خصوصی شدن در دفترخاطرات و پروفایل عمومی - صفحه 3

100 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 4003 روز

    آقا ابراهیم عزیز ممنون بابت اینکه پردیس مرکزی دانشگاهمون رو هر روز بهتر و بهتر میکنی.

    استاد همیشه تاکید دارن که همیشه کارها ساده تر و راحت تر باید انجام بشه. به نظرم این مورد رو توی بخش “جستجو” سایت رعایت نمیکنید و ایده هاتون فقط داره جستجو کردن در سایت رو سخت تر میکنه. جوری که خودم ترجیح میدم توی گوگل عبارت مورد نظرم رو با اضافه کردن لغت عباسمنش جستجو کنم چون همیشه سریعتر به نتیجه میرسم.

    توی اکثر سایت ها (مثلاً سایت خودم که اونم وردپرسی هست)، جستجو یه الگوریتم ساده داره. اونم لیست کردن نتایج بر اساس وجود کلمه جستجو در عنوان مطلب و بعد داخل متن بر اساس زمان تولید اون مطلب هست. این کار واقعاً ساده س و سریعتر هم مخاطب رو به نتیجه میرسونه.

    الان دنبال فایل اصل اساسی کسب و کار بودم. گفتم بزار ورژن جدید جستجوی سایت رو چک کنم که دیدم مثل قبل اسیر میشه آدم تا فایل رو پیدا کنه. بنابراین مثل همیشه عنوان رو همراه لغت عباسمنش توی گوگل زدم و راحت فایل رو پیدا کردم. اما با این کار باید مدام بین سایت و گوگل در رفت و آمد باشیم.

    بازم ممنونم ازتون بخاطر بهبودهای مستمر سایت :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علی سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته بزرگوار ، به عقیده بنده نیز تغییراتی که اعمال نمودید خیلی مناسب و به جا بوده ، چون به قول فرمایش شما در بیشتر مواقع ما دیدگاه های افراد را در پروفایل شخصی شان ملاحضه نمی کنیم ولی بخش نظرات و کامنت های دوستان بیشتر در معرض دید هست و افراد بیشتری از این مطالب و تجربیات دوستان استفاده می کنند ، با سپاس فراوان از شما و سایت عالی و بی نظیر شما .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    عطیه سادات موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    سلام من دو هفته ای هست که دوره قانون آفرینش استاد رو خریدم و واقعا عالیه و وقتی ک گوش میدم آرامش میگیرم

    صبح از خواب نازم بلند شدم و خیلی دوست داشتم ک امروز به همراه بابام برم بیرون و خرید کنم صبح به خداجونم گفتم خداجون من دوست دارم امروز همراه بابام برم میبد خودت دیگه جورش کن

    و ب طرز فوق العاده ای خداجونم جورش کردم و اون روز بابام بهم زنگ زد و گفت ک بابا جون اماده باش ک بریم بیرون واقعا خیلی ذوق کردم خیلی اصن حس در دست و پاهام نبود و خیلی خوشحال شدم

    و وقتی ک رفتم خرید واقعا برام ارزش قاعل بودن و مثلا فروشنده کفاش فروشی برام در رو باز نگه داشت تا من وارد کفش فروشی بشم و بهم گفت بفرمایین و واقعا احساس ارزشمندی کردم خیلی اخیلی احساس خوبی بود …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    اشکان حقیقتی گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    سلام ابراهیم جان خیلی خوب میشه که یک گزینه مثل گزینه ای که توی پروفایل اعضای سایت هست که خبر میده مثلا اشکان کامنت جدیدی گذاشت همین گزینه توی صفحه ی فایل های دانلودی یا محصولات باشه که بگه مثلا استاد ۱یا ۳,۴ کامنت جدید رو در قسمت ……(اون صفحه ) لایک کرد

    یا کامنت جدیدی در اون صفحه قرار گرفت

    بسیار سپاس از سایت عالی و توحیدی شما

    خداوند یار و نگهدار همه ی انسان های با ایمان ها❤️⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2899 روز

    سلام

    یه در خواستی داشتم اینکه تو دیدگاه محصولات وقتی شخصی کامنت میزاره یه علامتی داشته باشه مثلا من ثروت یک رو دارم والان جلسه ۲۳هستیم و من اگه بخوام برم تک تک جلسات اول رو ببینم که ایا پیام جدیدی هست یا نه وقتم گرفته میشه اگر هم نرم کلی کامنتهای عالی از دست میدم

    ولی اگه یه علامتی داشته باشه مثلا جلسه ۹ خانم سارا پیام جدید گذاشت من یه راست میرم سر وقت همون جلسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    حسام روح الهی گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    با عرض سلام

    دوره ١٢ قدم را از اول شروع کردم به تمرین و قرار دادن در زندگی روزمرم به خاطر اینکه از قدم ٩-١٠ به بعد به خاط مساعل سنگین که البته بهانه ای بیش نیساز نظر ذهنی جدا شدم از ١٢ قدم و چون مطمعنم و دیدم اثراتش را از اول شروع به تمرین کردم و میخاهم از اول برای شما تمام تمارین و اتفاقات را ارسال کنم و این تمرین تمرین جلسه ٣ قدم یک هست:

    (من اگه یه جنسی همون مثل تابلو نقاشی داشتم اینجوری پر فروش و جذاب میکردم اولن عکس از نظر خودم خاص باشه و احساسشا بگیرم مثل یه چیزی ک هیچکس تا حالا ندیدی به همین جذابی چیدمان نمایششا یه جور مخفی و جذاب نمایشش میدش ک همه کنجکاو بشن یه عکسی را انتخاب میکردم که قشره ٣٠تا۴٠ سال را ببره تو حس خودش حس خوبی بگیره چیزی باشه که واقعا احساسشش کنه تو معروف کردنش یه جور نمایشش میدادم دکورم را میچیدم که خیلی بدرخشه

    واسه فروش دوتا راه دارم یا تک فروشی یا تعداد مختلف واسه تک فروشی تو خود نمایشگاه جاهایی که تو دییده یک قسمتهایی از تابلو را جوری ک چشم را مجذوب کنه قرار میدادم مثلا تو ١٠ جا ١٠ قسمت تابلو که معلوم باشه به هم ربط داره و دکور غرفم را جوری میجیدم که فریاد بزنه برای اینکه چند تابلو داشته باشم یکیشىن رهبره بقیه قرار میدادم و چیدمانش را جوری میچیدم که اون سرتر و جذابتر باشه قیمت ها جوری میخورد که تفاوت فاحشی داشت با بقیه و این حس را در خودم ایجاد میکردم و این حس را جوری به تابلو انتقال میدادم که انگار زندست و جوری باورش میکردم که اماده ۵٠ عداد تو سه سایز داشتم ولی مشتری که میخاسم باهاش پرزنتش کنم میگفتم الان ندارم و سفارش مگرفتم و باید تا فلان تاریخ صبر کنید خودم جوری باور میشد که تابلو واسم خیلی بالا بود و لاکچری انگار همه ارزوی داشتنشا دارند و حس میکردم هر کسی از دم غرفم رد میش بی اختیار پاهاش کشیده میشه به سمت تابلو خیلی جالب بود انگار عکسی بود که نقش جامعه بود همه مردم منطقه فلوریدا خودشونا داخل اون حس میکردن هر چی مردم اینجوری مجذوبش میشدن ارزشش برای من بیشتر میشد باهاش خیلی نزدیک شده بودم جالب بود جوری که خودم دلم نمیخاست بفروشمش انقدز با ارزش شده بود افردا همه خودشون متوجه خاص بودن تابلو بودن یه کار دیگه ای که میکردم این بود پارچ مشکی رو تابلو انداخته بودم و قسمتی که تو تکهای عکس تو نمایشکاه شیر کرد بودم را بیرون پارچه میزاشتم و الباقی پنهون و علامت عکس گرفتن ممنوع هم جوری نمایش میدادم که خیلی خیلی مهمه که طرف تشنه دیدن تابلو بشه اگه هزینه داشتم که ٣-۴ تا دختر با تیپ خیلی رسمی مشکی برای پذسرای و نمایش قرار میدادم و همین یک تابلو داخل قرفه باشه که همه دارند برای این تابلو فعالیت میکنند و این تابو یک قیمت بالا نسبت تموم هم قرفه ای هام میزدم که همه تشنه تابلو باشندخلاصه خیلی جذاب میبود بسته یندیشم خیلی خاص قرار میدادم همچنین قابی که داخلش قرار میدادم)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رحیم گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    سلام عزیزان .بخشی از راز ونیاز من ومعبود……هوالمحبوب..

    الهی .من که تا کنون ترا با عینک باورها وافکار قدیم می جستم ..چگونه بیابمت ای خالق من

    ترا در باورهای دیگران می جستم .من چه می دانستم تو اشکارتر از روزی و عیانتر از نوروزیباتر از مهتاب

    من چه می دانستم که تو در باورهای من خلق می شوی و با ایمان من جان می گیری ودر توحید رشد می کنی ودر من اشیانه می سازی ودر من جای می گیری

    وای خدای من مگر می شود اینهمه در گمراهی بودن .اینهمه ظلم به خویش نمودن و خود را در تابوت باورها دیگران مدفون نمودن

    ای عزیزان من .ای گذشتگان من .که کنون در گور سکوت خویش خفته اید .شما با من و ما چه کردید

    چقدر بر پای منبر و عنبر شما نشستم و بر گریه شما گریستم و پای روضه خودم .من هم با شما زار زدم.وبر سر کوفتم

    من چه می دانستم .دارم دنیای خودم رو خلق می کنم از اشک و لابه های خودم ..از گریه های شما که دیوار ارزوهای مرا .در هم شکست و خراب نمود

    دیگر بس است ..بیا و تا دیر نشده .خودی نشون بده ای باور من ..بیا ودر هم شکن این دیوار مستحکم افکارهای مرا وباورهای رسوا ومزحک دیگران را

    بیا ای باور من .من دیکر خسته وتهی شده ام..اشفته ام از زخمی که خویش بر خود نهاده ام بیا وتنم را با تازیانه هایت .نوازش کن

    بیا و فرورد اور شلاق ندانمکاریهایم را .بزن ای باور من ضربه ای دیگر تا در من بشکند ان باورهای سست وبی پیکر

    من در دادگاه کاینات تو .سزاور چند ضربه ام .من بهایش را می پردازم .من به عدالت و هوشمندی تو واقفم و ایمان دارم

    ای گروه تحقیقات عباس منش .تو هم بزن ..تو هم اگر جای سالمی بر پیکر فرسوده باورهای .سست من دیدی دریغ مکن

    بزن ای دوست ضربه ای دیگر .جانکاهتر و سختر تا نفسم ببرد تا بفهمم که دنیای من ازبیرون باید به درون در اید

    تا ابادش کنم .تا بشناسمش ..و باور محدود کنند ه ام را دریابم و از پارسهای این سگ نگهبان گمارنده در ذهنم نهراسم

    بزن دوست من .تا این نکبتی را که نامش را زندگی نهاده اند رادوباره در هم شکنم و دنیای درونم را سامان دهم تا بیرونم شگفت انگیز و رویایی شود

    بخوان دوست من .و بساز باورت را…هنوز ضربه های تقدیر تنت را نوازش نداده و سیلی زمانه گونه ات را لمس ننموده تو دوباره بساز باوری با بردی بی نهایت را

    باوری که اتشی را گلستان و چاهی را متبرک ساخت…و بنده ای را عزیزو دردانه می نماید ..بساز دوست من بساز

    هوالتوفیق…عاشق شما…رحیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    امیر ملک پور گفته:
    مدت عضویت: 1817 روز

    سلام به اعضای سایت و استاد عزیز ،الان داشتم قسمت 109 زندگی در بهشت را میدیدم که یک احساس خوب بهم گفت که این رو بنویسم.

    من 19سالمه،تجربه چندانی دارم ولی چند ماهه با سایت عباس منش آشنا شدم و توی این چند ماه خیلی با خودم کار کردم و یه مدتی بود که میخواستم کار خودم را شروع کنم و استرس داشتم و امروز متوجه شدم ایمانم به خدا کم شده و دوباره امروز وقت گذاشتم و 3 قسمت فیلم توحید عملی را دیدم و این رو هم بگم من تا چند روز پیش از خانواده ام پول میگرفتم بعد چند بار خواستم کار شروع کنم که نشد بعد یاد گرفتم که تکامل باید طی بشه و فهمیدم باید از صفر شروع کنم و یه تعهدی به خودم دادم که از این به بعد خودم پول دربیارم و میدانم توی این راه خدا من را هدایت خواهد کرد من از بچگی این را تقریبا هر روز شنیدم که(تو هیجی نمیشی و تو نمیتونی یه گرون هم پول دربیاری)من کلا ناامید بودم و این را باور کرده بودم و هر بار که دنبال کار میرفتم نمیشد دلیل هم نداشت ولی الان به اون باور ها غلبه کردم و سعی میکنم روی پای خودم وایسم و به خدا ایمان دارم میدانم بهترین اتفاق ها برایم می افتد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد مهوری گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      سلام به شما دوست عزیز.

      به طور خیلی اتفاقی به کامنتت برخوردم و یه حسی بهم گفت جواب این کامنت رو بده و تجربت رو بگو.

      این اولین کامنتیه که جواب دارم براش میذارم.

      دوست عزیز: بهترین جای دنیا پا گذاشتی، اگه بدونی که با استفاده از یک فایل رایگان در این سایت و تعهدی که به خودت میدی و عمل به این صحبتها ، چه اتفاقات حیرت آوری برات می افته دیگه جای دیگه دنبال موفقیت نمیگردی.

      دیگه به حرف هیچ شخصی کاری نداری.

      فقط به قلبت گوش میدی و نتیجش قابل وصف نیست.

      توی این سن و سال میتونی با استفاده درست از امکانات اینجا زندگیت رو یه مدل جدید براش بسازی .

      ولی به شرط اینکه از این فضا دور نشی همیشه بیای و آرامش بگیری.

      پول که هیچی هررررچی از خدا بخوای بهت میدد.

      و نکته آآخر در شرایط تردیدت به هرچیزی هم، بیا و اینجا تردیدت رو به یقین تبدیل کن.

      اگه نخوای هم همین اتفاق می افته.

      به امید دیدار

      خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Ramtin Seisan گفته:
    مدت عضویت: 2919 روز

    به نام خداوند قدرتمند

    دیشب تاریخ ٢٩ نوامبر وقتی خانوادم خواستن از خونه جنگلیمون برگردن، به من الهام شد که تنها اونجا بمونم و به ترسم غلبه کنم، میتونم به جرات بگم این بزرگترین ترس من بود، حتی نمیتونستم توی ذهنم بهش فکر کنم، اما خیلی دوست داشتم این قدرت کنترل ذهنم رو پیدا کنم، ایمانم رو نشون بدم و به اموزه هام عمل کنم، بالاخره به بچه ها گفتم من شب میمونم، حرفهایی که بهم گفتن:

    لیندا خواهرم گفت نه بابا نمون اینجا، چرا باید به این ترس غلبه کنی آخه؟ دلیلی نداره ادم خودش رو اذیت کنه…

    ماریا عروس خواهرم گفت من میمونم پیشت 🤣منم گفتم نه من میخوام تنها بمونم چون میترسم

    مهراد همسر لیندا گفت میدونی کرایه تاکسی تا خونه چنده؟ حداقل ١٠٠ یورو

    داداشم و امین گفتن خیلی عالیه عزیزم بمون و به ترست غلبه کن که بفهمی هیچ ترسی نداره

    من حتی کیف پول و کارتم هم باهام نبود ولی از داداشم گرفتم چون نمیخواستم هیچ بهونه ای باعث بشه به این الهام عمل نکنم

    با توجه به اینکه حتی ماشین ندارم و حتی هیچ ایده ای نداشتم چطور باید برگردم، هوا برفی هست و زیبا و من خیلی خیلی خوشحال و سپاسگزارم از خداوند که من رو هدایت کرد، پا در دل بزرگترین ترسم گذاشتم و بر خلاف انتظارم، ترسم خیلی زیاد نبود و حتی تا صبح ۵ بار رفتم توی حیاط دستشویی چون توی ساختمان دستشویی نداریم،

    با تاکسی راحت برگشتم خونه و شکر گزار خداوندم

    خیلی خوشحالم و ایمان دارم که من واقعا میخوام موفق شم، واقعا میخوام تغییر کنم، و براش قدم بر میدارم ، خیلی خوشحالم و امروز به خودم یه جایزه میدم.

    خداوندا سپاسگزارم که هدایتم کردی، بهم قدرت غلبه بر بزرگترین ترسم رو دادی، برای وجود بهترین استاد دنیا شکر گزارم، غلبه بر ترسهام و هزاران تغییر دیگه فقط بخاطر اموزه های استاد عزیزم هست، شکر شکر شکر برای این احساس عالی که دارم.

    Somi

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: