عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش - صفحه 31

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سکینه برجی گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    بنام خداوند بزرگ و مهربون

    سلام خدمت استاد وتمام همراهان در این سایت فوق العاده

    خدارو شکر میکنم بابت حضورم در این جمع معنوی

    سفرنامه 105

    این فایل هم مانند همه فایلهای استاد بی نظیره ولی من زیاد در مدار درکش نیستم و امیدوارم خداوند کمکم کنه تا بتونم قوانینش را درک و عملی کنم و چیزی که از این فایل با توجه به فرکانس درک کردم اینه که من اگر میخوام طرف مقابلم هر شخصیت و رفتاری داشته باشد باید اول خودم اون رفتار و شخصیت را داشته باشم واگر کمبودی از همسر ،فرزند و اطرافیان هست دلیلش خودم هستم ومن باید روی خودم کار کنم وباورای اشتباهم را درست کنم تارفتار اونا هم با من درست شودواونا در نوع رفتاری که با من دارند اختیاری ندارن چون دارن به فرکانس من جواب میدن

    خدایا شکرت بابت این آگاهی سپاس ،سپاس،سپاس

    ممنونم استاد بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها،

    پیروز و سربلند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2781 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان همفرکانسیم.

    چقدر نکات زیبایی رو در این فایل اشاره کردین.

    وقتی دارم به رابطه اخیر خودم فکر میکنم خداروشکر میکنم که در خیلی از موارد ما واقعا تحت تاثیر آموزش های شما تونستیم روابطی شبیه روابط شما رو تجربه کنیم. رابطه سرشار از عشق و مودت و بدون وابستگی.

    ما در اوایل رابطه باهم دوره عشق و مودتو خریدیم و روش کار کردیم. هر چقدر پیش رفتیم بتدریج بهتر شدیم.

    اون وابستگی اولیه که زیاد بود کمتر شد. نگرانی کم شد. حتی شرایطی پیش میومد که من چند ماه از ایشون دور بودم و در یک شهر دیگه بودم. تو این مدت حتی با هم خیلی کم تماس میگرفتیم ولی کاملا به هم وفادار بودیم و عشقمون سر جاش بود. چقدر این رابطه مو تحسین میکنم. خدایا شکرت.

    ما هم چیزی برای پنهان کردن نداشتیم. ایشون کل خونه زندگیش رو در اختیار من قرار داده بود. صبح میرفت سراغ کارهاش و شب میومد و من تو این دو سه سال امانتی که به من سپرده بود رو با جون و دل نگه داشتم همیشه خونه رو تمیز و مرتب میکردم. باز هم تحت تاثیر خانم شایسته عزیزم که چقدر من از ایشون درس زندگی یاد گرفتم. چون من قبلا خیلی به کار خونه علاقه نداشتم ولی با دیدن خانم شایسته که با عشق خونه و زندگیش رو زیبا میکرد برق مینداخت، آشپزی میکرد و همه چیز رو مدیریت میکرد، واقعا در این مورد هم شبیه خانم شایسته شدم.

    البته شاید این باور غلط رو داشتم منم مثل این دوستمون که گفتین گوشی موبایل رو مثل مسواک یه وسیله شخصی میدونست و این باور تحت تاثیر روابط قبلیم شکل گرفته بود. بخاطر همین هرگز به گوشی ایشون دست نمیزدم. یا شاید این رو یه جور احترام میدونستم. گرچه شاید اگر گوشی ایشون رو برمیداشتم ایشون هیچ مخالفتی نمیکرد ولی من خودم این اجازه رو به خودم نمیدادم. درحالیکه من گوشیمو بهش میدادم و هیچ چیز پنهانی نداشتم. درسته اون احترام گذاشتنه خوب بود ولی یه جور حس غریبی به من میداد. به هر حال من خودم بودم که بخاطر باورهای قبلیم این مورد رو تجربه کردم.

    ولی الان متوجه شدم دو نفر که باهم زندگی میکنن و واقعا عاشق همدیگه هستن، نباید هیچ چیزی برای پنهان کردن از همدیگه داشته باشن. من میتونم به گوشی عشقم دست بزنم ازش استفاده کنم و این ربطی به چک کردن نداره. خدایا شکرت که همیشه باورها میتونن بهتر و همیشه خواسته ها میتونن بزرگتر بشن.

    استاد من هم همیشه یه سری خواسته ها رو میخواستم وقتی با ایشون آشنا شدم خیلی از ویژگی های مورد علاقه منو داشت چند مورد بود که نداشت ولی به طرز خداگونه ای این چند مورد هم برآورده شد بدون اینکه من به ایشون اصرار کنم. خودش پایه بود. مثل آشنایی با قوانین، تغییر خونه و گرفتن خونه ای که من عاشقش بودم ولقعا به طرز معجزه آسا، علاقه مند شدن به ورزش و بدنسازی و تناسب اندام و ….

    البته من هم متقابلا خیلی از ویژگی هایی که ایشون میخواست رو داشتم یا بتدریج خود بخود در من ایجاد شد بدون اینکه ایشون تقلا کنه و از من بخواد مثل مهارت در آشپزی و انجام کارهای خونه، خرید و…

    که واقعا باید این موارد رو همیشه با خودم یادآوری کنم و بگم ببین وقتی که واقعی داری روی خودت کار میکنی چقدر خواسته هات راحت برآورده میشه. خدایا شکرت. ولی همینکه یکم شل کنی و فکر کنی که خرت از پل گذشته و رابطه دلخواهت رو جذب کردی دیگه اوضاع بد میشه و به تضاد برمیخوری. بااینکه خیلی چیزها واقعا گل و بلبل بود ولی ما هم یه جاهایی تو مسیر دچار تضاد شدیم و ناخودآگاه خواسته هایی تو وجودمون شکل کرفت و فرکانسهایی به جهان ارسال شد و جهان مدار ما رو از هم جدا کرد. یعنی از لحاط فیزیکی از هم جدا شدیم. و بعد از دو سه سال من بنابه دلایلی برگشتم شهر خودم و از لحاظ فیزیکی از هم جدا شدیم و روابطمون کمتر و کمتر شد. اوایل خیلی مشغول کارها و اهدافم بودم و این کمرنگ شدن رابطه برام اصلا سخت نبود. دلتنگ بودم ولی احساسم رو تونسته بودم کنترل کنم و میدونستم این دوری بخاطر فرکانسهای خودمون بوجود اومده.

    در مورد وابستگی تا یک جایی خیلی خوب عمل کردم و واقعا به قول شما تو ذهنم این بود که خیلی راحت روابطم تموم میشه.

    ولی بعد از اینکه تمرکزم از روی کارها و اهدافم کم شد و به یه سری اهداف رسیدم و تایم بیکاریم زیاد شد، فکر و خیالات ذهنم شروع شد و هی میخواست منو نگران کنه و بدترین سناریوی ممکن رو تو مغزم مخوند. من خیلی تلاش ذهنی به خرج میدادم تا حالمو خوب نگه دارم ولی واقعا سخت بود.

    یه روز به خودم اومدم و گفتم باید از این برزخ بیام بیرون رابطه ای که نه هست و نه نیست و از ایشون پرسیدم که آیا میخواد رابطه رو علنی کنه یا نه و ایشون که تو این مدت خیلی خوب رو خودش کار کرده بود گفت که بهتره دیگه ادامه ندیم. کلی باهم صحبت کردیم. من تو این لحظه دوباره دچار استرس و غم و ناراحتی و دلخوری و گله مندی و قربانی شدن و افسردگی و سرخوردگی شدم. چون از طرفی ما هر دومون اذعان داشتیم که بهترین دوران زندگیمون همین دو سه سالی بود که باهم بودیم و از طرف دیگه رابطه مون به جایی رسیده بود که دیگه نمیخواستیم ادامه بدیم. در نهایت با ترکیبی از احساسات خوب و بد باهم خداحافظی کردیم.

    البته همینکه ما از برزخ دراومدیم خیلی خوب بود و به قول شما استاد عزیزم بدترین چیز شک و تردیده. حتی یک تصمیم اشتباه گرفتن بدتر از تصمیم نگرفتنه و واقعا حال آدمو بد میکنه. منم بااینکه بخاطر وابستگی تصمیم به جدایی برام سخت بود ولی فهمیدم جدایی بهتر از برزخه و شجاعت به خرج دادم و تصمیم گرفتم.

    من اعتراف میکنم که روزها و ماههای آخر رابطه ام اصلا روی خودم خوب کار نکردم وگرنه میتونستم یک جدایی خیلی شیرین و خوب و راحت در کمال آرامش و احترام رو تجربه کنم.

    اونشب و فردای اون روز خیلی حالم بد شد ولی بازم واقعا خدا کمکم کرد و تونستم خودمو جمع و جور کنم.

    استاد من متاسفانه در این مورد مثل شما خوب عمل نکردم. ولی خب همینکه اراده کردم حالمو خوب کنم خدا هدایتم کرد به عقل کل و این فایل زیبا و در حال بهبود هستم. انقدر حالم بهتر شده که دارم با این موضوع جدایی کنار میام و قانون مدارها رو دارم همش یادآوری میکنم که ما بخاطر این از هم جدا شدیم که مدارمون از هم جدا شد بخاطر خواسته های جدیدی در ما متولد شد. و این جدایی به نفع هر دومونه. یادم اومد که نباید روی هیچکس حساب کنم. نباید خوشبختی و خوشحالی خودم رو به یک فرد خاص گره بزنم بلکه باید به اهدافم گره بزنم. چون آدمها تغییر میکنن ممکنه ما تغییر کنیم و خواسته هامون تغییر کنه و جهان از ما رو جدا کنه. من باید این رو هزار بار با خودم تکرار کنم.

    من هدفم از رابطه تجربه عشق و آرامش و خوشبختیه. باید تمرکزم روی هدفم باشه نه یک فرد خاص. من خدارو صدهزاااار بار شکر میکنم که تو این رابطه به این هدفم رسیدم.

    همیشه این حرف شما به من دلگرمی میده که گفتین اگه رابطه هایی که تا الان داشتی خوب نبوده و روی خودت کار کنی بتدریج روابط بهتری رو تجربه میکنی.

    من رابطه اخیرم بخاطر کار کردن روی خودم اصلا قابل مقایسه با روابط قبلیم نیست خدارو صدهزاااار بار شکر ولی امیدوار هستم که اگه بازم رو خودم کار کنم رابطه بعدیم میتونه از این هم بهتر باشه. من نباید به کمتر از بهترین قانع باشم. باید برای خواسته های خودم که بخاطر برخورد با این تضاد ها بوجود اومده ارزش قائل باشم. قانع نشم و باور داشته باشم میتونه بهترین اتفاق بیفته.

    البته نباید وابسته باشم به رابطه. به اینکه حتما سریع برم یه رابطه جدید رو شروع کنم. من باید خیلی رو خودم کار کنم دوره عشق و مودت رو مرور کنم و با خودم به صلح برسم و حالمو عالی کنم. باید همون ویژگی هایی که میخوام طرف مقابلم داشته باشه رو در خودم ایجاد کنم.

    به اضافه اینکه تمرکزمو روی اهدافم و کارهام و مهارتهام بذارم و انقدر خودمو غرق لذت بردن از زندگیم کنم مخصوصا اهداف مالیم. خدارو صدهزاااار بار شکر که میتونم دوره روانشناسی ثروت رو بخرم و رو باورهای مالیم کار کنم.

    خداوندا خودت هدایتم کن یا بهتره بگم خداوند بدون شک منو هدایت می کند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      علی رضایی گفته:
      مدت عضویت: 992 روز

      ممنون سلما خانوم کامنت زیبای شما هدایت امشب من بود و ممنونم از توضیح زیبای شما که رابطه توحیدی بدونه وابستگی به تصویر کشید و الگوی شدید برای ساخت باور من برای این که می شود دور باشید از هم ولی باز هم عاشق هم دیگر باشید بدونه هیچ نگرانی ممنون ممنون.

      خدا شکرت برای تمامی این کامنت های زیبا

      امید وارم همیشه لبتون خندون دلتون شاد و زندگی تون پر از شادی زیبای باشه و پر از عشق

      در پناه الله یک تا شاد باشید پر روزی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Ac7 گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    سلام به دوستان هم فرکانسی ،و استاد عباس منش عزیزم که داره زندگی منو تغییر میده

    خیلی خوش حالم که هدایت شدم به این فایل

    یک سوال داشتم از دوستان عزیزم که اگه بتونن منو راهنمایی کنن.

    من همیشه دختر های خارج از تهران رو جذب میکنم و با اینکه دوست دارم شریک عاطفیم تهران باشه ،شما می‌دونید چه باور های مخربی دارم که این اتفاق میوفته همیشه ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2627 روز

    دوست دارم متن کامنتم رو با مهم‌ترین جمله‌ای که در ذهنم رژه میره شروع کنم و بگم که ‌.‌..

    《هیچ موقع فکرشو نمیکردم بتونم یک رابطه‌ی الهی و سراسر قانون بسازم که نه‌تنها تک‌تک لحظاتش سرشار از حس عشق در اوج رهایی باشه، بلکه حتی جداشدن طرفین با حسی آکنده‌ از آرامش، قدرشناسی، شکرگزاری و درک متقابل باشه!》

    یعنی هرچقدر هم که در فیلم‌ها و داستان‌های به قول خودشون اساطیری و عاشقانه دیده باشیم و شنیده باشیم، هرگز چنین صحنه‌ای رو ندیدیم که دونفر با حسِ خشنودی و رضایتمندی از هم جدا بشن! نه دیدم و نه شنیدم!

    حالا می‌فهمم چرا استاد عباس‌منش میگن اگر رابطه‌ای قانونمند داشته باشی، نمودش رو در هیچ داستان و سریالی ندیدی!

    مجددا دوست دارم این جمله‌ی معرکه رو که جمله نیست، بلکه احساس من در همین لحظه هست رو تکرار کنم که …

    《هیچ موقع فکرشو نمیکردم بتونم حتی در لحظات جداشدنم، احساس شعف و شادمانی و آرامش خا‌طر از جنس رضایتمندی و نزدیکی به خداوند رو تجربه کنم!》

    این حرفو کسی داره میزنه که قبل از آشناییش با قانون، وقتی اولین رابطه‌ی عمرش رو که کلا 8 ماه طول کشید تموم شد، تقریبا تا دوسال در حالتی از غم و افسردگی سپری کرد!

    چی میشه که همین شخص، بعد از آشناییش با قانون، نه‌تنها یک رابطه‌ی 180 درجه متفاوت با یک شخص خودساخته و مستقل و متفاوت ایجاد میکنه، بلکه طوری پیش میره که تا چندسال همراه با لذت و احترام و ستایش ادامه میکنه و درنهایت، در لحظات نزدیک جدا شدن، حسی از جنس خرسندی و سرور ناشی از رضایتمندی رو تجربه میکنه؟!

    این احساس رضایتمندی، دُرُست زمانی در من پدیدار شد که حرفای طلایی شما استاد راهنمای زندگیم رو در این فایل ارزشمند شنیدم!

    در واقع همونطور که به عزیزدلم گفتم، این فایل شما حجت رو بر تمام هدایت‌ها و آگاهی‌های قبلی تمام کرد؛ درست مثل وقتی که پازلت تکمیل میشه و یک عاخیش به خودت میگی!

    و پیام این فایل برای ما همین تکمیل قطعات پازل بود و درحال حاضر از این تکمیل قطعات به قدری مسرورم که میخوام سجده شکر به جای بیارم و بگم …

    خداروشکر میکنم که تو زندگیم در مدار آشنایی با شما استاد محترم بودم و این هم‌زمانی در زندگی و عمر من رخ داد که با شما در یک برهه زمانی زندگی کنم و ازتون به عنوان استاد راهنمای زندگیم بیاموزم!

    و کمال تشکر رو از خانم شایسته عزیز دارم که همیشه به صورت مستقیم و غیرمستقیم، در بهبود زندگی ما نقش دارن؛مرسی که فایل‌ها رو کلیدبندی کردین و امکان جستجوی فایلهای سایت با موضوعات مختلف رو برامون فراهم کردین.

    درواقع همین جستجو برمعنای موضوعات بود که باعث شد من تک‌تک فایلای مرتبط رو گوش کنم و مثل قطعات پازل آگاهی کنار هم بذارم و چنین نتیجه‌ی مسروری رو برام رقم بزنه.

    لازمه برای بار سوم یادآوری کنم که این حال خوش من در شرف لحظات جدایی من در رابطه‌ی فوق‌العاده‌‌ای هست که داشتم؟!

    ▪︎ رابطه‌ی که از همون اول، سنگ‌بناش برمبنای آموزه‌های شما و قوانین ارتباطات زده شده و با رشد متقابل ما هروز بهتر از قبل ادامه پیدا کرد.

    ▪︎ رابطه‌‌ای که تک‌تک لحظاتش سرشار از حس عشق در کنار رهایی بود و حضور خداوند به وضوح احساس می‌شد!

    ▪︎ رابطه‌‌ای که هردوی ما تلاش کردیم بند دلمون رو به منبع اصلی قلاب کنیم و ظرف عشقمون رو در حالی که لبریز از منبع اصلی بود، باهم به اشتراک بذاریم.

    ▪︎ نبود لحظه‌ای که به این رابطه نبالم و افتخار نکنم و هر زمان که اوج اتصال و نزدیکیم به خدای درونم بود، دوج نزدیکیم به این رابطه بود!

    ▪︎ تک‌تک لحظاتش آکنده از عشق خداوندی و برکات خداوندی و وفور نعمت بود که به وضوح احساس می‌شد.

    ▪︎ هردوی ما آگاهانه در تلاش برای تمرکز بر نکات مثبت هم و پایین آوردن سطح توقعات از هم بودیم و مثل دوتا ستون مستقل، کنار هم بودیم.

    ▪︎ به قول استاد خیلی از مسائلی که برای دیگران اهیمت داشت برای ما مطرح نبود و حتی مسخره به نظر می‌رسید و این نشانه‌ی خودساخته بودن طرفین بود.

    اما نکته‌ی مهم اینجاست …

    تا قبل از اینکه این فایلو ببینم و به این فایل هدایت بشم، وقتی این موارد رو با خودم مرور می‌کردم، حسی از جنس بغض گلومو می‌فشرد که حیف این همه نکته‌ی مثبت و این همه لحظه و خاطرات خوش نیست که ساختیم؟!

    بلافاصله حسی بهم میگفت یزدان یک قطره اشک ریختن یا ناراحت بودن مصداق عدم‌رهاییه و چسبیدن به یک شخص خاصه!

    مصداق کمبوده که فقط ایشون اومده در زندگیم و اگر از ایشون جدا بشم کس دیگری به خوبی ایشون نخواهد بود!

    اما وقتی این فایلو بعد از سه سال مجددا گوش دادم …

    به وضوح شنیدم که استاد گفتن باور به اینکه من عشق رو فقط از طریق شخص X میتونم تجربه کنم با قانون منافات داره و اشتباهه!

    به وضوح در فایل دیروز شنیدم که گفتن روابط فعلیت و شخص مدنظرت، نتیجه‌ی فرکانس‌های تو بوده، پس بازم میتونی خلقش کنی، چه بسا با فرکانس‌های خالص‌تر و حتی نتیجه‌ی بهتر!

    و من عاشق این قانونم که میگه …

    این به معناست که تو فقط وظیفه داری که روی خودت کارکنی و بخش خودتو انجام بدی، جهان هم بخش خودشو انجام میده و در هر صورت باید رها باشی! حتی رها از طرف مقابل! رها از نتیجه! رها از ماندن و ادامه دادن یا رها از رفتن و جداشدن!

    من در این فایل استاد که میگم حجت رو تموم کردن فهمیدم …

    میشه یک رابطه‌ی عاشقانه و سراسر آرامش از درک متقابل داشت، اما چه بسا در یک نقطه‌ای دونفر به هردلیلی از هم جدا بشن در حالی که قدردان تمام لحظات و خاطرات خوش قبلی هستن، در حالی که با امید و انگیزه و سرور از هم جدا میشن، در حالی که بخشی از زندگیشون رو با یاد طرف مقابل همیشه با حس خوب یاداور میشن! و این بد نیست و بخشی از قانونه!

    و باید اعتراف کنم که من تا قبل از این، به قسمت انتهایی قانون روابط توجه نکرده بودم، شایدم توجه کرده بودم اما مقاومت داشتم نسبت به این جدایی! چون در ذهنم این باور از گذشته بوده که جدایی یعنی یک اتفاق بد و مولد حس بده!

    نمیدونستم که میشه دونفر در اوج قدردانی و سپاسگزاری و حس خوب و ارامش و خشنودی، مسیرشون از هم جدا بشه و بگن که …

    مرسی تا اینجای مسیر با هم هم‌سفر بودی، امیدوارم سفر خوبی رو در پیش داشته باشی و خدانگهدار!

    و اینجاست که با خودم مرور میکنم چقدر رشد کردم در این رابطه، و ملموس‌ترین رشد من همین الآن با اصلاح این نگرش به جدایی اتفاق افتاد و حجت بر من تمام شد‌.

    قشنگ حس میکنم اون فیوز نهایی در مدار افکارم کارگذاشته شده و یا اینکه پازل ذهنم تکمیل شده، بازم تکرار میکنم نمیتونم درک کنم که یک رابطه‌ به‌قدری برمبنای قانون جلو بره که حتی بتونی با خرسندی و سرور از جنس ارتباط و اتصال به منبع، از همسفرت جدابشی!

    و چه خوشبختند آنان که بند دلشان را به تو قلاب کرده‌اند!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      عارفه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 1448 روز

      سلام به برادر توحیدیم پسر سرزمینم ایران زمین سلام.

      یزدان عزیز فک کنم از پارسال تابستان من ایمیلم رو برای کامنت های شما فعال کردم… اوایلش هروقت کامنت می زاشتید زود می خوندم به مرور زمان از مدار شما خارج شدم و هروقت ایمیل می آمد مشغل های دیگه اجازه نمی داد این چند روز چندتا ایمیل از شما دریافت کردم که پاسخ دوستان رو در دوره کشف قوانین زندگی داده بودید.

      که من اون محصول رو نداشتم.

      اما بعد نماز گفتم این یه نشونه اس اشکال نداره من محصول ندارم می رم آخزین کامنت شو می خوام خو من الان خیلی وقت عقب می اندازم ایمیل هایی که از شما دریافت می کنم.

      اینها رو گفتم بدونید که من چقدررر هدایتی و شاید بهتر بگم چقدر خدا منو دوست داشت که هدایتم کرد که بیام کامنت تون بخونم و جواب وآرامشم بگیرم.

      می دونید کامنت شما یه جوری نوشته شده بود که برای منی که در رابطه عاطفی عاشقانه نیستم. و در رابطه های دیگه ام کمی چسبندگی وابستگی دارم و باعث درد رنج و شاید بزرگتر شدن منو همراه با دریافت آگاهی و درک بهتر قانون داره و دارم تجربه می کنم خیلی برام جای تامل فکر آرامش داشت می دونید کامنت تون خیلی، دید من رو باز کرد ما انسان ها همیشه فکر می کنیم هرکسی حرف از رابطه می زنه و میگه توی رابطه ام مشکل دارم ناخودآگاه فکر می کنیم رابطه عشقی وعاطفی اما من یه دختر که توی یه خونه ای بزرگ میشم اولین رابطه ام با پدر و مادر تعریف میشه. رابطه ام با خودم و خدای خودم می دونید کامنت تون رو اینقدر قشنگ نوشته بودید که انگار برای منه عارفه نوشته بودید. من شاید الان رابطه عاطفی که شما فرمودید ندارم و درش نیستم اما رابطه ام در بُعدهای دیگه هیچ وقت خوب پیش نرفته نمی دونم چرا اما با هدایت الله و کمک خدا هدایت میشم به پاسخ و راه حلش.از اینکه امدی کامنت نوشتی برامون ممنون وسپاسگزارم.

      تحسینت می کنم تحسینت می کنم پسر سرزمینم ایران که اینقدر خوب رو خودت کار کردی و به این حد از رهایی شاد بودن رسیدی.

      بودن در لحظه، زلال بودن مثل آب و روان بودن مثل رود که روحت، روانت، احساست مثل ابری که در آسمان آبی آرام در حرکت هست. زندگی رو داری تجربه می کنی می دونید اینقدر خوب روی خودتون کار کردید ( تحسین می کنم ) به این حد از رهایی رسیدی.

      ذهنت، احساست ،قلبت، منطقت، فکرت ،عقلت، همه همه تک تک سلول بدنت ندای فریاد رهایی و شادی رو بهت می دن و با جان دل داری این رهایی رو تجربه می کنی درود الله مهربان برتو

      این کامنت رو باید چندبار بخونم و ذخیره کنم برای خودم …

      حتمااا کامنت هااا این چندوقت عقب انداختم می خونم. امروز خدا از کامنت تو با من حرف زد.

      با آرزوی موفقیت های روز افزون منتظر خبرای خوبت درسایت هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امین زندی گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      سلام بر دوستان خوبم یزدان عزیز

      و سلام بر استاد زندگیم و الگوی من

      چقدر این فایل زیبا بود و چقدر کامنت یزدان عزیز زیبا تر تکه های پازل دقیقا یک سال از خرید عشق و مودت من در روابط میگذره و هربار به تضادی بر میخوردم و همش از طرف خداوند بود که منو قوی کنه و به من بفهمونه که نگران خودم باشن مسئول خودم باشم دلم نسوزه و لیاقت تصمیم گیری رو داشته باشم و این پازل امروز با شنیدن این فایل تکمیل شد و من فهمیدم چرا به این فایل زیبا هدایت شدم برای اینکه قطعه آخر رو هم تکمیل کنم و اگه هم اتفاقی افتاد بدون همون خیرس د از امروز با خیال راحت برم و در حوزه مال برای خودم کار کنم و خیالم آسوده باشه و راه رو بر خدای وهاب بسپارم که هدایتم میکنه

      آدم خوب زیاد قرار نیست تا آخر عمر ما باهم باشیم بودم که عالیه و نبودیم عالی تر چون خدا میخواد مارو به خواستهامون برسونه خیلی عالی‌تر و بهتر و شاد تر جهان کارشو بده جهان اشتباه نمیکنه

      مرسی یزدان عزیز عالی بودم

      در پناه سکان بان عالم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مرتضی آستاد گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    سلام بر استاد توحیدی

    وسلام بر خانم شایسته عزیز

    سلام بر دوستان عزیز

    یک فایل عالی از استاد که میتونم با همین فایل و عمل کردن به اونا رابطه ی عالی داشته باشم

    از شما استاد عزیز سپاسگذارم که هیچی رو پنهان نمی‌کنید و در فایلهای رایگان هم نکات طلایی میگین و من وظیفه خودم میدونم به پاس قدردانی از شما به این مطالب عمل کنم از خداوند میخام منو کمکم کنه توی این راه

    من هم همیشه فکر میکردم اگه یه نفر توی رابطه برای طرف مقابل زنگ میزنه و سراغشون میگیره یا هر لحظه پیشش هست که اتفاقی براش نیفته این دیگه ته ته رابطه خوبه و به این فکر بودم که من هم باید تدی رابطه عاطفی ام اینجور عمل کنم

    این جور رابطه رو من از اطرافیانم زیاد دیدم و فکر میکردم همینه دیگه باید اینجوری باشه و اگر یه نفر خلاف این عمل می‌کرد تو ذهنم میگفتم که چا قدر بی احساسه اینا چطور با هم میسازن چطور باهم زندگی می‌کنند

    ولی این فایلی که از استاد شنیدم معیارهای رابطه خوب رو برام جابجا کرد

    من الان. توی رابطه عاطفی با کسی نیستم ولی توی خانواده مادرم همیشه نگران بچه ها شه هر بیست دقیقه اگه خونه نباشم زنگ میزنه کجا هستی کی میای و همین کار رو برای دو تا برادر دیگه من هم داره

    و یکی از خواسته هام اینه که هر لحظه بهم زنگ نزنه

    و اگه یه بار جواب ندم به هر دلیلی نگران میشه به کل فامیل زنگ میزنه که از فلانی خبر ندارین فلانی جواب گوشی رو نمیده خونه نیومده این جور هم نیست که به من شک داشته باشه ها نه

    بعد میگیم که چرا هر لحظه زنگ میزنی میگه چکار کنم دیگه من که غیر شما کسی روندارم نگران میشم. ولی الان که دارم به چند سال پیش فکر میکنم من هر جایی میرفتم تو فکرم این بود که الان مادر و پدرم چکار میکنن الان که من اونحا نیستم چی بهشون میگذره و برای اینکه اونا دلتنگ من نباشن زود میومدم خونه حتما این رفتار مادرم به خاطر فرکانس های منه و منم که باید تغییر کنم

    این نکته رو اصن بهش فکر نکرده بودم همین الان به فکرم اومد

    خدایا چه قدر نوشتن قدرتمنده من فقط اومده بودم که یه کامنت بذارم ولی خداوند راه حلشو بهم گفت خدایا عاشقتم من

    و از این به بعد باید آگاهانه تلاش کنم که توی ذهنم وابستگی خودمو به مادرم از بین ببرم و خودم برای خودم اول ارزش قائل باشم

    یادمه چند شب پیش خونه مادر بزرگم مهمون اومده بود بهم شیرینی تعارف کردن یکی که برداشتم مادرم اومد توی ذهنم و گفتم چند تا هم بده ببرم خونه و خودم رو مسئول خوشحال کردن مادرم میدونم

    ولی خودن دوست دا رم‌ توی رابطه عاطفی خودم مستقل باشم و طرف مقابل هم مستقل باشه

    مثل رابطه استاد و عزیز دلشون

    رابطه ای که واقعا بی نظیره و معیار رابطه ما باشه

    در پناه خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستانم

    بررسی عشق واقعی از نظر استاد

    _ تمرکز کردن برای تغییر فرد مقابل یکی از بزرگترین اشتباهات روابط است. تو نمیتونی ویژگی های شخصیتی اون فرد رو تغییر بدی مثلا بگی اشکال نداره می شینیم مثل دو انسان بزرگوار باهم صحبت میکنیم حل میکنیم مشکلات مون رو.

    _ ما روی خودمون کار میکنیم باورهای خوبی در زمینه لیاقت و توکل میسازیم و هدایت می شویم به اون آدمهایی ک درست هستن، هم فرکانس ما هستن و قرار نیست ما تغییرش بدیم تا درست شه.

    _ برخلاف عقاید 90 درصد افراد ک میگن عشق یعنی اینکه کسی باشه ک نگرانت باشه، نع این عشق نیست این وابستگی عه این خلع عاطفی عه

    _ نگران بودن حالا نگران هر کسی مادر خواهر فرزند پارتنر یعنی اینکه من توکل ندارم، یعنی آقا خدا ک وجود نداره من باید از عشقم محافظت کنم

    _ من خودم یک آدم قوی باشم توانمند باشم توحیدی و متوکل باشم در رابطه ای قرار می گیرم ک اون فرد خودش قوی و متوکل هست نه اینکه من بخوام بسازمش.

    _ یکی از باورهای اشتباهی ک من داشتم این بود ک فکر میکردم اون فرد قراره آزادی من رو بگیره و منو محدود کنه و من باید همش توضیح بدم و جرو بحث کنیم و همیشه تو ذهنم میگفتم من ب پدر و مادرم جواب نمیدم بعد بخوام به یک شخص غربیه توضیح بدم کجا میرم چیکار میکنم. چون آزادی اولویت اصلی من هست  از این سمت پام رو ترمز بود. درصورتی ک استاد گفتن وقتی تو یک سری اولویت ها داری تو هدایت میشوی ب فردی ک همون اولویت های تو رو می پسنده. در صورتی ک اینجا استاد الگو شدن برام ک فرمودن من 2 ماه 3 ماه میرم مسافرت و ما اون موقع ک با هم هستیم لذت می بریم موقعی هم ک باهم نیستیم لذت می بریم واو من فکر میکردم وقتی پارتنرها از هم دورن باید عذاب وجدان داشته باشن ک من دارم خوش میگذرونم و طرفم طفلک داره چیکار میکنه مخصوصا اینکا شما رفتین مسافرت و خانم شایسته خونه موندن و روی خودشون و کارهاشون کار کردن.  انسان با عزت نفس کسیه ک در نبود پارتنرش هم حالش خوب باشه یعنی حال خوبش وابسته ب طرفش نباشه باید خودش با خودش حالش خوب باشه

    _ یک رابطه سرشار از توانمندی سرشار از استقلال سرشار از احترام به عقاید یکدیگر سرشار از آزادی

    _ و یک باگ دیگه فکر میکردم با اومدن اون شخص من باید ماسک بزنم و اون فرد شاید یک سری از ویژگی های منو نپسنده و چون من شخصیتی دارم ک خودم ام و توجهی ب نظر بقیه نمیکنم و سختم هست ک کسی بخواد ب من بگه چطور رفتار کن یا رفتار نکن و همیشه گفتم خدایا من رو هدایت کن به سمت کسی ک وقتی با اون هستم خود خود خودم باشم و نخوام فیلم بازی کنم. به همین خاطر ترجیح ام تنهایی بود ولی باز فهمیدم اگر من در مسیر درست باشم هدایت میشوم به آدمی ک با ویژگی های من اوکیه و نیازی نیست خودمو مخفی کنم و حتی اون طرف دوست داره ویژگی های شخصیتی من رو

    _اگر با ویژگی های من اوکی هستی می تونیم باهمدیگه ادامه بدیم، هر وقت هر کدوم به هر دلیلی با ویژگی های طرف مون اوکی نبودیم خیلی راحت میریم دنبال زندگی خودمون، قرار نیست نگاه مون به روابط طوری باشه ک تا ابد ادامه پیدا کنه ما انسانیم تغییر میکنیم، ممکنه عقایدمون بعدها عوض بشه.

    _ زندگی یک فرصت کوتاهه و من میخوام قشنگ ازش استفاده کنم و یک رابطه لذت بخش رو تجربه کنم.

    _ من روی خودم کار میکنم، چینش آدم های اطرافم با جهان عه و اجازه بدم جهان کارشو انجام بده نچسبم به یک آدم خاص. مثال کویر و کاشت برنج

    _ کسی ک به خداوند میسپاره همه چیز رو به خداوند می سپاره، و رو ایمانش کار میکنه رو توکل اش روی لیاقتش کار میکنه.

    _ منی ک میخوام با یک آدم مناسب وارد رابطه بشم آیا خودم یک انسان مناسب هستم ؟

    من خودم اومدم یک سری ویژگی های موردنظرم رو نوشتم بعد به خودم اومدم و گفتم آیا تو خودت این ویژگی هارو داری ک بخوای جهان همچین انسانی رو بهت جذب کنه ؟ و تصمیم گرفتم اون ویژگی هارو در خودم بوجود بیارم. و متوجه شدم من باید اول تقوا و صبر و احترام و عشق رو با خانواده خودم تمرین کنم و رابطه خودم رو با خانواده ام عالی کنم.

    _ مورد دیگه چک کردن طرف مقابل هست ک باز ریشه اش همون چسبیدن ب یک شخص و متوکل نبودن عه.

    استاد :  من انقدر برای خودم ارزش قائل هستم ک نرم طرف مقابل رو چک کنم، اصلا کسر شان میشه برای من حتی تصورشم ب من خفت و خواری میده.احساس ضعیف بودن میده.

    _ ایمان داشته باش به درستی قوانین خداوند و نگران بیرون نباش و روی خودت کار کن اون آدم خودش میاد. خداوند همه چی رو با توجه به فرکانس هات دورت جمع میکنه. مردان پاک برای زنان پاک

    _ لایف استایل خودت رو داشته باش و اصلا برات مهمه نباشه ک بقیه چه فکری میکنن و تورو تایید نمیکنن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز صدو پنجم، روزشمار تحول زندگی من!

    هر روز وقتی میام توصفحه روز شما تحول زندگی من، و دیدگاهمو می نویسم، وقتی اعداد روزها رو می بینم، یه چیز برام واضح وروشنه، اینکه من واقعا مینای 105 روز پیش نیستم، الان 16 تیر1402 هست و 105 روز هست که من هر روز واگه به هر دلیلی توهمون روز نتونم دیدگاهمو کامنت کنم فرداش روز قبل و امروزم رو میام واینجا می نویسم، ومی بینم که از اول سال ، روز اول عید تا الان چقدر به لطف الله مهربان آرامش وامنیت و عشق و صبرو توحید ویکتاپرستی و معنویت و سلامتی و رزق وروزی وبرکت در مال وبرکت در عقل واندیشه و برکت در باورهای درست واصل در من زیاد شده وشدت گرفته….

    واین نشون میده باید باید باید هر روز تمام تمرکزمون روی خودمون باشه، باید اینجا باشیم، توی سایت همراه آموزه های سیدحسین عباسمنش و مریم بانو و دوستان گل و مهربان، همراه کار کردن روی دوره ها واجرای اونچه که استاد میگن توی زندگی‌…

    فقط اینجوریه که میشه از جهالت ونادانی وناآگاهی سالهای دراز، به آگاهی و دانایی وهوشیاری رسید….

    نمیشه که ذهن درگیر منفی ها و درگیر بیرون از خود و درگیر حاشیه ها باشه و باز بتونه مثبت باشه و آروم باشه و بشه افسارشو در دستت بگیری!!!!

    اما میشه همون ذهن رو بکشونی بیاری سمت باورهای درست وازش مراقبت کنی بهش خوراک خوب بدی، پرش کنی از اونچه که بهت حس خوب میده، حال دلت رو خوب میکنه، لبت رو خندون میکنه، ذهنت رو باز میکنه، ایمانت رو فعال میکنه…( یعنی همینجا توی این سایت وبا آموزه های سیدحسین عباسمنش)… تا ببینی چطور دنیات دگرگون میشه به سمت خیرو خوشی و خوشبختی وسلامتی وثروت و یکتاپرستی….

    خدارو هزاران بارشکر بابت اینکه دستمو گرفت وپناهم داد و توبه ام رو پذیرفت و منو به راه راست به راه کسانیکه بهشون نعمت داده هدایت کرده و تا به امروز در این مسیر ثابت قدم نگه داشته…

    خب بریم سراغ این فایل وآگاهی های نابش!

    یادمه وقتی اولین بار دوسال پیش این فایل رو شنیدم ودیدم حس عجیبی داشتم، اصلا نمی تونستم درک کنم که چطور میشه توی رابطه با کیس احساسیت یا همسرت یا فرزندت یا خانوادت، حد دلبستگی و وابستگی رو رعایت کنی، یعنی اونموقعه ها از دید من وابستگی یه نوع عشق بود، از نظر دیگران وهمسرم من اصلا اونموقعه ها شخص وابسته ای به نظر نمی اومدم اما از نظر خودم حس میکردم من از درون وابسته ام از دوری همسرم یا فرزندم یا خانوادم یا بی توجهی هاشون عذاب میکشم وخود خوری می کنم ولی در ظاهر نشون نمیدم…

    انگاری خودم رو مجبور کنم به اینکه ظاهر وباتن متفاوتم رو مدیریت کنم و واقعا کار خیلی خیلی سختی بود…

    اما وقتی شروع کردم تمرکزی روی خودم کار کردن و شبانه روز خودمو بستم به دیدن وگوش کردن فایلهای شما استاد عزیزم، خصوصا با دنبال کردن سریال سفر به دور امریکا وسریال زندگی در بهشت، معنی عشق ودلبستگی کم کم برام جا افتاد، کم کم فهمیدم زندگی واقعی باید چه شکلی باشه چون من یه الگو توی ذهنم برای معنا کردن خوشبختی وسعادت یه زوج داشتم همیشه، که اون الگو رو فقط وفقط بعد اینهمه عمری که ازم گذشت توی زندگی شخصی وسبک شخصی شما استاد قشنگم در کنار مریم جان ومایک عزیز پیدا کرده بودم..

    واینم به خاطر این بود که زندگی شخصی شما ، سبک شخصی وراه وروش زندگی شما تا حدود خیلی زیادی به طور واقعی بدون حذف وسانسور به صورت فایلهای پی درپی روی سایت قرار میگرفت و اونچه رو که آموزش میدادید بهش عمل هم میکردید و همین باعث شد من یه الگوی کامل از عشق وهماهنگی ودلبستگی و روابط عالی بدون وابستگی رو داشته باشم….

    چی بگم که جای گله نیست، خب اطراف ما توی تمام سالهای زندگیمون کسی نبود که نمونه والگو باشه برامون، هرچی دیده وشنیده بودیم همه نسل به نسل دست به دست شده بود توی ذهن وباور و عملکرد آدمهای اطرافمون وهمون باورها توی ماشکل گرفته ونهادینه شده بود وبه شکل رفتار وگفتار خودش رو نشون میده….

    اما یه جای کار که خیلی بیخ داشت و مشکل کلا از اونجا بود، این بود که همه از طرف مقابلشون حالا در نقش خانواده و همسر وفرزند ….توقع عشق و علاقه و بروز احساسات داشتند، یعنی همه ی ما توقع داشتیم دیگری یکی از بیرون بیاد و بهمون عشق بده بهمون بچسبه و بهمون وابسته ودلبسته شدید باشه، هممون توقع داشتیم طرف مقابل درکمون کنه و تمام خلع های عاطفی که از بچکی داشتیم رو برامون جبران کنه وعشق رو برامون توی گفتار ورفتار معنا کنه..

    اصلا معنی عشق ودوستداشتن برامون برابر بود با وابستگی وچسبندگی وتوجه و بودن همیشگی و نشون دادن علاقه شدید توی گفتار ورفتار از سمت شخص مقابل…

    اما معنی عشق و دوستداشتن به مرور در من تغیر کرد، نه اینکه بیس اصلی عشق و دوستداشتن تغییر کنه نه، خب عشق معنی خودش رو داره و دوست داشتن یه سری نشونه، امااااا من فهمیدم که باید خودم اول اون عشق ودوستداشتن رو به خودم هدیه بدم، ولی خب بلدش نبودم، من با خودمم همیشه بد بودم با احساس گناه و سرزنش و عدم لیاقت و….کلی،ذهنیت بد در مورد خودم همیشه حس ناکافی بودن داشتم وچون درکم از خداوند هم داغون بود نمی تونستم اصلا طعم عشق رو بچشم….

    وقتی شروع کردم به شناخت خودم وخداوند و قوانین جهان آفربنش همزمان باهم، یه چیزهای در درونم شروع به تغییر کرد، من کم کم متوجه شدم بعد درک کردم وبعدتر باور کردم که خدا چقدرررر دوستم داره وچقدر عاشقم هست، یعنی عشق ودوستداشتن توی رفتار خدا با من برام معنا شد، وقتی به این درک وشناخت از خداوند رسیدم که چطور همیشه با عشقی بی حدو حساب همه چیز رو در اختیارم قرار داد و همیشه ازم مراقبت میکنه و هرطور که باشم دوستم داره و ازم جدا نمیشه وترکم نمی کنه و هرلحظه کنارمه، همین باور باعث شد یه الگوی خوب داشته باشم، ودر کنار الگوهایی که از شما ومریم جان توی زندگی شخصیتون میگرفتم یه پکیج کامل از عشق ودلبستگی بدون وابستگی در اختیارم قرار گرفته بود…

    سعی کردم اول اون عشق رو در وجود خودم وبا خودم به اشتراک بذارم یعنی باخودم مهربان باشم وخودم رو دوست داشته باشم وهرچقدر به خودم عشق دادم و توجه وتمرکزم رو گذاشتم روی خودم حس کردم چقدر حال دلم داره خوب میشه وچقدر داره عزت نفس واعتماد به نفسم هر روز بیشتر میشه، من داشتم تمرین میکردم خودم رو بی قید وشرط وهمونطور که بودم در ظاهر وبا تغییر در باطنم کوچولو کوچولو بپذیرم ودوست داشته باشم فارغ از اینکه چقدر خطاء و اشتباه داشتم توی زندگیم وچقدر بد بودم!!!

    این تمرین وتکرار باعث شد کم کم باخودم به صلح رسیدم و وابستگی درونیم نسبت به اطرافیانم به حداقل رسید یعنی اون ظاهر بدون وابستگی با باطن بدون وابستگی هماهنگ شد، نه خود خوری خبری بود نه از گفتگوهای ذهنی و حس بی ارزشی، طوریکه انقدر باخودم وخداوند تورابطه دلچسب وعاشقانه ای قرار گرفته بودم که حاضر بودم سالها فقط منو خدا تنها توی یه دنیای خالی از هر آدم دیگه ای زندگی کنیم حتی هنوز،هم همین حس رو دارم ولی خب این فقط یه حس بود ویه خواسته قلبی ولی در واقعییت من هر روز دارم در کنار کسانی ودر دنیای زندگی میکنم که،با خانواده و دوستان و آدمهای متفاوتی در ارتباطم، اما چیزیکه در من عوض شده اینه که من یه دوستداشتن قشنگ یه حس خوب واز روی عشق،نسبت به تمام آدمهای اطرافم پیدا کردم حالا هرکسی باهرشکل وقیافه ای هر کجای دنیا چه به من نزدیک باشه چه دور، چه آشنا چه غریبه من به گونه ای خاص دوستش دارم وبرام قابل احترام وعزیز هست، والبته حتی کسی که در حق بدی کرده باشه می تونم بگم اگه دوستشم نداشته باشم حداقل حس نفرت وبدی بهش ندارم، اونم حتما به خاطر اینه که من خودم رو همونطور که هستم پذیرفتم، همونطور که میدونم منم خطاها واشتباهات زیادی رو به خطر نادانی ونااگاهیم در گذشته انجام دادم ومنم سالها یه آدم دور از خدا ودور از خودم وغافل و پراز باورهای مخرب واشتباه بودم، اتفاقا وقتی آدم نادون وبدون عشق،ومحبتی می بینم ارزوم میکنم واز خدا میخوام که دست اون شخص رو هم بگیره واز شهد شیرین عشقش بهش بچشونه و سراسر وجود اون شخص رو هم پراز نور الهیش کنه تا بتونه عشق به خداوند وخودش رو درک کنه تا اون عشق رو به بیرون از خودش هم به همه جهان ساطع کنه….

    چقدر لذت بخشه عزیزانت رو دوست داشته باشی ولی بهشون وابسته نباشی واجازه بدی هرکسی خودش عشق و دوستداشتن ومحبت واقعی رو تجربه کنه…

    اصلا کسیکه عاشق خودش میشه همه عاشقش میشن، همه بهش محبت میکنن، به نظر من اون کسیکه از هیچکس توقع عشق نداره اما سعی میکنه خودش باهمه باعشق ومهربانی رفتار کنه، جهان عشق ومحبت بیشماری نسیبش میکنه…

    اوایل وقتی معنی عشق رو درک میکنی میفهمی خداوند تنها کسی هست که بهت عشق بی حدوحساب داره از آدمها دور وبه خدا خیلی نزدیکتر میشی ودوست داری بیشتر تنها باشی وباخدا در عشق بازی باشی و گاهی اطرافیان به روت میارن که چی شده چرا خودتو گرفتی؟ تافته جدا بافته شدی واز این حرفها بهت میزنن، اما وقتی عشق نهادینه میشه تو وجودت اون خدای عاشق و پر مهر رو لحظه به لحظه کنارت حس میکنی ودیگه نیازی نیست تنها بشی تا حسش کنی بلکه اون میشه خودتو وجاری وساری درتو وهمه جا می بینیش وحسش میکنی در هر کسی وهر چیزی ودر کل جهان، به این حد که برسی هم تو همه کس وهمه چیز رو دوست داری عاشقانه وهمه عشق از هر سمت وسویی میاد سراغت…

    چون تو میشی ذره ای خدا، همون ذره ای که از اول همین شکلی بود ولی از یه جایی انقدر درگیر بیرون وحاشیه ها شد که از اصل خودش فاصله گرفت…

    وقتی معنی عشق واقعی رو درک کنی، وقتی خودت تغییر میکنی وبی توقع عشق میدی بدون انتظار دریافت، چون میدونی اون عشقکیه ازت ساطع میشه هزار برابرش به خودت برمیگرده، دنیات بهشت میشه حتی اگه بی مهری و بی علاقگی ببینی انقدر غنی هستی از درون پر هستی که به چشمت نمیاد و تاثیری روت نداره…

    یه چیز خیلی خیلی مهم دیگه که باعث شده وابستگی من به صفر برسه وتبدیل بشه به دلبستگی کنترل شده، اینه که جهان وهرچی در اون هست رو فانی می بینم، وهمیشه به خودم میگم مینا یادت باشه تو یه روح مفردی اومدی اینجا کنار آدمهای دیگه یه تایمی به خیر وخوشی ودر ارامش وامنیت طی کنی وبه جایگاه اصلیت برگردی وهراونچه از مال واموال ودارایی وفرزند وهمسر وخانواده که در اختیارت هست برای اینکه که به زیبایی از این مسیر عبور کنی و هیچ چیز ابدی وپایدار نیست ..همین باور باعث،شده خیلی ادمها وخیلی چیزها برام اهمییتشون کم بشه یعنی دلیل وباعث وبانی ارامش وامنیت و عشق وشادی درونیم رو اونها ندونم …

    خدارو شاکرم بابت این درکم، از شما هم ممنونم استاد قشنگم که ذهنمو چمشممو گوشم رو قلبمو باز کردید با آموزه هاتون به روی اصل واساس واقعی این جهان و زندگی….

    هرلحظه وهمیشه در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سعید آشتیانی گفته:
      مدت عضویت: 677 روز

      تبریک میگم دوست عزیر

      واقعا لذت بردم با تمام وجود این متنو خوندم و ذره ذره شو درک میکنم خداروشکر که هر روز تعداد آدمایی که معنی عشق واقعی رو درک کردن بیشتر میشه واقعا عشق همینه که توضیح دادی خیلی قشنگ و کامل تفسیرش کردی آفرین عشق واقعی همینه نه اون عشقی که مردم تو کوچه و بازار دنبالشن و هرچی بیشتر تلاش میکنن بیشتر احساس نیاز میکنن چون به منبع واقعی متصل نیستن و پر از حس قربانی شدن و بی ارزشی و کمبود و …. هستن ولی به قول شما اگر لحظه ایی به اون عشق واقعی متصل بشی سرشار از آرامش میشی و بی نیاز از هرچیز خوشحالم واقعا برات که عشق رو درک کردی و کلی لذت بردم و بازم تبریک میگم بهت میتونم به جرعت بگم هرکی عشق واقعی به خدارو درک کنه به معنای واقعی ثروتمنده و دنیا و آخرت خودشو تضمین کرده خدارو هزاراااااااان بار شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    به نام خدای مهربان وهاب و هدایتگرم در لحظه لخظه های زندگیم

    استاد جااااااانم و مریم دوست داشتنی سلام

    چند روز پیش تو یکی از فایل ها شنیدم استاد جان که گفتید اگه بعضی جاها حرفهای من رو نمیتونید بپذیرید بدونید پاشنه اشیل تون هست،با خودم فکر کردم یادم نیومد که کجا اینطور بوده

    امروز با شنیدن این فایل متوجه شدم بله

    من هم پاشنه های اشیل زیادی داشتم و دارم

    یکی اش همین مطلب وابستگی تو روابطه

    خیلی از قبل بهتر شدم ولی واقعا باز جای کار دارم

    استاد عزیز اصلا کار کردن با شما و آموزه های شما باعث کلی تغییرات در من شده

    مثل وابستگی

    مثل دلسوزی

    مثل فراوانی

    مثل احساس لیاقت …

    هر کدوم از این موارد رو وقتی در موقعیتش قرار میگیرم متوجه تغییراتم میشم و شکرگزار خداوندم واقعا

    من رابطه ی زیبای شما و مریم جان رو تحسین میکنم

    استاد شما همیشه در حال مراقبت از خودتون و رشد و شکوفایی هستید

    و مریم نازنین هم

    این باعث میشه در کنار هم اینقدر شاد و منشا اثر باشید

    چقدر باورهای من در روابط تغییر کرده و مدام باید رو خودم کار کنم…

    اینکه باید یه ادم توحیدی بود و در زندگی،روابط،ثروت و سلامتی و ارامش خدا رو در نظر گرفت و رها بود این مدام نیاز به کار کردن داره…

    وقتی با خدایی

    وقتی وصلی

    وقتی نگاهت نگاه توحیدی باشه دیگه نگرانی نداری

    ترس از دست دادن

    ترس تنهایی نداری

    چون خدای هدایتگری داری که هر لحظه داره تو رو به بهترین مسیر و بهترین نتیجه هدایت میکنه

    اینقدر تو رو بالا میبره

    تو رو به سربلندی میرسونه

    اینقدر ارامش و عزت و سربلندی وشبختی برات رقم میزنه که که تو با عقل محدودت توانایی ش رو نداری

    خدایا شکرت که با تو اروممم

    خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو و توحیدم

    خدایا شکرت که هر چه بیشتر میشناسمت،شرک کمتری دارم و رها تر و ازادترم

    خدایا اول مسیرم

    خدایا ازت میخوام هدایتم کنی

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بابت هدایت امروزم

      خدایا شکرت که هدایت شده هستم خدا را شکر که خدایان کردی به کامنت پونه ی عزیز

      چقدر دلنشین بود عزیزم

      خدایا شکرت که با تو اروممم

      خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو و توحیدم

      خدایا شکرت که هر چه بیشتر میشناسمت،شرک کمتری دارم و رها تر و ازادترم

      خدایا اول مسیرم

      خدایا ازت میخوام هدایتم کنی

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1796 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان همسفر

    روز 105 سفرنامه

    وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

    و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند! ( سوره روم آیه 21)

    استاد عزیزم زمانی که من نکات این فایل رو یادداشت میکردم شما فایل چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته‌هایم نرسیده‌ام رو روی سایت گذاشتین.

    من تصمیم داشتم بگم بعد از مسائل مالی که بیشتر افراد درگیرش هستن موضوع روابط خیلی مطرح هست اما با توضیحات شما در اون فایل بنظرم اومد که موضوع روابط حتی از مسائل مالی بیشتر افراد رو درگیر میکنه.

    شما در این فایل و اون فایل جدید خیلی خوب مساله رو باز کردین. واقعا نمیدونم چی بگم که توجهم رو از نکات منفی بردارم و در عین حال حرفم رو هم زده باشم.

    استاد جان باورهای اشتباه درباره روابط بیداد میکنه. بخصوص درباره خانمها به نحوی که اگر یک‌بار ازدواج کرده باشن و جدا شده باشن یا حتی همسرشون فوت شده باشه از نظر عالم و آدم یک مهره سوخته هستن. در بیشتر فیلم و سریالها زن ضعیف و وابسته نشون داده میشه که همیشه باید ترس از دست دادن مردش رو داشته باشه و تمام تلاشش رو بکنه که اون رو نگه داره.

    یشتر از این وارد باورها و نگاه اشتباه افراد نمیشم. بجاش خداروشکر میکنم که منو با شما آشنا کرد. آموزش‌های منحصر بفرد شما به من یاد داد درباره هر موضوعی چه بذرهای درستی بکارم تا زندگیم سرسبز و پربرکت باشه.

    امروز عید قربان هست و به عقیده من شما بت شکن این زمان هستین. شمایی که به شاگرداتون یاد میدین چطور باورهای غلط رو خورد کنن و بجاش باورهای توحیدی و سراسر نور و امید بسازن.

    همیشه به شما و سبک زندگیتون فکر میکنم و به خودم میگم چطور میشه یک انسان اینقدر متفاوت باشه؟؟؟

    بدون شک رابطه شما و مریم عزیز یکی از نشانه‌های درخشان خداست.

    در پناه رب‌العالمین باشین.

    ممنون بابت تمام صداقت و سخاوتی که در آموزش‌هاتون دارین.

    ازتون بینهایت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    مجيد رجائي گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    بنام الله یکتا

    درود بر استاد خوبم و خانم شایسته عزیز

    فقط خود خدا میدونه که چقدر حرف تو این دلم هست که میخوام بزنم از نتایج فوق العاده ام از تغییراتی بنیادی که به مرور زمان نتایجش تو زندگیم نمایان شد…

    انقدر تو این مدتی که با استاد عباسمنش آشنا شدم و با آگاهی ها و قوانینی که تو فایل های دانلودی یاد گرفتم اتفاقاتی برای اثبات این قوانین و این آگاهی ها برام رقم خورده که تجربه این یکی دو ساله ام برابری میکنه با چندین سال زندگی کردن…

    اینا همه لطف خداونده که همیشه و هر لحظه حواسش بهم هست و داره هدایتم میکنه

    هدایتم میکنه به سمت آرامش و سعادت واقعی..

    هدایتم میکنه به سمت مسیرای بهتر و راحتتر…

    هدایتم میکنه به سمت رابطه های فوق العاده…

    هدایتم میکنه به سمت هر چیزی که برای من مناسبه و در جهت رشد منه..

    دیشب قبل خواب اومدم تو سایت و رفتم قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن وقتی که این نشونه رو برام آورد من رو برد به روزای اولی که هدایت شده بودم به این مسیر البته داستان هدایتمم خیلی جالب و باحال بود که حتما تو بخش آشنایی با سایت میزارم.

    این اولین کامنتم تو سایته و یه حسی بهم گفت که بیام و از تجربه ای که تو این مدت از آگاهی ها و قوانین بدست آوردم رو بنویسم تا اول از همه ایمان خودم قوی تر بشه و برای دوستان هم مفید واقع بشه.

    میدونین این حرف استاد که میگه باور های ما الگوهای زندگیمون رو میسازن همیشه داره تو ذهنم تکرار میشه تا بیشتر از قبل روی باورهام کار کنم و مراقب ورودیهام باشم

    یادمه از اولین رابطه ای که داشتم کلی باور های مخرب مثل زنجیر بهم وصل شده بود و نمیتونستم اونطوری که باید از رابطه ام لذت ببرم و خوب یادمه که اون روزها هم آگاهی الان رو نداشتم و از خدا کمک میخواستم که چکار باید کنم،از سن 17 سالگی به دنبال بهبود دادن به تمام ابعاد زندگیم بودم ولی باورهایی که از خانواده و رسانه در من شکل گرفته بود نمیزاشت نتیجه رو ببینم و برام آشکار بشه.

    یه چیز خیلی جالبی بگم من زمانی که از خدا کمک میخواستم بعد از مدتی می دیدم شرایط رابطه ام داره روز به روز بد و سخت تر میشه.

    الان که آگاهی دارم اون سختی ها همون تضاد های زندگی ان که باعث شفاف شدن خواسته هامون میشه.

    خوب یادمه که چقدر احساسی عمل میکردم و همین همیشه ضربه اش رو بهم میزد.این ضربه ها همون الگوهای تکراری ان.تا زمانی هم که باورهام رو تغییر نمیدادم همین اتفاقات به قدری تکرار میشد و ضربه میزد که از این خواب بیدار شم و یه تغییر اساسی به خودم بدم،که بالاخره از اون رابطه با سختی جدا شدم ولی هنوز مدارم تغییر نکرده بود و کسایی که تو زندگیم میومدن دقیقا از الگوهای قبلی پیروی میکردن.تا اینکه تصمیم گرفتم خودم رو تغییر بدم اون موقع فقط از تجربه هایی که از رابطه بدست آورده بودم رو تو رابطه بعدی استفاده میکردم و به اندازه ای که تغییر میکردم نتیجه هم میگرفتم ولی امان از باورهااااایی که ریشه کرده بودن و مثل ترمز منو از حرکت نگه داشته بودن.زمانی که تصمیم جدی گرفتم که تغییر کنم همه چی به صورت تکاملی داشت بهتر میشد منی که با مادرم زندگی میکردم حتی فکرش رو هم نمیکردم که مادرم با اومدن من به تهران موافقت کنه چون فقط همین یه پسر رو داشت و براش سخت بود،یادمه از همون بچگی خیلی با خدا حرف میزدم دقیقا مثل کسایی که با رفقیشون حرف میزنن و همش میخواستم که منو به حال خودم رها نکنه و همیشه کمکم کنه،بعد از اینکه تصمیم گرفتم که بیام تهران واقعا نمیدونم چیشد فقط اینو یادمه که مادرم اصلا مانع رفتنم نشد و من خودمو همون روز با دوتا کوله لباسام تو تهران دیدم و این برای من یه اتفاق فوق العاده و شروع جدیدی بود.

    بعد از سه ماه که تهران بودم من تو یک مزون لباس مشغول به کار بودم جایی که اکثر آدمای موفق و پولدار بخاطر کیفیت لباس ها تو این مزون بیشتر دیده میشدن و من وظیفه ست کردن استایل رو در این مجموعه داشتم.یک روز از همون روزها که محل کارم بودم با یک خانم و دختری که اومده بودن نماد ثروت و زیبایی رو ببینن خیلی اتفاقی با هم در مورد لباس ها و کار هایی که تو مزون بود صحبت کردیم و یادمه که یک راه ارتباطی هم با دخترشون من گرفتم که هر دومون تو یک رشته فعالیت داشتیم.خلاثه بعد از چند روزی که باهم در ارتباط بودیم و دیدیم چقدر طرز فکرمون نزدیک به هم هست و همین امر و خیلی معیار های دیگه باعث شد که بریم تو رابطه،میدونین چیه من اینو بارهاااا برای خودم تکرار میکنم((من خودم خالق شرایط زندگیم هستم)) و ((هرگز دنبال مقصر نیستم)) چون خودمون باعث بوجود اومدنشون هستیم من اینو با پوست و خون درکش کردم توی همین چند رابطه ای که به صورت تکاملی داشت منو صیقل و شکل میداد.اوایل رابطه بود که این دو فرشته منو با استاد عزیز آشنا کردن و شروع مسیر من از همونجا استارت خورد و سپاسگزار خداوندم بخاطر این دستان بی نظیرش که اومدن و به من کمک کردن.

    از اتفاقاتی که تو این مدت برای من افتاد من میتونم یه کتاب دو جلدی بنویسم انقدر که تو زندگیم همزمانی و اتفاقات عالی افتاد.انقدر نتیجه برای گفتن دارم فقط میگم خدایا کدومش رو من بگم،از بس که حس فوق العاده ایه بهم میده

    از اصل مطلب دور نشم بعد از چند ماه دوباره همون الگو برام اتفاق افتاد و تصمیم گرفتیم که از رابطه رو تموم کنیم که بخاطر وابستگی برای من دو سه روزی سخت گذشت و توی همون روزا مادرشون برام همین فایل استاد و یک فایل دیگه که استاد در مورد خداوند و اینکه ما مالک هیچ کسی نیستیم فرستادن و همونجا اون دوتا فایل انگاری یه تلنگر فوق العاده ای به من وارد کرد و باعث شد من روی خودم بیشتر و تمرکزی تر کار کنم و باورهای غلطم رو پیدا کنم و کدهای درست رو بنویسم.

    من خیلی روی خودم کار کردم روی عزت نفسم روی ایمانم به خداوند روی اعتماد به نفسم روی دوست داشتن خودم روی ارزشمند بودنم و خدا شاهده که چقدر همین ها باعث شد تا من به رابطه ایده آل و رویایی برسم

    یه چیزی رو بگم من عاشق این حرف استادم که میگه زیبایی هارو تحسین کنید من رابطه دو نفر دیگه رو میدیدم از شدت ذوق و خوشحالی میخواستم بال در بیارم انقدر که از ته دلم خوشحال میشدم و همیشه از دیدن رابطه استاد با خانم شایسته عزیز خیلی لذت میبردم و ندایی در درونم میگفت این همون رابطه ای هستشکه دنبالشی و من وارد رابطه ای شدم که همه آرزوی داشتنش رو میکنن انقدر که رابطمون عالیه وهر دو همونطوری که میخوایم هستیم و نیازی به تغییر هم نداریم این تا اینجا…حالا یه تکته خیلی مهم که با جون و دلم درکش کردم اینه که استاد میگه برای اینکه بتونی ثروتمند بشی باید از ثروت گذر کنی و رهاش کنی برای اینکه رابطه فوق العاده داشته باشی باید یه رابطه فوق العاده داشته باشی و ازش گذر کنی و من از رابطه گذر کردم خیلی راحت چون از تمام ابعاد یک رابطه فوق العاده داشتم و زندگیش کردم…

    دوست داشتم خیلی حرف بزنم و از نتیجه هام بگم ولی برای اولین کامنتم فکر کنم کافی باشه

    سپاسگزار خداوندم که به من این فرصت رو داد تا بتونم این نتیجه هارو با شما دوستان به اشتراک بزارم و سپاسگزار استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز هستم که عاشقانه این رسالتشون رو دارن انجام میدن و کلی انرژی و حس خوب بهمون میدن…

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: