میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرانی گفته:
    مدت عضویت: 3054 روز

    میزان تحمل شما چقدراست

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    به نام خدایی که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    سلام به اساتید عزیزم ودوستان گلم

    استاددقیقا همین تجربه رو کمی متفاوت تر منم دارم

    پسرم که چندماهه بود و واکسنهای یادآوری که در اون دوران برای بچه ها میزنن رو بردیمش زدیم،به ماگفتن که اگه تب کرد طبیعیه ،وبستگی به توانایی بچه ،مدت زمان تب هم فرق میکنه (بعضی یک روز وبعضی ممکنه تا چندین روز هم تب کنن)

    مااین موضوعو قبول کردیم،چون میگفتیم اونا کارشون اینه واز ما تجربه بیشتر دارن

    یادمه پسرم یک هفته تمام ،24 ساعته،تب شدید میکرد تاجایی که روزهای آخر این قدر بیحال شده بود که حتی شیر نمیتونست بخوره (البته من پیگیری میکردم  به همون شبکه بهداشت مربوطه،تماس میگرفتم واونا میگفتن طبیعیه،ومسکن بهش بده )

    روز اخرهفته بود ومنو همسرم تصمیم گرفتیم که بلاخره پسرمو ببریم پزشک(همسرم برای رفتن به پزشک خیلی مقاومت داشت ،برای همین موضوع نمیتونستم زودتر ببرمش ومهم ترازاین من حرف کارکنان بهداشتو قبول داشتم)

    اونجابود که پسرمو فورا بستری کردن و کلی بازحمت سِرُم وصل کردن تا تبش پایین بیاد،وگفتن اگه دیرترمیاوردین معلوم نبود که چه اتفاق بدی میفتاد براش،دکترگفت که کمی سرماخورده ،وبرای همین مدت زمان طولانی تب کرده،وگرنه واکسن معمولا اگه بچه مریض نباشه یک یا دو روز طول میکشه واونم هم تب خفیفی هست نه به این شدیدی،

    بعداز چندساعت که کارمون توی بیمارستان تموم شد

    بچه بعداز یک هفته بی حالی وتب ،خواب راحتی کرد

    ومنم چقدر آرامش پیداکردم ،درطول اون هفته همش تب بر وپاشویه ،کمی سرد میشد من انرژی میگرفتم واستراحت میکردم ،وباز دوباره تب بالا میومد

    من همیشه این اتفاقو برای خودم میگم که ما ازتحمل برای یک تب واکسن ،چقدر درحق خودمون وفرزندم کوتاهی کردیم ومیگفتیم طبیعیه ومقاومت داشتیم که ببریمش وبایک پزشک مشورت کنیم این درس مهم وبزرگی بود برام

    و ازاون زمان به خودم درچنین مواردی همیشه سخت میگیرم وتحمل نمیکنم چون فهمیدم طبیعی نیست

    وموضوع دیگه ای که بعداز دیدن این فایل یادم اومد

    من تا قبل ازاشنایی بااستاد،از اول ازدواجم ،همیشه باهمسرم بحث ومشکل داشتم،هروقت که به خانوادم میگفتم، بهم میگفتن :(که ازقدیم میگن تا 7سال اول زندگی، باید رفتارای همدیگرو تحمل کنید وهمدیگروبشناسین و 7سال بعد خوشبختی رو تجربه میکنید)ودائم باکوچکترین شکایت اینو میگفتن واینکه همه این طورین ودونفراز دوخوانواده با دوفرهنگ باید این جور باشه وهمیشه همین طوری بوده و…

    تا اینکه من دنبال راه حل گشتم چون میدیدم هرروز مشکلاتم بیشتر میشه وخودمم دچار بیماری شده بودم

    اول ازمشاورشروع کردم

    توگروههای مشاوره عضو میشدم ومسائلمو میگفتم(توی گروهها میدیدم که همه ازمسائلشون میگن ،منم مقاومتم کم میشد ودنبال راه کارمیگشتم وبعضی مواقع نتیجه میگرفتم وبعضی مواقع همون راه حل برام چالش میشد )،

    این راه فایده نداشت

    خب راه بعدی چی بود برم حضوری باروانشناس صحبت کنم

    این کارو تا حدودا یک سال انجام دادم ،و هر چی

    تمرینی که میگفت رو انجام میدادم(تمرینها فقط برای شخص مقابلت بود وهیچ وقت نمیگفت روی خودت کارکن تا لااقل آرامش بدست بیاری)

    تااینکه خودمو وسط  دایره مشکلات روحی وجسمی وپرتنش دیدم که هی وسعت دایرم بیشترو بیشترمیشه وقابل حل نیس

    این دفعه بجای اینکه به عقل خودم ودیگران رجوع کنم ،ازخداکمک خواستم

    ویادمه صحبتی که با خداداشتم این بود که ((خدایا من هرکار وراه حلی که به نظرم میرسید رو امتحان کردم تا زندگیمو حفظ کنم وازهم نپاشه وبا تمام قدرتم پای تعهدم وزندگیم موندم ونتیجش کلی مسئله روحی وبدترشدن رابطم باهمسرم هست کمکم کن، اگه این مشکلات  مقصرش منم ویاد ندارم که چطور رفتارکنم هدایتم کنم وراهشو نشونم بده که چیکارکنم،اگر  همسرم بدلیل رفتارهاش باید تغییر کنه خودت کمکش کن  راهو نشونش بده ،قطعا یکی یا هردومون باید تغییرکنیم ،یا کمکم میکنی تا اوضاع زندگیم بهتربشه ،یا دیگه تحمل بسه ،صبر بسه،دراولین فرصت ،جدامیشم)) وکاری هم به چرت پرت های و باورهایی 7سال استقامت بعدسالها خوشبختی ،ندارم

    راستی حالا یادم اومد یکی دیگه از باورهایی که باعث میشدیادداوری اون ،استانه تحمل منو زیاد کنه این بود که روایتی یا حدیثی دقیق یادم نیس دائم خانواده میگفتن ، خداهرکیو بیشتر دوست داره این دنیا بهش سخت میگیره که اون دنیا رفاه بیشتری داشته باشه (مورد امتحان بیشترقرارمیگیره)‍️‍️وازاین جمله توان وانرژی میگرفتم تا زمانی که سیلی جهان شدیدتر شدبهم

    داشتم از هدایت خدامیگفتم

    بله،خدا هدایت کرد ومن هدایت شدم به سایت استادعباسمنش واستاد ،که معجزه ای توی زندگیم بود وهست

    وبا پذیرفتن این موضوع که تمام اتفاقات زندگیم رو خودم بافرکانسهای نامناسب بوجود آوردم ونکته مهم دیکه اینکه من نمیتونم دیگران رو تغییربدم من باید خودم وفقط خودم تغییر کنم

    تونستم با کمک آموزش های ارزشمند استادعزیزم ،زندگیمو از نو پایه ریزی کنم وبسازمش ،همه اعتقادات وباورهای مزخرفو بریزم دور وتحمل نکنم بگم این زندگی که با این باورها ساختم طبیعی نیس،

    من حرف مشاور وروان شناسو قبول کرده بودم که میتونم دیگرانو تغییر بدم برای همین هی مشکلاتم بزرگترمیشد ،من حرف بزرگای قدیمیو قبول کرده بودم ومیگفتم تجربه دارن وبلاخره دوادم ازخانوادهای متفاوت ،بااخلاق متفاوت طبیعی که باهم نتونن در صلح باشن وطبیعیه که چندسال اول زندگی چون همو نمیشناسن این جوری باشن ومدتی طول میکش که قِلِقِ همدیگرو بدست بیارن(7سال زمان میبره)،تحمل میکنم

    باهدایت خدای مهربون و راهنمایی های استاد عزیزم ،فهمیدم که طبیعی نیست، باید خودمو تغییر بدم وهرمسئله ای یک راه حلی داره والان که چند سال میگذره زندگی سراسر آرامش وخوشبختی رو دارم تجربه میکنم

    مورد بعدی که به لطفا قانون سلامتی حل شد این بودکه من از مدتها قبل زیرچونم یکی دوتا مو داشت و چون باورم این بود که طبیعه ومعمولا بعضی ازخانم ها این جورین ،وبعلت باورم الگوهای زیادی رو میدیدم وچون بیشترمیدیدم بیشتر طبیعی بودنش برام عادی میشد

    یک روز ( برای  ریزش مو که دچارش شده بودم رفتم دکتر ،که برام مقداری دارو داد تابدترنشه )ومن هم چون پزشک حازقی بود وچندین مدرک بین المللی داشت به داروها اکتفاکردم ونگفتم که ازمایش میخوام،علت چیه ؟،گفتم این خیلی تجربه داره وسرش میشه چون ازروی تعریفهای دیگران ومدارکی که توی مطب به درودیوار زده بود ،اطمینان بهش کردم والبته اینم گفت که موهات ارثیه وچونت رولیزر کن

    این موضوع گذشت وسرزنشهای خودم باخودم که چرا من باید ارث داشته باشم

    وووووووومعجزه اتفاق افتاد

    ،استاد قانون سلامتی رو گذاشت ومنم بلافاصله که فروشش اعلام شد برای وزن بالام خریدم وچی دیدم

    اینکه تمام مسائلی که مربوط به هورمون ،تنبلی تخمدان

    و کیست و…که نمیدونستم وعلائم خاص دیگه ای هم نداشتم برطرف شد

    والان هرموقع که جلوآینه موهای پرپشت وصورت شفاف بدون مشکلم رو میبینم ذوق میکنم وباخودم میگم من چطوری میتونم سپاسگزار باشم

    سپاسگزاراستاد نازنینی که برای حل کردن مسئله وتضادخودش کلی راه حل ودرمان مشکلات وبیماری هارو  برای کل مردم جهان برطرف کرده

    ودومین معجزه ازمعجزات استادوقانون سلامتی:

    اقا من هرکسی روکه میدیدم توخانواده،فامیل ،دوست ،آشنا،حتی غریبه ها دستهاشون میلرزید(چون توجه میکردم ،بیشتر میدیدم وتومدارش قرارگرفته بودم)

    واین باورم شده بود که افرادسنشون که بالامیره یک مسئله ای مث لرز دست طبیعیه وافراد دچارش میشن،یا میگفتن ارث داریم و زمینه ارثی دارن وبا بالارفتن سن خودشو نشون میده

    یکی دو سال قبل از شروع قانون سلامتی دیدم که

    به به

    منم بله دستهام لرز گرفته وچون کار ظریفی نمیکردم زودترمتوجه نشده بودم،رفتم دکتر گفت افراد بخاطر ارث یاشرایط روحی روانی که داشتن  دچاراین مسئله میشن وطبیعیه

    ویک کیسه پراز قرصو دارو داد تا کمی به قول خودش روندش به تعویق بیفته ولی درمان نداشت

    منم ازاین ارث مزخرف که هراتفاقی که نشه درمانش کرد میگن ارثِ ،ارثی گرفتی ،کلی ناراحتی ،غصه و عصبانیت، برای وجود کسایی که این همه مسئله برام درست کردن

    وباید کاری میکردم که آرامشمو پیداکنم (از یک طرف استرس، ازبدترشدن اونم توسن پایین وازاون طرفم عوارضی که داروها داشته باشن به  هرحال خودمو قانع کردم که دارو رو لااقل بخاطر عوارضش مصرف نکم)

    واینجابود که ذهن سرکش ونافرمانم اومد ومنو میخواست ازنگرانی دربیاره ومیگفت

    ببین ناراحت نباش  همه همین جورین  فقط نمیزارن کسی متوجه بشه(چون خیلی خفیفه)،

    ادم وقتی کمکم سنش بالا میره دچار مشکلات وبیماریهایی میشه

    تازه از کجا معلوم که  این قدر بتونی سنت بره بالا وعمر زیادی کنی که دستات بدتربشه،برای همین ذره هم که بیشتر نیس خداروشکرکن، تا اون موقع که سنت بره بالا خدابزرگه

    خب اونم وظیفشو انحام میداد ومنو بیشتردچارترس ازآینده میکرد

    وازطرفی میدیدم بابام هنوز به 60سال نرسیده اینقدر لرز دستاشون زیاده که نمیتونن لیوان چایی دستشون بگیرن

    نگرانی ها بیشتر شد

    بازم قربون استادم بشم که دوره قانون سلامتی زود به دادم رسید

    ودقیقا توی چکابی که نوشته بودم فروردین 1401شروع دورم بود وتیرماه1401 که نشونه هارو نوشته بودم،مسئلم تمام شده بود

    تمامِ تمام، باورتون میشه به همین راحتی با عمل به قانون استاد،

    حتی اضافه وزن و اشتهای زیاد که همه میگفتن طبیعه ومنم سعی میکردم با ورزش وکم خوردن خودمو اذیت کنم وکم بخورم ودرحالی که همیشه ضعف داشتم

    این راه حل نبود ،راه درست واصلی نبود وهمه ازپزشک ومحققو همه همه میگفتن راه اینه ،پراشتهایی طبیعه ودرمان نداره ،چقدر بخاطر همین موضوع پراشتهایی واضافه وزن بیچاره پسرمو توبچگی داروی ضداشتها دادم تا اشتهاش کم واضافه وزنش کم بشه وچقدرهم خوشحال بودم که این قدر مادر خوبیم که به فکرش هستم…

    اما استاد چی کردی با زندگی من ودنیایی پرااز مشکل ومسئله های کورم

    بادلایل منطقی که استاد میگن تو قانون سلامتی وعمل کردن به قانون وفقط با رعایت کردن و نخوردن بعضی خوراکیها، راحت و ساده این مسائل وبیماریهای دیگه ای که داشتم تموم شد

    خیلی خوشحال که من توخانوادم سالمِ سالمم ودرحالی که خانوادم میبینن که من خوبم ودستهامو که نشون میدم میبینن،که عالیِ عالیه صاف ،بیحرکت

    اما چه فایده که اونا قبول نمیکنن باورنمیکنن که ازرعایت بعضی نکات منطقی میشه سالم بود

    طبیعی اینه که بدن خودشو ترمیم کنه واگه سلولی دچارآسیب شده خودشو بسازه وازنو سلول جدید رشدکنه

    وما قدرت خدا وخودمونو گرفتین ودادیم دسته دیگران(پزشک و افراد به ظاهرباتجربه واهل علم)

    .

    .

    .

    .

    بیماریها یا بهتربگم مسائلی که برام بوجود اومده بود ربطی به ارث نداشت ،به اثبات دانشمندا نیازی نداشت ربطی به طبیعی بودن نداشت،همه موضوع ربط به خودم داشت چون قبول کرده بودم وباورم شده بود واز طرفی چون عقل ومنطق دیگران(، که اونا علمشو دارن ،درس خوندن ،تجربه دارن)برام دلیل ومنطق شده بود

    توی اون دوران ناراحتی های زیادی تحمل کردم

    .

    .

    .

    فقط وفقط خدا وخودم توی زندگیم نقش داریم  هیچ عامل بیرونی توی زندگی من دخیل نیس

    اینو استادم میگه ومن تجربش کردم ودارم میکنم که میشه سالم ،شاد،آرام وخوشبخت زندگی کرد اگه چیزی روقبول نکنی وخدارو هدایت گر بدونی

    رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ»پروردگارا مرا توفیق ده تاشکرگزارباشم

    استادخوبیها ازت بینهایت سپاسگزارم ،هرچند که بازبان نمیشه این شادی وسپاسگزاری رو بیان کرد

    دنیادنیا براتون خوشبختی وسلامتی روآرزو دارم

    هروقت که میام توی این سایت یاد سخن خداوند درقرآن میفتم که میگه:

    اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون

    از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمى‏خواهند و خود هدایت یافته‏اند!

    (قربونتون برم استاد برای هدایتهایی که میشین ومارو هم بی نسیب نمیزارین از آموزشها و هدایت های ارزشمندتون ، برای خوشبختی وسعادتمون ،هیچی دریغ نمیکنید)

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهدی بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1251 روز

    استاد عزیزم سلام

    اول از همه خداروشکر که این بهشت زیبا رو به ما نشون میدید که ما هم لذت ببریم از اینهمه زیبایی و هم توجه مون از روی نا زیبایی ها برداشته بشه و برای مدتی این همه زیبایی ببینیم و تمرکز خودمون رو روی زیبایی های بیشتر قرار میدیم.

    در مورد موضوع بحث کاملا فرق بین تحمل و صبر خیلی فرق جالبیه، این که انسان بدون که این دیگه صبر نیست، این دیگه منتظر تکامل بودن نیست، این تحمل یک چیز ناجالب هست که تموم انرژی آدمو میگیره.

    من خودم توی یک خونواده بسته زندگی کردم، تقریبا به خاطر بچه آخر بودن خیلی اعتراضی به شرایط نداشتم و تحمل میکردم، تقریبا پسر خوب خونه بودم و هرکی هرچی میگفت جوابم چشم بود، تا جایی که واقعا در من چیی رشد کرد، مثل یه گیاهی که میخواد از زی سنگ بزنه بیرون.

    منم تاب تحمل این چیزها برام تموم شد، گفتم چرا همش من باید تحمل کنم.

    در یک شرایطی بعد از تموم شدن سربازیم از خونه اومدم بیرون، گفتم من میخوام برم ترکیه، چند وقتی اونجا زندگی کنم، تست کنم امتحان کنم.

    بزرگترین حرکت ززندگی من شروع شد. یعنی برگترین حرکت ززندگی من در حالی شروع شد که دیگه تحمل نکردم و رفتم پی اون چیزی که خواستم.

    الان 4 ساله دورم از خونواده، نمیگم سخت نبوده ولی سختی با لذت بوده.

    الان سختیامو تحمل نمیکنم، بلکه برای سختیام حرکت میکنم و صبر میکنم تا انجام بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ابوالقاسم اتابکی گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    سلام به استاد بزرگوار و خانومه شایسته عزیز

    خیلی جالبه این تعریفی که کردند استاد

    این اتفاق برای من هم افتاده دختر من هم 6ماه

    شب روز گریه کرد ما هرروز دختر مو بریدیم دکتر هروقت بردیم دکتر گفت این عادیه درست میشه

    ما شیش ماه تحمل کردیم این وضع زندگی رو

    این دختر من شب و روز گریه کرد

    ماهم حرف دکتر قبول میکردیم و می‌آمدیم خونه و

    تحمل میکردیم

    این هم در مورد باقی باورها این‌گونه است که هرکس

    گفته قبول کردیم شده جزه باور ما

    و قبول کردیم این زندگی که داریم همینه

    جور دیگه نمیشه زندگی کرد

    همینی که هست را قبول کردیم

    من هم از سال 1399 خواستم جور دیگه ای زندگی کنم خسته شدم و دارم روی خودم کار میکنم

    با چنتا استاد کار کردم و رسیدم به اینجا در این

    سایت هستم به لطف خدا سپاسگزارم که اینجا هستم

    خیلی حالم خوبه دارم پیشرفت میکنم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2664 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام‌استاد عزیزم و مریم بانوی زیبای پردایس

    امیدوارم‌حال‌و‌احوالتون مثل‌همیشه عالی و عالیتر باشه

    و هم چنین برای دوستان عزیزم

    و هم شخص خودم به امید الله

    طبق الگو گیری. از کامنتهای قبلی میبینم و‌مینویسم‌دریافتی ها رو

    اول از اینکه خیلی خندیدم استاد خیلی ،یعنی من هم ی همچین‌تجربه ای داشتم ،در حد‌مرگ ،استاد من تجربه 72 ساعت نخابیدن رو داشتم در بچه داری

    و واقعیتش العان از بچه دوم‌میترسم که همونجوری باشه

    من تا 20 روز اول 4تا دکتر امل رو رفتم گفتن عادیه خانم تا 6 ماه اوکی میشه همه چی ،اما من تا 2 شب هم‌ نمیتونستم کنترل کنم

    من همیشه باور راحت بودن همه چیز و داشتم

    بهم‌گفتن برو بابل پیش فلان دکتر من رفتم اونجا گفتن نه همه چی عالیه بچه اتون اینجوریه

    گفتم ای بابا

    کلافه‌و ناراحت و افسرده از این حجم از بیخابی

    استاد بازم قبول نکردم اینها همه تا 1 ماه زمان‌گذشت

    دقیقا 33 روز بود بچه ام بوردمش دکتر باز هم شهر خودم آمل البته ی پزشک دیگه

    دکتر بهم گفت خانم بچه ات شیر میخاد ،شیر خشک بده

    گفتم دکترهای دیگه بهم‌میگن نده و این و اون

    گفت‌نه بچه ات سالمه و فقط شیر میخاد روزی 3 بار بهش بده

    و من هنوز 4/5 سال از اون قضیه میگذره دکتر فرزندم همونه و بهترین پزشک هستن ایشون

    حالا راجب العان خودم من دارم چی و‌تحمل میکنم

    من و‌ چی و پذیرفتم

    من دارم تحمل میکنم نداشتن کسب و‌کار شخصی و‌پول در آوردن شخصی خودم‌رو

    من در حال حاضر رفاه کاملی دارم خداوند رو ب خاطر این بخشش سپاسگذارم

    اما کسب و کار خودت ی مزه دیگست

    من پذیرفتم که همسرم دوست نداره من کار کنم بیرون

    من پذیرفتم که همسرم باید رضایت بده

    من پذیرفتم که اگه بخام کسب و‌کار بزنم حتما باید بیرون برم ،مغازه داشته باشم،

    باور غلط

    1/من‌خودم‌محدودیت و‌ایجاد‌کردم چ فیزیکی چ متافیزیکی ،من خودم prison ایجاد کردم برای خودم ،با ترس ها،با بی ایمانی ها،با شرک ها

    خدایا توبه ،توبه ،توبه ب خاطر تمام فرکانسهایی که فکر میکنم درسته اما از root غلطه

    باور درست

    1/ناامید نشم

    2/ایمان و حفظ کنم

    3/همه چیز راه حل داره،ب شرطی که باور کنم راه حلش هست

    4/خودم و باورهام و تغییر بدم همه چیز ب نفع منه

    اما راجب رفع شدنها بخام بگم

    استاد من خودم اوایل ک افسردگی داشتم ،بیماری کیست تخمدان داشتم،رابطه افتضاح داشتم،رابطه ام با فامیلهای همسرم افتضاح بود،هیچ کس و چشم نداشتم ببینم،دعوایی بودم ،تو تمام تصوراتم دعوا پایه همشون بود ،

    هیچ کدوم و هیچ کدوم و تحمل نکردم و خودم با هدایت الله تغییر دادم خودم رو

    امروز داشتم فایل 160+1 رو ‌نگاه میکردم ب قول خانم میگفتن استاد من حتی فکر نمیکردم سلامتی من رو هم شما دستش باشید برای تغییر (یعنی من از طریق شما هدایت بشوم)

    من پریسا هدایتها رو پذیرفتم و قبول کردم و پایبند بودم

    کلا استاد من نقطه تحملم خیلی کمه ،خیلی

    گرما رو‌تحمل‌نمیکنم

    شرایط سخت و تحمل‌نمیکنم

    بد هیکلی رو‌تحملی‌نمیکنم

    بی ادبی کسی و‌تحمل‌نمیکنم

    ریخت و‌پاش رو‌تحمل‌نمیکنم

    به اصطلاح بزرگ‌منشی کسی رو‌هم تحمل‌نمیکنم

    العان با صحبت شما فهمیدم که این‌ شخصیت خوبه و بعضی موقع میشد میگفتم ی خرده آستانه خودت و ببر بالاتر

    باورم اینههمچی باید طبیعی پیش بره

    استاد عزیزم سریع رفتید سر اصل قضیه

    تحمل و صبر

    از همونی که گفتم میشه گفت من تو‌کسب و‌کار هم همون روحیه سختی نکشیدن و دارم

    البته فکر میکنم باورهام راجب کسب و‌کاری که اولین بار شروع کردم فقط از یک‌جهت اوکی بود اون‌هم‌

    عاشق لباس بودن

    وگرنه باور خرید اینترنتی و فروش آنلاین و قدرت دادن ب لایک و فالور و دکور و سرمایه اولیه همهچی داغانه داغان

    همون نتیجه نگرفتن زیاد ،نتیجه بود اما زیاد نه و همون تجربه باعث شد من دل زده بشم از شروع مجدد و تو ‌روزمرگی بمونم در حال حاضر

    البته خودم برنامه هایی دارم برای خودم همون اکتیوتی های روزانه

    اما کسب و‌کار شخصی نه

    العان معنی صبر و بهتر درک میکنم برای کسب و کار که باید باورهای مناسب داشته باشی

    وگرنه میشه همون تحمل سختی ها با خوش خیالی که ی روزی 1 دونه من میشه 2 تا

    نه با صبر و باورهای مناسب و‌نتایج در حال رخ دادن هر چند کوچیک‌1 یکی میشه 2 تا اما بعد میشه 4تا 7تا 10 تا

    _راجب همین‌مثالتون من هم شنیدم

    که یارو همسرش کیس مناسبی نیست برای زندگی

    بعد باهاش که هم‌صحبت میشم تو جایی

    میگه اشکال نداره بره دوراش و‌بزنه باز برمیگرده طرفم

    من(کف و‌خون قاطی میکنم)

    یا ی باور دیگه اشکال نداره بعضی ها اینجوری أن پیر بشه درست میشه

    من میگم خدایا جوونیش و‌نبینم و ببینم کی میخاد پیر بشه بیاد طرفه تو

    ی خرده غرور بد‌نیست داشته باشه برای خودش

    حالا جالبش اینجاست طرف سن میگیره بهتر هم‌ میشه تو زندگی

    اما اینارو‌گفتم اینم بگم

    اون طرف که خوب بشه طرف مقابل که ظلم‌شده بهش چون خاطرات خوبی نداره ازش حالا اون میخاد جبران کنه

    شمام دیدید؟

    حالا برای‌من ک مهم نیست اما اون طرف هم‌خودش باورهای درستی نداره که شرایط ب ظاهر براش نامناسبه

    استاد‌من‌در روابط در ورزش در بعضی چیزها قانون‌تکامل و‌متوجه بودم

    بعضی جاها مثل کسب و‌کار شخصی خیلی عجول تشریف دارم

    هیچ‌ چیزی خود ب خود خوب نمیشه اگرم خوب بشه باید مداوم باشه

    روابط ،نعمت پول و کسب و کار،سلامتی،آرامش ذهنی،تمیزی خونه،زیبایی اندام،هیچ چیزی خود ب خود و با ی جا نشستن خوب نمیشه باید حرکت کنی

    وای که چقدر تقلا دارم استاد بخاطر کسب و کار شخصی

    چقدر من دوست دارم ،حرکت هم میکنم تا جاهایی که ب مغزم راه بده،همون ثابت کردن خود ب جهان

    تجربه من از تحمل کردن ب خاطر حرف مردم هیچه

    من حتی بخاطر پدر و مادر عزیزم هم چیزی تحمل نکردم حتی

    بالاتر ب خاطر شرایط خودم هم‌چیزی و‌تحمل نکردم

    همیشه مادر پدرم(مادر بزرگم) ب من این و میگفت ب زبان‌محلی

    تو أصلا أمه ور نشی، هه،

    ب هر حال هر کسی ی نقاط قوتی داره ی نقاط ضعف که با تمرین کردن آگاهانه باید خودمون ب ایده آلمون برسونیم

    خدایا شکرت ب خاطر پردایس زیبا

    خدایا شکرت ب خاطر فراوانی آب دریاچه

    خدایا شکررت ب خاطر فواره زیبا (جانم چ‌زیباست)

    خدایا شکرت ب خاطر فلوریدا به خاطر آمریکا به خاطر کالیفرنیا

    خدایا شکرت ب خاطر فراوانی باران ،به به

    خدایا شکرت ب خاطر استاد‌و‌مریم زیبا

    خدایا شکرت که اجازه دریافت آگاهی ها رو بهمون دادی

    خدایا شکرت ب خاطر برانی و مرمری زیبا ،گوودوو چ قشنگن اینا

    فصل تابستان امسال پربرکت شده برامون

    amol city here biutiful always to evinging raini to minets 30

    استاد جان دیگه شما فایل ب زبان خارجی گذاشتید من هم همون غرور مولدم بالا زد و دارم یاد میگیرم

    بهونه رو زدم‌کنار و خود اموزی دارم بهبود میدم خودم و

    امیدوارم پایدار باشم در مسیر

    خدایا ب خاطر همه جیز شکرت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مصطفی افشار گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام درود به همگی

    استاد درود همچی باوره البته ک درکش کنیم ک باوره پشت هر حرکتی ک شرایطو رغم میزنه

    ی مثال از خودم میزنم ک نقش باور رو حس کردم تو زندگیم

    زمانی ک اطلاعی از این ک باور منه ک شرایطو رغم میزنه نداشتم

    ولی جهان داشت بهم میفهموند با اتفاقات ک این منم ک دارم میسازم شرایطمو

    و مثالم اینه ک

    من با افکار منفی ک داشتم شرایطو سخت میدیدم و شرایط برام سخت پیش میرفت

    و درکی از خداوند و کارکرد ذهن نداشتم

    ولی ی جا دیگه شک کردم چطور این شک شروع شد

    وقتی من جنوب میشدم اونم تو خواب ناخاسته

    و باور داشتم ک جسمم ناپاک شده

    حتما باید غسل کنم. نکنم

    هر کاری کنم خوب پیش نمیره چون ناپاکم

    و بعد چن وقت دیدم ی موقع هایی من جنوب بودم حالا ب هر شرایطی نشده غسل کنم و رفتم ی کاری داشتم اتفاقا کارم انقدر راحت پیش رفته ک نگو الله اکبر من بودم ک داشتم با این باور کارو سخت میکردم برای خودم و فکر میکردم از اونه و چنبار ک اینجوری شد گوشی اومد دستم ک بابا اصلا ربطی نداره این باور منه ک داره شرایطو رغم میزنه ن غسل کردن یا نکردن

    من میومدم ب غسل نکردن فکر میکردم و با اون حسی ک تولید میشد فکر میکردم الان خدا نمیزاره کار من راه بیوفته و همینم میشد فکر من داشت اون شرایطو رغم میزد همین

    و بعدش اصلا از قصد بدون غسل میرفتم تا باور کنم ک ربطی نداره تازه بهترم میشهاوضاع و این ک خدا ب دل ادما کار داره ب نیت پاکشون

    ب نوع تفکرشون نوع نگاهشون ن جسمشون جسم ک میشوریش بلاخره پاک میشه

    ببین ی باور اشتباه چ رفتاری رو در یک فرد تشکیل‌میده

    شکر خدا اینم ی تجربه بود برام گفتم ب اشتراک بزارم برای عزیزای دلم و از دل تضاد بود ک ی پلی ب سمت باور درست ب ذات پاک خداوند زده شد در وجودم ک درستیشو درک کردم و لذت بردم ک من گناهکار نیستم قلبمه ک باید از یاد خداوندم تمیز باشه و بدرخشه و وجودمو نورانی کنه

    این کامنتم میخاستم‌بنویسم‌‌ گفتم شاید این

    موضوع مناسب این سایت نباشه ولی حسم گفت

    اینجا کسی قضاوت نمیکنه

    بکوشیم تا دلامون رو سمت خدا نگه داریم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1483 روز

    به نام خدایی که دراین نزدیکیست

    سلام دوستان

    دقیقایادمه چندسال پیش توی یک دفتری کارمیکردم نردیک8ماه ویکی ازکارکنان اونجابامن بدرفتاری میکردواذیتم میکردوجوری شدکه من درگیرشدم اماچی شد؟؟من به خاطرترس وبی ایمانی ومهم بودن حرف بقیه ازاونجانمیرفتم وتحمل میکردم اون فضاروچون به باورفراوانی ایمان نداشتم

    چون فکرمیکردم همینی که هست

    اسمون همه جایه رنگه

    بعداز8ماه باروحیه خراب ازاونجااومدم بیرون

    استادتویکی ازفایلا میگن که فکرنکنیداونجاتنهاجایی برای رزق وروزی شماست

    بینهایت جاهست بینهایت شغل هست

    بینهایت ادم های خوب هستندبرای کارکردن بااون ها

    وحتی عجله کردن وصبرنداشتن هم به ادم ضربه میزنه توکسب وکاروبقیه ابعادزندگیمون

    ولی ازوقتی قوانین رودرک کردم هرجایی که اومدم برای کسب درامدتادیدم که همکارانم مشکل دارندیامنفی هستندیاپولی نمیدن سریع به خودم میگم بینهایت فرصت پول سازی هست ومن نبایدشرایط ایتجاروتحمل کنم خداوندراه هاروبرای من بازمیکنه وبهم ایده میده بانشانه هاوالهاماتش

    وبعدبهدخودم میگم قطعاخداوندمن روبه جاهای بهترهدایت میکنه وبایدصبورباشم وامیدداشته باشم این میشه فرق معنای تحمل وصبرومن فقط بایدایمانمونشون بدم وبرم جای بهتری که خداوندهدایتم میکنه

    صبربااحساس خوبه اما

    تحمل

    بااحساس بدوافسردکی همراهه

    هممون این دوموردروتجربه کردیم

    پس بایدمنه احمدفردوسی درمقابل بدبختی هاتسلیم نشم وتحمل نکنم

    چون برای همه چیزراه کارهست برای بهترشدن

    اگه یک راهی داره سخت پیش میره پس یک مشکلی هست ویک باورمخرب وترمزدرذهن ماهست که بایدبرطرف بشه وجایگزین باورهای قدرتمندکننده باشه

    هیچ چیزرنج اوری طبیعی نیست

    همه چیزدست خودمونه وراه حل داره

    هیچ چیزتغییرنمیکنه تاخودمون نخوایم

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مجید صحرائی گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    ممنونم از استاد بسیار عزیزم بخاطر این فایل بینظیر.

    یک از مواردی که داخل زندگی بسیار تحملش میکردم این بود که پدرم همیشه میگفتش که ماشینت رو زیاد اینطرف اونطرف نبر،ماسفرت نرو باهاش که خراب میشه و اصلا نمیره و فقط داخل شهر میشه باهاش تردد کرد!

    منم حسابی این مورد باورم شده بود،و هیچوقت بیشتر از 100 کیلومتر ،باهاش رانندگی نمیکردم و از شهر بیرون نمیرفتم.

    خیلی دلم میخاست مسافرت کنم ولی این مورد جوری باورم شده بودش که اولا همیشه خدا ماشینم خراب بود و دوما اصلا جرئت مسافرت باهاش رو نداشتم که 10 قدم اونطرف تر باهاش برم!!!

    تا زمانی که الگو پیدا کردم و آگاه شدم نسبت به این موضوع که اینا همش باورای فقر آلوده (داخل این زمینه) و ذهن من رو طوری برنامه ریزی کرده این موضوع که بترسم از حرکت کردن و قدم برداشتن داخل این زمینه, همه چیز در این زمینه درست شد و من قدم برداشتم و با خودرویی که داشتم به مسافرت رفتم،و بعد از اون، مسافرت های بسیار طولانی تری رو رفتم و هرگز به موضوع خاصی برخورد نکردم!!!در مورد ماشین.و دیدم همش باور مخرب بوده و من خودم رو از چه لذت های بینظیری محروم کرده بودم.

    این یک مثال بارزی بود که همیشه در مسائل بیاد خودم میارم که حواسم باشه دارم به چی فکر میکنم و چه باور هایی در موضوعات مختلف برای من شکل گرفتن که عاملش صحبت های مثلا پدر و مادر یا … بودن.

    یا در مورد روابط قبلا خیلی پیش میومد که در جمع دوستانم،با من بد صحبت میکردن و یکجورایی من رو تخریب میکردن و مسخرم میکردن ، از زمانی که تحمل نکردم این موضوع رو و گفتم اصلا این طبیعی نیست و چرا باید بامن اینطور رفتار بشه و شروع کردم به ساختن باور های مناسب و قطع ارتباط با یکسری از آدم ها و گفتم طبیعیش اینه که با من بسیار با احترام برخورد بشه ، از زمین تا آسمون در این زمینه اتفاقات فوق العاده ای افتاد و دیگه توسط هیچ شخصی مسخره نشدم یا به شخصی برخورد نکردم که بخاد منو کوچیک کنه یا مواردی از این قبیل.

    و همینطور با این صحبت های استاد عزیزم ، متوجه شدم که در زمینه های مالی و روابط هم من دچار یکسری باور مخرب اشتباه شدم که دارم تحملشون میکنم! و باید حتما برطرفشون کنم بجای پذیرش و تحمل کردنشون.

    از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ، بابت این فایل بینظیر کمال تشکر رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زهرا راستروان گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    سلام و وقت همه بخیر.

    ممنون بابت این فایل. من هم در زمینه ی موضوع مرتبط با فرزنداوری تجربیات این چنینی دارم و اصرار های خودم به پزشکان و تحقیقات خودم راهم رو روشن کرد . ما گاهی فکر می‌کنیم بقیه از ما عاقل ترن اما گاهی دقیقا همون به ظاهر متخصص ها خودشون بی دقتی می‌کنن و ما باید حواسمون باشه. مثلا در زمینه سرماخوردگی پیش اومده من میدونم خودم با کدوم دارو زود جواب میگیرم اما دکتر چیز دیگه مینویسه و من با آگاهی دادن به پزشک داروی بهتر رو با نسخه می گیرم. و هزاران جای دیگه .

    و اینکه زجر کشیدن اکثر جاها اشتباهه مثلا من شیمی خوندم و حتی ارشد گرفتم و نگم که سر پایان نامه محاسباتی چقدر اذیت شدم.راه استخدام هم سالها پیدانکردم در مکان مورد علاقه ام.

    الان کتابام رو بعد از چندسال گذاشتم داخل نایلون و راحت سر کوچه میزارم چون لذت نبردم از رشته ام و حتی گاهی شکنجه شدم و راه مورد علاقه و پر از خلاقیت،عشق و پیشرفتم ام کار هنری و عروسک بود و هست.اصلا سیر نمیشم از عروسک سازی.پس چرا کتاب هایی رو که فقط در اسباب کشی حمل می کنم نگهدارم؟؟؟

    بعضی آدم های مسن رو هم در نسبت های مختلف تحمل کردم اما خدا خیلی کمکم کرده و من رو چندسال در استان دور منتقل کرده و من روی خودم کار کردم و با دنبال راه حل گشتن های بسیار و حرف های شما به این نتیجه رسیدم که راه آرامش و رسیدن به هدف گاهی تعویض هم نشینان هست و من دارم تلاش می‌کنم که با انسان های بهتر و مثبت تر و با صفاتر در ارتباط باشم و تمرکزم رو بر روی خواسته هام میزارم و خدا باز آدم های خودخواه و ناهم فرکانس رو دور تر و مهربانان و هم فرکانس ها رو بیشتر بهم نزدیک میکنه . علت اینکه میگن آدم رو از دوستاش بشناس یه دلیل محکم فرکانس میتونه باشه.بهای آرامش گاهی اینه که بپذیریم میخوام حتی اگه بعضیا ناراحت میشن و با من رفتارشون عوض میشه باز این کارو انجام بدم دیگه نمیزارم آدمایی که به من ضربه زدن من رو گوش مفت گیر بیارن و با خاطره های بی معنیشو وقت من رو تلف کنن .من دیگه به بهانه اینکه نکنه عیب باشه نمیشینم و خدا همه چیز رو زیباتر رقم میزنه.وقتی از درون قطعیت داشته باشم جاده ها هموار میشه…..

    خیلی ممنون بابت حرفای عالیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نازیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    سلام به استاد و مریم بسیاررررر. دوست داشتنی و عزیزممممممممم من عاشقتونممممممم من عاشق خدایی هستم که شما رو خلق کرد با اینکه خیلی کم تو سایت اومدم این اواخر اما همیشه تحسینتون میکنم باورهای ناب نتیجه های ناب رو تحسین میکنممممممم

    استاد به خدا زندگیمو عوض کردید به خدا از وقتی شما رو شناختم کل زندگیم متحول شده

    من دیگه تحمل نمیکنم من نازیلای سابق نیستم من عوض شدم و دارم زندگیمو عوض میکنم تمام تمرکزم رو کار مجازی و مهاجرته چون یاد گرفتم از شما که خلق کنم یاد گرفتم تحمل نکنم و برای کارام راهکار داشته باشم تا همین دو ماهه پیش خیلی چیزا رو تحمل میکردم اما الان با تمام وجود هر روز دارم زندگیمو بهتر میکنم از روابط با همسرم گرفته تا نوع زندگی و ارتباط با خانواده

    من عاشقتونم وقتی دوباره پرادایسو دیدم جون گرفتم رویای کنه بیام آمریکا و شما رو از نزدیک ببینم و بگم چقدر باعث شدید من تغییر کنم

    به خداوندی خدا قسم من تا زنده ام همین مسیرو ادامه میدم چون جز این مسیر،هیچ مسیری رو نمی‌بینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    داود خورشیدی گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    بنام خدا ،هدایت گر دلهایی که طالب هدایتند …

    عرض ادب به استاد خوشتیپ

    و همچنین عرض ادب به همه ی دوستان عزیز

    من قبل از آشنایی و بهتر بگم «هدایت الله یکتا »به آموزه های استاد ،زندگی تردمیل گونه رو داشتم تحمل میکردم .زندگی که دچار روزمرگی شده بودم و علی رقم نداشتن مشکل مالی و چیز دیگری ،احساس کمبود یه چیزی که «خود خداوند »بود رو داشتم.

    به لطف الله یکتا و با توکل و درخواست و درخواست و درخواست کمک و یاری از الله مهربان ،خداوندی که شنوا و بیناست و من این را درک کردم که دقیقا مثل یک دوست عالی به کمک من شتافت و من رو از روزمرگی نجات داد و خدای بزرگ و عزیز و مهربان را بسیار شاکرم که من را به این مسیر زیبای آگاهی هدایت کرد و الان که کامنت میگذارم روحیه ای و حسی که دارم اصلا شبیه قبل از هدایتم نیست .

    یک نکته ی بسیار مهمی که از نظر خودم بسیار کارا است در رابطه با تحمل نکردن ،این است که واقعا از خداوند طلب هدایت کنیم ،این رو من با گوشت و استخوانم درک کردم به لطف الله ،

    که وقتی چیزی رو نمی‌خوام و دوست ندارم‌که ادامه پیدا کنه و نمی‌خوام موضوعی رو تحمل کنم ،حالا هر شرایطی که هست ،مسئله ی شغلی ،مسئله ی زناشویی و مسئله ی مالی ،هر شرایطی که هست .از منبع هستی ،خداوند بزرگ درخواست و طلب هدایت کنم ،خدایی که کل امورات در ید اختیار اوست و واقعا و واقعا خداوند پاسخگو هست و به قول استاد راه های عالی رو به ذهن ما میاره که بسیار آسان و راحت شرایط تغییر می‌کنه و دیگه خبری از تحمل موضوعی نیست .

    تجربه‌ی من در باره ی تحمل همین موضوع بود که با استعانت از درگاه الهی زندگی که واقعا داشتم تحمل میکردم رو‌ خداوند به مسیر کسب آگاهی و چرایی زندگی و در خودآگاهی زندگی کردن هدایتم کرد و بسیار بسیار خداوند و شاکر و سپاسگذارم که در جمع زیبای شما عزیزان و استاد دوست داشتنی و مریم بانوی پر انرژی هستم .

    درود خداوند بر تک تک شما .

    انشالله که آرزوی هممون به زودی خاطره بشن .

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: