دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان
رسیدن به هدف سخت است یا آسان ؟؟
خود این سوال یک باور محدود کننده ای داره که اگه سخته پس ولش کن !نخواستیم.
استاد عزیزم اونقدر قشنگ و رسا صحبت میکنند که جای سوال نمیمونه اما من در مدار درک این صحبت ها باید قرار بگیرم .
مثلا این روزا یک کاری به من پیشنهاد شده وچند بار به من زنگ میزنند که بی صبرانع منتظریم بیا وارد این کار شو ولی من خیلی خیلی خیلی ذهنیت محدود کننده دارم که میگه شاید کلاه برداری باشه ؟ شاید اونقدر سخت باشه که از پسش بر نیام؟
شاید حقوق کم تری داشته باشه در عوض نیاز به بدو بدو بیشتری داشته باشه . بر عکس ادمایی رو میبینم که وارد این کار شدن وای هیچ نتیجه ای نگرفتن !با این که خیلی ها هم هستن دارن فعالیت میکنن و موفق ان اما اونقدر ذهنمون محدوده که موفقیت اونها رو باور نداریم.
بزرگترین مانعی که باعث میشه کاری رو تجربه نکنیم ترس وبی ایمانی هست که نگران کننده است.
وحتی حاظر نیستیم بهایی هم پرداخت کنیم .
چون از همون اول انتظار داریم که بزرگترین نتیجه رو بدون ازمون خطا به دست بیاریم
برای رسیدن به هدف باید اول پل های پشت سر رو خراب کنم تا اونقدر فکر در رفتن از زیر کار به سرم نزنه و اینکه یک بهایی رو براش در نظر بگیرم که ادامه دادن این کار برام لذت بخش باشه و ادامه ندادنش رنج
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد من در تمام طول زندگیم میتونم بگم خوشبختانه به تمام ایده هایی که به ذهنم اومده عمل کردم حتی اگه خیلی در نظر دیگران سخت و غیر قابل باور بوده ، البته نااگاهانه .
منتهی همیشه فکر میکردم که من وقتی یه علاقه ای تو وجودم شکل بگیره دیگه تمومه اگه نتونم بنا به دلایلی به علاقم برسم یا روش کار کنم دیگه اصلا هیچ چیزی نیست که من بهش علاقه مند بشم .
میخوام برگردم به دو سال قبل ،
وقتی به ایده ای که به ذهنم رسید عمل کردم که عکاسی و چیدمان بود و یه پیج تو اینستا زدم تا شاید روزی درامدی بدست بیارم ، با گذشت پنج سال من به شدت وابسته به پیج شدم و شب و روزم شده بود پیجم ،
روز به روزم مهارتم بیشتر میشد و علاقه مند ، البته واژه ی وابستگی بیشتر بهش میاد تا علاقه ، وابستگی به دیده شدن و تعریف کردن دیگران ، تااینکه رابطم با همسرم به مشکل خورد و به اجبار من اینستا رو پاک کردم
همیشه به خدا میگفتم اگه قرار بود من این علاقه رو ول کنم چرا واردش شدم چرا پنج سال زندگیم هدر رفت و این حرفا حتی به شدت افسرده شدم
همه ی این داستان و گفتم تا به اینجا میخوام به یه نکته ای برسم که می دونم شاید روزی به درد کسی بخوره،
خلاصه من بعد از اشنایی با شما و شناخت خودم از اون حال و هوا اومدم بیرون ولی هنوز حسرت اینستا تو دلم بود تا اینکه با یه کامنتی متوجه شدم برای اینکه دوباره هدایت بشم ( اخه کلی ایده رو عمل کردم دیدم هیچ علاقه ای ندارم بهشون گلدوزی و ….) باید حسرتی تو دلم نباشه
یه روز با تمام وجودم گفتم خدایا من دیگه حسرت اینستا رو نمیخورم من دیگه نمیخوام مقاومتی داشته باشم راه و نشونم بده
دقیقا بعد از این که این مقاومت از بین رفت خدا ایده ی بافت و بهم الهام کرد بافت کیف و وسایلی تقریبا از جنس حصیر ، باورم نمیشد خیلی اروم اروم مسیر بهم گفته میشد
منی که حق نداشتم از طریق اینستا به درامد برسم و البته با خودم کامل عهد بسته بودم که من باید بدون اینستا به درامد برسم حالا چه جوری من نمی دونم خدا تو می دونی
بهم گفت برو تلگرام کانال بزن حتی اسم کانالم خدا بهم گفت چی بزارم
به تازگی سفارش کیفی گرفتم که خیلی جاهاشو بلد نبودم ببافم ولی گفتم خدا بهم میگه و خدا شاهده وقتی دنبال اموزش بودم خیلی راحت اموزشش و بهم گفت خیلی متعجب شدم مگه میشه
بلد نبودم زیپ بدوزم به کیف منو کشون کشون برد به اموزش دوخت زیپ همون مدل کیف و من کیفی اماده کردم که باورم نمیشد کار من باشه
دوسال پیش گلایه میکردم چرا پنج سال عکاسی کردم ،
و هیچی به هیچی
الان متوجه میشم خدا پنج سال تو اینستا به من اعتماد به نفس داد تا چه طور با مردم حرف بزنم چون بلد نبودم
بهم تو اینستا یاد داد چه طور از محصول عکاسی کنم و ادیت کنم تا الان به دردم بخوره برای محصول خودم
وقتی متوجه شدم چقدر قشنگ همه چیز و کنار و هم چیده باورم نمیشد و امروز دوباره بهم یاد اوری کردی استاد که چقدر خوب شد که به ایده هام عمل کردم.
من با هر بار عمل کردن به ایده هام یه چیزی یاد گرفتم
و با کنار گذاشتن تمام اون ایده ها الان خیلی عالی
دارم کارم و انجام میدم .
استاد من حتی یک سال به ایده ی سرویس مدارس عمل کردم و با اینکه برام سخت بود انجامش دادم
و هم کلی تجربه به دست اوردم و هم اینکه متوجه شدم چی از این جهان میخوام
و اومدم نوشتم برای خدا که چی میخوام چه کاری میخوام و خدا تمام اون نوشته ها رو برام انجام داد .
و من امروز دوباره یاد گرفتم که فقط و فقط با عمل کردنه که خدا درها رو باز میکنه .
و اینکه چقدر خوب یاد گرفتم به خدا اعتماد کنم و اجازه بدم هدایتم کنه و نگران نباشم و از لحظه هام لذت ببرم
و الان دیگه با عجله پیش نمیرم و منتظرم بهم گفته بشه
الان دیگه دنبال بدو بدو کردن نیستم
الان دیگه قدرت و میدم به خدا نه به ادما تا دنبال پول از طرف اونا باشم .
استاد سپاسگزارم که به من یاد دادین خدا چه شکلیه
واقعا سپاسگزارم که بهم ارامش داشتن و یاد دادین
هر چی ازتون تشکر کنم کمه
شما یه زندگی دوباره به من دادین
واقعا سپاسگزارم
خدایا شکرت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
به نام خدای مهربان و بخشنده ای که دوباره به من فرصت داد تا گوش و جان من پذیرای این همه آگاهی باشه سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته ی زیبا و دوست داشتنی ام ممنونم بابت بارگزاری این فایل مفید چقدر چقدر چقدر تاکید بر عمل کردن و شروع کردن و توکل کردن و قدم در راه گذاشتن بود توی این فایل من قلبم همیشه میدونه چی برای من خوبه حیف که گاهی نادیده میگیرم یه مدتی بود که من متاسفانه فایل های استاد رو گوش نمیدادم و مدام قلبم تکرار میکرد که برو و برای خودت و جانت وقت بزار و گوش بده ب فایل ها و من مدام بهونه میاوردم که وقت ندارم تا اینکه در گیر یه بیماری شدم ک گذرا بود ولی خداروشکر میکنم ک این مدت ب من اجازه داد که قلبم دوباره باز بشه به سمت گفته های استاد و الان میفهمم این همه درخواست قلب من بخاطر چی بود چون دقیقا تو هر زمینه ای که من گره داشتم شما در موردش صحبت کردین و این لطف رب به منه که چیز هایی که باید بشنوم رو از زبان کسانی میشنوم همیشه که تو ذهنم قبولشون دارم و خداروشکر میکنم که هروقت من واضح از خداوند سوال میپرسم خداوند از طریق یکی از دستانش که استاد عزیزم هستن همونقدر واضح و شفاف جواب سوالم رو میده اینکه شروع کن و نترس وقتی قدم در راه میزاری در ها به روی تو باز خواهد شد اینکه فقط توکل کنی به خودش و به سختی راه فکر نکنی اجازه ندی ذهنت بازی بده تورو و فقط و فقط با توکل به خود رب فرمانروای عالم شروع کنی و وقتی شروع کنی درهایی به روی تو باز میشه که هیچ ایده ای در موردشون نداشتی .
وقتی با عشق و تمرکز و توکل شروع میکنی یختی ها برای شما اسان خواهد شد با لذت این مسیر رو طی خواهی کرد .
من خودم ادمی بودم که همیشه میترسیدم من دیپلم خیاطی دارم بعدش رفتم اموزشگاه و خیلطی پیشرفته اموزش دیدم و تو مزون هم کار کردم ولی برای اینکه برای خودم کار کنم همیشه فکر میکردم که نه هنوز هیچی بلد نیستی و نمیتونی انجامش بدی خیلی خودمو دست کم گرفتم ولی دوستان من با همون مدرک دیپلم شروع ب کار کردن و کلی مشتری دارن و کلی موفق شدن ولی من خودم مدام بهونه اوردم .
ولی یه کاری که به لطف رب مهربانم دوباره ب وسیله یکی از دستانش دقیقا چیزی که من میخواستم و خداوند بهم بخشید خدایا یکی از زیباترین اتفاقات زندگیم بود اینکه اینقدر من دور از خودم میدیدم و خدا اینقدر مسیر رو کوتاه کرد که اون شخصی ک ارزو داشتم کنارش کار کنم خودش اومد بهم پیشنهادکار داد ولی من باید قدم بر میداشتم و این فرد هم میگفت نترس و شروع کن نگران نباش از اشتباه کردن شروع کن و من با توکل به خودش با توکل به خدا قبول کردم البته که خیلی میترسیدم حتی ذهنم شروع کرده بود به بهونه اوردن که نههه حقوقش کمه نه راهش دوره نه اصلا تو دوست داشتی که کنار این شخص کار کنی این آقا اصلا اینجا نیست اجازه نمیدن تو باهتش سر یه میز بشینی همه ی این بهونه ها داشت باعث میشد ک جا بزنم ک این چندتا فایل اخیر شما صحبت های شما با ازاده جان و صحبت های شما تو ی این فایل چقدددر چقدددر راهگشا بود برای من چقدر من رو به خودم اورد مونونم استاد ممنونم امیدوارم به لطف خدای خودم بیام و اینجا بگم که نتیجه ی این توکل و کم نیاوردنم باعث شد ک چقدر تو این کار پیشرفت کنم به خودم قول دادم اینقدر خوب کار کنم که خودشون بخوان که من دور همون میز بشینم که الان فقط از دور نگاه میکنم و مطمعنم که خداوند من رو یاری میکنه تا به اونجا هم برسم مرسی مرسی که من رو آگاه کردین از بهونه هایی که داشتم میگرفتم
سلام
به همه دوستان در این سایت ارزشمند و مطابق با قوانین بی تغییر خداوند
امروز صبح تا چشمم رو باز کردم به فایل خداوند را بهتر بشناسیم 1 هدایت شما و همین جا از استاد عزیزم درخواست دارم که در صورتی که براشون ممکن هست این سری فایل رو ادامه بدن چون همه ما در انتهای ذهنمون به خاطر خانواده و جامعه ای که توش بزرگ شدیم یک ارتباطی بین فقر، بدبختی و گریه و زاری و بنده خوبی بودن ساختیم!
در صورتی که شما به ما یاد میدید که خدا احساس نداره! چون شما کاملا به قران مسلط هستید و قران کلام خداست. من خودم هر بار قران رو میخونم متوجه میشم که من اصلا خدا رو نشناختم و اصول خدا بر عکس اونچیری هست که من الان درست میدونم!
یک ماه گذشته کاملا پام روی گاز بود و میدیدم که ماشین لاستیکاش سابیده میشه ولی حرکت نمیکنه!
چرا؟ به دلیل همین باور اشتباه که من اگر سختی بکشم خدا بیشتر دوستم داره و بهم نعمت بیشتری میده و بعد با فایل های رایگان شما متوجه شدم زهی خیال باطل اگر در مسیر سختی هستی یعنی توی مسیر الهی نیستی چرا؟ چون مسیر غم و اندوزه مسیر هدایت شدگان نیست!!!!!
میدونید استاد من چیزی که از شخصیت شما میبینم اینه که قرآن و درک درستی که از خدا و سیستم جهان دارید یک ذهنیت درست در راستای قوانین الهی ایجاد کردید. در اموزه هاتون هم همین رو اموزش میدید و تاکید میکنید که اونجوری که شما میخواید قوانین جواب نمیده، قوانین خداوند در نهایت عدالت و برای همه یکسان هست و طبق یک سری اصول و ذهنیت درست شما به نتیجه میرسی! اکی روی باورهات کار کردی پس کو حرکت؟ اها میخوای هیچی یاد نگیری هیچ جرکتی نزنی بعد بشینی روی باورهات کار کنی و بعد یهو یه کار خفن انجام بدی و زندگیت کن فیکون بشه؟
استاد با شرمندگی من همون شاگردی هستم که دو سال و نیم این ذهنیتم بود!
همیشه به خودم میگفتم بابا کمالگرایی حالا مگه چیه که بخواد مانع من بشه؟ من این همه روی روانشناسی ثروت کار کردم، استاد گفته جواب میده و هی جواب نمیگرفتم نه که جواب نمیگرفتم موقعیت ها میومد ایده ها میومد ولی به اجرا نمیرسید!
اصلا در حدی شد که به خدا قسم میخورم یه سازمانی اومد گفت همین الان کار رو شروع کن من بودجه رو اکی میکنم و به خاطر کمالگرایی اینقدر پشت گوش انداختم که وجهه خودم و شرکتم شد یه ادم بد قول!!!
یه روز دیگه گفتم بسه هر چی اینجوری رفتی و خودت خواستی قانون رو اونجوری که میخوای تفسیر کنی! گفتم خدا من درکم اینه دارم درجا میزنم اما درکم در حد چراییش نیست! اونم گفت بله میدونم چون دو سال و نیمه که توی همین وضع هستی!!!
نتیجه اش چی شد؟ هدایت شدم به شیوه حل مسائل!!! حالا بماند که نجواها چه قدر اومدن که نه جلسه 1 تا 4 ول کنی بری 5؟ ولی اینجا بود که به قول اقای مظاهری به ذهنم گفتم خفه شو لطفا میخوام به هدایتم گوش بدم! همین که فایل پلی شد بازم مقاومت ذهن اومد اما ادامه دادم تا اینکه مثل یه بمب یه چیزی منفجر شد توی ذهنم! تازه فهمیدم کمالگرایی یعنی چی و چه ساید افکتی روی زندگی من داشته!
میدونید استاد من نمیدونم دوستان هم این تجربه رو داشتن یا نه ولی من خودم خیلی این تجربه رو داشتم که تعریف درست مفاهیم رو از شما یاد گرفتم مثلا من معنی مسئولیت پذیری رو توی دوره احساس لیاقت با شما یادگرفتم و متوجه شدم اگر میخوام فرد مسئولیت پذیری باشم باید چه شیوه باور و رفتاری داشته باشم یا مثلا ذهن ثروتمند رو با شما شناختم که ذهن ثروتمند باید چه طور عملی داشته باشه و به معنی این نیست که ذهنت پر از پول میشه و عد پول از در و دیوار میاد بلکه به این معنی هست که یک رفتار و عمل متفاوت با یک ذهنیت درست داری و اما در اخر کمالگرایییییی که با صدای خانم شایسته عزیز و توضیح بی مثال ایشون یادش گرفتم.
وقتی فایل تمام شد فوری دوباره پلی کردم، بازم پلی کردم شب اومدم خونه و کامل نوشتمش و هی مینوشتم و هی اشغالهای توی ذهنم میومد بیرون و میگفتم من واقعا این دو سال چی از استاد یاد گرفتم؟؟
صداتون توی گوشمه که گفتید اگر همه اموزش ها و نکاتی که بهتون یاد میدم رو بدون اقدام داشته باشید یعنی هیچ دستاوردی نداشتید! اقدام یعنی همه چی؟!!! استاد با نهایت معذرت من آدم اقدام گرایی نبودم. من آدمی نبودم که مهارت یاد بگیرم حتی تعریف همین مهارت رو از شما یادگرفتم مهارت یعنی اینکه بتونی کارت رو انجام بدی بازم تاکید میکنم خودت بتونی کاری که بهش علاقه داری انجام بدی نه بری واسه هر قسمت یه ادمی بیاری و بهش پول بدی و کلی انرژی ازت بگیره و کلی استرس و فشار که من تیم تشکیل دادم و خودم نشستم روی باورهام کار میکنم اونها هم دارن کار انجام میدن نه خیر، مهارت به این معنی هست که در قدم اول بتونی خودت به تنهایی کارت رو انجام بدی و وقتی اونقدر خودت مسلط شدی کارت اکی شد بیزینست بزرگ شد اون وقت میتونی با افراد دیگه همکاری کنی البته این توضیح واسه صاحب کسب و کار بود!
حالا چرا یکی مثل من رفت و صدها میلیون وام و قسط و بدهی رو تراشید که افراد بیان کار کنن و به جای اینکه خودش یادبگیره خودش زمان بذاره به این نقطه رسید؟ به خاطر اینکه میخواست بترکونه یه کار خفن و دهن پر کن انجام بده نه مگه میشه من یه تیم میسازم اون ها هی کار میکنن منم میشنم پولل پارو میکنم یه ایده خفن میاد اونا پیاده سازی میکنن و تمام!
استاد نمیدونید چه حالی شدم وقتی گفتید قوم بنی اسراییل به خدا گفتن به جای ما بجنگ خدا هم گفت بگیر که اومد چهل سال چرخوندشون تا یاد بگیرن که مسئول زندگیشون هستن وخدا تسهیلگر و هدایتگر هست و تمام! اصلا به خودم گفتم بابا خدا احساس نداره داری غرق میشی عوض شو وگرنه یک جهنم منتظرت هست دو ماه دیگه سر رسید این وام ها میرسه و تو هنوز توی توهمی یکی بیاد نجاتت بده! خدا واسه کسی دلش نمیسوزه میگه مسیر اینه اومدی قدمت به روی چشم نیومدی هم برو تا دهنت سرویس بشه نوش جونت من اینجا دل واسه کسی نمیسوزونم چرا؟ چون عدالت یعنی همین که تو انتخاب کنی مسیر درست رو نه من دلم بسوزه مگر قوانین خدا دل بخواهی هست؟ نه نیست چون ما به اندازه سر سوزنی به کسی ظلم نمیکنیم.
چهارشنبه به خودم گفتم اره دیگه بسه اهرم رنج و لذت رو واسه به تعویق انداختن و مسئولیت نپذیرفتن نوشتم و پنج شنبه که اومدم گفتم خدایا من میخوام تغییر کنم کمکم کن. شروع کردم به انجام یه سری کارها و درها رو میدیدم که یکی باز میشد چرا؟ چون بیماری و مرض کمالگرایی اینقدر همه چی رو واسه من سخت نشون میده که اصلا من اگر یک چیزی راحت باشه میگم این ارزشی نداره؟!!! باید سخت و متفاوت باشه تا جواب بده تا پول بسازی باید یه ایده خفن باشه که کسی نرفته سراغش تا بشه ازش پول ساخت چیزای عادی که اصلا به درد نمیخورن!؟؟ با ایده که همه رفتن که نمیشه به اون نتایج مالی که من میخوام برسی باید خاص باشی باید متفاوت باشی!!!!!!
با اجازه استاد من یه پیشنهاد دارم اگر شما توی بچگیتون پدر و مادری داشتین که در صورتی بهتون توجه میکردن تحسینتون میکردن و مورد تاییدوشن بودید که همه نمره هاتون 20 بود یا متفاوت و خاص بودید یه احتمال براش بذارید که توی بزرگسالی ناخوداگاه شما به خاطر ون تجربه بچگی میخواد توی همه چی خاص و متفاوت باشه و این باعث میشه به تعویق بندازه و از انجام و اقدام فرار کنه چون میخواد اون تایید بچگی رو بگیره.
البته به قول خانم شایسته ما اجازه نداریم تنبلی و بی مسئولیتی خودمون رو بندازیم گردن کمالگرایی ما مسئول تک تک انچه هستیم که توی زندگیمون تجربه میکنیم.
دیشب نوشتم و نوشتم که تو دیگه دختر بچه نیستی تو دیگه دختر بچه مامان و بابا نیستی تو یک زن هستی که مسئولیت تمام زندگیت با خودته و باید برای هر کاری که انجام میدی، هر کاری که انجام نمیدی عواقبش رو بپذیری. پاشنه اشیل هست و قرار نیست از همین امروز بشم یه اقدام گرای بنز!
اما میتونم همین طور روش کار کنم و باگ هاش رو دربیارم و پام رو از روی ترمز یواش یواش ببرم کنار به یاری خداوند.
در پناه خداوند ثروتمند، سعادتمند و سلامت باشید.
هوالحق
دستیابی به اهداف سخت است یاآسان؟
سلام به دوعزیزدوست داشتنی.
اول از اینکه استادعزیزمون باتوجه به روش خودشون به ماراهکاروانگیزه میدن ،سپاسگزارم .
ممنون از اینکه باتوجه به تجربیات خودشون طوری باماصحبت میکنن که انگارهمه ی کارا،مثل آب خوردنه.دقیقن درست گفتن .اگه از همین ابتدامیومدن به مامیگفتن چطورباسختی بایدبه این باورهاوقوانین جهان هستی برسیم ،مطمئنم خیلی هامون جامیزدیم وهمانطورکه استادگفتن شاید منصرف میشدیم .
اینکه اکثرافرادتوسایت هستن ،واین مسیرروادامه میدن به خاطراینه که راه وروش استادروخیلی ساده وآسون میگیرن.من که عاشق همین روش استادم.
واگراستادمسیرروپیچیده وسخت برامون توضیح میدادن ،حتمن افرادکمی قدم برمیداشتن.
جاداره اینجاازاستادعزیزسپاسگزاری فراوان بکنم وازخداوندبه خاطروجودایشون قدردانی کنم .
خدایاشکرت که استاد توانمندی مثل عباس منش روسرراه مسیرزندگی من قراردادی که راحت بتونم مسائل وموضوعات زندگیموحل وفصل کنم وازاین مسیرلذت ببرم.
خدایابی نهایت ازت ممنونم.
استادجونم یدونه اید.به قول معروف (ندیدم مطابقتون).خداحفظتون کنه همیشه وهمه جادرپناه الله یکتاباشید.
اینکه استادگفتن کسی که مسیررسیدن به خواسته ای روپیچیده وسخت ببینه عملن نمیتونه قدمی برداره .واقعیتیه !
اینجورمواقع دیدن الگوهای مناسب وتجربه گرفتن ازدیگران که موفقیتهایی تواون زمینه کسب کردن ،خیلی میتونه به ماکمک کنه .به جای یاس وناامیدی بایدتمرکزروچیزهایی داشته باشیم که بهمون قدرت بده.وقتی احساسمون خوب باشه ،ایده هابه ذهنمون میادوتوکلمون به خدا هم بیشترمیشه ودنبال هدایت خداوند مسیرروادامه میدیم.
برخوردباتضادهاماروتوعمل انجامشده قرارمیدن .چیزیه که اتفاق افتاده ومن تواون لحظات بایدبدونم که چ رفتاریاکاری داشته باشم که احساس منومنقلب نکنه .
درواقع فکرکنم واردین چالشی شدم وقرارباکمی تامل وتدبرازاین مخمصه نجات پیداکنم .پس بایه انتخاب درست میتونم غلبه برترسهاونگرانی هام داشته باشم.
اولین حرکت که پذیرش اون موضوع هستش.بعداقدامات دیگه .شایدم اقدامی نخادوبایدرهاش کرد وازخداکمک خاست.بالاخره این به نگاهی که من، تواون لحظه دارم بستگی داره.که امیدوارم چنین لحظاتی خداوندیاریمون کنه تا کارهای درستی انجام بدیم .واین تضادهاباعث رشدمون بشه نه تجربه های تلخ.
استادعزیزدوسوال پرسیدن :
یکی کجاهامسیررسیدن به خواسته ای روآسان کردید؟
دوم:کجاهامسیررسیدن به هدفی روسخت وپیچیده کردید؟
استادجونم که مثالهای خوبی زدن و همیشه بامثالهاشون موضوعات رابرامون بازمیکنن.
من جاهایی که مسائل راراحت میگیرم جاهایی هستش که شب قبل، برنامه ریزی میکنم وفردای اون رو طبق برنامه پیش میرم.البته درگذشته یه کم به برنامه هایی که میچیدم،حساس بودم واگرنمیشد،حالم بد میشد ولی ازوقتی که بااستادهستم ،اگه موانعی پیش بیاد که برنامم خراب شه ،تاجایی که امکان داره خیلی راحت ازش میگذرم .
چون یادگرفتم ومتوجه شدم تواون لحظه کاری ازدست من برنمیاد پس چه لزومی داره حال خودموبدبکنم!
همیشه اینجوروقتاازخودمسوال میپرسم که الان چه کاری انجام بدم بهتره ؟وباپاسخ به سوالم ،میفهمم که چکارکنم یانکنم.یه جورایی تسلیم میشم.
تاچندسال پیش مسافرت رفتن ودرسفربودن روخیلی سخت میگرفتم .همینم باعث میشدهیچ وقت بهم خوش نگذره .
زیادی امرونهی میکردم وهم سفرامو،کنترل میکردم .یه جورایی مغرورانه برخوردمیکردم انگارازهمه طلب داشتم.
که اینم یکی ازنقصهایی بود که خداروشکرکاملن کنارگذاشتم .
الان خودم خوب متوجه میشم که باتضادهاوپیشامدهای سفرراحت کنارمیام وحس میکنم همسفرخوبی هستم چون احساس خوبی دارم واحساس کسی راهم بدنمیکنم.
ورزش کردن ورفتن به استخر روخیلی راحت میگیرم طوری که جزعه برنامه های همیشگیم هستش.
میبینم بعضی هاچطورسخت وبه اجبارمیان وبدون ذوق وشوق ورزش میکنن. انگاریه نفربه زور،اوردتشون باشگاه.
خریدکردن روهم راحت میگیرم.زودچیزی چشمم رومیگیره .ازاون افرادی نیستم که کلی بگردم بعدخریدکنم.
اکثرمواقع هم ازخریدهام راضی هستم .
خریدموادغذایی راهم راحت میگیرم.کلن هرخریدی که برای خونه باشه برام راحته .به خاطر همین همه بهم میگن ناهیدسه سوت .
غذاپختن هم برام ازکارهایی هستش که سختم نیست وراحت میگیرم وزودمیپزم .ب نظرخودمم البته باتوجه به نظرسنجی ،نزدیکان ،میگن دست پختت عالیه.
بعضی ازغذاهام که محشرن ومهمونهام همیشه میپرسن چطوردرست کردم .بااینکه هربارتوضیح میدم بهشون بازنمیتونن مثل من بپزن.
عاشق مهمونی وعروسی رفتنم .
هرجایی که بایدتیپ بزنیم وخودمونوخوشگل ترکنیم ،من میمیرم براش.مثل بچه ها خیلی ذوق میکنم وخیلیم زودآماده میشم .طوری که همیشه همه جا اولین نفرناهید.گاهی جاهایی مثل سالن که زودترازمیزبان هم حضور دارم.
مهمون اومدن روقبلناسخت میگرفتم ولی خیلی ساله که خیلی چیزابرام مهم نیست وآسون میگیرم.
اهل زیادی چیدنم نیستم،منظورم اینه مثل بعضیاچندمدل درست نمیکنم وتدارک خفن نمیبینم. فقط سعی میکنم اون چیزی که میپزم عالی دربیاد.
ازدیگران هم توقع ندارم که مهمونی هاشون روسخت بگیرن.
متاسفانه نمازخوندن ازاون کارایی بود که باوجود تایم کمی که میبرد،ولی خوندنش برام خیلی سخت بود چون لذتی ازش نمیبردم.
هنوزم تو ذهنم باهاش درگیرم ولی بارهاوبارهاامتحان کردم و هیچ وقت ازخوندنش لذت نبردم .انقدی که اجباری وازروی ترس میخوندم ،پیش خداخجالت میکشیدم .فکرمیکردم خداالان میگه ناهید خانم میشه نخونی .به جای عبادت احساس میکنم داری توهین میکنی.
به همین جهت گذاشتمش کنارتاروزی بیادکه بالذت وباتمام وجودم سرسجاده بشینم .
واین درحالیکه هرروزوهرلحظم راباخداچکمیکنم .
من عاشق خدا هستم .میدونم درست بندگیشونکردم ولی تمام سعیم براینه که بنده ی درست وپاکی باشم براش.
استادعزیزکه تاثیرات فوق العاده ای گذاشتن واحساسم اینه ایمانم خیلی خیلی بهترازقبله.ولی بایدعالی ترهم بشه.
هیچ لحظه ای روبدون حضورش دوست ندارم.
نمیدونم چرابااین دورکعت نماز،انقدمشکل داشتم؟!
امیدوارم درتمام لحظات باخداباش پیش بریم.
جواب (نه گفتن )به کسی برام راحته.
وقت گذاشتن برای کسی به خصوص اگه مسولیتی بهم بده یه کم برام سخته.خوب انجامش میدم ولی راحت نیستم .
خریدکردن برای کسی نه به عنوان هدیه ،به عنوان اینکه بگه باسلیقه ی خودت بخری ،برام سخته.
اماهدیه خریدن برام راحته. چون تحمیلی نیست اتفاقاهمیشه سعیم براینه که طبق سلیقه طرف بخرم تاخوشحال بشه.
دوش گرفتن برام ازکارای راحت وآسونیه که خیلیم دوسش دارم.
خوردن غذاوهرچیزدیگه برام راحته.آخه دیدم بعضیاماتم غذاخوردنومیگیرن.
باتضادهامشکل داشتم وباهرپیشامدناجالب ،سریع خودمومیباختم .ولی خداروشکرالان فقط میپذیرم وخوشحالم بعداز24سال زندگی ،امسال طوری رفتارمیکردم که همسرم کنارمن آروم میگرفت .واین ازاون تغییراتی بودکه یه گوشه ای ازناراحتی هایی که باتضادها برای همسرم درست میکردم روجبران کرده.
وواقعن بابت این تغییرم خوشحالم .واین تغییرمودوست دارم چون حس خوبی ازش میگیرم .احساس میکنم خیلی قوی تروباشهامترشدم.
البته احساس خوبی که ازجانب همسرمم دریافت میکنم بی تاثیر نیست .
یه عمره رفیق نیمه راهش بودم تازه دارم یادمیگیرم همدم ورفیق وشفیقش باشم .
البته به خاطرغروری که تووجودمه،گفتن دوستت دارم وخیلی ازابرازعلاقه های زن و شوهری برام سخت بود.
وچیزی بود که همیشه دریافت میکردم بدون اینکه پس بدم .امادارم بهترمیشم .باتوجه وتمرکزبه مثبتهاوخوبیهای همسرم ،بروزاحساساتم خیلی بهتر شده.
کادوخریدن برای همسرم ازکارای سختیه که زیادعلاقه به خریدشم ندارم ولی برای جبران محبتهاش منم بایدبخرم ولی همیشه سختم بوده.چون خودش خیلی خوش سلیقس .ومن همیشه ازش کمک میگیرم برای خرید.درچنین مواقعه ای بایدتنهابرم خرید.
برای خریدهر چیزی باکسی رفتن سختمه به غیرازهمسروفرزندام.
مخلص آدمای خوش حساب وخوش قول هستم وارتباط باهاشون برام راحته .
عاشق آدمای وقت شناس هم هستم.
عاشق آدمای تمیزومرتب هم هستم
عاشق مادرایی که بچه های خوب وآرومی تربیت کردن هم هستم وبااین آدماراحت ارتباط میگیرم.اینجورآدماهرتقاضایی داشته باشن براشون انجام میدم .
وغیراینااگه باشه ،خیلی سخت ارتباط میگیرم یادرصورت لازم ،ازشون فاصله میگیرم .
روابط اجتماعیم خوبه وزودباکسی خومیگیرم.
کلن توروابط بادیگران سعی میکنم خوب عمل کنم .یه اخلاق خوبی که دارم اینه همیشه خودموجای طرف میزارم .وخوب درکشون میکنم بابت هرچیزی که توروابط بایدرعایت بشه تایه رابطه ی خوبی شکل بگیره.
مدرسه رفتن ودرس خوندن روهمیشه سخت میگرفتم و همیشه هم سخت میگذشت.چون درس رودوست نداشتم.کلن به کارای تحمیلی علاقه ندارم .ولی الان ببینیدچقدرخوب خودموموظف میدونم هرروز فایل گوش بدم وبنویسم .چون خودم دلم میخادوکسی منومجبوربه این کارنکرده.
کلن هرچیزی روازاول اگه بهمون تحمیل وواجب نمیکردن، الان خودمون خوشگل انجامشون میدادیم
خداروشکرمیکنم که بچه هاموطوری تربیت کردم که توهمه چیزراحتن و هیچ چیزی روتحمیلی نمیگم انجام بدید.
اجازه تجربه ی هرکاری رومیدم واتفاقاکه بچه های خوب و سالمی هستن وخیلی ازشون رضایت دارم .
درس خوندن بچه هامووهر کاردیگشونوسخت نمیگیرم .
از اینکه آزادهستن خوشحالم چون ازچیزی وحشت ندارم وسعی کردم راحت بگیرم تا مثل خودمون باکمبودهاومحدودیتهابزرگ نشن.
البته که به عنوان یک مادر راهنمایی وارشادهای لازم رودارم ولی بچه هاموتومگنه هم نمیزارم.
الان استادمیگه من چی پرسیدم ،ناهیدخانوم چی جواب داد!
من خانم خانه داری هستم و تجربه هایی که در کسب درآمد،دوستان دارن ،من ندارم.
اینامطالبی بودکه به ذهنم خطور کرد.
هنوز تجربه های بزرگی نداشتم.
ولی درکل بابت مسائل مهم واهدافمون هرجا که ایمان داشتیم واعتمادوتوکل به خداکردیم ، راحت گذشته وهرجاکه روکله ی خودمون راه رفتیم ،سخت بهمون گذشته.
هرجاکه نگران بودیم وترسیدیم ،طبیعتابهمون سخت گذشته ولی هرجا که به جای ترسهاونگرانی ها،خودمونوبه خداسپوردیم واون موضوع رورهاکردیم ،راحت گذشته.
ایمان به خداتمام درهای بسته وذهن خسته ی ماروبازمیکنه.
توکل واعتمادوصبرهم لازمه ی رسیدن به خواسته هاواهدافمونه.
همیشه راههای راحت وآسون وجود داره اماماانسانهای یه دنده ولجبازباورهای ضعیفی داریم که اجازه ی اعتمادبهمون نمیده.
باورهای مخربی که هرجابامن هست ،منوازاهدافم دورکرده.
هرچقدرباورهام بابت هرچیزی توراستای خودش قوی تر باشه ،من به خواسته هام راحترمیرسم.
اگه باورثروت ونعمت خداوند روقبول داشته باشم ،طبیعتاثروتمندخواهم شدوراحت ثروت بدست خواهم آورد.
اگه باوراینوداشته باشم که میشه عاشقانه آزاد زندگی کرد،حتمن روابط عاطفی عالی خواهم داشت ومسائل ومشکلات عاطفی رو راحت وآسون حل خواهم کرد.
اگه باورسلامتی داشته باشم اینکه من باید همیشه سلامت باشم ،حتمن درحین بیماری ،سلامتی خودموزودبدست خواهم آورد.
اگه من خداروباورداشته باشم صددرصدارتباط راحت وآسونتروبیشتری باخدامیگیرم.
آرامش وخوشبختی و سعادت من درگروباورهای درست من هستش که بدست میارم .اینکه راحت بدست بیارم یاسخت بستگی به تلاش وتعهدوانتخابهای من داره .
پس امیدوارم همگی بتونیم همه ی مسائل روراحت بگیریم تاراحت بدست بیاریم.
کسی که خداوروزآخرت روسخت میگیره وسخت میبینه حتمن سخت بهش خواهد گذشت.
همه چیز بستگی به نگاه وباورهای ماداره.
انشالله که نگاهی خوب وباورهای خوبی داشته باشیم.
خدایاسپاسگزارم ازت که فردی مثل عباس منش رودرمسیرهدایت من قراردادی.
با سلام ب استاد عزیز
برای دومین بار ک این فایل رو گوش دادم بیشتر متوجه اشتباهم شدم ک چقدر تو اشتباه بودم
چقدر منتظر معجزه بودم معجزه ای ک براش هیچ کاری انجام ندم
همینطور ک استاد میگه من همیشه قدم قدم مسیر رسیدن ب خاستهام رو چک میکردم
مثلا دوس دارم برای خودم کسب کار جدا داشته باشم.
دوس دارم ک یکی از بزرگترین پخش کنندها ب شهرستان تو صنف کارییه خودم باشم
اما حتی وقتی اینو در نظر میگیرم ک تو مقیاس کوچکتر شروع کنم و آروم آروم پیشرفت کنم اولین چیزی ک تو ذهنم باعث آزار میشه و دلسردی میکنه اینه ک خوب حالا شروع کردی و در نهایت مغازه کوچک هم گرفتی خوب تازه شروع دردسر و بدبختیه
1_ باید از شریکت جدا بشی دیگه ک ابن خودش ی چالش بررگه
2_ مسئولیت همه قسمتهای کارو خودت گرون بگیری
3_ حالا اصلا جدا شدی خودت مسئولیت گردن گرفتی دوتا مدل هم زدی رنگکار از کجا میخای پیدا کنی اگر اون رنگکاره اذیت کن باشه چی
اگر وسط کار ببینه کارت لنگه و هر دفعه بخاد سو استفاده کنه و افزایش قیمت بده چی
4_ حالا اصلا رنگ هم کردی مشتری از کجا پیدا میکنی
5_ مشتری پیدا شد و اگر ی کار عجیب عجیب خاست چی؟؟
اگر اون مشتری کلاه بردار باشه چی؟؟
اگر ادیت کن باشه چی؟؟
6_ اگر نتونستی اونطور ک مشتری میخاد کارو ب بجاش برسونی چی؟؟
7_ از همه مهمتر چجوری میخای بفروشی هم تو مغازه باشی هم تو کارگاه مجبوری ک همرو خودت انجام بدی
چون ن نجاری ک تو میخای گیرت مییاد
ن فروشنده پیدا میشه
حالا اگر فروشنده پیدا شد و آدم درستی نبود و قابل اعتماد نبود چی؟؟
اگر سرت کلاه بذاره چی؟؟
8_ اگر شریکت لج کنه و بخاد وسط کار اذیتت کنه چی؟؟
اگر حسودی کنه و چوب لا چرخت کنه چی؟؟
اگر نذاره کار کنی چی؟؟
9_اگر دوماه بازار نباشه چطوری میخای اجاره بدی؟؟
اگر صاحب ملکت وسط کار بگه تخلیه کن اونوقت چطوری میخای جا پیدا کنی؟؟
10_ اگر نصرفه و نچرخید چی و خاستی جمع کنی و صاحب ملک گفت تو قرارداد نوشتی و باید تا آخر سال کرایهها رو بدی و یا اینکه خودت جایگزین بیاری اون وقت چی؟؟
11_ اگر شریکت لج کرد باهات و نذاشت پیش اون سی ان سی کاری ک باهاتون کار میکنه کار ببری چی؟؟
اونوقت چطور میخای سی ان سی کار پیدا کنی ک قلق و سلیقه کاری تورو بدونه و بتونه مثل همین سی ان کار کارات انجام بده؟؟؟
12_ اگر شریکت بابت لجبازی باهات هر مدلی ک زدی رو کپی کرد و قیمت پایین داد میخای چیکار کنی
چون اون از تو خیلی قویتره تو کار و آشنا بیشتر داره
پس چقدر سختی هست تو این مسیر رسیدن ب همون مغازه کوچیک برای شروع کار چ برسه ب اینکه پخش کننده بزرگ کار خودت بشی
چقدر زجر و عذاب هست تو این مسیر از
پیدا کردن مغازه
زدن مدل جدید و قشنگ
پیدا کردن رنگکار
پیدا کردن نجار
پیدا کردن فروشنده
راه انداختن فروش اینترنتی
طرف حساب شدن با شریکت
پیدا کردن مشتری
و هزارتا داستان دیگه ک طی کار پیش مییاد همیشه
من ته ذهنم رسیدن ب خاستم آنقدر برام سخت و زجر آوره و بابت این کوه مشگلی ک تو ذهنم ساختم برای رسیدن ب هدفم سالیان سال تو شغلم دارم درجا میزنم و تو این چند سال آخر عقب گرد کردم از نظر مالی و این عقبگردو ترجیح دادم اقدام عمل
و جرآت و جسارت اقدام عمل نداشتم بخاطر اینکه زجر آور ب نظرم میاد این مسیر پر از چاله چوله انگار ک تو مسیر قراره ی گاری ک چرخش زنگ زدرو و ب سختی میشه ی متر هم حرکتش دادو قراره ب خودم ببندم و از ی سربالایی با شیب خیلی خیلی تند ک پر از چاله و درهای بزرگ پر از حیوانات وحشی درنده هست عبور کنم تا برسم ب اون نوک قله اونجا تازه شروع قدم اول برام و خدا میدونه ک قدم دوم چقدر زجر آورتره و قراره چ بلاهایی سرم بیاد تازه اگر بتونم سالم و زنده ب اون بالا برسم تازه قراره بعدش پوستم کنده بسه همیشه تو استرس فشار باشم همیشه با رقیبان درگیر باشم شب روزم ب هم دوخته بشه
یعنی تو ذهنم همچین تصویری هست برای شروع کار
و این باعث شده ک نتونم اقدام کنم و دوس داشته باشم تو همین نقطه امن خودم بمونم و ترجیح دادم ک اینطوری قبول کنم و باور کنم ک من فقط باید فایل گوش کنم و هیچ اقدامی انجام ندم چون استاد گفتن ک ب راحتی ب خاستهاشون رسیدن و راحتتر از این نیست ک من فقط فایل گوش بدم و کامنت بنویسم تا شرایط خودش درست بشه و نعمتها و ثروت ب سمت من هدایت بشن و من اقدامی انجام ندم چون توان اینو ندارم ک اون گاری رو بکشم ببرم رو قله کوه توانش ندارم ک تو چالشها باشم هر لحطه
تو ذهن من اینطوری جا افتاده ک اقدام عمل اون گاری هست ک چرخش زنگ زده و مسیری ک تو این اقدام عمل طی میشه اون سر بالاییه ک ب قله میرسه ک زجر آور طی کردنش هر لحظه ممکنه نتونم و سر بخورم برگدم سر نقطه اولم
وااای ک چقدر ب این فایل نیاز داشتم و اگر خداوند منرو هدایت نمیکرد و استاد این فایل رو تهیه نمیکرد من تا آخر عمرم تو توهم رسیدن ب خاستهام از راه راحت میموندم بدونه اینکه متوجه باشم منظور استاد از راحت رسیدن ب خاستهام چیه
اقدام عمل کردن با این باور ک سخت نیست این مسیر و براحتی میشه مسیرو طی کرد
یا راحترین اقدامی ک توش نیازی ب اقدام عمل نیست و هیچ دردسر و چالشی نداره و قراره خود بخود و همینجوری همه چیز درست بشه
خدایا شکرت ک منو هدایت کردی ب اون چیزی ک نیاز شدید این روزهام بود
و حالا متوجه شدم ک راحت ب خاستها رسیدن یعنی چی
یعنی باید مسیر رسیدن ب خاستهارو تو ذهنم راحت کنم ب این فکر کنم ک خدا هست و کمکم میکنه از مسیری ک ب ذهن من نمیرسه از راهی ک ی مسیر صافه پر از قشنگیه و قرار نیست ک من عذاب بکشم آنقدر سفت سخت نکنم تو ذهنم همه چیزو و همش بدنبال چطور و چگونه نباشم
و انقد دنبال ابن نباشم ک مرحله ب مرحله و ثانیه ثانیه این مسیرو ب من ضمانت بده خدا ک همه چیز مهیاست و هیچ چالش و سختی نیست
شروع کردن و ظیفه منه و گفتن مسیر و قدم بعدی هم وظیفه خداست
قرار نیست ک همه چیز من ب تنهایی حل کنم
قرار نیست ک من تنها این مسیرو طی کنم
قرار نیست ک تو این مسیر هیچ چالشی پیش نیاد
قرار نیست ک ب تضاد نخورم
قرار نیست ک من ساکن بشینم
و قرار نیست ک من هیچ اقدام عملی نکنم و خودمو گول برنم
قراره ک با چالشها روبرو بشم اما ن ب ابن معنی ک میخاد پوستم کنده بشه یعنی قراره من رشد کنم تو هر چالش از خدا هدایت بخام و اونم مسیرو بهم نشون بده و من رشد کنم
چقدر ذهنم پر شده بود از این ترسها
جقدر ذهنم پر شده بود از ی مسیر سفت سختی ک غیر قابل تحمل بود برام طی کردنش
و با این ذهنیت دلم میخاست ک پیشرفت کنم تو کارم
بازهم خدارو شاکرم برای هدایتم و انگار این بهترین هدیه ای بود ک خدا امروز میتونست بهم بده
درود خدا بر شما و ممنونم و من چقدر خوشبختم که چنین خدایی دارم الحمدالله رب العالمین،
و همچنین از شما بابت دستهای کمک کننده و روشن کننده راه هدایت و موفقیت و آسان کننده مسیر برای ما ممنونم،
استاد راحتو خلاصه بگم ((از تو حرکت از خدا برکت))
را شما خوب جا انداختید،
و از یکی از دوستانم یاد گرفتم میگه:
««نمیدونم چطوری اما فقط انجامش بدم »»
این جمله اش شده موتور روشن کننده حرکت من ،
استاد امروز خدا البته هر روز به من هدیه میده و من همیشه عادت دارم با یک سوره شانسی اون روزمو گوش بدم و بگذرونمو از قرآن انرژی بگیرم و بفهمم هدایت امروز من در چی هست؟!
استاد سوره طه امروز اومد و جالب شما هم امروز که پنجم مرداد ماه بعد از اینکه امروز این فایلو دیدم شما اشاره به سوره موسی و حرکتش فرمودید درسم انگار برام روشن شد،
استاد صادقانه من از اونور بوم افتادم و تعادل ندارم بعضی وقتها برعکس همه کارهای سخت را آسان میبینم و کارهای آسانو سخت میبینم،
در کل کار سختو میرم جلو و بسم الله میگمو و شجاعت به خرج میدمو و واقعا کارهای سختو انجام میدم البته الان هم بگم متوجه شدم که سیر تکاملی یکجاها طی نمیکردم خیلی سخت میشد اما از زمانی که فهمیدمش با پایداری پیروز شدم و میشم و اینم بگم استاد ورزش یکی از اون کارهاست که سیر تکاملی رو خیلی خوب بهم یاد داده ،
و از طرفی دیگر دوم اینکه یکسری کارهای آسانی مثل تمیزی منزل و زبان انگلیسی خواندن رو هی میگم واااااای کی میخواد این کارها رو کنه اما با خودم که حرف میزنم که آره بابا حوصله کن حوووصله و انگیزتوببر بالا شدنیه و آسونه هر روز یکم بخون یکم تمیز کن و بعد که مسیرو برای خودم هموار میکنم اون روز تکان میخورم و خوشحال میشمو روحیم عوض میشه و چه اعتماد به نفسی هم پیدا میکنم و تاثیر روی همه جوانب دیگه زندگیم میزاره خیلی قویتر میشم برای ادامه مسیر.
بازم اول و آخر از خداوند ممنونم و از دستان نور و رحمتش مثل شما استاد راهنمای خوب و هموار کننده و انگیزه دهنده و قدرت دهنده و یاد آور کننده و بعد از خانم شایسته عزیز مهربانم که باعث بانی راهنمایی و رحمت و خیر ما میشوند سپاسگزارم.
سلام استاد مشتاقانه منتظر فایلاتون هستم بسیار آموزنده و پر از الهام ممنونم بابت تمام حرفهای عالیتون من دو سال پیش مسافر کشی میکردم خرمشهر و همیشه لنگ شارژ دو تومنی بودم الان به کمک فایل های شما ولطف خدا کافی شاپ دارم اهواز و تازه شروع مسیرم دارم تکاملمو طی میکنم استپ بعدی یه کافه گیم بهترین جای اهواز مسیر پر از تجربه بود عراق کار کردم کارهای متفاوت انجام دادم ولی همه و همه با اقدام و حرکت کردن بدست اومدن در کنار کنترل ذهن و ساختن باورهای کارآمد و البته تمرکز بر روی هدف و همچنین پرداخت بها ۲۹ سالمه و کلی انرژی شادی سلامتی روابط عالی اعتماد بنفس عزت نفس به لطف فایل های شما و انجام دادن تمریناتتون وارد زندگیم شدن استاد بی نهایت سپاسگزارم
سلام و دو صد درود به همه دوستانم و استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربون . من توی تحصیل از این مثال سخت گرفتن زیاد دارم . یعنی سیستم من اینجوری بود که یه امتحان فیزیک داشتیم و من کتابم رو باز میکردم و میگفتم یا علی این همه موضوع رو چیکار کنم ؟ از همون اول استرس میگرفتم با به جلو نگاه کردن و میگفتم حالا کی حال داره اینارو بخونه بعد مثلا بهینه امتحان بده بعد اشکالاتشو پیدا کنه بره حل کنه و اصن خیلی پیچیده بودش برام و رفتار من این بود بابا ولش کن شب امتحان جمعش میکنم و شب امتحان انقدر فشار عصبی بالا میرفت که نه تنها درست حسابی نمیخوندم بلکه هرچی هم میخوندم با هزار فحش و ناله بودش تا جایی که دیگه به فکرهای پلیدی مثل خودکشی روی میاوردم … این سخت گیری ها همش به خاطر اون ذهنیت کمالگرایی بود . پیچیدگی و سخت کردن و به جلو نگاه کردن هسته های اصلی کمالگرایی ان که به لطف خداوند دوره حل مسئله داره کولاک میکنه توی کنترل این بیماری .
من تابستون پارسال یادگیری زبان برنامه نویسی پایتون رو شروع کردم و خیلی عالی داشتم میرفتم جلو که خوردیم به مدرسه ها . ذهنم اومد یه دام با ظاهر اولویت بندی کردن برام انداخت که اقا تو الان وقت از کجا بیاری توی مدرسه ها تمرین کنی ؟ چجوری ویدیو ببینی ؟ چجوری خلاقیتت رو باز بزاری با این وقت محدود ؟ اصن نمیدونی به اندازه کافی تمرین کنی و ازش زده میشی بعد یه مدت و فلان و در نهایت ما گزاشتیم اینو کنار با اون همه استعداد و توانایی و پیش نرفتم که دستان خداوند رو دریافت کنم که راهنماییم کنن .
یه مثال دیگه ، کارکردن روی باور هام هست . همینجا این کردیت رو به خدای عزیزم میدم که جونانه منو هدایت مرد و گوش منو پیچوند و آورد دوباره توی مسیر وگرنه من الان اینجا نبودم… من انقدر همه چیزو سخت کرده بودم برای خودم که اقا امروز این فایل رو گوش بده انقدر دقیقه با گوش فلان فردا اونو اینجوری کن کتاب فلانو توی یه هفته بخون و انقدر پیچیده کرده بودم که اصن هیچ قدمی برای دانشم برنداشتم و اون محتوا رو درکنمیکردم و من میدیدم که اقا من این همه چیز میدونم ولی چرا نتیجه انقدر کمه .
از یه جا به بعد با برخورد به تضاد ها ، من تصمیم گرفتم عینک بهبودگرایی رو بزنم به چشمانم و بسم الله گفتم و دوره عزت نفس رو دوباره شروع کردم . کار رو به این شکل ساده گرفتم توی ذهنم که ماهان هرجلسه رو تو گوش کن و نگران زمان نباش یه هفته دو هفته اصن هرچقدر میخوای زمان داری تو فقط روی آگاهی ها و مسیری که توشی و قدم به قدم بهبود دادن تمرکز کن و برو جلو و نتیجه این بود که با یه قدم ساده به تعویق انداخته شده مثل کپی گرفتن شناسنامه ، من خیلی خیلی احساس لیاقتم رفت بالا . برای خودم باورش سخت بود که انقدر راحت اتفاق میافته .
من که طعم لذیذ بهبودگرایی بهم چسبیده بود گفتم اقا همین فرمول رو برای گیتار پیاده میکنم و یجورایی فکر میکردم بهش . من دو سال پیش به خاطر ترس از اشتباه و کمالگرایی هام حین تمرین کلا گیتار زدن روکنسل کردم با اینکه بسیار بسیار توانا بودم و استعدادم بینظیر بود توش . یه شب یه الهامی بهم شد که ماهان مگه تو چند ماه پیش سیم نخریدی که عوض کنی ؟ برو بده برات عوض کنن . من ساعت 7 شب توی تاریکی پاشدم رفتم بیرون و اصن دستان خدا همینجوری میومدن که بهم کمک کنن و منو به راه درست هدایت کرد خدا و من الان حال درونیم بسیار بهتره چون موسیقی میتونم بزنم و افتخار کنم به خودم و هم کلا موسیقی روح ادمو بالانس نگه میداره .
یه مثال هم از دوستم میخوام بزنم : بهترین دوست من اسمش مانی هست و توی ذهن اون واقعا حرف زدن و ارتباط مخصوصا با دخترا خیلی راحته . من بارها شده دیدم که اصن دودوتا چهارتا نمیکنه و خیلی راحت میره حرف میزنه و توی دل حرف زدن میره و اصلا نگران نیست که اقا حالا تایید میکنن خوششون میاد یا نه اون خیلی در ذهنش ارتباطات داشتن راحته و خیلی هم خوش شانسه ! اون خیلی اسون میگیره و قانون هم هی براش خوش شانسی ایجاد میکنه توی این مسئله و من واقعا تحسینش میکنم که تونسته انقدر از قانون خوب استفاده کنه . من دارم همزمان ذهنمو کنترل میکنم که توی آسون گرفتن سخت نگیرم ! یعنی ذهن مثل یه بچه نیاز به مراقبت داره .
خانوم شایسته من واقعا تحسینتون میکنم و ایستاده براتون کف میزنم که انقدر توی درس هاتون موفق بودین و بالاترین نمرات رو کسب کردین الگو از شما بهتر نمیدونستم پیدا کنم ! اگر شما تونستین پس من هم میتونم توی درس هام موفق تر باشم .
ازتون برای همه چیز سپاسگزارم
به نام الله هدایتگر
سلام برهمه دوستان خوبم
این فایل نشونه الله بود
چندوقته درموردشروع کسبوکارهمش ذهنم کاروبرام سخت کرده ومیگه نمیشه اگه وقتت بگزره چی اگه نتونی چی اگه ازهدفت دوربشی چی اگه بیپول بشی چی
چنان سخت کرده ذهن من روکه نمیزاره حرکت کنم بااین که میدونم اگه قدم بردارم خدادستانشوبه سمت من هدایت میکنه ودرهای خوشبختی به روی من بازمیشه والان هیچی درموردش نمیدونم چون فقط خدامیدونه کافیه ماایمان به غیب داشته باشیم وبریم تودل ترس هامون وسخت نگیریم کارهاروواین بحث شغلی خیلی ذهنم رودروبرخودش کرده ولی بایداسون بگیرم وبدونم که قدم های بعدی بهم گفته میشه
الگوهایی که به خواسته های من رسیدم روباهاشون صحبت کنم تابرای من راحت پذیرفته بشه که میشودپس سخت نگیر
مورددوم همین رانندگی بودکه برای خودم رانندگی رواسون گرفتم ورفتم تودلش وسریع یادگرفتم وازهمون اول ماشبن صفرخریدم بااین که خیلی هابرای شروع ازیک ماشین قدیمی ودسته دوم شروع میکنندبرای رانندگی ولی من نه وتوکل کردم به خداوندوحرکت کردم ودرهابازشد
بایدبه ایده هامون عمل کنیم وسخت نگیریم وتوهم نزنیم که بشینیم توخونه وکاری نکنیم وپول بیاد
خواسته هاواهداف خودمون روبشناسیم وحرکت کنیم وتودل کاربه ماقدم های بعدی گفته میشه واسون بگیریم کارهارو
چون خدای ماخدای اسانی ولذت وشادی هست
مابرای رسیدن به خواسته هامون نیازی نیست زجربکشیم کافیه قدم برداریم وبه راحتی به همه خواسته هامون میرسیم چون یک نیرویی فراترازهمه قدرت هاازماحمایت میکنه
خدایامارواسون کن برای اسونی ها
شادوموفق باشید