سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

1006 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا نظری گفته:
    مدت عضویت: 3057 روز

    سلام استاد عزیزم

    خدا خیلی خیلی سریع و الجواب همین یک ساعت پیش داشتم روی این باور کار میکردم ک خدا خیلی سریع جواب میده تو یه لحظه تو ذهنم گفتم کاشکی استاد یه فایل بزاره رو سایت و خدا جونم به همین سریع یی جواب داد واقعا استاد وقتی توجه میکنم به روزهای زندگی میبینم چقدر تغییر چقدر معجزه تو زندگیم داره اتفاق می افته و من همین جور سر سری از کنارشان می گذرم فکر میکنم عادی خوب برای همه همین جور هست غافل از اینکه بابا این هایی ک داره تو زندگیم اتفاق می افته یه روزی آرزو هام بوده باور کنید همین امروز ک گذشت کلی اتفاق های ریز و درشت عالی اتفاق افتاده و منم کلی براشون سپاسگزاری کردم ولی باز شیطون دست بکار شده بود ک چرا نتیجه واقعی پول و نداری چرا شرایط مهاجرت ت فراهم نمیشه داشت احساس مو بد میکرد ک بازم در زمان مناسب اون چیزی ک باید بشنوم از طرف یکی از دستان پر قدرت خداوند مهربونم شنیدم و مهر تایید شد برام ک تو مسیر درست هستم و باید هزاران بار همین چیزهای به ظاهر کوچیک ک البته العان واسم کوچیک شده همین ها قبلا برای من ارزو بود مثل اینکه تازه با قوانین اشنا شده بودم نمیدونستم الهامات چیه چطور میشه بتونم منم الهامات خدا رو دریافت کنم العان شکر خدا قدم به قدم زندگی مو با الهامات خدا زندگی میکنم انقدر واضح شده ک هر شب تو خواب خدا بهم میگه چیکار کنم بعد یادم میره ک این جزئ از ارزوهام بوده ک العان بهش رسیدم خوب با همین الهامات به خواسته های بزرگترم هم میرسم واقعا چقدر ما در واقع بهتره بگم من من من چقدر فراموشکار هستم و زود گول شیطون و میخورم این همه اتفاق خوب امروز همه رو برام هیچی جلوه داد و دست گزاشته بود رو نقطه ضعف هام چقدر موزیانه میخواد تو ذهن من نفوذ کنه از هر طریقی تا احساس مو بد کنه خدایا شکرت ک همیشه در زمان مناسب منو هدایت میکنی

    استاد بینهایت سپاسگزارم انقدر این فایل به موقع و همزمانی بود ک فقط باید همین چیزها رو در همین ساعت می شنیدم اتفاقا همین فایل خودش یه نشونه خیلی بزرگ برای من بود ک باید بنویسم و هزاران بار شکر کنم ک چقدر به موقع خدا با من از زبان شما حرف زد در پناه خدا همیشه بدرخشید ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مریم مریم گفته:
    مدت عضویت: 2511 روز

    سلام به خانواده صمیمی و دوست داشتنی ام…سپاسگزارم ازخداوندی که این دوستان مهربان وفوق العاده راسرراه من گذاشت…نشانه هاواقعادرست هستندوزمانی که ماشروع به تغییرمیکنییم آرام آرام نمایان میشوندوخداروشکربرای من هم این نشانه مث دوتاکبوترپشت پنجره وآوردن گل وگلدون به عنوان هدیه ولطف مردم درحقم وراه افتادن کارهایم بادستان خداوندوخواستگارهای عالی باویژگیهایی که نوشتم واقرارخانواده ام به اینکه من خیلی تغییرکردم ودیدن پول ودیدن تصاویرعاشقانه وزیباو…خوشحالم وایمان دارم که درمسیردرست هستم وخداوندبانشانه هامراهرروزهدایت میکندتابه آنچه میخواهم باطی کردن مراحل تکامل برسم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم…شادوپیروزوسربلندودرمدارخداوندباشیدعاشقتونم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    حسین شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    درود بر استاد گرانقدر

    و همه دوستان گرامی و همفرکانسی عزیز

    من با تمام وجود صحبتهای استاد عزیز را میپذیرم و با بند بند وجودم احساسشون میکنم

    روزهای اول آشناییم با سایت هر لحظه و کجا که بودم به صحبتها و فایلهای رایگان استاد عزیز گوش میدادم

    و دیدگاهم واقعا نسبت به زندگی تغییر زیادی کرده بود

    و هر روز در کارم و در زندگی شخصی ام نشانه هایی از طرف جهان هستی و وجود قوانین میدیدم و درک میکردم

    و به این باور رسیدم که همه اتفاقات زندگیمونو خودمون رقم میزنیم با ارسال فرکانسهایی که از فکر و مغز ما ارسال میشود

    و باور داشتم که همه اتفاقات خوب در زندگی من از این پس در انتظارم هستند و خیلی از ترسهای پوچی که در گذشته داشتم از بین رفتند و به معنای واقعی خوشبختی را از صمیم قلب و با آرامش احساس میکردم

    دوستان عزیز و استاد دوست داشتنی ???

    خدای من شاهده که از زمانی که خودم را شناختم و از دوران کودکی خارج شدم هر گاه که میخندیدم ته دلم غمی بود و ترسی که آخر این خنده به چه ناراحتی و اتفاق بدی ختم میشه و همیشه این جمله غلط در ذهنم حکومت میکرد در زمان شادی که

    “” هرگز اینقدر بلند نخند که غم بیدار بشه “”

    ???

    و همیشه با کمی فکر و ترس و اضطراب میخندیدم در حالی که خیلی خیلی انسان شوخ طبع و شادی هستم

    ولی این غم و ترس همیشه پشت خنده های من بود که فقط خودم متوجهش میشدم

    ولی بعد از کار کردن بسیار ساده روی باورهام و توجه کردن به نشانه ها و اهمیت دادن به انها کلا غم و ناراحتی و ترس و اضطراب از وجودم خارج شده بود و واقعا خودم احساس میکردم که خنده هام خیلی فرق داره و چقدر شاد واقعی هستم بدون هیچ اضطراب و ترسی و همیشه یاد یکی از جمله های استاد عزیز می افتادم

    که شاد بودن و خوب زندگی کردن و ثروتمند بودن حق ماست و اصلا قرار نبوده که ما پوستمون کنده بشه برای زندگی کردن ولی متاسفانه به مرور سالیان سال گذشته باورهای ما با غم و اندوه و ترس امیخته شده و شادی واقعی و البته ارامش از ما فاصله گرفته

    که با تغییر در باورهای اشتباهمون میتونیم به یک زندگی سراسر شاد و با ارامش همراه با ثروت برسیم و لذت واقعی را تجربه کنیم

    من مدتی بود که از اون حال و هوا فاصله گرفتم و درگیر روزمرگی شدم و فکر میکردم که اوضاع همونطور خوب تا اخر پیش میره و متاسفانه درگیر یک سری اخبار بیهوده شدم

    و دقیقا بعد از مدتی به سادگی از مدار زیبایی که داشتم خارج شدم و به حالت بد قبلی بازگشتم

    که به لطف خدا از امروز دوباره تغییر بر روی باورهامو شروع کردم و دیگه تا ابد هیچگاه نمیذارم که از مدار خوشبختی خارج بشم و واقعا من با کار کردن روی باورهام نشانه های بسیار بسیار زیادی را دیدم و تجربه کردم

    مثل تخفیفاتی که استاد فرمودند یا خرید اجناس با کیفیت خیلی ارزان و پیدا کردن فروشگاه های بسیار مناسب از لحاظ قیمتی که ابزار و متریال کارم را از اونجا تهیه میکردم

    که با افکار اشتباه همه اون موقعیتها از من فاصله گرفتند ولی من بازهم همه اون نشانه ها را سر مشق خودم قرار میدم و با یاداوری اونها به خودم انرژی و انگیزه میدم که دوباره به همون حال و احساس زیبا برسم و به همین مسیر درست و زیبا ادامه خواهم داد

    انشالله به زودی از نتایج خوبی که میگیرم براتون مینویسم

    دوستتون دارم دوستان عزیزم

    استاد دوست داشتنی که راهنمایی هستی با پشتکار و اراده و کلام صادق و شیوا و البته خوشتیپ

    ???

    ??

    به امید روزهای بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 2841 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا از تو بی نهایت سپاسگزارم مرا به مسیری هدایت نمودی که بتوانم قوانین ثابتت را بشنوم ،درک کنم و عمل کنم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    اولین نشانه امروز دیدن فایل ارزشمند تمرکز برنکات مثبت بود که با گوش قانوش افرینش و یادداشت برداری از این فایل به سراغم آمد

    2- از وقتی روی باورهایم با جدیت بیشتر کار می کنم شب می توانم خوب بخوابم و خواب های خیلی خوب و عالی می بینم

    3- سلامتی ام هر روز بیشتر و بیشتر می شود و این نشانه این است در مسیر درستی هستم

    4- با خودم خیلی مهربان تر شدم و خودم را بیشتر دوست دارم و ارزش خاصی برای خودم قائل هستم این بزرگترین نشانه تغییر در من است

    5- هدیه های زیادی دریافت کردم تو این مدت خیلی هدیه های خوب غافلگیرانه دریافت کردم

    6- امسال سفر های زیادی نسبت به سال های گذشته رفتم فوق العاده عالی بود این یک نشانه خوبی است

    7- هزینه های اضافی من تقریبا صفره خدا روشکر این یک نشانه خیلی عالی هست

    8 – ارتباطم با اعضای خانواده ام و دوستانم فوق العاده عالی شده و خدا روشکر می کنم

    9- وقتی نسبت به یک موضوعی دچار حس بدی می شوم فوری متوجه میشم که از مسیر خارج شدم و بخاطر این نشانه از خدا سپاسگزاری می کنم این پیام به من می دهد در این قسمت باور محدودکننده ای وجود دارد که باید با باور قدرتمند کننده جایگزین کنم

    10- احساس می کنم خدا را انگونه که هست شناختم و حس فوق العاده خوبی دارم و مرا مطمئن می کند که در مسیری درست قرار دارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    11- غذای های که می پزم اکثر مواقع خوشمزه می شود سپاسگزارم

    12- کارهام به راحتی و به سرعت انجام می شود سپاسگزرام

    13 – احساس میکنم زمان و وقتم خیلی پربرکت شده ثانیه ثانیه های این زندگی ارزشمند شده نه زود می گذره نه دیر همه چیز به موقع است

    14- فایل های ارزشمندی که استاد به صورت رایگان در اختیار مان قرار می دهد در بهترین زمانی که لازم دارم بر روی سایت قرار می گیره این یک نشانه است

    15- شجاعتم خیلی بیشتر شده این یک نشانه خوبی است

    16- به مسیرهای هدایت می شوم که از زندگی بیشتر لذت می برم این یک نشانه عالی است

    17- صدای الهام قلبم را بهتر و واضحتر از گذشته می شنوم و بهتر می توانم به آن اعتماد کنم و عمل می کنم و در عمل به آن تردیدی ندارم این یک نشانه عالی است

    18- خلاصه زندگی داره زیباترین چهره اش را به من نشان می دهد زیباترین پرواز پرنده ها

    زیباترین موج دریا، زیباترین باران ها ، زیباترین درختان و زیباترین و شادترین انسان ها زیباترین هدیه ها زیباترین ابرها زیباترین ستاره ها زیباترین محبت ها زندگی هر روز داره زیباتر و دلنوازتر میشود وقتی باور می کنم تمامی اتفاقات زندگی ام توسط خودم خلق می شود وقتی باور می کنم این من هستم ثانیه ثانیه زندگی ام را می سازم وقتی مسولیت همه شرایطم را می پذیرم و هیچ عوامل بیرونی به اندازه سر سوزن مقصر نمی دانم وقتی می توانم احساساتم را به دست عوامل بیرونی نسپارم زیباترین چهره زندگی نمایان می شود.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    شیما خواجویی گفته:
    مدت عضویت: 3804 روز

    سلام استاد جانه عزیز و نازنین و خوشتیپم.امیدوارم که هر روزتون بهتر از دیروز باشه.براتون کلی عشق میفرستم.ممنون که هستین و هر وقت انرژیم می افته میبینم یه فایل رایگان جدید آپلود کردین و با کلی ذوق و شوق میشینم پاش.بچه کم کاری بودم ،کامنت نمیزاشتم.ولی از این به بعد برای تعهد بیشتر خودمم که شده میخوام فعالیت کنم تو سایت دوست داشتنی که سه ساله برام بهترین و عزیزترین وست و همدممه.مرسی که هستین.ایشااله همیشه همین جور بدرخشین.برم سراغ چیزاییی که تو این فایل فوق العاده گفتین.من یه مدته واقعا دارم به چیزای کوچیک توجه میکنم و میبینمشون و نتیجشم دیدم.و اون حال خوبیه که این مدت دارم.البته من خیلی مودیم.زود شیفت میدم از حال خوب به بد به خوب به بد به ….. .ولی الان خوبم.دلیلشم اینه هی یهو ناامید میشم وقتی وقفه می افته تو اتفاقای معجزه آسایی که برام می افته.شایدم عادی میشن به چشم نمیان.خلاصه…بزار بگم برات تا تقویت شه حس و حال خوبم.مینویسم که ثبت شه.شاید از این به بعد اینجا دفتر یادداشتم بشه..اتفاقای خوب و کوچیکی که برام این مدت افتاد و منم دیدمشون و ازشون نگذشتم شامل موارد زیره:(دوست دارم خودمونی بنویسم،به رسم الخطم ایراد نگیرین)

    1-حالم خوب بود و رفتم به یه مسافرتی که یکی دیگه خرجشو داد(برادرم)شاید به چشم عادی بیاد که با خانواد بری مسافرت و قاعدتا خرجتو میدن،ولی خوب الان خیلی یهویی پیش اومد برم بندرعباس و لازممم نبود خودم خرج سفر و خورد و خوراکم و هزینهبلیط و جابه جاایی توی شهر و…رو بدم.رفتم سفر و برعکس همیشه که حساب کتاب بیشتر میکردم یا حواسم به خرج کردنم بود گفتم بی خیالی طی میکنم،و همش رفتم رستورانای خوب،یعنی بردنم.که کاملا برعکس همیشه بود.هیچ برنامه ریزی برای سفر نداشتم و بنابرین پولی هم برای خرید نداشتم، ولی قبل سفر برادرم یه پولی بهم دادکه میتونست نده.و منم چیزی بهش نمیگفتم .ولی نصف بیشتر اون پول که میتونست خودش همشو برداره رو داد به من.اونجا هم که رسیدیم بازم کلی ازش پول به اصطلاح قرض کردم و خرید کردم و بازم قرار نیست این پولو من برگردونم.بابام بهش میده.یعنی به بابامم نباید بگم.خودش میده.و این خودش باز یه شانسه(کلمه شانس رو وست دارم.میدونم چیزس اتفاقی نیست.ولی همون که اتفاقی نیست رو هم من بهش میگم شانس.چون حس کلمش برام مثبته.بعدشم من یه مدته همش میگم من خیلی خوش شانس وخوش طالعم.و هر جا درست درمیاد سری بلندش میکنم کهدیدین چی شد..و اگه غلط شد صداشو در نمیارم.و هی دارم خوش شانس تر میشم)خلاصه تو این سفر کلی هم با زن داداشم مهربونتر بودم.هیچ حس بد(برعکس قبلن)بهش نداشتم و پر از حس خوب بودم بهش.مثل دو تا رفیق و کلی به جفتمون خوش گذشت.حتی یه تیکه طلا هم تو مسافرت خریدم.کوچیکه ولی جای دیگگه پیداش نمیکردم و خیلی سریع با گشتن توی دو تا مغازه دقیقا همون چیزی که میخواستم رو پیدا کردم.و یه تخفیف خیلی خوبم بهم داد بدون کوچیکترین درخواستی.بعدشم که از مسافرت برگشتم طام یه اشکال کوچیک پیدا کرد که بردم طلا سازی فقط با دو هزار تومن برام درستش کرد که کیف کردم.تازه بهتر از قبلشم شد.اصلن باید خراب میشد انگار که درست بشه.وقتی از مسافرت برگشتمم همه چی به وفق مراد بود.همه ادما خیلی خوب بودن.همینکه سلامت مسافرت کردمم خودش کلیه.و اینو خیلی وقتا نمبینیم که سالم از سفر برگشتن چه نعمت بزرگیه.اتفاق دیگه این بود که یه دست خدا منو سفارش کرد به دست دیگش،بدون اینکه از هیچکدمشون خواسته باشم.و یه چروژه خوب نصیبم شد.ولی من کلن تو قسمت شرک دغدغه دارم که اینکه کسی سفارشمو کرده شرک نباشه؟نمیدونم مرزاشو.هرچند خودم نخواستم و خیلی امیدم به اون ادما نبسته بودم.شانسی تو یه مسیر قرار گرفتیم.وراننده تاکسی ازم 500 تومن کمتر گرفت من اینو دیدم.میوه فروش 300 کم گرفت اینو دیدم.بلیط قطار خریدم .همین که لب تر کردم پولشو بابام داد من اینو دیدم.مهم نیست پدرت بده.خودت بدی.از یه جای دیگه برسه.مهم اینه که رسید.وقی که فکر میکردم نیست یا باید صبر کنم.آنی بهم داده ش.و این از طرف خداست.حالا از هر طریق یا دستی که به من رسیده بازم از طرف خداست.من توی خوابگاه دانشجویی زندگی میکنم و اتاق شلوغی داریم.که همون شلوغیشم نعمتای خودشو داره که میگم بعد.ولیباورتون میشه که یه اتاق 4*5 خالی دستمه که کلیدش دست منه و شاید هفته ای یکی دو ساعت کس دیگه ای ازش استفاده کنه.تازه احتمال داره بابت بودن تو این اتاق بهم پولم بدن.این خیلی جالبه.و اتاق خودم از اشپزخونه دوره ولی این چسبیده به اشپزخونست.و هم اینکه بلند فایل و اهنگ میتونم توش گئش بدم.پر از میز و صندلیه و همشه تمیزش میکنن برام.لازم نیست تمیز کنم.تا هر موقع از روز یا شب میتونم توش باشم و ساعت خاموشی نداره.کسی مزاحمم نیست.سکوت مطلقه.پنجرش رو به یه حیاط خوشکله که الانم داره بارون میاد خوشکلتر شده.وسایلمو راحت توش میزارم بدون اینکه بخوام نگران باشم و امن و امانه.اتفاق دیگه اینکه لپ تاپ عزیزم چند روز پیش سره ناسازگاری برداشته بود.و احتمال یه خرج گنده میرفت.که خدارو هزار مرتبه شکر خودش خوب شد بچم.خدایا شکرت که دارمش و همه کارامو باهاش انجام میدم.لطف بزرگ دیگه خدا اینکه غیر 18 گیگ اینترنت ماهانه رایگان خودم.چند از دوستامم که استفاده نمیکنن.حجمشونو.آزادم که استفاده کنم.یعنی ماهی تقریبا 40-50 گیگ اینترنت رایگان…و این خیلی خفنه.کلی فیلم دانلود میکنم(دعوام نکنینا.بیشت ژانر بیوگرافی میگیرم.که زندگی افرا مختلف رو ببینم و بررسی کنمو حالاکلن فیلم دوست دارم دیگه.خیلی برام مقوله جذابیه)دیگه چی بگم .راستی دندونامم خیلی خوشکلن.همش شکرشون میکنم.پارسالم یهویی کلی دندونای عقبیمو کلی با قیمت مناسب درست کردم که شاید حالت عادی نمیتونستم اینقدر هزینه کنم و یه جایی بود که بیمه تقبل کردو کلی حال کردم.دماغمم خیلی خوشکله.همیشه فکر میکردم خوب نیست.چند سال پیش یکی از دوستام کلی از دماغم تعریف میکرد همیشه.اخر باورم شد خیلی خوبه و بعد از اون خیلیا بهم گفتن که چه دماغ خوشکلی و شبیه عملی و ….خلاصه حسابی باورش کردم .همه هم باور منو میبینن.کاش تو همه چی اینجور بتونم باورم قوی بشه یا حداقل خودمو همون جور که هستم .کامل بپذیرم نخوام تغییر کنه.میدونم تو مسیر یاد میگیرم.الانم حس نمیکنم برا کسی مینویسم.دارم فقط واسه خودم مینویسم.که ثبت شه.که قوی شم.که یادم بمونه لطفای خدا.خیلی چیزا از گذشته باید بگم که تو این سه سال نگفتم. خیلی اتفاقای خوب در آینده قرار بیافته انشاالله که میام میگم.مثل شما که برای ما میای میگی…و اینکه میدونم باید از الانم راضی و خوشنود باشم.رمز خوشحالی تواینده همینه.دیدن اکنون.من ادمعمیقیم.میفهمم.این وجه خودمم خیلی دوست دارم.جسته گریخته مینویسم.ذهنم پره.قاطی پاتیه.گیجه.دنبال رسیدن به ثبات در مسیره.بهش خورده نمیگیرم و ازش لذت میبرم که باهوشه و نکته بین.و مثبت اندیش.اینم نگفتم که خیلی باهوشم و عمیقا بهش معتقدم.جز فخریاتمه.من عادتمه هی استیکر بزارم الان نمیتونم با صورتم هی دارم ادا در میارم.دیگه هیچی دیگه.شاد و سلامت.ثروتمند و سعادت مند باشین.همتون.به ویژه استاد جان.کلی خوش بدرخشی.امیدوارم بازم بیام بنویسم.دلم باز شه.راهم هموار بشه.راستی نگفتم دلم گرفته بود داشتم اشک میریختم که فایل جدیدت اومددوباره زیرو روم کرد.قربون محبتات.و خدایا شکرت برای این جریانات فکری که نسیمش به من هم وزید و هزار مرتبه شکر که ذهن صرفا منطقی ندارم و میتونم شهود را چشم دلم ببینمم.این نعمت بزگییه ه.خیلی ها فقط منطقین و از نعمت شهود بی بهرن.شگفتیارو نمیتونن هذم کنن.و براشونم رخ نمیده.ماها خانواده بزرگ عباسمنش .واقعا از نعمت بزرگ شهود و آگاهی دل و دیدن نشانه ها بهره مندیم که اینجاییم.ماها هم زمانی هارو میبینیم و میفهمیم.ماها خیلی خوشبختیم.خدایا هزار مرتبه شکرت.خدایا شکرت.خدایا شکرت.خدانگهدارتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    ليلا كيايی گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    به نام خدای مهربون و بخشنده ام

    سلام و سپاس فراوان از شما استاد عزیزم

    مثل همیشه فایلتون زیبا و آموزنده و خداروشکر میکنم که فرصت دیدن این فایل زیبا رو بهم داده ، واقعا هم همینطوره خودم از اون وقتی که با شما و سایتتون آشنا شدم و شروع کردم به گوش دادن این فایلها،سلامتی کاملم را به دست آوردم نه تنها خودم بلکه همسر و فرزندانم هم همینطور،به لطف خدا بیشتر از یه سال که دفترچه ی بیمه ی من مهر پزشک نخورده و بیشتر از یه ساله که من هیچ قرصی استفاده نکردم. خدایا شکرت شکرت شکرت??

    و در مورد معنویت و نزدیک شدن به خدا هر روز دارم رو خودم کار میکنم و این آرامش بیشتر و بیشتر میشه.خدایا شکرت شکرت شکرت??

    در مورد روابط با همسر و خانواده و اطرافیانم ،رفتارهایی را میبینم که همش لطف خداست که شامل حال من میشه و معجزاتی که متعجبم میکنه و فقط خداروشکر میکنم از اینهمه محبتی که بهم داشته، و داره بیشتر و بیشتر میشه خدایا شکرت شکرت شکرت??

    در مورد پول هم نشانه هایی از جمله پیدا کردن پول و یا اینکه واریز پول برام از طرف خانواده ام و یا فروخته شدن دست سازهای هنری ام و… که همیشه شاکر خداوند بزرگم هستم و سپاسگزارشم.خدایا شکرت شکرت شکرت ??

    خدایا شکرت بابت استاد عباسمنش عزیز فرشته ای که برام فرستادی تا نشانه های تو را بیشتر دریابم و بیشتر بیندیشم و بیشتر سپاسگزارت باشم خدایا شکرت شکرت شکرت??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    وحید محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 2964 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی

    خیلی ممنونم استاد بابت این فایلت امروز به این فایل احتیاج داشتم و دوباره به یاد نشانه هایی ک تو زندگیمه افتادم .. موقع گوش دادن این فایل یاد یه نشانه جالب تو زندگیم افتادم گفتم شاید براتون جالب باشه ک بدونید.

    من سه ماه میشه دوران سربازیم تمام شده قبل از رفتن به سربازی من مغازه داشتم و خدارو شکر کسب و کار خوبیم داشتم. اون موقه همیشه از خدا میخاستم ک

    خدایا یه فرصتی رو برام فراهم کن ک بشینم ساعت ها فقط فقط و به تو و خودم فکر کنم و به اون ایمانی ک استاد میگه برسم ک فقط وفقط خدارو حاضر و ناظر به زندگیم بدونم و فقط باور هامو موثر بر زندگیم بدونم . همیشه دوست داشتم ک توی دامنه کوهی سر سبز بشینم و فقط ب این چیز ها فکر کنم. ( اون موقع نگران رفتن به سربازی هم بودم و نمیدونستم ک برم یا ن )

    خلاصه زمانش رسید و من رفتم سربازی بعد دوره اموزشی دقیقا همون شرایطی ک میخاستم برام اتفاق افتاده بود من کردستان و شهر سقز افتاده بوده بودم و دقیقا همون شرایط برام پیش اومد هر روز برای نگهبانی باید میرفتم به دامنه کوهی ک مشرف به همجا بود کاملا سر سبز و من تک و تنها میتونستم ساعت ها به خودم و خدای خودم فکر کنم .

    در حالی ک همه از رفتن به گشتی و نگهبانی فرار میکردن من خوشحال و پر انرژی هر روز میرفتم و با خدای خودم حرف میزدم . من اون زمان کتاب رویاهایی ک رویا نیستند رو از سایت استاد خریده بودم و اونجا هر روز میخوندم و به تمریناش عمل میکردم دوماه گذشت و توی همون شرایط به خدا گفتم ک حالا حس میکنم ک موقع رفتنه و باید برم تا زندگیمو اونطور ک میخام بسازم و هر روز حس میکردم و میخاستم ک معاف از خدمت بشم.. یک ماهی گذشت و من همین خاسته هارو داشتم بابتش سپاسگذاری میکردم و مینوشتم ک من در تاریخ ۱۵/۵ معاف میشم ..

    روزهای اخر انگار میدونستم ک اتفاق میوفته فقط منتظر بودم ک بشه حتی ب دوستامم گفته بودم ک من خیلی اینجا نمیمونم. ۱۵/۵ شد و پدرم از شهرمون بمن زنگ زد ک قانونی اومده و طبق اون قانون من میتونم معاف بشم .. همونجا خدارو شکر کردم و داشتم از خوشحالی پرواز میکردم. و بعد ۲۰ روز خدمت من تمام شد. امروز هم این خاطره رو براتون میگم زندگیم پره از نشانه های کوچک و بزرگ و خدارو شکر میکنم بابت این نشونه ها و مطمنم ک ب زودی همینجا خبر های بهتری رو بهتون میدم چون دارم روی باور هام کار میکنم.. استاد عزیز از شماهم ممنونم بخاطر این فایلهاتون ک فقط خدا میدونه چقدر زندگی ادمها رو عوض میکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    پدرام کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3031 روز

    با عرض سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان

    من از همون اول که با سایت آشنا شدم و شروع به دیدن فیلم های رایگان کردم، نشانه های بهبود و ارتقاء فرکانس ها کم کم نمود پیدا کردند و روز به روز و بخصوص زمانی که محصولات را خریدم و مرور کردم نشانه ها بزرگ تر از قبل می شدند و من همیشه شاکر این نشانه ها حتی کوچکترین نشانه بوده و هستم. در آغاز خانه قبلی مان کم نور و دلگیر بود و من همیشه در فکر یک خانه بزرگ و با نور گیری طبیعی مناسب و یک اتاق بزرگ برای خودم بودم. جزو اولین نشانه های تغییر فرکانسم، اسباب کشی به یک خانه بزرگ و پرنور و زیبا بود. اتفاقی که بی نظیر بود و به قدرت فرکانس بیشتر پی بردم.

    دوم قطع همکاری من با شریک کاری ام بود. شراکتی که تا قبل از تغییر باورهایم پر از دعوا و دردسر و مصیبت بود و بعد از تغییر باورهایم به راحتی و با تفاهم از یکدیگر جدا شدیم. و خداوند متعال پاسخ تغییر فرکانسم را داد. و باز هم ایمانم به این قوانین بیشتر شد.

    بعد از آن اتفاق در خانه جدیدمان یک اتاق بزرگ داشتم و تمام امکانات را برای خودم تهیه کرده بودم و چون دیگر اجاره محل کار نمی دادم و هزینه هایم به شدت پایین آمده بود و برای منی که مجرد بودم در خانه پدرم زندگی می کردم و تمامی امکانات و حتی غذای آماده و لباس شسته و اتو کشیده توسط مادرم برایم فراهم بود، شرایط نسبتاً ایده‌آلی داشتم. اما کم کم با مرور فایل ها و دوره های استاد فهمیدم که این شرایط داره برای من منطقه امن میشه و مدتیه هیچ چالشی ندارم و هیچ پیشرفتی برام رخ نداده و هدف بزرگی برای خودم ندارم. از خداوند خواستم که شرایطی مهیا بشه که بتوانم با کمترین هزینه، مستقل از پدر و مادرم و به دور از این منطقه امنی که برایم ایجاد شده بود زندگی کنم.

    مدتی روی باورهای هم کار کردم و مدام این خواسته را می گفتم. باور کردنی نبود. یک روز یکی از دوستان پدرم که در اروپا زندگی می کند و برای مدتی به ایران آمده بود با من تماس گرفت و از من خواهش کرد که کلید خانه اش را تحویل بگیرم و هرچند وقت یکبار به خانه اش سر بزنم تا خالی نماند. از ایشان خواهش کردم که آیا میتوانم مستقل در آنجا زندگی کنم و ایشان هم با اشتیاق پذیرفتند. خداوند به درخواست من برای زندگی مستقل با کمترین هزینه، به بهترین شکل پاسخ داد. چه نشانه ای بهتر از این؟ مگر قانون جذب چیزی جز این است؟

    پس از این اتفاق ایمانم به خداوند و اعتقادم به قوانین جهان هستی از جمله قانون فرکانس و جذب بسیار بسیار محکم تر شد و اکنون با قدرت بیشتری در حال کار روی باورهایم و افکار غالبم و ورودی های ذهنم و ارتباطاتم هستم. نشانه‌های تغییر برای من روز به روز در حال پدیدار شدن هستند و تنها بخشی از آنها را برای شما تعریف کردم. و مدام خداوند متعال را به خاطر این همه آگاهی و نعمت های بیشمار سپاسگزار هستم. و همچنین ممنونم از استاد عباس منش عزیز به خاطر این آگاهی ها و دوره های بسیار خوبی که ایشان در سایت قرار داده اند.

    شاد و ثروتمند و تندرست و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سماء سماء گفته:
    مدت عضویت: 2821 روز

    با سلام به استاد عباسمنش و تمام دوستان عزیزم

    حدودا یک سال و دو ماه می شود که با استاد و مدار ایشان آشنا هستم .و از این بابت رب وهاب مان را شکر گزارم .

    ????

    با توجه به دانسته ها و باور ها و ،،،،،عمل،،،،،،به انها نتایج بسیار عالی به صورت کاملا راحت و آسان برایم به وجود آمده و می آید .

    یکی از باور های عالی این می باشد .

    من همیشه در زمان و مکان درست قرار میگیرم، به محض اینکه در هر شرایطی رسیدم با تایید و سپاسگزاری از خداوند ،احساس خوب بیشتری در من ایجاد می شود.مثلا : در زمان پارک ماشین در محل مناسب ،رفتن و رسیدن به مکانی که از نظر همه سخته و …

    یا به محض اینکه باور ثروت را می گوییم و تکرار میکنم

    ،مانند :خداوند روزی رسان من است و روزی مرا هم اکنون به من می رساند .یا خداوند بیشتر از من می خواهد که ثروتمند شوم یا ثروتمند بودن باشکوه است و از این نمونه باور ها،نشانه های تائید آن مانند پیدا کردن سکه در خیابان و یا صدای آهنگ سکه در گوشی افراد ،پول به حسابم واریز میشود .

    ??$$$$$$نکته اینجا است که بعد از دریافت نشانه ها باید با احساس خوب صبور باشیم و ایمانمان را ثابت کنیم.$$$$$??? تا در مدار خواسته ی مورد نظر قرار بگیریم.و اگر کمی طول کشید باید و باید با رسیدن به احساس خوب ،خودمان را در فرکانس احساس خوب ?تا رسیدن به خواسته? نگه داریم.

    یا در مورد سلامتی وقتی باورهایی مانند :

    حال من هر روز و از هر جهت بهتر و بهتر میشود .ویاخداوند سلامتی کامل را در من در هر لحظه جاری میکند،خدایا شکرت.?

    یا سلامتی من هر روز باعث شکر گزاری ام است هر نفسی که بیرون می رود و بیرون می آید .

    در کل ،نشانه ها با احساس خوب و بازهم تاکید می کنم،با احساس خوب و شکر گزاری از ته دل بسیار روشن تر به ما گفته یا نشان داده می شود.

    در پناه خداوند پر از روزی بی حساب باشید .

    ???????????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مهراز شایسته گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    یکی بود یکی نبود

    زیر گنبد کبود

    ما بودیم با کلی باور محدود

    با اونا شدیم کبود

    قسمت اول1️⃣:

    اما داستان آشنایی من با عباس منش از اونجایی شروع شد که یکی از رفقای صمیمیم سال 97 بعد اینکه نتونست نتیجه خوبی از کنکور بگیره، مهاجرت کرد به گرجستان تا اونجا بیزینس خودشو راه بندازه…

    و اما من

    تابستون 1400 روانم خیلی بد بهم ریخته بود، تنها کسیم که باهاش صحبت می‌کردم همین رفیقم بود وسط اون آشفتگی ها بهم گفت هر وقت حالت بد بود برو تو این سایت و فایل های رایگان شو نگاه کن

    http://www.tasvirkhani.com

    و همین باعث کنجکاویم شد و رفتم اکانت ساختم برا خودم.

    یکی از فشارها اصرار خانواده برای رفتن من به جلسات بسیج بود درحالیکه من حالم از تموم کسایی که تو اون جلسات شرکت میکردن بهم میخوره 🪖️

    برای اولین بار زدم گزینه نشانه امروز من؛

    اسم کلیپ رو یادم نیست اما موضوع نحوه مهاجرت استاد بود که ایشون میگفتن من میخواستم مهاجرت کنم اما کلی پروژه برای خودم داشتم تو ایران که باعث می‌شد به خواستم نرسم؛ یوقتایی ما یه چیزیو میخایم اما انقد خودمون رو درگیر مسائل مختلف کردیم که اجازه نمیدیم به اون خواسته هدایت بشیم، یوقتایی دلمون میخاد پرواز کنیم اما انقد گوی سربی به خودمون بستیم که اینا اجازه پرواز به ما نمیدن🪽🪽🪽🪽🪽

    وقتی استاد متوجه موضوع شدن تموم اون پروژه ها رو کنسل کردن (که ضرر میلیاردی بوده تو اون سال) و باروبندیل رو بستن که برن سفر

    من با خودم فکر کردم

    خواستم اینه که بسیج و همین این چرت و پرتا رو بذارم کنار اما خانوادم فشار میارن

    اون موقع هنوز بین رفتن یا نرفتنم به بسیج شک داشتم و واس همینم این تضاد تو زندگیم ایجاد شده بود

    یبار برای خودم مشخص کردم: من حالم از بسیج و سپاه بهم میخوره و به هیچ وجه نمیخوام نزدیک این آدما بشم

    بعد از اینکه تکلیفمو با خودم مشخص کردم دیدم واقعا فشار خانواده از بین رفت و دیگه خانواده اصراری برای این موضوع نداره

    چرا اصرار داشتن که من برم بسیج؟ چون بسیجی فعال کسری خدمت داره

    منم با خودم گفتم من هیچ نیازی به کسری خدمت بسیج ندارم

    2.5 سال گذشت. مهر ماه 1402 من دفترچه پست کردم برای سربازی و دقیقا همون ماه به دستور رهبری 3 ماه خدمت کم شد و سربازی 24 ماهه شد 21 ماه.

    این اولین فیدبک مثبتی بود که من از عمل کردن به آموزه های استاد عباس منش گرفتم.

    شهریور 402 دغدغه پست کردن دفترچه خدمت رو داشتم از خیلی ها تحقیق کردم و همه میگفتن باید پارتی داشته باشی. من دلم میخواست سربازی یه سکوی پرتاب باشه که از شهر خودم بکنم و برم تهران سراغ ایده هام. اما این باور که باید پارتی داشته باشی خیلی کارو برام سخت کرده بود. از استادم شنیده بودم پادگان 01 نیرو زمانی پادگان خوبیه و نیرو زمینی بیمارستان های زیادی تو تهران داره واس همینم نگرانیم این شد که حتما نیرو زمینی بیفتم.

    همون تایم بی پولی معضل دیگه ای بود داشت خفه م می‌کرد و سربازی برام ترسناک تر میشد.

    آخرش گفتم ول کن بابا تهش چی میخاد بشه . من خواستم رو به کائنات ارسال کردم مطمئنم خدا بهترین رو برام پیش میاره.

    و خلاصه دقیقا 1 آبان 1402 دفترچه مو برای خدمت از تهران پست کردم️️️.

    برگشتم شهرمون با خودم گفتم ناسلامتی تو لیسانس پرستاری داری برو بیمارستان و درخواست کار بده و رفتم دیدم بخش اورژانس ی نفر آقا نیرو میخاد و در عرض 24 ساعت کارم اوکی شد و بعنوان یه پرستار مشغول به کار شدم.‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️

    لذت حقوق گرفتن رو ب ای اولین چشیدم و چقدر حال داد بهم

    منی که از کار بیمارستانی یه بت ساخته بودم تو دو ماه کار کردن بخش اورژانس فوق العاده داشتم لذت می‌بردم و اعتماد به نفسم خیلی رفته بود بالا تا اینکه روز موعود رسید (01/10/1402) و من با جیب پرپول رفتم خدمت.

    من تو دریم بردم نوشته بودم میخام تو گروهان بیفتم که خوابگاهش اتاق اتاق باشه نه سالنی، میخام هم اتاقی هام فوق العاده باحال باشن، میخام یجوری از سربازیم لذت ببرم که حسرت هیچی به دلم نمونه.

    و همین شد…

    خدایا شکرت🫶🫶🫶🫶🫶🫶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: