چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 572 روز

    به نام خداوندی که هر چه دارم از اوست

    ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی

    سلام به دوستان عزیزو استاد گلم

    من خودم همیشه دوست داشتم دنیارو ببینم البته قبل دیدن سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا اصلا نمیدونستم دنیا در این حد زیباست

    ما انقدر مکان های خارقالعاده داریم الان اشتیاقم بیشتر شده و این یکی از خواسته های جدیدمه

    دیدن دنیا

    سفرهای عالی به مکان های فوق العاده که استاد در فایلا نشونمون میدن

    سه بارم تو ایران مهاجرت داشتم به شهرهای مختلف و این مهاجرت ها هر کدوم بهتر از قبل بوده برام

    مخصوصا مهاجرت اخر که میدونستم برام خوبه ولی به دلیل وابستگی مقاومت داشتم و انجام شد و بشدت راضیم به لطف الله

    ولی من از شرایطم راضیم،ایرانم دوست دارم چون از استاد یادگرفتم فقط زیبایی ببینم،من اصلا نمیتونم دیگه ایرادو ببینم،یاد گرفتم اعراض کنم

    به دل طبیعت برم و لذت ببرم از تو جمع بودنم از تنها بودنم

    و قطعا همه جای دنیا یه حسن هایی داره و یک سری ایراد ،اون نگاه ماست که چطور ببینه

    من مثل دوست استاد در همین جایی که هستم با مردم همزبان خودم دارم زندگی رو زندگی میکنم به لطف خدای مهربان و آموزه های استاد جان

    شاید یک روزی که برم و دنیا رو برگردم نظرم عوض بشه و بخوام در مکان بهتری زندگی کنم

    خدای من سپاس

    ممنون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    اکبر حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 2187 روز

    درود بر استاد و دوستان هم فرکانس.زمان زیادی هست که در سایت عباسمنش هستم و از آگاهی های عرضه شده توسط استاد و دوستان در فایلهای دانلودی و محصولات استفاده می‌کنم و سعی دارم که به مدارهای بالاتر از نظر آگاهی.ثروت و آرامش برسم ..بحث مهاجرت که در این فایل دانلودی استاد به آن پرداخته.نقش پررنگی در زندگی من دارد .من حدود 9 سال هست که به استانبول ترکیه مهاجرت کردم .در سن 56 سالگی ..و الان با داشتن 65 سال سن درشناسنامه.به هیچ‌وجه احساس سالخوردگی ندارم و شکر خدا شادمانه زندگی میکنم .برای هیچ انسانی در مسیر مهاجرت فرش قرمز پهن نکرده‌اند و تضادها حتی در موطن خود انسان هم وجود دارند و در مهاجرت قویتر و پررنگتر عمل میکنند . من در شروع مهاجرت با مشکلات عدیده ای مواجه شدم که هر کدام به تنهایی می‌توانست بهانه خوبی باشد برای بازگشت .ولی من با انگیزه قوی .قدم به قدم از سد مشکلات گذشتم .ودر زمینه تجارت در این شهر استقامت کردم و با سیر تکامل در آموزش زبان ترکی و همچنین در ارتباط با دیگران در استانبول به موفقیت های خوبی رسیدم و شکر خدا با خرید خانه در این کشور موقعیت خودم را برای اخذ پاسپورت این کشور و همینطور تداوم رشد در زمینه تجارت و ثروت محکم کرده و به آرامش مدام فکر میکنم ..یکی از کارهایی که من هر روز در تمرین ستاره قطبی انجام میدم سپاسگزاری داشته های اکنونم هست و از صمیم قلب زمانی که در این شهر زیبا برای جابجایی از دوچرخه استفاده میکنم که برای من هم فال هست و هم تماشا .از خداوند سپاسگزاری میکنم ..بطوریکه زندگی اکنون برایم تجسم زندگی در بهشت را تداعی میکند ..و این فکر مرا وادار می‌کندکه هر لحظه شاکر باشم و در حال خوب .‌ و بنابر قانون حال خوب =اتفات خوب .برای خودم آینده ای شاد را برنامه‌ریزی کردم .. خرید ون مسافرتی و گشت و گذار در طبیعت زیبای این کشور ..برای همه دوستان و استاد شادی و حال خوب می‌طلبم و به امید اینکه ازین زمان به بعد بیشتر انگیزه نوشتن کامنت و مشارکت در مباحث مطرح شده در سایت را داشته باشم .. شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر

    سلامودرود به شمااستادعزیز ومریم حان و تمومی دوستان ارزشمندم

    سپاسگزارم از لطف شمااستادعزیز که به ما درراستای سلسله فایلهای ارزشمند کمک میکنید که بیشتر بفهمیم باخودمون چند چندیم،بیشتر بفهمیم که هدف ما از این زندگی چیه،آیا واقعا دوست داریم پیشرفت کنیم یااینکه با انگیزه های پوچ و توخالی به یک زندگی بادی به هرجهت ادامه بدیم

    خیلی این دوتا فایل من رو به فکر فرو برد که بخودم بیام تاببینم واقعا این هدفی که سالیان سال هست دارم و میخوام از دوستوفامیلوآشنا دل بکنم و به یک شهرودیاری برم که سالوماه چشمم به چشم فامیلوآشنا نیوفته،بر چه اساس دارم این حرف رو میزنم،آیا شخصیت خودم مشکل داره و دوست ندارم بپذیرم که با شخصیت نادرستم انتظار دارم دیگران بامن درست رفتارکنند،و اگه رفتار درستی بامن نشد بااین کار لج کنم به اطرافیان و بگم من اینجا نمیمونم،من میخوام ازین شهر برم؟

    یااینکه واقعا شخصیت درستی ازخودم ساختم و دیگه ازلحاظ فرکانسی من واطرافیانم داریم دنیای متفاوت ازهم رو تجربه میکنیم

    وقتی به این سوالم فکر کردم،دیدم که من هنوز اون آدمی که باید باشم نیستم،بخاطرهمین تو یک سری ازمسائل زندگیم هنوز با اطرافیانم یه وجه مشترک ازلحاظ فرکانسی بینمون هست،که نمیخوام قبول کنم که من هم اون ویژگی رو دارم،و بخیال اینکه دارم تواین مسیر فایل گوش میکنم،خودمو گول میزنم ومیگم خوب اونا مشکل دارن،تو مدارت بااونها فرق میکنه،انگار نمیخواد ذهنم بپذیره که من هنوز در عمل مشکل دارم،شاید به نظر بیاد که تو مدار شنیدن صحبتهای ناب هستم ولی وقتی در عمل هیچی ازخودم نشون ندم،تازه بدتر از اونی هستم که هیچی نمیدونه و انتظاری هم عملا از اون نیست که بخواد درست رفتار کنه

    پس بنابراین وقتی به مهاجرت فکر میکنم،دوست دارم واقعا ازلحاظ توحیدی پیشرفت بهتری داشته باشم و با مهاجرت کردنم یک حساب دیگه ای روی خدای خودم باز کنم،ولی زمانی این مهاجرتم بهم کمک میکنه که ازینجایی که هستم شروع کنم به درست کردم خودم و لذت بردن از شرایط اکنونم

    چون اگه نخوام بپذیرم که خودم هنوز مشکل دارم که دچار بکسری آدمای دَری وَری میشم،قطعا جای دیگه هم یک آدم دیگه فقط بایک اسم متفاوت باهمون ویژگی های قبلی اطرافیانم بامن برخورد خواهند کرد و درواقع آینه ی تمام نمای افکار درون خودم دوباره بایک ادم دیگه بهم ثابت میشه

    اینو واضح دارم میفهمم که چقدر جهان درست عمل میکنه و مهم نیست کجاهستم و کجا میرم وقتی هرکجاهستم بایک شخصیت نادرست،هیچوقت نمیتونم از زندگیم و از آدمای دورواطراف راضی باشم

    یک الگویی رو تو فامیلمون دیدم که بیشتر بهم ثابت کرد که واقعا باید شخصیت خودمون درست بشه وعملا اگه جاومکان رو عوض کنی هیچ مسئله ای حل نمیشه

    این فامیل ما به مدت پنج سال ازشهرخودمون به اصفهان مهاجرت کرد،ایشون همیشه گله وو شکایت داشت از همسایه های واحدآپارتمانشون وهمیشه ناله میکرد که اونها شخصیت درستی ندارن و سکوت رو رعایت نمیکنن،خلاصه اونقدر ازین مسئله گلایه مند شد که مجبورشد خونه ی خودش رو اجاره بده و به یک شهر نزدیکتر به شهرخودمون مهاجرت کنه

    اولش خوشحال بود که مسیرم به خونه ی پدرمادروخواهرم نزدیک شده و دیگه هرموقع دلتنگم خیلی راحت خونه ی اونها میرم،و دیگه از شر همسایه هامون راحت شدم

    گذشتو گذشت و الان میبینم دوباره همون نارضایتیو داره،بخاطر پارکینگ آپارتمانشون که یک فردی دچار اونها شده که برای پارک کردن ماشین کاری بااونها کرده که مجبور میشن ماشینشون رو داخل کوچه پارک کنند،و درگیری های وحشتناکی که باعث شده به شکایت کشی منجر بشه!

    بعد این شد برای من یک الگو که ببین وقتی خودت ازدرون مشکل داری و دائم باخودتو بچه وو خونواده ی همسر درگیری،چطور انتظار داری یک آدم غریبه یایک مکان جدید مسئلت رو حل کنه؟

    و واقعا الان میفهمم که هنوز ظرف من آماده ی مهاجرت نیست و باید بیشتر روی خودم کار کنم که اولا باخودم به صلح بهتری برسم،دوما بپذیرم که دیگران باهر دیدگاهی دوست داشتنی هستند،هرچند که خیلی مقاومت نشون میده ذهنم برای این موضوع،که چطور فلان نفر رو با این همه شخصیت نادرست دوست داشته باشم،سوما اینکه بفهمم که جابجایی مکان صرفا همه ی مسائل رو حل نمیکنه،من وقتی نتونم ازهمین شرایطی که دارم لذت ببرم،قطعا مکان جدید برای من معجزه نمیکنه،من وقتی تواین شرایط احساس خوشبختی نکنم،قطعا جای دیگه هم احساس خوشبختی نخواهم کرد،چون آسمون خدا یه رنگه و اگه ازهمون جایی که‌هستم لذت نبرم و احساس خوشبختی نکنم،مهاجرت هم،نه تنها بهم کمک نمیکنه،بلکه منو بدبخت تر هم میکنه،و این یک قانون است….

    استادجان‌واقعا حرفهاتون مثل یک وکیل مهاجرتی و یک مشاوره ی فوق تخصص با منطق کاملا به جا بر دلو جانم نشست،و ازین به بعد بجای اینکه تقلاکنم و زور بزنم که میخوام ازین مکان دور بشم،اجازه بدم جریان هدایت خودش به وقتش همه ی کارهارو انجام بده،فقط کافیه من یک شخصیت کاملا درست ازخودم بسازم،اون وقت جهان لاجرم اون آپمای دری وری رو خییییلی راحت ازمن دور میکنه و‌اگه هم لازم باشه بدون هیچ‌تقلایی ازلحاظ مکانی هم فرسنگها بینمون فاصله میندازه…

    پس بنابراین باخودم عهد میبندم که ازین شرایط اکنونم شروع کنم به لذت بردن،وباخودم به صلح رسیدن،و احساس خوشبختی رو ازهمین جایی که هستم در خودم ایجادکنم،اون وقته که جهان همه ی کارهای لازم رو انجام میده…

    بازهم ازشمااستاد عزیز بی نهایت سپاسگزاری میکنم و صدای دلنشین و پرازآرامشتون رو بی نهایت بار تحسین میکنم و براتون آرزوی بهترینهارو ازخداوند خواهانم

    خدا یارو نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    بهاره نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    و من باز امروز هم از خدا سپاسگزارم و شاکرم که دوباره هدایت شدم به آگاهی های بیشتر، هدایت شدم به استاد تا به من چیزی اضافه کنه

    سلام استاد قشنگم و دوستان عزیزم

    اول از همه تشکر کنم از شما استاد قشنگم که دوست داری بچه های سایت رو که یکیشون من هستم رو بیشتر بشناسی و این برای من باعث افتخاره

    دوما من قبل از اینکه استاد قسمت اول این فایل رو آپلود کنند قصد داشتم بعد از مقطع فوق دیپلمم به کره جنوبی مهاجرت کنم

    و من در خرداد ماه یک مشاوره رایگان برای مهاجرت گرفتم

    قبل ازینکه بخوام درباره این که من چطور برای مهاجرت کردن به کره متعهد شدم صحبت کنم باید بگم خیلی طول کشید تا من به این نتیجه برسم(نزدیک به 2 سال از پایه دهم تا دوازدهمم) و نتیجه ی این تصمیم حاصل از کار کردن 4 ماهه ی جدی رو ی خودم بود که نشأت می‌گیره از فایلی که استاد در 27ام یا 26ام اسفند ماه در رابطه با اهداف جدید آپلود کرند.

    ازون فایل به این ور من تصمیم قطعی گرفتم که روی خودم، باورهام، ورودی هام، ترمزهام کار کنم که توی این 4 ماه نتایج فوق‌العاده وصف نکردنی برای من به همراه داشته

    بگذریم…

    من وقتی دهم بودم تصمیم داشتم بخاطر رشتم که کامپیوتره به آمریکا مهاجرت کنم در حالی که همش ته قلبم کره بود.

    یه نکته اضافه کنم که من بخاطر خواننده ها و بازیگر ها و فیلم هاشون عاشق این کشور نشدم و من ورودی هام و کنترل میکنم و شاید 3 یا 4 تا بیشتر سریال کره ای ندیدم که بر میگرده به زمانی که ورودی هام و کنترل نمیکردم. و من بیشتر مستندات تفریحی و بازی هاشون و تماشا میکنم چوم توش تمام و تمام مثبت اندیشی، خنده و شادی هستش

    اگر دوست دارید منظور بنده رو متوجه بشید می‌تونید مستند NANA tour with seventeen رو ببینید که این گروه خواننده توی این 6 قسمت سفر به ایتالیا به من و خواهرم چه درس ها که ندادند (مثل احساس لیاقت، شجاعت تو برقراری ارتباط با دیگران، غُر نزدن، وفق دادن خودشون با شرایط متفاوت، سپاسگزار بودن، ابراز محبت کردند، انجام دادن فعالیت های متفاوت، وابسته نبودن به مادیات دنیا، وابسته نبودن به دوستای صمیمی خودشون که غریب به 10 سال با هم کار و زندگی کردن ، لذت بردن از لحظه و …)

    من وقتی ناخودآگاه شروع به صحبت کردن این زبان می‌کنم یا می‌شنومش قلبم از شنیدن لهجه ی دوست داشتنیشون لذت می‌بره و من مدام می‌کوشم تا چیزای جدیدی ازین زبان یاد بگیرم.

    اون موقع که من دهم بودم همونطور که گفتم قصدم بود به آمریکا مهاجرت کنم

    اما نه بخاطر اینکه چیزی یاد بگیرم، تجربه کنم و یا خودم رو تو چالش های متفاوت قرار بدم یا تو رشتم پیشرفت کنم!

    نه اینها نبود، حرف مردم بود.

    با خودم می‌گفتم آخه برم کره مردم میگن کره هم شد جا؟!

    اما اگه برم آمریکا دیگه مردم چیزی نمی‌تونن بگن

    که من بعده ها متوجه شدم مردم هیچ وقت سکوت نمیکنن این تویی که اینطوری فکر می‌کنی چون باور توعه که اشتباهه! تو فکر میکنی مردم می‌خوان پشتت بد بگن؛ اصلا شایدم گفتن اما وقتی تو ورودی هات و کنترل کنی و تمرکزت رو خودت باشه حتی اگه بگن هم تو در 90 درصد مواقع نخواهی شنید و اگر هم بشنوی برات اهمیتی نداره!

    مهم احساس خوشبختی و آرامشه!

    خلاصه گذشت و رسید به اینجا که من امسال کنکور قراره بدم و خدا شاهده من کنکور رو به این‌چشم نگاه نمی‌کنم که یه رتبه دهن پر کن بگیرم.

    خدارو شاهد می‌گیرم که من از درس خوندن دارم لذت می‌برم! منی که 9 سال عمرم رو قبل از دبیرستان درست و حسابی درس نخوندم و ازش فراری بودم

    من کنکور رو به چشم این که چی به من اضافه می‌کنه، اگه این کتاب تخصصی رو بخونم باعث می‌شه من تو رشته ی کاری آیندم خبره بشم و … می‌بینم

    من ازش لذت میبرم

    خلاصه دور نشیم از مبحث، توی خرداد ماه بود و همینطوری خدا من رو هدایت کرد به یک گروهی‌که کارهارو برات به آسون ترین روش انجام میدن تا مهاجرت کنی؛ و خدا تو دلم انداخت که بهاره یه مشاوره ازشون بگیر جای دوری نمیره و منم به خدا اعتماد کردم

    و اون تیم کاملا بصورت رایگان اطلاعاتی رو به من دادند که من رو خیلی آگاه کرد.

    می‌خوام بگم وقتی آدم شروع میکنه به کار کردن روی خودش و به خدا توکل میکنه تغییراتی رو درخود می‌بینه که براش اون تجربه ی تغییر خیلی لذت بخشه!

    خواهرم شکوفه همیشه میگه: اگه به یکی که تو این حال و هوا نیست بگی من هدایت شدم و عینکم و پیداکردم، یا فلان چیز تو من عوض شد بهت می‌خندن چون همه پول رو ملاک موفقیت می‌دونن. اما خداشاهده اون چیزی که می‌تونه بیشتر از پول برات لذت بخش باشه اینکه که ببینی به خدای خودت نزدیکی، اینکه هرچیزی رو که میخوای با شادی و خوشحالی تمام و ازینکه می‌دونی بهت داده می‌شه ازش می‌خوای و بهش می‌گی خدایا من زمان درستش و نمی‌دونم اما تو من و به زمان و مکان مناسبش هدایت کن

    دقیقا قضیه مهاجرت من هم همینطور بود! من به خدا سپردم

    و بهم این یادآوری و کرد که برو جایی که عشقته؛ برو هر روز با آدمای اونجا با زبونی که دوست داری صحبت کن

    این فایل خیلی به من کمک کرد و من آگاه شدم با پاسخ دادن به سوالات قسمت اول و آزمونی که در سایت قرار داده شده است که خداروشکر چه آدم مناسبی برای مهاجرت کردن هستم و خدارو صدهزار بار شکر که خیلی وابسته نیستم!

    یه یک هفته ای هست که شرایطی پیش اومده که من و خواهرم تو خونه تنهاییم و گاهی اوقات خواهرم برای چند ساعت خونه نیست و من متوجه شدم که از تنهایی دارم نهایت لذت و می‌برم، متوجه شدم من چقدر عاشق تنهایی و فکر کردن و پرورش دادن خودم بودم و نمی‌دونستم، اصلا من و خواهرم یه کار هایی رو انجام دادیم و یه تغییر هایی کردیم که برامون جالب و غیر قابل قبوله!

    و من در آخر به این نتیجه می‌رسم که خدا خواست که ما هدایت بشیم به این تنهایی زندگی کردن و من متوجه بشم اصلا آدمی نیستم که وابسته باشم و برای مهاجرت کردن اذیت بشم

    ان شاءالله اگر خدا صلاح دونست و من مهاجرت کردم حتما حتما سعیم رو میکنم توی کامنت قسمت همین فایل از تجربم بگم

    استاد ازتون ممنونم که باز هم برای من دستی از طرف خدا بودید تا من رو آگاه و روشن کنید

    تا بازهم چیزی به من اضافه کنید

    ازتون ممنونم و از خدا می‌خوام همیشه من رو به شما هدایت کنه و من و آگاه تر از امروزم بسازه

    شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

        بنام خدای مهربان

    سلام مجدد به همه

    من بعد از گوش دادن به هر دو فایل متوجه شدم درسته که دوست دارم شرایط خیلی بهتر از اینجا رو داشته باشم و تجربه کنم ولی الان هم احساس خوشبختی می کنم و از شرایط زندگیم به میزان خوبی راضی هستم

    اگر بخوام مهاجرت کنم قطعاً بخاطر چشم و هم چشمی و یا شوآف نیست

    برای یادگیری زبان مقاومت ندارم و همین الان هم جسته گریخته کار می کنم و فکر می کنم با یه کم جدیت و تلاش بیشتر راحت می تونم زبانمو بهبود بدم و تقویت کنم

    نگرشم این نیست که با مهاجرت همه مسائل حل میشه بچه های خودمو که مهاجرت کردن دیدم می دونم که مهاجرت مسائل و چالشهای خاص خودشو داره

    کنجکاوی  و علاقه به شناخت و تجربه چیزهای جدید رو دوست دارم ولی در اون حد نیست که اشتیاق سوزانی براش داشته باشم

    اتفاقاً هفته پیش  یه چیز جدید رو تجربه کردم من 38 ساله رانندگی می کنم ولی تا حالا حتی یکبار هم نشده بود که خودم بنزین بزنم و حالا می خواستم تجربه اش کنم همسرم که تو ماشین صندلی بغل نشسته بود تمایل نداشت یعنی فکر میکرد درست نیست اون تو ماشین باشه و من پیاده بشم بنزین بزنم همون موقع خدا هدایتم کرد و بش گفتم با هم پیاده شیم و تو راهنماییم کن و اونم مقاومتش کم شد و پیاده شدیم و من برای اولین بار نازل بنزینو دستم گرفتم و بنزین زدم و حس خوبی بمن داد

    کلاً تجربه چیزای جدید وقتی با موفقیت همراه باشه احساس خوبی به آدم میده

    خودم شاید خودمو در معرض آزمایش قرار ندم ولی اگر در موقعیتش قرار بگیرم سعی می کنم از عهده اش بر بیام

    دوست دارم وارد چالش جدید بشم  یا غذاها و چیزهای جدید رو امتحان کنم ولی در حد بالایی نیست

    ممکنه در هر موردی عمل نکنم ولی باورم اینه که تواناییهام محدود نیست من هر چی رو که بخوام میتونم یاد بگیرم؛ حالا شاید نه هر چی که بخوام ولی بیشتر چیزا رو می تونم یاد بگیرم

    و وقتی که تصمیم می گیرم کاری رو انجام بدم تعهد و پشتکار بالایی دارم

    ریسک پذیری و بودن در منطقه امن رو هم فکر می کنم  از هر کدوم پنجاه پنجاه داشته باشم شاید هم یه کوچولو  کفه بودن تو منطقه امن بودن سنگینتر باشه

    در حد خوبی هم انعطاف پذیری دارم زود نا امید نمیشم

    روحیه خوشبینی و مثبت اندیشی از قبل هم تو وجودم بوده و این چند سال که با استاد هستم بیشتر یاد گرفتم که نیمه پر لیوان رو ببینم

    الان فکر می کنم مناسب ترین کاری که می تونم انجام بدم اینه که با کار کردن بیشتر روی فایلهای هدیه و دوره ها شخصیت درونیمو بهبود بدم و تقویت کنم ایمان و توکلم رو بیشتر کنم

    و وقتی که از درون تغییر کرده باشم و باورهام درست باشه چه اینجا باشم و چه مهاجرت کنم اوضاع برای من خوب پیش خواهد رفت

    هنوز فرصت نکردم تستو انجام بدم ولی با شناختی که از خودم دارم فکر می کنم جوابش این باشه که فرد مناسبی برای مهاجرت هستم

    از خدا می خوام من و همه دوستانم رو هدایت و کمک کنه تا در این مسیر الهی ثابت قدم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدای مهربانم به نام خالق هستی این جهان پهناور

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته مهربانم

    استاد عزیزم سپاس فراوان دارم برای این دو فایل مهم تون که جواب سوال خیلی از دوستان و همرهان این سایت بوده و هست و خیلی از ماها یعنی دانشجویانتون متوجه شدیم هموز باید بعضی جاها رو یعنی افکار و باورها رو بیشتر کار کنیم و بهبود ببخشیم و بهتر به خود شناسی برسیم خدا رو شکر که با شما آشنا شدیم و هر روزمون رشد و پیشرفته اگر هم رشدی در کار نباشه خطا نمی‌کنیم و سعی می‌کنیم دور بر گردون کمتر داشته باشیم

    خدایا کمکم کن که هر روز بتونم یه قدم برای بهبود ایمان و توکلم به سمته تو بردارم بتونم قدرتتو بیشتر و بیشتر درک کنم و باورش کنم

    خدایا شکرت که الان به این درک رسیدم و تمام کارهامو بهش می‌سپارم و خداوند هم‌پاسخ این ایمان و توکلم رو می‌دهد اما هنوز جا داره که بیشتر از اینها روی خودم کار کنم

    من سفر و مهاجرت به شهرها و بعد هم به کشورها رو دوست دارم ان شالله با کمک و گوش دادن به این فایلها و تکامل طی کردنم خداوند کم کم هدایتم می‌کند

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    استادم ممنونتم ای بهترین مخلوق خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    علی ثالثی گفته:
    مدت عضویت: 737 روز

    به نام خداوند رزاق و وهاب

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان توحیدی ارزشمندم

    خداروشکر برای دریافت آگاهی های مهم در مورد مهاجرت

    ممنونم استاد عزیز که اینقدر قشنگ و واضح در این مورد صحبت کردین

    به لطف خداوند خودم شخصیتی پویا و فعال دارم و از مهاجرت کردن و کسب تجربه های جدید و جست و جو لذت میبرم که البته قبلا کمتر بوده که خداروشکر با هدایت خداوند و کمک آموزه های استاد عزیزم روز به روز بهتر و بهتر شدم

    به نحوی که 2 3 سال اخیر شهرهای مختلفی رو گشتم و در تعدادی شون هم مدتی زندگی کردم.

    الان هم در شهر دیگه دور از خانواده زندگی میکنم و خدا رو شکر شرایطم نسبت به شهر قبلیم بهتر شده

    به نظرم یک ویژگی مهمی که میتونه خیلی کمکم کنه در بحث مهاجرت و آرامش در جای جدیدی که هستم متوکل بودن و ایمان به هدایت خداست که حواسش بهم هست و این ویژگی تا حدی که در خودم ایجادش کردم خداروشکر در هر تجربه بهتر و بهتر شده اوضاعم نسبت به قبل

    امروزه زیاد میبینم که مردم دوست دارن به دلایل مختلف مهاجرت کنند اما اکثرا تو یه شهر دیگ چند کیلومتر اون ور تر نمیتونن زندگی کنند چه برسه یه کشور دیگ.

    هجرت اول باید درونی باشه به فکر بهتر دیدگاه بهتر به شخصیت شجاع تر و … این ویژگی ها کم کم جسارت هجرت بیرونی و مکانی رو هم برام فراهم میکنه به تجربیات ناشناخته بیشتر و شرایط بهتر و زیبایی های بیشتر حالا چه در شهر یا کشوری دیگر

    خداروشکر که این شخصیت و نگاه به مهاجرت روز به روز در من بهتر و بهتر میشه و میتونم لذت های بیشتری رو تجربه کنم.

    خداروشکر من خودم رو آدم خوشبختی میدونم و از روند تکاملم و رسیدن به خواسته هام دارم لذت میبرم

    به امید خلق تجربیات جذاب تر برای همه دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام دارم خدمت استاد عزیزم ،مریم جانم و خانواده دوست داشتنی عباسمنش

    الان که این کامنت رو مینویسم میشه گفت یکسالی هست که حالم خیلی خوبه،خیلی از زندگیم راضیم،از لحظه لحظه ش لذت میبرم و شاد و آرومم و ذوق و شوق فراوون دارم برای شناخت خودم وایجاد تغییرات بیشتر در خودم و پیشرفت روزافزونم و خوشحالم که این هدف بلند مدت رو دارم و زندگیم برای همیشه هدفمنده.شاید از نظر مالی و روابط هنوز خیلی جای کار داشته باشم ولی واقعاً امید دارم ،میدونم که خداوند خودش هدایتم میکنه و من از همه لحاظ بهترینِ خودم میشم.

    خب،

    ازدواج من ،مصادف شد با مهاجرتم از یه شهر کوچیک به یه شهر بزرگ.

    همیشه از سن8-9سالگی ، دوست داشتم برم یه شهر دیگه زندگی کنم.به چند دلیل:

    1-به خاطر گردو خاک زیاد شهرمون

    2-به خاطر روابط زیاد خانواده ها و دخالت هایی که تو زندگیا میشد

    3-به خاطر دیدن فرهنگ های جدید و آشنایی با مردمانی جدید.

    4-حتی ازدواج با فامیل رو هم دوست نداشتم دلم میخواست با یه فرد غریبه ازدواج کنم که به لطف خدای مهربونم به همه خواسته هام رسیدم .

    به راحتی، با دوری از خانواده کنار اومدم،چون همون زمان هم ،یعنی قبل ازدواج ،خیلی وابستگی شدیدی نداشتم، همش تو اتاقم بودم و داشتم درس میخوندم یا کار هنری انجام میدادم،اصلاً تو جمع خانواده نبودم،با مامانم اینور و اونور نمیرفتم،تنهاییمو دوست داشتم.بعد ازدواج فقط تنها نگرانی و فکر و خیالم بابا مامانم بودن که اون هم به خاطر عذاب وجدانها و احساس گناه هایی بود که آشنایان بهمون میدادن که میگفتن : یه دونه دخترتون رو فرستادین شهر غریب؟ و چطور تونستی از خانواده ت بگذری و تنهاشون بذاری ؟و ….

    ولی الان، در این مورد، واقعاً دیگه نگران نیستم و طبق آموزه های شما، این عزیزان رو به خدای مهربونم سپردم که حواسش همیشه بهشون هست و تمام این عذاب وجدان ها و احساس گناه ها رو خاک کردم و به آرامش فوق العاده ای رسیدم.

    خیلی کنجکاو بودم محیط زندگی جدیدم رو بشناسم و تمام خیابونای شهر جدید رو مثل کف دستم یاد گرفتم حتی خیلی بهتر از کسایی که سالها اینجا زندگی کردن ولی کنجکاوی خاص دیگه ای نداشتم یا الان یادم نمی یاد.

    اما اگه موردی برام مهم باشه و به کارم بیاد ،در موردش کنجکاوی دارم.

    الان بعد از گذشت 20سال دوباره دوست دارم مهاجرت کنم اما اینبار به یه کشور دیگه.

    انگیزه هامم این موارد هست:

    1-تجربه ی تنهایی و دوری از همه ی آشنایان و دور وبری ها

    میخوام برای یه مدت تو خلوت خودم باشم،میخوام ذهنمو خالی کنم از همه چیز،میخوام خودم رو بشناسم،میخوام با خدای خودم خلوت کنم، خدای مهربونم رو بشناسم.(البته که همین الان این فرصت ارزشمند ،کمی برام فراهم شده خداروشکر)

    2-تجربه ی مستقل بودن و محدود نشدن از طرف اطرافیان.

    میخوام آزاد آزاد باشم،هر لحظه هر کاری دلم خواست انجام بدم ،هر جایی ،هر زمان دلم خواست برم به دنبال اجازه و رضایت کسی نباشم .هر زمان هوس سفر کردم بزنم به جاده،میخوام ترسام بریزه،میخوام تجربه کنم همه اینها رو.

    البته که یکسالی هست دارم تو بعضی از این موارد روی خودم کار میکنم و تصمیم دارم آروم آروم رو بقیه ی موارد هم ،همین الان ،قبلِ مهاجرتم که نمیدونم کی قراره اتفاق بیفته کار کنم و خودمو تغییر بدم.(که البته دوست دارم تو همه ی این موارد همینجا ،تو کشور خودم ،اوکی بشم بعد با اعتماد به نفس و روحیه ای شاد و آرام و توکل به خداوندمهاجرت کنم و هیچ عجله ای برای این مهاجرت ندارم،میخوام با خیالی راحت برم،با گذروندن تکاملم).

    روزی نیست که لحظه هایی از مهاجرتم رو تجسم نکنم،اینکه دارم توی یه کشور دیگه در خلوت و تنهاییم زندگی میکنم با وضعیت مالی عالی و روابط عالی،سفرهای عالی ،وضعیت روحی و عاطفی عالی…

    خیلی این تصاویر ذهنیم رو دوست دارم.آرامش میگیرم.

    3-تجربه ی آزاد زندگی کردن،آزاد لباس پوشیدن،اینکه خودم انتخاب کنم دوست دارم چطور زندگی کنم نه اینکه به من تحمیل کنن مدل زندگی کردن رو.

    دلم میخواد خودم باشم،خود واقعیم.اونطور که دوست دارم لباس بپوشم،اونطوری که دوست دارم حجاب کنم.جامعه منو محدود نکنه،حسمو از لباس تنم بد نکنه.حسمو از حجابم بد نکنه.نترسم،با نگرانی وارد جامعه نشم .میخوام آرامش داشته باشم و برای یه همچین مسئله ی بی ارزشی محدود نشم.

    4-دیدن زیباییهای بیشتر و زندگی در کشور پیشرفته ترو تمیزتر

    5-زندگی در کشوری که گردو خاک نداشته باشه،بارون فراوون داشته باشه،سرسبز باشه،یه جایی مثل پرادایس.من عاشق یه همچین آب و هوایی ام.

    6-یادگیری زبان همزمان با قرار گرفتن تو محیط.چون اینطوری خیلی سریع تر و با انگیزه تر زبان رو یاد میگیرم.

    7-اینترنت آزاد و قوی بدون فیلتر شکن

    8-کشوری با امکانات رفاهی خیلی خیلی بالا،با طبیعت زیبا و بکر فراوان،میخوام همه ی زیبائیها و جاهای دیدنی ای که تو سریال سفر به دور امریکا دیدم رو تجربه کنم.چشمه های آب گرم،غار،جنگل ها و تریل های پیاده رویش،دریا و ساحل و ماسه های سفید و تپه های ماسه ای سفید و هزاران مکان دیدنی ای که برای من شما دو بزرگوار تصویر سازی کردین.سپاسگزارتون هستم.

    9-دوست دارم زمانی مهاجرت کنم که شرایط مالیِ عالی،و شرایط روحی و عاطفی عالی داشته باشم.

    من از نظر روابط فکر میکنم هنوز خیلی جای کار دارم هنوز نمیدونم منظور از روابط خوب دقیقاً چیه

    و

    وضعیت مالی عالی و استقلال مالی عالی هنوز ندارم ولی این توانایی رو در خودم میبینم که هر نوع مهارتی رو با پشتکار و تعهد و تمرکز کسب کنم. به امید بهبود و پیشرفت در این زمینه و یک مهاجرت عزتمندانه و عالی در بهترین زمان به بهترین مکان.

    استاد عزیزم بابت این دو فایل بسیار مهم و ارزشمند و همچنین آزمون ارزشیابی بسیار سپاسگزارم،فوق العاده بودن و مسیر بعدی به وضوح مشخص شد برام.

    آرزوی سلامتی و شادی دارم برای شما و مریم جانم و همه دوستان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و اعضای سایت استاد عباسمنش

    فایل خییییلی خوبی بود، سپاسگزارم که یکسری مسائل رو برامون باز کردید

    من به شخصه به این راحتیا بی خیال مهاجرت نمیشم

    من هر چقدر که فکر میکنم میبینم که نمیتونم به صورت بلند مدت یا شاید تا اخر عمرم اینجا بمونم

    چون دوست ندارم محدودیت داشته باشم محدودیت هایی که یکی و دوتا نیست، از ماشین هایی که حتی گذر موقتش هم تو ایران نبوده ونیست تا امنیتی که راحت بتونی با دوستت بری بیرون و نترسی یه وقت گشت ارشاد بیاد و ببرتت ، البته اینا محدودیت بزرگی نیست و خیلی هاش با تغییر باور میتونی جلوی اون تجربه ناخواسته رو بگیری اما ماشین و طبیعت و ادمها و…میخوای چیکار کنی.

    فقط من بیشتر مطمعن شدم که باید در وضع مالی وروحی مناسب اقدام کنم

    اینهایی هم که گفتم برای 3 الی 4 سال اینده اس که برنامه دارم مهاجرت کنم و اول باید نتیجه حد معقولی بگیرم تا با ارامش مهاجرت کنم

    از الان هم دارم روی زبان انگلیسی یکم کار و بعدا یه اهرم رنج و لذت تاثیر گذار درست میکنم تا حتی فکرم به اینکه برگردم نکنم

    چند تا شخصیت مهاجر پذیر که استاد عزیز فرمودند هم باید در خودم بعضی هاش رو بوجود و بعضی هاش رو تقویت کنم

    خلاصه خواستم بگم هدفم تا چند سال دیگه اینه که مهاجرت کنم، و امیدوارم چند سال دیگه یادم بمونه و بیام زیر همین کامنتم بگم که من کجام

    انشالله

    سپاس فراوان از استاد گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    سلام براستاد گرامی خانم شایسته مهربان وهمه دوستان عزیز.

    استاد منم آزمون رو انجام دادم اصلا ادم مهاجرت نیستم وتاحالا بهش فکر نکردم .احساس میکنم هرچی لازمه تو همین کشورخودم وجود داره برای من دیدن اعضای خانواده ام خیلی مهمه.دورهم نشستن در حیاط بزرگ پدری درتابستان بانوشیدن چایی خیلی لذت بخشه.زندگی کردن درشهرخودم باهوای پاک وخنک واسمان آبی که نه خبری از ترافیک هست( که درعرض سه دقیقه به محل کارم برسم )نه خبری از الودگی هوا خیلی مهمه.امنیت شغلی برام مهمه که کارمندم وسالها سابقه دارم که تبحرکافی رو دارم.ادم ریسک پذیری نیستم ومحتاط هستم برای همون اصلا به مهاجرت فکر نمیکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: