چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 5

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 756 روز

    به نام خدااااااااا

    سلاااااااام سلاااااام از قلب ایرااان اصفهان زیباااا سلااااام

    استاد ازتون بسیار سپاسگزارم برای وقت و انرژی که روی سایت و فایلها میزارید ازتون سپاسگزارم که اینقدر انسان فوق العاده ای هستید که راجب هرچیزی اول از خودتون و تجربیاتتون مثال میزنید سپاسگزارم برای این تعهدتون و این شخصیت بی نظیری که دارین شما الگوی همه ما هستید دمتون گرم

    از زمانی که بچه بودم عاشق مهاجرت بودم عاشق آمریکا بودم اصلا بدون اینکه بدونم آمریکا کجا هست ، چجوریه،حتی عکسی ازش ندیده بودم فقط یه رویای بچگی در سرم بود که البته این رویا باهام بزرگ شد و هیچوقت از ذهنم نپرید تا زمانی که باشما آشنا شدم و شما گفتین آسمون همه جا یه رنگه

    اگه راست میگی همونجایی که هستی شرایط دلخواهتو بساز

    از وقتی که فهمیدم با تغییر مکان تغییری در نتایج رخ نمیده دور تمام اون رویاهای بچگانه رو خط کشیدم و از ذهنم پاکشون کردم چون فکر میکردم جاهای دیگه بهشته و اینجایی که من هستم جهنم

    الان دیگه تنها چیزی که تو ذهنمه اینکه دلم میخواد شرایطمو همینجایی که هستم عالی کنم و بعد تغییری توش ایجاد کنم و البته این موضوع فقط در مورد مکان و مهاجرت فیزیکی نیست

    این جمله‌ی همه جا آسمون یه رنگه واقعا نگرش منو نسبت به همه چیز تغییر داد

    تصمیم گرفتم اول شرایط کاری که الان توش هستم به شکل دلخواهم بسازمش و بعد شغلمو تغییر بدم

    چون مدتها بود به این فکر میکردم که کارمو عوض کنم و البته یکبار هم اقدام کردم ولی نشد و وقتی دنبال چرایی تغییر شغلم بودم اینکه اصلا چرا این خواسته درمن شکل گرفته دیدم همش بخاطر گله و شکایتهایی که از کارم دارم و شرایط سختی که برام به وجود آورده و به خودم گفتم اگه شغلتو هم تغییر بدی بازهم همین شرایط سختو توی همون شغل هم تجربه میکنی چون تو هنوز همون آدمی با همون باورها پس باورهاتو تغییر بده تا شرایطت استیبل بشه و اونوقت میتونی وارد یه کار جدید که بیشتر دوستش داری بشی

    از وقتی فهمیدم همه جا آسمون یه رنگه دیگه واسه تغییر دادن آدمها زور نزدم چون میدیدم آدمها تغییر میکنن اشخاص جدیدی وارد زندگیم میشن ولی همشون همون ویژگی های یکسان رو دارن با اینکه آدمهای متفاوتی هستن ولی همشون به یه نوعی بهم بی احترامی میکنن و من فکر میکردم مشکل از اوناست و سعی میکردم ارتباطاتم و آدمهارو تغییر بدم ولی غاقل از اینکه من هستم که شرایطمو میسازم من هستم که رفتار اونهارو باخودم میسازم پس تصمیم گرفتم به جای تمرکز روی بقیه و قضاوتشون و تلاش برای ایجاد ارتباطات جدید تر بیام با خودم ارتباط نزدیک تری ایجاد کنم خودمو بشناسم تا بتونم شخصیتی در خودم بسازم تا آدمهایی وارد دایره ارتباطاتم بشن که مورد قبول من هستن

    تصمیم گرفتم تا وقتی که ارتباطم با خانوادم رو به یه حد خوب نرسوندم فکر ازدواج رو از سرم بیرون کنم چون دخترای زیادی رو اطرافم دیدم که برای فرار از شرایط خانوادشون ازدواج کردن ولی توی زندگی خودشون شرایط بدتری رو تجربه کردن

    این فرکانسهای منه که زندگی منو میسازه

    آدمها فقط شکلشون اسمشون و نسبتشون باما تغییر میکنه اما این ماهستیم که تعیین میکنیم چه شرایطی رو تجربه کنیم

    درکل من مدتهاست که دست از فرار کردن از شرایطم شغلم آدمها محیط زندگیم و همه چییییز برداشتم

    دیگه از هیچ چیزی فرار نمیکنم کاملا میپذیرمش و سعی میکنم اون شرایطو به شکل دلخواهم بسازمش و وقتی که اون شرایط خوب ساخته شد اونوقته که میفهمم پس الان باورهای خوبی در وجودم شکل گرفته و الانه که اگه تغییر کنم اگه حرکت کنم میتونم شرایط متفاوتی رو تجربه کنم میتونم با ایجاد تغییر رو به بهبود حرکت کنم

    الگوی من خود شما هستید استاد چون شماهم وقتی که بندر عباس بودین یه شرایط خوبی برای خودتون ساختین و بعد تغییر ایجاد کردین

    شما از شرایط سخت بندرعباس فرار نکردین بلکه موندین و ادامه دادین

    و همینطور در تهران شما از بدهکاری هاتون فرار نکردین بلکه ادامه دادین تا به نتیجه رسیدین و دریک شرایط عالی مهاجرت کردین

    این الگوییه که من در ذهنم ایجاد کردم برای ایجاد تغییر در تمام جنبه های زندگیم

    درمورد مهاجرت و آزمون این فایل واقعا میتونم بگم هنوز به هیچ عنوان آماده نیستم وکلی باگ تو وجودم دارم که ندیده بودمشون

    استاد این سوالات فقط 15 تا سوال بود ولی خیلی هوشمندانه و عالی طراحی شده بود و توضیحاتی داشت که واقعا موشکافانه موضوعو بررسی میکرد ولی من دوبار تا وسط سوالات رفتم و سوالاتو قطع کردم و ادامه ندادم اون خودشناسی که این سوالات واسم داشت از لحاظ ذهنی اذیتم میکرد که میبینی زری تو هنوز کلی مشکل داری و خیلی جاها تغییر نکردی

    استاد ازتون واقعا ممنونم که برای یک فایل رایگان اینقدر زمان گزاشتید و بهترینهارو برامون آماده کردید این فایلها باعث شد خیلی زیاد خودمو بشناسم مخصوصا اونجایی که تو شروع سوالات نوشته بودین نسبت به عملکردها و رفتارهاتون پاسخ بدین نه اون چیزی که فکر میکنید درسته

    و من وقتی واقعا به خودم فکر میکردم میدیدم درمورد خیلی از سوالات یه جواب سطحی فوری ذهنم میزاره جلوم که آره تو بهترینی همون گزینه اولو بزن ولی وقتی رفتارهام تو شرایط مشابه رو به یاد میاوردم میدیدم نه من واقعا هنوز اونقدری که باید به این حرفها باور ندارم هنوز اونقدر ایمانی ندارم که عمل بیاورد و لازمه خیلی بیشتر رو خودم کار کنم

    درمورد مهاجرت الان خواسته متفاوتی از قبل در دلم شکل گرفته اون خواسته ای که الان در وجود من هست جهانگردیه من اصلا به یک جا موندن فکر نمیکنم اینکه تا آخر عمرم بخوام اینجایی باشم که الان هستم یا حتی مهاجرت کنم برم یه جای دیگه و تا آخر عمر اونجا باشم

    نه نه اصلا این فکر که قرار همیشه یک جا بمونم از جهنم برام بدتر و سخت تره چون آرزوی من جهانگردیه آرزوی من سفره مهم نیست کجا باشم ایران باشم یا خارج از ایران، برام مهمه که همیشه در حال گردش و تجربه کردن باشم همیشه جاهای جدید تجربیات جدید آدمهای جدید به قول خانوم شایسته تو سفر به دور آمریکا هرروز یه حیاط جدید

    روزهایی که سفر میرم یا حتی یه گردش ساده اونا لذت بخش ترین روزها و لحظه های زندگی منه احساس میکنم روحم زنده میشه حتی با یه پیاده روی ساده

    این جهانیه که خداوند برای من خلق کرده چرا نباید از این فرصتی که خدا بهم داده استفاده کنم و همه جای جهانو همه‌ی زیبایی هارو نبینم

    این خواسته قلبیه منه که حتی فکر کردن بهش قلبمو از جاش میکنه و امیدوارم روزی برسه که از هر لحاظی چه شرایط مالی و کاری چه شخصیتی اون ویژگی های لازمو داشته باشم و بتونم در مسیر این خواسته زندگی کنم

    خدارو شکر که میتونم امیدوار باشم

    میتونم آرزوکنم و رویاهایی در سر داشته باشم

    خداروشکر که میتونم تصورشون کنم

    خداروشکر که میتونم آدمهایی رو ببینم که شرایط دلخواه منو زندگی میکنن و میتونم باور کنم که میشود

    ارزششو داره اینکه برای خواسته هامون قدم برداریم وقت بزاریم تعهد بدیم و انرژی بزاریم اینکه هرکاری لازم باشه انجام بدیم تا خواسته هامون محقق بشن اونوقت میفهمیم که چقدر ارزششو داره که تلاش کنیم که لحظات عمرمون رو به بطالت نگذرونیم که فقط و فقط روی خودمون کار کنیم

    ارزشش به اندازه تغییریه که در زندگی استاد رخ داده از یه اتاق سیمانی در بندرعباس تا پرادایس فلوریدا این تغییر چقدر ارزش داره؟

    _

    و درمورد احساس خوشبختی گفتین

    اینکه مهم ترین چیز اینه که ما احساس خوشبختی داشته باشیم و این احساس خوشبختی فقط با احساس رضایت درونی به دست میاد و احساس رضایت از لذت بردن از کوچکترین چیزها به دست میاد از دیدن نعمتهای کوچیک و بزرگی که داری از لذت بردن از اون کاری که داری انجام میدی از غذا خوردنت لباس پوشیدنت تمیز کردن جارو زدن خوابیدن و….‌ لازم نیست کار خیلی خاصی بکنیم یا جای خاصی باشیم یا پول آنچنانی داشته باشیم چون احساس لذت رو عوامل بیرونی بهمون نمیده

    باید از درون خوشحال و راضی باشیم از لحظه به لحظه زندگیمون

    خیلی وقت پیش داشتم واسه یکی از دوستام از خوبی های کیش و چیزهایی که راجبش شنیده بودم حرف میزدم کلا با این دوستم خیلی راجب مکان های مختلف و زیباییهاش حرف میزنم و اون برگشت بهم گفت زری تو چرا همش از یه جای دیگه حرف میزنی اینجوری نمیتونی از الانت و جایی که هستی لذت ببری ها

    اولش انکار کردم گفتم نه من لذت میبرم و …. ولی بعد نشستم قشنگ به حرفش فکر کردم دیدم واقعا داره راست میگه من همش درحال سرچ کردن جاهای دیگه ام همش میگم اره اونجا قشنگه اونجا این امکاناتو داره ولی هیچوقت ننشستم بیام زیباییهای محل زندگی خودمو ببینم و زیبایی های اطرافم که نمیشناسمش سرچ کنم اصلا بیام از همینجا شروع کنم چرا راه دوری برم و با یه سرچ ساده یه آبشار روی کله کوه پیدا کردم با نیم ساعت فاصله از خونمون رفتم اونجا و رویایی ترین روز در زندگیم بود چون فقط و فقط و فقط لذت بردم و عششششق کردم

    لذت بردن از زندگی خیلی سادست خیلی راحته

    فقط کافیه بخوای

    فقط کافیه سخت نگیری

    فقط کافیه رها باشی

    فقط کافیه هدفت رو لذت بردن قرار بدی اونوقت جهان خود به خود موقعیت های ساده ای برات ایجاد میکنه که از شدت شوق اشک میریزی

    من به خودم قول میدم که به این زری زیبا زری ارزشمندی که خدا خلقش کرده واسه لذت بردن فقط و فقط زیبایی نشون بدم و فقط و فقط رو صورتش لبخند بیارم

    قول میدم اونقدر دوست داشته باشم که محتاج عشق از طرف کسی نباشی

    قول میدم اونقدر بهت محبت کنم که گدای محبت از سمت کسی نباشی

    اونقدر بهت توجه میکنم و هرچی بخوای برات فراهم میکنم که محتاج توجه دیگران نباشی منتظر تایید دیگران نباشی توقعی از کسی نداشته باشی که برات کاری انجام بدن

    اونقدر بهت احترام میزارم و برات ارزش قائل میشم که منتظر احترام کسی نباشی

    قول میدم تا آخرین لحظه عمرم برای تو و اهدافت برای تو و خوشبختیت برای تو و زندگیت تلاش کنم و از هیچ بهایی دریغ نکنم چون تو لایق بهترینها هستی

    من فقط تورو دارم تو ارزشمندترین دارایی من هستی و خداروشکر برای خلقت منه زیبا

    خدایا شکرت هزاران هزاااار مرتبه شکرت که به من فرصت زندگی دادی

    من احساس بی نهایت خوشبختی میکنم با همین چیزهایی که دارم چون اینها بهترین چیزهای جهان هستند چون من اونهارو خلقشون کردم و وارد زندگیم کردم

    من احساس خوشبختی میکنم چون خدارو در زندگیم حس میکنم چون دست حمایتگر خداوند پشت منه

    خداروشکر

    سپاسگزارتم استاد

    عاشقتونممممم

    درپناه ربی که همه عالم از اوست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 815 روز

      بنام خداوندمینو سرشت ”

      سلام و درود فراوان بردخترفوق العاده ”

      حالتون عالی و متعالی ”

      کامنت زیباتون رو خوندم و کلی لذت بردیم و کلی آگاهی داشت و باید بارها خوند ”

      تحسین میکنم شما رو بخاطر عکس پروفایل ”

      تحسین میکنم مدت عضویت عدد 400 رو نشون میده ”

      چقدر زیبا ”

      تحسین میکنم بخاطر کامنت و این همه شکوفایی ”

      دختر شما بی نظیری ”

      ما که هم سن شما بودیم ”

      تو باغ نبودیم ”

      بسیار بسیار محشری ”

      و مطمئن باش بهترین ها رو تجربه میکنید ”

      واقعا خوشحال شدم ”

      انشاالله که به تک تک خواسته هاتون با عشق برسی ”

      دختر بهشتی ”

      امضای الله مهربان پای تک تک خواسته هات ”

      انشالله

      به تمام شهرها هم سفر کنید و سمت لرستان هم بیایید ”

      .

      .

      .

      مرسی که نوشتید ”

      انرژی دادید ”

      ماهم عاشق شما هستیم ”

      همیشه باش و برامون با عشق بنویس ”

      مواظب خودتون باشید ”

      در پناه جان جانان باشید ”

      فرشته ی همچو زر ” زری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    سلااااام

    در مورد اینکه کجاها رفتم و کنجکاو بودنم:

    من تقریبا هیچ جا نرفتم من اصفهانم ولی فقط شیراز و مشهد و شمال و دیگ هیچ جا نرفتم

    طبق شناخت نسبی ای ک از خودم داشتم دلم میخواسته همیشه برم و جاهای جدید را ببینم ,حتی تو خود اصفهان هم همیشه به بچها میگفتم بریم جای جدید ولی بیشتر این زورم نرسیده ,کلا علاقه به گشتن و دیدن برام بیشتره تا اینکه هر هفته برم باغ و فقط ورق بازی کنم و جوجه بخورم ,یعنی از روتین اصلا خوشم نمیاد تو خیلی چیزای دیگه زندگیمم از روتین خوشم نمیومد برعکس خونواده که خیلیییی میترسند حتی خیابون رو جابجا برن من عاشق اینم ک از یه طرف جدید برم ولو اینکه مسیر دورتر بشه برام ,شمال و مسافرت  و اینام ک میریم همش دوست داشتم بریم یه ساحل جدید یا برم یکم اونورتر جاهای دیگم ببینم,حس مرداب بهم میده,اصلا و اصلا ادمی نیستم ک وقتی یه جا میرم بشینم همونجا و از بچگیم اینطوری بودم

    چقدر میتونی خودت رو با شرایط جدید وفق بدی؟

    خیلی تا موارد زیادی رها هستم وخیلیم ارامشم بالاست ,بارها شده همین بهار رفتم کوه بارون گرفته با کفش گلی و تن خیس اومدم خونه ولی با خنده گذشته و جالب اینکه همه اینا برخلاف خونوادمه یعنی از بچگی انگار دلم میخواست شبیه اینا انقدر گیر و بدعنق و ترسو نباشم,همین الانشم جاهایی رفتم ک بابام نرفته و نخواهد رفت

    کلا دوست دارم این اخلاقامو که بچه سوسول نیستم,الا و بلا باید غذام اینطوری باشه ,ساعت خوابم اینطوری باشه,چرا فلانی اومد یا نیمد کلا رهام تو موضوعات بیرونی

    چقدر روابط عاطفی و وابستگی دارید؟

    خیلی سخت تو این مسائل رو خودم کار کردم و ازش گذر کردم از بچگی پدر و برادرم خیلییی بی محبت بودند و سالها گذشت و رو خودم کار کردم تا بتونم دل بکنم ازین ناراحتی ها و همین مسیله تو خانواده باعث شد برام ک در مورد ادمها بیش از حد رها بشم ,بعضی وقتا تا مرز بی اهمیتی هم میره ولی بیشتر درسته بگم رهام خیلی و اصلا روش حساب نمیکنم که فامیل و دوست ک اصلا و ابدا و خانوادم ک گفتم

    من خیلی غیر وابستم و منم میتونم بگم این نقطه قوتمه و نمیتونمم تحمل کنم کسی بهم وابسته بشه خیلی وقتا شد تو دانشگاه که دوستام یا پسرها وابستگی پیدا میکردند بهم سریع و راحت فاصله میگرفتم حتی شماره هم پاک میکردم و هیچ عذاب وجدانی هم نمیگرفتم ,تاب و تحملش رو ندارم کلا

    درونگرا هم هستم و ببشتر تنها بودن و جمع خلوت رو ترجیح میدم

    چقدر تغییر را دوس داری؟

    من عااااااشق هر تغییری هستم, اصلا این ویژگی هم دقیقا بازم برعکس خونواده من  خیلیییی تغییر میدادم همه چیو,شاید بخاطر ویژگی های هنری و خلاق گونمه ولی همش تغییر رو دوس داشتم و بسیار بسیار منعطف

    حتی از بچگی دوس داشتم مدرسمو تغییر بدم تا دوستام جدید بشن ,همش بریم پارک جدید ,دکور خونه را خودم چندبار تغییر دادم ,خیلیییی راحت میتونم, برنامه تغییر کرد منم تغییر کنم یادمه حتی برنامه داشتم برم رشته تجربی وقتی دیدم زیست برام خیلی مشکله بعد یکی دوماه رفتم ریاضی و اصلا کل مدرسه تعجب بودند , نمیگم اصلا ولی کلا برنامه تغییر کنه منم عصبانی نمیشم

    چیزای جدید و ادمهای جدید و هنر و کارای جدید را دوس دارم

    من فعلا دلیل و علاقه خاصی برای مهاجرت به کشور دیگر رو ندارم چون هنوز برای چالشای مهاجرت کوچیکه ظرفیتم ولی درکل به دلیل علاقه زیادم به دریا و کوههای جنگلی و شهر خلوتتر دوس دارم از اصفهان به شمال کشور مهاجرت کنم اونم فقط و فقط به همین دلایله چون من عاشق نشستن روی سبزی های پارک و حنگلم ,عاشق شنا و حتی همیشه پاهامو تو اب زاینده رود هم میزارم چه برسه رودخونه های دیگه ولی این مهاجرتمم به موقعش ,این جواب رو برای احترام به استاد نوشنم که گفتنید بنویسید

    استاد من دوساله فقط با شما اشنا شدم ولی نسبت به فایلهای قدیمی تر شما که خیلیییی باشدت زیاد مهاجرت رو تحسین میکردید الان چقدر پخته تر و باتجربه تر شدید ک دارید بهمون میگید برا همه هم حوب نیست من تو کامنت قبلی هم گفتم درک من قبلا انقدر سطحی بود ک فکر میکردم کلا مسیر اشنا شدن با شما باید به مهاجرت هم برسه بچه هارو هم ک میدیدم می نوشتند بیشتر اینجوری فکر میکردم ولی حالا این فایل خیلییی پخته بود و قابل تحسین, من فکر میکنم اگه به اندازه کافی تغییرات داشته باشم و نیاز داشته باشم به جای بهتر این اتفاق میفته مهاجرتهایی که مثلا از افراد مشهور دیدم دقیقا مثل شما راحت و بی دردسر و با تکامل بوده و رو جریان اتفاق افتاده

    استاد عاشقتم ,شنیدن همین فایل برام کلی دیدگاه جدید داشت که الکی مهاجرت رو موفقیت ندونم ,موفقیت رو کلاس گذاشتن ندونم,دروغ چرا من هم موفقیت و هم با کلاس میدونم

    سپاسگزارم که این فایلو برامون ضبط کردید ,من چندوقته علاوه بر دوره لیاقت فایلهای دانلودی رو هم گوش میکنم که برام عااللللللیههههه,استاد دیدتون و جهان بینی تون خیلی داره تغییر میکنه از همین فایل هم مشخصه لطفا بازم راجب موضوعات دیگم صحبت کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی

    سلام به رفقای نازنین سایت

    استاد انقدر حرفاتون خوب و منطقی و دلنشینه مثل همیشه که همش داشتم با سر تایید می کردم. نکته ی مهم واقعا اینه که خوشبختی مهمه و باید حرف اول رو بزنه. آنجا خوش است که دل خوش است باید ببینیم دلمون کجا خوشه. واقعا موقعیت مکانی عامل اصلی نیست.

    نکته ی مهم بعدی داشتن هدفه. اینکه واقعا دلیل محکمی نداشته باشی و خودت رو وارد پروسه ی مهاجرت کنی قطعا مسیر سخت و ناهموار میشه. چون اهرم رنج و لذتی تعریف نکردی که حالا انگیزه ی مضاعف بگیری و پیش بری. جالبه اینو من هم تو دورو برم می بینم. اونایی که در ایران یه شرایط کاملا استیبل و جا افتاده داشتن وقتی میان اولش خیلی سختشون میشه. البته که معمولا با پس انداز خوبی میان ولی بهرحال وقتی شما یه خواسته ای داری که با تمام وجود می خوای اتفاق بیفته خب انگیزه و حرکتت بیشتره تا وقتی که همینجوری مدل حالا بریم جلو ببینیم چی میشه باشیم، سوال کمتری داریم که دنبال جوابش باشیم و ایده های کمتری رو دریافت می کنیم. حتی خیلیا هستن انگیزه دارن ولی مثلا برای اینکه بچه شون مدرسه ی بهتری بره یا بعدها دانشگاه راحت بره و ایناس. و خودشون از شرایط خوبی که داشتن بیرون اومدن، از نقطه ی امنشون بیرون اومدن. این افراد هم اکثرا یه حس قربانی شدن باهاشون هست. چون برای خودشون نبوده که اومدن. و همونطور که استاد جان گفتین اینجا باید از صفر شروع کنن.

    زبان هم که مشکل خیییلی از ایرانیاس. اونایی که برا درس میان هم یکم خودشون رو آماده می کنن و هم که تو درس و دانشگاه مجبورن و یاد می گیرن. جالبه همونجور که استاد گفتن حتی اگه زبانت خوب هم باشه اینجا حداقل یکسال اول نصف بیشتر حرفا رو نمی فهمی! من هم زبانم خوب بود. کلاسی چیزی نرفته بودم ولی اون چندسال راهنمایی تا آخر دبیرستان که قطر زندگی کرده بودیم فیلم و کارتون و اینا زیاد به انگلیسی نگاه کردیم. اکثر فیلما به زبان اصلی و با زیر نویس عربی پخش می شد. و آهنگ انگلیسی. این دوتا باعث شد من و خواهرام و برادرم که خدا رحمتش کنه، به تدریج زبانمون تقویت شه و لیسنینگمون خیلی خوب بود. بعدم من بازم بعد دکترا دوسالی تو دانشگاه قطر کار کردم. و چون تجربه ی قبلی زندگی تو قطر رو داشتم و از طرفی دلم می خواست زبان انگلیسیم تقویت شه، از اول نگفتم که من عربی بلدم یا متوجه میشم خخخخ. اینه که تنها راه ارتباطی با استاد و دانشجو و همکارام انگلیسی حرف زدن بود. البته گاهی احساس عذاب وجدان می کردم از اینکه نگفتم عربی می فهمم، مثلا اون اواخر که باردار شدم و آخرای بارداریم بود دوتاشون داشتن به عربی می گفتن که براش از فلان مغازه این کادو رو بگیریم… بیچاره ها عربی می گفتن که من متوجه نشم خخخخ. خلاصه زودتر از موعد سورپرایز می شدم و جریان رو می فهمیدم :)))) بگذریم، خلاصه همین ترفند باعث شد دو سال تو محیط کار مجبور باشم انگلیسی حرف بزنم و خیلی موثر بود.

    اینکه استاد گفتن خیلیا تو امریکا هستن 20-30 ساله اینجان ولی زبان بلد نیستن دقیقا کسایی هستن که تو یه کامیونیتی ایرانی هستن و نیازی به انگلیسی پیدا نمی کنن. مثلا لس آنجلس یه قسمتاییش هست حتی تابلو مغازه ها همه به فارسیه، دیگه رستوران و سوپری که هیچ هر مغازه ای فکر کنین فارسیش هست. چون جمعیت ایرانی بالاست دیگه دکتر و داروخونه و چه میدونم وکیل و همه حرفه ای ایرانیش پیدا میشه اینه که تو محیط انگلیسی زبان قرار نمی گیرن که حالا با تمرین و صحبت کردن زبانشون بهتر بشه. حتی من اول تو دانشگاه کرنل تو گروه اون استاد ایرانی که گفتم جریانشو، چون اکثر اعضای گروهش ایرانی بودن زبانم خیلی فرقی نمی کرد، تا اینکه با یه دوستم تصمیم گرفتیم کلا انگلیسی حرف بزنیم. بعدم که رفتم پیش استادای غیر ایرانی و دیگه عملا کسی نبود که از صبح تا عصر که من اونجام فارسی حرف بزنه.

    کلا همینکه استاد گفتن دیگه، هرچی تو سن پایینتر بیان اینور راحتتر زبان یاد می گیرن. تینا که خب از سه ماهگیش اینجا بزرگ شد هیچ مشکلی نداشت. جالبه ما تا سه سالگی تینا رو مهد نفرستادیم و تو خونه هم که فارسی حرف می زدیم. فقط کارتون که نگاه می کرد انگلیسی بود، وقتی مهد رو شروع کرد تنها کاری که مربی مهد گفت بکنیم این بود که کلمه های مهم مثل آب دسشویی مامان بابا و چندتا چیز دیگه رو فینگیلیش براشون نوشتیم که اگر ازش می شنون بدونن چی میگه. بعد یک ماه تینا قشنگ ارتباط برقرار می کرد با بچه های دیگه. الانم که داره ده سالش میشه که هیچی دیگه ما هر سوالی داشته باشیم چیزی رو ندونیم یا تلفظش رو بلد نباشیم از تینا می پرسیم :))) و از اون طرف برای اینکه تو فارسی کم نیاره الان دوساله که کلاس آنلاین فارسی می ره و خدارو شکر خوندن و نوشتن رو بلده. با این حال دیفالتش انگلیسی شده دیگه، حتی خواب دیدنش هم انگلیسیه، گاهی داریم بیدارش می کنیم هنوز تو خواب و بیداریه انگلیسی یه چیزایی میگه.

    باور اشتباه با مهاجرت همه ی مشکلات من حل میشه!! آخ آخ اینو که خیلی می بینیم. اصلا خیلیا فکر می کنن همین که تو رفتی پات رسیده به مثلا امریکا دیگه همه چی گل و بلبله، فرش قرمز انداختن برات… خیلی وقتا با دوست و آشنا که صحبت می کردیم، حالا همون زمان که ما هشتمون گروی نهمون بود، می گفتن بابا شما که دیگه رفتین امریکا و دست ما رو هم بگیرین… باورشون نمی شد که واقعا ما تو شرایط مالی خوبی نبودیم. هرچند که بازم تاکید می کنم همش بخاطر ناآگاهی خودمون از قوانین بود…

    فلکسیبل بودن بنظرم مهم‌ترین ویژگی هست که باید برای مهاجرت داشت. چه تو کارت چه تو سبک زندگی غذایی که می خوری لباس پوشیدن تو تمام جنبه ها این مورد رو لازم داریم. چون مهاجرت یعنی ورود به یه کالچر کاملا متفاوت و اگر با اون کالچر اخت نشی و خودت رو بخشی از جامعه ندونی عذاب می کشی.

    من تو خیلی چیزا فلکسیبل بودم و هستم چه اون زمان که درس می خوندم و دیدم گرایشی از شیمی که من هستم خیلی پرکتیکال نیست و برای دکترا تصمیم گرفتم گرایش پلیمر امتحان بدم و خب لازمه ش این بود که تمام درسای فوق این رشته رو خودم بخونم و با کسایی که اون درسا رو پاس کرده بودن رقابت کنم. خوندم و همون دانشگاه تهران که بودم قبول شدم، چه اینجا که دانشگاه کرنل اولش رفتم تو زمینه ی فود ساینس یکم کار کردم (البته انتخاب خودم نبود) که هیچی نمی دونستم ازش و رفتم سر یکی دوتا کلاس نشستم که بهتر بفهمم، بعدش هم که رفتم آزمایشگاه یه استاد دیگه برای کاری که قبلا تجربه ش رو داشتم دیدم کارای تو زمینه ی باتری رو خیلی خوشم میاد و باز هیچی ازش نمی دونم، اما از استاده خواهش کردم و قبول کرد که یاد بگیرم و کار کنم تو اون زمینه. و همون سه سال تجربه باعث شد الان تو یه شرکت خودروسازی رو مواد مربوط به باتری تحقیق کنم.

    از طرفی تو خیلی چیزا مقاومت داشتم. مثلا برداشتن روسری، با اینکه از همون سال اول عقلم می گفت تو این جامعه واقعا این حجاب کمکی به من نمی کنه که هیچ یه بار اضافه س، ولی چند سال طول کشید تا عملا اقدام کنم و حرف دیگران برام مهم نباشه. یا در مورد غذا تو رستوران که استاد گفتین، من تنوع ذائقه ایم ( داریم همچین ترکیبی؟خخخ) پایینه. مثلا تو این رستورانای زنجیره ای Panera bread که همه ی ایالتا تقریبا هست من همون سال اول که اولین بار تو کانادا با خواهرم رفتیم و گفت سوپ براکلی و چدارش خوبه دیگه تا چند روز پیش که همسرم بخاطر جراحی دندون که داشتم برام سوپ گرفته بود بخورم سوپی غیر از اون امتحان نکرده بودم. تازه غر هم زدم بش که چرا همونو نگرفتی گفت خواستم پروتئین داشته باشه سوپ مرغش رو گرفتم، و خوردم اتفاقا خیلی هم خوشمزه بود… البته آگاهانه مدتی هست که سعی می کنم هرازگاهی ساندویچ همیشگی یا سالاد همیشگی رو نگیرم ولی ناخوداگاهم هنوز گزینه ای که بهش عادت کرده رو ترجیح می دم.

    احساس می کنم انقدر رفتم تو دیتیل که از موضوع اصلی پرت شدم (ایموجی با دست زدن روی پیشونی) چقدرم طولانی شد. خدایا خودت بم بگو جمعش کنم دیگه :))

    حرف آخر اینکه حتی اگر خیلی از این ویژگیها رو نداشته باشیم و قصد مهاجرت داشته باشیم کافیه اون اصل رو داشته باشیم، توحید و ایمان به خدا، یقین از اینکه ان ربی معی سیهدین ، نه اینکه به این امید داشته باشیما بگیم انشالا خدا کمکم می کنه، نه، یقین داشته باشیم که من حرکت می کنم خدا هم که با منه هدایتم می کنه بهم میگه چیکار کنم، اونوقت خودبخود فلکسیبل هم میشیم چون آماده ی دریافت الهامات خداوند و عمل به اونها هستیم.

    [یکی منو از منبر بیاره پایین:)))) گیر کردم خخخخ]

    استادجونم خیلی عاشقتونم هم عاشق شما هم عاشق مریم بانوی شایسته. از تصور روزی که باشماها می شینم و از نتایجم میگم قند تو دلم آب میشه. به زودی زود به امید خدا :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      فاطمه کدخدا گفته:
      مدت عضویت: 2109 روز

      ممنون سمیه جان از کامنت پر دیتیلتون

      اینقدر غرق خوندن جزئیات کامنت بودم یه لحظه احساس کردم دارین حضوری در مورد مهاجرت برام همه چی رو توضیح میدین ،به خصوص اون قسمت حرف زدن و یادگیری تینا تو مهدشون

      منم خیلی عاشق مهاجرت هستم ،قبل از اینکه استاد این فایلو رو سایت بذارن من همیشه در تمام جنبه ها خورمو واکاوی میکردم که بفههم چرا باید مهاجرت کنم و چگونه ،قبل از رفتن هم میگفتم حتما باید هدفی برای رفتن داشته باشم

      واین روزها دارم رو باور توحید و ثروت همزمان کار میکنم

      و تو سایت هم احساس میکردم بیشتر کسایی که مهاجرت کردن به خاطر تحصیلات بالایی که داشتن تونستن براحتی مهاجرت کنند و من از این گزینه ها مستثنا بودم (خخخ البته اینم یه باور اشتباه )

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2225 روز

        سلام فاطمه جان، امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه. ممنونم از نقطه ی آبی که بهم هدیه دادی :) امیدوارم کامنتم کمک کننده بوده باشه. مهاجرت یه پروسه ی جدی و در عین حال دلچسبیه بخصوص اگر با قوانین آشنا باشیم. همونطور که گفتی این باور که اونایی که رفتن همه تحصیلات بالا داشتن باور محدود کننده ایه که نباید بهش رو بدی. بنظرم وقتی در مدار مناسبش قرار بگیری در دسترست هست و اگر انگیزه ی کافی داشته باشی قطعا اتفاق می افته. پس اصلا به چگونگی فکر نکن و اونو بذار برای خدا. از خدای مهربون می خوام اگر دوست داری مهاجرت کنی، شرایطش رو جوری فراهم کنه که مثل آب خوردن راحت انفاق بیفته در بهترین زمان و به بهترین مکان :)

        در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشی :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سجاد عسکری خواه گفته:
    مدت عضویت: 445 روز

    سلام خدمت شما استاد عباسمنش عزیز

    ومریم عزیز دوست داشتنی

    من واقعا با اموزه های قبل من از ته دلم این احساس رو داشتم و واقعا به قول شما زندگی رو زندگی میکنم ما شیراز زندگی میکنیم

    هر روز وهر لحظه به خاطر هوای خوب شیراز

    به خاطر زیبایی شیراز به خاطر زندگی خوبی که دارم

    سپاسگزار خداوندم

    وبا تمام وجودم کشورم وطنم رو دوست دارم

    البته دوست دارم برم دنیا رو بگردم ببینم اما نه برای مهاجرت ونه برای زندگی این احساس من رو مدیون اگاهی هایی که از دوره های شما یاد گرفتم

    ممنون که هستی ومیخوام به همه دوستان هم بگم لذت همین جا همین لحظه با همین کسانیکه داریم باهاشون زندگی میکنیم هست نه جای دیگه

    وقتی کسی از الان زندگیش لذت نبره نمیتونه از بقیه زندگیش هرجا که باشه لذت ببره

    ما داریم خونه حیات داردرست میکنیم خودم با همسرم نقشه ش کشیدیم هر وقت میرم خدا روبابت ذره ذره شن ماسه اجر اهن وهرچیزی که بکار برده شده داخلش شکر میکنم .

    وخداروشکر میکنم که در مسیر هدایت الهی هستم

    ممنون از شما استاد عزیز

    خیلی دوست دارم دیگه برا همیشه برگردید کشور خودمون ..منتظرتون هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خدا

    من تمام ویژگی های فردی که مهاجرت بهش کمک میکنه و رشد میکنه رو دارم

    فردی کنجکاو هستم

    مثلا از مسیرهای مختلفی میرم سرکار و میام خونه

    میرم رستوران نوشیدنی های مختلف و جدیدی رو همیشه تست میکنم

    از یادگیری زبان جدید خوشم میاد و لذت میبرم

    فردی ریسک پذیر هستم و استقبال میکنم از تجربه های جدید

    به دنبال ناشناخته ها هستم و دوست دارم جهان اطرافم رو بشناسم

    از طبیعت لذت میبرم

    دوست دارم فرهنگ و آداب روسوم مردم مختلف رو ببینم و بشناسم

    عاشق آزادی و رهایی هستم دوست دارم پاسپورت یه کشور درجه یک رو داشته باشم و راحت به کشور های مختلف سفر کنم

    من الان شرایطم جوری هست که مهاجرت شده تنها هدفم

    دارم زبان یاد میگیرم تا مهاجرت کنم

    توکل به خدا

    خیلی دوست دارم زودتر مهاجرت کنم و شرایط جدیدم رو تجربه کنم و بیام براتون بنویسم

    اتفاقا این فایل شما استاد زمانی روی سایت قرار گرفت که من تصمیم جدید گرفتم یعنی مهاجرت

    با گوش دادن فایل تون راجب مهاجرت مطمئن شدم که مهاجرت به نفع منه و باعث خوشبختی من میشه

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

    و هنگامى که با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند، گفتند: «پروردگارا، بر [دلهاى‌] ما شکیبایى فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى.»

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به رفیق های نازنین غار حرا

    الهی که حال دلتون عالی باشه،روی فرکانس توحید سوار باشید و قلب سلیمتون منور به نور آسمون ها و زمین …

    امروز اولین روز حضور من توی جزیره و دور شدن مجدد از بچه هام بود،با اینکه دیشب حالم خیلی خوب بود و تونسته بودم خیلی خوب ذهنم رو کنترل کنم،اما بی قراری بچه ها و عواطف مادرانه امروز یکم فرکانسم رو جا به جا کرد و این شد که من اصلا صبح نتونستم فایل رو گوش بدم،تموم تلاشم برای اجرای قانون در عمل،کنترل شرایط،تلاش برای حفظ حال خوب و منفی نشدن،آروم کردن بچه ها ،کنترل نجواهای ذهن و شیطان و پایداری در مسیر درست بود و خب با توجه به تجربیات قبلیم باز هم تونستم توی این رینگ مسابقه پیروز بیرون بیام و نزارم که عواطفم من رو از مسیر خارج کنه،یکی از قدرتمندترین ابزاری که رایگان در اختیارش دارم و همیشه به دادم رسیده قرآنه،هدایت های قرآنی،گوش کردن به صوت قرآن به من این امکان رو میده که افسار ذهنم رو به دستم بگیرم و به روحم نزدیک و نزدیکترش کنم،و بالاخره مدارم انقدر بهبود پیدا کرد که من بتونم هم چندتا کامنت بخونم و هم به فایل گوش بدم.

    از طرفی صحبتی بین من و فاطمه جان درمورد فایل پیش اومد که من رو مجاب کرد شاید لازمه از تجربیات خودم درمورد مهاجرت بنویسم شاید در درک بهتر صحبت های استاد موثرباشه،پس به امید الله شروع میکنم به نوشتن و ازش طلب کمک و یاری میکنم که به عقل و درک من بباره تا من بتونم با کمک جریان هدایت بنویسم.

    این دوتا فایل درمورد مهاجرت انقدر پر از آگاهی هست که به نظرم شما اگر چند میلیون پول مشاوره می‌دادید نمیتونستید انقدر خوب به درک و شناخت شخصیت خودتون برسید،چیزی که استاد علی الخصوص توی دوره های جدیدش به شدت روش متمرکز شده و اونم خودشناسیه،صحبت های استاد برای این نبود که ترس رو در دل بقیه بندازه که از محیط امنشون خارج نشن بلکه میخواست با درک و شناخت بیشتر شخصیتمون،از تجربه ی مهاجرت لذت بیشتری ببریم،مثل کسی که یک کوه رو چندبار فتح کرده و حالا می‌تونه خیلی واضح و روشن مسیر رو بهت نشون بده که اولا به فتح قله علاقه داری؟و اگر علاقه داری چه چیزی هایی رو توی این صعود لازم داری تا از مسیر فتح قله لذت ببری نه اینکه با زجر مسیر رو طی کنی و بعد هیچی هم از لذت فتح قله نفهمی،به خدا اینارو دارم به خودم میگم،برای خودم مینویسم،برای ذهن منطقی خودم،که یکم آروم بگیره،تا انقدر بی دلیل دست و پا نزنه،انقدر با کمال گرایی مانع لذت بردن از مسیر زندگیم نشه.

    به عنوان شخصی که دوماهه مهاجرت کرده اونم فقط با آموزش های استاد و بدون تقلا و دست و پا زدن ،دلم میخواد از شرایط خودم بنویسم و مطمئنم همین مرور اتفاقات زندگیم بینهایت بهم کمک میکنه تا ذهنم رو کنترل کنم و مسیر رو راحت تر طی کنم.

    من دختری بودم که کل دوران مجردیم، بخاطر شرایط خانواده توی یک محیط بسته بودم و تنها جایی رو که خوب بلد بودم مسیر خونه تا مدرسه بود،هنوز که هنوز من خیلی از محله های گرگان رو نمی‌شناسم و نمیتونم آدرس رو پیدا کنم،با اینکه شخصیت پرازهیجان و شیطون و اجتماعی داشتم اما در چهارچوب مذهبی خانواده به شدت کنترل میشدم،این شد که بخاطر رهایی ازین همه کنترل گری و تجربه ی آزادی بیشتر،ازدواج کردم،اونم نه یک شهر دیگه ،یک استان دیگه!

    خب اولش خیلی سخت بود،مخصوصا که من وابسته به مادرم بودم،همه ش شبا میرفتم روی پشت بوم خونه وبه ستاره ها نگاه میکردم و گریه میکردم و میگفتم خدایا من اینجا چیکار میکنم؟ضمن اینکه روی قول و قرار انسان ها حساب کرده بودم که برای زندگی ما حتما به شهر خودمون برمیگردیم و کنارخانواده زندگی میکنیم،اما شرایط اونجوری که من فکر میکردم رقم نخورد،نه یک ماه دوماه،که من ١٠سال تو شهر فریدونکنار موندگار شدم،الان که دارم فکر میکنم میبینم من حتی فریدونکنار رو هم بعد ده سال درست نمیشناسم،من فقط مسیر خونه تا بیمارستان و خونه تا دریا رو خوب بلد بودم و همین !!!

    از سال ٩٩ که در اوج بدبختی های روحی و روانی و مالی و عاطفی و پر از افکار خودکشی با قوانین کیهانی آشنا شدم،سعی کردم کنترل اوضاع رو به دستم بگیرم،سعی کردم انگشت اشاره رو از روی بقیه بردارم و به سمت خودم برگردونم و مسئولیت تموم ٢٩سال زندگی اشتباهم رو برعهده بگیرم و تلاش کنم بهترش کنم،اعتراف میکنم که اصلا کار راحتی نبود،در شرایطی که همه چیز سیاهه،و هیچ امیدی نیست تو تلاش کنی برای بهبود،امیدت رو حفظ کنی و ادامه بدی و ادامه بدی و ادامه بدی…

    همین تعهد من برای بهبود زندگیم،جهان رو مجاب کرد که به کمکم بیاد و بعد از حدود یکسال،من توسط دستان خدا به سایت استاد عباسمنش و دوره ی مقدس دوازده قدم هدایت شدم و ازونجا شروع پیشرفت هایی بود که دیگه به چشم میومد،من هر روز معجزه میدیدم.

    مثل پول هایی که از جاهای مختلف میومد

    مثل بهتر شدن روابط زندگیم و کم شدن دعواها

    مثل آروم تر شدن شیفت هام

    مثل منتقل شدنم به بخش بهتر با همکارهای بهتر و به بهترین سرپرستار ممکن در بیمارستان

    مثل رد شدن اعزام ها از من

    مثل بهبود رفتار همراه مریض ها ،خانواده،فامیل

    من این بهبود رو میدیدم،مینوشتم،من تلاش می‌کردم بیشتر و بیشتر بفهمم حرفای استاد وهرجایی که میتونم به هرمیزان که میتونم بهش عمل کنم،دهنمو گل گرفتم درمورد ناخواسته هام اصلا حرف نزنم،شروع کردم به صاف کردن وام هام،تلاش برای بهبود زندگی و روابطم،تلاش برای کنترل ذهن و تمرکز صد در صد روی ویژگی های مثبت اطرافیانم

    هرچقدر من بیشتر تغییر میکردم ،اطرافم بهتر و بهتر و بهتر میشد،بدون هیچ تلاش بیرونی !

    وقتی من تغییر کردم،اوضاع زندگی،مالی،کاری،روابطم بهتر شد

    و بعد من انقدر شخصیتم رشد کرد که اون محیط،اون روابط عاطفی،اون محل کار،اون شهر پاسخگوی شخصیت بهبود یافته ی من و باور های جدید من نبود …

    چه اتفاقی افتاد ؟

    به طرز معجزه آسایی انتقالی من که سالها با تقلا پیگیرش بودم،خود به خود اتفاق افتاد،اتفاقی که در تاریخ دانشگاه علوم پزشکی مازندران بی سابقه بود که از دفتر خود ریاست زنگ بزنند و بگند شما بدون هیچ جایگزینی برو گرگان!!!

    یعنی اولین مهاجرت من زمانی اتفاق افتاد که من انقدر خوب روی خودم کار کرده بودم که اون مکان ،اون شهر ،اون رابطه پاسخگوی باور های من نبود و خود جهان منو جا به جا کرد !

    اما این شروع تکامل من در مهاجرت بود،من از ٨سال پرستاری icu بزرگسال،منتقل شدم به اورژانس کودکان !کاری که هیچی ازش نمیدونستم ،صفر مطلق بودم و این خودش یک چالش بزرگ بود که باید حلش میکردم .

    و بعد من توی ٣ ماه تونستم اورژانس رو مثل بخش icu به تسخیر خودم دربیارم و به تجربه بفهمم توکل و توحید همه جا جوابه !

    خدا اینجا هم هست !

    خدا اینجا هم اعزام هارو از سر من برمیگردونه!

    خدا اینجا هم شیفتای منو استیبل می‌کنه !

    خدا اینجا هم اگر من کاری نتونم انجام بدم به کمکم میاد!

    من با کار کردن توی اورژانس کودکان ،توی توحید عملیم،میزان ایمان و توکلم صد تا پله رشد کردم و باورهای من تقویت شد که هرجا برم خدا کنار من هست و هرچیزی که بلد نباشم رو میتونم یاد بگیرم و اگر جایی گیر کنم خدا کمک هاشو می‌فرسته .

    از نظر زندگی و محل زندگی هم من از خونه ی شخصی،از یک زندگی مشترک که خیلی کارها تقسیم شده بود ،از استقلال و امنیت و آرامش و تنهایی خودم گذشته بودم و وارد یک اتاق توی خونه ی مادر بزرگم شدم.

    حالا نتنها باید یکسری کارها رو خودم انجام میدادم که باید یاد می‌گرفتم چطور مسالمت آمیز با مادربزرگم زندگی کنم،چطور اعراض کنم از ناخواسته ها،از مهمون های وقت و بی وقت ،از صدای تلویزیون،از صدای تلفن ها و شنیدن صحبت های ناخواسته …

    این موقعیت ها هر کدوم گوشه ای از شخصیت من رو شکل میدادن و من رو از خودم بزرگتر میکردند و تکامل من آروم آروم سرعت می‌گرفت.

    وقتی یک بار دیگه مدار من رشد کرد و اون محیط هم پاسخگوی باورهای من نبود ،الهامات من از راه رسید که از کارت انصراف بده،من هم بی چون و چرا قبول کردم.

    فشارهای زیادی روی من بود ،از سمت نجواهای ذهن،از سمت خانواده،ترس از آینده ،ترس از بی پولی ،ولی من بخاطر مسیری که اومده بودم و تکاملی که طی کرده بودم و معجزه های ریز و درشتی که از الله دیده بودم،ایمان و توکلم رو حفظ کردم .به تیکه و کنایه های بقیه توجه نمی‌کردم ،سعی میکردم از زیر نگاه سنگین پدرم در برم،فقط به فایل های استاد گوش میدادم،تموم تمرکزم روی تغییر باورهابود،اهنگ میزاشتم و ساعت ها توی خیابون ها راه میرفتم و تجسم میکردم ،ی یک وقتایی میرفتم ته قبرستون امام زاده عبدالله گرگان مینشستم روی قبرها با خدا حرف میزدم،قرآن گوش میکردم،صداش میزدم ،طلب کمک میکردم …

    وقتی من تونستم خوب ایمان و توکلم رو حفظ کنم،روی آموزش های استاد کار کنم،خودمو از هر قید و بندی رها کنم و به پیش فرض های ذهنیم نچسبم و مسیر رو درست رو هر روز تکرار کنم، یک بار دیگه جهان دست به کار شد

    و اینبار خیلی بزرگتر از دفعه های قبل ،من رو جا به جا کرد.

    از شمال تا جنوب

    از گرگان به کیش

    از کارمندی به دنیای تجارت و بیزنس

    از محیط شغل سخت بیمارستان به مرکز تجاری های کیش

    از همکارهای نامناسب به همکار توحیدی و مدیرعاملی که نظیرش رو ندیدم.

    از یک اتاق خونه‌ی مادربزرگ به یک خونه‌ی توحیدی و تنهایی دلچسب

    الان که نزدیک دوماهه من مهاجرت کردم خیلی بهتر حرفای استاد رو میفهمم،با اینکه من با عقل و منطق خودم نیومدم و کاملا با جریان هدایت اینجام اما به اندازه ای که اوضاع بهتر و روونتر و دلچسب تر و زیباتر شده،به همون اندازه چالش هست که باید برطرفش کنم،اتفاقا این بار دیگه هیچ کس هم نیست به کمکم بیاد،اینجا منم و خدا و توکل و ایمان!

    اگر اون بهبود های قدم به قدم شخصیت نبود،اگر اون تکامل در مهاجرت نبود،اگر اون مراحل طی نمیشد قطعا من از پس این مهاجرت برنمیومدم.

    اون چیزی که به من جسارت حرکت داد،ایمان برای ادامه دادن داد،توکل برای صبر و استقامت داد،اولا لطف الله برای هدایت شدنم به سمت استاد و بعد آموزش های استاد و انس من با قرآن بود.

    و اون انگیزه و اشتیاق برای رسیدن به هدف:ساخت زندگی توحیدی از پایه و اساس …

    توحید اون چیزی بود که منی که هیچ وقت اراده ی انجام یک کار رو به صورت درست و متوالی نداشتم،٩٠٠روزه که من رو ثابت قدم نگه داشته برای ادامه ی مسیر …

    اون برگه هایی که به دیوار اتاق گرگانم چسبونده بودم،همونارو الان به در یخچال خونه م توی کیش چسبوندم.

    آنجا که همه ی راه ها بسته است ،خداوند راه میگشاید

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    در ازونجایی باز میشه که فکر می‌کنم دیواره

    وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

    و خیلی از عبارت تاکیدی هایی که از استاد یاد گرفتم و همیشه در بزنگاه های زندگیم به کمکم اومده …

    واین مسیر رشد و پیشرفت ادامه داره و ایمان دارم جهان به شجاعان پاسخ میده

    شجاعتی که از آگاهی میاد ،آگاهی که از آموزش های استاد میاد،آموزش هایی که به استاد الهام میشه و گفته میشه …

    این مسیری که من طی کردم و دارم تلاش میکنم که با ایمان ادامه ش بدم …و از خداوند طلب هدایت میکنم که باهزاران فرشته ش به کمکم بیاد تا به قدرت توحیدی من از نور خودش بیاره :

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ

    هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

    خداروصد هزار مرتبه شکر که بازهم بهم فرصت صلات داد و اجازه داد با کمک خودش بنویسم …

    به امید روز های بهتر و نتیجه های با کیفیت تر…

    استاد عزیزم از صمیم قلبم ازت ممنونم و براتون از خداوند طلب عمر با عزت میکنم که حضورتون مایه ی رحمت ماست.

    دوستون دارم از روشنی قلبم

    قلبِ فراوان از جزیره ی زیبای توحیدی کیش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 245 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به بنده مومن و موحد و متعهد و سعادتمند و خداجویم سعیده ی سعیده ام.

      در مقدمه کتاب بخواهید تا به شما داده شود نوشته:

      سالها قبل ، هنگامی که در جستجوی جوابهایی قابل قبول برای سوالات بی پایانم بودم و می خواستم بدانم که خدا کیست و فایده زندگی در این جهان چیست به واژه ی غیرقابل توصیفی برخوردم.

      به این جا رسیدم که هر چه بیشتر به مفهوم غیرمادی نزدیک می شویم واژه های کمتری برای بیان آن پیدا می کنیم. بنابراین اگر به درک کامل برسیم یقیناً واژه ای برای بیان آن پیدا نخواهیم کرد

      حالا من دلم میخواد اون چیزی که تو دلم هست که در مورد خودت و کامنتت رو بنویسم ولی نمیشه، چون دیگه وصف اون به حالت غیر مادی رسیده.

      لب کلام خواستم ازت تشکر کنم و اون احساسم رو بنویسم ولی نمیشه، شما جهان غیر مادی هستی که با کلمات مادی قابل توصیف نیست

      مررررسی که مینویسی، مررررسی که دست و زبان خداوند هستی برای انتقال پیام خدا.

      سعیده جانم دوست دارم بوس به روی ماهت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      شهرزاد گفته:
      مدت عضویت: 2173 روز

      سعیده جانم سلام،

      خیلی از کامنتهای زیبات و توحید در عملت لذت میبرم ازینکه آموزه ها رو چنان در عملت نشون دادی که هر روز مسیرت رو به جلوست. یادمه کامنتهایی که چنان کنترل ذهنی داشتی که با طنز و زیبایی مینوشتی “صدای من رو میشنوید از ICU” و الان مینویسی “از جزیره زیبای توحیدی کیش”. بسیار بسیار تحسین برانگیز هستی و جزو دوستانی که آیه های قرآن و قانون و آموزه های استاد رو از دنیای فانتزی ذهنی به عمل واقعی دراوردن و شجاعانه با توحید حرکت کردند.

      برات یک دنیا عشق میفرستم و بهترینها رو آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        شهرزاد عزیزم سلااااااام

        بینهایت از دیدن نقطه ی آبی قشنگت خوشحال شدم،خدا میدونه من چقدر توی قلبم همیشه تحسینت کردم،زیباییت،مهربونیت،موفقیت های کاری و‌مالی،خونه خریدنت و…هرکامنتی که ازت خوندم توی قلبم گفتم این دختر بینظیره…

        حتی امروز هم که داشتم با رضوان جان صحبت میکردم بحث‌کامنت شما شد گفتم من کامنت های شهرزاد جان رو‌ خیلی وقته میخونم و همیشه موفقیت هاش رو تحسین کردم.

        حتی همین کامنت اخیرت،واقعا دمت گرم دختر،جسارتا پذیرش اشتباه،برگشت به ایران،توجه نکردن به حرف بقیه،من میفهمم شما چه شرایطی رو تحمل کردی و‌چقدر ایمان و جسارت و عزت نفس میخواست که برگردی ایران

        برات بهترین ها رو آرزو میکنم،دختر زیبا روی زیباسیرت

        برام الگوی بینظیری هستی که دلم میخواد در بهترین زمان و‌مکان ببینمت…

        به امید اون روز

        قلب‌ِ فراوان برای تو نازنین

        دوستت دارم بی نهایت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      بنفشه رستمی گفته:
      مدت عضویت: 714 روز

      درود به شما سعیده عزیز و توحیدی

      خواستم ازت تشکر کنم بابت کامنت های زیبات که از دل مینویسی .

      مرسی ازت که صحبتهای ارزشمند استاد رو به فتح قله تشبیه کردی و مثال زیبایی زدی برای درک بهترش.

      من همواره شما رو تحسین میکنم امیدوارم همواره به خواسته های دلت برسی و شاد وموفق باشی.

      هدف اصلی امسال خودمم هم توحیدی کردن شخصیتم و کار کردن روی درون خودم هست برام دعا کنید منم هر لحظه به مسیرهای الهی هدایت بشوم.

      سپاس از شما از استاد عزیز و مریم جون و تمامی دوستان در حال پیشرفت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سحر صدیقی گفته:
      مدت عضویت: 1465 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      من از وقتی به کامنت های تو برخوردم،در واقع واسه عمل کردنم،الگوی من شدی و هر بار میگم ببین سعیده تونسته پس منم میتونم.

      روزی نیست که داستان زندگیت و تو ذهنم مرور نکنم،نمیدونم چرا ی حس عجیبی به کامنت هات دارم.

      ی سوال

      میشه ی اشاره ای کنی که در کدوم کامنتت داستان این شغل جدیدتو ،نوشتی

      چون واسه ذهنم عجیبه که از اون شغل پرستاری رفتی توی کاری که اصلا هیچ جوره با کار قابلیت سنخیتی ندارد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سحر عزیزم سلام

        ازت ممنونم که برام نوشتی،تحسین شما،تجلی روشن قلب خودتونه،انشالله که همیشه زندگیتون پر از نور خدا باشه…

        سحرجان،کامنت های من اینجوری نبوده که من به یک موقعیتی برسم بعد بیام ازش بنویسم‌که بتونم بهت آدرس بدم،من قدم به قدم از خودم ردپا گذاشتم،از هرجایی که بودم،بهت پیشنهاد میکنم از توی پروفایلم بری توی کامنت های فایل‌های دانلودی و حداقل کامنت هایی که از فروردین به بعد نوشته شده رو بخونی،کامنت هایی که زیر فایل ها نوشته شده،یک خطر سیر داستانی‌داره که میتونه بهت بگه قدم به قدم چه اتفاقاتی افتاده

        تا برات باور پذیر باشه که اگر سمت خودتت رو خوب انجام بدی،خدا سمت خودش رو عالی انجام میده.

        این کاری که من سعی کردم توش استمرار داشته باشم،حتی همین الان و‌انشالله کامنت های بعدیم پر از نتیجه های بهتر و بزرگتر از قانون باشه.

        دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.

        در پناه نور باشی همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      فهیمه رمضان نیا گفته:
      مدت عضویت: 916 روز

      سلام به سعیده ی نازنین و دوست داشتنی سلام به قلب مهربونت که اینقدر از دل و جون برامون کامنت می‌نویسی الحق و والانصاف که نور و روشنی از کلامت می‌باره و من اعلان گوشیمو رو کامنت هات باز کردم بمحض اینکه کامنت میزاری با دل و جونم میخونم و لذت میبرم و هزاران درس و نکته ازش دریافت میکنم احسنت به وجود نازنینت که اینقدر قشنگ الهامات و هدایت های پروردگار رو درک میکنی و تسلیم میشی و عمل می‌کنی بارها برای خود من پیش اومده که هدایتی. دریافت کردم اما نتونستم درکش کنم و بهش عمل نکردم که بعد متوجه شدم که کاهلی کردم و آرزو دارم که بتونم یه روز مثل تو به این حد از توحید و ایمان برسم که قربانی کنم لذت های زود گذرم رو و فقط تسلیم هدایت خدا بشم

      این انس و نزدیکی ت با قرآن خیلی قشنگه دختر تو فوق العاده ای

      خلاصه که هر کامنتت یه بار اشک منو در میاره و حسابی حال و احوالمو عوض می‌کنه و یه تلنگری میشه برام که اگه سعیده اینقدر نتایج عالی گرفته توهم میگیری پس نا امید نباش و ادامه بده و فقط به آموزه های استاد عمل کن که کلید در بهشت تو همین سایت هست و فقط عمل کردن و ایمان و باور داشتن

      خدا حفظت کنه گل دختر

      ماچ به کلت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        فهیمه ی عزیز و‌نازنینم سلام

        ازت سپاسگزارم برای نقطه ی آبی پربرکتت،تحسین شما تجلی زیبایی های درون شماست،بینهایت سپاسگزارم.

        یک‌نکته ای در مورد هدایت،اگر جایی هدایتی اومد وشما متوجهش نشدی یا جدی نگرفتیش و بعدا فهمیدی این هدایت بوده و انجامش ندادی،نگران نشو که اون موقعیت از دست رفت،چون خدا هیچ وقت بیخیالت نباشه،دوباره از یک طریق دیگه هدایت هاش رو میفرسته،مهم اینکه شما مسیر درست رو ادامه بدی و حال خوبت رو حفظ کنی.

        دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.

        قلبِ فراوان برای تو دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1860 روز

      سلام به سعیده رابینسون، کاکوی گلی!

      رابینسون کروزوئه، ناخواسته به یک جزیره دوردست پرت شد و آنجا از فرط تنهایی به یک معرفت و خودشناسی رسید. با مشقت و سختی… ولی رسید. خدا بنده اش را هیچ وقت فراموش نمی‌کند… هیچ جا.

      نیشم باز شده از خوندن کامنتت! ببین! دارم میخندم!

      و این خنده، از منتهای دل و اعماق وجود هست. بعضی داستانها، به وضوح با یک تم مشترک در زندگی تکرار میشوند. روشهای روایت و شکلهای داستان،متعدد هستند، ولی نتیجه ها، یک چیز را مرتب تکرار میکنند. ترس از گرسنگی، تنهایی و بی مکانی، رابینسون کروزوئه را به آن مفهوم رساند و شما که از اول با یاد خدا بودی، برای نجات از مشقت و غم ، سوار بر دوش خدا، به جزیره رفتی تا بهشتش را به تو نشان دهد! چقدر زیبا.به خاطر بیان این مفهوم، از شما ممنونم.

      اینکه مرتب و مرتب تجربیات چند ماهه اخیر رو بصورت تکراری مرور میکنی، نه تنها خسته کننده نیست، بلکه بسیار آموزنده ست.

      این، معنای استمرار هست در مسیر خودسازی و بهبود. آنقدر خوب مرورش میکنی که آدم کیف میکنه که ببین: این دختر هیچ وقت کوچکترین جزئیات زندگیش رو یادش نمیره… کوچکترین تغییرات بزرگ! و این قدر شناسی رو معنا میکنه!

      لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق.

      ممنونم که مینویسی. به خاطر این معجزه کوچک امروز زندگیم که اول صبحی شما رقمش زدی، ممنونم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        داداش علی عزیزم سلاااااام

        سلام وسلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی عزیز و ارزشمندت

        داداش علی یک وقت نشه دیگه برام ننویسی؟میدونی من چقدر کیف میکنم ازین ترتیب جملات قصاری که مینویسی و‌چقدر برام دلنشینه؟

        دلم میخواد به هر نقطه ی آبی پربرکتت با عشق پاسخ بدم،چه کنم در مرحله ی اجرای قانون در عملم و در جزیره در پی معرفت و‌خودشناسی …

        لطفا همیشه بنویس که من از دیدن وخوندن تلگراف شما،قلبم روشن میشه …

        خدا میدونه چقدر به اون د‌َمکنی من خندیدم و روحم شاد شد:)))

        الهی که بزودی در بهترین زمان و مکان روی ماه خانواده ی بهشتیتون رو ببینم.

        قلبِ فراوان‌ِ فراوانِ فراوان از جزیره ی زیبای توحیدیِ دم‌کرده ی:))) کیش برای چرخیدن به دور سر خانواده ی قشنگتون

        در پناه نور باشید همییشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 1670 روز

      سلام سعیده جان

      بسیار تحسین میکنم شما رو در داشتن کنترل ذهنی قوی ممنون که از مسیری که رفتی برای ما مینویسید

      که ایمان ما هم قویتر بشه

      تحسین میکنم تسلیم بودن شما رو

      رها کردن خودت و سپردن و اعتماد کردن به خدا

      إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینࣲ

      همانا کسانی که اهل تقوا و کنترل ذهن هستند ، در حریم امنِ الهی قرار دارند

      (إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَهَرࣲ ۝ فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکࣲ مُّقۡتَدِرِۭ)

      همانا کسانی که اهل تقوا و کنترل ذهن هستند ، در بهشت هایی از باغ ها و جوی ها قرار دارند و در جایگاه راستی در نزد پادشاهِ مقتدر به سَر میبرند

      سعیده جان بهترین ها رو برات آرزو میکنم. تنی سالم لبی خندان و ثروتی فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        راضیه عزیزم سلام

        بی نهایت ازت سپاسگزارم که از‌روشنی قلبت برام نوشتی،از آیه های قشنگی که بهم هدیه دادی.

        قرآن همیشه توی هر حالتی،قلب من رو روشن میکنه…

        الهی که همیشه در پناه نور و رحمت الله،غرق احساس عمیق خوشبختی بی قیدوشرط باشی

        دوستت دارم دختر،بوس به کله ت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زینب نوری گفته:
      مدت عضویت: 1186 روز

      سلام به سعیده عزیزم.به هم استانی توحیدیم.

      همیشه کامنتات باعث دلگرمی من بوده.

      منم کارمند بیمارستان گنبد بودم که انتقالی گرفتم برای مشهد.ولی دیگه از کار دولتی خسته شدم و میخوام کار خودمو داشته باشم و به آزادی بیشتر برسم،تو فکرشم که به امید الله به زودی از کارمندی استعفا بدم.انشالله همیشه موفق و خوشحال باشی..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محجوبه هاتف گفته:
      مدت عضویت: 1187 روز

      سلام سلطان

      ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم

      خداوند ایمان شمارو ضایع نمی‌کند و خداوند بسیار رئوف و مهربان است

      سعیده عزیزم تحسینت میکنم و مطمئنم خداوند رئوف و مهربان این همه ایمان رو ضایع نخواهد کرد

      به مسیر بدون ترس و غمت ادامه بده که بهترین مسیر دنیاست

      تحسینت میکنم واسه اینهمه قدرت دلکندن از بچه

      از شهر و دیار

      از منطقه امن

      الله یارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلاااااام رفیییییق

        سلااااام عشششششق

        سلاااااام به صدای آرامشبخش و‌پراز انرژیت

        چاکررررررریم دربست!

        خدا میدونه چقدر دلم برات تنگ شده،یک کامنت برات نوشتم تو قدم یک،انشالله در بهترین زمان به دستت میرسه،خود نوشتن اون کامنت برای تو،حال من رو صدتا پله بهتر کرد،از بس که یاد خاطرات شیرینمون افتادم.

        واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم دارم میرم شیفت،انگار باهم میرفتیم مهمونی،اون خنده های انفجاری سر راند ها یادم نمیره :)))

        میدونی الان یاد چی افتادم؟یاد اون حرف آقای امامی افتادم که سر راند گفت بچه هاااا،حقوق واریز شد:))))

        وای خدایا باورت نمیشه عین دیوونه ها دارم بلند بلند میخندم:))))

        میگم چرا هرچی مریض خنده دار بود گیر من میفتاد؟من جذبش میکردم یعنی؟:) یادته حمزه میگفت از بس تو خودت دیوونه ای،اینا هم به تو میفتن :)))))

        محجوب یادته آلو میخواست خاطره تعریف کنه بعد ،اسم پیتزا یادش نمیومد،هی میگفت ازین ساندویچ گِردا؟:))) بعد ما نمیفهمیدیم چی میگه:))) بعد رسوای زمانه ش کردیم؟:)))

        اتفاقا اس فایویه حسین رو یادته؟:))))

        سهراب که سال رو زودتر از موعد برای‌ما تحویل کرد:)))))

        یا اون مریض که بعد یک هفته استفاده از دندون مصنوعی،اومده میگفت اشتباه شده این مال من نیست:))))

        وای خدا دلم درد گرفت محجوبه:)))

        یادته مریض اینتوبه رو از تخت ده میخواستیم بیاریمش بیرون بعد یک جایی تخت فقط رد میشد،حمید میگفت حاجی یک دقیقه این پیچ رو نفس بکش تا ما بیایم:))))

        یادته به رئیس گفتی تو‌خودت خِشک هعیتی؟:))) بعد بنده ی خدا هنگ کرده بود:)))

        یادته به عبدی میگفتی تو چرا انقدر کوچولویی؟وای من پاشیده شده بودم اون لحظه :))))

        یادته حمید رفته بود ته انبار ،بعد ناصری پشت بندش رفت بعدش دادو بیداد راه انداخت:)))بعد حمید میگفت خواهر اینجاهم دست از سرم برنمیداری:))))

        وای محجوبه محجوبه،من واقعا هیچ خاطره ی بدی از icu ندارم هرچی هست همه ش خنده و بزن و برقص و مسخره بازیه …

        خداروشکر میکنم برای اون مرحله از زندگیم،ازش لذت بردم،استفاده کردم،منتظر بعدا نموندم،همون موقع حالم خوب بود،همون موقع لذت میبردم از زندگی ….

        وپاداش ها رسید …از همه طرف،از همه طرف …

        ازت ممنونم رفیق،نوشتن کامنت برات،روح منو شاد کرد،قلب من رو جلا داد.

        عاااشششقتم من

        مررررسی که هستی

        به امید دیدارت در بهترین زمان و‌مکان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      فریبا فاضلی گفته:
      مدت عضویت: 2113 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      شاگرد اول این سایت الهی

      اینو من از کامنت دوستان گفتم من معلمم وطبق عادت رتبه بندی

      از نظر من شما شاگرد ممتاز این کلاس توحیدی هستی

      آفرین وصد آفرین بهت

      که چقد خوب توحیدی عمل میکنی و نتیجه میگیری

      واقعا دمت گرم که نتایج رو برامون مینویسی و انگیزه من و دیگر دوستان رو برای ادامه راه توحید هزارها برابر کردی

      در پاسخ به کامنت آقای ظاهری گفتی که بچه ها کامنت دوستان رو پاسخ بدین و تحسین کنین مطمئنا نتیجه خواهید گرفت

      من امروز برای 4نفر

      کامنت تحسین گذاشتم

      خیلی خوشحالم که اطاعت امر کردم و خیلی خوبه که هستی و برامون مینویسی

      برات بهترین بهترین هارو از خداوند مهربان آرزومندم

      خوشبخت و ثروتمند وسلامت باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلااااام خانم معلم عزیز ومهربونم

        سلام به قلب مهربونتون

        بینهایت ازتون سپاسگزارم،تحسین شما تجلی زیبایی های خودتونه،ممنونم که با این نقطه ی آبی قلب منو روشن کردین.

        فریبا جون من این تحسین کردن رو‌هم از استاد یاد گرفتم،طبق اصل جهان کاری نداره شما از چی‌خوشت میاد بلکه به کانون توجه شما کار داره،وقتی شما داری یکیو تحسین میکنی یعنی داری بهش توجه میکنی و به جهان دستور میدی از اصل و‌اساس اون وارد زندگیت کنه…تحسین و زیبایی و‌موفقیت و خوشبختی …

        خیلی دوستون دارم و بینهایت ازتون سپاسگزارم که برام نوشتید.

        در پناه نور‌باشید‌همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      الهه سجاد گفته:
      مدت عضویت: 3547 روز

      سلام به همه ی عزیزای دل

      برداشتی که از عمق کامنت سعیده ی عزیز کردم و اشاره به صحبتشون با فاطمه جان کردن ،منو بر این داشت که نظرم رو اینجا بنویسم

      —‐‐–

      کامنت دوست عزیزمون شهرزاد جان رو خوندم آگاهیهای زیادی برام داشت بخصوص یک نکته ش خیلی توجهم رو جلب کرد

      وقتی از تمام موفقیتهاش و پیشرفتهاش گفت که خیلی به دلم چسبید ، بعد به اونجائی که رسید گفتش توی دبی نتونستم ذهنمو کنترل کنم ،هیچ اتفاق نامناسبی در بیرون نیفتاده بود اتفاقا همه چیز خوب و لاکچری و گل و بلبل بود فقط ذهنش بود که سوسه اومدو نجوا کرد و او رو ترسوند و متقاعدش کرد تصمیمش رو عوض کنه و برگرده

      من فک میکنم اگه آدم به مرحله ی خوب و قابل قبولی در کنترل ذهن رسیده باشه میتونه اتفاقات رو در مهاجرت به نفع خودش تغییر بده ، حالا هرچقدر ظاهر اون اتفاق سخت یا ناخوشایند باشه

      نه فقط تو مهاجرت تو همه قستمهای زندگی ؛

      مهم اینه که ذهنمو بتونم کنترل کنم یعنی در نهایت دوباره به اصل قانون برمیگردیم

      تو مهاجرت میکنی مثلا مشکل زبان داری ؛ مهم اینه که بتونی ذهنتو کنترل کنی اونوقت یه شرایطی پیش میاد که مثه استاد که توی سفارت امریکا در فرانسه با خانمی که فارسی بلد بود رودررو شدن جهان برای شما هم پازلی رو میچینه و افرادیو میاره که این زبان بلد نبودن برات مشکل ساز نشه هیچ ،تازه لذت هم ببری و هی به خودت آفرین بگی که اتفاق دلخواهتو خلق کردی

      حالا برا هر موردی تو مهاجرت ازش میشه استفاده کرد

      و یه نکته ی بسیار مهم دیگه سپاسگزار و قدردان خداوند بودن برای همون نعمته

      همون نعمتی که الان کمی به چالش برخورده

      اگه از یه جائی به بعد سپاسگزاری یادمون بره ،اگه شگفتیِ خواسته ای که خلق کردیم یادمون بره پس از اونه که شرایط به ضرر ما شروع به تغییر کردن میکنه

      یعنی اینجوری بگم اوضاع سخت رو هم خودمون خلق میکنیم

      ولی اگر برای هرلحظه ش و هر نکته ش شاکر باشیم میریم رو مدار آسونیها

      من خودم این حرفی که الان میخوام بگم رو تجربه کرده ام

      کافیه سپاسگزاریت ، ده برابر فراتر ازاون جائی که هستی یا اون شرایطی که داری باشه

      اونوقت خدا به جائی که صد برابر بهتر از اون جاست هدایتت میکنه گاهی هزار برابر از اون گاهی میلیون برابر و….

      یعنی قشنگ عظمت خدا برات هویدا میشه

      همه چیز به این برمیگرده که پس از اون نعمت، شاکر باشیم یا کافر !!

      مرتب در حال اقرار به نعمتمون باشیم یا اگر کمی اوضاع باب میل مون پیش نرفت شروع کنیم به انکار !!

      نگاهمون رو میچرخونیم به سمت قسمتهای خوب اون شرایط و تحسین میکنیم یا بعضی ناخواسته ها رو می بینیم و تخریب می کنیم !!

      بله همه چیز به خودمون بستگی داره

      اینارو دارم اول از همه به خودم میگم تا مراقب نجواهای ذهنم باشم و ازشون پرهیز کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      ریحانه معارف وند گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      سلام خواهر عزیزم.واقعا تو این مدت احساس خواهرانه بهت داشتم.هر چند از لحاظ سنی از من کوچکتری ولی خیلی اگاهیت و… بیشتره از من.منم مسیر زندگیم خیلی عجیب تو همه چی چطور بگم داغون شده.یا شایدم هدایتمه برای رسیدن به توحید و خواسته هام.نمیدونم قراره چی پیش بیاد.جدیدا خیلی با خدا حرف میزنم انگار خودش فقط منو میفهمه.چند بار میخواستم بهت پیام بدم عزیزم یه حسی بهم میگفت ولی باز میگفتم سعیده جان که جواب نمیده اصلا .والان که دیدم پاسخ فرستادی به بچه ها چقدر خوشحال شدم.عالیترینها رو برات و برا همگیمون با تمام وجود از خدا خواستارم. خداپشت و پنات عزیز دلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمیه گفته:
      مدت عضویت: 1413 روز

      به نام خداوند هدایت کننده

      سلام به سعیده جان

      ممنونم وسپاسگذارم از کامنت های عالی که مینویسی که باعث ایمان وانگیزه بیشتر درمسیر توحید ویکتاپرستی وتوکل فقط به خود خود خدا میشه

      من که با هر کامنتت اشک میریزم وهر دفعه مصمم تر میشم تا به مسیری که خداوند از طریق این سایت بر سر راهم قرار داده با ایمان وتوکل ادامه بدم ،

      چند روزی هست که صدایی مدام بهم میگه برات کامنت بذارم وبپرسم آیا وقتش نشده برای توحید عملی 11 کامنت بذاری ؟؟؟؟(آخه من خیلی منتظرم)

      اما مدام اون رو نشنیده گرفتم ومیگفتم چرا من از سعیده بپرسم ایشون دوستان زیادی تو سایت دارن که میتونن درخواست کنند چرا من ؟؟؟؟!!!!

      اما از اونجا که خودت همیشه به الهامات عمل میکنی ودقیقا الگوی من هستی در عمل به الهاماتم ،بالاخره با کلی کلنجار رفتن و …..تصمیم گرفتم مثل خودت عمل کنم که اگر صدایی شنیدم که داره چیزی رو میگه که شاید منطقی هم نباشه، اون رو انجام بدم

      پس تصمیم گرفتم بیام وبنویسم واین تمرینی باشه برای عمل به الهاماتم،

      ( زمانی که استاد توحید عملی 11 رو گذاشتند فقط منتظر کامنت شما بودم واحساسم میگفت صدای خدارو از طریق کامنت سعیده میشنوی !!!! اما دیدم تو کامنت دیگه ای گفته بودی که اجازه نداشتی بنویسی

      ولی من همچنان منتظرم که برای اون فایل کامنت بذاری !)

      والان که این احساس اومد که برات بنویسم، بالاخره نوشتم

      امیدوارم در بهترین زمان ومکان ممکن کامنت این فایل رو بنویسی ،هر موقع که به قلب خودت الهام شد

      بازم سپاس به خاطر پشتکارو ایمان وثبات قدمت

      ادامه بده که انگیزه بسیار خوبی هستی برای من وتمام کسانی که پیگیرت هستند

      موفق وپیروز وسربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی شایسته

    در مورد مهاجرت حرف زیاد دارم واونقدر جای صحبت داره که نمیدونم افکارم را چه جوری منظم کنم.شاید نیاز به یک مصاحبه داره …..

    اما تصمیم گرفتم که متمرکز بشم وفقط از خود قبل مهاجرتم بنویسم شاید به دوستان عزیز در شناخت خودشون ومسیر مهاجرت کمک کنم .

    وقتی سن 30 سالگی را رد کردم ،احساس کردم که سرعت گذر عمرم بسیار زیاد شده وانگار من بیرحمانه به سمت پیری ومرگ میرفتم.عجیب روزها سریع می گذشت ومن همیشه به علت آن فکر می کردم ….

    به این نتیجه رسیدم که من دچار روزمرگی شدم ،تا قبل از 30 سال اهداف زیادی داشتم وبرای رسیدن به آنها تلاش می کردم .من میخواستم خانه ،ماشین،شغل،درآمدخوب داشته باشم ،می خواستم همسر خوبی باشم،مادر خوبی باشم،به شهر بزرگتری مهاجرت کرده باشم،جایگاه اجتماعیه خوبی داشته باشم ….وخب به همه ی آنها رسیده بودم.صبح بیدار میشدم،صبحانه،کار،ناهار،ورزش،گردش،دیداردوستان،تمیزکاری خانه،شام،خواب وفردا دوباره همین برنامه ها…..

    روزمرگی ،مرگ تدریجی من بود ومن این را نمی خواستم ….به این نتیجه رسیدم که باید تغییر وتحولی در زندگیم ایجاد کنم باید اهداف جدیدی برای خودم انتخاب کنم.

    بعد به قلب خودم رجوع کردم که واقعا چه چیزی از زندگیم می خواهم وچه چیزی مرا راضی میکند وپاسخم این بود که اگر دوباره متولد شوم میخواهم شغل توریستی وجهانگردی را انتخاب کنم من عاشق این هستم که با مردم جدید وفرهنگ های جدید آشنا بشم…..لحظه ای که این خواسته برای من واضح شد را دقیقا یادمه ،در دفتر مدرسه روی یک صندلیه قهوه ای نشسته بودم همان لحظه از پنجره به آسمان نگاه کردم وگفتم خدایا هر آنچه خواسته ام به من داده ای ومطمئنم که این درخواست مرا هم اجابت میکنی«مرا نمیران وبه اندازه ای به من عمر بده که بتوانم دنیای تو وزیبایی هایش را ببینم وتجربه کنم» و همان لحظه ی خواسته ی مهاجرت من واضح شکل گرفت….

    البته ناگفته نماند که من سالها قبل آن از شهر کوچک خودم به مرکز استان مهاجرت کرده بودم وبا چالشهایی که مهاجرت در زندگی ایجاد می کند در حد ابتدایی آشنا بودم «مهاجرت از شهری به شهر دیگر ،قابل مقایسه با مهاجرت به کشوری دیگر با زبان وفرهنگ جدید نیست ولی به نظر من جزیی از تکامل هست وحداقل تو تجربه ی بیرون آمدن از نقطه ی امن خود را داری»

    سرتان را درد نیاورم این موضوع بسیار جدی بین من وهمسرم مطرح شد وهر دو رأی به مهاجرت دادیم .سالها قبل ما بدون اینکه به مهاجرت جدی فکر کرده باشیم از طریق خانواده ی همسرم درخواست گرین کارت به کشور آمریکا داده بودیم اما چون متقاضیان زیاد بودند و به خاطر مسائل سیاسی وبیماری امیدی به گرفتن گرین کارت نداشتیم بنابراین مقصدمان را گذاشتیم کانادا .

    اولین قدمی که برداشتیم یادگیری زبان بود ومن وهمسرم بسیار جدی شروع به یادگیریه زبان کردیم و با وکیل های مختلف مشورت می کردیم که خب هر کدام راهیی را پیشنهاد میدادن.

    طوری شده بود که ما هر بار با یک وکیل مسیری را می رفتیم وبعد از گذشت مدت زمانی پروسه ی مهاجرت با مشکلی روبرو میشد البته که در طی چند سال همسرم یک سفر به آمریکا وچند سفر به کانادا داشتند یادم میاد بعد از برگشت از یکی از سفرهاشون خیلی جدی به من گفتند که:«فکر نکن اونجا بهشته وهمه چیز گل وبلبله اونجا هم زندگی مشکلات خودش رو داره مثل اینجا با این تفاوت که اونجا زبانشون وفرهنگشون را هم نمیدانی واحساس غربت هم شدیدا هست»

    مدتی به این موضوع فکر کردیم وبا علم به همه ی این مسائل باز هم تصمیم به مهاجرت گرفتیم .بارها از خودمون پرسیدیم که چرا می خواهیم مهاجرت کنیم وهر بار به این سوال پاسخ دادیم ،یکی از پاسخهای محکممون این بود «به خاطر بچه ها»اما هر چه گذشت بیشتر به درست بودن این پاسخ شک کردیم …..

    یعنی چه به خاطر بچه ها یعنی ما خودمان وزندگی راحت وآسایش خودمان را فدا کنیم تا شاید فرزندانمان آینده ی بهتری داشته باشند،آینده ای که نمی توان پیش بینی کرد……اصلا دلیل قانع کننده ای نبود…..

    مطرح کردن هزارباره ی این سوال باعث خودشناسیه بیشتر وبیشتر ما شد ونهایتا به این نتیجه رسیدیم که ما میخواهیم مهاجرت کنیم برای دل خودمان ،می خواهیم ناشناخته ها را ببینیم وتجربه کنیم ،می خواهیم دنیا راببینیم وتجربه کنیم.

    خلاصه خواسته واضح،انگیزه ودلایل معلوم،قدمها برداشته شده ولی…..اتفاق نمی افتد….

    بعداز گذشت چند سال عاجزانه از خداوند هدایت خواستم وبماند که چگونه به سمت شما هدایت شدم وتازه با بحث ترمز آشنا شدم . من عمیقا مهاجرت را میخواستم اما ترمزهای زیادی داشتم :ترس از عالی نبون زبان،ترس از دست دادن کارم،ترس شروع یک زندگی از زیر صفر ،ترس دوری از دوستان وفامیل مخصوصا پدر ومادرم من پر از ترس بودم .

    اینکه چگونه از سال 98 تغییر باورها ورفع ترمزهای من به مرور با آموزه های شما شروع شد وباورها ودیدگاه های خوب جایگزین آن شد وبا رفع هر ترمز مسیر مهاجرت من باز شد واین مهاجرت به کشور آمریکا بالاخره در سال 1402اتفاق افتاد خود داستانی مفصل دارد که از حوصله ی این کامنت خارج است.

    نمی خواهم بگویم همه ما یک مسیر را می رویم وپروسه ی مهاجرت سخت وطولانیست….اصلا

    هدفم از نوشتن این کامنت این بود که بگویم لازمه ی یک مهاجرت موفق مثل تمام موفقیتهای زندگی یک خودشناسیه عمیق هست ،اینکه شما خودتون را بشناسید وبدانید که از زندگی چی میخواید….اگه در مسیر پاسخ به این سوال به مهاجرت رسیدید بدونید که هر گاه ترمزی برای رسیدن به آن خواسته نداشته باشید لاجرم…..لاجرم اتفاق می افتد.

    رفع ترمزهای من وطی کردن مسیر تکامل من باز هم تاکید می کنم من لیلا باتوجه به شخصیتم وباورهایم 4 سال طول کشید ولی ممکنه مسیر رسیدن شما از خواستتون به هدفتون 1ساعت هم طول نکشه.

    در مورد مسیری که در این چند سال آمدم وشرایط وحال وهوای فعلیم نیز صحبت زیاد است ولی فکر می کنم مهمترین چیز را بیان کردم:

    چه چیزی از زندگیتان می خواهید

    استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم وامیدوارم کامنت من برای دوستان مفید باشه

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      زهراء گفته:
      مدت عضویت: 3436 روز

      سلام به لیلای عزیز،واقعا ممنونم ازتون که تجربتون رو برای ما گفتید

      خیلی درس توش هست

      درسی که من گرفتم اینه که شما شرایط معمول کار و زندگی و رو همینجا برای خودتون ساختید و برای بزرگتر شدن مهاجرت رو میخاستید.

      عزیزم بیان این تجربیات اصلا ملال آور نیست

      خوشحال میشیم در ادامه پروسه مهاجرتتون رو بگید

      و بعد هم شرایطتون الان که مهاجرت کردید برامون بگید

      در پناه خدا شاد ‌و سلامت باشید و بهترین تجربیات رو داشته باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 827 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و اعضای سایت استاد عباسمنش

    فایل خییییلی خوبی بود، سپاسگزارم که یکسری مسائل رو برامون باز کردید

    من به شخصه به این راحتیا بی خیال مهاجرت نمیشم

    من هر چقدر که فکر میکنم میبینم که نمیتونم به صورت بلند مدت یا شاید تا اخر عمرم اینجا بمونم

    چون دوست ندارم محدودیت داشته باشم محدودیت هایی که یکی و دوتا نیست، از ماشین هایی که حتی گذر موقتش هم تو ایران نبوده ونیست تا امنیتی که راحت بتونی با دوستت بری بیرون و نترسی یه وقت گشت ارشاد بیاد و ببرتت ، البته اینا محدودیت بزرگی نیست و خیلی هاش با تغییر باور میتونی جلوی اون تجربه ناخواسته رو بگیری اما ماشین و طبیعت و ادمها و…میخوای چیکار کنی.

    فقط من بیشتر مطمعن شدم که باید در وضع مالی وروحی مناسب اقدام کنم

    اینهایی هم که گفتم برای 3 الی 4 سال اینده اس که برنامه دارم مهاجرت کنم و اول باید نتیجه حد معقولی بگیرم تا با ارامش مهاجرت کنم

    از الان هم دارم روی زبان انگلیسی یکم کار و بعدا یه اهرم رنج و لذت تاثیر گذار درست میکنم تا حتی فکرم به اینکه برگردم نکنم

    چند تا شخصیت مهاجر پذیر که استاد عزیز فرمودند هم باید در خودم بعضی هاش رو بوجود و بعضی هاش رو تقویت کنم

    خلاصه خواستم بگم هدفم تا چند سال دیگه اینه که مهاجرت کنم، و امیدوارم چند سال دیگه یادم بمونه و بیام زیر همین کامنتم بگم که من کجام

    انشالله

    سپاس فراوان از استاد گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد جان سپاسگزارم که همواره سعی می کنید در مورد هر موضوعی که خداوند هداییتون میکنه شفاف سازی کنید و مسیر روان و آسانی پیش روی ما گذارید ممنونم از قلب زیبایتان

    من از این جایی که هستم راضیم و احساس خوشبختی و رضایت از خدای خود دارم درسته همه چی پرفکت نیست ولی از شرایطم رازیم و اصلا دلم نمی خواد مهاجرت کنم دوست دارم کل دنیا رو بگردم ولی حاضر نیستم با شرایط سخت مهاجرت کنم چون وقتی دیدگاهتو عوض کنی مهم نیست در کدام نقطه ای این جهان باشی مهم اون دیدگاه تو هست که جهان هستی اون رو به خودت باز می گردونه من تست رو انجام دادم و یک شخصیت مناسب برای مهاجرت دارم و خودم از شخصیتم آگاه هستم چون همیشه از نقطه امنم فراتر رفتم و چندین استان نقل مکان کردم و وقتی به یک شهر جدید میرم سعی میکنم از کوچه های احتمالی که به خونم میرسه بیام خونه نمیترسم

    و این شخصیت رو اول مدیون خدای مهربان بعد شما و بعد خودم که به آگاهی های که دریافت میکنم همواره سعی میکنم عمل کنم

    استاد عزیزم

    و دوستان گرامی

    اگر واقعا در این مورد کسی از قانون معنویت اطلاع دقیقی داره من رو هم راهنمایی کنه و به پاسخ سوالم برسم و اگر با استناد به قرآن کریم باشه خیلی عالی میشه

    پیشاپیش از پاسخ های گرانقدرتان سپاسگزارم

    آیا رژیم غذایی برای تعیین جنسیت قبل از بارداری شرک محسوب می شود؟ اگر شرکه چرا؟

    منتظر پاسخ های بی نظیر هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمود رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1143 روز

      درود بر شما دوست و هم خانواده عباس منشی عزیز در پاسخ به سوالی که مطرح کردید خاستم نظرم را بگم، فکر نکنم ربطی به شرک داشته باشه شاید منظورتون دخالت در کار خداوند باشه که اون روندش به این صورت است که شما بدونه زور و اجبار وتوکل بر خداوند رژیم را رعایت میکنید که خداوند فرزندی سالم و اونی که میخواهید را به شما عطا کنه اگر به مصلحت است واگر نه ما تسلیم اراده او هستیم و به زور چیزی را نمی‌خواهیم .موفق و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عظیم گفته:
      مدت عضویت: 1373 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام و احترام خدمت شما

      به نظر من به طور کلی شرک یعنی هر کاری و عملی که قدرت رو از خدا گرفته و به کسی یا چیزی بدیم.

      پس این جریان بسته به نیت شما داره. که آیا با این کار قدرت رو از خدا میگیرید یا نه

      این آیه قرآن هست که میگه

      سوره البقره

      وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ186

      و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] به راستى که من نزدیکم. دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا [به دعا] بخواند، روا مى دارم. پس باید که از من فرمان پذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند

      هر چیزی رو میخای از خدا بخواه و رو خودش حساب کن ، اون بهت میده، حتی جنسیت بچه ت .

      داستان زکریا تو قرآن خیلی درس داره،

      خیلی وقت ها حتی ما از خدا درخواست نمی‌کنیم.

      وقتی درخواست کنی و به صاحب اختیار بودن خدا باور داشته باشی ، اجابت میشی ، حالا ممکنه هدایت بشی به انجام ی سری کارها ، مث همین رعایت رژیم غذایی، ولی تو خودت آگاهی که از خدا خواستی و اون هدایت کرده.

      نیت، فرکانس یا باور ما مهمه، چون ما خالق زندگی خودمونیم، فارغ از غلط یا درست بودن یک باور ، اون باور برای تو اتفاق میفته، نه ب دلیل اینکه درسته یا غلط ، بلکه به این دلیل که تو باورش کردی.

      امیدوارم تونسته باشم جوابی درست به شما بدهم.

      از خدا میخواهم هدایتمون کنه که تنها خودش رو بپرستیم و تنها روی خودش حساب باز کنیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی شهناز گفته:
      مدت عضویت: 1156 روز

      سلام دوست عزیز

      من تازه 20 روزه پسرم متولد شده اولین بچه من و خانمم هستن

      حنیف کوچولو

      من قبل بارداری خانمم دختر دوس داشتم پسرم دوس داشتم ولی یه روز نشستم گفتم خدایا من میخوام هم جنسیت بچمو و هم سلامتی و هم اسمشو کلا همه امورات بچمو به تو واگذار کنم صفر تا صد من فقط بهترینهارو میخوام هدایتم کن

      به عنوان یه تمرین توکل نگاه کردم

      به خدا باورت نمیشه تو همون روزهای اولیه خدا واضح تو قلبم بهم گفت برات پسر میدم و من و خانمم ایمان داشتیم به خدا بعد چند ماه معلوم شد پسره و دقیقا بعدش خدا بهمون الهام کرد اسمشو حنیف بزارید و انجام دادیم خانمم یکی از راحترین و بی دردسرترین بارداریهارو داشت خلاصه خیلی رازیم که به خدا اعتماد کردم

      به نظر من بسپار به خدا و بهترینهارو بخواه از خدا و اگهپسر یا دختر دوس داری بگو به خدا که خدایا من اینو میخوام ولی بازم تو تعیین کن چون تو بهتر میدونی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا طالبی گفته:
        مدت عضویت: 1695 روز

        سلام دوست عزیزم تبریک میگم به شما و خانم محترمتان امیدوارم برای شما فرزند صالح و سالمی باشد سپاسگزارم که تجربه خودتان رو با ما به اشتراک گذاشتید و تونستم به سوالم برسم

        ممنونم از استاد عزیزم که این مکان رو برای ما محیا کرده

        واقعا که یک خانواده هستیم در اینجا و میتونیم به هم دیگه کمک کنیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 496 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    خدایا شکرت برای جلسه دوم فایل هدایت الهی مهاجرت

    مهم احساس خوشبختی و رضایت مند ی ماست

    هر کجا که باشیم خودش دنیای متفاوتی است

    مثله همین جایی که الان هستم

    چندین لهجه متفاوت در همین شهر کوچک ما دورود لرستان وجود دارد و حتی من خودم اکثر حرفهاشون که لهجه دارند را بخوبی متوجه نمی‌شوم ولی لهجه شیرینشون رو واقعا دوست دارم

    واقعاً استاد دست مریزاد

    مهم احساس خوشبختیه

    من تو این چند روز گذشته همش تو تدرین ستاره قطبی دارم می‌نویسم میخواهم در لحظه زندگی کنم و از هر چیزی که الان در زندگیم دارم لذت ببرم و احساس خوشبختی کنم با همین چیزی که الان هست.

    واقعا این روزها قشنگ احساس میکردم مدارم خیلی بهتر و بالاتر رفته چون از درون واقعا داشتم احساس خوب را تجربه میکردم و در طول روز احساس خوبم پایدارتر هست

    و خیلی در شکر گذاری مسمم تر و بهتر شده ام تا جایی که بیادم بیاد برای هر چیزی ذوق میکنم و شکرگذاری بابتش میکنم

    وقتی دارم نگاهم به خداوند را تغییر میدهم

    همین تغییر دارت از من یه شخصیت قوی تر و توحید ی تر و خداگونه تر می‌سازد

    مهم احساس خوب است

    مهم احساس خوشبختی هست که باید درونن در من ایجاد شود.

    بخدا که چقدر احساس سبکی و راحتی از درون میکنم قشنگ حس یه پر بهم دست میده

    چون در همه حال بخدا دارم یاد میگیرم که توکل کنم

    اصلا همین که ندارد بالاتر می‌ره و من بیشتر روی خدا حساب باز میکنم استاد شما میدونید واقعا قلبم بازتر شده

    خیلی در اعتماد به نفس و احساس لیاقت بهتر شده ام.. کی متوجه میشم ؟؟

    وقتی که با کسی برخورد میکنم

    در محیطی جدید قرار میگیرم

    به مغازه ای برای خرید کردن قدم میزارم

    با بچه هام رو به رو میشم

    با همسرم هم کلام میشم

    اونموقع من دارم میفهمم چقدر الی جون تو خوب هستی

    چقدر عالی رفتار می‌کنی نسبت به قبلت

    چقدر ارامشت بیشتر شده

    چندین بار همسرم گفته اعتماد به نفست واقعا عالیه

    دوستام واقعا از رفتارها م شیفته من میشوند

    مدتی که باشگاه رفتم و چندتا دوست عالی پیدا کرده بودم و الان چند هفته ای هست که نمی‌رم و اونم طبق آموزش های استاد عالی بود برای رشدم و پراکندگی ذهنم زیاد شده بود و داشت ازم انرژی بسیار زیادی می‌گرفت تصمیم گرفتم تمرینها رو در خانه و پیاده روی فعلا تمرکز بزارم و انصافا چقدر این ایده الهی برام کار گشا بوده چقدر تمرکزم بهتر شده و عالی دارم روی خودم لیزری کار میکنم

    و دوستان هم باشگاهی تماس می‌گیرند و احساس دلتنگی و محبت و عشقی که دارند را ابراز می‌کنند

    لبخندی که برای همه رهگذران هدین میدهم و دریافت کننده خوبی هستم احساس خوشبختی

    چقدر در کلامم در بیان کلمات و جملات بهتر عمل میکنم

    استاد من رشد و پیشرفتم را با آموزش های الهی شما دارم گسترش میدهم بینهایت سپاسگزارم

    از اونجایی که صبح ها با ذوق و شوق بیدار میشوم ‌ روح الهی در بدنم جاری میشود و فرصت طلایی تجربه زندگی عالی بهم داده میشود با شکرگذاری و حس خوب و شروع روزم تا ظهر اکثرا تو سایت هستم و فایل گوش دادن و روند تکاملی رشد و پیشرفت واقعا برام احساس خوشبختی هست

    امروز خواستم دخترم رو به دندان پزشکی ببرم که تماس گرفتم و گفتند که باید دوباره عکس بگیرین بعد بیاین آخه دخترم دندانهای شیری رو هنوز کامل کنده نشده و یکی دوتا از دندونهاش کنده شده و همه میگفتن دیر شده یه بار هم پارسال که بردم دکتر عکس گرفته بودم و گفت که باید بکشی دندونهاشو دخترم ترسید و ما دیگه نرفتیم به اسرار دخترم و انصافا آرشیدا جانم واقعا فرکانسش عالیه هر وقت چیزی میگه من اونو نشونه خدا میبینم و میگم بچم روحش پاکه از زبون خدا داره حرف میزنه و همیشه درست و بموقع حرف نمیزنه کار آ

    من از خداوند تو تمرین ستاره قطبی گفتم بهترینها را برای خودم و عزیزانم ازت میخواهم خودت ران درست رو بهم نشون بده و آرشیدا رو هم باحبار امروز برده بودم

    و از اونجایی که درونن دارم تمام اموراتم را به قدرت خودش میسپارم و آرامشم بیشتر شده و احساس خوب دارم .

    ساعت 11با دخترم رفتم و از درمانگاه یه عکس گرفتیم و خواستیم بریم به دکتری از بیرون نشونش بدم همونجا منشی درمانگاه گفت میخوای ببر به دکتر اینجا نشونش بده به دکتر درمانگاه نشون دادم و گفت فعلا سنش کمه عجله نکنید تا ,11سالگی هم‌وقت داره که دندون شیری هارو در بیاره خودشون در میان نگران نباش لازم نیست بکشی دندونهاشو

    واقعاً همون لحظه که خدا نماد کارها رو برام انجام داد من احساس خوشبختی کردم و شکر گذاری از خداوند

    آرشیدا رو که چقدر خوشحال بود که لازم نبود دندون بکشه گفت مامان دیدی گفتم دندونهام خودشون در میان

    والای خدایا واقعا تو چشمای آرشیدا دیدمت

    همون شوق و و ذوق و حس خوب تو بودی

    خدایا شکرت

    اینا احساس خوشبختیه

    الانی که ماشین نداریم آرشیدا دیبشب به باباش گفت ماشین بابا بزرگ رو بگیر ببرمون بیرون

    باباش که قبول کرد خودش رفت سوییچ ماشین رو از بابا بزرگی گرفت و آماده شد و چهارتایی رفتیم بیرون ‌ کلی لذت بردیم و یه شام عالی هم طبق قانون سلامتی مهمون همسرم شدیم و کلی لذت بردیم و خودش گفت مامان من بودم که شما را آوردم بیرون

    گفتم آره بخدا خدایا شکرت برای این دخترم

    همین که بلند بلند پیش همه شکر گذاری میکنم برای ابراز وجودشان برای هر نعمت و برکت و رحمتی که برام نعمت و ثروت خداست تشکر میکنم احساس خوشبختی برام

    استاد وقتی میخواد مهارتی رو یاد بگیرم اصلا مقاومتی ندارم

    وقتی از ته دلم بخوامش میرم دنبالش بلطف خداوند

    و الان هم اگه بخوام برم دنبال یادگیری زبان مقاومتی ندارم و دوست دارم به یادگیری چیزهای جدید و قدم گذاشتن در دنیا ناشناخته

    تا مهارتهامو بیشتر کنم با خودم میگم این مسیری که میرم کلی چیزهای جدید و موب رو میتونم یاد بگیرم خودمو با شرایط اونجا وفق بدم و چیزهای بیشتری یاد میگیرم

    من باید از همین جایی که هستم رشد کنم و پیشرفت داشته باشم

    باید درآمد خوبی داشته باشم و پس انداز خوبی داشته باشم که با روحیه بهتری نقل مکان کنم

    من باید درونن تغییر کنم تا دنیای بیرونم هم تغییر کند

    من با تضادهایی که طی این دوسال گذشته برامون پیش اومد واقعا چالش بزرگی بود ولی من کمک خداوند وبا آموزش های عالی شما

    پیروز شدم بر ذهنم

    انصافا اوایل کنترل ذهن خیلی سخت بود

    ولی امیدوار بودم و هدایت شدم به فایل هدیه ثروت

    ومن همیشه میگفتم این تضاد مالی اومده که من رشد کنم در حقیقت این موهبت الهی بوده تا من برم تو دل ترسهام

    من خودمو بشناسم که روی هیچ کسی جز خدای خودم حساب نکنم

    و خداوند واقعا لطف بزرگی به من داشته و تکاملم را بخوبی برای بهبود خودم و شرایطم مهیا کرده و هر بار دارم بزرگتر ‌ بهتر میشوم

    واین مسیر الهی تا ابد ادامه دارد تا جان در سینه ام هست ادامه دارد

    خدایا شکرت برای ایمان و توکل و اعتماد وامیدی کت در وجودم بیدارشده

    خدایا شکرت برای هر لحظه هدایت های تو در تمام زندگی ام

    خدایا شکرت برای هر لحظه ورود بی نهایت ثروت و نعمت در زندگی ام

    خدایا شکرت که از همین نقطه ای که هستم خودت با دست توانگرت دستم را گرفته ای و هر لحظه آرامش و ایمانم قوی تر و بیشتر میشود

    اصلا دارم حال میکنم وقتی می‌خوام کاری انجام بدم میگم من تسلیمم خدا خودش همه جوره هوامو داره و واقعا تمام اتفاقات خیر است و به نفع من میشوند خدای مهربانم شکرت

    من باید بیشتر باور کنم که از همین جایی که الان هستم و دارو نفس میکشم باید لذت ببرم و ارزش خلق کنم

    و ثروت بسازم

    همانطور که امروز که بیرون بودم و بلطف خداوند وسایلی که نیاز داشتم و براحتی خرید کردم از خزانه الهی باید هر کجا ی این جهان خداوند که باشم ثروت بسازم و شخصیت بهتری از خودم بسازم و لذت ببرم

    باید اول با خودم بصلح برسم خودشناسی بالاتری از وجود خودم داشته باشم نگاه توحیدی تر بخداوند داشته باشم که همه کاره است و همه جوره هوامو داره

    و با توجه کردن و تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت و حس خوب و آرامش درونی و امید . توکل و طی کردن تکامل لاجرم خدا مرا به بهترینها همواره هدایت خواهد کرد

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین مکان و بهترین زمان و بهترین شرایط قراردارم

    پس مهاجرت کردن بستگی به شناخت من از خودم داره

    ببینم در کجا ها خوبم و در کجاها ضعف دارم و عادت های خوبتری در خودم ایجاد کنم

    با چالش ها چطور برخورد میکنم

    با شرایط سازگاری دارم یا نه

    و مهاجرت به هیچ وجه از روی ترس و فرار و احساسی تصمیم گرفتن و چشم وهم چشمی و شو آف نباشه

    و واقعا من عاشق دیدن جاهای زیبا و مکانهای جدید و فرهنگ های جدید تر هستم

    و فعلا مسافرت کردن را ترجیح میدهم تا بهودشناسی بیشتری از خودم برسم

    آزمون هم انجام دادم که گفتن شد من آدم مناسبی هستم برای مهاجرت و باید ترمزهای بیشتری در خود شناسایی کنم و پیشنهاد دوره کشف قوانین زندگی بهم داده شد

    بلطف الله دارم روی دورهایی عالی احساس لیاقت و قانون آفرینش و دوره مقدس 12قدم در قدم سوم هستم کار میکنم و خودمو با تمام اموراتم به جریان هدایت الهی مثله همیشه قدرتمند تر سپرده ام تا خودش هر لحظه هدایتم کند.

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم

    واقعا یه دوره عالی بود خیلی تاثیر گذار بر دنیای درونم بود .

    از هر کلمه و جمله ای که از زبان شما طبق هدایت الهی جاری می‌شد لذت بردم و اشک ریختم .

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: