میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1624 روز

    سلام خدای مهربانم سلام سایه قشنگم سلام استاد عزیزتر ازجانم سلام مریم قدرتمندم سلام دوستان همیشه فعال وجذابم……….خدایا شکرت بابت این باران زیبا که به امر تو بر سر بندگان شکرگذارت میبارد. خدایاشکرت بابت محیط زیبایی که استاد قشنگم با افتخار درش زندگی میکنه. خدایاشکرت بابت داشتن حیواناتی که هروز قدرت خلقت خداوند رو به ما گوشزد میکنن. استاد من بالاخره ازسفر برگشتم سفرم 16 روز طول کشید ومن 16سال بزرگتر شدم استاد تازه توی سفر بود که یکی یکی حرفهای شما برام تداعی میشد وبه قانون عمل میکردم استاد بعد مدتها من تمرین آگهی بازرگانی رو توی این سفر انجام دادم استاد روابطم با همسرم فوق العاده بهتر شد. حالا فهمیدم که قانون مشکلی نداشت واین من بودم که قوانین رو درست اجرا نمیکردم. توی این سفر به خیلی از اشتباهاتم پی بردم. روابطم با آدمها خیلی قویتر شد. درمورد تحمل کردن من خیلی وقته هیچ چیز رو تحمل نمیکنم یعنی نمی‌پذیرم چیزی به صورت مطلق وجود داره وهمه چیز تغییر پذیره وبه همه میگم کافیه اولین قدم رو بردارین تا دومی بهتون گفته بشه. استاد نمیدونید درمورد هرمساله یک یاچند ایده ناب به ذهنم میاد وخودم تعجب می‌کنم این ایده ها از کجا میان تاالان کجا بودن بله اونجایی که ما همه چیزو میپذیرفتیم ویه برچسب قسمت روش میزدیم. نه هیچ چیز قسمت نیست وخداوند بیشتر از اینها قدرت رو در اختیار انسان قرار داده باور کن اشرف مخلوقاتی باور کن هیچ سرنوشتی برات رقم نخورده باور کن میتونی کن فیکون کنی. تومیتونی ازهیچ همه چیز بسازی. تومیتونی باتغییر رفتار خودت رفتار همسرتو عوض کنی. تو میتونی با شکر گذاری وحال خوب روش زندگیتو تغییر بدی. همه چیز در درون خودت هست کافیه باور کنی. چقدر خوشحالم که 4سال دراین مسیر هستم وصبحی نشده که دراین سایت نباشم وخداوند بزرگ رو بابت بودن دراین جمع شکرگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1322 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته گرامی و سلام به دوستان خوبم

    سلامی به بزرگی پرادایس با اون طبیعت فوق العاده و زیبا و خانه روی آب و دریاچه دوست داشتنی و موجودات زنده سرزمین بهشت مثل برانی و باران زیبای فلوریدا که انرژی خوبی با صدای باران عالی و صحنه‌های خوبی رو ایجاد کرده برای تمیز کردن هوا و سیراب شدن درختان و چمن‌ها

    خدایا شکرت اتفاقات خوب و احساس خوب فایل جدید استاد من رو به چالش می‌بره برای شرایط خوب و ایده‌آل

    میزان تحمل شما چقدر است

    من یک جایی در زندگی برای تحمل و صبر جای آن را با هم عوض می‌کردم چون وقتی چیزی رنج آور سراغ من می‌آمد با تحمل کردن که یک روزی آن را درست می‌کنم تحمل می‌کردم چون باور من این بود که اگر در زندگی چیزی پیش نرود فکر کنم خود به خود درست میشود اگرمسائل خودش حل نمی‌شود باید روی آن کار کنم و ایده‌های خوب باید به سراغ من بیاید برای حل آن

    چقدر جمله طلایی و خوبی استاد گفتید که کلمه صبر امید تکامل ایمان و توکل و عوض کردن افکار درست است و تحمل تسلیم شدن در برابر بدبختی که راه حل وجود ندارد

    مثال خودم که من جایی زندگی می‌کردم که شرایط دلخواه من نبود و اصلاً دوست نداشتم و در اصل داشتم تحمل می‌کردم اما به خیال خودم صبر می‌کردم که اتفاق خوب هم یک روزی برای من می‌افتد اما دو سال گذشت چون تغییر نکرد شرایط همچنان را ادامه می‌دادم اما یک دفعه با یک جرقه به خودم گفتم دیگه قرار نیست این شرایط را ادامه بدهم رفتم تو دل اون شرایط راهکار‌ها وقتی ادامه دادم برای من پیش آمد و همه چی به خوبی پیش رفت و یک خونه خوب که نزدیک سر کار من بود جور شد دیگه تحمل برای من معنی نداشت و با ایده‌هایی که آن موقع به ذهن من آمد آن را ادامه و به جاهای خوب هدایت شدم و دیگه تسلیم شدن ترس و بی‌ایمانی را از خودم دور کردم و بدبختی را نتوانستم برای خودم داشته باشم استاد خیلی سپاسگزارم بابت فایل خوب و ارزشمند

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    سیدسامان ولی پور کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان

    سلام به استاد عزیز و خوشتیپ و خوش پوشم سلام به استاد شایسته عزیز

    و سلام به همه‌ی خانواده بزرگ و دوست داشتنی عباس منش

    استاد چطوره که من هر وقت نیاز به شنیدن یه سری حرفها دارم تا سایت شما رو باز میکنم همون حرف هایی که میخواستم رو شما میاین و با گذاشتن یه فایل برای من و البته همه ی دوستای دیگه ام در این سایت میزارید و اون حرفها رو به ما میگید

    به قول خودتون قانون هم زمانی هستش

    خداروشکر بابت این هم زمانی و این قانون های زیبا

    خداروشکر به خاطر شما استاد عزیزم

    و اما در مورد سوال این فایل ؟

    من حدود 7 ماه پیش به دلیل ندونستن قوانین ( البته ندونستن که نه عمل نکردن به قوانین چون من دو سالی میشه که عضو این خانواده بزرگ هستم و آگاهی های این فایل ها و آموزش ها رو میدونستم ولی عالم بی عمل بودم همش به حرف بود نه به عمل

    «ایمان بدون عمل حرف مفت است»)

    به خاطر کمبود عزت نفس ام و این که ترس از تنهایی و حرف مردم با قدرت زیادی تمرکزم رو روی جذب رابطه ای گذاشتم که همش از ضعف بود و خلاصه با همون افکار ناقص یه رابطه ای رو جذب کردم که فقط و فقط برای باورهای 7 ماه پیشم بود و فکر میکردم که خداوند خواسته

    ( خداوند فقط خواسته هایی که ما میخوایم رو به ما میده

    « دوستان من این حرف استاد رو خیلی شنیدم که خداوند انرژی و این انرژی یه سیستم درست کرده که هر فرکانسی ما بهش بدیم رو معادل همون فرکانس رو به ما بر میگردونه »

    ولی نمیدونم چرا تا نکته برداری نکردم متوجه این حرف استاد نشدم این حرف رو گفتم که اهمیت نوشتن و نکته برداری و البته تکرار و تکرار فایل های استاد رو بدونیم

    ما توجه و تمرکزمون رو روی هر چیزی بزاریم همون چیزی که ما میخوایم وارد زندگیمون میشه و ما تجربه میکنیم

    طبق آموزهای استاد دوره خیلی خوب کشف قوانین :

    «این ما هستیم که با افکار و کانون توجه مون اتفاقات زندگیمون رو خلق میکنیم »

    و ما به تضاد بر خوردیم تو رابطه

    دوره عشق و مودت در روابط :

    «تضاد ها با ما دوستن»

    این تضاد ها هی بیشتر و بیشتر شدن

    و البته تمرکز ما هم روی اون تضاد ها بیشترش میکرد

    و این تضاد ها باعث شد که من هدایت بشم به دوره‌ی بی نظیر عشق و مودت

    بعد از خرید دوره و کار کردن روی خودم تازه فهمدیم که کلا من من با خودم در صلح نبودم به خاطر کم بودن عزت نفسم و این که خودم با خودم راحت نبودم خوش حال نبودم خودمو دوست نداشتم و فکر میکردم یکی بیاد که منو خوشحال کنه بهم عشق بده

    « تا خودتون با خودتون خوش نباشید خودتون رو دوست نداشته باشید رابطه ی خوبی جذب نمیکنید »

    رابطه جذب میکنید ولی نه اون چیزی که واقعا عالی باشه اون چیزی که میخواید

    چرا ما همه چیز رو میدونیم ولی عمل نمیکنیم

    من میدونستم که نباید به نامزدم بگم که بیاد و اونم هم به آموزه های استاد گوش کنه ولی میگفتم و اونم مقاومت میکرد

    دوستان به کسی نمیخواد بگید اگه تو فرکانس اون آگاهی باشه خودش میاد و درخواست میده همون چطور که ما هدایت شدیم

    و خلاصه این که رابطه ادامه داشت به دلیل وابستگی من به خاطر حرف مردم به خاطر خانواده ها به خاطر ترس و…

    و من « تحمل میکردم »

    تا جایی که استاد فایل های الگوهای تکرار شونده رو گذاشتن که به نظر من میتونه یه دوره با ارزش باشه و بابتش بها داد و اون فایل هارو دید

    و من با دیدن اون فایل ها دیدم که نامزدم الگوی تکرار شونده داره که همش داره قول میده و به قولش عمل نمیکنه و من هم نمیتونم اون کارش رو نادیده بگیرم و چندیدن الگوی تکرار شونده ی دیگه و به قو ل استاد گفت ببیند اگه میتونید ادامه بدید با اون الگو تکرار شونده که ادامه بدید اگه نه که ادامه ندید و من همون جا رفتم که تموم کنم رابطه رو که به حرف خانواده ها یه مدت زمان دادم که درست بشه چون میگفتن درست میشه چون به اشتباهاتش پی برده بازم کمبود عزت نفس باعث شد که من زمان بدم

    فهمیدم که دوره عزت نفسم لازم دارم به نظرم پایه‌ی تمام آموزش های استاد عزت نفس هستش قبل هر چیزی باید اول عزت نفس رو خرید و روش کار کرد البته برای امثال من

    «چقدر با اررش هستن این فایل های الگوهای تکرار شونده» البته فایل الگو تکرار شونده هم با هم زمانی و درخواست من از خداوند که یه راهی نشونم بده روی سایت اومد

    تا دیروز که همه چی رو تموم کردم گفتم که دیگه ادامه نمیدم من دیگه تحمل نمیکنم و از این کارم ناراحت بودم

    من «داشتم تحمل میکردم و پیش خودم فکر میکردم دارم صبر میکنم »

    که استاد این فایل با ارزش رو روی سایت گذاشت و چقد این هم زمانی خوبه چقد این قوانین عالی هستن و عالی کار میکنند

    دوستان ما خالق بی چون و چرای زندگی خودمون هستیم

    قاوانین رو باور کنید آموزش های استاد رو عمل کنید مثل من فقط گوش ندید و فقط حرف نزنید

    باید بشنوید درک کنید عمل کنید به عادت تبدیلش کنید عادت ها رو بارها و بارها تکرار کنید و صبر کنید در زمان مناسب همه چیز درست میشه وقتی که به این آموزشهایی که استاد گفته عمل کنید

    راستی بار اولم هست که کامنت گذاشتم

    یه حسی گفت که کامنت بزارم شاید کمکی کرده باشم

    خداوند یارو نگهدار و حمایتگر همه ی ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    مهدیار عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2584 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    ممنونم استاد چقدر قشنگ و آسان مارو راهنمای می‌کنید تا بتونیم ریشه باورهای مخرب مون رو پیدا کنیم

    این فایل خیلی آموزنده بود

    مخصوصا در مورد همسر که کلی اختلاف داریم و دامن در حال آسیب رساندن به هم هستیم و داریم برای باورهای کهنه به هم آسیب میزنم

    مثل این باور که ما این زندگی رو به سختی ساختیم

    حیفه که خرابش کنیم

    یا به خاطر مادر پیرم

    یا حرف مردم چی

    یا به خاطر این بچه بچه گناه داره بدون پدر یا مادر می خواد بزرگ بشه

    بچه طلاق میشه بچمون

    یا همسرم از قشری ضعیف هست از من جدا بشه می خواد چطور زندگی رو سپری کنه

    همسرم هیچ آگاهی نداره افسردگی می‌گیره

    یا کلی باور نادرست که شناسایی نکردم که باعث شد فاصله بین من و خداوند ایجاد کنه

    من باید تعقیر کنم و باور داشته باشم که یه قدرت‌ برتری هست که هواسش به همه چیز هست و توی کارش دخالت نکنم.

    ممنونم برای این راهنمای بزرگ تون

    دوستون داااااااارررررم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    ذهن آروم زیبا گفته:
    مدت عضویت: 1212 روز

    ای که بدو پناه برند سرگردانان

    ای که بدو همدم شوند خواستاران

    ای بهترین یاری دهندگان

    ای بهترین یاران

    ای پناه هر آواره

    ای امید من در برابر پیش آمد های ناگوار

    ای طبیب دلها

    مرده بودم زنده شدم

    گریه بودم خنده شدم

    امشب شب تولدمه . شب آغاز یک 26سالگی پر از افتخار و شکوه و قدرت و سعادت و ثروت و سلامتی و عشق و حال خوب و آرامش .

    خدا رو شکر میکنم بابت احساس خوشحالی و آرامش و احساس رهایی از هر چیز و هر کس و هر اتفاقی و داشتن حس خوشحالی و سپاسگزاری از اینکه چقدرررررر من خوشبختم که چنین روزای قشنگی رو خودم از گذشته ی تباه و سیاهم از روزای سرد و تاریک وابستگیم یه آدما از شبای نفس گیر گذشته م که هرشب آرزوی مرگ میکردم از پوچ بودنم ،ساختم .

    دیگه تحمل نکردم شرایط رو

    پاشدم و عاشقانه در مسیر الهی (سایت عباسمنش دات کام) تلاش کردم .

    من برای خودم توی این یک سال آشناییم با قوانین

    یه دختر قوی تر و خوشحال تر و آرام تر و صبورتر و باعزت نفس تر و آگاه تر ساختم

    من برای خودم یه خانواده شاد توی یه خونه ی پر از احساس امنیت و آرامش ساختم

    من برای خودم یه اتاق فوق العاده توی خوابگاه با بهترین هم اتاقی ها ساختم

    من برای خودم آزادی مالی کمی بیشتر نسبت به پارسال ساختم و تونستم به راحتی برای خودم دوره قانون سلامتی و هر ماه دوره دوازده قدم رو هدیه بگیرم

    من برای خودم یه جایگاه دوست داشتنی و ارزشمند بین بچه های خوابگاه ساختم که هررررر کی که منو میبینه و باهام هم صحبت میشه امکان نداره که بهم بگه که کیمیا تو چقدررر خوبی .

    من این کیمیای شاد و رها رو ساختم

    همه ی اینهارو من ساختم

    خدای من تو کمکم کردی که بخواهم و بشود

    من ساختممممم

    با تمام وجودم خواستم و ساختم و شدددددد

    خدایا تو پاداش تک تک تلاش هامو برای تغییر شخصیتم و ساختن یه فرد بهتر بهم دادی

    با تمام قلبم ازت سپاسگزارم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میخوام بارها بارها برای خودم تکرار کنم و بنویسم که

    من سااااختمممم

    من تحمل نکردم اون اوضاع وحشتناااااک گذشته م رو

    من احول نکردم اون کیمیای ضعیف و بی عزت نفس و افسرده و مشرک و جاهل رو

    من تحمل نکردم اوضاع متشنج خونه مون رو

    من تحمل نکردم درد وابستگیم به کسی رو

    من تحمل نکردم اوضاع سخت مالیم رو

    من تحمل نکردم اون ده کیلو اضافه وزنی که نفسم از چاقی بالا نمیومد

    من دیگه تن به تحمل کردن ندادم

    من باااااااور کردم که واقعا من فقط خود من خالق شرایط زندگیم هستم .

    به همون اندازه که باور کردم ، تلاش کردم برای تغییر دیدگاه و باورهام ، تلاش کردم برای بهبود شخصیتم .

    به همون اندازه که باور کردم به قدرت خالق بودنم به همون اندازه شدددد .

    خواستم و شد

    دیگه تن به تحمل تحقیر کردنای پدر و مادرم ندادم

    خواستم که تغییر کنم و شددددد.

    دیگه تن ندادم به تحمل کردن هیچ درد و رنجی توی زندگیم

    خواستم تغییر کنم و از خودم یه شخصیت شاد و زیبا نگر و شکر گزار بسازم و شددددد .

    درست به همون اندازه که باور کردم .

    خدایا به پهنای صورتم از حس سپاسگزاری و احساس بینظیر خوشبختی دارم اشک میریزم

    خلوت کردم توی سکوت مطلق اتاقم باتو ای رب من ای تنها فرمانروای من و دارم عاشقانه با آهنگ ریتم شاد ضربان قلبم برای تو مینویسم .

    امشب شب تولدمه

    پارسال این موقع کجا بودم و الان کجام

    الله اکبررررر

    واقعا فقط میتونم به قدرت و مهربانی و بخندگی خدا بگم الله اکبررررر

    وقتی دعای جوشن کبیر رو میخونم

    توی هر فرازش یاد خودم میافتم

    اون موقعی که ازش راهنمایی و هدایت خواستم هدایتم کرد (ای راهنمای سرگردانان )

    اون موقعی که ازش حال خوب میخواستم ازش احساس رهایی میخواستم ازش عشق میخواستم با تمام قدرت و بخشن گیش بهم عشق و آرامش و حال خوب رو داد . قلبم رو باز کرد از هر احساس تنفر و کینه و وابستگی و درماندگی و غم و اندوه .

    (ای فریاد رس من در غم و اندوه

    ای کمک کارم در بیچارگی و درماندگی

    ای طبیب دلها

    ای نوربخش دلها

    ای گرداننده دلها

    ای همدم دلها

    ای غم گشای غم ها

    ای زداینده اندوه ها

    ای پناه پناه جویان

    ای اجابت کننده دعای درماندگان

    ای دارای بخشندگی و احسان

    ای آسان کننده

    ای مسلط بر هر چیز

    ای گشاده دو دست به رحمت

    ای روشنی بخش )

    برام بهترین یار و یاور شد موقعی که هیچکی رو نداشتم . هیچکس حال منو نمیفهمید . اون برام بهترین همدم شد .

    (ای پشتوانه آنکس که پشتوانه ای ندارد

    ای پناه آنکس که پناهی ندارد

    ای ذخیره ی آنکس که ذخیره ای ندارد

    ای کمک آنکس که کمکی ندارد

    ای همدم آنکس که همدمی ندارد

    ای شنواترین شنوایان)

    خدایا شکرت بابت این حال خوب عمیق بینهایتی که حاصل اعتمادم به توعه ، حاصل پناه آوردن و تکیه کردن به توعه ، حاصل فقط روی تو حساب باز کردنه.

    خدایا شکرت

    خدایا با بند بند وجودم تو رو شکر میکنم

    استاد عزیزم عاشقانه ازت بابت آگاهی های بینظیرت که زندگیمو متحول کرد سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      عاطفه گفته:
      مدت عضویت: 1528 روز

      کیمیای عزیز حس و حالتون رو از راه دور درک کردم و بی نهایت خوشحال شدم ، خدا رو شاکرم برای این حال خوب دوستان هم فرکانسیم که هر روز بواسطه این سایت و آگاهی هاش داره به تعدادشون اضافه میشه ، تولدتون رو تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    به نام خداوندی که در این نزدیکی است…

    سلام و درود خدمت دوستان خوبم در این سایت .

    من حدودا اوایل شهریور ماه همین امسال یعنی حدودا یک ماه پیش بود که دنبال فایلی میگشتم توی سایت که اسم و تامنیل این فایل منو جذب کرد وهدایتم کرد که ببینمش. بچها من حدود 10_15 سال هست که درگیر یه قضیه ای بودم در بحث سلامتی معضلی به نام عرق کف دست. من توی قسمت عقل کل توی این هزار و خورده ای روز که عضو این سایت هستم فقط و فقطط یک سوال پرسیدم اونم فروردین پارسال که میتونید ببینید در پروفایلم که پرسیدم وسواس شدیدی پیدا کردم به عرق دست و پام و کلییی انرژی ازم میگیره و همیشه خدا خیسه کف دست و پام و مثلا یه موقعی بخوام با کسی دست بدم کلییی استرس میگیرم و هی کف دستامو فوت میکنم که خشک بشه مبادا طرف مقابل ناراحت بشه و از ازن حرفا. یا وقتایی که خودکار دست میگیرم و میخوام شروع کنم به نوشتن اینقدرر دستم خیس میشه که نفوذ میکنه به کاغذ زیر دستم و هزار تا مشکل و مسئله دیگه در رابطه با این قضیه…

    در رابطه با همین عرق شاید باورتون نشه به هر دکتری که بگید اعم از سنتی و مدرن مراجعه کردم ولی جواب نگرفتم و همیشه از خدا میخواستم که خدایاا میشه من کف دستام خشک باشه و مثل یه آدم عادی باشم؟

    بچها باورتون نمیشه این خواسته در من وحشتناک عمیق بود یعنی این سری های آخر کلل دغدغه و مشغله فکری و ذهنی من شده بود عرق کف دست. دنبال هر چی میگشتم تا خوب بشه ولی فکر کنم تنها چیزی بود که راه حلی براش پیدا نمیکردم و همین عرق روی حوضه های دیگه مخصوصا روابط با اطرافیانم تاثیر بسیار زیادی گذاشته بود و من سعی میکردم هر جا میخوام برم حواسم باشه با کسی دست ندم و یجوری این قضیه رو مخفی میکردم مبادا کسی متوجه بشه… خلاصه خیلیی سختی کشیدم توی این 10_15 سال ، اینو فقط اونایی که این مشکلو دارن متوجه میشن و درک میکنن.

    تا اینکه شهریور امسال این فایلو دیدم توی پارک نشسته بودم هندزفری توی گوش و داشتم به حرفای استاد توی این فایل گوش میکردم . باورتون نمیشه اونجایی که استاد گفتن ببین دادی تحمل میکنی به زور یا صبر ؟ این دو تا زمین تا آسمون فرقشه . صبر یعنی اینکه به مسیری اعتقاد داری و مطمئنی که جواب میده و تو هر روز کار میکنی تا طی روند به اون نتیجه برسی و تحمل یعنی تو داری شرایطی رو خواسته یا ناخواسته به زور تحمل میکنی و قدمی براش برنمیداری تا به ضام خودت خود به خود خوب بشه و به قول معروف فرجی حاصل بشه.اونجا بود که من به خودم تلنگری زدم و گفتم مرتضی این عرق کف دست الان چندین ساله که تو داری تحملش میکنی تا نکنع مثلا طی اتفاقی خوب بشه. تو داری هر روز خدا ده ها بار زجر میکشی تو داری روزی صد بار به عرق کف دستت فکر میکنی و بهش فکر میکنی چجوری توقع داری که خوب بشه؟ منم جوری بودم که هی میگفتم فردا خوب میشه یعنی هر روز داشت عینا مثل روز قبل تکرار میشد و من هی امید داشتم که نکنه صبح از خواب بیدار بشم و ببینم که مثلا شفا گرفتم و دیگه هیچی.. خلاصه گفتم مرتضی دیگهع بسه . برا هر چیزی توی جهان راه حلیه. اگه دستت عرق میکنه باید حتماا حتماا یه راه حلی باشه که این موضوع برطرف بشه. آغا من حدودا 2ماه میش بابت یه مشکل پوستی رفتم دکتر و آخر کار به دکتر گفتم که من دستم الان چندین ساله که عرق میکنه و نمیدونم راه حلی داره یا نه. دکتر داشت میرفت یه محلولی رو بنویسه برام که ساختنیه و باید بگیرمش از داروخانه. هنوز حرفش کامل نشده بود گفتم دکتر من این محلول آلومینیوم کلراید رو قبلا استفاده کردم و نتیجه ای نگرفتم غیر از این راه حلی هست؟ گفت که فقط باید بوتاکس کف دست انجام بدی تا خوب بشه. من فقط از اون شب همین کلمه بوتاکس توی ذهنم موند و دیگه بی خیالش شدم . تا اینکه بعد از دیدن همین فایل گفتم که آغا من میرم بوتاکس کف دست. حالا اینو هم بگم که بعد از اینکه دکتر گفت بوتاکس خوبه من رفتم توی اینترنت سرچ کردم و دیدم که کلییی مردم نوشته بودن که چقدرر درد داشته و فلان و بهمان. من از ترس دردش بعد اون قضیه بی خیالش شده بودم. گفتم آغا من دیگه این شرایط چرت و پرت رو تحمل نمیکنم یا خوب میشم یا از دردش همون هلاک میشم. من حاضرم هر دردی رو تحمل کنم تا این موضوع حل وفصل بشه. نوبت گرفتم پیش همون دکتر گفت که دوشنبه 20 شهریور بیا مطب برا بوتاکس. اغا من هیجان زده نشستم روی صندلی و دکتر شروع کرد به آمپول زدن روی کف دستم ، شاید هر دستی 20 بار 30 بار سر سوزن رو فرو میکرد و تزریق و دوباره یه نقطه دیگه… بعد که تزریق کرد گفتم که اونقدراا هم که فکرشو میکردم درد نداشت واقعاا هم همین طور بود. پس فردا اون روز من به طور معجزه آسایی دیدم که دستم دیگه عرق نمیکنه و خشک خشکه. الان 7 امین روز از مهر میگذره و دستم تقریبا 95درصد عرقش خوب شده و من نمیدونید چقدررر خوشحالم بابت این موضوع چقدرر هر روز خداوند رو شکرگزاری میکنم که بالاخره نتیجه گرفتم بعد از سالهاااا زجر و تحمل به قول استاد… الان به‌ندرت اونم خیلیی کم دستم عرق میکنه و الان چقدررر با اعتماد به نفس تر شدم توی روابط با دیگران راحت دست میدم با دیگران راحت ارتباط میگیرم و دیگه نگران عرق کف دستم نیستم. میگم این فایل استاد بی نهایت در من تاثیر گذاشت که من حرکت کنم و تحمل نکنم این شرایط رو . خدایا هزاران هزار ممنونم ازت که کمکم کردی که هدایت بشوم به سمت جواب سوال چندین سالم. چقدرر انرژی از من آزاد شد بابت همین موضوع به ظاهر ساده. از این به بعد میخوام تحمل نکنم و اگه شرایطی دلخواه من نیست ادامه اش ندم و آگاهانه و به اختیار خودم تغییرش بدم . خدایا دمت گرم . ممنونم از استاد عباسمنش عزیز که همیشه با مثالهای طلایی خودش که همش هم از زندگی و تجربیات خودشه ما را کمک میکنه برا ساختن زندگی بهتر و ایده ال . استاد دمتون گرم خدا قوت. در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید خدا یار و نگهدارتون دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      خوشبخت ترینم گفته:
      مدت عضویت: 798 روز

      سلام آقا مرتضی دوست عزیز

      خداروشکر که تونستی مشکلت رو حل کنی و تسلیم نشدی

      واقعا بهت تبریک میگم چون میدونم شرایط سختی داشتین

      بله صبر به معنای این هست که به مسیری که داری میری اعتقاد داشته باشی و .میدونی بلاخره جواب میده اما تحمل به معنای اینه کهدشرایط ناخواسته رو تحمل کنی و این خیلی بده ……

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    شهرزاد عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    سلام به استاد عزیزم

    و مریم جان

    میخواستم تجربه خودم در این زمینه که استاد گفتن‌ بگم واستون که شاید کمکی باشه برای مادران آینده..

    استاد جان منم وقتی دخترم به دنیا اومد گریه میکردم البته خیلی جای شکر داشت که شب راحت میخوابید فقط بیشترین تایمش از بعدازظهر شروع میشد تا شب که بخواد بخوابه من و همسرم تجربه اولمون بود و خب تو اون شرایط هرچند بزرگتر ها میگفتن طبیعی ولی دل من و همسرم آروم نمیشد البته باز من یکم بهتر بودم همسرم خیلی نگران بود اینم شنیده بودیم که تا 6 ماهگی طول میکشه بعدش درست میشه خلاصه که خداروشکر با درس هایی که شما به من دادین من از قبل بدنیا اومدن بچه ام گفتم تحت هیچ شرایطی من بچه ام دکتر نمیبرم و هرگز بهش دارو نمیدم حتی وقتی بدنیا اومد یکم زردی داشت و به کمک مادرم با چندتا تکنیک ساده تو خونه و البته صبوری زردی بچه ام رفع شد…

    خلاصه بخاطر گریه هاش ما خیلی ناراحت بودیم به اجبار همسرم حتی دخترم دکتر بردم و دکتر هم همون حرف دکتر شمارو گفتن و ما برگشتم البته که من یکم خیالم راحت تر شد و فهمیدم که چیزی نیست باید فقط بگذره تا اینکه یه روز عمه من اومد دیدن لنا و اون تایمی بود که لنا شروع کرد به گریه کردن و عمه ام گرفت بغلش و خیلی آروم شروع کرد به تکان دادن گذاشن یه موسیقی و دخترم آروم شد خوابید برگشت بهم گفت شهرزاد ببین بچه ات تو چه شرایطی آرومه با اون شرایط جلو برو انگار اصلا یه انرژی زیادی با این حرفش بهم منتقل شد و وقتی دقت کردم دیدم دخترم تو ماشین همیشه میخوابه و اصلا گریه نمیکه به همسرم گفتم چه اشکالی داره هرشب ببریمش بیرون اینطوری به ماهم خوش میگذره هرچند اگه بخوای به یکی بگی که به مدت یکی دوماه هرشب از این ساعت تا این ساعت بری بیرون میگه غیرمنطقی ولی چون همسرمم دوست داشت که بچه آروم بشه قبول کرد و حتی همسرم رفت یه دارو خارجی تهیه کرد و خیلی تاکید داشن به من که حتما بهش بدم اما نتیجه کار چیشد؟؟؟؟

    اینکه من صبوری کردم اصلا عذاب نکشیدم سعی کردم لذت ببرم از مسیر رشد بچه ام و دارویی که همسرم گرفته بود هربار یک قطره بیرون میریختم تا همسرم فکر کنه که بهش دادم نه اینکه خدایی نکرده دروغ بگم یا بگم اهل پنهون کردن از همسرم هستم نه اتفاقا بعد ها بهش گفتم ببین اون دارو اصلا مصرف نشد و فقط با صبوری دخترمون خوب شده خلاصه اینکه من درس بزرگی از این موضوع برم و واقعا بعد 6 ماه دیگه کم کم گریه هاش کم شد و تموم شد و من خیلی خوشحالم از اینکه الان با حرفای استاد فهمیدم من صبر کردم تحمل نکردم نمیگم همیشه خوب بودم چرا حتی بعضی وقتا گریه میکردم از خستگی و گریه هاش ولی من قانون بلد بودم تو اون حالت نموندم….

    خلاصه که مادران عزیز از من به شما یک تجربه نمیگم نصیحت در برار بچه هاتون فقط صبوری کنید من حتی همین الان که دخترم 11 ماهشه و در هرروز شیطنتش بیشتر میشه و کنجکاویشم که نگم براتون فقط دارم صبر میکنم و با عشق میگذرونم اصلا چیزی تو خونه ما جمع نشد یا پنهونش نکردیم هرجا دخترم میره منم پشت سرش میرم کنارشم و اجازه میدم کشف کنه درک کنه من نباید مانع بشم باید کنارش باشم گاهی همسرم ناخودآگاه دورش میکنه از سمت تلویزیون یکبار بهش گفتم اشکالی نداره بزار بره اینم جز از خانواده ما دوست داشته دستگاه ماهواره کج کنه چون احساس کرده اینطوری قشنگ تره به دکور خونه میاد(خنده)

    البته تعریف از خودم میکنم چون واقعا تو 25 سالگی مادرشدن خیلی هنره من دو مورد از اطرافیان خودم که اختلاف سنی بچه هامون چند ماه یا نهایتا 1 سال هیچ کدوم مثل من که چی بگم 1 صدم منم نیستن در این حد بهتون بگم که شیر خشک میده به بچه که چند روزه بدون بچه بره سفر اونم بچه چند ماهه…

    من نه تنها شیر خودم دادم بلکه زایمان طبیعی بسیار راحتیم داشتم و بچه ام فوق‌العاداس همه میگن چقدر بچت فوق‌العاداس آرومه راحتی و وقتی میگم دوست دارم سه تا بچه داشته باشم همه مسخره میکنن میدونید فرق من با همه زن و مادرای اطرافم اینکه من به لطف خدا و به کمک استاد قانون بلدم و با قانون میرم جلو….با کمک این قانون همه چیو آسون کردم من در عین حال که در طول روز همش با دخترم حرف میزنم و بازی میکنم(چون اصلا تو خونه ما تلویزیون روشن نمیشه و گوشیم نمیدم بهش)در کنارش همیشه به کار خونه ام میرسم در کنارش دنبال علاقه ام هستم و کار میکنم تمریناتم سرجاش هر روز صبح مینویسم و اهرم رنج و لذت نگاه میکنم به کلیپ آرزو هام نگاه میکنم در کنار همه این سفرم دارم تفریح دارم باهمسرمم هستم و یک رابطه فوق‌العاده که هرروز داره بهتر میشه البته تا زمانی که من تعهد دارم به تمریناتم خلاصه اینکه همه و همه چی دارم تو زندگیم بدون اینکه فشاری باشه و سختی ای بکشم برعکس زندگیم سرشار از لذت و آرامشه و خداروشکر میکنم که انقدر یک زن و مادر فوق‌العاده قوی محکم مستقل هستم اونم با کمک تمرین های استاد که از همین جا بی نهایت سپاسگزارم ازتون استاد عزیز

    خداهمیشه نگهدارتون باشه

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2033 روز

      سلام شهر زاد خانم.مامان باحوصله.تبریک میگم بهتون به خاطر نوع برخورد با فرزند دلبندتون.ببین اصلا برات مهم نباشه قضاوت مردم در مورد تعداد فرزندان.من خودم سه تا بچه دارم وچهارمی هم دوماه دیگه به دنیا میاد.از زمانی که بچه اولم هنوز دوساله نشده بود که استخدام شدم وسالهاست مشغول شغلم وبچه داری هستم.ومن بچه اولم وقتی 22ساله بودم به دنیا اومد.متاسفانه در فرهنگ ایران تعداد فرزند کم ومادر شدن در سن بالا نوعی باکلاسی محسوب میشه.ولی باید فارغ از نگاه های بقیه خودمون سبک شخصی خودمون رو داشته باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سمیه منیری گفته:
    مدت عضویت: 1880 روز

    سلام استادان عزیز و ارزشمندم. سپاسگزارم از این آگاهی های ارزشمندی که برای مان میدین و ما رو از ضرر های بزرگ دور میکنید و چقدر این تجربیات ارزشمند هست.

    من میخام از یک تجربه بزرگ خودم در زندگیم بگم که تحمل نکردم و شرایطم رو تغییر دادم با توجه نکردن به حرف مردم و بعدش خداوند هدایتم کرد به بهترین ها

    من وقتی که سال 1397 امتحان کنکور دادم و قبول شدم در دانشگاه مرکزی کابل و خیلی شور و شوق داشتم برای رفتن به این دانشگاه و بلاخره به لطف خدا قبول شدم و وارد این دانشگاه شدم و من رشته ام مهندسی کمپیوتر بود و بعد از چند ترم که توی این دانشگاه گذروندم متوجه شدم که کیفیت درس ها به اون اندازه نیست و استادان به روشی درس میده که چندین سال همینطور پشت سرهم تکرار کردن و هیچ ابتکاری در روش درس دادن نبود و استادان هیچ علاقه ای در درس دادن نداشتن و استادانی بودن که حتی انگار اونا هم خودشان از مجبوری کار دیگه ای نتونستن انجام بدن مجبورن که اینجا درس بدن این از یک طرف و من دیدم که هر روز ناامنیتی تو این دانشگاه داره زیاد تر میشه هر چند ماه یک درگیری بین دانشجو ها میشد که اقوام های مختلف بین همدیگه درگیری راه مینداختن درگیری که در حد تفنگ و تیر اندازی بود و هر چند وقت یکبار همیشه تظاهرات بود و یک چند وقتی هم کلا از طرف نمیدونم چه گروهی بود که تو این دانشگاه حمله میشد و تعداد زیادی کشته و زخمی میداد و بعد از مدتی من فهمیدم که این تعصب و درگیری کلا ریشه داره از مدت ها پیش.

    و من هم خونم شهر هرات بود و برای دانشگاه باید یک سفر چند ساعته طولانی رو میامدم و من باید توی خوابگاه دانشجویی میبودم که خوابگاه مون داخل خود محوطه دانشگاه بود و هر دفه که از این حمله های تروریستی میشد همه گی دانشجو ها آواره میشدن و چند روزی باید میرفتن خانه اقوام یا دوست آشنایی که داشتن تا همه چی آروم بشه و ما اصلا روز ها مون توی این مسائل میگذشت بعد وقتی از این اتفاقات می افتاد چندین روز دانشگاه تعطیل میشد و هیچ خبری از درس نبود و همه گی کلا توی مسائل تعصب، درگیری و اینجور چیزا بودن و بعد از مدتی فهمیدم که من مسیرم رو باید تغییر بدم چیزی که الان هست رو نباید تحمل کنم و ترس هایی که اون زمان داشتم این بود که من به خانواده چی بگم که اگه دانشگاه رو ول کنم یا بعدش چیکار کنم یا اگه دانشگاه رو ول کنم مدرک نداشته باشم نمیتونم جایی کار کنم و دقیقا این چیز هایی بود که من از اطرافیان و هم کلاسی هام هم میشنیدم و اونا هم دقیقا میگفتن ما داریم از مجبوری میایم و میترسیم اگه ول کنیم خانواده رو مون فشار میاره

    ولی به لطف خداوند من اون روزا که به شدت در رنج و عذاب و توی حال بد بودم خداوند دست ارزشمندش استادم رو فرستاد و بهم گفت که تنها راه موفقیت نمیتونه از طریق مدرک باشه و استاد رو دیدم که میگفت هیچ مدرکی نداره و کلی به موفقیت رسیده بعد خداوند به قلبم الهام کرد که مردم هیچ فکری درمورد تو نمیکنه و در ضمن اگه هم بکنن این مهم هست که تو توی شرایط بهتر باشی این خیلی بهتر هست که تو خودت احساس آرامش بکنی ولی مردم فکر کنن بدبختی ول کن این حرف مردم رو و توی همون روز ها با این الهامات و حرف های استاد من تونستم که دانشگاه رو ول کنم و اصلا هیچ ایده ای هم نداشتم که قراره چیکار کنم بعدش فقط ایده ای که اون زمان داشتم این بود که دانشگاه رو ول کنم بعد اصلا به خانواده هم هیچ صحبتی نکنم و انگلیسی بخونم و انگلیسیم رو قوی کنم و اون مدت هم هم کلاسی هام میگفتن تو حتما بخاطر اینکه میخای شوهر کنی دانشگاه رو ول میکنی و این حرفا ولی دیگه انقدر از اون وضعیت رنج کشیده بودم که حتی دیگه این حرف ها هیچ تاثیری نداشت و میگفتم هر طور دوست داری فک کن

    بعد که من تقریبا یک هفته نرفتم دانشگاه و با خودم میگفتم که حالا تا دانشگاه هست توی خابگاه باشم یا تا وقتی خوابگاه اجازه میده باشم و به برنامه انگلیسیم برسم بعد وقتی دانشگاه تموم شد ترمش و همه گی تعطیل شد میرم خونه اونجوری خانواده هم شک نمیکنن و دیگه ایده ای نداشتم که وقتی دوباره دانشگاه شروع شد و خانواده گفتن برو دانشگاه چی بگم

    اون زمان هنوز دولت طالبان نیامده بود و دولت قبلی بود و همینطوری از اطرافیان میشنیدم که میگن طالبان داره مناطق اطراف رو میگیره و میخاد حتی دولت رو تغییر بده و از این حرفا و از یک طرف دیگه این سر و صدای کرونا هم بود که مریضی زیاد شده و اینجور چیزا بعد اتفاقی که افتاد یک هفته بعد اینکه من دانشگاه رو ول کردم وزارت تحصیلات کشور اعلام کرد که بخاطر مریضی کرونا دانشگاه رو کلا تعطیل میکنیم و ترم رو شروع نمیکنیم و دانشجوها همگی برن خانه های شان و واقعا خیلی خوشحال شدم برای بغیه بد شد اینکه همه دانشجوها میگفتن ما وقت مون تلف میشه و از این حرفا اگه از درس ها دور باشیم ولی این اتفاق کاملا به خیر من بود و از پیش هر کسی که میگذشتم داشت یک ناله ای میکرد ولی اون موقع ته دلم کاملا خوشحال بودم از این اتفاق بعد که تعطیل شدیم و آمدیم خانه شهر هرات دیگه مجبور نبودم به خانواده بگم دلیل آمدنم رو و بعد که این یک ماه تعطیلی دانشگاه تموم شد رفت

    اتفاقی که افتاد این بود که طالبان اون زمان داشت پیش روی میکرد و یکی یکی ولایت های کشور رو میگرفت و دیگه کم کم داشت کابل رو هم میگرفت ولی هنوز قطعی نشده بود و بعدش دوستام رفتن دانشگاه ولی من نرفتم و همون هفته ای که دانشگاه شروع شد و دانشجوها آمده بودن طالبان هم به کابل حمله کردن و کلا دولت عوض شد و دوستام تعریف میکرد که چقدر تو این هرج و مرج اذیت شدن و چقدر عذاب کشیدن و تا اینکه دانشگاه و خوابگاه رو تخلیه کردن و وسایل شون رو انتقال دادن و اون زمان یک ترس وحشتناکی هم از طالبان بین مردم بود ک فکر میکردن دیگه همه چی تمام شد و طالبان آمدن

    ولی ولی خداوند خیلی خوب قبلش من رو هدایت کرده بود و من خیلی زودتر از اینها که به اون وضعیت بکشه همه چی رو ول کرده بودم و از تمام اون اتفاقات به لطف خودش در امان بودم

    و دقیقا همین جمله الخیر فی ما وقع برام اتفاق افتاد و بعد از اون دیگه اصلا کاملا دانشگاه ها تعطیل شد و من هدایت شدم به آموزش آنلاین و هدایت شدم به یک رشته ای که اصلا نیازی به مدرک نیست و میشه بصورت خودآموز پیش برم و درآمد خودم رو داشته باشم و همه چی کاملا در زندگیم تغییر کرد.

    واقعا سپاسگزارم از خداوند که اون زمان هدایتم کرد و نزاشت که اون وضعیت رو تحمل کنم و وقتی اون وضعیت رو تحمل نکردم یکی یکی همینطور اتفاقات به ظاهر بد برای بغیه ولی همش به خیر من تمام شد. و کسی که به الهاماتش و حرف خداوند گوش میده لایق این همه راحتی و اتفاقات خوب هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مصطفی عرفان گفته:
      مدت عضویت: 1172 روز

      واقعا شجاعت ات را تحسین میکنم. خانم منیری عزیز

      دقیقا اینکه گفتی دانشگاه کابل به یک روش تکراری درس میده کاملا درک کردم چون خودم آن در دانشگاه پولی تخنیک محصیل رشته شهر سازی بودم .

      و منم بخاطر اینکه فقط در کل سمستر چند تا چپتر و کتاب حفظ میکردیم دانشگاه را ایلا کدیم .

      و این مهمترین و سخت ترین کار زندگی ام بود.

      و خیلی خوشحال شدم که میبینم هموطن های ما هم در این سایت الهی عضو هستند و از این آموزه ها برای بهبود زندگی اش استفاده میکند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمیه منیری گفته:
        مدت عضویت: 1880 روز

        سلام آقا عرفان عزیز. سپاسگزارم از کامنت زیبات

        واقعا منم خیلی خوشحال شدم از وجودت در این وبسایت ارزشمند و واقعا شجاعت شما هم قابل تحسینه چون هر کسی نمیتانه از این تصمیم ها بگیرد مگر اینکه حرف مردم و دیگران رو بیخیال بشه و گوش بده به هدایت درونش.

        به امید اینکه موفقیت های بیشماری در این مسیر تجربه کنی و لذت ببری از زندگیت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    افسانه باقری گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    سلام ودرودبیکران به استاد عباس منش عزیزو مریم جان .سلام بر دوستان با ارزشم

    به به چه آسمون آبی قشنگی چه ابرهای پنبه ای زیبایی به هرطرف که نگاه میکنم جز زیبایی نمیبینم ماشالا به استاد خوش اندام وخوش لباس وخوش سلیقه مون خداروشکرکه اینهمه لیاقت رو برای خودتون ساختید و به من یادآور شد که می‌شود ثروتمند باشی و خوب زندگی کنی و ساده وبی آلایش لذت ببری از زیبایی‌های پروردگار .می‌شود سلامت بود و باعشق رابطه ای صمیمی رو داشته باشی ولذت ببری بدون هیچ بند وزنجیری خدایاشکرت واسه داشتن این زوج برتر که انصافا شایسته ی چنین جایگاهی هستین

    به به پرادایس زیبا طبیعت بهشتی مون که من حس میکنم فقط شما اونجا زندگی نمیکنید تک تک ماهم به اونجا تعلق خاطر داریم و هربارکه این مناظر خارق العاده رومیبینیم لذت می‌بریم ممنونم ازمریم جان که این تصاویر بی نظیروبرامون تهیه میکنه سپاسگزارم .

    استادجان تاشماگفتی پیاده روی حال کردم من دوساله هر روز یکساعت پیاده روی رو انجام میدم و واقعا با ادامه دادن به نتایج خوبی رسیدم پیاده روی شماتو طبیعت بی نظیر وبهشت به منم شور و حال زندگی رو داد که نقاشیهای خدارو بهمون نشون میدین .

    استادجان صحبت‌های امروزشما به من جسارت داد تا بیادبیارم چه کردم باخودم وافسوس میخورم که سی سال گذشته که من اوج جوانی بودم این آگاهی رونداشتم و کاملا ناشنوا و نابینابودم زمانی رو یادم میادکه از روی احساس تصمیم به ازدواج گرفتم صرفا فقط بدلیل اینکه ماعاشقیم الان میفهمم که که عشقی درکارنبوده عشق مقدس‌ترین تجربه ی دنیاست من فکرمیکردم باید همه چیزو تحمل کنم چون به من گفته بودن باچادرسفید رفتی خونه بخت با کفن برگرد باید بسوزی وبسازی چه روزهایی رو گذروندم چه تحقیرها حرفها و حتی آسیب‌های جسمی که من موندم وتحمل کردم چون میترسیدم چون موجود ضعیفی شده بودم که هیچ راه چاره ای ندارم چون فکرمیکردم اگه به خانوادم بگم حتما میگن خودت خواستی بایدتحمل کنی وهمین ترسهای من به طرف مقابلم قدرت بیشتری میداد برای نابودی من حالا میفهمم که من بهای سنگینی دادم واسه تحمل کردن‌های بی جهت تازه به جای اینکه تمومش کنم این فاجعه رو و بدنبال راهکارباشم سال‌های سال بخاطر بچه ها بازم تحمل کردم که چی ؟که مثلا من مادرخوبی هستم که مثلا مهر طلاق بچه ام نداشته باشه که مثلا من چکارکنم وای خدایا من چه کردم باخودم استادجان ازت ممنونم که به من یاد دادی که ازهرجایی میشه دوباره شروع کردمیدونم همیشه دلتون میخواد با نتایج باهاتون حرف بزنیم من شاید هنوز نتایج مالی خوبی نگرفتم که اونم حالا میدونم که دلیلش خودم هستم و لی راضیم از آرامشی که بدست آوردم واقعا باهیچ چیزی نمیخوام عوضش کنم چقدر ممنون شماهستم که این امکانو برامون فراهم کردین تابتونیم آزاد باشیم و به انسان بودنمون افتخارکنیم چقدرقشنگ بیان کردین اگه یه چیزی ناجالبه یعنی یه ایرادی هست بایدراهشوپیداکرد وخودبخود درست نمیشه و من اینو لمس کردم ومیخوام که تغییرکنم .ممنونم که وقت گذاشتین و کامنت منو خوندین .دوستتون دارم وخداروشکرمیکنم که شمابهترینهارو دارم لطف خداوند شامل حالم شده .

    استاد دلم نیومد زیبایی براونی و مرمری ندید بگیرم خدایاشکرت واسه این موجودات زیبا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1878 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    فایل بسیار خوبی بود من خودم خیلی لذت بردم و خیلی کد ها برام باز شد و کلی آگاهی دریافت کردم و در این زمینه در زندگی خودم یه مثال واضح دارم چندسال پیش من حدود 120 کیلو وزن داشتم یادم میاد با اینکه خیلی اذیت بودم اما داشتم اون شرایط رو تحمل میکردم یعنی موقع خواب تنگی نفس امانم رو بریده بود راه رفتن برام یه زجر بی پایان بود و کلی عذاب دیگه که من داشتم تحمل میکردم اطرافیان و هرکس رو میدیدم که مثل من اضافه وزن داشت میگفتن چاقی ارثیه و نمیشه براش کاری کرد یا باید رژیم بگیری و عذاب غذا نخوردن رو تحمل کنی یا باید غذا بخوری و لذت ببری حالا یه مقدار اضافه وزن رو تحمل کنی و این شده بود برای من یه باور مخرب که آره چاقی ارثیه ‌و راهی نداره…

    خلاصه اینقدر من با تنگی نفس های شبانه،افسردگی های هنگام خرید لباس و خواب آلود بودن اذیت شدم که یه جایی دیگه گفتم مگه میشه علم اینقدر پیشرفت کرده باشه و راهی برای لاغری وجود نداشته باشه که هم بشه لذت برد هم غذا خورد و هم لاغر شد خداروشکر این باور خیلی به من کمک کرد و یه شور و شوقی در وجودم ایجاد شد که باعث شد برم و کلی تحقیق کنم کتاب بخونم سایت های مختلف رو بررسی کنم تا اینکه یه روز که در حال تحقیق بودم یه کتابی نظرم رو جلب کرد و در توضیحات کتاب نوشته بود شما میتونید هر غذایی بخورید و لاغرشید خیلی کنجکاو شدم سریع کتاب رو خریدم و خوندم توی کتاب فرمول لاغری با کالری شماری رو نوشته بود من که انگار گنج پیدا کرده بودم یه حسی درونم میگفت این درسته و جواب میده بنابراین شروع کردم طبق فرمول انجام دادم و در کمال تعجب همه در عرض 6 ماه من 35 کیلو وزن کم کردم بدون اینکه اذیت بشم و کار سختی باشه بدون اینکه موهای سرم بریزه یا پوستم شل بشه این کاهش وزن انقلابی در زندگی من ایجاد کرد و باعث شد من مسیر زندگیم عوض بشه که یکی از برکاتش پیوستن به خانواده صمیمی عباسمنش بود(داستانش رو در پروفایلم نوشتم) .

    من با نپذیرفتن “همینی که هست” و با ایجاد باور اینکه “در این دنیای پیشرفته حتما برای مسئله من راه حل هست” تونستم با لطف خدا به یک کتابی هدایت بشم که نویسنده اش نتنها دکتر تغذیه نبود بلکه مهندس مکانیک بود و مثل من عاشق غذا و اونم با همون فرمول 66 کیلو وزن کم کرده بود واقعا وقتی آدم شرایطش رو نپذیره و باور مناسب داشته باشه خدا چقدر زیبا آدم ها اتفاقات و شرایط رو برای تغییر فراهم میکنه.

    خدایاشکرت.

    ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل زیبا ممنونم از بچه های سایت بابت کامنت های زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      خورشید گفته:
      مدت عضویت: 1740 روز

      سلام و عرض ادب خدمت شما. خوشحالم که با باور درست به مسیر درست هدایت شدید. واقعا استاد درست فرمودند که کسانی که خارج از یک رشته ی تحصیلی مرتبط با یک موضوع خاص هستند بهترین ایده ها رو دارند چون کلی باور محدود کننده رو تو کتاب ها به خوردشون ندادند و آزادانه فکر میکنند و خداوند هم آنها رو به بهترین راه ها هدایت میکنه. امکانش هست نام کتاب رو ذکر بفرمایید.

      چون من در پروفایل شما چیزی در این مورد ندیدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1878 روز

        سلام خورشید زیبا

        ممنونم جواب شما به کامنتم موجب خوشحالی من شد بله کاملا درست می فرمائید آدم ها برای رسیدن به موفقیت نباید باور محدود کننده داشته باشند و یکی از ترمزهای موفقیت هم همینه که آدما فکر میکنند در هر کاری باید مدرک داشته باشند این باور مدت ها جلوی موفقیت من رو گرفته بود و الان دارم به کمک آموزش های استاد کم کم این باور رو تغییر میدم و خداروشکر نتایج هم داره خبر از تغییر این باور میده خداروشکر اسم کتاب به همین راحتی 66 کیلو وزن کم کردم یا بستنی لاغری

        موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: