دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدحسين گفته:
    مدت عضویت: 2650 روز

    سلام استاد عزیزم قربونتون برم سلام خانواده عزیزم خیلی دوستون دارم انشالله احساسمون همیشه خدایی باشه شاد وپرانرژی

    من در شهر قم هستم و کامل استاد از آب وهوای شهر قم خبر داره چند روز پیش خواسته ای در من شکل گرفت که بارون بیاد چقدر خوب میشه همینطور از اون طرف هم نجواهای شیطان هم اومد بابا وسط تابستان خبری از یه تیکه ابر هم تو آسمون نیست تو بارون دلت میخواد والبته داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستن فصل ۳ میخوندم گفتم فقط من حسش میکنم چطوری که من نمیدونم کار من نیست من فقط دوست دارم تجربش کنم خدایااااا الله اکبر از این قانون که صددرصد بی نقص عمل میکنه همین الان که دارم این کامنتو مینویسم چنان باران رحمت الهی میباره چقدر لذت بخش چقدر عالی حالا احساس اون رطوبت هوا اون مطبوع شدن هوا خدااااا شکرت میخوام پیرو حرف استاد اگه من میگفتم تو تابستان آخه بارون کجا بوده اونم قمممم وتصویر نمی ساختم احساسش نمیکردم الان این تجربه قشنگ نداشتم و خدارو هزاران بار شکر میکنم دوستون دارم 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    به نام خدا

    سلام به شما استاد عزیز و خانوم شایسته نازنین

    چقدر لذت بخش صحبت میکنین و چقدر خوب مثال میزنین در حدی که هر لحظه با خودم میگم اااا اره اره منم این مورد داشتم یا دارم

    در مورد سخت کردن کار تو ذهنمون که خیلی مثال هست حتی میشه گفت روزانه یه سری کارا تو ذهنمون سخت و یه سریا راحتن که انجام میدیم .برای راحت شدن کارا و قدم برداشتن به نظرم میشه از اهرم رنج و لذت استفاده

    تا بتونیم یه چیزایی رو تغییر بدیم قدم برداریم

    قدم برداشتنی که حتی خود خداهم بهش اسرار داره ایمان و عمل صالح و جمله معروف شما که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    یه نمونع از سخت شدن کارا برای من همین درست کردن اهرم رنج و لذت هست

    که کاغذ بیارم فکر‌کنم بنویسم بعد 21 روز بخونم و …من این تمرینو برای راحت کردن مهاجرتم از اراک به تهران میخواستم استفاده کنم که بتونم راحتت بمونم تهران و استفاده کنم از کارم و تایمم و …ولی یه وقتایی میگفتم الان اراک دوستام جمع میشن یا اگه اراک بودم الان میرفتم فلان جا اینجا تنهام و…چیزایی که هم انرژی خوار بودن و هم تمرکزم رو میگرفتن برای کار و زندگی

    تصمیم گرفتم از اهرم رنج و لذت استفاده کنم و بتونم بیشتر تمرکز کنم روی کارم حتی بدون نوشتن(که اینم همون سخت بودن این تمرین تو ذهنم هست) و تکرار توی ذهنم که من اینجا کار میکنم پول میسازم کارمو گسترش میدم به فلان درامد میرسم بعد با خیال راحت هرجایی که دوس دارم فلان خونه شرایط و چیزایی که میخوام رو درست میکنم برای خودم تونستم با تمرکز بیشتر روی کارم و کمتر فکر کردن به گذشته به ارامش برسم و هی به الان چی میشد و اونجا چه خبره فکر نکنم و حالم اینجا خوب باشه و لذت ببرم

    یه مورد دیکه یادگیری نرم افزار های ادیت برای کارم هست که میگم من چطوری یاد بگیرم بلد نیستم این چیه اون چیه کدوم نرم افزار به جه کاری میاد از کدم استفاده کنم پقدر وقت میگیره و…همین کار باعث شده حتی نتونم یه لحظه استفاده کنم ازشون و یاد بگیرم و قدم بردارم

    موردی که خیلی سخت به نظرم میومد ولی انجامش دادم و تو ذهنم اسون شده بود کارکردن با سایت و اپلود عکس و متن و ..‌بود وقتی یاد گرفتم هم تمرکزم بیشتر شد روی سایتم هم کم کم دارم سفارش نیگیرم و هم هی نمیخوام به طراح سایتمون بگم این کارو کن اون کارو کن

    یا مثال باشگاه رفتن که سخت بود و تونستم اسونش کنم و الان 3 ماه میرم باشگاه با خستگی که بعد از سرکار میام ولی با لذت میرم و تمرین میکنم

    یا مثال خانوم شایسته کار کردن همزمان با دانشگاه

    وقتی داشنگاه قبول شدم میگفتم مگه میشه هم کار کرد هم درس خوند؟

    مادرم میگفت نصف مردم هم کار دارن هم درس میخونن منم بدون اینکه فکر کنم رفتم دنبال کار و گفتم بلاخره درست میشه

    و دقیقا شرایط طوری شد که من هم راحت کار نیکردم و درس میخوندم

    هرجایی که میفرفتم سر کار مخالف نبودن که من برم دانشگاه حتی گاهی اوقات وسط هفته هم میرفتم داشنگاه و صاحب کارم حرفی نداشت

    وقتی با ایمان قدم برداری خداوند درها رو باز میکته و دستاش میرسن

    این فایل و این کامنت چقدر برام یاداور موفقیت های گذشته و درس بود که باید کنترل کنم ذهنمو و قدم بردارم و ایمان داشته باشم که قدم دوم بعد از قدم اول هست

    ممنون استاد عزیزم

    دس مریزاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هر چه دارم از آن اوست …

    اینکه کجا بود که بهم گفتن نمیشه ولی من انجامش دادم ، چون من کار کیک و شیرینی انجام میدم ، یه موقعی تصمیم گرفتم برای شب یلدا چند تا کیک درست کنم و همه رو از طریق پیجم به فروش برسونم ، و شروع کردم به کار کردن و حتی موقع کار فیلمم میگرفتم ،

    مامانم با اینکه از اپل این مسیر همراهم بوده و همیشه حمایتم کرده بهم گفت که سخته نمیشه ولی من شروع کردم و انجام دادم جالبه که تصمیم گرفتم همشونو با رنگ های کاملا طبیعی و مواد ارگانیک تزیین کنم ، نگم واستون که اولش واسه خودم سخت بود ولی توی ذهنم اینجور بود که خیلی راحت میتونم این کارو انجام بدم و یجورایی مطمعن بودم به فروش میرسونمشون ،

    به محض اینکه این کارو کردم و 4 تا کیک خوشکل درست کردم و گذاشتم برای فروش یعنی نیم ساعت نگذشته بود که عکس گذاشنم اولیش به فروش رفت و تا اومد شب بشه 2 تا دیگش هم هم زمان به فروش رفت و یدونه ازش موند که همون وقت به خودم گفتم بالاخره یه طوری میشه نگران نباش ، خلاصه گذاشتمش توی یخچال که تا فردا ظهر نکشید و اونم به فروش رفت و اونجا بود که من توانایی های خودمو باور کردم و به خودم گفتم دیدی چی شد تو تونستی یه تنه این همه کار بکنی و همه رو به فروش برسونی خیلی حس خوبی بود .

    ولی متاسفانه روند پیشرفتمو فراموش کردم و چند وقتی از این طرف به اون طرف دنبال پول دنبال خوشی بودم که الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر کارم اشتباه بوده و دوباره باید خیلی اروم شروعش کنم و فکر کنم از صفر ولی الان دیگه بیشتر بلدم چجوری باید مهارتمو افزایش بدم ،

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    مهری مردمی گفته:
    مدت عضویت: 2071 روز

    سلام استادعزیزم،وخانم شایسته ی زیباچه بلوزخوش رنگی چقدرماشالله بهتون میاد،جذبش میکنم منم ان شاالله میخرم ،

    ممنونم خانم شایسته که بازبایک سوال ناب ماروبه چالش کشیدیدمتشکرم

    استادصبح که فایلتون رودیدم بااون جاده ی زیبابگم منم توراه سفربه شمال هستم خیلی هدایتی جورشدباپسرم اومدم،جای شماوهمه ی دوستان خالی

    استادالان سواریک اتوبوس زردخیلی خوش رنگ هستیم دربهترین قسمت اتوبوس صندلی مون هست،وروی شیشه ی اتوبوس نوشته (خدا)بایک خط خوش یعنی باورتون میشه میخوادبگه این سفرروخدابرات جورکردمهری،من الان ۱۵ساله شمال نیومدم

    وچه تورخوب وشادی هستن،بچه هایک خانم توی اتوبوس مون هست که مقیم کاناداست فکرکنید؟من تویک توقفی که اتوبوس داشت باایشون هم کلام شدم خیلی مودب ،وخوشگل وباکمالات هستند

    استادازترسهاگفتین،من ترسهایی داشتم وهمیشه سعی کردم برم تودلش،نمونه اش همین سفرم وقتی خانوادم فهمیدندکه تنهامیخوام برم ،پدرم زنگ زدبدون شوهرت نرو،پسرت میره توی آب،بایدیک مردباهات باشه،مامانم گفت اون پسرتوغرغرمیکنه اینهمه هم داری خرج میکنی نمیزاره ازسفرت چیزی بفهمی،خواهرم گفت توازاعضای تورکسی رونمیشناسی میخوای چکارکنی همه غریبه ان،گفتم من روابط عمومی م خوبه،باهمه ارتباط برقرارمیکنم نمیزارم بهم بدبگذره،خلاصه بااینهمه حرف که زدندمن راهی شدم،گفتم خدام هست مواظب منوبچه ام هست ،خودش دستهاشومیفرسته برای خوش گذشتن بیشترما،وکلی دارم خداروشکرمیکنم بابت جورشدن این سفر

    متشکرم ازشمااستادعزیزم وخانم شایسته ی مهربان

    دوستدارشمامهری

    ۴مرداد۱۴۰۱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3320 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم جان و دوستان هم فرکانسی

    دو مثالی که برای جواب به این سوال به ذهنم اومد:

    استاد من وقتی داشتم برای جلسه دفاع رساله‌ام آماده میشدم یادمه خیلی برام سخت بود چون قرار بود جلوی 8 تا استاد از رساله‌ام دفاع کنم برام خیلی سخت بود، برای اینکه برای ذهنم راحتش کنم شروع کردم به دوره کردن دوره عزت نفس همراه انجام کامل تمریناتش، مدام توی آینه با خودم صحبت میکردم و به خودم احساس ارزشمندی میدادم، سعی میکردم توی ذهنم راحتش کنم و اینکه قرار نیست من کاری انجام بدم خدا خودش کارها رو انجام میده، من یاد گرفتم تسلیم محضش باشم، واقعا از ته دل همش رو به خودش سپردم و ازش خواستم طوری مدیریت کنه که من فقط و فقط لذت ببرم، هنوز هم صحبت های دیشب جلسه دفاع رو با خدا توی نوت گوشیم دارم که ازش خواستم کاری کنه به عنوان روز به یاد ماندنی ازش یاد کنم و فقط لذت ببرم بدون هیچ استرس ‌و اضطرابی، استاد خدا شاهده آنقدر راحت و آسان برام گذشت که تعجب کرده بودم، اساتید به جای پرسیدن سوال و سردرگم کردنم همه تعریف و تمجید کردن همه تشکر کردن، واقعا هیچ وقت اون روز یادم نمیره.

    اما از این طرف استاد کسب درآمد انقدر توی ذهن من سخت هست که واقعا هم سخت به دست میاد، هر چی فکر کردم و بین باورام کنکاش کردم دیدم من نمی تونم بین خداوند و پول رابطه ایجاد کنم، یعنی فکر میکنم خودم باید کاری انجام بدم، توی موضوعات دیگه به خصوص تحصیلی و پژوهش اینا، راحتتر میتونم به خدا بسپرم و ایمان دارم که خودش کارها رو انجام میده و خیلی راحت انجام میشه مثلاً اکسپت مقاله‌ام یک ماه بیشتر طول نکشید در حالی که خیلی‌ها اسیر اکسپت مقالشون برای دفاع هستن و پول های کلانی هم خرج میکنن، اما در اعماق درونم سیم اتصالی بین خدا و ثروت نیست شاید این باور که خدا از ثروت جداست داره کار می‌کنه و باعث میشه که پول راحت به دست نیاد، اینکه بگم هیچ کاری نمیکنم نیست، در واقع از صبح تا شب دارم کارهای ارزشمند انجام میدم، کتاب و مقاله و کارهای پژوهشی و کلی کارهای دیگه، که وقتی به بقیه که هم رده هستیم نگاه میکنم میبینم خیلی راحت پول توی حسابشون واریز میشه ولی من …، از طرفی هم احساس میکنم اون طور که باید برای کارهایی که انجام میدم ارزش قایل نیستم این یه باور بنیادین دیگه که ترمز نرسیدن پول هست.

    دارم دوره ی بینظیر احساس لیاقت رو کار میکنم و توکلم به خداست که مسیر رسیدن پول و ثروت رو توی ذهنم آسان کنم.

    استاد عزیزم ممنونم از آگاهی های ارزشمندی که انتشار میدید.

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    استاد الان که داشتم یه باره دیگه نوشته هامو می‌خوندم یه صدایی گفت برای تو جلسه دفاع هم سخت بود ولی خودت توی ذهنت راحتش ساختی پس از همون الگو استفاده کن که دریافت پول رو هم توی ذهنت راحتش کنی.

    الگویی که از نوشته‌های خودم تونستم بیرون بکشم این بود:

    (صحبت مثبت با خود+ دادن احساس ارزشمندی + راحت کردن در ذهن + سپردن به خداوند + لذت بردن از لحظه و کاری که انجام میدم)

    خدایا شکرت که هر لحظه داری باهام صحبت می‌کنی و هدایتم می‌کنی.

    واقعا به قول استاد وقتی مینویسیم یه چیزی برامون باز میشه یه هدایت هایی دریافت میکنیم. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    مهدی حسین پور گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز،مریم خانم و همه دوستان❤❤❤. در باره موضوع این جلسه من یک مثال برای اینکه اینقدر شروع یک کار رو برای خدمون سخت نکنیم و اینقدر آینده نگری بی خود نکنیم به ذهن من رسیده، امیدوارم به درد دوستان عزیزم بخوره😎. من اگه بخوام از خودم بگم، من برای شروع هر کاری تو بیزینسم خدارو شکر این ویژگی رو داشتم و تقریبا قانون تکامل رو رعایت می کردم و در شروع کار خیلی هم خوب جلو میرفتم تا اینکه یک سم فکری به نام (مقایسه کردن خودم با دیگران) به سراغم میومد. می گفتم ای بابا فلان شرکت اینقدر قویه با این همه کارمند(نا دیده گرفتن توانایی های خودم و اینکه باباااا اونم از کم شروع کرده) یا فلان شرکت این همه سابقه داره و یا این همه آدم مثل من دارن این کار رو انجام میدن مگه میشه همه موفق بشن(باور کم بود) یا می گفتم اینها رابطه های قوی دارن که موفق میشن(شرک) و خوب این دیدگاه تو هر دو بیزینسی که انجام دادم بود ولی کمکم با تغییر باورهام تو بیزینس دومی بهتر شد تا مجدد با دوره های استاد اشنا شدم(اینکه میگم مجدد به این دلیله که من از بچه های دوره های 21 جلسه حضوری استاد بودم که حتی در اون دوره چه نتیجه های خوبی گرفتم که حالا بعدا مفصل راجبش صحبت میکنم) و باورهام کاملا تغییر کرد و با باورهای جدید وارد بیزینسی که واقعا دوستش دارم شدم و به امید الله مهربان میدونم که ازش نتیجه می گیرم. استاد برای شروع یک کاری اینقدر مسائل رو ساده بیان می کنه، آدم میگه خوب من که الا همه چیز رو برای شروع دارم، با هر سرمایه ای که دارم باید شروع کنم، خودمم که نباید با دیگران مقایسه کنم و مهم نیست که اونها در چه سطحی نسبت به من هستند، خوب اعتماد به نفسم با تمرینهایی که تو دوره ها داده میتونم بالا ببرم و بهم یاد داده که وقتی حرکت می کنی درها باز میشه و دستان خدا به کمکم میان و خدا برای ما کافیه. خوب پس من فردا میرم و کارم رو شروع می کنم. این شروع کردن مثل یک آبگیر کوچکی هست که من هیچ ترسی ازش ندارم به دریاهم راه داره ولی اول من دریا رو نمی بینم و شروع میکنم تو اون دریاچه بازی کردن و کم کم شنارو یاد می گیرم و همزمان دارم به دریا هم نزدیک میشم و در نهایت اینقدر شنا کردن رو خوب یاد گرفتم(حرفه ای شدن با کم کم شروع کردن کاری که از انجامش لذت میبری و…) که وقتی وارد دریا میشم دیگه برام فرقی نمیکه که عمق آب و وسعت آب چقدره هر کاری که بخوام میتونم انجام بدم و اینجاست که با باورهای درست، انگیزه، حرفه ای شدن و همت به انجام کار هر مسئله ای رو میتونم حل کنم. این مثال خیلی به آگاهی خودم از قانون تکامل و این جلسه کمک کرد، امیدوارم به درد دوستان عزیزم بخوره. در پناه الله مهربان و وهاب.🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیز و همه دوستان سایت

    استاد من واسه کارم اولین بار که خواستم شروع کنم

    آدم های اطرافم بهم میگفتن نمیشه ولی من از

    تو خونه شروع کردم با یه صندلی و آیینه میز آرایشم

    شاید نزدیکترین ادم های زندگی با دلسوزی با محبت

    با خودشون فکر میکردن که یه مدت سرم گرم هست

    از تنهایی درمیان و خودم خسته میشم ولی من از

    اول هم با این طرز فکر شروع کردم که من از کم شروع

    میکنم و کم کم می‌سازم و ادامه میدم ماه های اول

    حدود 2.5 قبل درآمد ماهانه ام بود 30 هزار تومان

    ولی ادامه دادم و حالا به غیر از شب های عید سال

    به ماهی 8 میلیون رسیده و اولش هم با خودم حالا

    استاد عزیز من تو این مسیر گریه و خنده هم زیاد

    داشتم و تلاش هم زیاد داشتم و کنارش موفقیت ها

    لذت زیادی بهم داد که گریه هایی که از شوق موفقیت

    کردم خیلی تعدادش بیشتر گریه های شکست بود

    حالا خیلی راضی هستم که شروع کردم و ادامه دادم

    استاد عزیز واسه ساختن محیطی که داخلش کار میکنم

    شروع کردم و قدم قدم جلو اومدم و حالا کلی

    تجهیزات بروز دارم و خیلی شیک درست شده زمان برد

    ولی اونی که میخواستم شد و خوشحالم که شروع

    کردم و کم نیاوردم حالا دوتا کار دیگه شروع کردم

    و امیدوارم کلی توش موفق شم یکی مربوط به کارم

    بحث آموزش و مربی بودن کلی استرس دارم بعضی

    مسائل نمیدونم چطور باید حل کنم ولی با تمام وجود

    من فاطمه به خودم تعهد دادم از پسش بر بیام و

    بسازمش من شروع کردم و از خرا میخام به راحت

    ترین راه حل منو هدایت کنه و هنرجو های زیادی

    به سمت من هدایت کنه یه کار دیگه هم شروع کردم

    ساخت خونه ای که داخلش زندگی میکنم به سبک

    مینیمال من از هیچ شروع کردم یعنی اطلاعاتی درباره

    این سبک نداشتم و فقط فیلماشو دیده بودم و خوشم

    اومد و بدون هیچ پس اندازی ولی من که محیط کارم

    ساختم میتونم خونم رو هم بسازم با توکل و هدایت

    خدا

    از خدا میخام هدایتم کنه به یه ماشین مدل بالا صفر

    بنامم باشه و راحت و در کوتاه ترین زمان بدستم برسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    علی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1669 روز

    سلاااااام به روی ماهتون 💚🌿

    عاشقتونم من که حتی از تایمی که توی ماشین و پشت فرمون هستید هم استفاده کامل رو می‌برید🥰

    یعنی واقعا احسنت به خانم شایسته به این سوال های فوق‌العاده شون🤩

    یعنی قشنگ انگار حرف دل ما هستن

    به به استاد جانم همین اول کار چه قدر زیبا گفتید بحث سخت کردن کار رو، بحث انگیزه رو

    من متنفرم از این کار

    از این که وقتی میخوام یه کاری رو انجام بدم برم هزاران فکر راجبش بکنم و آخرش هم نا امید بشم و بگم نمیشه و خیلی سخته و… از این جور حرف ها

    من به خودم میگم آقا جان تو حرکت کن، کارای اولیه رو انجام بده به مابقیش اصلا فکرم نکن، خودش جور میشه، درست میشه

    اگرم نشد تجربه میشه (به این زیبایی🙃)

    عاشقتم من استاد با اون مثال کوهنوردیت😂

    عاشقتونم چقدر این حرف ها زیباست

    چقدر من احساس خوبی بهم دست میده وقتی راحب دوره سلامتی صحبت می‌کنید و چقدر احساس خوشبختی میکنم

    وای وای چقدر مثال مریم خانم زیبا بود

    چقدر خداراشکر میکنم که اول زندگیم با این آگاهی ها آشنا شدم و قراره چقدر در زندگی کمکم کنه❤️🙃 عاشقتونم❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم🌹، سلام به استاد گلم🌷، سلام به خانم شایسته عزیز و مهربون🔶 و سلام به همه دوستای عزیزم🌺، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد جان💖، این فایل فوق‌العاده بود، مثل همه فایلهاتون عالی بود و من کلی مثال دارم و کلی چیز یاد گرفتم. خدایا شکرت.

    استاد جان🌷، درباره عملگرایی صحبت کردید و اینکه این موضوع کلیده🔑: اگر کاری برای ذهن آسون باشه، انجامش میده، اگر یه کاری رو برای خودمون سخت کنیم، اون تصویر نهایی رو ببینیم، ذهنمون توی هر کاری بخواد کل پروژه رو یکجا ببینه، اونوقت کاری براش انجام نمیده. یعنی ذهن همیشه دنبال لذت بردن و از سختی و زجر کشیدن فراریه، اهرم رنج و لذت هم بر همین اساس طراحی شده. سخت و زجرآور کردن انجام ندادن فلان کار مثلا پول نساختن رو و لذتبخش کردن کار کردن و پول ساختن. حالا یه نفر میشه مثل وارن بافت که توی سن تقریبا هشتاد سالگی میگه من ۶۰ سال با عشق رفتم سر کار یا این پیرمردها و پیرزن‌هایی که هفتاد، هشتاد و حتی نود سالشونه و میگن: من نمیتونم بیکار بشینم، باید یه حرکتی بزنم، میان کمک میکنن، ساحل رو تمیز میکنن، توضیح میدن فلان ساختمون تاریخچه اش چنین بوده، بعضی افراد هم فکر میکنن، کار کردن ظلمه، انگار زورکی دارن کار میکنن، چی میشه اصلا کار نکنیم، بشینیم گوشه خونه و استراحت کنیم، چرا؟ چون توی ذهنشون کار کردنه سخت و زجرآور شده و کار نکردنه، راحت و ساده شده.🤔

    همون که شاعر میگه:

    آسان گیر کارها کز روی طبع 🌹 سخت گیرد روزگار بر مردمان سختکوش

    خیلی شما رو تحسین میکنم و از شما و خانم شایسته مهربون ممنونم که این ایراد و سخت گرفتن کارها رو بهم یادآوری کردید، من به خودم یادآوری میکنم و شما هم بخوبی بهش اشاره کردید که این چیزی نیست که یک شبه تغییر کنه، تغییر باورها کار زمانبری هست و پاشنه های آشیل جا داره که همیشه روش کار بشه و هیچوقت کاملا برطرف نمیشه، چون من از شما یاد گرفتم که این ذهن مثل یه دیوار سیمانی سیاهه🧱 که میخواهیم رنگ سفید بهش بزنیم، این رنگ مشکی به خورد دیوار رفته، اصلا جزیی از خودشه و ما باید همیشه کار کنیم و این دیوار رو رنگ بزنیم و اگر کار رنگ آمیزی رو موقف کنیم اون رنگ مشکی در معرض آفتاب و بارون و عوامل محیطی دوباره خودش رو نشون میده، مثل رنگ آمیزی کشتی ها توی هوای گرم و شرجی بندرعباس میمونه که استاد مطرح کردن، مثل غذا خوردن و نفس کشیدنه، مثل کار کردن روی یه باغ میوه است، طبیعت داره به ما درس میده🏞️، اگر اون درخت های میوه به طور مرتب بهشون کود و آب ندیم، اگر هر چند وقت یکبار سمپاشی صورت نگیره، اون درخت‌های میوه خیلی زود شته می‌زنه و علف های هرز شروع میکنن کل باغ رو گرفتن.

    پس ما هم همیشه باید روی باورهامون کار کنیم و شما توی این فایل گفتی: توی قرآن خدا همیشه ایمان و عمل صالح رو کنار هم اورده، خدا به همه الهام میکنه، به مسیرهایی که خودشون بهش تمرکز میکنن، حالا با فرض اینکه هدایت درست از طرف خدا به ما گفته شده، به ما میگه یه کاری رو انجام بدیم، به موسی میگه عصا رو بنداز، برو سمت فرعون، برو سمت رود، عصات رو به تخته سنگ بزن، به قوم بنی اسرائیل میگه شما باید یه گاوی رو سر ببرید، یا شما یه خواسته‌ای دارید، برید از این درب وارد شهر بشید، به ابراهیم و اسماعیل میگه خونه کعبه رو بسازید، به نوح میگه کشتی بساز، به قول استاد: خدا که کشتی رو نساخت، نوح کشتی رو ساخت. اما میتونیم این باور رو درست کنیم برای خودمون که وقتی خدا ایمان من رو و تعهد من رو میبینه، از راه‌هایی که من نمی‌دونم خدا کمک می‌کنه و کارها راحت پیش میره و خدا دستای مهربونش رو میفرسته، به شرطی که ما هم حرکت کنیم.

    مثل اینکه توی جنگ بدر که مسلمون ها ایمانشون بیشتر بود ولی توی اقلیت بودن و تمام تلاششان رو انجام دادن، خدا به پیامبرش میگه ای محمد تو که تیر ننداختی، خدا انداخت.✨

    فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِیُبۡلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ

    (۱۷) انفال

    پس شما آنان را نکشتید؛ بلکه الله آنان را کشت؛ و هنگامی که می‌انداختی، تو نینداختی؛ بلکه الله انداخت تا مؤمنان را به آزمایشی نیکو از جانب خود بیازماید. بی‌تردید، الله شنوای داناست.

    یا اینکه خدا میفرماید:

    إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ أَلَن یَکۡفِیَکُمۡ أَن یُمِدَّکُمۡ رَبُّکُم بِثَلَٰثَهِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهِ مُنزَلِینَ

    (۱۲۴) آل عمران

    آنگاه که به مؤمنان می‌گفتی: «آیا برایتان کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته که فرود می‌آیند یاری کند؟»

    بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأۡتُوکُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا یُمۡدِدۡکُمۡ رَبُّکُم بِخَمۡسَهِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهِ مُسَوِّمِینَ

    (۱۲۵) آل عمران

    آرى، اگر شکیبایى و پارسایى کنید و دشمنان در این شتاب خویش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتۀ نشاندار یارى خواهد کرد.

    این آیه ها نشون میده که وقتی حرکت کنیم، خدا هم کمک میکنه، خدا، خدایی کردنش رو خوب بلده، ما باید زندگیمون رو اصلاح کنیم. خدا کارها رو انجام میده، به بینهایت طریق.

    توی زندگی ما هم ردپای دستای حمایتگر خدا هست، فقط باید به خودمون یادآوری کنیم و به عبارتی گیرنده هامون رو قوی کنیم.

    👮🏼‍♂️ می‌خوام درباره سخت و آسون بودن کارها توی ذهنم براتون مثال بزنم، یادم میاد که بعضی وقت‌ها از دوستان و اقوام می‌شنیدم که توی سربازی چنین و چنانه و دوران سربازی سخته، درسته شیرینه ولی سخته. من هم میگفتم، اصلا نمیدونم چرا، ولی توی ذهن من، سربازی رفتن سخت نیست. واقعا سختی حس نمی‌کردم، به مراحلش فکر نمی‌کردم که حالا چی میشه، با چه کسایی آشنا میشم، آدم های خوبی هستن یا نه، برام چیز پیچیده ای نبود و نتیجه این شد که من خیلی خوب دوران سربازیم رو پشت سر گذاشتم و ۱۴ ماه شد و تقریبا هر پنجشنبه و جمعه میومدم خونه مون و استراحت میکردم.

    😱 یه مثال دیگه اینکه من قبلاً به شدت از رانندگی کردن ترس داشتم، با موتور راحت بودم ولی با ماشین استرس خیلی زیادی داشتم و خیلی برام سخت بود و اصلا نمی‌تونستم به قصد رانندگی پشت فرمون ماشین بشینم، تا اینکه آروم آروم حرکت کردم و ترسم کم و کمتر شد.

    😴 یه مورد دیگه صبح زود بیدار شدن بود، اینجا دیگه ترس نبود، نگاه من بود که فکر میکردم اصلا نمیشه من هر روز صبح بیدار بشم و نماز صبح بخونم، آخه زنگ گوشی رو خاموش میکردم و دوباره می‌خوابیدم ولی الان راهش رو پیدا کردم و خودم رو تحسین میکنم و آفرین میگم به خودم بخاطر هر یه ذره بهتر شدنم.

    مورد دیگه در مورد انجام آگهی تبلیغاتی هستش، من وقتی توی قدم اول و جلسه اول فهمیدم تمرین به چه شکله، گفتم میتونم انجامش بدم، ترس داشتم اما خواسته‌ام که بهبود نتایج بود قویتر از ترسهام بود و انجامش دادم و باز هم انجامش میدم.

    💰 یه مورد دیگه پول ساختن بود، من برام خیلی سخت بود، یه جوریکه فکر نمی‌کردم بتونم پول بسازم و تقریبا ۲۸ سال بجز یکی، دو تجربه کوچیک، هیچ پولی نساختم. اما الان خدا رو شکر با تمرین‌هایی که انجام دادم تونستم حدودا ماهی یک میلیون و هفتصد هزار تومان بسازم.

    🔠 یه مورد دیگه اینکه من یادگیری زبان انگلیسی برام خیلی سخت بود و هنوز هم حس میکنم برام سخته و نتیجه اینکه من یه مدت زبان کار میکردم، بعد ول میشد، یه مدت داستان سطح بندی یا فیلم آموزشی میدیدم، دوباره ول میشد، چرا؟ همش توی ذهنم میگفتم نمیشه، سخته، متوجه نمیشم، می‌دونی چقدر سخته.

    یه مورد مربوط به جایی هست که کار میکنم، یه سایتی داریم و من باید یاد بگیرم و مدیریت کنم سایتمون رو. خب توی ذهن من این بود و هنوز هم هست که می‌دونی چقدر این کار سخته و من نمیتونم، تازه فرصت نمیکنم و نتیجه اینکه از این کار یه جورایی فراری هستم و کار انجام نمیشه. که تصمیم گرفتم کار رو برای خودم ساده کنم و انجامش بدم.

    یادمه یه بار مطلبی از یکی از بچه‌های سایت خواندم که می‌گفت: 📍فیزیک برای کسی سخته که نمیتونه ساده سازی کنه مسأله رو📍. توی فیزیک یه استراتژی هست که میگن فلان مسأله رو داریم، چطور نیرو رو محاسبه کنیم؟ خب اول میایم برای مثال از تاثیر اصطکاک هوا، از وزن میله و طناب و وسایل صرف نظر میکنیم، از نیروی گرانش و فلان و بهمان صرفنظر میکنیم، حالا خیلی مسأله راحت شده و جواب رو بدست میاریم و چون یه انگیزه و اعتماد بنفسی گرفتیم، که من تونستم مسأله رو حل کنم و چقدر جالبه و این کار هم میشه انجام داد، (خود بخود خلاقیته فعال میشه) و همینطور که پیش میریم دوست داریم بیشتر یاد بگیریم، بخاطر همین یه درجه مسأله رو سخت میکنیم، مثلا تاثیر نیروی گرانش رو در نظر میگیریم و مسأله رو حل میکنیم و ادامه داستان و تکاملمون رو طی میکنیم. حالا شما فکرش رو بکن، میگفتن فلان مسأله رو با در نظر گرفتن نیروی گرانش، اصطکاک هوا، نیروی الکترومغناطیس و همچنین چسبندگی بین مولکولی حل کن، می‌گفتیم: بلد نیستیم، چه مسأله سختی، اصلا بی‌خیال.

    خدایا شکرت🌳، استاد جان، خانم شایسته عزیز تحسینتون میکنم بخاطر آگاهی‌هایی که به ما میدید.

    وای، چه ماشین فوق العاده‌ای، فورد قرمز رنگ خودمونه، خدایا شکرت به خاطر امکانات این ماشین فوق‌العاده و فراوانی جهان هستی، همش میگفتم آخ جون صندلیها فول ماساژه😅، خدایا شکرت به خاطر صحبت های استادم که در مدار دریافتش بودم، خدایا شکرت به خاطر این جاده جنگلی فوق‌العاده زیبا و سرسبز🥰، خدایا شکرت، چقدر لباسهای استاد و خانم شایسته خوش رنگ و زیبا هستن، خدایا شکرت چقدر عینک دودی استاد و خانم شایسته رو دوست دارم🌸، تحسینتون میکنم که اینقدر زیبا زندگی میکنید و کمک میکنید جهان جای بهتری برای زندگی همه ما بشه، خدا رو صد هزار مرتبه شکر که عضو این خانواده صمیمی هستم و خدا رو شکر که همچین الگوهای قشنگی رو در زندگیم میبینم.💖🔶

    امیدوارم همه دوستای گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد🌷، سلامت🌹، ثروتمند✨ و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید☀️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    سلام دوستان و استاد عزیز و مریم خانم عزیز

    تجربه ای دارم از بچه دار شدنم(بچه سوم)

    من چندین سال باردار نشدم و دکتر زیاد رفتم آزمایش و …نتیجه این بود من مشکل خاصی ندارم

    خیلی دلم میخواست بعد چند سال یه بچه دیگه خدا بهم میداد چون دو تای قبلیم بزرگ بودن

    هر چی به شوهرم گفته بیا آزمایش بده مشکلی نداشته باشی…قبول نکرد و گفت من پامو نمیذارم دو تا دارم بچه میخوام چیکار

    خلاصه یه روز دلم خیلی شکست گفتم خدایا تو قادر به این کاری خلقت یه بچه برات کاری نداره…این که بگی موجود باش و اون بچه به وجود میاد…همه چی دست توئه

    شاید باورتون نشه انگار ته قلبم یه دریچه باز شد انگار کسی درونم گف اجابت شد

    ماه بعد تستم مثبت شد

    این بارداری در اوج وضعیت اقتصادی ما بود…یعنی پول درستی نداشتیم یه گونی برنج بخریم

    تو باورم این بود وقتی انسانی خلق میشه خدا چون مسئولیت پذیره خودش کارها رو ردیف میکنه

    خلاصه از در و دیوار هر چی هوس میکردم میرسید

    خیلی راحت

    همه گفتن اشتباه کردی باردار شدی دیوانه شدی

    الان باید از خرج دو تا بچت بزنی بدی به این سومی

    ولی من تو دلم آروم بود خدا روزی اینو جدا میده و ربطی به اون دو تا بچم نداره….خزانه بیکرانی داره

    باورتون نمیشه یه کاری به شوهرم پیشنهاد شد(شغل دوم)

    که از در و دیوار برامون پول میومد راحت و مثل آب خوردن زندگیمون عوض شد

    همه میگن چه دختر پر رزق و روزی به دنیا اوردی

    چقدر خوش قدمه

    اون ها نمیدونن همه بچه ها خوش قدمن…باورهای شرک آلود ما جلوی ثروت رو میگیره

    و اگر فقط نگاهت به دستان خدا باشه زندگیت میشه بهشت

    خدایا دمت گرم

    الان دخترم خوابه…یه سالشه و اینم بگم خیلی زیبا و خوش چهرست

    خدایا ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سید مرتضی مشکانی گفته:
      مدت عضویت: 1937 روز

      سلام به مریم عزیز واقعا لذت بردم از نوع نگاهت و ایمانت دقیقا شما این رو آسون کردی برای خودت و چقدر خداوند مهربانه که انقدر جهان رو و نظامش رو عالی طراحی کرده که به ما پاسخ میده

      خدارو شکر که به این فایل و کامنت زیبای شما هدایت شدم

      سپاسگذارم شما فهم گفته های این فایل رو با تجربت کامل تر ککردی

      برای شما و دختر نازنینت سلامتی و شادی و سعادت آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: