می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن زواری گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    درود و خدا قوت خدمت استاد عزیز و تمام دوستانی که در فرکانس بهترین شدن هستن …

    من زمانی فوتبال بازی میکردم و به طور حرفه ای پیگیر بودم که به موفقیت برسم و هر زمان که شکست میخوردم مدت کوتاهی سرخورده بودم و فوتبال اینقدر برام مهم بود ؛ زمانی که برا تست میرفتم استرس زیادی منو میگرفت و باعث میشد که من نتونم توانایی هامو اون جور که باید نشون بدم ولی این برای من یک موفقیت شد که بتونم درس های زیادی رو بگیرم کنترل احساسات ؛ قدرت رهایی ؛ بی توجه بودن به ناخواسته ها و توجه به خواسته ها …

    من در فوتبال موفق نبودم ولی درس های بزرگی گرفتم که الان در کار های بعدی بسیار به من کمک کرده مثل پشت کار ؛ تسلیم نشدن ، شور و انرژی و یه استایل ورزشی ؛ البته هنوز هم از فوتبال جدا نشدم فقط به صورت حرفه ای دنبال نمیکنم …

    ولی یه زمانی تصمیم گرفتم که تغیر کنم واز فوتبال فاصله گرفتم و به سمت بازار کار کشیده شدم ولی این تغیر در کارهای بعدی زود به زود انجام شد و من از کار های کوچکی که (مثل جابه جایی اساس منزل ؛ کار در رستوران ، کار در تالار های برند ، و بعد کار در سوپر وایز و فروش محصولات ) قدم های بعدی رو سریع تر طی کردم و تغیرات زود تر انجام شد که الان رسیدم به مشاوره املاک در یک جای برند در کرمان و ازین بابت خداوند را بسیار سپاس گذارم شاید به درامد مالی ای که میخواستم نرسیدم ولی اولویت ها و نیاز های اولیه ام اعم از شخصیت پرستیژ کاری روز افزون بوده و درامدمم چند برابر شده …

    وازین بابت خداوند را سپاس گذارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهره رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1652 روز

    از شر وسوسه های شیطان به خدا پناه میبرم😁

    به نام خدای بخشنده و مهربان❤️❤️

    سلام بر استادم استاد مهربانیها😢💔💓😞

    ❤️« یا مقلب القلوب و الابصار؛ یا مدبر اللیل و النهار؛ یا محول الحول و الاحوال؛ حول حالنا الی احسن الحال »❤️

    یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

    کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

    ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

    وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

    گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

    چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

    دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

    هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

    باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

    ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند

    چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

    در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

    سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

    گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

    هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

    حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

    جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

    حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

    تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور❤️☺️

    اولین چیزی که از خدا در زمان تولدم در بهمن خواستم و نوشتم، تغییرات به نحو احسنت امسالم در هر روز بوده و میدانم که امسال سال درخشش است. ❤️😍

    من حالم خدا رو شکر خوبه من میتوانم از همه چیز بگذرم اما هرگز نمیخواستم و نمیخواهم سرم را به عقب بر گردانم و کسانی که از عشقم به راحتی دل کنده بودند دیگر نگاه کنم.😞😩

    ویا حتی دیگر باورشان داشته باشم😢. عشق از دید من مقام بلندی دارد❤️❤️❤️❤️ که هر کس لایق آن نیست. من با شما برای روز و روزگاری بهتر و خوشایندتر ادامه میدهم و اجازه میدهم عشق خودش پیدا شود. ❤️😍خدا در آنجا هم خدایی میکند و لذت را و عشق را و ثروت را و زیباییها را در همه جای دنیا میتوان داشت میتوان پیدا کرد اما… 😩😩😩😩😩

    عشق را نمیتوان با جار زدن بدست آورد. 😭 با قضاوت کردن بدست آورد.

    وقتی به یک انسان عشق داشته باشیم و او نخواهد این عشق راببیند و آنرا تظاهر میبیند، یا منتظر نتایج مالی میخواهد بماند یا از تعهد میترسد یا تو را دست کم میگیرد جایگاهش دیگر قلب شکسته شده من نیست💔 البته من هم قلب آقا مهرداد رو با یسری حرفها دلخور کرده ام اما نمیتوانم ببینم که دور بشیند و بخواهد نتیجه بگیرد و یا آبرویم برایش اهمیتی نداشته باشد😭.

    من میتوانم تعهد کاری بدهم و قول بدم که میتوانم باز هم کار کنم تا نتیجه بگیرم، چون میدانم که انسانها با کار کردن و سالم زندگی کردن میتوانند ثروت را براحتی در بیاوردند😏. و باز هم میتوان عاشق شد در زمان و مکان مناسبتری. نه در بین یکسری عقاید پوچ و برای منی که ۴۰ سال است با تضاد عشق بزرگ شده ام.

    از اینکه دلسوزانه حرفهای مرا میشنوید ممنونم💓

    من هم میخواهم همانندشما باشم جز دسته ۴ ای کاش بتوانم لیاقتش را داشته باشم در این لحظه ها اما شرایطم مثل اینکه خیلی سختتر شده، اکنون میخواهم در آرامش هر روز رو به جلو و هر روز بهتر از دیروز در مسیر شما در حرکتم. چون دیگر طاقت سختی ندارم.

    من چه خدمتی میتوانم بکنم اول برای خداو بعد به خودم و بعد برای شما.

    سالم و سلامت شاد و خندانتر از همیشه در کنار عشقتان مریم جانم ❤️😍هر روز ثروتمند تر و سعادتمند تر باشید در دنیا و آخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    منهتن گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    سلام بر استاد عزیز

    ممنون بابت فایل های ارزشمندی که در سایت قرار میدین

    یکی از تجربیاتم در تغییر این بود که من حدوده دو سال پیش در حوزه مشاوری املاک فعالیتم رو شروع کردم هیچ چیزی هم در مورد این کار نمی‌دونستم و کاملاً مبتدی بودم.

    داخل اون دفتر املاکی که مشغول شده بودم هیچ چیزی در خصوص نحوه کار کردن بهم گفته نمیشد جز یک کاری که به شدت برای من تحقیر آمیز بود و فقط میگفتن همون یک کار رو انجام بده تا نتیجه بگیری…

    خلاصه اینکه شرایط انقدر برای من سخت شده بود که دیگه ناامیدانه میرفتم سرکار

    مسافت راه هم دور بود و تو شرایط ناجالب مالی هم بودم و این درحالی بود که تو اون دفتر املاک به من هیچ راه درستی گفته نمیشد که به نتیجه برسه و فقط داشتم به سختی خودم رو خسته میکردم

    آخر به جایی رسید که مجبور شدم کاملاً نه تنها از اون دفتر املاک برم بلکه کلاً اون منطقه رو ترک کنم و برم در مرکز شهر و یک دفتر املاک دیگه…

    خیلی شرایط نسبت به قبل بهتر شد هم از لحاظ رفت و آمد و هم از لحاظ کاری و از همه مهمتر به نتایجی رسیدم که برام مطلوبتر بود

    البته درحال حاضر چند وقتی هستش که به لطف خدا در این مسیر هدایت شده ام و متعهدانه دارم روی باورهایم کار می کنم احساس می کنم که باید محیط شغلیم رو تغییر بدم چون اونجا دیگه هم فرکانس من نیستن و تو جمعشون بودن به من احساس خوب نمیده و اینکه شرایط مالی ام هم برگشته به همون اوضاع قبل هر چند که کلاً اونجوری که باید و شاید از این کار نتایج خوبی رو نگرفتم

    بهرحال خودم رو سپرده ام به دست هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نازله اسماعیل زاده گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام دوستان خوبم

    من توی دفتر املاک یکی از فامیل هامون مشغول کار بودم و درآمد خوبی هم داشتم و همه چیز برای ادامه کار و زندگی برام فراهم بود اما از اونجای که قانون رو یاد گرفته بودم شرایطم رو تعقیر دادم وا الان از خودم یه دفتر املاک دارم البته اجاره ای و جواز کسببم قرار که تا چند روز دیگه آماده بشه خیییلی احساس خوبی دارم هم توی جامعه جایگاه بهتری پیدا کردم و هم قانون رو بیشتر باور کردم.الهی شکرت🙏💌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    سلام استاد.

    اول از همه به شما تبریک میگم بابت این اعتماد بنفس قوی که در یه پیاده رو شلوغ ایستادید و به یه زبان متفاوت با اون کشور صحبت میکنید👏👏👏مرحباا

    استاد قبل از شروع حرفاتون من دلم رفت برای مامان بزرگی دست انداخته بود دور بازو بابابزرگ و دوتایی راه میرفتن🥺🥺🥺خدااا

    یکی از تغییرات من که اوضاع خوب بود اما ادامه خوبی نداشت این بود من فهمیدم انگار یه خورده زیادی تمرکزم و از خودم برداشتم و روی رابطه عاطفیم گذاشتم با اینکه همه چی عالی بود و من وابسته نشده بودم اما حس کردم که وابستگی در کنین است و سریع به این فکر کردم که چیکار کنم که بیشتر عاشق خودم باشم و سعی کردم آگاهانه تمرکزم و روی خودم بذارم..

    یکی از مثال هام که چک و لقد خوردم بعد تغییر کردم مربوط میشه به یک ماه پیش که من از لحاظ درسی در موقعیت فوق العاده ای بودم چون بشدت روی خودم کار میکردم و ذهنم و توجهم روی هدفم بود، با بدست اوردن نتیجه های خیلی عالی انگار فراموش کردم اون جدیت برای کار کردن روی خودم و و مدتی خیلی کن وقت میذاشتم و باورم این بود من توی این مدت کم این همه نتیجه گرفتم پس لازم نیست زیاد وقت بذارم.(باور کنید الان که دارم مینویسم اینارو خودم تعجب میکنم چون من تا الان دلیل اون پسرفتمو نفهمیده بودم اینقدر واضح) کم کم نتایج کم و کمرنگ تر شد و کم کم اشتیاق من کمتر انگیزه کمتر طوریکه من یک ماه گیر این چک و لقد یودم تا دوباره برگردم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1434 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان

    ردپای 112ام از روزشمار زیبای تحولم

    زمانی در یک شرکت بسیار معتبر در تهران کار میکردم. بعد از دو سال کاملا اغنا شده بودم و دیگه چیزی راضیم نمیکرد. حس میکردم دیگه اینجا چیز جدیدی برای یادگیری ندارم و انگیزه م کم شده بود. از اونجایی که آگاهی کافی نداشتم و اون زمان استاد رو نمیشناختم و تازه شکرگزاری رو یاد گرفته بودم به غلط خودم رو سرزنش میکردم که دارم ناشکری میکنم. از طرف دیگه بیرون اومدن از فضای امن اونجا واقعا سخت بود. جالب اینجاست که حتی در جمع دوستانم تعهد داده بودم که در اوج از اون شرکت در بیام. اینقدر به تعهدم عمل نکردم که دنیا تلنگر محکمی بهم زد و من در حالیکه در اوج بودم به همراه هشتاد نفر دیگه تعدیل نیرو شدم. اینقدر این تعدیل شدن باعث جریحه دار شدن غرورم شده بود که غرق در نفرت شدم و بعدِ اون اتفاقات ناگوار زیادی برام افتاد و دچار چندین بیماری شدم. اینجا بود که درسمو گرفتم. دوباره با خداوند آشتی کردم و بعد از دو جراحی و تمرینهای بدنی , دوباره سلامتیم رو بدست آوردم و از نظر قدرت بدنی هم روزبروز دارم بهتر میشم. بعد از جراحی هام بود که از خداوند خواستم راهنماییم کنه که همیشه سلامت بمونم و خداوند دعام رو برآورده کرد و من به سمت این سایتِ الهی هدایت کرد. و از اون روز دارم درسهای استاد عزیزم رو کار میکنم و حالم خیلی خوبه. به آرامش رسیدم. شبها دیگه میخوابم. یاد گرفتم آدمهارو ببخشم. چند روزه فرصتهای شغلی زیادی بهم پیشنهاد میشه. یاد گرفتم که باور کنم میشه در مسیری لذت بخش به خواسته هام برسم. از همون روز فرصتهای شغلی راحت و لذت بخش در محیطی محترمانه برام پیش اومد و واقعا خوشحالم. چون مطمئنم با راهنمایی های استاد عزیزم میتونم تکاملم رو طی کنم و بدون عجله و با آرامش زندگی لذت بخشی داشته باشم.

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم هستم.شاد و سلامت باشید🍀🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💖💖💖🍀🍀🍀🍀🍀🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهره شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    به نام خدای هدایتگر ❤️

    سلام به بهترین استاد دنیا و مریم عزیز که یه نمونه الگوی خوب از یک زن موفقه برام☺️

    سلام به همه ی دوستان خوبم در مسیر تغییر روند زندگی🥰

    الان تنها چیزی که به ذهنم اومد راجب تغییرات زندگیم شرایط حال حاضرم هست

    استاد من پارسال تو یکی از بهترین آکواریوم فروشی های مشهد کار میکردم خب اوایل همه چی داشت خوب پیش میرفت و خوشحال بودم از اینکه برای اولین بار تو زندگیم به کسب درآمد رسیدم اما یک سال طول نکشید که خسته شدم و به تضادهای کوچیک بر خوردم و اینجا میتونم بگم جز دست سوم هستم و من با این تضادها تصمیم گرفتم دیگه اونجا کار نکنم با اینکه سفته داده بودم و قرار بود بعد از یه سری آموزش اونجا بمونم و چند سالی کار کنم

    ولی خداروشکر وقتی تصمیم گرفتم دیگه دور اون محیط کار و شرایط کاری و خط بزنم همه شرایط عالی پیش رفت و من اومدم از اونجا بیرون یعنی همینکه از اونجا اومدم بیرون و قرار بود دیگه نرم به قدری خوشحال بودم که توی آسمون بودم و داشتم پرواز میکردم و عشق میکردم 😇🤩

    این ماجرا دقیقا زمان عید نوروز ۱۴۰۰ بود و من تصمیم گرفتم با ماشین برم اسنپ بانوان ثبت کنم و کسب درآمد داشته باشم و بی حرکت نمونم خب خداروشکر الان تایم من آزاده و هر زمان بخوام میتونم کار کنم و درآمدم نسبت به اونجا خیلی بیشتر شده و شرایط الانم نمیگم عالیه و از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم ولی از یه سال قبلم خیلی خیلی جلو ترم ولی من در کنار این کار تصمیم به آموزش گرفتم اونم توی رشته ی مورد علاقه م که شنا هست 🏊

    الان هم کار میکنم و هم آموزش میبینم و دنبال پیشرفت تو کار مورد علاقه م هستم

    اینجا دیگه من اجازه ندادم با تضادی رو به رو شم و قبل از اینکه قرار بشه شرایط کار الانم سخت بشه من قدم برداشتم تا بتونم با مهارت کسب کردن در آینده تو شنا کسب درآمد داشته باشم و از همه مهم تر به هدفم برسم

    من در زمان انجام کار الانم به دنبال هدف اصلیم رفتم و اینجا میتونم بگم جز دسته چهارم هستم که قبل از اینکه بخواد اوضاع خیلی روم فشاره بیاره من حرکت کردم و آینده این شغل الانم و پیش بینی کردم و گفتم من با این کار نمیتونم پیشرفت کنم و باید در کنار کار الانم دنبال کسب مهارت باشم تا در آینده بتونم کار بهتر و درآمد بیشتر و تجربه کنم

    و این چیزی بود که بهم الهام شد توی این کامنت بنویسم و اینجا ثبت کنم تا در آینده ببینم و بفهمم چه تغییری در چه زمانی کردم و چه نتیجه ای قراره بگیرم

    الان با عشق دنبال هدفم هستم و از بی تحرکی متنفرم و دوست دارم برای خودم چالش های جدید درست کنم تا هر روز بتونم بهتر و موفق تراز قبل بشم 😍😍

    استاد من شما رو تحسین میکنم واقعا شما بهترین الگو برای من هستین شما انقد ایمانتون به خدا قویه که چند بار توی وضعیت عالی بودین ولی گول اون شرایط و نخوردین و دوباره حرکت کردین به سمت جلو و خودتون وارد چالش های جدید کردین و ما داریم میبینیم که هر روز شرایط داره برای شما بهتر و بهتر میشه

    خداروشکر که منم تونستم این قدم و بردارم و در آینده میام و از نتایجی که گرفتم براتون میگم 😊

    به امید دیدار✋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مصطفی ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    سلام خسته نباشید خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و تمام عزیزانی که این کامنت می خونن

    این تضاد ها هستن که خواسته ها ما رو شکل میدن و تا تضادی نباشه رشدی نیست تضاد ها باعث میشن که ما بدونیم چی میخایم و کسانی که حل می کنن مسائل خودشون و فرار نمی کنند از مسائل پاداش های بزرگی میگیرن و هم خودشون رشد می کنن وهم باعت گسترش جهان هستی میشوند

    من الان دارم دوره روانشانسی ثروت یک گوش میدم وجلسه 11 که در مورد تضاد ها هستش امروز اومدم وارد سایت بشم که کامنت بچه ها دوره روانشناسی رو بخونم که یه حسی بهم گفت بیام و نشانه امروز چک کنم ببینم چی هست وخداوند هدایت کرد به این فایل زیبا ارزشمند دقیقا موضوع جلسه 11 ثروت در مورد تضاد و تغییر .

    من شغلم املاک هستش تقرییا 5 ساله املاک کار می کنم تو این 5 سال برای خیلی از افراد دفتر ها کار کردم ی زمانی شد که من واقعا خسته شدم از اینکه برای بقیه کار کنم این تضاد بود برای من چون معاملاتی که میزدم فقط 30 درصد از اون برای من بود و مابقی برای مدیر دفتر این تضاد باعث شد که من به فکر گرفتن مدارک پراونه کسب برای شروع کسب کار خودم باشم کلاس ها رو شرکت کردم مدارک گرفتم پروانه گرفتم اومدم دفتر املاک خودمو افتتاح کردم ولی چون باور های اشتباهی داشتم اومدم با دوستم شریک شدم در دفتر املاک و باهم شروع کردیم اون موقع تقریبا هیچی دوره از استاد گوش نمیدادم و فقط روی فایل های رایگان کار می کردم و همین ایده اینکه کسب کار خودمو شروع کنم هم از این فایل های رایگان به من الهام شد شروع کردیم به کار کردن در دفتر خودمون با شریک تقریبا بد از گذشت یک سال ( در این یک سال من واقعا روی خودم کار میکردم و فایل ها رو شب روز گوش میدادم ) متوجه شدم که نباید شریک باشم و باید مسئولیت تمام کار های خودمو ” خودم بر عهده بگیرم ن اینکه ی مقداری بدم بر عهده ی شریکم و اونم هم کاری نکنه و در اخر باز خودم مجبور باشم انجام بدم تصمیم گرفتم مستقل باشم و خودم برای خودم دفتر جدا داشته باشم و کار کنم جدا شدم از شریکم. اون اونجا موند و ی مدت کار کرد و بعد هم جم کرد دفتر کلا مشغول ی کار دیگه شد من بعد از جدا شدن از شریک تقریبا 10 روز داشتم دنبال دفتر میگشتم خداوند منو هدایت کرد به یکی از بهترین مناطق دفتر خوب واز همه مهمتر کرایه رهن خوب همه چی با شرایط من اوکی بود بدون اینکه اذیت بشم وقتی حرکت کنی وایمان داشته باشی به خداوند که پاسخ می دهد به خواسته های ما هدایت میشیم به بهترین مکان ها تقریبا یک سال نیم من دفتر خودم داشتم بسیار رشد خوبی هم داشتم ولی باز تضاد ها داشتان خودشون نشون میدادن کرایه ها خیلی رفت بالا و ی شرایط دیگه پیش اومد که باید تغییر میکردم ومن نشونه های تغییر دیدم قبلا از اینکه چک لقد بخورم از جهان شروع به تغییر کردم و دفتر خودمو جم کردم هدایت شدم به ی جای دیگه واونجا مشغول کار شدم بسیار فضا عالی بود وبسیار معاملات خوب با کمیسیون های بالا میگرفتم خیلی شرایط خوبه خداروشکر و همیشه از خودم می پرسم که چطور از این بهتر میشه پیشرفت رشد کرد

    دوستتون دارم در پناه الله شاد سالم و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    دریا هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2605 روز

    بسم الله رحمان رحیم .

    استاد شما چهار دسته را معرفی کردین .

    دسته اول کسانی تعقیر نمیکنن تا زمانی که دیگه میبمیرن و زیر چرخ جهان له میشن .

    دسته دوم کسانی که تعقیر میکنن ولی میذارن به همان لبه مرگ برست بعد تعقیر میکنن .

    دسته سوم کسانی که با اولین نشانه ها و چک و لقت ها تعقیر میکنن .

    دسته چهارم کسانی که قبل از اینکه چک و لقط بخورن و دنیا به حسابشون برسه تعقیر میکنن که امیدوارم ما بتونیم انقدر روی خودمان کار کنیم که به این جایگاه برسیم .

    در مورد خودم و نحوه عملکرد خودم من توی در جنبه های مختلفی از زندگی ام توی دسته 3 و 2 و 1 بودم و صفر و صدی بهش نگاه نمیکنم . چون واقعا بودم .

    در مورد دسته سوم بودن :

    دقیقا زمانی که یهو دانشگاه ها شروع شد از قبل برای من نشانه های میاودد که باید کار را ول کنی برو درس بخون برو سر کلاس ولی گوش نمیدادم در اصل میترسیدم و ایمانش را نداستم و اشنایی خیلی با دانشگاه نداشتم واقعیت .

    و بعد که یهو حضوری شد من بلد نبودم و خیلی از درس ها را افتادم .

    دسته دوم : ترم تابستان تمام تلاشم کردم که بشینم بخونم و نمره خیلی خوبی گرفتم دیگه یاد گرفتم باید چه شکلی درس خوند و خلاصه قلق اش دستم اومد .

    دوباره ترم که شروع شد من اون اول خیلی اوکی رفتم جلو ولی درس ها روز مرگی و هم اتاقی های جدید دانشگاه و از همه مهم تر کم کار کردن روی خودم باعث شد که برم دوباره تو دسته سوم و تا اون لحظه اخر که باید لقط بخوری که دیگه امتحان پایان ترمه بشین درس بخونو فقط پاس بشی .( یک سری شرایط های پیش اومد که باعث شد من مشروط بشم برای بار دوم )

    توی فرجه حالم اصلا خوب نبود ولی راه دیگه ای برای تعقیر کردن نداشتم .

    تصمیم گرفتم که کمی درس ها را زود تر ببرم جلو .

    بعد که دانشگاه دوباره شروع شد با استادم صحبت کردم و شرایط توضیح دادم بهم گفت در عید بشین دو تا درس را ببر جلو که اگر اتفاقی افتاد بتونی جمعش کنی .من این اویزه گوشم کروم که دیگه اون اشتباه نکنم . داخل عید از ترس ( رفتن به دسته سوم )تصمیم .رفتم برم و

    دسته دوم که با اولین نشانه ها تعقیر کنم و تمام تلاش کردم که جلو تر برم درس بخونم و یکی از درس ها را خیلی خوب بردم حلو . یکی دیگه را تا حدی خوندم .

    بعد از عید من سر کلاس که میرفتم بلد بودم تا حدودی چرا تا حدودی چون فقط اون درس گوش داده بودم و فقط هول این داشتم که باید تمامش کرد همین نه اینکه تمرین کنی کلا چیزی به نام تمرین کردن گذاشتم کنار اون اخر هاس هم دیگه فقط مینوشتم .که این اشتباه بود ولی فک میکردم درسته داشتم عادت به این کار میکردم . دلیل اینکه الان دارم اینجا تمرین که استاد گفتن انجام میدم به خاطر همینه که به خودم یاور اد اوری کنم که فقط گوش دادن و استاد خوب داشتن مهم نیست هر چه قدر هم که گوش بدی ولی تمرین نکنی به هیچ دردی نمیخوره همه اون تایم ها میرن سطل اشغال به راحتی .

    دیگه وقتی کلاس میرفتم مباحث تکراری بود فک میکردم اره دیگه بلدم در صورتی که بلد نبودم .

    فقط شنیده بودم به قول تی ای مون .این باعث شد دوبارا برم تو روز مرگی و خودم گول بزنم که اره تو خوندی و جلو تر همه و بلدی در صورتی که واقعا اینطور نبود .( دسته دوم به دسته سوم )

    و رفت تا خود امتحان که باید میخوندم و تازه تمرین که میکردم فهمیدم چی به چیه . ولی دیگه دیر بود امتحان باید میدادم که یهو بچه ها امتحان عقب انداختن من هم گفتم . اوکیه ولی بعد دیکه تو اون هفته خیلی کم تر خوندنم چون عقب انداختنش .و این که اره من بلدم . دوباره منو گرفت هیجی دیگه امتحانی که باید خیلی خوب میشد تازه بدتر شد .

    ( گول این خوردم که اره الان وضعیت خوبه این ها )

    اون شخصیت هم میگفت اره دیگه این همه تلاش؟کردیم نشد دیکه برای چی بخونیم از این حرف ها نمیامدم به خودم بگم مشکل از کجای تفکر توعه چرا این شد . نا انید میشدم الکی .

    بعد که شل میکردم دیگه به همان دسته سوم برگشتم و دوباره شب امتحان خوندن و روند نابودی عزت نفسم داشت طی میشد یاد این افتادم که استاد میگفتن شکست ثمره یک کار اشتباه نیست ثمره یک سلسه تصمیمات غلطه .

    تا الان که دارم مینویسم میخوام اینرا یاد بگیرم که بایو تمرین کرد کا جا افتاد نه فقط خودن یا اون مدلی خوندن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    به نام خدای بزرگ ومهربان

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    تغییر کردن شهامت می خواهد وقتی که اوضاع برای ما خوبه دست به تغییر بزنیم قبل از اینکه دنیا بخواهد که به ما یادآوری کنه

    من در زمینه روابط با تضادها ونشانه ها تغییر کردم البته بصورت تکاملی واوضاع را بهبود دادم وهنوز هم باید خیلی تو این زمینه کار کنم

    من از نظر ذهنی ومعنوی هم تغییرات زیادی داشتم وخیلی از روابطم کمتر شده وجاهایی که قبلا می رفتم دیگه نمیرم ویا دربحثهای دیگران شرکت نمی کنم واز همه مهمتر ارتباطم با خدا خیلی بهتر ونزدیکتر شده

    خداراشکر می کنم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کرد و از استاد عزیزم هم سپاسگزارم که عاشقانه به ما این آگاهیهای ناب را هدیه می دهند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: