عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1 - صفحه 66 (به ترتیب امتیاز)

1469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1904 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    خدایا شکرت که این همه زیبایی را یک‌جا در کنار هم برای مردم این کره‌ی خاکی آفریده‌ای. خدایا شکرت که کریستف‌کلمب این قاره‌ی زیبا را کشف کرد! و ما امروز می‌توانیم این مناظر زیبا را ببینیم.

    – چه دریای زیبایی!

    – چه تنوع رنگ‌های بی‌نظیری!

    – چه آبی آسمان زیبایی!

    – چه لکه‌های ابر زیبایی!

    – چه مردم آرامی در ساحل این دریای زیبا!

    – چه شن‌های سفید رنگ نازی!

    – چه استاد بی‌نظیری!

    – چه بانو شایسته‌ی گلی!

    – چه معجزه‌ای که دو منبع طبیعی آب شور و شیرین در نزدیکی هم هستند!

    – چه هوای شادی‌افزایی!

    – خدایا برای این همه زیبایی تو را سپاسگزارم!

    ولی استاد گلم، نگاه زیبا بین که یک روزه و یک شبه پدیدار نمی‌شود! من در تلاشم با توجه آگاهانه به زیبایی‌ها در دل زشتی‌ها و چشم‌پوشی از زشتی‌ها و برجسته کردن زیبایی‌ها و ندیده گرفتن زشتی‌ها، پیوسته به حس خوبم بیافزایند! بارها و بارها از این روش نعمات خدا را بیشتر و بیشتر دریافت کرده‌ام.

    بارها شده که در بدترین وضعیت مالی بوده‌ام ولی، با توجه آگاهانه به زیبایی‌ها، توانسته‌ام نعمات الهی را به سوی خود روان سازم.

    به راستی که این ما هستیم که بدی‌ها را به زندگی‌مان رهنمون می‌شویم.

    حافظ شیراز در این زمینه می‌گوید:

    میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

    تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

    آری ما هستیم که برمی‌گرینیم که بد باشیم یا خوب، کینه‌ورزی کنیم یا عشق‌ورزی، نیکی کنیم یا زشتی، گذشت کنیم یا انتقام بگیریم، پاسخ بدی را با بدی بدهیم و خون را با خون بشوییم یا از این سخن گوهربار لقمان حکیم پیروی کنیم که: ادب از که آموختی از بی ادبان! و …

    آری این دنیا را ما با گزینش‌های خود می‌سازیم و خدا، دنیای آخرت را برپایه‌ی کرده‌های ما می‌سازد!

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا از تو برای این شب زیبا که در کنار همسر گلم و پسران نازنینم هستم و با هم خوشیم سپاس بیکران دارم.

    استاد عزیزم و بانو شایسته‌ی عزیز همیشه در پناه خدای یگانه و پروردگار جهانیان تندرست، شاد و شادکام و به‌روز و پر روزی و سربلند باشید!

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Rouzbeh somayeh گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم مهربانم که مثل همیشه با شور و شوق برامون این فایل ارزشمند رو برامون برمیداره

    راستش داشتم فایل های در صلح بودن رو نکته برداری میکردم که به این فایل رسیدم

    طبیعت اینجا منو یاد سفر یه ماه پیش به بندرعباس انداخت و جالب بود که دریای سبز ابی اونجا و سوار لندی گراف شدن و رفتن به قشم ، تجربه عالی بود که احساس کردم یه زنجیره ای از فایل های زیبای استاد و تجربه های خودم تشکیل شده و ادامه داره .

    عادت نگاه و جستجو زیباییها بهترین عادتی هست که من دارم تو زندگیم به لطف خدای مهربانم تجربه میکنم .

    پس طبق قانون آگاهانه به دنبال زیباییها و نکات مثبت در دل هر اتفاق و موضوعی میگردم تا هم از زندگی لذت ببرم و هم تجربه های ناب تری رو داشته باشم .

    از این فایل ارزشمند فهمیدم تا با خودت درصلح نباشی ، تا آروم نباشی نمیتونی به راحتی زیباییهارو ببینی ، ذوق کنی و به شور و هیجان بیای

    انقد باید وجودم رو سرشار از زیبایی بکنم که عادتش خوب نگریستن بشه و خودش منبع صلح باشه و منبع خیر …

    خداروشاکرم که اینجا هستم میبینم و میشنوم پیام های خداوند رو به صورت واضح و آسون برای تجربه بهتر و ناب تر زندگی.

    در پناه خدا ،ناب ترین هارو تجربه کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 510 روز

    128مین روز تحول من

    موضوع فایل:عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر میدهد(قسمت1)

    سلام دوستان عزیز و استاد جان و بانو

    چه زیباست چه دمای ریلکسی چه هوای مطبوعی چه ساحل قشنگی ای جان،دریای نیلگون با رنگهای بنفش آبی سبز تلفیق شده تحسین تون میکنم استاد اگه تا قبل از ورودم به سایت شما این فایل رو میدیدم میگفتم طرف ندید بدیده اما الان من خودم با اینکه دوران جوانی و نوجوانی کنار دریا و ساحل و جنگل این همه زیبایی بودم همین حالا هم چشمم دنبال زیبابینی و قشنگی هست و من این زیبابینی رو مدیون وجود آموزه های سایت شما هستم بدون تعارف،قانون اینو میگه اگه به چیزیکه زیاد توجه کنی مثلا دنبال زیبایی و فراوانی و نعمتهای خدادادی باشی و کانون توجهات زیبایی ها و قشنگی ها باشه اونا رو بیشتر جذب می‌کنی طبیعت زیبا و سرسبزی وقتی تعمق وجودت در آن احساس خوبی پیدا میکنه،در حقیقت خودتو جزیی طبیعی از آن بافت می‌دونی که بوجود اومده،ما با توجه به هر موضوعی که بیشتر اوقات در مورد آن حرف می‌زنیم و در تخیلات ذهن مان خطور می‌کنه یا نجواهایی و الهاماتی که در ذهن پدیدار میشه،(همون دیتاهایی یا داده هایی که وارد ذهن میشه)چه چیزی وارد ذهنت می‌کنی خوراک خوب،سلامتی بیشتر، احساسات عالی،حال خوب،زیبابینی و فراوانی نعمتها یانقطه مقابل آن حال بد،بیماری،سردرگمی،

    احساسات بد،نازیبایی و بدبینی تمام این داده ها و ورودی ها به مغزت شامل یک خروجی می‌باشد اگه هویج بندازی داخل آب میوه گیری آب هویج بهت میده، نه آب کرفس،اگه نتایج عالی میخوای با خودت کار کن ورودیهای مناسب به خورد مغزت بده،

    سعی کنیم تو طول روز تمام زیبایی هایی که میبینیم را یادداشت کنیم در موردش بنویسیم تا فقط زیبایی رو جذب کنیم،وقتی استاد توفایلاش میگه در جهان هرچیز،چیزی را جذب کرد گرم گرمی و سرد سردی را،آقا اگه زیبابین باشی فقط زیبایی میاد تو مدارت عزیز دلم،ذهن خیلی راحت می‌تونه منفی هارو ببینه مثلا دنبال شکار اخبارهای نازیبا و دلهره آور بیماری و احساسات نامناسب هستن،اگه بتونی دنبال زیبایی و زیبابینی و کنترل وقایع و کنترل ذهنت باشی،میشی شکارچی زیبایی ها مثل استاد این همه تو گشت وگذاره از اروپا و آسیا گرفته تا آمریکای شمالی و مکزیک و کل قاره های دنیا رو گشته آب دریا میبینه ذوق می‌کنه واقعا چقدر آدم باید این قانون رو درک کرده باشه،که هر روز هرساعت هر لحظه خانمش کنارشه بهش بگه عزیزدلمی و قربون صدقه هم برن،معلومه قانون فقط به فرکانس های ارسال شده ما پاسخ میده.

    خداروشکر بابت دریافت آگاهی های امروز سایت استاد عباس منش و بانو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2015 روز

    معجزه ها از همون انتهای 22 تیرماه ادامه دار بود. اون انتهایی که فوق العاده بود. انتهاش شد تویی که یه زمان بهم دادی یرای کار کردن روی خودم.اینو با همه وجودم حس میکردم، اصلا همین که آقا از اون حس و حال بد و عجله اومد بیرون و آروم شد برام خیلی ارزشمند بود، خیلی. چون چند روز بود پر از حس ترس و نگرانی بود. خلاصه، بهم گفت بزار برای این قضیه دوباره تلاش کنم.گفتم خدایا! تو با یک روز کار کردن به من یک فرصت دادی که بیشتر روی خودم کار کنم. اسن فرصت برای آقا نیست، برای منه! اینو با همه وجودم حس میکردم. فرصتی برای کار کردن و تغییر نتایج. خلاصه، باهم صحبت کردیم، تلفنی، آروم تر شده بود بعد از صحبت کردن با محمد. و خدایا بزار از این معجزه نرم کردن دل ها بنویسم. دل محمد رو نرم کردی که وقتی این موضوع رو از زبان آقا شنید، تعمب نکرد! جا نخورد! و خیلی با روی گشاده باهاش برخورد کرد و حتی به آقا گفت فکر میکنم بتونم راضیشون کنم. خب این اگر تو نبودی که ندای رضایت رو از زبان محمد به گوش من رسوندی کی بود پس؟! خدایا من عاشقتم… اون محمد نبود ک میگفت، تو بودی ک با روی خوش اسم از رضایت و گشایش آوردی،خدایا شکرت. خب! یه مکالمه عالی داشتیم،مثل روزای بدون نگرانیمون.و بعد قرار شد فردا همدیگه رو ببینیم. خب میدونید چیه؟ من تو ستاره قطبی صبحم نوشتم، دلم یه مکالمه با آقا میخواد مثل قدیم هامون، بدون نگرانی و مر از حس خوب. و من در انتهای شب دریافتش کردم. خدا برای دادن نعمت هاش به زمان نیاز نداره حتی تو آخرین ساعات شب، برات زمانو کش میاره و خواسته ات رو تو همون روز بهت میده. اینو گفتم تا یادم باشه، خدا برای معجزه هاش نیاز به زمان نداره، اون صاحب همه ی ابعاد و زمان هست. خدایا! من چمد روز بود داشتم تقــــــــلا میکردم برای دیدنش! ولی اون شب تو اون قرار رو ست کردی قلبم، ساده! خیلی ساده!فردا شد، میخواستم برم بیرون!شنبه بود.ادارات رو تعطیل کرده بودن از گرما! خلاصه! آقا ما پوشیدیم رفتیم؛ خدا رو صدهزار مرتبه شکر خیلی راحت تونستم از خونه بزنم بیرون. خیلی مرسی عشق جانم. خیلی ها. بعد رفتم میش هدا و کلی درباره معجزات تمرکز بر نکات مثبت و برگشتن ورق اونم بدان شکل براش صحبت کردم. بابا جان! من فقط یک روز تمرکز کردن بر زیبایی ها و خدا غوقا کرد برام. به ربوبیت خودش قسم غوقا کرد برام. خدایا خیلی خیلی ازت سپاسگزارم. خودت همه چیز رو پیش اوردی. خود خود خودت. عاشقتم. حرف های مادرم، تماس محمد، عصر کار بودنش، رفتن آقا پیشش، صحبت هاشون، تماس آقا با منی که دلم برای شنیدن صداش یک ذره شده بود، ست کردن قرار برای دیدن همدیگه درحالی ک من داشتم تقلاااا میکردم برای دیدنش تو روزهای قبل. خدایا! واقعا گردوندن زندگی و خواسته های ما برای تو تیله بازی هم نیست…. به قول حرف قشنگی که تو قرآن زدی و انروز تو کامنت سعیده خوندم، ما این همه از خلقت خودمون در عجبیم و تو توی قرآن گفتی و خلق آسمان ها و زمین از خلق کردن شما هم بزرگتر و عظیم تره و تو اون کارم کردی:) عاشقتم خدای من. به عزیزم زنگ زدم و بیدارش کردم، گفتم زود بیا دنبالم زیاد بیرون نمونم. گفت چشم، فقط یکم دیگه بخوابم.نیم ساعت بعد خودش پیام داد که بیدار شدم عزیزم. هدا گفت بش نمیگی یه ربع به چهار بیاد ک منم برسونید باشگاه؟ گفتم باشه، درخواسته دیگه، میگم. گفتم و اونم گفت چشم. یه ربع به چهار دم در بود. رفتیم باهم بیرون تا ساعت9شب بیرون بودیم و عشق بود که پر کرده بود لحظاتمون رو و چه چیزهای فوق العاده ک رخ داد و گفتیم و شنیدیم. الحق که چرخ ها روان تر و روان تر و روان تر میشوند. اصلا بچه ها یه چیزی میگم، یه چیزی میشنوید. همینجور اتفاقای خوب، حرفای خوب میفتاد جلو پام بخدا! اصلا به قول استاد مایند بلووینگ:) همه چیز فوق العاده فووووق العاده پیش رفت. راحت برگشتم خونه و هیچکس هیچ چی نگفت:) وقتی خدا برات بچینه، اصلا کی میخواد چی بگه؟ بخداوندی خودش که خودش پاداش شجاعان رو میده. فردا صبح که بیدار شدم یعنی روز 24تیر ماه، واو! بچه ها واو! یه خواب دیدم و یکهو تمام ذهن من بهم ریخت! باورتون نمیشه! اصلا همون استرس و اضطراب و ناراحتی و شک و هرجی حس بد! نت رو روشن کردم و با یک عالمه عشق از سمت آقا مواجه شدم، خدایا شکرت…این همون فرکاتس هوبه اس. میتونه هرروزمون اون شکلی باشه. کلی خبر خوب بهم داد. خدایا شکرت. ولی هنوز من بهم ریخته بودم. رفتم پیش هدا. صحبت کردیم. تونستم فقط اندکی آرام تر بشم. ولی اون نا آرامیه اثرش رو گذاشت و یک سری اتفاقات رخ داد ولی بنظر من همونا هم خیر بود. خلاصه! سرما خوردم، استارت سرماخوردگی ام زده شد. هدا گفت بریم بیرون، راستش رو بگم، یه جوری بهم ریخته بودم ک حس میکردم خوب نمیشم! ولی رفتم! و رفتیم و اونجا هدایتم کردی به آرامش، از زبات هدا داشتی من رو هدایت میکردی، که فاطی، آروم باش. چته؟ خلاصه حسن ختام اون شب شد، ترامپولینگ بازی کردن! چقد باحال بود. تو راه داشتیم میرفتیم خونه گفتم دم داروخانه میاده میشم، بزار برم یه سوال بپرسم ببینم مول خوابیده ب حسابشون ک مکمل هام رو بگیرم یا نه! و گفتن منتظرتون بودیم. یه 24 ساعت دیگ نمی اومدی باید دنبال یه شماره ای چیزی میگشتیم پولتو برگردونیم. خدایا شکرت. نتیجه فرکانشسی ک یکم بهتر شد… وقتی از داروخانه اومدم بیرون با همه وجودم یه چیزی تو سرم میچرخید…. خدایا! تو هنوزم میتونی منو سورپرایز کنی… فکر میکردم رفتنم به ریتاج خیلی چرته و حال من خوب نمیشه! ولی شد! تو کردی!عاشقتم…. شیطان به شما وعده فقر و کمبود میدهد و خدا به شما وعده ثروت و مغفرت… خدایا شکرت که وقتی من آرام میشم عشق، ثروت و حال خوب رو به سمتم سرازیر میکنی و من میبینم که تویی. خلاصه… بریم سراغ فردا! یعنی 25 تیرماه، بیدار شدم، بهم ریختگیه بودش. به آجی سحر گفتم، راهنمایی ام کرد. و من گفتم باید بسپرمش به تو! تویی ک بارها و بارها و بارها در موارد مشابه هندل کرده بودی قضیه رو به بهترین شکل ممکن. گفتم اینم پای خودت. هربار نجوا میومد میگفتم نه! من دیگ سپردمش. و تویی ک میگفتی سپردیش دیگ باید ولش کنی. ببین میخوام بگم یه جوووووووووووووری، و از یه راااااااااااهی این نجوای من رو کوبوندی که حتی تو تصورات دورمن هم نمی گنجید! الله اکبر از این عظمت! تازه من نفهمیدم این پاسخ به تو سپردنه بود! انقد که بدیهی و راحت پاسخ اومد! اومدم تو اتاق، یهو همون یادآوردیه! فاطی فهمیدی چیشد؟! واو! نجوات حل که چه عرض کنم، منحل شد! و تو بازهم روی چرخ روانتری من رو قرار دادی. دیروز درباره یک موضوعی، هی میخواستم بگم اینطور و اونطور، هس یه حسی درونم میگفت به تو چه؟ ول کن! ول بده! بزار خودش پیش برعه. تسلیم باش. ناظر باش. انروز26 امه، و من تمام تلاشم رو دارم میکنم ک تمرکزم رو مجدد بزارم رو دوره هام، رو تمرکز بر زیبایی ها، روی خدای خودم، روی خس خوب و آرامشم، روی تسلیم بودن و سپردن خودم به جریان هدایت. دیگه حوصله ندارم تقلا کنم و دست ببرم. من چی بدونم چی ب چیه. میخوام خودش پیش ببره. واقعا دیگه خسته ام از احتمالات و تقلاهای خودم.

    خدایا عاشقتم.همونجور که تا الان هربار بهت سپردم فراتر از، انتظار من عمل کردی، اینبارم فراتر از انتظار عمل کن، بزار انگشت به دهان بمونم از سادگی و آسانی و لذتی ک تو میدی. الهی شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    یاد بگیریم:

    در هر مکانی بر نکات مثبت و زیبایی ها تمرکز کنیم

    مهم ترین قانونی که باید درک کنیم:

    کانون توجه ما است که اتفاقات را خلق می کند و

    به هر چیزی توجه کنیم بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما می شود

    اگر بتوانیم در هر مکانی زیبایی ها را ببینیم:

    به همان نسبت به زیبایی های بیشتر هدایت می شویم

    آگاهانه تصمیم بگیریم:

    نکات مثبت را ببینیم در مورد آن تعمق و فکر کنیم تحسینشان کنیم در مورد آنها با دیگران صحبت کنیم

    ذهن خود را: برای دیدن زیبایی ها شرطی کنیم

    ما در جامعه ای زندگی می کنیم که علی رغم زیبایی های بیشمار تمرکز افراد:

    بر نازیبایی ها و مشکلات است

    با توجه خود به هر موضوعی:

    از جنس و اساس همان را بیشتر جذب می کنیم

    جهان: به افکار کانون توجه ما چیزهایی که در مورد آن صحبت می کنیم می نویسیم بحث می کنیم … پاسخ می دهد

    آگاهانه به دنبال زیبایی ها باشیم: در مورد آن بنویسیم و با خودمان صحبت کنیم و سپاسگزار خداوند باشیم

    شرایط ما دگرگون خواهد شد اگر:

    تمرکز خود را بر زیبایی ها بگذاریم ذهن خود را کنترل کنیم فقط و فقط در مورد زیبایی ها صحبت کرده و آنها را ببینیم

    جهان باید متنوع باشد طیفی وسیع از :

    دریا خشکی بالا پایین خوب بد زشت و زیبا فراوانی کمبود…. وجود دارد

    هیچ روزی نخواهد رسید که همه ی افراد:

    ثروتمند و سلامت باشند

    جهان نیاز : به تضادها دارد تا خواسته های خود را بشناسیم

    اگر به آن چیزی که می خواهیم توجه کنیم: از جنس همان را جذب می کنیم

    هیچ گونه محدودیتی برای هیچ چیز وجود ندارد:

    ما با کانون توجه خود تصمیم می گیریم بر روی چه چیزی توجه کنیم درباره ی چه چیزی بنویسیم

    تمرکز شبکه های اجتماعی: بر نازیبایی ها و مشکلات است

    اگر بدانیم اتفاقات زندگی ما چگونه رقم می خورد :

    مراقب ورودی های ذهنی خود هستیم

    جهان به کانون توجه ما پاسخ داده و

    از جنس همان را وارد زندگی ما خواهد کرد

    ذهن ما : تنها بر نکات منفی و نازیبایی ها تمرکز دارد آگاهانه تمرکز خود را بر زیبایی ها قرار دهیم

    اگر با نازیبایی ها روبرو شدیم: آگاهانه از آنها اعراض کنیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم به استاد عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربانم و بقیه اعضاء محترم

    چه راهکاری دارید برای اینکه ذهن خود را شکارچی دیدن زیبایی ها کنید؟

    در جواب به این سوال باید بگم خدارو شکر من این روزها خیلی خیلی راحت این کار رو دارم انجام میدم به لطف بودن در این سایت و به لطف شاگردی کردن استاد

    این درس که با توجه به نکات مثبت به نکات مثبت بیشتری هدایت میشوید رو سعی کردم خیلی خوب یادش بگیرم …همیشه یاد اون مثال استاد میافتم که میگفت در نظر داشته باشید از یه دره دارید میوفتید و دستتون رو به هر جایی شده میگیرید حتی به بوته خار…و میگن در چنین شرایطی شما باید به هر طریقی خودت رو نجات بدی تا از مرگ و نابودی خودت جلوگیری کنی…و استاد نظرش اینه که توجه به نکات منفی دقیقا مثل نابود کردن خودته و باید با هر روشی به خودت کمک کنی که نابود نشی…الانا در مواجهه با مسایل و تضادها خیلی سعی میکنم در شرایط خیلی نادلخواه، ذکر بگم…مثلا ذکر “من به خدا ایمان دارم” یا اذا سالک عبادی فانی قریب

    اینا در مواقعی هست که شرایط بسیار اورژانسی هست و شیطان از هر طرف داره جولان میده و حرف میزنه توی سرم

    در شرایط عادی ، هر روز شکرگذاری مینویسم تقریبا هر روز بین یکساعت تا یکساعت و نیم مینویسم….یه عالمه موضوع دارم برای نوشتن در کنار شکرگذاریم

    صبح به محض بیدار شدن سریع میرم کنار پنجره و پنجره رو باز میکنم و به خداو آسمان و خورشید و پرنده ها درختهای توی حیاط و گلدانها و خیابان و همه چیز سلام و صبح بخیر میگم و اون نسیم خنکی که توی صورتم میخوره رو سپاس میگم و به خدا میگم شکرت که امروز اجازه دادی در این جهان و در این بدن باشم و این نسیم رو حس کنم.

    بعدش میرم سراغ دفترم و نوشتن

    در طول روز سعی میکنم درباره وسایلم و غذایی که درست میکنم و میخورم یا همین کامپوترم سپاسگذار باشم

    منظورم اینه از بعد از دفتر سپاسگذاری که میرم سمت زندگی روزمره باید هی حواسم باشه که سپاسگذاری یادم نره…نمیخوام زنجیره سپاسگذاریم پاره بشه

    اگر بیرون از خونه هم برم از همون پارکینگ که خارج میشم چشمم میخوره به آسمون آبی و زیبا و هی میگم خدایا شکرت…تمیزی خیابون رو میبینم و میگم خدایا شکرت…اگر نازیبایی باشه سریع یاد خانم شایسته میوفتم همچنین استاد که میگن در حد یک نگاه هم به ناخواسته توجه نمیکینم

    اگر تصادفی شده باشه سریع میرم توی گوشیم که نبینم

    .

    .چندین مثال تا حالا از اینکه تونستم ذهنم رو کنترل کنم و اتفاقات به نفع من رقم خورده نوشتم در کامنت های مختلف و خدرو شکر میکنم که این نگاه بیننده نعمتهام رو بهم داده…خدارو شکر که چشمم رو نبسته به روی معجزات زندگیم و میتونم بفهمم کجاها دارم پاداش کنترل ذهنم رو میگیرم.

    ماه پیش ما یه سفر رفتیم شیکاگو

    دو بار قبلا میخواستیم بریم نشده بود که بریم ولی ایندفعه همت کردیم و رفتیم …نمیدونم درباره اش نوشتم یا نه ولی دوباره نوشتنش خالی از لطف نیست برای خودم

    یکی از دوستامون اونجا زندگی میکنه و درباره اینکه هوا چطوره و چه لباس هایی بیاریم به ما توضیحاتی داد…منم که کمی سرمایی هستم کلی لباس برداشتم چون همسرم میگفت شیکاگو دمای هوا با اون چیزی که احساس میشه متفاوته به خاطر ساختمان های بلندش و بادی که در شهر میاد و میپیچه توی این ساختمان های بلد

    خوب منم نسبت به باد یکم حساسم

    واسه همین کلی لباس های مختلف از شال و کلاه و سویشرت و بادگیر و اینا بردیم که یه وقت سرما و باد باعث نشه بهم خوش نگذره…

    ما رفتیم و از همون ورودمون من محو زیبایی این شهر شدم …انقدر این شهر متفاوته و انقدر زیباست که اصلا من نمیتونستم غیر از تحسینش چیزی دیگه بگم…از مرکز شهر زیباش هر چقدر بگم کم گفتم …از اون رودخانه شیکاگو هر چی بگم کم گفتم…از کافه رستوران هایی که اطراف شیکاگو ریور هست …از کروز های یکساعته که توی شیکاگو ریور مسافران و توریست ها رو میچرخونن و محو عظمت اون ساختمانهای شیشه ای بلند اطراف ریور میشی …عقل از سرم پریده بود…چقدر این شهر تمیزه…سیستم حمل و نقل شهر یه چیز فوق العاده متفاوت از همه جا …برای مترو ی شهر ریل کشی شده از بالای خیابان اصلی یعنی خیابان در بیشتر جاها دو طبقه ست و طبقه دوم فقط ریل مترو و ایستگاه مترو هست…

    یک ریل راه آهن قدیمی داره این شهر که از وسط شهر میگذره و الان دیگه قطاری ازش رد نمیشه ، اونم باز میشه گفت خیابون رو دو طبقه کرده و اون بخش که ریل راه آهن بود الان تبدیل شده به یک پارکی برای قدم زدن و دوچرخه سواری…وقتی اون بالا قدم میزدم زیر پام کوچه بود با فاصله شاید یه خونه 5-6 طبقه از سطحی که من بودم تا سطح کوچه ای که زیر پام بود…یک صحنه های بی نهایت رویایی

    از استارباکس 5 طبقه و عظیمش که نگم..

    حالا میخوام چی بگم از این مسافرت؟

    میخوام بگم اینهمه که شنیده بودیم سرد هست و باد میاد ، اصلا اون شرایط من رو اذیت نکرد و فقط لذت بردم چون فقط تحسین میکردم و لذت میبردم …و در دو سه روز بعد که اونجا بودیم هوا هی بهتر و بهتر شد…یه روزی اصلا گرم هم شد مجبور شدم کاپشن رو دربیارم.. من به همسرم گفتم خدارو شکر شیکاگو روی خوبش رو به ما نشون داد

    به دوستمون هم گفتم خدارو شکر ما روزهای عالی شیکاگو رو دیدیم و چقدر لذت بردیم …نه گرم بود نه خیلی سرد ..یه خنکایی که میشد با لباس ازش لذت برد.

    و این پاداش دیدن زیبایی ها بود برای من

    من تقریبا هر جایی رو دوبار سفر نمیکنم …منظورم جاهای دیدنی و تفریحی هست …انقدر این آمریکا بزرگه که اصلا نمیشه همه رو توی یه دور زندگی دید چه برسه که بخواهی دوبار یا بیشتر بعضی جاها رو ببینی …دیگه اصلا یک پنجاهمش رو هم نمیتونی ببینی…ولی شیکاگو انقدر آغوشش رو برای من باز کرده بود که باز هم دوست دارم ببینمش…

    .

    این دومین کامنت من هست در این فایل و جالبه که دفعه قبل هم یه جای بی نظیر دیگه رو دیده بودیم و از اونجا نوشتم.

    زیبایی ها تمومی نداره

    مثل استاد که میگه یعنی بقیه هم مثل ما الان محو این حجم از زیبایی هستن…

    منم دقیقا مثل استاد بعضی وقتا انقدر از زیبایی ها میگم که انگار دارم برای یک آدم نابینا توضیح میدم زیبایی ها و ریزه کاری های طبیعت رو، که یه دفعه میبینم متکلم وحده هستم و دیگه توی دلم فقط تحسین میکنم یا آروم تر میگم…

    .

    .نکته مهم این روش زندگی کردن اینه که، نمی بینی کسی مثل تو رفتار کنه…اصلا بقیه حواسشون نیست که کجان و چه مناظری در اطرافشون هست…خیلی هنر کنن خیلی بی احساس میگن “آره قشنگه” اونم در تایید یه نفر دیگه…و اونجاها نباید کم بیاری و خودتو سانسور کنی …باید در دلت جشن زیبایی رو بگیری …در سکوت درونت ، رقص و پایکوبی به پا کنی …با خودت و خدای درونت

    ..

    خدارو شکر که میتونم ساعت ها از این قانونی که یاد گرفتم بنویسم و بنویسم و بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 214 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان عزیزم در سایت

    خداروصدهزار مرتبه شکر هر فایلی رو که میزنم روش و برای اون روز پلی میکنم تا ببینم و بشنوم حس و حالمو همیشه به سمت انرژی خوب و حال مثبت و افکار عالی میبره … مررسی استاد عزیزم که با راهنمایی و اگاهی هایی که میدید همیشه منو یه قدم به خدا نزدیکتر میکنید تصمیم گرفتم هر شب زیبایی های که در طول روز میبینم کنار تمرین ستاره قطبی ای که هرشب دارم بنویسم و خداروشکر کنم چقد خوبه استاد این تمرین علاوه بر اینکه آخر شب منو وادار به فکر کردن میکنه که از صبح که از خواب بلند شدم تا همین الان که آخر شب هستش و دارم مینویسم چه زیبایی هایی رو دیدم و دید منو رو نسبت به همه چی عوض میکنه و با افکاری مثبت میخوابم … به نظرم انقد موشکافانه باید زیبایی ها رو دید شاید کمی سخت باشه اما بعد از یه مدتی متوجه میشی چقد زیبایی هست که میتونی بنویسی و خدارو شکر کنی از لبخند زیبای عزیزانم گرفته تا دیدن موهای قشنگ خودم وقتی دارم اتوشون میکشم و کلی عشق میکنم با موهای بلندم…. خدایا شکرت که هر روزم پر از زیبایی هایی دنیاست که تو خالقشون هستی چون تو زیبایی خداجونم ….

    هر بار که چشمانم به این زیبایی‌ها می‌افتد، قلبم از شوق سرشار می‌شود و به عظمت و هنر تو در خلقت بیشتر پی می‌برم. سپاس از تو که این نعمت‌ها را به ما ارزانی داشتی تا در زندگی روزمره‌مان شادی و آرامش بیابیم.

    در هر برگ و شاخه، در هر نسیم و باران،نقشی از عشق توست، ای خدای بی همتا.هر رنگ و هر صدا، هر نور و هر سایه،یک قصه از زیبایی تو در دل ما می‌گوید.شکر بر لبانم، سجده‌ای بر جانم،که تو را دیده‌ام در هر ذره و هر جا.

    خدایا خییلی دوستت دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فراز ابدالی گفته:
    مدت عضویت: 391 روز

    به نام خداوند زیبایی‌ها

    سلام به استاد عزیز و دوستانم

    در مورد اینکه چطور مرکز توجهمون رو روی نکات مثبت بزاریم و نتایج عالی بگیریم ابتدا من چند مثال که برای خودم اتفاق افتاد را میگم که چطور با توجه به نکات مثبت و زیبایی‌ها توانستم که شرایط خوبی را برای خودم خلق کنم و احساسم را خوب کنم، و بعد اینکه چطور این کار را انجام می‌دهم صحبت می‌کنم.

    اولین مثال از خودم اینکه من تازه وارد دانشگاه شدم و یک درس داشتم به اسم ریاضی 1، تقریباً 50 نفر سر اون کلاس بودیم و درسی بود که مطالب زیادی داشت و از اون 50 نفر مثبت 40 نفر از بچه‌ها داشتن از بدی‌های استاد و سختی درس میگفتن و گله و شکایت از اینکه چرا این درس اینقدر سخت. من با دیدن این بچه‌ها با خودم گفتم که اینطور که اینا میگن نیست ‌می تونه جور دیگه‌ای هم باشه و با خودم گفتم اگر که تلاش خودمو بکنم حتماً توی این درس موفق می‌شم و سعی می‌کردم آگاهانه روی نکات مثبت استاد توجه کنم و هر مطلبی رو که یاد می‌گرفتم خودمو تشویق می‌کردم و…نتیجه این کنترل توجهم این شد که از اون کلاس 50 نفره فقط 7 نفر اون درس رو پاس کردن و من جز اون 7 نفر بودم.

    مثال بعدی که می‌خوام بزنم اینکه دانشگاه ما کلی امکانات و کلی زیبایی داره و من هر روز خدا را شکر می‌کنم بابت این همه زیبایی‌ها. ولی افراد را می‌بینم از دوستانم که گیر دادن به غذای سلف و میگن که این چیه که به ما میدن و کلی گله و شکایت من با خودم میگم بابا این همه زیبایی هست تو این دانشگاه این همه امکانات هست این همه ،همه چیز عالی پیش میره، تو اینا رو نمی‌بینی و میای بخاطر یک غذا میگی دانشگاه بده، واقعاً؟ و این میشه که دائم اون‌ها احساس بدی از بودن در دانشگاه دارند و من احساس عالی فوق العاده‌ای از بودن در دانشگاه دارم.

    کلی دیگه از مثال‌ها از کنترل توجه که من روزانه توی زندگیم می‌بینم نتیجشه اش را..

    کاری که من می‌کنم اینه که توی هر مسئله که بهش برمی‌خورم یا هر حرفی که می‌شنوم اگر احساس کنم که سه فاکتور عشق،امید،آزادی توش نباشه همون لحظه از ذهنم حذفش می‌کنم و فرار می‌کنم که اون مطلب رو نبینم و نشنوم.

    مورد بعدی وقتی که می‌دونم فلان آدم فردیه که دائم از چیزای منفی میگه باهاش همنشین نمی‌شم.

    مورد بعدی 24 ساعت ایرپاد توی گوشمه ورودی‌هامو کنترل می‌کنم که مبادا چیزیو بشنوم که منفی باشه و مدام فایل‌های استاد رو گوش می‌دم.

    باز هم سپاسگزارم از استاد عزیز که این آگاهی‌های بی‌نظیر را با ما به اشتراک می‌ذاره واقعا سپاسگزارم از ته قلبم.

    هر کجا که هستید سلامت و شاد و ثروتمند و شکرگزار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    آرزو وردی پور گفته:
    مدت عضویت: 230 روز

    واییی خدایا چقد اینجا قشنگه، چقد مثل یه عکس از یه تیکه بهشته، چقد رنگ آب قشنگههه. به زلالی و شفافی آینست! یجوریه که انگار آب شیرین و تصفیه شدست، صد البته که حتی خیلی زیباتر و شفافتر از اونه!

    وقتی برای اولین بار رنگ و شافافیت و درخشانی ابو دیدم ، یه لحظه اسلایم یادم افتاد. (همون چیز ژله مانند و نرمی که مثل یه خمیر شفاف و ژله اییه) بچه بودیم کلی ازونا داشتمو با دیدن شفافیت و رنگ روشنشون ذوق میکردم، حالا فک کن کل دریا به این عظمت این رنگی باشه! وای خداجونم!

    دیروز با دوستام رفتیم به جنگل نهارخوران گرگان، وای که چقد قشنگ بود، دیدن درختایی که صد متر ارتفاع دارن، کوه هایی که تو در تو کنار همن و انقدر نزدیکن با ده دیقه پیاده روی میرسی به خود کوه، اصن همه کوها و کل رشته کوه البرز همین بغلته! اون حس حصار مانند کوه های سبزپررنگ که به خاطر درختا انگار پف پفی شدن! اصن رویا بود رویا!

    اواخر وقتی که اونجا بودیم با یکی از دوستام گفتیم بیا بزنیم به دل جنگل بکر و با هم رفتیم بالاتر، نه خیلی بالا، ولی اونقدری که دیگه هیچ آدمی دیده نشه چرا. دوستم جرئت نکرد به اندازه من بالا بیاد

    ولی من رفتم اونجایی که وقتی میخاستم برگردم خودم یه لحظه ترسیدم که چطور اینهمه راهو بالا اومدم! مسیرم خیلی شیبدار بود، ولی اون حسی که وقتی رو خاک خنک و نمدار جنگل دراز کشیدم و اکسیژن خنک و تازه رو فروبردم تو ریه هام و برای چند دیقه احساس آزادی کردم واااقعععا ارزششو داشت. درختای چند ده متری بالاسرم برام سایه بودن ، هوای خنک بودن، قشنگی بودن، آرامش بودن. دیدن برگاشون که بیست متر بالای سرم داشتن تکون میخوردن با اون رنگ سبز پررنگ تازشون یه حال دیگه ای داشت خدایی! خیلی وقت قبلش همون وقتی که تازه وارد جنگل شدیم تصممیمو گرفتم که بعد از شاغل شدنم به گرگان نقل مکان کنم!

    من خودم عاشق احساس کوچک بودن کنار یه چیز عظیمم. کوچیک بودن کنار درختای عظیییم جنگل، کوچیک بودن کنار آب دریا وقتی تنها چیزی که میبینی آبه و آسمون، یخصوص اگه اول صبحم باشه و یه نسیم خنکم بیاد، احساس کوچیکی کنار کوه ها ، اونقدری نزدیک که بتونی خیلی راحت و clearly قله کوهو ببینی، احساس کوچیکی موجودیتت کنار عظمت خدا، احساس کوچیکی کنار عظمت ستاره ها و سیاره ها و کیهان، عاشق این حسم.

    دیشب که داشتم هدایت های امروز خدا رو می‌نوشتم ، یهو بهم الهام کرد از امروز به بعد هر زیبایی ای که دیدمو هم بنویسم! شاید اینکه دارین این کامنتو میخونین هم هدایت الله باشه که بهتون ایده بده مث من سر تیتر دفترتون بنویسید: خدا منو هدایت میکنه، بعد متنتونو اینجوری شروع کنید: درست مثل همون موقع که …. .

    یا مثل هدایت دیشبم هر زیبایی ای که دیدین یجا بنویسین که وقتی حس کردیم این دنیا زیبا نیست بخونینش و دوباره به خاطر بیارین که دنیا همیشه زیباست! مثلا:

    من دیروز کلی ساختمونای دوازده طبقه ای دیدم، کلی بوتیک ها و گالری های ماشین لوکس دیدم که معماری و ساختمونشون خییییلی خفن و لوکس بودن بعلاوه دیروز از نزدیک یه ماشین بی ام و دیدم← فراوانی ثروت سازنده ها، خلاقیت معماری ها و اینکه توی کشور ما هم ثروت و ساختمونای لوکس و ماشینای میلیاردی زیادی وجود داره.

    یا من چندین و چند تا آقای مسن دیدم که داشتن تو پارک ورزش میکردن ، تو جنگل پیاده روی میکردن یا تو سطح شهر از اون کلاه های لبه دار یا کلاه تختها با شوار بند دار پوشیده بودن با رفیقاشون نشسته بودن و حرف میزدن← بالا بودن سطح امید به زندگی و راحتی مردم که افراد مسن انقد وقت خالی و انگیزه دارن که به چنین فعالیتهایی بپردازن (انننقدررر صحنه شیرینی بود برام که نگم!)

    اینجوری!

    خدا میدونه نوشته هاتون میتونه چند بار شما رو از ذهن منتقدتون نجات بده، مث خودم که چندین بار نجات داده شدم!

    خلاصه، بعد اینکه ایم فایلو دیدم حس میکنم باید زیبایی اینجارو هم تو زیبایی های امروزم بنویسم، با اینکه این فایلو قبلا هم دیده بودم ولی بازم دلم میخاد ببینمش!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    حیات گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    This file became coincidence with my today’s experience.

    Today on my walking, I was guided to a place that was full of flowers and a shack with full of flowers, when I was walking, it was like a road that was furnished with flowers.

    Suddenly, my brain found out the reason of this guidance.

    Every day last week I saw a flower on my way to work and appreciated it.

    I was grateful for one flower, and god and his immutable laws guided me to thousands of flowers.

    Likewise, I am really affirmative your experiences and beliefs.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: