دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز وتمام دوستانی که توی این مسیر حرکت میکنن
من یک ساله که دارم توی این مسیر حرکت میکنم وسعی میکنم به گفته های استاد عمل کنم
من توی روز های اول که شروع کردم از هر لحاظ روابط ثروت عزت نفس و….در سطح پایینی بود
به عنوان مثال درامدم ماهی ۵میلیون بود وبااین درآمد توی تهران زندگی کردن سخته بود برام
بدون سرمایه کارمو شروع کردم والان میانگین ماهی ۳۰ملیون درامد دارم شکر خدا وتونستم خونه بهتری بگیرم وبهتر وراحت تر زندگی کنم
وقدم ارزش مندی بردارم الان دیگه این درامد برام یکنواخت شده و یه روز هایی انرژیم بالاست وبعضی وقتها پایین وحال خوبی ندارم
خواستم اینه که درامدمو به ۱۰۰تومان برسونم ولی انرژی ندارم که حرکت کنم الانم که نزدیک محرمه ذهنم میگه که توی این شرایط بازار خرابه وچند روز دم سعی میکنم که ذهنم رو متقاعد کنم خدایی که تا الان داده توی محرمم روزی میده ولی همین که میرم پیش مشتری هام همه میگن محرمه بازار خوابیده وباز انرژیم رو میگیرن وجلوی حرکتم رو میگیره وان ژیم رو خنثی میکنه
خیلی ممنون میشم با حرفهای قشنگتون بهم انرژی بدین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه عزیزان
وقتی این فایل گذاشته شد و دیدم عنوان فایل خیلی مهمه ، چون شرایط دیدن فایل به صورت تصویری نبود گفتم باشه بعد که شرایط دیدن بود دانلود میکنم و میبینم نمیخواستم فقط بشنوم.
تا اینکه شرایط دیدن فراهم شد و من تونستم فایل دانلود کنم و ببینم اما موقع دیدن اینقد حواسم پرت میشد هر چی تلاش میکردم تمرکزی صحبتهای استاد رو بشنوم فقط برای چند دقیقه موفق میشدم و دوباره حواسم پرت میشد به چیزهایی دیگه که ،بیبن استاد همینطور که راحت توی ماشین نشستن و ماشین خودش مسیر رو میره نحوه رسیدن به خواسته هاشون هم همینطور بوده استاد خواستن و مسیر خودش فراهم میشد و طی میشد و استاد به خواسته هاشون میرسیدن دوباره خودم رو جمع جور میکرم تا تمرکزی بشنوم باز حواسم پرت میشد به چهره مریم جان که در خواب دیدم و چهره الانشون به استاد که چقدر راحت پشت ماشین نسشتن و ماشین خودش مسیر رو به راحتی طی میکنه به لباس مریم جان و سفر هاوایی و کلییی چیزهای دیگه که هر چی تلاش میکردم تمرکزی صحبتهای استاد رو بشنوم فقط برای چند دقیقه موفق میشدم و دوباره حواسم پرت میشد به چیزهایی دیگ تا اینکه تصویر کلا ضبط نشد و من فقط باید گوش میدادم 😊 من گفتم چون نتونستم تمرکزم رو بزارم شرایط خودش فراهم شد😊
در مورد این فایل یکی از خواسته های من از خیلی وقت از دوره دبیرستان این بود که خودم درامد داشته باشم چون خانواده روی درس خوندن خیلی تاکید داشتن با خودم میگفتم خونواده اجازه این کارو به من نمیدن همیشه با خودم میگفتم بزار دیپلم و که گرفتم در کنار درس خوندن برای کنکور میرم سر کار و یکاری پیدا میکنم تا هم بتونم درس بخونم و هم درامد داشته باشم اما بعد دیپلم ازدواج کردم و همسرم یکی از مخالفان سرسخت کار کردن حانمها بود من نه دانشگاه رفتم و نه سرکار اما همیشه ارزوی رفتن سرکار رو داشتم بچه دار شدم و به لطف خدای مهربونم دو تا فرزند نازنین و زیبا دارم و همیشه با خودم میگفتم با بچه که نمیشه رفت سرکار همیشه این کار کردن و درامد داشتن برام سخت بود و موانع زیادی میدیدم الان نزدیک به بیست سال از ارزویی که داشتم گذشته و من تازه دوساله که با اشنا شدم با استاد قدرت انجام اینکار رو پیدا کردم و یک روز منی که حتی جرات بیان کردن این مسله رو به همسرم نداشتم با همسرم مطرح کردم و ایشون گفت نه اما من بهش گفتم من میخوام و اینکار رو میکنم به لطف خدا من الان در خونه خودم کار میکنم و خداروشکر درامد دارم هر چند هنوز به اون حد که میخوام نرسیده اما الان درامد هست و حتی گاهی همسرم برای تحویل دادن کارهام و گرفتن کار جدید همراهیم میکنه و دیگه به لطف خدا از اون سختگیری ها خبری نیست
خیلی سپاسگزار خداوند هستم که من رو با استاد اشنا کرد تا به این آرزوی دیرینه خودم برسم که اگر من این کار کردن رو برای خودم سخت نمیکردم و خانواده و همسر و بچه رو مانع نمیدیدم بیست سال زمان برای رسیدن به این خواسته طول نمیکشید
و اما چیزی که خیلی راحت بهش رسیدم من از بچگی خاله و اطرافیانم مستاجر بودن غیر از خانواده خودم، پدر من خونه داشت و همیشه خوشحال بودم بابت اینکه ما مستاجر نیستیم اون خونه اینقدر بزرگ بود که الان نزدیک به ده تا خونه توی اون خونه ساخته شده
یادم وقتی ازدواج کردم همیشه به همسرم میگفتم باید به فکر خونه باشیم و در این مدت ما اصلا مستاجر که کرایه بدیم نیودیم یک مدت طبقه بالا خونه مادر شوهرم بودیم یک طبقه مجزا و مستقل حتی در رفت و امد هم جدا بود. و من روی یک برگه نوشته بودن نوشتن وام و خرید خونه همسرم موافق وام نبود اما من نوشتم و خیلی راحت در یک قرعه کشی پول بهمون افتاد و با اون پول من به همسرم گفتم یک خونه بخریم و انجام شد که شاید اگر به بقیه بود میگفتن با این پول کم نمیشه اما ما خونه رو خریدیم و به این خواسته ام خیلی زود رسیدم چون برام سخت نبود و یک چیز راحت و طیبیعی بود
خدارو شکر تا حالا سه تا خونه عوض کردیم و هر بار یک مقدار بزرگتر از قبلبی و به لطف خدای مهربونم این بزرگتر و جادار تر و با اتاقهای بیشتر ادامه داره
من الان واقعا فهمیدم که برای رسیدن به هر خواسته ای باید حرکت کنم و هنوز اون ترسها هست و باید خیلی روی خودم کار کنم تا این ترسها از بین بره و حرکتها بیشتر و رسیدن به خواستها سریعتر و راحتر بشه
مریم جان ممنون بابت سوالات عالی و بینظیرتون
استاد ممنون که به این سوال اینجا جواب دادید
خدایا شکرت بابت تمام هدایتهای بینظیرت
خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه انان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
به نام االه یکتا
سلام به همگی
استاد عزیزم من قبل از این که این فایل رو بذارید نزدیک چند وقتی هست که خیلی خیلی بیشتر این عمل کردن رو درک کردم و اتفاقا من شب ها با خواهرم میرم پیاده روی و همه ی مسیر ما داریم راجع به قوانین و نکاتی که از صحبت های شما فهمیدیم رو راجعبش صحبت میکنیم و من چند وقت بود که به خواهرم میگفتم که من اون اوایل کار فکر میکردم فقط باید فایل گوش بدم و همش فایل ها تو گوشم باشه اما چند ماه بعد که با دوره ی عالی عزت نفس که میتونم بگم نقطه ی عطف زندگی من بود فهیمدم بایدشروع کنم به عمل کردن اما چون کلن در زندگی آدم عمل گرایی نبودم و به دلیل عزت نفس پایین و باورهای خرابم که به نظرم مهمترینش مهم کردن نظر دیگران در ذهنم بود خیلی از ایده ها رو عملی نکردم و به خاطر همین از یک جایی به بعد انقدر عزت نفسم پایین اومده بود که من هیچ هدف و انگیزه ای در زندگی نداشتم و فقط در خانه مصرف کننده شده بودم و فکر میکردم من باید بشینم و کاری ازم برنمیاد و دیگران باید یه کاری انجام بدن حتی اگه من باید درس بخونم یا پروژه کار کنم برای تحویل هر جا کم میاوردم از پدر پول میگرفتم و کار رو میدادم بیرون چون متعهد نبودم خلاصه که من آرام آرام و البته به اندازه ای که روی قسمت اول فایل عزت نفس که مفصلن درباره ی عمل کردن توضیح دادید با عمل کردن به تمرینش هر بار با طی کردن تکاملم بهتر شدم اما من با این که عمل گراییم بیشتر شده بود اوج نتایج بزرگم از مهر پارسال به بعد شروع شد چرا چون من بها پرداخت کردم و رفتم در دل ترسی که تازه بعد از چند ماه که به نتیجه رسیدم الان میفهمم دلیل اون ترس و دلیل انجام ندادن خیلی از کارها یا انجام دادن خیلی از کارها در زندگیم چی بوده و اون رو در فایل دو عزت نفس تازه الان بعد از یک ماه کار کردن روی قسمت دو به صورت لیزری و خواندن کامنت ها و مثال دوستان و مثال هایی که از کودکی تا به الان زدم متوجه این باور مخرب که به نظرم بیشتر ما ایرانی ها داریم حداقل من این چند وقت که به درک بهتری رسیدم در خودم و خانوادم میبینم, دیدم این هست که بیشتر جاهایی که کاری رو انجام ندادم به دلیل ترس از حرف مردم یا نگاه مردم بوده و این خود شرکه چرا چون من وقتی یک درخواستی حالا در هر زمینه ای دارم خداوند بی برو برگرد هدایتم میکنه که متناسب با مداری که درش هستن برای اون خواستم فلان کار رو باید انجام بدم حالا چرا خیلی جا ها انجام نمیدم چون فکر میکنم مردم چی میگن,نه من بلد نیستم مسخرم میکنن,نه اگه یک جا اشتباه رفتم و مردم یا آشناها خواستن ازم آتو بگیرن چی و……یه عالمه چیزای دیگه که متناسب با اون قدم میاد تو فکرم و باعث میشه اصن من انقدر بترسم که کلن بی خیالش بشم خوب اینجا من میشم یه آدم مشرک بدبخت چون من اگه به خدا اطمینان داشتم میگفتم گور بابای حرف مردم ,من اگه میخوام موفق بشم باید به خداوند ایمان داشته باشم و برم تو دلش.من اینا رو جدیدن دارم خیلی به خودم میگم و مثال های زیادی از کودکی یادم میاد که یکسری جاها چون حرف دیگران برام همه نبوده و فقط حس خوب و حال خودم مهمه بوده درخواست که میکردم و گفته میشد چیکار کنم سریع انجام دادم و خیلی همه چیز راحت و آسان برام درست شده البته فقط حرف مردم یا نگاه مردم نیست خیلی جاها ما به خاطر احساس گناهی که به دیگران داریم کاری رو که الهام میشه رو انجام نمیدیدم مثلن من از کودکی چیزایی که میخواستم دوچرخه,گوشی,اسکیت,….سریع برام فراهم میشد چون هیچ محدودیت ذهنی نداشتم که الان بابا گناه داره بهش فشار نیار یا بذار یه وقت دیگه اتفاقا برای من همیشه فراهم میشد من دوتا خواهر دوقلو دارم که یکسال و سه ماه از من کوچکترن اونا هیچ وقت چیزهایی که من داشتم و به راحتی بدست میاوردم رو عالی بدست نیاوردن من همیشه از کودکی بحث میکردم با پدر و مادرم که شما بین ما فرق میذارید چرا برای اونام هیمن الان نمیخرید البته مادرم خودش خیلی کارها رو انجام میداد براشون ولی همیشه دیرتر از من مثلن من لب تاب که میخواستم بهترینش رو سال اول دانشگاه برام خریدن ولی اون دو تا چند سال بعد چرا چون من هرچی دارم بیشتر قانون رو درک میکنم میفهمم این حرف استاد رو که میگفتن هرکسی در هر جایگاهی هست و هر رفتاری باهاش میشه خودش برای خودش درست کرده و هم من هم خواهرهام با گوش دادن فایل های عزت نفس فهمیدیم که بله درسته اون دو تا همیشه احساس گناه داشتن که نه بابا گناه داره بهش فشار نیاریم و ازش چیزی نخوایم در صورتی که اتفاقا اون موقع هایی که من از پدرم درخواستی داشتم بیشتر درامد داشت و برام براحتی میخرید و من فهمیدم من در این قسمت فقط خودم مهم بودم فارق از نگاه دیگران و حرف دیگران و احساس گناه داشتن نسبت به دیگران ,حالا عکسش خواهرای من در دوران مدرسه از بهترین ها تو کلاسشون بودن و همیشه نمرات عالی داشتن چون باورهای درست تری داشتن و عزت نفس بیشتری ولی من نه هرچه بیشتر جلو میرفتم نمراتم پایین تر میشد البته من آدمی نبودم که درس نخونم میخوندم ولیه هر بار نتیجه کمتر بود البته که دلیلش این هم بود که من تکامل رو طی نمیکردم و اگر یک روز یک چیزی رو میخوندم و نمیفهمیدم خودم رو بادیگران مقایسه میکردم و ادامه نمیدادم و هر بار ضعیف تر شدم در درس های تخصصی,یکی دیگه از دلایلی که باعث شد من در اون دوران هر بار علاقم به درس خوندن کمتر بشه و این چند روز فهمیدم همین نگاه دیگران بوده مثلن من کامنت یکی از دوستان رو خوندم که گفته بودن خیلی در طول کلاس سوال میپرسیدن و همیشه هم در کلاس فعال بودن به خودم فکر کردم دیدم من از همان اوایل مثلن جاهایی در درس مثلن علوم در دبستان که برام مبهم بود یا هیجان داشتم بیشتر بدونم درخواست میدادم تو ذهنم که این جوابش چی میشه و به وضوح خداوند به خودم میگفت بپرس یا از زبان معلم میگفت بچه ها کسی سوالی درباره این مبحث نداره من فقط به خاطر اینکه نکنه من این سوال رو بپرسم و بقیه بگن چقدر خنگه که همچین چیز مسخره و راحتی براش سوال شده یا اینکه میگفتم میپرسم و معلم میگه این سوالا چیه میپرسی و جلو دیگران ضایع میشم سوال نمیکردم در نتیجه چون اون مبحث رو برای همین یه سوال نمیفهمیدم دیگه از پایه ضعیف میومدم بالا و اتفاقا همون سوالی که نپرسیده بودم مخصوصن در درس ریاضی سال های بعد برام مشکل ساز شد وحشتناک و حجم کار رفته بود بالا عزت نفسمم که برای نمرات پایین داغون شده بود کلن دیگه من از درس خوندن مخصوصن ریاضی و کلن نشستن سر کلاسش حسی نداشتم و فقط میخواستم تمام بشه و کلن سرش مه و مات بودم و تازه منی که میدونستم ریاضی رو دوست ندارم بازم برای اینکه همه در خانواده رفته بودن ریاضی برای اینکه میخواستم برای حرف و نظر اون ها پایین تر نباشم رفتم ریاضی با اینکه کلن ریاضی رو بلد نبودم فقط درس های حفظی برام اوکی بود و درسای فیزیک و شیمی و ریاضی افتضاح بازم رفتم ریاضی به خاطر حرف دیگران و اصن نمیدونستم خودم دقیقن چی میخوام و چه چیزی رو دوست دارم چه رشته ای رو ولیالان که فکر میکنم میگم با دیدگاه الانم و عزت نفس الانم من اگه برمیگشتم به عقب حتمن به اولین هدایت الله گوش میدادم و قدم اول برمیداشتم سوالم و میپرسیدم فارق از نظر بقیه که حتی اونم مطمئنن من صحنه سازی کرده بود ذهنم و مطمئنن وقتی من به الهام خداوند عمل میکردم خودش دل معلم رو نرم میکرد و سوالم رو عالی جواب میداد و من حسم عالی میشد عزت نفسم بیشتر میشد و بیشتر در کلاس فعال میشدم و درس رو بهتر درک میکردم و از پایه قوی میومدم بالا و در درس ریاضی هم عالی مشدم.حالا در درس تاریخ من این ذهنیت رو نداشتم و فارق از اینکه دیگران چی میگن یه عالمه سر کلاس مشارکت داشتم سوال میپرسیدم سوال جواب میدادم و همیشه این درس رو من نمرات عالی میگرفتم یعنی به حدی که معلم سال دوم راهنماییم گفت که من دلم میخواد یه روز یه خطایی از تو سر بزنه شده یه نمره از تو کم کنم شاهکار کردم😂و تونست هم من کلن آدمی نیستم که بتونم تقلب بدم سره یک امتحان اومدم به یکی از بچه ها تقلب برسونم یعنی یه پرتابی کردم برگه تقلب صاف رفت رو میز معلم فرود اومد و شد اونی که آرزوش بود و از من نمره رو کم کرد براحتی آب خوردن😂 اخه من تمام نمرات تاریخم بیست بود.
استاد دیروز هدایتی داشتم یک فایل مصاحبه رو میدیدم که برای بار اول پارسال دیده بودم. من دیروز فهمیدم چقدر درکم راجع به قوانین هر بار داره بیشتر میشه و خیلی جاها میتونستم مسیری که اون شخص رفته رو از دید قانون قشنگ ببینم و اونجاهایی که بدردم میخوره رو گلچین کنم.اتفاقا تو این فایل هم دلیل اصلی موفقیت های اون فرد این بود که هر بار درخواستی کرده بود هدایت اومده بود و بی برو برگرد عمل کرده بود و همین طور هر بار به مسیرهای بهتر هدایت شده بود و مجری گفت شما چطور انقدر عمگرایی گفت چون من اون جاهایی که عمل کردم به بعدش فکر نکردم فقط رفتم و انجام دادم. وای استاد من عاشقتم که شما اولین کسی هستی که هدایت رو برای ما واضح کردی و گفتی خداوند همه رو هدایت میکنه هرجا اون شخص میگفت من تا جایی تضاد میومد میگفتم چیکار کنم و به ذهنم میرسید حالا این کار رو بکن یا با فلان شخص ملاقات کردم .میگفتم آره پریسا هدایت همش هدایته بوده مجری یک جای مصاحبه ازش سوال کرد دلیل رشد سریعت چی بود؟(که جوابش خیلی عالی بود و من این بحث ایمان داشتن به خداوند و گوش به فرمان بودن و عمل کردن رو بیشتر فهمیدم و گفتم باید از این به بعد بازم بیشتر عمل کنم به الهامات )جوابش این بودگفت: در مسیر کارم یک جایی با استادی در حوضه ی کاریم آشنا شدم که اون چیزایی رو میدونست در اون حوضه که چون بهش ایمان داشتم هرچیزی میگفت با اینکه مقاومت داشتم ولی چون به تجربه وعلمش ایمان داشتم و میدونستم خیلی حالیشه عمل میکردم و سرعت رشدم جوری شد که بعد از یک سال نبم میلیوندرامد داشتم و به شما توصیه میکنم در هر حیطه ای کار میکنید برید و استاد عالی در اون حیطه رو پیدا کنید و باهاش کار کنید و ازش یاد بگیرید و هر کاری گفت بدون سوال کردن متواضعانه انجام بدید وایمان داشته باشید که موفق میشید من وقتی این رو گفت دو چیز اومد تو ذهنم که خیلی خداوند رو هم اون موقع هم الان بابتشون شاکرم یک اینکه خداوند تنها کسی هست که تو تمام موارد زندگی میدونه درست و غلط چیه پس اگر من میخوام هر بار سرعت رشدم بیشتر بشه باید به الهاماتش بی برو برگرد عمل کنم اگه ایمان دارم که اون همه چیز رو میدونه و خودش همه چیزه یکی دیگه اینکه گفتم خدایا شکرت که من رو با استادی آشنا کردی که قوانینت رو بیشتر از هر استاد دیگه ای تو سطح و لول خیلی خیلی بالاتر عالی بلده و درک کرده و من میتونم شاگردیش رو بکنم و گفتم من قبلن به حرف استاد که نتیجه گرفته بودن از این که برای دیگران حرف نزدن و نصیحتشون نکردن و فقط رو خودشون تمرکز کردن و به ما هم همیشه میگن اینطور باشین عمل نکردم و خیلی وقت بود که تو در و دیوار بودم و نتیجه نگرفتم ولی از مهر امسال اومدم و گفتم من باید این حرف نزدن و فقط متمرکز بودن روی خودم رو خیلی بیشتر روش کار کنم در عمل انجامش بدم البته که من قبلش چندین بار تمرین کرده بودم و هر بار خیلی بهتر شده بودم ولی اینبار دیگه ریشه ای سکوت کردم و باورتون نمیشه من ظرف مدت کوتاهی دو تا دستاورد بزرگ از نظر خودم رو بهش رسیدم .من به دلیل سردرگمی که پیدا کرده بودم نمیدونستم به چه کاری علاقه دارم و یا در چه چیزی توانام
یک سال و نیم معماری رو رها کردم و رفتم بببینم به چی علاقه دارم و درش توانام یکسال اول رفتم و دو سه تا چیز یادگرفتم و چون عمل کردم عزت نفسم خیلی رفت بالا و باور کردم که من میتونم هر کاری رو درش عالی بشم اگه شروع کنم و ادامه بدم فقط ادامه بدم و بعدش فهمیدم علاقه ی من فعلن همون معماری هست بعدش چند ماه خداوند میگفت برو و اقدام کن حتی شرایط رو فراهم کرد و تابستان برام سیستمم خرید یه سیستم عالی ولی من به دلیل همین ترس کوفتی ازنظر دیگران که حالا میرم و میگن این یکسال خورده ای کجا بودی کل تابستانم رفت بیهوده اما به دلیل عملگرایی های قبلی و فایل های عزت نفس و بودن در سایت مهرماه گفتم پاش و دیگه بسته و من بهای این نظر دیگران و روبه رو شدن با اساتید رو پرداخت کردم و صبح شنبه با استرس ولی ذهنم رو با تمرین هایی که کرده بودم و تمرکز بر نکات مثبت و نوشتن ستاره ی قطبی کنترل کردم و اولین قدم و برداشتم و رفتم دانشگاه و هنوز که میگم حسم عالیه من قدم اول و برداشتم و معجزه پشت معجزه من ظرف سه ماه پایان نامه رو عالی بستم اصن همه چیز به صورت عالی و با سرعت بالا اوکی شد و یکی دیگش هم گواهی نامه ای بود که برام غول شده بود ولی من به بعدش فکر نکردم و رفتم تو دلش و ظرف یک ماه و خورده ای عالی گرفتمش بدون تقلا و سختی خداوند معجزه وار همه چیز رو هماهنگ میکرد استاد عالی, امتحان عالی,خداوند کاری کرده بود که همه چیز دست به دست هم بدن و من با افتخار و شادی و حس عالی گواهی نامه بگیرم بدون کوچکترین سختی به این دلیلم میگم سختی چون من دو بار دیگه سال های پیش رفته بودم و کلی گره و اعصاب خوردی همه هم برای باورهای مخرب خودم باعث شد بعد از اون همه تلاشی که ظرف چند ماه برای گرفتن گواهی نامه میکردم و تا قسمت امتحان میرفتم رهاش کنم این قبولی خیلی شیرین بود و بیشتر از قبولی گواهی نامه و تمام شدن پایان نامه مسیری که درش قدم گذاشتم برام لذت بخش بوداتفاقات عالی که هر روز برام میفتاد شخصیتم که با عمل کردن و حرکت کردن هر روزه که داشت بزرگ تر میشد اینا خیلی همین الانم که دارم مینویسم حالم رو خوب میکنه حالا هم که شروع کردم دارم قدم برمیدارم برای اهداف بعدی و این چند وقت تمام فایل های استاد انگار که برای منه که قدم بردارم و کسب و کار خودم رو دیگه انشالله راه بندازم و امروز قدم اول حین دیدن این فایل گران بها بهم گفته شدم و من متعهد میشم که به حرف استاد عزیزم و گوش بدم و طبق هدایت الله مهربانم قدم اول رو بردارم و تو ذهنم برای بعدش پلان سازی نکنم مثل پایان نامه که برای اولین بار به بعدش فکر نکردم و ظرف سه ماه عین آب خوردن تمام شد.
استاد خیلی دوستون دارم وقتی اون شخص گفت که آدم هایی که در مسیر یادگیریشون بتونن یه استاد داشته باشن و به صورت حضوری باهاش تعامل داشته باشن و ازش یاد بگیرن خیلی خوشبختن و عالی رشد میکنن گفتم کجای کاری من خودم یه محشرش رو دارم تازه هنوز حضوری هم ندیدمشون ولی با اینکه حضوری نیست ولی انقدر عالی کار میکنن و همیشه برای ما فایل میذارن چه سریال چه فایل اموزشی چه فایل های محشر رایگان که واقعن هم رایگان نیستن من اصن فکر نمیکنم که از راه دور با ایشون در ارتباطم.
یه جای دیگه هم گفت اطلاعات شما میشه دانش شما ولی وقتی از بین اون همه اطلاعات بتونی بفهمی کجا درسته و نیاز بیشتر کار بشه روش کجا ها غلط و فرعیات و باید رها بشه اونجاست که شما به خرد در اون حوضه رسیدی و من خداروشکر کردم که استاد عزیزم انقدر در حوضه ی قوانین عالی عمل کردن و درک کردن که خردمندن و انقدر این سایت و همه ی محتویاتش عالین که ما شاگرهای عباس منشی هم که فعالیم نسبت به خیلی های دیگه در این دنیا خردمند تریم و بهتر قوانین رو درک میکنیم به شرطی که فعال باشیم و همیشه عمل کنیم.خدایا شکرت
استاد خوبم خیلی سپاسگذارم برای فایل های عالی که میذارید و هر بار بیشتر همه چیز رو باز میکنید😍مریم عزیزم مرسی که انقدر عشقی و مهربون که هر بار میای و سوالای خوب میپرسی از استاد واینقدر عالی فیلم میگیری و تدوین میکنی😍.دوستای عزیزم از شمام برای کامنت های عالی و تاثیرگذارتئن بی نهایت سپاسگذارم.خدایا شکرت که هستی همیشه.
بنام الله یکتا
استاد عزیزم و مریم جانم سلام
واسه منی که قانون رو آماده دریافت کردم و فقط کافیه روی باورها کار کنم و ذهنم و کنترل کنم اینقدر سخته و تلاش زیادی میخواد
دیگه ببین شما چقدر تلاش کردی با عشق که با کلی تحقیق و بررسی و کتاب خوندن و قرآن خوندن تونستی قانون ها رو کشف کنید و بهش عمل کنید و نتیجه بگیرید
جهاد اکبررو شما کردید
ما یه سری آدم خوش شانس هستیم که شاگرد استاد عباسمنش عزیزم هستیم و میتونم یه لقمه ی آماده رو بخوریم
با وجود اینکه میدونم قانون چیه اما بعضی وقتها خیلی سخته اما به لطف الله تونستم تو روابطم قدم بردارم و برم تو دلش
امیدوارم چندوقت دیگه بیام و بنویسم از موفقیتهای معجزه آسام
درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
سلام و درود خدمت استاد عزیز و دیگران عزیزان
خیلی موضوع این فایل جالب بود برام و مخصوصا تجربیات و مثال های استاد و خانم شایسته عزیز.
من هم تجربهی تقریبا مشابهی دارم ، برای من همیشه تغییر محل کار خیلی کار سختی بوده یعنی با خودم میگفتم حالا برم ی جای دیگه پیدا کنم حالا طرف چجور آدمی باشه کیا اونجا کار میکنن ، اونا اخلاق و رفتارشون چجوریه و انقدر این کار برام سخت بود که ذهنم به طور ناخودآگاه رفتارهای نادرستی رو که توی محل کارم میدیم رو برام توجیه میکرد که من نرم جای دیگه ای دنبال کار و در آخر هم که دیگه کارد به استخون میرسید با ی عالمه تضاد از اون کار خارج میشدم . حالا این تا قبل از دو سال پیش بود که با قانون آشنا شدم، بعد از این که با قانون آشنا شدم من توی ی جایی کار میکردم که اون بندهی خدایی که براش کار میکردم خیلی فکر میکرد که حالا من به کارش احتیاج دارم و یا خودش خیلی زرنگه یا هرچیز دیگه زیر بار نمیرفت که حقوق بهتری به من بده . حالا اینم بگم منم اون روزا تازه با قانون آشنا شده بودم و حسابی همه جوره دوست داشتم امتحانش کنم، خلاصه توی ذهن خودم منطقی کردم که آقا من میرم ی محیط جدید و CV خودم رو ارائه میدم حالا یا میگن میخوایمت یا میگن نه ،دیگه از این دو حالت که خارج نیست و در رابطه با این موضوع روی خودم کار کردم و اتفاقاً اولین جایی که من رفتم و برای کار سوال کردم و CV خودم رو ارائه دادم گفت شما در اولین فرصتی که میتونی بیا با ما کار کن و من یک هفته بعدش اونجا کارم رو شروع کردم و حقوقم شد دو برابر چیزی که در جای قبلی دریافت میکردم به اضافهی این که با افراد انگلیسی شروع به کار کردم و یک محیط کاملا جدید بود برای من که باعث شد کلی تجربیات جدید به دست بیارم و تازه توی زمینه کاریم هم کلی پیشرفت کنم . این تجربهی آسون کردن کارها در ذهن برای من خیلی شیرین بود و باعث یک پیشرفت خوب شد برای من هم از لحاظ مالی هم از این نظر که فهمیدم تواناییهام خیلی بیشتر از اونی هست که فکر میکنم و کلی هم ایمانم رو قویتر کرد به این موضوع که آقا اگر یک خواستهای داری بدون که میشود و فقط به ایدههایی که بهت الهام میشه عمل کن و از نتایجش لذت ببر .
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش
وقتی استاد داشتن در مورد سختی اسباب کشی صحبت میکردن چند روز قبلش اسباب کشی داشتیم من خیلی توذهنم سختش نکردم وبه بهترین شکل هم انجام شد ولی همون مقدارشم این تضاد رو در من بوجود اورد که باید حتما صاحب خانه بشم
من در مورد تغییر شغل نمیگم همیشه این تغییر درسته ولی جز افرادی هستم که به راحتی زمانی که توی شغلی که دیگه جواب نمیداد از لحاظ مالی یا شرایط کاریش دنبال شغل جدید یا محیط جدید بودم وشکر خدا هم همیشه تو نقطه اوج خداحافظی کردم
دلیلش هم این میتونه باشه که من معتقدم هر کاری قراره تورو به جایگاهی برساند وباید یکسره در حال رشد باشی وهمین تغییر شغل ها امروز من رو به شغل مورد علاقه م که همون فروش هست رسونده که از دید دیگران وحتی همسرم یه جا ارامت بگیره تا از مزایای اون شغل بتونی استفاده کنی تا حالا چندین مهارت عالی یاد گرفتم وتو ذهنم توانایی انجام هر کاری رو دارم ومیشه تو هر کاری بهترین شد فقط کافیه قدم اول رو خوب برداری وفقط یاد بگیری واز موفق های اون کار سوال کنی وارتباط بگیری تا زود بزرگ بشی واین نقطه عطف من بوده
اما توبعضی کارها مثل روابطم با خانواده الان شاید ده سال باشه که ارتباط ندارم وقدمی هم برنداشته ام ومنتظرم خودش درست بشه
ونیز یه مثال ساده بزنم حجم گوشی م به خاطر عکس ها ومطالب بیهوده یا کم اهمیت خیلی پر شده بود شاید بگم یکسال میخواستم مرتبش کنم ولی اینقدر توذهنم بزرگ کرده بودم که موفق نمیشدم در نهایت روی کاغذ نوشتمش ودیروز به یکباره تو یک ساعت مرتبش کردم واز این مثال ها زیاد دارم و…
استاد واقعا مثال های شما به من دلگرمی داد که شما هم مثل ما یک انسان هستید واگر من هم مثل شما رفتار کنم وبخواهم میتونم موفق باشم
سلام استاد عزیز.من حدودا یکماهه با شما و فایلهاتون آشنا شدم.و چقدر حالم خوب شده با حرفهاتون.من کلا آدم معتقدی هستم یا به قول شما یکتا پرست هستم و خیلی رابطه ام با خدا عالیه.البته بهتره بگم بود چون این چند سال اخیر یه خورده از خدا فاصله گرفته بودم.
من میخواستم در مورد رابطه خودم با خدا توی دوران سنی بین ۱۶تاحدودا ۳۰سال بگم.
من همیشه و در هر شرایطی خدا رو کنار خودم حس میکردم.هرشب قبل از خواب با خدا مثل کسی که کنارم نشسته صحبت میکردم.
سال۸۷پسرم توی۳سالگی تومور مخچه گرفته بود.دکترها ازش قطع امید کرده بودن و گفتن ما عمل میکنیم بقیش دست خداست.من همیشه با خدا رازو نیاز میکردم و میگفتم شفای حقیقی دست خودته و این دکترها فقط وسیله هستند.پسرم بعد از عمل چند روز توی آی سی یو بود و من یک اشتباه بزرگ تو این چند روز کردم.از پشت در آی سی یو تکون نخوردم شب و روز اونجا بودم و با خودم فکر میکردم اگه اونجا روی صندلیهای فلزی بشینم خدا دلش به حال من میسوزه و بچم حالش خوب میشه.
درحالی که حال پسرم روز به روز بدتر می شد.تا اینکه دیگه گفتن هیچ کاری از دست ما بر نمیاد.از این به بعدش دست خداست.
و من رفتم پشت در شیشه ای ای سی یو ایستادم و سرمو بلند کرده و خطاب به خدا گفتم
خدایا این بچه رو خودت به ما دادی الان خودتم میخوای پسش بگیری بیا مال خودت.و رفتم و جالب اینکه اون شب با خیال راحت خوابیدم و فرداش که اومدم بیمارستان دکترها خبر دادن حالش بهتر شده و چند روز بعد منتقلش کردن به بخش و الان خدارو صدهزار مرتبه شکر ۱۸سالشه و صحیح و سالمه.
من میخوام اینو بگم که رابطه من با خدا عالیه و الانم با گوش دادن به فایلهای شما روز به روز بهتر هم میشود.فقط قسمت مالیش و موفقیت کاری مونده که میدونم اونم به زودی حل میشه.ایمان دارم.ممنونم از فایلهای عالی شما .خدا عمر با عزت و سلامتی بهتون بده.نمیدونم نوشته هام ربطی به این فایل داشت یا نه ولی خواستم بگم اینهارو.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عباس منش و مریم جان و همه عزیزان
بار دیگر سپاسگزارم از خداوند که منو به یک فایل زیبا هدایت کرد و آن را گوش کردم و آگاهی های جدید بدست آوردم.
تمرین:من دنبال کار میگشتم و آنقدر دنبالش بودم یک کاری را پیدا کردم ولی روز اول رفتم شرکت و شروع به کار کردم اما آنقدر بدن درد و گردن درد گرفتم (دیسک گردن دارم)ادامه ندادم و سختی های آن بسیار برام بزرگ و اگزجره شد و نتونستم راه را ادامه بدم همش گفتم سخته کلی وقتم گرفته میشه نمیرسم نی تمرین کنم و خلاصه هزار جور از اینا که مانع ادامه دادن من شد.
همین دوره قانون سلامتی را به راحتی توانستم رعایت کنم و ده کیلویی وزن کم کردم اما پولمون تموم شد نتونستم ادامه بدم ولی راحت و خوب بود و از سرماه که حقوق بگیریم دوباره این دوره را شروع میکنیم
همچنین نی نوازی را خیلی ها گفتند زن نمیتونه بزنه همچنین بالابان را ولی من نی نوازی را یاد گرفتم و الآنم بالابان را شروع کردم و کنار هم ادامه میدم و تو ذهن منم این بود که زن و مرد ندارد و اگر تمرین و پشتکار داشته باشی میتوانی یاد بگیری
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار،خیلی ممنون بابت آگاهی های ناب خیلی استفاده کردم
منم میخوام تجربمو در مورد راحت کردن خواسته ها بنویسم
حدودا 18 سالم بود یه خواسته ای داشتم که گواهینامه رانندگی بگیرم،آنقدر شور و شوق داشتم و هی تو ذهنم مرور میکردم که گواهیناممو که گرفتم میتونم رانندگی کنم و البته ماشینم بخرم که راحت با ماشین خودم رانندگی کنم.
اولین قدم رفتم ثبت نام کردم،البته همزمان بود با کلاس های دانشگاهم،ولی به طور معجزه وار تایم های کلاس گواهینامه با دانشگاه قشنگ جور شد که من اصلا مشکلی نداشتم برم کلاس،هر دوتا شو هندل میشد، وخلاصه قدم به قدم رفتم گواهینامه رو هم گرفتم،به راااااااحتی،و خدا شاهده دو ماه طول نکشید من ماشینم گرفتم از دو سه جا بهم پول رسید،به عنوان هدیه و من به خواستم رسیدم.
الان به یاد میارم که اون موقع خواستم راحت میدونستم تو ذهنم برای رسیدن.
خیلی ممنونم طولانی شد،بازم تشکر از دو استاد بزرگوار و دوستان عزیز
ب نام خدای مهرباان! سلام ب استادعزیزم ومریم نازنینم وسلام ب همه دوستای گلم دراین سایت بی نظیر! اول ازهمه استادجااانم بسیار تشکر میکنم بابت این فایلایتون وهمه فایلهای ک زحمت میکشید تهیه میکنید رایگان دراختیار ما قرارمیدید تاما استفاده کنیم من سالها آرزو داشتم معلم شم حرکت هم کردم خیلی هم تلاش کردم ولی ترس بی ایمانی اینکه باید پارتی داشته باشی و ی سری افکار منفی محدود کننده نزاشتن ب این آرزوم برسم، من سالها بود دوس داشتم دانشگاه برم افکارمنفی اطرافیان ترس بی ایمانی نمیزارشت تا بالاخره باوجود مخالفت همسرم و ی بچه 3 ساله تونستم دانشگاه برم اولش خیلی برام سخت بود چیکار کنم بچم کجا پیش کی بزارم تا دانشگاه برم ازاونجایی ک دررشته تربیت بدنی قبول شده بودم وهمه درسا حضوری بود حتما باید کل هفته رو دانشگاه میرفتم با وجود فرزندم ومخالفتای همسرم تونستم حرکت کنم همه سختیارو پشت سر بزارم وبااینکه ازبقیه هم دانشگاهیام سنم خیلی بالاتربود معدل تقریبا خوب قبول میشدم ب لطف خدا طوری برنامه ریزی کردم ک هم ب کارای خونه هم فرزندم وهمه کارام عالی برسم بدون هیچ کم کاستی درسته ی جاهایی خیلی بهم فشار میومد خسته میشدم ولی ادامه دادم ناامیدنشدم حرکت کردم وتونستم دانشگاه عالی تموم کنم ومدرکم بگیرم مورد بعدی این بود ک تو رابطه عاطفی خیلی باهمسرم مشکل داشتم ازسال اول میخواستم جدا بشم نمیشد یعنی ترس از حرف مردم بچم ک تازه دنیا اومده بود چی میشه کجا برم چیکار کنم تنهایی کار ندارم پول ندارم وخیلی افکار منفی محدود کننده توذهنم بود ونمیزاشت من حرکت کنم 13 سال این رابطه ادامه داشت تااینکه بالاخره تونستم تصمیم بگیرم همه چیو ب خدا سپردم هرچند ترس داشتم ولی ترس زیرپام گداشتم سپردم ب خدا خیلی راحت ازهمسرم جداشدم خلاصه اینکه اگ ایمان واقعی داشته باشی همه چیو بسپاری ب خدا حرکت کنی زندگیت درست میشه از هرلحاظ ک بخوای فقط باید خواست و باایمان ب خدا حرکت کرد ..استادجاانم ومریم عزیزم دوستتون دارم ..