میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 37

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرتضی فدائی پور گفته:
    مدت عضویت: 702 روز

    سلام دوستان عزیز من تازه وارد شدم من دارم فقر رو تحمل میکنم پول دارم ولی ایده ندارم خلاقیت برای کار کردن با پولم‌ ندارم

    به همین واسطه دوسال پیش 100میلیون پول دادم به یکی از آشنا ها که با پولم‌ کار کنه و ماهیانه سود به من بده یه مدتی خوب بود 6ماه سود میکردم خداروشکر ولی کلاه اونم یه نفر برداشت الان یک سال و نیم هست که پولم دستشه و هیچ فایده ای برام نداشته

    به همین واسه دوست دارم خودم با پولم کار کنم

    ولی هیچ ایده ای ندارم نمی‌دونم چیکار کنم

    دوستان خیلی خوشحال میشم کمک کنید ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    بنام خدایی که من رو خالق زندگیم آفرید

    سلام استاد جان سلام مریم عزیزم و یک سلام ویژه خدمت دوستانم در این سایت بی نظیر

    استاد جان چقدر خوبه شما در سری فایل های جدید انگشت روی خودشناسی گذاشتین تا فایل شروع به دیدن کردم پیش خودم گفتم نه من همچین موردی ندارم ولی وقتی فلش بک به زندگیم زدم دیدم من شرایط خیلی سختی تحمل کردم نه صبر بخاطر آبروی خانواده حرف مردم و مجبور شدم به طرفم باج بدم و اونم حسابی تازوند.

    استاد به نظر من در تحمل ریشه هایی از شرک به خدا وجود داره اگر ما خدا رو قادر مطلق می دونیم اگر ایمان به خالق بودن خودمون داریم واقعا تحمل معنایی نداره.

    من در برهه ای از زندگیم مجبور شدم توهین و بی ادبی های همسرمو تحمل کنم که چی؟ اگر من جدا شم مردم چی میگن بچه ام چی میشه و هزهران بهونه بی دلیل و مسخره انقدر در اون شرایط تحت فشار بودم که بعضی وقت ها فکر به خودکشی یا فرار از محل زندگیم به سرم میزد تحمل میکردم شاید عوض بشه شاید دست از این کارها برداره ولی هر روز بدتر و بدتر میشد تا کار به جایی رسید که بهم خیانت کرد.

    باورم این بود که جدا شدن پروسه خیلی سختی آبروی خانواده ام میره بچه ام این وسط داغون میشه من بخدا و نیروی هدایتش ایمان نداشتم من باور نداشتم که روال طبیعی زندگی اینجوری نیست باور نمی کنین مدام تنم به لرزه بود که دعوایی و سر و صدایی راه نندازه میخواستم به زور عوضش کنم زهی خیال باطل

    کم کم به این نقطه رسیدم که مردم هر طوری دوست دارن میتونن فکر کنن اصلا حرف مردم ارزش نداره که من سالیان سال با زجر و استرس زندگی کنم به این باور رسیدم که خدا از رگ گردن به من نزدیک بچه مو حمایت می کنه دوست دارم آرامش داشته باشم و به قول شما استاد عزیزززززم دیگه همینی که هست نپذیرفتم و در عرض 2 ساعت تصمیم به جدایی گرفتم پیش خودم فکر کردم من لایق زندگی آروم هستم من لایق همسر خوب هستم من لایق این هستم که از ته دل بخندم استاد شاید یکم سخت بود ولی خدا مدام برای درهای مختلف باز کرد آدم های دوست داشتنی سر راهم قرار داد و من مثل یه پرنده از قفس به همراه پسر کوچولوم پرواز کردیم استاد نمیتونم اون روز براتون توصیف کنم اولین شبی که آروم بدون هیچ فکری خوابیدم از اون آدم عصبی و بداخلاق تبدیل شدم به یک آدم نرمال و بزرگترین معجزه زندگیم رخ داد آشنایی با شما و عجین شدن تمام زندگیم با سایت و آموزه های شما شناخت خدایی که سالیان سال فکر میکردم عادل نیست جواب دعاهامو نمیده خدایا شکرت به اندازه همه قطرات بارنت که راه درست زندگی رو بهم از طریق استاد یاد دادی

    استاد این باور که هیچ چیز زجرآوری نباید تحمل کرد و این غیرعادی اگر در وجودمون نهادینه کنیم زندگی بهشت میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محسن جاویدتجریشی گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    سلام. یکی از نکاتی که من همیشه می پذیرفتم سالها مشکلات دندانم بود.. من اولین تصویری که از زندگیم یادم میاد زمانی هست که سه ساله بودم و زیر دست دندانپزشک بسیار بد اخلاق و خشن که خانمی بودند با کلاه کاسکت کار میکردند و بسیار عصبانی بودند و همیشه من را تهدید میکردند و بخاطر مشکلاتی که دندانم داشت من از آن سال به دندانپزشکی رفتم و تقریبا هر سال یک الی چند بار کارم به دندانپزشکی میرسید تا همین 4-5 سال پیش که دیگر واقعا خسته شدم و هدایت شدم به اینکه ای بابا چرا هی من باید دندانهایم خراب بشود و برم با زجر و درد به دندانپزشکی؟

    من از بچگی این باور را داشتم کلا ما خونواده مون همینجوری هستیم دیگه ! دندان های ضعیفی داریم.. پدر بزرگ و مادربزرگم همیجور بودند و پدر و مادر های ایشان که من ندیده بودمشان.. مادرم و خاله ام و دایی هایم و… از 4-5 سال پیش به خودم گفتم چرا من به خانواده پدری نرفتم؟ همه دندان های سالم و محکم حتی مسواک هم نمیزنند! انقدر برام عجیب شد که رفتم به توصیه یکی از دوستان خوبم شروع کردم به تحقیق در مورد دندان از سایت ها بگیرید تا 14-15 تا دکتر دندانپزشک که میرفتم به عنوان مشاور و برخی هم حتی پول ویزیت میگرفتند و سوالاتی می پرسیدم و جواب سوالاتم را می نوشتم .

    تا وقتی که فهمیدم عجب نکات ساده ای رو من رعایت نمیکردم که از وقتی مطلع شدم دیدم همه مردم اینها رو رعایت میکنند اکثرا.. مثلا 27 سال بود که من نخ دندان استفاده نمی کردم! فکر میکردم مسواک واجب تر است و دهان شویه در صورتی که این دو مثل نخ دندان واجب نیست.. حتی دهانشویه اصلا واجب نیست و هفته یک بار با آب نمک رقیق دهانشویه کنیم بهتر است.. ! یا مثلا فهمیدم باید در طول روز یکی دو بار کل لثه هایم را ماساژ بدم با انگشت یا مسواک که خون در جریان بیوفتد . یا اینکه اگر دندان چرکی و خراب داشته باشم روی عصب دندان های دیگر نیز تاثیر می گذارد و مدام همه را خراب می کند.. پس باور کردم که مشکل اصلا ژنتیک نیست و رفتم تمام دندان های حتی کمی خرابم را نیز درست کردم.. یا اینکه اگر من شب ها غذا زیاد بخورم و پر خوری کنم که قبل از این موضوع همیشه عادتم بود ، اسید معده کم میاد و زورش به هضم غذا نمیرسه و غذای باقی مانده در معده گاز تولید می کنه و تا صبح دندان های من را خراب میکنه.. از آن به بعد چند ساعت قبل خواب غذا خوردم و کم خوردم.. همین چند نکته ساده باعث شده به لطف الله 4-5 سال هست که دیگر به دندان پزشکی نرفتم و اون درد ها و زجر های دندان را تجربه نکردم.

    خدایا شرکت که قدرت تحقق خواسته ها و رهایی از ناخواسته ها را در اختیار ما قرار داده ای و این آگاهی را هر روز برایمان شفاف تر می کنی که نباید هیچ چیز آزار دهنده ای را تجربه کنیم.. مگر اینکه کارهای لازم را کردیم و همچنان میکنیم ولی خب طبق تجربه باید فرایند و تکامل آن طی شود تا به نتیجه ما برسد که به آن صبر می گوییم. درواقع صبر کردن بسیار لذت بخش است چون نتیجه واضح واضح است و ما اذیت نمی شویم ولی تحمل موجب احساس خوب نمیشود چرا که اصلا نتیجه معلوم نیست که چه زمان و چطور رخ می دهد و اصلا نتیجه مناسبی در پیش ندارد.

    الان هم در خدمت سربازی هستم و مدتهاست دارم روی باورم کار میکنم که بتوانم پروژه ای یا روشی پیدا کنم که کسری بگیرم و سریعتر به کارت پایان خدمت و ترخیص از سربازی نزدیک شوم تا به آرزو ها و رسیدن به خواسته های زندگیم نزدیک تر شوم. اگر از شما عزیزان کسی میدونه جایی هست که برای سرباز کار های تخصصی دارند و کسری خوب می دهند معرفی کنه همینجا واقعا سپاسگزارش هستم.

    ممنون از این کلیپ عالی که استاد و خانم شایسته زحمت کشیدند و از الله رب عالم ها نیز بسیار سپاسگزارم بخاطر این آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سعیده حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    سلام استاد گلم

    به چه فضایی و چه تصاویر فوق العاده ای…

    جدیدم هم ک درحین پیاده روی فایل تهیه میکنید تا چشم ما بیشتر زیبایی ببینه، خییییلیی خوبههه

    دلم واستون تنگ شده بود شاید یکی دوهفته بود سایت نیومده بودم البته هم متاسفانه و هم خوشبختانه..

    متاسفانه واسه اینکه روی ماهتون رو ندیدم و حرف هاتون رو نشنیده بودم ..

    خوشبختانه واسه اینکه مشغول با اموزش دیدن و تمرین کردن با دوره عالی برنامه نویسی ای ک چقدررررر خدا با یک دست عالی و دریک زمان فوق العاده واسم خرید، بودم و هستم.

    ولی دیگه باید یک برنا مه بریزم و وقتم رو واسه همه چیز بذارم هم روی ذهنم کار کنم و هم روی آموزش دیدن ک عاشق هردوشون هستم …

    خب بریم سراغ اصل مطلب.

    من از سال 89 هم فرکانس شدم با داستانی ب اسم ام اس البته از نوع خوش خیم و اذیت نبودم …

    و نکته اینجا بود ک چه راحت قبولش کرده بودم نه با حس منفی ها …

    فقط پذیرفته بودمش ک خب دیگه منم لابد باید دچارش میشدم دیگه مثل بقیه ک دارنش!

    و داروهم مصرف میکردم تعدادی قرص و هفته ای یک امپول!

    و اوضاع هم خوب بود . سفر میرفتم هرهفته پیکنیک میرفتم پیاده روی های چندین ساعته میرفتم و ….

    تا اینکه سال 97 ک اول باشما و کلا مسائل اینچنینی آشنا شدم ( مثبت اندیشی و اینکه بدن خودش خودش رو درمان میکنه و … همه چیز دست فکر و ذهن خودم هست و …. الی آخر.

    خودم بدون کم کردن دارو یک هو قطعش کردم…

    و در توهمی بسر بردم 4سال ک من خوبم و مسئله ای ندارم..

    با اینکه داشتم ینی بوجود اومد و خوبم نبود..

    میدونین چی میخوام بگم؟

    میخوام بگم اون موقع ک من این قضیه رو پذیرفته بدوم اوضاع فیزیکیم خیلی هم بهتر از الان بود لاقل، ولی از بعده اینکه دیگه گفتم نه، داستان هام شروع شد. حتی من دوره قانون سلامتی روهم برای همین قضیه شروع کردم و به جرات میگم 90 درصد رعایتش کردم ولی هیچ نتیجه ای برام نداشت!

    الان دیگه از اواخر فروردین سبک غذایی عادی دارم ولی خیلی اون سبک رو دوسداشتم اینکه همیشه سیری و فقط یکبار نیاز داری غذا بخوری. ولی بلاخره بهش برمیگردم چون میدونم ک دوره عالی هست و قطعا ایراد از من بوده و به این نتیجه رسیدم ک من با ام اس هم فرکانس هستم چون باورام و ذهنیتم خییلیی ایراد داره و تازمانی ک درست نشه سبک سلامتی هم روم اثر نداره همانطور ک با گذشت 7 ماه نداشت. مشکل ازون نبود بلکه از ذهن من هست .

    لپ کلام اینکه کامنت نوشتم تا از دوستان کمک بخوام اینکه من الان این بیماری رو قبول ندارم ومیدونم ک طبیعی نیس ک من مثل دیگران طبیعی نباشم و میدونم ک باید

    سلامت و پر توان باشم ولی اینکه نیستم خب بنظر خودم راه حل در ذهنم هست اما چکار کنم ؟؟؟

    چی بهش بگم؟؟

    چه باوری بهش بدم؟؟

    چرا اون موقع ک پذیرفته بودم اوضاع بظاهر خوب بود ولی الان ک میدونم نباید باشه، بیستر هست ؟!

    ( البته اینم بگم ک مهر گذشته به‌علت یک حمله سنگین (بعداز 5_ 6سال) دکتر رفتم و شروع ب مصرف مجدد قرص کردم با وجود اینکه خیلی مقاومت ب مصرف دارو داشتم اما سعی کردم باورم روی دارو عوض کنم و …

    ک جای گفتنش اینجا نیس و کامنت طولانی میشه ..)

    میدو نم کامنت مثبتی ننوشتم اما چون حس کردم بی ربط به این فایل نیس حسم گفت بنویسم تا شاید خدا به این طریق هدایتش رو بهم برسونه چون واقعا مشتاقم و میخوام ک بسلامتی هدایت بشم. ک قطعا حق طبیعیم هست.

    امیدوارم خدا در این مورد هم هدایتم کنه و راه حل رو بهم بگه..

    همانطور ک خییلی قشنگ در زمینه کد نویسی و سایر زمینه ها ب جواب هایی ک نمیدونستم هدایتم میکنه و لبریز ذوق میشم

    در آخر ممنونم ازتون استاد جونم با فایل ها و صحبت های ارزشمندی ک واسمون میفرستید شاد باشید همیشه.

    و پیشاپیش ممنون از دوستای گلم ک کامنت طولانی من رو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سارا علیپور گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام به استاد عبلس منش و خانم شایسته عزیز و همه دوستان

    من به خاطر مشکلی که این روزها باهاش مواجه شدم و واقعا ذهنم رو به هم ریخته و آشفتم کرده به این فایل هدایت شدم

    مسئله ای که دارم میدونم تا به حال تحملش کردم و قضیه صبر نیست

    از همه دوستان خواهش میکنم، این مسئله ام رو از جهات مختلف بررسی کنند و نظرشون رو بدن، چون خیلی توش عاجز موندم و اصلا نمیدونم از کجا و چطوری شروع کنم به حل کردنش.

    اول بگم که تشخیص خودم و اینکه دچار این حال شدم، باور شدید کمبوده، من قبلا هیچ وقت به این اندازه این مشکل رو نداشتم

    ما سه ساله ازدواج کردیم،زندگی و رابطه خوب و درامد خوبی از لحاظ کاری داشتم، از اول هم این باور رو داشتم که دوست دارم بهترین زندگی رو با همسرم دوتایی بسازیم و خوشحال و خوشبخت باشیم، کاری که کردم از اول در همه مسائل مالی همسرم دخالت کردم، البته خودش هم استقبال میکرد(با اینکه نظر شخصیش این بود که خانم ها درآمدشون ماله خودشونه و آزادی مالی و کاری دارن و این در حد شعار نیست واقعا طرز فکرشه)، تا اینکه چند ماه پیش بخاطر پول زیادی که باید بخاطر مسکن جور میکردیم و واقعا مبلغ زیادی بود به چالش برخوردیم‌، من سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و رفتم تو دل ماجرا و به سختی و میتونم بگم واقعا به کمک خدا و با معجزه اون پول رو در عرض 2 هفته جور کردم و تحویل دادم، اما بعد از اون ی احساس اضطراب و ترس تمام وجودم رو گرفته، همش احساس کمبود دارم، احساس نا امنی میکنم و اینا باعث شده که نتونم کار کنم(یعنی ورودی مالی نداشتم)، فقط به فکر پس انداز م و حساب کتاب مالی میکنم، از اینکه اصلا همسرم اجازه میده از مسایل مالیش بدونم، شاکی ام و روحم خیلی خستست، دوست ندارم تو کاراش دخالت کنم اما از طرفی میدونم عواقبش با خودمه و کنترل گر شدم، باور کنید خیلی سعی میکنم روی باورهای مثبت ام کار کنم، تمرین انجام میدم، چند روز خوبم ولی باز هم واقعیت زندگی خودشو بهم نشون میده و احساس کمبود و فقر میکنم(با اینکه در حد متوسطی داشته های مالی دارم، اینم بگم که از صفر با کار کردن روی خودم و بدون سرمایه طبق گفته های استاد کارمو شروع کردم و کلی موفقیت بدست آوردم)،

    دیگه چطور میتونم باور فراوانی رو درستش کنم، یک جایی از استاد شنیدم که میگفتن باید الگوی فراوانی رو همه جا ببینید و سعی کردم ببینم ولی هنوز حل نشده، و مطئن هستم که ترمز اصلیه زندگیمه و من دارم تحملش میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    پدر خانواده:

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    چه چیزهایی رو تحمل کردی؟

    6 سال اول ازدواجم رو خانه پدرم زندگی کردم و محدودیت ها و کوچک بودن جا و فضاهای مشترک و بعضی تضاد ها را تحمل می‌کردیم و فرزند اولم هم آنجا به دنیا آمده بود.

    دلیلم هم این بود که پدرم از ما اجاره نمی‌گرفت و من هم پول اجاره نداشتم.

    آشنایان ام هم اول زندگی همین کار را می‌کردند و

    فکر میکردیم این تنها راه پس انداز است، با اینکه همسرم آنجا احساس راحتی نمیکرد چون من صبح تا شب سر کار بودم و محل کارم با خانه کلی فاصله داشت.

    یک روز تضادی به شکل بی احترامی برای همسرم پیش آمد و من با اینکه پولِ پیش نداشتم تصمیم گرفتم که یک خانه نزدیک محل کارم اجاره کنم و این کار چند روز بیشتر طول نکشید و این قضیه برای سال 80 است. 300 هزارتومان پول پیش و ماهانه 60 هزارتومان اجاره جور کردم و از شرق به غرب تهران مهاجرت کردم و تمام.

    خدا رو شکر همیشه اجاره ها را به موقع پرداخت میکردم. من احساس رهایی داشتم و رشدم از آن‌جا شروع شد و کم کم تونستم کلی وسایل منزل، ماشین، موتور و آپارتمان برای خودم بخرم و کسب و کارم را گسترش بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سارا باقرپور گفته:
    مدت عضویت: 797 روز

    باسلام خدمت استادعزیزودوست داشتنیم ومریم جون با اراده

    دوستان وهمراهان عزیزم

    اول ازهمه بگم که همیشه به این فکرمیکنم واقعا استادعباسمنش بسیارقوی بودن وهستند چون توی یه شرایط خیلی نامناسب ومحیط خیلی سطح پایین بزرگ شدن وکارش خیلی سخت ترازماهابوده

    چقدرتلاش کرده بااینکه استادی مثه ما نداشته

    فایل های آماده ای مثل ما نداشته , باتمام وجود تلاش کرده روی باورها ش کارکرده وبه اینجا رسیده وآرامش وزندگی الانش واقعا حق طبیعی زحماتشه

    من خداروشاکرم که به طورمعجزه با شما آشنا شدم

    خیلی از مسائل من که زندگیموسیاه کرده بود

    براحتی حل شد

    وهرروزمن وهمسرم داریم فایل ها روگوش میدیم

    وروز به روز پیشرفت وآرامش توی زندگیمون پررنگ ترمیشه

    سپاسگذارم که به زندگیمون راه بازگردید

    من یه فروشگاه پوشاک دارم چون شغل دومم هستش یکی ازآشناها داره میچرخونش واصلا راضی نیستم وفقط دارم تحمل میکنم چون نتونستم بگم نیاد دیگه

    چون نیازداره به حقوقش

    حتی به این فکر کردم که جمع کنم مغازه رو

    ولی الان متوجه شدم نبایدتحمل کنم

    چرا من بایدجمع کنم وایرادازمنه نه اون

    بزودی خجالت رومیزارم کناروعوضش میکنم

    ممنونم ازفایل قشنگتون که منو به خودم آوردید وراه روجلوی پام گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مریم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 3511 روز

    سلام استاد وقت بخیر

    استاد عزیزم من دوره روابط روهم تهیه کزدم و خیلی از دوره های دیگه و هنوز واقعااااا جواب سوالم رو نگرفتم

    تو این فایل گفتید اگه دارید تحمل میکنید بخاطر بی ایمانی حرف مردم وموارد دیگه تحمل نکنید و از کسی که باهاش تو رابطه هستید جدا بشید

    از طرفی تو دوره روابط، گفتید که باید رو خودمون کارکنیم و با جدا شدن فرکانس نامناسب ما با خودمون همه جا میاد و در هر صورت ما رابطه خوبی رو تجربه نمیکنیم واصلا تمرکز نباید روی طلاق باشه تمرکز رو خودمون و زیبایی ها ی زندگی باشه حالا در این فایل میفرمایید اقدام باید انجام بشه که ایمان و توکل مون برای تحمل نکردن رو ثابت کنیم

    من واقعاااااا این موضوع برام سواله….

    تو یه رابطه که حالا دو طرف با هم نمیسازن احساس خوشبختی ندارن باید وایسی رو خودت کار کنی که جهان برای تو بقیه کارهارو انجام بده

    یا نه تحمل نکنی و اقدام کنی؟

    یا نه رو خودت کار کنی و کاری نداشته باشی که مثلا تو جعبه مداد رنگیت رنگ ابی(همسر ایده ال) رو نداری و با بقیه رنگها نقاشی زندگیتو بکشی و از زندگی لذت ببری

    اینم قید کنم استاد که من رابطه قبلیمم ناموفق بوده و واقعا این تصمیم برام مهمه و اگه ایمان و توکل در تحمل نکردن و اقدامه بتونم تصمیم درست رو بگیرم

    همیشه اینجوری درک. کردم وقتی شرایط سخته رو باورهات کار کن ایراد از توئه از باورهاته…

    دو درست بشی یا طرف مقابلت درست میشه یا جدا میشی حالا کجای این داستان وظیفه ی اقدام کردن با منه؟؟ تو. کدوم نقطه بفهمم که اقدام درسته که فرکانس غلطم رو دوباره با خودم به رابطه بعدی نبرم؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ندا رنجبری گفته:
      مدت عضویت: 3364 روز

      سلام دوست عزیزم، من دوره ی عشق و مودت رو ندارم و نمیدونم اونجا استاد دقیقا چیا گفته و نیازی هم به خریدش حس نکردم اما چون اوایل ازدواج روابط خوبی نداشتم و تونستم روابطم رو با همسرم بهبود بدم اونچه که درک کردم رو اینجا خدمتتون میگم.

      ما کلا دو نوع عمل داریم یه عمل فیزیکی و یه عمل ذهنی، من با مثال روشن اش میکنم، مثلا ما در مورد توجه به نکات مثبت و سپاسگزار بودن کلی فایل گوش میدیم و آگاهی وارد مغز ما میشه، شاید یکی باشه که هزاران کتاب در رابطه با شکرگزاری نوشته باشه اینقدر که اطلاعاتش بالاست اما خودش آدم شکرگذاری نباشه خودش توجه اش روی نکات منفی باشه این یعنی اون فرد به آگاهی ها “عمل” نمیکنه، شاید کسی که ذهنی یه گوشه نشسته و چشمشو بسته از نظر ما هیچ عملی انجام نمیده اما توی ذهنش در حال سپاسگزاری و خوب کردن احساسش هست خب این آدم درسته فعالیت فیزیکی ازش نمیبینی اما داره “عمل” میکنه به قانون سپاسگزاری.

      توی دوره ی ثروت استاد خیلی میگه باید عمل کنید خیلیا تصورشون اینه که منظور استاد فقط عمل به ایده های حرکتی و فیزیکی هست، مثل‌ رفتن جایی صحبت کردن با کسی یا کسب یه مهارتی، خب همه ی اینها هست، اما یه نوع عمل کردن دیگه هم هست مثل فکر نکردن به کمبود، اینم از نظر استاد عمل کردن به قوانین ثروت هست، در‌مورد روابط وقتی استاد میگن تحمل نکنید عمل کنید، یعنی واقعا تمرکزت رو باید بتونی روی نکات مثبت طرف بزاری، خیلی از ماها فکر میکنیم اگر به خوبی های طرف توجه کنیم موندگارتر میشه تو زندگیمون در‌صورتی که اینطور نیست اگر توی یه رابطه ای احساس ما با اون فرد خوب نیست ما با تلاش برای تمرکز بر خوبی های اون فرد، به رابطه ی دلخواه خودمون هدایت میشیم چون در حال سفارش خوب دادن به جهان هستیم، اگر هم نکته ی مثبتی پیدا نمیکنیم باید بتونیم یه طوری، رفتار نامناسب اون فرد رو نادیده بگیریم و جوری بشیم که واقعا رفتار اون فرد تاثیر احساسیش توی ما کم و کمتر بشه به نسبتی که کم میشه یعنی ما در حال عمل به قانون هستیم و این عمل ما رو به خواسته مون میرسونه این عمل دقیقا همون تحمل نکردنه همون دست روی دست نگذاشتنه.

      استاد میگن اگر توی رابطه ای هستی اینکه به طرف باج ندی هم خودش عمل هست منظور استاد از عمل کردن در‌ روابط این نیست که بریم درخواست طلاق بدیم، خود استاد با اینکه مرد بودن اما تنها کاری که کردن حق طلاق رو بخشیدن به همسرشون، یعنی اقدام به طلاق نکردن.

      ما نه تنها دیگران رو نباید

      ” باعث” خوشبختی بدونیم، همینطور هم نباید “مانع” خوشبختیمون ببینیم، هر دو شرک هست و درست کردن این شرک هم جزو عمل کردن به قانون و تحمل نکردن محسوب میشه، بخش اعظمی از تمام اتفاقات ما خصوصا در روابط ذهنی هست، عمل ذهنی، عادت فکری و به نسبت خیلی خیلی کمتر عمل فیزیکی، امیدوارم دیدگاهم بتونه بهتون کمک کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      علی بهره ور گفته:
      مدت عضویت: 3236 روز

      سلام به دوست عزیز خانم رضوی

      تحمل نکردن تنها به معنی جدا شدن و گرفتن این جور تصمیمات نیست.

      بلکه شما باید با کار کردن روی خود و پیدا کردن باور های مخرب در پی ساخت و هدایت شدن باشید.

      ایا کسی که بی پول هست برای اینکه بی پولی رو تحمل نکنه باید برود دزدی کند خیر.

      بلکه با کار کردن ذهنی و فیزیکی شرایظ رو تحمل نکند و بسازد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    حسنخانی گفته:
    مدت عضویت: 3645 روز

    سلام روزتان خوش استاد عزیزم سپاسگزار خدا هستم که هدایت شدم به شما و این ایمان و یکتا پرستی

    در نگاه اول این فایل خیلی برایم معرکه بود و همون لحظه تصمیم به تغییرات در روند زندگی ام گرفتم.می خواستم محل کارم را خالی کنم و به دنبال جای مناسب تری باشم. میخواستم حرکت کنم به سمت شهرهای دیگر برای فروش بهترمحصولاتم. خلاصه کلی ایده به ذهنم رسید.

    اما برای بار دوم که گوش دادم با خودم فکر کردم مگر همه چیز برنمی گردد به باور.مگر من با همین باور در مکان دیگر همین نتایج را نمی سازم؟! و این گیجی در افکار من را واداشت تا بیام و بپرسم…

    میدانید استاد تحمل نکردن خیلی نکته قشنگی است که مطمین هستم همیشه در خانواده ام یاد گرفتم باید تحمل کنی این آزمایش خداییست. در قران آمده است خدا صابرین را دوست دارد! مسلمانان آدمهای صابری هستند و و و

    و من همیشه تعجب میکردم تو سری خور بودن و تحمل کردن چطور ایمانی است!

    اما امروز این را که شنیدم فهمیدم این باور در من بسیار بالاست. اما نمی دانم برای تغییر این باور چه بکنم؟

    اما نمی دانم برای تحمل نکردن ثابت ماندن فروشم باید مکان را تغییر بدهم؟ اجناسم را تغییر دهم؟ سبک فروشم را تغییر بدهم؟ یا باورهایم؟

    من بسیار در تلاشم که فروش اینترنتی داشته باشم اما زیاد موفق نبوده ام. و علت این را هم اصلا نمی دانم.

    در حالی که فروش اینترنتی بسیار آسانتر و بهتر است.

    حالا استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیز به من بفرمایید منظور از این تحمل نکردن چیست؟

    من خیلی اوقات در قرار گرفتن مشکلات صبر کرده ام و به صورت شگفت انگیزی مسئله برایم حل شده است. پس چطور میگویید تحمل نکن! آیا این دو کلمه تفاوت معنایی دارند؟ و من درست متوجه منظورتان نشده ام؟من این فروش ثابت و پیشرفت نکردن را واقعا دارم تحمل میکنم. و این سوهان روحم شده است.

    آیا مگر شما نگفتید مسئله را به خدا بسپار و رهایش کن؟ و دوباره باز میگویید مسئله را محکم بچسب و حلش کن؟

    من واقعا دوست دارم تفاوت این دو را بفهمم و تغییر کنم در این باور که این دنیا را فقط باید تحمل کرد! زیرا دوست دارم این زندگی ام را به شادی زندگی کنم

    سپاسگزارم از راهنمایی های خداوندی شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    دانیال دلیخون گفته:
    مدت عضویت: 1623 روز

    لطفا هر کی میخونه راهنمایی کنه که من الان چکار کنم ممنون

    سلام

    خدمت استاد و همه دوستان

    من ی سوال برام پیش اومده

    من الان سربازم توی مرز کرمانشاه که شرایط سختی داره 6 ماه خدمت کرده بودم که از سختی زیاد 2 ماه اومدم خونه و فرار کردم اما طی دو سه روز آینده میخام برگردم

    حالا سوالم اینه که

    الان اینجا بحث تحمل کردنه یا صبر؟

    یعنی انجام خدمت سربازی یک روندی داره که باید طی بشه و من باید صبر کنم؟

    یا

    نباید همچین خدمت سختی رو تمحل کنم ؟

    ممنون میشم که راهنماییم کنید چون بحث یک عمر زندگی و خدمت سربازیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمد رضا بهرامی گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام وخداقوت

      من در مورد مسئله ای که شما مطرح کردید چند مورد به ذهنم رسید

      اول اینکه شما تحمل وصبر که استاد گفتند را دقیقا تفکیک نکردین

      برای کسب وکار و هر کاری اشاره کردن که باید تکامل مسیر طی بشه وشما با توکل وامید به خدا این مسیر را سپری کنین واین میشه صبر

      شما باید ببینید انتظاری که از خودتون وکسب وکارتون دارید ، در روند مسیر تکامل هست یا نه

      مثلا اینکه می فرمایین فروشم خوب نیست ، فروش وروند کسب را با چه معیاری دارید بررسی می کنید

      دوم اینکه چقدر نسبت به آنچه الان دارید شکر گزار هستید وچقدر احساس خوبی دارید

      تحمل یعنی سپری کردن شرایط با حس نا خوشایند

      اما صبر یعنی سپری کردن با امید وحس خوب به خدا وآینده

      پس مورد دوم حس ‌و احساس شماست که باید قبل از هر اقدامی روش تمرکز کنین

      مورد سوم هم اینکه شما محدودیت قائل شدین که فروش اینترنتی بهتر هست

      ‌اما پول وثروت وفروش عالی به راحتی ودر هر شرایطی باید به سمت شما بیاد

      امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: