میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 53

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    به نام یگانه خالق هستی من

    سلام به دو استاد عزیزم و همه اساتید گروه فنی و دوستان بهشتی ام

    استاد جان ،طبق معمول با برخورد به یک تضاد که هی تکرار میشه و من تو این 13 سال تحملش کردم و میدونم مقصر خودمم ،به این فایل هدایت شدم.

    دیشب کلی با خدا حرف زدم انگار دیگ اینم جزئی از باورم شده که اگه به مسئله ای برخوردم شبش با خدا حرف بزنم تو صحبت هام بهش میگم من فردا جواب میخوام.

    دیشبم طبق روال با هم حرف زدیم خودم تسلیم کردم گفتم من چیزی نمیدونم هر چی دارم از ان توست خودم دستم بگیر راههای آسون بهم بگو.

    صبح بیدار شدم تو ستاره قطبی بازم حرف های دیشب نوشتم زیاد هم از خدا خواستم.

    اولین نشونه این بود چون راننده سرویس مدرسه هستم دانش آموزان سرویس اولم کنسل کردن باعث شد دیر تر برم برای سرویس دوم.

    نشستم فایل نشانه زدم دیدم این فایل برام اومد.اتفاقا در مورد مسئله دیشب با یک دوستی که احساس میکنم هم فرکانسی و من به غیر از این با کسی در نورد مسئله هام حرف نمیزنم صحبت می‌کردم آخر حرفم گفتم من فرق تحمل و صبر میدونم.اینکاری که من میکنم صبر نیست آخه تو صبر عشق و توکل و ایمان،ولی من الان 13 سال دارم تحمل میکنم درست نشد حتما یه جای کار من ایراد داره خدای من شاهده من این گفتم امروز فایل نشانه تم این بود.این دومین نشونه .

    سومین نشونه به خدا گفتم میخوام امروز زیبایی ببینم که فرصت دیدن فایل تصویری داشتم کلی از زیبایی پرادایس اندام زیبا استاد و هوای بارونی لذت بردم سومین نشونه.

    در حین دیدن فایل یکی از خانواده ها که همیشه 10 ماه واریز می‌کرد دیدم صبح زود واریزی زد سومین نشونه.

    حالا برم سر سوالاتی که باید جواب بدم.

    من 13 سال ازدواج کردم ولی چون همیشه تو زندگیم نقش حامی و ناجی داشتم از این طرف هیچ کسی رو تو زندگی به عنوان حامی نداشتم و ندارم جز خدا.گاهی وقتها میگم منم یک دوست صمیمی میخوام یکی که بتونم راحت حرف بزنم .

    بس همه رو خندوندم شاد بودم پایه جمع بودم خودم ندیدم این باعث شده کسی این طرف رویا قبول نکنه.

    من از زندگی مشترک مثل بچه کوچیک ها شدم چیزای کوچیک میخوام که ندارم و تجربه نکردم 28 سالم شد آرزوی تجربه رابطه و دادن پیامک های عاشقونه.دوتایی کافه رفتن.تو بارون قدم زدن.تو کارها مشورت کردن.با هم خرید رفتن.یع تغییری برای خونه بخوایم بدیم با کمک همسرم باش هستم.

    من این لذت ها رو تجربه نکردم.تا قبل مادر شدنم کم خوردم کم پوشیدم کم خریدم که مثلا خونه دار بشیم بعدش مادر شدم خودم فدای بچه ها کردم .

    با چه باور اشتباهی :که همسرم تو خانواده ای بزرگ شده که خشک و مذهبی بودن و این کار ها رو بلد نیست،

    باور اشتباه که زن باید حامی همسرش باش،

    باور اشتباه که خوب بعضیا خصلتشون این مدلی من که نمیتونم تغییرش بدم،

    همه این لذت ها رو به کمک دوره عزت نفس با خودم تجربه کردم ولی من اینا رو میخوام تو دنیای مادی تجربه کنم.

    من در کنار آدمها باید لذت ببرم.

    این تجربه ها رو خدا آورده و من لایقش هستم که بخوام لذت ببرم.

    من از خدا باید بخوام .

    نمیدونم راه حلش چیه و چطوری

    فقط میدونم باید لذت ببرم از حال ام

    و خواسته ام از خدا بخوام اون خصوصیاتی که مدنظرم بنویسم اول خودم اون کارها رو انجام بدم بعد رهاش کنم تا کم کم بهش برسم .

    دوستان اگه کسی میتونه نظری بده راهنمایی بکنه ممنون میشم

    میدونم خدا قدم به قدم کمکم میکنه مثل همین دوساعتی که بیدار شدم کلی هدایتم کرده .

    خداروشکر میکنم که این سایت وجود داره میتونم هدایت خدا رو به راحتی دریافت کنم یا یک فایل با نظر و تجربه دوستان و…

    در پناه حق شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه خانم گل گلی گفته:
      مدت عضویت: 2390 روز

      سلام دوست عزیزم خوبین

      من کامنتتون رو خوندم و اول بگم اینکه خیلی خوشحالم که انقدر نشونه دریافت کردین و اینکه باورتون انقدر به خدا قوی شده که خیلی سریع نشونه دریافت میکنی اون هم انقدر واضح

      اینجوری که من متوجه شدم مشکل شما با همسرتون هست من راهنمایی که به ذهنم رسید اینه که بهتون بگم که باید روی ویژگی های مثبت همسرتون توجه کتید و براش سپاسگزاری کنید حتی اگه فقط یک نکته مثبت داشته باشه، خواهر من دوره روابط رو خریده و بهم گفت که استاد میگن اگه میخواین رابطتون درست بشه باید رو ویژگی های مثبت طرف مقابلتون تمرکز کنید، من دوره روابط رو ندارم و نمیدونم محتواش چیه ولی طبق تجربه خودم که دارم دوره دوازده قدم کار میکنم اینو بگم که کنترل کانون توجه بسیار بسیار مهمه و استاد توی دوازده قدم خیلی رو این مسئله تاکید میکنند، شماهم ببین همسرت چه نکتخ مثبتی داره فقط رو اون تمرکز کن شبا تو دفترت بنویس قبل از خواب و مدام خدارو بخاطرش سپاسگزاری کن قول میدم که همسرت تغییر میکنه استاد میگن تو نودونه درصد موارد تغییر میکنه و اگر نکرد جهان یه فرد همفرکانس با خودت رو وارد زندگیت میکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        رویا میانکاله گفته:
        مدت عضویت: 984 روز

        سلام دوست عزیزم

        واقعا که گل هستین

        سلام منو از خطع سرسبز مازندران ،امیرکلا ،با بارونی که از دیروز شروع کرده و بند نمیاد و منو یاد نعمت فراوانی خدا میندازه پذیرا باشید.

        از شما بسیار ممنونم که وقت گذاشتید و راهنماییم کردید.اتفاقا منک دوره دوازه قدم دارم ولی در حال حاضر روی دوره راهنمای عملی دارم کار میکنم.

        قصد دارم از اول سال جدید دوباره این دوره مقدس رو کار کنم که بسیار نتیجه گرفته بودم .

        حتما حتما این کار میکنم چندین نشونه اومد که یه دفتر بگیرم از دستاورد هام و نکات مثبت خانواده ام هر روز بنویسم.پارسال اینکار کردم واقعا معجزه ها دیدم .

        همسرم بسیار بسیار تغییر کرده که تو کامنت هام نوشتم

        فقط باید شکر گزار بود همین.

        من اگه بخوام همین تغییرات همسرم که بعد از کار کردن دوره ها و اومدن تو این مسیر بنویسم ساعت ها طول میکشه.

        واقعا سپاسگزار شما و خدای عزیزم هستم که تو این صبح زیبای بلرونی این نکته رو یاد آوری کردین.

        براتون از خدای مهربان بهترین ها رو میخوام.

        دوستون دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا توسلی گفته:
      مدت عضویت: 772 روز

      سلام مادرجون دخترگلم اگه دوست داری بروکامنتهای منوبخون بعضی ازاتفاقات زندگی خودموتعریف کردم من فقط سرکارنرفتم، نمیرم، ونخواهم رفت. شوهرم کارمندبود. کارمیکردسال1397/11بازنشست شد.

      وتوکامنتهانوشتم که بعدازبازنشستگی روی کامیون پسردایی جانم 4سال کم وبیش کارکرد وبه خاطرسختی کارشون دوباره بیکارشد.

      بعد 10ماه توخونه بازبیکاربود. وتوخونه درازکشیده بودوپتوی زیروبالش مدام توی پذیرایی جلویتلویزیون پهن بود.حقوق بازنشستگی فقط دربست توحساب صاحب خونه بود.پسرم میگفت روزهاپتوروجمع کن میگفتم چیکارداری بذارباباراحت باشه وتوی خونه دست به کمکم بودوصف نونوایی هم میرفت.

      همین شوهری که قبل از آشنایی با قانون جذب طلب مرگش یاطلب مرگ خودم رو ازخداداشتم الان باهم زندگی میکنم خودموتغییردادم.

      البته ازوقتی که تمرین پیام بازرگانی رواجراکردم یعنی زندگی زیروروشد

      وتوی پیامهام به همه میگم شوهرعالی داشتم عالیترشده بچه هام هم عالی بودن عالیترشدن چون من تغیرکردم انگشت قضاوت،گله،وشکایت روبرگردوندم روی خودم.

      دوباره معجزه ی الهی به زندگیم واردشد.هم عزیزدلم وهم پسرم پایه یک دارن رودعوت به رانندگی 10تن کردن الان نزدیک1ماهِ دوتای شون شکرخداصبح ساعت5میرن شب برمی گردن خونه الهی تابی نهایت سپاسگذارم.

      من نمیدونم همسرشمایابچه هاتون چی ویژگی دارن تامیتونی ازشون خوبی تعریف کن این شاه کلیدطلاییه.

      شماهم مامان جان روخودت کارکن.

      منوشوهرم توسن پائین ازدواج کردیم خیلی ازاول همدیکرودوست داشتیم به هم وابسته ایم ولی بلدنیست مسئولیت به عهده بگیره فقط فکرمیکردبایدکارکنه!!!!!!

      خوب میگم الله یارتوباربیارتوروبه این کارهاچکار؟؟؟؟؟?؟؟؟!!!!!!!!!!!!

      یک پسردامادکردیم کل مسئولیت به عهده خودم بود! البته به قول اطرافیان میگن توکُماندوهستی!!!!!!!!!!

      حالا من ازحال دلت خبرندارم تصمیم باخودته توبلدی زندگی روشیرین کنی خانمهاخلاقن وجذابن یک خوبی هم حتماشوهرت داره اونوبه خودت یادآوری کن مثلا قورمه سبزی خیلی دوست داره خوب براش درست کن ومعجون شکرگذاری بریزتوقابلمه ی غذاوادامه بده وراه خداصبرلازم داره توقرآن خداخودش گفته توی راه من بایدصبرکنی.

      بعدم حیف بچه ها که مامانشون مدام نگران باشه عزیزم خداپشت وپناهتون به پای هم خوشبخت بشین انشاالله .امیدوارم کمکت باشه دلنوشته هام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون

    روز 147

    من مثال و تجربه های زیادی از سوتفاهم بین صبرو تحمل در زندگیم دارم

    و ضربه ها و درسهای زیادی گرفتم

    از تجربه های خوبم و شجاعتی ک برای تحمل نکردن از خودم نشون دادم،بحث مستقل شدن در شغلم بود

    سه سال در باشگاهی بودم که همیشه حقوقمو دیر پرداخت میکردن

    من با این جملات که از ترسه از دست دادنه شغلم میومد(صادقانه اعتراف میکنم ولی اون موقع ازش فرار میکردم)

    میگفتم،حالا اشکال نداره،توی کار پیش میاد

    حالا اشکال نداره،درک کن مدیریتو

    حالا اشکال نداره ،این همه همه چی خوبه ،یه حقوقه دیگ،توام ک لازم نداری و لنگ نیسی که ،کنار بیا باهاشون

    حالا اشکال نداره،تو برای عشقی ک به کارت داری،میایو میری،وابسته ی پول نباش

    حالا اشکال نداره…

    حالا…

    خلاصه که ته قلبم از این بی برنامگی برای پرداختشون ،ناراضی بودم

    و البته که جز این مورد،من کاملا از همه چیزو همه کس راضی و حالم عالی بود

    ولی اون اخرا،این مساله خیلی اذیت کننده بود

    ی نشونه گذاشتم برای اینک اقا،تو داری تحمل میکنی و میترسی بیای از کارت بیرون و فکر میکنی برم در خواسته به موقع پرداخت کردن بدم،همین اب باریکه هم ممکنه قطع بشه؟یا توی خودت نمیبینی ک بتونی یک جای دیگ کاره بهتر انجام بدی؟دیگ اینارو میشناسیو 100 تا شاگرد داری فقط در هفته 9 ساعت کار میکنیو ناشکری نکنو بمونو…

    من دیگ نمیخواستم تحمل کنم

    ولی از طرفی هم نمیدونستم باید چه قدمی بردارم

    (بارها درخواست داده بودم که به موقع خقوقمو بدین ولی ادمی که از درون قبول کرده ک تحمل کنه،نمیتونه واقعا از جهان توقعه شرایطه بهتر داشته باشه و حقوقشو به موقع بدن)

    خلاصه اولیل اشنایی با استاد و البته کار کردن روی محصولات(شیوه حل مسائل و قدم دوم و ..)

    متوجه شرکام و ترسام شده بودم

    اصلا باور نداشتم ک نیرویی توی این جهان دارم که منو هدایت و حمایت میکنه

    نمیدونستم که چیزی اگه سخت پیش میره،ینی اون نقطه مناسبه تو نیس

    نمیدونستم ک همون خدایی ک اینکارو برام جور کرده،میتونه کارای بهتری انجام بده

    نمیدونستم این الگوی تکراری،ایراده منه

    نمیدونستم نا اگاهانه،اون باشگاهو اون پولو کردم خدای خودم

    اون روزها این باورو ساخته و تکرار میکردم که

    «« وجوده من،علم من،صداقتو وجدان من،اعتبارو ضمانت برای کارم هست و هیچ عامل بیرونی از جمله چکو سفته و ..نمیتونه ضامن باشه»»

    خلاصه رفتمو محکم برای اخرین بار با مدیریت حرف بزنم

    گفتم من فقط تا اخر این ماه هستم مگر اینک حقوقمو به موقع پرداخت کنین و البته ک افزایشم بدین

    دو روز بعد،برای توجیه این دیرکردها،گفتن ما این دیر شدن ها،بخاطر ضمانت شماست ک مطمعن شیم میمونین

    همین ی کلمه شد الهام واضح تر از واضح برای تصمیمه من برای تحمل نکردن

    گفتم ممنون از شما من،ادامه نمیدم و اخر ماه اومدم بیرون

    نه برنامه ای داشتم

    نه جایی در خواسته کار داده بودم

    نه پولی داشتم

    نه میدونستم چیکار باید کنم

    اینجا بود که صبر کردنو تمرین کردم

    و ی ماه بعد ،با هزاران دست خدا،من باشگاه کوچیکمو (هوم جیم)زدم

    و تکرار باورهای جدید

    که من نیازی ب مجوز ندارم،خدا میچینه

    من نیازی ب تبلیغات ندارم،خدا انسانهارو هدایت میکنه

    من نیازی به لوکیشن خاص ندارم،ادمها بخاطر منو کارم میان از همه جا

    من نیازی به …

    خلاصه ک الان یکسالو 4ماهه ک من توی مکان مقدسم مشغولم

    و همه اینها از همون شجاعتو تحمل نکردن،حاصل شد

    و خداروشکر همین اقدامو تجربه باعث شده،خیلی جاها بتونم نجواهای ذهنیمو برای تحمل و تسلیم در برابر شرایط،منطقی کنم که نه قدم بردارو مطمعن باش همیشه همه چیز میتونه راحتو اسون و مورد دلخواهت پیش بره

    باور کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    سلام استاد

    چه همزمانی جالبی هدایت من به این فایل شما که قبلا گوش داده بودم با پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    و تضادی که این روزها باهاش درگیر بودم

    خدایاااا شکرت

    تو این فایل به داستان 6 ماه اول زندگی مایک عزیز اشاره کردید و دقیقا تو پروژه مهاجرت به مدار بالاتر امروز هم به همبن داستان اشاره کوچیکی کردید

    من خودمم نمیدونم چطور شد بعد مدتها این فایل رو گوش دادم اونم زمانی که تحت فشار شدید مالی بودم بخاطر تحمل کردن یک سری شرایط که میتونستم تغییرش بدم

    فکر میکنم دیشب از کامنت یکی از دوستان هدایت شدم به این فایل

    و

    چه قشنگ زدید به هدف

    گفتید چه شرایطی رو داری تحمل میکنی و فکر میکنی صبره

    فرق صبر و تحمل رو فکر میکردم میدونم دیگه

    ولی وقتی در مقام عمل قرار گرفتم و این فایل رو گوش دادم فهمیدم از شنیدن تا عمل کردن و باور داشتن فاصله از زمین تا آسمون ه

    و

    داستان چی بود ؟؟؟

    من ملکی تجاری داشتم که به شخصی اجاره داده بودم

    این شخص خب از همون قشر بظاهر مومن بود که مثل گذشته ی ماها فکر میکرد اگر بره زیارت اربعین و خدمت کنه و… ائمه بهش رحم میکنن و توی کارش کمکش میکنن

    حتی اگه تو باورهاش ناامیدی باشه

    حتی اگه ورودی های منفی داشته باشه و تحت شرایط بازار ، کم بیاره و نا امید بشه و…

    یک سالی بود که خوب پیش میرفت و مشکلی نبود

    تا اینکه سر سانحه سقوط هواپیمای آقای رئیسی ایشون گفتن حساب‌های ما مسدود شده و مشگل گمرکی پیش اومده و…

    و از اون زمان تا الان که حدود 5 شیش ماه میگذره همینطور ایشون نتونستن اجاره هاشون و پرداخت کنن

    و من هم به خیال خودم صبر میکردم

    صبر

    یعنی فکر میکردم صبر میکنم

    چرا؟

    چون مستاجر قبلی خیلی اذیت کرده بود و این در مقابل اون قبلیه خیلی شاه بود بنظرم و میگفتم بی انصافیه بخوام بهش فشار بیارم تا اینکه

    حدود 4 ماه اجاره هاش معوق شد

    و من تحت فشار مالی شدید قرار گرفتم

    طوریکه برای 50 هزار تومن هم موندم

    و همزمان هم میخواستم برای پسرم لپ تاپ بخرم و با نوسانات شدید نرخ دلار مواجه شدم که هر روز یک میلیون تومن قیمت لپ تاپی که ما می‌خواستیم بالا میرفت

    و من همچنان تحمل میکردم

    و فکر میکردم صبر میکنم

    بالاخره امروز تحت فشار شدید بودم که مجبور شدم از مادرم یه مقدار کمی قرض کنم و این برام خیلی سنگین بود

    همزمان این فایل رو که دیشب قبل از خواب بهش هدایت شده بودم و آماده ی پخش گذاشته بودم رو پلی کردم که گوش کنم

    اولش گفتم ای بابااا این داستان گریه های 6 ماهه ی پسر استاد رو که من قبلا شنیدم و میدونم

    ولی وقتی نکته طلایی شو شنیدم و اون فرق صبر با تحمل بود میخکوب شدم

    صبر از ایمان میومد

    خب

    آیا من صبر داشتم میکردم؟

    یعنی ایمان داشتم که مستاجرم شرایطش خوب میشه و اجاره ها رو پرداخت میکنه؟

    نه

    من چه اطلاعی از فرکانس و ایمان و باورهای این شخص داشتم؟؟؟

    من فقط میترسیدم توی این بازار همه کاسب ها کارشون به مشکل برخورده باشه و مستاجر بعدی که بیاد بدتر از این باشه

    میگفتم لااقل این و دیگه یه شناختی تو این یک سال و نیم روش پیدا کردم ، فرد جدید معلوم نیست کی باشه ، چطور آدمی باشه، بنگاهی سرم کلاه نزاره بخواد یعالمه کمیسیون بگیره و … و…

    باور کمبود

    کمبود انسان متعهد و پولساز که از پس اجاره بربیاد

    بدبینی به انسانها

    همون باوری که فکر میکردم درست شده

    همون که همه عمرم فکر میکردم درسته من انسان خوش قول و خوش حساب و امنی برای همه هستم

    ولی تخم من و امثال من رو ملخ خورده

    دیگه مثل من پیدا نمیشه

    خدایا من و ببخش که فکر کردم تو فقط تونستی یه دونه آدم خوش قول و متعهد و امانت دار مثل من خلق کنی و اگرم باشه تو این شهر نیست

    تو این شهر کاسبی خرابه پول نیست ، مردم ندارن اجاره هاشون و بدن و…

    تحمل میکردم از ترس

    و بی ایمانی

    و توجه به ناخواسته ها

    بجای اینکه بشینم کد خواسته مو بنویسم که:

    من مستاجری خوش قول، خوش حساب، بی دردسر ، با شخصیت ، آبرودار ، پولساز ، قدردان ، و با ایمان میخوام که با میل و رغبت و اشتیاق فراوان و با صداقت محض بیاد و براحتی قراداد اجاره رو با کمترین هزینه مالی و زمانی انجام بدیم و انقدر به خودش مطمئن باشه که هرچه تضمین سفت و سخت ازش بخوام مثل خودم با کمال میل قبول کنه و از همون روز اول بقدری عالی باشه که باعث بشه من هر ثانیه شکرگزار خدایی باشم که با این تضاد بهم فهموند تو لایق رفتن به یک مدار بالاتر شدی و دیگه الان وقتشه که یک مستاجر عالی نصیبت بشه و بی دغدغه سال‌های سال بمونه ، اون آقای x مناسب مدار اون زمان تو بود ، که در حد خودش هم خیلی بهتر از خانم y بود ،

    ولی تو رشد کردی عزیزم

    و الان لایق همکاری با آقا یا خانم z هستی

    پس مقاومت نکن و اجازه بده آقای x هم مثل خانم y از مدارت خارج بشه و بهترش بیاد

    استاد من فراموش کرده بودم که دقیقا همین تضاد رو اردیبهشت ماه با مستاجر اون یکی واحدم داشتم

    اون واحد اجاره ش خیلی کمتر بود ، 1،500،000 تومن

    و خانمی که گالری نقاشی داشت دختر مهربونی بود اما بی نهایت همیشه احساس قربانی شدن داشت و مدام بابت کوچکترین شرایط ناخواسته غر می‌زد و شکایت می‌کرد و وقتی بهش گفتم میخوام اجاره رو زیاد کنم گفت من نمیتونم و تخلیه میکنم

    اولش همین افکار شرک آلود اومد که اگه این بره دیگه کسی این واحد رو که توی زیرزمین ه اجاره نمیکنه و….

    ولی باورتون نمیشه استاد

    همون موقع مدام آموزه های شما رو تو ذهنم مرور میکردم و میگفتم : جهان رو به رشده ، قراره این بره و یه فرد بهتر بیاد و درآمد تو رو بیشتر کنه

    دقیقا همین هم شد استاد

    یک پسر خیلی جوان اومد و برای کار ادمینی و… اون واحد رو که قبلش 1،500 اجاره داده بودم ، 3،500 اجاره کرد و حتی تمام دیوارهای واحدم رو که یه قسمتش نم زده بود نقاشی کرد به هزینه خودش و انقدرررر پسر مودب و متعهدی هست که حتی یک روز هم اجاره ش عقب نمیفته

    هر تعهد و تضمینی هم که من گفتم همون موقع انعقاد قرارداد انجام داد و

    من نمیدونم هر بار که اسم ایشون میاد چطور از خدا تشکر کنم بخاطر فرستادن چنین فرد متعهد و بی آزار و بی دردسری

    باورتون نمیشه استاد

    همون واحدی که اون دخترک نقاش مدام بابت کثیفی راه پله و خاموشی برق سالن و … زنگ میزد و گلایه می‌کرد و … این آقا حتی یکبار هم نشده که کوچکترین اعتراض یا گلایه ای بکنه و چقدررر من ازش راضی ام

    حالا ، باز هم قراره گشایش جدیدی حاصل بشه

    قراره درهای بزرگتری از نعمت به روم باز بشه

    و قراره یک پله صعود کنم

    چرا باید مقاومت کنم و خودم سر راه نعمت های خدا بشم ؟؟

    حالا که باران رحمت الهی داره میباره چرا من برم تو غار بی ایمانی و خودم رو محروم کنم از رحمت حق ؟؟

    میخوام همین الان با اینکه صبح نیست ، و همیشه فکر میکردم باید کد خواسته ها یا تمرین ستاره قطبی رو صبح بعد از بیدار شدن انجام بدی ، بنویسم من‌چطور مستاجری میخوام و

    منتظر معجزات پروردگاری باشم که سریع الاجابه و در لحظه پاسخ میده

    راستی فرداشب لیله الرغائب هست

    چقدر خوب میشد استاد در مورد چنین زمانهایی هم یک فایل تهیه کنن تا نظر ایشون رو بدونیم

    درسته که قبلا گفته بودن در مورد شب قدر و… که این نیست که فقط تو یک شبهای خاص یا در مکان‌های خاص مثل حرم ائمه یا زیر قبه امام حسین یا… دعاها اجابت میشه

    چون خداوند همیشه قریب و درحال اجابت کردن دعاهاست

    ولی خب شاید یه رازی در سری اعداد مثل عدد 7 که 7 آسمان و 7 روز هفته و 7 روز خلق دنیا و … از این عدد استفاده شده باشه

    هر چند اینم میدونم که قرار نیست ما همه اسرار الهی رو درک کنیم

    به همون میزان که درک کردیم عمل کنیم کلی پیشرفت میکنیم

    مثلا من که فکر میکردم فرق صبر و تحمل رو فهمیدم ، اگه تو همین تضاد زیادی تحمل نمیکردم و دلسوزی بیجا برای کسی که در جای درستش قرار داره نمیکردم ، الان خودم تحت فشار مالی و روحی نبودم .

    درپناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    با سلام

    من در دوران نوجوانی به وسواس نجسی پاکی و اضطراب شدید گرفتار شدم طوریکه در شهر دانشکاهم به سختی زندگی میکردم و در را با پا وامیکردم که دستم نجس نشه و جاهای دیگر رو نجس نکنم مدت دوسال هم وسواس داشتم هم اضطراب بی مورد هم تکرر ادرار یعنی هرکه جای من بود یه بلایی سر خودش میاورد. من حتی به سیگار هم روی نیاوردم.البته دکتر میرفتم و آزمایش میدادم ولی نرمال بود تا جاییکه آخرین دکتر گفت بهش فکر نکن.منم از اون روز به بعد تکررم خوب شد.بعدش نوبت وسواس بود خیلی زجرآور بود با همه رو میزدم مثلا به یک آخوند گفتم گفت توجه نکن ولی نمیتوانستم من دوسداشتم یکی با قدرت بگوید که اگرم نجس هست اهمیت ندارد و گناهی نمیکنی و نمازهایت قبول است.بعد از دوسال تحمل بالاخره نتونستم تحمل کنم و رفتم داخل اتاق و سر خدا داد و فریاد زدم و هق هق گریه میکردم و میگفتم این چه وضعیست خسته شده ام.گریه میکردماااابعد 3 دقیقه یک آرامش عمیقی وجودم را فرا گرفت. وقتی در را باز کردم یک آدم دیگری بودم.دیگر وسواس نداشتم.به هیچ عنوان.

    حالا نوبت اظطراب مزمن بود که همش دلپیچه داشتم ضربان تند قلب ترس و تشویش.اونم چند سالی دکتر روانپزشک رفتم ولی فقط قرص میدادند آخر هدایت شدم به دکتر گیاهی و با تشخیص دکتر شروع به پاکسازی خونم کردم و طی 8 ماه اضطراب به کلی برطرف شد و رفت پی کارش.

    اینم تجربیات من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    به نام خدا

    سلام به شما استاد عزیز و خانوم شایسته خدا قوت

    خدایاشکرت بابت این همممممهههه زیبایی این همه نعمت و این همه ارامش خدایا شکرت بابت این همزمانی و این که هر بار به صورت واضح هدایت میشم و جواب میگیرم

    استاد چقدر این فایل عالی و به موقع بود

    من گذشته رو کار ندارم ولی در حال حاضر تو کسب و کار خودم شرایطی هست که همه هم صنفیا میگن طبیعیه مثلا دیماه بازار یکم ضعیف باشه طبیعیه

    چکی کار کردن طبیعیه فروش کم طبیعی و‌…

    خود من هم با اینکه دارم کار میکنم ولی تو باغ نبودم

    امشب فهمیدم که چیارو دارم تحمل میکنم و چیزی نمیگم

    چرا من با مشتری هایی کار میکنم که بد حسابن

    هر بار بهونه میارن که فروش نداریم و نمیتونیم حساب بدیم

    چرا من کاری که تولید میکنم‌رو خودم نمیفروشم و میدم به بنک دار تا اون بفروشه برام بعد من با صدتا داستان حساب بگیرم و چک بگیرم و…چرا من دارم تحمل میکنم که حتی هزیته های جاری کارمم به سختی بیاد

    ته همه اینا شرک و ترس از دست دادن مشتریه

    شرکه

    ترسه

    اینکه مثلا خب حالا این مشتری اینقدر پول داد بعدش چی هفته بعد چی

    محدود دونستن و باور کمبود هست که داره قطره ای وارد میشه پول به کارم

    اینکه حالا این مشتری که خرید کرد همین یه بار بود

    اگه اون مشتری های عمده و گنده خرید نکنن پس میخوای چه کار کنی وحید و پشت همه اینا ترس و وحشت وجودمو میگیره

    پس باعث میشه که بگم کنار بیا یکم صبر کن درست میشع بفروشن میدن .نخیر درست نمیشع تا زمامنی که من درست نشم

    صبر با تحمل فزق داره و من دارم تحمل میکنم به خاطر ترس از دست دادن این مشتری و اون مشتری

    چقدر این فایل قشنگه و میشه روزها گوش داد

    ممنون استاد عزیزم بابت این اگاهی ها و این حرفا

    یه بار دیکه خدا رو شکر میکنم که میتونم این هگه زیبایی ببینم و لذت ببرم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    به نام خدا

    سلام به شما استاد عزیز و خانوم شایسته خدا قوت

    خدایاشکرت بابت این همممممهههه زیبایی این همه نعمت و این همه ارامش خدایا شکرت بابت این همزمانی و این که هر بار به صورت واضح هدایت میشم و جواب میگیرم

    استاد چقدر این فایل عالی و به موقع بود

    من گذشته رو کار ندارم ولی در حال حاضر تو کسب و کار خودم شرایطی هست که همه هم صنفیا میگن طبیعیه مثلا دیماه بازار یکم ضعیف باشه طبیعیه

    چکی کار کردن طبیعیه فروش کم طبیعی و‌…

    خود من هم با اینکه دارم کار میکنم ولی تو باغ نبودم

    امشب فهمیدم که چیارو دارم تحمل میکنم و چیزی نمیگم

    چرا من با مشتری هایی کار میکنم که بد حسابن

    هر بار بهونه میارن که فروش نداریم و نمیتونیم حساب بدیم

    چرا من کاری که تولید میکنم‌رو خودم نمیفروشم و میدم به بنک دار تا اون بفروشه برام بعد من با صدتا داستان حساب بگیرم و چک بگیرم و…چرا من دارم تحمل میکنم که حتی هزیته های جاری کارمم به سختی بیاد

    ته همه اینا شرک و ترس از دست دادن مشتریه

    شرکه

    ترسه

    اینکه مثلا خب حالا این مشتری اینقدر پول داد بعدش چی هفته بعد چی

    محدود دونستن و باور کمبود هست که داره قطره ای وارد میشه پول به کارم

    اینکه حالا این مشتری که خرید کرد همین یه بار بود

    اگه اون مشتری های عمده و گنده خرید نکنن پس میخوای چه کار کنی وحید و پشت همه اینا ترس و وحشت وجودمو میگیره

    پس باعث میشه که بگم کنار بیا یکم صبر کن درست میشع بفروشن میدن .نخیر درست نمیشع تا زمامنی که من درست نشم

    صبر با تحمل فزق داره و من دارم تحمل میکنم به خاطر ترس از دست دادن این مشتری و اون مشتری

    چقدر این فایل قشنگه و میشه روزها گوش داد

    ممنون استاد عزیزم بابت این اگاهی ها و این حرفا

    یه بار دیکه خدا رو شکر میکنم که میتونم این هگه زیبایی ببینم و لذت ببرم

    شاد باشبد و پر روزی و صبور️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 739 روز

    1403/9/7روز144

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان‌گل

    خدایا شکرت بخاطر امروز که کلی زیبایی دیدم توی این فایل بی نظیر

    تا اواسط فایل که گوش میکردم و میدیدم تصمیم گرفتم از زیبایی هایی که دیدم و اینقدر ذوق کردم بنویسم اما یهو آخر فایل که بارون اومد و یه جمله ایی گفتید استاد عجیب معادلات ذهنی امو ریخت بهم(گفتید توی فلوریدا نمیشه پیش بینی کرد کی قراره بارون بیاد) این جمله تو قلبم یهو گره خورد با نعمت ها و فراوانی خدای مهربونم که اصلا ما نمیتونیم پیش بینی کنیم کی و چقدر قراره بهمون نعمت بده مثل این باران الهی که توی فلوریدا یه دفعه بارید این به من یک انگیزه و امیدی داد وصف ناشدنی خدایا شکرت (در ادامه گفتید هوای فلوریدا یه جوری که یزره گرم میشه سریع بارون میاد و هوا معتدل میشه و بخاطر همینم هست که آتش سوزی رخ نمیده) خدایا شکرت چقدر جالب این صحبت شما و بحث میزان تحمل و با همین طبیعت تحلیل کنم چقدر جالبه که فلوریدا هم شرایط سخت و تحمل نمیکنه تا یزره سخت میشه سریع بارون میاد و نمیزاره اونقدر شرایط سخت بشه و تحمل کنه که آتش سوزی رخ بده

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    منصور زمانی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام میکنم به استاد وهمکارن پرتلاششون وهمچنین به اعضای محترم سایت عباسمنش

    من چند وقتی میشه هدایت شدمدبه اینکه روی فایلهای دانلودی کار کردن و این وبگم از تجربه خودم که من خیلی زود بعد از دو سه ماه اول عضویت ام کشف قوانین رو خریدم وفقط روی اون کار می‌کردم بعد دوره عزت نفس وکتابهای استاد ویه جاهایی انکار چیزی از این آگاهی ها رو درک نمیکردم تا دیگه روی دوره ها کار نکردم وفقط روی دانلودی ها تمرکز کردم بچه ها مخصوصا اونایی که دوره تهیه نکردین حتما از فایلهای دانلودی شروع کنین تا از بیس متوجه قوانین بشین این تجربه رو خواستم با شما به اشتراک بزارم

    الان بادیدن این فایل یه سوالی که ذهنم رو در گیر کرده که استاد توی فایل مصاحبه با دوستان قسمت 66 مصاحبه با آقا عرشیا در دقیقه 51 تا 60 در مورد قانون تکامل صحبت میکنن که اونجا میگن تکامل به معنی زمان نیست به معنی تعداد تجربه هست ومیگن اگر برم صبح تا شب در مورد یه مسئله چیز یاد بگیرم بعد چند ماه تو اون مستر میشیم بعد مثال در مورد دوره سلامتی میارن که تمرکزی روی این موضوع کار کردن ودر عرض چند ماه توش مستر شدن حالا توی این فایل میگه تکامل به معنی صبر هست مثال میزنن که اگه میخوای زبان یاد بگیری اینجوری نیست که روزی 15 ساعت بخونی و وهفته ای زبانت خوب بشه واین یک روندیه ،کلا گیج شدم انکار تو این فایل واون فایل دوتا چیز متفاوت در مورد تکامل متوجه میشم ،ممنون میشم از دوستان اگر میتونن بهم کمک کنن تا من بهتر این موضوع رو درک کنم ممنون از همه شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمد لطفیان مقدم گفته:
      مدت عضویت: 220 روز

      سلام خب هرچیزی یه سقفی داره دیگه نمیشه بری خارج از ظرفیتش وایسی بگی این باید خارج از این ظرف جواب بده نشدنیه. قطعا تلاش و کار بیشتر نتایج رو تسریع میکنه اما تا یه حدی که در ظرفیتش هست این کار انجام میشه تازه اگه به کیفیتش آسیب نزنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1655 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت

    استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم که چقدر مسائل رو واضح و شفاف بیان میکنید با مثالی که از بچه خودتون گفتید خیلی مفهوم تحمل رو برامون واضح بیان کردین و اینکه خیلی خوب مطلب رو درک کردم که همه ما در یه برهه ای از زندگی که هیچ درکی از قوانین نداشتیم بعضی جاها رنج ها رو تحمل کردیم و به خیال خودمون فکر کردیم صبر میکنیم در صورتی که اونجا اسمش صبر نبوده و حاصل تحمل کردن جز رنج و درد و آسیب به خودمون چیزی دیگه ای نیس مثال‌ها خیلی زیاد هستن و اینکه من بعضیا رو میبینم که تو زندگی هاشون با اذیت و آزارهای همسرشون میسازن و در جواب هم برای خودشون دلیل میارن که بخاطر بچه، بخاطر حرف مردم ، بخاطر اینکه مثلا ازدواج دومشونه و از حرف و نگاه مردم میترسن که قضاوت بشن میترسن که تنها بمونن میترسن که بچشون بعدها درست تربیت نشه و هزاران دلیل دیگه که اسمشو نباید بزاریم دلیل باید بگیم ترس و جالب اینجاس که اکثرا فکر میکنن دارن تو زندگی صبر میکنن و نمیدونن که این‌ صبر نیس این تحمل کردن هستش و حاصلش هم رنج کشیدن هست که علت هر تحملی ترسه و ریشه تمام این ترس ها برمیگرده به نداشتن ایمان به خداوند و اغلب این افراد عزت نفسشون هم به شدت پایین هستش چون کسی که خودشو دوس داشته باشه و واسه خودش و معیارهاش ارزش قائل بشه هیچ وقت هیچ رنج و دردی رو تحمل نمیکنه چون درد و رنج با روح الهی انسان در تضاده و کسی که ایمان به خداوند داره با تضادی هم روبرو بشه می‌گرده و علت رو پیدا میکنه و مشکل رو رفع میکنه ولی صبر در نزد خداوند پاداش داره و چیزی که روند تکاملی داره نیازمند صبر کردن هستش و مثل اینکه کسی که دوران دبیرستان رو طی نکرده باشه و بخواد دانشگاه بره که نمیشه و باید صبر کنه و هر مرحله رو طی کنه و باید صبر داشته باشه بارها خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید که در برابر کافران صبر کند تا خداوند وعده هاش رو در پایان این صبر به تحقق برسونه و در سوره احقاف آیه 35 خداوند میفرماید «فَاصْبِرْ کمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ…»

    صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی ورزیدند.

    افراد صبور افرادی قدرتمند هستن افرادی که خدا رو باور دارن و در برابر وعده های الهی صبر میکنن و در آخر پاداش اون صبر رو خدا بهشون میده در مقابل افرادی که رنج ها و سختی ها رو تحمل میکنن افرادی ترسو هستن که ریشه این ترسشون شرک و ایمان نداشتن به خداوند هست.

    خدایا مارو به راهی هدایت کن که ایمانمون اینقدر قوی باشه که در برابر وعده هات صبور باشیم و مسیری که باید صبر کنیم رو با لذت و آرامش طی کنیم الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    الهام رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 248 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    دقیقا تفاوت زیادی وجود داره بین صبر و تحمل

    من در روابطم شرایط خیلی سختی رو تحمل میکردم و میدونستم که دارم تحمل میکنم ..ولی به خاطر ترس‌هام و وجود دو فرزندم و تهدیدهایی که همسرم میکرد …. باز هم ادامه میدادم و زجر میکشیدم …ولی هیچ کاری نمیکردم…

    ولی تو این چند ماهی که با استاد عزیزم آشنا شدم و آگاهی هایی که دریافت میکنم و خدایی که در نزدیکی من بود و من دور بودم ازش رو پیدا کردم…

    الان تصمیم گرفتم که با تغییر خودم و کمک از خدای مهربانم و با امید به نتایج درخشانی که در آینده قرار اتفاق بیوفته در این مسیر زیبا، مصمم و صبور پیش برم…به لطف خدا دوره حل مسائل رو تهیه کردم و دارم باهش قدم به قدم جلو میرم و امیدوارم که با تمام عشقی که به همسر و فرزندانم دارم بتونم قدم هام رو محکم بردارم و در مسیر تکاملم از تمام تجربه ها و درس‌هایی که میگیرم لذت ببرم …

    استاد عزیزم به خاطر تمام این آگاهی و آرامش نابی که در کلام شما هست ازتون سپاسگزارم و شاکر خداوندی هستم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرد…

    در پناه خدا زندگیتون سرشار از عشق و آرامش و ثروت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: