میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 34

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ثریا آرامیان گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    سلام خدمت استاد ومریم جان جانان خداروشکر شما تو زندگیم هستین. من بعد ازدواجم خیلی چیزا رو تحمل کردم اما کوتاه نمیومدم برای مشکلاتم تا می‌تونستم راه کار پیدا میکردم اول چند ماه اول ازدواج با جاریم تو یه خونه بودیم از اونجا که اخلاقمون وفرهنگمون به هم نمی‌خورد اصلا برام سخت بود بپذیرم خیلی تلاش کردم تا جدا جدا خونه بگیریم یه دوطبقه رهن کردیم به علت اینکه ما پول نداشتیم برادر شوهرم رهن کرده بود من مجبور بودم تمام رفتارای جاریم رو تحمل کنم ولی اینطور نبود بگم راه وچاره نبود شوهرم راضی نمیشد بریم از اونجا تا اینکه بعد 3سال یه وام 10 میلیونی گرفتم اونم معجزه وار که بلند بشیم بازم شوهرم راضی نشد البته اون موقع با قانون اصلا آشنایی نداشتم هر جور دعوا میکردم وحرف میزدم جواب نمیگرفتم تا اینکه بعد 4 سال رها کردم چسبیدم به خدا و در آرامش کامل زندگی کردم ولی دنبال پول که بتونم برم از اونجا شوهرم خودش اومد گفت برو دنبال خونه خداروشکر معجزه وار همه چی دست به دست هم داد ومن بعد 5سال مستقل شدم. البته ناگفته نماند از خانواده ی برادر شوهرم جدا و مستقل شدیم همچنان مادر شوهرم با ما زندگی میکرد مادر شوهرم مشکل مستانه داشت و شرایط به شدت سخت من خیلی اذیت میشدم اما همسرم می‌گفت در هر شرایط مادرم باید با ما زندگی کنه وکلی مسائل پشتش که بماند من 11سال این وضعیت رو تحمل کردم ،تا اینکه با قانون آشنا شدم اما ترس پشتش نمیزاشت من به نتیجه برسم ،هر تمرینی بود من انجام میدادم تا نتیجه بگیرم غیر ممکن شده بود تا اینکه تو سال گذشته من از استاد یه فایل در مورد پذیرش هر آنچه در زندگی هست رو شنیدم واین شد روشنی راه من چون تا اون موقع نمی‌تونستم قبول کنم این فرد با من در هر شرایط زندگی می‌کنه ومشکلش هم اینه ومن خودم خلق کردم پس خودم هم باید درست کنم و زمانی که پذیرفتم و توکل عظیم کردم وفقط وفقط سپردم به خودش اصلا باور نکردنی این موضوع هم حل شد، موضوع بعدی همسرم وخیانتش سالهاست تحمل میکنم و نتونستم تحمل کنم هزار راه رو رفتم جواب نگرفتم چون ذهنم مدام درگیرش هست این موضوع هر روز بدتر میشه وایشون به افرادی زیادی تو ارتباطن ومن به خاطر اینکه از قانون تو‌خیلی موردا استفاده کردم و نتیجه گرفتم خیلی خیلی نعمتها تو زندگی دارم که خیلیا ارزشون هست اما این موضوع بزرگترین پاشنه ی آشیلم هست و صبوری میکنم چون همش امید دارم برای روزای بهتر اما خیلی جاها تحمل کردم وهنوز کاری نتونستم براش بکنم که خودم رو نجات بدم البته دنبالش هستم هر تمرینی که بدونم به این موضوع هست انجام میدم ولی رها بکنم مطئنم حل شده هست اما من نتونستم حلش کنم چون به شدت ترس پشتش دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2835 روز

    به نام خدایی که هرلحظه مرا میبیند و میشنود

    سلام به همه عزیزانم

    این فایل چندین مرتبه تکرار کردم چونکه داشتم با فکر پیدا کردن حل مسائل یکی از تضادهای خودم گوش میکردم که استادجان میگه حتما برا مسائلت راه حل هایی وجود داره و وظیفه تو اینه که از درگاه خداوند ناامید نشی بقول امام حسین میگه بزرگترین گناه ناامیدی ست

    راستی دیروز بهم خبر دادن که صمیمی ترین دوستم که از اقوام هم بود به رحمت خدا رفته

    اولش کاملا شوکه شدم اما ممنون این خداوند عزیز هستم که منو مورد لطف هدایتش قرار داده و منو هدایت کرده به این آگاهی های ناب که باعث قدرتمندی وجودمن شده اصلا اینجور نشدم که بهم بریزم یا احساسم جهنم بشه واقعا الان ریلکسم چونکه من نسبت به گذشته از درون خیلی قدرتمندتر شده ام اینکه میگم واقعا ما دوتا از برادر به هم نزدیک تر بودیم و از بچگی با هم صمیمی بودیم هنوزم باورم نمیشه

    چونکه میگه

    بازگشت همه به سوی اوست پس غم و غصه برای چی

    و این پیام به من داره میده که آقا خوب زندگی کن و فقط به خدای خودت تکیه کن که اگر هرزمان لحظه مرگت فرا رسید پشیمون و حسرت وار این دنیا رو ترک نکنی

    دیروز هم با تکیه بر خداوند یه کاری انجام دادم میخواستم برم یه مکانی کار داشتم وقتی خواستم با دوستم برم اون یکی از دوستانم که همکارمم میشه گفت تو الان همراه این بری دیگه برنمیگردی من مطمئنم یه مشکلی گرفتاری …سرت میاد گفتم من تکیه به حرف تو کاری انجام نمیدم من خودمو میسپارم به خدا و میرم دنبال کارم حرف تو اصلا ذره ای در من اثر نداره و رفتم کارم انجام دادم و اومدم صحیح و سلامت وقتی رسیدم گفتم خدایا ممنونم ازت که تو پشتم هستی نه بنده هات با حرفای ناامید کننده شون

    درک وتفاوت و مرزهای باریک بین صبر و تحمل که خیلی ها اغلب دارند اشتباه برداشت میکنند و همچنین گذشته خودمون فکر میکردیم با تحمل کردنهای سخت و رنج کشیدن داریم صبوری میکنیم اما غافل از اینکه داریم راه اشتباه میریم و اتفاقا در مسیر عذاب بیشتر هدایت میشیم

    من خودم الان در به مسیر تحملی از زندگی هستم البته تا الان چندباری تونستم حلش کنم اما باورهای مخربم اینقدر کهن و ریشه دار هستند که تا الان خیلی عذاب کشیدم

    اما استاد جان وقتی شما میگی حتما راه های زیادی وجود داره که اگر بتونیم باورهامون رو درست کنیم و ایمان داشته باشیم که خداوند میتونه هدایتمون کنه به سمت راه حل ها و ناامید نشیم از درگاه خداوند حتما میتونیم راه که نه بلکه راههایی براش پیدا کنیم و بتونیم آروم آروم حلش کنیم و هزاران راهکار براش پیدا کنیم

    *من الان میگم خودم در یه جنبه ای از زندگی در تحمل های بسیار طاقت فرسا هستم بااینکه چندبار تجربه های موفقیت آمیز داشته ام چونکه من فقط از یه راهکار خوب بودم و تجربیات موفقیت آمیز داشتم اما چندتا راهکار اصلی رو نتونستم هنوز یاد بگیرم و خودمو ارتقاء بدم به همین دلیل هم ناخودآگاه خیلی در زندگیم تحمل کردن های زیادی داشتم واقعا بارها شده روحم از وسط دو نصف شده و دنبال راهکارهای زیادی هم بودم اما همچنان ناموفق ولی خب همیشه دارم اون تجربه های موفقیت آمیز قبلی رو برا خودم مرور و تکرار میکنم که به ذهنم بگم من که قبلا تونسته ام پس از این به بعدشم میتونم

    مثلا همین چندهفته قبل هم یه اتفاق موفقیت آمیز درش داشتم اما هنوز نتونستم اون راهکار اصولی و اساسی. رو درست یاد بگیرم پس ما به این نتیجه میرسیم که برا نتایج پایدار بزرگ باید بریم سراغ حل مسائل و راهکارهای اصلی و ریشه ای چونکه تا ریشه ها درست نشند اون اتفاق و نتیجه دلخواه هم رخ نمیده*

    خب من اینروزها دارم برا انعطاف پذیری عضلات بدنم تمرینات عضلاتی که پایه و فندانسیون هستند انجام میدم چونکه وقتی اون اصل انجام میشه نتایج خیلی راحت تر و پایدار به ثمر میشینند

    آقا من الان که داشتم این فایل گوش میدادم لین به ذهنم رسید که من درسته در اون موضوعی که میگم سالهاست باورهای مخرب وحشتناک دارم اما میتونم از هر ایده دیگه مثل ایده های قبلی اجرا کنم نهایتا جواب نمیده اما من سعی خودمو کردم و باعث میشه خداوند هدایتهای بیشتری سر راه من بذاره مثل راه حل هایی که قبلا توسط افرادی که به سمتم هدایت کرد و من تونستم تجربه کنم و من قبلش فقط تجسم میکردم که به اون خواسته ام رسیدم و بعداز چند ماه خداوند فرد مناسب رو سمتم هدایت کرد و من چقدر از اون تجربه موفقیت آمیز خودم شدم الگوی خودم پس از این به بعد هم میشه چطور اون فقط با تجسم شد از الان به بعد که با کمک تجسم خلاق و کتاب ها و کامنتهای مربوط بهش رو مطالعه کردن که بیشتر میتونه برام اتفاق بیفته چونکه من قبلا چند بار تونستم موفق بشم اونم کاملا در واقعیت و چندین بار پس الان که باورهام خیلی قویتراز قبلا هست

    به شما دوستان عزیز پیشنهاد میکنم با کمک تجسم اینکه اون مساله رو تونستید حل کنید و الگوبرداری از موفقیتهای گذشته خودتون حتی کارهای غیر مرتبط و کوچکی که قبلا انجام دادین رو برا خودتون تکرار کنید اونوقت خیلی احساس تون و ایمان تون نسبت به خودتون بیشتر میشه

    من خودم تا سالها موضوع مهاجرتمو داشتم خیلی براش زور میزدم با منطق ذهنم همش میخواستم بهش برسم اما امسال اومدم با یه قدم کوچک و کمک گرفتن از تجسم خلاق خیلی راحت بهش رسیدم و الان وسطش هستم و دارم تجربه اش میکنم و دارم براش برنامه هدفگذاری میکنم که بیشتر و بالاترشو بدست بیارم منی که سالها از مهاجرت کردن میترسیدم و اصلا شرایطشو نداشتم پس هرکاری میتونه راهکاری بینهایت داشته باشه

    همیشه سعی میکنم با این احساس به حل مسائلم نگاه کنم که خارج شدن از دایره امن و پیدا کردن راهکارها خیلی لذت داره حتی بدترین ها و سخت ترین هاش نه اینکه بعداز انجامش لذت داشته باشه بلکه از همون شروعش میتونه یه عالمه تجربه ها و درس های لذتبخش داشته باشه حالا میخواد هرچقدر برا من سخت و رنج آور باشه مهم نوع شروع و دیدگاه من نسبت به ا‌ون حل اون مساله ست

    دوستون دارم امیدوارم همیشه درخشنده تر و عالی تر از اینها ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 815 روز

      بنام خالقمون

      سلام دارم خدمت دوست بی نظیرم آقا سجاد دوست داشتنی …

      حالتون عالی و متعالی

      خدا میدونه چقدر دلم برای تک تک دوستان بیقراری

      میکنه،

      کمال تشکر رو دارم با قلم تواناتون

      با اون حس قشنگت. حس خوبی نسبت به شما دارم .آقا سجاد

      با تو ضیحات و مثال های جالبتون

      و با کامنت های تاثیر گذارتون، که نشون میده روی خود تون کار کردید.

      قدر دان شما هستیم.

      دوستان مثل شما به سختی پیدا میشوند و من چقدر خوشبختم که دوستی مثل شما دارم … و شایسته است از زحمات و تلاش شما در این سایت الهی تشکر کنم .

      تاریخ شارژ ارادت ما به شما ، برای همیشه اعتبار داره.

      همراه آخر

      اندازه اون حس و حالت

      دوست دارم

      سایتون مستدام

      و قلب نازنینت از غصه دور

      در پناه رب العالمین باشی .

      امضای الله مهربان

      پای تک ، تک

      آرزوهات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سجاد طبسی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2835 روز

        به نام خداوند زیبایی ها سلام به سید عظیم عزیز

        خیلی ممنون شما لطف داری خوب خوبی را کند جذب

        خودت خوبی که خوبی ها و زیبایی ها را میبینی

        اتفاقا چندروزه که بهترین و صمیمی ترین دوستم که از اقوام هم هست از دنیا رفته اما واقعا احساس من خوب و شکرگذاریه بااینکه خیلی دلم براش تنگ شده اما من بخاطر کارکردن رو خودم احساسم اغلب خوبه و به خدای عزیزم وصل هستم واقعا خدارو بابت بهترین نعمتش احساس خوب بینهایت شکرش چونکه بالاترین نعمت احساس آرامشه برا هرکسی

        امیدوارم همچین احساس عالی برات آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    این فایل انگار تمام گذشته منو بهم یادآوری کرد

    سه سال مسمومی که توی یه محیط کاری بودم و چه سختی هایی که من تحمل نکردم ، یعنی الان که فکرشو میکنم باورم نمیشه که چرا این باور در من ساخته شده بود که باید تحمل کنم ، از اینجا برم دیگه کار کجا بود و کلا همینه که هست! … و بخصوص دقیقا همین فکر رو داشتم که خودش درست میشه !

    واقعا هیچ چیز خودش درست نمیشه تا زمانی که ما تغییر نکنیم ، هیچ چیز بد و ناجوری طبیعی نیس

    زمانی که تصمیم گرفتم که بخودم بیام و اون پیله ها رو از اطرافم باز کنم ، زمانی بود که همه چیز تغییر کرد و هیچ وقت زندگی من مثل سابق نشد

    دقیقا همون زمان بود که با شما استاد آشنا شدم

    الان فکرش رو میکنم میگم چه جالب !

    من درونم فریاد تغییر رو زد

    اقدام عملی کردم

    و یه مدت کوتاه بعدش با شما آشنا شدم و این روند صعودی همچنان ادامه داره ، هیچوقت هم بقول شما چیت دی نداشتم

    ممنون استاد بی نظیر بود

    درپناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    به نام الله هدایتگرم

    به نام بکتای مهربانیها و زیبایی ها، او که تو را ساده میکند برای زیباییها و لمس و تجربه بهترینها

    الهی شکرتتتتتت

    سلام به استاد بزرگوار و آگاهم

    سلام به مریم شایسته به حق شایسته

    و سلام به دوستان هم مسیرم در این سایت الهی

    هر دم از ابن باغ بری میرسد، تازه تر از تازه تری می رسد

    استاد ما چی بگبم از بس شما میتقیم میزنید به وسط خال و دست میزارید همونجایی که باید، همون زخم ها، همون ضعف ها، همون پاشنه های آشیلی که سالها باعث شد فقط بپذیریم، دم نزنیم و تازه فکر کنیم خیلی هم انسان خوب و قانعی هستیم

    شما دست میذارید روی همون عدم اعتماد به نفسی که سالها باعث میشد حرف نزنیم، درخواست نکنیم تا زن قانع و زن زندگی باشیم و همه ازمون تعریف و تمجید کنند مخصوصا منی که از یه شهر با یه فرهنگ متفاوت، رفته بودم به یه شهر دیگه با یه فرهنگ کاملا متفاوت دیگه و فقط کارم این بود که بپذیرم، تحمل کنم، بقیه رو راضی کنم و راضی نگه دارم تا همه بگن ای ولا، بابا ما فکر نمیکردیم زن غریبه و از یه شهر دیگه، اینقدر میتونه خوب باشه!؟!؟!

    یعنی قضیه من، قضیه همون ضرب المثل بود که میگفت: داخلم خودمو کشته و بیرونم بقیه رو

    من نمیخوام کالبد شکافی کنم یابهای قبلمو

    یعنی آگاهانه نمیخوام بهشون فکر کنم تما دویت دارم بگم که من با پذیرفتن اینکه میتونم یه فرد دیگه با یه تجربه دیگه بسم، الان در چه حالی هستم

    استادم و دوستان نازنینم، سربال زندگی در بهشت اونقدر در وجود من تغییر ایجاد کرد که خدا میدونه من بعد از این سریال، چقققققدددددررررر تجربه های ناب و لذت بخش داشتم

    به یه باغی هدایت شدم ( همسرم خرید که همه لذت میبرن از ابن باغ) و تجربه هایی داشتم که وقتی رخ میداد همش میگفتم و میگم دقیقا مثل زندگی استادم در پرادایس

    الان در این لحظه در سفرم، شمال رویایی، روستای جواهر ده، و فقط خدا میدونه ابنجا چقدر زیباست و چه حس و حالی داره، چه آرامشی

    همون مه پرادایس الان دقیقا تا جلو صورتم اومده

    همون اسلایدینگ درهای پرادایس که ویو فوق رویایی داره، همون خونه چوبی همون وبو ها و ساید زیباتر رو الان دقیقا در همین لحظه با سه تا همسفر عالی و هم مدار و خوش سفر، دارم تجربه میکنم و این کی اتفاق افتاد؟؟ اقاا چی سد که من بعد یالها، الان دو یال متوالی هست که به چنین سفرایی هدایت میشم؟؟؟

    از وقتی که خواستم دیگه تحمل نکنم، از وقتی دیگه فهمیدم که نباید شرایط فعلی رو بپذیرم و باید خوایته داشته باشم، هر چه بیشتر بهتر

    (الان صدای پرنده ها داره دبوانم میکنه)

    از وقتی فهمیدم ولی هنوز کامل در وجودم نرفته که باید از ندا بخوام، بیشتر و بیشتر بخوام و خداوند با مناعت طبع، با روی باز و با عشق میگه چشششششم، شما جون بخ‌اه، سفر شمال که جای خود داره، من به زیباترین و رویایی ترین مکان ها در کل دنیاااااااا هدایتت میکنم، تو فقط ایمان داشته باش و بدون شک، بدون تردید و رها، فقط بخواه و حال خودتو خوب نگه دار

    ایمانتو حفظ کن و بلکه بیشترش کن و اونوقت هست که بهشت رو میندازم زیر پاهات و تو فقط ساده یاده عشق کن و لذت ببر

    همین خدا داره چنان رابطه من و همسر نازنین و مهربونم رو خوب و رویایی میکنه که هر بار بهش زنگ میزنم یا پبام میدم فقط میگه: همیشه خوش باشی، خیلی بهت خوش بگذره و من با عشق، یپاسگذاری میکنم و از درونم از خدای خودم بارها و بارها یپاسگذارم که چنین تجربه های نابی رو برام رقم زده و قطعا زیباترش رو هم رفم میزنه

    اونقدر حالم خوب بود که فقط خواستم بنویسم

    اصلا آیدیا نداشتم اما سروع کردم و فقط کلماتی که اومد رو نوشتم، حتی همین جمله

    الهی هزاران بار یپاس

    خدا اگر تو رو نپرستم و بنده و تسلیم تو نباشم، نا سپاس ترینم

    خدایا شکرت که حالم با تو عالیه

    الهی سکرت که بهتر از قبل میشناسمت و تو و من فقط دوستیم، دوستایی که فقط به هم عشق میدن و کارشون فقط حال همدیگه رو خوب کردنه

    دوستی تو ابدیه

    اگر فقط تو باشی، دیگه هیچ کمبودی ندارم، تنهایی با تو، عمق عشقه

    الهی ممنونتم، ساده، به همین سادگی….

    عاشق همه شما عزیزانم هستم

    از کامنتاتون کلی عشق و حال عالی و درس یاد میگیرم و بهتربنها رو برای هممون در این مسیر سراسر زیبایی آرزومندم

    پنجشنبه عصر ساعت 5 و 12 دقیقه، تراس با ویو ابدی روستای جواهر ده

    تا بعد …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    محمد فلاح کيش گفته:
    مدت عضویت: 2923 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همشاگردی های مثبت اندیش و فوق العاده ام . قبل از هرچیز هزاران بار از شما و مریم خانم سپاسگزارم بابت وقت و انرژی و احساسی که می ذارین برای آماده سازی و تدوین این فایلهای بی نظیر و آگاهی بخش که دیدنشون حسابی حالمون رو خوب و دگرگون و متعالی می کنه و حسابی مارو به تعمق و تفکر و تامل وا میداره و ذهنمون رو حسابی درگیر میکنه. مثالهای عالی شما در عین سادگی حسابی تامل برانگیزند و باعث میشن به درون خودمون رجوع کنیم و با حرف زدن با خودمون و خدامون باگها و ترمزهامون رو پیدا کنیم و از خدا برای رفع اونها هدایت همیشگی بخوایم. تحمل، درد مشترک خیلی از ما ایرانیهاست که از بچگی بهمون یاد دادن بسوزین و بسازین یا اینکه عادت می کنین یا اینکه همینی که هست و شرایط برای همه همینه. من یک مثال عالی و جذاب دارم از تفاوت تحمل و صبر. جایی که تحملم سر اومد و احساس کردم که باید شرایطم رو تغییر بدم تا رسیدن به جایی که صبر پیشه کردم تا جوانه کسب و کار شخصیم تبدیل به یک نهال سرسبز و جوان و پویا بشه. من سال 1396 و تقریبا پنج ماه قبل از اخراجم از کار کارمندی به این نتیجه رسیدم که این کار هیچ سرانجام مثبت و موندگاری برای من نداره و علاوه بر اینکه حسابی آزادی من رو گرفته و محدودم کرده بلکه خرج و برجم هم با هم نمی خونه و من باید هرماه مساعده بگیرم تا امورات اون ماهم بگذره. تازه من سِمتم مدیر شعبه بود و حقوق نسبتا بالایی می گرفتم و یک خونه دربست و شیک و نوساز و بزرگ هم در بالاشهر اون شهری که ماموریت رفته بودم بهم داده بودن بعلاوه کلی مزایا و هزینه رفت و آمد با هواپیما به تهران برای هر سه ماه. اما شما مجبور بودی هر روز از ساعت 8 صبح تا 5 عصر بری شرکت و یکسری کار روتین و حوصله سر بر و بی هیجان رو انجام بدی و مدام گزارش کار بنویسی و این داستان هر روز تکرار می شد تا اینکه اوایل سال 96 تصمیم گرفتم شرایطم رو تغییر بدم و خیلی اتفاقی با مجله موفقیت آشنا شدم که عنوان روی جلدش یه چیزی تو مایه های تغییر شغل بود و خیلی زود بعد از آشنایی با مجله موفقیت و خوندن دو سه شماره از اون من با سایت بی نظیر استاد عباسمنش آشنا شدم و به فاصله یکماه بعد از آشنایی با استاد از کار اخرج شدم! که نه تنها من و همسرم ناراحت نشدیم بلکه کلی هم خوشحال بودیم که از بند کار کارمندی راحت شدیم و می تونیم برگردیم تهران. یکماه بعد که اومدیم تهران من کسب و کار شخصیم رو تو خونه شروع کردم . خودم کار بازاریابی و حمل

    نقل و بسته بندی و تحویل سفارش رو انجام میدادم و به خودم و همسرم هم قول دادم تحت هیچ شرایطی برای مصاحبه و استخدام به هیچ شرکتی نرم و حتی اگر نون هم برای خوردن نداشتیم وسوسه نشم برم اسنپ یا مسافرکشی و شش دونگ تمرکزم رو کارم باشه که نتیجه صبرم این شده که الان چهار پنج ساله مدیرعامل شرکت خودم هستم و دو طبقه دفتر و انبار و واحد بسته بندی دارم به همراه شش کارمند و یک کسب و کار شخصی موفق و معتبر و پولساز که از طریق اون هم اقدام کردم برای اقامت در دبی و ثبت شرکت که همین هقته پیش کارت اقامت و مدارک شرکتمون در دبی به دستمون رسید به لطف الله مهربان . نتیجه اون تحمل در دوران کارمندی این شده بود که من همیشه عصبی و پرخاشگر بودم و به همین دلیل و بخاطر حجم استرس و فشار کار هم دچار زخم معده شده بودم و هم شنوایی گوش چپم رو از دست دادم و خودم و خانواده ام رو از خیلی از آزادی ها و سفرهایی که می تونستم تو اون پنج سال کار کارمندی داشته باشم محروم کردم و نتیجه صبرم شد استقلال مالی و استخدام پرسنل و راه اندازی وبسایت فروشگاهی پربازدید و فعال و رفاه و حال خوب و گشت و گذار و لذت و تفریح و کار باعشق و علاقه و استقلال زمانی.

    مورد دیگه ای که سالهاست تحملش می کردم تا همین یکی دو ماه پیش، وضعیت نامرتب دندونهام بود که چون از بچگی گفته بودن که جنس دندونای خانواده ما ژنتیکی خوب نیست و ضعیفه، من هم پذیرفته بودم و تا دردی احساس می کردم یا می رفتم دندونم رو می کشیدم یا با خوردن قرص و مسکن موقتا آروم می شدم و بجای رسیدگی و ترمیم دندون اون رو به حال خودش رها میکردم تا می پوسید و مجبور می شدم باز برم بکشم دندونم رو. از یک طرف شکل ظاهری دندونهام نامرتب بود و با اینکه من هیچوقت از ظاهر دندونهام راضی نبودم خیلی هم تلاشی برای رفع یا بهبود این وضعیت نمی کردم. همیشه می گفتم حالا بالاخره یه طوری میشه یا حالا سر فرصت میرم درستشون می کنم. همیشه خودم رو از بلند خندیدن در جمع و یا لبخند زدن در عکسها محروم می کردم چون وضعیت ظاهری دندونهام اوکی نبود. تا اینکه حدودا دو ماه پیش تصمیم گرفتم بطور اصولی و اساسی به دندونهام رسیدگی کنم و ظاهر اونها رو زیبا و مرتب کنم و به همین دلیل رفتم سراغ متخصص ارتودنسی و با اینکه همه می گفتن تو چهل سالگی برای این کار دیره و یا تو چه حوصله ای داری میخوای یکسال رو دندونات سیم ببندی و یا بجای ارتودنسی برو با کامپوزیت سرو تهش رو هم بیار اما من مطمئن بودم که باید راه حل اساسی و درست رو انتخاب کنم و با پیشنهاد دکتر ارتودنسی اول رفتم برای ترمیم دندونهای خرابم و دیشب هم رفتم جلسه اول ارتودنسی رو انجام دادم و انشالله به کمک خدای عزیز میخوام این یکسال رو با وجود درد مختصری که در دندونام ایجاد میشه و تغییری که تو ظاهرم به وجود اومده به درستی صبر کنم تا هم روند تکاملی کار ارتودنسی انجام بشه و هم نتیجه ای که به دست میاد یه نتیجه مادام العمر و درست باشه .

    به عنوان یکی از معدود چیزهایی که تقریبا یکساله دارم تحمل می کنم و واقعا داره اعصاب خردکن و ناجور میشه بحث مهاجرته که منتظرم ببینم چی میشه که بالاخره بتونم با خانواده ام مهاجرت کنم و هنوز با وجود دریافت کارت اقامت و ثبت شرکت تو دبی نتونستم شجاعتش رو به دست بیارم که به راحتی مهاجرت کنم. شرایط خاص و عجیبی که سالهاست تو ایران حاکمه مثل بحث فیلترینگ،سومدیریت،آموزش و پروش بی برنامه و ضعیف، کیفیت افتضاح خودروهای داخلی و قیمتهای عجیب و غریب و بی ربطشون، قیمت های نجومی خودروهای خارجی و محدودیت عرضه اونها، عدم دسترسی به لوازم خانگی با کیفیت از برندهای معتبر جهانی، عدم استفاده از آخرین تکنولوژی موبایل آیفون در ایران، غرغرای همیشگی اکثریت آدمها، ترافیک و وارونگی هوا، توصیه های مداوم و همیشگی به کاهش مصرف آب و برق و گاز، امر به معروف و نهی از منکر،مواد غذایی ضعیف و بی کیفیت، عدم نظارت در سازمانها و شرکتها و کارخونه ها، تصمیمات لحظه ای و بی تدبیر، بحث حجاب اجباری، نداشتن دسترسی به اقتصاد آزاد و عدم دسترسی به مراودات بانکی با جهان، عدم استفاده از خیلی از تکنولوژیها و نرم افزارها به دلیل تحریم ،دخالت و توقع بی جای خانواده ها و اطرافیان و حرفهای خاله زنکی و غیبت و تهمت،فرهنگ رایج رشوه گیری و خیلی از مسایل مختلف باعث شده که هر روز بیشتر و بیشتر به مهاجرت فکر کنم و با عدم تحمل این شرایط بتونم دست خداوند رو هم باز بذارم که هم من رو در مسیر کسب درآمد فراوان درهمی و دلاری قرار بده هم جایی زندگی کنم که با میزان و نحوه مصرف آب و برق و گاز شما کاری ندارن و هم با تمام جهان در ارتباطی و هم کلی نعمتهای فراوان که در مسیر مهاجرت قرار داره رو به دست بیاری و با آرامش و لذت استفاده کنی. این فایل یه تلنگر عالی و به موقع بود که دیگه تحمل کردن بسه و باید با شجاعت تمام و با توکل به الله رزاق و وهاب و هدایتگر برم تو دل داستان مهاجرت که بتونم پاداش عالی و درست و حسابی از جهان بگیرم چون من و خانوده ام بطور طبیعی و به راحتی لایق زندگی کردن با بهترین شرایط و کیفیت هستیم و انشالله خیلی زود میام از اتفاقات مثبت و جذابم در مسیر مهاجرت بهتون می گم .

    همگی شما عزیزان رو به خدای بلندمرتبه و غنی و صمد می سپرم و امیدوارم شاهد پیشرفت های بزرگ و روزافزونتون باشم. استاد جان و مریم خانم گل ارادت قلبی و ابدی دارم خدمتتون و امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و سالم و موفق و ثروتمند باشید تا ابد . یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    ب نام الله یکتا فرمانروای قدرتمند

    سلام خدمت استاد عزیزم

    و مریم بانو

    وسلام خدمت همه دوستان هم خانواده عزیزم

    استاد درمورد تحمل کردن

    میزان تحمل شما چقدر است؟

    من فک میکردم چیزخاصی نیست ک بنویسم

    کامنتای بچه هارو ک خوندم

    فهمیدم ای وای من

    من چقد تحملم زیااد بوده!!!

    میخوام از بچگی شروع کنم ب نوشتن ان شاالله ک بتونم

    کامل بنویسم

    من یک خانواده پرجمعیت دارم

    6تا آجی و دوتا داداش

    5تا از آجیام ازدواج کردن

    داداش هام مجردن

    خیلی بین من وداداش کوچیکه فرق میزاشتن مامان و بابام

    چون عاشق پسر هستن چون فک میکنن ومیکردن(خیلی کمتر شده) ک پسرا نسلشونو ادامه میدن

    عصای دست پدر میشن و..

    من سر داداش کوچیکه م خیلی تو بچگی تمبیح شدم

    و تحمل کردم

    امرو نهی اجی های بزرگترم و تا چن سال پیش قبول میکردم

    چون فک میکردم صلاح منو میخوان

    با کمال میل قبول میکردم

    ولی الان دیگه قبول نمیکنم وتحمل هم نمیکنم

    من و دوتا آجی آخری ک اختلاف سنیمون کمتر بود کارهای خونه رو تقسیم میکردیم

    اونا گاهی جرزنی میکردن ومن تحمل میکردم

    مقایسه من با دختر همسایه رو تحمل میکردم

    مقایسه من با خواهرای دیگم و تحمل میکردم

    فقط کافیه ی کار اشتباه انجام میدادم کلی سرزنش میشدم تحمل میکردم

    غذای بهتر برای بقیه بود تحمل میکردم

    گاهی اوقات لباس بهتر برای بقیه بود تحمل میکردم

    بعضی وقتا ک از مادر درخواستی داشتم یکی ازخواهرام زود از مادر میگفت تو ک فلان چیزو داری تحمل میکردم

    کارهای بیشتر گاهی سهم من میشد تحمل میکردم

    عروسی هایی ک دوسداشتم برم مسافت دور بود منو نمیبردن تحمل میکردم

    همیشه چون من کوچیکتر برد انتظار داشتن من کوتاه بیام قانع باشم منم قبول میکردم تحمل میکردم

    گوشواره ای ک با پول خودم خریدم و چون من کوچیک تر بودم دادن ب آجی بزرگترم

    و گوشواره های اون ک کوچیکتر بود و دادن ب من تحمل کرم

    تو مدرسه کلاس اول معلممون معتاد بود کلی من وبقیه رو تنبیح میکرد تحمل میکردیم

    کلاس دوم معلممون منو خیلی دوست داشت چون خیلی کوچولو بودم(قهقه)

    منو بغل میکرد و میبوسید

    من8سالم بود

    بخاطر پچ پچ بچه ها حس گناه داشتم انگار الان بهش فک میکنم

    چون تو روستا بودیم خانم نداشتیم

    کلاس سوم ک بودم ی نقاشی کشیدم ومعلم بهم 20داد بعد

    بردش پیش معلم کلاس چهارما نشونش داد نقاشیمو گفت ببین زکیه چی کشیده

    ایشون گیر داد ب تصویر دختری ک کشیدم با موهای بلند و لباس قرمز و کفش مشکی و لب های قرمز

    میگفت با حجاب بکش:/

    ولی من گوش ندادم:))

    کلاس پنجم بازهمون معلم کلاس اولمون بود

    خیییلی تحمل کردم

    حمایت از داداشم کوچیکه ک باهم مدرسه میرفتیم نمیدونم چرا بقیه باهاش دعوا میکردن

    تحمل میکردم

    اخلاق نامناسب و صحبت های نا زیبا هم کلاسی دخترم ک تنبل کلاسم بود و بهم حسودی میکرد تحمل کردم

    بازی نکردن با دوستام کلاس پنجم تحمل میکردم چرااا

    چون خانواده بهم میگفت تو دیگه بزرگ شدی نباید بازی کنی

    باید متین وباوقار رفتار کنی

    جر زنی ها و دروغ های دخترهمسایه ک دوستم بود وتحمل کردم

    کابوس های بچگیمو تحمل میکردم وب کسی چیزی نمیگفتم

    دوم راهنمایی معلم ادبیات تمون همیشه ب من میگفت از رو کتاب بخون چون خیلی قشنگ میخوندم وبا احساس و اعتماد بنفس بالایی داشتم

    بچه ها مسخره میکردن چون حسودی میکردن ب این قابلیت من و من تحمل میکردم

    معلم زبان کلاس اول راهنمایمون اصلا اخلاق نداشت و مارو با القاب نا زیبا مث گوساله خطاب میکرد:/

    مث دیو دوسر ازش میترسیدم تحمل میکردم

    معلم زبانمون تو دوم راهنمایی وسوم عوض شد

    چقد من ب زبان علاقمند شدم

    و رابطه ی عالی بامعلم برقرار کردم

    ونمره بالا میگرفتم بقیه حسادت میکردن و پشت سرم حرف میزدن وتحمل میکردم

    تو دوره راهنمایی من خیلی خوب بودم هم خطم هم اعتماد بنفسم و هم ارتباطم با معلما

    ولی دبیرستان ک رفتم محیط بزرگتر با خیلی از دخترایی ک قابلیت هایی مث من وحتی بهتراز من داشتن

    نتونستم ارتباط برقرار کنم با دبیرا

    و همکلاسی ها چون درگیر یه موضوعی شدم ک کابوسامو ادامه دار میکرد

    اعتماد بنفسم سقوط کردتحمل کردم

    دانشگاه, متوجه حسادت های دوستم شدم از توجهی ک معدل الف کلاس بهم داشت

    و دیدم داره تو بعضی مواقع بهم دورغ هم میگه ک تحمل نکردم کات کردم باهاش

    من تیپ خوبی داشتم مدل هایی ک میپوشیدم و دوستم میپوشید ولی بهم نمیگفت ک تیپت خوبه تحمل میکردم

    استاد درس تخصصی اصول1مون اصلا خوب تدریس نمیکرد تحمل مبکردم وآخر هم افتادم از اون درس تحمل کردم

    حقوق کار دانشجویمو خیلی دیر میدان تحمل میکردم

    مسئول کتاب خونه ک اونجا کار میکردم خیلی عاشق این بود ک بقیه جلو پاش بلند شن

    یه سری بلند نشدم بهم گفت چرا بلند نشدی:/تحمل کردم

    پرونده ک ب بایگانی دانشگاه اصلیم داده بودم گم شد تحمل کردم

    بعد دانشگاه دوسال خونه موندم تحمل کردم

    من رابطه ی خوبی داشتم باپدر

    ولی بخاطر ورودی های نامناسب و باورهای نامناسبی ک اجی بزرگم نسبت ب پدر و مادر داشت

    رابطه م با پدر بدشد

    آجی بزرگم زندگیشو وقف خواهر وبرادرها کرد

    درحدی ک آرزوی برای خودش نداشت

    یعنی از مادر بیشتر بفکر مابود

    واقعا , برامون لباس میخرید

    لباس میدوخت

    خیاطی یاد من داد

    آشپزی

    برای تک تک ما دفترچه کنکور با پول خودش میگرفت پست میکرد

    وخیلی چیزای دیگه

    همیشه حواسش بود ک

    حال بقیه خوب باشه وموفق باشن

    متاسفانه هنوز هم گهگاه اینجوریه

    وازدواج هم نکرده با اینکه خاستگارهای زیادی داشته وداره

    میدونید چرا

    چون میترسه با شخصی مث پدرم ک ب قول خودش میگه آدم بی مسئولیتی هست ازدواج کنه

    از ازدواج میترسه منم این ترس و داشتم

    دقیقا دیدگاه من برعکس آجیم هست البته الان خداروشکر

    واقعا هر فکری افکار مشابه خودشو جذب میکنه

    بعد از اینکه ارتباطم باپدر خراب شد بدلیل حرف هایی ک خواهرم همین الانم میزنه ها

    عرصه رو برخودم تنگ کردم با افکارم وباورهای محدود کننده ای ک ساخته بودم

    وبشدت عصبی شده بودم چون دقیقا من داشتم باورهای نامتاسب هرروز برای خودم میساختم

    و خودمو عذاب میدادم

    تا اینکه ب اولین خاستگارم البته با تایید خانواده هم بدون اینکه فک کنم جواب دادم

    و همون یک هفته اول متوجه شدم خداروشکر ک این شخص ب مراتب داغون تراز منه شرایط روحیش والبته مالی ش

    پس تصمیم گرفتم پیش خانواده خودم باشم و رابطه م و با پدر خوب کنم

    دقیقا بعد ی مدت کوتاه فهمیدم خودم ساختم هر اتفاقی ک افتاده تو زندگیم

    خدارو پیدا کردم

    خودمو پیدا کردم

    پدر مهربونم و پیدا کردم

    مادر قشنگم و پیدا کردم

    و خواهر دلسوزم و ک داره ب خودش ضربه میزنه و من کاری از دستم برنمیاد براش

    با اینکه زندگیشو وقف ما کرده

    رویایی برای خودش انتخاب نکرده

    من استادو بهش معرفی کردم ی مدت خوب شد آروم شد

    ولی متاسفانه تو مدار این آگاهی ها نیست من بخاطر دلسوزی های بیجای خودم

    هم ب خودم ظلم کردم هم ب پدر

    پدر عزیزم ک جوونی شو برای ما گذاشت

    این ناخواسته هایی ک بهشون برخوردم باعث میشدن خواسته هام و بهتر تسخیص بدم

    با وجود اینکه تو روستا هستیم

    همه بچه هاشو فرستاد دانشگاه

    من تصمیم گرفتم درکنار خانواده م باشم تا روب روشون

    تصمیم گرفتم خودمو دوست داشته باشم وعاشق خودم باشم

    خدام و بشناسم

    و این مسیر وباعشق ادامه بدم

    و اینو متوجه شدم ک دیگه هیچ چیزی و تحمل نمیکنم

    ب قول استاد ایمان تو قران در بسیاری از موارد با عمل صالح اومده

    یعنی باید عمل کنم حتی اگه سخت باشه چون ارزششو داره

    من دارم تکاملم و طی میکنم

    وامید دارم الله رب هادی ک هدایتم میکنه و حمایتم میکنه تو این مسبر

    ب الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سمیرا اندی گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    من تو زندگیم اعتیاد برادرام و بیکاری دوتا دیگه از برادرام رو دارم تحمل میکنم ، چون پول ندارم برم شهر زندگی کنم ، توی روستا هم که نمیتونم برم خونه اجاره کنم و اصلا نمیشه تو محیط کوچیک . کلا هیچ راهی از دستشون ندارم .‌واقعا چطور خودمو نجات بدم ؟ با چه پولی با چه پشتوانه ای؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    به نام خدا

    سلام

    من یه چیزی که خیلی سال تحمل کردم و ازش متنفر بودم چادر سر کردن بود . همه توی اصل حجاب درگیر بودن من فقط توی چادر درگیر بودم ! وقتی که دلایل منطقی می آوردم که این کار بیهوده هست و اصلا در قرآن نیومده ، بعد از کلی کلنجار تازه خانواده میگفتن همه اینایی که میگی اگر درست هم باشن باید به دلیل نگه داشتن آبروی خانوادگی تو انجام بدی چون توی شهرمون عرفه ! حدودا 10 سالی طول کشید با جنگ و دعوا تا حدی برداشتم البته با استاد آشنا نبودم و باورهای توحیدیم ضعیف بود. و الان چون منطق قرآنی استاد سر حجاب داشتن رو شنیدم فعلا در حد جامعه اطرافم رعایت میکنم . این درخواست رو برای خدا فرستادم به مکانی هدایتم کنه که از نظر فرهنگی قوی تر باشه تا زن با پوشش شناخته نشه .

    و مورد بعدی که تحمل کردم مریضی های زیاد دخترم بود . حرف همه برام باور شده بود که چون شیر مادر نخورده سیستم ایمنی بدنش ضعیفه دو هفته ای یبار مریض بود حتی دو سه بار بیمارستان بستری شد. همیشه تو قرنطینه بودم تا پیشگیری بشه ولی جالب اینجاست بازم مریض میشد بعدش هم من و شوهرم واگیر میکردیم . تا اینکه بعد از آشنایی با سایت کم کم (حدودا یکسال) برطرف شد حتی اگر هم مریض میشیم خیلیییی خفیفه. تازه بیشتر هم بیروناییم . در حدی باورم قوی شده که حتی اگر دخترم نزدیک فرد مریضی باشه میگم چیزیش نمیشه چون بدنش خیلی قویه :)

    دوستتون دارم

    شاگردتون ساره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    سلام به استاد عزیز که فایلهای بی نظیری برامون میگیرن و درسهای زندگی بهمون یاد میدن

    استاد از تحمل کردن براتون بگم که قبل از اشنایی با شما توی کارخانه ریسندگی بافندگی کار میکردم که یک ساعت با ماشین فاصله بود تا بریم سر کار و یک ساعت هم برگردیم و خب کار شیفتی که شب کاری از اون تحملهایی که همیشه درد داشت

    وقتی که سر کار میرفت سرو صدای بالا و بالا رفتن از دستگاه برای راه اندازی رطوبت و شرجی بودن سالن کار و ادمهای نا جالب که همشون غر میزدن ناشکر بودن زیر ابزن بودن .من این شغل رو سه سال تحمل کردم و باور این بود که برای امرار معاش و گذروندن زندگی باید اینتوری کار کنیم راهی جز این نیست

    تا اینکه تابستان پارسال با شما اشنا شدم و شروع کردم به گوش دادن فایلها .همیشه سر کار هنذفری تو گوشم بود و نت برداری میکردم .شب کاریهام به خاطر اینکه خوابم نگیره اینکارو میکردم تا اروم اروم باورهام نصبت به خداوند ثروت و توانایی هام تغییر کردم و دیگه اون کارخونه برام شد زجر اور و عید امسال پا گذاشتم رو ترسهام و از حقوق اخر ماه و بیمه دل کندم و اومدم بیرون الان به لطف الله و اموزشهای شما روی علاقه هام کار میکنم و چقدر از این ازادی زمانی و مکانی لذت میرم و خداوند هم بهم پاسخ داد و برام مشتری و نعمت و ثروت اورد و حالا میبینم که تحمل کردن یه شرایط سخت فقط داریم خودمونو از نعمتها و لذتها دور میکنیم و باید دنبال راه حل باشید

    حالا دیگه یاد گرفتم که هر تضادی یه راه حلی داره باید دنبالش بگردم نه اینکه از یکسری افراد باورهایی رو قبول کنیم که نه زندگی همینه و کاریش نمیتونیم بکنیم

    خداراشکر میکنم که به سمت شما هدایت شدم و اینقدر از زندگیم لذت میبرم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    امید آریا گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    سلام خدمت دوستان

    من یکی دوتا مثال بیشتر نمیزنم چیزهایی هستش که خوب یادمه

    یکیش تو زمینه روابط هستش

    من یه دختر خانومی رو دوست داشتم و باهاش آشنا شدم و رابطه فوق العاده ای داشتیم و یه مشکلی پیش اومد و خانواده ش نسبت به من بدبین شدن ولی اولش تحمل نکردم باور نکردم حس کردم که یه راه حلی داره و بعدش یه ماجرایی پیش اومد که مثلاً اونجوری از شر من راحت بشن ولی همون به نفع من شد ولی بعد از اون این بنده خدا گفت که اول صبر کنیم آبها از آسیاب بیوفته و…. در هر حال صبر کردیم در ظاهر ومنم سعی کردم برم سرکار و وضعیت مالیم رو بهتر کنم و هی زمان خورد و من میگفتم برم صحبت کنم با پدرت گفت نه ناراحت میشه صبر کن به وقتش و … متاسفانه من از دست دادم چیزی رو که میخواستم همیشه با خودم میگم اگه میرفتم صحبت می کردم قانعش میکردم و….

    یکی هم تو زمینه کسب و کار

    من یه وبسایت فروشگاهی برای خودم طراحی کردم (طراح سایتم) بعد مجوزها و… گرفتم به جز پروانه کسب هی به مشکل میخوردیم هی حل می کردیم یه تایمایی بیخیال میشدم ولش میکردم و… در نهایت اسفند پارسال من پروانه کسبم رو گرفتم با کلی پیگیری و بیخیال نشدن بعد بهم گفتن نماد کسب و کار مجازی سایتت رو دو هفته بعد بهت میدیم یعنی میشد قبل عید از اون موقع من هر سری پیگیری کردم گفتن سیستم قطعه و…. اگه باور نمیکردم و تحمل نمیکردم و پیگیر میشدم میگرفتمش

    این فایل یه چیزایی رو توی من شکست

    ممنون از شما استاد عزیز این فایل جالبی بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: