمق شده و البته هنوز این دوره به اتمام نرسیده برام.

    آدمی بودم که از ده سال پیش تا الان از درآمد صفر مطلق خودم رو به درآمد حدود صد میلیون رسوندم به لطف الله مهربان و آموزه های استاد.

    و با این دوره هایی که گفتم از پارسال آخر سال که درآمدم 30میلیون بود در عرض 3ماه به صد میلیون رسیدم. خدایا شکرت.

    همه دیگر جنبه های زندگیم هم عالیه و خیلی آرامش دارم و از زندگی لذت میبرم.

    خیلی دوستون دارم.

    در پناه خدا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  10. -
    مهدی استارک گفته:
    مدت عضویت: 3541 روز

    با سلام

    از مطالبی که دوستان گفتن خیلی خلاصه بهتون میگم (چیز هایی که متوجه شدم )

    1-تغییر باور (باید بفهمیم چه باوری از خودمون – خدامون زندگی و بقیه افراد جامعه داریم)

    2-متعهد شدن (یه کاری رو شروع میکنیم با جدیت به سمتش بریم نه با اگر و اما )

    3-ایمان (باید ایمان داشته باشیم به خودمون که بابا من هم میتونم)

    4-سخت کار کردن موجب ثرونمند شدن نمیشه باید مسیر رو بدونیم داریم کجا میریم

    5- تغییر باورهای پوسیده بدرد نخور قدیمی (خرجش گوشی رو بگیرید جلوتون با صدای خودتون تاکید میکنم با صدای خودتون از کلماتی که عکس باوراوی (بدتون) باشه استفاده کنید هر چیز مثبتی میتونه باشه )

    6-روزی 20 دقیقه مطالعه صبح که از خواب بلند میشی بخون (کتاب هایی که حالتو بهتر و بهتر میکنه)

    7-(خنده) بابا بخند تا دنیا به روت بخنده واقعا دارم بهتون میگم بچه ها وقتی میخندم کلی اتفاقات عالی برام میفته من از اون خوش خنده هام که یه خورده میخندن از شدت خنده انگار داره گریه میکنه

    8- اخرین مورد توکل به خدایی که گفت من از رگ گردن به تو نزدیک ترم واقعا چه خدای باحالی داریم

    یا حق

    اخ اخ ورزشو نگفتم دوستان 20 دقیقه ورزش هر موقع که احساس میکنی راحتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: