دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 25

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    به نام خدای مهربانم

    فایل روز شمار تحول زندگی من- 171: دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟

    سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم

    استاد این از اون فایلهاییه که خیلی عالی و به موقع بود برای من. خیلی برام آگاهی داشت. با اینکه قبلا گوشش داشته بودم ولی الان مصداقهای زیادی ازش توی این برهه از زندگیم هست.

    یه همزمانی قشنگی هم که برام داشت اینه که فایل نشانه ام، گفتگو با دوستان 63 بود که عنوان اون هم «مسیر می تواند همواره روان باشد»، هست که به نظرم این دو تا فایل میتونن مکمل هم باشن. خدایا شکرت که اینقدر قشنگ و واضح داری هدایتم میکنی.

    اگر که ما قدمهای اول رو برنداریم، هیچ نتیجه ای اتفاق نمیوفته و خیلی موقع ها ما قدمهای اول رو برنمیداریم، به این دلیل که فکر میکنیم کار خیلی سختیه. یعنی همین که توی ذهنمون راحت شود، خیلی احتمال بیشتری داره که ما قدمها رو برداریم.

    من این جمله رو که، «کارها رو توی ذهنت آسون کن» رو روی دیوار روبروی میزم نوشتم که هر بار میخوام کاری رو انجام بدم که برام سخت جلوه میده، خوندن این جمله خیلی بهم کمک کنه که قدم بردارم و پیش برم.

    یعنی شمردن و بررسی بیش از حد مراحل کاری که تصمیم داریم انجامش بدیم، میتونه منجر به این بشه که ما از انجام اون کار منصرف بشیم. چون توی همچین پروسه ای ما معمولا با دید منطقی، و بر اساس تجربیات قبلی خودمون یا دیگران میام شرایط و مراحل رو پیش بینی میکنیم. و اغلب اون آسونیها و گشایشها و هدایتهایی که در طی مسیر، خداوند سر راهمون قرار میده رو دیگه درنظر نمیگیریم.

    و دیگه توی ذهنمون اون کار تبدیل میشه که به یک کار سخت و زمانبر، که نیاز به انرژی و حوصله خیلی زیادی خواهد داشت. چون مراحل و استپهاش توی ذهنمون خیلی زیاد میشن.

    …………………………………………………………………………….

    استاد این مثال بیزنس رو که زدین دقیقا موضوعیه که من الان باهاش درگیرم. یه ایده ای برای یه کاری به ذهنم رسیده، اما مدتهاست توی همون مراحل اول متوقف شده چون ذهن من یه ترمزی داره (که اونو هم تازه متوجهش شدم و میخواستم توی عقل کل بپرسم)، و اونم اینه که همون اول ماجرا میره تمام مشکلات و مسائلی که ممکنه در بعدها پیش بیاد رو کشف میکنه و حالا میگه خوب اول بیا راه حل اینا رو پیدا کن، بعد کار رو شروع کن که این مشکلات پیش نیاد.

    یعنی منطقش اینه که با این کار داری پیشگیری میکنی از مسائلی که بعدا ممکنه برات پیش بیاد.

    و چون آدم هنوز اون کار رو شروع نکرده و با خم و چم کار آشنا نیست، طبیعتا جوابی هم برای این سوالات و احتمالات عجیب غریب نداره. و نتیجه اینکه که کار در همون شروع، در نطفه خفه میشه… چون این فکرها یه ترسها و نگرانیهایی رو در آدم ایجاد میکنه که اصلا اون ذوق شوق اول رو هم از آدم میگیرن.

    …………………………………………………………………………….

    واااای این مثال استاد که برای کوه رفتن گفتن… چند روز پیش میخواستم یه کاری انجام بدم، دقیقا مثل این مراحلش اومد توی ذهنم. بعد پشت بندش این جملات استاد اومد توی ذهنم که میگفت بند این کفشت رو باید ببندییییییی، بعد بند اون کفشت رو باید ببندی…. یادم نبود مربوط به کدوم فایله. فقط همین یه تیکه اومد توی ذهنم و با خودم گفتم نباید به مراحلش فکر کنم. باید پا شم انجامش بدم… بعد به فاصله چند روز همون فایل برای روزشمار روی سایت اومد… اینم یه همزمانی دیگه فایل بود برای من.

    …………………………………………………………………………….

    بعضی افراد میان برای اون هدف و خواسته ای که دارن، مسیر رسیدن به اون خواسته رو اینقدر در ذهنشون پیچیده میکنن، که عملا برای اون خواسته قدم بر نمیدارن. و وقتی هم قدم بر نمیدارن، یعنی کاری انجام نمیشه و نتیجه ای اتفاق نمیوفته.

    باید تمرین کنیم که حرکت کردن رو توی ذهن خودمون آسون کنیم. اما باید یادمون هم باشه که اگر این موضوع جز پاشنه های آشیل مزمن باشه، چیزی نیست که یک شبه از بین بره. این چیزیه که ما باید همیشه روش کار کنیم. و فکر نکنیم که ما دیگه توش خوب شدیم و ولش کنیم.

    چجوری؟

    به خودت بگو:

    خداوند یه درهایی رو باز میکنه که الان نمیدونیم چیه…

    خداوند یه راه هایی رو برام باز میکنه که الان راجع بهشون چیزی نمیدونم.

    چون:

    وقتی که آدم قدم برمیداره و حرکت میکنه و توی ذهنش کارها رو سخت و پیچیده نمیکنه، عملا یه سری درها باز میشه.

     من فکر میکنم این درهایی که باز میشه، همون پاداشهاییه که استاد همیشه میگن خداوند به شجاعان پاسخ میده.

    …………………………………………………………………………….

    یکی از کارهایی که من موقع شروع کارهایی که از نظر خودم یکم پیچیده هستن، انجام میدم اینه که توی تمرین ستاره قطبیم از خدا میخوام که با 1000 فرشته پیاپیش من رو یاری و هدایت کنه که با آسانی و با لذت اون کار رو انجام بدم. و همزمان به خودم هم یاد آوری میکنم که این وعده ای که خداوند صراحتا در قرآن گفته. و باز هم به خودم یادآوری میکنم که چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویشه؟

    پس باید همیشه همه چیز رو برای خودم خیلی ساده و راحت کنم و به خودم یادآوری کنم که:

    همیشه همه چیز خیلی راحت انجام شده و خداوند درها رو باز کرده

    و نباید بیام دونه به دونه قدمهایی که باید بردارم رو توی ذهنم مرور کنم و به سختی هاش تمرکز کنم.

    🟦 حالا چرا نباید این کارو بکنم؟ منطقش چیه؟

    منطقش اینه که خیلی از کارها در طول مسیر تغییر میکنه.

    وقتی خداوند تعهد شما رو میبینه، وقتی که خداوند اقدام شما و حرکت شما و عمل شما رو میبینه:

    خیلی ازروندها تغییر میکنه

    خیلی از قدمها تغییر میکنه

    خیلی از کارها راحت تر میشه

    خیلی از دستان خداوند میان و کمکتون میکنن که کارها رو راحتتر انجام بدین

    یاد یه مثالی افتادم. اونایی که فیلمهای هری پاتر رو دیدن، میدونن توی هاگوارتز، یه سری پله بود که یه زمانهایی مسیرشون تغییر میکرد. یعنی پله ها متحرک هستن و میتونه کلا بچرخه و شما از همون پله های که همیشه میرفتی بری اما از یه جای دیگه سردر بیاری.

    توی زندگی هم همینطوره… مسیر میتونه نسبت به پیش بینی تو، یا نسبت به تجربیات قبلی خودت یا سایرین، تغییر کنه و متفاوت بشه.

    این جادوی قدم برداشتن و توکله.

    🟦 ولی کی این اتفاق میوفته؟

    موقعی که ما قدم برداریم دیگه. خیلی بهتره که قبل از اینکه به یه تضادی بربخوریم حرکت کنیم، ولی حتی اگر به یه تضادی برخوردیم که یه خواسته شدیدی رو در قلب ما ایجاد کنه، باید تمام تلاشمون رو بکنیم که حرکت کنیم و از اون تضاد استفاده کنیم برای رسیدن به اون خواسته.

    به جای اینکه شاکی باشم از اینکه چرا شرایطم درست نمیشه،

    باید قدم بردارم برای حل مسائلم

    باید قدم بردارم برای بالا بردن توانمندیهام، برای بالا بردن مهارتهام

    باید حرکت کنم.

    اینطوری نیست که بخوام بشینم فکرم رو عوض کنم و بعد همه چیز یهو تغییر کنه.

    باید هر روز هزار بار به خودم بگم:

    ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است.

    🟦 به این فکر کنم که چرا توی قرآن، آیه های ایمان و عمل صالح با هم و درکنار هم میان؟

    به این فکر کن که این 2 تا چرا مکمل همدیگن و چرا اینقدر مهمن؟

    قدم برداشتن رو ساده کن توی ذهنت

    فقط به اون قدمی که جلوی روت هست توجه و تمرکز کن…

    مثل مربیای فوتبال که فقط به بازی بعدی فکر میکنن. چون وقتی که حرکت کنی، خداوند درها رو برات باز میکنه. خداوند قدمهای بعدی رو بهت میگه. اینو مدام با خودت تکرار کن.

    خیلی موقع ها هست که ما قدم برنمیداریم چون نمیدونیم که اگر قدم اول رو برداشتیم، قدم دوم رو چیکار کنیم؟ یعنی مثلا ما فعلا میدونیم که اول این کار رو باید بکنیم، ولی بعد از این کار رو نمیدونیم. پس بنابراین تا وقتی که ندونم بعد از این قدم اول چه کارهایی رو باید انجام بدم، کاری رو انجام نمیدم، تا بدونم که قدمهای بعدی چیه… این یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل افراد در دنیاست. اینکه که تا ندونن قدمهای دوم و سوم تا الی آخر چیه، قدم اول رو برنمیدارن. و چون نمیدونه اونا رو باید چیکار کنه، اون قدم اول رو هم برنمیداره و خیلی زود هم از ذهنش خارج میشه.

    پس سعی کن که هی خودت رو هل بدی که قدم ها رو برداری و حرکت کنی، چون خداوند درها رو باز میکنه وقتی که ایمانمون خوب باشه وقتی که باورمون خوب باشه.

    وقتی که کانون توجهمون رو کنترل کنیم، و به چیزهایی توجه کنیم که دوست داریم توی زندگیمون باشه… و بیایم الگوهای مناسب پیدا کنیم… به جای اینکه تمرکز کنیم روی کساییکه شکست خوردن، بیام تمرکز کنم روی افرادی که موفق شدن. حتی میتونی بری باهاشون صحبت کنی. موفقیتهاشون رو ببین. اشتراکاتی که توی افراد موفق میبینی رو بذار کنار همدیگه و اونا رو در خودت ایجاد کن.

    اما اگر از همون اول بخوای تمرکز کنی روی افرادی که توی اون کار شکست خوردن، عملا اصلا اون کار رو شروع هم نمیکنی و میرسی به بی حرکتی

    بنابراین وقتی که ما میایم اینجوری تمرکز میکنیم روی چیزهایی که به ما قدرت میده، باعث میشه که ما انگیزه داشته باشیم باعث میشه که باورهامون بهتر بشه. باعث میشه که امیدمون بیشتر بشه. و به نسبت امید بیشتر، به نسبت احساس بهتر، به نسبت توکل بیشتر… به همون نسبت،

    به همون نسبت، ایده های بهتری و هدایت بهتری از طرف خداوند بهت میشه

    ولی اگه بکگراند ذهنت این باشه که این کار موفق نمیشه یا من موفق نمیشم یا هرکی رفته تو این کار شکست خورده، ایده هایی هم که به ذهنت میرسه ایده هاییه که منجر به شکست میشه. به همین سادگی… داستان همینه

    دیگه فقط این میمونه که چقدر میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم.

    و به اندازه ای که بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم، نتایج واقعا نتایج لذت بخش و فوق العاده ای میشه.

    پس این فکر که بشینیم توی خونه و هیچ کاری نکنیم و همه چیز خودش اتفاق میوفته، تصور اشتباهیه.

    (یه فایل دیگه هم استاد در این زمینه دارن به نام: «بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت»)

    اگر توی ذهنت انجام یه کاری سخت باشه، عملا احتمال اینکه شما اون کار رو انجام بدی، بینهایت کمه… بینهایت کمه

    حتی برای تغییر عادات و سبک غذایی هم استاد از همین شیوه در قانون سلامتی استفاده کردن و به خودشون گفتن که این کار خیلی آسونه…

    …………………………………………………………………………….

    🟩 اصلا الان به ذهنم رسید که از این بعد هر ایده ای به ذهنم رسید، فوری آگاهانه به خودم بگم:

    چه عالی…. این کار که خیلی آسونه.

    حتی خوب میشه که بنویسمش روی کاغذ و بزنم به دیوار روبروی میزم.

    …………………………………………………………………………….

    این کلیده…

    این کلیده:

    این راحت کردنه باعث میشه که آدم شروع کنه، تست کنه، امتحان کنه و عمل کنه و ببینه که واقعا کار راحتیه. چون تا وقتی که انجام ندی، اولش به نظر خیلی سخت میاد. ولی وقتی شروع میکنی میبینی که خیلی هم کار راحتی بود.

    🟦 ولی کِی میبینی که کار راحتی بود؟

    موقعی که انجامش بدی… موقعی که انجامش بدی.

    همه چیز میتونه تغییر کنه وقتی که ما رَوش رو تغییر میدیم. زمانیکه شما حرکت کنی و عمل کنی.

    ولی اگر توی ذهنت اون کار سخت باشه، خوب حرکت نمیکنی و اون نتایج هم بوجود نمیاد.

    باید مراقب باشیم که توهم نزنیم توی مسیر… اگر داری مسیر درست رو میری، باید، باید باید نتیجه بگیری ازش.

    اگر توهم باشه، نتیجه نمیاد. نتیجه با عملکرد درست اتفاق میوفته نه با توهم.

    …………………………………………………………………………….

    🟩 جمله طلایی:

    اگر میخوای بدونی که توی مسیر درست هستی یا نه، ببین داری نتیجه میگیری یا نه؟

    منظور از نتیجه، نتیجه ملموسه. یعنی یه تغییر ملموس توی اون موضوعی که داری روش کار میکنی. ( مثلا توی بازه 2-3 ماهه)

    نتیجه کی بوجود میاد؟

    موقعی که عمل میکنی.

    پس اگر داری یه مسیری رو میری، و نتیجه، نتیجه دلخواه نیست، بدون که:

    یا مسیرت اشتباهه

    یا مسیر اشتباه نیست ولی تو اصلا عمل نمیکنی به اون چیزایی که میدونی (مثل اون افرادی که خیلی خوب حرف میزنن اما توی زندگیشون به نتیجه نرسیدن)

    پس باید این آگاهی ها رو هزاران بار به خودم بگم تا

    منجر بشه به تغییر رفتارم

    منجر بشه به تغییر عملکردم

    منجر بشه به تغییر عادتهام

    منجر بشه به تغییر باورهام

    و منجر بشه به نتایج

    …………………………………………………………………………….

    یعنی، کل مکانیزم اینه که:

    آقا یه کاری کنیم که حرکت کنیم، با باورهای درست.

    اصلا خود بحث حرکت کردن نیاز داره به باورهای درست. یعنی کسی که حرکت میکنه، نشون میده که یه امیدی داره که حرکت میکنه. یه سری باورهای مناسب داره که حرکت میکنه.

    مثلا کسی که میره یه مهارت جدید کسب میکنه، این امید رو داره که این مهارت جدید بهش کمک میکنه که میره حرکت میکنه و یادش میگیره.

    …………………………………………………………………………….

    کارهات رو با تمرکز بالا انجام بده

    وقتت رو سر چیزای بیهوده تلف نکن

    کار کن روی ایده ها و اهدافت

    یعنی زمانت رو مفید بگذرون

    قدم بردار

    هر روز روی باورهات کار کن

    هر روز سعی کن کانون توجهت رو کنترل کنی

    هر روز سعی کن بر زیباییها تمرکز کنی

    و سعی کن کار کنی روی اهدافت، روی بیزنست، روی ایده هات.

    تمرکزت رو بذار روی نکات مثبت اون کاری که میخوای براش اقدام کنی.

    تمرکز کن روی اینکه اگر اون اتفاق و اون کاری که میخوای براش اقدام کنی، پیش بره، بعدش چه اتفاقات خوبی میتونه برات بیوفته. و مرتب به خودت بگو:

    درا باز میشه. و باور داشته باش که وقتیکه قدم برداری، خداوند درها رو باز میکنه.

    …………………………………………………………………………….

    🟩 الان به ذهنم رسید که میتونم بیام براش تمرین سناریو نویسی رو انجام بدم.

    به این فکر کنم که اگه بشه چی میشه

    نذار تمرکزت بره سراغ مشکلات و مسائلی که ممکنه توی کار پیش بیاد (دقیقا موضوعی که من این وقت باهاش درگیرم).

    توکل کن به خدا و شروعش کن و اون وقت میبنی که خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکردی، درها باز میشه و دستان خداوند میان و ایده ها میان و درها باز میشه.

    به خودت یادآوری کن که سیستم چجوری داره کار میکنه.

    …………………………………………………………………………….

    میخوام آدمی باشم که حرف مفت نمیزنه. آدمی باشم که عمل میکنه به ایده ها و قدم برمیداره.

    باید مثالهای قرآنی در مورد حرکت کردن و اقدام کردن، رو بارها و بارها به خودم یادآوری کنم. بخونمشون. با خودم تکرارشون کنم. ببینم که توی داستانهای قرآنی هم همش نتایج زمانی اتفاق افتاده که الهام شده که این کار رو انجام بده، و اون پیامبر هم اون کار رو انجام داده.

    مثل داستان بنی اسرائیل نباشم که بگم نه این کار سخته و من میترسم… من همینجا میمونم، خدایا خودت برو انجامش بده. نتیجه این کار سرگردانیه… اینکه بشینم توی خونه تا خدا برام پول بفرسته. خدا راهش رو بهم میگه ولی به جای من قدم بر نمیداره… راهش رو بهم میگه، مسیر رو برای من هموار میکنه. دستانش رو هم میفرسته. خودش وعده داده که با 1000 فرشته پیاپی یاریم میکنه… خودش وعده داده که دلها رو نرم میکنه… خودش وعده داده که تیر میزنه و میجنگه…

    اما من هم این وسط باید یک کار انجام بدم…

    باید او رو اجابت کنم… من هم باید بهش اعتماد کنم و قدم بردارم.

    همین…

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿186﴾

    و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤ ال کنند، من نزدیکم. دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا می‏خواند پاسخ می‏گویم، پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند. (سوره بقره)

    من فکر میکنم این پذیرفتن دعوت خدا توی این آیه، همون عمل کردن به الهامات ما، درزمینه اون خواسته مون هست.

    یک کاری بهت گفته میشه که انجام بدی، اگر انجامش دادی نتیجه میگیری. اگر هم انجامش ندادی، مثل بنی اسرائیل آواره و سرگردان میشی.

    پس بیا رفتارهای هماهنگ با خواسته هات رو در خودت ایجاد کن و اون رفتارها رو تبدیل کن به عادتهات.

    …………………………………………………………………………….

    توی مثالی که خانم شایسته گفتن، ممکن بود یه نفر دیگه توی همین شرایط باشه و همون ابتدا ذهنش بره روی این موضوع که حالا که من دانشگاه قبول شدم، برام کار پیدا شده؟! من الان دیگه وقت ندارم و از این حرفا.

    ولی خانم شایسته تازه از قبل براش سناریو داشته توی ذهنش و خلقش کرده.

    یه موضوع دیگه هم که اخیرا خیلی توی ذهنم میاد اینه که وقتی به الهاماتمون عمل میکنیم و پیش میریم، خداوند فراتر از انتظار پاسخ میده.

    یعنی نه تنها اون چیزی که توی ذهنم بوده رو تمام و کمال بهم میده، بلکه یه عالمه چیزای دیگه هم میزاره روش و بهم میده.

    مثلا توی مثال خانم شایسته،

    نه تنها هزینه های دانشگاهشون تامین شد، بلکه چندین و چند برابر اون مقداری که لازم داشتن، حقوق دریافت کردن.

    نه تنها حقوق دریافت کردن و درس خوندن و مهارتها و به طبع اعتماد به نفسشون بالا رفت، بلکه توی این مسیر، با یه فردی مثل استاد عباس منش آشنا شدن و بقیه ماجرا.

    …………………………………………………………………………….

    در مورد خودم اگر بخوام بگم، دقیقا الان توی یه وضعیتی هستم که ایده انجام یه بیزنسی به ذهنم میاد، ولی همزمان یه سری مسائل هم در مورد اون کار به ذهنم میرسه که باعث شده متوقف بشم و قدمهام رو اونجوری که دلم میخواد برندارم.

    این مسائل در مورد مشکلات کار نیستن. در مورد مسائلی هستن که ممکنه ممکنه ممکنه بعدها پیش بیاد که من نمیدونم ذهن من اینارو از کجا پیدا میکنه، ولی درکل متوجه شدم که این یک ترمز اساسی در من برای شروع هر کاریه. یعنی از قبل میخواد تمام نکات ایمنی رو بررسی و همه موارد رو کاملا روشن و شفاف کنه و تا این اتفاق نیفته، دوست نداره هیچ اقدامی انجام بده. منظورم از نکات ایمنی، موارد منطقی و عادی یه بیزنس نیست. بیشتر به حالت وسواس گونه، یک اتفاق 1 در 1000 رو هم بررسی میکنه و ازم انتظار داره که همون اول کار برای پیشگیری از اون موضوع یه راهکار داشته باشم. که خوب نتیجه اش مشخصه.

    خیلی خوشحالم که هم فایل نشانه ام و هم فایلی که برای روز شمار اومدن در این رابطه است و این نشون میده که من میتونم با استفاده از این آگاهی ها این ترمز رو در خودم رفع کنم.

    در مورد کارهای که توی ذهن من آسونه و راحت اقدام میکنم، سفر کردن رو میتونم مثال بزنم. البته قبلا اینجوری نبودم اما الان اینجوریم.

    یعنی مثلا توی سفر آخری که داشتم، به خاطر اینکه دیر اقدام به خرید بلیط کردم و قیمت بلیط خیلی بالا رفته بود، بلیطم رو 2 استاپه (2 توقف در 2 کشور مختلف) گرفتم. خیلیا وقتی که میشنیدن تعجب میکردن و میگفتن واااای اینجوری که خیلی خسته میشی… چند ساعت توی راهی؟! و با چهره هایی که انگار میخوان همدردی کنن باهام صحبت میکردن.

    ولی برای من دوست داشتنی و راحت بود چون اتفاقا دوست داشتم جاهای جدید رو ببینم. حتی اگر درحد فرودگاه یه کشور جدید باشه. و واقعا هم بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم، سفر دوستداشتنی و جذابی شد و خیلی بهم خوش گذشت.

    استاد جان، خانم شایسته عزیزم، ازتون سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1975 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم به دو عزیزم استاد عباس منش و خانم شایسته

    وقتی قدم برمیداریم خداوند در باز میکنه

    استاد شما اشاره کردید به اینکه رایج نیست یه آمریکایی چندین بار تعارف کنه و بخواد کمکون کنه

    منم براتون بگم از دو تا اتفاقی که توی آمریکا عادی نیس ولی امروز برام رخ داد

    بله کاملا موافقم من هم زیاد دیدم

    امروز براتون یه چیز جالب بگم

    توی آمریکا اسکناس دو دلاری خیلی کمه

    میشه گفت توی فروشگاهها و دست مردم نمیبینی اسکناس دو دلاری

    اسکناس دو دلاری معروفه به “لاکی مانی”

    یعنی اسکناسی که شانس میاره

    معمولا توی بانک ها هم کم دارن

    امروز صب رفتم بانک برای انجام کاری

    یکی از کارمندای بانک که ایرانی بود رو دیدم و باهاش سلام و علیک کردم و ایشون هم من رو شناخت و بهش گفتم کارم چیه(زیاد مرسوم نیست وارد بانکی بشی و کارمند ایرانی ببینی که وقتشم اون لحظه برات خالی باشه ..‌.)

    و من و همسرم رو برد توی قسمت خودش توی بانک ، کارهای ما رو انجام داد…( اینها در حالیه که ما اگر از قبل وقت میگرفتیم کارمون انقدر زود هم حتی انجام نمیشد….ما اصلا وقت قبلی نگرفته بودیم و رفتیم)…و در آخر بهش گفش من اسکناس نو میخوام دو دلاری

    گفت بزار برم برات سوال کنم

    رفت سوال کرد و اومد گفت وااااای امروز برید لاتاری بگیرید …. دو تا بسته دو دلاری نو دارن …

    این لاتاری گرفتن به این معنیه گفتنش که ….یعنی امروز خیلی روی شانس هستی برو بلیط لاتاری بگیر که حتما برنده میشی

    اینم اضافه کنم اون کار بانکیم رو که آنلاین انجام داده بودم کامل نبود و یه بخش هم دیگه هم باید انجام میشد که اگر به صدای قلبم صب گوش نمیکردم و نمی‌رفتم بانک مجبور بودم یه وقت دیگه بزارم براش و کلی بعدش شاید منفی باف ذهنم می آمد و سرزنشم میکرد…..خداجونم شکرت که مو لای درز قانونت نمیره

    خلاصه اینم برای من از چندین جهت خبر خوب داشت

    اول اینکه چند روز دارم روی خودم کار میکنم و توی سایت فعال هستم

    دوم اینکه دارم سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم

    سعی میکنم بیشتر خودمو دوست داشته باشم

    اصلا امروز که شنبه بود همسرم ساعت 10:30 گفت میرم بانک ببینم فلان کارم انجام شده یا نه …اون کار همسرمو منم باید انجام میدادم ولی من بخشی از اون رو آنلاین انجام داده بودم

    و اولش به همسرم گفتم تو برو من که کارمو آنلاین انجام دادم

    و بعدش یه دفعه اون صدای درونم که من بهش میگم خدای درون ، به من گفت تو هم برو

    خلاصه منم گفتم منم میام و رفتیم با هم

    اینم در نظر داشته باشید که شنبه ها بانک تا ساعت 12:30 کار میکنن و خیلی هم شنبه ها شلوغه و صف هست

    ما رفتیم دیدیم صف تا بیرون بانک هست

    به ماموری که دم در بود گفتیم یه سوال داریم

    گفت نمیخواد صف وایستید بیایید داخل ( گفتم خدا رو شکر چون هوا واقعا گرم بود )

    داخل که وایسادیم بعد دو سه دقیقه دیدم این کارمند بانک که ایرانی هم بود آمد و بقیه داستان که بالاتر گفتم…

    و این نتیجه هدایت بود

    نتیجه ایمان به صدای درونم بود

    نتیجه حس خوب این چند روز گذشته ام بود

    و خدا توی دل این کارا، درخواستی که چند ماه پیش فرستاده بودم به کائنات (اسکناس نو) رو امروز بهم داد

    خدایا هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز دوم

    الهی صدهزار بارشکر

    دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیزهوش

    وزشما پنهان نشاید کرد سر می فروش

    گفت آسان گیر برخودکارها کز روی طبع

    سخت میگیرد جهان برمردمان سخت کوش

    دقیقا حرف استاده و تایید میکنه

    ک وقتی ما توی ذهنمون ی موضوعی و سخت میگیرم جهان هم بهمون سخت میگیره

    اگه ب خودمون آسون بگیرم کارها راحتتر پیش میره و جهان و دستان خدا هم ب کمکمون میان

    همه چی باوره

    همه چی باوره

    وقتی کارها سخت پیش میره ی جای کار ایراد داره باید برگردی ببینی چی و باور کردی

    مثال ازخودم بزنم

    من موقعی ک دانشجو بودم دوسداشتم کار دانشجویی انجام بدم تا بتونم خودم پول شهریه ام وبدم

    برای همین رفتم با رئیس آموزش صحبت کردم ک من میخوام کار دانشجویی بگیرم

    بهم گفت 15شهریور زمانشه اون موقع بیا

    ی جوری گفت ک من بیخیال بشم و فکرشو از سرم بیرون کنم

    ولی چون من ذهنیتم این بود ک میشه و میتونم خودم کار کنم و پول شهریه م وبدم

    چون قبلش دوبار ک خواستم اتفاق افتاد و ی امیدی داشتم

    خلاصه تاریخی ک بهم گفته بود و رفتم ولی خبری نبود

    تااینکه ی روز رفتم کتابخونه دانشگاه،(دوتا مسئول داشت کتابخونه ک دانشجو بودن )

    یکیشون میخواست بره مسافرت و قرار بود دیگ نیاد و داشت صحبت میکرد درمورش

    منم شنیدم و بلافاصله گفتم من میخوام اینجا کار کنم کار دانشجویی بگیرم

    و دیدم 4،5نفر دیگه هم درخواست داده بودن

    و همزمان هم کلی کتاب آورده بودن ک باید آمارش گرفته میشد و ثبت میشد و چیده میشد تو قفسه ها

    من پیش قدم شدم و هرروز میرفتم باعشق کمک مسئول کتابخونه

    (ک الانم دوستمه)

    تا جایی ک بقیه دیدن من چقد مصمم هستم کنار کشیدن

    تا ی روز ک استاد فراهانی ،ک مسئول اصلی کتابخونه بود اومد اونجا

    و نجمه دوستم بهش گفت ک این خانم یعنی من و ب جای مسئول قبلی انتخاب کنه و گفت ک خیلی راضیه از همکاریم

    و تاییدم میکنه

    خلاصه من اصلا توهمین دانشگاه هم مهمان موقت بودم ولی خداروشکر تونستم کارو بگیرم حتی بدون گزینش حراست دانشگاه

    بعدا دوستام بهم میگفتن ک زکیه تو چطور این کارو گرفتی؟

    چرا ب ما ندادن؟

    چیکار کردی؟

    منم میخندیدم هیچی نمیگفتم

    واقعا وقتی امید داشته باشی وانگیزه حرکت میکنی و مسیر برات باز میشه

    الهی شکرت بابت این آگاهی ها

    سپاسگزارم بخاطر هدایتم ب این مسیر زیبا امروز روز فوق العاده ای بود برای من

    کارهام خیلی راحت انجام شد

    الگوی شلوارم و خیلی عالی با هدایت خداوند تکمیل کردم

    و حس فوق العاده ای داشت میدونی چرا چون دوماهه از الهاماتم برای کار عزیزم استفاده نکردم

    ولی ب محض اینکه درخواست دادم هدایت شدم و قلبم باز شد هی تند تند میگفتم خدایاااا شکرت شکرت شکرررت

    من عاشقتم بخاطر توانایی ک دروجود نازنینم قرار دادی

    این همه لباس خوشگل دوختم

    و یکی از کارهامو ک شسته بودم داشتم اتو میکردم

    یادم اومد ک چطور با دوتا تیکه پارچه چ شومیز خوشگلی دوختم ک تا حالا مدلشو ندیدم تو بازار

    چقد من ذوق کرده بودم براش

    چقد خودمو تحسین کردم بابتش

    چقد روابرا راه رفتم براششش

    الهی صدهزار بارشکرت

    امروز رفتم عکس چرخ راسته دوز جک و با زیگزال دانلود کردم.

    وباعشق نگاش کردم

    گفتم زکی اگه تو تونستی چرخ ژانومه 680و با همین روش تجسم و حال خوب خلق کنی

    پس بازم میتونی این کارو انجام بدی

    و خلق کنی ولی اینبار زودتر جواب میگیری ها چون باور پذیر شده برات ک میشود

    الهی صدهزار بارشکرت

    امروز اولین روز آموزش کلاس عکاسی بود

    فهمیدم ی دوربین از دوقسمت تشکیل شده بدنه و لنز

    ک تنوع لنز خییلی زیاده نسبت ب بدنه

    و یاد گرفتم ک قطر لنز و بخونم و مارکش و ی سری چیزای دیگه

    استاد گفت باید هرسری ک میایی کلی عکس گرفته باشی و تمرین کنی

    گفتم سعی خودنو میکنم

    و بعد کلاس شروع کردم ب عکس گرفتن

    واقعا ی راه عالی برای تمرکز بر نکات مثبته وهمه ش دنبال زیبایی و سوژه ی زیبا هستی

    اولین چیزی ک دیدم ی فروشگاه سرچارراه بود رفتم و اجازه گرفتم ک عکس بگیرم کلی عکس گرفتم از قفسه ی خوراکی ها محصولات

    لبنیات

    مغزها

    بستتی ها

    گفتم خدایا شکرت بابت این همه محصول این همه فراوانی

    بعد هدایت شدم ب گلدون های زیبای مغازه جفت فروشگاه ک عکسشو گرفتم سریع

    بعد تابلوی زیبای یک مغازه

    بعد یادم اومد ک ی گالری ماشین هست تو مسیرم رفتم و درخواست دادم ک میشه عکس بگیرم و با کمال میل قبول کرد صاحبش گفت فقط پلاک ماشین نیفته گفتم باشه

    خدایا شکرت بابت این ماشین های خوشگل سفید و و و

    ی موتور هیولای خیییلی خفن خوشگل عروسک هم اونجا داشت بهم میخندید

    ک اولین عکسمو ازش گرفتم

    گلدون زیبای گوشه مغازه هم عکس گرفتم و هی ب زیبایی های بیشتر هدایت شدم خداروشکر

    و نزدیک خونه ک رسبدم ی دوخیابون پایین تر ی قفس دبدم ک کلیی کبوتر خیییلی خوشگل توش بود ک دلم رفت براشون آخه من عاشق کبوترام قلبم باز میشه وقتی میبینمشون

    از صاحبشون اجازه گرفتم گفتم میشه عکس بگیرم

    گفت فیلم هم بگیر

    و من با عشق هم فیلم گرفتم هم عکس

    بعد ی قفس دیگه دیدم ک دوتا خرگوش خوشگل توش بود از اونام عکس گرفتم

    و خداروشکر کلی عکس عالی گرفتم

    ک الان داشتم نگاه میکردم و کلی لذت بردم

    همین حس وحال خوب ک هی ادامه دار بشه خدا میدونه چ اتفاق های عالی و میخواد برام رقم بزنه

    الهی صدهزاررر بارشکرت

    عاشقتممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سعيده حسینی اقبال گفته:
    مدت عضویت: 1149 روز

    سلام

    استاد من ممنون هستم از شما که به ما شیوه کسب و کار رو یاد میدید و از هر فرصتی دارید استفاده میکنید که به ما مسیر درست رو بگید. استاد من خودم از اون ادم هایی هستم که تازه یک هفته یا ده روز هست که درک درستی از قانون پیدا کردم که به لطف دوره فوق العاده احساس لیاقت و دوره روانشناسی ثروت 1 هست. 10 روز قبل فکر میکردم من میشینم توی دفترم و فقط روی باورهام کار میکنم خدا خودش بره همه کارها رو انجام بده اما الان داره کم کم ذهنیتم تغییر میکنه که من با باورهای درست حرکت میکنم و خداوند مسیر رو برای من راحت میکنه و در راستای حرکت و هدفگذاری که من انجام میدم با هزاران دستش میاد به کمک من. شما به من یاد دادی هر شخصی که ایمان داره و حرکت میکنه به اندازه 200 نفر هست. استاد یه روز داشتم طبق گفته شما توی ماشین به جای اهنگ با خودم حرف میزدم و یهو متوجه شدم من پر از ترس هستم و پر از باورهای محدود کننده که در کنار کماگرایی مثل قول و زنجیر جلوی حرکتم رو گرفته. خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم کمکم کنه و بعد استاد کم کم تلاش کردم تغییر کنم که البته من نبودم خدا بود که هی فرصت میداد و هی میگفت حالا این کارو انجام بده. استاد خیلی چیزا داره عوض میشه اما دوست دارم بیام از نتایجم بهتون بگم چون شما بهترین استاد من هستید و منم دوست دارم شاگرد خوبی براتون باشم. استاد یه نکته ای بگم شاید برای بچه ها هم کارساز باشه. تغییر من از پذیرش شروع شد و دوست دارم که اینو به بچه ها هم بگم. قبل از اینکه این تغییرات اساسی توی وجودم شکل بگیره مثلا یه فایل استاد رو گوش میدادم بعد میگفتم نه اینجاش که من اکی هستم برم اون کارو انجام بدم. باز بعدش میگفتم نه این که به درد من نمیخوره من برم سراغ فلان چیز. یه روزی خدا اگاهم کرد با مصاحبه استاد با دوستان بود که متوجه شدم هر کسی (بخ خصوص اقا رضا عطارروشن) شرایطش تغییر کرده اینجوری بوده که اموزه های استاد رو مثل وحی منزل پذیرفته و هر چیزی ایشون گفتن انجام دادن. نگفتن که اینو انجام میدم و اینو انجام نمیدم به خودشون گفتن ببین اگر من اکی بودم که توی این شرایط نبودم. پس اگر من میخوام به جایی که استاد میگه برسم پس باید هر چیزی ایشون میگه بدون یک واو جاهجا کردن انجام بدم. استاد به الله قسم با همین نیتی که کردم و پذیرش استاد پذیرش این که الان باورهام درست نیست و باید تغییر کنم تا نتایج تغییر کنه همه چی شروع به تغییر کرد. وقتی شروع کردم به یادگیری که یک احساس ارزشمندی فوق العاده توی من ایجاد شد. بعدش اومد گفتم من ورودی مالی کسب و کارم صفر هست پس من میپذیرم که باید با تکامل بیشتر بشه. اومدم گفتم من میخوام 1 میلیون و نیم درامد کسب و کارم باشه. استاد شاید کم باشه ولی من یاد گرفتم به قانون تکامل احترام بذارم وگرنه زیر چرخ جهان له میشم. به خاطر همین با پذیرش گفتم من فقط میخوام یک میلیون و نیم بسازم. حرفای اقا رضا عطار روشن هم توی گوشم بود و بعد از سه چهار ساعت یک نفر از کرمان با من تماس گرفت که اصلا نمیدونم کی شماره من رو بهشون داده بود و توی 24 ساعت 4 میلیون تومن با انجام یک پروژه توسط کسب و کارم به حسابم واریز شد.

    استاد به خدا قسم که همه چی از تغییر من شروع شد. وقتی قبول کردم که این باور این رفتار نتیجه اش ورودی صفر مالی هست. اگر من میخوام ورودی مالی داشته باشم باید تغییر کنم باید باورهام عوض بشه باید اونجوری که استاد میگه رفتار کنم و توی 24 ساعت قانون جواب داد. تارگت بعدی رو گذاشتم 7 میلیون، استاد میخوام تکاملم طی بشه میخوام یک شخصیت ثروت ساز بسازم. میخوام خودم در کنار کارم رشد کنم. کلی چیز یاد بگیرم و وقتی مثلا میشه درامدم 500 میلیون تومن به همون اندازه مهارت کسب کرده باشم احساس لیاقت درونی داشته باشم. بگم به لطف الله و پیروی از قوانین بدون تغییر خداوند با تغییر شخصیتم به این نقطه رسیدم. مطمینم اون لحظه مملو از ارامش و احساس خوب هستم.

    ممنونم استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم و از خداوند که من رو در مسیر مستقیم هر لحظه هدایت و حمایت میکنه.

    در پناه خداوند ثروتمند، سعادتمند و سلامت باشید.

    هوالحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1307 روز

      سلام‌ سعیده ی عزیزم‌

      سلااام‌و‌سلامتی و‌نور‌و‌عشق و رحمت الله به قلب سلیم و روح توحیدی عزیزت

      راستش من حتی کامنت خوندن هام هم هدایتیه،بهش میسپرم خودش منو ببره جایی که به اندازه ی وقتی که میزارم کیفیت هم دریافت کنم،البته اولا اینجوری نبودا،طی تکامل به اینجا رسید.

      بعد داشتم همینجوری توی کامنت ها میگشتم یهو اسمت رو‌دیدم و اگر اشتباه نکنم همیشه اسم قشنگت رو‌ پای فایو استار های کامنتم دیدم،دقیقا همون لحظه ای که عکست رو دیدم گفتم عزییییزم تو چقدر ناااااازی ،کلی چشام قلبی شد،بعدش که میخواستم برم همون جریان هدایت گفت کامنت سعیده رو‌بخون حتما

      کامنتت رو خوندم وکلی ازت یاد گرفتم، ازت ممنونم که انقدر خوب نوشتی ،واقعا قانون تکامل رو باید اصل و اساس هر هدفی قرار بدی،باید بیماری کمالگرایی رو با اصل بهبود گرایی شفا بدی و بهبود های کوچیک و‌مستمر رو ببینی

      یهو میبینی اون تیکه الماس های ریز ریز،برات یک کوه الماس شده،و تو به تموم اهدافت رسیدی درحالیکه از تموم این مسیر لذت بردی.

      سعیده ی عزیزم،هم نامِ زیبای دل انگیزِ دلنشین،دووست دارم دختر

      بوووس به کله ت فراوانِ فراوان

      درپناه نور باشی همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        سعيده حسینی اقبال گفته:
        مدت عضویت: 1149 روز

        سلام سعیده عزیز

        امیدوارم که سرشار نور و رحمت الهی باشی

        خیلی خوشحال شدم کسی برام کامنت نوشته که همیشه کامنتاش واسم ایمیل میشه و تقریبا هر شب یک کامنت از شما رو میخونم. بی نهایت تحسینت میکنم و از خداوند هدایت الهی ویژه برات میخوام.

        من هر بار که پروفایل شما رو جک میکنم میگم چه قدر خوش سلیقه عکس میگیرن واقعا عالی هستید.

        وقتی نوشتید اومدم جنوب چه قدر خوشحال شدم که جغرافیای زمینی ما رو بهم نزدیکتر کرده چون من بوشهر زندگی میکنم و از همین جا با کسب اجازه از استاد شما رو دعوت میکنم که در اولین فرصت به دیار عشق شهر دلنواز بوشهر تشریف بیارید، امیدوارم دعوت من رو بپذیرید و خیلی زود ببینمتون.

        همیشه از شما و مسیرحرکتتون یاد میگیرم و بینهایت این حجم از شکیبایی و تغییر رو تحسین میکنم چون شما اهل عمل به اموزه ها هستید، آفرین.در پناه خداوند ثروتمند، سعادتمند و سلامت باشید.

        هوالحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جون عزیزم و تمامی دوستان گلم.

    چقد ب جا و ب موقع این فایل رو گوش کردم چون میخام حرکت جدیدی بزنم که اتفاقاً نسبت بش خیلی مقاومت داشتم .با گوش کردن این فایل انگیزه ی خودمو بالا می‌برم و سعی می‌کنم نگاه و نگرشمو نسبت به کاری که میخوام انجام بدم تغییر بدم .

    چن وقتیه دلم ‌میخواد کلاس کامپیوتر و حسابداری برم منتهی کلاسی که از همه لحاظ امکاناتش خوب باشه یعنی هم مسیرش بهم نزدیک باشه هم هزینه‌اش خیلی بالا نباشه و هم اینکه کلاس معتبرو خوبی باشه و استاد خوبی برای آموزش داشته باشه پیدا نمیکردم. واقعاً برام تعجب انگیزه صبح این فایلو گوش کردم و بطور شگفت انگیزی امروز عصر از طریق یکی از دوستام این کلاس بهم معرفی شد که دقیقاً همون شرایطی رو داره که دلم ‌میخاست .

    خدا را سپاس میگم.

    وقتی دنبال هدف یا خواسته ای هستیم دقیقاً به همون میزانی که باورش میکنیم در مسیر هدایت میشیم. امروز با گوش کردن این فایل خیلی حالم خوب شد .راستش یه مقاومتی هم نسبت بش داشتم و اون این بود که مدام تو گوش خودم زمزمه می‌کردم که ناهید بیخیالش شو ، فکر نمی‌کنم از پسش بر بیای .دقیقاً به همین اندازه که خودم خودمو باور نداشتم کارمم پیش نمی‌رفت .همین امروز که سعی کردم نگاهمو کاملاً متفاوت کنم و به خودم بگم تو می‌تونی و از پسش برمیای .کلاس برام اوکی شد .که از دو روز دیگه کلاسم دایر میشه.برای یاد گیریش ذوق و هیجان خیلی زیادی دارم که انشاالله به یاری خدا و تلاش خودم اگر تو این زمینه موفق بشم واقعاً به خودم آفرین میگم. احساسم اینه موفق میشم به قول استاد باید به الگوهای مناسب نگاه کرد تا بتونی راه موفقیت را پیش بگیری.

    کاملا این مطلب استاد را قبول دارم که اگر خواسته یا هدفی داشتیم و خیلی سخت بدستش اووردیم و یا اینکه اصلاً بدستش نیووردیم کاملاً به درونمون برمیگرده .به ضعف‌هایی که در درونم باعث ایجاد افکار و باورهای منفی شده. که منو از هدفم دور نگه داشته .هیچ وقت هیچکس و هیچ چیز، عامل دور شدنه من از اهدافم نیست الا خودم ! دقیقاً به میزانی که افکار و باورهای درستی داریم به همون میزان به رشد و موفقیت میرسیم .حال ممکنه تو زمینه روابط باشه یا تو زمینه بدست اووردن ثروت یا سلامتی و یا هر چیز دیگه ای! جاهایی که ناامید میشید بهتره تمرکز رو روی افکار و باورهایی که تو ذهنتون پرسه می‌زنن بذارید و ببینید چ مقاومت‌ها و یا چ ترمزهایی در درون شماست که خللی در رسیدن بهشون بوجود اوورده ؟!

    عوامل زیادی دست ب دست هم میدن تا ما از اهداف یا خواسته‌هامون دور بشیم. گاهی ممکنه عدم توانایی در وجودمون عاملش باشه. که به کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس ما برمیگرده .شایدم حس خود ارزشمندی پایینی داشته باشیم که همین باعث عدم لیاقت در ما میشه.

    خیلی وقتا به خاطر نداشتن ایمان از هدفمون فاصله می‌گیریم که اینجور وقت‌ها بیشتر همه چیزو با عقل و منطق خودمون می‌سنجیم و از اونجایی که ذهن ما محدود فکر می‌کنه راه رو خیلی سخت و دشوار و گاهی ناممکن می‌بینیم . به همین جهت وقتی ایمان نداشته باشیم دست از تلاش برمی‌داریم و نسبت به اون موضوع بی ‌تفاوت میشیم ،در حالی که داشتن ایمان عامل خیلی مهم و موثری در رسیدن به خواسته‌ها و اهدافمون هستش.

    به قول استاد نباید به کل مسیر اهدافمون فکر کنیم که به چطور وچ شکلی وچ جوریش فک کنیم و بعد دست از حرکت برداریم، بهتره بدون در نظر گرفتن آینده، قدم اول رو برداریم و اجازه بدیم خداوند قدم به قدم ، مسیر رو بهمون نشون بده و با ایمان و توکل و هدایت خودش به مسیر ادامه بدیم تا به هدفمون برسیم که این برمیگرده به باور توحیدی قوی! هر چقدر باورهای توحیدی بیشتری داشته باشیم طبیعتاً مسیر هموارتر و به هدف‌ها نزدیک‌تر میشیم.

    در هر صورت هر وقت خللی در رسیدن به خواسته‌هاتون بوجود اومد جایی بیرون از خودتون دنبال مقصر نگردید. هرچی که هست به کمبودهایی که در درونتون وجود داره برمیگرده.

    دونستن همین آگاهی خودش خیلی مهمه چون باعث میشه تمرکزتون رو روی نقاط ضعف خودتون بذارید و دنبال راه حل بگردید. وقت و زمانتون هم ‌بیخود و بی‌جهت هدر نمیره.

    با توجه به دوره‌هایی که کار کردم اینو متوجه شدم که جاهایی که بر سر دوراهی می‌مونم و جاهایی که به دلایل مختلف نسبت به خواسته‌هام مقاومت دارم سعی می‌کنم خودمو تسلیم خداوند بکنم. خیلی وقتا عجز خودم رو در مقابل خداوند اعلام می‌کنم و از خداوند درخواست می‌کنم کمکم کنه تا بتونم مسیر درست رو پیش بگیرم. دقیقاً هرجایی که به خدا ،تکیه و اعتماد کردم ،احساس قدرت کردم. همون جاها به همون نسبت ایده‌های بهتری تو ذهنم اومده و متوجه شدم که خداوند چطور داره هدایتم میکنه .

    چشمامون که باز باشه هدفمون که مشخص باشه ذهنمون که آروم باشه ، معجزات زیبا‌ و موفقیتهامونو می‌بینیم.

    همیشه اولین حرکت و اولین قدم ب نظر سخت میاد ک تمام مقاومت‌های ما تو برداشتن همین قدم اول هستش. پس باید آگاهانه و مصرانه و با اراده ی قوی برای رسیدن به اهدافمون قدم اول رو برداریم.

    اکثر وقتا به خاطر ترس‌هایی که تو وجودمون هست امروز و فردا می‌کنیم در حالی که همگی می‌دونیم همین الان وقتشه و می‌تونیم شروع کنیم . برای اینکه به همچین درکی برسیم باید ایمانی راسخ و قوی در مقابل خداوند داشته باشیم که بتونیم با تکیه کردن بش، حرکت خودمونو شروع کنیم.

    من تو همه زمینه‌ها چ تو زمینه روابط با دیگران چ تو زمینه روابط عاطفی با همسرم و چ تو زمینه بدست اووردن ثروت و چ تو زمینه داشتن سلامتی همه و همه رو فقط با این امید که خدا کنارمه و حواسش به منه و اینکه باور کردم که از من خوب مراقبت می‌کنه رها می‌کنم.در واقع سعی می‌کنم اشتباهات گذشتم رو تو این زمینه‌ها کمتر داشته باشم ویا اینکه حداقل مثل گذشته رفتار نکنم و افکارهای گذشتمو نسبت به این موضوعات نداشته باشم چون دوس دارم تجربه‌های بهتری کسب کنم .

    باید کاملاً متفاوت با گذشته عمل کنم. خیلی جاها برام سخته ولی سعی میکنم صبوری کنم .قانون را با خودم مرور میکنم و به خودم وعده‌های خوبو و آرامش بخشی میدم.

    باور دارم بدست اووردن خواسته هام ، به میزان باورهایی که در سر دارم ، به من نزدیک یا از من دور میشن.

    بنابراین بهتره باورهای مثبتو و خوبی داشته باشم. باورهایی که انگیزه و ذوق و شوق رو در من بوجود بیاره. باورهایی که حس خوب، بهم بده .همین میشه عامل رسیدن به خواسته‌هام.

    استاد عزیز بی‌نهایت از آموزه‌های قشنگتون سپاسگزارم

    . از خداوند برای شما و مریم جون بهترین‌ها رو خواستارم .

    الهی باشید همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم مهربانم

    وهمه دوستانم دراین مسیر صراط المستقیم

    إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا

    به‌راستی ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس

    سوره انسان، آیه 3

    به نام خداوندی که به زیبایی وشیوایی در کتابش قرآن کریم همه چیز را به وضوح بیان نمود و فقط خواندیم وبه سادگی عبور کردیم ویک عمر در ناآگاهی ادامه دادیم تا

    اینکه به مسیری ما راهدایت نمود وبه استادی توحیدی تا نتیجه همان هرروز طوطی وار قرآن خواندن هایم جهت درستش را طی کند و باتفسیر زیبایش از سوره مبارک انشراح حجت را برایم تمام تا خود خالق مسیری باشم که دستیابی به خواسته ها برایم سخت شود یا آسان …..

    وقتی در این راه مقدس گام نهادم خود رابه جریانی سپردم که داشت مرا به ساحلی امن هدایت می کرد،من تمام وجودم را به این جریان عظیم سپردم وبا علاقه‌ای وصف ناپذیر دل به دل استادم سپردم ،سعی کردم هرروز باشم باتلاش وعشق حرکت کنم و همه چیز را وحی بدانم ازجانب پروردگارم که برقلب ایشان نازل و برایم با زبان شیوا وتجارب ونتایج عالی شان درتمام زمینه ها صحبت می کند ،تمرکز کردم بر تک تک فایل ها،کتابها،دوره ها ومن عاشق متفاوت زندگی کردنی شدم که داشت به من حس عالی تزریق می کرد وخونی جدید وپاک در رگهایم داشت به جریان می افتاد وتمام سعی ام نهادینه کردن شان بود چون باهر تغییر به سمت احساس وآرامش خوب ،جواب می گرفتم ،معجزه می دیدم وروز به روز شکرگزارتر می‌شدم، من دیگر به زندگیم معنا بخشیدم ،دیگر هدف داشتم وبا هرکلام استاد انگیزه می گرفتم ،رفتارها وعملکردهایی متفاوت در کلام و نگاه شان به این دنیا مرامجذوب خودکرد ومن هر رشدوپیشرفتی را که نیاز دیدم و نقص های من درآن ها بیشتر بود، سعی کردم تمرکز گذاشته وحرکت کنم و عملکرد داشته باشم واز گزافه گویی ها دست بردارم ،از بهانه ها وتوجیه ها که مرا درحصاری زندانی کرده بود ومن آن حصارها را آرام آرام با هرروز بودنم ومتعهد شدنم، از میان برداشتم.

    من هرروز باعشق ولذت ادامه دادم ،تغییرات بی نظیر بود برایم هرآنچه که در گذشته به آن علاقه داشتم دوباره در وجودم جوانه زده بود ومن ناممکن ها را باایمان وتوکلی که به زیبایی از استادم هرروز آموختم ،ممکن کردم چون برای هر هدفی مسیرم را لذت بخش کردم واصلا من خود به اصلی ترین وشگفت انگیز ترین مسیر رویایی کنار استاد هدایت شده بودم وفقط کافی بود باورهایم شخمی اساسی بخورند ،درد داشت اما ارزشمند بود چون من هدایت را فهمیدم ودرک کردم آن هم از جانب معبودم ،چقدر لذت این مسیر چندین برابر شد وقتی خداوند را کنار خود احساس کردم وهمه چیز رابه اوسپردم واو هم باتغییراتم به سمت مثبت وصراط المستقیی که در عملکردم می دید چه سخاوتمندانه به من عطا کرد.

    سالها بود که از اسباب کشی کردن خسته ودرمانده بودم ،من آواره گی ها کشیدم بخاطر ناآگاهی هایم ویک جرقه کافی بود که باکنترل ذهنم وباورهای توحیدی ام به این درماندگی خاتمه دهم

    وخداوندی که باهرسختی ،آسانی را به زندگیم آورد واین آسانی تداوم پیدا کردومرا صاحب خانه ای کرد که دیگر نیازی به نگه داشتن کارتن های وسایلش نداشتم وبا دل راحت همه سوزانده شدند واین معجزه بزرگی در زندگیم بود ،من با هروز متعهد بودن در کنار استاد وعمل به آنچه آموختم درهای رحمت وبرکت های خداوند به زندگیم باز شد،زندگیم بر پایه های هدایت خداوند استوار شد وهر لحظه را با هدایت هایش به جلو بردم واو هم با نشانه های واضح به من مسیر را نشان می‌داد زمانی که احساسم عالی بود وقلبم لبریزاز آرامش،او با من صحبت می کرد…..

    دیگر همه چیز ساده وآسان به پیش رفت همان نکته طلایی استاد دراین فایل که به زیبایی توضیح دادند(ساده کردن همه چیز)

    واقعا همین است استاد جانم ،خداوند تعهد،اقدام ،حرکت وعملکرد مرا دید وهمه جوره دستانش را برای یاری رساندن برای من فرستاد وشما خود دستانی شُدید برای آگاهانه زندگی کردن من در تمام ابعاد واین نتایج عالی که در زندگیم خداوند به واسطه عمل به فرامین شما درزندگیم جاری کرده است .

    سعی کرده ام هرروز عالی تر از روز قبلم باشم ،این مسیر با شما بودن برایم قابل احترام است به ویژه که هدایت خداوند در آن نقشی اساسی دارد وبیشتر مرا متعهد کرده است تا با ایمان واقعی حرکت کرده وعمل کنم ،من با استادی روبرو شدم که فقط با نتایجش با من صحبت کرد واین واقعا به چه معناست؟؟؟!!!!الگو قراردادن ایشان به چه معناست؟؟؟؟!!!!از خانواده وجامعه ای سر بیرون آوردیم با چه باورهایی ،چه چیز عایدمان شد جز هرروز دست وپازدن در باتلاق نا آگاهی ها ویک دستانی نجات دهنده می خواستیم که خداوند فرستاد برایمان ،نجات پیدا کردیم اما بعضی زود فراموش می کنیم….خدایا مرا از جمله فراموش کاران وناسپاسان قرار مده ،الهی آمین.

    بعد استادی که باکلام ناطق خود چه زیبا به جانمان امید می بخشید ،ایمان مان به خداوندی که خود باور کرده را در وجودمان هرروز قوی وقوی تر می کرد ،از روند زندگیش می گوید،با صداقت همه چیز رابیان می کند وبعد نتایجی که از باورهای توحیدی اش گرفته وهنوز ادامه دارد.

    قانون سلامتی را برایمان هدیه می آورد دردهای روحی مان را التیام می بخشد وبعد به فکر برطرف کردن درهای جسمانی که خود به سلول های مان جذب کردیم باخشم ها،کینه ها،حسادت ها،حرص وطمع ها وبی خدایی هایمان وبعد به یکباره این تابو شکسته می شود وبا رعایت یک سری اصول که همه به نفع خود وسلامتی مان است چه بیماری ومرض هایی از وجودمان رخت بربستند آن هم کمتر از دویا سه ماه ،چقدر پرانرژی تر شدیم ،سرحال تر ،رسیدن به وزن ایده عال،عمل کردن عالی تر به اهرم رنج ولذت ودیگر همه چیز برایمان امکان پذیر شد ،هرروز ورزش عضلانی را ادامه دادن با عشق ولذت وعضلاتی که دوباره قوی شدند ،پیاده روی هایی که جان گرفتند واااای برمن اگر فراموش کنم این همه تحول اساسی در جسم وروحم را …..

    این سایت مقدس است برایم ،استادش مقدس،خدایش مقدس باید دودستی بچسبم.

    تمرکز بر نشانه های هرروزم ،شده سریال های هرروز زندگیم ،دیدن سریال های زندگی در بهشت وسفرهای به دور آمریکای زیبا شده برنامه های هرروز زندگیم ،خدایی چه قدر کارهای خداوند زیباست،به کجا هدایت مان نمود خود به درستی آگاه بود به این حد از تغییر وتحول مان ،پس هرروز با تمرکز عالی تر باید ادامه داد ،قدر وارزشش را درک کردوانگیزه هایی عالی برای رشد وپیشرفت مان در هر شرایط واوضاع واحوالی ،ما متفاوتیم از هر جهت ،تفاوت هارا باید احساس کرد ودرک کرد وهرروز شکرگزارتر ومتعهدانه تر دراین مسیر گام برداشت ویک یک هدف ها وخواسته هارا تیک زد با همان قدرت ایمان وتوکلی که باید تا به امروز به زیبایی در وجودمان نهادینه شده باشد…..

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد گرامی و مریم بانوی شایسته و مهربان و دوستان نازنین

    روز و روزگارتون بخیر و شادی

    چه کارهایی رو که در نظر خیلیها سخت بوده تو ذهن خودم آسون کردم که منجر به اقدام و حرکت شده

    یه مورد اقدام برای یاد گرفتن رانندگی بود که  بخصوص برای خانمها انگار کار سختتری بنظر میاد و بعضی خانمها رو می بینیم که تا سن میانسالی و شاید هم بالاتر رسیدن ولی هنوز جرأت اقدام پیدا نکردن، دقیقاً بخاطر اینکه در ذهن خودشون این کارو سخت دونستن

    یه مورد دیگه اینکه چند بار بدون حضور همسرم مسافرت خارجی رفتم که قبل از اون همیشه مدیریت سفر و هندل کردن خرج و مخارج بعهده ایشون بود و من فقط همراهیش می کردم، حالا درسته که در  بیشتر سفرها یکی از دخترام، یا یه دختر و نوه ام با من همراه بودن ولی مدیریت سفر با من بود

    مورد دیگه یاد گرفتن دوچرخه سواری بود که در سنی که از نظر دیگران دیگه سن مناسبش نبود و خیلی سخت بود ولی تو ذهن من آسون بود می دونستم اگر اقدام کنم بزودی یادش می گیرم

    وقتی هم یاد گرفتم خب در حد مبتدی بودم حرفه ای نبودم که، البته خواسته من هم این بود که در حد معمولی یه وقت بخوام دوچرخه سواری کنم بتونم این کارو انجام بدم

    سال گذشته که مسافرتی به امریکا داشتم و با دخترم سمیه و همسر و دخترش و چند تا از دوستاشون رفتیم دیدن جزیره مکینا آیلند که هیچ ماشینی توش وجود نداشت و قرار شد دور جزیره رو با دوچرخه بریم  و چند مدل دوچرخه بود یه مدل بود که یه صندلی اضافه پشت صندلی اصلی داشت و خودت دوچرخه رو حرکت نمیدادی یه مدلش هم سه چرخه بود،

    و من با اینکه  دوسال حد اقل از یاد گرفتنم گذشته بود و آنچنان تمرینی هم بعد از اون نداشتم و یه کوچولو هم ترس داشتم که نتونم پا به پای همراهانم که خیلی وقته دوچرخه سواری رو بلد هستن برم ولی با خودم گفتم خدا کمک می کنه انجامش میدم

    و وقتی هم شروع کردم قدم به قدم راحتتر شد برام…

    و خدا رو شکر که اقدام کردم اینقدر لذت بردم که هنوز مزه شیرینش رو احساس می کنم

    یه مورد دیگه هم ادامه تحصیلم  بعد از ازدواج و بعد از 17 سال ترک تحصیل بود با داشتن چند فرزند سال آخر دبیرستان رو خوندم و دیپلم گرفتم

    ولی خب  بعضی چیزها تو ذهنم سخت و پیچیده است مثل زود تصمیم گیری  کردن و یا سریع کار کردن دارم روش کار می کنم  و باید خیلی کار کنم تا اصلاحش کنم

    کامنت نوشتن هم تو ذهنم سخته ولی خدا رو شکر پشت گوش ننداختم و این روزا دارم  سعی می کنم کمالگرایی رو کنار بزارم و آسونتر بگیرم به خودم و بیشتر کامنت بزارم

    خدا رو شکر که من هم آموزه های استاد رو گوش ندادم فقط، بسیاری از اونها رو در عمل اجرا کردم و زندگیم  قشنگ تر شده  و از خداوند مهربان هدایت می خوام که این مسیر زیبا رو جدیتر ادامه بدم

    خدا رو شکر که این فایل ارزشمند رو رزق امروزم قرار داد

    سپاسگزارم از دو استاد عزیزم

    و همه دوستانِ جان

    دوستون دارم خیلی زیاد

    در پناه خدا شاد و سلامت و خوشبخت و پر از حال خوب باشید   

      

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      سلام به فاطمه جانم

      امیدوارم هر کجا هستید شادوموفق باشید….

      چقدر کامنتتون رو دوست داشتم ،بلا شُدیا ….ای جونم بله شاگرد چنین استادی باید هم این همه جسارت،شهامت، اعتماد به نفس و کلی نقاط مثبت داشته باشد با همین فرمون برو جلو دمتون گرم هزاران آفرین به سفرهای عالی، رانندگی،دوچرخه سواری ،دیپلم گرفتن وااای عالیه عالی واقعا تبریک عرض میکنم به این همه موفقیت هاتون عزیزجان،عاشقتونم.

      در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید…

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1784 روز

        سلام مریم جانم

        ممنونم عزیزم نمیدونی چقدر این نقطه آبی که ازت دریافت کردم بمن چسبید!

        امروز یه مقدار کار بیشتری تو آشپزخونه داشتم با آلبالوهای باغچه شربت و مربا درست کردم و یکی دوتا کار دیگه و بعد که یه تایم استراحت به خودم و طبق معمول به سایت سر زدم دیدم به! نقطه پر برکت آبی دارم! اونم از کی؟ از مریم جان مهدوی فر (سردسته بلاها!!! البته به معنی شاگرد زرنگ) کامنتت رو خوندم و حسابی خستگیم در رفت

        آره دیگه عزیزم وقتی الگوهای تحسین برانگیزی مثل شما دارم که اینقدر خوب رو خودت کار کردی منم از شما یاد می گیرم و کم کم بلا میشم!

        خیلی خیلی ازت ممنونم

        خیلی دوست دارم

        خیلی تحسینت می کنم

        خدا رو بینهایت سپاسگزارم که دوستانی مانند شما دارم

        هر چی آرزوی خوبه برای شما آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1193 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خوشحال هستم که در حال شنیدن این فایل هستم

    واقعا استاد نکته و مسائل عالی و زیبایی را بیان کردند

    هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بی شک جهان هم راه و مسیر راحت تری را سر راه من قرار می دهد

    این نکته برای من خیلی عالی و فوق العاده بود

    هر چه انجام کاری و دست یافتن به آن برای من راحت تر و ساده تر باشد بی شک آن کار برای من به آسانی انجام خواهد شد

    هیچ دلیل ندارد که من انجام کاری را بخواهم در ذهن خودم سخت و مشکل کنم

    اگر چنین کاری را انجام بدهم باید مطمین باشم که من آن کار را انجام نخواهم داد

    پس اولین درس

    هرگز نباید انجام کاری را در ذهن خودم سخت جلوه بدهم که اگر چنین کاری را کنم انجام دادن آن کار واقعا برای من سخت و طاقت فرسا خواهد شد و آن کار را انجام نخواهم داد

    نکته دیگر برای من این بود که باید برای اهداف خودم برای خواسته های خودم قدم بردارم

    حرکت کنم

    همین حرکت و اقدام به جهان هستی این را نشان می دهد که من می خواهم تغییر کنم و جهان هم به این حرکت من پاسخ می دهد و من را در این راه کمک می کند

    پس باید این را برای خودم بسازم که می شود و آنهم با کنترل کردن ذهن خودم امکان پذیر است

    دقیقا موفقیت من در قانون سلامتی برای من به راحتی اتفاق افتاد

    حالا می توانم از همین موفقیت برای خودم در رسیدن به دیگر اهداف خودم هم کمک بگیرم

    وقتی که حال من خوب است

    نتیجه ها برای من به دست می آید همه اینها نشان از این است که من در مسیر درست هستم

    آرامشی که دارم

    روابط خوبی که با خانواده و دوستان خودم دارم

    درآمد مالی که هر زمان که بخواهم وارد زندگی من می شود

    آزادی مکانی و زمانی که اکنون دارم

    بدهی های خودم را که تسویه کردم و اکنون فارغ از هر وام و بدهی بانکی هستم

    دوره قانون سلامتی که به راحتی و آسانی پشت سر گذاشتم

    اینها همگی برای من نشان از این است که در مسیر درستی هستم و به راحتی و آسانی می توانم به موفقیت های خودم برسم

    هر زمان که بخواهم می توانم به موفقیت دست پیدا کنم و همه اینها برای من از زمانی رخ داد که بخواهم تغییر کنم

    کار پیدا کردن و در بازار کار کار کردن برای خودم خیلی سخت کرده بودم

    همیشه می ترسیدم که وارد بازار کار بشوم

    همیشه درگیر این بودم که من نمی توانم به موفقیت برسم

    من بازار را بلد نیستم

    معامله کردن را بلد نیستم

    اما اکنون به حدی موفق شده ام که ناخوداگاه وارد بازار شده ام و بر ترس های خودم غلبه کرده ام

    اینها با آموزش دیدن و فایل های استاد برای من عملی شد

    حال می دانم که من به موفقیت خواهم رسید

    به راحتی من به مدارج بالا خواهم رسید

    اکنون آرامش برای من مهمترین قدمی است که در تمام موقعیت های زندگی خودم برای من اولویت دارد

    خداوند را ممنون هستم که اینگونه راه را برای من آسان می گرداند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٨٢﴾

    گفتند: [که] آیا زمانی که بمیریم و خاک و استخوان شویم حتماً برانگیخته می شویم؟

    لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَٰذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿٨٣﴾

    همانا این [برانگیخته شدن] را پیش از این به ما و پدرانمان وعده دادند [ولی] این جز افسانه خرافی پیشینیان نیست؛

    قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨4﴾

    بگو: اگر معرفت و شناخت دارید، بگویید: زمین و هر که در آن است از کیست؟

    سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿٨5﴾

    خواهند گفت: از خداست. بگو: با این حال آیا متذکّر نمی شوید؟

    قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿٨6﴾

    بگو: مالک آسمان های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟

    سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٨٧﴾

    خواهند گفت: [آنها هم] در سیطره مالکیّت خداست. بگو: آیا [از پرستش بتان] نمی پرهیزید؟

    قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨٨﴾

    بگو: «فرمانروایى هر چیزى به دست کیست؟ و اگر مى‌دانید [کیست آنکه‌] او پناه مى‌دهد و در پناه کسى نمى‌رود؟»

    سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ فَأَنَّىٰ تُسْحَرُونَ ﴿٨٩﴾

    خواهند گفت: [این ویژگی ها] فقط برای خداست. بگو: پس چگونه [بازیچه] نیرنگ و افسون می شوید

    ===================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،خدای هفت آسمون و پرودگار عرش عظیم،تنها پناه عالم،من اونیم که به پناه تو محتاجم

    من به شکر تو گفتن محتاجم،من به نیازمندتوبودن محتاجم من به بندگی کردن تو محتاجم،من به این صلات ها و از تو نوشتن ها و رها شدن ها از هر قید و بند دنیوی محتاجم.

    خدای قدرتمندم،از نورت ،از عشقت ،از رحمتت به بنده ی ضعیف و محتاجت ببار و اجازه بده تابنویسم،خدایا من به هر خیری که از سمت تو به من برسه سخت فقیرم.

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم ،سلام به رفیق های توحیدی غار حرای من

    صدای من رو می‌شنوید از لب ساحل،همراه با تسبیح موج های آبی بیکران دریای جنوب غرق در تلالو طلایی انوار خورشید

    قرار نبود اینجا باشم،برنامه م این بود امروز عصر برم مرکز تجاری ولی نرفتم،نرفتم چون دیدم اون چیزی که الان روح من احتیاج داره اینکه به آرامش برسه و این مستلزم دریکراستا قرار گرفتن ذهن و روحم و برگشتن به اصل خودمه.

    پس قهوه ی عصرم رو خوردم، آماده شدم که بیام ساحل که به تماشای غروب آفتاب بشینم،هنوزم نمی‌دونم چی قرار بنویسم اما می‌دونم باید بنویسم تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیرم.

    این فایل رو امروز گوش کردم و ساعت ها به فکر فرو رفتم،استاد من این احتمال رو میدم که من یکم ازونور خر افتادم،من نمیتونم تغییرات زندگیم رو ببینم و همه ش منتظر قدم بعدی ام.

    شما گفتید یک چیزی رو اصل قرار بدید، اصلِ گرفتن نتیجه

    اگر نتیجه توی زندگیتون نیست پس شما توهم زدید و ایمانتون به عمل نرسیده،من به این خودشناسی رسیدم که اونجایی که من ازش ضربه میخورم کمالگراییه،توی این ٩٠٠ روز شاگردی شما، تموم تلاشم رو کردم که به هر الهامی که دریافت میکنم به اندازه ی توانم عمل کنم اما چون روحیه ی کمالگرایی دارم نمیتونم متوجه تغییرات زندگیم بشم و این باعث عدم طی کردن تکامل و درد کشیدن بی دلیل میشه،نمیزاره من از مسیر لذت ببرم.

    همین امروز بعد شنیدن این فایل،نجواهای ذهنم شروع شد که تو بی ایمانی،تو عمل نمیکنی،تو به اندازه ی کافی شجاع نیستی!!!و همین باعث شد اون حال خوبی که صبح داشتم و انرژیِ صفحه هایی که از نوشتن شکر گزاری و عشق بازی با خدا پر شد،همه ش بپره.

    هرچند که من همیشه تموم تلاشم رو میکنم آگاه و ناظر به افکارم باشم،به همین دلیل الان اینجام نه مرکز تجاری های سطح جزیره،اینجا جایی که روحم لازم داره باشه ،تا به تماشای غروب خورشید بشینه و بدونه لذت بردن از زندگی ،اون اصلی که ما براش به دنیا اومدیم نه بدو بدو و تقلا کردن.

    آرامگاه ها پر از سکوت سنگین آدم هایی که فکر میکردند هیچ وقت نمیمیرند،همیشه وقت برای تفریح هست ،همیشه وقت برای رفتن لب ساحل و دیدن غروب آفتاب هست،همیشه وقت برای عشق ورزیدن هست و… وقتی به خودشون اومدند که دیگه فرصت تموم شده بود.

    به نظرم این مردن قبل از مردن خیلی باحاله،خیلی به آدم احساس رهایی میده،خیلی همه چیز رو قشنگتر میکنه،این نچسبیدن به هیچ چیز ،به هیچ زیبایی, به هیچ آدم …

    مهاجرت کردن برای من،مردن قبل از مردن بود !

    من از رابطه ای که هم مدار نبود گذشتم.

    من از پنجره ی رو به دریای خونه م,از گل های قشنگی که هر روز بهشون عشق میدادم و می‌گرفتم ،گذشتم.

    من از شغلی که 4سال براش درس خونده بودم و ٨سال به تخصصی ترین شکل ممکن یادش گرفته بودم گذشتم.

    من از پدر و مادر و برادر و فک و فامیل گذشتم.

    من از بچه هامم گذشتم …

    الان بیشتر مفهوم رهایی رو میفهمم …

    الان بیشتر مفهوم پرواز روح رو میفهمم…

    دیگه ترسم از مرگ خیلی کم و کمتر شده ،دارم یاد میگیرم به هیچ زیبایی نچسبم ،به هیچ شغل و هیچ آدم و هیچ شهری …

    احساس آرامش و خوشبختی و سعادت من وابسته به عوامل بیرونی نیست،این کیش و زیبایی هاش و این مدیرعامل توحیدی و این کار آسون نیست که می‌تونه حال منو خوب کنه،حال من وقتی خوبه که من به خدا وصل میشم،که توی قلبم لمسش میکنم،که خودمو توی آغوشش حس میکنم.

    این اون چیزی که من همیشه دنبالشم.

    هماهنگ بودن روحم با خدا …

    من نمی‌خوام وقتی مرده م خدا رو حس کنم،من می‌خوام توی هر لحظه ی زندگیم داشته باشمش.

    من نمی‌خوام الله اکبر رو برای اقامه ی نمازم استفاده کنم ،من می‌خوام برای هر نجوای ذهن و هر همزات شیطان بگم الله اکبر !

    الله من بزرگتره!

    الله من از هرچیزی که شما بهش میگی مشکل بزرگتره!

    این اون چیزی که به من قدرت حرکت کردن میده ،این اون چیزی که ٩٠٠ روز بهم جسارت تغییر داده.

    میگفتن داری انتقالی میگیری،زندگیت چی میشه؟

    میگفتم نمی‌دونم خدا گفته برو!

    میگفتن داری میری اورژانس کودکان؟بدبخت میشی!

    میگفتن نمی‌دونم ،خدا گفته برو !

    میگفتن همه دارند سر و دست میشکنند برای استخدام رسمی شدن ،تو دیوانه ای میخوای انصراف بدی ؟

    میگفتم نمیدونم،خدا گفته انصراف بده!

    میگفتن انصراف دادی چیکار میخوای بکنی؟

    میگفتم نمی‌دونم ،خدا بهم میگه !

    میگفتن چی؟کیش میخوای بری چیکار؟

    میگفتم نمی‌دونم ،قلبم میگه برو کیش،من میرم .

    میگفتن میخوای تنهایی مهاجرت کنی بری ؟

    میری مثل چی پشیمون میشی برمیگردی،نمیتونی از پس هزینه های خودتم بربیای !

    گفتم:

    من نمیدونم!

    من نمی‌دونم !

    من نمی‌دونم!

    خدای من گفته از همه چیز بگذر و برو،بقیه ش با من!من حرکت میکنم !من منتظر نمیشینم همه چیز فراهم بشه بعد برم، من حرکت میکنم با ایمان ،خدا در هارو باز می‌کنه …

    هرجایی که حرکت کردم،جاهایی بوده که روی خدا حساب باز کردم و خدا از بینهایت طریق کمک هاش رو رسونده،هرجام حرکت نکردم و منتظر موندم نتنها هیچ نتیجه ای کسب نکردم که چک و لگدشم خوردم .

    توحید اون چیزی که رسیدن به هدف رو برای من آسون می‌کنه ،تفاوت حرکت کردن با قدرت توحید و بدون این قدرت

    مثل باز کردن یک پیچ با پیچ گوشتی یا با دندونه!

    توحید اون چیزی که ما برای حرکت کردن احتیاج داریم.

    که فقط یک قدرت توی دنیا وجود داره و اگر من بهش توکل کنم و حرکت کنم اون در ها رو از جایی باز می‌کنه که به عقل جن هم نمی‌رسه .

    من اینو لمسش کردم،من اینو تجربه ش کردم،من این ناک اوت شدن از قدرت هدایت خدا و خارج شدن از بعد زمان و مکان رو چشیدم.

    برای همین هربار به جسارتم و شجاعتم برای حرکت کردن اضافه شده،به قول استاد تو جلسه ٢ قدم5:

    جسارتی که از آگاهی میاد نه حماقت!

    حتی ابراهیم هم منطقی ایمانش رفت بالا!

    وقتی حرکت می‌کنی با ایمان و معجزه های خدارو میبینی که چطور در بهترین زمان و مکان به کمکت میاد،اونوقت دیگه منتظر تضاد نمیمونی تا حرکت کنی، با اشتیاق به سمت اهدافت پیش میری چون میدونی دست تو دست یک فرمانروایی که مدیریت کل این کیهان با اونه و مدیریت کردن زندگی تو براش تیله بازی هم نیست!

    ولی کی میتونی معجزه های خدارو ببینی ؟

    وقتی حرکت می‌کنی !

    وقتی حرکت می‌کنی !

    وقتی حرکت می‌کنی !

    وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ﴿٧﴾

    و [یاد کنید] هنگامی را که خدا پیروزی بر یکی ازدو گروه را به شما وعده داد، و شما دوست داشتید بر کاروان تجارتی قریش دست یابید، ولی خدا می خواست پیروزی در میدان جنگ را با فرمان نافذی تحقّق دهد و ریشه کافران را قطع کند.

    لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿٨﴾

    تا حق را ثابت وباطل را نابود سازد، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾

    [یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،آسمون آبی نارنجی صورتیِ رو به روم،ازت ممنونم که اجازه دادی بنویسم ،ممنونم که اجازه ی صلات دادی،ممنونم که کمکم کردی به اصل خودم برگردم،ممنونم که همیشه حواست به من هست،ممنونم که مراقب و محافظ منی،ممنونم که همیشه با هزارتا فرشته ت به کمکم میای،ازت ممنونم که کمکم میکنی در مقابل نفس ضعیف و ذهن نجواگر و همزات شیطان بایستم و مثل همیشه ذکر ابراهیم رو با قلبم تکرار کنم :

    إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ

    من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز از مشرکان نیستم.

    استاد جان ازت سپاسگزارم و برای شما و خانم شایسته جانم از خداوند طلب عمر با عزت میکنم که حضورتون روی کره زمین مایه ی رحمت ماست.

    دوستون دارم و به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 122 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1363 روز

      بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

      إِنَّمَا یَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ یَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ (٣۶)

      تنها کسانى اجابت مى‌کنند که گوش شنوا دارند،  و مردگان را خداوند بر مى‌انگیزد و سپس به سوى او بازگردانده مى‌شوند

      وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ءَایَهٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یُنَزِّلَ ءَایَهٗ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ (٣٧)

      و گفتند: چرا معجزه‌اى از پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: بى‌تردید خداوند قادر است که معجزه‌اى نازل کند، ولى اکثرشان نمى‌دانند

      وَمَا مِن دَآبَّهٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَـٰٓئِرٖ یَطِیرُ بِجَنَاحَیۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُکُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یُحۡشَرُونَ (٣٨)

      و هیچ جنبنده اى در زمین نیست، و نه هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، مگر آنکه گروه هایى مانند شمایند؛ ما چیزى را در کتاب فروگذار نکرده ایم، سپس همگى به سوى پروردگارشان گردآورى مى شوند

      =================================

      سلام و سلامتی و نور و رحمت الله یکتا به قلب سلیمت سعیده جان

      مثل همیشه امیدوارم هر جایی که هستی حالت عالیِ عالیِ عالی باشه

      این کامنتت از اون کامنت هایی بودش که باید دو بار میخوندمش که خوندم

      وقتی به آخرش رسیدم پیش خودم گفتم ، ای کاش هیچوقت تموم نمیشد

      وقتی از توحید مینویسی ، دوست دارم با بند بند وجودم بخونمش تا بره تو گوشت و استخون و تمام سلول هام

      سعیده جان ازت سپاسگزارم بابت این اجرای توحید در عملت و کامنت های پر از نور به الله یکتا که برامون مینویسی

      احساس میکنم هر روز که میگذره دارم به این اقیانوس بی کران توحید و یکتاپرستی تشنه تر میشم

      امروز صبح ساعت حدود 6 و ربع از خواب بلند شدم یک نسیم خنک بهاری داشت میوزید ، در حالیکه الان تابستون هستیم ، اینم از اون نعمت های بی کران خداونده

      صبح که بیدار شدم توی ستاره قطبیم از خدا درخواست کردم که خدایا به من بگو که باید به کجا مهاجرت کنیم و همین چند دقیقه پیش داشتم فایل توحید عملی 6 رو گوش میدادم که استاد میگفت وقتی باورهای توحیدی شما درست بشه همه چیز زندگیتون درست میشه مثل کار و خونه و هر چیزی که هست

      دقیقاً همین رو من در کامنت پر از توحیدیت خوندم

      همین

      ایشالله سری بعد برات کامنت پر انرژی تری مینویسم اگر خدا هدایت کرد

      در پناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3584 روز

      سعیده نازنین و دوست داشتنی و الحق توحیدی، سلام و صد سلام. بابا چقدر بهت بگم خدا قوت بانوی زیبا …..

      بازم خودتو دست کم میگیری و هی فکر می‌کنی خوب عمل نکرده ای … سعیده جانم من سال هاست شاگرد استاد بوده ام و نتایج که نگو …. خیلی خیلی خیلی زیاد گرفته ام و اگر در موضوعی هنوز نتیجه نگرفته ام، به دلیل عمل نکردنم بوده و فقط فقط فقط خودم رو مسیول نتایج زندگیم می‌دونم. شما خیلی خیلی خیلی عاااالی عمل میکنی و من مطمینم که اگر با وجود نجواهای شیطان، که خیلی طبیعی است، بتونی رو دوش خداجون بمونی و آرام آرام جلو بری، نتایج خیلی خیلی زیبایی رو میگیری … خیلی خیلی تحسینت میکنم و واقعا بانوی عملگرا هستی ….. نوش جونت نتایجت.

      سعیده جون جونی، دقیقا چیزی که خودت کاملا بهش رسیده ای و داری روش کار می‌کنی و من خواهر کوچک تو هم متوجه شده ام، کماگرا بودن تو هست که باعث میشه کمتر از بودن در لحظه حالت لذت ببری …. و مطمینم با این دقتی که تو در آموزش های استاد داری، این هم به زودی زود حل میشه. البته این رو اصلا فراموش نکن که تو قرار نیست سریع عاااالی عاااالی باشی در همه موارد، قانون تکامل طی کردن خیلی خیلی عالی است و همین اعتقاد داشتن به قانون تکامل طی کردن، کمالگرا بودن شما رو هم کم می‌کنه ….. خیلی خیلی خیلی زیاد دوستت دارم و همیشه ازت درس میگیرم.

      در پناه پروردگار عالم باشی همیشه …..

      شیما بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا من هر آنچه که دارم از آن توست.

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا به راه راست هدایتمان کن.

    من مواردی که کارها را آسان گرفتم و به راحتی کارها و برنامه هایم انجام شد

    1_ زمانی که دیپلم کامپیوتر گرفتم

    با وجود دو پسر کوچک داشتم ولی رفتم کلاسهایم شرکت کردم ولی چون بدیهی میدونستم

    به راحتی ازمونهایم را شرکت کردم و قبول شدم و مدرکم را به راحتی گرفتم

    2_ زمانی که رفتم برای یاد گیری آرایشگری چون خیلی علاقه داشتم و اونو بدیهی میدونستم آرایشگری را اموختم و مدرکش را به راحتی گرفتم

    3_من زمانی که مجرد بودم در دوره تحصیلم دوره راهنمایی را چون خیلی سخت گرفته بودم 3سال راهنمایی ام را به سختی گذراندم ولی 4 سال هنرستانم با وجود اینکه رشته تحصیلیم هنرستان فنی حرفه ای بود و رشته ام بازرگانی بود به راحتی گذراندم همیشه با نمرات خیلی خوب و قبول خرداد شدم با نمرات خوب و عالی دیپلمم را گرفتم

    4_ من همیشه از دوران کودکی ام تا الان پول دلشتن و تروت را بدیهی میدونستم به همین خاطر همیشه ثروت و پول به راحتی تو زندگی ام داشتم

    مواردی که سخت گرفتم و برنانه هایم به سختی پیش رفت

    1_ همان طور که گفتم 3سال تحصیلی راهنمایی خیلی به سختی پیش رفت همیشه نمراتم خیلی بد بود و تجدید میشدم اخرشم با بدبختی و تک ماده قبول میشدم چون خودم خیلی درس خواندن را تو اون 3سال سختش کرده بودم

    2_ وقتی ازدواج کردم چون هر چی دور و برم دیده بودم زندگی زناشویی ناجور بود فکر میکردم رابطه های زناشویی یعنی همینجوریه دیگه

    به همین خاطر هم رابطه خودم و همسرم همیشه به سختی پیش رفت تا همین اواخر که خودم را تغییر دادم و تمام باورها و دیده ها و شنیده هام و زیر سوال بردم و باورهایم را تغییر دادم زندگیم تغییر کرد

    3_ رفتن به دانشگاه را سخت میدونستم و برای خودم دست نیافتنی به همین دلیل هیچ وقت نرفتم و تجربه اش نکردم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    خدایا ما را به راه راست هدایتمان کن راه کسانی که به انها نعمتهایت را داده ای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: