«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لاتیسا فروزنده گفته:
    مدت عضویت: 3467 روز

    استاد عزیز ودوستان گل سایت عباس منش سلام

    ????متنی که مینویسم کمی طولانیه امیوارم با حوصله اون رو مطالعه فرمایید که آموزه هاییکه از استادبدست آوردم بسیارگران بهاست.????

    ????????????????????پروردگارا،کمکمان کن تا راه برما آشکار شود ،کمکمان کن تا باور کنیم که جانشین قدرتمند تو در زمین هستیم.????????????????????????

    دوستان عزیزم

    من دوران مجردی خوبی داشتم .هم از لحاظ مالی وهم سلامتی ،شادی،عشق وخانواده خوب تا اینکه ازدواج کردم ،ازدواجی بسیار موفق وعالی،همسرم تمام معیارهای من رو بعنوان یک مرد ایده آل در زندگیم داشت .اوایل زندگی مشترک با افراد و دوستان خوبی معاشرت داشتیم وبه دلیل اینکه هردو از خانواده هایمان دور بودیم ودر شهر دیگری زندگی میکردیم تمام نیازهای عاطفی همدیگر راکه شاید بعضی از آنها از طریق خانوادهایمان براورده میشد رو خودمون تامین می کردیم .

    زندگیمان ایده آل وسرشار از عشق ومحبت بود واز نظر مالی هم تقریبا خوب بودیم اما داستان از جایی شروع شد که کم کم جایگاه خدای مهربان در زندگیمان کمرنگ شد واین کمرنگ شدن منبع اصلی،باعث اتفاقاتی شد که برایتان ذکر میکنم .

    اول از همه سر وکله دوستانی در زندگیمان پیدا شد که با اینکه ادعای خداپرستی میکردند ولی در واقع خود پرست بودند واین خودپرستی را در باور ما هم جا دادند .بعد از آن به علت روابط حسنه ای که بین من وهمسرم بود سعی در از هم پاشیدن زندگیمان کردند که تا حد بسیار زیادی موفق بودند اما از آنجایی کهکه گاهی انسان سرگشته وحیران از عمق جان خدای خود را میخواند در عین اینکه روابطمان به تیرگی کشیده شده ودر حال از هم پاشیدن بود خدای مهربان به لطف وبرکت آقا امام رضا علیه السلام زندگی ما را از شر افراد ناپاک نجات داد.

    اما دوستان عزیزم

    باورها واعتقادات نادرستی که درطول این چند سال در ذهن هر یک از ما شکل گرفته بود باز هم اجازه اینکه زندگی خوبی داشته باشیم رابه ما نمیداد ودر حالی که ما در حال دست وپنجه نرم کردن با باور های نادرست بودیم از دست دادن ناگهانی عزیزانمان روح وروان مان را پریشان تر ساخت بطوری که از خدای مهربانمان غافل تر شدیم وهمه تصور وباورمان این شد که چرا من ؟مگر من چه کرده ام که گرفتار این مشکلات شدم ؟ چرا خدا این همه بلا ومصیبت را بر من نازل کرده ومن در این دنیا از همه بدبخت تر ومصیبت زده ترم .!!!!!

    در ضمن در این مدت همسرم شغلش را از دست داد وچندین وچند بار شغل عوض کرد ،وضع مالیمان هر روز بدتر وبدتر شد وهمسرم بیمار شد وشش ماه در خانه ماند وحتی از اتاق بیرون نمیرفت وما به شهرمان برگشتیم ومن هم از شدت ضعف ایمان دچار افسردگی شدم وهردو به مدت چند سال داروهای اعصاب می خوردیم .

    ????????????????????????

    چون تمام تمرکزمان را روی چیز هایی گذاشته بودیم که نمی خواستیم و طبق قانون ناخواسته ها ی بیشتری را در زندگی مان فعال میکردیم .

    ????????????????????????

    ????????????????????????

    (((هر کس به اصلاح خود نپردازد ، بیماریش سخت تر میشود ودر درمانش به رنج می افتد وطبیبی نخواهد یافت ))). امام علی علیه السلام

    ????????????????????????

    دوستان صمیمی وخوبم

    شبی در اوج مشکلاتی که برای خودم وهمسرم وفرزندم بود با امیدواری از نجات یافتن از این وضع واقعا به خدای مهربانم متوسل شدم وبه خاطر نعمت هایی که فکر میکردم فقط در جوانی به من داده شده تشکر وقدر دانی کردم واز او خواستم آن روزهای خوب را به ما باز گرداند .

    واین انقلابی بود در زندگی من وتولدی دوباره

    دوستان خوب واساتد عزیز تر از جانم

    من حدود هشت نه ماهه که با سایت گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و وضع مالیمان آنقدر خوب نبوده که بتوانم حتی فایلهای صوتی رایگان را هم دانلود کرده وگوش کنم اما بغیر از چند فایلی که توانسته ام دانلود کنم من فقط نوشته های اابتدای هر دانلودی می خوانم .

    من در این نوشته ها خدای مهربان را یافته ام خدایی که هر روز وهر لحظه در کنار من است ومن او را گم کرده بودم .

    دوستان عزیزم

    همه ی آنچه بعنوان مشکل در زندگی ام بیان کردم در واقع لطف خداوند به من وخانواده ام بوده تا بتوانیم او را بیابیم ومتوجه شویم علت آن همه روز های ناگوار خودمان وافکار وتصورات نادرستمان بوده .

    من به لطف استاد عزیزم خدای خود را یافتم.خدایی کهایمان به او،یک ایمان راستین است ونیرویی در انسان بوجود می آورد که همه ترسها راکنار میزند ومی گوید قرار نیست کارها را به تنهایی انجام دهی !!!همه را به عهده من بگذار…و نیروی اراده ات را بر مداومت بر ایت بکار بگیر تا هرگز لحظه ای وحتی چشم بر هم زدنی، نیرویی کارآمد تر وتواناتر از من ندانی !وانگیزه ای به من بخشیده شده تا بیاد داشته باشم که ایمان ،اطمینان ویقین به او که منبع اصلی آفرینش است ،مهمترین رمز موفقیت وخوشبختی وسعادت است

    ????????????????من چشم به دستان سخاوتمند وهدایتگر خدایم میدوزم وهرلحظه وهر لحظه او را سپاس میگویم .????????????????

    آقایان وخانم های صمیمی عباس منش

    آن همه باورهای نادرست به لطف چند فایل صوتی ونوشته های سایت عباس منش در حال تغییر اساسی است وجهادی اکبر را در من بوجود آورده ومن هر روز با ایمان، تواناتر وقوی تر می شوم هر روز ایمان وانگیزه ام برای داشتن بهترین ها به دلیل اینکه ما اشرف مخلوقات هستیم بیشتر میشود وزندگی ام در حال تغییر اساسی به سمت خوبی ها است .

    ????????تغییر باور ها باعث تغییر مدارهایمان می شود و باورهای صحیح ما رادر مدار درست قرار می دهد.????????????

    دوستان مه مدارم

    خداوند متعال به شکر گزاران وصبر پیشگان وعده ی روز های عالی ونیک داده است همان طور که به پیامبر بزرگوارش حضرت ایوب به خاطر شکر وسپاس گزاری اش همه نعمتها وحتی بیشتر از آن را دوباره باز گرداند .

    ناملایمات ومشکلات تمام تلاشش را کرد افکار وتفکرات منفی را در ذهن وروان ایوب وارد کند ،اما او با ایمان به منبع لایزال الهی در هر حالی شکر گزار بود وبر مصیبت ها صبر کرد تا موقع ظفر وپیروزی فرا رسید .

    من با نوشته های اولیه فایل های استاد عزیزم یاد گرفتم بر ناملایمات صبز کنم وهر لحظه خودم رامتصل به منبع اصلی کنم تا هم او راهنمای من در زندگی ام باشد وشادی ایمان را در خود حس میکنم .ایمانی که ذهن وروحم را مانند حلالی قوی رسوب زدایی میکند بدون اینکه هیچ اثری از آن رسوبات باقی بماند .

    من یاد گرفتم لازمه خوشبختی جذب کردن چیز های تازه نیست بلکه حذف کردن افکار وباور های کهنه است .

    ????????????????

    وقتی به دید گاهی عمیق وخالص از موفقیت دست می یابید فقط وفقط تمرکزتان را بر چیز هایی بگذارید که دوستشان دارید .

    ????????????????

    اگر همین یک مهرت را در خودتان ایجاد نمایید انگاه اتفاقات وشرایط همواره همه چیز را به نفع شما رقم خواهد زد .(((استاد عزیز عباس منش ))))

    ????????????????????????????????????????????????دست از طلب ندارم تا کام دل برآید ????????????????????????????????????????????????

    ????????????????????????????????????????????????????????????????یا جان رسد به جانان یا جان ز تن بر آید????????????????????????????????????????????????????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
  2. -
    انرژی مثبت گفته:
    مدت عضویت: 3327 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرانقدر

    من در خانواده ضعیف از لحاظ اقتصادی به دنیا اومدم و همیشه که با دوستانم میرفتم بازی اونا همه وسایل های بازی داشتن ولی من نداشتم حتی ساده ترین وسیله بازی دوران کودکی من که گاری بود و دوستانم داشتن ولی من نداشتم و بعد هم دوستانم دوچرخه داشتن ولی باز من نداشتم و فقط باهاشون میرفتم بازی ولی همیشه دوست داشتم من هم یکی از اونا داشنه باشم و پدرم نمیتونست برام تهیه کنه و منم چون میدونستم پدرم توانایی مالیشو نداره هیچ وقت ازش نخواستم که برام بگیره

    ومن تا مقطع پنجم ابتدایی تو روستامون خوندم و بعد برای ادامه تحصیل مجبور بودم که به خوابگاه های شبانه روزی روستای مجاورمون برم.

    وقتی ی ماه از دوران درس تو خوابگاه برام میگذشت و دوری از خانوادهام برام خیلی سخت بود و من احساس میکردم از لحاظ درسی خیلی ضعیف هستم از بچه و ی روز رفتم داخل خوابگاه زنگ کلاس بود و بچه ها سر کلاس بودن ومن تنها داخل خوابگاه بودم و نشستم گریه کردم و با خودم گفتم چرا من درسم ضعیف تر از بچه هاست وبه خودم و خدایی خودم قول دادم که نفر اول کلاس بشم وسه سال راهنمایی که تو اون خوابگاه بودم نفر اول بودم

    تا اینکه دوران دبیرستان رفتم به شهرستان و اونجا هم تو خوابگاه شبانه روزی بودم و هر چه بیشتر میرفتم جلوتر ارزوهای بزرگتر داشتم ومن همیشه تو رویاهام ماشین بنزc240 و خانه شیک و جلل داشتم و همیشه با رویاهام زندگی میکردم و تو رویاهام سوار ماشین مورد علاقه میشدم و تو خونه رویاهام زندگی میکردم تا اینکه کنکور دادم و از همان ابتدای دانشگاهم بورسیه و استخدام شدم که پس از پایان دانشگاهم برای همون سازمان که بورسیه شده بودم کار کنم و الان تقریبا ی سال است درسم تموم شد و سر کار میروم و کار میکنم و مسولیت پدر و مادرم هم برعهد من است(پدرم سرطان خون دارد)

    الان ی حقوق کارمندی دارم.وقتی درسم تموم شد چون مسولیت پدر و مادرم بر عهد من است و من احساس ضعف مالی خیلی شدید کردم و اون آرزوها و خونه و ماشین رویاهام میدونستم با حقوق کارمندی به واقعیت نمی پیوندد.تا اینکه ی مدتی خیلی با خودم کلنجار میرفتم و همش تو فکر بودم که خدایا چکار بکنم و نکنم و خودت ی راهی سر راهم بزار و حدود چند ماهی همینطوری ذهنم درگیر بود و همش از این و اون میپرسیدم که شماها چکار میکنید برای پول در اوردن و خلاصه خیلی تو فکرش بودم و ی طوری دغدغه هر روز من بود..و من هم هیچ سرمایه نداشتم(با حقوق دوران داشجویم ی خونه برای پدر و مادرم تو مشهد خرید بودم..خونه ای کوچیک و تو ی منطقه پایین شهر مشهد)

    تا اینکه ی روز با پسرخالم نشستم و گفتم دیگ نمیدونم چکار کنم و دوست هم دارم پیشرفت کنم از لحاظ مالی و تا اینکه به من ی بیزنسی رو معرفی کرد که همیشه دنبالش میگشتم یعنی با روحیات من سازگار بود و از اونجا بود که استاد عباس منش عزیز رو هم به من معرفی کرد و من رفتم تو سایتش و همه فایل های صوتی رایگانش دانلود کردم و از اون موقع که بیزنس و سایت استاد عباس منش بهم معرفی کرد الان دو ماهی میگذره و من کلاس اموزش اون بیزنس رفتم و الان تموم کردم دوره اموزشی کلاس و تازه شروع کردم به فعالیت و در این مدت اکثر فایل های صوتی رایگان استاد عباس منش رو گوش دادم و میدم(شب ها قبل خواب و روزها صبح هنگام رفتن به اداره تو مسیر راه گوش میدم)

    و حالا تاثیراتی که روی من گذاشته باعث شد به ی دید دیگه به جهان هستی نگاه کنم و مشکلات زندگیمو و دوست داشته باشم و بدونم که اونا پله های پیشرفت من هستن و هیچ وقت گلایه و شکلایت نکنم و من تمام هدفم هایم را روی کاغذ نوشتم مخصوصا اون ماشین و خونه رویاهام…..و همیشه با افراد موفق تو بیزنسم در ارتباط و هر همایش مرتبط با بیزنسم باشه همیشه شرکت میکنم و کتاب های هم که مرتبط با تجربه بزرگان دنیا در ارتباط با بیزنسم هست و هم میخونم و از تجربیات اونا کلی استفاده میکنم

    ودر نهایت میخوام اینو بگم که من همیشه خودم رو یکی از موفق ترین افراد بیزنسم میدونم و میدونم که ی روز من باید برم برای دیگران مرتبط با بیزنسم همایش برگزار کنم و هر روز دارم حس میکنم و تو ذهن خودم سمینار برگزار میکنم…و میخوام اون سختی ها و کمبودهای که خودم تو دوران کودکی کشیدم هیچ وقت بچه ام نبینه و هر چی خواست براش مهیا کنم

    با ارزوی موفقیت برای تمامی دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
  3. -
    RahaRahimi گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    سلام بلاخره در مدار الگوی موفق خانواده عباسمنش قرار گرفتم تا من هم راجب زندگی نامه ام صحبت کنم

    زندگی نامه نه معجره نامه

    معجره نامه ن هدایت نامه خداوند رحمان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    با نام تو شروع میکنم ای که برای من بهترین دوست بهترین یاور بهترین پدر و بهترین مادر هستی

    (عشق منی که در مدار کامنت خوندن من هستی میخوام بهت بگم منم یه روز مثل شما بوددم پس تا ته کامنتم بخون و نزار حوصلت سر بره چون این کامنت من خیلی خیلی با ارزش هست )

    من سجاد رحیمی ۲۳ ساله متولدبهترین ماهی که خداوند بهترین بندگانشو در این ماه افریده است و آن ماهی نیس جز اردیبهشت به افتخار اردیبهشتی ها

    بزار برات از ریشه های زندگی صحبت کنم

    من وقتی ۱۳ ساله بودم پیش برادر بزرگترم در نجاری وپرس کار میکردم کار که ن

    بردگی (باور های اون موقع من بود که من هدایت شدم به نجاری )۶سال پیش ایشون کار کردم

    روزی ۱۷ ساعت یا شایدم روزی ۲۰ ساعت کار من بود بدون استراحت و نان استاپ کار میکردم

    درهای چوبی سنگین بزرگ بلند میکردم شاید روزی به ۲۰۰ تا در میرسد و من زیر آن پاره میشدم از فشار این سنگینی

    اما به خودم میگفتم داداشته دیگه کار کن براش منم هی دلم میسوخت وبیشتر کار میکردم

    من اون موقع سلطان عزت نفس بودما اینقدر خودمو بی لایق میدونستم که حتی از داداشم دستمزد نمیگرفتم و هرکسی به هم انعام میداد من سریع میدادم به داداشم در این حد باورام داغون بود (که تو به دنیا امدی تا داداشتو به خواستش برسونی و من به این باور افتخار میکردم چون از بچگی بهم گفته بودن خدا کسیو دوست داره که سخت کار کنه فقیر باشه و همش به فکر دیگران باشه )

    بگذریم از اون موقع به لطف خداوند که من در یه روزی که واقعا شرایط کاری ام سخت شده بود در پناه خدا سجده زدم و گفتم دستم را بگیر خدای من و خداوند پاسخ میدهد دست من را گرفت و با تضاد هایی که سر راه من گذاشت من از مسیر برادرم دور شدم و امدم دنبال کار خودم

    من خیلی انسان باهوش بودم و از بچگی عاشق کامیپویتر بودم جوری عاشقش بودم که میتونسم یه هفته پشتش بشینم و هیچی نگم

    اما باز به خاطر یه سری باور های خانواده و ضعیف بودن خودم من نتوسم راه علاقمو برم و ناچار وارد دانشگاه شدم

    وقتی وارد دانشگاه شدم هر روز برایم تنفر و تضاد بود من هی با خودم میگفتم من با این ادم ها خیلی فرق دارم من درسو دوست ندارم و عاشق کامپوتر هستم و دوست دارم برم دنبال کامپیوتر

    اینقدر این جمله رو با خودم تکرار کردم که باور کردم و هدایت خداوند من با یه استارت آپ آشنا شدم و در انجا شروع به فعالیت کردم

    و کم کم به مسیر علاقم برگشتم و این علاقه باعث شدم من در ترم ۶ که اگه دو ترم دیگه میخوندم لیسانس میگرفتم رها کنم و با افتخار دانشجوی انصرافی بشم

    بماند که خانواده چه حرف هایی به من زدن بماند که پدر منو احمق و نادان و کودن خطاب میکردن

    اما من باورمو ساخته بودم و عاشق بودم گوش به حرف هیچکس ندادم و ادامه دادم

    در این استارت آپ (هوشند سازی بود که از راه های بسیار دور تو میتونسی کنترل روشنایی منزل انجام بدی )من هر روز یه فایلی از استاد به دستم رسیده بود که بعدا فهمیدن در مصاحبه استاد با دوستان بوده تو این فایل استاد خیلی خدایی صحبت میکنن و راجب ایمان صحبت میکنن که جمله ای که ورد من شده کار من بندگی کردنه کار اون خدا خدایی کردنه تو بندگیتو بکن اون خدا میدونه که کی بده

    اینقد این فایل گوش دادم که بسیار ادم شجاع ونترسی شدم و به همکارانم پیشنهاد دادم بریم تهران (من با افتخار اراکی ام)

    اما همکارانم به خاطر نداشتن ایمان و ترسو بودنشون حاضر به ترک اراک نبودن و دوست داشتن در منطقه امنشون بمونن

    اما من به خودم میگفتم سجاد تو عقاب هستی نزار این افراد با زنجیر تورو ببندن و نزارن پرواز کنی

    خلاصه خودم امدم تهران و خودم با هدایت خداوند و ایده های خداوند بازاریابی کردم و تونسم چندتا مشتری پیدا کنم با کلی ذوق برگشتم اراک به همکارانم گفتم اما اونها باز ترسیدن و گفتن ما نیمیام ( این افراد بسیار مذهبی و بچه هیئتی و بیسیجی بودناااااااا نماز جماعت میخوندن و یه روز به خاطر اینکه من در نماز جماعتشون شرکت نکرده بودم تصمیم داشتن من برکنار کن در این حد)

    من تصمیم به ترک انها گرفتم و قلبم گواه بر این تصمیم بود کار کردن با این افراد ترسو تهش شکست هست اما عقلم میگف تو به خاطر اون ها دانشگاه رها کردی بابات بفهمه کلتو میکنه برگرد پیششون ۲سال داری اینجا کار میکنی میددونی دیگران چی میگن

    اما من دلم میگفت تو عقاب هستی و نزار به زنجیر بکشنت پرواز کن و شکوه و جلالتو نشون بده

    به محض انصراف از اونجا توسط برادر دوقلو عزیزم و خشلم (کلی شیر های بچگی من خورده چون احساس لیاقت داشته و از من کلی گنده تره وزن من ۶۰ عه و وزن اون ۱۱۰ البته من از لحاظ هوش بسیار بسیار از او باهوش تر هستم و نخبه کامپیوترم)به کار نتورک دعوت شدم این دعوت شاید موفقیت مالی نداشت اما درون

    من احساس قدرت و عظمت و اعتماد به نفس به خاطر حرف های که اونجا میزدن زنده کرد و من بسیار شخصیتم بزرگ شد و رشد کردم

    (خیلی ناراضی بودم از این که دارم نتورک کار میکنم ) اما اگر نتورک نبود آنفرد هدایتی خداوند نبود و اگر اون فرد نبود من هیچ وقت با شغل بازار های مالی یا همون ترید آشنا نمیشدم

    و پی نمیبردم که پسرررررررررررررررررر این شغللللللللللللللللل عشقققققققققققققققققق منه

    دقیقا همون کار مورد علاقه من ن کسی کنارته نه نیاز به تیم داری ن نیاز به وقت داری نه مشتری هست خودتیو خدات

    ازادی مکانی و وقتی این شغل منو وابسته خودش کرد

    و من شروع به کار کردن کردم

    دوست عزیز خسته نباشی که تا اینجا خوندی عاشتقم اما اصل داستان از این جا به بعده پس یه کم استراحت کن من دارم با ریز مطالب مینوسم که باور سازی بهتری برات ایجاد کنم اخه این قسمت خیلی با ارزشه

    خسته نباشی بازم

    در شروع کار کردن من و برادر دوقلو(عباس) که خیلی زیاد دوسش دارم و به نوعی عاشقشم

    از شرکت امادیم بیرون و باهم وارد این کار شدیم

    یکی از دوستام من اقا مهیار به من زنگ زد گفت بیا باهم دوره یه استاد بورسی بخرم و من هم بهش قول دادم گفتم باشه

    عباس جان عزیزم چون باور های مالی بهتری نسبت به من داشت پول های بیشری به سمتش هدایت میشد (حتی پول های منو میگرفت و به من وعده ای سرخرمن میداد و همیشه گولم میزد )رفتم بهش موضوع گفتم و اونم قبول کرد و به مهیار جان گفتیم اقا ما هستیم نمیدونم دقیقا چی شد اما یه دفعه اون پول که قرار بود با مهیار دوره بخریم از دستمون رفت

    و مهیار هی به من پیام میداد که خیلی نامردی مگه قول نداده بود دیگه اسم منو نیار و منو بلاک کرد

    و من و برادر عزیزم بعد یه مدتی دوره یکی از اساتید خردیم و شروع کردیم به کار کردن

    گذشت گذشت ما هی کار میکردم نتیجه نمیگرفتیم چرا چون اموزشم اصولی نبود و اون اقا صرفا مباحث توضیح میداد و هیچ درکی توش نبود

    اقا ما ناامید شده بودیم دیگه دیگه گفتیم تو این کار نمیتونیم موفق شیم

    همون موقع مهیار به صورت معجزه وارانه با عباس تماس میگیره میگه بیا بینمت عباسم میره میبنتش

    اقا این فرد در پایان قرارشون نام یه استاد میگه که باعث شده مهیار کلی نتایج بگیره

    یه لحظه فکر کن اون با ما قهر بود بد میاد نام این استاد که گمنام هست رو به ما میگه (ازه عشق من خداوند پاسخ میدهد)

    و ماهم دیوانه وار رفتیم دوره های این استاد خریدیم و شروع کردیم به کار کردن

    دوست عزیز خسته نباشی تا اینجا مسیر اومدی اما باز یه استراحت کن چون از اینجا به بعد خیلی مهمه و خیلی باارزشه

    اقا ما ۳ ماه کار کردیم و اون نتایجه که میخواستم نتونسیم به دست بیارم

    و همون موقع بود نمیدونم چه جوری اما

    عباس به من زنگ زد

    که رفتم قدم اول عباس منش خردیم

    من پیش خودم گفتم چه قد خری تو اون ۱۵۰۰ نگه میداشتی حداقل به کارمون میامد اخه این دوره چیه خریدی نادان

    (اون نادان نبود من نادان بودم من جاهل بودم)

    اقا این دوره باعث شد که من دیوانه وار هر روز تو سایت عباسمنش بچرخم

    و ازون جایی که من میدونستم برای تمام فایل های استاد باید اینترینت نامحدود داشته باشم

    دنبال یه شرکتی گشتم که نیاز های منو براورده کنه

    اقا خدا به من الهام کرد برو بزن جشنواره اینترنت نامحدود تابستان و من هم رفتم سرچ کردم و یه شرکت غریبه اومد بالا

    شرکت رای نت من هم عضوش شدم

    ببییییییییییییییییییییین اقاااااا باورت میشه بعد از این که من عضو این شرکت شدم دیگه به اراکی ها ارائه خدمت نداد

    وقتی زنگ زدم پشتیبانش گف چه جوری اخه کی شمارو قبول کرده تنها مشترکمون از شهرستان ها هستین

    حالا بزار اینو بگم من ۵۰۰گیگ در ماه با سرعت ۲۴ مگ دارم با قیمت ۵۰تومن به هرکی میگیم شاخ در میاره میگه بیا برای ماهم بگیر اما اون ها نمیدونن که خدا دست منو بدجوری گرفته و داره منو میکشه بالا

    اقا من شروع کردم به دانلود کردن با کیفیت بالا و هر روز فایل میدیدم

    تا قدم ۲ عملا باور های محدود کننده من داشتن تخریب میشدن و باور های قوی ساخته میشدن

    و شروع زندگی من قدم سوم بود

    وای من بحث هدایت باز میشه و من در فایل سفر نامه میدیدم که چه جوری خدااا به استاد داره هدایتی کمک میکنی دیگه بیشتر به هدایت اعتقاد اوردم و تصمیم گرفتم که

    خودم با الهاماتم شروع کنم به ترید کردن(جریان هدایت همیشه هست مهم اینه که تو میشنوی یا نمیشنوی)

    اره به هرکی میگفتم بهم میخندید چی با خدات داری ترید میزنی مگه خداهم میدونه دیووونه شدی

    ومن شب ها میامدم به خدا میگفتم خدایم من میدونم که تو صاحب هر دانشی هسی پس هدایتم کن

    همون شب رفتم قران باز کردم

    سوره یوسف امد

    همون صفحه همون ایه که خدا میگه و خداوند از هر صاحب دانش و خردی بالاتر هست و ما تعبیر خواب را به یوسف الهام کردیم

    اشک ریختم اشک ریختم خدای من خدای من خدای من چه جوری داری منو هدایت میکنی اخه داری باهام صحبت میکنی

    و من شروع کردم به گوش دادن به الهاماتم و عباس جان مصرر به گوش دادن به فایل های اون استاد

    من هی الهام میگرفتم و ترید میزدم

    یه اصطلاح توی ترید هست به نام کال شدن یعنی کل سرمایتو از دست میدی

    و من هی کال میشدم (توی حساب دمو یعنی حساب ازلکی با پول ازلکی )

    و من هی به خدا میگفتم من نیاز به هدایتت دارم منو هدایت کن

    و من نتبجه میگرفتم باز هی کال میشدم و دلسردمیشدم

    و من نتیجه میگرفتم باز هی کال میشدم

    و من نتیجه میگرفتم باز هی کال میشدم

    و من نتیجه میگرفتم باز هی کال میشدم و دلسرد میشدم

    اما ادامه دادم

    و هر موقع عباس منو میدید به من میگفت سجاد کالی

    اما من تو دلم میگفتم به وقتش به وقتش صبر کن

    چه قد شیطان دلسردم میکرد و من ناامید میشدم اما خدای درونم میگفت ادامه بده

    تو بنده محسن و برگزیده من هستی ادامه بده

    و من ادامه دادم با الهاماتم

    یه روزی رفتم توی انجمن اون استاد که ببینم بچه های که از دوره ایشان استفاده میکنن چه نتیجه گرفتن

    همشون سوال میپرسدن هیچی بلد نبودن و میگفتن استاد استاد استاد کمکون کن

    و من تو دلم میگفتم اخه احمقا وقتی خدا هست

    از استاد داری کمک میگیری ندای درونم گفت به خاطر اینه که تو بنده ی برگزیده من هستی اونا حتی منو باور ندارن و در شرک مطلق دارن زندگی مکنن

    بزار راجب نتایج صحبت کنم

    به قدرتی رسیدم که هر زمانی دلم بخواد وارد پوزیشن (اصطلاح کاری یعنی یه جنسیو میخرم ) میشم

    چنان سودی میکنم که دیگران دهنشون کف میکنه

    بقیه به من میگن اخه تو چه طور میدونسی اینجا قرار این حرکت اتفاق بیفته

    و من هم میگم من کاری نکردم خدا به من الهام کرد (جمله برات آشنا هست اره جمله استاده برا منم اتفاق افتاده )

    اون دانشی به من داد که من به اینجا رسیدم

    من از گرگ وال استریت (بهترین ترید های جهان ) خیلی خیلی خیلی بهتر هستم من خیلیییییییییی ازشون بالاترم

    خدای من اشک های من نمیزارن من بنویسم نمیزارن

    دوست عزیز من که در مدار خوندن کامت من شدی

    بدون که خدا به اندازه فهم تو کوچک میشه پس ازش خیلی بخواه خیلییییییییییییییییییییی خیلییییییییییییی

    اون جواب تمام سوال هارو میدونه

    اون بهتری و راحتترین راهو رو بلده من بهش رسیدم تو هم میرسی فقط من باورش کردم باورش کردم که هست و واقعا هست

    هر لحظه داره هدایتت میکنه و راهنماییت میکنه

    فقط یادت نره قانون تکامل وجود داره

    تکاملتو طیی کن

    و موفقیت حق توست

    ثروتمند شدن حق توس حق توستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

    وقتی که تکاملتو طی کردی

    عاشقتم استاد و استادت(استعاره از مریم شایسته )

    درپناه الله ثروتمند وسعادمتند باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1903 روز

      سلام دوست عزیزم

      ان شالله که عالی باشی

      میخواستم رو تمرینهای جلسه یک عزت نفس کار کنم که فایل الگوهای موفق چشمک زد بهم و گفتم حتما کامنتی اضافه شده که باید بخونم …

      و اون کامنت شما بود ..

      به به

      لذت بردم

      خیلی خیلی تحسینت میکنم

      ی باور خیلی باحالی از تو نوشته ت پیدا کردم

      من میتونم شغلی داشته باشم که نه کسی کنارم باشه نه نیاز به تیم داشته باشم

      نه نیاز به وقت داشته باشم

      نه نیاز به مشتری

      فقط خودم باشم و خدام..

      این معرکه س

      من مدتیه دارم به این که چ نوع کاری مورد علاقه من هست فکر میکردم و هدایت شدم به توضیحاتت

      واقعا عالی بود

      ممنونم

      ان شالله که هر روز موفق تر ثروتمند تر پرانرژی تر شادتر باشی

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        RahaRahimi گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام دوست عزیزم عاشقتونم

        خیلی خیلی خوشحالم که وقت با ارزشتون صرف کامنت خوندن من کردن

        امیدوارم و میدونم به زودی در های رحمت بی کران و نعمت های بی کران خداوند به روی شما باز میشود

        از جایی که فکرشو نمیکنین

        امیدوارم که نگاهتون هر روز به زندگی رنگ خداییتر بگیره

        بیشتر خدا رو لمس کنین

        بیشتر خدارو بشنوین

        بیشتر خدارو درک کنین

        و بیشتر خدا رو احساس کنین

        در پناه رب ودود همیشه شاداب و ثروتمند باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2227 روز

      سلام آقای سجاد عزیز برادر دوقلوی عباس آقای رحیمی

      ممنون که زندگی نامه و هدایت نامه تون رو اینجا کامنت گذاشتید‌‌

      و از اینکه از دوران سیزده سالگی کنار برادر بزرگترتون در کار چوب بری روزی بیست ساعت بدون دستمزد و بدون انعام کار کردید نوشتید.🙄🤔

      این باور رو داشتید👈🏻👈🏻

      خدا کسیو دوست داره که سخت کار کنه فقیر باشه و همش به فکر دیگران باشه ) همون باورهای مخربی که توی مغز همه مون فرو کرده بودند و احساس می کردیم خیلی کار خوبی میکنیم که خودمون رو فدای همه می کنیم.. ..خدا رو شکر که به این سایت ارزشمند هدایت شدیم..🙏🙏🙏.

      اینکه گفتید..

      راجب ایمان صحبت میکنن که جمله ای که ورد من شده کار من بندگی کردنه کار اون خدا خدایی کردنه تو بندگیتو بکن اون خدا میدونه که کی بده واقعا عاشق این گفته ی استادم و اشکم در میاد واقعا باید ورد زبونمون باشه این جمله ی طلایی استاد رو..

      وخدارو شکر که با ایمان و توکل بخداوند و مداومت کردن روی باورهاتون تونستید موفق بشید ‌..

      و گفتید ‌‌..

      به قدرتی رسیدم که هر زمانی دلم بخواد وارد پوزیشن (اصطلاح کاری یعنی یه جنسیو میخرم ) میشم

      چنان سودی میکنم که دیگران دهنشون کف میکنه

      اگه میشه بگید چه باوری ساختید که چنین سودی رو در معامله تون ساختین..

      چقدر خوبه چنین باوری رو ساختید ولی من هر چیزی رو می خوام بفروشم نمیدونم چرا بقیمت بالایی نمی تونم بفروشم .. با اینکه من همیشه بخودم میگم بهترین و سخاوتمندترین مشتری برای خرید بسمت من میاد.. ولی خب باید روی باور فراوانی بیشتر کار کنم و یا شاید هم روی باور ثروت ؟؟

      در هر صورت آقا سجاد بهتون تبریک می گم و تحسین تون میکنم که در این سن و سال جوانی باورهای فوق العاده خوب برای موفقیت ساختین و از نتایج تون هم معلومه که پیشرفت و به مدار بالا رفتن رو برای خودتون ساختین . براتون بهترینع بهترین ها رو در تمام ابعاد زندگی تون رو آررومندنم

      در ضمن کامنت تون خیلی جذاب بود و با شوخ طبعی خاصی نوشتید و گاهی از نوشته هاتون خنده ام می گرفت بخصوص آنجایی که گفتید ..

      من اون موقع سلطان عزت نفس بودما

      خدارو شکر که به نتایج خوبی رسیدید بخصوص اون اینترنت فوق العاده که براتون معجزه بود و کلی نکات زیبایی که برام آگاهی داشت و گفتم حتما براتون کامنت بنویسم و تحسین تون کنم برای اینکه باید ادامه بدهیم این مسیر توحیدی رو مصمم تر و پایدار تر

      شاد و موفق باشید

      🙏🙏🎈🎈🎉🥀🌲

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        RahaRahimi گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام دوست عزیزم عاشقت بشم

        ببین چه قد خدا دوست داره

        من زیاد وقت نمیکنم بیام توی سایت بچرخم دیشب داشتم با خدای خودم حرف میزدم بهم گف فردا برو تو سایت

        و من هم اومدم دیدم عه پیام ناز دردانه ی خدا اینجاست

        ای بنازمتت دردانه خدا 💛

        خب راجب سوالی که پرسیدن !!

        دردانه خدا فقط ادامه بده فقط نزار شیطان ناامیدت کنه تسلیم بشی فقط ادامه بده همه چی درست میشه

        جواب مشخص است همونجوری که خودتون متوجه شدین دلیل اصلی

        اول . احساس لیاقت

        دوم . باور فراوانی

        من فقط روی این دوپاشنه آشیل کار میکنم و فک میکنم دلیل اصلی موفقیت همه افراد این دو باور است

        من یادم میاد استاد میگفت من اگه تمام دوره هارو تو یه کف ترازو بزارم احساس لیاقت توی کفه ی ترازو دیگه میزارم

        من به خودم میگفتم من که احساس لیاقت دارم چه جورششم دارم ( اینجا ذهن مارو گول میزنه میگه تو احساس لیاقت داری نمیخواد روش کار کنی اما

        یه قانون هست شما تا زمانی که به صورت عینی خواسته که فکر میکنی احساس لیاقتشو دارین تجربه نکنین یعنی هنوز احساس لیاقت برای شما شکل نگرفته پس تا تجربه اون خواسته بد روی احساس لیاقتون بسیار کار کنین)

        شما خواسته دارین که مشتری با سخاوت سمتتون بیاد اما به صورت باور های مخفی احساس لیاقتون سمتتون نمیاد

        باور فراونی ای امان از این فراوانی

        یکی از تمرین های هر روزم کار کردن روی این باور هست

        یعنی میتونم بگم اگه من خیابان میرم یا مغازه میرم بسیار زیاد به فراوانی ماشین ها ادم ها خوراکی توجه میکنم

        یا حتی تو یوتیوب به دنبال فراوانی هستم

        مثلا دوربین های لایو چهارراه کره جنوبی میارم وای میسم ماشین را تحسین میکنم فراوانی قیمت ماشین ها تحسین میکنم (سمت ژاپن نرید بسیار کیفیت دوربین هاشون داغونه 😁😁)

        شما با هر تمرینی که احساس خوبی بهتون میده روی فراوانی کار کنین

        بازی فراوانی ثروت استر هیکس بی نهایت بهتون توصیه میکنم این بازی فوق العاده اس دردانه خدا 💛 حتما انجامش بده

        باورهایی که من ساختم

        خدا حامی من است که من بیشتر ثروتمند شم

        هی منو هول میده برای بیشتر ثروتمند شدن

        هی به من میگه بیشتر ببشتر ثروتمند شو

        dnaخدا در رگ های من جاریست

        من امیرزاده هستم و خداوندپادشاه منو برای خلافت این جهان پرورش میده و منو بالیاقت و باظرفیت میکنه

        با چالش هایی که سر راهم میزاره

        پدرجان مادر جان دوستم رفیقم عشقم زندگیم

        بی نهایت عاشق من است و عاشقانه منتظر که من ثروتمند شم

        ماشین آزیرو بی صبرانه منتظره که جانشین خدا سوارش بشه

        ماشین آزیرو داره به خودش میگه وای خوش به حال من چه سعادتی دارم جانشین خدا سجاد جان میخواد سوارم بشه منو این همه خوشبختی محاله

        ……

        قطعا شما ثروتمند میشن فقط ادامه بدین

        این تضاد های ذهنی باعث میشه شما شخصییتون رشد کنه باوراتون قوی تر بشه

        و باعث خواسته ها بیشتر میشه

        فقط اینو بدونین یه بازه زمانی طول میشکه تا شما نتایج باوراتون ببین اگه الان کار میکنین و نتایج بزرگی اتفاق نیافته

        چون هنوز باوراتون به خوبی تغییر نکرده ذره ذره ذره ذره همه چی درست میشه

        فقط ادامه بدین

        به وقتش دردانه خدا💛 برامون از هدایتاش مینوسه

        تا اون روز

        در پناه الله پادشاه شاد و ثروتمند و سلامت باشین دردانه خدا 💛

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          رویا مهاجرسلطانی گفته:
          مدت عضویت: 2227 روز

          سلام آقا سجاد گل چقدر خوشحال شدم از شما ایمیل دریافت کردم .. چقدر خوشحال شدم توسط دوستی مثل شما جوابمو دریافت کردم چقدر خوبه که اینجا توی چنین سایتی حضور داریم و مشاورهای خوبی برای سوالات مون داریم که سخاوتمندانه و آگاه هانه و با عشق برامون می نویسین و راهنمایی مون می کنید واقعا روزی هزاران بار شکر گذار خداوندم خدایااا شکرت

          دقیقا منم روی باورهای لیاقت و عزت نفسم خیلی کار میکنم دفترهای شکر گذاری من پر شده از این کلمات تاکیدی و شکر گذاری های فوق العاده عالی.. منم صبحها که از خواب بیدار میشم و کارهای شکر گذاری رو می نویسم و مدیتیشن و خلاصه از چهار پنج صبح با زمین و آسمان و زمان صحبت می کنم و تشکر میکنم بعدش میام روی بالکن و از اون بالا تمام ماشین های پارک شده ی داخل محوطه رو میبینم و شکرگذاری میککنم و باورهای فراوانی رو در ذهنم یادآوری می کنم و اون مجتمع های فراوانی که در اطرافم هست رو میبینم به خودم میگم ببینن چقدر خانه … چچقدر ماشین … توی هر خانه ای کلی امکانات رفاهی هست کلی فرش و TV و دستگاه های صوتی و یخچال و لوستر رختخواب و یخچال و مواد غذایی و کلی پول و ثروت و روابط خوب و قشنگ .. کلی خانواده ها که دور هم هستند و شبها وقتی چراغ های خانه ها و مجتمع ها رو میبینم کلی از خداوند تشکر و قدردانی می کنم که اطرافم پر از چراغ های نورارانی هستش و مردم داخل خانه هایشان زندگی می کنند و وقتی بیرون میرم همش به فراوانی ها فکر میکنم میبنم چقدر درختان و گل و گیاه وجود داره و تازه به هر درختی نگاه می کنم برگ هاشو میشمورم و دیگه نفسم بند میاد و میگم عععععع چقدر برگ داره در کل روی باورهای فراوانی ام خیلی خیلی کار می کنم و اصلا احساس کمبود در من تقریبا خیلی خیلی کم شده حتی وقتی صحبت هاییی از اینور و انور میشنوم که روغن کمه … تخم مرغ کمه و یا برنج گرون شده و یا از این صحبت ها کلی خنده ام میگیره چون خودم رو میبینم که همیشه خدارو شکر نعمت و برکت ش در خونه ام فراوان هستش ( البته یک دوره ی تضاد مالی و ورشکستگی بنیادین داشتم و فقر و نداری رو کاملا حس کردم جوری که محتاج پول یک قرص نان بودم ) ولی الان شکر خدا به هر چی نگاه می کنم بفور در خانه ام پیدا میشه و روزی هزاران بار شکرگذاری میکنم خدارو شکر از در و دیوار نعمت و برکت به خانه ام سرازیر شده ..

          در مورد احساس لیاقت و عزت نفس هم واقعا خیلی روش دارم کار میکنم و نکته ای که شما اشاره کردید خیلی برام جالب بود و تاثیر گذار اینکه گفتید 👌👌👌👇👇👇👇👇👇

          قانون هست شما تا زمانی که به صورت عینی خواسته که فکر میکنی احساس لیاقتشو دارین تجربه نکنین یعنی هنوز احساس لیاقت برای شما شکل نگرفته پس تا تجربه اون خواسته بد روی احساس لیاقتون بسیار کار کنین)

          شما خواسته دارین که مشتری با سخاوت سمتتون بیاد اما به صورت باور های مخفی احساس لیاقتون سمتتون نمیاد

          این صحبت شما یعنی تمرکز لیزی روی خواسته ام داشته باشم البته قانون رهایی میگه زیاد نچسب .‌

          ولی من مدام روی خودم کار میکنم و یکبار هم بازی فراوانی رو تا حدودی انجام دادم ولی زیاد نمی تونم روی این بازی کار کنم یعنی بعبارتی فرصت و وقت و زمان زیادی لازم داره که البته شاید در آینده نزدیک انجام بدم .. مممنونم برای یادآوری که در ایین مورد بهم گفتید..🙏🙏🙏🙏👏👏

          اون جمله های تاکیدی و گفتید خیلی زیباست همین الان میرم مینویسم و کلی بهم انگیزه داد و در واقع از این جملات انرژی گرفتم .‌ واقعا ممنون و سپاسگذارم که خداوند شما رو بسمت این کامنت من هدایت کرد و بهم نکته های خیلی خیلی عالی رو یادآوری کردید به امید خدا روی این کلمات تاکیدی هم کار میکنم توی دفتر سپاسگذاریم می نویسم .‌

          ممنون آقا سجاد عزیز و برادر دوقلوی عباس آقا 😄🤩🤩🤩👏👏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙋‍♀️ بهترینع بهترین ها رو برای شما دوست عزیز در همه ی ابعاد زندگی تون آرزومندم

          روز و شب خوب و خوشی داشته باشید و مممنون وسپاسگذارم .🙏🙏🙏👑💎

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شمیم کردستانی گفته:
      مدت عضویت: 1547 روز

      سلام دوست عزیزم

      من 3سال و نیم تو این حوضه فعالیت کردم و خیییییلی آموزش دیدم و نتیجه نگرفتم.

      موفق نشدم ،عصبی شده بودم و چون هیچ درامدی از هیچ جایی نداشتم ،خسته شدم و ولش کردم.

      منم علاقه داشتم

      ولی نمیتونم بگم عاشقش بودم.

      خیلی ها اومدن تو بورس ایران و بدون هیچ اطلاعاتی سود کردن و رفتن و به قول استاد تو مدارش بودن.اما من دلم میخواست تو بازارای خارجی موفق باشم.

      من تو بازار ایران کار کردم که تو این بازار سود کردم ولی تو ارز دیجیتال و فارکس فقط ضرر.

      من میدونم که بازارای خارجی شوخی بردار نیست. وقتی دیدم اصطلاح کال شدن رو استفاده کردین خیالم راحت شد و فهمیدم جواب سوالمو قراره بگیرم.

      همیشه برام سوال بود استاد که میگفت به خدا بگو بهت الهام کنه میگفتم آخه تو ترید که نمیشه اونم تو تایم پایین،چن بار ی امتحان کردماااا گفتم خدایا تو بگو ولی ادامه ندادم چون تریدم اشتباه بود ،فک کردم خدا نمیتونه الهام کنه.

      من همممممش آموزش میدیدم.

      کامنت شما به من خییییلی خیلی کمک کرد و منی که تو این مسیر بودم و موفق نشدم و میدونم چقدر سخته میفهمم و میدونم که شما چیکار کردین و چقدر ایمان من قوی تر شد.چقدر خیالم اسوده و راحت شد و من فهمیدم نیروی برتر( خدا) حتی تو ترید هم می‌تونه تو رو به سود برسونه و هدایتت کنه.

      من از تریدخیلی خسته شدم خیلی اذیت شدم ،تا آخر سر بیخیال این کار شدم.

      میدونید من فکر میکنم این هم هدایت خداوند بود ،من کم کم تسلیم شدم و گفتم خدایا هر کاری که تو بگی من میکنم ،من پول میخوام،اخه من فکر میکردم فقط تو اون کار پول هست و فقط اون کاریه که سر مایه نمیخواد،جا و مکان خواصی هم لازم نیست باشی.

      منم که عاشق مسافرت،گفتم میتونم هر جای دنیا که خواستم باشم ،هعی از این مشور به اون کشور از این شهر به اون شهر و کارمم که هر جایی بخوام میشه انجام داد.

      اما اون باورها اشتباه بود

      من فکر میکنم خداوند من رو برای چیز دیگری ساخته،چیزی که آرزومه.

      این آرزو راهنمای منه،خودش اون رو تو وجود من قرار داده.

      الهی شکرت که هستی و هدایت میکنی.🙏💞شکر

      و من شروع کردم ،از جایی که میتونستم و تو دیوار دنبال کار گشتم ودارم کار میکنم و منتظر هدایت خداوندم.البته کارم در زمینه علاقم نیست،من فقط میدونستم باید شروع کنم و از این استرس و بی پولی دربیام و از یه جایی درامد داشته باشم و بعد قدم بعدی بهم گفته میشه و منم همین مارو کردم و اولین قدم رو برداشتم.

      با خوندن کامنت شما من شجاعت پیدا کردم و فهمیدم خدا پشتمه و من میرم سراغ کارایی که دوست دارم و آرزوهام و دیگه نمیترسم.

      خیلی دوست دارم اون فایلی که گفتین رو گوش کنم.

      و حتما پیداش میکنم.

      از کامنتتون خییییلی خیییلی سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        RahaRahimi گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام دوست عزیزم عاشقتم که

        وای من با خوندن کامنت شما اینگار داشتم زندگی نامه گذشته خودمو مرور میکردم

        اینگار مو به مو حرفاتون

        اینگار مو به مو علایقتون

        در گذشته خودم دیدم

        اما تمام افکار ذهنی شما برای من که ن برای کل تریدر های جهان اتفاق افتاده

        منم مثل شما بار ها بار ها به ته ناامیدی رسیدم گفتم این کار چرت ترین کار دنیاس

        من عاشق این کار نیستم و من برای یه کار دیگه ساخته شدم

        من هر موقع به این حالت میرسدم از ناامیدی اشک ها میریختم (اینارو میگم که راه برامون مشخص تر بشه )

        اما از خدا هدایت میخواستم

        خداوند به من میگف برو قران بخون میرفتم تو قران سوره یوسف میامد و میگف ناامیدان از گروه کافرین هستن

        بد من میامدم به خدا میگفتم

        لامصب از یه طرف به ته نا امیدی رسیدم و تو منو هدایت نمیکنی بد میای میگی اگر ناامید بشی کافریی و..

        اما باید ادامه داد و تصمیم میگرفتم که ادامه بدم

        دوست عزیزم یه بازنگری درون خودت بزن و به یه خلوت نشینی برو

        فارغ از هر نیاز مالی یا دغدغه ها یا هرچی به کوهی دشتی رودی بالای پشت بامی هر جا

        و با خدای خودت راز نیاز کن و به خودشناسی برس

        و اینو بدون

        خداوند رحمان به نیاز های شما پاسخ نمیده بلکه به فرکانس های شما پاسخ میده

        فکر نکنیم اگر هی به خدا بگیم من نیاز مالی دارم خدا به راهی هدایت میکنه که نیاز مالیت برطرف بشه

        بلکه به راهیی هدایت میشی که نیاز مالیت و نگرانی هات بیشتر بشه

        چون فرکانس ارسالی شما نیاز مالی و کمبود هست ن فراوانی

        خیلی بد حواسمون به فرکانس هایی که ارسال میکنیم باشه خیلی ایا از روی کمبود است یا فراوانی

        و بد تصمیم های درست بگیریم

        درسته 3 سال و نیم در این حوزه بودین و نتایج نگرفتی اما من یه نفرو میشناسم 15 سال در این حوزه بود داشته سیگار فروشی میکرده اما ادامه داده و سال 16هم موفق شده

        الان داره برای بانک های تونس ترید میزنه :)

        نمیخوام بگم که برگرد به این کار ادامه بده میخوام بگم که افکار مهمترین رکن هایی هستن که باید حواسمون بشون باشه

        چون باعث میشن تصمیم های درست یا غلطی بگیریم

        مسیر ترید مسیر خیلی زیبایی هست چون خیلی بد روی خودت کار کنی من که یه روزی از این کار متنفر بودم الان عاشقش شدم چرا که یادم دادم بد به کنترل ذهن تسلط پیدا کنم

        باید زیبایی ها رو ببینم

        باید طمعمو کنترل کنم و به فراوانی ها فکر کنم

        باید رها باشم از نیاز های مالی

        باید در لحظه زندگی کنم نه در گذشته و آینده

        (عشق و علاقه به واسطه افکار خوب و اتفاقات خوب شکل میگیره )

        اتفاقا من عاشق این هستم که سفر کنم و ترید کنم و ازاد و رها هستم من عاشق این امتیاز ها هستم

        ایشالله که فرکانس هاتو بندازی روی فراوانی نعمت شکر گزاری بد یه تصمیم درست بگیری و بهترین اتفاق برات رقم میخوره شک نکن فقط ادامه بده و ناامید نباش که اگر باشی کافری :؟

        در اخر گفت و گو خداوند با بنده اش در اینترنت سرچ کن یه فایل بسیار بسیار فرکانس بالا هست خیلی به خدا نزدیکت میکنه

        اون فایل که از استاد بود اون یه فایل تدوینی( به خدا ایمان داشته باش )هست ایشالله که خدا از یه طریقی یا از سمت من یا از روش دیگه به سمتت هدایت کنه

        در پناه الله شاد و ثروتمد و سلامت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          شمیم کردستانی گفته:
          مدت عضویت: 1547 روز

          سلام

          مرسی دوست عزیزم

          سپاس از محبتتون

          کامنت شما هم برای من هدایت بود

          این جملتون خیلی دوست داشتم

          🧚خدا گفت:اگر نا امید بشی از کافرانی

          چشم حتما سرچ میکنم و فایلی که گفتین رو نگاه میکنم.

          اینم بگم خدا من رو به مرحله تسلیم رسوند تا من برم دنبال علایق و آرزوهام و دقیقا برم سراغ کاری که دوسش دارم نه کاری که چون فک میکنم پول فقط تو این کاره.

          خدا کاری کرد که من دست بردارم از کلمه دیره و دیگه به ذهنم گوش ندم.

          خدا به من شوق زندگی داد.

          من از لحظه ای که تصمیم گرفتم شروع کنم از صفر به یاد گیری درمورد علاقم ،کلی شوق و ذوق دارم و حس زندگی پیدا کردم.

          صبحا با انگیزه از خواب بیدارم میشم.

          اصن زندگی برام یه جور دیگه ای شده،با اینکه بیرونم هنوز خبری نیست.

          و اینم میدونم یه دلیل دیگه این حسی که توی من ایجاد شده به خاطر اینه که من باور کردم میشه.

          و به همین دلیلم هست که دست به عمل زدم.

          هنوزم ذهنم حرف میزنه ولی جالبه ناخوداگاه گوشش نمیکنم.

          دوستان شما ام برید دنبال علایقتون.استاد راست میگه ،درست میگه،ما رو کاری که بعش علاقه داریم تمرکزمون ناخوداگاه بیشتر ه،خلاقیتمون بیشتره و حس و حالمونم خوبه و لذت میبریم.

          پس صد در صد تو اون مار موفق ترمیشیم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مهدی گفته:
          مدت عضویت: 995 روز

          سلام آقای رحیمی الان که دارم این کامنتو می‌نویسم ساعت دو نیم شبه دارم اشک میریزم طوری که خانواده ام صدامو نشنوه این پاسخی که شما به خانوم کردستانی نوشتی پاسخ من بود

          من ظهر خوابیدم و یه خوابی دیدم که گفتم خدایا معنیش چیه

          چرا اینو نشونم دادی ، الان جوابمو گرفتم ، تو خواب جایی بودم که اطرافم پر از آدمهای کافر بودن داشتن بت میپرستیدن من تو اونجا خیلی ترسیده بودم چون اومدن همه رو گرفتن و من فرار کردم ،،گفتم خدایا منظورت چیه باید چیکار کنم

          الان فهمیدم من قبل از خواب از نا امیدی خوابم برده بود خدایا هزاران مرتبه شکرت چطوری جواب سوال ها رو میدی الآنم دارم از خوشحالی گریه میکنم

          آقای رحیمی ممنونم خداوند از طریق شما بهم پاسخ داد .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ایمان بابایی گفته:
      مدت عضویت: 1759 روز

      سجاد عزیزم سلام

      چقدر این کامنت و نوشته رویایی و دلپذیر بود تحسین میکنم این پشتکارتو و این ایمانتو چون خودم هم تریدر هستم..

      میفهمم وقتی اون‌ نجوا ها میاد سراغت که بابا تو این کاره نیستی تو همش پول از دست میدی و….اونجاها ایمان نشون دادن چقدر مهمههه

      چقدر زیبا بازار و دیدی جایی که فقط من هستم و خدای خودم اره واقعا من هستم و خدای خودم چقدر این جمله برام قشنگ بود چقدر دوس داشتم که این جمله رو از نوشته تو خوندم

      واقعا این بازار توحیدی وقتی خودت هستی و خدا .نه میتونی کسی رو مقصر بدونی نه شکستت رو گردن کسی بندازی. چقدر یاد میگیری رشد کنی چقدر یاد میگیری صبور باشی چقدر یاد میگیری طمع رو کنترل کنی چقدر یاد میگیری حرص رو کنترل کنی و فارق از همه چیز اون حس شیرین که تو خودت رو کنترل کردی چه حس زیبایی این که به خودت افتخار میکنی که من تونستم این حرص و طمع و کنترل کنم

      حس زیباتر این بود که گفتی من بهترین تریدر جهانم واقعا که هستی چون کسی رو که خداوند هدایت کنه همیشه بهترینه خداوند میاد و راه مستقیم رو به ما نشون میده و هدایتمون میکنه به نزدیک ترین راه ها سر راست ترین راه ها و آسونمون میکنه برای آسونی ها…

      من واقعا به این کامنت هدایت شدم وقتی استراتژی داشتم به نتایجی رسیده بودم که اساتید این کار وقتی بهشون میگفتم تعجب میکردن از نقطه زنی ها، دلسرد شده بودم

      شاید عجیب باش اره دلسرد شدم و اون همه نتیجه رو انگار نمیدیدم ولی معجزه وار به این کامنت هدایت شدم و دیدم که مسیر و باید ادامه بدم منی که تا اینجا واقعا کم‌نذاشتم

      شاید سود های بزرگی نتونستم بدست بیارم ولی شک ندارم که همه ی نتایج میان و شگفت زدم میکنن چون بارها در زندگیم من نتایجی گرفتم که خیلی بزرگ بودن

      وقتی سجاد تونسته و به خودش میگه من از والستریتیا بهترم ایمان هم میتونه چون ما هر دو تو یه مسیریم

      سجاد جان کیف کردم و ازت سپاس گذارم که دستی از دستان خدا شدی و پیامشو بهم دادی

      همین جوری با قدرت ادامه بده که نتایج تو باعث تغییرات زیادی میشه و خیلی هارو کمک میکنه

      ایمان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      دریا نبی گفته:
      مدت عضویت: 913 روز

      سلام اغای رحیمی

      من هم مانند شما تریدر هستم تریدر فارکس

      مدتی بود که نجواهای ذهنم شروع شده بود که استاد گفتن بورس و ارز دیجیتال و اینا بدرد نمیخوره

      ذهنم هی داشت اینا رو تکرار میکرد تا اینکه قلبم گفت برو اون فایلکی این حرفارو زده دوباره گوش بده شاید تو اشتباه متوجه شدی و رفتم گوش دادم استاد اونجا گفته بودن (فایل 15 نتایج دوستان ) بورس و اینجور کارا بدرد نمیخوره نه به خاطر اینکه بورس اشتباه بخاطر اینکه مردم واردش میشن چون فکر میکنن خودشون نمیتونن پول بدست بیارن و پولشون میتونه براشون کار کنه و گفتن که من اصل و میگم ولی بعضیا بد برداشت میکنن یا اونچیزی رو که میخوان برداشت میکنن من هم دقیقا از این مطلب استاد بد برداشت کرده بودم منظور استاد اونایی بود که میان پولی رو تو بورس میذارن به امید اینکه یکشبه پولشون چند برابر بشه در نه دانشی دارن و نه چیزی میدونن اما من دانشم زیاد هست استراتژی دارم و خودم با پولم کار میکنم و رشدش میدم من به این شغل علاقه دارم وارن بافت هم یک تریدر مشهور هست یع جایی استاد مثال اون رو هم زده که موفقه و اینبار خوب متوجه شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        RahaRahimi گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام عاشقتم عزیز دل

        قطعا که حالت عالی هست و کلی احساس خوشبختی تجربه میکنی

        این حرف استادو بار ها بارها منم شنیدم

        دقیقا همونجور که خودتون متوجه شدین منظور استاد یه موضوع دیگه است

        و یه سری افراد عرزه و توانایی پول ساختن ندارن

        یا رویا ها و آرزو های یه شبه پول دار شدن

        میان میدن به یه نفر دیگه که اونا براشون پول بسازن حالا این میتونه تو بورس باشه یا هر موضوع دیگه

        در کل موضوع شخصیت و عرزه پول دراوردن هست

        حالا در کار ترید ماهم

        یه نکته زیرکانه در این خصوص خدمت شما بگم

        استراتیژی نیس که به شما کمک میکنه شما سود آور بشین

        بلکه احساس خوب و حال خوب (طبق قانون زندگی)

        باعث میشه شما به سود آوری برسین

        من که با این درک به سودآوری رسیدم

        براتون کلی آرزوی های خشگل خشگل میکنم

        که در این مسیر زیبا و تریدری

        کلی اتفاق های خوب

        هر روز تی پی بخورین

        هر روز از شاهکار ترید زدنتون لذت ببرین

        و از این مسیر زیبا عشق و حال کنین

        عاشقتونم

        در پناه الله همیشه امیدوار و حال خوب و سلامتی براتون آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        شمیم کردستانی گفته:
        مدت عضویت: 1547 روز

        سلام دوست عزیزم

        منم مثل شما تریدرم

        منم اون فتیل استاد گوش دادم و همه حرفاش رو شندیدم کامل و لی ذهن من گییییر داده بود که نه الا و بلا این کار کلا اشنباهه و باید ولش کنی و بری دنبال علاقه ت ،من اینکارو دوست داشتم اما نمیدونستم عاشقشم یا نه

        من حدودا یه سال تریدو ول کردم وبعد از خدا هدایت خواستم برا خدا راه تعیین نکردم گفتم من پول میخوام تو بگو من برم تو چه راهی چه کاری،چون خدا داناترینه.

        بعد یه حسی بهم گفت برگرد سمت ترید و از اول شروع کن.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      اسماء منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      با سلام و درود به تو سجاد جان

      چقدر زیبا نوشتی، با عشق و لذت و احساس عالی کامنتت خوندم و فوق العاده انگیزم زیاد شد خداقوت به تو و هزاران بار مبارکت باشه نتایجت، چرا که نون باورایی که روشون کار کردی رو داری میخوری، تو درخت شدی که حالا حالاها قراره میوه بده، امیدوارم هر روز به موفقیت های بیشتر و بزرگتر و خییییییلییییی خییییلییییییی زیاد برسی و بیای اینجا باز از نتایجت بگی و لذت ببریم

      عالی نوشتی عالی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1825 روز

      سلام آقا سجاد

      یکی دو ساله آموزش فارکس می بینم. چند روزه یا بیشتر که میگم نه نمیشه . این بازار به درد نمی خوره. امروز از خودم پرسیدم خب تو پلن داری گفتم نصفه نیمه، گفتم استراتژی داری گفتم ای همچین، پرسیدم خب به همین نصفه نیمه ها پایبندی؟ گفتم نه. گفتم به خودم پس چه انتظاری داری.

      امروز نشستم پلنم رو تقریبا کامل کردم و خیلی جالب بود که همین امشب به کامنت مرتبط شما هدایت شدم. خیلی دوست دارم با شما در ارتباط باشم . میشه راهنمایی کنید لطفا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      شمیم کردستانی گفته:
      مدت عضویت: 1547 روز

      سلام دوست عزیزم

      یادتونه بهتون گفتم 3سال و نیم تو اینکار بودم

      من یه مدت رفتم سراغ کارای مختلف و حالا میخوام دوباره برگردم به سمت ترید ،ممنون میشم راهنماییم کنید و به shima24880تو اینستا پیام بدین .حس میکنم اون موقع که جواب پیامتون رو خوندم اصلا نفهمیدمش

      از خدا میخوام واقعا هدایتم کنه چون من بدونه اون نمیتونم موفق بشم ،من بدونه اون نه تو اینکار و نه هیچ کار دیگه ای موفق نمیشم.

      به قول معروف با خدا باش و پادشاهی کن.

      سپاس

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      شمیم کردستانی گفته:
      مدت عضویت: 1547 روز

      سلام

      یادتونه بهتون گفتم 3سال و نیم تو اینکار بودم

      من یه مدت رفتم سراغ کارای مختلف و حالا میخوام دوباره برگردم به سمت ترید ،ممنون میشم راهنماییم کنید و به shima24880تو اینستا پیام بدین .

      حس میکنم اون موقع که جواب پیامتون رو خوندم اصلا نفهمیدمش

      از خدا میخوام واقعا هدایتم کنه چون من بدونه اون نمیتونم موفق بشم ،من بدونه اون نه تو اینکار و نه هیچ کار دیگه ای موفق نمیشم.

      به قول معروف با خدا باش و پادشاهی کن.

      سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    زهـرا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2550 روز

    بنام هدایت گرم خدا

    اومدم بازهم ازنتایجی ک ازقانون گرفتم بنویسم و باهم ایمانمون رو ب قانون افزایش بدیم

    من در زمینه روابط اصلا نرمال نبودم

    و خیلی بد بود ،باهام انطوری ک باید رفتار نمیکردن خانوادم دوستان اطرافیان خلاصه همه همه . . .

    ی برادر دارم ک همیشه سرم غر میزد همیشه سر زنشم میکرد و من روبروز ضعیفتر و ضعیفتر میشدم ،باخودم میگفتم آخه چرا چرا همه با لجن چرا اینقد اذیتم میکنن ،بادوستان باخانوادم همیشه دعوا داشتم ،از روزی ک شروع کردم ب گوش دادن ب فایلای استاد و قانون رو باور کردم و روخودم کار کردم ، ،روابطم متحول شد . . .

    من خیلی اوضاعم وخیم بود

    واقعا میخاستم شرایط عوض بشه

    چون هیچکس کنارم نمی موند

    یادمه یکی توزندگیم بود منتشو میکشیدم ک بیا بامن باش

    من دوست دارم و . . .

    دقیقا یادمه برگشت بهم گفت برو نمیخوامت .منی ک هیچی کم نداشتم ازش و حتی ازش سرتر بودم،اما وابستگی داشت من و ب فنا میبرد

    واقعا خسته ی خسته بودم

    وقتی قانون رو فهمیدم ک لطف خدا بود چون من ازش خواسته بودم ک جوابمو بده ک چرا زندگیم اینقد داغونع .

    وقتی با استاد آشنا شدم گفتم این جواب منع خود خودشه .

    ب مامانم گفتم میخام زندگیمو درست کنم بهم زمان بده ک روز و شب روخودم کار کنم تو اتاق و خواهش میکنم تو این دوماه ازم نخوا ک کار دیگه ای انجام بدم،مامانم ک قبلنا خیلی بهم گیر میداد دیدم فورا گفت باشه .واقعا استاد راست میگن تو اگه بخای جهان هم کمکت میکنع.

    خلاصه شروع کردم ب ساختن باورهای جدید ،دیدم پراز باورهای مزخرفه ذهنم

    راجب خدا راجب خودم راجب دیگران خلاصه داغون داغون

    همشو درست کردم و حدود صد تای میشد ،روزانع 14ساعت کارمیکردم و شبها ک می اومدم بخوابم ازخستگی خوابم میبرد

    هر روز ک میگذشت دیدم یچیزای داره تغییر میکنع کوچولو کوچولو بودن اما هرچقد ک میگذشت بزرگتر وبزرکتر میشدن،کلا اینترنتمو قط کرده بودم و بادوستام رابطه نداشتم

    اولین چیزی ک من و شکفت زده کرد آرامشم بود آرامش عجیبی بدست آور دم س.شاد شده بودم امیدم رفته بود رو هزار ،خدارو قشنگ حس میکردم کنارم

    بعضی وقتا شروع میکردم ب گریع کردن ک خدا چقد تو خوب بودی و زهرا خبر نداشت ،همش میرقصیدم خود ب خودمیپریدم هوا ?? ، میخندم ،و همه مات و مبهوت بودن ک چیشده خیال میکردن دیوونع شدم?انگارمست مست شده بودم

    خواستگارام زیادتر شده بودن قبلنا هرچی درپیت خواستگار من بود (شوخی)حالا بیا و ببین ، همه میخواستن ک من و سروسامان بدن اما من قبول نمیکردم چون حد واندازه خودم و میدونستم دیگه مثل سابق نبودم

    همون پسری ک خودش بمن گفته بود نمیخامت اون خواهان من شده بود اما اینبار من پسش زدم ،حالا اگه قبلنا بود فورا جوابشو میدادم چون خلا داشتم

    بادو تا از دوستام یک دعوای شدیدی کرده بودم ک بنظر خودم می اومد دیگه رفتن ک رفتن ،دیدم به فاصله یک هفته پیام دادن الهی قربونت برم کجای دلم شده یذره برات ،یکی دیگه شون پیام داده بود تو روخدا من و ببخش ?

    اصلا مات مونده بودم اینا چه عوض شدن ??زیر و رو شدن

    ،من بادوستا0م24ساعته دعوا داشتیم ،تنها چیزی ک یادمه من و با اسم صدا میزدن تمام ،الان بیاو ببین الهی قربو انت برم خوشگلم گلم مهربونم خخخخخ

    پشت سرهم زنگ میزدن بهم توروخدا حالمون بپرس و دوساعت تمام باهام حرف میزدن خخخخ اصن یه وضعی

    خلاصه دوست و فامیل همه دنبالم بودن ک فقط چند دیقه باهام حرف بزنن

    فامیلایی ک دوسال یبارم ی پیام نمیدادن دیدم همه پیگیر منن ????خیلی جالب بود واسم

    خانواذمو ک نگو

    قبلش همش باهاشون درگیر بودم دیدم با آرام شدن خودم اونام آروم شدن

    داداشم ک همش غر میزد سرم

    زیر و رو شده بود ،حالا واسم نوشابه بازمیکرد??

    از هر طرف پیام دوست دارم دریافت میکردم

    بخدا ا ا امن قبلنا روابطم خیلی بد بود

    زیر صفر بخدا

    اما فقط باباور قوانین زندگیم تغییر کرد

    اطرافیا نم صد درجه عوض شدن

    من ی ک حرف مردم واسم مهم بود الان دیگه پوچ و مسحره بود واسم.

    و حدودا دو میلیون ازجای ک فکرشو نمیکردم بهم رسید خودم هنگ کردم?

    خلاصه ه ه ه ه ه. . .

    نتایج ریز ریز زیاد گرفتم ک اینجا مجال گفتنش نیست تاهمین جا کافی.

    اهداف زیبایی دارم واسه خودم

    و میخوام بهترینا مال من باشع

    میسا ا ا ا ا ا ا ازمش ش ش ش ش

    امیدوارم ک نتایج من کمکتون کنع

    بازهم میام میگم ازنتایج

    خدایاشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3023 روز

      به نام خدای عزیز

      خواهر جان زهرای مهربان

      خوشحال وشاکر خدایم هستم که کامنت زیبا و پر از آگاهی وتجربیات ارزشمندتان به من هم رسید .

      آفرین به شما وخدای شما که این نتایج عالی را باهم خلق کردید .

      لذت بردم دختر جان و برات بهترین ها رو آرزو دارم .تازه اول راهیم کجاهاشو دیدی برای تغییرات بیشتر و خلق خواسته های زیباتر .

      خدایی همه این تحولات که گفتی برای من اتفاق افتاد عزیزم و دیدم وقتی من عوض شدن بقیه هم عوض شدن ????در ضمن انکار همه آدمها خیلی دوست دارن بیشتر من ازدواج کنم و موردهایی بسمتم اومد ن که خیلی بهتر از قبلی ها بودن ????از داغون به سمت بهتر شدن در حرکت است این روند .?????

      قشنگم نازنین عشق دلم ? برات بهترین ها رو از یگانه معبود زیبا آرزو دارم .

      هرچی آرزوی خوبه مال شما ?????????????????????????????????????????????????????????????????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        نعمت اله صادقی گفته:
        مدت عضویت: 2647 روز

        دختر چه دلی داری تو آخه کامنتهات آدم رو شگفت زده میکنه، اصلا زاده شدی برای تحسین و گسترش انرژی….

        واقعا خوشبختی و شادی حقته، حالا که یه آگشن دیگه دنبال کردن به سایت اضافه شده لحظه به ل۸ظه دنبالت می کنم از استاد و گروه تحقیقاتی هم سپاسگزارم که این ایده من را اجرایی کرده اند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حامد امیری گفته:
      مدت عضویت: 2491 روز

      سلام زهرای عزیز

      آفرین بر شما ، درود بر شهامت و شجاعت شما ، از خوندن این کامنت شما بسیار بسیار خوشحال و شکر خدا بجا آوردم.

      چقد که عالی روی خودتون کار کردید و وقت گذاشتید، روزانه 14 ساعت !!! چقد که صبور هستید. و این هم نتیجه اش هست. خدایا شکرت

      بسیار لذت بردم. اونجایی که برای خودتون ارزش قائل شدید و توی روابط واستون ارزش قائل شدند.

      منتظر هستم نتایج بعدی و بعدی رو واسمون بذاری.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3003 روز

      سلام زهرا عزیزم

      خیلی خوبه در روابط کلی پیشرفت کردی

      آفرین به تو زهرا جان

      تلاش ذهنی میخاد از روابط داغون به اینجا برسی

      خیلی انگیزم بیشتر شد

      و احساس کردم منم میتونم

      اشتیاقم بیشتر شد

      خداروشکر که نوشتی

      منتظر نتایج قشنگتر هستم

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    parisa گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    با سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و تمام بچهای سایت

    خیلی خدا روشاکرم که در این جمع فوق العاده هستم و این بخشی از شکرگزاری های روزانه منه که با قانون آشنا شدم و با سایتی و با استادی با این کیفیت آشنا شدم.خداروهزاران بار شکککککر.

    خب بریم سراغ نتایجم از استفاده از محصولات و سایت استاد:

    من حدود ۳ سال هست که با قانون جذب آشنا شدم قبلش در دوره های اساتید دیگه بودم و با رشد مدارم در طی دوسال، حدودا یکسال پیش با استاد عباسمنش آشنا شدم.

    بعد از فارغ التحصیلی در مقطع ارشد حدود ۴ سال پیش تصمیم داشتم سرکار برم اما نه در شهرستان کوچیک خودمون من مرکز استان رو انتخاب کرده بودم سختم بود بعد از سالها استقلال و زندگی در شهرهای دیگه برگردم شهرستان کوچیکی که مجبور باشم با خانواده در محیط کوچیک خونه زندگی کنم که حتی اتاق مستقل هم نداشتم. سرکار میرفتم و در خوابگاه شاغلین زندگی کردم به مدت ۳ ماه. کاری که از ساعت ۱۵ شروع میشد و تا ۳۰ دقیقه بامداد من بیرون بودم و خیلی شبها ساعت ۱ میرسیدم خوابگاه. و درامدم فقط کفاف هزینه هام رو میداد اما اینقدر که در اون جمع و اون محیط با تایم زیاد کاری اذیت بودم دقیقا قبل از نوروز ۹۷ از اون کار بیرون اومدم رفتم تا عید رو شهرستان باشم و بعد عید دوباره دنبال کار باشم که دقیقا اول اردیبهشت بلاخره خانواده ام بعد از دوسال خواستگاری رضایت دادند!! با شخصی که از دوران کارشناسیم میشناختیم همدیگه رو ازدواج کردیم. خونه یکی از بستگان همسرم که خودش فوت کرده بود و فرزندانش ایران نبودند بمدت ۱ سال زندگی میکردیم ما تونستیم از چالش ازدواج موفق بیرون بریم و این کار انجام بشه اما همون اوایل با شرایط خیلی سخت مالی روبرو شدیم همش یاد حرفهای بقیه میفتادم که توی ازدواج فقط نباید علاقه رو درنظربگیری با کسی ازدواج کن که بتونه شرایط رفاهی خوبی ایجاد کنه وگرنه رابطه ی عاطفیت هم تحت تاثیر قرار میگیره. ولی یه امیدی ته دلم بود که میگفتم نه میتونیم در کنارهم رشد مالی عالی داشته باشیم بعد چند ماه در شرایط سخت مالی بودن از طریق خواهر عزیزم با قانون جذب و دوره یکی از اساتید آشنا شدم همسرم خیلی این مسایل رو قبول نداشت ولی من امیدی ته دلم بوود و خصوصا که استاد اون دوره تا حدودی به آیه های قرآنی هم اشاره داشت و باعث شد بیشتر باور کنم من ادامه دادم به گوش دادن فایل ها و نوت برداری و عمل کردن تا حدودی و این باعث شد اتفاقای مالی عجیب بیفته(یک روز که باید بدهی مون رو به کسی میدادیم و مبلغش حدود ۴ برابر حقوق یکماه همسرم بود، گفت بگو نمیتونیم واریز کنیم ولی من یه امیدی ته دلم بود که خودش تا فردا پس فردا درست میکنه و به اون دوستی که بهش مقروض بودیم هیچی نگفتم که نمیتونیم پرداخت کنیم. دقیقا فرداش از جایی که فکرش رو نمیکردیم حدود ۱۰ برابر حقوق یک ماه همسرم در یک روز به حسابم واریز شه بدون اینکه به کسی بگیم و یا دنبال پول باشیم. نه تنها قرض رو کامل پرداخت کنیم و کلی هم خرید کردیم و حتی تفریح رفتیم.) از اونجا که نتیجه دیدیم ایمانمون به قانون بیشتر شد خصوصا همسرم. تصمیم به مهاجرت تحصیلی داشتیم دقیقا یکماه قبل از عید ۹۸ پذیرش گرفتیم از یک دانشگاه رنک بالای اروپایی گفتیم بعد عید یه مجلس عروسی میگیریم و میریم اما هیچ پولی نداشتیم . تقاضای وام ازدواج چند هفته قبل داده بودیم توی شهرستان که دستان خدا یعنی متصدی بانک درخواست ما رو رد کرد (اون موقع مبلغ نفری ۱۵ میلیون بود.)و بعد چند ماه متوجه شدیم که رد کرده اولش ناراحت شدیم ولی ایمان داشتیم که بهترش پیش میاد. مدارک رو گرفتیم و گفتیم حالا بعدا درخواست میدیم وقتی قضیه مهاجرت جدی شد وخواستیم مجلس بگیریم دوباره پیگیر وام شدیم ولی مبلغ وام شده بود نفری ۳۰ میلیون (خدا بهتر میدوسنست زمان وام گرفتم ما رو هم بیشتر بکارمون اومد وومجلس خیلی خوبی گرفتیم و هم زمان بهتری بود ).قبل از عید ۹۸ تمام کارهای مجلس رو انجام دادیم و تمام خدمات تالار، آتلیه ، آرایشگاه و همه چی رو با تخفیف بیشتراز ۵۰ درصد قرارداد بستیم و برای هر کدوم ۱۰۰ تومن ۲۰۰ تومن پیش پرداخت زدیم و قرار بود تا آخر فروردین تسویه کنیم ولی عملا هیچ پولی نداشتیم و وام هم هنوز واریز نشده بود یادمه قرار به پرداخت بود برای فرداش من داشتم از آرایشگاه برمیگشتم خونه همسرم زنگ زد که رییس بانک گفته تا دو هفته دیگه نمیتونیم پرداخت کنیم گفتم نزدیک خونه ام الان میرسیم صحبت میکنیم. توراه گفتم خدایا ما مهمونها رو دعوت کردیم کارتها پخش شده همه چی رزرو شده و اگه تا فردا پرداخت نکنیم همه رزرو ها لغو میشه به من ربطی نداره تو خدایی درست کن توی کوچه بودم که این صحبت ها رو کردم باهاش و ۲۰۰ متر تا خونه فاصله داشتم دستم که رفت روی آیفون گوشیم زنگ خورد همسرم بود و گفت با آشنامون که دوست رییس بانک بود صحبت کرده و اون واسطه شده قراره تا فردا یکی از وام ها رو واریز کنه. خشکم زد گفتم خدایا این واسطه ها و این وسیله ها از طرف تویه من مطمنیم خودتی و سپاسگزارتم. خیلی خوشحال شدم خلاصح یه عروسی خیلی عالی گرفتیم جوری که فامیل ها همه تعجب کردند که این دوتا چطوری با دست خالی و بدون کمک گرفتن از خانواده ها همچین مجلس خوبی گرفتند ولی ما نبودیم خدا بود که قدم به قدم هدایت کرد و همه چی اوکی شد.

    قرار بود بعد ارز دوهفته بعد مجلس بریم و امان از این باورهای محدود کننده، باورهای اشتباه من که وای مهاجرت سخته،دوری از خانواده چی میشه و… شرایطی ایجاد شد که ثبت نام ما در دانشگاه بخاطر کسری مدرک لغو شد. به کسی نگفتیم و سعی کردیم اپلای کردن رو ادامه بدیم از طرفی چون همسرم مسیله سربازی داشت اگر تا مرداد کارش رو انجام نمیداد باید سربازی میرفت. و این استرس نمیداشت ما راحت روی خواسته مون تمرکز کنیم و با قدرت ادامه بدیم. فکر میکنم هفته سوم مرداد بود تصمیم گرفتیم بیخیال همه چی بشیم و بریم سفر فقط خوش بگذرونیم گفتیم نهایت نشه بریم بعد از سربازی مهاجرت میکنیم. رفتیم یک هفته تبریز بعدش گیلان و از اونجا مازندران کلی خوش گذروندیم و وقتی برگشتیم چون آروم بودیم و احساسمون خوب بود بعد از سفر الهامات رو میشنیدیم یه ایده اومد که حالا که پذیرش دکتری ما لغو شد بعنوان محقق بریم چه کاریه منتظر بمونیم استاده گفت من میز اتاق کار و اینترنت دانشگاه در اختیارتون میذارم اما شرمنده نمیتونم پولی بدم گفتیم همین رو انجام میدیم میریم خدا خودش ایده برای پول درآوردن توی اروپا هم میده بهمون. دقیقا ۲۶ مرداد بود و ۴ روز وقت داشت همسرم خواست بره تهران تا کارهای معافیت تحصیلی رو انجام بده حدود ۲۵ میلیون هزینه داشت ولی حسابش زیر ۲ تومن پول داشت. شب گفت چکار کنم گفتم نمیدونم فردا برو ایشالا اوکی میشه ۵ دقیقه بیشتر نشد یکی از فامیل ها زنگ زد چخبر نرفتین و.. گفتیم فردا میره تهران برای انجام کارا گفت پول اگه لازم دارین بزنم همسرم هم گفت آره ۵-۶ تومن هزینه داره یکم کم دارم ممنون میشم. طرف گفت فردا صبح میزنم برات و این هزینه های جانی اوکی شد فقط مونده بود هزینه وثیقه که فکر میکنم ۲۱-۲۲ میلیون بود گفته بودن که قبلا میشده کسی ضمانت کنه تا طرف پول نقد برای وثیقه نده اما الان قانونش رو برداشتن دوباره همسرم گفت من میرم میگم وثیقه ندارم اما ضامن با گردش حساب دارم ببینم چی میشه.(همین ایده ضامن گذاشتن هم خود طرف که ضامن ما شد پیشنهاد داد گفت همسرم ضامن فلانی که رفته برای تحصیل فرانسه شده اگه میخوای بری من ضامنت میشم یه وقت پول نقد ندی به بانک یعنی خدا تمام دستانش رو بسیج کرده بود که کارهای ما انجام بشه. هر وقت یادشون میفتم میگم خدای من تو چقدر قشنگ برنامه میریزی.) خلاصه روزی که کارهای معافیت تحصیلی همسرم انجام شد ۳۰ مرداد بور که اگر انجام نمیشد از ۱ شهریور باید برای اعزام به خدمت اقدام میکرد. ما آبان رفتیم اروپا تمام کارهامون به راحت ترین شکل ممکن انجام شد. ما هنوز ایران بودیم که استادم برامون خونه ۳ خوابه بزرگ اجاره کرده بود. دپوزیت خونه ررو از ۶۰۰ یورو به ۱۰۰ یورو کاهش داد برای ما. و ما با حدود ۱۰۰۰ یورو رفتیم اروپا که با پرداخت اجاره ماه اول و دپوزیت کمتر ۵۰۰ یورو باقی موند اما میگفتم خدا باید بده روزی ما رو و خودش میده. روز اول استادمون اومد دم در خونه دنبالمون مهمونمون کرد به یک رستوران برای صبحونه و گفت ساعت فلان بیاین برای اینکه چک بدم بهتون! چک چی؟ خدا دلها ررو نرم میکنه دستاش رو میفرسته همیشه. یه چک ۱۲۰۰ یورویی داد و رفتیم بانک دانشگاه و خوشحال و خندان پول رو گرفتیم.( همه اش دستان خدا بودن و صددرصد خدا فرستادشون اونم به موقع، از اون دوستی که خودش پیشنهاد داد پول وثیقه ندین من ضامن میشم بدون اینکه یک کلمه ما بگیم که میخوایم وثیقه بذاریم تا اون فامیل عزیز که دقیقا شب قبل از حرکت به سمت تهران زنگ زد و باز بدون اینکه ما بگیم گفت پول میزنم به حسابت و باز استادی که بدون صحبت ما خودش بیاد و چک بده بهمون و حتی پول بلیط و همون ۱۰۰۰ یورو بخشی از هدایایی بود که فامیل ها خودشون ۵۰یورو ۱۰۰ یورو هدیه دادن)

    و اما آشنایی با سایت استاد:

    بعد از ۶-۷ ماه از مهاجرت من توی اینستاگرام همش صحبت های استادی رو میشندیدم که صداش بشدت انرزی داشت و فرکانس ایمان رو از صداش دریافت میکردم دنبال بودم ببینم صدای کیه که از طریق یکی از شاگردان استاد که سپاسگزارشم (آقای رضوی عزیز) دیدم که اسم استاد رو گذاشته که فایل با صدای استاد عباسمنش و تمام فایل ها در سایتشون هست رفتم گوگل سرچ کردم و عضو سایت شدم هر روز فایل های رایگان رو گوش میدادم خصوصا که مصادف شده بود با قرنطینه و ما خونه بودیم و تایمم بیشتر بود. با فایل ها ایمان، و عزت نفسم خیلی بیشتر شد و زمانی که موقع ثبت نام دکتری بود من اصلا احساس خوبی نداشتم که این دوره رو شرمع کنم و انگار حسی از درونم میگفت ثبت نام نکن من ثبت نام نکردم و به همسرم گفتم ترجیح میدم مححق باشم که وقتم آزادتر باشه تا دانشجوی دکتری. همسرم ثبت نام کرد و باز هدایت خدا اینبار با اینکه مدارک کامل کامل بود و حضوری مدارک رو تحویل مسول ثبت نام داد و اینترنتی توی سایت بارگزاری کرد باز هم ثبت نامش کامل نشد روزی که استادم زنگ زد و گفت من از خوشحالی این خبر داد میزدم که خدایا شکرت این هدایت تویه شاید ما باید بریم شهر بزرگتر و دانشگاه بهتر.(چون من اصلا شهرهای کوچیک رو دوست ندارم و عاشق زندگی در کلان شهر هستم). دوستای ایرانی که اون دانشگاه بودند هنگ بودن که این اتفاق بدیه تو چرا اینقدر خوشحالی اما من جریان هدایت رو تاحدودی از فایل های رایگان استاد گرفته بودم و مطمین بودم این هدایت از جانب خودشه. با اینکه تا یک روز بعد مشکل ثبت نام حل شد وحتی ادمیشن رسمی رو برای امضا فرستادن اما همسرم گفت من امضا نمیکنم و میخوام دانشگاهای دیگه شانسم رو امتحان کنم.با اینکه استادمون خیلی لطف کرده بود به ما و هوامون رو داشت و یجورایی ناراحت شد که نخواستیم باهاش کار کنیم اما احساس خودمون عالی بود به اینکار. هدایته اومد که برو شهرهای دیگه حضوری و ببین چطوره اما حقیقت ترسه هم بود و باعث شد کاری نکنیم و چون ثبت نام نکرده بودیم نتونستیم ویزا رو تمدید کنیم خصوصا که بخاطر این بیماری سفارت ایران بسته بود که البته اینم باز هدایت بود.خلاصه ما برگشتیم ایران و به تضادی که من در روابط با خانواده ام خوردم باعث شد اولین دوره یعنی عزت نفس رو خریداری کنم. (که این تضاده خودش بشدت برای من درس داشت و خداروشاکرم بابت تمام درسهاش.) در نهایت بعد از چند ماه ایران بودن هدایت شدیم به شروع کسب و کار و همسرم بیخیال تحصیل شد و البتته خودم. ازش نشونه خواستیم و در عرض چند روز نشانه ها رگباری اومدن که باید بری ترکیه و دنبال کسب و کار خودت باشی با اینکه درآمد همسرم نسبت که سال قبل که به اروپا مهاجرت کردیم حدود ۳-۴ برابر شده بود اما باز هم پس انداز خاصی نداشتیم. دوباره دست خالی به ترکیه مهاجرت کردیم اما خدا هم پول شد هم سرمایه برای ثبت شرکت بین المللی ما و هم یک خونه شیک توی یکی از بهترین مناطق استانبول و توی یکی از بهترین برجهای این شهر با تمام امکانات رفاهی خونه ای شیک و تمیز و مجهز. من دوهفته آخر که ایران بودم سفر رفتم به اصفهان شیراز و کیش و همش در هتل های ۵ ستاره اقامت داشتم و باز اول که اومدیم ترکیه دو هفته تا خونه پیدا کنم توی هتل های ۵ ستاره استانبول بودم اما به جرات میگم خونه الانم از همه شون بهتره. از هتل اسپیناس تهران و بهترین هتل های استانبول هم بهتر، تمیزتر و مجهزتره. و این نتیجه لطف خدا و چند ماه کار کردن روی دوره عزت نفس و بتازگی قانون آفرینش هست . چون همین چندماه چیش توی ایران من خونه ای اجاره کرده بودم تقریبا یکسان با اجاره خونه الانم اما حتی تخت خواب مناسب یا ماشین لباسشویی هم نداشت و با دست لباس میشستم و برای من که سالها فاصله گرفته بودم از این شرایط واقعا سخت بود. اما الان با همون مبلغ توی استانبول توی بهترین خونه ساکنم و خداروشکارم که این همه کیفیت زندگیم رو تغییر داد بواسطه تغییر باورهام.

    درمورد تغییر روابطم بخاطر باورهای اشتباهم روابطم با خانواده ام تقریبا هر چند وقت یکبار یک مشاجره ای داشتم ولی الان خیلی روابط بهتری دارم و خیلی هم عاشقانه تر دوستشون دارم.

    در مورد مسایل مالی که در این مدت درآمدمون خیلی رشد کرده و البته هزینه هامون هم بشدت کاهش پیدا کرده که خودش ثروته.( از سال ۹۷ که با قانون آشنا شدیم درآمد همسرم نزدیک به ۱۰۰ برابر رشد کرده و درآمد من چند ده برابر شده.) در این یکسال که با استاد هستیم هم حداقل سه تا چهار برابر شده.

    رفاه توی زندگیم چندین و چند برابر شده.

    وضعیت سلامتیم بشدت تغییر پیدا کرده و الان چندین و چند وقته سالم سالمم.

    ایمانم به خدا، رابطه ام با خدا که کلا نسبت به قبل ۳۶۰ درجه بهتر شده خدا رو شناختم باهاش حرف میزنم عشق میکنم و بدون احساس گناه بدون ناله و زاری پیشش دوستانه باهاش عشق میکنم. من بیشتر از همه روی معنویتم دارم زوم میکنم و کار میکنم چون میدونم همه چیز ایمانه .جوری شده که من چند هفته پیش که پدرم رو از دست دادم در عرض چند ساعت آروم شدم و تونستم با باورهای توحیدی که استاد میگه به احساس سپاسگذاری برسم درسته روزهای بعدی باز نجواها بود و یکم بهم میریختم ولی باز تا بخوام به احساس خوب برسم چند دقیقه و کمتر از یک ساعت طول میکشید. و این نتیجه کار کردن روی باورهای توحیدیه. (فایل پیام ابراهیم و ایمان به رب توی روزای اول خیلی کمکم کرد)

    موضوع اساسی که در من تغییر کرده حرف مردمه که از ۱۰۰ فکر میکنم به ۵ رسیده و همین هم هنوز خیلی جای کار دارم.

    یکی دیگه از نتایج عالی انجام شدن تمام کارهامون و گرفتن اقامت ترکیه بود که همش به راحت ترین شکل ممکن انجام شد و در کوتاه ترین زمان ممکن.و البته همینطور کارهای ثبت شرکت که وکیله میگفت بابا شما خیلی خوش شانسین اینقدر راحت کارتون انجام شده و اینقدر سریع همچین چیزی توی ۱۱ سال سابقه کاری من در استانبول بی سابقه بوده. ولی من میدونم شانس نیس فقط خودشه که داره کارهام رو انجام میده. و سپاسگزار خداوندم و دست بینظیرش استاد جانم با این آگاهی های ناب.

    و این نتایج بخشی از نتایج کوچیک منه و میدونم تا یکسال بعد اونقدر نتایجم تصاعدی رشد میکنه که وقتی این کامنتم رو بخونم بگم بابا اینا که نوشته بودی نتیجه نبود.

    عاشقتونم استاد جانم مریم عزیزم، خانم فرهادی عزیز و آقای ابراهیم و همه دوستانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      سیده آمنه یاقوتی گفته:
      مدت عضویت: 1689 روز

      سلام دوست عزیزم پریسای موفق وخوشبخت

      واقعا تبریک میگم تحسینتون میکنم

      وباهرجمله فقط این حرف استاد میومد تو ذهنم(ایمان ایمان ایمان همه چیزه،،،و هدایت که استاد نگاه ویژه ایی دارن و جزو اصل های زندگیشه)

      نتکه ی عالی که در کامنت شما بود اینکه چقدر تسلیم بودین

      چقدر بدون مقاومت هدایت هارو اجرا کردین

      دمت گرم

      هزاران بار میخونم کامنت شمارو بخودم قول میدم تا از اصل و اساسش وارد زندگیم بشه

      متشکرم از خدایی که خودش گفته

      (ان علینا للهدی)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        parisa گفته:
        مدت عضویت: 1840 روز

        آمنه ی عزیزم سپاسگزارم از کامنت زیبات از یادآوری نکاتی که شاید خودم فراموش کرده بودم

        خیلی وقتها ما موفقیتی کسب میکنیم و یا مسیری رو درست انتخاب میکنیم ولی بعد از مدتی که گذشت اون موفقیت برای ما کاملا معمولی میشه و چون از طرفی همیشه ذهن تمرکز به نکات منفی داره یادمون میره که قبلا تونستیم یکسری کاررها انجام بدیم و تمام تمرکز میره بسمت جاهایی که موفق عمل نکردیم. این هم هدایت خدا بود که شما به کامنت من پاسخ بدی و همین توجه مثبت شما یادآوری خیلی خوبی برای من بود. سپاسگزارم از خدا بخاطر تمام هدایت هاش و همینطور از شما دوست عزیزم که انرزی زیادی به من دادین. در پناه خدا صاحب بهترین ها باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سیده آمنه یاقوتی گفته:
          مدت عضویت: 1689 روز

          سلام عزیزم

          هدایت هدایت هدایت.

          هدایتی که گفت بیام و پاسخ تمام عزیزانی که برای من پاسخ گذاشتن رو بدم و مجدد پیام اون صفحه رو بخونم ببینم چه خبره پیام های اولیه رو بخونم و خودم و محک بزنم.

          واقعا این کامنت شما هم بهم یادآوری کرد موفقیت هامو بیشتر و بیشتر بیاد بیارم و سعی کنم توکل و ایمانم بخدا بیش از پیش باشه

          خداجونم سپاسگزارم و از شما برای وقتی که گذاشتی سپاسگزارم و کامنت فوق العاده اتون

          ممنونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      parisa گفته:
      مدت عضویت: 1840 روز

      حسین عزیز سپاسگزارم از کامنت شما و امیدوارم نتایج عالی بگیریم همگی در کنار هم و در کنار استاد عزیزمون

      من هم اول که این فایل رو دیدم، شروع کردم به خواندن کامنت ها و کلی احساس خوبی دریافت کردم ارز کامنت دوستای عزیزم و موفقیت هاشون. به خودم که اومدم دیدم بیشتر از 3 ساعته که دارم کامنت میخونم و اینقدر احساسم خوب شد و انرژی گرفتم که گفتم پس باید من هم کامنت بذارم تا دوستانم همین قدر انرژی بگیرند و انگیزه باشه برای بقیه عزیزانم برای عمل به هدایت و عمل به قانون .خداروشاکرم که هدایتم کرد به خوندن کامنت دوستانم و همینطور به نوشتم کامنت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسین گرزدین گفته:
      مدت عضویت: 1934 روز

      کامنتت عالی بود پریساجون واقعا چقدر خوبه بچه هایی ک مثه تو میان نتایج رو مینویسن اول برا خودشون ردپا میزارن دوم ما رو چقد مصمم تر میکنن خیالمون چقدر راحتتر میشه و چقدر با خیال راحتتری زندگی میکنیم.خیلی من وقتی نتایجت رو میخوندم خوشحال میشدم ذوق کردم تو وسط خوندنش هم نجوا اومد یکم ها ک سه سوته ی چی یادم اومد سریع جمش کردم عالییییییییییی بود

      عالی هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میثم گفته:
      مدت عضویت: 1984 روز

      سلام دوست عزیز عباس منشی

      سلام به استاد جان و همراه گرامیش مریم عزیز

      سلام به همه دوستای هم فرکانسیم

      چه لذتی داره خوندن کامنتای نتایج زیبای بچه ها

      خداقوت، دمتون گرم که وقت میذارین و به این زیبایی مینویسین که حقیقتا مکمل آموزشهای استادمونه

      چه لذتی داره اقامت در هتل های ۵ ستاره

      چه لذتی داره مهاجرت به سبک هدایتی

      چه لذتی داره این همه سر سپردن به خدایی که همه چیزه…

      چه لذتی داره یاد گرفتن این قوانین و استفاده کردن ازشون

      یه وقتایی فکر میکنم دنیام کلا عوض شده، دیگه نگران خیلی چیزا نیستم

      هر روز مشتاق ترم برای بهتر شدن خودم

      منم دلم خواست، دلم خواست این تجربه های شیرینو داشته باشم، و میدونم که فروانی نعمت این امکان رو به همه ما میده

      منم میخام، نتایج بزرگ و بزرگ تر

      و روزی رو میبینم که بیام و بنویسم که من هم این لذت ها رو مستقیم تجربه کردم

      بهترین هارو آرزو میکنم برای استاد عزیز و مریم جان، خودم و تمام دوستای گلم تو این سایت عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    رضا اطاعتی گفته:
    مدت عضویت: 3289 روز

    سلام دوستان،

    اول از همه خدارو شکر میکنم که با چنین سایتی آشنا شدم ، همچنین با جناب آقای عباس منش و همینطور با دوستان خوبی مثل شماها که تجربه هرکدومتون رو که خوندم از خوشحالی اشک ریختم.

    من هم مثل خیلی از شماها توی یک خانواده معمولی و کارمند در شیراز به دنیا اومدم و زندگی بسیار معمولی با تمام اعتقادات مذهبی داشتم. بعد از تمام شدن دانشگاه وارد اداره برق شدم و 16 سال پیش ازدواج کردم با همسری که خیلی دوستش دارم و خدا رو به خاطر حضورش خیلی شکر میکنم.

    از دوران کودکی خیلی دوست داشتم که در خارج از کشور زندگی کنم واین موضوع رو در زمان خواستگاری با همسرم هم در میان گذاشتم که دیدم همون طوری که قانون جذب میگه ایشون هم ازمن مشتاقتر هست. این شد که هر دو با هم بعد از ازدواج شروع به تلاش برای رسیدن به هدفمون کردیم و برای مهاجرت به کانادا اقدام کردیم.در آن زمان من شغلی داشتم که شاید یکی از شغلهای بی درد سر و نسبتا با درآمد ماهیانه خوب بود که دوستان هم به اون غبطه می خورند اما ما هدف دیگه ای داشتیم و اینها برامون مهم نبود. خلاصه اینکه بر خلاف اصرار همگی بزرگترها و اطرافیان، من از کارم استعفا دادم و اومدم بیرون ، همینطور همسرم که به تازگی استخدام دانشگاه علوم پزشکی شده بود استعفا داد و هر دو رفتیم تهران تا زبان فرانسه رو تمام وقت بخونیم و آماده بشیم برای مصاحبه برای مهاجرت (ما به خاطر استانی که اقدام کرده بودیم برای مهاجرت بایستی فرانسه میخوندیم). خوب خیلی سختی ها کشیدیم و حتی بعضی وقتها احساس پشیمانی بهمون دست می داد ، خیلی هم داشتیم هزینه میکردیم ولی دایم به هم دلداری می دادیم تا اینکه زمان مصاحبه شد و رفتیم سوریه برای مصاحبه. بدون اینکه ازاین قوانین بدون تغییر الهی خبر داشته باشیم با یه قدرت عجیبی آماده بودیم برای مصاحبه. شاید باورتون نشه تمام کسانی که در هتل ما بودن و اومده بودن برای مصاحبه هم از نظر شغلی خیلی از ما بهتر بودن یعنی تخصصهای بهتری نسبت به ما داشتن هم از نظر تسلط به زبان فرانسه ، ولی احساس عجیبی به ما میگفت که ما هیچ مشکلی نداریم و به راحتی مصاحبه رو میگذرونیم. همینطور هم شد و به محض اینکه آفیسر سفارت، مارو دید احساس کردیم خیلی با ما گرم برخورد کرد و توی همون ده دقیقه اول نامه خوش آمدگویی به کانادا رو روی میز جلوی ما گذاشت و ازمون خواست که امضا کنیم. ما اولش متوجه نشدیم فکر میکردیم داریم اشتباه متوجه میشویم اما اون آفیسر داشت پشت سر هم به ما میگفت به کانادا خوش آمدید، به کانادا خوش آمدید. یعنی اون لحظه دست وپامون رو گم کرده بودیم و از خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم.

    بعدا فهمیدیم که هیچ کدوم از کسانی که توی هتل باما بودن جز یک نفر توی مصاحبه قبول نشدن.

    الان بعد از هشت سالی که در کانادا زندگی میکنیم چند وقت پیش دچار یک سری مشکلات مالی شدیم که خیلی باعث شد روی کیفیت زندگی مون تاثیر بزاره و از نظر روحی روانی بهمون فشار بیاره که خیلی تصادفی با این سایت و آقای عباس منش آشنا شدم . خیلی از فایلهای رایگان ایشون استفاده کردم و دایم دارم به خودم یادآوری میکنم که ما که اون کار بزرگ مهاجرت رو توانستیم انجام بدیم «باید» و میتونیم از پس این قضیه هم بر بیایم چون طبق قانون یادآوری موفقیهای قبلی باعث میشه که انجام کارها برای ذهنت آسون بشه و قابل انجام . که همینطور هم داره میشه و نشونه هاش کم کم دارن ظاهر میشن و من خیلی امیدوارم. ایده های جدید به نظرم میرسن و دارم ازشون استفاده میکنم تا تمام مسایل حل بشه به امیدخدا.

    در نهایت باز هم خدا شکر میکنم که دیگه از این به بعد با دانش نسبت به این قوانین میتونیم زندگیم رو اون طوری که دلم میخواهد برنامه ریزی کنم و موفق بشم . همینطور برای همه شما عزیزان آرزوی موفقیت و شادکامی روزافزون دارم. ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
  7. -
    حس سپاس گزاری گفته:
    مدت عضویت: 3945 روز

    به نام خدا

    سلام

    من حسن هستم الان سی سالمه و درتهران زندگی میکنم.میخوام داستان واقعی زندگیمو برای شما دوستان و استاد شرح بدم.

    من از هفت سالگی که خودمو شناختم وضع مالی خوبی داشتیم پدرم تاجربود و خونه زندگی خوبی داشتیم اما بعد از دوسال براثریک حادثه کل زندگیم به کل تعقیر کرد و در سن نه سالگی مادرمو از دست دادم خونه و هرانچه داشتیم در عرض یک مکاه تقریبا از دست دادیم.فرزند اول خانواده بودم و احساس گناه شدید داشتم انگار خودمو مقصر می دونستم.

    خلاصه به سن نوجوانی رسیدم بسیار پرخاشگر و عصبانی بودم بسیار بسیار بشدت ناراحت.

    تمام زندگیم از صبح دعوا با خانواده با این و ان بود و به شدت در مضیقه مالی گرفتار شدیم.پدرم دیگه بخاطرنگهداری از ما نمی تونست به خارج سفر کنه و در تهران مشغول دست فروشی شد و هرروز اوضاع بدتر و بعد پدرم ازدواج کرد و خانه ما شبیه میدان جنگ شد و از همه بدتر من بودم.

    چندسال بعد ترک تحصیل کردم و مدتی تو خیابونا بودم مثل استاد و دایما در حال جنگ و دعوا خلاصه سرتونو درد نیارم بدترین چیزهارو تجربه کردم اماهمیشه توو وجودم خودمو لایق یک زندگی بهتر می دونستم .

    اما بازم دعواها ادامه داشت ادامه تحصیل دادم و دیپلم ردی شدم و بعدشم رفتم سربازی که برام خوب بود اما زندگیم همچنان بد بود.

    بعد از سربازی تو خیابون مسافرکشی می کردم و تو اژانس کار می کردم اما از بچه گی دنبال پیشرفت کردن بودم و هستم و خواسته های بچگیمو فراموش نکردم.خداروشکر ورزشکار بودم اما بخاطر اعصاب ناراحتم معده درد شدید داشتم وسینوزیت هم داشتم و روز نبود که یک مشت قرص نخورم .

    اعصابم ناراحت بود و دایم با مردم با ماموران راهنمایی رانندگی و انتظامی درگیر بودم که منجر شد مدتی در بازداشتگاه و محیط های نامناسب باشم.تصادف کردم و تمام پس اندازمو با کلی قرض به طرف اسیب دیده بخاطر اینکه پول بیمه کردن ماشینمو نداشتم با اینکه تقریبا بیست ساعت کار می کردم و در سه جا مشغول به کار بودم.بد بیاریا اما دست از سرم بر نمی داشت.

    خلاصه یک روز شروع به تعقیر زندگیم کردم وشروع کردم تو ماشین کلیپ های اموزشی گوش دادن و روی خودم شروع به کارکردن کردم در همون روزهای اول با یک فایل از استاد تو اینترنت اشنا شدم فکرمیکنم فایل اول استاد بود که تو اینترنت منتشر شده بود و حرف های ایشون توی یک سمینار بود و کارهای ایشون رو دنبال کردم به سرعت دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم واز دوستای بد به شدت فاصله گرفتم وسالهاست که حتی ندیدمشون. دنیام رنگ دیگه ای گرفت .تمرکز روی خواسته هام شد و ادم جدیدی شدم.

    حالا دیگه یک ادم دیگه شده بودم کمتر کسی باورش میشد دانشگاه رفته باشم خانواده فامیلها و دوستان براشون خنده اور بود کیف دانشگاهمو می دیدن.

    سینوزیتم خیلی خوب شده و معده دردم به کلی درمان شد سالهاست که دیگه یک قرص هم نخوردم.

    دو رشته تحصیلی متفاوت خوندم چون باورم این بود که تحصیلکرده ها فقط ثروتمند و سالمن که بعدا با دیدن فایل های استاد یکی از باورهای منفیم شناسایی شد.

    کل فایل های استاد رو از روز اول دارم و هرروز گوش میدم کلی حالا دیگه عوض شدم.هروز شادترم هرروز ثروتمندترم ازدواج کردم و فرزند دارم و روز به روز زندگیم قشنگ تر میشه.اینجا جا داره که دستاتو ببوسم استاد واقعا خداوکیلی زندگیم خوب شده.

    منی که روز بدون دعوا و جنگ نداشتم.صبح تا شب کفر میکردم وبا خدا هم سرجنگ داشتم و همه چیز رو تقصیر خدا میدونستم.اما بعداز اشنایی با استاد علاقه شدیدی به کتاب خوندن پیدا کردم و خیلی کتاب موفقیت خوندم الان بسیار با خدا دوست شدم وبسیار باهاش نزدیکم و روز نیست که شکرش رو به جا نیارم.

    خدایا شکرت که منو در این مسیر انداختی و زندگیم نجات پیدا کرد.

    ممنون استاد هرچی ارزوی خوبه مال تو.

    به قول دادشم این استاد عباس منش کارش درسته که تورو و زندگی تو تعقیر داد برادرم هم شما رو دوست داره.

    تک تک فایل های رایگان تون بدون کوچکترین چشم داشتی به ما اعطا کردی و نور هدایت رو تو وجود من به شخصه روشن کردید.سپاسگذار شما و خدای شما هستم.

    ببخشید که یک خورده بهم ریخته شد.

    ممنون که خوندی

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  8. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3730 روز

    باسلام خدمت دوستان واستاد عزیز عباس منش

    فرهاد عرب هستم

    خوشحالم که دوستان ازاین مطالب استفاده کنند ونتایج خیلی عالی کسب کنند

    داستان زندگیم از اونجایی شرو شد که درخانواده پرجمعیت و کم درآمدی بزرگ شدم و نیاز خیلی شدیدی ب ثروت داشتم و بعد از کنکور که رشته مورد علاقم که پزشکی بود قبول نشدم تصمیم ب کسب درآمد کردم وتمام وقتم برای کارم صرف میشددرآمد اولیه من ماهی 200هزارتومان بود که بعد از گذشت سه سال درآمد خودم را به ده تاپانزده برابر رسوندم تمام درآمدم و تو کسب وکار خودم سرمایه گذاری کردم و این صبر وتلاش من کم کم نتیجش بزرگ شد عددهای ورودی من چشم گیر میشد درهمین مواقع بود که کتاب قانون جذب همیشه میخوندم تا اینکه بافایل انگیزشی استاد عباس منش به طور کاملا اتفاقی آشناشدم دونفر داشتن گوش میکردن که منم شنیدم وبرای منم بلوتوث کردند ورفتم توسایت ودقیقا گفتم که اینارو من دارم جذب میکنم تمام فایلهای رایگان و دانلود کردم و نتایج جالبی درزندگیم داشت مثل فایل چگونه درآمد خودراسه برابر کنیم و که دیدم فهمیدم کاملا این حرفادرسته چون قبلا از مسیرش رفته بودم ونتایجشو گرفته بودم

    پس کاملا اعتمادکردم ب استاد عباس منش

    من خیلی علاقه ب بسته روانشاسی ثروت داشتم و به هرکس گفتم بیا دونفره بخریم هیچکس قبول نکرد ومسخره کردند منو .

    منم تصمیم گرفتم که تنهایی خریداری کنم و این بسته تهیه شد اولین فایلشو که دانلود کردم باورکنید فایل جلسه اول که داشت درمورد باورها صحبت میکرد و گوش دادم مثل این بود که کلید تمام مشکلاتمو پیدا کرده بودم و برای مدت زیادی بفکر رفتم که چقد افکار مریضی داشتم که سد راه من شده بود و دوتا از اون باورهای اشتباه من اول اینکه باثروت انسان از خداوند دور میشه ودوم اینکه باید وام بگیری وبدهکارباشی تاپیشرفت کنی و خیلی باورهای اشتباه دیگه .

    الان نزدیک یکساله که از بسته روانشناسی ثروت هرروز استفاده میکنم به لطف خدا زندگیم از همه جهت عالی عالی شده مهمترین باورم که آرومم کرده اینکه همیشه همه چیز به نفع من است وشکرخدا خیلی مشتریان پول نقد زیادی در کسب وکارمن آمدند وباعث رشد من شده اند الان درآمد من به ماهی شش میلیون تومان درماه به لطف خدا رسیده یعنی درعرض5سال به 30برابر حقوق اولیه و مطمئن هستم که به اعداد خیلی بالاتری میرسم من از اونجا ب اینجا رسیدم از اینجا به هرجا که بخوام میرسم.

    من متولد1370میباشم ومجرد شرایطی که دارم این درآمد خیلی عالی وقابل توجه برای من میباشد.

    من از قصد از مبلغ حقوق و اعداد وارقام گفتم تابقیه دوستان هم خیلی راحت رشد خودشونو با عدد بیان کنند این خیلی تاثیرش بیشتره مطلب زیاد داشتم برای گفتن امافک کنم کافی باشه.

    ودرپایان از تمامی گروه عباس منش متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  9. -
    علی رضا نیازی گفته:
    مدت عضویت: 3528 روز

    بنام الله

    علیرضا هستم 36ساله _ مهندس مکانیک

    الان می فهمم که در دوران ابتدایی،راهنمایی و در دوره هایی از دبیرستان قانون اهرم رنج و لذت در من کار می کرد طوری که خودم متوجه نبودم.من همیشه تکالیفم را در مدرسه انجام می دادم و یا به محض رسیدن به منزل تمام تکالیفم را انجام می دادم و بعد تا آخر وقت تو کوچه مشغول بازی و تفریح می شدم.همیشه شاگرد اول کلاس یا جزو شاگردهای ممتاز کلاس بودم.به قول برایان تریسی قورباغه ام را هر روز صبح اول از همه چیز قورت می دادم.

    عواملی که باعث شد در سال چهارم دبیرستان برای کنکور نخوانم نداشتن هدف و نداشتن الگوی موفق یا استفاده نکردن از الگوهای موفق و نهایتا کم رنگ شدن اهرم رنج و لذت و بالاخره از دست دادن انگیزه ام بود.تا اینکه بجای رتبه ی تک رقمی رتبه 115 آوردم و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه دولتی تحصیل کردم و تحصیلاتم 7 سال طول کشید.با اینکه 4 تا المپیاد تا مرحله استانی رفته بودم ولی متاسفانه دانشگاه برام محیطی درد آور شده بود.بخاطر اوضاع بد روحیم در بدو ورود به دانشگاه به الکل و انواع مخدر روی آوردم و 11سال از بهترین دوران جوانی و زندگیم را اعتیاد شدید داشتم.طوری که همه از من قطع امید کرده بودند.و تمام راهها را برای ترک امتحان کرده بودم و موفق نشده بودم.در اواخر مصرفم که کلا دستم از همه جا و همه کس بریده بود و فقط از خدا کمک می خواستم و در کوه تک و تنها زندگی می کردم ندایی در درونم بهم می گفت نماز بخوان.و در اون حال نماز می خواندم و به خدا التماس می کردم تا راهی را به من نشان بدهد.و خداوند با روش خودش انجمن معتادان گمنام na را به من معرفی کرد و به لطف خدا در سن 29 سالگی پاک شدم.اون زمان فیلم راز دستم بود ولی باورش نداشتم.از اون بچگی دوست داشتم که همیشه برا خودم کار کنم.کارهای مختلفی انجام داده بودم.از ایزوگام زدن پشت بوم گرفته تا سوپر مارکت ،کارگر تولید،خرید و فروش سیگار و شراکت در یک کارگاه تولیدی ،کارمندی و ….ولی همیشه اعتیادم مانع اصلی بود.با شروع پاکی از روی نیاز در یک کارخونه بعنوان تکنسین مشغول بکار شدم.بعد از 18 ماه بخاطر تومور نخاعی تحت عمل جراحی قرار گرفتم و حدود 35 جلسه اشعه درمانی کردم.9 ماه بعد از عمل با کارخونه تسویه حساب کردم و شرکتی رو به ثبت رسوندم.و با یک شریک شروع کردیم به کار تولید.5 سال با بهترین و قویترین اداره جات دولتی کار کردیم.و هر روز پیشرفت های جدیدی رو تجربه می کردیم.نا گفته نمونه که مطالعاتی هم در زمینه قانون جذب ، ثروت و بازاریابی داشتم.سال 91 مشخصاتی برای همسر ایده آلم نوشتم و به زندگیم جذب کردم بعد ازدواج فهمیدم که ایشون هم تمرینای قانون جذب انجام می دادن و مشخصاتی نوشته بودن.والان تو زندگی زناشوییم واقعا خوشبختم.انگار نیمه گمشده ی همو پیدا کردیم و این قضیه ازدواجم یکی از بهترین نقاط عطف تو زندگیم هستش. در اواسط سال 94 اوضاع مالی شرکت بهم ریخت.و هر روز سریعتر به سمت ورشکستگی پیش رفتیم.آبان ماه 94 بود که بعد نماز خیلی خالصانه از خدا درخواست کردم که: خدایا ازت می خوام راه و روش ثروت و پولدار شدنو بهم نشون بده.ضمنا می دونستم که دعا در مورد بدهی و به زبون آوردن کلمه بدهی تاثیر عکس می ده.اون موقع کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین از دولت عشق: کاترین پاندر حکایت دولت و فرزانگی: مارک فیشر و بیندیشید و ثروتمند شوید: ناپلیون هیل رو مطالعه کرده بودم و به جذب ایمان داشتم.بطور معجزه آسایی یک سفارش گرفتیم و ناظری برایمان فرستادند تا کار رو تایید کنه.که اون روز با ایشون دوست شدم و ایشون سایت خانواده ی صمیمی عباس منش رو بهم معرفی کردند.و چند روز بعد فایلهای رایگان رو برام آوردند.و من بعد از دیدن چند تا فایل تصویری استاد عزیز به یقین رسیدم که خدا جوابمو با معرفی سایت داده.از اونجا که وضعیت مالیم افتضاح بود و پول نداشتم که قوانین آفرینش و روانشناسی ثروت 1 و 2 رو بخرم.شروع به تمرین محبوب ترین فایلها کردم.و با خوندن کتاب پیشگویی آینده مالی و فصل 1 و 2 و 3 کتاب رویاهایی که رویا نیستند و علی الخصوص 12 جلسه اپلیکیشن ثروت که هر هفته از بازار دانلود می کردم شروع کردم به در آوردن باورهای غلط در مورد ثروت.که نزدیک به

    65 تا باور غلط شناسایی کردم.و شروع کردم به ساختن جملات تاکیدی مثبت و تکرار اونا بعد از بیدار شدن از خواب و همچنین چند دقیقه قبل از رفتن تو رختخواب.اسفند ماه شرکت رو کلا تعطیل کردیم.ایام عید از خودم پرسیدم که از زندگی دقیقا چی می خوام و ارزشهام چی هستن و هدفم دقیقا چیه و به چی علاقه دارم.تا اینکه تصمیم گرفتم از کار تولید به کار فروش تغییر شغل بدم.باورتون نمی شه 4 فرودین که همه تعطیلات بودن فروش داشتم.وقتی به گذشته ام نگاه می کنم می بینم همیشه در کار فروش موفق عمل کرده ام.بچه ها باور کنین موقع ورشکستگی خودمو نباختم.با اینکه شریکم تنهام گذاشته بود و رفته بود یه شهر دیگه.از طرفی از لحاظ جسمی مریض هم بودم و اذیت می شدم.به خدا توکل کردم و استاد عباس منش رو بعنوان الگوی اعتماد به نفس انتخاب کردم.با شریکم صحبت کردم و بعد از گرفتن رضایت ایشون شروع کردم به فروختن ابزارهامون.به قیمت خوب.بعد چک های برگشتیمونو پاس کردم.با تبلیغات اینترنتی و روابط و اعتماد به نفس تونستم در عرض یک هفته اون همه ابزار دست دوم رو با قیمت خوب بفروشم.و ایمانم قویتر شد.و تمرینی بود برای فروشندگی تا خودم را محک بزنم.بعد این حرف استاد عباس منش عزیز یادم افتاد که گفته بودن:اگه باورت این باشه که می تونی بدون سرمایه هم کار کنی.قطعا می تونی.شروع کردم به فروش اجناس مردم در زمینه کاری خودم و در زمینه های دیگه.کسایی که جنس دست دوم داشتن براشون مشتری پیدا می کردم و با قیمت خوب و همچنین سود خوب برا خودم می فروختم.و از زمان تولید بیشتر سود می کردم.مهمتر اینکه همه از این معامله رضایت هم داشتند.و تونستم درآمدمو از پنج میلیون تومان ضرر در ماه به پنج میلیون تومان سود در ماه برسونم و در ماه خرداد 95 پنج میلیون و ششصد هزار تومان سود کردم.دقیقا به حرفای استاد ایمان آوردم که باورت هر چی باشه همون برات اتفاق می افته.و به یقین رسیدم که پول درآوردن اصلا به کار فیزیکی زیاد و تلاش زیاد مربوط نمی شه.باید باورات درست باشن.زمان کارگاه تولیدی از 7 صبح تا 9 شب کار می کردم و جا خالی می اومدم.باورم این بود که پول درآوردن سخته.زمانی که فروش رو شروع کردم هر روز این جمله تاکیدی رو میگم:پول درآوردن برای من از آب خوردن هم آسانتر است.باورتون نمیشه چه پیشنهادهایی بهم میشه.هر روز بیشتر از 4 ساعت کار نمی کنم.هر روز تمرینای استاد رو تمرین می کنم .احساسمو بررسی می کنم.فرکانس مثبت می فرستم.هر وقت احساسم میاد پایین با کلام و صحبت کردن با خودم افکارمو مثبت می کنم و در نتیجه احساسم مثبت میشه.اهداف بزرگی برا خودم نوشته ام و یقین دارم که آرزوهایم بوقوع می پیوندند.برنامه روزانه ام به شرح ذیل هستش:

    1 _ نماز صبح،دعا،مراقبه،خواندن هدفم با صدای بلند،خواندن جملات تاکیدی مثبت و صحبت با خودم و همسرم در مورد اهدافم ،صبحانه

    2 _ بازاریابی و فروشندگی بصورت اینترنتی و مراجعه حضوری

    3 مطالعه و گوش دادن به محصولات استاد عباس منش عزیز و مطالعه در زمینه فروش و بازاریابی از جمله براین تریسی دارن هاردی و ….

    4 _ تحقیق و پژوهش در اینترنت

    5 _ نماز ظهر ، مطالعه قرآن، ناهار

    6 _ استراحت کوتاه و مطالعه

    7 خرید برای منزل تفریح و ورزش

    8 _ نماز ، خواندن قرآن ، شام در حد مختصر (میوه جات)

    9 خواندن هدفم ،مراقبه جملات تاکیدی مثبت و صحبت با خودم و همسرم در مورد اهدافم

    جمله تاکیدی تقدیمی اینجانب برای گروه عباس منش:هم اکنون عشق الهی به بهترین شکل ممکن در خانواده ی صمیمی گروه تحقیقاتی عباس منش جریان دارد و پول و ثروت و فراوانی برایمان به ارمغان می آورد.

    در پایان از تک تک دوستان عزیزم در گروه تحقیقاتی عباس منش و از شما استاد عزیزم سپاسگزارم.و از خداوند مهربان آرزوی عالیترین ها را برایتان خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  10. -
    خدیجه صالحی نیا گفته:
    مدت عضویت: 2262 روز

    سلاااااااام استااااااد جااااانم

    سلاااااام مریم خانوم عزیزدلم

    سلااااام مایک عزیز و نازنین

    سلاااااام به من جدیدم

    و سلاااااام به خانواده بزرگ و فوق العاده دوست داشتنی عباسمنشیم

    خداروشاکرررررم که الان اینجام و دارم برای خانواده عزیزم کامنت میذارم

    اول به خودم به تبریک میگم برای نتایج ارزشمندی که بعد از نوشتن این کامنت قراره خلق کنم خداروشکرررررر

    من خدیجه صالحی نیا هستم(خوشحالم که عضوی از این خانواده ی بی نظیر هستم) ۲۶ سالمه و لیسانسه رشته زمین شناسی هستم . اوایل خردادماه امسال عضو سایت شدم و این بار دوم هستش که دارم فایل های رایگان استاد رو از ابتدا تماشا می کنم و حس خیلی خوبی به نوشتن این کامنت دارم.

    این نتایجی که باهاتون به اشتراک میذارم از تماشای بار اول تمام فایل های رایگان حاصل شد.

    ۱.افزایش چشمگیر سرعت اینترنت :

    از روزی که اینترنت رو تو خونمون راه اندازی کردیم (که البته خیلی سال میشه) تا امسال از اینترنت با سرعت خیلی پایین استفاده می کردیم و رویای من شده بود استفاده از اینترنت پرسرعت که واقعا انقدر راحت و با هزینه ی بسیار مناسب تر از اینترنت قبلی اتفاق افتاد که از خودم می پرسیدم که تو این همه سال چرا به فکر این مسیر نیوفتادیم؟ البته الان واضحه که چرا

    خداروشکررررر الان نتم فوق العاده عالیه و همون چیزیه که می خواستم

    ۲.راه اندازی کسب و کار برای خودم:

    تو این سالها من دوبار برای دو فرد مختلف کار کرده بودم و در هر دوبار هم سمت مدیریت به من داده شد اما من هیچوقت حس خوبی به اینکه برای دیگران کار کنم نداشتم و البته جرأت راه اندازی کسب و کار به تنهایی برای خودم هم نداشتم که به خاطر اعتماد به نفس بسیار پایینم برای راه اندازی کارم بود اما به لطف خدای مهربونم و استفاده از فایل های استاد به این باور رسیدم که منم می تونم مثل خیلی از افراد و الگوهای دیگه و خداروشکرررر به سمت شغل موردعلاقم هدایت شدم و آموزش هاش رو دارم می بینم و انشاءالله یه کسب و کار بسیار موفق رو راه اندازی می کنم.

    ۳.چشیدن طعم شیرین توکل به الله

    من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و در جایگاه خودم الگوی دیگران بودم و همیشه می خواستم که بهترین الگو برای افراد باشم اما هرچی بیشتر پیش می رفتم تو مسائل دینی و رفتارهایی که می دیدم خیلی به تضاد برمی خوردم و چون در بسیاری از موارد می خواستم خودم باشم و از دیگران تأثیر نمی پذیرفتم خیلی از چیزهایی که می دیدم رو باور نمی کردم و به دنبال جواب سوال هایی که برام پیش میومد بودم که وقتی وارد سایت شدم چندتا از فایل های رایگان رو که دیدم و جواب سوال هام رو به وضوح گرفتم دریافتم این همون مسیری هست که سالها دنبالش بودم همون مسیر توحیدی که می خواستم خداروشکرررررر ، با اینکه دختر مذهبی بودم اما تا به حال از توکل هایی که داشتم آرامش کسب نکرده بودم تا همین چند وقت پیش که به تضادی برخوردم که حسم گفت باید با خلوص توکل کنم و من برای اولین بار در زندگیم با توکل به الله به آرامش بی نظیری دست یافتم و اتفاقات خوبی که بعدش برام رقم خورد خداروشکرررررررر

    ۳.سلاااااامتی کامل

    من قبل از استفاده از این آموزه ها ناآگاهانه از قوانین استفاده کرده بودم و تو یه سری از جنبه ها از سلامتی خیلی عالی نتیجه گرفته بودم اما در چندتا مورد نه ، مثلا آلرژی حاد برای خودم ساخته بودم و بدون استفاده از هیچ داروی شیمیایی به سلامتی کامل رسیدم یا چندتا مورد دیگه اما چون ناآگاهانه بود برای قسمت های دیگه از سلامتیم این روش رو به کار نبرده بودم.

    این مورد از قسمت سلامتی رو کمی بعد ازاینکه با سایت و استاد آشنا شدم کسب کردم که برای من یه موفقیت عالی و بینظیر بود داستانش رو براتون می نویسم تا اول خودم و بعد شما دوستان عزیزم ازش استفاده کنید.

    چندسال پیش من با افکار و باورهایی که داشتم چهارتا دندان عقل در دهان عزیزم آفریدم.این دندان های نازنین شروع به رشد کردن بزرگ و بزرگ تر شدن تا جایی که یکی یکی در دهانم اعلام حضور می کردن ، وضعیت یکی از اونها با بقیه خیلی فرق داشت ، دکتر دندانپزشکم بعد از مشاهده عکس دندانهام بهم گفته بود که بهتره این دندان قبل از بزرگ شدن و جا باز کردن جراحی بشه …. اما اون زمان من به شدت از جراحی می ترسیدم بنابراین سعی کرده بودم نسبت به این موضوع بی تفاوت باشم. چندسال گذشت بعد از اعلام حضور هر کدام از آنها ، خیلی راحت به نوبت به دندانپزشکی مراجعه و اونو می کشیدم. حالا فقط دوتاشون باقی مونده بودن ، همونی که قراربود جراحی بشه و دندان رو به رویی اون، اعلام حضور این دندان ها هم در دهانم بیشتر از قبل شده بود. برای جراحی دندان با ترس به پزشک مراجعه کردم که بهم گفت اگه دندان رو به رویی رو بکشم هم جا برای جراحی بازتر میشه و هم از اعلام حضور اون دندان کاسته میشه ، منم همین روند رو پیش گرفتم و همان طور که دکتر گفته بود خیلی احساس بهتری نسبت به قبل داشتم و دوباره از جراحی منصرف شدم. چندماه گذشت و دوباره اعلام حضور خیلی بیشتری از اون دندان دیدم اما این دفعه دیگه فرق می کرد چون من وارد مدار شده بودم ، سعی کردم از روش هایی که یاد گرفته بودم (اعراض و بی توجهی) اونو آروم کنم ، جواب می گرفتم اما کوتاه مدت بود چون من باید به این ترس از جراحی غلبه می کردم . “ایمان داشتم حالا دیگه وقت عمل کردن رسیده بود” . رفتم پیش دکترم اما اون گفت دستگاه مربوط به این جراحی رو نداریم بعد از اون از چندتا دکتر دیگه پرسجو کردم ؛ بیشتر اونها از انجام این عمل سرباز زدن وقتی دلیل شونو می پرسیدم می گفتن این عمل سنگین و دشواری هستش یا می گفتن دستگاه رو نداریم (اینم به خاطر این بود که من از این جراحی برای خودم غول ساخته بودم) و یکی دو تا از دکترا هم هزینه خیلی بالایی برای انجامش ازم درخواست کرده بودن. این تضادها ، خواسته ی منو برام واضح تر کرد و من این درخواست رو به جهان فرستادم “دکتری این عمل رو انجام بده که در کارش زبده باشه ، این جراحی به راحتی صورت بگیره ، بهبود بعد ازعمل هم سریع باشه و در آخر اینکه با مناسب ترین قیمت انجام بشه و از خدا هدایت به سمت این درخواست رو کردم. چندروز بعد من به سمت دندانپزشک خودم هدایت شدم که دستگاه رو هم به دندانپزشکی شون افزوده بودن و من بدون وقت قبلی روی صندلی دکتر برای جراحی نشسته بودم. موقع عمل انگار که روحم جای دیگه ای پرواز می کرد، غرق صحبت با معبودم بودم (از چیزایی که گفته بودم اینارو به یاد میارم) : خدای من این جراحی به وسیله تو داره صورت می گیره به بهترین شکل ممکن، جراح من تویی و این دکتر فقط یک وسیله ست و چندتا جمله ی دیگه که مدام تکرار میشد…. من از خود عمل چیزی در خاطرم نیست اما یادمه زودتر از چیزی که فکر می کردم تموم شد. جمله ای که دکتر بعد از عمل بر زبانش جاری شد رو هرگز فراموش نمی کنم ، اون گفت : “فقط قدرت خدا بود که این کار صورت گرفت” دلم می خواست اشک بریزم از شوق، حس خیلی فوق العاده ای داشتم که نمی شد با کلمات توصیفش کنم. دکتر گفت اولش هیچ ایده ای برای شروع نداشتم اما همین که اومدم پای صندلی و به دندانها نگاهی انداختم یه ایده به ذهنم رسید و اجراش کردم و ادامه دادم. هزینه جراحی هم خیلی کمتر از مبلغی شد که بقیه دکترها ازم درخواست کرده بودن. بهبود بعد از عمل هم خیلی خیلی سریعتر از چیزی که فکر می کردم پیش رفت طوری که دکتر هم متعجب شده بود ، تازه من بهش نگفتم داروهایی رو که داده بود مصرف نکردم….این برای من همون موفقیت بزرگی بود که به وسیله تماشای فایل های رایگان کسب کردم تازه من اون موقع تمام فایل های رایگان رو هم تماشا نکرده بوده بودم

    خداروشکرررررر یادآوری این موفقیت در مسیر رو به رشدم خیلی به من کمک کرد حتی همین الان دوباره منو به اون حس فوق العاده عالی برد و خدا می دونه قراره چه موفقیت هایی رو رقم بزنم خدایااااااااشکرت

    استاااااد سپاسگزارم ازت و خداروشکر می کنم به خاطر آگاهی هایی که خدای بزرگ به وسیله شما به یاد ما میاره

    خداااااااجووووونم عاااااااااشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
    • -
      نعمت اله صادقی گفته:
      مدت عضویت: 2647 روز

      سلام دوست من نکات و الهامات ارزشمندی از کامنتتان دریافت کردم که گفتم حاصلش را با شما هم به اشتراک بگذارم و از شما تشکر کنم :

      متشکرم

      …واذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا…

      …پروردگارتان را بسیار یاد کنید…

      گاهی اوقات واقعا نعمتهایی که الان تو زندگیمان داریم را فراموش می کنیم که داریم که زمانی آرزوی داشتنش را داشتیم ….

      چه راهی بهتر است از یاد کردن خدا با شمردن نعمتهایی که همه از جانب خالق بی همتاست و سپاسگزار بودن بابت آنها !!!

      هرچی بیشتر یادش میکنیم ، بیشتر بزرگتر می شویم ، بیشتر شادتر می شویم…

      اما یاد کردن با عشق ……..

      همه چیز به دست اوست وظیفه ما بندگیست و وظیفه خدا ، خدایی!

      وقتی میگه من برای بنده ام کافی ام آیا کافی نیست …؟

      آیا باز هم نگرانی و غم و حرص و عجله و طمع معنایی دارد….؟

      فقط به قدرت خداست که تمام امورات جهان در حال انجام است و همین خدا برای بنده اش کافیست….!

      خداوند انرژی است که منبع پیدایش جهان است ….

      انرژِی و قدرتی بی همتا که کاملا قانونمند است و هیچ تغییری در سنت او نیست …!

      تعریف انرژی از نظر علمی چیه ؟ توانایی انجام کار !

      دقیقا خدا از هر چیزی تواناتر است و حامی رشد ماست و هرروز به ما نعمت ها و ثروت ها و خوبی ها را ارزانی می دارد باشد که سپاسگزار باشیم و بیشتر دریافت کنیم !

      چه جالب هرچی بیشتر نعمتهاشو ببینیم و سپاسگزار باشیم بیشتر ارزشمند تر می شویم بیشتر لایق تر می شویم !

      حالا که اینقدر آسونه بیایید همینجا تعهد بدهیم که یه بار صبح و یه بار شب بخاطر نعمت هایی که داریم سپاسگزار خداوند باشیم

      بنویسیم بشماریم و و سپاسگزار باشیم

      وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَأَصِیلًا(25) سوره الانسان

      و صبح و شب نام پروردگارت را یاد کن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 3248 روز

      سلام دوست عزیزم خدیجه جان💕

      خیلییی لذت بردم از خوندن نتایج ارزشمندت و واقعا تحسینت میکنم که با فایلای رایگان به این نتایج رسیدی ❤

      با خوندنِ اون قسمتی که جراحیتو توضیح دادی یاد ی خاطره از خودم افتادم و اون حس ناب و عالیشو دوباره حس کردم .. دوست دارم اینجا برای خودم یادآوریش کنم

      من ی دخترِ ۲۰ ساله ام که وقتی چند سال پیش برای اولین بار میخواستم ابروهام رو اصلاح کنم خیلی استرس داشتم که نکنه بد بشه ، خراب بشه ، زیادی نازک بشه و و و و 😅 آخه انقدر شنیده بودم ک اصلاح اول خیلی مهمهههه اگه خوب نباشه دگ ابروهات خراب میشه!!!😶

      و منم تصمیم گرفتم برم ی آرایشگاه خیلی لوکس و خفن که مسیرش هم خیلی باهام فاصله داشت و هزینه ش هم ۳ برابر آرایشگاه های دیگه بود

      خلاصه چند سال همینجوری ادامه دادم تا همین چن ماه پیش ک واقعا از خدا خواستم کاش راحت تر میشد و هدایت شدم به سمت ی خانوم خیلییی با تجربه که فقط ی خیابون با ما فاصله داشت و قیمتشم ک عالی

      کلی ب خودم امید دادم و وقتی داشت اصلاح میکرد ابروهامو ی لحظه ترسیدم و نجواها میگفتن ک بیا تنبلی کردی حالا ابروهاتو داره خراب میکنه و….!!!

      ولی یادمه خیلی سریع یاد خدایم افتادم و گفتم این خدای منه که با دستای این خانوم داره ابروهای منو به زیباترین شکل اصلاح میکنه ، این خدای منه نه این خانوم ، خدای من ازت سپاسگزارم که انقدر راحت و آسان منو هدایت کردی تا ابروهای منو زیبا کنی ، این قدرت توست و … انقدر گفتم که حالم خیلیییی عالی شد و ابرو های منم که خیلیییی زیبا شدن واقعااا خداجووونم شکرت❤❤❤❤

      ان شاالله لحظه به لحظه ی زندگیتون سرشاااااار از عشق الهی ، ثروت ، سلامتی ، روابط عالی و خوشبختی باشه💕🌸💕🌸💕🌸

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فرنوش بیگدلی گفته:
      مدت عضویت: 2598 روز

      سلام خدیجه جان

      تقریبا یکسال از کامنتی که نوشتی میگذره ولی خداروشکر من الان که خوندم برام بسیار آگاهی داشت. مطمعنم بعد ار این مدت نتیجه ها و آگاهی هایی داری شنیدنی که انشالا در بهترین زمان جاری میشه ما هم لذت میبریم از شنیدنش.

      چیزی که باعث شد یه زنگ در ذهنم به صدا در بیاد این جمله ات بود

      در مورد مسایلت خودم خلق کردم به کار بردی مخصوصا برای دندونات

      سریع به خودم گفتم فرنوش چیارو تو خلق کردی؟

      دیدم مواردی نوشتم که بهشون میگم ناخواسته یا تضاد

      قدرتشون تو ذهنم کم شد من غالب شدم

      من قدرتمند تر شدم

      خالق میتونه نابود هم بکنه پس من علاوه بر اینکه میتونم از زندگیم حذف کنم میتونم دلخواهم را با کیفیت عالی بسازم. با وجودی که بارها برام اصل خالق بودن تکرار شده ولی انگار گاهی لازمه در بیانی نو و جدید تکرار بشه ممنونم ازت شاد باشی دوستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2072 روز

      خداجان سپاسگذارتم بخاطر هدایت همیشگیت.

      دوست عزیزم خدیجه جان ، چقدر احتیاج داشتم که این کامنت رو بخونم و دیدگاه توحیدی ات رو مطالعه کنم.

      خدایا شکرت که از طریق این دوست عزیز پیامت رو بهم رسوندی….

      با قلبم حرف زدی و مسیر را برایم مشخص کردی.

      سپاسگذارم بخاطر این که بدنی سالم دارم تا بتونم بگم الحمدالله رب العالمین.

      موفق و موید باشی دوست همفرکانسی ام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: