«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق هدایتگرم
سلام و درود به روی ماهت استاد و مریم جون و همه ی دوستان هم فرکانسیم
میرم سر اصل مطلب (زندگینامه ام فقط تضاد پشت تضاد و باعث افتخاره میگم کامل تا کسی که این زندگی نامه رو بخونه صد بار شکر کنه که از من بدتر نبوده ) ازتون میخوام با دقت نکات رو بهونید هم برداشت کنید علامت گذاشتم که رد پای قوانین و تضاد ها هستش از موضوعات :
من علی وزیری وصال هستم
۲۸ ساله از بندرعباس
اهل همدان
در خانواده ای در سطح متوسط و سخت کوش ( باوز زجر وزحمت در پول در آوردن)
داستان از این جا شروع میشه که من روزیکه بلوغم رو چشیدم حس عاشقی داشتم و هیچی آشنایتی با این دنیایی استدلالی نداشتم دنیایی عجیب و غریب
توی مدرسه توی مقطع دبستان مورد تحقیر در مورد اشتباهات اتفاقی شدم (ضربه به عزت نفس)
خیلی پسر مودبی بودم اما خیلی شیطون اما با کتک و ترسوندنم منو آروم مبکردن ( ترس و باور های غلط)
این باعث شد که خیلی ضعیف بشم و بی زبونتر و خودم رو عاجز بدونم ،
توی مقطع راهنمایی خیلی اذیتم میکردند ولی بی زبون بودم و دچار نا هنجاری هایی شده بودم و این باعث شده بود که خودم رو گم کنم ،عزتم رو گم کنم
توی مقطع دبیرستان کمی به خودم اومده بودم اما اون به خودم اومدن ها بدردم نمیخورد و خیلی به احساس گناه و نیاز رسیده بودم ، سیستم جنسیم هم فعال شده بود و به هیچ راه حلی نداشتم اونجا هم ترس از کتک و دعوا باعث شده بود که لال بمونم و خودمو وقف بدم
خیلی برام سخت و ناهنجاری ها نابودم میکرد و احساس آرامش رو توی جنس مخالف دیده بودم ،( تضاد توحید) فکر میکردم باید به اون جنس برسم تا آرامشم حفظ بشه ولی از طرفی میترسیدم از دردسر هاش و اتفاق های نا هنجاریش (تضاد توحید)
من دچار افسردگی سگ سیاه شده بودم اما خودم نمیفهمیدم خیلی داستان طولانی میشه چون واقعا ناهنجاری و زجر من زیاد بود و از تمام ابعاد باور های غلط برام ساخته شده لود
من توی بچگی چنان به خودم باور داشتم که شب خواب میبینم دارم پرواز میکنم صبح که بیدار میدم میپریدم ! در این حد رها اما فیلتر و بار خیلی سنگینی کمرم رو خم کرد
سال های ۷۵ تا ۷۸ فیلم های ترسناک و بازی های کامپیوتری ترس ناک دیگه شده بود خوراکم
داشتم با خودم چیکار میکردم!!!!؟!!!!
بکی از سیکل ( ریتم زندگی و روزمرگی) های بدی وارد عادتم شده بود ( تمرین کار یا درسی و وسط کار رها میکردم ) از این شاخه به اون شاخه و سردرگمی
من توی عاشقی ها ضربه خوردم ،اولین ضربه نقش غش کردن و با صورت زمین خوردن ( عزت نفس صفر) و نابودی بدن و دچار بیماری تشنجی ( احساس مظلومت و دلسوزی ) چنان خودمو عاجز اون دختر کردم که خودمو براش فنا کردم یجچر نزدیک به خود کشی
خدا فریاد میزد من کر و کور و لال بودم
از سال ۸۸ تا ۸۹ و ۹۰ یکسال هر یک ماه یکبار تشنج وحشتناک و شدت بیماری ( اولین نشانه از مسیر غلط بدن و بیماری هستش) و قرص و بستری تا اونجا ها که تا تهران منو آوردن ولی بی فایده بود ( مسیر غلط و واکنش بدن)
آره هیچ نمیفهمیدم و سخت در عالم مبهم تاریک گم شده بودم از طرفی افسردگی چنان منو فرا گرفت که بالشتم از شدت گریه خیس میشد
در خانواده ای با مذهب و دین بدنیا اومده بودم البته نه اونقدر زیاد ولی ریشه دار بود و هست
خدا فریاد میزد من کر و کور و لال بودم
سال ۹۱ بخاطر اینکه دنبال کار بودم از طرف همکلاسیم بهم پیشنهاد کار توی اصفهان شد در شرکت سپاهان رفتم اصفهان تنها اما همچی دروغ بود ( شرکت های هرمی و حیله ی آلبرتو پونزی) که هیچی نمیدونستم و فکر میکردم میتونم با این یک راه ثروتمند و پول دار شم و سه ماه توی خونه با چند نفر مثل خودم تو بدترین حالت زندگی و حبس کشیدم و شکر خدا کسی نتونستم گول بزنم) و یک روز اونجا نماز میخوندم و چشمامو که بستم یک دشت سرسبز رو دیدم که یک لشکر سفید ایستاده و انگار خدا اومده بود نجاتم بده وقتی بیدار شدم و به خالت خودم اومدم ، نمیدونستم چجوری از اون گروه نجات پیدا کردم و به خانواده ی نگران گریانم برگشتم بندرعباس
خدا فریاد میزد من کر و کور و لال بودم
💎 ممنونم که تا الان مطالعه کردید بی شک این زندگینامه کمکتون خواهد کرد چون نور داره خودشو نشونمبده
⭕تمام ترس های اساسیم:
نماز نخوندن = بد دونستن خدا
ترس از پلیس و عوامل ترسناک بیرون از خودم
ترس از رابطه با جنس مخالف
ترس از کمبود ها
ترس از دعوا و آدم ها
ترس از دست دادن عزیزانم
ترس از تاریکی
ترس از بی پولی
⭕ باور های غلط ذهنیم که نابودم کردند
بی ارزگی
سهم نابودی
مقصر بودن پدر و مادرم ( شرک)
خدا جلاد و ستمگر هم هست ( توحید)
دیگزان و عوامل بیرونی قدرت دارن ( شرک)
سال ۹۵ تا ۹۷ ازدواج کردم و باز پول و زندگیم و همچیمو از دست دادم و دختر و پدر و مادرش خانواده ای درومدن که تمام پول و وسایلی که با وام ازدواج خریدیم بردن و با دختر دعوا و مرافه و باعث ضرب و شت و دیه و دادگاه و باز افسردگی و هزار کوفت دیگه که همشونو بخشیدم و طلاق دادم و باز روز از نو روزی ازنو
بگذریم خیلی نابودی ها برای خودم ساختم و علی وزیری وصال نابود شده بود لابلای این اتفاقات هول ناک موفقیت هایی بود که هیچ به چشم نیومد:
💎 فبولی کنکور و دانشگاه
💎 مدرک فنی حرفه ای شبکه
💎 خود آموزی نرم افزار فتوشاپ
💎 تجربه کار با شرکت ها و دفتر داری و طراحی
سیکل عجیبی که یک مدت کوتاهی بصورت ناخودآگاهی به خدادنزدیک میشدم و باز در طولانی مدت به دام نجواها میرفتم
از سال ۹۳ 🌟قبل ازدواج ناموفقم پس از نجات از شرکت هرمی در اصفهان ،، پس از تحت نظر دکتر و روانشناس
تصمیم گرفتم برای خودم کاری کنم شروع کردم به مطالعه کتاب های موفقیت و روانشناسی
از منزل تا کتابخونه با دو کیف یک کیف لپ تابم و کیف دیگه کتاب و دفترای تحقیقاتیم پیاده طی میکردم و جالب اینجا بود که خیلی با طبیعت لنس گرفته بودم برای من هبچی مهم جز خوندن این کتابها و اون حس قشنگ نبود نمیدونستم دارم چیکار میکنم هدفم نجات خودم بود
من به جایی رسیدم که بطور هدایتی البته نا خودآگاهی دینم ( دینس که تو گوشمون کردن) رو تغییر دادم و همچیرو زیر سوال بردم حتی قرآن رو همچی رو حتی به خدا هم شک کردم!
هیچی از قانون این چیزا سر در نمیاوردم و اصلا قبول نداشتم چون با همچیم نابود شده بود اونقدر حس کتاب نداشتم اما آرام آرام حس کتاب های انگیزشی و فلسفی قرار گرفتم و علاقه مند شدم به مطالعه
در لابلای این فعالیت ها خب هیچی تغییر نکرده بود ( تغییر باور ها هنوز بنیادی نشده بود) به درمان و دکتر سفر برای پزشک مغز و اعصاب میبردن منو و بهم توی راه یک کتابی با عنوان ( چهار اثر از فلورانس اسکاول شین) هدیه گرفتم اما هیچ علاقه ای به این کتاب ها نداشتم و باز لج بازی تو وجودم ریشه کرده بود
اما هدایت خدا پر رنگتر شده بود تا اینکه پس از مقاومت ها و غور زدن هاکتاب رو از روی بی تفاوتی باز کردم و اولین صفحه رو که خوندم مورد تحت تاثیرش قرار گرفتم
( بازی زندگی و راه این بازی ) و یجوری سیستمی بودن جهان رو خیلی مبهم از ۱۰۰٪ / ۲٪ برداشت کردم هنوز تو مدار کاملش نبودم اما وقتی شروع به خوندن این کتاب کردم تجلی و تحول شروع شد
درسته حتی اشتباهات و اتفاقات ناگوار برام پیش اومد ( ازدواج ناموفق و ضرب و شت) اما باز این وضعیت رو زیر سوال نبردم ، حتی مدارم باز افت کرد ولی باز انگار این راه من یود که بیام کتابخونه توی کتابخونه چنان به این کتاب عمیق نگاه کردم که با انجام و عمل بهش و کنجکاویم از نتیجه گرفتن از عبارت های تاکیدیش منو حیرت زده کزد
اولین باوری که در زهن من روشن ساخت اینه که ما با انجام تمریناتی میتونیم اتفاق یا مسیر دلخواهمون رو خودمون رقم بزنیم و جهان ( و قانون جذب رو) خوب چشیدم و نتبجه گرفتم
چنان به اوج رسیدم که لحظه ای به ذهن برتر و یگانگی بر خوردم که باعث شد توی کتابخونه اشک شوغ بریزم واقعا برام عجیب بود چون تاحالا همچین عشقی رو نچشیده بودم
روزی که واقعا دیگه کتابخونه منو فرد مهمی انتخاب کرده بود برای نقد کتاب ها و علاقه ی شدیدم به این کار داشتم تصمیم گرفتم کلاس موفقیت برگزار کنم برای کودکان
اما
رئیس کتابخونه خانم میر حسینی گفت: آقای وزیری کسی اینجا نمیاد دوره و میدونم نمیشه
من فقط این رو باور داشتم خودم خلق میکنم فرصت هارو ( قوانین هستی)
روی برگه اعلامه چاپ کردم و فقط روی شیشه درب(داخلی) زدم و هیچ کسی به کلاس نمیومد اما من تکرار میکردم از تکنیک هایی که باهاش آشنا بودم
هنوز هیچ چیز از استاد و سایت و قوانین نمیدونستم
اونقدر زیبا این تکنیک ها ( عزت نفس ، باور توحیدی ، قانون جذب و…) که بصورت سیر تکاملی نفرات کلاس های موفقیت به ۱۲ نفر رسید برای من یه حس خوب بود و عادی حتی از ( نشانه) هم چیزی نمیفهمیدم حتی شکرگزاری هم بلد نبودم اما رد پای قانون خودشو نشون داده بود
چنان زیبا به پیش رفتم در یک روز که کلاس به پایان رسید و با بچه ها خداحافظی کردم در کنار باجه کتابخانه یک بلیط بود!
بلیط آموزش تند خوانی توسط استاد سید حسین عباس منش
از باجه دار پرسیدم این چیه گفتند که رایگان برای ما آوردند ( باز چیزی از نشانه نمیدونستم) بلیط رو برداشتم ذهنم میگفت خوب که چی! اما هدایت درونیم میگفت برو به مراسم و شرکت کن
تا این که در سال ۹۳ تاریخ دقیق رو خضور ذهن ندارم رفتم و وارد سالن تالار شهید آوینی در بندرعباس شدم و پس از تشوبقات و مقدمات مردی با کت و شلوار نقره ای خیلی زیبا روی استیج اومد ( دیدن استاد عزیزم از نزدیک) و معرفی DVD وآموزش های تند خوانی خیلی برام عجیب بود حتی در پرسش کتاب دستم رو بالا گرفته بودم ، گفتند چه کتابی خوندین که زندگیتون تغییر کرد من کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد و گفتنو مرتسم به پایان رسید و معرفی DVD ها رو دیدم ،
اما ایشون رو رها کردم و دیگه رفتم در تکاپوی زندگی خودم با همون باور ها شاید کمی نا خود آگاه بعضی باور ها درست شده بود اما هیچی از قوانین نمیدونستم
🌟 تا اینکه در لابلای زندگیم ویدیو های ایشون وارد زندگیم شد و حرف هاشون بوی همون حس قشنگ کتابخونه و ذهن برتر رو میداد
خیلی عاشقش شدم تا اینکه فایل هاشو گوش میدادم
و خس خوبی بهم دست میداد اما باز مدارم پایین بود و درکی از قوانین نداشتم
🌟وارد سایت شدم و در سایت ثبت نام کردم
🌟 ۸ سال هستش که تلویزیون و اخبار و .. رو کنار گذاشتم
🌟سیر تکامل منو به اینجا رسوند که چطور با این همه تضاد منو پخت و از درون منو ساخت و باز چنان منو به این تکاپو رسونده که الان ۸ ماهه که شکر گذاری رو بصورت یکسره با تعهد انجام میدم و نتیجه گرفتم و باز به سیر تکاملی الان یک ماه و خوردی هستش که روی باور های ثروت و پول ، توحید و عزت نفسم کار میکنم و نشونه هارو تحسین میکنم
🌟 از سال ۹۸ تا الان فقط استاد و سایتش البته به ترتیب زمان جدیتر نسبت به فایل ها
🌟 فقط تمرکز روی گفته های استاد و استفاده از قانون اصل ( اجرای اصل خارپشت)
🌟 انگار وارد جنگلی شدم که خودم یکبار اتفاقی واردش شدم اما الان با استاد عزیزم خیلی واضع تر و اصولی تر با فایل های دانلودی میفهمم اصلا چی هستش و این مدار و مسیر اسمش چیه و تازه اول راهمه و خدارو صد هزار بار شکر میکنم
🌟 عزت نفسم چمدین برابر شده ( احساس لیاقت)
🌟نگرشم نسبت به جنس مخالف عوض شده ( درک عمیق، عشق و مودت ، رابطه ی عالی)
🌟نگرشم در مورد خدا تغبیر کرد ( خدا انرژیه و سیستمه) آرامش عمیق
🌟تمام زندگی ما واکنش جهان به باور های ماست
🌟نگرشم نسبت به خودم و باورهام تغییر کرد و همه ی عوامل بظاهر مقصر رو بخشیدم و فهمیدم که این خچدم بودم که زندگیمو رقم میزدم و میزنم ( تشخیص اصل از فرع)
🌟واقعا خدارو شکر میکنم از سیکل عادت بدم بیرون دارم میام و رسالتم رو پیدا کردم و روی باور ها کار میکنم و عاشق کارمم و خدارو شکر
🌟کمکم و سیر تکامل دارم هر روز بهتر از دیروز به این به تک تک نشانه های زیبای زندگیم ( پیدا کردن کارت هدیه تو خیابون= کار روی پول و ثروت ) تحسین میکنم (عمل به الهامات و جدی گرفتن نشانه ها)
🌟باور به قانون تکامل که تمام زندگی من منو ساخت برای ثروتمند شدن و چشیدن زندگی در اوج ثروت (قانون تکامل)
🌟 الان میفهمم که فقط با تمرکز عمیق روی خودمون کار کنیم حتی با فایل های دانلودی که ارزشمند و گرون قیمت اند زندگی ها تغییر کرده
🌟 برای هرلحظه از زندگیم شکر گزاری میکنم حتی
عزیز دل میییییشود آری میشود ، زندگیمون دست خودمونه ( همچی دست خودمونه)
🌟چند ساله که حالم عالیه و دفترچه بیمه ندارم
🌟حتی سرما خوردم یک شبه خوب شدم
🌟رابطه ام عاااالی شده هدایا شکرت
🌟تمام افراد ناله گر و.. از زندگیم حذف شدن و ۸۰۰ نفر رو از گوشیم حذف کردم
🌟باورشدیدم به باور توحیدی که واقعا همچی از خداست حتی تبلیغ و دیده شدن در کسب و کار
🌟الان دارم گلدوزی رو یاد میگیرم و کسب و کارمو از صفر راه انداختم و براش تازه پیج زدم و باور دارم این قدم اول راه ثروتمند شدنه
💎💎تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدنه 💎💎
🌟الان چنان روحیه عالی دارم و عزت نفسم خوب شده که با شلوار راحتی توی خونه به بزرگترین پاساژ بندرعباس میرم و برام مهم نیست دیگران چی میگن ، با جنس مخالف و موافق با لبخند صحبت میکنم و چنان با آرامش تو خیابون قدم بر مسدارم که انگار در بهشتم
🌟آدمارو توی ذهنم کوچیک کردم ( بی احترامی نه) توحید داشتن به خدا که تمها قدرت عالم رب هستش
و واقعا هم همین پاسخشه
🌟تمرکز روی انجام تمرینات و فقط تکرار و تکرار
💎عزیزان میشود باور کنید میشود استاد عباس منش دستی از دستان درخشان خدا شد و بهم اینو فهموند که بشر خدا قوانینی وضع کرده و زندگی ساده تر و آسون تر اونیه که فکرشو میکنی و تنها راه رشیدن به خدا ثروتمند شدنه
❤️تو دوست خوبم لایق بهترین هایی خدا برای تک تک ما ثروت و نعمت بیانتها داده این ناییم که باید با باور هامون خلقش کنیم آره ما خالقزندگی خودمون هستیم
💎نگران هیچی نباشید ، خدا خودش هدایتتون میکنه ، فقط رها و در زمان حال لذت ببریم و آرام آرام به الهامات عمل کنید
🌟خدارو صد هزار بار شکر میکنم که این زندگی زیبارو دارم میسازم و شخصیتم رو باز سازی کردم و عاااااشق خودمم
🌟دوستتون دارم با تمام وجود من میام و باز از ثروت و موفقیت هام مینویسم
❤️عاشقتونم
و امیدوارم در راه خدا به رشد میرسید بی شک
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام
دوست عزیز تلاش شما را تحسین میکنم منم از همت و پشتکار شما روحیه گرفتم، و تصمیم دارم بیشتر تلاش کنم و روی باورهام کار کنم شما با این همه مشکلات که اگر با زندگی خودم مقایسه کنم با ۵ درصد مشکلاتت روبه رو نشدم اما خوب پیشرفت کردید مطمعنم با این همه نتایجی که در این مدت کم گرفته اید سال بعد با این پشتکاری که دارید به کجاها خواهید رسید آرزوی موفقیت برای شما دارم
سلام میلاد جان عاشقتم ممنونم از تحسینت ، تحسینت میکنم واقعا برای من فیلتر سنگینی بود اما ما شایسته ی زندگیه ایده عال خودمونیم ، باور دارم جشن میگیری از شدت پاسخ و پاداش جهان به فرکانس های مثبت و خوبت نسبت به زندگی
باید موفق باشی و میشی
الهی صد هزار مرتبه شکر
سلام دوست خوبم آقا علی
واقعا تحسینتون میکنم وبهتون تبریک میگم
هرروزتون بهترین روز زندگیتون باشه
خیلی انگیزه وانرژی گرفتم دوست خوبم
سپاسگزارم که داستان موفقیت های تا الانتون رو نوشتیم و خبرهای خوبی در راه است
در پناه الله یکتا شاد وسعادتمند باشی
سپاسگزارم، تحسینتون میکنم ، ممنونم از برداشت خوبتون و شکر که زندگی نامه ام تا به الان احساس خوب به شما داده ، الهی صد هزار بار شکر تحسین میکنم حال خوبتون رو
موفق و سعادتمند باشید
واقعا تحسین برانگیزه، ممنون از این همه انرژی مثبت تون.اینکه وقت گذاشتین تکامل تون را نوشتین.با آرزوی بهترینها برای شما هم فرکانسی محترم.
سلام مجدد به همه دوستان خوبم
من همیشه به همسرم گفتم که پول درآوردن خیلی راحته و پول خیلی زیاده و هر کسی که بخواد میتونه به راحتی کار پیدا کنه ولی همسرم خیلی باورای مالی ضعیفی داشت و تا وقتی که آدم خودش نخواد تغییر کنه هیچکس نمیتونه اونو عوض کنه
بعد از یک سال از ازدواجمون من باردار شدم ولی به دوماه نرسید که سقط شدومن ازاین بابت خیلی ناراحت نشدم چون میدونستم که خداهمیشه بهتریناروبرای من میخوادوالان هم میخوادبهترین فرزندروبهم بده این رو ازهمسری که بهم داده بود متوجه شدم چون واقعا خیلی ازاخلاق های بدمن روتحمل کرد
وهمیشه میگفت که یکم اعصاب خودت روکنترل کن حال خودت روخوب کن خیلی بهم کمک میکرد ولی تاوقتی که خودم نخواستم هیچی درست نمیشد
بچه دومم روبارداربودم خیلی حالم بهتربود خیلی خداروشکرمیکردم ازیه طرفم چون خواهربرادرام معلول بودن خیلی میترسیدم ولی چون خداروباورداشتم ومیدونستم که خیلی دوسم داره همیشه روی خواسته هام تمرکزمیکردم بااین که باقوانین آشنانبودم ولی میدونستم خداپیشمه وازش میخواستم که بهم یه فرزند سالم وباهوش بده وهمیشه نمازوقرآن میخوندم ودعامیکردم وفرزندم روباتمام جزئیاتش ازخدامیخواستم اون دوران خیلی حال خوبی داشتم خیلی آرامش داشتم خیلی رابطه خوبی باخداوهمسرم وبقیه داشتم واقعا عالی بود
وماصاحب یه دختر خوشگل ونازشدیم
که خداروبابتش روزی صدهزارمرتبه شکرمیکنم ولی این زیاددوام نداشت بعداز زایمان دوباره همون فرشته اول برگشت بازم عصبی میشدم بعضی وقتاهم باعث میشد که کودک ۴،۵ماهه روکتک بزنم همین جوری گذشت چندباری هم رفتم پیش روان شناس ولی فایده نداشت برای چندرورخوب بود ولی نه بیشتر
بعدهمسر با استاد آشنا شده بودند و همش می اومد به من می گفت که بیاد توی این سایت روی خودت کار کن و خودتو تغییر بده و من همش مسخره می کردم گفتم دیوونه شدی تا اینکه خودم داشتم میدیدم که همسرم چه آرامشی داره چقدخوشحاله شاده سرحاله مرتبا نمازمیخوندوخداروشکرمیکردمنودخترم مریض میشدیم سرمامیخوردیم ولی اون اصلا انگارنه انگاربعدخودم رفتم بهش گفتم میخوام فایهاروگوش بدم ناگفته نمونه من اون موقع سرکارمیرفتم وخیلی حالم بهترشده بود ولی ازوقتی که فایلا روگوش میکردم خیلی بهترشده بودم سرکارروزی حداقل ۵ ۶ ساعت فایل گوش میدادم باهمسرم صحبت میکردیم خلاصه افتادیم تواین خط خخخخخ
وامانتایج:
رابطه ی فوق العاده خوبی با همسرم ودخترم دارم
یه شغل خوب توی یه محیط خوب
درآمدم ازماهی ۷۰۰،۸۰۰هزارتومن رسیده به ۲۰۰۰۰۰۰ تومان
آآآآآآآآآرررررررررررااااااااااااااااااااااااامشی که دارم
سلامتی که دارم باورتون نمیشه وقتی که احساس میکن سرم میخواددردبگیره همون لحظه میگم خدایی که به من این جسم روداده سلامتیش روهم میده خداروشکرکه اینقدسالم وسلامتم ودرهمون لحظه خوب خوب میشم
کلا دوسالی میشه که سالم سالمیم ازهمه لحاظ
یه دخترسالم وباهوش داریم باهمون جزئیات(شکل ظاهری واخلاقی)که خواسته بودم وخداروبابت داشتنش خیلی شاکرم
خونم ازمحل کارم خیلی دوربود وخیلی اذیت میشدم واسه رفت وآمدبعدفرکانسشوفرستادم که من یه خونه میخوام نزدیک محل کارم باتمام جزئیات والان خونم تامحل کارم کمترازیه دقیقه فاصله دارم یعنی سات ۸ازخونه میرم بیرون تامیرسم سرکارمیبینم که هنوزساعت۸خخخخخ خیلی ازخداممنونم
میخواستم گواهینامه بگیرم ثبت نام کردم وبه خودم قول دادم همه روهمون اولین امتحان قبول شم وهمسرم میگفت اگه خونه روجابجاکنیم چطوری میخوای ازاونجابیای آموزشگاه ببین اگه میشه انتقالش بده گفتم نمیخوادمن تااون موقع قبول میشم ولی اون باورش نمیشد البته این باوراون بود
ومن تونستم قبل ازجابجایی وبااولین امتحان قبول شم خداروشکررررررررررررر
الانم هدفم اینه که درآمدم روسه برابرکنم که به لطف الله مطمئنم میشه ومیخوام یه ماشین تیباسفیدرنگ بخرم بعدشم یه خونه خوب وقشنگ که توی دفترم نوشتم باتمام جزئیات
واینم بگم که عاشق بازیگری ام وباپشتکاری که ازخودم سراغ دارم حتما موفق میشم ولی هنوزهیچ کاری براش نکردم
ودرآخرازخدابابت تمام نعمتهایی که بهم داده مخصوصا استادعزیزم که عاشقانه دوستش دارم بسیاربسیارسپاسگذارم
استاددوست دارم ببینمتون ودعوتتون کنم خونم براتون یه قورمه سبزی خوش مزه درست کنم که انگشتاتونم باهاش بخورین اخه من دستپختم فوق العاده عالیه
ازهمه دوستای عزیزم ممنونم که وقت گذاشتین ببخیشیدکه خیلی طولانی شد
همتون روبه عشق واقعی خودم میسپارم وازش میخوام که تمام زیبایی های جهان روتقدیمتون کنه
درپناه الله
سلام و درود ب شما و همسرتون
همسرتون با روی خودش کار کردن و موفق تر بودن معنوی ترین کارجهان و انجام داد و شما با اراده وعزمی که دارید زندگیتونو تغییر دادید بهتون تبریک میگم
بسیارسپاسگزارم دوست گرامی من
درپناه الله پیروزوثروتمندباشی
به نام خدای عزیزم
سلام دوست عزیزم
چه آگاهی های نابی برامون به اشتراک گذاشتید سپاسگزارم آفرین با این تعهد و ایمان و باورهای که حتی از همسرتون هم جلو زدین ??????
واقعا آدم وقتی خودش و خدا رو قوانین رو باور کنه چه نتیجه ها که خلق میکنه که برای خودش دست یافتنی اما برای دیگران دست نیافتنی میشه .
خدارو صد هزار مرتبه شکر به کامنت ارزشمندتون رسیدم خیلی لحن صمیمانه و زیبایی رو تو نوشته هاتون بکار بردین .
الهی که زندگیتون غرق رحمت و ثروت زیبایی و آرامش باشه بیشتر و بیشتر که حدی نداره.
در پناه خدای زیبا
سلام دوست عزیزم
بسیاربسیار سپاسگزارم واقعا بهم انگیزه دادی
به عشق واقعی خودم میسپارمت وازش میخوام تمام زیبایی های جهان روتقدیمت کنه
سلام و درود
وقتی گذشته ام رو زیر و رو میکنم میبینم موفقیت های چشمگیری نداشتم که الان از اون بخوام الگو سازی کنم برای ادامه موضوعات زندگی. نمیگم هیچ موفقیتی نبوده ولی کوچیک و جزئی بودن چون من در مدارش نبودم…
ولی به جرأت میتونم شهادت بدم و اینو فریاد بزنم که بارها و بارها و بارها و بارها در مسائل ریز و درشت خداوند همواره حمایتگر من بود، لحظه ای منو تنها نذاشت، حتی اون جایی که من راهمو اشتباه میرفتم منو نجات داد، اونجایی که درخواست کمک نکردم کمکم کرد و اونقدری منو حمایت کرد که خودم پای حرفم برای خودم نموندم.
از خداوند درخواست هدایت و حمایت بیشتر میکنم.
لا معبود سواک
استاد به لطف آموزه های توحیدی شما که خداوند هادی و هدایتگر همه ماست ، من در اثر تمرینات دوره دوازده قدم روغنکاری شدن چرخ زندگیم رو دارم احساس میکنم. تو کامنتهای قبلی هم مطرح کردم که شغلم چیه، آتشنشان پالایشگاه گاز توی عسلویه. شما تجربه محیط صنعتی رو دارید ، محیط صنعتی هیچوقت کار تمومی نداره. یعنی اگه حجم پرسنل رو سه برابر کنن و شبانه روزی همه پرسنل کار کنن، بازم کار تمومی نداره… الان که دارم کامنت مینویسم زمانیه که پالایشگاه گاز تو دوره تعمیرات اساسی و مقدمات ورود به فصل سرماست. همیشه تعمیرات اساسی برای ما پر از کار و آماده باش های طولانی و طاقت فرسا بود. رب العالمین عزیزمون شاهده استاد، این سری من هر وقت شروع شیفت رفتم سر کار همکاریهای من میگن ما پدرمون در اومد فلانجا و فلانجا کار همزمان تو گرما و شرجی و اینجور و اونجور ، حجم کار بالا،حادثه داشتیم پدرمون در اومد، دائما گلایه از حجم کار سخت و زیاد، ولی شیفت من به آرامش و راحتی سپری شد. من چندبار به همکارم میگفتم خب دیشب یا امروز شیفت بدی داشتی ؟ ولی امشب یا امروز بخاطر حضور من همه چیز به آرامش و راحتی و امنیت سپری میشه . بخدا همونی که میگفتم میشد، تو شیفت من یا استندبای و کار و حادثه نداشتیم، یا خیلی خیلی کم. بقیه شبی دو سه بار میرفتن استندبای ، دو بار حادثه. من سه شب بین دو تا استندبای که میرفتم فاصله بود، یه شب زنگ حادثه خورد وقتی اعزام شدیم مشخصأ تیم عملیاتی ما رو صدا زدن بهمون گفتن شما برگردین اوضاع تحت کنترله. من حتی از ماشین پیاده نشدم. حتی شبی که من میرفتم تو سایت استندبای ، هوا هم خنکتر میشد. کارها ساده تر میشد. آدمها صمیمیتر میشدن.
بخدا قانون جواب میده. دوست عزیزی که داری این کامنت رو میخونی ، بخدا میشود، مسیر هدایت الهی راست و مستقیم و راحتترین مسیر زندگی کردن هست.
«جان جانان رب العالمین جان عزیزم ، از تو هدایت و حمایت میخوام، منو بیشتر و بیشتر به مدار توحیدی و هدایت خودت نزدیک کن، من رو بیشتر و بیشتر از جریان ابدی انرژی نعمتهای خودت متنعم کن، هدایتم کن تا در راستای گسترش نعمت و ثروت و آسایش و رفاه و صلح و امنیت به خودم و به بندگان ارزشمندت یاری برسونم، شهادت میدم که تو گفتی و قول تو حق و وعده تو راستین است «انت خیرالرازقین»«انک انت الوهاب»«وابتغوا من فضل الله، ان الله کان بکم علیما»«انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمید»«اجیب دعوه الداع اذا دعان»«لئن شکرتم لازیدنکم»«ان علینا للهدی» خدایا همه این آیات کلام و وعده توست و من به وعده تو ایمان دارم💚 »
In GOD we TRUST
سلامو درود و محبت به شما دوست عزیز آقای حمید
خدا قوت میگم بهتون ان شاالله که کارها براتون از این هم آسان تر و آسان تر شود
سپاس گزارم برای کامنت قشنگ تون واقعا حالم رو خوب کرد
حقیقتا وقتی خوندم انگار حرف های من بود ..
از اولین باری که کلمه ی هدایت رو از زبان استاد شنیدم و یک جوری عجیب و غریب بود برام و به مرور زمان که تونستم درکش کنم .
در ثانیه به ثانیه زندگیم هدایت خداوند رو حس کردم اوایل یکم سخت بود فهمیدنش اما با تمرکز بیشتر راحت تر و آسان تر شد
به حدی برای من این مسئله بزرگ هست که روزها و ماه ها این هدایت همه ی وجود من رو درگیر خودش کرده و واقعا حیران موندم از فکر کردن زیاد بهش ..
این زندگی خیلللی خیلللی زیباتر شده برای من چرا که برای هر لحظه م هدایت میخام ازش و بدون درنگ من رو به بهترین ها هدایت کرده …
کامنت شما بر قلبم نشست و حال دلم رو عالی کرد ..
زیبا ترین ها رو براتون میخام از این خدای هدایتگر
سپاس گزارم
در پناه حق❤️
سلام و درود به شما خانم حسینی
از درگاه رب العالمین برای شما درخواست شادکامی و موفقیت و ثروت و سلامتی میکنم.
قدردان کامنتتون هستم، و خدا رو شکر که کامنت من تونست مثبت واقع بشه.
همواره در پرتو هدایت الهی باشید که خداوند خودش فرمود ان علینا للهدی همانا هدایت بر عهده ماست.
به نام خداوند مهربان و توانا
درود بر تو دوست عزیزم آقا حمید
چقدر از دیدگاه شما و صحبت های توحیدی که داشتی لذت بردم
و حس اطمینان گرفتم و به یاد آوردم که در مورد من هم خداوند همیشه حمایت گرم بوده و هوامو داشته حتی زمان هایی که نا سپاس شدم و فراموشش کردم…
واقعاً از خداوند مهربانم سپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزم به خاطر وجود این سایت الهی و توحیدی
و البته به خاطر شما و دل نوشته های بسیار دلنشین تون
حمید جان یک درخواست دارم
لطفاً آیه های توحیدی ای که در انتهای این کامنت نوشتی
و اگر آیه های دیگه ای هم هست
هر کدوم رو جدا جدا با ذکر شماره آیه و نام سوره و معنی برای من بنویس
می خواهم کپی کنم هم بگذارم در نت های موبایلم که بخوانمش
هم برم پرینت بگیرم
و بیارم بچسبونم روی آیینه اتاقم
می دونی امروز داشتم پروفایل سعیده خانم شهریاری رو مطالعه می کردم
که میگفت در کنار نتایج بسیار خوبی که در تمام زمینه ها گرفته
لذت بخش ترین نتیجهاش توحید هستش….
خیلی من رو به فکر فرو برد؟؟
واقعا همینه
من فکر می کردم چون در خانواده مذهبی بزرگ شدم
خدا رو دوست دارم و مثلاً با نام و یاد خدا دلم آروم میشه و…
ولی وقتی عمیق فکر می کنم می بینم نه….
به خاطر مذهب نیست اصلاً
وقتی دیدگاه دوستام عزیزم رو توی سایت می خوانم هم به همین رک میرسم
که….
ما با نام و یاد خدا دل هامون آرام میگیره چون ما وصلیم به خداوند (اصلاً جدا نیستیم) و وقتی که باهاش صحبت می کنیم به وسیله همون شکر گذاری یا خواندن قرآن به آرامش میرسیم
این رو من با یقین میگم
الان دارم این حرفو میزنم (یک شنبه 11 تیرماه 1402) در حالی که هنوز وارد رابطه عاطفی بلند مدت نشدم یعنی هنوز ازدواج نکردم
(یکی از پاشنه های آشیلم که خیلی ذهنم در موردش نجوا می کنه اینه که اگه من ازدواج کنم دیگه خوشبخت میشم و همه چی تموم)
این رو می نویسم اینجا…
تا بعد ها که به لطف خدا ازدواج کردم هم باز بیام و این دیدگاه رو بخوانم و به قول شما شهادت بدهم که واقعاً شیرین ترین رابطه توحید و عشق بازی با خداوند هستش
آقا حمید سپاسگزارم به خاطر وجود ارزشمندت و دیدگاه های ارزشمندت
و دوستت دارم
به دستان قدرتمند خداوند می سپارمت
فصل دوم…
در ابتدای 94 سال وقتی چشامو باز کردم و خوب اطرافمو دیدم متوجه شدم کل پرسنل شرکتم از 20 نفر به یک نفر رسیده، انبار 300 میلیونیم تبدیل شده به 20میلیون جنس بنجول و وحشتناک تر اینکه قریب به 300 میلیون بدهی و چک پاس نشده در پیش روم بله دوستان عزیزم من به معنای واقعی کلمه ورشکست شدم و به قول بروبچه های کسبه بدهی بالا آوردم…
سرتون رو درد نیارم اولین کاری که کردم اومدم دلایل رو بررسی کردم 3 دلیل رو از کل اشتباهاتی که داشتم عامل میدونستم :
1- هزینه های سرسام آور دفترم قریب به 5 میلیون تومان در ماه که فکر میکنم برای یک شرکت نوپا خیلی زیاده
2- خارج کردن مبلغی معادل 200 میلیون تومن برای خرید منزل جدید
3- 20پرسنلی که چیزی حدود حداقل 15 میلیون هزینه بیخود بدون هیچ خروجی برای من در ماه داشتند…
این دلایل باعث شد که قریب به 2 سالی که در این مکان بودم تمام سود من که بیش از 300 400 میلیون بود به طرز کاملا نامحسوسی محو شده بود و من اصلا نمیتونستم اینو بفهمم…
خوب فکر میکنم داری الان به این نکته فکر میکنی که چه مصیبت بزرگی لابد تمام زندگیشو فروخت و بدهی مردم را صاف و صوف کرد نه دوست گل من بهت میگم چیکار کردم….
واما کاری که من کردم….
من یه کارمند برام مونده بود به نام حامد… بچه ها تو اون شرایط باور کنید باور کنید و باور کنید با حامد فقط از امید و کارهایی که میتونست نجاتمون بده حرف میزدیم که اون میگفت اینکار و میکنیم اونکارو میکنیم فلان جنس و میگیریم فلان کالارو میفروشیم خلاصه دوستان در یک کلام با امید به روزهای پیش رو حرکت کردیم متاسفانه چکها یکی پس از دیگری برگشت میخورد و ما باز هم رفتیم جلو و اما اولین کاری که کردیم دفتر و تحویل دادیم و رفتیم دفتر یکی از دوستان بطور شریکی در یک فضای 12 متری شروع به کار کردیم ولی چه کار کردنی تلفن من مدام بابت بدهی و چکای برگشتی زنگ میخورد و با هر صدای تلفن تن و بدنم میلرزید ولی باز هم رفتیم جلو و باز هم با حامد از امید به آینده صحبت میکردیم… نمیدونم چرا این پسر منو ترک نکرد توی اون برهه…
خلاصه کارمون رو ادامه دادیم دومین کاری که کردیم همه جنس های مونده رو در خانه کلنگی پدریم دپو کردیم و صبر کردیم با چکای برگشتی بابت اونها مرجوع کنیم و اینم جواب داد و خیلی از چکها اینطوری تکلیفش روشن شد اما یکسری از چکها و بدهیهای سنگین…
میدونید چکار کردیم البته این ابتکار حامد بود اومدیم به همه مشتریها پیام دادیم اگه جنس مرجوعی دارید پس بفرسید که خیلی جنس برامون اومد چیزی حدود 40 50 میلیون که خیلی خوب بود به خودمون گفتیم با اینکار 2برگ برنده داریم هم جنس مشتریو که نتونسته بود بفروشه رو پس گرفتیم و هم اینارو به تولیدکننده پس میدیم که حسابمون سبک تر بشه که این پلوتیک کار کرد…
خیلی از همکارا اومدن گفتن افشین خونتو که ارزشی بیش از 300 میلیون داشت رو بفروش و یا ماشین و داراییهای دیگرو که خوشبختانه اینکارو نکردم و به کار ادامه دادیم….
و اما دوستان مهربانم
میخوام مهمترین مهمترین و مهمترین عاملی که به من کمک کرد رو براتون بگم و اون این بود که ….
پایان فصل دوم …..
سلام آقای بابایی
عالی بود عالی یک فکر بکر . یک انگیزه ه عالی . ممنونتونم
عالی بود برادر عزیزم حسن عزیز
لذت بردم
امیدوارم که هر روز موفق تر و ثروتمند تر وبا خدا تر باشی که که هر چه ثروت بیشتر بشه محبوبیتمون نزد خداوند بیشتره چون راحت تر وسریع تر جهان رو گسترش میدیم.
موفق و موید باشی برادر عزیزم
به نام الله هدایتگرم به سمت خواسته هام
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان
من توی این مسیر خیلی هی بالا پایین میشدم ولی چند روزیه که کمر همت رو بستم که دیگه با تمرکز لیزری خیلی قوی تر روی خودم کار کنم
من الان یه پسر 22 ساله هستم از 15 سالگی روی پای خودم بودم بخاطر شرایط خانوادگی
من 2 ساله با استاد اشنا شدم
چند ماه با فایل های رایگان کار میکردم و بعد دوره عزت نفس رو خریدم و الانم توی دوره 12 قدم هستم
من اونقدر از مسیر درست دور شده بودم که کم کم داشتم میرفتم به سمت خلاف .ینی دزدی و کلا برداری و اینجور کارا
چون من بخاطر تضاد هایی که برخورده بودم با تمام وجود میخواستم که پول دار بشم ینی حاضر بودم آدم بکشم برای اینکه پول دار بشم
من توی مواد افتاده بودم
توی فکر خلاف بودم
تو شغلمم یه درامد بخور نمیری داشتم
روابط عاطفی و اجتماعی که داغون هر روز با یه دختر باش تا عقده هات رو کم کنی هر روز درگیری با آدما با خانواده
این شرایط من قبل از آشنا شدن با استاد بود
خداوند من رو هدایت کرد به این سایت و این آگاهی های فوق العاده از طریق یکی از دوستای خوبم
اون موقعی که من با استاد آشنا شدم یه شریک داشتم وقتی آروم آروم شروع کردم به کار کردن روی خودم اختلاف هام با شریکم زیاد شد این اختلاف ها هم بخاطر تغییر فرکانس های من بود
این اختلاف ها اونقدر زیاد شد که من گفتم آقا سر سال از همه جدا میشیم
و به لطف دوره عزت نفس من تو خودم دیدم که من میتونم یه سالن رو خودم به تنها افتتاح کنم و مدیریت کنم
با اون بودجه ای که من داشتم نهایتا میتونم یه مغازه 10 15 متری توی محله بگیرم و یه سالن آرایشی خیلیییی معمولی رو به پایین افتتاح کنم
ولی تو ذهنم یه چیز خیلی بزرگ تر بود
اومدم اون چیزی که دوست داشتم اتفاق بیوفته رو نوشتم کلی تجسم کردم کلی روی باور های توحیدی کار کردم (برای خدا کاری نداره انجام دادن این کار و…)
خلاصه رسید روزی که من باید سالن میزدم
باورتون نمیشه خدا برام یه واحد تجاری 60 متری توی خیابون اصلی شهر اوکی کرد
و یه دیزاین خیلی خوب برام اوکی کرد
خلاصه یه سالن وی ای پی فوق العاده بهم هدیه کرد
این اولین نتیجه .(شما تصور کنید ظاهر قضیه یه مغازه 10 متری توی محله با شدایط کاملا معمولی . ولی چیزی که اتفاق افتاد یه واحد تجاری 60 متری توی خیابون اصلی شهر با شرایط وی ای پی)
بعدش هدایت شدم به یه خانم خیلی نازنین و هماهنگ با من و با هم ازدواج کردیم ینی من هرچقدر از خوبی این خانم و خانوادشون بگم کم گفتم کلی احترام بهم میزارن کلی دوستم دارن اصلا توی فشار قرار نمیدن منو . ینی کارا اونقدر آسون پیش میرفت که من روز بله برونم صبح که از خواب پا سدم دیدم عموم رفته دسته گلم رو سفارش داده با هزینه خودش .مامانم رفته کلی سبد تزئین کرده کلی کادو گذاشته با هزینه خودش .بابام رفته شیرینی گرفته . خیلی جالب و باحال بود .من روز بله بدونم پاشدم یه پیراهن سفید پوشیدم رفتم سر مراسم
خداوند بهم یه موتور تریل خیلی خوب و فوق العاده هدیه کرده
یه ماشین پراید خیلی خوب و فوق العاده هدیه کرده
الان دو ساله مواد رو از نزدیک ندیدم
درآمدم توی 7 ماه از 9 میلیون رسید به نزدیک 40 میلیون
هیچ بدهی و قصدی ندارم
الانم خداروشکر به لطف خدا هدایت شدم به یک شغل دیگه و این شجاعت درونم ایجاد شد که این سالن رو با این همه مشتری رها کنم و برم از صفر یه کار دیگه رو شروع کنم
نشونه ها و یه صدایی تو قلبم داره بهم میگه باید بری توی زمین بزرگ تر بازی کنی
به قول استاد دوست دارم وقتی نتیجه میاد بیام راجبش صحبت کنم
انشالله چند وقت دیگه میام و از نتیجه های فوق العادم توی این شغل جدیدم براتون میگم
در پناه الله یکتا شاد و ثروت مند باشید
به نام خالق هدایتگر سلام
تحسینتون میکنم برای جهاد اکبری که راه انداخته اید. تحسینتون میکنم برای تعهدتون و ایمانتان به الله و بهتون تبریک میگم برای همسر زیبا و نازنینتون خدارو صد هزار مرتبه شکر برای داشتن همراهی دوست داشتنی و هم مدار با خودتون و انجام شدن کا هاتون به راحتی چقدر عالی که آسان شدید برای آسانی ها و به خدای وجود خودتون نزدیک تر از قبل شدید.
تبریک میگم برای شهامتی که به خرج دادید و وارد بیزینس جدید شدید برای رشدو پیشرفت بیشتر برای نزدیکی به الله که این نشانه ایمان شما به هدایتگر و وهاب بودن خداوند هست.
سپاس گزارم از این که موفقیت خود را با ما به اشتراک گذاشتید به امید خواندن موفقیت های بیشتر از شما هرجا هستید در پناه الله شاد و ثروتمند و لیاقتمند و سلامت غرق در عشق و محبتدر دنیا و آخرت باشید.
یا حق
سلام عزیزدلم برادر گلم
واقعا تحسینتون میکنم واقعا سپاسگزارم
شما فوق العاده هستین ،کارهای گذشته سد راهتون نشد بلکه به لطف اون تضاد این پیشرفت داشتید واقعا لذت بردم و نوش جانتون.
از کامنتتون یه نشونه گرفتم اینکه من عاشق پرورش حیوانات محلی هستم کاری که از 6 سالگی تو روستا کنار مادرم انجام میدادم با عشق و برای خودم درآمد داشتم وقتی ازدواج کردم الان تو حیاط مشترک با خانواده همسرم هستم همش دلم میخواست جوجه نگه دارم درآمد داشته باشم و البته 6 سالی هست که برای خودم یک گوشه نگه میدارم ولی دلم میخواست با این کار درآمد داشته باشم الان با کامنت شما که گفتید با 10الی15 متر سالن باز کردید منم گفتم همین کار میکنم باقی میسپارم به خدا با تجسم کردن و ورودی خوب و لذت بردن از کارم مطمئنم جهان پاسخم میده مطمئنم خدا یه زمینی لهم میده که حیاط جداگانه داشته باشم به شغل دلخواهم تو گسترش بالاتر ادامه بدم تا جایی که به یک دامداری بزرگ برسم .
چقدر دلم آروم گرفت و نشکنه گرفتم از خدا واقعا سپاسگزارم از شما عزیزدلم
در پناه حق شاد و پیروز باشید
به نام الله یکتا.
سلام به محمدحسین عزیز.
تحسینتون می کنم برای این حد از عمل به قانون این حد از متعهد بودن.
وتبریک می گم بهتون برای همسر زیبا درامد بالا شغل خوب ومورد علاقه وزندگی زیباتون.
من هم با باورهایی که ساختم خیلی توی زندگیم پیشرفت کردم طوری که وقتی به گذشته فکر می کنم نه خودم ادم قبلی هستم ونه زندگیم زندگی قبلی.
وبه قول استاد همیشه جا برای بهتر شدن هست وباید خیلی بیشتر از این پیشرفت کنم.
با اینکه تو کارمون درامدمون خیلی بیشتر شده وچند برابر شده اما همیشه برای ثروتمند شدن تو ذهنم دنبال یه کار دیگه یه راه دیگه بودم اینکه گفتید از 7 میلیون به 40 میلیون توی همون کار رسیدید یک دفعه یه تلنگر بهم خورد به خودم اومدم گفتم چرا فکر می کنی باید ارز بخری دلار بخری یا یه چیزی که یهو بره بالا وتو ثروتمند بشی تو هنوزم باورهات مشکل داره وخدارو شکر که امروز کامنت شما رو خوندم.
اره وقتی من وشوهرم تو کارمون درامدمون چند برابر شده چرا نتونه به ماهی 40 یا 50 میلیون برسه خداست که روزی رسان هست ومهم نیست کجا ودر چه شهری هست چه کاری داری فراوانی همه جا هست کافیه باور کنی وایمان بیاری به قدرت خدا ان وقت همین کار برات خونه وباغ ومسافرت وهمه چیز می شه مهم حرکت وایمان هست اونی که روزی می ده قادر هست چندین برابرش کنه.
واقعا ازتون سپاسگزارم برای تلنگری که بهم زدید وخداوند رو هزاران بار شکر می کنم برای هدایتم به این فایل واین کامنت.
در پناه خدا موفق وپیروز وشاد باشید.
باعرض سلام خدمت دوست عزیزوهم فرکانسی من
محمدحسین جان کلی با خواندن کامنتت که از دل اومد ولاجرم بردل نشست خوشحال شدم
وتحسینت میکنم برای درک اگاهی ها وعمل به انهاوبالارفتن مدارت تا این حدشمایک الگوبرای ذهن مقاوم همه ای ماهستیدخداوندراشاکرم برای این مسیرزیبا وقشنگ موفقیتهاتون روزافزون به امیدالله دوست من شماخیلی خوشبخت هستیدکه خداوندبا این سن کم شمارابه مسرزیبای زندگی هدایت کرد
سلام محمد حسین عزیز برادر خوش قلبم از اینکه از شریکت جدا شدی و با هدایت های خداوند به یه سالن زیبا هدایت شدی خیییلی خرسند شدم و خودتو بزرگتر از مسئله ات کردی اتفاقا منم آرایشگرم و و قصد دارم خودمو ارتقا بدم و ظرفمو بزرگتر کنم تا به کاری که عاشقشم هدایت بشم و تا وقتی که تو این رشته هستم و خودمو بهبود ندهم هدایت نمیشوم به یه شغل بهتر و از خداوندم طلب هدایت میکنم
شما فرمودین که وارد یه شغل دیگه شدین بنده عاشقانه منتظرم تا برام بنویسین از نتایجتون که با کار جدید به چه دستاوردهایی رسیدین.
امیدوارم هر کجا هستین سالم و سلامت و ثروتمند باشین برادر عزیزم
درپناه حق
بنام خدای مهربان
از بچه گی علاقه به مطالعه داشتم خیلی از مواقع کتابای داستان میخوندم در این اواخر سراغ کتابای مذهبی رفته بودم و داستان زندگی پیامبر اسلام را میخواندم همیشه احساس میکردم نسبت به دیگران متفاوت هستم خیلی مهربانتر… دلسوزتر و…
ولی مشکلات و نابسامانی های زندگی آرامم نمیگذاشتند با اینکه سن کمی داشتم نابسامانی های زندگی تا جایی رنجم میدادند که اگر به شخصا خودم دچار مشکلی میشدم اصلا با خانواده در میان نمیگذاشتم حتی وقتی مریض میشدم نمیگفتم من مریضم. خیلی از مواقع خانواده ای خودم و خودم را با دیگران مقایسه میکردم که چرا ما نمیتونیم مثل اونا شاد و آرام زندگی کنیم شبا با خدا صحبت میکردم و از مشکلاتم از نابسامانی هایم سخن میگفتم. ولی با هیچ کسی از مشکلاتم سخن نمیگفتم نه به خاطری اینکه از قانون خبر داشتم نه بخاطر اینکه باورم این بود که مرد مشکلاتش را پنهون میکنه
دوست داشتم پول دار شم و با پول مشکلات خانوادگی ام را حل کنم یا برم خارج ولی نمیدانم دنیا آدمای رو بهم نشون میداد که پول داشتند ثروت داشتند ولی خوشبخت نبودند همیشه جنگ و دعوا داشتند بچه شون تصادف میکرد و ازین موارد… اینا همش باعث میشد از انگیزم کم بشه و هدف ثروتمندی کاملا از ذهنم پاک شد
زمستان 94 بود و من مصروف مرور درسهای دانشگاه بودم گه گاهی توی انترنت مقالات در رابطه با موفقیت جستجو میکردم و میخوندم
فایلهای اساتید که در حوضه موفقیت کار میکنند توی لپتاپم بود که داداشم بهم داده بودند ولی من هیچ گاهی دنبال بقیه فایلهای اونها یا سایت اونها نرفته بودم چون خیلی برام انگیزاننده نبود
تا اینکه یه روز یکی از دوستان دوران مدرسه ام که لپتابش مشکل داشت چون من رشته تحصیلی ام آی تی هست اونو پیش من آورد تا مشکل شو رفع کنم. اونروز حالم زیاد خوب نبود بعد از رفع مشکل لپتابش دوستم بهم گفتم چندتا فایل در حوضه ثروت و موفقیت هست اگه میگیری برات بندازم گفتم نه خودم دارم ولی اون دوباره اصرار کرد منم فایلها را گرفتم نمیدانستم چه چیزی نصیبم شده و خدا چه کسی رو جلوم قرار داده… نمیدانستم رسیدم بجای که زندگیم متحول میشه نمیدانستم دعاهام قبول شده…
وقتی درون اون فولدر که دوستم داده بود رو نگاه کردم تقریبا 15 تا فایل بودم یکی از فایلها رو که پلی کردم دیدم معرفی روش تندخوانی هست چون تندخوانی من خیلی خوب بود زیاد خوشم نیومد خواستم قطع کنم ولی یه چیزی مانعم شد همینطوری که فایلهارو نگاه میکردم استاد تو یه قسمت گفتش که من کتاب راز رو بیشتر از 60 بار خوندم با این حرف استاد دنبال کتاب راز بر اومدم و دانلودش کردم وقتی کتاب رو خوندم خیلی برام جالب بود با تمام وجود باورش کردم با اون حرف استاد تصمیم گرفتم شروع به مطالعه کتابای موفقیت کنم ولی هنوز با سایت اشنا نشده بودم چند روز گذشت یه روز که جمعه بود یکی از فایلهای دیگه رو پلی کردم به اسم هدیه تابستان 93 وقتی سخن از باور آمد خیلی توجهم رو جلب کرد خیلی محو تماشای ویدیو شدم نمیدانم چه شد یکباره ویدیو رو ایست کردم رفتم پنجره ها رو بستم پرده رو کشیدم انگار میخواستم کسی منو نبینه دوباره اومدم رو میزم که بقیه ویدیو رو تماشا کنم وقتی حرفهای استاد در رابطه با باورها رو شنیدم خیلی گریم گرفت همینطوری گریه میکردم و فایل رو میدیدم طئوری سطل رو که دیدم فهمیدم گپ چیه انگار تازه همه چی برام روشن شد سریع رفتم دنبال سایت اونروز نت نداشتم رفتم کافی نت سایت رو باز کردم که بقیه فایلها رو دانلود کنم دیدم باید عضو شم فورا با تمام شرایط عضو شدم و فایل ها رو یکی یکی دانلود میکردم…
بعد از اونروز کار من شده بود دانلود فایل ها و دیدن و گوش دادن به اونها خیلی شاد و سرحال شده بودم انگار گنج پیدا کرده بودم. دوست داشتم به همه بگم دوست داشتم فایل ها رو به همه بدم حتی به چندین دوستم تو دانشگاه تمام فایل های رایگان رو دادم و انتظار داشتم اونا خیلی متحول بشن ولی هیچ اثری در اونها ندیدم اینجا یکم بی انگیزه میشدم تا اینکه فهمیدم من هنوز اون ایمانه رو که استاد میگه پیدا نکردم بعد از اون روز به کسی فایل نمیدادم و فقط و فقط رو خودم کار میکردم
امید جای نگرانی رو گرفته بود
شادی جای غم رو پر کرده بود
قلبم مالامال عشق شده بود
از انسانهای که فهمیدم تو مسیر من نیست فاصله گرفتم
از تلویزیون صفحات اجتماعی دور شدم
تمام قران رو آیه به آیه با ترجمه مطالعه کردم.
ذوق و شوقم نسبت به زندگی و آینده ام خیلی عالی شده.
پنج ماهه حتی یه دونه قرص استفاده نکردم در حالیکه قبلا همیشه سردرد داشتم.
چیزای که ازارم میدادند دیگه اثری از آنها نیست یا اگه یه جاهای هم هست نمیتونه آزارم بده و نگاهم به اونها متفاوت شده.
شرایط روحی ام خیلی عالی و خوب شده بود
از آنجا که از آشنایی من با سایت خیلی نمیگذره ولی خیلی خوشحالم که در این سن یعنی 21 سالگی تو این مسیر قرار گرفتم با اینکه تا هنوز قادر به خرید محصولات استاد نشدم ولی صد در صد اطمینان دارم که بزودی محصولات استاد رو خریداری میکنم.
1/6/1395
خدا را شکر بابت سلامتی شما و قرآن می فرماید
و به ایوب گفتیم از این چشمه آب بیاشام تا از هر درد بیاسایی
خانم شبخیز سلام
سپاسگذارم
دوست خوبم ارشاد جان سلام وسپاس
وقتی به انتهای نظرتان رسیدم آرامش توأم با وقاری را حس کردم شما بزرگ هستید و افق های بزرگ هم در انتظار شما هستند.
از محصولات ارزان شروع کن مثل «رویاهایی که رویا نیستند» زندگیت تغییر خواهد کرد.
سعادت و خوشبختی انتظارت را می کشد پس بلند شو و حرکت کن …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
علی آقا سلام
تغییر و تحول شما بیشتر به من انگیزه میدهد.
مرسی حتما خریداریش میکنم.
امید وارم هر روز نتایج تو زندگی تون پر رنگ تر بشن شاد و موفق باشید.
هرچی آرزوی خوبه مال خودت داداش تو که خوب و مهربونی دمت گرم که اینقدر خاضعانه و مهربانانه و برادرانه به اعضای سایت انگیزه و عشق میدی خدا همیشه نگهدارت باشه
سلام به ارشاد عزیز
همه موفقیتهاتونو بهتون تبریک می گم. مخصوصا اینکه تمام قران رو آیه به آیه با ترجمه مطالعه کردین.
از اونجایی که قوانین رو خوب شناختین قطعا موفقیتهای زیادی در انتظارتونه.
منتظر شنیدن خبرهای خوبتون هستیم…
دوست خوبم آقای علوی سلام
از ابراز محبت تون سپاس
برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم.
سلام
مرسی آقای ارشاد متنتون عالی بود ، خدا شما را به مسیری که می خواستید و محق آن بودیدهدایت کرد . در پناه اله یکتا
ارشاد جان عزیزم سلام امیدوارم که توانسته باشی محصولات هست را خریده باشیم و امیدوارم که در این دو سال به خیلی از آرزوهایت رسیده باشد ممنونم از اینکه دیدگاهت را نوشتی و به من و شاید خیلی های دیگر انگیزه حرکت و کنترل ورودی ها ی ذهن رادا دی امیدوارم من هم بتوانم تمام محصولات سایت را بخرم و با استفاده از آن ها ی زندگی ام را هر روز عالی تر از دیروز بکنم
امیدوارم که همیشه بی نیاز از مال دنیا و در نهایت سلامت و سعادت دو دنیا باشید
با سلام خدمت استاد عباس منش وخانواده صمیمی گروه تحقیقاتی
اینجانب با 43 سال سن وتحصیلات کارشناسی ساختمان از دانشگاه دولتی .من شرح حالی زندگیم از موقعی که خودم را شناختم بخصوص در دوران دبستان راهنمایی در سالهای دهه60همیشه ترس واضطراب برمن حاکم بود از همه چیز وهمه کس میترسیدماعتماد به نفس ضعیفی داشتم از همه کتک میخوردم وهمیشه بخاطر ترسو بودنم تحقیر میشدم در درس ریاضیات ضعیف بودم ونمره خوبی نمیگرفتم ومورد تحقیر هم کلاسیهایم ومعلم ومدیر مدرسه بودم ولی در سایر درسها بخصوص زبان انگلیسی ودروس حفظی قوی بودم ونمره عالی وحتی 20میگرفتم ضعف در درس ریاضیات باعث شده بود که خودم را یک دانش اموز بی استعدادوکم هوش بدانم به همین خاط خودم را از بقیه و در حضور در جمع پنهان میکردم حتی مورد تحقیر اقوام قرار میگرفتم ومرا با بقیه بچه های فامیل که در درس ریاضیات قوی بودند میسنجیدند این همچون پتکی بر سر من بود وارد دوران راهنمای که شدم در این درس ریاضی شرایطم بد وبدتر شد که حتی در سال اول ودوم راهنمای تجدید شدم وتابستان ان سال یادم میاد با انکه سن کمی داشتم قصد داشتم از منزل فرار کنم تا مورد تحقیر اقوام قرار نگیرمدر ان سال معلم بسیار فرهیخته که معلم حرفه وفن بود روزی به من گفت چرا با اینکه در دروس دیگه مثل زبان علوم تجربی حرفه فن وتاریخ وجغرافی بسیار قوی هستی چرا در این درس احساس ضعف میکنی تو توانا هستی چون در سایر دروس قوی هستی در این درس ریاضی میتوانی قوی باشی چه دلیلی داری که در این درس ضعیفی .یک نکته مهم بگم هر روز صبح من درس ریاضی داشتم باور کنید وقتی اول صبح معلم ریاضی وارد کلاس میشد قلبم شروع به تپش میگرد شروع به عرق کردن میکردم حس میکردم کسی مرا دارد خفه میکنه بشدت از معلم ریاضی میترسیدم واز او وحشت داشتم کم کم از او نفرت پیدا کردم از او در تمام روز وشب یک غول خون اشام تجسم میکردم وشبها خواب نداشتم در ان دوران خیلی دوست داشتم مهندس شوم ولی دیگران میگفتند تو که در درس ریاضی ضعیف هستی اصلا مهندس نخواهی شد ای بصورت یک باور که من نمیتوانم مرا احاطه کرده بود بشدت احساس کوچکی میکردم وپایان سه ساله راهنمایی در توصیه نامه انتخاب رشته رشته ریاضی وتجربی را نیاوردم بشدت روحیه ام را از دست دادم مونده بودم چکار کنم به رشته های دیگه علاقه نداشتم پیش معلم حرفه فن رفتم از او راهنمای خواستم او مرا کمک کرد به من ایده داد که در رشته های فنی هنرستان با توجه به علاقه من به دروس فنی ورشته های مهندسی ادامه تحصیل دهم من در ان دوران اصلا از قوانینی که الان میدانم هیچ اطلاعی نداشتم به هر حال وارد هنرستان شدم در دروس فنی خیلی خوب بودم تقریبا خودم را پیدا کرده بودم کمی خودم را باور کرده بودم واعتماد به نفس پیدا کرده بودم شروع به نماز خواندن کردم هر روز ارتباطم با خدایم بهتر .صمیمیتر میشد به او ایمان پیدا کرده بودم ودر درسهایم موفقتر بودم حتی یک سال در مسابقات فنی استانی نفر اول شدم وجایزه گرفتم ومورد تشویق قرار گرفتم وخودم را باور کردم من که قبلا اعتماد به نفس نداشتم الان در جمع دارم تشویق میشم داشتم بال در میاوردم حتی یادم چون در کارم وارد بودم توسط هنرستان که داشت مدرسه را گسترش میداد از من خواست که هماهنگ کننده کارها باشم از این بابت خوشحال بودم در سال سوم چونن باید خودم را برای کنکور اماده میکردم تستهای فنی را کار کردم وتلاشم را بیشتر کردم سال چهارم را باموفقیت گذرانئم چون باور داشتم میتونستم در حالی که از قوانین بدون تغییر جهان هستی اطلاعی نداشتم وبطور ناخوداگاه قوانین را رعایت میکردم در کنکور 71شرکت کردم در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم من که فبلا خیلی تحقیر میشدم در کمال ناباوری مورد تشویق قرار گرفتم ان کسای که قبلا با من قیاس میشدند قبول نشدند خیلی اعتماد به نفسم بالا رفته بود وخدا را شکر میکردم وارد دانشگاه شدم ان دانشگاهی که مورد علاقه ام بود قبول شدم دانشگاه شیراز ادامه تحصیل دادم بهد از سال اول توسط یکی از اساتید پیشنهاد کار به من شد در تابستان ان سال در شهر شیراز کار میکردم ودرامد خوبی داشتم در سال دوم نیز با موفقیت گذراندم اعتماد به نفس فوقالعاده پیدا کرده بودم در ان موقع در ترم سوم نفر سوم شدم ولوح تقدیر گرفتم از خدای خودم شکر گزار بودم به سربازی رفتم در انجا به دلیل اعتماد به نفس وباوری که در خودم داشتم نظارت پروژههای پادگان را بعهده گرفتم بعد از سربازی ادامه تحصیل دادم در کارشناسی دانشگاه شیراز قبول شدم ….نکته بسیار مهم اینکه با توجه به گذشته بدی که در دوران تحصیلی داشتم ولی الان بدون اینکه از قانون چیزی بدانم بطور ناخوداگاه قوانین را تجسم وعمل میکردم قبلا خودم را دانشجوی کارشناسی دانشگاه شیراز میدانستم همین هم شد خود را ناظر بر پروههای ساختمانهای مسکونی در حین خدمت شدم خود را موفق میدانستم همینم هم شد من در درس ریاضی ضعیف وبی اراده بودم واعتماد را از دست داده بودم الان در دانشگاه خوبی قبول شده بودم که همه رقیبان من از دبیرستانهای رشته ریاضی بودم وعجیب تر از همه درس ریاضی را بطور کامل وخوب میفهمیدم وپاس میکردم ویک کاره پاره وقت نیز داشتم روز به روز موفقتر بودم بعد از اتمام دوره تحصیلات چون خانواده من در خوزستان بودم به خوزستان رفتم با ان اب وهوای گرم وشرجی که نفس نمیشد بکشم دنبال شغلی بودم بیکار شدم باورهایم ضعیف شد اعتماد به نفسم ضعیف شد روزی دیدم بیکار در منزل نشستم وباز ان افکار منفی سراغم امد به افکار منفی وبه ناخواسته هایم توجه میکردم روزی به نخلستان یکی از اقوام رفتم خیلی ناراحت بودم ودر گوشه ای نشسته بودم ودر فکر بودم توجهم را به پرنده ای جلب کرد غذا به لانه میبرد وهر وقت غذا از نوک پرنده می افتاد میامد پایین وغذا را بالا میبرد در چند بار این اتفاق افتاد ولی پرنده نا امید نشد تا موفق شد این پرنده درس مهمی به من داد باور وتلاش بدون نا امیدی به خودم گفتم از این پرنده کمتر نیستم درسته که در کار دولتی نمیتوانم وارد شود چون پارتی واشنا ندارم (البته روی اشنا وپارتی حساب میکردم نه روی خداوند) بلند شدم وحرکت کردم سرمایه ای نداشتم با خودم فکر کردم مگه میشه بدون سرمایه کاری کرد یک حسی به من گفت میشه شب ان روز یکی از اقوام دور که در میدان میوه وتروبار کار میکرد به منزلما امد از اوضاع وشرایط من پرسید وقتی فهمید کاری ندارم پیشنهاد داد که در کاری ساختمان سازی که اخیرا به راه انداخته او را کمک کنم من بلا درنگ قبول کردم از فردای ان روز مشغول کار شدم ومسول جور کردن مصالح ساختمانی وپرداخت حقوق کارگران شدم از پشتکار من خوشش امد پیشنهاد داد که در حسابداری او را کمک کنم من چون سر رشته ای در کارهای حسابداری نداشتم قبول نکردم ولی به من گفت یادت میدهم وکمکت میکنم در بعد ظهرها بعنوان حسابدار مشغول کار شدمدر گرمای شرجی وگرمای سخت واب وهوای بد خوزستان مرا ازار میداد از جمله با اینکه درامد نسبتا بئی نداشتم خوزستان مرا راضی نکرد تصمیم گرفتم محل سکونتم را عوض کنم در اصفهانی دوستی داشتم که در کارهای ساختمانی دستی داشت از او درخواستم با او کار کنم اوقبول کرد از خوزستان به اصفهان رفتم دراوایل سال79 بود مشغول کار شدم درامد خوبی نداشتم ولی ناامید نشدم پیش خودم فکر کردم چرا با اینکه محل کار وزندگیم را عوض کردم در امد خوبی نداشتم حالا فهمیده چون ان موقع باور نداشتم که در شهر بزرگ اصفهان بتوانم موفق شوم وخودم را در ان شرایط ضعیف تلقی میکردم وجهان هم همان را به من ثابت کرد یک کار نیمه دولتی پیدا کردم چند سالی مشغول کار شدم با انکه امنیت شغلی داشتم ولی کار تکراری مرا راضی نمیکرد با اراده خودم از کارم استعفا دادم تمام همکاران واقوام مرا یک انسان نادان ونا اگاه میدانستند که چطور از یک کار ثابت که ارزوی همه است استعفا دادم ولی من دنبال یک فکر خاصی بودم چند ماه بیکار گشتم چون تازه ازدواج کرده بودم در دید همسرم میگفت تو مرا با خودت بدبخت کردی یک دفتر فنی مهندسی در یکی از شهرستانهای اطراف اصفهان زدم در اوایل کارم خوب بود بازهم اعتماد به نفسم را از دست دادم باورهای تضعیف کننده سراغم امد وروز به روز کارم ودر امد ضعیف شد جوری شد که با بده کاری دفترم را بستم حالا که قانون را میدانم اگر با امید وتوکل بر خدا وباور صحیح جا نمیزدم الان موفق بودم با سماجت همسرم مرا وادار کرد که یک شغل با دارامد ثابت حقوق بگیری انتخاب کنم تا امنیت شغلی داشته باشم بناچار قبول کردم چند سالی را در یک شرکت مهندسی مشاور کار کردم وچون اندوختهای نداشتم وترسهایم مرا برای چندمین بار مرا احاطه کرده بود وچون قبلا در شغل ازاد شکست خورده بودم میترسیدم حرکت کنم چون پیش خودم میگفتم اگر ورشکست شدم اگر باز هم کم بیارم اگر باز هم سرم کلاه بزارند از این گونه افکار منفی داشتم ودر تاریکی افکار حبس بودم وجرات حرکت نداشتم الان که قانون را میدانم چون روی خودم کار نمیکردم وبه گذشته وتوانمندیهای قبلا خودم توجه نداشتم آن سگ ترس وناامیدی روز به روز بزرگتر میشد وجلوی حرکت مرا میگرفت وداشت مرا خفه میکرد .درامدم کم بود کفاف زندگی متاهلی مرا نمیداد ناامید بودم شغل دومی نداشتم وهمیشه فکر میکردم من که قبلا با جدیت حرکت میکردم چه شده چرا کاری نمیکردم چون باورههای غلط در ذهنم بود وبجای توجه به خواسته هایم به نا خواسته هایم توجه میکردم ای امرات من با حقوق کم کارمندی وکرایه منزل به سختی میگذشت تا روزی یک کارمند تازه استخدام به محل کار من امد ایشان دارای دامد نسبتا خوب وشغل دوم داشت ودر بورس هم فعالیت داشت اشنای من با ایشان در گفتگو را باز کردم وقتی دید خیلی ناراحتم گفت یک کلید طلایی به تو میخواهم هدیه دهم بعد از چند روزی از ان پرسیدم ان کلید طلایی چیست؟گفت تو تونمکند هستی چون گذشته با ارادهای داشتی من در بورس فعالیت دارم و در بورس هم موفق در بورس باید زرنگ باشی وفکر خوب من منظور او را درست نفهمیدم فکر کردم منظورش تلاش دو برابر فیزیکی است ایشان خندید ویک نگاه عاقلان در سفیه در من انداخت گفت طالبی گفتم طالب چی/ با شدت واخم گفت حاضری گفتم خب حاضرم گفت فلاشت را به من بده من خیلی تعجب کردم فلاش چرا فردای ان روز فلاشم را به او دادم او لب تاپش را باز کرد چند فایل به من داد گفت برو گوش کن جواب به من بده من با اشتیاق به فکر اینکه نقشه گنجی به من داده به خانه رفتم کامپیوتر را روشن کردم ودر انتظار نقشه گنج داخل فلاش بودم حالا حدس بزنید چی بود یهو مثل یخ وا رفتم گفتم مرا مسخره کرده کلی بدو بیراه بهش گفتم حدس بزنید چی بود؟………….
چند فایل انگیزشی ار استاد عرفانی وحلت وازمندیان ….. گوش کردم خوشم نیامد گفتم اخه کی با حرف ثروتمند شده وکلی به همکار جدیدم خندیدم ومسخرش کردم چون هنوز باورهایم ضعیف بود وایمان نداشتم چند روز گذشت پیش خودم گفتم نکنه یه حکمتی در کاره بزار تو اینترنت در مورد ثروت تحقیق کنم در گوگل زدم موفقیت وثروت ناگهان بطور تصادفی با نام استاد عباس منش اشنا شدم وارد سایت شدم اول ایمان وباور نداشتم وگفتم مثل محتویات ان قلاش بی اثر است ولی گفتم الان که توی سایت هستم چند دانلود رایگان را گوش کنم دوره چگونه درامد خود را 3 برابر کنم وچند فایل انگزیشی استاد را گوش کردم به دلم نشست خیلی راحت وخودمانی حرف میزد تصمیم گرفتم از فردای ان روز چند ساعت وقت بگذارم وچند فایل رایگان استاد را به کرا ت گوش دادم درونم اتشفشانی بود حال خودم را نمیدانستم به ان دوستی که چند فایل در مورد اساتید که در ضمیمه موفقیت فعالیت میکردند فایل صوتی داده بودم گفت به این سایت برو خیلی بهتر همه دفایلهای رایگان استاد را دانلود کردم ودر کار روزانه گوش میکردم
دو فایل راهکارهای عقل کل را خریدم در من انقلابی به وجود امد کم کم داشت در من تغییراتی به وجود میامد کار جدید درامد بهتر رابطم با دیگران بهتر میشد داشتم معجزه در زندگیم رخ میداد تغییرات کوچک در زندگیم رخ داد اعتماد به نفسم بهتر شد ایمانم بهتر میشد موفقیتهارا دیدم و ادامه میدادم در اوایل امسال تمام باورهای اشتباه را دور ریختم روی باورهایم کار کردم رابطم با همسر و دوستانم بهتر میشد وتغییرا داشت بهتر میشد از قبیل اینکه منزل کرایه داشتم که پرداخت کرایه منزل برایم سخت بود شخصی حاضر شد منزلش را با پول کم به من رهن دهد انهم خانه بزرگتر از فعلی. وبا اندک سرمایه ای که داشتم وپا روی ترسهایم گذاشتم وبا ایمان بخدا وباورهای قوی یک گیم نت و کافی نت باز کردم همه استقبال کردم روز به روز مشتریهایم بهتر میشود رابطه با همسرم و دوستانم بهتر شده بطور پیشنهادات کارهای خوبی به من شده اصلا شخصیتم عوض شده اعتماد به نفس فوق العاده ای دارم خودم را لایق موفقیت وثروت میدانم عصرها که به شغل دوم گیم نت میروم میبینم بچه ها پول بدست دم درب نشستند واز اینکه کی زودتر بازی کنه با هم دعوا میکنند رزق دنبال من میاد اصلا نمیدونم چی شده شاید معجزه …….. بابت مزاح میگم امیدوارم استاد ناراحت نشه پیش خودم میگم نکنه اقای عباس منش . جادوگر یا مهر مار داره ای ن شرح حال من از گذشته تا حال بوده از اینکه با سعه صدر به نوشتار بنده توجه کردید متشکرم وبرای ان استاد فرزانه ارزوی سلامتی وموفقی دارم
دوست خوبم عرشیان سلام و سپاس
چقدر زیبا بود. چه فرمول زیبایی.
تقرب به خدا + آشنایی شما با استاد عباس منش = موفقیت.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست عزیز آقای عرشیان ، به حقیقت شما به راه راست هدایت شدید تبریک
ممنونم دوست گرامی.البته که بنده از زندگی نامه ی شما درس گرفتم و بسیار برای موفقیت تون دعا کردم .بازم متشکر
با سلام خدمت آقای عر شیان
از اینکه با باورهای درست و بدون سرمایه به چنین دستاوردهایی رسیدید بسیار خوشحال شدم وباعث سرفرازی است انشاالله در تمام مراحل زندگی موفق شوید
دوست خوبم خواندن اولین داستان سرگذشت زندگی تو این سایت قسمت شما بود واقعا از صمیم قلب خوشحالم و از طرفی دیگر در حین خواندن مطالب چشمانم پر از اشک شد نه بخاطر سرگذشت شما نه و نه بخاطر مشکلات خودم با اینکه تازه در این مدار قرار گرفته ام چیز زیادی نمیدانم اشک من اشک خوشحالی بود برای رسیدن به مدارم که پس از کلی فراز و نشیب میخواهم زندگی تازه ای را شروع کنم و مطمعن هستم این بار موفق میشوم ارزوی دیدار استاد و سلامتی و عافیت و موفقیت همه دوستان
سلام آقای عرشیان
از متنتون لذت بردم عالی بود به شما احسنت می گم که راه درست را پیدا کردید خدا با ماست و حتما از موفقیتهای آتی خود هم بنویسید شما لایق بهترینهایید.
شادباشید
سلام به آقای عرشیان
داستانتون بسیار جالب بود. واقعا در همه ی داستان، اعتماد به نفستون خودش رو خیلی نشون می داد.
امیدوارم روز به روز موفق و موفق تر باشید…
با نام و یاد خدای مهربونم
سلام به شما استاد بزرگ و خانوم شایسته
استاد جان من بعد از شناخت حدود 7 ساله شما اولین بار هست که دارم براتون کامنت میذارم و میخام ازین آرامشی خدایی که حدود دو سال هست بهش رسیدم که هر لحظه ش لبخند رو لبمه و از لحظه به لحظه این دنیا لذت میبرم به درست و… رابطه ی عاشقانه…و… و…
حدود هشت سال پیش یکی از همکلاسی های دوران دانشگاه از شما میگفت که یکی از دوره های شما رو خریداری کردن خانوادگی گوش میدن و چقدر تاثیر گذاره…من آن زمان یکی شهرستان های کرمانشاه زندگی میکردم و من در جوی بسیار داغون بودم از همه لحاظ واقعیت ها رو بگم شاید تاثیرگذار باشه برا کسی که الانش مثه گذشته ی من بوده.
یه پسر هیکلی گردن کلفت و شر بودم توی سر و صورتم خط و شکستگی…البته خدایش آدم زورگو یا ظالمی نبودم رابین هودی زندگی میکردم با اونای که دعوای بودن خودم رفته بودم تو مدارشون با اونا درگیر میشدم و آدمی بودم خانواده از دستم خسته بودن بینهاین افسرده بودم حتی چندین بار خودکشی کردم که آخرین بار سه روز کما و 15 روز حافظه مو از دست دادم…و خلاف میکردم…میخام از جاهای قشنگش و تجربه ها بگم.اون زمان فایل های استاد رو از یجای با قیمت یک صدم خریدم توی مدار خوبی نبودم میخام بگم کار نادرست عاقبت نداره.
من خودمو گول دادم گوش دادم و یه کم عمل کردم یه جواب های گرفتم حالم خوب شد ولی بقول خود استاد بنای که خشت اولش کج باشه آخرش مشخصه از مسیر دور شدم اومدین تهران همون سالها ومن حدود دو سال پیش باز من فایل ها رو خریدم از جایی ارزون تر از قیمت سایت چند ماهی گوش دادم عمل کردم به نتایجی که خاستم نرسیدم.چون هربار گوش میدادم خودمو گول میدادم میگفتم من قول دادم به درآمد برسم دو برابرتازه هزینه رو میفرستم.همین ترمز نذاشت من به خاسته هام برسم چون من تمام اشتباهامو کنار گذاشتم واقعآ پاک زندگی میکردم چند ماه قبل خرید دوره تمام راه های خلاف رو رفتم به هیچی نرسیدم به تهش رسیدم دیگه گفتم یا من به پاکی و درستی با خدا به هر آنچه که میخام میرسم یا میمیرم.اینطور شد که من فایل ها رو حذف کردم و گفتم اگه همون خدای که استاد ازش میگه و من نشانه های ازش دیدم منو به حلال و پاکی به همه چی میرسونه و من فایل ها رو میخرم از سایت استاد با افتخار.و اون اوایلی که حذف کردم مگفتم خدایا من چجوری تمرین کنم چه منبعی ک اموزش ببینم ازش که اومدم تو سایت استاد و واقعا درهای رحمت به سویم باز شد فایل های رایگانی که بینهایت تاثیر گذار توی سایت استاد من هر روز فایل های شما رو باید گوش بدم.من از زمانی فهمیدم تمام زندگی خودم رو خودم با باورم با افکارم با توجه م رقم میزنم خدا شاهده هر روزم از روز قبل بینهایت بهتره.من دوسال پیش رفتم تو املاک کار و تکاملی بعدش رفتم کارمند یه شرکت شدم حقوق ماهیانه گرفتم و بعدشم استفا دادم اومدم کار خودم رو راه اندازی کردم و مربی آنلاین بدنسازی شدم و عاشق شغلمم هر روز یه ویدیو درست میکنم باشوق….و از دو سال پیش که فایل ها رو گوش دادم رابطه م با همسرم بینهایت بهتر شده و ایشون هر روز میگه فایلی از استاد بذار. من و همسرم الان آزادی مکان شغلی دارم هر دو شغل آنلاین و در آمد چند برابر کارمندی و تایم کاری روزانه حدود 5 ساعت باعشق تو خونه…واقعا هرچقد بگم از موفقیت هام کمه.خدایا عاشقتم که استاد عباسمنش رو وارد زندگیم کردی که انقد آسون بیاد بگه اینجوری زندگی کنی که از تک تک لحظه هاش لذت میبری . استاد جان میام میبینمتون وبا ذوق از موفقیت هام براتون میگم و ازت تشکر میکنم با تمام وجود دوستون دارم استاد جان
چقدر زیباست وقتی اراده خداوند را هم راستا و هم جهت با اراده ات می بینی …
چقدر زیباست وقتی نتیجه باورهای خود را در دستانت می بینی …
چقدر زیباست وقتی می یابی دیگر «کن فیکون» تعبیری نا آشنا و غریب نیست …
چقدر زیباست وقتی دست دعا برای موفقیت دیگران برمی داری و در پوست خود نمی گنجی چرا که یقین داری تمام فرکانس های مثبتی را که ارسال کرده ای بی کم و کاست و حتی بیشتر به سوی خودت باز خواهند گشت…
تا کنون اینگونه در وجود خداوند غرق نشده بودم …
تا کنون اینگونه در دریای قوانین الهی شنا نکرده بودم …
با خدا بودن چه لذتی دارد و در خدا بودن بالاتر …
با تجلی اراده ام در زندگی، محو تماشای معبود نشسته ام …
دستان خدا را در زندگی می بینم و کاری جز سپاس و تعهد ادامه عمل به قوانینش از دستم بر نمی آید …
یادم می آید که هر روز فایل های انگیزشی استاد را ظهر به همراه خانواده که همه کنار سفره غذا جمع می شدیم با سفره آموزه های استاد عباس منش ترکیب می کردیم و همزمان غذای روحی خود را هم تأمین می کردیم
و با استقامت ادامه دادیم و با گوش دادن هر روز و هر روز به آموزه های استاد نگذاشتیم کم بیاوریم …
بیش از 7 الی 8 ماه نیست که کمر همت را بستیم و به همراه استاد عباس منش مسیر تغییر باورها را گام به گام طی نمودیم و اکنون در ارتفاعی نشسته ایم که گذشته دیگر به این راحتی قابل رؤیت نیست …
ارتفاعی که می شود خدا را لمس کرد …
ارتفاعی که می شود با خدا درگوشی صحبت کرد …
فقط می توانم بگویم سپاسگزارم استاد عزیزم ..
اکنون ساعت 1 شب است و در نجوایی به زیبایی انسانیت و بندگی در خویشتن خویش با خداوند هم صحبت شده ام…
این جملات، نجواهای بنده بود در لحظاتی قبل از تهیه دوره روانشناسی ثروت.
لحظه عجیبی بود …
هم غریب و هم قریب …
به یقین می دانستم که قرار است خداوند هدیه گرانقدری را به بنده دهد از این رو ناخواسته سجاده ای از گل های سپاس گستراندم و با حروف الفبای قوانین الهی کلماتی از جنس اعتماد و اتصال را زمزمه می کردم …
و با قدرت و استقلال و یقین و اعتماد و شمیم سپاسگزاری و اشک شوق، بهترین پرداخت اینترنتی عمرم را در ساعت 1 بامداد رقم زده و بسته روانشناسی ثروت 1 را برای ساختن باورهای زیبا و قدرتمند، از دستان خداوند با احترام و سپاس گرفتم.
————————————–
خدمت استاد بزرگوار و ارجمندم ، دوستان عزیز و مهربانم، خانم فرهادی پر انرژی و خانم شایسته عزیزسلام و عرض ادب دارم و از خداوند مهربان شادکامی و تندرستی و موفقیت را برای همه شما عزیزانم از خدای مهربان خواهانم.
خدا را بسیار سپاسگزارم از اینکه بنده قبل از تهیه بسته روانشناسی 1 با اشتیاق سوزان به آموزه های استاد عباس منش و عمل دقیق و میلی متری به آن ها توانستم به درآمد 10 برابر برسم و به همین خاطر فکر می کردم که باورهایم خیلی خوب بارور شده اند ولی از زمانی که بسته روانشناسی 1 را تهیه کردم و به سوالات بسیار دقیق آن طبق فرمایش استاد عباس منش به طور دقیق پاسخ دادم تازه فهمیدم که درست است با تغییر باورهایم به این نقطه رسیده ام ولی تازه چهارچوب ساختاری باورهای من شکل گرفته است و استاد در این محصول بی نظیر آن چنان باورهای اشتباه در مورد ثروت را تحلیل کردند که بنده نسبت به باورهایم اشراف چشمگیری پیدا کردم و گوشه هایی از باورهای غلط و پنهان خود را در مورد ثروت یافتم که افسوس خوردم چرا زودتر اقدام به تهیه آن نکردم.
————————————–
نتایج شگفت انگیز به دست آمده تا کنون:
طبق فرمایش استاد شروع کردیم به برون ریزی تمام چیزهایی که 2 سال است از آن ها استفاده نمی کنیم تا راه ورود ثروت را در زندگی باز کنیم:
1 – بنده عاشق کتاب هستم و سخت ترین کار این بود که کتاب هایی که در مسیر موفقیت و اهدافم نمی باشد را از کتاب خانه خود حذف کنم ولی با شجاعت و برای بار دوم کتاب های مذکور را خارج کردم و به یکی از مؤسسه های خیریه هدیه دادم.
دقیقا فردای همان روز تعدادی کتاب نفیس از طرف یکی از مؤسسات به ارزش دو میلیون تومان به من هدیه داده شد. کتاب هایی که آرزوی داشتنشان را می کردم.
2 – تمام لباس هایی را که استفاده نمی کردیم جدا کرده و هدیه دادیم که کت و شلوار دامادی بنده و لباس های عروسی و گران بهایی را که خاطرات خیلی خوبی با آن ها داشتیم را به همان موسسه خیریه هدیه دادیم دقیقا 3 روز بعد پدر و خواهر همسرم از شهرستان به منزل ما آمدند و لباس هایی را به ما هدیه دادند که من و همسرم با شگفتی به هم نگاه می کردیم و لبخند می زدیم.
3 – این یکی خیلی عجیب بود درست همزمان با تمرین دسته چک جادویی به مبلغ 3 میلیون تومان همسرم در میان مدارک قدیمی دفترچه ای را پیدا کرد به مبلغ 1 میلیون تومان که از وامی که قبلا گرفته بودیم در حسابمان بلوکه شده بود و ما آن را فراموش کرده بودیم و بنده یک کلاس خصوصی گروهی نصیبم شد که طبق قانون درخواست که استاد هم در محصول «قانون آفرینش» و هم در محصول «عزت نفس» بر آن تأکیید داشتند از آن ها در خواست پیش پرداخت 10 جلسه اول را کردم و آن ها هم موافقت کردند و مبلغ 2 میلیون تومان به حسابم واریز شد که با آن 1 میلیون تومان جمعا شد 3 میلیون تومان.
واقعا مثل جادو بود و رفتیم تمام مواردی را که در دسته چک 3 میلیون تومانی نوشته بودم خریدیم که عبارتند از :
– تلفن بی سیم خانگی بایک گوشی ثابت و 2 گوشی بی سیم
– چرخ خیاطی برای همسرم
– 3 عدد موبایل دو عدد سفید برای من و دخترم و یک عدد مشکی برای پسرم
– یک دوچرخه برای پسرم
و دو محصول در رابطه با برنامه نویسی وب که همیشه دوست داشتم آن ها را داشته باشم
4 – تاثیر فرکانس قلب و توجه و جذب خواسته هایمان
زمانی که برای خرید موبایل اقدام کردیم از همان اول پسرم گفت که رنگ مشکی می خواهد ولی هر چه گشتیم رنگ مشکی پیدا نشد بالاخره پسرم به اجبار به رنگ سفید راضی شد.
مغازه آخری که رفتیم فروشنده گفت که الآن در مغازه 3 عدد موجود نیست و باید از انبار بیاورد چون دیر وقت بود به او بیعانه دادیم و فردا که مراجعه کردم دقیقا این جمله را گفت: «آقا عجب شانسی دارید 2 تا سفید داشتم و یه مشکی» نمی توانستم از شدت خوشحالی جلوی خنده ام را بگیرم و ته دلم گفتم ما خوش شانس نیستیم چون چیزی به نام شانس وجود ندارد بلکه ما از قوانین آگاهیم.
وقتی به پسرم قضیه را گفتم از شدت خوشحالی دهانش بازمانده بود و گفت که حقیقتش از ته دلش به رنگ سفید راضی نشده بود.
5 – نکته قابل ملاحظه ای که بعد از تهیه بسته روانشناسی 1 در بنده به وجود آمده است این است که خیلی از خرید کردن لذت می برم چون قبلا همیشه با همسرم سر این مورد اختلاف نظر داشتیم و از رفتن به بازار بدون هدف خوشم نمی آمد چون تمرکزم روی نداشتن بود ولی حالا همه چیز تغییر کرده است و رفتن به بازار را خیلی دوست دارم و همسرم هم به این خاطر خیلی خوشحال است مثلا دیروز رفتیم بازار طلا و واقعا خوش گذشت فکر کنم من بیشتر از آن ها لذت بردم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
بنام خدایی که بشدت کافیست
آقا علی سلام
شما این کامنت رو سال 96 نوشتی که من اون موقع مثل نوزادی بودم که تازه چهاردست و پا رفتن رو یاد میگرفت و تو این مدار الانم نبودم و الان به این کامنت شما هدایت شدم و اومدم که نوش جانش کنم و همین امروز یک نشانه دیگه بود برای من که میخوام ثروت یک رو بخرم ولی الان و این لحظه نمیدونم چطور میتونم این رو بخرم ولی مطمئنم همونطور که سال گذشته این موقع هنوز وارد 12 قدم نشده بودم و همینطور عزت نفس و نمیدونستم چطور ممکنه بتونم بخرمشون؛ الانم همونطور نیم دونم فقط اینو میدونم که براحتی و آسانی و از راهی که عمرا ذهن من بهش فکر کنه میخرمش و آگاهی هاش رو نوش جان میکنم و مهمتر عمل میکنم
آقا علی اتفاقا منم قبلا زیاد از بازار رفتن با اینکه دخترم و خیلی ها تعجب میکردن آخه مگه میشه دختر از بازار خوشش نیاد ولی من بخاطر اون نتوانستن خریدن ها بود که همیشه سعی میکردم نرم و کسی هم دوست نداشته باشه با من بره بازار ولی الان خیییییلی بهتر شدم چون میتونم خییییییلی راحت خرید کنم اونم چیزهایی که تا همین پارسال وساه من خییییییییلی سخت بود
خدایا شکررررررت
هر چی آرزوهای خوب هم مال شما 👑😍
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر👑
سلام بر خواهر گرامی و سپاس از لطف شما
کاملا مشخص است که عزت نفستان به خوبی و به زیبایی شکل گرفته و بالا رفته خدا رو شکر
نعمت های خداوند و هر آنچه از اهداف که در ذهن ما خطور می کند از قبل فراهم شده است و در حقیقت چون هست آن ها آرزو می کنیم.
نعمت های خدا بوده و هست و خواهد بود ساری و جاری و همیشگی…
همین که در مدار دریافتش قرار بگیریم آن را دریافت می کنیم به همین سادگی
پاسخ دادن به چطورها و چگونه ها وظیفه ما نیست این ها را به خدا بسپاریم
ما باید فقط روی باورهایمان کار کنیم تا روز به روز دوره تکامل ما کامل تر شود و درخواست کنیم و به سمت اهدافمان پیش برویم خدا خودش هدایت می کند و ما با هدایت اوست که به اهدافمان دست می یابیم و من مطمئن هستم همینطور پیش بروید خبرهای بسیارخوبی از موفقیت هایتان برایمان خواهید نوشت.
منتظر خبر تهیه روانشناسی ۱ هستیم…
هر چی آرزوی خوبه مال تو…
سلامممم بر علی جوان عزیزم
چندی پیش سری به پروفایلت زدم ولی دیدم که انگار فعالیتی نداری فکر کردم که مانند یکسری از دوستان بیشتر مشغول اهدافت هستی وکمتر سری به سایت میزنی این گذشت تا که امروز اسمت را در کانال دیدم حسم گفت بزنم بر پروفایلت و ببینم عجب اقای جوان هستن😁👌
حسم گفت یه چیزی قراره لابه لای کامنت های شما پیدا کنم
کامنت ها اکثرا کوتاه هست ولی من خواندم تا رسیدم به این پیام زیبا.. من در تله افتاده بودم نزدیک بیشتر از ۲۰ روز میشود که نشانه ها می امد ولی نمیتوانستم نشانه خواسته هایم را که یکی یکی ان ها را به لیست نوشته بودم تایید کنم یعنی تایید میکردم ولی انگار هیچ.
که هیچ هدایتی نیامد که راه بگشاید ما به خواسته هایمان برسیم
شاید بعضی خواسته هایم به زعم خودم و هر ادمی دیگر کوچک هست
اما انگار قانون کار خودش را میکند
تا امروز قبل از طلوع آفتاب به پشت بام رفتم تا شاهد دیدن طلوع قرص خورشید باشم
خورشید زیبا در مه طلوع کرد
اما به یکباره همینطور که نشسته بودم و اطراف را نگاه میکردم یه لحظه به ذهنم امد که من باور ندارم این همزمانی قوانین در تحقق خواسته هایم را و یاد امد از آیه ای که میگفت اَناالقول له کنفیکون
من میگویم به او و موجود میشود
یادم امد که دوستی نوشته بود که من به این نتیجه رسیده ام وقتی ترمز برداشته شود اتفاق میوفتد
وقتی ترمزکنار رود این همزمانی اتفاق میوفتد
حال انکه من در تردید ان نشانه محکمی بودم که بلافاصله با کنترل ذهنم وارد زندگیم هربارمیشد اما یادم تایید و ایمان اوردن برایم سخت بودکه بپذیرم شاید وانمود میکردم که تایید کردم ولی نتیجه گویای چیز دیگری بود
یعنی این ابهام برایم به وجود امد که چطور این همزمانی اتفاق افتاد
دوستانی که نتایج بسیار واضح گرفته اند نوشته بودند چطور و چگونه کنار بگذار مرحله اول این است
و من امدم و این کامنت شما را خواندم:
نعمت های خداوند و هر آنچه از اهداف که در ذهن ما خطور می کند از قبل فراهم شده است و در حقیقت چون هست آن ها آرزو می کنیم.
نعمت های خدا بوده و هست و خواهد بود ساری و جاری و همیشگی…
همین که در مدار دریافتش قرار بگیریم آن را دریافت می کنیم به همین سادگی
پاسخ دادن به چطورها و چگونه ها وظیفه ما نیست این ها را به خدا بسپاریم
ما باید فقط روی باورهایمان کار کنیم تا روز به روز دوره تکامل ما کامل تر شود و درخواست کنیم و به سمت اهدافمان پیش برویم خدا خودش هدایت می کند و ما با هدایت اوست که به اهدافمان دست می یابیم
آخر این جمله که گفتید هرآنجه بخواهید از قبل آماده وجود دارد مرا متعجب و سرذوق اورد
نمیدانم احساس میکنم به جواب ابهامات درونم نزدیک شدم و این قطعا هدایت این خداوند بیکران است
از شما سپاسگزارم بسیار خوشحال شدم که شما را در این سایت دیدار کردم
شاید ان زمان که شما با سایت مشغول ساختن زندگی خود بودید من به تازگی وارد این مسیر شده بودم همیشه نام شما در ذهنم حک شد
بیاد می اوردم که افرادی هستند که نتیجه گرفتند
بسیار خوش حالم که حضورگرمتان در این سایت حس کردم ♥️♥️♥️
از شما درخواستی دارم با توجه به انچه از ابتدای تکاملتان تا کنون درک کرده اید برای من این موضوع را کمی بیشتر باز کنید
دوست دارم این موضوع از زاویه نگاه شما ببینم
بینهایت از خدای خودم سپاسگزارم قطعا در این مسیر مرا به اگاهی ها و ایمان بیشتر هدایت میکند.
دوستدار شما مریم درویشی💛💙♥️🌿
سلام آقای جوان عزیز کامنتتون خیلی زیبا و انرژی بخش بود و کلی لذت بردم و برام نشانه داشت فوق العاده قلم توانایی دارید تحسین میکنم این بازی با کلماتتون که آدم رو به وجد میاره خداروشکر خیلی خوشحال شدم از نتایجتون تبریک میگم و امیدوارم چندبرابر این نتایج وارد زندگیتون بشه.
با سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان
وقتی استاد می گفتند شما جزو قدیمیهایی هستید که همیشه پیگیرید و هستید و خیلی ها آمدند و رفتند باورم نمی شد اما الان که داستان دوستان را در اینجا می خوانم واقعا متوجه می شوم . جای بسیاری از دوستان در اینجا خالی است ، هر چند می بینم دوستان بسیاری از ابتدای تشکیل سایت بوده اند تا به حال و واقعا می خواهند که به قول استاد “خوب زندگی کنند و دنیا را جای بهتری برای زندگی کنند” و بسیار خوشحال هستم که در جمع چنین دوستانی هستم.
واقعا نمیدانم چطور باید شروع کنم و این هفت سال را چگونه تعریف کنم . چون پر از تغییرات و تحولات بوده اما به طور کلی بیان می کنم.
من هم مثل خیلی از دوستان البته با دوره های استاد چون آن زمان هنوز سایت راه اندازی نشده بود ، در شرایط بد و سخت روحی و جسمی آشنا شدم.
مدتی بود که ارتباطم با خانواده ام قطع شده بود به خاطر اختلاف کاری پدر و همسرم و پس از آن مشکلی برای زانو ام ایجاد شد که به سختی راه می رفتم و یکی از پاهایم را نمی توانستم حرکت دهم و یکماه نباید سر کار می رفتم ضمنا دانشجوی سال دوم لیسانس هم بودم و هیچ کمکی نداشتم و تنها در خانه با یک فرزند پنج ساله و البته همسرم ساعتهایی که خانه بود در کارها کمک میکرد. یکسال باید تخت درمان قرار میگرفتم.
پس از مدتی که روابط با خانواده ام بهتر شد مادرم که با کلاسهای استاد آشنا شده بود سی دی معارفه ایشان را به من دادند و من تصمیم گرفتم از فردای آن روز به کلاس بروم.
در ضمن یکسال بود که مدام در راز و نیازهانم با خدا از او می خواستم راه و مسیر صحیح زندگی و هدف اصلی خلقت را به من نشان دهد.
و اینها آغاز تحول من بود و پس از آن معجزات از پی هم می آمدند.
تغییر باورم نسبت به همسرم که موافق شرکت من در دوره ها نبود و با تصور و تجسم اینکه با هم در سالن هستیم و نهایتا” اینکه با هم در دوره های رایگان استاد شرکت کردیم.
وقتی وارد سالن شدم با خودم عهد بستم متفاوت باشم و زندگی ام را متحول کنم.
در طول آن مدت تمام کتابهایی که استاد معرفی میکردند میخریدم و میخواندم و یک کتاب خوان حرفه ای شدم . هر شب امکان نداشت تمرینات را انجام ندهم.
آنجا اولین جایی بود که رفته بودم و استاد اولین کسی بودند که این مطالب را از ایشان می شنیدم و در بیشتر روزها وقتی استاد صحبت می کردند ناخودآگاه اشکهایم سرازیر می شدند.
هر روز که می گذشت و به زندگی گذشته ام نگاه میکردم بیشتر متوجه می شدم که تمام اتفاقات زندگیمان را خودمان خلق می کنیم.
شروع به تغییرات در شخصیت خود کردم یعنی تغییر در باورهای اشتباهی که از اطرافیان در ناخودآگاهم اثر کرده بود.
بعد از روز خود شفادهی شروع به کار روی زانویم کردم و مدام روی باورم کار میکردم و اتفاق عجیتی که افتاد این بود که روز آخر که طبق روال هر روز در انتها مراسم دعا داشتیم ، پس از دعا برای شکر گزاری در حالیکه اشک میریختم جلوی سالن سجده کردم و زانوهایم را بر زمین گذاشتم ، بدون اینکه خودم متوجه باشم ،چون تا قبل از آن به قدری درد در زانوی راستم داشتم که حتی بر روی تشک نرم هم قادر نبودم بگذارم و نمازم را هم نشسته میخواندم ، یک لحظه به خودم آمدم که چند دقیقه است که در حال سجده هستم ، خدارا شکر می گویم و اشک میریزم . خدایا شکرت
پس از آن دوره که اتفاقات کوچک وبزرگ بسیار خوبی برایم رخ داد. وضعیت روحی خودم و همسرم بسیار عالی شده بود. دوره های توانگری هم شرکت کردم که آنجا هم چیزهای بسیاری از استاد آموختم در همان دوره بود که شروع به مدیتیشن کردم و دیگر عادت روزانه ام شده بود و نتایج فوق العاده ای از آن گرفتم.
در حین همان دوره بود که حادثه فرزند کوچک استاد عزیز پیش آمد و با اینکه همه بچه ها فکر می کردند کلاسها تعطیل می شوند تنها یکهفته عقب افتاد و در کمال ناباوری همه ما پس از یکهفته استاد مقاوم و با روحیه سر کلاس حاضر شدند و باز درس عملی دیگری بود برای همه ما.
خلاصه لیسانسم را گرفتم و همان سال فوق شرکت کردم و در یکی از دانشگاههای خوب قبول شدم با اینکه منابع آزمون را اشتباه گرفته بودم و خیلی از درسها را اشتبا
ه خوانده بودم اما ندایی به من میگفت تو قبولی و روز کنکور با آرامش فوق العاده ای رفتم و اطمینان داشتم قبولم و همانطور هم شدو پس از دو سال جزو اولین نفراتی بودم که با داشتن فرزند و شاغل بودن و مسؤلیت خانه پایان نامه ام را با نمره خوب دفاع کردم.
پس از آن سفری فوق العاده برایم پیش آمد. چون یکی از اهدافم از بین بردن وابستگی و مستقل بودن بود این سفر را باید تنها به جایی دور میرفتم و تجربه ای عالی بود.
پس از آن تغییر عظیمی در زندگی ام که رها کردن شغلی بود که هیچوقت به آن علاقه نداشتم و پس از چند سال کار کردن روی این قضیه توانستم سابقه نزدیک به بیست سال را رها کنم و همچنین مکان زندگی ام را تغییر دهم و به دنبال تحقق رویاهایم در جای جدیدی همه چیز را شروع کنم .
همچنین درآمدم در عرض یکسال سه برابر شده و در حال کار کردن روی باورهای ثروتم هستم.
چون یقین دارم که قدرتی مافوق تمام انرژی ها وجود دارد که اگر تو بخواهی و قدم برداری و در راه تکامل و رشد پیش بروی به تو کمک خواهد نمود و دستان بسیاری را برای رساندن تو به رویاهایت خواهد فرستاد.
و اتفاقات و تجربه های بسیار دیگر که امید وارم یک روز بتوانم به صورت کتابی در آورم تا کمکی در جهت شناساندن قانون آفرینش به همه کسانی که در جستجوی آنند کرده باشم.
خصوصا برای خانمها که باور کنند باور اینکه برای آنها موانع بسیاری است اینطور نیست ، تنها اگر بخواهند و رویاهایشان را فراموش نکنند.
الهی آمین
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
با سلامی دوباره خدمت تمامی دوستان
با خواندن داستانهای دوستان خواستم مطالبی را به نوشته هایم اضافه کنم.
وقتی به داستان زندگی خودت و دیگران دقت می کنی ، بیشتر و بیشتر به بودن سیستمی بودن جهان و انرژی پی می بریم.
واقعا هر جا و هر زمان که خواستیم و قدمی برداشتیم و حس خوبی داشتیم و در مدار خواسته مان قرار گرفتیم و با آن هم فرکانس شدیم آن را دریافت نمودیم.
هر روز از خدای بزرگ برای این نظم و سیستمی که تغییر ناپذیر است و این خود به قول استاد اطمینان و یقینی به ما می دهد که قوانین جهان ثابت هستند سپاسگزاری می کنم.
دوستان این را دریافتم ، وقتی قدم در این راه می گزاریم ، لازمه آن داشتن تمام خصوصیاتی است که همه از آن خصوصیات به خوبی یاد می کنند مانند:
شجاعت
نترس بودن
مصمم بودن
آرام بودن
صبور بودن
قدرتمند بودن
عشق ورزیدن و عاشق بودن
و شاید خیلی خصوصیات دیگر که الان به ذهنم نمی رسد.
و مهمترین عامل اینکه از متفاوت بودن نباید ترسید. از اینکه همرنگ جماعت نیستی هراسی نداسته باشی و به قول گفته ای که گروه تحقیقاتی در پاسخ به یکی از دوستان در این صفحه بیان نموده اند، ” اگر انسان بتواند خود را از بدنه ی جامعه جدا کرده و متد و سبک شخصیِ زندگی خودش را بر سبکِ معمولِ جامعه ترجیح دهد، همان چیزی که استاد عباس منش به شدت بر آن تأکید دارد.”
آنگاه نتایچ متفاوتی را به دست خواهد آورد.
مثال کوچکی از تجربه شخصی خودم می توانم بگویم که از آموخته هایم از استاد عزیز است.
و اینکه من و همسرم پنج سال پیش تصمیم گرفتیم تلویزیون را از زندگیمان حذف کنیم ، آن زمان یک تلویزیون 29 اینچ پاناسونیک داشتیم که پس از آن در اتاق پسرم بود و برای بازیهای کامپیوتری از آن استفاده می کرد و همان سالها یی بود که همه دغدغه خرید تلویزیون ال سی دی و ال ای دی و 40 و 50 اینچ را داشتند در حالیکه ما اصلا تلویزیون نداشتیم و برای همه عجیب بود و هر کس که به خانه ما می آمد با تعجب می پرسید: تلویزیون ندارین؟!!!! پس چجوری زندگی می کنین؟ حوصله تون سر نمیره ؟ و من هم معمولا” با خنده جواب می دادم نه ، ما اصلا وقتی برای تلویزیون دیدن نداریم. اتفاقا فرصت بیشتری داریم با هم صحبت کنیم، کتاب بخوونیم و مطالعه کنیم. هر فیلم یا برنامه ای هم بدوونیم خوبه با انتخاب خودمون یا میخریم و یا سرچ می کنیم و می بینیم. بعد می پرسیدند: ” اخبار چی؟ اخبار و چجوری مطلع میشین؟ ” و من جواب می دادم: “خبری که باید بهمون برسه ، میرسه.” و واقعا هم همینطور بود. و یک اتفاق جالبی که افتاد این بود که زمانیکه من کنکور ارشد (فوق لیسانس) شرکت کرده بودم ، باید متوجه می شدم که نتایج آزمون کی اعلام می شود ، یکروز که با یکی از دوستانم که در شرکتی کار می کرد تماس گرفتم ، باید پشت خط منتظر می ماندم تا به داخلی وصل شود، در این مدت اخبار پخش میکردند و در همان چند دقیقه اخبار اعلام کرد که نتایج کنکور کارشناسی ارشد در تاریخ ……. اعلام میگردد. و این واقعا برای من جالب بود و باز یقین من بیشتر شد.
من و خانواده ام فیلمها ، مستند ها وکارتونهای انگیزشی و آموزنده را که استاد معرفی کرده بودند ، بارها و بارها میدیدیم و می بینیم.
من معتقد هستم کلید موفقیت در این راه همین است که غرق افکار جامعه و اکثریت مردم نشویم و به آموخته هایم و کتابهای بسیاری که خوانده ایم و آگاهیهای که به دست آورده ایم عمل نماییم.
استاد عباس منش عزیز را الگو قرار دهیم ، من با اطمینان می گویم که ایشان واقعا ثابت قدم به تمام حرفهایشان عمل می کنند چون همیشه از نزدیک با ایشان از اوایلی که به تهران آمده بودند تا اکنون در ارتباط بودم و هستم ، شاهد رشد ایشان در تمام جنبه های زندگی بودم. واقعا تمام درسهای ایشان را به صورت عملی در زندگی ایشان می توان دید.
مسلما” همرنگ و همراه جماعت بودن بسیار آسانتر از متفاوت بودن است چون آنگاه جریان جامعه تو را با خود می برد و نیازی نیست کاری انجام دهی . اما برای متفاوت بودن باید پا را فراتر نهی و باورهایت را تغییر دهی و متفاوت عمل کنی . اما شاید این در ابتدا سخت باشد اما کم کم و به مرور که در مدار آن قرار بگیری و فرکانسهایت تغییر کنند آسان و آسانتر می شود.
تشکر ویژه دارم از استاد عباس منش عزیز وگرامی و همینطور گروه تحقیقاتی فوق العاده که این شرایط و محیط را برای بیان تجربه های ما فراهم نمودند.
با امید و یقین به لطف همیشگی خداوند
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
با سلامی مجدد خدمت دوستان فوق العاده ام
میخواستم در ادامه سعی کنم به طور مختصر مطالب و محصولاتی را که تا کنون استفاده کرده ام را بیان کنم.
در ابتدای آشنایی ام با استاد عزیز در سال 88 در طول دوره موفقیت که 21 روز بود من چون واقعا تشنه آگاهی بودم ، شاید باورتان نشود اما هر منبع و سی دی که معرفی میکردند من همان روز بعد از کلاس در میخریدم چون همانجا بیرون سالن فروخته می شد.
بیشتر کارگاهها و کلاسها را شرکت میکردم و مدام سی دی ها را گوش میکردم. فیلم راز را بارها و بارها چه صوتی و چه تصویری می شنیدم و میدیدم.
من واقعا ذهنم را بمباران این مطالب کرده بودم و می کنم.
سی دی های صوتی و فیلم و مستند
راز
عظمت خود را دریابید(وین دایر)
آرامش در پرتو آگاهی
مستندها
کارتونها وفیلم های سینمایی تاثیر گدار
آهنگهای آرامبخش
و پس از راه اندازی سایت سعی میکردم هر روز سری به سایت بزنم.
دانلود کلیه فایل های رایگان
کلیه فایل های عقل کل
دوره قانون آفرینش (فوق العاده تاثیر گذار و جامع)
دوره هدفگذاری (فوق العاده عالی)
فیلم فوق العاده خانم لوییز ال هی که نامش را فراموش کردم.
کتابهای صوتی : قانون جذب ثروت (واقعا فوق العادست) . کشف توانایی های فردی . پیش به سوی ثروت . بیندیشید و با آرامش ثروتمند شوید(واقعا عالیه) .پندار
کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم (واقعا فوق العاده بود)
و مهمتر از همه اینها اینکه به فایلهای استاد عزیز بارها و بارها یعنی روزانه گوش دهیم و تمرینات و کارهایی را که می گویند را انجام دهیم و در عمل به آموخته هایمان در زندگی روزمره مصمم باشیم .
خدا را شکر می گویم که از ابتدا یقینی را در دل من بوجود آورد که محکم و مصمم قدم در این راه نهادم.
چون حدود یکسالی بود که مدام دنبال به دست آوردن آگاهی و رسیدن به پاسخ سؤالاتی که در ذهنم بود ، بودم . وقتی با دوره های استاد آشنا شدم (آن دوره هم رایگان برگزار می شد) برای اینکه اطمینان پیدا کنم که این همان راه است که به دنبالش بودم و یقین پیدا کنم با خلوص نیت از خداوند خواستم به من پاسخ دهد و به آیه ای برخورد کردم که معنی آن این بود: “از کسانی که بدون عجر و مزد شما را هدایت می کنند پیروی کنید.”
و این بود که یقین من صد در صد شد و نتایج فوق العاده ای به دست آوردم.
خدایا شکرت
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
سپاس ساناز عزیز که تجربیات و کتاب ها رو با جزئیات و عشق برامون نووشیتی ممنونممممممم بی نهایت
آفرین به شما خانم ساناز
منتظر موفقیتهای بعدی شما هستیم.
سلام
ممنون دوست عزیز جناب آقای علوی از توجه شما
همینطور منتظر موفقیتهای شما هستیم.
شاد و پیروز باشید.
ساناز عزیزم داستان زندگیت پراز آموزهای عالی بود و در انتها مطلب شما که همرنگ جماعت بودن راحته اگر بخواهی متفاوت بشی باید برای تغییر باورهات قدم برداری………بسیار جالب بود سپاس فراوان
دوست خوبم ساناز ر سلام و سپاس
خدا چقدر شما را دوست دارد که موفقیت مادی و معنوی را با هم به شما عنایت فرموده است. ماشاءالله.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خانم ساناز خیلی متنتون تاثیرگزار بود. انشالله که همیشه سلامت باشید.
با سلام
ممنون از لطف دوستان فوق العاده ام خانم شبخیز و آقایان حاتمیه و جوان.
واقعا لذت بردم . همه دوستانی که اینجا هستند بی نظیرند.
ساناز جان موفقیت های شما را از صمیم قلب تبریک می گویم