https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-14 07:39:312024-12-27 05:36:55روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هدایت های خداوند تو زندگی همه وجود داره مخصوص شخص خاصی نیست، ولی گاهی وقتها ما جنس هدایت ها رو درک نمی کنیم، بشکل یک اتفاق پیش پا افتاده و معمولی بش نگاه می کنیم و براحتی ازش رد میشیم
من قبل از آشنایی با استاد و این مباحث همینجوری بودم، یعنی گاهی وقتها میشد که بر خلاف انتظارات و توقعی که داشتم از مسیرهای دیگه کارهام جور میشد و میدیدم که اتفاقاً اینطوری چقدر بهتر شد، و بعد می گفتم خدا رو شکر این جوری چقدر خوب شد، دقت نمی کردم، درک نمی کردم که اینا هدایتهای خداست
ولی خدا رو شکر که در این چند سال نگرشم خیلی فرق کرده و هدایت های خدا رو بتدریج خیلی بیشتر متوجه میشم و درک می کنم
احساس می کنم وقتی آگاهانه به این هدایتها توجه می کنم و بابت اونها سپاسگزار خداوند میشم روز بروز هدایتهای بیشری رو از خداوند هدایتگر توی زندگیم می بینم
خدایا شکرت برای همه هدایتها
خدایا شکرت که به این مسیر زیبا هدایتم کردی
خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان
سلام وعرض ادب واحترام به استادعزیزومریم جان وتمومی دوستان ارزشمندم
استادجان سپاسگزارم ازشما بابت توضیح دادن داستان های هدایتتون که اینقدر واضح میشه ایمان به غیب رو تو همه ی موضوعات زندگیتون درک کرد
الله اکبر ازینهمه ایمانی که نشون دادید،بابا دمت گرم
چرااین داستان هدایت شما رو هربار گوش میدم بیشتر اشک من سرازیر میشه که چقدر خوب تونستید ذهنتون رو کنترل کنید و تسلیم این مشکلات نشدید،واتفاقا بیشتر خیریت اون مسئله رو توش ببینید و تسلیم خدامیشید و اون خدای قدرتمند به هرکاری انقدر عالی پاداش شمارو تواین مسیر میده
مغزم سوت میکشه وقتی بااین همه بن بست برمیخورید و دوباره یه راهیو پیدامیکنید که راه بازه و به جلو حرکت میکنید،بااینکه نجواهای ذهن هم داشته کاری میکرده که تو رو تسلیم کنه اما تو تسلیم ذهنت نمیشی وصدای خدارو باایمان به این که درا بازمیشه بالا میبری
چقدر به این آیه بیشتر ایمان اووردم که هرنفر باایمانش بر دویست نفر پیروز میشه،بابا دویست نفر که هیچی شما به کارت غیرفعالو،هندل کردن کار توایران بادرامد میلیاردی،به زبان انگلیسی که توسفارت متوجش نمیشی،به سایتی که کل کاروبارت باهمین سایت میچرخید هم پیروز میشید
الله اکبر به این همه ایمان،شجاعت وجسارت و این همه تقواپیشگی دراین مسیر بسیار تحسین برانگیزه
همه ی ماواقعا درمسیرجریان هدایت قرارداریم،اما کو چشم بصیرت که بخوایم ازداستانهای هدایتمون برای رشدوپیشرفت زندگیمون استفاده کنیم
اصلاهمینکه مابچه های سایت یکم به داستان هدایتمون به این سایت واین مسیر فکرکنیم،میفهمیم که بابا هدایت این نیست که فقط برای استادعباسمنش رخ بده،ایشون فقط ایمانشون رو باهدایتهای کوچیک کوچیک زیادتر کردن،بند کفشاشون رو تومسیر سفت تر کردن،و این شد که خدا چنان ایمان وشجاعتی تو دلشون میندازه که بعداز مهاجرتشون ازقم به بندروبعدبه تهران دیگه اونقدر مسیرهای بالاوپایین رو تجربه کردن و تواین مسیر هدایت خدارو بهش عمل کردن که بایک منطق درستوحسابی که ازقبل تومسیرپیشرفتش قدم برداشته به خودش میفهمونه که اگه تونسته توایران دوبار دست خالی مهاجرت کنه بدون اینکه درست ازقانون خبرداشته باشه،وخدا هدایتش کرده،الان اون خداهه همون خدایه فقط کافیه ایمانش رو بیشتر نشون بده،نه اینکه یه شاخ غول جدیدی رو بشکنه تا خدا هدایتش کنه
ازهمون منطق های قبلی استفاده میکنه و به مسیرش ادامه میده
خوب منِ نوعی اگه هرروز به یاده خودم بیارم که توشرایطی اززندگیم چقدر خدا به موقع هدایتم کرده به این مسیر،پس دیگه نباید هیچ ترسی ازیک لحظه ی بعدم داشته باشم و بگم که خدا خودش همه چیو ردیف میکنه،و به وقتش هدایتم میکنه به مسیرخواسته هام،من باید باایمان وبا احساس خوب به زندگیم ادامه بدم،واز تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم،جوری که انگار مثل روز روشن دارم میبینم خدا داره تموم شرایط رو برام جوری ردیف میکنه و منو به سمتشون هدایت میکنه که هرباردارم به خواستم نزدیکو نزدیکتر میشم
امااگه نگرانی به دل راه بدم و بگم خوب این هدایت شدنم به سایت یه چیز شانسی بوده،اجازه نمیدم که هدایت خدارو خوب درک کنم و حتی ممکنه به گمراهی هم کشیده بشم
فقط منِ فراموشکار میتونم همین هدایت شدنم به سایت رو حداقل توشه ی راهم کنم برای رسیدن به خواسته های دیگم،که به خودم بگم اون خدایی که منو به جایی هدایت کرد که الان سالهاست هیچ سوالی ازکل اتفاقات زندگیم توذهنم باقی نمونده وجواب تموم سوالاتم رو به صورت مفصل و یکجا بهم داد،همون خداهه میتونه منو به هرخواسته ای که دارم به صورت کاملا بدیهی هدایت کنه
بشرط ایمان بشرط پاکی دل،بشرط اینکه خودم رو صد دردصد بسپارم به جریان هدایت ونخوام الکی هولو ولا کنم و درجهت مخالف جریان زندگیم تقلا کنم و اجازه بدم که اون منو ببره به مسیر راست به مسیردرست به مسیری که پرازنعمتو برکته
وای که چقدر همین دوتافایل ایمان منو هربار باشنیدنش زیادترمیکنه،که آدم وقتی خودشو بسپره به خدا،وچنان ایمانی داشته باشه که بگه خدا همه چیو حل میکنه،من میشینم رو دوش خدا و اون ازبالا نقشه ی گنج رو بلده،خودش میبردم هرجادلش خواست به هرجابرد دیگه مطمئن باشم ساحل همونجاست
اونقدر ذهن من فراموشکاروچموشه که تایک ساعت دیگه دوباره افسارش کنده میشه ودوباره میگه اخه چجوری میخوای بخواستت برسی تو به من بگو…
بعضی وقتا وقتی میخوام به رابطه ی خودموخدا فکرکنم،،یلحظه به رابطه ی خودمو فرزندم فکرمیکنم
وقتی فرزندم ازمن توشرایطی درخواست میکنه که مثلا فلان اسباب بازیو براش بخرم و من اصلا شرایطش رو چه ازلحاظ زمانی و یا ازلحاظ اقتصادی ندارم فقط بهش میگم اون اسباب بازیو برات میخرم فقط یکم حوصله کن تاموقعیتش فراهم بشه
تازمانیکه فرزندم اصرارمیکنه که باید زودتر فلان اسباب بازیو برام تهیه کنی،انگار که به منم اجازه نمیده که درزمان مناسبش اونو تهیه کنم،وگاهی وقتا دیگه اونقدر عصبانیم میکنه که مجبورم میکنه بایک برخورد بد به اون بفهمونم که حالا وقتش نیست
بعدکه دیگه اون دست ازاصراربرمیداره و انگار دیگه یجورایی رهامیکنه،من اون موقه دلم نرم میشه که براش اون وسیله رو تهیه کنم و اتفاقا همه جوره شرایطش فراهم میشه
بعدباخودم میگم،خوب رابطه ی منوخداهم دقیقا به همین شکله،شایدمن زمانی یه خواسته ای ازخدادارم،که زمانش نیست من بهش برسم،نباید اونقد به خواستم بچسبم واصرارکنم که خدایا همین الان منو هدایت کن به سمت خواستم
خداکه یادش نمیره من چه خواسته ای دارم،همینکه بهش گفتم، اون دیگه ازیکپدرومادرِ مهربونتر یادش میمونه
نخوام زیادی زجه بزنم،گریه ووزاری بکنم،اجازه بدم که اون درزمان مناسبش منو هدایت کنه ازون طریقی که خودش صلاح میدونه نه اون زمان واون روشی که به عقل پوک من رسیده
بخدابعضی وقتا وقتی یه چیزیو توی خونه گم میکنم و فقط میگم خدایا منو هدایت کن تاپیداش کنم،اصلاخودبخود پاهام راه میگیره به اون سمتی که اون وسیله گم شده بود و انگار صاف میبرم همون قسمتی که اون وسیله افتاده،همون موقع چون باایمان صددرصد ازخداهدایت خواستم اشکم سرازیرمیشه،میگم خدایا تواینجوری راحت جواب خواسته هامونو میدی و بازهم ما اصرارداریم جوری باعقل پوکمون حرکت کنیم که انگار فقط خودمونیم که بلدیم و فکرمیکنیم خدا دستشو زده زیر چونش و گوشش به حرفای بندش بدهکار نیست…
خدایا منو همیشه درزمان مناسب وموقعیت مناسب به بهترین تجربیات دنیا هدایت کن
خدایامنو به مسیری هدایت کن که سرشاراز ایمانو نعمتو ثروتو برکته
خدایاازتو طلب عفو میکنم اگه مثل یک بچه به یک خواسته اصرار میورزم و اجازه نمیدم منو درزمانوموقعیت مناسبش هدایت کنی
خدایا منو ببخش اگه خوب خودمو نمیسپارم به جریان هدایت زندگیم،و هی با عقل پوکم دودوتا چارتا میکنم
ازخدا برای همه ی دوستانم بهترین جریان هدایت الهی رو آرزومندم
امیدوارم که هرکجاهستید شاد،سالم،خوشبخت،ثروتمند،هدایتگروسعادتمند دردنیاووآخرت باشید
سلام به دوستای خوبم و استاد و مریم عزیزم، امیدوارم حال دلتون خوب باشه، خداوند رو شاکرم که دوباره این فرصت به من داد تا بتونم بیام و یک کامنت دیگه توی این سایت روحانی بزارم،
درمورد هدایت و تسلیم بودن من وقتی به خودم نگاه میکنم تا بتونم به یاد بیارم اونجاهایی رو که تونستم دست خدارو باز بزارم و اجازه دادم قدم به قدم و منو هدایت کنه بدون داشتن ایده، میتونم درمورد کار خودم بگم، از سن کم همراه پدرم مشغول بکار شدم و شغل پدری خودم رو ادامه دادم، قبل از آشنایی با قانون خیلی مقاومت داشتم و از کارم بدم میومد و فکر میکردم که یه چیزی سرجاش نیست و باید تغییر کنه اونم بیرون از من و اطرافیانم رو مقصر میدونستم و نمیتونستم توانایی و مهارت های خودم رو ببینم این در حالی بود که من به حدی از تخصص توی کار رسیده بودم که هر کسی کار تمیز میخواست توی محله میومد سراغ من، من یادم نمیره وقتی کار میکردم چنان تمرکزی داشتم که چطور میتونم اینکار به بهترین شکل انجام بدم که آخر کار وقتی کار تموم شده خودم رو نگاه میکردم عشق میکردم از بس تمیز و اصولی کار میکردم امکان نداشت کسی کار منو ببینه و نگه بابا دمت گرم… (شغل من تاسیسات و تعمیرات هست)
بعد از آشنایی من با قوانین الهی از طریق دست مهربونش استاد عزیزم و درک مفهوم هدایت و عمیق شدن توی کارم رد پای این هدایت رو میتونم ببینم، بخاطر اون تمرکزی که داشتم توی کار و شرایط رو جوری فراهم میکردم که اطرافم ساکت باشه تا بتونم تمرکز کنم و بهترین خودم رو ارائه بدم با اینکه به جزئیات فکر نمیکردم و کلیت میدیم و قدم به قدم و قطعه به قطعه جلو میرفتم چه توی تاسیسات و چه تعمیرات کارها به طرز معجزه آسایی درست پیش میرفت، اینقدر جادویی قطعات جور میشد یا عیب کار در میومد که باورم نمیشد، یه حسی توی وجودم بهم میگفت این کارو بکن و من هم انجامش میدادم ناخودآگاه به اون صدا اطمینان کرده بودم و کارهای خودم رو به اون شکل انجام میدادم که در 95 درصد مواقع عالی انجام میشد، البته در شروع کار باید کلی انرژی میزاشتم تا برم سرکار ولی به یه الگوی رسیده بودم که همون اولش سخته ولی وقتی شروع میکنم و ادامه میدم حالم خوب میشد نسبت به کار و کار با سرعت بالایی پیش میرفت، جوری کارهارو میچیدم و خلاقیت هایی از خودم توی کار آورده بودم که سرعت کارم نسبت به بقیه تاسیساتی ها 3 برابر بود، اینجوری بود که گذران زندگی میکردم و به خودم انگیزه میدادم،
الله اکبر تمام این حرفا الان که دارم بهش فکر میکنم خودش داره میاد من فقط دارم مینوسمش…
همیشه از کار خودم بدم میومد و فکر میکردم یه چیزی اشکال داره و باید برم سراغ یه کار دیگه، من از اون افرادی هستم که باید خودم خیلی چیزارو تجربه کنم تا بفهممش هرچیم بقیه بگن تو سر من نمیره، تازگیا بهتر شدم ولی این پاشنه آشیلم هست، شروع کردم به تجربه خودم و رفتم دنبال اون علاقه هایی که داشتم و البته استعداد و مهارت هم داشتم تو حوزه موتور و دام داری گاو اینا… رفتم مجانی شروع کردم به کار کردن و یادگرفتن پیش یکی از دوستان عزیزم، نصف روز کار خودم و نصف روز کار موتور، همون موقع ها بود که بدهی هم به بقیه داشتم، 4 ماه قبل از عید از خدا خواستم و با خودم عهد بستم تا قبل عید بدهیم رو تموم کنم خدا هم مهر تاییدش کوبیده پای خواستم گفت برو جلو من پشتتم… وای خدا چقدر تو بزرگی… حجم کارام با اینکه نصف روز کار میکردم زیاد شد و جوری چینده میشد که توی همون تایمی بود که سرکار خودم بودم، درآمد رفت بالا، جایی که برای یادگیری کارهای موتور میرفتم بهترین برخورد باهام داشتن، قرضم رو دادم و وقتی به خودم اومدم دیدم تا عید هنوز 2 ماه دیگه مونده الله اکبر… یعنی خستگی حالیم نبود، فکر میکردم که به که پرورش گاو و دام اینا علاقه دارم بازم اینم داستانش جالب، گفتم خوب اگه بخوام برم توی اینکار باید اول برم یه جایی یه چند مدت کار کنم اصلا ببینم به روحیات من سازگار هست یا بعد این ایده اومد که برم دنبال گاوداری برگردم و ازشون درخواست کنم بهم یاد بدن کارو در ازاش من براشون کار میکنم نصف روز و چقدر زیبا خداوند یکی از دستانش رو سر راهم قرار داد و اون بدون هیچ مقاومتی پذیرفت و حاضر شد به من کمک کنه و کار بهم یاد بده، البته که من چند تا گاو داری رفتم و این درخواست کردم و ادامه دادم و نام امید نشدم، اون روز یادمه صبح از خونه زدم بیرون گفتم هدایتی میرم دنبال گاو داری میگردم، به همه نشونه ها دقت میکردم و اونارو از طرف خداوند میدیم، تابلو ها و آسمون و آدم ها… یادم رفتم مزرعه نمونه آستان قدس توی قسمت اداریش این موضع رو مطرح کردم مسئول اونجا گفت واقعیتش ما اینجا همچین کاری نمیتونیم بکنیم چون اینجا دولتی هست یه جورایی و من سالهاست که اینجا دارم کار میکنم و شما اولین نفری هستی که دیدم داری همچین درخواستی داری و اون منو راهنمایی کرد که چیکار کنم کجا برم با حوصله و روی خوش، بعد هدایت شدم به یه جایی که چند نفر توی یه مغازه نشسته بودن و با اونا صحبت کردم بعد گفتن باید بری یه گاو داری که بزرگ باشه که اتفاقا اینجا دوتا هست و دقیقا حضور من اونجا مصادف شد بود با رد شدن یکی از صاحبان اون دوتا گاو داری بزرگ و اونا دیدنش و از روی ماشینش شناختنش و به من گفتن برو دنبال این ماشین و باهاش صحبت کن، رفتم و دمه گاوداریش که پیاده شد باهاش صحبت کردم و اون هم بدون هیچ مقاومتی قبول کرد بهم اعتماد کرد و همونجا بعد از اینکه 4 یا 5 دقیقه باهم صحبت کردیم گفت بیا بریم توی گاو داری انگار که سالهاست منو میشناسه، خلاصه سرتون به درد نیارم که بعد فهمیدم که خدا داره میگه برو اون کاری رو ادامه بده که یادش داری و توش استادی و رام تو هست نه صرفا خود اون کار… و من رفتم سراغ کار خودم و سعی کردم تکاملی برم جلو و الان بعد از گذشت یک سال من یک مغازه کوچیک لوله و لوازم بهداشتی دارم و همون قدر پول توی حسابم که بدهکار بودم، البته یادم من توی اون تایم خیلی تسلیم بودم و خیلی با خودم در صلح بودم، بعدشم که خدا بهم گفت میخوای حرفه ای بشی توی موتور باید اینقدر تایم بزاری و اینقدر شاگردی کنی بعد گذشت اینقدر که به درجه استادی رسیدی میتونی کارتو شروع کنی و تو حوزه موتور فعالیت کنی،
بعدش یه چیز دیگه هم بهم گفت… گفت علیرضا منو قبول داری گفتم آره، گفت مگه نمیگی همچی سرجاش هست و هیچ اشتباهی در کار نیست، گفتم چرا… گفت مگه میشه کسی اشتباهی جایی باشه که نباید باشه گفتم نه… گفت پس چرا فکر میکنی کاری که از بچگی توش بودی اشتباه، مگه تو استاد نیستی توی اینکار مگه مهارت نداری مگه استعداشو نداری گفتم چرا… گفت خوب… چرا فکر میکنی یه چیزی بیرون از تو باید تغییر کنه خوب طرز نگاهت رو به کارت عوض کن تا دوستش داشته باشی… الله اکبر…
خدا این جوری من رو هدایت کرد تا بتونم جوری به زندگی و کارم نگاه کنم که عوامل بیرونی رو دخیل ندونم، اگه توی روابط یا کار یا ثروت یا درکل او توی زندگیم مشکل دارم خودم رو عوض کنم چون من مسئول تمام شرایطی هستم که توشم، باید شخصیت قوی رو توی خودم ایجاد کنم باید بتونم شجاع باشم و پا بزارم روس ترسام تا شرایط برام تغییر کنه نه با تغییر یه چیزی بیرون از من…
البته این برای منی هست که از بچگی پیش پدرم کار کردم و شغل پدرم رو انتخاب کردم، و توی سن 30 سالگی با قوانین آشنا شدم در حالتی که یه زندگی داغون داشتم پر از ناخواسته و در آخر به بیخدایی رسیدم و بعد از اون هدایت شدم، وقتی که تمام زورمو زدم و بعد سر تعظیم فرود آوردم در برابر خدایی که در مواقع نیاز سراغش می رفتم…
اینارو گفتم تا بدونین شرایط قبل بعد منو، از قول استاد عزیزم که مسیر هدایت هر کدوم از ما یونیک و خاص خودمون هست و همه به یک شکل هدایت نمیشم،
من الان عاشقم شغلی هستم که دارم همون تاسیسات و تعمیرات و هر روز دارم در حد توانم براش قدم برمیدارم و چیزهای جدیدی رو یاد میگیرم و خودم رو بروز میکنم کاری که قبلاً میترسیدم و یکی دلایل اصلی تنفرم از کارم بود،
امیدوارم مفید بود باشه برای دوستان عزیزم، من خودم که بینهایت لذت بردم و کلی ایمانم به این مسیر زیبا بیشتر شد براتون بهترین هارو آرزو میکنم عاشقتونم.
از یک متن انگیزشی، امروز چقدر از خودت راضی بودی، بعد از خوندن این کامنت چقدر از خودت راضی هستی ؟
به خدا بهانه هات نمی تونن برات خونه بخرن. نمی تونن برات لامبورگینی و بنز بخرن. به خدا نمی تونن تو رو خوشبخت کنن؟ نمی تونن تو رو قهرمان کنن؟
دیونه باش دوست من دیوونه؟
دیونه ای که حرف های همه رو میشنوه و بهشون لبخند میزنه؟
اون آدم خیلی دیونه ست، و می تونه دنیا رو تغییر بده، من همیشه از اتفاقاتم درس میگیرم.وشکست برای من معنی نداره؟ گاهی لازمه اتفاقات خیلی بد که برای ما نیستن ، گاهی لازمه به تضاد بخوریم تا برای ادامه ی راه انگیزه بگیریم؟
سوخت واقعی شکست ها ی بزرگ هستن، آدمهایی که از دور و ورت رفتن،
آدمهایی که بهت اهمیت ندادن، اگر تنهات گذاشتن فراموش نکن، چون خیلی نامردی آگه فراموششون کنی؟ ساده باش ولی ساده لوح نباش، اینا باید برات انگیزه شه، تو خیلی ارزشت بالاست. تا تو باشی این افراد رو جذب نکنی .
اون روزی که پول نداشتی، اون روزی که نتونستی بری تفریح ، اون روزی که نتونستی فلان غذا رو بگیری رو فراموش نکن ، اینها بزرگترین انگیزه های زندگی توهستن؟
یادت باشه، یادت باشه”
من نامردم اگر فوق ستاره نشم.
خیلی بی انصافم اگر موفق نشم.
به خدا قراره آخرش عالی بشه.
اگر هنوز عالی نشده مطمئن باش هنوز آخرش نشده .
قراره قشنگ بشه،قراره این تضاد ها کنار بره .
چرا همیشه فکر میکنی شبه؟
چرا همیشه فکر میکنی توی این اتفاقات تکراری گیر کردی؟
باید شجاع باشی.
باید بی رحم باشی. نسبت به کی؟نسبت به خودت .چون دشمنت خودت هستی و بزرگترین دوستتم خودت هستی.
خودت منجی خودت هستی و دشمنی غیر از خودت وجود نداره.
اون من زخمی رو نجات بده. از زیر دست وپا. از زیر دست اون قاضی جلاد ؟
وقتی تو ثابت میکنی با استعدادی اون دیگه نمی تونه ؟وقتی دل خوشیت اینه امروز کلی کار خوب انجام دادم .
وقتی به خودت آفرین میگی.
یادمه محمد علی کلی میگفت از هر دقیقه تمرین بی زارم، متنفرم داشتم میمردم
اما من به خودم میگفتم .زر نزن. بقیه ی عمرتو مثل یک قهرمان زندگی می کنی اگر تسلیم نشی؟
و این بود محمد علی کلی 57 تا برد ، بدون شکست داشت. و یک رکورد رو تو بوکس جا گذاشت.
از کی می تونم برات بگم که تغییرت بده،
بذار از خودت بگم ، اگه از تضاد هات درس بگیری، من مطمئن هستم هیچ کس به گرد پات نمیرسه، تو باید از شکست ها ، ترس ها ، تضاد ها درس بگیری.
پس اگر میخای به هدفت برسی ، جای خودتو بگیر ؟ و مثل کسانی فکر کن که به هدفشون رسیدن.
اگر هدف نداری دقیقا الان داری چکار میکنی ؟ یعنی توی زندگی دور خودت میچرخی؟ یعنی 365 روز سال رو به یک شیوه زندگی میکنی؟
میگی هیچی بلد نیستم، باشه؟
از خوندن یک کلمه شروع کن ؟
از نوشتن یک پارو گراف، شروع کن ؟
از یک دراز نشست، ساده .
از کنار گذاشتن یک عادت بد، شروع کن .
امروز رو شروع کن ، و فردا تکرارش کن .
این میشه هدفت ”
اگر مطمئن بودی شکست نمی خوری چه کاری رو انجام میدادی؟
برو سراغش ؟
من دارم تجربه کسب میکنم، شکست برای من معنی نداره؟ بذار بگن نتونست ”
کاش یکی به من بگه نمی تونی، تادنیا رو متحول کنم ” مگه نظر دیگران مهمه، بذار بخندن، مهم نیست ”
مگه تو می تونی دیگران رو راضی کنی؟
به خودت بگو چند سال دیگه راجب من چی میگن؟ چی فکر میکنن؟ آیا داستانی داری تعریف کنی ؟
آیا زندگیت اینقدر قشنگ هست برای دیگران تعریف کنی ؟
برای دوستانت، برای بچه هات تعریف کنی ؟
1403 کجایی زندگیت هستی دوست من ؟
به خودت بگو، باور کن نزدیکه؟ باور کن و باور کن ؟
خدا بهت توانایی داده ”
شانس چیه؟
ایمان رو بهت داده ؟ گل پسر ، گل دختر؟
تو هنوز به گنج درونت پی نبردی؟ دوست من ؟
فقط باید به کارش بگیری ؟
خوب همینه صف افراد موفق همیشه خلوته؟
همه فقط حرف میزنن ”
همه قشنگ حرف میزنن”
اونی که عمل میکنه، موفق میشه ”
اونا واکنش نشون میدن ”
به یک حادثه ”
به یک اتفاق ”
همه کارشناس میشن؟همه؟
همه اقتصاد دان میشن ”
همه انتقاد میکنن ”
کافیه دلار یه کوچولو تغییر کنه؟
کافیه یک سیل بیاد ”
کافیه یک زلزله بیاد ”
تو ی یک کسب و کار تغییری ایجاد بشه؟
همه از دم منتقعد میکنن؟
کیکه تو اون شرایط سود کنه ؟
اون عمل گراست ” اون کیکه بگه چطور به این وضع نگاه کنم که بهم خدمت کنه؟
باورکن اگر میخای درست زندگی کنی ازهمین کامنت می تونی استفاده کنی ؟
و درس بگیری؟
نذار کسی که این مسیر رو قبول نداره ناامیدت کنه ؟ نذار؟ بگو خدایا شکرت اینجام ؟
اگر همه از لب بوم پریدن باید بپری؟
تاکی بی پولی .
پرداخت قبض.
و تکرار ”
بذار پول برات کار کنه؟
آگاهی هاتو بالا ببر ؟
نمیخای از این همه فایل استاد درس بگیری؟
بفهمی رمز موفقیت استاد خوبان چیه؟
به آرزو هات نگو آرزو؟ بگو هدف؟
چون مطمئن هستم بهش میرسی؟
میدونی علت شکستت چیه ؟
گوش میدی به معلمت (میگه هیچی نمیشی ) و تو هم باور میکنی ”
استاد عزیزم من دیدم فایل جلسه 123 و 124 را و واقعا لذت بردم.
یعنی من به همون اندازه ای که شما ذوق میکردید از این موضوع منم لذت میبردم. با همون احساس. یعنی واقعا حالم خوب شد با این چیزی که شما میگویید. این جنس هدایت. تازه یادمه توی یکی از فایلهای دیگه گفتید که تو اون سفر 5000 کیلومتری، یه سری تضادها پیش اومد که بعد همون تضاد باعث شد شما در لس آنجلس برید سراغ اون وکیل.
و چقدر زیبا بود این نگاه درستی که به موضوعات دارید. یعنی من وقتی بهش فکر میکنم، از یک طرف میشه اینطوری گفت که داری از حقیقت فرار میکنی، اما از یک طرف میشه اینطوری بهش نگاه کرد که نه داری ذهنتو کنترل میکنی و درس میگیری و پیشرفت میکنی.
خیلی عالیه این نگاه. به موضوعات نازیبا به این دید نگاه کنی.
خداروشکر میکنم، من یکسال و نیم هست توی این سایتم ولی تازه از لحاظ فرکانسی در مسیر این دوتا فایل بینظیر قرار گرفتم.
بینظیر به این دلیل که واقعا آموزش های عالی ای توی این دوتا فایل هست.
از برداشتم مقاومت ها و درک هدایت های الهی، تا عمل گردن و گرفتن نتایج زیبا.
عاشقتونم استادان عزیزم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
ممنون از اینکه این آگاهیهای ناب و تاثیرگذار رو در اختیار ما میزارید واقعا لذت بردم از نحوه هدایت پذیریتون از طرف خداوند مهربان،احسنت بر شما
واقعا این مقدار از اعتماد به رب جای تحسین داره
یه جا توی صحبتهاتون گفتید که من میتونم داستان آشناییم با عزیز دلم رو براتون بگم که ببینید چقدر زندگی من مملو از هدایت خداونده
من همون لحظه فکر کردم که واقعا اگه این کار رو بکنید یعنی داستان آشنایی خودتون با مریم خانم رو تعریف کنید برای ما که دنبال یک شریک عاطفی هستیم و هنوز نتونستیم بهش برسیم خیلی خیلی میتونه آگاهی بخش و کمک کننده باشه و چقدررر میتونه کار ما رو برای پیدا کردن شریک زندگی راحت کنه
استاد میدونم این داستان مربوط به زندگی شخصی خودتون میشه و درست نیست که من ارتون این درخواست رو بکنم ولی با توجه به شناختی که از شما دارم و طرز رندگیتون که توی سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا همه زندگی خصوصیتون رونشون میدید و از این بابت هیچ نگرانی یا اهمیتی به حرف دیگران نمیدید به خاطر همین به خودم اجازه دادم که این درخواست رو ازتون بکنم
البته اگه تعریف هم نکنید من همیشه از شما و زحماتتون قدردان و سپاسگزارم چون از شما خیلی به ما رسیده و محبت و بزرگواری شما برای همه ما ثابت شده است
ممنون از شما و مریم خانم مهربان امیدوارم که 150 سال در کنار هم بهترین زندگی و بهترین روابط رو تجربه کنید و از حضور روزافزون خداوند در زندگیتون لذت ببرید
سلام به دوست عزیز آقای بساطیان امیدوارم که حالتون عالی باشه
وای که چقدرر زیبا بود کامنتتون و حیفم اومد که تشکر نکنم و حسم رو بیان نکنم چقدر اون لحظه که گفتین دوستم گفته آخه مشتهای بابات بزرگتره دلم ریخت و دوسداشتم گریه کنم بابت این حس قشنگ من سپاسگزارم بابت این حس خوبی که دادین و از خدا میخام با مشتهای خودش بهمون نعمت بده
خاستم بخوابم گفتم چندتا کامنت بخونم بعد بخوابم که رسیدم به کامنت ناب شما و حالا با یه حس لطیف و زیبا میخوابم
امیدوارم چندین برابر این حس رو بهتون برگردونه خداوندم
بادورود به استاد عباس منش عزیز با این توضیحات و استان عالی که در رابطه با هدایت الله یکتا گفتن .خداوند هر لحظه مارو هدایت میکند ولی متاسفانه درست متوجه نمیشویم وفکر میکنیم که این روال زندگی هستش ولی نه هرچقدر ما با قوانین جهان بیشتر آشنا شویم به همان اندازه بهتر درک خواهیم کرد هدایت خداوند را وبهتر زندگی خواهیم کرد همانطور که استاد داستان سفید کننده یا تمیز کننده رو گفتن از این نوع اتفاقات شاید برای همه رخ میدهد ولی ما به قول استاد خیلی زود حتی به یک چشم زدنی فراموش میکنیم .چقدر جریان اقامت گرفتن استاد هم عالی وهدایتی وراحت پیش رفته با این که همه میگن نمیشه ولی ما نمیخواهیم باور بکنیم که مرزها فقط بین انسانها و کشورهاست در قانون در خدا مرزی وجود ندارد همه جا ملک خداونده وقوانین خدا همه جا یکسان هست .
بنام خدای مهربان
سلام به استاد فرزانه و مریم بانوی نازنینم
سلام به همه دوستان عزیزم
چقدر این داستان هدایتها زیباست
هدایت های خداوند تو زندگی همه وجود داره مخصوص شخص خاصی نیست، ولی گاهی وقتها ما جنس هدایت ها رو درک نمی کنیم، بشکل یک اتفاق پیش پا افتاده و معمولی بش نگاه می کنیم و براحتی ازش رد میشیم
من قبل از آشنایی با استاد و این مباحث همینجوری بودم، یعنی گاهی وقتها میشد که بر خلاف انتظارات و توقعی که داشتم از مسیرهای دیگه کارهام جور میشد و میدیدم که اتفاقاً اینطوری چقدر بهتر شد، و بعد می گفتم خدا رو شکر این جوری چقدر خوب شد، دقت نمی کردم، درک نمی کردم که اینا هدایتهای خداست
ولی خدا رو شکر که در این چند سال نگرشم خیلی فرق کرده و هدایت های خدا رو بتدریج خیلی بیشتر متوجه میشم و درک می کنم
احساس می کنم وقتی آگاهانه به این هدایتها توجه می کنم و بابت اونها سپاسگزار خداوند میشم روز بروز هدایتهای بیشری رو از خداوند هدایتگر توی زندگیم می بینم
خدایا شکرت برای همه هدایتها
خدایا شکرت که به این مسیر زیبا هدایتم کردی
خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان
خدایا شکرت برای وجود همه دوستان عزیزم
در پناه خدا شاد و سلامت و سعادتمند باشید
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
سلام و درود بر استاد گرامی
و تمام دوستان فوق العاده ام ”
شما هیچ وقت محکوم به سرنوشت نیستی”
و هرگز داستانی بنام از ماه بهترونی وجود نداره ”
و هیچ کس نیست ذاتا و فطرتا از شما بهتر باشه ”
چگونه می توان به ثروت رسید ؟
چگونه می توان ثروت سازی رو مدیریت کرد ؟
و چگونه می توان در رفاه و آرامش و آسایش بود ؟
چه بهتر از کسی یاد بگیریم که راه رفته ی خودشو باز گو میکنه؟
که خودش رسیده است ”
که خودش شده است ”
کی بهتر از استاد خوبان ”
یک روز گاندی داشت سوار قطار میشد”
… یک پیر زن فریاد زد گاندی ، گاندی !؟
یک پیام به من بده (Give me a massage )
و گاندی یک نگاه زیبا به پیر زن انداخت و گفت ” Iam a message ”
من خودم پیام خودم هستم ”
به من نگاه کن ”
به ظاهر من ”
به کلام من ”
تمام است ”
بعضی میگن فلانی وضعش خوبه،
ماشینش خوبه، اتومبیلش خوبه، خبر از حال ما نداره ”
اینجا همون جایی که اکثرا اشتباه میکنن ”
قراره رنج ها تو رو هوشیار کنه ” قراره تضادها تو رو هوشیارت کنن”
اکثرا زمانی هوشیار میشن که زخمی بشن ”
به تضاد بخورن ”
به مشکل بخورن”
.
.
رنج نباید تو رو به چالش بکشه”
رنج نباید بیچارگی تو بیشتر کنه”
رنج نباید اعصابتو بهم بریزه ”
رنج تو ، تحمل نکن ”
رنج تو درک کن ”
این فرصتیه برای بیداری؟
اگر میخای بیدار شو و بیچارگی تو تمام کن ”
و گر نه بخواب و خواب رویا هاتو ببین ”
تو می تونی انتخاب کنی ”
بازنده بشی؟
یا قهرمان بشی؟
به هر حال زندگی داره تموم میشه ”
جهان سرعت رو دوست داره ”
دوست من ” اوکی ” (ok)
خیلی دارن از زندگی لذت میبرن.
خیلی دارن از زندگی رنج میکشن.
برات مهمه تو جزیره خودت زندگی کنی ؟
برات مهمه تو بهترین ماشین دنیا باشی ؟
نمیدونم چی برات مهمه ؟
برات مهمه حال خوب یا نه ؟
برای من سخته یک کار آفرین رو تحسین کنم ، ولی خودم هیچ حرکتی نکنم ”
برام سخته
فقط
حسرت بخورم و اینستا لایک کنم.
کاش میشد”
کاش میشد ”
برام مهمه یک جنگ جو باشم توی یک باغ ”
تا یک باغ بون باشم ” توی میدان جنگ”
من
همیشه
بهترین ها رو میخام ”
امروز هم اومدم این حرف ها رو بزنم تا ملکه ی ذهنت بشه ”
تا نخوای از این شاخه بری اون شاخه”
از این حرفه بری اون حرفه ”
ازاین کار بری اون کار! ؟
تو وقتی یک بذر رو میکاری ” هرشب که نمیری بری نگاه کنی که رشد کرده یا نه ؟
نمیری نگاه کنی چقدر نور خورشید بهش رسیده یا نه ؟
تو با ایمان بهش کود میدی ؟
تو با ایمان بهش آب میدی؟
این حرف های الکی نیست ”
این الگو ی افراد موفق هستش ”
کجا سر می چرخونی؟
جسارت داشته باش ”
قوی باش ”
هرآنچه هست درون توعه ”
هیچ آدمی از همون اول صد نبوده ”
و همه از صفر شروع کردن ”
دنبال جمله های انگیزشی نباش ”
انگیزه خودتی ”
حاضر ی برای هدفت چی بدی ؟
چی قربانی کنی ؟
چی پرداخت کنی ؟
.
.
دلتون شاد ”
لبتون خندون “
آقای بساطیان عزیز
دوست بسیار خوب و همفرکانسی
چقدر لذت میبرم از دلنوشته هاتون
چقدر حس و حال خوبی داره
چقدر خوندن کلمه به کلمه ش بهم انرژی داد
ممنون از آگاهی هایی که با کلام شیوا و دلنشین برامون بازگوووو کردی
سپاسگزار خداوندی ام که منو با دوستان بینظیری همچون شما هم فرکانس قرار داده تا بیاموزیم و بفهمیم و درک کنیم و صد البته عمل کنیم.
لحظاتتون شاد و خدایی
بنام خداوند جان”
سلام و درود فراوان بر یگانه ی بی نظیرم ”
حال دلت عالی و متعالی ”
به بنده لطف دارید ”
شما خودتون عالی هستید “منم خداوند رو شاکرم برای وجود دوستانی همچو شما ”
شما دوستان سوخت پروازید ”
انرژی مثبت روانه کردید”
من اونقدر به دوستانم عشق میورزم تا بی نهایت ”
پیگیر کامنت های زیبایی شما با عشق هستم ”
پایان کامنت تون بسیار عالی و تاثیر گذار بود ”
که واقعا عمل کنیم ”
ماه باشی و مثل ماه بدرخشید ”
مواظب خودتون باشید ”
در پناه رب العالمین باشید ”
بهترین آرزوها ، بدر قه راهتون ”
دوست دارم و همیشه باش “
به نام خدای مهربان
سلام وعرض ادب واحترام به استادعزیزومریم جان وتمومی دوستان ارزشمندم
استادجان سپاسگزارم ازشما بابت توضیح دادن داستان های هدایتتون که اینقدر واضح میشه ایمان به غیب رو تو همه ی موضوعات زندگیتون درک کرد
الله اکبر ازینهمه ایمانی که نشون دادید،بابا دمت گرم
چرااین داستان هدایت شما رو هربار گوش میدم بیشتر اشک من سرازیر میشه که چقدر خوب تونستید ذهنتون رو کنترل کنید و تسلیم این مشکلات نشدید،واتفاقا بیشتر خیریت اون مسئله رو توش ببینید و تسلیم خدامیشید و اون خدای قدرتمند به هرکاری انقدر عالی پاداش شمارو تواین مسیر میده
مغزم سوت میکشه وقتی بااین همه بن بست برمیخورید و دوباره یه راهیو پیدامیکنید که راه بازه و به جلو حرکت میکنید،بااینکه نجواهای ذهن هم داشته کاری میکرده که تو رو تسلیم کنه اما تو تسلیم ذهنت نمیشی وصدای خدارو باایمان به این که درا بازمیشه بالا میبری
چقدر به این آیه بیشتر ایمان اووردم که هرنفر باایمانش بر دویست نفر پیروز میشه،بابا دویست نفر که هیچی شما به کارت غیرفعالو،هندل کردن کار توایران بادرامد میلیاردی،به زبان انگلیسی که توسفارت متوجش نمیشی،به سایتی که کل کاروبارت باهمین سایت میچرخید هم پیروز میشید
الله اکبر به این همه ایمان،شجاعت وجسارت و این همه تقواپیشگی دراین مسیر بسیار تحسین برانگیزه
همه ی ماواقعا درمسیرجریان هدایت قرارداریم،اما کو چشم بصیرت که بخوایم ازداستانهای هدایتمون برای رشدوپیشرفت زندگیمون استفاده کنیم
اصلاهمینکه مابچه های سایت یکم به داستان هدایتمون به این سایت واین مسیر فکرکنیم،میفهمیم که بابا هدایت این نیست که فقط برای استادعباسمنش رخ بده،ایشون فقط ایمانشون رو باهدایتهای کوچیک کوچیک زیادتر کردن،بند کفشاشون رو تومسیر سفت تر کردن،و این شد که خدا چنان ایمان وشجاعتی تو دلشون میندازه که بعداز مهاجرتشون ازقم به بندروبعدبه تهران دیگه اونقدر مسیرهای بالاوپایین رو تجربه کردن و تواین مسیر هدایت خدارو بهش عمل کردن که بایک منطق درستوحسابی که ازقبل تومسیرپیشرفتش قدم برداشته به خودش میفهمونه که اگه تونسته توایران دوبار دست خالی مهاجرت کنه بدون اینکه درست ازقانون خبرداشته باشه،وخدا هدایتش کرده،الان اون خداهه همون خدایه فقط کافیه ایمانش رو بیشتر نشون بده،نه اینکه یه شاخ غول جدیدی رو بشکنه تا خدا هدایتش کنه
ازهمون منطق های قبلی استفاده میکنه و به مسیرش ادامه میده
خوب منِ نوعی اگه هرروز به یاده خودم بیارم که توشرایطی اززندگیم چقدر خدا به موقع هدایتم کرده به این مسیر،پس دیگه نباید هیچ ترسی ازیک لحظه ی بعدم داشته باشم و بگم که خدا خودش همه چیو ردیف میکنه،و به وقتش هدایتم میکنه به مسیرخواسته هام،من باید باایمان وبا احساس خوب به زندگیم ادامه بدم،واز تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم،جوری که انگار مثل روز روشن دارم میبینم خدا داره تموم شرایط رو برام جوری ردیف میکنه و منو به سمتشون هدایت میکنه که هرباردارم به خواستم نزدیکو نزدیکتر میشم
امااگه نگرانی به دل راه بدم و بگم خوب این هدایت شدنم به سایت یه چیز شانسی بوده،اجازه نمیدم که هدایت خدارو خوب درک کنم و حتی ممکنه به گمراهی هم کشیده بشم
فقط منِ فراموشکار میتونم همین هدایت شدنم به سایت رو حداقل توشه ی راهم کنم برای رسیدن به خواسته های دیگم،که به خودم بگم اون خدایی که منو به جایی هدایت کرد که الان سالهاست هیچ سوالی ازکل اتفاقات زندگیم توذهنم باقی نمونده وجواب تموم سوالاتم رو به صورت مفصل و یکجا بهم داد،همون خداهه میتونه منو به هرخواسته ای که دارم به صورت کاملا بدیهی هدایت کنه
بشرط ایمان بشرط پاکی دل،بشرط اینکه خودم رو صد دردصد بسپارم به جریان هدایت ونخوام الکی هولو ولا کنم و درجهت مخالف جریان زندگیم تقلا کنم و اجازه بدم که اون منو ببره به مسیر راست به مسیردرست به مسیری که پرازنعمتو برکته
وای که چقدر همین دوتافایل ایمان منو هربار باشنیدنش زیادترمیکنه،که آدم وقتی خودشو بسپره به خدا،وچنان ایمانی داشته باشه که بگه خدا همه چیو حل میکنه،من میشینم رو دوش خدا و اون ازبالا نقشه ی گنج رو بلده،خودش میبردم هرجادلش خواست به هرجابرد دیگه مطمئن باشم ساحل همونجاست
اونقدر ذهن من فراموشکاروچموشه که تایک ساعت دیگه دوباره افسارش کنده میشه ودوباره میگه اخه چجوری میخوای بخواستت برسی تو به من بگو…
بعضی وقتا وقتی میخوام به رابطه ی خودموخدا فکرکنم،،یلحظه به رابطه ی خودمو فرزندم فکرمیکنم
وقتی فرزندم ازمن توشرایطی درخواست میکنه که مثلا فلان اسباب بازیو براش بخرم و من اصلا شرایطش رو چه ازلحاظ زمانی و یا ازلحاظ اقتصادی ندارم فقط بهش میگم اون اسباب بازیو برات میخرم فقط یکم حوصله کن تاموقعیتش فراهم بشه
تازمانیکه فرزندم اصرارمیکنه که باید زودتر فلان اسباب بازیو برام تهیه کنی،انگار که به منم اجازه نمیده که درزمان مناسبش اونو تهیه کنم،وگاهی وقتا دیگه اونقدر عصبانیم میکنه که مجبورم میکنه بایک برخورد بد به اون بفهمونم که حالا وقتش نیست
بعدکه دیگه اون دست ازاصراربرمیداره و انگار دیگه یجورایی رهامیکنه،من اون موقه دلم نرم میشه که براش اون وسیله رو تهیه کنم و اتفاقا همه جوره شرایطش فراهم میشه
بعدباخودم میگم،خوب رابطه ی منوخداهم دقیقا به همین شکله،شایدمن زمانی یه خواسته ای ازخدادارم،که زمانش نیست من بهش برسم،نباید اونقد به خواستم بچسبم واصرارکنم که خدایا همین الان منو هدایت کن به سمت خواستم
خداکه یادش نمیره من چه خواسته ای دارم،همینکه بهش گفتم، اون دیگه ازیکپدرومادرِ مهربونتر یادش میمونه
نخوام زیادی زجه بزنم،گریه ووزاری بکنم،اجازه بدم که اون درزمان مناسبش منو هدایت کنه ازون طریقی که خودش صلاح میدونه نه اون زمان واون روشی که به عقل پوک من رسیده
بخدابعضی وقتا وقتی یه چیزیو توی خونه گم میکنم و فقط میگم خدایا منو هدایت کن تاپیداش کنم،اصلاخودبخود پاهام راه میگیره به اون سمتی که اون وسیله گم شده بود و انگار صاف میبرم همون قسمتی که اون وسیله افتاده،همون موقع چون باایمان صددرصد ازخداهدایت خواستم اشکم سرازیرمیشه،میگم خدایا تواینجوری راحت جواب خواسته هامونو میدی و بازهم ما اصرارداریم جوری باعقل پوکمون حرکت کنیم که انگار فقط خودمونیم که بلدیم و فکرمیکنیم خدا دستشو زده زیر چونش و گوشش به حرفای بندش بدهکار نیست…
خدایا منو همیشه درزمان مناسب وموقعیت مناسب به بهترین تجربیات دنیا هدایت کن
خدایامنو به مسیری هدایت کن که سرشاراز ایمانو نعمتو ثروتو برکته
خدایاازتو طلب عفو میکنم اگه مثل یک بچه به یک خواسته اصرار میورزم و اجازه نمیدم منو درزمانوموقعیت مناسبش هدایت کنی
خدایا منو ببخش اگه خوب خودمو نمیسپارم به جریان هدایت زندگیم،و هی با عقل پوکم دودوتا چارتا میکنم
ازخدا برای همه ی دوستانم بهترین جریان هدایت الهی رو آرزومندم
امیدوارم که هرکجاهستید شاد،سالم،خوشبخت،ثروتمند،هدایتگروسعادتمند دردنیاووآخرت باشید
خدایاروهدایتگرتون به سمت بهترین خواسته هاباشه
به نام رب یکتا
سلام به دوستای خوبم و استاد و مریم عزیزم، امیدوارم حال دلتون خوب باشه، خداوند رو شاکرم که دوباره این فرصت به من داد تا بتونم بیام و یک کامنت دیگه توی این سایت روحانی بزارم،
درمورد هدایت و تسلیم بودن من وقتی به خودم نگاه میکنم تا بتونم به یاد بیارم اونجاهایی رو که تونستم دست خدارو باز بزارم و اجازه دادم قدم به قدم و منو هدایت کنه بدون داشتن ایده، میتونم درمورد کار خودم بگم، از سن کم همراه پدرم مشغول بکار شدم و شغل پدری خودم رو ادامه دادم، قبل از آشنایی با قانون خیلی مقاومت داشتم و از کارم بدم میومد و فکر میکردم که یه چیزی سرجاش نیست و باید تغییر کنه اونم بیرون از من و اطرافیانم رو مقصر میدونستم و نمیتونستم توانایی و مهارت های خودم رو ببینم این در حالی بود که من به حدی از تخصص توی کار رسیده بودم که هر کسی کار تمیز میخواست توی محله میومد سراغ من، من یادم نمیره وقتی کار میکردم چنان تمرکزی داشتم که چطور میتونم اینکار به بهترین شکل انجام بدم که آخر کار وقتی کار تموم شده خودم رو نگاه میکردم عشق میکردم از بس تمیز و اصولی کار میکردم امکان نداشت کسی کار منو ببینه و نگه بابا دمت گرم… (شغل من تاسیسات و تعمیرات هست)
بعد از آشنایی من با قوانین الهی از طریق دست مهربونش استاد عزیزم و درک مفهوم هدایت و عمیق شدن توی کارم رد پای این هدایت رو میتونم ببینم، بخاطر اون تمرکزی که داشتم توی کار و شرایط رو جوری فراهم میکردم که اطرافم ساکت باشه تا بتونم تمرکز کنم و بهترین خودم رو ارائه بدم با اینکه به جزئیات فکر نمیکردم و کلیت میدیم و قدم به قدم و قطعه به قطعه جلو میرفتم چه توی تاسیسات و چه تعمیرات کارها به طرز معجزه آسایی درست پیش میرفت، اینقدر جادویی قطعات جور میشد یا عیب کار در میومد که باورم نمیشد، یه حسی توی وجودم بهم میگفت این کارو بکن و من هم انجامش میدادم ناخودآگاه به اون صدا اطمینان کرده بودم و کارهای خودم رو به اون شکل انجام میدادم که در 95 درصد مواقع عالی انجام میشد، البته در شروع کار باید کلی انرژی میزاشتم تا برم سرکار ولی به یه الگوی رسیده بودم که همون اولش سخته ولی وقتی شروع میکنم و ادامه میدم حالم خوب میشد نسبت به کار و کار با سرعت بالایی پیش میرفت، جوری کارهارو میچیدم و خلاقیت هایی از خودم توی کار آورده بودم که سرعت کارم نسبت به بقیه تاسیساتی ها 3 برابر بود، اینجوری بود که گذران زندگی میکردم و به خودم انگیزه میدادم،
الله اکبر تمام این حرفا الان که دارم بهش فکر میکنم خودش داره میاد من فقط دارم مینوسمش…
همیشه از کار خودم بدم میومد و فکر میکردم یه چیزی اشکال داره و باید برم سراغ یه کار دیگه، من از اون افرادی هستم که باید خودم خیلی چیزارو تجربه کنم تا بفهممش هرچیم بقیه بگن تو سر من نمیره، تازگیا بهتر شدم ولی این پاشنه آشیلم هست، شروع کردم به تجربه خودم و رفتم دنبال اون علاقه هایی که داشتم و البته استعداد و مهارت هم داشتم تو حوزه موتور و دام داری گاو اینا… رفتم مجانی شروع کردم به کار کردن و یادگرفتن پیش یکی از دوستان عزیزم، نصف روز کار خودم و نصف روز کار موتور، همون موقع ها بود که بدهی هم به بقیه داشتم، 4 ماه قبل از عید از خدا خواستم و با خودم عهد بستم تا قبل عید بدهیم رو تموم کنم خدا هم مهر تاییدش کوبیده پای خواستم گفت برو جلو من پشتتم… وای خدا چقدر تو بزرگی… حجم کارام با اینکه نصف روز کار میکردم زیاد شد و جوری چینده میشد که توی همون تایمی بود که سرکار خودم بودم، درآمد رفت بالا، جایی که برای یادگیری کارهای موتور میرفتم بهترین برخورد باهام داشتن، قرضم رو دادم و وقتی به خودم اومدم دیدم تا عید هنوز 2 ماه دیگه مونده الله اکبر… یعنی خستگی حالیم نبود، فکر میکردم که به که پرورش گاو و دام اینا علاقه دارم بازم اینم داستانش جالب، گفتم خوب اگه بخوام برم توی اینکار باید اول برم یه جایی یه چند مدت کار کنم اصلا ببینم به روحیات من سازگار هست یا بعد این ایده اومد که برم دنبال گاوداری برگردم و ازشون درخواست کنم بهم یاد بدن کارو در ازاش من براشون کار میکنم نصف روز و چقدر زیبا خداوند یکی از دستانش رو سر راهم قرار داد و اون بدون هیچ مقاومتی پذیرفت و حاضر شد به من کمک کنه و کار بهم یاد بده، البته که من چند تا گاو داری رفتم و این درخواست کردم و ادامه دادم و نام امید نشدم، اون روز یادمه صبح از خونه زدم بیرون گفتم هدایتی میرم دنبال گاو داری میگردم، به همه نشونه ها دقت میکردم و اونارو از طرف خداوند میدیم، تابلو ها و آسمون و آدم ها… یادم رفتم مزرعه نمونه آستان قدس توی قسمت اداریش این موضع رو مطرح کردم مسئول اونجا گفت واقعیتش ما اینجا همچین کاری نمیتونیم بکنیم چون اینجا دولتی هست یه جورایی و من سالهاست که اینجا دارم کار میکنم و شما اولین نفری هستی که دیدم داری همچین درخواستی داری و اون منو راهنمایی کرد که چیکار کنم کجا برم با حوصله و روی خوش، بعد هدایت شدم به یه جایی که چند نفر توی یه مغازه نشسته بودن و با اونا صحبت کردم بعد گفتن باید بری یه گاو داری که بزرگ باشه که اتفاقا اینجا دوتا هست و دقیقا حضور من اونجا مصادف شد بود با رد شدن یکی از صاحبان اون دوتا گاو داری بزرگ و اونا دیدنش و از روی ماشینش شناختنش و به من گفتن برو دنبال این ماشین و باهاش صحبت کن، رفتم و دمه گاوداریش که پیاده شد باهاش صحبت کردم و اون هم بدون هیچ مقاومتی قبول کرد بهم اعتماد کرد و همونجا بعد از اینکه 4 یا 5 دقیقه باهم صحبت کردیم گفت بیا بریم توی گاو داری انگار که سالهاست منو میشناسه، خلاصه سرتون به درد نیارم که بعد فهمیدم که خدا داره میگه برو اون کاری رو ادامه بده که یادش داری و توش استادی و رام تو هست نه صرفا خود اون کار… و من رفتم سراغ کار خودم و سعی کردم تکاملی برم جلو و الان بعد از گذشت یک سال من یک مغازه کوچیک لوله و لوازم بهداشتی دارم و همون قدر پول توی حسابم که بدهکار بودم، البته یادم من توی اون تایم خیلی تسلیم بودم و خیلی با خودم در صلح بودم، بعدشم که خدا بهم گفت میخوای حرفه ای بشی توی موتور باید اینقدر تایم بزاری و اینقدر شاگردی کنی بعد گذشت اینقدر که به درجه استادی رسیدی میتونی کارتو شروع کنی و تو حوزه موتور فعالیت کنی،
بعدش یه چیز دیگه هم بهم گفت… گفت علیرضا منو قبول داری گفتم آره، گفت مگه نمیگی همچی سرجاش هست و هیچ اشتباهی در کار نیست، گفتم چرا… گفت مگه میشه کسی اشتباهی جایی باشه که نباید باشه گفتم نه… گفت پس چرا فکر میکنی کاری که از بچگی توش بودی اشتباه، مگه تو استاد نیستی توی اینکار مگه مهارت نداری مگه استعداشو نداری گفتم چرا… گفت خوب… چرا فکر میکنی یه چیزی بیرون از تو باید تغییر کنه خوب طرز نگاهت رو به کارت عوض کن تا دوستش داشته باشی… الله اکبر…
خدا این جوری من رو هدایت کرد تا بتونم جوری به زندگی و کارم نگاه کنم که عوامل بیرونی رو دخیل ندونم، اگه توی روابط یا کار یا ثروت یا درکل او توی زندگیم مشکل دارم خودم رو عوض کنم چون من مسئول تمام شرایطی هستم که توشم، باید شخصیت قوی رو توی خودم ایجاد کنم باید بتونم شجاع باشم و پا بزارم روس ترسام تا شرایط برام تغییر کنه نه با تغییر یه چیزی بیرون از من…
البته این برای منی هست که از بچگی پیش پدرم کار کردم و شغل پدرم رو انتخاب کردم، و توی سن 30 سالگی با قوانین آشنا شدم در حالتی که یه زندگی داغون داشتم پر از ناخواسته و در آخر به بیخدایی رسیدم و بعد از اون هدایت شدم، وقتی که تمام زورمو زدم و بعد سر تعظیم فرود آوردم در برابر خدایی که در مواقع نیاز سراغش می رفتم…
اینارو گفتم تا بدونین شرایط قبل بعد منو، از قول استاد عزیزم که مسیر هدایت هر کدوم از ما یونیک و خاص خودمون هست و همه به یک شکل هدایت نمیشم،
من الان عاشقم شغلی هستم که دارم همون تاسیسات و تعمیرات و هر روز دارم در حد توانم براش قدم برمیدارم و چیزهای جدیدی رو یاد میگیرم و خودم رو بروز میکنم کاری که قبلاً میترسیدم و یکی دلایل اصلی تنفرم از کارم بود،
امیدوارم مفید بود باشه برای دوستان عزیزم، من خودم که بینهایت لذت بردم و کلی ایمانم به این مسیر زیبا بیشتر شد براتون بهترین هارو آرزو میکنم عاشقتونم.
دیگران را قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید ”
طلب کنید
حرکت کنید
و شاد باشید ”
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
سلام بر استاد گرامی
و تمام دوستان ”
شده شروع کن و استارت بزن ”
از یک متن انگیزشی، امروز چقدر از خودت راضی بودی، بعد از خوندن این کامنت چقدر از خودت راضی هستی ؟
به خدا بهانه هات نمی تونن برات خونه بخرن. نمی تونن برات لامبورگینی و بنز بخرن. به خدا نمی تونن تو رو خوشبخت کنن؟ نمی تونن تو رو قهرمان کنن؟
دیونه باش دوست من دیوونه؟
دیونه ای که حرف های همه رو میشنوه و بهشون لبخند میزنه؟
اون آدم خیلی دیونه ست، و می تونه دنیا رو تغییر بده، من همیشه از اتفاقاتم درس میگیرم.وشکست برای من معنی نداره؟ گاهی لازمه اتفاقات خیلی بد که برای ما نیستن ، گاهی لازمه به تضاد بخوریم تا برای ادامه ی راه انگیزه بگیریم؟
سوخت واقعی شکست ها ی بزرگ هستن، آدمهایی که از دور و ورت رفتن،
آدمهایی که بهت اهمیت ندادن، اگر تنهات گذاشتن فراموش نکن، چون خیلی نامردی آگه فراموششون کنی؟ ساده باش ولی ساده لوح نباش، اینا باید برات انگیزه شه، تو خیلی ارزشت بالاست. تا تو باشی این افراد رو جذب نکنی .
اون روزی که پول نداشتی، اون روزی که نتونستی بری تفریح ، اون روزی که نتونستی فلان غذا رو بگیری رو فراموش نکن ، اینها بزرگترین انگیزه های زندگی توهستن؟
یادت باشه، یادت باشه”
من نامردم اگر فوق ستاره نشم.
خیلی بی انصافم اگر موفق نشم.
به خدا قراره آخرش عالی بشه.
اگر هنوز عالی نشده مطمئن باش هنوز آخرش نشده .
قراره قشنگ بشه،قراره این تضاد ها کنار بره .
چرا همیشه فکر میکنی شبه؟
چرا همیشه فکر میکنی توی این اتفاقات تکراری گیر کردی؟
باید شجاع باشی.
باید بی رحم باشی. نسبت به کی؟نسبت به خودت .چون دشمنت خودت هستی و بزرگترین دوستتم خودت هستی.
خودت منجی خودت هستی و دشمنی غیر از خودت وجود نداره.
اون من زخمی رو نجات بده. از زیر دست وپا. از زیر دست اون قاضی جلاد ؟
وقتی تو ثابت میکنی با استعدادی اون دیگه نمی تونه ؟وقتی دل خوشیت اینه امروز کلی کار خوب انجام دادم .
وقتی به خودت آفرین میگی.
یادمه محمد علی کلی میگفت از هر دقیقه تمرین بی زارم، متنفرم داشتم میمردم
اما من به خودم میگفتم .زر نزن. بقیه ی عمرتو مثل یک قهرمان زندگی می کنی اگر تسلیم نشی؟
و این بود محمد علی کلی 57 تا برد ، بدون شکست داشت. و یک رکورد رو تو بوکس جا گذاشت.
از کی می تونم برات بگم که تغییرت بده،
بذار از خودت بگم ، اگه از تضاد هات درس بگیری، من مطمئن هستم هیچ کس به گرد پات نمیرسه، تو باید از شکست ها ، ترس ها ، تضاد ها درس بگیری.
پس اگر میخای به هدفت برسی ، جای خودتو بگیر ؟ و مثل کسانی فکر کن که به هدفشون رسیدن.
اگر هدف نداری دقیقا الان داری چکار میکنی ؟ یعنی توی زندگی دور خودت میچرخی؟ یعنی 365 روز سال رو به یک شیوه زندگی میکنی؟
میگی هیچی بلد نیستم، باشه؟
از خوندن یک کلمه شروع کن ؟
از نوشتن یک پارو گراف، شروع کن ؟
از یک دراز نشست، ساده .
از کنار گذاشتن یک عادت بد، شروع کن .
امروز رو شروع کن ، و فردا تکرارش کن .
این میشه هدفت ”
اگر مطمئن بودی شکست نمی خوری چه کاری رو انجام میدادی؟
برو سراغش ؟
من دارم تجربه کسب میکنم، شکست برای من معنی نداره؟ بذار بگن نتونست ”
کاش یکی به من بگه نمی تونی، تادنیا رو متحول کنم ” مگه نظر دیگران مهمه، بذار بخندن، مهم نیست ”
مگه تو می تونی دیگران رو راضی کنی؟
به خودت بگو چند سال دیگه راجب من چی میگن؟ چی فکر میکنن؟ آیا داستانی داری تعریف کنی ؟
آیا زندگیت اینقدر قشنگ هست برای دیگران تعریف کنی ؟
برای دوستانت، برای بچه هات تعریف کنی ؟
1403 کجایی زندگیت هستی دوست من ؟
به خودت بگو، باور کن نزدیکه؟ باور کن و باور کن ؟
خدا بهت توانایی داده ”
شانس چیه؟
ایمان رو بهت داده ؟ گل پسر ، گل دختر؟
تو هنوز به گنج درونت پی نبردی؟ دوست من ؟
فقط باید به کارش بگیری ؟
خوب همینه صف افراد موفق همیشه خلوته؟
همه فقط حرف میزنن ”
همه قشنگ حرف میزنن”
اونی که عمل میکنه، موفق میشه ”
اونا واکنش نشون میدن ”
به یک حادثه ”
به یک اتفاق ”
همه کارشناس میشن؟همه؟
همه اقتصاد دان میشن ”
همه انتقاد میکنن ”
کافیه دلار یه کوچولو تغییر کنه؟
کافیه یک سیل بیاد ”
کافیه یک زلزله بیاد ”
تو ی یک کسب و کار تغییری ایجاد بشه؟
همه از دم منتقعد میکنن؟
کیکه تو اون شرایط سود کنه ؟
اون عمل گراست ” اون کیکه بگه چطور به این وضع نگاه کنم که بهم خدمت کنه؟
باورکن اگر میخای درست زندگی کنی ازهمین کامنت می تونی استفاده کنی ؟
و درس بگیری؟
نذار کسی که این مسیر رو قبول نداره ناامیدت کنه ؟ نذار؟ بگو خدایا شکرت اینجام ؟
اگر همه از لب بوم پریدن باید بپری؟
تاکی بی پولی .
پرداخت قبض.
و تکرار ”
بذار پول برات کار کنه؟
آگاهی هاتو بالا ببر ؟
نمیخای از این همه فایل استاد درس بگیری؟
بفهمی رمز موفقیت استاد خوبان چیه؟
به آرزو هات نگو آرزو؟ بگو هدف؟
چون مطمئن هستم بهش میرسی؟
میدونی علت شکستت چیه ؟
گوش میدی به معلمت (میگه هیچی نمیشی ) و تو هم باور میکنی ”
گوش میدی به جامعه، گوش میدی به مدیر عاملت ”
گوش میدی به خانوادت ” به همکارت…
.
.
فرکانس و حال بد این چیزاست، حالیش نیست ”
در پناه الله باشید ”
سلامتی و ثروت رفیق همیشگی تون ”
یا علی (ع )
سلام استاد عزیزم
روزشمار تحول زندگی من قسمت 124
استاد عزیزم من دیدم فایل جلسه 123 و 124 را و واقعا لذت بردم.
یعنی من به همون اندازه ای که شما ذوق میکردید از این موضوع منم لذت میبردم. با همون احساس. یعنی واقعا حالم خوب شد با این چیزی که شما میگویید. این جنس هدایت. تازه یادمه توی یکی از فایلهای دیگه گفتید که تو اون سفر 5000 کیلومتری، یه سری تضادها پیش اومد که بعد همون تضاد باعث شد شما در لس آنجلس برید سراغ اون وکیل.
و چقدر زیبا بود این نگاه درستی که به موضوعات دارید. یعنی من وقتی بهش فکر میکنم، از یک طرف میشه اینطوری گفت که داری از حقیقت فرار میکنی، اما از یک طرف میشه اینطوری بهش نگاه کرد که نه داری ذهنتو کنترل میکنی و درس میگیری و پیشرفت میکنی.
خیلی عالیه این نگاه. به موضوعات نازیبا به این دید نگاه کنی.
خداروشکر میکنم، من یکسال و نیم هست توی این سایتم ولی تازه از لحاظ فرکانسی در مسیر این دوتا فایل بینظیر قرار گرفتم.
بینظیر به این دلیل که واقعا آموزش های عالی ای توی این دوتا فایل هست.
از برداشتم مقاومت ها و درک هدایت های الهی، تا عمل گردن و گرفتن نتایج زیبا.
عاشقتونم استادان عزیزم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام استاد
ممنون از اینکه این آگاهیهای ناب و تاثیرگذار رو در اختیار ما میزارید واقعا لذت بردم از نحوه هدایت پذیریتون از طرف خداوند مهربان،احسنت بر شما
واقعا این مقدار از اعتماد به رب جای تحسین داره
یه جا توی صحبتهاتون گفتید که من میتونم داستان آشناییم با عزیز دلم رو براتون بگم که ببینید چقدر زندگی من مملو از هدایت خداونده
من همون لحظه فکر کردم که واقعا اگه این کار رو بکنید یعنی داستان آشنایی خودتون با مریم خانم رو تعریف کنید برای ما که دنبال یک شریک عاطفی هستیم و هنوز نتونستیم بهش برسیم خیلی خیلی میتونه آگاهی بخش و کمک کننده باشه و چقدررر میتونه کار ما رو برای پیدا کردن شریک زندگی راحت کنه
استاد میدونم این داستان مربوط به زندگی شخصی خودتون میشه و درست نیست که من ارتون این درخواست رو بکنم ولی با توجه به شناختی که از شما دارم و طرز رندگیتون که توی سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا همه زندگی خصوصیتون رونشون میدید و از این بابت هیچ نگرانی یا اهمیتی به حرف دیگران نمیدید به خاطر همین به خودم اجازه دادم که این درخواست رو ازتون بکنم
البته اگه تعریف هم نکنید من همیشه از شما و زحماتتون قدردان و سپاسگزارم چون از شما خیلی به ما رسیده و محبت و بزرگواری شما برای همه ما ثابت شده است
ممنون از شما و مریم خانم مهربان امیدوارم که 150 سال در کنار هم بهترین زندگی و بهترین روابط رو تجربه کنید و از حضور روزافزون خداوند در زندگیتون لذت ببرید
بنام خدایی که خاک آفرید
کزان خاک انسان پاک آفرید ”
سلام به همگی ”
روزتون پراز شادی ”
سختی ها و چالش ها داستان موفقیت شما را قشنگ تر و جذاب تر میکنند ”
پس با قدرت داستان قشنگ موفقیت خود رو بسازید ”
کوچیک که بودم ”
یه روز با دوستم رفتیم به مغازه ی خشکبار فروشی پدرم در بازار ، پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت ”
و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار ” دوستم قبول نکرد ”
از پدرم اصرار و از اون انکار ”
تا اینکه پدرم خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم ”
از دوستم پرسیدم تو که اهل تعارف نبودی ؟
این همه پدرم اصرار کرد، چرا ؟ همون اول خودت بر نداشتی ”
دوستم خیلی قشنگ جواب داد ؟
آخه مشتهای بابات بزرگتره ”
.
.
خدایا اقرار میکنم که مشت من کوچیکه،
و معجزه های تو در فهم محدود من نیست ”
پس به لطف و کرمت ازت میخوام که با مشت های خودت از هر چی صلاح منه و عقلم بهش قد نمیده به من و زندگی دوستانم و خانواده ام هدیه کن ؟
.
دوست داشتن از من آغاز میشود ”
وقتی خودم را دوست ندارم ”
نمی توانم عاشق ملکوت و روح الهی باشم ”
اگر به دوست داشتن خود برسید می توانید عشق را تجربه کنید ”
در پناه عشق الهی باشید ”
دوستان گلم”
الهی ” سراسر گیتی ” با
پندار نیک ”
کردار نیک ”
گفتار نیک ”
روشن شود ”
امیداورم زمستان براتون سرشار از آرامش
و پراز موفقیت باشه ”
آمین یا رب العالمین ”
دوستتون دارم “
سلام به دوست عزیز آقای بساطیان امیدوارم که حالتون عالی باشه
وای که چقدرر زیبا بود کامنتتون و حیفم اومد که تشکر نکنم و حسم رو بیان نکنم چقدر اون لحظه که گفتین دوستم گفته آخه مشتهای بابات بزرگتره دلم ریخت و دوسداشتم گریه کنم بابت این حس قشنگ من سپاسگزارم بابت این حس خوبی که دادین و از خدا میخام با مشتهای خودش بهمون نعمت بده
خاستم بخوابم گفتم چندتا کامنت بخونم بعد بخوابم که رسیدم به کامنت ناب شما و حالا با یه حس لطیف و زیبا میخوابم
امیدوارم چندین برابر این حس رو بهتون برگردونه خداوندم
در پناه خدا باشید
بنام خداوند جان ”
سلام و درود فراوان بر خواهر نازنینم ”
اعظم عزیز ”
حالتون عالی و متعالی
مرسی که برام نوشتی ”
منم از شما متشکرم ”
کلی انرژی و حال خوب انتقال دادی ”
خودتون و درونتون قطعا زیباست ”
خداوند را شاکرم برای وجود شما ”
سایتون برقرار
و لطفتون مستدام ”
در پناه جان ” جانان باشی “
سلام دوست عزیز
کامنتتون سرشار از ارامش بود
کلام الله بود
مثالتون بجا و زیبا بود
یاداوری اینکه از سرراه خدا برم کنار با ذهن خودم نشینم برنامه ریزی کنم
دقیقا مصداق همین مثالتون چندروز پیش برام سوره مبارک فتح اومد
فتح 1
بیتردید ما پیروزیِ آشکاری را برای تو گشودیم
فتح2
تا خدا انچه از پی آمد منفی پیش فرستاده ات و انچه به تاخیر میآید را برایت بپوشاند و تورا به راهی مستقیم رهبری کند
فتح3
و خدا تورا به یاوری شکست ناپذیر یاری کند
فتح 4
اوست که آن آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین تنها از آنِ خداست و خدا دانایی فرزانهاست.
.
منم دوستت دارم دوست عزیزم
سپاسگزارم از شما برای بودنتون
بنام الله مهربان ”
سلام بر دختر بی نظیر فرشته ی توحیدی ”
مرسی که برام نوشتی ”
همیشه به بنده لطف دارید ”
چقدر کامنت زیبایی ”
منم خداوند رو شاکرم برای وجود شما”
بهترینها رو براتون میخام ”
ماهم دوستتون داریم ”
سلامتی و
ثروت
رفیق همیشگیت “
سلام استاد عزیز
سلام دوستان خوب خودم
داستان زندگی استاد که کاملا هدایتی بود برای من خیلی درس داشت
هدایت خدای من هم در همه جای زندگی من به راحتی و آسانی وجود داشته است
خیلی از جاها دستهای خداوند برای من در کار بوده است و به من کمک کرده است تا براحتی و آسانی بتوانم به خواسته های خودم برسم
خدای من خیلی از جاها آنچنان به کمک من رسیده است که من واقعا خودم متعجب می شدم
واقعا در جاهایی به داد من رسیده است که هیج وقت تصور آنرا نمی کردم
همیشه بوده در جاهایی که واقعا حال دل من خوب بوده است و آرامش داشته ام و در همان جا به بهترین شکل ممکن کار من به انجام رسیده است
چند درس عالی
در این مسیر که به خدای خودم اطمینان دارم
از او هدایت می خواهم
تنها کاری که انجام می دهم این است که باید در این مسیر ذهن خودم را کنترل کنم
حال خوب خودم را در این میان حفظ کنم
به ایمان و اطمینان قلبی برسم که وقتی دستهای پروردگار این جهان در کار باشد من موفق ترین خواهم بود
هر چیزی که در این مسیر برای من رخ بدهد همان خیر است
این بزرگترین درس امروز برای من بود که از این فایل ارزشمند یاد گرفتم
از زمانی که با خدای خودم دوست شدم و با او در ارتباط شدم او به من خیلی کمک کرده است
از همه مهمتر این موضوع که خدای من کاری را برای من انجام داد که براحتی و آسانی بتوانم از کار قبلی خودم بیرون بیایم
بتوانم به راحتی و آسانی روی داشته های خودم سرمایه گذاری کنم
اکنون مشغول به کاری باشم که به آن علاقه دارم و از آن لذت می برم
براحتی کار برای من جور شد
براحتی برای من ممکن شد که بتوانم بخش بزرگی از بدهی های خودم را پرداخت کنم
همین خدا برای من این سبب شد که به آرامش و حال خوب برسم
بتوانم براحتی در زمان ها و فرصت های ممکن روی خودم باورهای خودم کار کنم و جهان این زمان و فرصت را برای من مهیا کرد
همه اینها را وقتی که به او سپردم و از او کمک خواستم او برای من براحتی و آسانی آنها را مهیا و جور کرد
اعتماد کردن به او
از او هدایت خواستن
سبب می شود که او برای من به راحتی و آسانی کارهایی را انجام بدهد که در باور هیچکس جای نمی دهد
این درس بزرگ امروز برای من بود
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
بادورود به استاد عباس منش عزیز با این توضیحات و استان عالی که در رابطه با هدایت الله یکتا گفتن .خداوند هر لحظه مارو هدایت میکند ولی متاسفانه درست متوجه نمیشویم وفکر میکنیم که این روال زندگی هستش ولی نه هرچقدر ما با قوانین جهان بیشتر آشنا شویم به همان اندازه بهتر درک خواهیم کرد هدایت خداوند را وبهتر زندگی خواهیم کرد همانطور که استاد داستان سفید کننده یا تمیز کننده رو گفتن از این نوع اتفاقات شاید برای همه رخ میدهد ولی ما به قول استاد خیلی زود حتی به یک چشم زدنی فراموش میکنیم .چقدر جریان اقامت گرفتن استاد هم عالی وهدایتی وراحت پیش رفته با این که همه میگن نمیشه ولی ما نمیخواهیم باور بکنیم که مرزها فقط بین انسانها و کشورهاست در قانون در خدا مرزی وجود ندارد همه جا ملک خداونده وقوانین خدا همه جا یکسان هست .