چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3765 روز

    با درود و مهر به همه عزیزان

    سوال یک: چه خواسته یا هدفی داشته ای یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    پاسخ: من از سال 93 دارم بصورت حرفه ای کار میکنم ، دیگه سال 95 توی کارم به دلیل تلاش هام خیلی عالی شده بودم. حالا باز میگم تکامل بهترم را بخواهم حساب کنم از 96 ، ولی الان فقط 3 میلیون پول توی حسابمه. ورودی هام کمه با اینکه تلاشم واقعا زیاده. خواسته ام این هست که صفر مالی ام را رد کنم. برسم به یک عدد خوب در حال حاضر. مثلا 50 میلیون که بتوانم پس انداز کنم حداقل.این برام در حد آرزو شده.

    سوال 2: در حرفه ی خودم کسی را نمی شناسم. اونی که الان خیلی داره مثلا خوب پول میگیره روی ماهی 12 میلیون هست. البته همان هم برای من جذابه. ولی از استاد شنیده ام که کسی بوده در حرفه ی من که هفته ای 200 میلیون را تجربه میکرده. من با این مشکل ندارم که الگو ندارم. چون استاد یا هر کدام بچه های سایت که خواسته اند پول بسازند موفق شده اند. منم میدانم که میشود.

    سوال 3: چه باورهای محدود کنند های( ترمز مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    پاسخ: مدتی هست که دارم روی این موضوع کار میکنم و بسیار زیاد مطمئنم که سرچشمه اش باور لیاقت و شایستگی است. یعنی ذهنم میگه بابا مثلا میخوای 500 هزار دستمزد بگیری بابت 1 ساعت؟ در حالیکه دستمزد گرفته ام پارسال برای 2 ساعت 800 هزار تازه نرخ دولتی. یا همین چند روز پیش برای2 ساعت 1 میلیون گرفتم. ذهنم میگه زیاده، خیلی زیاده، همیشه اینطوری منو عقب نگه داشته. اون عدد را برام بزرگ میکنه و میگه نه نباید اینقدر بگیری. در حالیکه برای غذا خوردن درست در قانون سلامتی باید روزی 100 هزار تومن حداقل هزینه بپردازم. اصلا نمی فهمم چرا عددها را برام با احساس گناه جلوه میده و میگه تو نباید اینو بگیری. تو آدم خوبی هستی اگر کم دستمزد بگیری. باید به فکر جیب همه باشی. همه که توان پرداخت ندارند. همین هفته متوجه شدم که واقعا دارم در حق خودم ظلم میکنم بخاطر پول کم گرفتنم. اما ذهنم میگه خدا بزرگه ، تو پول نداشته باش ولی خدا بهت کمک میکنه. ببین وقتی بمیری پول بدرت نمیخوره، از این باورهای داغون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    مجید حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام به استادعزیز و مریم گلی جان و دوستان گل. من مجیدم 29 سالمه. من اول خودمو مثال میزنم که فردی بودم کاملا استرسی و از لحظه مالی نسبت به الان خیلی ضعیف تر که ذهنیت کمبود زیاد داشتم چه مالی چه روابط چه امنیت و چه دیدم نسبت به آدمها. ولی تقریبا 1 سال بطور جدی شروع به کار کردن کردم روی خودم، با فایلهای رایگان. که بعدش یکم قوی تر شدم از لحاظ مالی هدایت شدم به قانون آفرینش. خیلی اوضاع بهتر شد از لحاظ روابط دیدم به آدمها دیدم به امنیتی که هست، دیدم به زندگی و این آرامشی که نسبت به قبل دارم..ریلکسه ریلکس نسبت به قبل خودم و دنبال بهتر شدنشنم.از قبل کار کردن روی خودم نگهبان بانکم. تا همین الان..ناراضی بودم از درامدم کم بود ولی هی یه حسی داشتم که مجید لیاقتت بیشتر چون تواناییت بیشتر. خلاصه وقتی روی خودم کار کردم اول نتایج روی خودم شخصیتم نمایان شد بعدش با قانون آفرینش و فایل های رایگان باورام نسبت به خدام عوض شد، ازش خواستم هی استاد میگه برو دنبال کار که علاقه داری فایل های صوتی و تصویری کلاب هوز گوش میدادم، گفتم نمیدونم چکار کنم کمکم کن کسب و کار شخصیمو راه بندازم که به چی علاقه دارم( نگهبان بانک بودنو بخاطر باورهای وام و بانک حقوق خوب میدن مزایا داره و راحتیو انتخاب کردم مو به موشو، حتی درآمدم خودم انتخاب کردم توی بانکم، ولی نمیدونستم تازه خدمتم تموم شده بود و قوانین نمیدونستم ولی الان که به عقب فکر میکنم میبینم قبلا ناخودآگاه یه جاهایی قوانین رعایت کردم همون چیزی که میخواستم گرفتم.) خلاصه بعد از درخواست کردنم و این باور در من ایجاد شده بود جوابمو میده ، وارد سایت شدم، پشت فرمون بودم(چون جوری شده بودم همه جا تو ار شرایطی فایل استاد گوش میدادم و نگاه میکردم حتی موقع خواب و رانندگی) آیتم مرا به سمت نشانه هایم هدایت کن زدم یکی از فایل های کلاب هوز اومد دوستان از نتایج میگفتم سومین نفر آقا پسر 18 ساله از قم بود که کلی تغییر کرده بود و گفت به لطف الله میخوام بیزینست قهوه خودمو راه اندازی کنم، یهو یجوری شدم گفتم آره خودشه دمتگرم من بهم گفته شده برم تو بیزینست قهوه..حالا چجوری و چکار کنم سرشرته نداشتم(فقط تجربه در حد خوردن قهوه تو خونه بود دستگاه خریده بودم قبل اینا برای خودم همه مدل قهوه درست میکردم و از زدنش برای خودم لذت میبردم) خلاصه یاد گرفته بودم کاری به چجوری نداشته باشم گفتم هدایت میشم برم دنبالش،2 و 3 جا پرسو جو کردم اونایی که بودن تواین کار، راهنماییم کردن ولی غر هم میزدن به همسرم میگفتم اینارو ولش کن اینا اهل غرن اینا بامن نیستن، یکیشون که مشتری شعبمون بود دیدم من اینو دیده بودم ولی قبلا صحبت ازین که تاجر قهوه هست نکرده بود، روزی بود که تو شعبه ایرپاد تو گوشم فایل شمارو گوش میدادم و مینوشتم(عادت دارم گوش میدم بنویسم) کارش به حدی طول کشید هی هم با کاربر باشه راجع به قهوه و وارد کردنش با صدای بلند داشت صبحبت میکرد ته یهو با اینکه داشتم فایل گوش میدادم من بشنوم و شنیدم، تاشنیدم قهوه وارد میکنه دقیقا همونجا کارش تموم شد داشت میرفت بیرون رفتم پیشش گفتم راهنماییم کنید این کار و صنعت و تجارت قهوه رو دوست دارم،میخوام استارت بزنم گفت معرفیت میکنم به رستری ها بار بگیر پخش کن ولی برو 15 تا کافه بگو دارم ببین میخرن یا میگن نه از کسی میگیریم.

    به همسرم گفتم این هدایت منه باید 15تا کافه برم گفت اگر بگن قیمت اگر بگن چی داری چی میگی بهشون گفتم نمیدونم باید برم خلاصه 2 هفته زمان برد اوایلش سختم بود میرفتم میگفتم پخش قهوه دارم، دون خوب دارم و خلاصه از تجربه 7سال ویزیتوری قبل خدمتم استفاده میکردم ویزیتشون کردم چون پخش نداشتم یجوری بود داشتم دروغ میگفتم دوست نداشتم، هدایتی که داستان جدا داره با یه بنده خدای دیگه آشنا شدم از طریق دیدن یه استوری بوتیک لباس که داشت ازیه ماشین 206 که پشتش قهوه سرو میکرد گفتم خانم هدایتم اینه از کافه پشت ماشینمون شروع کنم رفتم هدایتی پیش کسی تو4راه سیروس راهنماییم کرد اولش گفتم میخوام تاجر قهوه شم هم تجارت دوست دارم(از بچگی کاسبی انجام دادم دوست داشتم که خودش یه داستان جدا که چکارهایی کردم، ولی رفته بود پی کارمندی)هم قهوه رو علاقه دارم بهش و خرید فروش راهنماییم کن، استاد این آدم عین من شروع کرده بود اول، شرایط منو داشت جوون تریاش، و جالب بود نمیدونم شاگرد شما بوده از فایلا استفاده میکرد نمیدونم ولی حرفاش حرفای شما بود یه آقا 53 ساله، دیدش حرفش کاراش داشت از قوانین استفاده میکرد حالم تو نغازش عالی بود هر وقت حرف میزد حس جفتمون عالی بود، خلاصه سر راه من اومد و از 4کیلو میکس قهوه مختلف خریدم ازش با نمونه رفتم 2باره ادامه اون 15 تا کافه گفتم خانم 15تا کافه رو باید برم قدم بعدی گفته میشه دیگه با نمونه قهوه که خریدم بود بسته های کوچیک رفتم پیششون استقبال میکردن، 15 تا تموم شد هدایت شدم سمت کافه زدن خلاصه از همون آقا 53 ساله که تجهیزات کافه کار اصلیش بود، یه دستگاه به دلم نشست 73 تومن، منم اونموقع سرمایه نداشتم حقوقمم به پس اندازی نمیرسید 7تومن میگرفتم (سال1401) بخاطر باور غلط دور خودم قسط وام و وام های خونگی بستم حقوقم میموند 600تومن. خلاصه همسر گفت طلا، منم میگفتم استاد میگه چیزی نباید بفروشی چیز دیگه بدست بیاری خیلی مقاومت کردم نفروشیم، کسی هم از جفت خانواده ها کمک نکردن با اینکه داشتن و البته رو ننداختم( نه ازینکه روم نشه ازینکه میگفتنوخوا جورش میکنه)ولی تو ذهنم میومد کمکت نکردن خانوادت و خانومم گفت آقای مهدوی ما خودمونیم و خودمون. بهمون گفت: من تو زندگیم رسیدم هر چقدر تنهاتر باشید رو کسی حساب نکنید خدا راحتر میده، مطمئن باشید موفقید.خلاصه طلاهارو فروختیم یه دستگاه به دلم افتاده بگیرم ولی میگفتم 73 تومن گرون بزار برم جاهای دیگه هر جای بازار بگی زارو رو کردم حتی ارزونتر از اون دستگاه که به دلم بود هر پیجی بگی رفتم ولی ته تهش ختم میشدم پیش آقا مهدوی گفتم همسر این مال ماست خلاصه دستگاه داد 63 تومن 10 تومن تخفیف، انقدر رفته بودیم اومده بودیم خودشم فهمیده بود هرجا میفرتیم روانه میشدیم پیش خودش(هم فرکانسم بود) خلاصه استارت کافه رو زدم با مخالفتای دیگران و خانواده که نمیتونی و لا اقل برو یه مغازه بهتر بزرگتر که دربیاری،(یه زیر پله 9متری گرفتم که خودش باز هم داستان جدا داره از هدایتم سمت این زیر پله) 9 اردیبهشت 1402 زدم، خداروشکر از در و دیوار واسم میاد اهالی اونجا ازم تشکر میکنن که لطف کردین اینجا کافه زدین واقعا این محل نیاز داشت به کافه( بار های بار افراد مختلف با همین جمله ازم تشکر کردن که اونجا کافه زدم) جالبه کافه رو زدم هفته بعدش تو بانک درآمدم بیشتر شد،(جدا از افزایش سالانه حقوق کارگران) اصلا این کار تو این مجموعه اونم به اون مبلغ قفل بود، به خانومم گفتم بخاطر منه ها..خلاصه اوضاع روز به روز داره از هرجهت بهترو عالیتر میشه. قانون آفرینشو تا جلسه 6 پله پله براحتی خریدم ولی الان که درامد بانک هم بیشتر شده با درامد شغل اولم هرکاری میکنم نمیشه بخرم جلسه هفتم نمیدونم چرااا!

    ناگفته نماند میخوام از بانک بیام بیرون ولی میدونم شرایطی درست میکنه بدون تلاش فیزیکی من با عزت میارتم بیرون، و منتظر اون لحظه که تمام تمرکزم و انرژیم رو بزارم رو علاقم.. اینم ناگفته نماند برج 9 1401 نوشتم تو دفتر خواسته سپاسگزارم که شغل مورد علاقم راه انداختم. و اینم بگم مو به مو تواین مسیر اهدافم مشخص کردم هدفم فقط یه کافه نیست، خیلی عالیتر ازینه.. و اینا از تغییر باورهام نسبت به خدای هادیم روابطم دیدم به امنیت و بنده هاش که هوای هم رو داریم و از دیدن موفقیت هم خوشحال میشمیم و همه چی روبه پیشرفت همه چی.

    نمونه مثال دیگه پسر عمم که روزی پول نداشت اومد پیشم که تو چجوری داری زندگی میکنی من پول یه بستنی ندارم و هم سن منه و اوشون زودتر از من به اهدافش رسید و به لطف الله در ثروت از زندگیش لذت میبره. و هیچ وقت ازش نپرسیدم چجوری چی شد یهو ازین رو به اون رو شد، که دقیقا وقتی کافه رو زدم یه کسی دیگه که اومده بود تبریک بگه بهم واسه کافه، (میخواست مثال بزنه نه برو میدونم توام موفق میشی پسر عمتم اینجوری بود اینجوری شد) فهمیدم خواسته یا ناخواسته از قوانین و تغییر باورهاش استفاده کرده و نتیجه داده.

    حالا یه سوال استاد، میشه بگین چه رابطه ای بین فعالیت فیزیکی و روزقی که برات اساسی میاد هست مثل (ورزش یا روزانه 1 ساعت دویدن یا پیاده روی یا حتی روزانه تو خونه پینگ پنگ بازی کردن ) مثل شما مثل پسر عمم مثل 2تا استاد دیگه در همین حوزه مثل افراد موفق و ثروتمند دیگه که میبینم و حتی خودم که همه صبح ها و سحرگاه بیدارن و یا در طول روز ورزش میکنن. رابطه ای بین این 2هست؟؟؟ جواب اینو بدین ممنونم.

    سپاسگزارم از پروردگارم که عالیترین ها همیشه و همیشه و همیشه برای ماست که فرکانسمون عالی عالیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 875 روز

    سلام استاد عزیزم مرسی بابت این فایل خوبتون چون دیروز به تضاد بدی بعد از مدت ها خوردم که ناشی از همین نرسیدن به خواستن ها بود ولی حرفای شما دریچه ای از روشنایی رو برام باز کرد .

    شما مثل یک رهبر میمونین برامون که تاریکی های ذهنمون رو روشن میکنه

    استاد من 90 درصد کل شبانه روز ذهنم درگیر رسیدن به مهم ترین خواسته ام هستش . من چندتا آرت تو حوزه Web3 و اینا خریدم و چندتا آرت هم خودم ساختم و بیشتر از شش ماهه که نتونستم بفروشم و همه راه ها را هم امتحان کردم . البته این چیزیه که تا قبل از دیدن این فایل میگفتم.

    من سعی کردم تمام اطلاعاتی که لازمه تا تو حوزه web3 بدونم رو کسب کنم و با دقت همه سوالامو یاد داشت میکردم و وقتی میرسیدن خونه برای جواب اون سوالام تحقیق میکردم و همینطور در کنارش روی باورهام کار میکردم

    شما حرف درستی میزنید از اینکه اطلاعات از کسایی نگیرید که خودشون هیچی نشدن

    و من ناخودآگاه اطلاعاتی کسب میکردم از اینکه اگه میخوای آرتتو بفروشی باید کامیونیتی قوی داشته باشی باید اینو داشته باشی باید توییترت چند هزار تا فالووررداشته باشه و…

    و من داشت اینا باورم میشد اما از طرفی میدونسدم که باور ها همه کارهارو میکنن

    چون (جواب سوال دو) کسایی رو میدیدم تو حوزه web3 که نه کامیونیتی دارند، نه پیج توییتر دارند، نه اصن آرت قشنگی دارند و نه اصن توضیح دادند که این آرت اصن چی هست ولی فروش بسیار بسیار بالایی دارند. بسیار وحشتناک که مثلا طرف دو روزه کالکشن اش رو لانچ کرده و تو این روز مثلا چند ده میلیارد تومن پول درآورده و تمام فاکتور هایی که میگفتند باید کامیونیتی داشته باشی و اینارو نقض کرده

    و نمونه اینا نمیشه گفت زیادن اما کسانی که حوزه web3 رو میشناسن میدونن همچین چیزایی وجود داره و توضیحی ندارن برای اینکه بگن چرا این کالکشن باید فروش بره

    و من الان بیشتر فهمیدم با این فایلتون که اقا قطعا ایراد از منه. قطعا من یک سری کد های مخرب دارم و باید تلاشمو بکنم استاد تا بیشتر روی باورهام کار کنم و اون باورهای مخرب رو پیدا کنم

    یکی از راه هایی که بلدم اینه که به رفتارم نگاه کنم و رفتار من نشانه باور های منه و اون موقع میفهمم که چه باورهایی دارم

    یا برعکس اگر بخوام باور جدیدی ایجاد کنم ، مثلا باور اینکه نعمت و ثروت بی نهایت است رو، میام بررسی میکنم که اون کسی که اینو باور داره چه رفتارهایی در زندگی روزمره از خودش بروز میده و منم اگه مثل اون رفتار کنم اونوقت یعنی منم اینو باور دارم. این خیلی خیلی به من کمک کرده و به جوابهایی خوبی برای مثلا همین باور رسیدم.

    مثلا گفتم اگر اونی که باور داره نعمت و ثروت بینهایته ، یکی از رفتارهاش اینه که هیچوقت حرص نمیزنه ، طمع نمیکنه، نمیچسبه به مالش. این تکنیک رو تا حدی پیش رفتم وقتی مثلا با دوستامون غذا میخواستیم بخوریم و نوشابه برای یه نفر بود و همه داشتن سرش دعوا میکردن و من اون موقع به خودم میگفتم نعمت و ثروت بی نهایته و من سر یه نوشابه نمیجنگم.

    و دارم تلاش میکنم که همین تکنیک رو برای باور لیاقت ، اینکه پول درآوردن آسونه ، اینکه من خالق زندگی خودم هستم ، انجام بدم.

    به تازگی هدایت شدم که باید روی باور لیاقت و خالق زندگی بودنم کار کنم و امیدوارم با کار کردن اینا اون کد های مخرب ورداشته بشه و کد های درست جایگزین بشه

    فکر میکنم روی باور لیاقت و باور من خالق زندگی ام و اگر خدا بخواد و اینا نداریم باید کار کنم و امیدوارم که همینطور که شما خیلی قشنگ میگین ، براحتی نعمت و ثروت وارد زندگی ام بشه . (:

    امیدوارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    امیر صالح گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عباس منش ، خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی در این خانواده صمیمی

    خدارو شکر میکنم بابت این آگاهی های بی نظیر

    خدارو شکر بابت این بهشت فوق العاده و سرسبز ، بابت این دریاچه زلال بی نظیر و زیبا ، بابت استاد خوش استایل و فوق العاده ای که داریم

    و اما بریم برای برسی این فایل :

    قبل از هر چیز بگم که چقدر قانون دقیق و بی نقص کار میکنه ، همین امروز داشتم در مورد همین مسائل با خودم راجب قوانین صحبت میکردم و اومدم توی سایت دیدم فایل جدید انگار چند روزی هست که آپلود شده و وقتی این فایل رو دیدم و گوش کردم واقعا متحیر شدم که چقدر به مسائل گفت و گوی من با خودم شباهت داره ، خدارو بی نهایت سپاس گذارم که انقدر شنوا و داناست

    سوال :

    چه هدفی را انتخاب کرده که کلی برای آن تلاش کردید ولی با وجود تلاش فراوان هنوز به آن هدف نرسیده اید ؟

    آیا افرادی را می شناسید که با تلاش کمتر یا مشابه تلاش شما به نتایج بهتری در مدت زمان کمتر رسیده اند ؟

    چه باور های محدود کننده ای ممکنه توی ذهن من باشه که باعث میشه من با توجه به تلاش فراوان به خواسته و نتایج دلخواهم نرسم ؟

    پاسخ به سوال اول :

    هدف من داشتن دوستان خوب و پایه

    و داشتن یک پارتنر فوق العاده در زندگی ام است

    اما با وجود تلاش فراوان من و امتحان کردن روش های متعدد برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و مخصوصا هم سن و سال های خودم هیچ کس من را به عنوان رفیق خودش نپذیرفت.

    خیلی از دوستانم را به عنوان رفیق خودم می دانستم و واقعا با تمام وجودم آنها را دوست داشتم و برای آنها مرام و معرفت می گذاشتم اما غافل از اینکه آنها مرا به عنوان دوست معمولی خود یا حتی فقط یک آشنا می دانستن و موقع بیرون رفتن و تفریح کردن مرا خبر دار نمی کردن و خودشان می رفتن.

    و اما در مورد پارتنر هم همین طور ، چندین سال است که کسی وارد زندگی من نشده است و سینگل هستم.

    برای داشتن رابطه عاطفی خیلی تلاش کردم ، مهارت های ارتباطی ام را افزایش دادم ، قدرت صحبت کردن و سخن وری خودم را تقویت کردم ، کلی تمرین کردم که چگونه با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم.

    برای تمرین کردن ، با افراد مختلف ارتباط کلامی برقرار می کردم و تمرین هایم را در عمل اجرایی می کردم.

    همیشه موقع بیرون رفتن از خانه ، لباس های زیبا و ست های فوق العاده می پوشم ، کلی جلوی آینه ظاهرم را چک میکنم ، موهایم را زیبا و خوش حالت میکنم و از عطر های خوش بو استفاده می کنم .

    اما در کمال نا باوری هیچ نتیجه ایی حاصل نشد یا حداقل با وجود تلاش هایی که کردم اون نتیجه ایی که میخواستم وارد زندگیم نشد .

    پاسخ به سوال دوم :

    اما در کمال ناباوری افرادی را از دوستان و آشنایانم می شناسم که با وجود اینکه یک سوم من هم تلاش نمیکنن برای همچین خواسته ای نتایجی فوق العاده در زمینه روابط میگیرن و دوستان زیاد و فوق العاده ای دارن و پارتنر های زیبا و جذابی دارن چه بسا بعضی از آنها سه تا سه تا دوست دختر دارن.

    وقتی خودم را با آنها از نظر ظاهری مقایسه کردم دیدم که من چند سر و گردن از آنها بالا ترم ، هم از نظر تیپ و چهره و هم از نظر شخصیتی ، اما از نظر نتایج آنها برتر هستند.

    پاسخ به سوال سوم :

    ممکنه دلیلش احساس عدم لیاقت ، احساس عدم ارزشمند بودن ، کمبود عزت نفس ، احساس حسادت ، احساس اضافی بودن ، ترس از قضاوت شدن توسط دیگران ، مهم بودن نظر دیگران ، تلاش برای‌ جلب توجه دیگران ، در صلح نبودن با خودم و دیگران و… باشه.

    استاد عزیزم ، من سعی کردم با صادقانه ترین حالت ممکن به این سوال پاسخ بدم ، امیدوارم که مطالبی که نوشتم مفید باشه و مثال جالبی باشم.

    ازتون درخواست میکنم که لطفا یک فایل دیگه ضبط کنید و درمورد جواب هایی که دادیم و مثال هایی که زدیم صحبت کنید و توی این موضوع منو راهنمایی کنید که مطمئن هستم خیلیا این مشکل را دارن .

    براتون آرزوی بهترین هارو میکنم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    سید محسن مصطفوی گفته:
    مدت عضویت: 1022 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الا خره حسنه

    این آیه عزت نفس در قرآن به ما دستور میده تو فقط عالی ها رو تیک بزن وانتخاب کن ولی مگه ذهن‌استدلال گر میزاره

    سال‌های قبل که با این قوانین آشنا نبودم و اصلا نمیدونستم هدایت چی هست خدا کیه و فقط مثل گوسفند دولا راست میشدم و اصلا نمیدونستم برای چی نماز می خونم روزه میگیرم سر در گم بودم مثلا یادمه یک هفته مغازه های خیابون جمهوری رو زیر رو کردم که یه موبایل به اصطلاح خوب ‌ارزون بخرم آخر هم اشغال ترین موبایل بازار رو خریدم بعدش چقدر خودم رو سرزنش کردم که چرا یک کم پول بیشتر ندادم یه چیز درست حسابی بخرم آخرش هم یکسال کار نکرد و سوخت

    به قول استاد ما لازم نیست زیاد برای بدست آوردن چیزی زور بزنیم کافیه فقط یه ذره تلاش کنیم و از خداوند هدایت بخواهیم که خدایا بهترین رو برای من بزار کنار تا من برم بخرمش

    من یک سری باورهای کمبود مثل ارزون‌تره بهتره

    انقدر هزینه کنی مردم چی میگن

    تو یه کارمندی یه موبایل ارزون بخر

    فقط اون برند خوبه بقیه برندها نه

    و سواس در انتخاب

    عدم آشنایی با قابلیت های اون

    بی عزت نفسی

    باعث می‌شد که من برای یه خرید ساده مثلا یه موبایل یک هفته انرژی هدر بدهم

    اما اون طرف قضیه وقتی روی باورهام کار کردم و من لایق بهترین هستم خداوند دوست داره من بهترینها رو داشته باشم جهان پر از نعمت ‌وثروته و فراوانیه پول بی نهایت هست

    تو خرج کن تا پول بیشتری وارد زندگیت بشه

    باعث شد منی که برای خرید یه موبایل 2میلیونی هفته ها تو بازار پرسه بزنم و انرژی بزازم همین پارسال با عزت نفس بالا رفتم تو اولین مغازه یک ایفون 13 با بهترین لوازم خریدم 60 میلیون کارت کشیدم اومدم بیرون کل زمان برای این خرید 1/5ساعت شد

    یا رفتم تو اولیین مغاز و بهترین فروشگاه قلمستون یه دوچرخه 175 میلیونی با قدرت خریدم

    که متصدی صدور چک بانکی میگفت تو 175 میلیون پول دوچرخه داری میدی؟؟؟

    خوب برو یه تیبا بخر

    گفتم ماشین دارم

    دوچرخه دوست دارم اونم بهترین دوچرخه که تو ایرا ن تکه

    باورهای مخرب فقر هم وقت آدم رو میگیره هم جون آدم رو میگره هم عزت نفس آدم رو میاره پایین و باعث میشه مثلا برای یه خرید ساده کلی explore کنی آخرم اشغال بخری بعد چون اون جنس خوبه رو هم دیدی و ذهنت به خاطر باور فقر و کمبود جلوگیری کرده کلی هم باید بعدش خودت رو سرزنش کنی و دلیل بیاری برای ذهنت که چرا اون بهتره رو نخریدم خوب لامسب یه خورده بیشتر پول میدادی اونو میخریدی

    اینها همش از باورهای فقر میاد و بای شناسایی بشوند

    ساله پیش تو‌محیط کارم با همه درگیر بودم دعوا می‌کردم چون بیماری کمال گرایشی داشتم که همه باید مثل من کار کنند اگه یک ساعت تو اداره بنشینی نونت حرام میشه و از این دسته باورهای مخرب و اگه کسی طبق میل من رفتا ر نمی مرد به شدت عصبانی میشدم

    ولی وقتی قانون رو درک کردم متوجه شدم چرا من الکی آنقدر با همه درگیر میشدم و آنقدر زور میزدم که همه کارها امروز رد بشه چقدر عجول بودم

    فهمیدم که من فقط خودم رو باید تغییر بدم و وقتی من تغییر کردم چقدر آدم‌ها و فرکانسهای اطرافم عوض شد

    متوجه شدم وقتی من زیاد دارم زور می‌زنم و انرژی هدر میدم حتما یه جای کار خودم عیب داره و باید برم اون باور مخرب رو شناسایی کنم و از صفهحه وجودم پاکش کنم

    یه آیه در قرآن هست که خطاب به پیامبر

    که خدا اختیار مطلق است و به دست تو‌کاری نیست

    و به پیامبر می فرماید که ای پیامبر خودت رو آزار نده که مردم ایمان بیاورند و تلاش بیهوده نکن که مردم رو تغییر بدی هر کس تو فرکانس من باشه خودش میاد هرکس هم نباشه بسپارش به خود من

    از همه بچه ها و استاد سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1429 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام و درود بر شما

      چقدر خواندن کامنت شما به من امید داد که منم میتونم تغییر کنم. همونطور که شما انقدر تغییر فوق العاده ای کردین

      من از خدا خواستم که کمکم کنه تغییر کنم و فرکانس ثروت بفرستم ، نه اینکه موقع خرید بگردم دنبال ارزان ها و تخفیفا

      شما تونستین ، واقعا براتون خوشحالم و تبریک میگم بهتون

      از خداوند متشکرم که کامنت شما رو نشونم داد

      سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید محسن مصطفوی گفته:
      مدت عضویت: 1022 روز

      سلام ودرود برشما

      خیلی خوشحال شدم که شما هم قوانین جهان هستی رو درک کرده اید من هم مثل شما که تو داستان آشنایی با استاد عباس منش نوشته بودید استاد عرشیانفر و سهیل جان رو دنبال می‌کردم که با لایو عرشیان با استاد آشنا شدم

      نکته ای که در استاد عباس منش خیلی در وجود من شعله بر انگیخت این بود که حرف های ایشون حول یک اصل توحید متمرکز هست که من حقیقتا در اساتید دیگه آنقدر توحید و دوری از شرک‌رو ندیدم و با ذات اللهی من بسیار هماهنگ تر هست

      امیدوارم که از در دیوا ر خیر و برکت و ثروت براتون بباره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهدی و زهرا سیدی گفته:
    مدت عضویت: 1705 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی

    مهدی هستم

    مهمترین چیزی که این روزها من رو مشغول خودش کرده پیشرفت مالی هست برای پیشرفت مالی تا حالا چندتا کار کردم که متاسفانه فعلا به نتیجه دلخواهم نرسیدم(منظورم پیشرفتیه که چشمگیر باشه،رشد مالی من با روند خیلی کندی بوده که خیلی قابل ملاحظه نیست)

    دی ماه سال 97 مغازه پوشاک راه انداختم یه مغازه کوچک داخل پاساژ گرفتم کارم رو شروع کردم ، اون زمان تب کار آنلاین خیلی داغ بود و همه میخواستن با درست کردن یک پیج خیلی سریع پولدار بشن منم دقیقا با همین تفکر که الان همه چیز داخل اینستاگرام هست شروع کردم ، وقتی شروع کردم اولین ترمز من این بود اونایی که موفق شدن حتما یه راه خیلی خوبی پیدا کردن یه نفری رو پیدا کردن که تبلیغ کارشون رو کرده که الان پیشرفت کردن و من اون طرف رو نمیشناسم یا اگر هم بشناسم نمیتونم بابت تبلیغش هزینه رو پرداخت کنم یعنی موفقیت خودم رو گره زده بودم به تبلیغات و روش های جادویی که دیگران بلد بودن ، ترمز دوم ذهنی من این بود که چون من داخل یه پاساژ خلوت هستم و مغازم پاخور خوبی نداره نمیتونم فروش داشته باشم و مغازه مشابهی که جلوی پاساژ ما زده شده باعث شده خیلی از همون مشتریای کمی هم که داشتم از دست بدم،روابط کاری خوبی با همکارهام نداشتم چون خودم خیلی اهل مد نیستم و برای همین فکر میکردم نمیتونم باهاشون ارتباط بگیرم و از تجربه هاشون استفاده کنم

    چند ماه بعد از افتتاح مغازم ازدواج کردم که همسرم هم همین دیدگاه رو مثل من داشت

    ما هر دو نفرمون تو خانواده ای بزرگ شدیم که پدرهامون کارمند بودن و همیشه این تو ذهنمون بود که چون با حقوق کارمندی بزرگ شدیم نمیتونیم بالا پایین شدن های کاسبی رو درک کنیم و سختمون میشه، البته همیشه به زبون میگفتیم که ما نمیخوایم کارمندی زندگی کنیم ولی دقیقا داشتیم جذبش میکردیم و با همون تفکرات اولیه خودمون پیش میرفتیم هر چقدر بیشتر تکرارش میکردیم بیشتر این ناخواسته رو جذب میکردیم

    به خاطر این باور های محدود کننده ما تمام سرمایه مون رو از دست دادیم و به صورت همکاری در فروش کار کردیم (دقیقا یه جورایی کارمند یک نفر دیگه شدیم) و ادامه دادیم تا جایی که فهمیدیم هیچ علاقه ای هم به کار نداریم و کلا از اینکار دست کشیدیم

    در صورتی که همکارانی بودن که تقریبا همزمان با ما شروع کرده بودن و هنوز دارن ادامه میدن و کلی موفق شدن و چندین پرسنل و انبار دارن اونها هم با سرمایه کم شروع کرده بودن اوناها هم از یک مغازه کوچک داخل کوچه شروع کردن ولی قطعا باورهای بهتری داشتن که موفق شدن

    الان وارد کار املاک شدم و تو کار املاک هم بالا و پایین داشتم تو این مدت (الان متوجه شدم که این ناخواسته خودمون که ما نمیخوایم زندگی کارمندی داشته باشیم چقدر تو زندگی ما پر رنگه، و با همسرم هی تاکید میکنیم روش در صورتی که الان هم داخل یک دفتر املاک به عنوان مشاور کار میکنم و بازهم کسب و کار خودم نیست) البته از اول برای کسب تجربه آگاهانه خودم خواستم که زیر نظر یک نفر با تجربه کار کنم

    در مورد سلامتی من رو بدنم قارچ پوستی هست که تقریبا از دوره راهنمایی تا الان هست و چندین بار هم به پزشک های مختلف مراجعه کردم یکی از پزشک ها گفت که پوست من مستعد قارچ هست و این باور تو من به وجود اومد که این مورد همیشه با من هست و یک نوع دارو تجویز میشه و وقتی استفاده میکنم بعد از چند روز ناپدید میشه ولی دوباره بعد یه مدت برمیگرده

    در مورد مهاجرت من واقعا دوست دارم که مهاجرت کنم البته مثل خیلی ها بیشتر دوست دارم از شرایط زندگی تو ایران فرار کنم و برم یه جای بهتر زندگی کنم که متوجه شدم این هم خودش یه باور ذهنی و ترمز که من بخوام از شرایطم تو ایران فرار کنم بلکه باید تو همین کشور هم از زندگیم لذت ببرم تا بتونم مهاجرت خوبی داشته باشم و دارم درباره این ترمز ذهنی رو خودم کار میکنم و سعی میکنم از زندگی الانم لذت ببرم و خداروشکر تا حدودی هم موفق شدم و از خودم راضی هستم

    اینکه کدوم کشور باشه رو سپردم به خدا ولی امارات و سوییس جزء کشورهای مورد علاقه من هستن

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    شکیلا گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    بنام خدای فراونی ها

    سلام استاد

    چندین سال پیش هنوزهیچی ازقانون نمیفهمیدم

    باورهای مخرب زیادی درون پنهان بود وهنوزم هست ولی باوجودفهمیدن قانون یخرده کمرنگ ترشده اماپاک شدنی نیستن

    سالهای 90بعدازکلی سختی وزجرکشیدن ومستاجری خب خواسته هایی درمن متولدشد مانند خونه .ماشین پول وسایل خونه مانندلباسشویی چون دیگه واقعا سختم بود بادست بشورم وخیلی چیزهایی دیگه خب زمانی این اتفاقات زیبا رخ دادکه من نگاهم رو ازجیب بی پول خودم وهمسرم برداشتم وگذاشتم روجیب خداوند گفتم خدایا تاحالا به جیب خودم نگام کردمو گفتم باکدوم پول خونه وماشین وفلان ….ومنصرف میشدم ازدرخواستم همش به نبودپول(((باورکمبود))))))))((((( ویاباورپول دراوردن سخته))))) یابا کدوم

    خب وقتی من همه چی رو سپردم به دستان پرتوان خداوند وگفتم نمیدونم ازکجا وچطوری من اینارو ازت میخوام منم سهمی دارم ودراین وسط شرط هم براش میذاشتم میگفتم من اگه داشته باشم فلان جامسجد میسازم ومیشم خیر وفلان کارهارومیکنم .(((((باورکمبودلیاقت)))) خب درهمون سال چشمانم به دررحمت خداوندبازشدودستان بی نظیرشم ازراه رسیدوبجایی رسیدمن به دوبرابرخواسته هام رسیدم یعنی ازهروسیله ای من دوتادوتاداشتم خونه ماشین وفلان وکلی طلاگرون قیمت ودرشت خریدیم وهمچنان دررحمت بازبودورزق سرازیریعدفه اومدم بایه باورمحدودکننده ومخرب دیگه روکردم به خداگفتم بسه بابا چ خبره باورمخربی دیگه(((((((( که من اگه بیشترازاین داشته باشم ازتودورمیشم)))))))) بخداقسم من با این باوریه بدهی بزرگی همسربالا اوردکه خونه ماشین طلا پول وهمه چیزمون رفت ومن دیگه نه لباس میخریدم نه خوراک انچنانی همش ناله وشکایت با اینواون که ماهیجی نداریم چراهمش مهمون میاد خرجمون زیاده ویه باورمخرب دیگه((((سنگ هم ازرودخونه بچینی تموم میشه)))))چه برسه به پول من واقعا داشتم با این باورهای مخرب زیرچرخهای جهان لح میشدم بعداکلی کتک خوری خلاصه بعدازمدتها به خودم اومد ای دادبرمن چکارکردم باخودم این قناعت کردنها یعنی چی این گدابازیها یعنی چی اومدم ازخداوندهدایت خواستم ازطریق یک دست بی نظیرش خداوندمنو بافایل های شما استاداشناکرددیدم ای جان اموزشهای شماهم درهمین زمینه تغییرباورهاست ورسیدن به خواسته هاست وکلاکشف قوانین زندگیه و برگرفته ازاموزه های شما من دوباره کلی نگرشم تغییرکردانگاردوباره متولدشدم ودوباره جون گرفتم خدایا بی نهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    سلام به همه دوستان نازنین

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاشهای ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    خوب در پاسخ به سوال استاد من در مورد مسائل مالی خیلی تلاش کردم چند ساله هدف‌گذاری میکنم می‌خوام و اونچه به ذهنم رسیده انجام دادم اما هنوز به استقلال مالی که میخواستم نرسیدم.

    و در جواب سوال دوم

    بله من خیلی از دوستان سایت رو میشناسم که خیلی واقعا خیلی با زمان کمتر و انرژی کمتر به نتایج خیلی خوبی رسیدند اصلا حال میکنم می‌شنوم.

    چه باورهای محدودکننده ای تو ذهنم هست که باعث میشه یه پای من رو گاز باشه یکیش روی ترمز

    1-اولین و مهم‌ترینش فکر میکنم همون موضوع خالق بودن خودم هست که من هستم که با افکارم با باورهام زندگیم رو خلق میکنم چرا میگم به خاطر اینکه اونجوری که خیلی جدی و متعهدانه باید روی باورهام کار نکردم و نوسان بشدت داشتم که با نوشتن یه اهرم رنج و لذت تو این زمینه داره قوت میگیره

    2-دومیش اینکه فکر میکنم ثروت کاملا فیزیکی هست و بسختی به دست میاد و کاملا مربوطه به اینکه من چقدر زمان میگذارم براش.

    2-من هنوز نتونستم فراوانی پول و ثروت رو باور کنم هنوز میترسم موقع خرج کردن هنوز میفهمم که نگران میشم موقع خرج کردن احساسم بد میشه و توجهم کاملا روی کمبود هست

    3-احساس لیاقت وای که وقتی یه فروش خوبی دارم با خودم میگم خدایا نکنه اشتباهی شده نکنه این طرف بعد پشیمون بشه بیاد جنس رو پس بیاره و هزار تا فکر دیگه که باعث میشه جریان کلا بند بیاد اصلا قطع میشه.

    4-احساس قربانی شدن که با خودم میگم ببین من همش مغازه هستم اصل کار با منه بیشترین مشتری رو من جمع میکنم مغازه رو کلا من اداره میکنم اما طرف نمی‌بینه برای کار من ارزش قایل نیست حقوق درست نمی‌ده.

    5-ترس از حرف مردم ترس از نتوانستن ترس از شکست خوردن که باعث شده با اینکه خیلی اشتیاق دارم و ایده دارم نتونستم کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و ایده هام رو اجرایی کنم.

    6-احساس گناه که باعث میشه جنسی رو که میفروشم و طرف داره میبینم و میخره رو باز بگم نکنه کار نکنه نکنه خراب در بیاد نکنه راضیش نکنه دلم بسوزه اگر وضعیت مالیشون بد باشه که خدایا نکنه بیچاره پولش دور ریخته بشه با اینکه جنسه خوبه ها اکثرا هم راضی هستند.

    تا اینجای کار این ترمزها رو پیدا کردم که البته میبینم خیلی هاشون طوری هستند که در برگیرنده و محل تغذیه باورهای مخرب دیگه هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    به نام ربّ هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم، استاد مهربانم ک دستی از دستان خداوندی

    سلام مریم جانم ک خستگی ناپذیر کنار استاد عزیز ایستادی

    وقتی بیدار شدم و خواهرم گفت استاد فایل جدید گذاشته خوشحال شدم، ولی نه به اندازه موقعی که اسم فایل رو بهم گفت!

    «چرا با وجود تلاش فراوان هنوز، به خواسته ام نرسیدم؟»

    خدای من! استاد من دیروز تماما کلافه بودم، به قول شما تو در و دیوار!چند وقته اینطورن ولی دیروز خیلی خیلی…

    گفتم من خیلی دارم به داشتن یه رابطه عاطفی فکر میکنم، خیلی خواستارشم، ولی نمیدونم مرا با وجود تلاش هام(از نظر خودم تلاش کردم براش) من ندارمش! واین آزارم میده! کلافه ام کرده! اصلا نکنه یه مشکلی این وسط هست ک من انقدر خواستار رابطه ام؟ خواهرم گفت نه! به هرحال هر آدمی تو یه جایی از زندگیش یه چیزیو میخواد، تو هم الان دلت میخواد یه رابطه عاطفی داشته باشی.

    با دوستم حرف میزدم، گفت به خواسته ات نچسب، رهاش کن…

    امروز ک اسم فایل رو خواهرم گفت،گفتم خدایا همینه…. تو جوابم دادی، این همون چیزیه ک باید.

    اومدم فایل رو نگاه کردم و دیدم آره، فاطمه دیگه وقتشه که جدی روش کار کنی، پشت گوش انداختن و فرار کردن و تنبلی راه چاره نیست، وقتشه بری ریشه ای کار کنی. و من همیشه متنفر بودم از بیرون کشیدن باورهام. خیلی وقت ها آمادگی رو به رو شدن باهاشون رو نداشتم و الحق ک خدا کم نزاشت برام، وقتی تکاملم رو طی میکردم و آماده میشدم منو در مسیرش قرار میداد.

    میخوام بگم، برای من، اومدن این فایل، فردای روزی ک تو درودیوار بودم شدید، این بود ک خود خدا برام فایل ضبط کرده.

    پروردگارم، سپاسگزارم

    استاد عزیزم، مریم بانو، سپاسگزارم.

    وقتی شروع کردم به نوشتن باورها یا همون کدهای خراب، تعجب کردم ک یهو سه صفحه شد! ولی بالاخره دراومدن این زباله ها…. و خدا میدونه ک با نوشتن بعضیاشون چقدر بهم ریختم و اعصابم خرد شد چون یاداوریشون، به زبون آوردنشون و رو اومدنشون هم آزار دهنده بود برام، ولی خداروشکر ک شناسایی شدن و امروز جرئت کردم ک رو کاغذ بیارمشون، جلوی خودم.

    درباره داشتن یک رابطه عاطفی

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟داشتن یک رابطه عاطفی عاشقانه دو طرفه و پایدار

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    همچین کسی رو دور بر خودم ندیدم، البته خود من درباره روابط افراد خیلی کنجکاوی نمیکنم. ولی تو همون افراد دور بر خودم، اون رابطه دلخواه رو ندیدم.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    من خیلی سخت از یکی خوشم میاد و انتخابش میکنم و بهش حس پیدا میکنم(قبلا ک اینو افـــــتخار میدونستم برای خودم)، پس اونی ک من ازش خوشم اومده حتما یه فرد خیلی خاصه که تونستع این احساس دوست داشتن و عشق رو در من بیدار کنه، و به خاطر این دیدگاه که واااو! تو بالاخره تونستی من رو عاشق خودت کنی، پس چقدر خاصی که من ازت خوشم اومده، و بعد یه جورایی خودم ازش بت میسازم و برام خیلی وااااو میشه اون فرد.

    اونی که میخوام باهاش وارد رابطه بشم باید یه سری ویژگی ها داشته باشه که احساس میکنم خودم عمیقا هنوز اینجورم که این ویژگی ها خیلی خاص هستن و اونی ک این ویژگیارو داره دیگه خیلی اوکیه و این مدل نگاه باعث میشه بازم از اون فرد بت بسازم و یه جورایی در عمق خودم رو لایق این فرد ندونم و برم به سمت هماهنگ شدن باهاش!

    وقتی میخوام وارد رابطه بشم خیلی از لحاظ ظاهر ترمز دارم، یعنی شروع میکنم لاغر کردن و خوب لباس پوشیدن و حتما پشت لب وزیر ابرو رو اصلاح کردن و شیو بودن بدن و…. یعنی میخوام از لحاظ ظاهری خیلی پرفکت باشم جلوی طرف و فکر میکنم دلیلش اینه ک شاید جذابیتم رو ب این میدونم و این بده!من این حس رو دوست ندارم

    خصوصا درباره اندامم، من متوجه شدم که اندامم به شدت ترمز رابطه ام شده، به این فکر میکنم که چطور با این اندام جلوی طرف لخت کنم؟! حتی وقتی با قد 158،پنجاه و هشت کیلو بودم! انتظار داشتم ک باید شکم تخت و پاها خوش فرم و پهلو خوش شکل و…. نگم برات استاد

    نمیدونم چرا اینجوریم ک اگر میخوام طرفم خوش هیکل باشه، باید منم برم کار کنم و خوش هیکل باشم.

    تو روابطی ک تا الان داشتم خیلی دچار وابستگی میشدم، به وضــــــوح برام مشخص بود، یه جوری که 80درصد چه بسا 90 درصد زندگیم حول محور اون فرد میچرخید و اگر پیام بدم هی چشمم به گوشیه برا جواب! و دلم میخواد باهم بریم بیرون و کل فکرم میشه اون و….و من از این وابستگی بدم میاد.از وابستگی و تمام اتفاقات و احساسات بدی ک پیش میاره.

    اگر اون فرد دستاورد داشته باشه، شروع میکنم مقایسه کردن خودم باهاش و احساس عدم لیاقت داشتن درباره اون فرد

    وقتی که من از یکی خوشم بیاد احساس میکنم این ذهنیت رو دارم که حالا که من ازش خوشم اومده به دست آوردن این فرد سخته، صرف اینکه من ازش خوشم اومده و موردعلاقمه!

    باور اینکه اگر من برم سمت یکی که ازش خوشم اومدهو باهاش وارد رابطه بشم؛ چون مثل روابط دیگه ای ک اطرافمون بوده خود اون پسر نیومده بهم پیشنهاد بده، پس اونقدری که من دوسش دارم، دوسم نداره.

    کلا به خاطر اینکه رابطه نداشتم چندان جدی که با طرف برم بیرون و اینا و شرایط خانوادم و 5تا دختر بودنمون و اینکه پدرم همیشه حرفایی مبنی بر اینکه کاش پسر بودی، و اگر پسر بودی، و…. میزد، کلا جتس مخالف برامون بت شده.

    به خاطر اتفاقایی که تو خانوادم دیدم، روابط بسیار مخدوش و افتضاح، باور خیانت و شک کردن به طرف مقابل رو دارم، مثل اینکه احساس کنم شاید دوسم نداره! باور نمیکنی که دوست داره! چون روابط عاشقانه ندیدم دور بر خودم.

    میخوام با اون که وارد رابطه میشم، یه جور نگاه این رو دارم که میخوام این رابطه ادامه دار باشه، پایدار باشه تهش کنار هم بودن باشه. انگار دنبال یه تهم برا رابطه مثلا به ازدواج ختم بشه.و اون ترس از جدایی هم هست، اصلا جا نیفتاده برام که نگاه دائمی به روابط نداشته باشم.

    تو خانوادم، رابطه پدرمادرم خیلی مخدوش و افتضاحه، اصلا نمیخوام وارد جزئیاتش بشم، حتی روابط مزدوج های بزرگتر از خودم، دوست نداشتن هم، زندگی های اجباری، خیانت، عدم دیدن اون عشقی که انتظار میره از یک زندگی، قدرت و سلطه گری مرد ها، و شاید یه جور عقده در من ایجاد شده که طرف باید به حرفم باشه، هرچی بگم بگه چشم و اینه ک نشون دهنده دوست داشتنه، اگر دوستم داره باید هرچی بگم قبول کنه. و یه جوری هم ک اینجا تو زندگی خودم، برخلاف زندگیا که دیدم این منم که قدرت دارم و حرف، حرف منه.

    تو روابطم، تو همون روابطی که تا الان داشتم، نمیدونم جرا به این حس و فکر میرسیدم که این فرد من رو دوست نداره، یا به اندازه کافی دوستم نداره، یا اون اندازه ک من عشق میدم عشق دریافت نمیکنم! نمیدونم چرا به این حس و فکر میرسم. و چه بسا ته وجودم اون حس قربانی بودن هم بهم دست بده! به خودم میگم من کاری به اون طرف ندارمزمن الان از، این فرد خوشم میاد، پس احساسم و عشقم رو ابراز میکنم به راحتی و کاری ندارم به برخورد اون، ولی میترسم یه جا کم بیارم…

    تو تصویر سازی هام، همیشه اینجور بوده و تا الان هم، که اون طرفی که من میخوامش در حالی داره منو میبینه که معروفم، محبوبم، با آدم گنده ها نشست و برخاست دارم و چند نفر آدم حسابی منو میخوان و… یا اینکه باید یه مدت با اونی که میخوام در ارتباط باشم که از من خوشش، بیاد! یه جورایی انگار میگم نمیشه که همینجوری از من خوشش بیاد! یا باید ببینه بقیه منو میخوان که بفهمه چقدر با ارزشم یا اینکه یه مدت باهام باشه منو بشناسه تا از من خوشش بیاد.

    به خاطر رمان های چرتو پرتی که در دوران نوجوانی خوندم، و چـــــــقدر میخوندم!تا میبینم یکی غمگینه میگم شکست عشقی خورده! اولین رابطه ام هم طرفم بعد مدتی برام تعریف کرد که با یه نفر بوده و رابطه جدی داشتن و بعد جدا شدن. و فکر کنم این تاثیر خیلی بد و عمیقی روی من داشت. البته بنظرم ترس اصلیم اینه که این فرد یکی دیگه رو دوست داره هنوز! تو فکر اون باشه! کلا تو فکر یکی غیر من باشه! برا همین کلا همه چیو شکست عشقی میگیرم! طرف شعری بزاره، استوری غمگینی بزاره میگم عوووو اینم شکست عشقی خورده لابد! البته این چیزیه ک جا افتاده هم تو جامعه ک تا طرف شکست عشقی میخوره میفته ب انتشار مطالب غمگین، بعد من از یکی خوشم بیاد و یه چی بزاره میگم وای نکنه این شکست عشقی خورده و بدم میاد و بهم میریزم از اینکه نکنه داره به یکی دیگ فکر میکنه و یکی دیگ تو ذهنشه!کلا فکر اینکه اونی ک من دوسش دارم به کس دیگه فکر کنه بهمم میریزه شدیــــــد.

    مورد بعدی درباره سکس هست، با اینکه من خیلی دوست دارم تجربه اش کنم ولی نمیدونم چرا تا الان رخ نداده، و من یه بار توش عمیق شدم، گفتم خدایا! من اینقدر دوست دارم تجربه اش کنم، چرا تا حالا نشده؟! و پاسخ اومد. و ترمزم بهم گفته شد و بعدش کم کم ترمز های دیگه ام آشکار شدن.

    اولین جوابی ک بهم الهام شد این بود که:تو میخوای با کسی سکس کنی که باهات بمونه! یعنی این قضیه سکس انقدر برای من چیز بزرگ و عظیمی شده که اگ بخوام با کسی سکس کنم باید اون طرف با من بمونه!

    یکی دیگه اینکه اگر میخوام با کسی سکس کنم باید اون فرد عاشق من باشه و من هم عاشقش باشم، وگرنه آسیب روحی میبینم.

    یکی دیگه اینکه کلا این قضیه سکس تو خانواده من یه چیز خالص و معنوی نیست، اتفاقا خیلی بد باش برخورد میشه، انگار که داری بدترین کار دنیا رو میکنی و تو بدترین آدم جهانی.

    یکی دیگ اینکه اگر خارج از ازدواج سکس کنی اصلا…. یعنی انگار نهایت یه رابطه سکسه، نهایت جذابیت تو سکسه، اگر این رو انجام بدی تو رابطه بعدش یه جور عدم امنیت دست میده، که انگار تهش دراومد دیگه! متنفرم از این باور!

    این باورها درباره رابطه بود، درباره پول و لاغری و آزادی عمل در خانواده هم میخواستم بنویسم اما گفتم فعلا همین رو بزارم تا اونارم سر وقت بنویسم و کامنت کنم.

    وقتی باورهام رو نوشتم، آوردمشون جلوم روی کاغذ، بعضی هاشون خیلی خیلی ناراحتم میکرد، یعنی دوباره نجواهای همراهش رو بیدار میکرد. و وقتی نوشتم یجوری بهم ریختم! خواهرم گفت اتفاقا باید خوشحال باشی ک باورهاتو شناختی! باید بشکن بزنی…. و خداروشکر که ربّ هدایتگرم تکاملی تا نوشتن و آوردشون رو کاغذ منو آورد جلو.

    متوجه شدم که بیس خیلی از این باورها نبود عزت نفس، احساس عدم لیاقت، دوست نداشتن خود و نپذیرفتن تمام وکمال خود و به صلح نرسیدن با خود هست در کنار سایر باورها. خداروشــــــــکر که هدایتگرم من رو به مدار داشتن دوره های عزت نفس و عشق و مودت در روابط هدایت کرد و میخوام پایه کوبی و فوندانسیون درست و حسابی بسازم به امید الله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2241 روز

    سلام به همگی

    این کامنت رو امروز توی دوره دستیابی به رویاها گذاشتم ولی از اون جایی که گفتم شاید ممکنه برای بعضی از دوستان هم مفید باشه گفتم توی یکی از فایلهای رایگان هم بزارمش

    وقتی توضیحات استاد رو توی این فایل شنیدم یه سرچی زدم در مورد درخواستهای پیامبران در قرآن، در همه موارد می بینیم که تا پیامبران درخواست میکنن، خداوند فورا اجابت میکنه و به این که این درخواست به صلاحشونه یا نه، بحثی نکرده درست مثل درخواست حضرت یوسف برای افتادن به زندان، البته به درخواستهایی که در راستای قانون بوده بلافاصله پاسخ مثبت داده شده وگرنه درخواست حضرت نوح برای نجات پسرش یا اصرار حضرت ابراهیم برای نجات قوم لوط پاسخ داده نشده است

    خواسته های پیامبران از خداوند در قرآن

    • در سوره ص آیه 35

    قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

    گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده‌ای!

    که یکی از بزرگترین خواسته های مادی قرآنیه و از همه جالبتر این که حضرت سلیمان به خاطر یکسری از اسبهای اصیل که پیشش میارن و مشغول اونها میشه، نمازش قضا میشه و از خداوند طلب بخشش میکنه و بلافاصله بعد از طلب بخشش یکی از بزرگترین درخواستهای مادی قرآنی رو میکنه که خدایا به من ملکی عطا که مشابه اون رو به هیچکس نداده ای، یعنی نه تنها در احساس گناه نمیمونه بلکه انگار براش طبیعیه که تا بگه خدایا ببخش خدا، خدا می بخشدش و البته تا درخواست ملک میکنه خداوند بهش عطا میکنه و در آیه های بعدی هم خداوند در مورد همین اجابت درخواست سلیمان صحبت میکنه

    • همین سوره ص آیه 41

    وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿41﴾

    و بنده ما ایوب را به یاد آورید که پروردگارش را خواند که شیطان مرا به بلا و عذاب رساند

    و خداوند فورا در آیه و آیات بعدی میگه

    [به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى (42)

    و [مجددا] کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد (43)

    یعنی باز هم به محض درخواست اجابت صورت گرفته

    • سوره یوسف آیه 33

    قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿33﴾

    [یوسف‏] گفت پروردگارا زندان براى من خوشتر است از آنچه مرا به آن مى‏خوانند، و اگر مکر آنان را از من باز ندارى، به آنان مى‏گرایم و از نادانان مى‏گردم‏

    یوسف از خداوند تقاضای زندان میکنه و خداوند هم باز بدون اینکه صلاح یا ناصلاح بودن درخواستش رو در نظر بگیره عینا زندان رو نصیب یوسف میکنه

    و در آیه بعدی بلافاصله از اجابت این درخواست میگه

    پس پروردگارش خواسته اش را اجابت کرد و نیرنگ زنان را از او بگردانید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.

    یعنی واقعا راه دیگه ای برای رهایی از مکر زنان وجود نداشته؟؟؟ و جالبتر اینکه خدا هم دقیقا مطابق درخواست یوسف بهش عطا میکنه

    • سوره آل عمران آیه 38

    هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً ۖ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ

    در آنجا زکریا پروردگارش را ندا داد و گفت: «پروردگارا از جانب خود فرزندی نیکو به من عطا کن.»

    دعای زکریا از خداوند برای فرزند دار شدن که با اینکه به شدت دلش فرزند میخواسته ولی اونقدر این خواسته که خداوند در پیری بهش فرزند عطا کنه براش دور از ذهن بوده ودر این شرایط خداوند مریم را به زکریا نشون میده که میوه های بهشتی براش آوردند و اونجا به قول استاد تازه برای زکریا منطقی میشه و از خداوند درخواست میکنه و بازهم بلافاصله خداوند پاسخ میده

    فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿٣٩﴾

    پس فرشتگان، او را در حالی که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، ندا دادند که خدا تو را به یحیی بشارت می دهد که تصدیق کننده کلمه ای از سوی خدا [یعنی مسیح] است و سرور و پیشوا، و [از روی زهد و حیا] نگاهدار خود از مُشتهیات نفسانی، و پیامبری از شایستگان است. (39)

    • سوره بقره آیه 260

    وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست

    درخواست حضرت ابراهیم در مورد نشان دادن زنده شدن مردگان که باز هم خدا سریعا پاسخ میده

    کلا حضرت ابراهیم درخواستهای سطح بالا میکرده :)))

    • سوره طه آیات 25 تا 32

    درخواستهای حضرت موسی از خداوند

    قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿٢۵﴾

    گفت: پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین] گشاده گردان، (25)

    وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿٢۶﴾

    و کارم را برایم آسان ساز، (26)

    وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿٢٧﴾

    و گِرِهی را [که مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشای، (27)

    یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿٢٨﴾

    [تا] سخنم را بفهمند، (28)

    وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿٢٩﴾

    و از خانواده ام دستیاری برایم قرار ده، (29)

    هَارُونَ أَخِی ﴿٣٠﴾

    هارون، برادرم را (30)

    اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿٣١﴾

    پشتم را به او محکم کن، (31)

    وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿٣٢﴾

    واو را در کارم شریک گردان، (32)

    قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ ﴿٣۶﴾

    خدا فرمود: ای موسی! به یقین خواسته ات به تو عطا شد. (36)

    درخواستهای حضرت موسی از خداوند، زمانی که خداوند بهش فرمان میده که به سوی فرعون بره و باز هم خداوند بلافاصله به موسی میگه که درخواستت به تو عطا شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      محبوبه نژاد مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      سلام دوست و همفرکانسی عزیز

      چقدر خوشحال شدم پیام شمارا خواندم

      راستش با اینکه به صحبت های استاد گوش کردم

      و‌قبول دارم

      باز هم ترمزهای ذهنی ام را درست نمی شناسم

      باز برای پیدا مردن ترمزها به مشکل میخورم

      از خداوند میخواهم تزمزهایم را به من بشناساند و راه حل ان را نیز به من نشان دهد

      نوشته شما بسیار بسیار به من کمک کزد

      و به نوعی چشم دلم را باز کرد

      و ان ایمان رادر من زنده کرد

      فهمیدم من همیشه درخواست می کنم ولی ایمان ندارم که کارم سریع انجام می شود

      و فکر میکنم برای اجابت جارم نیاز به زمان است

      انگار خدا به زمان نیاز دارد

      بحث‌تکامل را خوب میدانم ولی ایمانم به اجابت سریع دعا ضعیف است

      همیشه میدانم اجابت میشود

      ولی ترمزهای مخر زیادی دارم

      و‌میخواهم این ترمزهای مخرب را بردارم

      مثلا در رابطه عاطفی میدانم باید روی باور احساس لیاقتم کار کنم

      و‌لی راهش و بلد نیستم

      مثلا یک‌مدت رو خودم کار می کنم

      رو رشدم

      و‌کاری به کسی ندارم

      همه چیز عالیه

      ولی به محض اینکه رابطه ام خوب نیشه و مثلا تحویل می گیرم رابطه ام خراب میشه و احساس می کنم همسرم خودشو و میگیره

      و دز تمام موارد خمینطوزیه

      انگار خیالشون راحت میشه من هستم

      یرای همین

      همش مستا صل میسم

      راه درست چیه

      مپ دوست دارم‌مثل استاد رابطه خوب و عاشقانه داشته باسم

      ولی ترمزهای ذهنی ام زیاده

      از تمام دوستانکه پیامم و‌نیخونن تکز تمایل دلشتند دزخواست کمک دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        لی لی گفته:
        مدت عضویت: 2241 روز

        سلام دوست عزیزم

        جواب خودت توی کامنتت بود، تو راه درست شدن رابطه عاطفیت رو بلدی و توی کامنتت نوشتی که یه مدت روی خودم کار میکنم و نتیجه میگیرم پس فقط استمرار نداری

        زمانهایی که رابطه عاطفیت عالی بوده رو به یاد بیار و ببین توی اون شرایط چه حس و حالی داشتی یا روزهای قبلش چه تمارینی رو انجام دادی، همون کارها رو انجام بده

        البته احساس میکنم ارزشمندی خودت رو به رابطه عاطفیت پیوند زدی و همین باعث میشه که احساس خوبت با نوسانات رابطه ات دچار افت و خیز بشه

        اگه بتونی دوره احساس لیاقت رو تهیه کنی که خیلی عالی میشه واقعا این دوره و دوره عزت نفس، به نظرم زیربنا و زیر ساخت همه دوره هاست

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          محبوبه نژاد مقدم گفته:
          مدت عضویت: 1270 روز

          سلام دوست همفرکانسی من

          کاملا حرف شما درسته

          خودم هم با توجه به اژمون هایی که دادم و‌پاسخ‌دوستان به کامنتم

          به این‌نتیجه رسیدم که باید محصول احساس لیاقت و‌تهیه کنم

          واقعا ممنون از پاسخگویی شما

          بسیار عالی بود

          چون واقعا با توجه به اینکه انسان خوبی هستم

          و روحیه بسیار شادی دارم‌

          و‌میدانم خیلی تاثیر گذارم

          جوری که همه میگن

          به من

          ولی احساس لیاقتم می لنگه

          مثلادکسی برام‌هدیه ای میگیره همش به این فکرم‌جیران کنم

          یا اگه کاری برای کسی می کنم دوست دارم ازم تشکز کنن

          هر کاری می کنم دوست دار همه بگن تو چقدر خوبی

          و این بزرگترین پاشنه اشیل منه

          وقتی می بینم کسی عز من تشکر نمی کنه

          ناراحت میشم

          به پای عدم درکش میزارم

          زود از کوره در میرم

          بعد می بینم‌نه‌من اشتباه کردم

          اینم لگم الان دارم نمرین‌می کنم که از کسی توقع نداشته باشم و برای خودم باشم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: