می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به تمام هم فرکانسی های عزیزه خانواده ی عباس منش و اساتید محترم عزیزمممممم.
عاشقتونم😍😍😍
خداوند رو سپاس گذارم برای فرصتی که الان دارم برای نوشتن ۱۱۲امین برگ سفرم و خدارو شاکرم برای اشنایی با شما استاد ممنونم از شما هزاران بار از شما ممنونم که این اطلاعات رو در اختیار ما قرار میدین اطلاعاتی که هیچ چیزی نمیتونه ارزششو توصیف کنه .
خداوند رو صد هزار مرتبه سپاس گذارم که منم جزو دسته ی اول هستم و قبل از اینکه جهان مجبورم کنه تغیر کردم وقتی که حس کردم حالم خوب نیست تغیر کردم نزاشتم شرایطی پیش بیاد که زندگیمو بد کنه از حال بدم فهمیدم این درست نیست و من باید تغیر کنم و طی این یک سال و چند ماه تغیرات خیلیییی گسترده ای داشتم و خداوند رو سپاس گذارم برای این اگاهی که بهم داد و اینجایی که الان هستم و حس میکنم که خوشبخت ترین انسان روی زمینم .
هیچ جا به یاد نمیارم فعلا که مجبور به تغیر شده باشم همیشه قبلش دست به کار شدم چون میخواستم مدار داشته ها و خواسته هامو افزایش بدم از همون شروعش یعنی ۱۵ سالگی که الان ۱۷ سالمه من دیدم حالم خوب نیست و میدونستم که مشکل از وجود منه که حالم خوب نیست نه شزایط بیرون و دست به تغیر زدم و همون در ابتدای مسیرم با استاد اشنا شدم و این شد گنج زندگیم خداروشکر خداروشکر و وقتی به قوانین اشنا شدم فهیمدم هروز باید باورو تقویت کنم هروز باید روی ورودی های ذهنم هروز باید روی تغذیه ذهنم هروز باید روی گفتگوی ذهنم کار کنم و هیچوقت حتی فکرم نکردم که سخت شه شرایط بعد من تغیر کنم چون معتقد بودم من خیلی زود شروع کردم و نباید عقب بمونم میتونم حلو باشم . ولی الان معتقدم این یه مسیره که باید ازش لذت برد و مقصد قرار نیست منو شاد کنه شادی و حاله خوب منو به مقصد میرسونه .
انشالله که همگی در پرتوی وحی الهی باشیم عاقبت بخیر در دینا و اخرت 💚
به نام خدا
سلام دوست عزیزم کانت شما رئ که خوندم چقدر لذت بردم به این خاطر که چه شروع قشنگی داشتی و اون هم از چه سن قشنگی و به گفته استاد عزیزم و تایید کلام ایشون در کامنت شما دقیقا باید از مسیر لذت برد و نگران دیر و زود بودن و رسیدن به خواسته ها که این موضوع ی پاشنه آشیل برای من هست که صبور باشم خیلی صبور خیلی صبور و آرام تا خدا پله به پله راه نشانم بده.
خیلی سپاسگزارم دوست خوب من که کامنت خوب شما رو خوندم.
از خداوند مهربان برای شما و همه دوستای عزیزم تو این سایت آرزوی آرامش و آرامش از درگاه الله یکتا می کنم.
بنام خدا
سلام بر پیامبر عزیزم استاد عباسمنش
قدم شماره20
میخواهی جزو کدام گروه باشی
من از بچگی با پدرم میرفتم سرکار فنی
وسپس بعدازمدتی کاسبی میکردم
وباپول کاسبی برای مادرم2تا النگو خریدم
خلاصه بزرگتر شدم وهروقت یکاری میکردم یه بار گچ کاری یه بنایی و…. بعداز خدمت سربازی ازدواج کردم
وبه تضاد مالی خوردم وکاسبی رو شروع کردم
ومیوه حاصل این کارم شد خرید یک خونه وزمین
وبعدش رفتم کارمندی وحالا به فکر اینم که از محل کارم بیام بیرون چون دراین5سال هیچ رشد مالی نکردم
باکار کردن روی روانشناسی ثروت2 انشاالله به لطف الله به هدفهام خواهم رسید
چقدر طلایی است این جمله
که طوری زندگی کن که حسرت هیچ چیز رو نخوری
استاد شما چقدر هوشمندانه تغییر کردین
خیلی خیلی سخته ازاینکه در اوضاع خوب وهمه چی طبق دلخواه آدم بخواد تغییر کنه
من زمانی که به تضاد خوردم وتغییرکردم رشد کردم همون کاسبی
واز زمانی که کارمند شدم درخیلی از جنبه ها رشد کردم
ویکی از بزرگترین دستاوردهام آشنای باشما
اما رشد مالی نداشتم(هرچندبه فکر مانور دادن روی زمینم هستم ومیتونم خریدوفروش راه بندازم زمینم که اول خریدم رو با120میلیون سود فروختم ویک زمین دیگه خریدم)
وحالا به فکر یه تغییر بزرگم
تمرین این قسمت:
1-طبق تمرینات گذشته واین بخش
من تمرکزم رو میزارم روی فروش زمینم
وهمین فرمون میرم جلو وسود حاصله رو روی چیزی که دوس دارم میزارم
خیلی خیلی ممنونم ازت استاد عزیزم
مسیر112
من جز دسته ای هستم که قانع هستم انقدر در یک شرایط میمونم تا اوضاع خراب بشع بعد بزور تغییرش میدم
بار ها تجربه اش کردم در شغلم وقتی که درامدم اوکی شد تحول ندادم گفتم خوبه کلا با ناراحتی اومدم بیرون،
برای خیلی از شرایط زندگیم این مدل هستم دارم تلاش میکنم انقدر قانع نباشم
امشب باورهای زیادی پیدا کردم
مثلا قانعم روی یک مقدار پول
جمله درستش من باید بهتر از این درامد داشته باشم تا به خواستهام برسم
باور اشتباه در مورد محیط اداری
من وقتی بانک میخوام برم و جاهای این مدل حالم بد میشه
باور درست دستان خداوند همیشه کنارمه و مرا کمک میکنه من در تموم کارهاعالیم هرجا میرم کارها راحت برام انجام میشه
باور اشتباه در مورد کارهای سیستمی
باور درست چرا تویی که از سن8سالگی خره کامپیوتر بودی الان یک ثبتنام ساده را انجام نمیدی پول داری خوبه خرج میکنی خوبه اما کارها بدست خودت راحت و اسون حل میشه انقدر سختش نکن
باور اشتباه در مورد ثروت و شادی
من از هم جدا میبینم چون بدون پول هم شاد بودم و همین باعث میشه پول برام ارزشمند نباشه
باور درست
بیاد بیار چند نفر سر پول دعوا کردن خودت چند بار بخاطر پول با ادمها بحث کردی چند بار حساب کتاب کردی مگه دلت ارامش و شادی با هم نمیخواد پول برات جفتش میاره چطوری بی دغدغه خرجکردن و حتی بخشیدن
باور اشتباه فعلا که شرایط خوبه شکر
سیلی زندگی من همیشه از این باوره خوبه فعلا شرایط پس بزار لذت ببریم تلاش ها کم میشه کنترل ذهن کلا از بین میره همه چی خراب میشه دوباره شروع میکنم
باور درست شرایط خوبه اما چند بار در شرایط خوب موندی بعد بد شد کلی فرصت از دست دادی
اینبار قول بده دیگه به هر درامدی رسیدی نگی بسه کلمه بسه را بزار کنار برای همیشه
…
مسیر شغلیم
مهرماه دیگه حساب کتاب از دستم خارج نمیشخ که صددرصد سود زیادی کنم مثل این ماه نشه که حساب کتاب نکردم فروش بدون سود یا سود کم داشتم
یعنی خنده دار ترین کار ممکن انجام دادم روم نشد به کسی بگم یکماه هر رور پست و ارسال و…
باورهای مخرب من در این حد داره پیش میره
قول میدم دست بردارم از این باورها
من باید ثروتمند بشم بزارم کنار این باورهای بی پولی رو
درورد فراوان
من 10 سال پیش زمینه ی کاری خوبی داشتم و شرایطم خوب بود اما مثل شما احساسس کردم که این شغل یکم داره شلوغ و اشباع میشه در همون زمینه یک تغییری دادم اما احساس کردم من برای کار دیگه ایی بدنیا امدم وکلاا اون مسیر رو عوض کردم و درشغل مشلور فروش و تحقیقاات بازار شروع به کار کردم بسیارر بسسیارر متفاوت بود تلاش زیادی کردم و چیزای جدید یاد گرفتم تا این مرحله خودم جلو رفته اما در این مرحله متاسفانه بسیاررر اذیت شدم از لحاظ مالی کاری خانوادگی خیلی اذیت شدم و مثل اون معتاده داشتم همه چیزو از دست میدادم که از اون فضا و کار هم امدم بیرون در این مسیر در خصوص کشف استعداد های آدمها و منابع انسانی و کمک به آدمها برای استعدادیابی شون دارم تلاش ومطالعه وکار میکنم هنوز به اونجایی که میخوام نرسیدم و هنوز درآمد یا شرایط عالی ندارم اما احساس خوبی دارم و دارم جلو میرم
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان خوبم
روز 112 ام سفرنامه
خدایاشکرت برای این فایل فوق العاده
دیروز که این لینک این فایل رو در فایل دیروز سفرنامه دیدم گفتم حتما باید ببینمش
و الان دیدم و لذت بردم
باید در شرایطی تغییر کرد که همه چیز خوبه، جهان پاداش میده به افرادی که وقتی همه چیز خوبه، همه چیز عالیه، دنبال بهتر و بهتر هستن و تغییر می کنن و خودشون میرن سراغ وضعیت و شرایط جدید
وقتی اینجوری در این مواقع بریم در دل شرایط جدید، دیگه سختی نمی کشیم مثل استاد که چون در شرایط عالی ای که در تهران بودند، تغییر کردن و به آمریکا مهاجرت کردن، برای همین در آمریکا بهترین شرایط رو تجربه کردن
در مورد خودم اگر بخوام بگم شرایطی بوده از جزئی ترین مسائل، وقتی می دیدم برای انجام کاری به دیگران وابسته هستم، سعی میکردم خودم هر طور شده اون کار رو یاد بگیرم و دیگه از دیگران نخوام
مثلا من یکی دوبار ناخن های خواهرم رو می دیدم که سوهان میزنه و مرتب و قشنگ میشن، وقتی ازش میخواستم و کمی غر میزد که وقتش گرفته میشه، پس گفتم حتما باید یاد بگیرم و انجامش بدم خودم و الان واقعا در اینکار به خودکفایی رسیدم و به هدایت و لطف الله به بهترین روش و شکل ناخن هام رو درست می کنم و از دیدنشون لذت میبرم
یا مثلا وقتی لیسانس بودم، با اینکه درسم خوب بود ولی میدونستم این شرایط راضی کننده برای من نیست
شاید از بیرون من در حال گذران شرایط خیلی خوبی بودم، در دانشگاه دولتی درس میخوندم و همه چیز اوکی بود و عالی
ولی من شاد نبودم و نیاز داشتم شرایطم تغییر کنه، و بعد از اینکه لیسانسم تموم شد برای ارشد روانشناسی چون روانشناسی رو خیلی دوست داشتم اقدام کردم و میدونستم نباید حسرت این رشته تو دلم بمونه
چون از همون موقعی که وارد دانشگاه شدم کتاب های موفقیت و روانشناسی درون و تحلیل رفتار متقابل میخوندم و حالم با این کتاب ها عالی بود
برای این فهمیدم که به این رشته علاقه دارم و بعد رفتم به این رشته و یادمه بچه های لیسانس میگفتن داری در اوج خداحافظی می کنی، هر چند برای من در اوج نبود، چون من راضی نبودم و احساس درونی من برام خیلی مهم بود
وقتی وارد رشته جدیدم شدم، دانشکدمم به تبع تغییر کرد، مسیر رفت و آمدم و به طور کل همه چیز تغییر کرد و خیلی خیلی بهتر از قبل شد، الان وارد رشته ای شدم که به جد و بعد از خودشناسی فهمیدم دوستش دارم پس میتونستم ببینم که چقدر اوضاع فرق می کنه، همینطور من به کمک تجسم و تصویر سازی تمام شرایطی که دوست داشتم تجربه کنم رو ساختم و واقعا داشتم تجربشون می کردم
همینطور سر تمام کلاس ها لذت میبردم و بهترین دوران رو داشتم
همینطور وقتی وارد این رشته شدم از همون اول گفتم باید تا قبل از اینکه بریم سراغ پایان نامه خودم رو براش آماده کنم
و جالب بود هدایت خدا، یکی از بهترین دوستام، که الان هم با هم هستیم رو در این زمان باش آشنا شدم، و رابطه ای رشد دهنده رو داریم با هم و خودش اومد طرفم و گفت آمادست تا هر چی که خودش میدونه تو این رشته رو بم یاد بده، یکی از ملزومات پایان نامه و آمار در رشته رواشناسی یادگیری نرم افزار Spss بود و من از همون موقع هر روز با دوستم تمرین میکردیم این نرم افزار رو و حتی درسای دیگه رو، و همینطور می دیدم دوستم میره دنبال مقاله و این جور چیزا، منم رفتم با یکی از سخت گیرترین استادا مقاله برداشتم و قبل از اینکه به پایان نامه برسم مقاله نوشتم تا خودم رو آماده کنم چون میدونستم باید تمام کارای پایان نامم رو خودم انجام بدم
و اتفاقا شرایطی پیش اومد در زمان کورنتین که دیگه همه جا تعطیل بود و من با خیال راحت و به لطف الله و هدایت هاش به راحتی هر چه تمام تر پایان نامم رو نوشتم و چقدر راحت بود برام فرایند حتی از مقاله هم آسونتر بود و بعد به راحتی هر چه تمام تر به بهترین شکل دفاعش کردم
اینها مثالهایی بود که قبل از شرایط سخت شروع به تغییر من، شرایط عالی تری رو بعدها برام ایجاد کرد
اما در مورد فشار ایجاد شدن از سمت جهان، یادمه من در زمانی که یجورایی تهه وجودم احساس پوچی میکردم و دنبال ساختن رابطه ای با خدا و فهمیدن فلسفه وجودی بودم و چقدر غرق در کتاب های فلسفی و بعد جهان بینی ها و بعد عرفان شدم،و همینطور مغزم پره سوال بود و نمیتونستم به چیزی غیر از این دغدغه های جهان بینی فکر کنم
خواهرم اسم استاد رو پیش هممون به عنوان اینکه بیاین بچه ها من و اون یکی خواهرم یک گنج پیدا کردم بیاین برنامه های این استاد رو دنبال کنیم
و من که هنوز میخواستم وضعیت سخت تر بشه تا تغییر کنم، سریع شروع کردم به گفتن نه این آقا هر چقدرم درست باشه ولی همه چیزای سایت پولین (در این حد حجاب بود که فقط ثبتنام کردم تو سایت و اومدم بیرون و حتی به فهرست سایت نگاه نکردم، چون با تمام وجودم میدونستم حرفایی که استاد دارن میزنن یه چیزای خیلی اساسی رو میخواد تغییر بده، منی که به شدت محافظه کار بودم، اینکه یک هو برم تو دل این تغییرات برام سخت بود و خلاصه دنبال نکردم و همون خواهرمم دست پا شکسته دنبال میکرد) و بعد شرایط یجوری شد و یجوری خود خدا هلم داد که بعد شرایط روحی نه چندان خوبی، و وقتی یکم متعادل شدم با سرچ هایی که خودم در این باب انجام می دادم و واقعا حالم خیلی نسبت به قبل بهتر شده بود و فهمیده بودم پوچی ای وجود نداره و قطعا من هم هدفی در زندگی دارمو بعد خود خدا گفت برو این فایل رو گوش بده از استاد عباس منش، منم بدون مقاومت گفتم چشم، و فایل حزن در قرآن رو گوش کردم، اونجا گفتم بله خداروشکر به حق رسیدم، و اون موقع ها آخرای اسفند 1400 بود، و بعد تو نوشتن برنامه برای سال جدید، اومدم گفتم اوکی از با استاد عباس منش سال 1401 رو شروع می کنیم و بهترین سال های زندگیم رو تجربه کردم، زندگی به طعم واقعیش رو، و چقدر عالی بود بعدش و بعد تکاملی با سایت آشنا شدم و الانم در این مسیر فوق العاده دارم با عشق یاد می گیرم و به شدت لذتمند هستم
سطح انرژی بالای روحی و روانی و حال و احساس عالی
عاشقتمممم خدا جونم برای بودن در این مسیر زیبا
عاشقتم اسماء برای اینکه هستی و هر روز داری قدم برمیداری
عاشقتم استاد جووووونم خانم شایسته جووونم دوستان فوق العاده من
عشقید همتون
خدایا شکرت برای این احساس خوبی که دارم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدا که به شدت کافیست
به شرط ایمان و پاکی دل
سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان وتمام همراهان عزیزم
خدا رو سپاسگزارم که از سفر نامه و روز هشتم هدایت شدم به این فایل بسیار عالی خدا روسپاسگزارم و از شما استاد عزیزم هم ممنونم و دوستون دارم
سوال این بود که میخوای جزو کدوم دسته از آدم ها باشی
این مثالی که شما زدید استاد از دوران کودکی و گذشته خودتون چقدر من رو به خودم بر میگردونه خدا رو سپاسگزارم با نداشتن این آگاهیها در دوران کودکی ام هم همیشه سعی کردم اوضاع رو تغیر بدم و بیشتر در لایه های ذهنم مسئولیت پذیری بود مسئولیت زندگی خودم برای همین یادمه از سنین ده سالگی شروع به کار کردم کنار درسم و گچ کاری میکردم شاگردی میکردم یادمه حتی همین موضوع که دستم توی جیب خودم باشه هم درونم بود و همیشه میخواستم با پول خودم خرجی خودمو بدم یادمه میخواستم به دوچرخه بخرم و شروع کردم به کار کردن سه ماه تابستون رو گچ کاری کردم و در پایان تابستان دوچرخه ام رو خریدم و همیشه سعی میکردم بپذیرم که مهم نیست اوضاع مالی و شرایط خانوادگی ام چیه و بخوام کسی رو مقصر بدونم من اگر چیزی رو میخوام باید خودم براش حرکت کنم و تین چقدر به من کمک کرد حس مسئولیت پذیری زندگی خودم خدا روشکر که همیشه هم خداوند همراهم بود و کمک میکرد دراین مسیر یادمه کارهای زیادی انجام دادم شغل های زیادی عوض کردم گچ کاری برق کشی بنایی تابلو سازی کارهای حفاظتی آشپزی و کارهای زیادی انجام میدادم بیشتر به خاطر ورودی مالی ام بود اما از یه جایی به بعد تصمیمم و سعیم در پیدا کردن علاقه ام و استعداد درونی ام و کار کردن در اون مسیر بودم و هنوز هستم بعد از اون هم باز حرکت کردم کار های زیادی انجام دادم مثل بازاریابی صندوق سازی کافه زدم برای خودم و هنوز هم ادامه داره و چقدر این تغیر دیدگاه و مسئولیت پذیری بهم کمک کرد تا تغیر در افکارم و باورهایم هم ایجاد بشه تا درک کنم که باید در مسیر علاقه ام باشم اگر میخوام موفق بشم و تجربه کنم و شروع کنم به حرکت خدا وند رو سپاسگزارم
استاد درباره سوالی که آخر فایل فرمودید
بهترین مثالی که میتونم بزنم طی دوسال پیش بود که همزمان با پایان خدمتم تصمیم گرفتم تغیری در زندگی ام انجام بدم و مستقل بشم با وجود اینکه ماشینم رو داشتم و طبقه زیرزمین خانه پدرم هم کلا داشتم و مجزا بود تصمیم کرفتم که خودم رو به چالش بکشم و تغیر زندگی ام را شروع کنم و ماشینم روفروختم و خونه اجاره کردم و وسایل خونه گرفتم و به مقداری که تونستم دوره های سایت رو خریدم و شروع کردم به تغیر جهت زندگی ام و تغیر شخصیتم و ار اونجایی که شما همیشه میگیرد استاد خداوند به کسانی که جسارت نشان میدهند پاداش میدهد واقعا اتفاقاتی در این مسیرو حتی در طول این دوسال برایم رخ داده که فقط میتونم بگم معجزه بوده که من با تمام وجودم حرمشون میکردم و این تغیر من باعث خیلی از اتفاقات و حل کردن مسائل زندگی ام و کار کردن بیشتر روی خودم و به خداوند و به توحید نزدیک تر شدن شد خدا رو سپاس میگویم
و جایی هم که واقعا خودم تصمیم به تغیر نگرفتم در همین مدت مستقل شدنم بود و دقیقا هم باز به مثال این فایل درباره تغیر نکردن بود که خودتون فرمودید شکست عاطفی وارد رابطه ای شدم و آنقدر خودم تغیر نکردم که تا جایی که جهان مجبورم کرد تا تغیر کنم و زیر چرخاش له بشم و آنقدر نتایج اش برام ملموس و قابل درکه که بارها و بارها به خودم گفتم که جوادی که من تو این مدت دیدم از خودم فکر نکنم دیگه تا آخر عمرم ببینم البته اگر از اشتباهاتم درس بگیرم و از درس هاش استفاده کنم و از خداوند یاری میطلبم تا کمکم کنه در این مسیر رابطه ای پر از تحقیر و بی ارزشی و بدون عزت نفس پر از بی ایمانی و شرک در از مسیر اشتباه و احساس گناه خدا رو سپاسگزارم که در جایی که لایق بد ترین ها بودم دستم را گرفت و بلندم کرد و چیزی هر روز ازش میشنوم اینه که عیب نداره باز درستش میکنیم فقط به من تکیه کن حواست به من باشه همه چیز باز درست میشه نترس و غمگین نباش همش درست میشه خدا رو سپاسگزارم
و همین جا اینو مینویسم که درسی باشه برای خودم و رد پایی بمونه
جواد همون جوری که میتونی به سمت مثبت تغیر بدی زندگی ات رو با ایمان با توکل با حرکت با لیاقت ارزشمندی توحید اعتماد به خداوند عزت نفس همون طور که میتونی با خدا قدم بزنی و همه چیز بشه برات با آرامش با اسودگی و راحتی همه چیز رقم بخوره
به همون اندازه هم میتونی به مسیر نا کجا اباد زندگی ات تغیر کنه اگر شرک بورزی و بی ایمانی داشته باشی و ارزش و لیاقت و اعتماد به نفس نداشته باشی توکل نکنی حواست به کارکرد جهان نباشه حواست به قانون و هدایت و نشانه های خداوند نباشه و به قول استاد کتک خورت ملس باشه جوری جهان میزنتت که دیگه راهی جز تغیر نداشته باشی
از خداوند یاری میطلبم و چقدر این آگاهی بهم کمک میکنه که خدایا من بدون تو هیچی نیستم خدایا لحظه ای مرا به حال خودم رها نکن که به خودم ظلم میکنم خدایا من تسلیم تو هستم و به هر خیری که ازت برسه محتاجم
از خداوند میخوام که همیشه مثل اکثر زندگی ام کمک کنه تا مسئولیت پذیر باشم و جز دسته چهارم باشم و خودم به استقبال تغیر برم تا همه چیز خوبه و به دنبال خواستههایم باشم و ایمان داشته باشم که هر لحظه با من هست و من رو دوست داره و به من عشق میورزه و به جسارتم پاداش میده خدا رو سپاسگزارم
استاد عزیزم ممنونم و سپاسگزارم واقعا تحسینتون میکنم ممنونم
از خداوند برای همتون آرزوی خیر و خوبی دارم
براتون بهترین ها رو خواستارم چون لیاقتش رو دارید
دوستتون دارم
یا حق
به نام خدا
سلام
تمرین می خواهی جر کدامگروه باشی
چه زمانی تغییر نکردی و جهان با فشار فراوان تو رو مجبور به تغییر کرد؟
یادمه در مورد سلامتی تو سن 17 18 سالگی به خاطر وزن زیاد دچار بیماری پوستی کهیر شده بودم و اونقدر اذیتم می کرد که همیشه پوستم به خاطر خارش خونی و زخم بود و بعد از کلی دکتر و دوا و درمان گه هیچکدومش هم فایده نداشت و مثمر ثمر نبود
تو سن 19 سالگی و ابتدای ورود به دانشگاه به خاطر اضافه وزن زیاد یعنی من با قد 1و 70 حدودا به وزن 109 کیلو رسیده بودم و یکی از مسئولان دانشگاه خیلی بهم فشار آورد و جدی و سفت سخت گفت باید وزنت کم کنی اگر میخوای که اجازه ورود به دانشگاه داشته باشی و خلاصه خیلی حرفاش برام سخت بود و یجورایی ناراحت شده بودم ولی همون فشار ها و نشانه اونقدر زیاد بود که مجبور شدم آخر سر با تمرین و ورزش و یک سری رعایت های غذایی ساده وزنم متعادل تر کنم
و اینجوری در نهایت تغییر کنم.
در حوزه روابط باز هم در دوران دانشگاه خیلی خجالتی بودم کلا از اظهار نظر و صحبت و اظهار وجود می ترسیدم و همیشه گوشه گیر بودم تو جمع های کلاسی و تو جمع های گروهی همیشه یجورایی خوار و خفیف می شدم و از درون می فهمیدم که دارم سقوط می کنم و خیلی روابط اجتماعی تو دانشگاه و جو های دوستانه نامناسب بود و بگو مگو و دعوا و جنگ و قهر و اینجور چیزا بود تا اونقدر زیاد شد و حال ما خراب که بعد از کلی زمان تصمیم گرفتم که با خیلی از آدم ها روابطم کمکنم تو روابطم سعی کنم کمتر دنبال فضولی کردن و شوخی های بی جا باشم و از یک زمانی بعد دانشگاه هم که کلا یک شرایطی ایجاد شد که کلا تمرکزم بزارم روی خودم و کمتر با دیگران رابطه داشته باشم و اینها بعد از کلی ناراحتی و فشار های جسمی ک عصبانیت ها و میگم جنگو دعوا ها و مسخره شدن ها آروم آروم تغییر کرد.
تو بحث مالی همکه خیلی افتضاح بودم تا حدی که چون درآمد ثابت داشتم از بورسیه دولتی همیشه پولام تموم میشد و پول کم میآوردم و خرج میکردم و اصلا به نگهداشتن پول فکر نمیکردم ک اصلا برای پولم ارزش قائل نبودم از این جهت که حواسم به مخارج باشه که چجوری دارم خرج می کنم و برای چه کاری
تا اینکه اونقدر باز هم شرایط سخت شد که مجبور شدم برم کارگری کنم و باز هم اونقدر نسبت به کار شک و تردید داشتم که ول کردم و باز مجبور شدم برم با ماشین مسافرکشی کنم و درامد داشته باشم.
تو حوزه معنویت و خداشناسی و خود شناسی هم که انقدر کارهای مذهبی برایم بی معنی شده بود و اصلا احساس خوبی نداشتم و خیلی همه عادت هام تکراری شده بود و احساس گناه خیلی زیادی پیدا کرده بودتا اواسط 24 سالگی که با هدایتی که شدم به سمت استاد. و تفکر در مورد دین و اینکه مسئول شناخت دین و خدا خود من هستمکه باید برم تحقیق کنم نشستم اول فایل های استاد گشو دادت بعد آروم آروم قرآن خوندنکتاب های شاعرانی که شعرهای عاشقانه و عارفانه در مورد خدا سروده بودند خوندن تا جدی تر روز و شب تو کتابخونه مطالعه کردن تا با شناخت خدای واقعی آشنا شدن و رسیدن به آیات رجعت که خداوند می فرماید و الینا یرجعون و الی الله مرجعکم و تفکر در این آیات بالاخره تغییر کردم و خیلی خیلی این تغییر تو تمامجنبه های زندگیم تاثیر گذاشت و یجورایی زندگیم به قبل از تحقیق در مورد دین به اینصورت و بعد از اون تبدیل کرد.
این یکگوشه ای از مثال هایی بود که الان بلافاصله بلد از دیدن و شنیدن این فایل گرانبها و فوق العاده دوست داشتم بنویسم تد هم خودم به یاد بیارم و هم یک اثری باشه در آینده که میزان تغییراتی که داشتم باهاش بسجنم
سپاس فراوان
خدارو صدهزار مرتبه شکر
فعلا خدانگهدار
به نام خداوندبخشنده و مهربان
سلام
میخواهی جزو کدام گروه باشی؟
استاد من تا قبل از آشنایی با شما در بعضی مسائل جزو گروه دوم بودم ،یعنی زمانی که خیلی تحت فشار میرفتم بیدار میشدم و تغییر میکردم ولی در بعضی از مسائل جزو گروه سوم بودم یعنی با کوچکترین نشانه ها تغییر میکردم واصلا تحمل فشار وسختی رو نداشتم مخصوصا در مورد وضعیت جسمانی ،سریعا واکنش نشون میدادم وسعی در تغییر شرایط میکردم.
بعداز آشنایی با شما و استفاده کردن از آموزشهای شما هدف مهم زندگیم تغیرات اساسی در شخصیت ورفتارهام شده تا بتوانم جزو گروه چهارم باشم ،یعنی قبل ازمجبورشدن وفشار آمدن تغییر کنم وموقعی که همه چیز خوب است تغییرات را اعمال نمایم و حرکتهای روبه جلو انجام دهم و همواره در حال کسب نتایج عالی وپایدار باشم.
به قول شما نباید هیچ وقت گول شرایط ایده آل رابخوریم،وبه یاد داشته باشیم که توانایی اخذ تصمیمات صحیح و سریع ،تنها توانایی است که به مسیر تکاملی رشدمان سرعت میبخشد.
به عنوان مثال من 3سال پیش احساس کردم که شادابی جسمی واون قدرت بدنی وچالاکی که قبلاً تجربه میکردم را دیگر ندارم و سریع تصمیم به یک تغییرات اساسی برای بهبود شرایط جسمی خود گرفتم که معجزه خداوند در زندگیم رخ داد و همزمانی شروع دوره قانون سلامتی ودرخواست من از خداوند برای هدایت شدن به سمت سلامتی اتفاق افتاد واین دوره بی نظیر بر روی سایت بالا آمد ومن از این اتفاق شوکه شدم و بلافاصله با تهیه دوره شروع به تغییرات اساسی در نوع تغذیه و رفتار با جسمم کردم.ونتایج فوقالعاده بود.
یا در مورد بیزینس و نوع نگرشم به پول وثروت تشنه تغییرات ویادگیری های مداوم هستم تا بتوانم همواره نتایج پایداری را تجربه نمایم.
خداوندرا بی نهایت سپاسگزار هستم که در این مسیر رشد وتغیرات روبه رشد قرار گرفتم.
وبا تمام وجود وتعهد بالا در این مسیر در حال حرکت هستم.
به امید دیدار شما استاد عزیز..
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته گُل
ودوستان گرامی
چه قدر پس زمینه زیبایی بود
در مورد تغییر صحبت کردید استاد،
من وقتی قبلا از این جور فایلها که در مورد تغییر و حرکت کردن صحبت میکردید، به شدت استرس میگرفتم
چرا؟
چون من خودم آگاهانه یا ناخودآگاه در روند تغییر بودم و هستم و اینکه میگفتید باید حرکت کنید،تغییر کنید ناخودآگاه بهم احساس اضطراب میداد
چون من داشتم کم و بیش تغییراتی و حرکت هایی میکردم و وقتی با اون فایلها برخورد میکردم فکر میکردم که تغییر یه چیز بزرگیه ،خیلی سخته ،باید زجر بکشی،
پس به همین علت خیلی این فایلها رو گوش نمیدادم چون میترسیدم
اما الان میبینم نه
دارم تغییر میکنم،اصلا چیز غیر قابل هضم نیست
سخت نیست،حرکت حتما نباید فیزیکی باشه
اگر خودت قبل تضاد ها حرکت کنی،همه چیز راحته
مثل اینکه من خب قبلا درامدی نداشتم،اما الان به امید و با هدایت های خدا مکان زندگیمون عوض شده (از روستا اومدیم شهر)
کارم تغییر کرده
درآمد دارم
کارم رو دوست دارم
اینا همشون تغییراتی بوده که یا من آگاهانه انجامشون دادم
یا جهان خود به خود واسم شرایطشو فراهم کرد
من همیشه از بچگی رویای زندگی عالی رو داشتم
ماشین خوب ،سفر های خوب،خونه های خوب،کشور خوب
درسته هنوز هم اون اهداف رودارم
اما هرچقدر که بیشتر پیش میرم خیلی اروم اروم خواسته هام محقق میشن
و من در مسیر تغییر هستم ،
اونقدر تغییر تو ذهنم بزرگ بود که تو 16 سالگی تنهایی پاشدم رفتم تهران برای کار کردن ،بدون اینکه حتی یکبار تهرانو دیده باشم یا حتی یک اشنایی داشته باشم که شب رو پیشش بمونم
چون من اماده نبودم ،فکر میکردم اگر من جایی جدید و بزرگ برم زودتر رشد میکنم و تغییییر یعنی این،
اما نه،
تغییر میتونه از حالت راه رفتنت شروع بشه
تا برسه به جاهای بزرگتر مثل مهاجرت
من عامل حرکت رو در خودم دارم
اما با باور های نادرست
که انشالله از پس این اروم اروم برمیام
سپاسگزارم از تمام دوستان و همراهان گرامی.
من جزو گروهی هستم که صبر می کنه همه چی خراب بشه بعد تصمیم میگیره عوض بشه هستم .
داشتم امروز پیش خودم فکر می کردم چقدر بی انگیزه شدم . دارم برای کنکور ارشد می خونم . ولی خیلی ساعت مطالعه ی کمی دارم و انگیزه زیادی واسه تلاش نداشتم . خودمو مقایسه می کردم با زمان کنکور سراسری چند سال پیش . با خود می گفتم چرانسبت به اون موقع چرا انقد انگیزم کم شده . نگو که اون موقع تو شرایطی بودم که همه چی داشته خراب میشده و مجبور بودم تغییر کنم چون سالای قبلش تو دبیرستان جزو دانش آموزای ضعیف بودم. . برای همین انگیزه زیادی داشتم . همین اتفاق تو دانشگاه افتاد دوباره برام درسم کلی بد شد نمره هام اومد پایین . مشروط شدم . به خاطر اینکه از رشته و دانشگاهم متنفر بودم و فکر می کردم راه برگشتی ندارم که حالا بخوام کنکور دوباره بدم .وقتی مشروط شدم تازه شروع کردم به تغییر. سر کلاس ها نمی رفتم قبلا اصلا ولی از اون ترم به بعد در کل ترم یک یا دو جلسه در کل درسها غیبت میکردم . معدلم خیلی اومد بالا . الف شدم .
حالا دوباره همین اتفاق انگار داره تکرار میشه واسه کنکور ارشد . تابستون درس نمی خونم تلاش نمی کنم. مهر و ابان تازه یادم میاد اقا نخونی همه چی بهم میریزه . یادم میافته تازه درس بخونم .
مرسی خیلی خوب بود موضوع بحثتون . بهم کمک کرد و انگار یه دفعه همه چی واسه ادم روشن بشه فهمیدم خیلی چیزارو.