می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    سلام به دوستای عزیزم

    از خودم مثال میزنم

    پارسال همین موقع ها توی ایران دانشجو بودم.

    دانشجوی شهرسازی.

    رشته نسبتا مورد علاقه ام بود ولی دانشگاه نه…

    تصمیم گرفتم برای ایتالیا اپلای کنم

    ازمون ورودی داشت.

    شروع کردم به درس خوندن.

    از درسم یکسال گذشته بود، پشتم باد خورده بود، ولی شروع کردم…

    جلو اومدم و پیش رفتم و خداوند همه چیز رو برای من به طور عجیبی چید که کارام هماهنگ شد و من اومدم تورین…

    کلیییی ترس بود این وسط که باید بهشون حمله می‌کردم، کلی تابو بود که باید شکسته میشد، کلی مسئله که باید حل میشد که مهم ترینش شرک، که هنوز هم درگیرشم…

    پیش اومدم ترم اول به همین منوال گذشت و من با یه تلاش کم داشتم نتایج قابل قبولی می‌گرفتم.

    ولی انگار اول ورودم به اینجا یکی منو کشت و من ذره ذره دوباره زنده شدم… دقیقا همین احساس بود.

    کاری ندارم!

    بریم سر جای خوبش!

    این مدت کلیییی چالش های مختلف با درس ها، خونه و … داشتم.

    مواجه شدن با یک زبان جدید، ملیت جدید و چیزایی که من شاید عیچوقت توی زندگیم باهاش مواجه نیودم…

    همین زندگی مستقل خودش یه چالش بزرگ در ابتدا برای من بود…

    ولی این خواسته هنوز در من وجود داره…

    دانشگاه بهتر…

    کاری به اینکه من هر جا باشم توی هر دانشگاهی، اگه خودم بخوام فقط میتونم پیشرفت کنم و صرف دانشگاه عامل تاثیرگذار نیست…

    اما اینم نمیشه انکار کرد که دانشگاه رنک 1-10 با سایر دانشگاه ها قطعا متفاوته…

    این یه دلیلشه…

    الان اینجا خداروصدهزار مرتبه شکر شرایطم خوبه و داره روز به روز بهتر میشه.

    و نیاز به یک تغییر در خودم می‌بینم.

    خیلی نمیخوام راجبش صحبت کنم ولی میدونم که این تغییر باید اتفاق بیفته به امید الله…

    ولی نباید بلند بپرم،

    باید قدم ها رو آرام آرام طی کنم…

    باید مطمئن بشم اینجایی که هستم خودم رو در تمام زمینه ها تا حد راضی کننده ای بالا بردم، و حالا آماده ام که به مرحله بعدی و جای بعدی برم.

    فعلا راجبش توضیحی نمیدم و انشالله وقتی که اتفاق افتاد، میام با جان و دل از هدایت های الله توی مسیر شگفت انگیزش براتون میگم…

    دوستتون دارم…

    شاد و سلامت باشین؛))

    استاد از شما هم خیلی ممنونم که با این آگاهی ها ما رو به سمت مسیر درست پیشرفت سوق می‌دین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    به نام خدا

    سلام‌به استاد عزیزم

    چقدر قشنگ میشه زندگی وقتی خودت شروع به تغییر میکنی و اجازه نمیدی که محیط امنی که ساختی گولت بزنه و چقدر وحشتناک که جهان مجبورت کنه تغییر کنی و حتی یه وقتایی له میشی

    من وقتی تو روند کاری خودم باید تغییر میکردم و نکردم خیلی فشار تحمل کردم

    به قدری زیاد که یه شبایی اشک میریختم

    وقتی باید به فکر تغییر روش و بقیه شرایط کار میبودم و نبودم جهان شروع کرد موجودی حساب اومد پایین مشتریا رفتن کارا موند فروش کم‌شد و…فشاری فراتر از تصور

    تا بلاخره فهمیدم که خودم‌باید دست یه کار شم خودم راه فروش داشته باشم پیج بزنم سایت بزنم و مشتری جدید داشته باشم شرایط خوب شد و عالی ماشین گرفتم فلان شد و…اما بازم درس نگرفتم تا پیشرفت کنم جهان مشغول شد شرایط سخت شد تا به فکر افتادم ولی این بار فشار کمتر چون سریعتر فهمیدم

    اما الان تو شرایطی هستم که به قول معروف در حد یه پس کله ای زده و راهو پیدا کردم و دفعه بعد حتی بدون پس کله ای خودم دنبالشم

    که بهتر بشم حالا میخواد همکارم بمونه یا نمونه مشتریا باشن یا عوض بشن و هرچیز دیگه که ممکنه تغییر کنه

    دیگه برای هر تغییری اماده ام ترس ندارم میدونم که شرایط بعدش عالی میشه

    چقدر خوبه استاد که تو شرایط گل و بلبل تغییر کنیم و پیشرفت

    واقعا هیچ وقت محیط امن نمیمونه

    و باید بهتر باشیم خاصیت جهان همینه

    وگرنه له میشیم به قول شما

    امشب خیلی نجوا اومد که نیام تو سایت

    اما وقتی اروم شدم اشک ریختم و با خدا حرف زدم اومدم این فایل رو دیدم خداروشکرکه مثل همیشه هدابتم کرد و یه درس خیلی مهم بهم داد

    خداروشکر که اینجام

    و کنار شما عزیزان

    بهترینا رو براتون ارزو دارم از خدای متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مسلم محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 3687 روز

    باسلام در رابطه با سوال مسابقه حقیقت این موضوع که مطرح کردین من تقریبا چند ماه پیش زندگی رو انتقال دادم به بندر عباس اون روزای اول خیلی برای خانواده و خودم سخت گذشت و تلخ بود مثل یک رهگذر تنها در شب سرد و تاریک و طوفانی بیابان بدون هیچ هدفی جلو میرفتم تا شاید روزنه نوری روشنی ببینم تا برایم پناهی باشه گفتنش برام حتا وحشتناکه او لحظه بود که واقعا از اعماق وجود خودم قدرت خدا رو خواستم که خودشو بهم ثابت کنه که ایا کسی پشت این همه عظمت جهان هست ایاومدیریت میشه ایا کسی حواسش هست ایا قانونی نامرئی و بدون پارتی بازی هست پس از اونی که اسمشو گذاشتیم خدا خواستم تا یه سرنخی بدستم بده تاحدی اونشب به ته این خواسته رفته بودم که باور کنید اشک از چشمهام جاری شد بعد بطور معجزه اسا شاید بعضیها بگن ( بیا افسانه شروع شد )اما من یکی خودم برام ثابت شد جواب خواسته وسوالم بطور معجزه اسا اولی مشکلی که با شروع ساعت کاری فردا قرار بود دامن گیرم بشه تو همون شب با تلفن بهم گفتن که احل شده و این اتفاق باعث شد که من از لحاظ روحیه و افکار تغییر کنم و فردا بدنبال جستجوی اون جریانی که تو روح وروان من شادی و خوشحالی اود شروع کردن به فعالیت و پیدا کردن هسته اصلی با نوشتن جمله خداشناسی و قانون خدا در اینترنت به قانون جذب در قران رو به رو شدم و کم کم دنبال کردم که حالا معتادانه میخوام غرق این معلومات بشم چون مثل شاخه بی ثمر سی وپنج سال زندگی کردم و شما مثل باغبان کار کشته یکی از شاخه های منو به بهترین میوهای عالم هستی پیوند زدید و خودم دارم جوانه های امیدرو که همان شکل گرفتن تغییره میبینم اما نیاز شدید به مراقبت دارم از باغبانم طلب مراقبت بیشتر میخوام .

    دوستتان دارم شما که دیگه پرواز کردین نیاز به گفته ما نیست که بگیم موفق باشید اما از شما میخوام تا شستشوی کامل افکار بنامه معنی کامل انسانیت از هیچ تلاشی دریغ نکنید برای انسانیت…پس نمیشه نگم موفق باشید موفق و سربلند هردو عالم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فاطمه مظفری گفته:
    مدت عضویت: 3555 روز

    سلام . من بدترین شرایط روحی بودم فشار های فوق العاده زیادی روم بود . وقتی خودمو با هم سن هام مقایسه می کردم میدیدم من خیلی نعت هایی رو ک حقم هست ندارم . دلگیر از عالم و ادم بودم فقط خدا پناهگاهم بود الان هم خدا همه چیز منه .

    این قدر غرق شدم ک بیماری هایی رو گرفتم . وسیر نزولی زندیگم شروع شد . توی این مدت خیلی از خدا کمک خواستم ک راهی رو نشونم بده . توی اون اوج سختی ها توانستم تجربیاتی رو بدست بیارم تجربیاتی ک شاید تو افراد هم سنم خیلی هاشون شاید نداشتن .توی اون اوج شروع به تغییر کردم شروع ب مبارزه کردم اما باز هم فرسودگی روحی بود

    تا این ک مهر ماه امسال شخصی محصولات شما رو بهم معرفی کرد و بسته قانون جذب خیلی از مواردش برای من قابل لس بود و اشنا . هنوز هم دارم کار می کنم از همون روز خیلی خوب جواب داد و به جرات میتونم بگم ک من یک تولد جدید و زندیگی تازه ای رو شروع کردم.

    زندگی الان من پر از تلاش و کوشش هست پر از امید جوری ک هر عیبی در وجودم پیدا کنه باهاش مبارزه می کنم. بخشی از این تلاش بخاطر بهایی هست ک در گذشته دادم . همون طور ک فکر میکردم اون سختی ها حکمتی داشته .

    یک نکته طلایی بگم

    من بعد از تمام شدن صوت اول قانون افرینش به این تنیجه رو گرفتم ک خدا راست گفته انسان اشرف مخلوقاته و هرانچه ک در اسمان و زمین است در اختیار ادمی است ادمی ب جهان می تواند بگوید ک چگونه باش و انگونه ک من میخوام باش

    اکنون حس می کنم من سر سفره ی بی نهایت خدا نشسته ام و خداوند توانی فوق العاده داده و دستور داده ک تا میتوانم از سفرهی بی نهایت بزرگش بهره ببرم و من همواره برای بهره بیشتر تلاش می کنم .

    خدارو شکر زود بهوش امدم . می توانم سختی گذشته را خیلی راحت و سریع جبران کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سحر شيبك گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    و خدا شمارابرای ما افرید

    الان ساعت 3.30نیمه شب هستو من دارم این ویدیویی ک شما 4 سال قبل اماده کردیدومیبینم ازونجایی ک با توجه ب گفته های شما من جزوگروه دوم هستم و تا بهم فشار زندگی نیاد تغیر نمیکنم والان ک تودوره سخت زندگی هستم وتودوره خودشناسیه خوده واقعیم واقعا شکرگزارم ازالله یکتا ک مسیرشمارو بهم نشون داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه هروی گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    با سلام خدمت دوستان و همراهان گلم

    راستش الان که میخوام در این مورد بنویسم و در مورد گذشته ام فکر میکنم، میبینم که در تمام زندگی گذشته ام تا همین دو سال پیش که با این موضوعات آشنا شدم و سپس به این سایت هدایت شدم، در حال سیلی خوردن از کائنات بودم :)

    ولی خوب نمیدونستم دلیل همه اینها خودمم. فقط طبق باور مذهبی که میگفتن خدا هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه، به جایی رسیده بودم که میگفتم خدایا قربونت بشم که اینقد به من علاقه داری ولی یکمم به بقیه برس من دیگه ظرفیتم پر شده :))

    الان دارم تلاش میکنم که جز دسته چهارم باشم و قبل از اینکه سیلی بخورم، پیش بینی کنم و تغییر کنم. من تازه مسیر هدایت رو پیدا کردم و از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجم. خدایا شکرت. شکرت که هدایتم کردی. شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    سلام استاد عزیزم، هدایت امروزم مثل همیشه عالی بود. من جزو گروه چهارم هستم ودوست دارم در اوج اقتدار تغییراتی در زندگیم بوجود بیارم. از لحاظ شغلی ومالی وروابط به لطف خدای مهربان در حد عالی هستم ولی از وقتی صحبت های شما را گوش می کنم وآموزش های شما را دنبال می کنم. فکر مهاجرت به سرم اومده دوست دارم برم به یه شهر بزرگتر با آزادی های بیشتر. دوست دارم رشد کنم برترسهام غلبه کنم با آدمها وموقعیت های جدید آشنا بشم. هر بار که سوالی ذهنم را درگیر می کنه با مراجعه به سایت شما ودریافت هدایت به درستی راهنمایی می شم. خدا رو هزاران مرتبه شکر. خیلی دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سیدمهدی گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    سلام خدمت استاد محترم

    من متولد 1360 هستم و از سال 1386 کارمند رسمی دانشگاه شدم.

    یادم میاد در آن سالهای 16 و 17 سالگی(دقیقا وقتی هم سن استاد بودم- حدودا سال 1376) و مانند خیلی از دوستان دیگر، درآمد مالی خانواده ام خوب نبود و به شغل کارگری ساختمان روی آوردم به این دلیل که، در هنرستان فنی و حرفه ایی در رشته ساختمان مشغول تحصیل شدم.

    خداروشکر درآمد به نسبت خوبی بود اما شغلی بسیار سخت و طاقت فرصا در آن آب و هوای گرم و خشک استان قم.

    هیچ وقت فرصت فکر کردن به تغییر در افکارها و باور ها و تغییر مسیر شغلی بنده رخ نداد و تا زمان اخذ مدرک فوق دیپلم و تاحدی دوران تحصیل لیسانس، همچنان به شغل کارگری ادامه میدادم(یعنی حدودا 10 سالی تو این شغل بودم)

    تا اینکه در سال 1385 بعداز اخذ مدرک لیسانس، به سربازی رفتم و یکسالی خدمت بنده طول کشید.

    تا اینجا اینارو گفتم که بگم هیچوقت فرصت فکر کردن و تغییر در خودم نداشتم و کسی هم به من یاد نداد و خودمم دنبالش نبودم.( چون مطالعه ایی نداشتم- یادمه استاد در یکی از فایلهاشون گفتند در همان سن 18 یا 20 سالگی، هرچی کتاب در حوزه موفقیت بود ایشان خوانده بودند)

    ببینید تفاوت از همینجا شروع میشه.

    از سنین نوجوانی و جوانی دنبال چی باشی.

    خلاصه در سال 1386 کارمند دانشگاه شدم تا بهمن 1401

    در سالهای اول کارمندی خیلی خوش گذشت. تونستم ازدواج کنم- ماشین بخرم- بچه دار شدیم- خونه ساختم و خیلی نعمتهایی دیگر.

    اما بعد از گذشت 10سالی به این نکته رسیدم که در کارمندی پیشرفت زیادی وجود نداره و خانه امن حقوق بگیری نمیزاره رشد کنی.

    اما هیچوقت این جسارت را نمیکردم که شغلم را رها کنم و خیلی ترس داشتم

    چون قسط بانکی فراوانی داشتم.

    تا اینکه در آبان 1401 با سایت استاد آشنا شدم و کلی چیز یاد گرفتم خیلی زیاد- به شدت زیاد

    و در بهمن 1401 استعفا دادم و مجبور به تغییر شدم

    کاشکی در اوج و در شرایط خوب، کارمندی را رها میکردم

    الانم درگیره شغل جدید، یادگیری های بسیار زیاد؛ کلاسهای فوق برنامه متعدد و در کل، کلی دارم تغییر میکنم.

    از اینکه تغییر را شروع کردم بسیار خوشحالم

    اما از اینکه میتونستم سالهای پیش این آگاهی هایی که استاد بسیار از آنها یاد می کنند را یاد بگیرم و فرصتهای ناب از دست رفت خیلی آزارم میده.

    استاد عزیز بسیار سپاسگزارم.

    خیلی دعاگویتان هستم.

    خیلی آگاهی های متعددی از شما یاد گرفتم.

    همیشه در قلب من جای دارید.

    همشهری شما سید مهدی از قم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 874 روز

      چرا فکر میکنی فرصت های ناب زندگیت از دست رفته،این یک باور محدود کننده است…

      باوری که بهت میگه چه فایده،درسته که الان شروع کردی اما دیگه دیر شده و هی سعی میکنه با شک و تردید تو رو از ادامه دادن منصرف کنه و این نشات میگیره از بیماری کمال‌گرایی…

      تو باید تکاملت رو طی میکردی که به اینجا برسی و تموم گذشته ات راه رو به تو نشون داده تا به اینجا برسی،نه تنها نباید ناراحت باشی بلکه باید پر قدرت و پر امید از مسیر لذت ببری و دنبال نتیجه نباشی،هر چند اگر فکر کنی نتیجه های بیشماری رو در زندگیت میبینی که حتی یک روز آرزو و رویا بود و دست نیافتنی!

      مواظب نجوای شیطان باش که اندوهگینت نکند و بر خدا توکل کن و لذت ببر از بیکران نعمتهایی که در زندگیت داری…

      اینا رو برای خودم مینویسم تا یادم باشه که کجا بودم و الان کجا هستم

      پناه میبرم به الله که همه چی خودشه و من هیچم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ساره بایلر گفته:
      مدت عضویت: 696 روز

      سلام دوست هم فرکانسی من

      بابت تصمیم های شجاعانه شما بهتون تبریک میگم و یه چیزی توی حرفاتون یه جرقه تو ذهنم زد ک خواستم بهتون بگم

      گفتید ازین ک قبلا با این سایت و آگاهی هاش آشنا نشده بودید کمی ناراحت هستید

      بنظر من اگر وی باور فراوانی تمرکز کنید و فراوانی زمان رو در نظر بگیرید این ناراحتی به کلی از بین میره و به خوشحالی و اشتیاق و انگیزه تبدیل میشه

      کامنتتون رو خوندم و کلی تحسین کردم شما رو مؤفق و شاد و سلامت و ثروتمند سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سیدمهدی گفته:
        مدت عضویت: 964 روز

        سلام و درود سرکار خانم

        متن زیبایی در خصوص معرفی خودتان نوشته بودید. از راهنمایی شما سپاسگزارم. در واقع داشتن باور فراوانی زیاد در زمان ثروت عالی، از آرزوهای همه اعضای محترم است که انشالله با درک صحیح از قوانین و شرکت در دوره های استاد، دست یافتنی خواهد بود. برای شما هم توفیق سلامتی و موفقیتهای روز افزون دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3355 روز

    در به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 112

    قانون جهان این است که یا باید حرکت کنم و تغییر کنم و یا زیر چرخ‌های جهان از بین خواهم رفت

    پیغام‌ها همواره از سوی خداوند در حال ارسال هست و من اگر زرنگ باشم بخوبی آنها را دریافت کرده و قبل از این که از جهان چک‌و لگدها را بخورم خودم دست بکار شده و شرایطم را عوض میکنم ولی اگر منتظر بشینم و تحمل کنم مطمئناً جهان منتظر نخواهد نشست و روند طبیعی خودش را طی خواهد کرد

    جهان منتظر هیچ‌کسی نخواهد شد این ارابه جهان هرلحظه در حال حرکت است و این من هستم که باید خودم را با آن تطبیق داده و اگر بتوانم سوار برآن بشوم از زیبایی‌های این مسیر لذت خواهم برد وگرنه چرخ‌های این ارابه مرا بزیر خواهد کشید و از بازی محو خواهد کرد

    چه‌موقع باید تغییر بکنم؟

    درکامنت‌های قبلی‌ام به آن اشاره داشته‌ام که من چندسالی هست که از شغل قبلی خودم بازنشسته شده‌ام

    بلافاصله پس از بازنشستگی با توجه به علاقه‌ای که در کارهای گلخانه داشتم بسراغ کارآموزی در یک گلخانه رفتم و مدت یکسال با شوق و ذوق بسیار زیاد و آنهم کاملاً رایگان مشغول بکار شدم و پس از یکسال از طرف صاحب گلخانه به من پیشنهاد شد که گلخانه را اجاره کرده و بطور مستقل مشغول بکار گردم که متاسفانه بی‌ایمانی و باورهای محدود کننده‌ام به من اجازه انجام این کار را نداد و الان مدت دوسال است که بدون داشتن هیچ‌ فعالیتی فقط ایام را به بیهودگی و بطالت میگذرانم

    نشانه‌های زیادی از طرف جهان برای من هروز می‌آید که باید هرچه سریعتر اقدام به تغییر شرایط فعلی بکنم نشانه‌های از کفاف ندادن درآمدم با مخارج روزانه زندگی و کم شدن پس‌اندازم و یا مشغولیات چرت‌وپرت که در طول روز برایم ساخته میشود، چون همانگونه که در بالا گفتم ارابه جهان منتظر کسی نمیشود و اگر من برای خودم هدفی تعیین نکنم، جهان من را بعناوین مختلف سرگرم انجام کارهای بیهوده میکند

    نه تنها از میزان درآمد وضعیت فعلی‌ام راضی نیستم بلکه حس میکنم بی‌هدفی و بی‌انگیزگی با خودش بیماری و افسردگی بهمراه داشته و من بایستی هرچه سریعتر فکری به حال بهبود شرایط فعلی برای خودم بکنم

    با اینکه اکثریت دوره‌های استاد را تهیه کرده‌ام ولی فکر میکنم بخاطر اینکه در مدار دریافت آگاهی‌های این دوره‌ها نبوده‌ام و فقط دلخوش کرده‌ام که دوره‌ها را خریده‌ام، ولی تاثیر و تغییری در خودم مشاهده نمیکنم

    از خدای خودم کمک و یاری میطلبم که مرا هدایت کند و دست یاری به سوی او دراز میکنم هرچند که میدانم تا زمانی که خودم وضعیت موجود را تحمل میکنم و آنرا پذیرفته‌ام همین شرایط ادامه خواهد داشت و از خداوند نیز کاری بر نخواهد آمد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    اکبر زیدی گفته:
    مدت عضویت: 3702 روز

    سلام به دوستان و استاد عزیزم اقای عباس منش میخوام از زندگی و حرفه خودم بگم من یک دریانوردم حدود پانزده سال سابقه کار دریایی دارم به خیلی از کشورها سفر کردم کار دریا بسیار کار سختی ست، شده ک من شش ماه شش ماه خانواده ام نمیدیدم حتی من بزرگ شدن بچه ها ندیدم اصلا نفهمیدم کی دندان دراوردن شاید به جرات بگم بچه هام هیچ حسی به من ندارن وقتی بعد از شش ماه میام خونه بیشتر نقش یک مهمان هستم تا یک پدر خیلی زود پیر شدم ،بعضی وقتا ک رو دریا هستم اینقدر شرایط برام سخت میشه مثل طوفان و شرایط محیطی و حرکت کشتی ک حاضرم چندین میلیون بدم یک ساعت پا رو خشکی بزارم تا زندگی عادی داشته باشم یعنی خشکی میشه یکی از ارزوهای من ،یکی از انگیزهای من که به سایت شما روی بیاورم همین شرایط سختم بود به قول استاد در ثروت پایه بیان کردن که وضوح از طریق تضاد بهش رسیدم فهمیدم ک چی میخوام من خیلی مدیون اول خدا بعد استاد عزیزم هستم به نتیجه رسیدم اگر میخوام از زندگی م و کنار خانواده ام لذت ببرم باید تغییر کنم تصمیم گرفتم یک شب سخت و طوفانی ک حتی امکان یک خواب راحت برام مشکل بود جرقه باز کردن یک مغازه به ذهنم خطور کرد و تصمیم گرفتم پل های پشت سرم خراب کنم الان یکسال ست ک شروع بکار کردم خدا را شکر راضی م ،تازه فهمیدم خانواده م چقدر مظلوم بودن الان خیلی خوشحالم تازه فهمیدم زندگی چیه الان دارم رو باورهام کار میکنم به کسانی ک این نظر منو میخونن یک خواهش دارم تغییر کنید اگر از زندگیتون راضی نیستن نزارین دنیا شما را فرسوده و پیر کنه نزارین مثل من بعد از چندین سال سختی و مشکلات تازه بفهمین چی میخوایین خدا را شاکرم خودمو باور کردم الان دارم رو باور بچه هام و خانواده ام با فایل های استاد کار میکنم امیدوارم این سالهای ک پیش خانواده نبودم بتونم جبران کنم .با تشکر از دوستان عزیزم موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: