قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1407 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عباسمنشی.

    داخل این دنیایی که تا این حد دو قطبی وجود داره کسانی که بخاطر زن بودن مورد حمله قرار میگیرن و جایی وجود دارد که جنسیت هیچ ملاکی نیست و همه هم دیگر را مساوی میبینن و به عقاید همدیگر احترام میگذارند همجنسگرا یا مسیحی و مسلمان و… فقر هست ثروت هم هست جایی که گشنگی و بیماری هست و سلامتی و زیبایی هست جایی که خفقان و نا امیدی و بدبختی هست و جایی که امید و شور و ذوق و عشق و زیبایی وجود داره و بیابان و بی آبی طوفان های کشنده و جنگل رود و دریا و دشت و مزرعه و پرندگان گوناگون هست نقش من چیه من چیکار باید کنم یعنی تمام ما انسان ها تا این هد لب مرز هستیم یعنی یک لغزش کوچک در ذهن ما اگر جلوش رو نگیریم می‌تونه تا این حد مارو ته چاه بندازه؟ بنظرم همینطوره مراقب خودمون باشیم زمانی که شرایط خوب نیست زیپ دهانمان را بکشیم گوش و چشم هایمان را ببندیم تنها سعی کنیم که قلبمان را آرام کنیم میتوانیم به یک رابطه عاشقانه زیبا و یا یک مزرعه گل های زینتی و یا یک موزیک فوق العاده و یا عشق بین کسانی که دوستشون داریم و یا توانایی های خودمون و یا زیبایی های اطراف و سلامتی و یک ماشین خفن و کاری که عاشقشیم توجه کنیم. مراقب باشیم

    :- )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    سلام خدمت استادعزیزودوست داشتنی

    چه کلام تاثیرگذاری شماداریدهربارکه حرفاتون رومیشنوم یک چراغی درذهنم روشن میشه چندماهه که منو همسرم ازفایل های رایگان شمااستفاده میکنیم وازهمون ابتدانتایجش رودیدیم والان یک مغازه زدیم وخداراشکرازهمون اول به درامدرسیدیم والان درحال پرداخت بدهی ها هستیم ودراین مسیرداریم تکامل راطی میکنیم

    ولی هربارباید قانون روبه خودت یاداوری کنی چون درحالی که اون رومیدونی ولی یادت میره که درشرایط سخت بهش عمل کنی وسپاسگزارخداوندباشی چیزی که الان داری ارزوی چندوقت قبلت بوده ونزاری برات عادی بشه من خدا را شکرمیکنم که دراین دوره ای زندگی میکنم که با انسان های باهوشی مثله شما هم دوره هستم وخدارابهترمیشناسم

    درمورداین سوال میخاستم این روبگم که من باپسرم خیلی بحث ودعواداشتم که عادت های بدش روترک کنه مهربون باشه حرفم روگوش کنه وهرچقدرکه بیشتردراین باره باهاش میجنگیدم بهتر که نمیشد هیچ بدترم میشد ومن عصبی وخودشم ناراحت بعدبه این نتیجه رسیدم که این طرزفکر جواب نمیده وشروع کردم توی دفترم نکات مثبت پسرم رونوشتم وبابتش شکرگزاری کردم وهربارسعی میکردم نکات مثبتش روببینم تاکارای بدش رو

    والان خداراشکرخیلی مهربون شده بیشترازقبل حرفم روگوش میکنه وگاهی اوقات یهویی میادمنو بوس میکنه وبهم میگه مامان دوست دارم ومن خیلی خداراشکر خوشحالم این یکی ازتجربیات من بود که باجنگیدن چیزی روازبین نمیبریم بلکه شدیدترش میکنم وبیشترضربه میبینیم

    امیدوارم که کامنت خوبی باشه وکمک کننده

    خیلی ممنون ازاستاد ومریم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مجید حرفت گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    مهرآفرین پاک را یاد باد

    سلام به اساتید عزیز و بزرگوارم و سلام به شما دوست نازنینی که به مهر مشغول خواندن این دیدگاه هستید.

    بسیار شاکر و ممنون خداوند مهربانم که فصلی دیگر از روز شمار تحول زندگی من آغاز گردید.

    شاید برایتان جالب باشد که بدانید همین چند روز پیش (اخیرٱ) از قسمت دانلودها به فصول قبل روز شمار مراجعه کرده بودم و تصمیم داشتم از همان ابتدا با روز شمار همراه شده و دیدگاه بنویسم؛که دیدم مجدداً استاد شایسته عزیز فصل جدیدی را آغاز نموده و کلی ذوق کردم و از این بابت خداوند بزرگ را شکر نمودم.

    فقط تعجب کردم که چرا در اولین خط نوشته بودند که فصل چهارم را آغاز می‌کنیم!!! در حالی که فصل چهارم به اتمام رسیده و اکنون ما آغازگر فصل پنجمیم.

    در دیباچه این فصل اساتید گرانقدرم خواسته‌اند که پیرامون این دو موضوع در دیدگاه بنویسیم:

    1_آنجایی که بر علیه ناخواسته‌ها و نازیبایی‌های زندگی‌ات جنگیدی،و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی‌ت بیرون کنی.امادرنهایت،حتی آنجا که ظاهراً شما پیروز جنگ بودی،مسئله حل نشده،بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی‌ت گسترش پیدا کرد.

    2_آنجاییکه تصمیم گرفتی بجای جنگ با ناخواسته،یا اعتراض به آن،آگاهانه ذهن خود را کنترل کنید و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می‌خواهی تجربه کنی،سپس به خاطر این جنس از توجه،جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها را از زندگی شما حذف کرد،بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی‌های بیشتری احاطه نمود.

    قانون:شما با هر چیزی که بجنگید،چون به آن توجه و تمرکز می‌کنید،بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌تان می‌شود!!!

    مثال: بر علیه سیگار،آلودگی‌های مختلف،تلخی و سردی در روابط و……

    قوانین الهی فراموش می‌شوند؛قبول دارم. پس ما باید این قوانین را با همدیگر مرور کنیم!!!

    به هر آنچه که توجه می‌کنی؛تو زندگی اتفاق می‌افتد. حالا از کجا بفهمیم که ما داریم به چی توجه می‌کنیم؟؟؟

    از طریق احساسمان!!! اگر وقتی به چیزی توجه می‌کنید که باعث می‌شود حالتان خوب گردد یعنی دارید به چیزهای خوب توجه می‌کنید ولی اگر وقتی به چیزی توجه می‌کنید که باعث می‌شود حالتان خراب و بد شود ؛ خشم داشته باشید یا غصه‌دار شوید؛ یعنی دارید به چیزهای بد توجه می‌کنید.

    اگر فکر می‌کنید با فحش دادن؛ با عصبانی شدن؛ فکرمی‌کنید که به هم وطنتان کمک می‌کنید؛ سخت در اشتباهید!!!.

    برای اینکه نه تنها هیچ کمکی نمی‌کنید بلکه خودتان را از خوشبختی دور می‌کنید!!!

    ما با افکارمان می‌توانیم اتفاقات زندگیمان را رقم بزنیم!!!

    به بقیه یا به اکثریت کاری نداشته باشید به آن چیزی که درست است فکر کنید و عمل کنید!!!

    اکثریت نه تنها دلیل درستی کاری نیست بلکه؛یکی از شاه کلیدهایی‌ست؛ دلیل بر اشتباه بودن آن کار!!!

    اگر شما بتوانید ذهنتان را کنترل کنید و تمرکزتان را بگذارید روی زیبایی‌ها ؛خوشبختی‌ها ؛ و چیزهای قشنگی که تو زندگیتان هست . خدا و جهان از این جنس اتفاقات بیشتر و بیشتر وارد زندگیتان می‌کند.

    کنترل ذهن کار راحتی نیست!!! ولی پاداشش خیلی بزرگه!!! شما به چیزی که دوست داری تو زندگیت اتفاق بیفتد توجه کن!!!

    من برای آدم‌هایی صحبت می‌کنم که به دنبال این هستند که چطور می توانیم زندگیمان را بهتر کنیم!!!!(توی هر شرایطی)

    راهش اینه که توجه کنید و تمرکز کنید تو چیزهایی که تو زندگی خودتان زیبا و خوبند به زیبایی‌های اطرافتان توجه کنید و در موارد ناجالب و چیزی که زیبا نیست صحبت نکنید!!!

    مثلاً اگر از همسرتان دلخورید با خانم‌های دیگر پیرامون این موضوع هیچ صحبتی نکنید.

    که اگر بکنید آن را در ذهن خود فعال می‌کنید و توی زندگی‌تان بیشتر و بیشتر می‌شود!!!

    همین یک کار (یعنی صحبت نکردن در مورد چیزهای ناجالب در زندگی) خیلی کمک می‌کند که بتوانیم ذهنمان را بیشتر و بیشتر روی زیبایی‌ها متمرکز نماییم!!!

    باید این مهارت را در خودتان ایجاد کنید با تمرین با تعهد و نیاز دارد که بدونید چقدر مهمه!!!

    با تمرین ؛ شدنی‌ست!!!

    مثال: من اکنون 30 سال است که با خانواده همسر عزیزم وصلت نموده‌ام،از همون اول پدر خانم نازنینم سر سفره میگفت که اگر یه دونه سنگ تو یه دیگ غذا باشه اون یه دونه میاد تو بشقاب من!!!

    و جالبه بدونید که توی این مدت بارها و بارها و بارها من شاهد بودم که تنها ایشون بود که از داخل غذا سنگریزه یا شن‌های ریز خارج می‌کرد

    در مقابل خود من خیلی کم و به ندرت داخل بشقابم مو می‌دیدم. و هر بار بی سر و صدا و بی های وهوی،آن را برداشته و به کناری می‌گذاشتم. این اتفاق طی 30 سال شاید 3 یا 4 بار رخ داده!!!! وقتی من به وجود مو داخل غذا بی‌توجهی و کم توجهی نمودم،خیلی کم و به ندرت دچارش شدم!!!

    در حالی که اگر من نیز رویه پدر ؛ عزیز دلم را پیش می‌گرفتم،معلوم نبود تا حالا چندین و چند بار دچار غذاهایی می‌شدم که داخلشان مو باشد!!!

    یا در مورد روابط من شاهدم ؛ افرادی که ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایشان از همسرشان را با این و اون در میون گذاشته و به قول خودشان درد و دل می‌کنند؛هیچگاه مشکلشان حل نشده بلکه بیشتر و عمیق‌تر هم شده!!!!

    در مقابل،خودم را مثال می‌زنم که با استفاده از آموزه‌های استادان عزیزم،روابطم با همسر نازنینم ؛ عزیز دلم که تا مرحله نزدیک به طلاق پیش رفته بود و حتی همانند استاد که به همسر خود وکالت طلاق داده بود،من نیز به ایشان گفته بودم که اهل دادگاه و پاسگاه نیستم وکالت می‌دهم تا خودت چنانچه خواستی بروی و طلاق بگیری!!!

    اما مجدداً عرض می‌کنم که پس از آشنا شدن با استاد نازنین سید حسین عباسمنش و استفاده از راهنمایی‌های گوهربار ایشان؛اکنون ما زندگی بسیار شیرین و لذت بخشی را تجربه می‌کنیم!!!

    و این در حالیست که قبلاً با مشاورین متعددی هم جداگانه و هم با هم مشورت نموده بودیم.

    اما با اینکه همسر نازنینم هنوز نسبت به استاد و راهنمایی‌های ایشان گارد دارند؛و من به تنهایی و با کار کردن بر روی خودم به این مرحله از روابط شیرین و لذت بخش رسیده‌ایم؛

    و بارها به ایشان گفته‌ام،اگر شما نیز در عمل به راهنمایی‌های استاد همراهی نمایید؛ما گویی سوار بر موشک پیش خواهیم رفت.

    نیک می‌دانم که تا رسیدن به آن مرحله زمان زیادی نمانده زیرا بنده با عمل به آگاهی‌های دوره بی‌نظیر روانشناسی ثروت 1 تا جلسه یازدهم به کسب و کاری هدایت شده‌ام که خیلی خیلی زود غوغایی مالی در زندگیم رخ خواهد داد و آتشفشانی از ثروت و نعمت و برکت سرتاسر زندگیم را غرق در خود خواهد نمود به یاری الله.آن زمان دیگر مطمئنم ؛ همسر نازنینم هم یکی از افرادی خواهد بود که علاقمندانه به راهنمایی‌های استاد عباس منش روی آورده و توجه خواهد نمود.

    در پایان از خداوند مهربان برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم به خدای مهربان می‌سپارمتان خدا نگهدار.

    ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    به نام خدا مهربان

    میخواستم الان برای خودم تو گوگل کیپ یه یادداشت بنویسم گفتم کاش برم تو سایت کامنتش کنم اما اصلا نمیدونستم توی چه فایلی که یهو به شکل معجزه اسایی هدایت شدم به این فایل و فایل قبل

    و یه حسی گفت بشینم از اول نکته برداری کنم این فایل های بی نظیر رو چون خیلی فایل های با ارزشین خییییییلی

    من یه چند روزی بود که از یک حال فوق العاده خیلی خیلی خیلی خوب

    یا بهتره بگم فرکانس خیر و نعمت

    انگار با توجه به نکات منفی و اومدن ترس ها باز اومدم به فرکانس‌نا امیدی

    خب اولش که من حس میکنم به خاطر این بود که شروع کردم‌مقایسه کردن زندگیم و خودم با افراد دیگه

    که اره نمیدونم چرا انقدر شرایط مالی من سخته فلانی چقدر راحت به همه چیز رسیده

    یعنی جای تحسین و الگو برداری شروع کردم‌به مقایسه و احساس قربانی کردن

    از طرفی شرایط سخت خانوادم رو میبینم و به شدت میریزم به هم که چرا نمیتونم براشون کاری کنم

    چرا اینهمه تلاش میکنن باز استرس پول دارن

    چرا اتفاقات مالی خوب نمیافته

    یا تمرکز بر نکات منفی رفتاری خواهرم

    که چرا تمبلی میکنه تو کارای خونه چرا کمک ما نمیکنه

    یا تمرکز بر ایراد گرفتن از اخلاق پدرم

    که چرا انقدر به خودش سخت میگیره

    واقعا گاهی خیلی برام سخت میشه تمرکزم رو بزارم رو خودم

    و همش میخوام‌ شرایط بیرونی رو کنترل کنم

    اگه مشتری نیاد

    اگه ایده ام جواب نده

    اگه‌ سوتی بدم تو کار‌

    و اهرم‌ رنج و لذت ذهن من رو در مورد رسیدن به هدفم کاملا تغییرش میده

    و کنترل ذهن در چنین شرایطی به شدت سخت میشه برام

    چرا ؟؟

    چون‌شرایط بیرونی رو اخه چطور میشه تغییر داد

    یا من چطور‌میتونم جلوی بالا رفتن سنم رو بگیرم؟؟؟

    اینم‌ شده باگ جدیدم که به خودم میگم داره میشه 25 سالت ولی به اون هدف خاص نرسیدی

    و انگار‌یادم رفته چه چالش هایی رو پشت سر گذاشتم‌

    یا بارها جای اینکه تجربه های گذشتم بشه عامل حرکت همش رو تجربه های تلخ تمرکز کنم

    رو چیزی که در حال حاضر تحت کنترل من نیست گذشته و تموم شده

    و یادم‌میره که من فقط میتونم افکار و فرکانس های در حال حاضرم رو کنترل کنم

    من‌فقط میتونم باور های خودم رو تغییر بدم

    و اونوقته که طبق قانون شرایط بیرونی برای شخص من تغییر‌میکنه

    فقط برای شخص من که در اون‌فرکانس هستم

    و این موضوع میتونه چالش برانگیز باشه اگه کنترلش نکنی

    واقعا زمانی‌که رو عوامل بیرونی تمرکز‌کنی زندگی یک جهنمه‌واقعیه

    و من الان تنها کاری‌ که میتونم‌ بکنم اینه‌که ذهنم رو کنترل کنم و باور های خوبی رو بسازم که هم جهت با خواسته هامه :)‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      صدف صادقی گفته:
      مدت عضویت: 683 روز

      سلام دوست عزیزم نیلوفر جان

      چقد خوب درونتو شناختی و نوشتی

      با خوندن کامنتت آرامش گرفتم

      چون دیدم منم همین مقاومت ها داشت تو درونم رشد می کرد و نمی دونستم دلیل نگرانی هام چیه

      الان متوجه شدم دلیل اصلیش اینه تمرکز رو عواملی گذاشتم که اصلا تحت کنترل من نیست و ضد قانونه

      سنم داره میره بالا

      رفتارهای اطرافیان درست نیست

      هیچی سر جاش نیست تو‌مسائل مالیم

      اون اهدافم و چیکار کنم و …..

      همه این ها دزد انرژی هستن و کم کم باعث رشد نگرانی ها میشن

      چون به آدم احساس ناتوانی میدن وقتی تمرکز روی مشکلات باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        نیلوفر قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 1195 روز

        سلام به صدف عزیز

        هرچقدر از معجزات سایت و بودن با شما دوستان عزیزم‌بگم کم گفتم

        اصلا اینکه این کامنتم‌ریپلا گرفتی خیلی جالب بود

        چون من اصلا چند بار تاریخ رو نگاه کردم

        و چون خیلی تمرکزم رو دوره کشف قوانینه اصلا یادم نبود که کامنتی نوشتم‌زیر فایل های دیگه سایت

        و کلانم‌ زیاد فعالیت ندارم و تمرکزم رو دوره است

        اما یکی دو روز بود احساس بی‌ انگیزگی میکردم‌و نمیرفتم سمت کارهام

        تا اینکه ریپلای شما باعث شد کامنتم رو باز بخونم…

        من‌ اصلا باورم نمیشه یک ماه پیش تو همچین اوضاعی بودم !

        واقعا به شکل شگفت انگیزی هیچ کدوم این فکرا و حسا نیست

        و جالبه اوضاع و شرایط از هر نظر تو خونه ما بهتر و بهتره

        پدرم ماشینش رو عوض کرد و یه ماشین خیلی بهتر که ما فکرش رو هم نمیکردیم گرفت

        مشکل مالی به مراتب خیلی کمتر شده

        و اون روز داشتم دقت میکردم‌اصلا چالش مالی وجود نداره فقط باید ورودی افزایش پیدا کنه

        چقدر من سپاس گزار تر شدم

        چقدر احساس لیاقتم افزایش پیدا کرده

        و واقعا ذهن من درگیر اون مسائل نیست

        و در مورد‌ رفتار های خواهرم خیلی تمرکزم رو گذاشتم رو نکات مثبت و رابطمون رفته رفته عالی شد

        یا حتی چقدر میتونم بحث های کوچیک‌رو کنترل کنم و عصبی نشم یا اروم کنم خودم رو

        چقدر اروم ترم

        چقدر شاد ترم

        چقدر سپاس گزارم ترم

        چقدر درکم از جهان بهتره

        چقدر تمرکزم‌رو از شرایط نادلخواه برداشتم و گذاشتم رو اینکه چطور نسخه بهترین از خودم بشم….

        راستش خیلی خوشحالم به خاطر این هدایت

        چون‌باز ذهنم داشت گولم میزد که به هدفای بزرگت نرسیدی و این پیشرفت های فوق العاده رو نمیدید

        ما گاهی یادمون میره ارامش و شادی چه‌نعمت بزرگیه و از دستش میدیم چون سپاس گزارش نیستیم چقدر خوشحال شدم از خوندن دوباره کامنتم و درسی که شما ازش گرفتی

        خواستم باز این اطمینان رو به شما بدم که اگه تمرکزت رو بزاری رو خودت

        و هر روز که از خواب بیدار میشی به خودت بگی امروز چطور نسخه بهتری از خودم باشم

        نگرانی های ارام ارام حذف میشن و شرایط بیرون به طرز شگفت انگیزی عالی میشه

        من هنوز باورم نمیشه این تغییرات برای یک ماهه…..

        و من الان یه انگیزه و انرژی بالایی که گرفتم

        که فردا پاشم

        با انرژی خواسته های روزانه ام‌و سپاس گزاریم رو بنویسم و با یک انرژی بیشتر برم به سمت کارهام :))))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سید مصطفی رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    سلام و‌درود ب

    چقدر این جنس نگاه و‌این جنس صحبت زیباست و‌ کارا

    سالها بود بخاطر همین نوع نگاهم و همین جنگیدنم با مسایلی که دوست نداشتم با همسرم با شریکم با دوستم و با مدیرانم دچار مشکل بودم و همیشه فکر میکردم با تغییر مکان و‌تغیر شریک و‌تغییر هر چیزی جز خودم میتونم از شر این بی عدالتی و بی نظمی و هر چیزی که دوست نداشتم ، خلاص بشم و شرایط رو‌عوض کنم

    تا همین بهار امسال ۱۴۰۱ نزدیک به ۱۰ بار شغل عوض کردم و هیچ وقت متوجه نبودم که نه تغیر شغل و‌نه تغییر شریک دردی از من دوا نخواهد کرد

    باید نگاهم و باید باور و ذهنم رو‌تغییر میدادم

    در سال ۹۷ یک فایل از صحبتهای استاد رو دیدم و فقط در گوشه ی ذهنم اسم و‌نامی از استاد بود نه با نگاه زیبا بلکه با خشم نسبت به نگاهی که استاد داشت

    اما هنوز در مدار تغییر نبودم و در حال دگردیسی و تغییر بودم و این تغییر سالها طول کشید تا در مداری قرار بگیرم که نیاز به تغییر رو ،‌حس کنم

    در اون دوره تازه وارد یک چالش شدید مالی بودم و تونستم خودم رو رها کنم و این رها کردن و به استقلال مالی رسیدن بعد از چند سال دوباره به خاطر باورهای اشتباهم، من و به روز اول برگردوند. از اون زمان تا حالا حدود ۵ سال میگذره و من در دوره های موفقیت زیادی شرکت کردم اما همیشه اون حرفهایی که ذهنم دنبالش بود رو نشنیدم و اون حقیقتی که از یک اصل مطلق عنوان میشد، به گوشم نرسید قطعا جهان داشت من و‌هدایت میکرد تا از کوه بزرگ شناخت و باور و‌ حقیقت با ادمها و اساتید مختلف بالا برم تا به کسی برسم که دست من و در دستان مهربان خدای یکتا و قدرت مطلق بذاره، تا ارام و‌اسوده برای یک لحظه بتونم انچه در این چند سال عمرم گذشته رو درک کنم و‌معنی و مفهوم رب و توکل رو درک کنم

    همیشه به دیدار شمس و‌ مولا نا و (کو) (کو)کردن مولانا فکر میکردم و‌میدونستم این (کو )(کو‌ )کردن من رو پیش کسی خواهد برد که جنس حرفهاش ارامشه و‌جنس حرفهاش از زمین نیست کسی که وصله و این اتصال من رو‌ هم به وصل میرسونه

    از زمانی که چشم باز کردم مشغول فعالیت در بازار بودم و همیشه خودم رو در دریایی میدیدم که هیچ ساحلی نداره یا اگر ساحلی هست این ساحل کاملا موقتیه…

    همیشه حسم این بود که هیچ وقت ارامش در زندگیم جایی نداره و این ارامشهای موقتی به زودی ناپدید میشه اما در سو سوی ذهن و باورم میدونستم کسی هست که در این دریای متلاطم نگاه و فکرش من به خدا میرسونه… کسی هست در ذهنم غوغا میکنه..

    خدا رو شکر میکنم خدا رو انگونه که هست دیدم

    نه انگونه که میپنداشتم خدا رو دیدم‌چون جنس حرفها خدایی بود جنس حرفها نخواسته ها نبود ارامش بود در میان انچه خواسته ام…

    حالا نه با غوغایی، اشفته میشم و نه با جمعیتی همراه.. چرا که خودم رو کامل شکستم تا دوباره شکل بگیرم…

    تولدم مبارک چرا که تازه متولد شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    نیکی مرادی گفته:
    مدت عضویت: 4054 روز

    سلام به استاد نازنینم، خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.

    از اونجایی که خوندن نظرات سایت همیشه برای من الهام بخش بوده و کمکم کرده، تصمیم گرفتم تجربه خودمو از این روزها و شرایط بنویسم شاید بقیه هم ایمانشون قویتر بشه.

    اول از همه استاد عزیزم هر چقدرررررر خدا رو بخاطر وجود پر از موهبت شما شکر کنم کمه که با نوع نگاهی که از شما یاد گرفتم در واقع هم برام پدری کردی، هم مادری، هم نزدیکترین دوستم بودی همیشه، هم راهنمام. قبلا میگفتم خوشا به حال کسانی که یاران ائمه بودن، تو اون زمان چه چیزها که ازشون یاد نگرفتن. ولی مدتیه به حال اونها غبطه نمیخورم واقعا چون به خودم گفتم تو سالهاست استاد عباس منش رو داری که هر آنچه که باید یاد میگرفتی رو یاد گرفتی ازش. خدا رو شکر میکنم بخاطر وجود عزیزت استاد.

    بریم سراغ تجربه خودم ار این روزها. اولا اینکه خدا رو شکر چیزی که میتونم درش ادعا داشته باشم اینه که با شاگردی استاد یاد گرفتم به هر اتفاقی طوری نگاه کنم که حالمو نه تنها بد نکنه (ممکنه کوتاه مدت بتونه این کارو بکنه ولی خیلی سریع برمیگردم تو مسیر) بلکه حکمتی رو از توش میکشم بیرون.

    من باور ندارم این اتفاقات توی ایران چیز بدیه. هر وقتم کسی نظرمو پرسیده گفتم که همه این داستان به سمت خوبی داره میره. البته نمیخوام همش توضیح بدم که منظورم از این حرف چیه چون درکش برای خیلی ها سخته و من انرژیمو هدر نمیدم. از استادم یاد گرفتم که بسیار در خرج کردن انرژیم خساست به خرج بدم.

    چند روز قبل از شروع این اتفاقات من تصمیم گرفته بودم تمرکزی برای رسیدن به یکی از خواسته هام روی باورهای مربوط به اون خواسته کار کنم. خوب داشتم پیش میرفتم، البته نه با تمرکز صددرصد ولی هر روز بهتر از روز قبل. تا اینکه این اتفاقات شروع شد و مقداری از تمرکز منو گرفت.

    اینستاگرامی که چند روز بود چکش نمیکردمو دوباره یه مقداری چک میکردم و…. البته این حین هم مرتب حرفهای استاد تو گوشم میپیچید در مورد تمرکز و اینکه بهای خواستمو بپردازم و همچنین اون مقاله ای که خانم شایسته عزیز در مورد تعریف تقوا توی سایت نوشتن (که اصلا این تعریف از تقوا چقدررررر برام عزیز و قشنگه و خدا رو شکر میکنم یه روزی در مدارش قرار گرفتم و دیدمو باز کرده. ممنونمممم ازت خانم شایسته عزیز با این نگاه زیبا و دست به قلم عالی ای که داری)، همه توی ذهنم مرور میشد اما با این توجیه که منی که قبل از تولدم انتخاب کردم توی این دوره، با این آدمها و شرایط به دنیا بیام شاید باید تو اوضاع الان و آزادی زنان نقشی داشته باشم و…. از این حرفها.

    این موضوع بود، موضوع تمرکز روی هدفم هم بود.

    ولی حس اینکه تمرکزم روی هدفم باشه قویتر بود.

    تا اینکه یه روز دوستم زنگ زد و گفت خیابون شریعتی غوغاست و بیا بریم بیرون. منم رفتم با این خیال که شعارهای قشنگ بدم !!!!! و نقش موثری داشته باشم.

    رفتم بیرون و دیدم اینایی که اومدن همش دارن شعار مرگ بر…. میدن و گاز اشک آور بینشون انداخته میشد و شلیک تفنگ ساچمه ای و….

    من رفته بودم شعار زن، زندگی، آزادی بدم و…

    وای حسم بهم میگفت این اصلا اون چیزی نبود که تو براش اومدی، برگرد خونه.(

    قبل از اینم هر جا که بیرون میرفتم میشنیدم مردم هراسان و ناراحتن از شرایط، من یه نفس عمیق میکشیدم و از یه دید بالاتر توی ذهنم میگفتم هیچ چیز غلطی وجود نداره و همه چیز در جای درست خودش قرار داره و همه چیز رو به نیکی و خوبی میره. حتی این اتفاقات به ظاهر نازیبا. اینو واقعا با تموم وجودم میگفتم و حس میکردم).

    بعد از کمی که گذشت به دوستم گفتم من میرم خونه. البته یه مقداری هم ترس از قضاوت شدن داشتم و دقیقا توی نگاهش خوندم که داره بهم میگه ترسویی یا خودخواهی و …. ولی من توی ذهنم به خودم میگفتم که تو چیزایی از استاد عباس منش یاد گرفتی که دقیقا اینجاها باید بهشون عمل کنی.

    من اومدم خونه و شروع کردم فایلهای استادو گوش دادن و آخر شب سراغ دوستو گرفتم ایشونم گفت اون گروهی که ما با هم بودیمو مامورها گرفتن و به چند تامون شوکر زدن و یکی از بچه ها رو بردن کتک زدن و….

    و همونجا بود که من به خودم آفرین گفتم که با وجود اینکه ترس از قضاوت شدن هم داشتم اما گفتم که من میرم. حسم بهم درست گفته بود که اگه بمونم اونجا چیزهای بدی رو میبینم و تجربه میکنم.

    حالا میخوام بگم آیا من کار نادرستی کردم که رفتم توی جمعیت؟ نه. اگه خودمو بخاطرش سرزنش کنم به عزت نفسم آسیب زدم. در عوض به درسهایی که گرفتم تمرکز میکنم: اینکه حسم چقدر در جای درستی بهم ندا داد که چیکار کنم و بیشتر روی خودم کار کنم که همیشه از این گراها بهم بده و….

    بعد از اونهم که این فایل استاد اومد و مجددا یادآوری بیشتری بود برای توی مسیر درست موندن و چقدرررر حالمو بهتر کرد و شب با آرامش و عشق بیشتری خوابیدم، با یک حس رهایی…

    روز بعد که از خواب بیدار شدم اتفاق خوبی که برام افتاد این بود که یکی از دوستهام که ازش دلخوری داشتم زنگ زد و ازم دلجویی و معذرت خواهی کرد (اینو خودم توی تمرین ستاره قطبی دو روز پیش از خدا خواسته بودم) و یه نشونه عالی بود که تونستم با فرکانسم تصحیح مسیر کنم.

    چقدر خوبه این آگاهی ها. چقدر عمل کردن بهشون عالیه.

    استاد شما چه کار بینهایت بزرگی کردی برامون. بی نظیرییییی، بی نظییییییر.

    دوستون دارم…در پناه خدا. دارم روی یکی از اهدافم کار میکنم به نتیجه که رسید میام باهاتون به اشتراک میذارم. این خیلی بهم انگیزه میده که بعدا تعریف کنم و بگم دقیقا توی شرایطی که برای خیلی ها آشوب بود، من با تمرکزم روی خواسته م تونستم خلقش کنم.

    مرسی از همه ی دوستانی که کامنت میذارن و شرایط واقعیشون، چالش هایی که داشتن و اینکه چطور تونستن از پسش بربیان رو میگن و کلی ازشون انرژی و انگیزه میگیرم. مطمئنا این انرژی به زندگی خودشون برمیگرده و راه گشا میشه براشون. در پناه الله یکتا همگیمون در دو دنیا سعادتمند باشم. یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سعید ایمانی گفته:
    مدت عضویت: 4051 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و همه دوستان هم فرکانسی

    سپاسگذار خداوند هستم که شما عزیزان رو فرستاد تا من هدایت بشم

    از شما استاد عزیز سپاسگذارم که راه و نشانه های راه درست رو به ما یاد میدید

    از خانم شایسته عزیز سپاسگذارم که اینقدر ریز بینانه قانون رو به ما یاد میده

    از دوستان عزیز سپاسگذارم بابت این همه انرژی درست و مثبت

    و از خودم سپاسگذارم که متعهد هستم تا مسیر درست رو پیدا کنم

    من و همسرم 10 سال هست که ازدواج کردیم و حدود 8 سالی هست که با استاد آشنا شدیم و به طرز عجیبی از همون اول حرف های استاد در من اثر گذاشته.منی که خیلی حساس به این بودم که مسیر درست رو باید همیشه داشته باشم و حساس به حرفهایی بودم که دیگران میزنن و مراقب بودم که مسیر درست رو گم نکنم. استاد خیلی خیلی درست قوانین رو بیان کردند و میکنند و من و همسرم به مدت 8 سال داریم از ایشون یاد میگیرم و من از شما استاد عزیز تشکر میکنم

    کار من پیمانکاری ساختمان هست و یک سایت فروشگاهی هم دارم و وقتی بسته روانشناسی ثروت 3 رو از سایت خریداری کردم حدود 5 یا 6 سال پیش ، من اون موقع 1 ساختمان در حال ساخت داشتم و بعد از اون آموزش ها در کمتر از چند ما 13 ساختمان هم زمان در حال ساخت گرفتم و خیلی کار و کاسبی پر رونقی داشتم و اون موقع تهران زندگی میکردم و کار به جایی می رسید که در یک زمانی نزدیک به 6 تا 10 کارمند ثابت که حقوق بدم داشتم و پروژه و کار از سر و کولم به قولی بالا میرفت

    توی اوج اون همه کار که هنوز تمام نشده بود من اشتباهاتی مرتکب شدم که البته اشتباه خیلی بزرگ و از همه بدتر این بود که روی غیر خدا حساب کردم و 2 نفر سرمایه گذار وارد کارم کردم که واقعا هیچ نیازی و تاکید میکنم هیچ نیازی بهشون نداشتم و دقیقا و تاکید میکنم دقیقا در همون زمان امضای قرارداد نفر دوم همون جا همون لحظه خیلی واضح احساس کردم خدا بهم گفت که نکن و من گوش نکردم و دقیقا یک روز بعدش پشیمون شدم و اقرار کردم به خودم که اشتباه کردم و از خدا خواستم که چیکار کنم که درست بشه و اون گفت همه بساط کارت رو تعطیل کن و من به حرفش گوش دادم نه دقیقا همون لحظه فکر میکنم 3 ماه طول کشید پروسه تعطیل کردن کارها و این در صورتی بود که هنوز پروژه ها رو به اتمام نرسونده بودم و من هم آدمی هستم در این رابطه (البته الان خیلی بیشتره) که بدونم چیزی اشتباه بوده دیگه میزارمش کنار همون طوری که بهترین دوستم که روز و شب با هم بودیم رو خیلی راحت گذاشتم کنار(منظورم دنیا این کار رو برام خیلی راحت انجام داد) و خلاصه که کار به اتمام نرسه همه میدونید بالاخره یه مسایلی داره که باید حلش کنی و میدونستم اینارو و یه حسی بهم میگفت نگران نباش اون چیزی که بهت گفتیم رو انجام بده و در یک دوره من نزدیک به 32 عدد شکایت علیه خودم رو دیدم و میدیدم که اطرافیانم داشته از نگرانی و استرس میمردند و من واقعا به لطف خدا کلا 2 یا 3 ما اون هم اینقدر فشار اطرافیانم بود یکم حالم خوب نبود و من و همسرم حتی روزهای بود که 5 هزار تومان داشتیم و پیاده میرفتیم تا پارک لاله و اون جا چون پول حتی چایی نداشتیم میگفتیم دفعه بعد میایم و میخریم ولی لذت بردن رو به تعویق نمی انداختیم و همیشه خیلی حسمون خوب بود و حتی 1 مورد خدا شاهده 1 مورد بحث بین من و همسرم اصلا وجود نداره حتی توی اون لحضات و همیشه حسم خوب بود و همیشه به قول بقیه بیخیال بودم چون میدونستم که خدا دوباره میده و حتی ما یک سال اجاره خونه هم نداده بودیم و صاحب خونه چیزی نمیگفت

    خلاصه اینکه با وجود 32 مورد شکایت که چپ و راست احضاریه میومد من اصلا توجه خاصی نمیکردم و حتی من یک روز هم نه بازداشتگاه رفتم نه زندان . خدا شاهده حتی افسر آگاهی اومد دم در و به من گفت باید بریم و گفتم بریم خودش برگشت گفت حالا من میرم خودت پولو بده من دیگه نمیام . تا این مقدار خدا هوای من رو داشت فقط من یه 12 ساعت اونم بخاطر شکایت یه فردی که با پدرم مشکل داشت و من براش داشتم خونه میساختم و ربطی به قضایای اینکه من کارها رو نا تمام گذاشتم نداشت رفتم بازداشگاه که اون هم داستان خودشو داره چقدر خوش رفتاری شد و خود دادستان بعدش که رفتم ازم عذر خواهی کرد که به اشتباه این کار صورت گرفته.

    و یه مثال دیگه از اعراض بگم که همین آقا دوباره شکایت کلاهبراداری از من کرد و دادگاه گفت که باید بیای و توضیح بدی و وکیل من (که اون هم داستان هدایت داره که با اون همه داستانها قبول کرد کارها رو انجام بده و من کم کم بهش پول بدم که واقعا خدا رسوند و همیشه من سپاسگذارش هستم) بهم گفت که نمیخواد بری و هیچ نگران نباش و اینو که گفت گفتم این دستی هست از دستان خدا و خدا شاهده اونایی که یکم کارهای حقوقی رو میدونن باید بری توضیح بدی وگرنه قطعا برات مشکل ایجاد میشه میگم خدا شاهده نه من و نه وکیلم حتی یک بار نرفتیم و با وجود احضاریه هایی فراوان و شش ماه پروسه طول بکشه جوابیه آخر این بود که این شکایت اصلا از ریشه اشتباه بوده و من چقدر بابت این سپاسگذار خدا بودم و کلی اشک شوق که ببین قانون چقدر درست عمل میکنه میریختم

    و یه مثال دیگه از اعراض اینکه ما یک سالی هست اومدیم شمال زندگی میکنیم که توی تهران در یک آپارتمان 68 متری در مجتمع که کلی شلوغی داشت ما هدایت شدیم به خونه ای که زمینش 1000 متره و کلی درخت پرتقال و خرمالو و نارنگی و انار و کیوی و … داره و صبح ها با صدای پرنده ها بیدار میشیم و فقط زیبایی میبینیم . توی این شلوغی ها (البته از همون زمان آشنایی با استاد ما چیزی به نام تلویزیون نداریم) ما که خبر نداشتیم اصلا چی شده و چیکار میکنن و کلا از خانواده شنیده بودیم که حالا یه شلوغی هست و ما رفتیم برای خرید داخل شهر که از دور دیدیم انگار یه هیئتی چیزی داره میره با خودم گفتم حتما اربعینی چیزی هست که قبل از رسیدن به اونها شیشه ماشین پایین بود یه بنده خدایی که خدا اونو رسونده بود برای ما گفت اگه میخوای ماشینت سالم بمونه برگرد و تازه فهمیدم که قضیه چیه و همونجا دور زدم (ماشین برای پدرم بود که یه چند وقت در اختیار من گذاشته بود و چون شمال بودیم کاپوت زنگ زده بود و بدنه حالت نرمال رنگ نداشت بخاطر رطوبت ) و من و همسرم طبق معمول شروع کردیم از این قضیه چطور میتونم بقول خودمون لذت ببریم و برای خودمون جک و زنگ تفریحش کنیم که من گفتم این آقا که گفت برگرد ندید ماشین رو که چیزی برای از دست دادن نداره و کلی حرفهای دیگه که اونجا من یکی از لحظاتی بود که از خنده داشتم ریسه داشتم میرفتم ، و همین نه بحث کردیم نه گفتیم چرا نه هیچ چیز دیگه گفتیم خدا ما رو هدایت میکنه و همه دارن از بی اینترنتی و شلوغی ها اذیت میشن و خدا شاهده نه سایت ما تعطیل شده نه شلوغی دیدیم نه هیچ چیز دیگه. خدای من شاهده تا حالا توی این چند سال سرعتی به سرعتی اینترنت الان نداشتیم و فروش هم داشتیم . زمانی که همه حتی اطرافیانم که میگن مگه میشه تو نشستی خونه و توی این اوضاع داری به راحتی کار میکنی و پول میسازی.منم مثل استاد گفتم که بله میشه(اونا میگن نشستی ما صبح تا شب فقط درگیر دو تا چیز هستیم سایتم که کمتره ولی پیدا کردن باورهای درست و دگیر خواسته ها و درک قوانین بیشتره )که انشااله ما کارهای مهاجرت رو انجام دادیم و دارم کارهاشو انجام میدم که انشااله مهاجرت کنیم و بریم پیش استاد

    این تجربه من بود از اعراض و اینکه کلی چیزهای دیگه هست که در نظر دارم نتیجه مطلوب که حاصل شد با نتیجه یه فایل تصویری بفرستم برای استاد تا با نتایج بیشتر صبحت کنم.

    امیدوارم استاد شما رو از نزدیک ملاقات کنم و شما و خانم شایسته و بچه ها و خودم رو به خدای مهربان میسپارم و خدا حافظ و نگهدارمون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2252 روز

    رد پای من در روز 121

    روز شمار تحول زندگی من فصل چهارم

    قانون تغییر ناخواسته ها

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان و سلام به همگی دوستان نور چشمی های خداوند که در این سایت ساکن هستند..

    امسال عید به چند تا تضاد در مورد روابط روبرو شدم که خیلی زود فهمیدم که بخاطر توجه به ناخواسته بوده و این موارد و باورهای نامناسب رو در خودم شناسایی کردم خدا رو شکر .. اینکه عدم احساس لیاقت و دیگری احساس کمبود رو در خودم فوری شناسایی کردم و بخاطر اینکه قبل از عید نوروز در دفتر هدف گذاریم برای تغییر شخصیتم در تمام جنبه های زندگیم نوشته بودم دقیقا خداوند در همین زمینه تضادهایی رو بهم نشون داد تا بطور تمرکزی روی این جنبه های روابطی زندگیم روی باورهایم کار کنم و نکته برداری کردم و دست به عمل شوم

    بخدا قسم آنقدر تضادها دوستان حقیقی و واقعی و نشانه های واضح و آشکار الهی ما هستند که دقیقا دارند بهمون هشدار میدن که باید سریع تغییر مسیر بدهیم.و ما رو بسمت اهداف مون هُل می دهند و باید خیلی هم خوشحال باشیم برای حضور این تضادها و از اینکه ما رو از این تله ها و موانع ها نجات می دهند باید ممنون و سپاسگذار باشیم .

    در مورد روابط درست و مناسب و ارتباطات خیلی سریع فهمیدم که این اشخاص در مدار من نیستند با اینکه از دیدن شون خوشحال شده بودم و خیلی خیلی به من لطف کردند و محبت داشتند و کلی عیدی های خوب و عالی پولی و مالی و مادی هدیه گرفته بودم و خب البته من هم متقابلا این لطف شون رو جبران می کردم و بی جواب نذاشتم خدا رو شکر .. ولی انگار باید این محبت شون رو با مسایل دیگری قاطی نکنم مثلاً این باور رو داشتم که ای بابا اینا اینقدر به من لطف کردند حالا اشکالی نداره که بعضی از حرکت ها و رفتاراشون رو هم تحمل کنم( تضاد ) آخه من همیشه بخاطر اینکه مثلا فلان کار رو برای من انجام دادن کوتاه میومدم ( کوتاه آمدنم نه بخاطر اینکه یادم می‌رفت بلکه در ذهنم داشتم می جنگیدم و به نجواهای ذهنم توجه داشتم ) بخصوص اینکه از طرف نزدیکان باشه و مدام داشتم خود خوری می کردم و یا بعبارتی مدام داشتم به اون رفتارها و یا ناخواسته ها توجه می کردم.. که البته در کامنت های ایام نوروز م نوشتم .. مثلا یکی از اون چند مؤرد. یکیش این بود . اینکه من از صدای بلند موزیک های رپ و بی محتوا ی داخل فضای بسته در اتومبیل لذتی نمی برم و اصلا کنترل ذهن عملا از دستم خارجه و همخونی های این عزیزانم با داد و فریاد و احساساتی شدنشون با این موزیک های شلوغ پلوغ و بی ربط اصلا با افکار من کاملا در تضاد بود و مزید بر علت شده بود .. بخصوص قبل اینکه حرکت کنیم پسر خواهرم با مسخره بازی گفت: هر کی آهنگ های دلبخواه مو دوست نداره با من نیاد… من همون لحظه ناراحت شدم و گفتم: باشه من نمیام .؛ که خواهرم فوری از پسرش حمایت کرد و جبهه گرفتن مقابل من.. یک لحظه فکر کردم و پیش خودم خیلی حساب و کتاب کردم و با خودم فکر کردم اینکه امروز رو کوتاه بیام چون مثلا اینکه داشتیم می‌رفتیم مهمونی خاله جانم ناهار منتظرمون بود و دیگه اینکه عید هستش و دلخوری ایجاد نکنم و به اصطلاح روز مون رو با تصمیمات غیر منطقیم خراب نکنم .. پیش خودم گفتم : من خیلی وقته که از اون 99٪ جامعه جدا شدم پس من باید با افرادی هم مدار باشم که با افکار جدید من در هماهنگی باشند .. پس چرا اینطوری شد ؟؟؟؟

    چرا دیگران باید برای من تعیین و تکلیف کنند؟؟؟

    چرا اصلا در مدار ناخواسته ام قرار دارم ؟؟

    پس اگر ضعفی هست حتما در ذهن من اشکالی وجود داره .. چون من لایق همچین رفتار و روابطی نیستم پس باید روی عزت نفس و لایق بودن و احساس لیاقتم کار کنم یعنی اینجا همون جایی بود که سریع فهمیدم من برای خودم ارزش قایل نبودم و یک احساس کمبودی رو در جنبه های مختلف عمیقأ حس کردم و بعدش چند روزی با خودم صحبت کردم .. اینکه باید باورهامو تغییر بدم .. آنقدر برای خودم ارزش قایل باشم که 1) با هر کسی همسفر و همراه نشم حتی اگر آن شخص از نزدیک ترین اشخاص به من باشه..

    2) باورها مو در مورد فراوانی بهبود ببخشم و آنقدر باید آزادی مالی و آزادی عمل در انجام دادن هر کاری رو داشته باشم که تصمیم گیرنده خودم باشم تا آرامش و آسایش بیشتری رو وارد تجربه ی زندگیم کنم

    من به این نتیجه رسیدم که هنوز شخصیتم در این مورد. تغییر محسوسی نکرده پس برای اینکه در روابط درست و مناسب قرار بگیرم اول باید روی عزت نفس خودم و احساس لیاقتم کار کنم و دوم اینکه باید از ناخواسته هایم اعراض کنم یعنی به رفتارها و اعمال منفی دیگران توجه نکنم( ناخواسته ها)

    بلکه به اعمال و رفتار مثبت و و درست و مناسب اشخاصی که با آنها در ارتباط هستم توجه کنم ( یعنی خواسته ها) که این تغییر باور نیاز به تمرین و تمرین و تکرار مداوم و مستمر و کار کردن روی افکارم رو دارد تا تبدیل به باورهای قدرتمند کننده ای شود .. و باید به نکات مثبت و زیبایی ها تمرکز و توجه کنم و تحسین کنم تا در مدار شرایط و روابط افراد درست و مناسب هدایت بشم و جهان قانون کبوتر با کبوتر رو خودش هماهنگ می کنه و این افراد یا تغییر می کنند و هم مدار می شویم و یا از دایره ی روابطم خارج می شوند که در هر دو حالت بنفع من تمام می شود و بقول معروف الخیر و ما فی ما وقع می شود و جهان خودش وارد عمل می شود..

    اتفاقا چند روزی روی باورم کار کردم و نتیجه این شد که روز سیزده بدر خواهرم اینا می خواستند از کرج بیان پیش مون و یا اصرار داشتند که ما بریم پیش شون ( که البته من همون لحظه پیشنهادشو برای رفتن رد کردم) ولی جهان خودش هماهنگ کرد و به شکل کاملا طبیعی و عالی و بدون هیچ نگرانی بسادگی به راحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه مانع این رفت و آمدهای بی ربط و نامناسب شد و من رو بسمت زیبایی های بیشتر اطراف منزلم هدایت کرد یعنی خیلی شیک و عالی رفتم کوه تپه ی نزدیک خانه ام کلی کوه پیمایی کردم و لذت بردم و اونجا موتور سواری رو دیدم که کلاه کاسکت. داشت و روی تپه ها مانور میداد و باهاش صحبت کردم و احوالپرسی و یاد موتور استاد عزیزم افتادم بعدش با چند نفر از همسایگان خیابان پایینی هم صحبت شدم که سگ های خوشکل شون رو آورده بودند توی سبزه زارهای تپه بازی می کردند و کلی بهم خوش گذشت و لذت بردم و تازه در مسیر رفت و برگشتن هم فایل های استاد عزیزم رو چندین بار گوش میدادم خدایااآاا صد هزار مرتبه شکرت ممنون و سپاسگذارم.. این هم نتیجه ی کار کردن روی خودم .. البته نیاز مداوم به تکرار و تکرار و تمرین بیشتری دارد ولی همین الآنم هم خیلی خیلی راضی و خوشحالم چون در مدار آرامش بیشتری هستم خدایا شکرت

    استاد گفتند .. کسانی که غر میزنند و از هیچی راضی نیستند و مدام اعتراض می کنند و به نکات منفی توجه دارند مثل همین اشخاصی که در خیابان ها معترض بودند هر کجایی که باشند و هر کجایی که بروند از همانجا هم ایراد می گیرند و همیشه در نا آرامی بسر میبرند و هیچ آرامشی ندارند ..

    خدایا ترا تحسین می کنم که این خصلت خداگونه ام را طلب می کنم که هر روز در مدار تحسین های روز افزون بیشتری هدایتم کنی همانطور که خودت انسان را تحسین کرده ای و گفتی تبارک الله و الحسنین الخالقین….

    .تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

    کنترل ذهن همان کنترل ورودی هایی است که به آن توجه می کنیم یعنی بایدآگاهانه ببینیم به چه چیزهایی توجه می کنیم یعنی طبق قوانین جهان هستی همین لحظاتی که احساس خوب را داریم را برایمان بولدتر. و بزرگ نما تر می کند ..

    وقتی بتونیم ذهن مون روآگاهانه کنترل کنیم یعنی فرمان زندگی دلبخواه مان در دست خودمان است

    به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

    پس طبق این قانون *ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه به خواسته ها و نکات مثبت و زیبایی ها توجه کنیم آگاهانه روی خودمون کار کنیم

    توی تمام جنبه های زندگیمون؛ هر روز به خودمون بگیم و از خودمون بپرسیم چطور با شرایط بهتر و با کیفیت تر و با بهره وری بالاتر میتونیم زندگی مون رو بهتر کنیم و تغییر دهیم تا به مدار بالاتری هدایت شویم تا چرخ زندگی مون خیلی رون تر بشه و تضادهامون کمتر بشه و شخصیت مون در تمام جنبه های زندگیمون تغییر بنیادین و اساسی کنه ..

    البته باید بیاد داشته باشم و بخودم یادآوری کنم که قبل از اینکه به تضادی بر بخورم باید آنقدر به خواسته ام و باورهایم توجه کنم و از ناخواسته هام اعراض کنم که نیازی به نشونه ها و تضادها نباشد الهی آمین

    استاد جان ممنون سپاسگذارم که در چندین فایل شما اعراض از ناخواسته ها رو بطور مفصل هر بار برامون توضیح دادید و مسایل رو با قوانین برامون روشن کردید ..خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    جمال خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    سلام

    سلامی گرم تقدم حضور گرم استاد عزیزم

    سلامی داغ وپر عاطفه تقدیم بانوی همیشه پر انرژی این خانواده سبز

    سلامی ساده تقدیم دوستان عزیزم

    فایل بی‌نظیر وپر باری است واقعا لذت بردم همراه با لذت خیلی پرتابم کرد بسمت درست اندیشیدن درست تفکر کردن الهی شکر .

    یادم افتاد روزهای بود میخواستم سیگار نکشم با انرژی روزهای زیادی فقط مثلا قلیون میکشیدم وسیگار رو ترک کردم یا نه پیپ میکشیدم .غافل بودم فقط چند هفته می‌گذشت ومن سیگار میکشیدم وتازه چندین نخ بیشتر وبا حرص ولع بیشتر .آه اون روزها چه انرژی از دست میدادم وهرگز طعم لذیذ پاکی نچشیدم اما بمحض اینکه فقط باهمان انرژی فقط طبق برنامه وآرام ارام سیگار را ترک کردم نه با ابزار دیگر بلکه کامل وفقط صبر پیشه کردم وصبر .وعاقبت به مقصدم رسیدم واکنون مدتهاست سیگار نمیشم وکیف میکنم وهربار با افتخار سرمو بالا میگیرم وبه خودم مفتخرم …..

    خدایا شکرت که در مدار استاد قرار گرفتم

    خدایا شکرت که قدرت درک دارم ومیتوانم درک کنم قانون تغیر ناخواسته را خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    استاد و دوستان عزیز سلام.

    استاد ، بعد از دیدن این فایل خودم رو تحسین کردم که آموزش های شما رو درست درک کردم و تا حدودی تونستم عمل کنم.☺☺

    چند روز پیش بود که یکی از تدریس کننده های بازار های مالی که در ترکیه هست ، یک پست از شما و سایر اساتید موفقیت گذاشته بود که چرا این آقایان ساکت هستند و هیچ اظهارنظری نمی کنند!!!

    چون عکس و اسم شما هم تو اون پست بود ، خیلی محترمانه و دوستانه خطاب به ایشان پیامی دادم (که البته می دونم که نباید توجه می کردم).ولی نکته ای برایم داشت :

    به الله قسم دقیقا همین حرف شما در این پیام برای ایشان مطرح کردم ،

    که شما به زمامداران حکومت ایراد گرفتید که آزاد اندیشی و آزادی رو سرکوب می کنند ، بعد خود شما که معترضِ حکومت هستید ، به اساتید موفقیت تهمت می زنید که چرا ساکت هستید ؟

    و گفتم که ، این کار شما دقیقا مشابه همون کاریه که به حکومت نسبت می دید و اصرار دارید که بقیه اشتباه فکر می کنند و باید مثل شما رفتار کنند!!!!

    خدا رو شاکر هستم به خاطر درک صحیح قوانین که نتیجه اش رسیدن به آرامش و جدا شدن از بدنه جامعه است.

    خدا رو شاکر هستم به خاطر وجود شما و آموزش های ناب و بی نظیرتون.

    خدا رو شکر که درک کردم که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت بر زمین نمی افته.

    عدالت خدا یعنی بازتاب افکار و باورها و اعمال هر شخص فقط در زندگی خود اون شخص.

    استاد اتفاقا من حدود 35 سال هست که منطقه 22 زندگی می کنم و در کل 43 سال هست که در تهران به دنیا اومدم و زندگی کردم.

    به الله قسم یک بار حتی فقط یک بار برای همسر و خواهران من (که خیلی خیلی تو بحث حجاب راحت هستند و حجاب مدنظر نظام رو هم ندارند) چنین مواردی پیش نیامده.

    درک صحیح از قوانین کیهانی و مداری که ما در آن زندگی می کنیم به ما کمک می کنه برای درک صحیح از حوادث و واکنش نشان ندادن به اتفاقات.

    درک صحیح از خدا و قوانین بدون تبدیل جهان و عمل به آنها ، این درک رو می ده که تولد و مرگ دست خداست .

    درک صحیح و عمل به قوانین بدون تبدیل خداوند آرامش لحظه به لحظه رو همراه داره.

    درک صحیح و عمل به قوانین جهان هستی ، مثل کشتی نجات در تلاطم های جامعه است.

    شکرگزار خداوند هستم که با درک آموزش های ناب شما و عمل به این آموزشها ،

    از خیلی از افراد جامعه بهتر فکر میکنم

    بهتر مسایل رو تحلیل می کنم

    بهتر درک می کنم

    بهتر مسیر درست و می بینم

    بهتر حرکت می کنم

    بهتر شدن حالم رو احساس می کنم و خودم رو تحسین می کنم که در مسیر درست هستم

    بهتر شدن در بیزینس خودم رو درک میکنم

    و بهتر شدن شرایط رو در تمام ابعاد زندگی خودم احساس می کنم

    استاد آموزش های شما و عمل به اونا اعتماد به نفس عالی به من میده وقتی می بینم نسبت به بسیاری از افراد جامعه ( با کلی تجربه و تحصیلات و ادعاهایی که دارند) ، بهتر فکر می کنم و بهتر عمل می کنم و وارد حواشی و دریایی از خشم و کینه و عصبانیت نمی شوم.

    بهترین ها رو براتون آرزومندم.

    شاد و موفق و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: