می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و دوستان گلم
روز 112
میخوای جز کدام گروه باشی ؟
تو فایل دیروز سفرنامه تازه درک کردم استاد وقتی از تعهد حرف میزنن منظورشون چیه چه جنسی از تعهد رو میگن
وقتی اول فایل میگن گفتم تو هر شرایطی هستم باید فایل امروز رو ضبط کنم و توی خیابون و بین جمعیت این کار رو کردند نشون از این تعهد میده که استاد به کارشون دارن و نشون از مهم بودن این موضوع البته که همهی موضوعات این سایت مهم
آدم ها 4 دسته
دسته اول هیچ وقت تغییر نمیکنن
دسته دوم باید خیلی فشار باشه تا تغییر کنن
دسته سوم با اولین نشون ها تغییر میکنن
دسته ی چهارم هم کسایی که قبل از نشونه ها وقتی شرایط خوبه تغییر میکنن
وقتی استاد سوال رو پرسیدن و گفتن از خودتون مثال بزنید چند ساعتی ذهنم رو درگیر کرد که من جز کدوم دسته ام
وقتی تو این سایت هستم خدا رو شکر جز دسته اول نیستم و هنوزم موفق نشدم جز دسته چهارم باشم ولی خیلی مثال برای دسته دوم و سوم دارم
من مادرم چاق هست و با توجه به ورودی هایس که گرفته بودم و باورایی که ساخته شده بود فک میکردم دیگه ژن ما چاقه و من سنم که بالا بره بدون استثنا چاق خواهم شد کمی اضافه وزن داشتم ولی هی داشت بیشتر میشد ولی همین نشونه ها بهم فهموند اگه با همین روند پیش برم در آینده بیماری ها ی زیادی منتظرمه قبل اینکه به اون مرحله برسم به فکر حل این مسأله افتادم و خدا رو شکر هدایت شدم به این مسیر
یه مثال دیگه ام در مورد روابطم بود خیلی نشونه میومد همش جنگ و دعوا. و ناراحتی ولی من به تنها چیزی که فکر نمیکردم تغییر خودم بود آخر سر وقتی کار داشت به جدایی میکشید دقه ی نود تصمیم گرفتم خودم تغییر کنم و شرایط جوری تغییر کردم که من حتی فکرشم نمیکردم آنقدر راحت بشه همه چیز رو تغییر داد
توی زمینه ی کسب و کار وقتی استاد میگید گول شرایط به ظاهر خوب رو نخورید اینا تله است برای موفقیت من اونموقع هیچ درکی از این قوانین نداشتم همسرم کار خوبی داشت و شرایط خوب و به ظاهر معقولی داشتیم ولی یواش یواش شرایط سخت شد این نشونه ها اومد ولی من بخاطر باور های محدود کننده ام اقدامی نمیکردم تا اینکه شرایط مالی برامون هی سخت تر شد به حدی که الان برای خرید خیلی از چیزایی که دلمون میخواد باید صرف نظر کنیم اونجا بود که تصمیم گرفتم شرایط رو تغییر بدم این اون زندگی که من میخاستم نیس ما نیومدیم اینجا زجر بکشیم اومدیم لذت ببریم و پیشرفت کنیم
استاد وقتی مثال از تغییر شرایطتون زدین فقط تحسین کردم و گفتم اگر یه نفر تونسته این کارا رو کنه پس منم باید بتونم منم باید هر روز شرایط رو بهتر کنم اما تو تله ی تنبلی افتادم گول شرایط خوب رو خوردم ولی اشکال ندارن از هر جایی اگر با تعهد شروع کنم هر چیزی امکان داره
باید هر روز از خودمون بپرسیم چطور از این ساده تر ،زیباتر و پولساز تر
هر روز باید به فکر پیشرفت باشیم
وقتی وارد کاری که مورد علاقمبود شدم فکر میکردم که من میرم این کار رو شروع میکنم و باورامو میسازم و نمیخاد کار خاصی کنم مشتری که میاد طرفم ولی وقتی وارد کار شدم دیدم خبری نیس اول که اونجوری که باید رو باورام کار نکردم چون وقتی رو باورات کار میکنی ایده های هم مدار خودت بهت گفته میشه بعدم من باید به فکر بیشتر شدن مهارتم هم باشم هر روز به خودم بگم چطور میتونم بهتر باشم ؟
باید زمین بازی خودمون رو بزرگ کنیم
این به نظرم از اون جمله هایس که باید ساعت ها در موردش فکر کنم
این دنیا یه بازی هر کدوم ما یه نقشی داریم و یه زمینی ولی فرصت اینکه زمین بازی رو گسترش بدیم به همون داده شده ما باید زمین بازی رو بزرگ کنیم چه جوری میشه این کار رو کرد ؟باید روباورامون کار کنیم باید شکر گزاری تر باشیم باید هر روز بهتر از دیروزمون باشیم باید تو رشته مورد علاقمون مهارت کسب کنیم و باید وقتی شرایط خوبه تغییر کنیم خودمون رو به چالش بکشیم استاد وقتی مثال خودشون رو میزدن گفتن عوض کردن سایت براشون چقدر سخت بود و دردسر داشت ولی میدونستن براشون منفعت داره و خدا روشکر که این کارو کردید تا ما این فضا ی عالی رو داشته باشیم ،خدا روشکرررکه من. هدایت شدم به این مسیر
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و این خانواده ی پر عشق و انرژی بزرگ ..
درست به موقع هدایت شدم به این فایل درست توی موقعی که جهان با یه سری تضاد های خیلی ریز بهم فهموند که پاشو که تغیر کن واسه رشد خودت هر کاری که میتونی بکن وگرنه بدتر از این میشه..
خدارو شکر میکنم که خیلی جاها جز دسته ی چهارمی بودم که تو بهترین شرایط آگاهانه تغیر هایی کردم که از نظر بقیه دیوانگی محض بوده..
دقیقا اوایل مسیرم تو بهترین شرایط با دوستای چندین سالم قطع ارتباط کردم تمام آدم های گذشتمو تو زمانی که بهترین روابط رو داشتم باهاشون حذف کردم به خاطر اینکه جهان بهم نشونه هایی از آیندم نشون میداد و نتیجه ی این تغیرات هم دیدم که چقد آدم های بهتر پیشرفت های کاری و جلو رفتن برای من بود..
و اما هیچ وقت به اون حد نرسیدم که جهان مجبور به تغیرم بکنه فقط در حد گوشمالی های خیلی ریزی بوده اما فهمیدم که این ها همه هشداره برای تغیر کردنم توی این چند ماه نشونه هایی میدیدم که باید تغیر میکردم اما باز هم تردید داشتم و ادامه میدادم و اوضاع داشت بدتر و بدتر میشد اما خداوند هدایتم کرد که بزرگترین بت ذهنم بزرگترین شرکم رو از زندگیم حذف کنم پدرم و خانوادش که به ظاهر خیلی عالی بودیم باهم اما فهمیدم جلوی ورود ثروت جلوی کار کردنم و حرکت کردنم رو گرفته بودن و دچار تضاد هایی شدم که فهمیدم راحیل باااااید تغیر کنی وگرنه له میشی هر روز اوضاعت بدتر میشه و به لطف فایل هایی که هدایتم میکرد خداوند و نیاز روحم برای انگیزه و جسارت بود تمام اون افراد رو حذف کرد جهان به راحتی و الان در این لحظه انرژی و اراده ای در من هست که میدونم با کمک خدا به زودی به تمامی هدفام و خاسته هام میرسم و برای پیشرفت خودم قدم های بزرگی برمیدارم..
و از شما استاد عزیز که بزرگترین درست خدا توی زندگی من بودید تا خودم رو پیدا کنم تا از اون دختر 16 ساله ی افسرده گوشه اتاق به این راحیلی تبدیل بشم که هر روز صبح با کلی انرژی بیدار میشه و برای هدفاش تلاش میکنه و ننشست تا پدر و خانواده و فامیل دوست براش تلاشی بکنن یا بخان حالش رو خوب کنن بسیار سپاسگزارم..
شما بزرگترین کمک رو بهم کردید و من سپاسگزار وجودتون و خداوندم و الان از درون آرامش دارم چون باور دارم ایمان دارم دونه دونه تیک خاسته هامو میزنم..
دوستون دارم 🫀
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان مهربان و همیشه همراه
امیدوارم که حال دل همه دوستان خوب باشه و بهره کافی رو ازین فایل تاثیر گذار برده باشن.
استاد شما معرکه اید
این دنیا با شما معرکه هست
شما دست خدایید
زبان خدایید
من عاشق اون خدایی هستم که منو تو این مسیر قرار داد و هر بار که دور میشم و جدا دوباره منو برمیگردونه به مسیر
خدایا سپاسگزارم
استاد سپاسگزارم ازتون
مریم جون سپاسگزارم ازتون
انسان ها در مقابل تغییر چهار مدل هستن
ی نفر اصلا تغییر نمیکنه
ی نفر به شدت و فشار تغییر میکنه
ی نفر با ی تلنگر ساده
و ی نفر هم حتی تو شرایط عالی میدونه که برای رشد باید تغییر کنه
خدایا کمکمون کن مثه استادمون جز دسته چهارم باشیم.
میخوام تجربیاتمو بگم از تغییر
من چند سال پیش تو ی رابطه ی اشتباه بودم از همون اول احساس میکردم که این رابطه برای من خوب نیست و من نمیتونم تا همیشه توی این رابطه باشم
با همه این حس ها نزدیک چهار سال صبر کردم، تحمل کردم و تازه افتخار هم میکردم که تلاشمو برای رابطم کردم اما بعد چهارسال چی شد نتیجه؟ ی آدم عصبی و عقده ای بودم
آدمی که با ی حرف داد میزد و وسیله پرت میکرد
آدمی که فقط داشت نفس میکشید ولی زندگی نمیکرد
این موقع بود که دل رو به دریا زدم و رفتم سراغ تغییر
همه ی اتفاقاتی که قرار بود برام بیفته رو گذاشتم جلو چشم مثه اخم خانواده مثه اخم جامعه مثه حرف مردم مثه بیپولی مثه بی پناهی و تنهایی ولی تصمیممو گرفتم و رابطه رو تموم کردم
من گذاشتم فشار برسه به آخرین حد خودش
من همون اول نفهمیدم که باید سریع تر تغییر ایجاد کنم و وقتی فشار زیاد شد تغییر کردم
رابطه رو گذاشتم کنار و شروع کردم به خودسازی
خیلی هدایتی با سایت شما آشنا شدم و استاد زندگیم عوض شد
رابطه نداشتم ولی خودمو دوست داشتم
رابطه نداشتم ولی عاشق خودم شده بودم
رابطه نداشتم ولی بهترین رفیق خودم بودم
بعد از چندسال خداروشکر ی رابطه خوب رو شروع کردم و هنوزم هستم داخلش
این تجربه ای بود که درسته با فشار ولی بازم من تغییر رو پذیرفتم، تونستم مسیرمو عوض کنم و جلو تبدیل شدن به یک آدم دیگه رو بگیرم
تجربه بعدی همین اواخر برام اتفاق افتاد
خیلی وقت بود که به فکر راه اندازی یک کسب و کار بودم که کنار کارمندی اونو انجام بدم
ولی کار خاصی براش نمیکردم و فقط در حد فکر بود
یا اگر قدمی هم برمیداشتم قدم کارآمدی نبود
البته اوضاع هم گول زننده بود
به قول استاد من گول شرایط خوب رو خوردم
ماشین عالی
خونه خوب
بهترین گوشی
بهترین سفر
زندگی خوب
رابطه هم که داشتم از نوع عالی
با وجود اینا کمتر به فکر تغییر میفتادم
ینی میدونستم که باید کارم رو شروع کنم ولی اینکارو نمیکردم
کم کم تضاد ها و تلنگر های مالی نشون داده شد اما من بازهم تغییر نکردم
فشار زیاد شد اما من بازهم تغییر نکردم
به جایی رسید که مجبور شدم بخاطر شرایط به وجود آمده ماشین و خونه و حتی گوشی و هر آنچیزی که داشتم رو بفروشیم
من صفر شدم
چون خودمو تغییر نداده بودم
من حتی حقوقم رو پیش پیش برنامه میریختم که بدم به بدهی
وقتی که به نقطه صفر رسیدم یا حتی زیر صفر
اونجا بودم که شروع کردم
با موجودی بسیار بسیار کم کسب و کار تازه رو شروع کردم
خب اگر چند سال پیش وقتی تمام امکانات در اختیارم بود این تغییر رو میپذیرفتم قطعا شرایطم بهتر بود قطعا بهتر میتونستم کارم رو انجام بدم
ولی خودم گذاشتم که به اینجا برسه.
استاد امروز با این فایل اشک تو چشام جمع شد
میدونستم که اشتباه کردم
ولی امروز مطمئن شدم
خودمو سرزنش نمیکنم چون الان با تمام کمبود ها و سختی هام توی مسیر خوبی هستم
خدارو شاکرم که استاد خوبی به من داد
از شما متشکرم که این مفاهیم عمیق رو به من دادید
روزگارتون پر از تغییر های خوب
خدانگهدار
به نام خدایی که عاشق من و بیشتر از من دوست داره که من موفق و ثروتمند و خوشبخت بشوم
من این فایل رو یک نشانه از طرف الله میدونم
من در یک بیزینسی مشغول به کارم که حقیقتأ بیس کارم رو دوست دارم (ترخیص کالا) اما اون کالایی رو کارهای وارداتش رو انجام میدهیم اصلا دوست ندارم و نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم و از طرفی دیگه من هروز روی باورهای پولساز و ثروت سازم دارم کار میکنم اما صاحب شرکت مان تمامی راه ها رو به روی من بسته و میخواد که من فقط حقوقم رو در ماه بگیرم و تمام
٢ سال که دارم چک و لقد میخورم از جهان که باید تغییر کنی اگر میخوای وارد بیزنس مورد علاقه ات بشی، اگر میخوای پول بیشتر بسازی باید تغییر کنی و از اونجایی که گفتم بیس کارمو دوست دارم که واردات و صادرات هست اما به واردات کالا تخته نراد روسی علاقه ای ندارم اما میدونم که به واردات خودرو و ترنزایت خودرو و صادرات خشکبار علاقه دارم باید محل کار من تغییر کنه
به چندین نفر که دستان خدا بروی زمین هستند برای کار سپردم اما جوابی نگرفتم
اما واقعا دیگه تحمل این کار و هم فرکانس نبودن با رئیس شرکتم بسیار برام سخت شده
انرژی فقط داره هدر میره برای جنگ روانی که در درون من هست،به این فکر میکنم اگر بهش بگم من از سر ماه نمیام سر کار کرایه خانه ام را از کجا تأمین کنم،ناراحتی خانواده ام از بیکار شدنم را چکار کنم
اما تصمیم رو گرفتم باید تغییر کنم
مدعی هستم که خدایا تسلیم تو هستم، خدایا من به تو اعتماد دارم، خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میدم
الان زمانش رسیده که در حرف نه بلکه در عمل به خدا ثابت کنم بهش اعتماد دارم
ترس داره اما پا رو ترسم میزارم و میرم صحبت میکنم که با رئیس شرکت مان که من از سر ماه دیگه نمیام و به خدا اعتماد میکنم و ایمان دارم که خدا خودش فراتر از اون چیزی که من در بیزنس ام رو میخواهم برای من فراهم میکنه
امروز خدا به من نشانه های زیادی داد از فایل استاد حسین عباسمنش، اینکه باید پا رو ترس هامون بزاریم، اینکه در عمل ثابت کنیم به خدا اعتماد داریم به نیرو غیب اعتماد داریم و این فایل زیبا که به من گفت میلاد بس این همه چک و لقد خوردن باید تغییر کنی تا هدایت بشی
امروز به این فکر کردم که اگر همین الان شخصی به من زنگ بزنه و بگه فلانی میای پیش من و برای شرکت من کار کنی و تمامی شرایطی رو که من در بیزینس میخوام برام فراهم باشه جواب من چیه؟ قطعا بله است
فرداش من با چه اعتماد به نفسی میرم با صاحب شرکت هم اکنونم صحبت میکنم که میخوام از شما و شرکتت جدا شم، صد در صد با خیال راحت و آسوده میرم حرفم رو میزنم و جدا میشم چون میدونم کار دلخواه من آماده است
حالا به خودم گفتم فکر اون شخص الله هستش که بهت زنگ زده و گفته برات پیشنهاد چنین شغلی رو دارم میای پیش من با من کار کنی
بالاتر از خدا که وجود نداره (آدم ها که دستان خدا هستند) خدایا میخوام در عمل بهت ثابت کنم که به تو اعتماد دارم
بماند یادگار این کامنت برای رد پا برای خودم
خدایا من به هر خیری که از سمت تو برسه به شدت نیازمندم
در پناه الله مهربان باشید
به نام خداوند وهاب وعظیم
امروز روز 112 از روز شمار تحول زندگیمه
می خوام توی این برگ از روز شمارم به تمرین و سوالی که استاد توی این فایل پرسیدن جواب بدم که به خودم کمک کرده باشم.که خودمو بهتر بشناسم
سوال اینه:
چه تغیری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید که موجب هدایت شما به مدار جدید وتجربه نعمت های بیشتر شد؟
اول راجب خود این سوال صحبت بکنم که داره قانون رو یاد من میاره که من برای رسیدن به نعمت های بیشتر باید برم توی مداری که اون نعمت ها هستن و وجود دارن وراه رفتن به اون مدار ها هم تغیر خودمه نه هیچ چیز دیگه ای
حالا بریم برای جواب به این سوال
اول که از خودم پرسیدم نتونستم جواب درستی براش پیدا بکنم توی ذهنم بعد خدا گفت برو بنویسش ومن گفتم حالا نوشتن می خواد چیکار ولی سریع به خودم اومدم که گفتم بابااا میگه برو بنویسش برو بنویس.دیگه چیکار داری تو به بقیش
واومدم توی دفتر شکر گذاریم اون بالا نوشتمش
بعد انگاری جواب ها خودشون می اومدن به خودکارم ومن می نوشتمشون با خودمم تاایدشون می کردم
( هدایت همیشه با ماست همیشه با منه ففط باید باور بکنم که هدایت میشم حتی برای جواب دادن به این سوال)
حالا جوابها چیا بود
1- بزرگترین تغیری که من در زمان مناسب انجامش دادم ودرهایی به روم باز کرده که تا ابد هنوز جا داره که نعمت ها وبرکاتشو در یافت بکنم.تغیر دیدگاهم به جهان وخداایی بود که این سازو کارو خلق کرده.چون قبل از این تغیر دیدگاهم منم داشتم مثل 98٪مردم زندگی میکردم بدون هیچ آگاهیی از این قوانینی که میشه باهاشون زندگیتو خلق بکنی.و من زمانی دست به تغیر زدم که واقعا زمانش بود برام. زمانی که باید تصمیم مهمی توی زندگیم می گرفتم وباید تمووم اون باورهای قبلیم رو رها میکردم وبه باورها وچیزایی ایمان میاوردم که توی هیچ کودم از آدما اطرافم کوچک ترین نشونه ای ازش نبود.
یعنی اون زمان احساس دوگانگی داشتم که نکنه این راهی که من قدم گذاشتم توش درست نباشه نکنه دیوونه ای چیزی شدم نکنه توهم دارم میزنم.(بخاطر اینکه می دیدم هیچ کسی یعنی هیییچ کسی یه ذره هم نه اون راهو رفته نه قبول داره و دارن همه راه خودشونو میرن اونم راهی که راه همه است)
ولی یه احساسی درونم میگفت مسیرت درسته ومسیر همینه بقیه دارن اشتباه میرن تو توی راه درستی هستی.واین تغیر بزرگی بود که توی زمان مناسبی توی خودم انجامش دادم ونتایجش شده جایگاهیی که العان دارم ودرکی که از قانون تا به اینجای کار به دست آوردم که اگر اون تغیر دیدگاهو انجام نمی دادم هیچ کودم از اینا وجود نداشت.
وچقدر می تونم شکر بکنم خدای خودمو بابت این تغیر واین هدایت.واقعا در توانم نیست که سپاسگذارشون باشم از بس بی انتهاست این نعمت
وتغیر دومی که انجام دادم این بود که روش تغذیه ای و تحرک داشتنمو تغیر دادم اما این بار یه کوچولو پس گردنیه رو خوردم از جهان که وزنم رفته بود بالا و داشت سرو کله مریضی های الکی وبی خودی پیداشون می شد توی زندگیم که وقتی اولین نشونه هارو دیدم سریع دست به تغیر زدم و وزنمو بدنمو به جایگاه ایدآلی رسوندم.نتیجه این هدایت برام کلی اعتماد به نفس به ارمقان آورد با خودش وکلی حالمو خوب کرد وانرژی داد بهم وسلامت ترم کرد
تغیر بعدی که با ایجادش هدایت شدم به مدار هایی که اون نعمت ها درونش وجود داشتن و ثروت رو وارد زندگیم کرد این بود
که بهتر با یه مثال از مثال های خود استاد بیانش کنم که یه جا استاد گفتن
یه روز میرداماد داشته در مورد خدا صحبت میکرده که چقد رحمانه و رحیمه
پیرمردی بلند میشه میگه آره، تو که در مورد خدا صحبت میکنی تو خیلی ثروتمندی
این همه اسب داری، ثروت داری، من بدبخت چی؟ یه خر ناتوان و لنگ بیشتر ندارم
من چه جوری میتونم بگم خدا رحیمه و بخشنده است، چه رزقی به من داده
میرداماد میگه تفاوت من با تو اینه که افسار اسبای من به گِل میخه
ولی افسار خر تو به دل میخه
اگه امروز خر تو بمیره تو هم فردا باهاش میمیری، ولی اگه امروز همه اسبای من افسار شون از میخی که به زمین وصله در بیاد و فرار کنن من هیچیم نمیشه
این مثالو زدم چون دقیقا با تغیر این باور که نباید افسار اسبامو به دلم میخ بکنم.ورها باشم توی داشته هام ونچسبم بهشون واجازه بدم خداوند هدایتم بکنه ونگم فلان خونه یا زمین یا ماشین باید همیشه همینجور که هست برام بمونه نه، باید دست خدارو باز بزارم برای تغیر دادنشون و وارد کردن نعمت های بیشتر
چون یه زمین داشتم که نا آگاهانه میخشو به دلم کوبیده بودم وهمون میخه نمیزاشت من برم توی مداری که نعمت بیشتر هست ولی وقتی داشتم مقاومت میکردم به تغیر توی چند لحظه کل داستان میر داماد واون مرد اومد توی ذهنم وبه خودم گفتم محموووود میخ خرتو کوبیدی به دلتااا ولش کن بره آزاد بکن خودتو وبزار خدا کارشو انجام بده وبعد که رها کردم کلی نعمت وثروت وارد زندگیم کرد وموفعیت پشت موقعیت وهنوز خدا می دونه این مسیری که برام باز شد بعد از این دل کندنی که پشت ذهنم بود چه دست آوردها ومدار های بالاتریو درشونو به روم باز بکنه
خدایا شکرت شکرت
واقعا با جواب به این سوال خیلی خودمون برای خودمون روشن تر میشیم ومیشناسیم رفتار های خودمون رو
و هم دلیل نتایجی که هم نداریمشون هم اونایی که داریمشون توی زندگیمون
استاد عزیزم ممنونتم وقدرادن
هرکجا که هستین درپناه الله شادو سلامت باشین وثروتمند
112مین تحول زندگی من
موضوع فایل:میخوای جزو کدام از این گروه باشی؟
عرض ادب احترام به استاد عباس منش و بانو
کلا انسانها به 4گروه تقسیم بندی می شوند
گروه اول: آدمهایی که هیچوقت تغییر نمیکنن،قانون جهان اینطوریه که اگه تغییر نکنی زیر چرخهای روزگار له میشی،مثل معتادی که زن و بچه خونه زندگی همه رو از دست میده بازم تغییر نمیکنه آخر جنازه ش داخل جوب پیدا میشه.این گروه هیچ رقمه نمیخواد تغییر کنه،
گروه دوم: افرادی هستن که تنها وقتی تغییر میکنند که خیلی فشار روشون زیاد باشه،و تحت فشار فراوان تغییر میکنند،پدرشون در میاد مانند همون معتاد با تفاوت به اینکه با از دست دادن دارو ندار، زن و بچه بدنبال تغییر گام بر میداره.
گروه سوم: افرادی که با اولین نشانه و اولین فشار تغییر میکنن،بعنوان مثال در محیط کار بهداشتی حراست و مدیران به کشیدن سیگارش گیر میدن بخاطر تغییرات و تداوم در مسیر مجبوره سیگارو ترک کنه و بیخیال سیگار کشیدن تا ابد بشه،یعنی با کوچکترین فشار تغییر میکنه.
گروه چهارم: افرادی که قبل از وارد شدن فشار،دنبال تغییرات می گردند و تغییر میکنند اکثر افراد مخترع و کارآفرین سریع تغییر میکنند.
برای تغییر کردن نباید دل به شرایط عالی و مناسب گذشته ت ببندی و بگی شرایط مالی و درآمدم و کارم خوبه،در حقیقت نباید به این روند ناپایدار دل ببندی چون برای تغییرات باید اقدام کرد،
تله هایی وجود داره که بالاخره باید برای گذر از این تله ها از فضای درآمد ثابت خارج شویم،و باید تلاش کنیم و با دانش اندوخته قبل از سخت شدن شرایط،واقعا پیشرفت کنیم،یعنی موقعی باید تغییر کنی که همه چیز خوبه این روند خوب بصورت عادلانه خوب و پایدار میمونه حتی با تغییرشرایطت ،چون باور تغییرات در این افراد که حدوداً در جهان یک درصد میباشند ملموس و آشکارا میباشد،
هیچوقت گول نخورید وقتی اوضاع خوبه تغییر کن از این شرایط خوب و عالی قانع نباشید و تغییر کنید سعی کنیم جزو دسته چهارم باشیم در همین شرایط خوب تغییر کنیم نه با چک ولگد،
تو فایل قبلی گفتم پول خرید خانه دومم ردیف شد دست دست کردم دیر جنبیدم جهان تنبیه م کرد(گروه دوم) و نتونستم خانه مورد علاقه مو پیدا کنم و خانه گران شد و تحت فشار روحی روانی شدید قرار گرفتم،تا تغییر کنم، مجبور شدم تا خانه اولم رو بفروشم با پولی که قرار بود خانه بعدی مو بخرم فقط تونستم یه خونه خوب و مدرن بخرم،اگه این کارو نمیکردم الان هم همونجا داشتم تو خانه قبلی بدون آسانسور با اون همه راه پله زندگی میکردم
اما برای خرید زمین تا الهاماتی اومد سریع اجراش کردم و زمینی خریدم که بعد از حدود یکسال قیمتش 10برابر رشد داشته، و منتظر پیشنهادات و مشاوره های جدید نموندم سریع اقدام کردم.
سپاس بیکران پروردگار عالمیان را بخاطر قرار گرفتن در مسیر رشد وآگاهی وپیشرفت و دریافت آموزههای سایت مردمی استاد بزرگوار و بانو شایسته
سلام و عرض ادب
من چند ماهی هست که با شما آشنا شدم و فکر میکنم این خواست خدا بوده.
ساعت 3 نصفه شب بود که خیلی خیلی خسته و نا امید تو اینترنت میچرخیدم و دیگه یقین داشتم هیچ راهی وجود نداره که من بتونم از این منجلاب سختی کارمندی و حقوق کم در بیام.بعد از کمی جستجو به تیتری بخوردم که چگونه در طول یک سال درآمد خود را سه برابر کنیم.موقع دیدن این فایل من فقط گریه میکردم که من دارم چیکار میکنم.هدفم چیه خواستم چیه.نشستم و تمامی فایل ها رو تا شش صبح دانلود کردم و تو گوشیم ریختم.من از فرداش شروع به تغییر کردم. اشتباهاتم رو برطرف کردم. من حتی جرات نداشتم از صاحب کارم بخوام حقوقمو ببره بالا.حتی فکرشو نمیکردم که بتونم یه روزی واسه خودم دفتر بزنم.همیشه فکر میکردم با پولی که من دارم نمیشه کاری کرد. خیلی با خودم جنگیدم. با باور های غلط خودم و دیدم که چقد همه میخوان به من کمک کنن من حرکت نمیکنم. من خیلی زود به نتیجه رسیدم. شاید باورتون نشه همیشه میترسیدم از اینکه یه روزی کارمو از دست بدم. حقیقتا این مسئله الان واسم خنده داره و میبینم چقدر موقعیت های بهتر بعد از اینکه روی خودم کار کردم واسم به وجود اومده. با شرایط مناسب تر. الان تونستم توی کاری که دوست دارم و علاقه زیادی بهش دارم دفتر واسه خودم بزنم و کارمو شروع کنم. خیلی تعجب نمیکنم از این قضیه چون طبق قوانین جلو رفتم.شک ندارم پروردگار بازم به من کمک میکنه واسه پیشرفت بیشتر. از وقتی که دوره هرکسی که به من وعده وعید میداد خط کشیدم از وقتی که به هیچ کس جز الله امید نداشتم از وقتی که همه چیزو سپردم دسته اون بالا سری و حرکت کردم تونستم مسیره پیشرفتو طی کنم.وقتی توانایی هامو شناختم چشمامو رو همه چی بستم و حرکت کردم شرایط رو اصلا کاری نداشتم و فقط به اون چیزایی که تو ذهنم بود فکر میکردم و الانم دارم واسش تلاش میکنم. تو همین زمان محدود تو خودم تغییر کلی ایجاد کردم و وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم که چقدر میتونستم بهتر از اینا باشم بهتر از اینا به زندگی خودم سر و سامان بدم و زندگی رو از یه دیدگاه بهتر ببینم. خیلی خوشحالم واقعا خوشحالم که از اون ترس ها رها شدم از اون بی فکری ها و هدف نداشتن ها.
با تشکر
سلام خدمت استاد و دوستان گرامی.!
خدا رو سپاس میگم که باز من رو در مسیر شما هدایت کرد..زمانی که به این نتیجه رسیدم که باید قبل از اینکه اجباری باشه خودم رو خودم رو تغییر بدم..
چه از لحاظ فیزیکی و تناسب اندام ..، چه روحی و بالا بردن اعتماد به نفس و خود باوری ..چه زندگی برای آموختن روابط عالی در مسیر یافتن همسری ایده ال و دختری ایده ال شدن برای خانواده و
این فایل تون رو چندین بار هم گوش داده بودم ولی اون زمان شاید دنبال این تغییرات نبودم که کاملا حرف های استاد و حالشون رو رو درک کنم فقط تایید میکردم که چقدر حقیقت داره و من چند بار از این کارها کردم …
من فکر میکنم هرآن کس که در این سایت عضو میشه و از محصولات استفاده میکنه چه رایگان چه خرید، جزو گزینه آخر باشه .افرادی که خودشون طالب موفقیت هستند ودنبال تغییرن ..وللی حالا به هردلیل این موضوع رو متوقف کردن ، ترس یا کمبود اعتماد به نفس …
تازه فهمیدم دلیل اینکه تصمیم میگیریم ولی نمیتونم بهش متعهد باشیم کمبود اعتماد به نفس و باورهای محدود کندده ای هست که اکثریت داریم و تا زمانی به قول استاد اصل مشکل رو نپذیریم نمیتونیم اون رو تغییر بدیم و در فرکانس تغییر قرار نمیگیریم …
مثل الان که من دوس دارم تغییر در خودم و شرایط زندگی و روابطم ایجاد کنم و بارها و بارها برخورد میکنم به فایل هایی که در این مورد باهام صحبت میکنه ، چون در مدارش قرار گرفتم و الان معنی کلمه به کلمه استاد رو درک میکنم ..
منم دختری هستم که عاشق تغییر و رشد و پیشرفتم .اگه مدتی کارم یا زندگیم راکد بمونه خودم رو وارد یه چالش میکنم . بقول اطرافیهام سرم درد میکنه برا این تغییرات .چه کوچیک و چه بزرگ..از تغییر نحوه مطالعه ام گرفته تا تغییر شغل و روابط کاری و دوستان ..
نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ولی اطرافم از خانواده و طایفه و دوستان از دسته افراد گروه اول و دوم زیاد دارم ،افرادی که که خودشون رو تغییر نمیدن تا جامعه اون ها رو اجباری تغییر بده .به آب باریکه نون کارمندی و شاگردی راضین و من رو مرتب سرزنش میکنن که چه کارهای داشتی و از بس بالاپرون هستی قدر ندونستی…
گاهی واقعا خودم رو جای اونها میگذارم میبینم چه موقعیت های خوبی دارند که میتونن برای خودشون بسازن ولی استفاده نمیکنن و ناراحت میشم از اینکه نمیتونم تغییری در سرنوشت شون ایجاد کنم…
بعد از دانشگاه بخاطر علاقه ای که به تامین درآمد خودم داشتم در یک موسسه بیمه بعنوان کارآموز مشغول کار شدم .کارآموزی که صرفا کارش این بود که یه گوشه بنشینه و فقط ببینه بقیه چکار میکنن ولی تو مدت سه ماهی که اونجا بودم تونستم جوری کار رو تو دستم بگیرم که زمانی هم که هیچکس نبود خودم انجام میدادم و اوضاع نامرتب اونجا رو به حد عالی تغییر دادم ..
زمانی که خوب مسلط شده بودم ، کار برام عادی شد ..دیگه هیچ هیجان و راز کشف نشده ای برام نداشت .اونجا برای اولین بار تغییر کاری رو شروع کردم ..
من عاشق پیشرفت بودم و انجا برام جایی برای پیشرفت نداشت .نهایتش یه مسئول بیمه میشدم و این راضیم نمیکیرد …
دوس داشتم اطلاعاتی رو که دارم به بقیه یاد بدم و از این راه درآمدی کسب کنم .چون 5-6 سال پیش هنوز موسسات آموزشی خیلی مسائل رو به یک دانش آموز نمیگفتن ..در یک موسسه آموزشی شروع به کار کردم .یکسال مشغول بودم و در این یکسال مربی نمونه معرفی شدم و بعلت اشتیاقم به علم آموزی و پیشرفت در دوره های دیگه ای هم که مهارت نداشتم هزینه دادم و شرکت کردم ..بعد از یکسال مجدد به یک مسیر یکنواخت رسیده بودم و به نظرم هیچ هیجانی نداشت برام
..دیگه اون شغل روح بیش فعالم رو ارضا نمیکرد چون روال روتین بود و من از روتین احساس دلمردگی میکردم و آینده خودم رو تو اون مسیر نمیدیدم .
تصمیم گرفتم وارد کارهای دولتی بشم.بصورت اتفاقی وارد دفتر اداری موقوفه منطقه شدم و سوال کردم نیرو میخوان یا نه و از همون لحظه شروع به کار کردم .
اوایل کار رو دوس داشتم چون پیچیدگی هایی داشت که نیاز به تمرکز داشت چون هواسم باید به 5 کار مختلف میبود و در ضمن کارمندهای قبل از من که در اون سمت بودن یکسری نامنظمی هایی ایجاد کرده بودن و کار رو پیچیده تر کرده بودن ..فکر کردم چطور میشه این محدوده کاری خودم رو مرتب کنم و شروع کردم به اعمال تغییراتی که هرزمان در موردشون ازم سوال کنن بلافاصله بدونم در حیطه کدام کاره و تمام نامه ها و پرونده ها رو دسته بندی کردم …سه تا مدیر داشتیم و از اینکه میدیدن کارشون رو تونستم روی روال بندازم و کار سه تا نیرو رو با شگرد خاص یکنفره کردم خیلی ازم راضی بودن و منم خوشحال بودم ..اونجا افرادی رفت و آمد میکردن که در حیطه زندگی و شغلی خودشون موفق بودن و این همنشینی با افراد موفق به من نیرو میداد .
شغلم یک شیفت بود و عصرا بیکار بودم .از اینکه میدیدم دارم عصر هام رو به بطالت میگذرونم ناراحت بودم تا اینکه به همرام دوستم در دوره های طراحی وب ثبت نام کردم .
صبح مشغول کار در موقوفه و عصرکلاس آموزشی …خوب بود تا جایی که استاد برنامه نویس بهمون پیشنهاد همکاری داد .دقیقا زمانی که من در موقوفه تثبیت شده بودم و شرایط فوق العاده عالی بود..کمی شرایط رو سنجیدیم پیشنهاد استاد رو قبول کردم با اینکه میدونستم تو این کار جدید تا مدتی هزینه زیادی ندارم ولی موندن تو موقوفه مساوی بود با یک زندگی معمولی بدون هیجان و پیشرفت و من اینبار هم در اوج خوشی جدا شدم و هوز بعد از 4 سال که با دوستان اونجا ارتباطی برقرار میکنم اعتراف میکنن به خوبی من کارمندی پیدا نکردن ..
تو شغل جدید در کنار استاد اونجور که فکر میردم خوب پیش نمیرفت .بعد از یکماه که پیشرفت قابل توجهی داشتم ایشون احساس ترس کردن که رقیب پیدا کنن و بنده رو در یک پروژه غیر از وب وارد کردن .شرایط بد بود چون کارم رو دوس نداشتم ولی به پولش نیاز داشتم چون وام داشتم ..همکاری داشتم بهم انرژی میداد و انرژی های اون که برگرفته از اساتید موفقیت بود و همچنین استاد عباسمنش باعث شد عصرا به طراحی وبم ادامه بدم ..
دیگه به اون شغل هم عادت کرده بودم چون تو دستم اومده بود اون هم تا حدودی طراحی بود (طراحی سی دی های مالتی مدیا ) و تونستم پروژه 8 ماهه ناتمامی رو که یک گروه 4 نفره روش کار میکردن و وسط راه ولش کرده بودن و کسی بهش امید نداشت رو 5 ماهه تنها تمام کنمو اعتماد مدیر جدید رو برای افزایش حقوق و عیدی و مزایا کسب کنم..در عین حال عصرها به عشق خودم میرسیدم ..
درگیر پروژه بودم که یه آگهی روزنامه دیدم که دنبال متخصص وب بودن .من تخصصی نداشتم ولی علاقه داشتم .دل به دریا زدم و زنگ زدم و گفت از فردا بیا .. باز قصه تکرار من ..رها کردن کار با درآمد بالا و وارد شدن در مسیری که نقطه صفر شروعه ولی ترجیحش میدادم به شغلی که درآمد داره ولی آینده و هیجان و پیشرفتی نداره ..
الان 4 سال هست در این شغل کم کم تثبیت شدم .به سمت مدیریت داخلی رسیدم و میتونم تغییرات دلخواهم رو در کاردلخواهم انجام بدم .دنبال هدف خاصی ام که نیاز به تغییر اساسی در ساختار شرکت داره نه تغییر شغل ( مثل تغییر استاد در سایت نه کلا منصرف شدن از اون ) چون واقعا هیجان و پیشرفتی که دنبالش هستم رو تو خودش داره فقط اراده خودم رو میطلبه که پا قدم بگذارم و اگر تا به اینجا نتونستم بخاطر باورهای نامحدودی بود که دارم ..
باور به اینکه حتما باید در همه زمینه ها عالی بشم تا دست به کار بشمم.
حتما باید سرمایه ای برای جذب نیرو داشته باشم ..
و باور ضعیف بودن خودم در اداره یک شرکت ..
که چون باور کردم مشکل از کمبود اعتماد به نفس خودم هست و باید خودم تغییر کنم تا شرایطم تغییر کنه قدم در مسیر خود باوری گذاشتم و خدا هم کمکم کرد و با تخفیفی که در هزینه خرید بسته اعتماد به نفس نصیبم شد ان شالله به زودی نقاط ضعف خودم رو کاملا پیدا میکنم و قوی تر قدم در راهی که میخوام میگذارم …
برای همه تون از خداوند بهترین آرزو ها رو میخوام .روزتون خوش
سلام خانواده یک روزه من
سلامپدر معنوی من استاد
سلام مادر معنوی من مریم جان
هی بچه ها داستان من از پارسال شروع شد که پسرم باید میرفت پیش دبستانی با کلی خرید مدرسه و ون حال و هوای مدرسه و دیدن پسرم که بزرگ شده و باید بره برای کسب علم و دانش و کلی اتفاقات جدید…
مدرسه شروع شد همه بچه ها با شور و شوق و اون معصومیت چهره شون میومدن برا جشن قبل از شروع سال تحصیلی اما پسرک من درحال اشک ریختن بود که نمیخواد از من جدا بشه هفته ها و ماه ها گذشت و زندگی برتم عداب شده بود مشاوره مهد بهم گفت خانم بچه ی شما مشکلی نداره اما شما پر از استرس و اصظراب هستین اولش قبول نکردم کلی مقاومت که اینم هیچی حالیش نیس من به این ارومی استرس چی…
نگم براتون یه تلنگر بهم وارد شد و شنیدن صحبتهای مشاور مرکز بهداشت که شما اول خودت تغییر کن ارامش داشته باش و این ارامش رو به پسرت هم منتقل کن …
منم از یک طرف که چیکار باید بکنم و از طرف دیگه این استرس از کجا اومده …
مدتها رو خودم کار کردم و تغییر جزئی ایجاد شد
من هدایت شدم به اولین فایل استاد که صداش چقدر قدرت داشت چه حرفهای جدیدی و اخر فایل ادرس سایت رو گفتن من مشتاقانه دنبال حرف های ناب دیگشون بودم تا وارد سایت شدم معجزه ها اتفاق افتاد درها باز شد روابطم زیر ورو شد و پسرم اماده میشد برای کلاس اول…
من زندگی رو زندگی کردن رو خدا اینده رو گذشته ایمان توحید سپاسگزاری
و من اماده برای تغییر انا با جیمیل همسرم بعده یک سال ونیم تازه امروز به اسم خودم جیمیل زدم و نمیدونید چقدر این تکامل عجیبه باید طی بشه باید بری مسیر رو تا راهت رو پیداکنی ..ادما رفتم ادمای منفی حال بد نپذیرفتن مسئولین احساس گناه و درها یکی پس از دیگری باز شدن و من خدا رو در اغوش کشیدم خدایی که در روزمرگی ها گم شده بود و جاش به غر و ناشکری و شکایت ناپیدا بود
ورود خودم و به این سایت تبریک میگم من اماده ام برای زندگانی جدید و نو چقد و لگد ها رو خوردم به اندازه ی موهای سرم اما لازمشون داشتم دا منتظر لبیکمن بود
دوستون دارم در پناه خدا …خوشحالم که اولین کامنتم و گذاشتم شاد وسلامت باشید❤
سلام
میخوام بنویسم
همین حالا
همین جا
دو تا اتفاق زندگیمو میگم
دومی رو اول میگم
من سه سال پیش با دوستام صحبت کردم که باهام بیزنس بزنیم اوناهم قبول کردن
شروع کردیم
به مپفقبت های کوچکی هم رسیدیم
اما کار داشت کند پیش میرفت خیلی کند
بابام که تازه بازنشست شدن بود ۷تومن از هدیه بازنشستگی شو به من داد منم همه رو دادم دوره بیزنس کوچینگ شرکت کردم
تا راه و رسم راه اندازی کسب و کارو یاد بگیرم
یه دوره ۶ماهه بود که اونجا با دو تا اقا اشنا شدم که از ما حرفه ای تر بودن
با اونا استارت یه بیرتس جدیدو زدیم
اون مپقع منپ و دوستام بیزنس خودمونم داشتیم
بعد من دوستامو با اون دو نفر اشنا کردم و کمکم اونا تمایل پیدا کردن که کار خودمونو ول کنن و عضو تیم اونا بشن
اولش خیلی مقاومت کردم ولی لعد دیدم تقلا فایده نداره و نمیتونم اونا رو مجبورکنم بمونن
قبول کردم بیزنس خودمو رها کنم و منم عضو تیم اونا بشم بشرطی که منم به عنوان صاحب بیزنس باشم
یه سالی باهم مار کردیم درامدای به نسبت خوبی هم کسب کردیم
ولی کار اونجوری که من میخواستم پیش نرفت
همه تصمیمات اساسی رو اون دو تا اقا میگرفتم و ما تقریبا شده بودیم کارمند اونا
این چیزی نبود که من میخواستم
من میخواستم صاحب بیزنس باشم نه کارمندش
کمکم حسم به گروه بد شد ولی چون داشتم یاد میکرفتم ادامه دادم تا جایی که رسما اون دونفر اعلام کردن صاحب شرکت هستن و ما کارمندشون
ظاهرا بقیه بچه ها هیچ مشکلی با این موضوع نداشتن و کاملا اکی بودن
اما اینجا دیگه هات باتن من بود
من سه سال تلاش کردم تا به این نقطه رسیدم
شاید در حالت عادی عاقلانه نبود که حالا رهاش کنم
اما حالم با گروه خوب نبود
از طرفی گروه داشت به سمتی میرفت کن من دوس نداشتم
و تقریبا کل تایم منو گرفته بود جوری که به بقیه اهدافم نمیرسیدم
اینحا بود که تصمیم گرفتم جدا شم و عطای شرکتو به لقاش ببخشم
الان دو سه رپزه که اینکارو کردم
و الان حسم خیلی خوبه احساس رهایی و ازادی دارم
وقت دارم به اهداف خودم برسم
و اونجوری که دوست دارم تایممو تقسیم کنم بدون استرس بدون نگرانی بدون بازخواست
و این تصمیمو در شرایطی گرفتم که همه دوستام میگفتن داری اشتباه میکنی و اینکارو نکن
اما میدونم که درست ترین تصمیمو گرفتم
.
.
.
اتفاق اول
من قبل ازین ۷سال دانشگاه تدریس کردم موقع تدریس همه چیز خیلی خپب بود کارمو دوس داشتم
جایگاه خوبی داشتم ولی درامد کنی داشتم با این حال ۷سال تو اون کار موندم و بعد تصمیم گرفتم بیزنس شخصی خودمو راه اندازی کنم ولی اگر زودتر به این فکر افتاده بودم و اون شرایط رو تحمل نمیکردم الان بیزنس داشتم
البته اون موقع هنوز با استاد اشنا نشده بودم و تو این فضاها نبودم
امیدپارم تجاربم بدرد افرادی که مشابه من هستن بخوره
سپاسگذارم
ارزو میکنم به خواسته هاتون برسین