دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    سلام بر استاد عباسمنش و دوستان هم فرکانسی

    اگر چه خودم را تا حدودی فرد عمل گرا میبینم اما جاهایی بوده در زندگی ام که به دلیل بزرگ کردن مشکلات از عمل کردن خود داری کردم. اما سعی میکنم این عادت عمل گرایی را از طریق کوچک دیدن مشکلات مسیر در خودم تقویت کنم یکی از جاهایی که عمل گرایی را انجام دادم درباره ورزش بود برای رسیدن به تناسب اندام. یادم می اید به مدت یکسال تقریبا هر روز صبح ها ساعت ۵ صبح باشگاه میرفتم که این همیشه برای بقیه جای تعجب داشت که این وقت صبح که هنوز هوا تاریکه توی سرما این ادم صبح میره باشگاه .

    اما من به این سختی ها توجه نکردم و فقط سعی کردم که مسیر را در ذهنم اسان کردم و به نکات مثبت توجه کردم که این باعث شده بود تا مسیر را ادامه بدم.

    به نظرم این روش که استاد گفتن یک روش خیلی عملی خوبی است برای شروع مسیر های که به ظاهر سخت میرسن.

    باز هم خداوند را سپاسگزار میکنم بابت دریافت چنین آگاهیی هایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    به نام خدای هدایتگر.

    سلام استادجونم .سلام مریم جونم .

    استاد،ازاونجایی که من ارادم خوبه .اگه چیزی به ذهنم خطورکنه وقرارباشه کاری راانجام بدم .حتمن سریع برنامه ریزی میکنم ودنبالش میرم .

    یادم نمیادکاری یاچیزی توذهنم اومده باشه وبه خاطرسختیش ،منصرف شده باشم .ولی خب موضوع مهم اینه که خیلی وقتهابایدبرنامه هایی می چیدم یادنبال اهدافی میرفتم ولی کوتاهی کردم .وقتی شمایامریم جون ازاهدافتون وعملکرداهای حتی دوره ی خیلی جوانیتون میگید،من غبطه میخورم که چقدربی هدف زندگی کردم .

    ولی خب سالهایی هم هس که بااراده ،تلاش کردم ولی نمیدونم چراوبه خاطرچه حکمتی الان تواین سن دارم جواب می گیرم .حتمن تلاشم کمتربوده .

    مثلاخیلی ساله که من دنبال آرامش وزندگیی که خودم احساس رضایت داشته باشم ،بودم وکلاسهای مختلف رفتم .کتابهای زیادخوندم ونوشتم .امااین یه سالی که باشماشروع و دنباله روهدفم بودم.تازه به خواسته هام دارم میرسم .

    دوس داشتم زودترازاینااتفاق میفتادولی بازم سپاسگزارشماوهدایت خداهستم .همیشه به خدامیگفتم خدایایه کسیوسرراه من قراربده که همه جوره منوراضی کنه .ینی راه وروشی داشته باشه که باعقل ومنطق من مطابقت کنه .واقعنی همیشه دنبال همچین آدمی بودم .باورم نمیشه بعدازسالیان سال شاید۸سال گذشته باشه والان من به اون فردکه استادعزیزم هستم ،رسیدم .تواین هدفم ،همه چیوباهم میخاستم ازروابط همسریادیگران ،سلامتی ،ثروت،آرامش ذهن وروح ،ارتباط باخدا،آشتی بامرگ وغیره…..

    خداروسپاس که آروم آروم دارم همه روبدست میارم .

    قربونت شم استادگلم .

    خداروشکرمیکنم که بالاخره فردی توزندگیم واردشدکه تونست منه ناهیدروتغییردرست ودرمون بده .

    حالامیرم سراغ جواب سوال شما؟که جاهایی که فکرکردیم وانجام دادیم چی بوده ؟

    استاددرمورداثاث کشی چون من مستاجربودم همیشه دقدقه وحال خرابیشوداشتم .ازیه ماه قبل ماتم می گرفتم واین حالموخیلی بدمیکرد.وباعث میشدخیلی جاهابه خاطراین موضوع من عصبانی باشم وهمش درحال استرس ،روزامو،می گذروندم .

    ولی الان اینطورنیستم اندفه به خودم گفتم ناهیداین مسئله ای که توبایدبپذیری وبدونی که باآرامش ودیدن نکات مثبت قضیه ،ازاین موضوع لذت هم میبری .

    دیگه ازیه ماه قبل فکرنمی کردم .یه چندروزمونده به جابه جایی ،شروع به جم کردن وسایلاوبسته بندیش کردم .وفکراینومیکردم که دارم یه مکان جدیدوخونه ی جدیدمیرم .وممکنه اتفاقات خوب جدیدی برام بیفته .کاملابدون خستگی وبالذت وبانگاه این که احساس خوب ،اتفاقات خوب رابرام رقم میزنه ،پیش رفتم .

    واتفاقاهمین طورهم میشد.ولی به گذشته بودهمش غرمیزدم .همسرموخیلی سرزنش میکردم .تصورجاومکان جدیدیه کم استرس بهم واردمیکرد.

    امسال تصمیم جدی گرفتم وباخودم عهدجدی بستم که خیلی بیشترازسالهای دیگه تلاش کنم برای بهبودوروندزندگیم .وواقعنی این چندماهه ،اینکاروکردم .تاقبله ،امسال همیشه این توذهنم بودکه تغییرکنم تابه دیگران ثابت کنم که چقدخوبم یاخوب دارم زندگی میکنم ولی امسال ازدولت استاد،نگرشموتغییردادم وگفتم لزومی نداره به کسی ،چیزی راثابت کنم فقط برای آرامش وخوشبختی وشادی خودم ،وثابت کردن به خودم وخدای خودم ،بایدبیشترین تلاش راکنم .وخداروشکراین روش خیلی بیشتربهم جواب داده .البته ناگفته نمونه چون کسی مثل استاد،پشتمه .🙏

    ازصب تاشب مشغول رسیدن به خودم ،به پسرم ،دخترم ،همسرم هستم وباشلوغی کارم ،به همه ی کارام میرسم وشبا،بااحساس خوب ،خواب میرم وبعضی وقتاازهیجان زیادخوابم نمیبره .خیلی خوشحالم که دارم سعی میکنم ،باقوانین هایی که آموختم ،پیش میرم .هیچی کم خودم نمیزارم .خیلی ازاطرافیان وقتی منوانقداکتیو،میبینن .میگن خوش به حالت چطور؟چکارمیکنی ؟وقتی توضیح بهشون میدم ،میگن بروبابا!ازخوابمون بزنیم نه بابا،ماتاظهرخابیم .وهزارویک جوربهونه میارن .جالب اینجاس که ازهیچیشون نمیخان بزنن ومیخان شبیه کسی باشن که فعالیت زیادداره وحال وشادی رضایت بخشی داره ،بشن .

    به قول استادسرجای خودشون وفقط توخیال .میخان به همه خواسته هاشون برسن وهمه چیزبراشون محیابشه .

    به عنوان یک مادرخیلی حواسم هس که الگوی مناسبی برای فرزندانم باشم .اعتقادم براینه که اگه خودم الگوی مناسبی نداشتم ودیرشروع کردم برای انجام خیلی چیزها.ولی خودم ازهمون بچگی تلاشم براین بوده که دختروپسرم درسن جوانی ،آدمهای موفقی باشن .ازسن کوچیکی ورزش راالویت هردوشون قراردادم .ودنبال روهدفشون حالاهرچی که خودشون انتخاب کنن .من کنارشون ،درحدتوانم کمکشون میکنم والبته پدرعزیزشون حمایتگرمالیشونه .برای هردوشون ،به خصوص دخترم چون ازجنس خودمه ،خیلی وقت میزارم .اینم بگم همش بالذته وحواسم هست که چقدازتوانایی هاوانرژیم رابراشون بزارم .این نیس که به خودم توجهی نداشته باشم .اتفاقابه خودم هم ازهمه لحاظ خیلی رسیدگی دارم .ازاون مادرای فداکارنیستم که به خودم آسیب بزنم که بچه هام خوش باشن .نه اول الویت خودمم وکارای خودمه .خداروشکرخداتوانمندی ،برنامه ریزی خوب رابهم داده که بتونم همه جوره ازوقتم به بهترین شکل استفاده کنم .فقط ایرادگذشته ی من ،این بودکه خیلی جاهاتمرکزرونداشته هام بود.ولی الان کاملن متفاوت باگذشته ،رفتارمیکنم واحساس رضایت را درخودم میبینم .چون نتایج بهتری توزندگیم میبینم .چون آرامش بیشتری کسب کردم .

    حتی الان که وقت برای گوش کردن ونوشتن دیدگاه میزارم .موردتمسخروقضاوت خیلیاهستم .یه وقتایی ازنگاهشون میفهمم .این به این منظورنیس که اعلام کنم من دارم میرم چیزی گوش بدم وبنویسم ولی اینکه ارزش قائل هستم برای خودم وجایی الکی نمیرم یااول به این کارخودم توجه میکنم .متوجه میشن چون میگن مگه چکارداری .ول کن حوصله داری!ولی حرفهای اونابدام اهمیتی نداره حتی یه بارهمسرم شاکی بود.نشستم وتوضیح دادم وبش گفتم این کارهم جزعه الویت کارای روزانه ی منه ،وتوبایدبپذیری .وایشون هم قبول کرد.ولی خب الان بابرنامه ریزی بهتری ،طوری وقتمومیزارم که ایشون میان ،کارم باسایت تموم شده باشه .وقتی هدف وبرنامه ی آدمها،توجهت ،درستی باشه،حتمن باکمی فکرکردن وبرنامه چیدن میتونن بدون بهانه به همه کاراشون برسن .واقعن هیچ بهونه ای برای هیچ کاری نیست .به قول استاد ،باافکارخوب ومثبت توقدم اول روبردار،گامهای بعدی به تونشون خواهدداده شد.خداهم باهدایت خودش تومسیرباتوس .پس نیازی نیس نگران چیزی باشی .همون وعده ی خودش (ازتوحرکت ازمن برکت )که البته این فقط به لحاظ ،مسائل مادی نیس .به نظرمن .

    ترس بزرگترین مانعی هس که باعث میشه تونتونی حرکت کنی .

    تنبلی هم یکی ازمانعهای بزرگ دیگس که نمیزاره توحرکت کنی .

    تمایل وذوق توبرای رسیدن به هدف :عامل مهمی برای رسیدن به خواستته .

    داشتن انگیزه ،بررسی هدفت که چرامیخای انجامش بدی یابدستش بیاری .

    ازچیزی کوه یاغول نسازید.خیلی چیزاتودلش که بری ،می بینی چقدراحت بوده وتومی ترسیدی .

    ایمان به خداوحس حضورخدا،کنارت ،میتونه کمک حال فوق العاده ای باشه برای رسیدن به خواستت .

    الگوبرداری ازافرادی که تواون زمینه به جایی رسیدن وکاری کردن .

    راحت گرفتن وسخت نگرفتن اون موضوع .

    داشتن اراده ی قوی .همت وتلاش .

    وعده دادن به خودت واثبات کردن به خودت .

    همه ی اینا،باهم دست به دست هم میتونه توروبه خواستت برسونه .

    نمی دونیدچقدلذت بخشه به خصوص جاهای که کسی بگه تونمیتونی وتوبتونی .خیلی بهت حال میده که قدرت وتوانایی های خودت راببینی وچقداعتمادبه نفس وعزت نفست رابالامی بره .

    سعی میکنم ،متکی به کسی نباشم وخودجوش خودم همه ی کارام راانجام بدم .خودم به تنهایی ازپس کارام برمیام البته بایاری وهدایت خدا.ایمان به خداتورو،ازخیلی بندها،وگره ها،خلاص میکنه .

    پس نتیجه :کنترل ذهنتون

    تمرکزبه نکات مثبت اون موضوع .

    داشتن انگیزه

    حرکت وتوکل به هدایت خداوند

    داشتن احساس خوب ونتایج خوب ،نشون دهنده ی رسیدن به موفقیتمونه.به زمان رسیدن هدفمون هم نیازی نیس ،فکرکنیم .چون یه وقت درگیرعجله میشیم ودوباره خودمون باعث تعویق انداختنش میشیم .

    قربون الگوهای خوبی مثل استادومریم جون که من به نوبه ی خودم ،هرچی دارم ازوجوداین دوعزیزه .

    چقدخوشحال میشم وقتی استادمیگه من کامنتاتونو،میخونم .

    سپاس وهزاران سپاس ازحضورخداواستادعزیزم توزندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1722 روز

    سلام استاد عزیزم سلام مریم جون

    استاد چقدر شما قتنون هارو خوب درک میکنین .بارهابارها این اتفاقات توی زندگی من افتاده بود و هیج وقت بهش فکر نکرده بودم که علتش چی میتونه باشه این اخلاق شما جای تحسین داره امیدوارم منم بتونم این طرز فکری رو برای خودم به وجود بیارم . اما استاد بگم به شما در مورد تمرینی که برای این فایل گذاشتین …..

    قبل از هرچیزی یه نکته جالب رو بگم اینکه شما میگین جخان همواره در حال هدایت کردن شماست به چه مسیری؟به مسیری باورهاتون به مسیری که بیشتر در موردش فکر میکنین .دیشب منو برداردم باهم در مورد همین موضوع صحبت میکردیم و برادرم چون تازه اول مسیره و بعضی از جاهارو اشتباه متوجه میشه میگف که من نباید کار یدی کنم و پول سمت بیاد و من با یک مثال از شما براش توضیح دادم ولی به قول شما اجازه دادم که خودش راهشو پیدا کنه …..الته اینم بگم که این موضوع یکی از پاشنه های اشیل خودمم هست .

    امروز که وارد سایت شدم و این فایل رو دیدم سریعا به برادرم پیام دادم برو توی سایت جواب سوالتو استاد گذاشته برو گوش کن ….

    و خودمم اولین کاری که کردم تا رسیدم خونه فایل رو گوش دادم…

    یکی از مسعله هایی که من همیشه برای خودم خیلی سختش کرده بودم اشپزی بود به قدری این مسعله رو سخت گرفته بودم که شاید هفته ها میگذشت و من تنها غذایی که میخوردم کیک و ابمیوه و فست فود و شیرینی شکلات بود تا قند خونم بالا باشه و این کار انچنان اسیبی به بدنم زده بود که من همیشه در حال ریزه خوری بودم مئام خسته بودم حوصله ی هیچ کاریو نداشتم و…….

    تا اینکه از یه جایی به بعد ذهنمو شرطی کردم یا بهتر بگم استاد اهرم رنج و لذت رو برای خودم بکار بردم و از اشپزی کردن لذت میبردم …

    مورد دیگ که خیلی تونستم توش عمل کنم موضوع شغلم هست من وقتی که دانشجو بودم و ترم اخر و امتحان های فاینال برگذار میشد همه ی دوستام فقط خودشونو درگیر فاینال کرده بودن که حتما بتونن پاس کنن و فارغ التحصیل بشن اما من با خودم میگفتم من اگه درسم تموم بشهن باید برگردم شهرستان و این مسعله جلوی رشد منو میگیره پس من باید شروع کنم به گشتن تا کار پیداکنم که بتونم شهری که تحصیل کردم بمونم و برنگردم به شهرستان ….برخلاف همه ی دوستام که فقط همه ی تلاششون درس خوندن بودتا بتونن فاینال رو پاس کنن من با خودم میگفتم فاینال رو همه میتونن پاس کنن کاری نداره من باید دنبال اون هدف بزرگه باشم و کنارش درسمم میخونم …..و شروع کردم کنار درس خوندن و کاراموزی رفتن دنبال کار گشتم…….

    یک کار خوب مرتبط با هدف و رشته تحصیلیم پیدا کردم فاینالم رو به بهترین شکل ممکن پاس کردم و مهم تر از همه من برنگشتم شهرستان و یک خونه اجاره کردم و به نوعی اولین مهاجرت من اتفاق افتاد ….

    خیلی ممنونم ازتون استاد بابت فایل هایی که روی سایت میذارین احساس میکنم این فایل هایی که بعد از دوره قانون سلامتی روی سایت گذاشته میشه یک پختگی و تکامل خاصی دارن …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 723 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    171. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    رد پای روز 8 تیر رو مینویسم

    هدایت

    وقتی باور میکنی که هدایتت میکنه ،آروم میشی و میدونی که بهت میگه چیکار کنی

    از صبح که بیدار شده بودم و داشتم تمرین رنگ روغنم رو کار میکردم ،زن عموم زنگ زد و گفت شام بیاین خونه ما و قرار شد برم با خواهر و برادرم اونجا

    امروز روز رای دادن هم که بود من کاملا ناآگاه بودم و نمیدونستم به کی باید رای بدم

    یا اصلا رای بدم یا ندم

    من کل روز رو میپرسیدم و به خدا میگفتم خدا من که نمیدونم کی خوب هست از نظر تو

    تو آگاهی داری و تو بگو به کی رای بدم

    حتی قصد داشتم اگرم رفتم رای بدم یا سفید بندازم و یا بنویسم که این ماهستیم که زندگیمون رو میسازیم نه رئیس جمهور

    خودم که چنین نظری داشتم

    وقتی غروب شد با خواهرم قرار گذاشتیم بریم رای بدیم و وقتی رفتم

    تو راه هی میگفتم خدا من نمیدونما منتظرم تو بگی میدونم که میگی به کی رای بدم

    وقتی رفتیم و نوبتمون شد تا لحظه آخر ، من میخواستم خالی بندازم هی منتظر بودم خدا با نشونه اش بهم بگه و میدونستم که ته دلم خدا بهم میگه

    یهویی دیدم منو صدا میکنن میگن خانم شما رای تونو ننداختید ؟ بیاید کارت ملی تونو بگیرین ، همینجوری آروم نشستم و یه لحظه بی اختیار گوشیمو گرفتم دستم و دیدم ساعت 19:…. هست

    حس کردم گفته شد دقیقه ساعتو ببین به این فرد رای بده

    دقیقا دقیقه ساعت جفت بود و نگاه کردم به شماره نامزدای انتخاباتی و نوشتم

    الان که آگاه هستم و میدونم دلیل این نشونه ها چیه و به قول استاد عباس منش که میگفت وقتی خدا هدایتت میکنه با توجه به درک و فهمتون و مداری که درش هستین بهتون گفته میشه

    و قابل درکه

    و من همین که دقیقه ساعت رو دیدم درک کردم و قشنگ حس کردم که اونو بنویس و نوشتم

    به خواهرم گفتم ببین چرا مثلا دقیقه ساعت 25 یا 37 یا 48 یا عددای دیگه رو ندیدم چرا جفت بود و دقیقا همون عدد ، کد یکی از کسانی بود که در لیست رای بودن ؟؟

    و اینا رو گفتم و گفتم خدایا شکرت و انقدر خوشحال بودم که بهم هدایت و نشونه داد، تا گفته خدا باشه ، نه گفته من

    وقتی برگشتم و منتظر بودیم داداشم بیاد، که بریم خونه عموم ، وقتی اومد گفتم به کی رای دادی گفت به فلان فرد

    گفتم تو که نظرت کسی دیگه بود چرا نظرت تغییر کرد ؟؟؟

    گفت نمیدونم حتی رفته بودم خالی بندازم

    که یهویی دیدم دارم اسم یکیشونو مینویسم

    بعد من داشتم فکر میکردم گفتم ببین همه اینا یعنی ما هیچ اختیاری از خودمون نداریم و خداست که ما رو کشونده تا رای بدیم

    در صورتی که نمیخواستیم رای بدیم

    و یاد آیه هایی می افتم که استاد عباس منش میگفت که خدا به پیامبر گفته تو سنگ نزدی که تو جنگ ، من بودم

    و

    …..

    اینجوری که به رفتارام و اتفاقای روزم نگاه میکنم میبینم که آره واقعا ، چه قبل از آگاهیم و چه بعد از آگاهیم خدا هر لحظه هدایتم کرده و حتی مسیرمو تغییر داده

    ولی از وقتی که برای هدایت خواستن ،به خدا اجازه دادم که هر چی دوست داشت انجام بده و سعی میکنم عمل بکنم که تسلیم تر بشم ، خدا هم داره کار خودشو به خوبی انجام میده

    و حس میکنم که هر روز که بیشتر سعیمو میکنم برای تسلیم بودن و چشم گفتن به خدا ،بیشتر دارم آروم تر میشم و تسلیم تر میشم و این آرامشمه که باعث شده بفهمم که مسیرم درسته

    و البته با توجه به مداری که درش هستم تسلیم بودن رو درک میکنم و میدونم که این راه تا بی نهایت ادامه داره

    خیلی حس خوبی دارم

    حتی من قبل اینکه رای بدم ،نظرم به دو نفر دیگه بود ، یه بار یکی از فامیلامون گفت به فلانی رای بده، گفتم باشه ولی بعد خدا بهم یادآوری کرد که طیبه حواست باشه به حرف دیگران نظرت رو نگردون یا اگر نظری میخوای بپرسی، فقط از ربّ و صاحب اختیارت باید بپرسی که بهت بگم

    و قشنگ بهم یادآوری کرد گفت که فقط من رو ببین، فقط من ،صاحب اختیارت ،خالقت ربّ

    و بعد نزدیک غروب دوستم پیام داد که رای بدم و ذهنم خواست که بگه آره بگو باشه ، چون دوستت میگه رای بده و رودربایسی موندی رای بده

    ولی باز خدا یادآوری کرد بهم گفت که طیبه حواست باشه

    داری شرک میورزی

    به خیال خودم تو فکرام گفتم که خب رای میدم به کسی که گفته و بعد خط خطی میکنم فقط عکس میگیرم که به دوستم نشون بدم و بگم رای دادم یه جورایی انگار میترسیدم که به دوستم بگم نه من رای نمیدم

    ولی خدا باز بهم کمک کرد تا اینحوری فکر نکنم و وقتی دیگه گفتم خدا من هیچی نمیدونم خودت راهنماییم کن

    خودش قشنگ راهنماییم کرد و میدونم که هر لحظه مراقبم هست و نمیذارا دستم از دستش رها بشه

    وقتی از خونه عموم برگشتیم خونه و میخواستم بخوابم دوباره همون حس بهم گفت نخواب ،با اینکه خوابم میومد ولی شروع کردم به طراحی و خوابم رو خدا ازم گرفت و اذان صبح رو که گفت بعد خوابیدم

    من یه چیزی یاد گرفتم از این موضوع

    که هی من میگفتم که، خدایا من چجوری صبحا زود بیدار بشم و شبا دیر بخوابم

    ولی اصلا توجه نکرده بودم که کافیه من قدم رو بردارم باقی کارارو خدا خودش انجام میده

    من هی درخواست میکردم چجوری باید شبا دیر بخوابم و خوابم کم بشه

    ولی به فکر چگونگیش بودم تا اینکه بهم گفته شد ، تو حرکت بکن نخواب من خواب رو ازت میگیرم

    تو بشین تلاشتو بکن من باقی کارارو برات انجام میدم

    خیلی حس خوبی داره وقتی درک میکنم و ممنونم از خدا که هر لحظه مراقبمه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1104 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر خوب که در مسیرهشق الهی هستی

      اره دوست عزیزم باید هر لحظه تسلیم خدا باشیم

      برای دوستان دیگه بد جا نیوفته ها اول حرکت بعد برکت با خدا

      نه اینکه بی حرکت باشیم و بگیم ما می سپاریم به خدا

      من یه سری از اموزه ها برام بدجا افتاده بود

      که باید همه چیز به خدا بسپاریم و پس من کاری نکنم ؟

      دوست عزیزم برام مسیله رو باز کرد و گفت ببین در که ببندی چه طور خدا وارد بشه

      کامنت نزاری چه طوری دوستی جوابت بده؟

      پس حرکت کن و برکت و وقت درستش و زمان درستش و دست خداش با خدا می فرسته برات

      و همینم هست اینکه تو رفتی برای ادای وظیفه شهروندی و هدایت شدی به اینکه به چه کسی رای بدی و الان حس شعف و عشق داری و در وجودت از حس ترس و عذاب وجدان خبری نیست.

      در پناه حق خوشحال و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 723 روز

        به نام ربّ

        سلام مینا جان

        دقیقا درسته ،منم چند ماه پیش کاملا بد متوجه شده بودم‌ و فکر میکردم من بگم مثلا فلان ماشینو میخوام یا فلان مقدار پول گیخوام خدا بهم‌میده ولی وقتی متوقف بودم و تضاد برامیش اومد اونموقع تازه فهمیدم باید عمل کنم

        و حرکت کردم و قدم برداشتم

        دقیقا از اونموقع به بعد ایده های جدید و الهامویی که میومد رو سعی کردم اجرا کنم

        ولی باز به قول استاد قوانین فراموش میشه و باید هی تکرار کرد

        یهویی میدیدم انگار دوبارمتوقف شدم ولی باز حرکت میکردم

        و سعی میکنم متوقف نشم و قدمامو سریع تر بردارم که نتایجم پایدار باشه

        حتی در مورد رای دادن هم کاملا دیدگاهم تغییر کرده قبلا به یه نیت دیگه رای میدادم که کاملا شرک‌بود

        ولی اینبار نیتم فقط این بود که هرچی خدا بگه و اعتماد کنم که هرچی گفت بگم چشم و به هرکی گفت ،به همون فرد رای بدم

        که کلی برای من درس داشت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    محسن زاهدی گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    سلام به زوج دوست داشتنی و بسیار آگاه

    منم کلا داخل زندگیم معمولا به کسی معروفم خیلی همه چیو آسون میگیرم باز از وقتی با استاد عزیزم اشنا شدم که این آسون گیری با قانون هایی که استاد گفتن مثل قانون تکامل و… باعث شده راحت تر تصمیم بگیرم

    قطعا منم یکسری جاها به قول استاد فکر میکردم فلان کار چقدر سخت انجام دادنش مثل تعمیر کولر خونه – بردن ماشینم پیش تعمیرگاه و… بعدش دیدم چقدر کارها اسون پیش رفت.

    ولی یک جاهایی هم واقعا گفتم میرم جلو و خدا خودش راه رو بهم نشون میده :

    مثلا واسه دانشگاه پولشو نداشتم بعد با خودم گفتم باید برم سرکار که خدای عزیزم خونه و دانشگاه و محل کارمو یکجوری قرار داد که همه اینا با یک اتوبوس میشد برم و به همشون برسم

    یا

    اینکه واسه کار من به محض درسم تموم شد خدای عزیزم از همون پیتزا فروشی که برای دانشگاهم واسم پیدا کرد که پولشو بدم از همونجا با مهندسی اشنا شدم که بعد دانشگاه رفتم شرکت اونا

    یا

    پارسال از کارمندی اومدم بیرون قبلش رفتم دنبال مکان واسه شرکت خودم که روز اول خیلی ناراحت بودم که چرا یک جای خوب پیدا نمیشه که من دوست داشته باشم جالبه بدونین همون عصر روز اول داخل گوگل سرچ کردم یک فضای خفن پیدا کردم با مبلغ خیلی عالی سریع کاراشو کردم رفتم هم به خونه نزدیک بود هم نگم براتون که این مکان حدود 15 شرکت هم حضور دارند که همشون جزو خفن های شهرمون هستند که همین شرکت ها باعث شدند شرکتمون بهتر پیشرفت کنه تازه با همین اعضا یک گروهی درست کردیم که باهم بیشتر در ارتباط باشیم . واقعا خدای عزیززززززززززززززززززم نفسسسسسه چون به شدت مهربوووونه

    از استاد عزیزم ممنونم با اینکه من خانواده مذهبی دارم ولی بعد از اشنایی با استاد گاهی میشینم با خدا عشق بازی میکنم چون خدارو به معنای واقعی کلمه درکش کردم.

    استاد به هدف زندگیتون که هدایت افراد بود به نظرم واقعا رسیدین.

    چیزی که قبلا اصلا واسم انجام نمیشد هروقت با خدا حرف میزدم از خواسته هام می گفتم ولی الان میشینم بیشتر ازش تشکر میکنم بین خودمون بمونه گاهی از اعماق وجودم از لطف های زیادش گریم میگیره.

    یا اینکه من دوست داشتم پارسال تولید محتوا کنم ولی وقتی کارمند بودم شرایط اصلا خوب نبود واسه تولید محتوا هرچند من اونجا هم تولید محتوا انجام میدادم ولی مکان مدنظر من نبود ولی الان داخل شرکت خودم یک استودیوی باحال درست کردم و ازادانه محتوا میسازم

    خدای عزیزززززززززززم یک خودباوری به من داده که جدیدا به این باور رسیدم میشینم فیلم ارزوهامو میبینم که ساختم و به خدا گفتم من طبق الهام های تو قدم برمیدارم چجوریشو نمیدونم ولی چون قانون تکامل استاد عزیزم اشنا هستم مطمعن هستم بین راه به من جواب ها گفته میشه

    استاد و همسرتون مرسیییییییییییییییییی که هستین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    گل مریم گفته:
    مدت عضویت: 1885 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان شایسته

    دلم نیومد استاد از نتیجه ها نگم از اتفاق های خوبی که رخ داد و خداوند کمکم کرد

    خوب من داستان مهاجرتم قبلا گفتم که واقعا با هیچ واقعا با هیچ اومدم تهران از اونجایی که خداوند همیشه کنارم بود

    البته که همه میگفتن نرو و خیلی از باور های اشتباه و ترسهایی که خودشون داشتن و این مورد هیچ تاثیری در من نداشت چون همیشه من با قدرت کاری اراده کنم میدونم که این توانایی خدا بهم میده پس من میرم انجامش میدم و خدا کمکم میکنه خوب من مهاجرت کردم و تو شرایطی که طی این دو سال تو کل دنیا پیش اومد من تو خونه با کار اینترنتی به راحتی پول میساختم

    و یادمه از سن ۱۷ سالگی کار کردم و دلم نمیخواست پول تو جیبی منو یا خرجم خانوادم بده

    قبل عید امسال تعداد زیادی لباس تهیه کرده بودم که به صورت اینترنتی ارسال داشته باشم

    خوب جنس زیادی دستم بود و یه تجربه جدید بود برام یه تعدادی فروختم و تعداد زیادی موند

    به خودم گفتم دیگه چیزی به عید نمونده باید یه جوری بفروشم این لباس ها رو خلاصه ایده رفتن به بازار اومد به ذهنم که برم دستفروشی

    با اینکه استاد قبلا من ادمی نبودم بخوام این کارو انجام بدم قطعا این تفکر بود که اگر بری مردم چی میگن مسخره میشی اشنا ببینه چی و خیلی چیزهای دیگه خوب من اینو برای خودم یه تمرین بزرگ دیدم سخت بود برام اما انجامش دادم دیگه برام نگاه مردم مهم نبود چقدر تجربه خوبی شد چقدر لذت بردم خلاصه اون روز تمرین بزرگی استاد انجام دادم اصلا من بزرگ شدم حالم خوب شد از خودمم کیف کردم کل جنسها دو روز موند به عید تمام شد و فروختم و چقدر من عزت نفسم و اعتماد بنفسم بالا رفت البته چندتا از همکارانی که لباس دستشون بود و تو خونه فروش انلاین داشتن بعد عید کلی جنس موند دستشون و بهم میگفتن تو چطور رفتی فروختی با تعجب میگفتن ای کاش ما هم مثله تو ترس نداشتیم واقعا ترس از نگاه مردم بزرگترین سم هست که همه ما داریم و من مثله اونا ای کاش نگفتم و الان خیلی اعتماد بنفسم بالا رفت

    خدا رو شکر دوره عزت نفس و ۱۲ قدم تونستم تهیه کنم اینم یکی از خواسته هام بود به لطف خدا انجام شد

    هدفی که داشتم اول دوره ۱۲ قدم نوشتم که حتما برم گواهنامه رانندگی بگیرم که به لطف خدا باز هم با هزینه خودم البته که من فقط اقدام میکنم و خدا میرسونه برام اینم یکی از ترسهام بود که دارم انجامش میدم کلا همیشه خداوند هدایتگر همه ما هست کافیه حرکت کنیم حرکت حرکت

    همیشه میگن از تو حرکت از خدا برکت

    استاد عزیزم من از شما عزیز دل سپاسگزارم خیلی دارم بزرگ میشم قلبی روحی

    همیشه در پناه خدا باشید

    و چقدر خوشحالم استاد که کلی کار دارم انجام میدم و ایمان دارم خدا منو هدایت میکنه مثله همیشه

    تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس

    خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3657 روز

    سلام به استاد عزیزم و همچنین مریم خانم گرامی ، من همیشه هر کاری را که در گذشته با باورهای غلطی داشتم میخواستم انجام بدم بدون در نظر گرفتن قانون تکامل انجام میدادم و چون بچه پرریسکی بودم جهان خیلی تو گوش من زد تا راهمو پیدا کردم با آموزه های استاد فهمیدم داستان جهان این شکلی نیست در واقع تو باید تو هر کاری تکاملت را طی کنی و از مسیر درست به خواسته هات برسی-

    در خصوص سوال های استاد باید به دوستان عرض کنم تقریبا تو هر کاری که میخواهم شروع کنم اصلا به سختی کارش فکر نمیکنم فقط با کله خودم جلو میرفتم و فکر میکردم بهترین افکار دنیا را دارم و بارها ضربه خوردم

    من در سال 81 دیپلم گرفتم و چون زیاد به فمر بیزینس بودم دانشگاه نرفتم و رفتم اداره استخدام شدم و در کنار کارم عکاسی زدم و ….. خلاصه بگم در حین کارم در اداره دیدم بچه های هم رده من همه دارن میرن دانشگاه لیسانس بگیرن پیش خودم گفتم چرتا من این کارو انجام ندم همه گفتن تو نمیتونی با سه تا بچه و زن و فرزند در عین حال که تو اداره هم هستی بری دانشگاه تمام وقت کلاس برداری ولی از ادنجایی که اگه همه بگن نمیشه و پاشنه آشیل من هست پیش خودم گفتم محسن تو میتونی دقیقا بقول حرفهای استاد برایم اتفاقاتی افتاد و من به جایی تو اداره هدایت شدم که وقت آزاد زیاد داشتم برای دانشگاه رفتن و خداروشکر لیسانسمو گرفتم …..

    اینجا باید به دوستان عرض کنم دوستااااان مطمئن باشید موقعی که حرکت کنید تو هر کاری دستان خداوند به کمکتون میاد مطمئن باشید موقعی که خدا عزم و ارادتون رو ببینه کل جهان به خدمت شما در میاد شک نکنید ….. این قانون های خدا بینظیره اگر واقعا ایمان داشته باشید …..

    در پایان از استاد و مطالبی که برای ما تو سایت بارگذاری میکنه خیلی خیلی سپاسگزارم خدارو هزاران شکر میکنم که تو مدار شنیدن صحبت های استاد منو قرار داد خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    حمیده بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام به همه اعضا خانواده ام

    سپاس خدای رحمان را که یک بار دیگه به من این سعادت و داد که بتونم بیام و کامنت بزارم از کامنت دوستان عزیزم استفاده بکنم سپاس بیکران از استاد عزیز و مریم جان زیبا رو که اینقدر دگر خواهانه ما را در مسیر درست زندگی یاری میکنند

    چقدر سوال زیباست چقدر سوال بجاست واقعا ممنونم ممنونم مریم جان که خداوند شما را در مسیری قرار داده در فرکانسی قرار داده که اینقدر سوال های زیبا می پرسید پرسیدن سوال شماست که استاد را به تولید فایل و‌ ما را به زندگی بهتر هدایت می کند زیبا پرسیدن به اندازه زیبا جواب دادن به نظر من موثره .

    من دریافت های خودم از این فایل اینجا براتون می نویسم

    استاد گفتید دلایل من برای گفتن اینکه رسیدن به خواسته ها و اهداف خیلی آسونه اینه که دوست دارم برای حرکت کردن به افراد انگیزه بدم تا بتونن قدم های اول رو توی ذهنشون انجام بدن اگه تو ذهن خودمون مسیر راحت نکنیم ممکنه برای انجام هیچ وقت قدم اول را بر نداریم احتمال اینکه قبل از انجام هر کاری بشینیم و اون مسیر و جز به جز کنیم و بهش فکر کنیم خیلی زیاده و چون مسیر و پر پیچ و خم و سخت می بینیم در نتیجه احتمال داره کار رو شروع نکنیم و قدم بر نداریم .اما وقتی برامون مسیر آسون بشه هنگامی که ما کار و آسون بگیریم قدم اول و برداریم قدم های بعدی رو خدا خودش به ما میگه چیکار کنیم اگه الهامات گرفتیم و نشانه ها رو دیدیم و بهشون عمل کردیم مسیر برای ما خیلی خیلی راحت میشه اگه از اول توی ذهنمون کارها را آسون کنیم و از سختی های مسیر صرف نظر کنیم .

    انگیزه و امید ک باشه و خواسته در ما بوجود بیاد با ایمان به خداوند که خودش درها را یکی یکی برامون باز میکنه قدم اول برمیداریم. اگه خواسته ای داریم یا اگه به تضادی برخوردیم طبق خواسته اول باید قدم اول برداریم اگه در مدارش باشیم و با باور و ایمان حرکت کنیم الهامات و نشانه ها دونه دونه ب سادگی و بصورت خییییلییییی بدیهی ب ما نشان داده میشه و اگر مسیرمون درست باشه و با باور و ایمان گام برداریم و بدون بحث و کنکاش اون نشانه ها رو به عنوان یک الهام که از طرف یک انرژی برتر اومده نگاه کنیم قدم‌ ها بعدی همینطور نشانه های بعدی و الهامات بعدی به ما گفته میشه.

    در پاسخ به این سوال که چرا بعضیا سالیان سال قانون جذب و مطالعه می کنند ولی با وجودی که حس حال خوبی دارند ولی موفق نمیشوند و پیشرفت نمی کنند؟!!! خیلی زیبا استاد جواب دادند:این سوال دقیقاً مثل اینه که بگیم چرا یکی که سالیان سال فقط توی باشگاه ثبت نام کرده ولی هیچ اقدامی نمی کنه به تناسب اندام نمیرسه همونقدر که جواب به این سوال روشنه و برمیگرده به عدم تلاش و اقدام و کار عملی در ورزش کردن جواب سوال قبل هم به عدم اقدام برمیگرده نمیشه که توی خواب یه سری فایل ها رو گوش بدیم بیدار که شدیم زندگیمون کن فیکون بشه وقتی میگم من راحت و آسان به خواسته هام میرسم به این معنی نیست که من اقدام نکردم بلکه به این معنی که من قدم برداشتم و چون این اقدام با تمرکز و با باور قلبی ب انجام اون کار بود و باور داشتم خداوند در های بعدی رو بهم نشون میده و الهام و نشانه ها رو برای راحتی من نشون میده در نتیجه خداس مهربان در ها رودونه دونه برام باز کرده و قدم های بعدی با الهامات و نشانه ها به من گفته شده

    پس قدم اول برداریم تا قدم های بعدی به ما گفته بشه پاشنه آشیل همه ما اینه که قدم اول بر نمی داریم چون قدم اول برنمی‌داریم قدم بعدی رو نمیبینیم وقتی که ایمان من خوب باشه وقتی کانون توجه من کنترل شده باشه و روی ورودی ها و الگوهای خوبی تمرکز کنم فقط و فقط نیاز قدم اول برداشته شود و با همون ایمان و باور ادامه بدیم (این همون قانون تکامل )

    وقتی الگوهای خوبی داشته باشیم و ببینم اونا چقدر پله به پله به موفقیت رسیدندو مطالعه کنیم زندگیشونو و حوزه‌های کاری شون با هم دیگه مقایسه کنیم و به اشتراک هاشون در دلیل رسیدن به نتایج بزرگ توجه کنیم این همون قدم اول ک برداشته شده و به ما انگیزه و امید میده و خداوند به راحتی در اول برامون باز میکنه چرا که ما قدم اول برداشتیم و همینطور نتایج پشت سر هم برامون بهتر پیش میرود.

    شما گفتید برای دیدن نتایج م مطمئن شدم از مسیر معیار مشخص کنیم تقریباً معیار بلند مدت یا میان مدت ۲ تا ۳ ماهه ، نتیجه های این معیار از دو سه ماهع بهمون میگه مسیر درسته یا باید برگردیم .نتایجی که ملموس باشه اگه داریم رو ثروت کار می کنیم باید حساب های بانکی مون تکون خورده باشه اگه داریم روابط کار می‌کنیم باید ملموس ببینیم روابط مان بهتر شده در این صورت مشخص میشه که ما داریم مسیر درست میریم یا نه و نتایج وقتی اتفاق میفته که ما داریم اقدام می‌کنیم در مسیر درست داریم اقدام می‌کنیم آدم بی عمل مثل زنبور بی عسل چقدر افراد زیادی می بینیم که خیلی زیبا صحبت می‌کنند اما زندگیشان که نگاه می کنیم می‌بینیم از همه عقب‌ترند

    خیلی مهمه خیلی مهمه که تو این مسیر که هستیم در مورد کارهایی که انجام میدهیم صحبت نکنیم صحبت ها باید با درون خودمون باشه باید به جایی برسیم که نتایج بزرگی ک حاصل میشه صحبت کنند کسی که اقدام می کند پدر مسیر درست قرار داره نتایج به‌دست‌آمده انقدر گویا و ملموسه که نیازی به هوار زدن نیست. اینکه چه مسیری داریم میریم تو مسیر باید با خودمون اول گفتگو کنیم این گفتگو منتج به تغییر باورامون منتج به تغییر عملکرد و نگرش مون نهایتا منتج به نتایج بزرگ میشه و اینقدر نتایج بزرگ هست که دیگران خودشان بخوان ما بهشون بگیم چه جوری این مسیر را انتخاب کردیم چیکار کردیم که این نتایج داشتیم

    وقتی امید و انگیزه باشه و قدم برداشته بشه و البته اگه تمرکز درست و لیزری روی قدمهامون داشته باشیم خدا خودش بهمون میگه درهای بعدی چه جوری باز میشه

    پس شد امید و انگیزه /حس خوب و تمرکز /اقدام و نهایتا اینکه دیدن نشانه ها و الهامات برای قدم های بعدی

    اما در مورد اینکه چه کارهایی رو فکر میکردیم نمیتونیم انجام بدیم و اقدام نکردیم

    و چه کارهایی را دیگران به من گفتن انجام ندید و اقدام کردیم و حاصل این دوتا عمل کردن و نکردن چه نتایجی برای ما داشته

    در مورد خودم باید بکنم

    یکی از کارهایی که من همیشه خودم دوست داشتم انجام بدم ولی احساس می کردم از پسش برنمیام گرفتن یک رژیم بود و به تناسب اندام رسیدن بود خیلی با خودم کلنجار میرفتم من آدمی بودم که خیلی خیلی شیرین و کربوهیدرات رو دوست داشتم با وجودی ک فقط ۵کیلو اضاف وزن داشتم رژیم‌کتو رو شروع کردم به وزن ایده الم رسیدم اما توی این یک ماه اینقدر تغییر و تحول دیدم تو خودم غیر از لاغر شدن کلی نتایج عالی دیگه برای من داشته ،مو و پوست بهتر ،حس سبکی ، داره برام ی سبک زندگی میشه از خداوند بزرگ و از خودم سپاسگزارم .

    موضوع دیگه یادگیری زبان انگلیسی بود با وجودی که من خودم لیسانس آموزش زبان انگلیسی دارم ولی سالیان سال به دلیل اینکه هیچ به سمتش نرفتم تقریباً همه مطالب یادم رفته و الان یکی دو ماه که دارم کار می کنم و این قدر پیشرفت داشتم که فوق العاده فوق العاده فوق العاده حالم خوبه باهاش

    اما در مورد کاری که دیگران به من میگفتن انجام نده استعفا از شغلم بود همه میگفتن تو موقعیت خیلی خیلی خوبی داری تا الان ۱۸ سال سابقه کار داری الان حقوق خیلی خوب داری تا الان جایگاه خوبی داری تو اداره که به پیشنهاد معاونت میدن بیا قبول بکن که معاون اداره بشی نهایتا ۷ سال دیگه خودتو بازنشست می کنی ولی خوب من مسیرم را انتخاب کرده بودم من دیگه آدم این کار نبودم من آدم کار کردن برای دیگران نبودم و نهایتاً خدا راه رو بهم نشون داد با کمک برادرم وارد مسیر و صنعت بیمه شدم اونجا جایی هست ک من دارم ب بقیه خواسته هام میرسم من آرزوی داشتم کارآفرینی بکنم برای دیگران الان دقیقا تو مسیری هستم که میتونم پیشنهاد شغلی بدم به بقیه یه تیم حدوداً ۵۰ نفره دارم آموزش بهشون میدم کمک می کنم نون بره سر سفره شون ،با طرح های بیمه ای که به مردم ارائه میدم آینده بهتری براشون رقم میزنم پشت سرم که نگاه می کنم میبینم یه دستاوردهایی داشته کارم و حس حالم خیلی خیلی عالی دارم برای پیشرفت خیلی تلاش می کنم خیلی ایده دارم من واقعا الان پر پرواز دارم روز به روز دارم گام به گام میرم جلو و خیلی خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم داره درها برام باز میشه

    خدایا شکرت

    استاد ،مریم جان و دوستان عزیزم سپاسگزارم که کامنت من رو مطالعه کردید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3001 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی شایسته وگرانقدر ودوستان الهی ام

    روزشمار تحول زندگی من روز 171

    دستیابی به اهداف سخت است یا آسان

    خداراسپاسگزارم بخاطر این لحظه

    خداراسپاسگزارم بخاطر این مکان الهی وسپاسگزارم که من هم جز هدایت شدگان به این مسیر ،به این مکان هستم

    صبح وقتی عنوان فایل دیدم گفتم من چی میتونم بنویسم اصلا تجربه ای در این مورد داشتم بعد که فایل را گوش دادم از این هم زمانی چنان مبهوت شدم که به یقین رسیدم مسیرم درسته ماجرا از این قرار بود که من دیروز از مسافرت برگشتم وقتی رسیدیم خانه چون همسرم فراموش کرده بود پنجره اتاق را ببنده خانه پراز خاک بود تا ظهر به همسرم میگفتم با آشنایی که داری تماس بگیر که ینفر را بفرسته برا نظافت همسرم هم گفت تماس گرفتم جواب نمیده بعد تو ذهنم به خدا گفتم چکار کنم‌ اگر میتونستم الان خودم همه جا را تمیز کرده بودم‌بعد دوباره گفتم میتونی فقط کافیه بلند بشی وعمل کنی بلند شدم اول رفتم آشپزخانه تمام وسایل اضافه را جمع کردم همه جا را دستمال کشیدم در همین حال همسرم آمد گفت خودت رو خسته نکن به اندازه کافی تو راه برگشت اذیت شدی بزار فردا که خستگی از تنت در رفت گفتم نه هر کاری تونستم میکنم هر چی موند فردا انجام میدم خب تا غروب کارم طول کشید وجالب اینکه در حین انجام کار این ایده آمد به ذهنم که‌در مورد آماده کردن ناهار هر روزه بود خب در حال حاضر بخاطر شرایط جسمانی ام تا میخوام بلند بشم وکارام رو انجام بدم دیر می شد گفت بعد از ظهر که هم بیکاری وهم تنها پس بعد از ظهر یخورده از مراحل آماده کردن ناهار فردا را انجام بده اینجوری هم سرگرمی وهم کارات انجام میشه همان لحظه گفتم خدایا دمت گرم ممنونم نه تنها خانه را تمیز کردم بلکه ، این ایده عالی هم به من الهام کردی

    تجربه بعدی در این خصوص هست که من مسیر دستیابی به هدف را برا خودم سخت کردم

    وقتی شرایطم جوری پیش رفت که نمی تونستم بدون کمک راه برم من شرایطم جوری شده بود که چون تحرکی نداشتم دوروز یکبار باید آمپول میزدم تا از لختگی خون در بدنم جلوگیری کند ولی وقتی خودم را قانع کردم وتواناییهای بدنم را به خودم یادآوری کردم بلند شدم اول دست به دیوار میگرفتم وهر لحظه از خدا میخواستم به پاهام قدرت بده بعد نشانه های واضح آمد که برو خانه خودتون چون آن موقعه خانه مامانم بودم به همسرم پیشنهادش رو دادم گفت خانه پله داره شماچه جوری میخوای پله را بری پایین یا بیای بالا گفتم به سادگی تمام‌ ودقیقا به راحتی من پله ها را رفتم پایین وهر موقعه میخواستم برم بیرون از پله ها میومدم بالا درسته همسرم به من کمک می‌کرد ولی هر روز با توکل به خداوند اینکار را راحت ترانجام دادم

    وهمانطور که شما اشاره کردید به اندازه ای که توکل کنیم وایمان داشته باشیم ایده ها والهامات به ما گفته میشه بعد از آن پزشک معالجم برام فیزیوتراپی نوشت وتا جایی پیش رفتم که دیگه تمام کارها را انجام می‌دادم وحتی آشپزی میکردم وواقعا نتایج آن شگفت انگیز ولذت بخش است

    مورد بعدی من تقریبا سه ساله که مسافرت نرفته بودم وهر موقعه به همسرم می گفت میگفت با این شرایطت و ضعیت سرویسهای بهداشتی تو مسیر برات خطر داره تا ماه قبل به همسرم گفتم‌بریم مسافرت گفت چه جوری گفتم با توکل بخدا به راحتی گفت باشه اگر شما اینجوری میگی میریم وما رفتیم وشرایط بقدری عالی پیشرفت وبه ما خوش گذشت که به فاصله یه هفته ما دوباره یه هفته رفتیم سفرچون همسرم خیلی اهل سفر هست وهمیشه خیلی اتفاقی بدون برنامه ریزی خاصی میگفت بریم دوسه روزی مسافرت که وقتی دید شرایط من مانع مسافرت نمیشه گفت خدایا شکرت حالا که از این بابت خیالم راحت شد دوباره مثل قبل هر چند وقت یکبار میریم مسافرت ومهمترین نکته که استاد من از لحاظ سلامتی ام خیلی خیلی بهتر شدم بعد از برگشت از اولین مسافرت وقتی رفتم فیزیوتراپی دوچرخه زدن برام خیلی سخت بود ومربی پام رو می‌گرفت که از رکاب بیرون نره ولی آنروز من 60 دوچرخه زدم وسفر بعد منی که خستگی مسیر اردکان تا. یزد برام خسته کننده بود اصلا خستگی احساس نکردم واین درحالی بود که مسافتی در حدود 1200 کیلومتر رو ما بدون استراحت طی کردیم

    خداراسپاسگزارم که به من فرصت نوشتن داد

    استاد بی نظیرم ،مریم بانوی مهربان صمیمانه از شما سپاسگزارم اگر در این مسیر نبودم اگر هر روز از شما ایمان وتوکل به خدا را ندیده بودم هرگز نمیتونستم قدم بردارم

    درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2253 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

    سلام به استاد و مریم جان عزیزم و دوستان الهی ام در این سایت مقدس

    استاد همانطور که فایل رو گوش میدادم، وضعیت خودم رو با توجه به گفته های شما می سنجیدم، وقتی گفتید که بعضی ها حرکت نمی کنند، دیدم که من اهل حرکت کردن هستم.( به قول امیر دو دو عملی در فیلم اخراجیهای من اهل عملم) ولی نتیجه نمی گرفتم، متوجه شدم که ایمان ندارم، یا همان باورهای های درست است.

    در ادامه گفتید که اگه روی خودتان کار می کنید و نتیجه قابل لمس نمی‌بینید یعنی دارید مسیر رو اشتباه می رید. خب، خودم رو برررسی کردم، دیدم من که دارم هر روز و تا اونجا که امکان داره لحظه به لحظه روی خودم کار کنم و احساس خوب داشته باشم و فایل گوش کنم و کامنت بنویسم و هر چه که تمرکز مرا به سمت این مسیر درست ببرد انجام دهم ولی اون نتیجه حاصل نمیشه، واقعا چرااااا؟؟

    و همین طور که داشتم خودم رو برررسی می کردم شما گفتید: که بارها گفتم تا به نتیجه نرسید، حرفی نزنید، ما رو معرفی نکنید.

    این بود، دقیقا همینه، این جدای از باورهای مخرب، این بدجوری مرا به زیر کشاند، آنقدر به زیر که توانم رو گرفته، و هر بار توبه می کنم، باز می شکنم. حتی الان که داشتید در مورد قانون سلامتی صحبت می کردید، که ام اس رو درمان میکنه، یادم اومد به دوستم که مامانش ام اس داره، و با خودم گفتم برم بهش بگم و استاد رو معرفی کنم برای درمان مادرش. ولی خدا را شکر ندا اومد، اگه قراره با این روش درمان بشه، راه برای معرفی اون بینهایت است و نیازی به شما نیست. فضای مجازی پر است از فایل های استاد و دوست گرامی در فضای مجازی پلاس است.

    این مشکل رو از ابتدای مسیر که آمدم تا الان دارم بهتر شدم ولی هنوز عالی نشدم. ان شاءالله خدای مهربونم کمکم کنه مثل الان که ندا بهم داد که تا نتیجه واضح و روشن نگرفتم و تا از من نپرسند و اصرار نکنند لب به سخن نگشایم‌.

    در مورد سوال این فایل بیشتر مواردی که یادم می آید برای ورزش و پیاده روی صبح است، که تا وقتی اون رو انجام ندادم هی بهانه می آوردم که فلان وبهمان. اما همین که اون رو انجام میدادم چه حس خوب و عالی می گرفتم. ولی باز هم فردا صبح بخوام برم پیاده روی باز همون حال ندارم ها و بهانه صف می کشند.

    خدایا مرا از بهانه ها و حال ندارم هام، بزرگ و بزرگ تر کن. الهی آمین

    در پناه حق روز به روز همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: