دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1168 روز

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جون عزیزم و تمامی دوستان گلم.

    چقد ب جا و ب موقع این فایل رو گوش کردم چون میخام حرکت جدیدی بزنم که اتفاقاً نسبت بش خیلی مقاومت داشتم .با گوش کردن این فایل انگیزه ی خودمو بالا می‌برم و سعی می‌کنم نگاه و نگرشمو نسبت به کاری که میخوام انجام بدم تغییر بدم .

    چن وقتیه دلم ‌میخواد کلاس کامپیوتر و حسابداری برم منتهی کلاسی که از همه لحاظ امکاناتش خوب باشه یعنی هم مسیرش بهم نزدیک باشه هم هزینه‌اش خیلی بالا نباشه و هم اینکه کلاس معتبرو خوبی باشه و استاد خوبی برای آموزش داشته باشه پیدا نمیکردم. واقعاً برام تعجب انگیزه صبح این فایلو گوش کردم و بطور شگفت انگیزی امروز عصر از طریق یکی از دوستام این کلاس بهم معرفی شد که دقیقاً همون شرایطی رو داره که دلم ‌میخاست .

    خدا را سپاس میگم.

    وقتی دنبال هدف یا خواسته ای هستیم دقیقاً به همون میزانی که باورش میکنیم در مسیر هدایت میشیم. امروز با گوش کردن این فایل خیلی حالم خوب شد .راستش یه مقاومتی هم نسبت بش داشتم و اون این بود که مدام تو گوش خودم زمزمه می‌کردم که ناهید بیخیالش شو ، فکر نمی‌کنم از پسش بر بیای .دقیقاً به همین اندازه که خودم خودمو باور نداشتم کارمم پیش نمی‌رفت .همین امروز که سعی کردم نگاهمو کاملاً متفاوت کنم و به خودم بگم تو می‌تونی و از پسش برمیای .کلاس برام اوکی شد .که از دو روز دیگه کلاسم دایر میشه.برای یاد گیریش ذوق و هیجان خیلی زیادی دارم که انشاالله به یاری خدا و تلاش خودم اگر تو این زمینه موفق بشم واقعاً به خودم آفرین میگم. احساسم اینه موفق میشم به قول استاد باید به الگوهای مناسب نگاه کرد تا بتونی راه موفقیت را پیش بگیری.

    کاملا این مطلب استاد را قبول دارم که اگر خواسته یا هدفی داشتیم و خیلی سخت بدستش اووردیم و یا اینکه اصلاً بدستش نیووردیم کاملاً به درونمون برمیگرده .به ضعف‌هایی که در درونم باعث ایجاد افکار و باورهای منفی شده. که منو از هدفم دور نگه داشته .هیچ وقت هیچکس و هیچ چیز، عامل دور شدنه من از اهدافم نیست الا خودم ! دقیقاً به میزانی که افکار و باورهای درستی داریم به همون میزان به رشد و موفقیت میرسیم .حال ممکنه تو زمینه روابط باشه یا تو زمینه بدست اووردن ثروت یا سلامتی و یا هر چیز دیگه ای! جاهایی که ناامید میشید بهتره تمرکز رو روی افکار و باورهایی که تو ذهنتون پرسه می‌زنن بذارید و ببینید چ مقاومت‌ها و یا چ ترمزهایی در درون شماست که خللی در رسیدن بهشون بوجود اوورده ؟!

    عوامل زیادی دست ب دست هم میدن تا ما از اهداف یا خواسته‌هامون دور بشیم. گاهی ممکنه عدم توانایی در وجودمون عاملش باشه. که به کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس ما برمیگرده .شایدم حس خود ارزشمندی پایینی داشته باشیم که همین باعث عدم لیاقت در ما میشه.

    خیلی وقتا به خاطر نداشتن ایمان از هدفمون فاصله می‌گیریم که اینجور وقت‌ها بیشتر همه چیزو با عقل و منطق خودمون می‌سنجیم و از اونجایی که ذهن ما محدود فکر می‌کنه راه رو خیلی سخت و دشوار و گاهی ناممکن می‌بینیم . به همین جهت وقتی ایمان نداشته باشیم دست از تلاش برمی‌داریم و نسبت به اون موضوع بی ‌تفاوت میشیم ،در حالی که داشتن ایمان عامل خیلی مهم و موثری در رسیدن به خواسته‌ها و اهدافمون هستش.

    به قول استاد نباید به کل مسیر اهدافمون فکر کنیم که به چطور وچ شکلی وچ جوریش فک کنیم و بعد دست از حرکت برداریم، بهتره بدون در نظر گرفتن آینده، قدم اول رو برداریم و اجازه بدیم خداوند قدم به قدم ، مسیر رو بهمون نشون بده و با ایمان و توکل و هدایت خودش به مسیر ادامه بدیم تا به هدفمون برسیم که این برمیگرده به باور توحیدی قوی! هر چقدر باورهای توحیدی بیشتری داشته باشیم طبیعتاً مسیر هموارتر و به هدف‌ها نزدیک‌تر میشیم.

    در هر صورت هر وقت خللی در رسیدن به خواسته‌هاتون بوجود اومد جایی بیرون از خودتون دنبال مقصر نگردید. هرچی که هست به کمبودهایی که در درونتون وجود داره برمیگرده.

    دونستن همین آگاهی خودش خیلی مهمه چون باعث میشه تمرکزتون رو روی نقاط ضعف خودتون بذارید و دنبال راه حل بگردید. وقت و زمانتون هم ‌بیخود و بی‌جهت هدر نمیره.

    با توجه به دوره‌هایی که کار کردم اینو متوجه شدم که جاهایی که بر سر دوراهی می‌مونم و جاهایی که به دلایل مختلف نسبت به خواسته‌هام مقاومت دارم سعی می‌کنم خودمو تسلیم خداوند بکنم. خیلی وقتا عجز خودم رو در مقابل خداوند اعلام می‌کنم و از خداوند درخواست می‌کنم کمکم کنه تا بتونم مسیر درست رو پیش بگیرم. دقیقاً هرجایی که به خدا ،تکیه و اعتماد کردم ،احساس قدرت کردم. همون جاها به همون نسبت ایده‌های بهتری تو ذهنم اومده و متوجه شدم که خداوند چطور داره هدایتم میکنه .

    چشمامون که باز باشه هدفمون که مشخص باشه ذهنمون که آروم باشه ، معجزات زیبا‌ و موفقیتهامونو می‌بینیم.

    همیشه اولین حرکت و اولین قدم ب نظر سخت میاد ک تمام مقاومت‌های ما تو برداشتن همین قدم اول هستش. پس باید آگاهانه و مصرانه و با اراده ی قوی برای رسیدن به اهدافمون قدم اول رو برداریم.

    اکثر وقتا به خاطر ترس‌هایی که تو وجودمون هست امروز و فردا می‌کنیم در حالی که همگی می‌دونیم همین الان وقتشه و می‌تونیم شروع کنیم . برای اینکه به همچین درکی برسیم باید ایمانی راسخ و قوی در مقابل خداوند داشته باشیم که بتونیم با تکیه کردن بش، حرکت خودمونو شروع کنیم.

    من تو همه زمینه‌ها چ تو زمینه روابط با دیگران چ تو زمینه روابط عاطفی با همسرم و چ تو زمینه بدست اووردن ثروت و چ تو زمینه داشتن سلامتی همه و همه رو فقط با این امید که خدا کنارمه و حواسش به منه و اینکه باور کردم که از من خوب مراقبت می‌کنه رها می‌کنم.در واقع سعی می‌کنم اشتباهات گذشتم رو تو این زمینه‌ها کمتر داشته باشم ویا اینکه حداقل مثل گذشته رفتار نکنم و افکارهای گذشتمو نسبت به این موضوعات نداشته باشم چون دوس دارم تجربه‌های بهتری کسب کنم .

    باید کاملاً متفاوت با گذشته عمل کنم. خیلی جاها برام سخته ولی سعی میکنم صبوری کنم .قانون را با خودم مرور میکنم و به خودم وعده‌های خوبو و آرامش بخشی میدم.

    باور دارم بدست اووردن خواسته هام ، به میزان باورهایی که در سر دارم ، به من نزدیک یا از من دور میشن.

    بنابراین بهتره باورهای مثبتو و خوبی داشته باشم. باورهایی که انگیزه و ذوق و شوق رو در من بوجود بیاره. باورهایی که حس خوب، بهم بده .همین میشه عامل رسیدن به خواسته‌هام.

    استاد عزیز بی‌نهایت از آموزه‌های قشنگتون سپاسگزارم

    . از خداوند برای شما و مریم جون بهترین‌ها رو خواستارم .

    الهی باشید همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ماریا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    سلام خدای مهربون و هدایتگرم‌

    سلام یار و یاورم

    سلام خدای همیشه همراه

    سلام دورت بگردم ️

    سلام و‌خدا قوت به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته ی نازنینم

    و سلام به همه دوستان هم مسیر که این کامنت و می بینن

    قبلن کامنت نوشتم تو سایت ولی این اولین رد پاس برا خودم

    بیشتر اعترافه و شناخت مانع ها و باورهای نادرست خودم

    من همیشه کامنت دوستانی مثل خانم عطایی و خانم شهریاری عزیز و آقا حمید بزرگوار و میخونم و همون فایل و بارها گوش میدم

    سوال این فایل این بود که کجاها به خودم سخت گرفتم و اقدام نکردم و بعدا پشیمون شدم ؟

    خیلی وقتهااااااا

    خیلی جاهااااا

    شاید خنده دار باشه براتون ولی مهمون اومدن و پذیرایی برا من کابوسه از همون بچگی تا الان

    که سی و چند سال از خدا عمر گرفتم

    خدا نکنه یکی تماس بگیره بخواد بیاد خونه ما

    دیگه من همه چیم بهم میریزه

    با مادرم بحثم میشه الان چه وقت مهمون اومدنه

    و ذهنم شروع می‌کنه ،الان خونه بهم می ریزه ، ریخت و پاش میشه ،باید آشپزی کنیم و خلاصه خیلی اذیت میشم و خانوادم و حرص میدم

    و آنقدر کار و برا خودم سخت میکنم که نمی دونم از کجا باید شروع کنم

    و بدتر از اون همه خودم وخانوادم اذیت میکنم ولی وقتی مهمون میاد خوب و خوش خودم و نشون میدم

    و بعد از مهمونی همیشه عذاب وجدان میگیرم که چراآنقدر غر غر کردم بجون خودم و خانوادم و به خودم

    میگم چی شد مردی ؟همه چی اکی بود و تموم شد خونه م مرتب میشه دوباره

    یه بار تو یکی از سریال های زندگی در بهشت دیدم که استاد و خانم شایسته عزیز چقدر راحت و با لذت راجع به مهمونی که داشتن صحبت کردن و خیلی ساده و آسان و شیک وسایل پذیرایی و فراهم کردن و اینکه خودشون خیلی لذت بردن و اصلا حس خستگی و کلافگی قبل و بعد مهمونی و نداشتن

    و به خودم گفتم یعنی میشه آنقدر راحت و با لذت مهمون داری کرد

    خوشبحالتون استاد

    شما میدونید ایران اینطوری نیست

    و خلاصه

    و جدیدا متوجه شدم یکی از مسایل من کمالگراییه

    و بخاطر همینه که آنقدر همه چی و برا خودم سخت میکنم

    یه‌وقتایی غذا درست کردن آنقدر برا خودم سخت میکنم که الان حوصله ندارم ،اگه خوب نشه چی، بوی غذا میگیرم و گاز کثیف میشه و باید ظرف کثیف بشه و….

    شده خیلی وقتها تنها بودم و ترجیح دادم یه چیز ساده بخورم که مجبور به آشپزی نشم

    و چون من با خانواده زندگی میکنم ناگزیرم از مچ شدن با برنامه های خانواده

    خلاصه خیلی جاها سخت گرفتم وبازم اون کار و انجام دادم ولی آنقدر انرژی ازم گرفته که اصلا لذتی از اون کار نبردم

    یا باشگاه رفتن و ورزش کردن

    هر وقت خواستم شروع کنم ،حالا باید هر روز میکاپ کنم و باید هزینه بدم و باید تو گرما و سرما بیرون برم و باید لباس ورزشی و کفش خوب داشته باشم و …..

    و هربار متوقف شدم و نرفتم

    و چون واقعا ورزش کردن و دوسدارم و دلم می خواد اندام متناسبی داشته باشم حدود یک ساله تو خونه ورزش میکنم بصورت منظم قبلنا هراز گاهی بودم

    چن وقته خیلی دلم میخواد برم مثل بچگیام بدو ام

    آنقدر بدو ام نفس کم بیارم

    ولی هربار یک عالمه ذهنیت چرت و پرت نمیزاره

    یا در مورد کار و شغل جدید

    مثلا وقتی کاری پیشنهاد شده آنقدر برا خودم سختش میکنم که اگه محیطش جالب نباشه،اگه کارفرما آدم خوبی نباشه ،اگه حقوقش کم باشه ،اگه همکارای خوبی نباشن، و……

    و این شروع نکردن و اقدام نکردنه همیشه باعث شده یا اصلا بی‌خیال اون کار بشم یا خیلی با سختی شروع کردم و یا مجبور به اقدام شدم

    واین مسئله تو کار و زندگیم خیلی باعث شده درجا بزنم و همیشه ترس از شروع کردن داشته باشم

    کار من نتورک مارکتینگ و وقتی می خوام اقدام بفروش محصول کنم یا دعوت بهمکاری

    هزار تا سوال که الان چی میشه ؟

    نکنه بد برخورد کنن؟

    نکنه مسخره کنن؟

    نکنه محصول نخره؟

    نکنه بگه این شرکت‌ها هرمیه

    و ……

    و باعث میشه هیچ اقدامی نکنم

    یا در روابط

    بعد جداییم و زندگی ناموفقی که داشتم

    همیشه رابطه جدید و شروع کردن برام سخت بوده و یک عالمه ترس داشتم که

    نکنه قابل اعتماد نباشه؟

    نکنه از نظر حسی درگیر بشم و بزاره بره ؟

    و…..

    دیشب فایل و چندین بار گوش دادم و امروز خیلی اتفاقی قلم بدست شدم برا کامنت گذاشتن

    و خداروشکر که از وقتی که وارد سایت شدم ،دارم یکی یکی باورهای نادرستم و پیدا میکنم

    و به خودم تعهد دادم که باورهای مثبت و جایگزین کنم

    با اینکه همیشه مطالعه داشتم و از آموزه های سایر اساتید استفاده کردم ولی تازه متوجه شدم

    عزت نفس چیه

    اعتماد بنفس چیه

    حس لیاقت یعنی چی

    نباید خودمو مقایسه میکردم

    نباید از چیزی میترسیدم

    و……

    و خیلی خدارو شاکرم برا وجود دوست عزیزم آقای سعید درخشان که سایت شما رو معرفی کردن و باعث شدن از این دریای آگاهی استفاده کنم

    و خداروشکر بابت وجود پر برکت شما استاد عزیزم

    الهی همیشه شاد و سلامت و بقول خودتون در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3561 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    روزشمار تحول زندگی من روز 171

    در این فایل من نکته مهمی رو به نام اقدام کردن متوجه شدم و باید مسیر رسیدن به هدف و خواسته خودم رو تو ذهنم آسان و دست یافتنی کنم و بعدش قدم بردارم با باور به اینکه می‌شود یعنی باورهای هماهنگ با خواسته رو درذهنم ایجاد کنم . و در این فایل با توضیحات استاد پی بردم که چرا من برای بعضی از خواسته هام کاری نمیکنم و چرا بعضی از عادتها در من تغییر نمی‌کند و چرا در روابط و وضع مالی بهتر تغییر بیشتری ایجاد نمیشود و‌علتش رو در این فایل دونستم و اگر بخوام از خودم بیاد بیارم زمانیکه به خواسته ای در زندگیم رسیدم اولین فاکتور اقدام و باور به اینکه می‌شود بوده و اون رو در ذهنم سخت نکردم و برعکس زمانیکه به خواسته و هدف و تغییری در خودم و زندگیم و روابطم و غیره نداشتم این بوده که در ذهنم اونها رو سخت کردم و اقدامی انجام ندادم و باورهایی نداشتم که پی ببرم که میشود و اقدام کنم.

    خدارو شکر میکنم که امروز هم این آگاهی گرانبهای این فایل رو دریافت کردم و اونرو در وجودم بکار میبرم که شاهد نتیجه و لذت اون در زندگیم باشم.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2220 روز

    رد پای روز 171

    روزشمار تحول زندگی من

    دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟

    درود و سلام خدمت دو استادان بزرگوارم و سلام به همه ی دوستان همراه در این قسمت

    خدایا شکرت که منو بسمت نوشتن کامنتی در چنین فایلی ،پر محتوا و آموزش های بنیادی هدایتم کردی

    اول از همه این روابط خوب و عالی شما دو عزیز را تایید و تحسین کردم اینکه شب گذشته قبل از ضبط این فایل در مورد قوانین و مسایل و موارد مربوط به این تدریس صحبت کردید اینکه چقدر خوبع آدم با هم فرکانس خودش و هم مدار خودش حرفهای مشترک درست و مناسبی برای رشد و پیشرفت داشته باشه واقعا برام ارزشمند و تاثیر گذار بود و شما دو عزیز بزرگوار بزرگترین الگوی زندگی من در تمام جنبه های زندگیم هستید و از لطف خداوند واقعا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت که اولین هدایت من بسمت چنین استادان و چنین سایت و دوستان عزیزی بزرگترین قدمی بود که خداوند منو هدایت کرد

    سوال اول

    1ـ اینکه استاد گفتند همه چی برای من راحت و خیلی آسون بود و همه چی رو راحت بدست آوردم شاید این سوال پیش بیاد که خُب استاد که راحت به همه چی رسید پس دیگه نیازی به تلاش کردن نیست ..

    در صورتی که آن تلاش و تمرکز لیزی و فکوسی که استاد روی تمام خواسته هاشون گذاشتند کار هر کسی نبود پس چرا میگید من خیلی راحت به همه چی رسیدم ؟؟؟؟؟

    پاسخ ـــ انگیزه برای حرکت کردن

    خیلی از کارهایی رو که ما انجام نمی‌دهیم بخاطر اینه که توی ذهن مون سختش کردیم

    99٪ مردم بخاطر این که توی ذهن شون اون کار رو سخت و زمانی. و پر انرژی و صبر و حوصله زیادی داره انجام نمیدن

    وقتی آن کار رو از طریق منطقی و ذهنی بخواهیم انجام بدیم میایم حساب کتاب می کنیم و یا دو دوتا چهارتا می کنیم و قبل از اینکه بخواهیم حرکت کنیم دوست داریم نتیجه رو ببینیم اون کار خیلی سخت بنظر میرسه و بعدش بخاطر سختی کار هیچ تلاشی نمی کنیم و منصرف میشیم

    دقیقا من هم چند سال پیش همینطوری شده بودم یعنی بعد از آن تضادهای ورشکستگی های پولی و مالی و مادی و معنوی و سلامتی و تضاد در روابط های خانوادگی و غیره هیچوقت فکر نمی کردم اصلا چیزی بخواد دوباره درست بشه بخصوص در مورد خان و مسکن .. من فکر می کردم تا آخر عمرم بهیچ وجه نمی تونم حتی اتاقی رو اجاره کنم و یا وسایل زندگی مو از انباری های مردم بکشم بیرون چون هیچوقت اجاره نشینی نکرده بودم و اصلا پولی هم نداشتم که بخوام اقدامی کنم ولی بلطف آموزها و فایل های ارزشمند شما دو بزرگوارانم توانستم از آن چالش ها و تضادها ی سخت عبور کنم و الان در آرامش بیشتری هستم و دومین خانه ی اجاره ای ام با بهترین شرایطی که دوست داشتم ساکن هستم خدایااآاا شکرت البته خیلی موارد دیگه ای مثل وزن کم کردن و سلامتی بود که تونستم بیست کیلو وزن کم کنم فقط با پیاده روی های روزانه و گوش کردن به فایل ها در زمان پندمیک . و قبل از هم خیلی موارد دیگری بود که در پروفایلم نوشتم در آن دوران شروع مسیرم به سایت توی ذهنم خیلی چیزها. رو راحت تر تونستم انجام بدم و روی باورهام کار کنم ولی بارزترینش همین موضوع مسکن بود .. که البته باید خیلی خیلی بیشتر از همیشه روی خودم در همه ی زمینه ها کار کنم

    اگر به الهامات و شهود و نشانه ها و هدایت های قلبی مون اعتماد کنیم همان حرکت اولیه و قدم برداشتن کافیه که اون کار رو شروع کنیم و اینطوری کارها در ذهن ما آسان تر بنظر میرسه و آنوقت حرکت می کنیم

    در مورد هر کاری باید اول اون مسیر رو در ذهن مون ساده و راحت و آسان کنیم و از خداوند هدایت بطلبیم و بگیم خداوند در مسیر حرکت های من درهایی رو به روی من باز می کنه که الان نمی‌دونم چی هست و الگوهایی رو برای خودمون پیدا کنیم که به اون خواسته رسیدن ..

    استاد جان چقدر این فایل برام نشونه ی خوبی هست چون برای من هم اسباب کشی یک فاجعه ی سختی است و دو ماه به تمدید قرار داد و یا فسق قراداد منزل مسکونیم باقی نمانده یا باید شرایط تمدید برام مهیا بشه و یا باید اسباب کشی کنم در هر دو صورت خیلی فکرمو مشغول کرده و باید این موضوع رو برای ذهنم ساده کنم و دارم روی خودم کار می کنم ..دقیقا سال پیش یک خواسته ی شدیدی در قلبم بوجود آمد در همین رابطه و از خداوند درخواستی کردم که اصلا نمی‌دونم چطوری میشه که به اون خواسته ام برسم چون هیچ ایده ای ندارم فقط و فقط عمیقأ از خداوند هدایت طلبیدم قبل از اینکه تضادی بوجود بیاد و یا مجبور بشم این اقدام رو انجام دادم و مدام تلاش کردم چون باور دارم که از بی نهایت طریق و دستان و ناجیان و فرشتگان الهی راههایی برای من باز میشه که الان اصلا نمی‌دونم چی هست که به اون خواسته ام برسم ولی مدام تمرکز لیزی روی این درخواستم داشتم و دارم و در ذهنم خیلی آسانتر از آنچیزی که در واقعیت هست برام بدیهی شده یعنی خیلی به هدایت های الهی باور و ایمان و یقین دارم الهی آمین

    البته قبلنا خیلی با ذهن منطقی و حسابگرم به یک سری کارها توجه می کردم ولی با آموزش های شما استاد عزیزم توانستم خیلی از کارها رو برای ذهنم آسان کنم و البته الان دیگه خیلی خیلی بهتر شدم بخصوص امروز وقتی این فایل رو دیدم و نت برداری کردم و مجبور شدم که همش استاپ کنم و به آموزش هاتون بیشتر دقت و تمرکز کنم احساس می کنم بیشتر توانایی کنترل ذهن رو در دست گرفتم یعنی سعی می کنم مراحل رسیدن به خواسته هامو با توجه به الگوهایی که پیدا می کنم و البته با هدایت ها و نشانه های الهی همچنان احساس خوبم رو پایدارتر کنم و با تکرار و تکرار و تمرین های مستمر و مداوم ذهنمو در این مسیر هدفمند کنم و مسیر رو برای خودم آسان و راحت کنم

    ما باید تمرکز بر توانایی تشخیص اصل از فرع را داشته باشیم و خودمون رو از حاشیه ها دور کنیم و سرمون به کار و عملکرد خودمون باشه و سکوت کنیم تا نعمت ها و موهبت ها ی خداوند رو ببینیم و بشنویم و درک کنیم و آگاه شویم تا الگوهایی رو برای بهتر شدن مسیر مون بیابیم

    خدایاااا هر لحظه ما رو بسمت بهترین ها هدایت کن و از تو متواضعانه در خواست می کنم خودت هدایتمون رو بعهده بگیری و خودت زندگی مون رو پشتیبانی و محافظت کنی و خودت همه ی کارهامون رو برای موفقیت در تمام جنبه های زندگی مون هماهنگ و چیده مان و برنامه ریزی و هندلش کنی خدایااآ ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت

    چه مسیری رو بهتره که برم پس خودت هدایتی کن

    خداونده که دوستان عزیزی رو آورده توی زندگیم

    خداونده که این توانایی رو در وجودم قرار داده . خداونده که مسیرها رو باز می کنه

    خداونده که ایده ها رو الهام می کنه

    خداونده که سلامتی و تندرستی رو داده

    خداونده که قلبمون رو میتپه

    خداونده که سرسبزی ها و باران و نعمت ها و زیبایی ها رو برامون میاره

    و این خداونده که همه چی رو خلق کرده و آفریده

    و خداونده که این الهام رو در قلب شما گذاشت که این درس بزرگ رو بما هم یاد دادید و اینکه کلام و کد و کلید طلایی این باور رو بهمون دادید که اول باید همه چی رو در ذهن مون ساده و راحت کنیم و از خداوند هدایت بطلبیم و حرکت کنیم و خداوند درهایی رو برامون باز میکنه که الان هیچی از آن نمیدانم ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت و از اینکه هم شما و هم خانم شایسته ی عزیز الگوهای بارز و مشخص من در تمام جنبه های زندگیم. هستید از خداوند تشکر و قدردانی می کنم

    من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به تو اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 717 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    روز شمار 171

    رد پای روز 19 تیر ماه

    به چیزی که برای تو نیست دل نبند

    چه در این دنیا با ارزش باشه و چه ارزشش از نظر مادی کم باشه

    اگر وابسته شدی ازت گرفته میشه ،اگر خدارو درش ندیدی و فکر کردی برای خودت هست کاملا در اشتباهی

    هر آنچه که داری و هستی از خداست و هیچی تو، طیبه این همیشه یادت باشه

    من وقتی شب بیدار بودم و نقاشی کشیدم و بعد با خدا حرف زدم و بعد خوابیدم خیلی حس خوبی داشتم که تونستم ادامه بدم و شبا دیر بخوابم تا هم کار کنم و هم با خدا حرف بزنم

    من امروز با یه بطری کوچیک آب ، یه درس بزرگ گرفتم که سعی میکنم بهش عمل بکنم

    و خدا بهم فهموند این حرفارو و گفت زیادی به این دنیا دل نبند

    من وقتی صبح حاضر شدم تا برم دادسرا برای ادامه روند شکایتم از پاره شدن نقاشیم ، بطری پلاستیکی آبمو پر کردم و یاد روزی افتادم که بطری آبمو دادم به خواهرم گفتم نگه دار ازت میگیرم و اون انداخته بود آشغال و وقتی گفتم بطری آبمو بیار گفت انداختمش دور ، من ناراحت شدم و گفتم چرا انداختی دور

    وقتی کسی بهت چیزی میده نگه داری، باید ازش بپرسی که میخوایش یا نه ؟؟؟ حتی اگه بی ارزش باشه از نظر مادی

    چون این کارش دوبار بود که تکرار شد وقبلا یه جالباسی خریده بودیم و دستش مونده بود و من منتظر بودم که بهم بده و چند باری فراموش کردم ازش بخوام و وقتی ازش پرسیدم گفت نخواستی، منم فکر کردم نمیخوای و برای خودم نگه داشتم

    سر این موضوع هم ناراحت شدم و گفتم چرا تو نپرسیدی ؟ من فراموش کردم

    اینارو وقتی ،داشتم آب پر میکردم تا صبح برم دادسرا تو ذهنم مرور کردم و گفتم یدونه از این بطری مونده برام چون کوچیکه ،خوب تو جیب جا میشه، بیرون میتونم آب بخورم

    بعد اینو گفتم و رفتم

    از بی آر تی که پیاده شدم حس کردم چقدر سبک شدم و فهمیدم بطری تو جیبم نیست ،برگشتم و رفتم به راننده گفتم نگه دار و رفتم جایی که نشسته بودم رو نگاه کردم اثری از بطری نبود

    انگار آب شد رفت تو زمین اصلا متعجب شدم

    اونجا بود که بهم گفته شد ، طیبه این درس تو هست

    تو وابسته این بطری شده بودی و میگفتی بطری دیگه نمیخوای

    بعدشم این باید گم میشد تا بفهمی که هیچی برای تو نیست

    خدا یه چیزی رو بهت میده و هر وقت دلش خواست ازت پس میگیره

    حالا اون چیز هرچیزی میتونه باشه

    میتونه زندگیت باشه

    میتونه عمرت باشه

    میتونه همین بطری که از نظر مادی ارزش زیادی نداره باشه

    میتونه آدمایی که تو مسیر زندگی همراهتن باشه

    و خیلی چیزای دیگه

    پس یادت باشه تو صاحب هیچی نیستی و اصلا تو هیچی نیستی بخوای بگی برای من هست و من من کنی و بگی برای من بود

    باید یاد بگیری بگذری از هر چیزی که داری قبل از اینکه از دستش بدی ، یه جورایی مثل استاد عباس منش رها باشی از همه چیز

    که اگر ازت گرفته شد حتی اگر یکم ناراحت شدی سریع خودتو جمع و جور کنی

    یعنی باید اینجوری فکر کنی که اولا، برای تو نیست

    اگر الان داریش ازش استفاده کن و لذت ببر و سپاسگزاریشو از خدا بکن

    و هر وقت ازت گرفته شد باز هم سپاسگزاری کن

    بعد من که متوجه شدم گفتم ممنونم ازت خدای خوبم که هر لحظه بهم کمک میکنی

    و به راهم ادامه دادم و رفتم دادسرا

    وقتی رسیدم انقدر آروم بودم که خودمم از این همه آرامشم تعجب کرده بودم

    پرسیدم کو اون طیبه ای که میومد اینجور جاها پر میشد از ترس و تپش قلب میگرفت و دستاش میلرزید

    کو اون طیبه ای که تنهایی جایی نمیرفت

    الان انقدر آرامش دارم که اصلا به هیچ کدوم از اینا فکر هم نمیکنم

    یه قوت قلبی داشتم از صبح ، واقعا خودمم حیرت کردم به این همه آرامشم

    داشتم به فایلای تیکه ای تو اینستاگرام نگاه میکردم که یکی این بود، که استاد میگفت نشانه ایمان آرامشه

    اگر میگی ایمان دارم و آروم نیستی بدون که ایمان نداری

    و وقتی شنیدم با اعماق وجودم سپاسگزاری کردم که ایمانم رو در عمل به خدا نشون میدم و همه این آرامش هم ، کار خداست

    وقتی رسیدم گوشیمو تحویل دادم و رفتم و شماره پرونده مو دادم و نشستم تا صدام کنن

    وقتی صدام کردن و از در اتاق بازپرس رفتم داخل ، گفتم خدایا من برای تو صحبت میکنم از تو درخواست میکنم تو به زبونم جاری کن کلمات رو

    وقتی سلام کردم ، ازم دلیل شکایتمو پرسید و گفت که شرح بده مختصر و گفتم و وقتی همه چیزو گفتم یه جایی میخواستم حرف بزنم بهم گفته شد الان نه صحبت نکن و مکث کردم و بعدش گفته شد حالا بگو صحبت کن

    و بعد گفتم اونجا هم دیدن که من با دیدن تابلوی پاره ام گریه کردم و گفت شاهد هاتو بیار فردا تا به من بگن جریانو

    و چون خواهرم مسافرت بود موند بعد عاشورا بریم که با عموم شهادت بدن

    من انقدر راحت داشتم روان حرف میزدم که خودمم متعجب شده بودم از این همه پشت سرهم حرف زدن

    و میدونستم که من نیستم و خداست که داره همراهیم میکنه و همه کارو انجام میده

    و اون باز پرس انقدر آروم و مودب حرف میزد که خیلی خیلی خداروشکر میکنم که هر لحظه انسان های خوبی سر راه من قرار داده

    که البته همه اینا خود خودشه خدای ماچ پاچی من که همیشه هوامو داره

    وقتی کارم تموم شد و برگشتم ، از مسئول دم در دادسرا تشکر کردم با صدای بلند و واضح

    یاد یه حرفی افتادم که وقتی سعی کنی روابطت رو قوی بکنی ارتباطت با آدما خوب میشه

    هرچقدر بیشتر سپاسگزاری کنی از آدما و از خدا ،بیشتر بهت داده میشه

    و یاد چند روز پیش افتادم که داشتم خرید میکردم به فروشنده گفتم پر روزی باشید

    قشنگ چشماش گرد شد و تعجبی خوشحال گونه داشت گفت خیلی ممنونم از شما

    خیلی جالب بود این خوشحالی رو دیدن

    من از پارسال که تصمیم گرفتم هرجا رفتم و چیزی خریدم بگم پر روزی باشید ، اوایل خیلی برام سخت بود و نجواهای ذهنم مانعم میشد ولی انقدر گفتم و به خودم یادآور شدم که تو داری تغییر میکنی باید رفتارتم تغییر کنه ،دیگه کم کم یاد گرفتم و

    الان که دارم مینویسم متوجه شدم که من دیگه بدون هیچ تلاشی که قبلا با زور میگفتم پر روزی باشید

    و

    الان خیلی راحت سریع میگم پر روزی باشید

    و انقدر حس خوب دریافت میکنم و میبینم فروشنده ها چقدر حس خوب میگیرن که خوشحال میشم و سعی میکنم بیشتر رفتارم رو اصلاح بکنم و خوب باشم

    من وقتی برگشتم خونه ، تو راه گفتم خدا من ازت میخوام اتوبوس محله مون جلو در مترو باشه ،ازت سپاسگزارم

    وقتی رفتم بیرون دیدم اتوبوس دم در مترو وایساده و خیلی خیلی حس خوبی داشتم ،چند روزیه هرچی میگم سریعتر از قبل رخ میده و همه کار خداست

    وقتی برگشتم ، رفتم از اون زمینی که دیوارای خراب داشت ببینم شماره ای از صاحبش روی درش نداره که دیدم هیچی نیست و از خدا درخواست میکنم خودش کاری کنه که شرایط نقاشی دیواری برام محیا بشه

    میدونم باید قدم بردارم تا نتیجه رو ببینم باید قدم بردارم و حرکت کنم تا نقاشی دیواری برای من محیا بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    لیلی چشمی گفته:
    مدت عضویت: 1006 روز

    بنام خدایی که عاشقمه

    وهرلحظه اماده ی اجابت منه

    ممنونم دوتا عشق جذاااب ودوست داشتنی از امروز تصمیم گرفتم روز شمار تحول زندگی رو گوش بدم وتاجایی که ممکنه عمل کنم واز خدا میخوام هدایتم کنه واین مسیر رو برام اسان کنه

    ورسیدن به خواسته هام ومخصوصا جریان باورها رو برام لذت بخش وراحتتر کنه

    ممنونم استاد عشقم وخانم شایسته ی جذابم

    بابت دل همچون دریاتون که این اگاهی ها رو برامون به اشتراک گذاشتین کلی سپاسگزارم

    بماند به یادگار از 3مرداد 1403

    باشد که این مسیر رو متعهدتر ادامه بدم‌ونتایجم صحبت کنند

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    شیدا میردامادی گفته:
    مدت عضویت: 322 روز

    ووووااااای که خدایاشکرت که با این فایل من هم دارم هدایت میشم.باورتون نمیشه که این فایل رو من چند بار دیگه گوش کرده بودم ولی امروز 9/10/2024 هست که من دوباره این فایل رو خیلی هدایتی کلیک کردم و دوباره بهم تاکیید کرد که حرکت کن درها برای تو باز میشه،و قدم اول رو‌بردار.الان دیگه شب شده و من اینقدر انرژی و فرکانسم رفته بالا از ذوق انجام دادن این کار که خوابن نمیره و با گوش دادن این فایل چشمانم پر از اشک بود.

    خدایا نمی دونم چی بگم زبانم که هیچ جسم و دهنم هم قاصر است که بخوام جمله ای بگم که بخواد تو رو توصیف کنه.

    این قدر زیبا میچینی که زبونم بند اومده

    سپاسگزارم بی نهایت استاد که اینقدر قشنگ یک مسئله رو باز و شفاف ککنید و به زبان میارید و سپاس از مریم عزیزم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زهره بانو گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام به استادعزیزم و خانوم شایسته قدرتمند و تمام دوستان گل

    استاد یادش بخیر من سال 1397 با شما آشناشدم و اون موقع توان مالی خرید دوره هارو نداشتم و مثل بلدوزر فایلهای رایگان رو گوش میدادم و تمام شب و روزم شده بود آموزشهای شما

    چقدر روحم تشنه بود و آگاهی های شما منو سیراب میکرد

    به لطف خدا الان بیش از 90درصد محصولات رو خریداری کردم، حتی یکسری محصولات رو دارم که شما از روی سایت برداشتید.

    و فایلهای رایگان رو بصورت رندوم گوش میدم

    اولین چیزی که میخوام به عنوان کسی که بیش از 90درصد محصولاتتون رو داره بگم این هست که به جرات میتونم بگم تک تک فایلهای دانلودی شما بی نهایت ارزشمندن و درحد محصولاتتون هستن حتی گاهی یک فایل خیلی پربارتر از یک فایل در محصولات هست و این نشون میده شما عمیقا قوانین رو درک کردید و عاشقانه و خالصانه اجرا میکنید.

    خب بریم برای پاسخ دادن به سوالی که در این فایل پرسیدید.

    کجاها مسیرو توی ذهنم آسون کردم و حرکت کردم و نتیجه گرفتم؟و کجاها سختش کردم و حرکت نکردم یا اگه حرکت کردم رفتم توی در و دیوار؟

    1-توی راه اندازی کارگاه خیاطی من اصلا به روند کار فکرنمیکردم و بشدت روی باورهای توحیدی‌ام کارمیکردم و اقدام میکردم

    نتیجه این شد توی کمتر از5ماه کارگاهم رو راه اندازی کردم و 5تا نیروی ارزشمند استخدام کردم و خیلی شرایط خوبی رو از نظر بیزنسی به لطف خدا ایجاد کردم.

    2-توی ازدواج اوایل خیلی سختش کرده بودم.

    خواستگار که میومد کلی زمان و انرژی میزاشتم برای شناخت طرف و کلی اذیت میشدم درنهایت بعد از چندماه رفتارهای خیلی بدی میدیدم و متوجه میشدم شخصیت طرف اون چیزی نیست که اوایل آشنایی ابراز میکنه.

    و استاد بشدت احساس عجز کردم و عمیقا تسلیم خداشدم.

    یادمه که گفتم خدایا من خودمم هنوز نتونستم خوب و کامل بشناسم، خودمو که از اول تاالان همراهش بودمو هنوز خوب نمیشناسم، چطوری یه آدم دیگه رو توی چندماه بشناسم؟؟؟؟؟ من عاجز و ناتوانم

    تو هم منو عالی میشناسی هم تک تک بنده هاتو

    اونی که میدونی اخلاقامون بهم میخوره و باهم خوشبخت میشیم رو سرراهم قرار بده

    خدایا تو میدونی من نمیدونم(جمله‌ی معروف شما).

    و وقتی به این مرحله رسیدم و برای خودم آسونش کردم و سختی کارو سپردم به خدا، که البته واسه خدا خیلی آسونه، بعد از یکی دو هفته با همسرم آشناشدم و با کلی مسافت فیزیکی(من همدان و ایشون اردبیل) خیلللییییییی راحت همدیگرو شناختیم و ازدواج کردیم توی کمتر از 5ماه.

    و واقعا ازدواج آسان و رویایی و بی نظیری بود.

    جزییاتش رو حتما در یک ویدئو براتون ارسال میکنم استادعزیزم.

    3-مورد بعدی مهاجرت به تهران بود که توی ذهنم آسون کرده بودم و خیلی راحت همه ی کارامون اوکی شد و استارت زندگی متاهلیمون توی تهران زدیم به لطف خدا.

    4-مورد بعدی خرید وسایل خونه بود

    نگم براتون که چقدررررررررررر آسون بود

    ما توی 2روز تمام وسایل بزرگ برقی و سرویس چوب و خیلی چیزا رو خریدیم و چیدیم

    اونم توی بازارتهران که اینقدر شلوغ و مسافت ها زیاده و 2ساعت زمان میبره از یک بازار بری به بازار دیگه اش.

    ما توی 2روز، ماشین لباسشویی، یخچال،گاز ، تستر، فرش، موکت، مبل، سرویس خواب، میزغذاخوری و … روخریدیم واقعا خیلی راحت و آسون

    من توی اقوام میبینم که فقط یدونه یخچال بخوان بخرن دوماه زمان میبره تا از این بپرسن و از اون بپرسن و مطمئن بشن جنسش خوبه و …

    5-موضوع بعدی که سختش کردم برای خودم اینکه مادر بشم، از طرفی عاااااااشق بچه هستم از طرفی اینقدرررررر توی ذهنم سخته دوران بارداری و زایمان و حساسیتم روی خوب بزرگ کردنش و باورمنفی بهش ندادن که نگم براتون دیگه این حس زیبای مادر شدن رو از خودم گرفتم تاالان ولی حتما میرم توی دل ترسم.

    6-حالا استاد برسیم به اصل موضوع، من اومدم تهران کارگاهم رو ادامه ندادم و میخواستم شغلمو تغییر بدم.

    شغلمم انتخاب کردم اما اینقدر توی ذهنم سختش کردم که انگیزه ندارم برای حرکت کردن به سمتش.

    و این فایل امروز روزی من بود که یه تلنگر باشه برام.

    من برم این مسیرو آسون کنم برای خودم و 3ماع دیگه میام نتایجش رو بهتون اطلاع میدم.

    عااااااااااااشقتونم شما فوق العاده هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1442 روز

    سلام به استادای عزیزم و دوستان گلم

    اول اینکه تبریک میگم بهتون استاد عزیز و بزرگوار که زبان سایت رو انگلیسی و عربی رو هم بهش اضافه کردین چقد این کار خفن بود ینی وقتی دیدمش کلی تحسینت کردم و دمت گرم گفتم کارت خیلی درسته مبارکت باشه….خب در مورد فایل …

    من سر همین توجه به جزییات و سهل انگاری کلی از کارهایی که می‌تونستم چندین سال دیش انجام بدم بعد از این که با قانون آشنا شدم انجام دادم

    ینی انقد برام بی اهمیت بود که من زمانی که شناسنامه ها بقولی جدید شدن نرفتم دنبالش که عوضش کنم و خیلییی جاها باعث شد من حتی از کاری که میخاستم بکنم بدلیل نداشتن شناسنامه جدید نتونم انجامش بدم و سر گرفتن کارت بانکیم به مسعله خوردم سفر هواپیمایی نمیشد انجام بدم چون ترک تحصیل کرده بودمو خلاصه نمیتونستم گواهی تحصیلی بدم بگیرمش ینی همه کسایی که با من بودن گرفتن الا خودم که اصلا بهش فکرم نمیکردم

    خلاصه بعد از کلی با صورت رفتن تو در و دیوار درستش کردم کاری که با یه ساعت وقت گذاشتن می‌تونست درس بشه من چند ملیون خرج کردم و بعد از چند سال گرفتمش

    و نکته بعدی اینه که من یه تصادف داشتم یه پلاتین کوچیک تو پام زدن باید بعد از یسال درش میوردم بازم بخاطر ابنکه میگفتم بابا باید ۲۰روز سرجا باشی و کلی درد و بیرون نرفتن رو تحمل کنی ولش کن سر همین ۵سال طول کشید و کاری که با هزینه خیلییی کم درس میشد مجبور شدم چهار برابر هزینه کنم و تازه خیلیم سختتر بشه که از پام در بیاد

    شیش ماه بیکار بودم سر اینکه میگفتم بابا من کار نمیکنم برا کسی و خلاصه کلی واسه خودم منطق درس کرده بودم که سر کار نرم و جهان کاری باهام کرد که همون پولی رو هم که پسنداز داشتم خرج کنم و صفر بشم مجبور بشم

    از صفر مطلق دوباره شروع کنم در صورتی که تو اون شیش ماه می‌تونستم کلی ثروت بسازم مهارت کسب کنم ….و حالا تو یه تایمی من با توکل تو تایمی که همه میگفتن اقا الان تایم رفتن به فلان شهر نیست ولی رفتم و تو سه ماه درامدم سه برابر شد کلی مهارت حدید یاد گرفتم دوستای خیلی خوب پیدا کردم کلی هم بهم خوش گذشت و کلی هم پول ساختم …

    کلا از اینکه کارها رو تو ذهنمنون تموم کنیم واقعا جلوی الهامات ایمان و حرکت کردنمون رو میگیره

    همتونو دوس دارم موفق و ثرتمند باشین 🌹🤗🤗🤗🌹😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    B گفته:
    مدت عضویت: 2006 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    فایل بسیار فوق العاده و به موقعی بود برای من

    در بهترین زمان بهش هدایت شدم

    فهمیدم تا یکاری رو انجام ندادم انگ بی اراده و کلی کلمات مترادف به خودم نسبت ندم

    بجاش بیام تو ذهنم راحتش کنم

    و خود ب خود سمتش پیش میرم

    وگرنه یادمه یجا میگفتین ادم تنبل وجود نداره

    ادم بی انگیزه وجود داره.باید انگیزه ها رو پیدا کنی

    تو این مثال این فایل اگر انگیزه ای هم باشه ب دلیل اینکه بسیااار سختش کردیم مسیرو بیخیالش میشیم میگیمم اوووو کو تا من برسم انقد سخته انقد فلانه انقد پدرم در میاد

    به چه درد میخوره بشینیم فعلا

    بعد دقیقا استااد خودمونم گول میزنیم که نه بشینیم هدایت بشیم خدا کل مسیرو میگه

    بابا تو قدم اول رو انجام ندادی خدا چیو بهت بگه

    همون ک میگفتین برو تو دل کار جور میشه بخدا

    بخدا استاد اگر دقیقا اونچه ک شما میگین رو بشنویم و عمل کنیم تکاملی همواره رو ب رشدیم

    موضوع اینه گاها چیزی ک دوست داریم بشنویم رو میشنویم نه اونچه که شما میگین

    دوست داریم قانون با ما تطابق پیدا کنه نه ما با قانون

    اگر عقل کل رو نگاه کنیم تمام ماهایی ک میایم میگیم چرا نتیجه نگرفتم

    حتی گاها افراد خیلی هم خوب رو قانون کار میکننا

    (چیزی که تو فایل بررسی موردی یک دوست هم گفتین که دوستتون انقد خوب قانون رو درک کرده بود و شرح میداد که لذت میبردین اما اون عمل کردنه نبود

    بخاطر همین رسید به صفر حالا باز باید از صفر شروع میکرد)

    دلیلش اینه قدمها رو دونه دونه برنمیداریم

    عمل کردن

    قدم برداشتن

    و استاد استاد نگم براتون در مورد اون قسمت مدت عضویت و اینا

    چقد افراد و حتی بی نهایت خودم رو قضاوت میکردم گاها

    ک ببین این همه عضوی چی شد و کلی نجوا ک خودتون میدونین

    در حالی ک اون مثال باشگاه بدنسازی عالی بود

    اون تعداد روزایی ک ثبت نام کردیم چندروزشو عمل کردیم و تو مسیر قانون بودیم؟

    کج فهمی خود من این بود ک دیگه شما رو شناختم متحول شدم انگار شناخت شما و صحبتاتون کافیه

    در حالی ک شنیدن و فهم اونچیزی که شما میگید نه چیزی که دوست دارم بشنوم

    و عمل کردن به اون چه که میگید نه گول زدن و بودن تو توهم که به قول شما من تو بغل خدام خدا تو بغل منه و این داستانا

    بنظرم وقتی شما میگین همه چی راحته

    یا مثلا خدا همه کارها رو میکنه

    یا لازم نیس ک کار خاصی انجام بدید

    شما پیشفرض رو بر این مبذارید ک ما خودمون عمل میکنیم و تمرکز میکنیم

    و بقیش رو میگید که لازم نیس که مثلا تقلا کنیم زور بزنیم

    و بقیش راحت پیش میره

    اما پیش نیازش اینه که اول اون قدمها رو برداشته باشیم

    دقیقا اصل همینه

    چقد محکم صحبت کردید

    استاد وقتی انقد محکم میگید من میترسم و واقعا روم تاثیر میذاره ممنونم که تلنگر میزنید

    سعی میکنم بهش عمل کنم

    اونجا که گفتید من غلط میکنم بیام در مورد چیزی که خودم بهش عمل نمیکنم صحبت کنم

    ……

    فقط چندتا نقطه میذارم

    چون همه مون ازش ضربه خوردیم

    باید به خودمون بیایم دیگه

    در مورد سوالایی که پرسیدین

    من وقتی که میخواستم برای اولین بار کلا وارد کسب و کار و فروش و کسب درامد و این داستانا بشم

    ذهنم خالی بود واقعا

    سختشم نکردم خیلی راحت شروع کردم با تمام وجودم میخواستم در اون مسیره حرکت کنم که درامد داشته باشم

    و ایده ها بمبارانی میومد من عمل میکردم دوباره ب همین طریق و بهترین مثالیه که میشه گفت برای خودم راحتش کردم و هربار کار بهتر پیش رفت

    قدم اول رو انجام دادم دومی بهم گفته شد انجامش دادم و به همین ترتیب پیش رفتم

    و بعدا فهمیدم تو این دوسال خیلی از اطرافیانم میخواستن کار شروع کنن و مدام از موانع میگفتن مشتری رو چیکار کنیم مخاطب از کجا بیاریم شاید نگیره کارمون

    و …..

    و من اونجا فهمبدم اگر به گرفتن یا نگرفتن کار فکر میکردم ی قدمم بر نمیداشتم

    این خلاصه ای از مثالی بود که کار رو راحت کردم برای خودم به صورت اتوماتیک

    مثال بعدی از سخت کردن بحث کنکور بود

    بگذریم از انتخاب هدف اشتباه و….

    خیلیا اون هدف رو هم درست انتخاب نمیکنن ولی بهش میرسن بعدا میفهمن ک اوکی دوست نداریم و هدف ما نیست و….

    اما من تو این مثال چقد سختش کرده بودم استاد

    ک کلا قدم برندارم

    چ برسه به اینکه دوست داشته باشم

    یا نداشته باشم

    یا خوشم بیاد یا نیاد

    بخصوص کنکور تجربیو انگار بحث مرگ و زندگیه

    همشم دلیلش ورودیای اشتباه بود

    میگم هدف من نبودا

    اما اون موقع ی خواسته ای بود ک بالاخره باید قدم براش برداشته میشد

    تمام مطالب سایتا رو زیر رو میکردم

    هرچی مشاور بود رو میشناختم

    تو مدرسه حرف اول اسم طرف و میگفتن میگفتم فلانیو میگین؟خلاصه همرو میشناختم همش حس میکردم ی رازی هس ک من نمیدونم نمیخوان بگن

    وای حالا من مشاور ندارم وای ازمون باید 100 تا برم وای چرا ازمون نرفتم

    کاش میرفتم

    کاش حضوری میرفتم ازمون

    کاش فلان بهمان

    کتابام کمه

    کتابام زیاده😂نمیرسم

    خلاصه نگم براتوننن که چ وضعی بود

    میگفتم این مشاورم حرفای تکراری میگه تو پستاش

    و کلییییییی حرفای دیگه

    خدا هم هدایتم میکردا

    یبار از زبان یکی عزیزانم بهم گفت خب دنبال چ چیز جدیدی هستی همش همیناس باید بخونی دیگه

    اما میدونین ادم وقتی تو ی مداری باشه نمیفهمه

    بعدا میفهمه

    اون تایم اتفاقا ب خودشم خیلی حق میده و میگه بقیه درکم نمیکنن

    و حق با منه

    سخته خیلی سخته و….

    اما بعضیا واقعا راحت میگرفتن راحتم نتیجه گرفتن

    خلاصه اطلاعات جمع کردن و …نتیجه ش میشه این

    همون چیزی ک شما بهمون یاد دادین ک اطلاعات در 90 درصد مواقع توسط افراد بیکار نوشته میشه تو سایتا ک خودشون ب جایی نرسیدن

    پس ب جای این همه وقت برای اون داستانا برای خواسته ای ک داریم قدم برداریم و عمل کنیم رتبه 1 اون داستان میشیم بدون هیچ چیز پیچیده ای

    این دوتا مثالهای بولدی بودن که برای تمرین این فایل خواستم بگم

    مرسی ازتون استاد جانم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: