چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدیه بانو گفته:
    مدت عضویت: 3206 روز

    سلام و عرض ادب

    عدد مدت عضویتم در سایت

    برای عذاب آور بود که

    آخه شش سال و نیمه تو این مسیری!!!!

    دوره خریدی …

    چی کار کردی؟!!!

    البته نتایج عالی هم داشتم

    از خونه دلخواهم

    از دخترم که یادمه عکس های توی هاردم و داشتم پاک میکردم دیدم وااااای یه عکس نی نی کچل تپلی بود من عاشقش بود،

    دخترم عین عین همون بود!!!

    و یا آشپزخونه مورد علاقمو عکسش و گرفتم

    و موند گوشه هارد.

    سال بعد همسرم موقع بازسازی منزل منو غافلگیر کرد و وقتی بعد سه ماه اومدم خونه دیدم کل آشپزخونه رو کوبیده و از اول ساخته با پنجره قدی یا کابینتهای سفید زیبا و….

    ماه بعدش وقتی داشتم عکسها رو جعبه جا میکردم

    دیدم عین عین همون آشپزخونه مورد علاقم که حتی همسرم ندیده بود اون عکسو!!!

    برام ساخته بود… عین عین عکس.

    و هزار نتیجه عالی دیگه

    اما هدفی که نشده در مورد روابط هست

    روابطم با خانواده درجه دو و اقوام و داشتن دوستان خوب

    و درآمد و استقلال مالی

    الان به لطف خدا بین 5تا 7میلیون ورودی دارم

    بدون کار کردن

    اما به درآمد از تخصص و هنرم نرسیدن

    ساعتها از خوابم زدم

    ساعتها فایل گوش کردم تمرین کردم

    آموزش دیدم برای تولید محتوا و…

    با کلی ذوق و…

    اما نشد

    و همینطور در مورد تناسب اندام

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    —درامد

    —روابط خوب

    —تناسب اندام

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    —در مورد درآمد من احساس میکردم با اینکه یک سال و نیمه تلاش میکنم اما اصلا تخصصصم در حد آموزش نیست(نقاشی روی پارچه)

    بعد خانمی هستن درشهرستان آموزش میدن

    هم حضوری هم مجازی و درآمد دارن و…

    اما…. وای خدایا … نقاشی پرندشون و همسرم دید قهقهه میزد

    که آخه چطور میتونن دوره بزارن در این حد پایین و بفروشن!!!!

    حتی کسی هستن که پیج صد کایی دارن

    و آموزشهای مجازیشون پارسال صدها میلیون درآوردن ولی واقعا نقاشیهاشون و پسر نه ساله منم انجام میده

    —-در مورد روابط یکی از آشناهامون نه کمکی به کسی می‌کنه و نه محبت و رفتار محبت آمیز کمی نسبت به بقیه داره اما همه عاشقشن و براش کارهای زیادی انجام میدم و هدیه های عالی

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    —در مورد درآمد انگار اینکه در اوایل کارم خالم که خیلی برام عزیز بود بهم گفت این کار نون و آب میشه!!! کی پول میده به این کارا!!!

    انگار نه ذهنم هست که کی میاد برای آموزش نقاشی پارچه هزینه کنه

    —شاید عدم احساس لیاقتم

    —یه ترمزم ته ذهنم هست که من چون تنهام و کمکی ندارم و دو تا بچه دارم وقتی کارم گسترده بشه ،شاگرد بگیرم و… نمی‌رسم کارهامون انجام بدم

    و بچه هام نمیتونم درست مادری کنم

    یا کارمو درست انجام نمیدم

    —چسبندگی من به خواستم

    یقین دارم آشپزخونه و دخترم و صدها نتیجمو خواستم و رها کردم اما

    درآمد و روابط و انگار با تمرینهام نتونستم رها کنم

    چون از بچگیم ناجی و مسئول بیشتر امور خانواده بودم ومن شاید 12-13ساله باید کمک میکردم به همه تو تنشها و مشکلات و…

    وظیفه خودم میدونستم که باید تلاش کنم و از نظر مالی خانوادمو به سطح خوبی برسونم

    و اگر نرسونم آدم بی فایده ای هستم و فرزند خوبی نیستم

    این انگار با میخ فولادین ته ذهنم هست

    و به خاطر این افکار چسبیدن به درآمد داشتن

    و خوشی ها رو فراموش میکنم

    ———————————————–

    درسته شش سال و نیمه توی سایتم اما انگار از همین امسال تو همین چند ماهه که بیشتر میفهمم

    پرده ای از جلوی ذهنم برداشته شده

    امیدوارم به لطف خدا و هدایتش

    بتونم ترمزهای اصلی و پیدا کنم

    و من هم بتونم راحت و آسان به خواسته هام برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    جابر عثمانی حسن آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام وقتتون بخیر باشه

    باور مخرب

    من باید پول زیاد دا‌شته باشم تا همه چی رو بخرم!!

    یجورایی کمالگرایی دارم اینجا

    میگم همیشه باید پول یا ثروت بیشتر با‌شه تا راحت تر خرید کنم

    میتونم بجای این تفکر بیام از اینکه پول دارم توی حسابم سپاس گزار باشم

    وقتی به فراوانی پول و زیاد بودنش باور داشته باشیم اون موقع بجای حرص و طمع و نگرانی از داشته هامون درست و زیبا استفاده می‌کنیم همون چیزی که داریم رو با حس خوب و با باور فراوانی خرج کنیم دیگه

    اگه الان 2میلیون داری و میتونی برای خودت خوراکی بخری که نیاز داری همون رو با حس خوب و با باور فراوان بودنش و اینکه داری به رشد جهان کمک میکنی و با حس ثروتی که بهت میده انجام بده و بعد اون پول های بیشتر که همیشه هستن براحتی میاد

    در صورتی که با این تفکر که پول بیشتر اول بیاد بعد با حس خوب خرید کنم هیچ وقت اون پول بیشتر نمیاد که بخوای تو با حس خوب خرید کنی چون همون پولی که داری اگه الان کمه بازم داری با حس بد خرید میکنی و یا اصلا خرید نمیکنی که بخوای براش حسی داشته باشی

    یا اینکه با این تفکر که پول بیشتر بیاد تمرکز روی کمبود پولی که الان داری است میگی الان توی حسابم این مبلغ هست که از مبلغی که میخوای داشته کمتره دیگه و تمرکز روی کمبوده

    میتونی با باور اینکه من با هر پولی که الان دارم هم احساس خوبی دارم و هرچقدر که خرج کنم چندین برابرش به زندگی بر می‌گیرد و اون چیزهایی که میتونم داشته باشم رو هم برای خودم فراهم میکنم و با حس خوب و زیبا پولشو نقدا میپردازم

    اینکه چجوری میخواد باز به زندگیم بر گرده بمن ربطی نداره

    پول فرکانس مثبتی داره که اگه میخوای بفهمی توی مدارش هستی میتونی از موقع خرج کردن بفهمی حتی اگه داری یه مبلغی برای نهار میپردازی ببین چه حسی داری و یا اینکه برای اینکه از دست رفته کلی خودتو اذیت میکنی و موجودی رو چک میکنی

    یا نه میگی خدایا شکرت چقدر خوب شد هزینه شو داشتم و پرداختم و لایق خوردین این نهار بودم

    خدایا شکرت چقدر این پول لذت برام به همراه داره و با داشتن پول میشه انتخاب های بیشتر داشت حس غنی بودن داشت، این فکر قشنگ تریه دیگه

    خیلی خوبه از داشته هامون استفاده کنیم برای خودمون خرج کنیم و لذت ببریم به معنای ولخرجی نیست یه موقع هایی هس دوست داریم چیزی رو بخریم و لذت ببریم پولشو داریم اینکارو بکنیم دیگه

    اما یه موقع هایی هست خرید کردن ما برای لذت ما نیست برای خیلی عواملی بیرون ما هست که باعث میشه اینکار صورت بگیره و بهتر کنترل مفید داشته باشیم

    چون هرجقدر هم ثروتمند باشیم بازم باید خرج کردن ما گره نخوره به عواملی بیرون از ما یا خیلی چیز های دیگه

    مثلا فلانی فلان لباس رو خریده من برای اینکه چشمش روکور کنم برم یک لباسی بخرم گرون تر از اون نه این جالب نیست و بجای اینکه لباس مورد علاقه ای که میخواد بخره میره ولخرجی میکنه چیزی میگیره که دوست نداره و براش هزینه ای خیلی بالاتر میده

    ما پول رو برای بهتر و لذت بیشتری که خودمون میخوایم تجربه کنیم باید بخوایم

    یکی دیگه از ترمز هایی که داریم اینه که برچسب قیمت های اجناس رو چک میکنیم

    جاهایی دنبال ارزون ترین میگردیم چرا چون ذهن ناخودآگاه میگه اینو اگه بخرم از موجودی حسابی که دارم کمتر کسر میشه دیگه باز میتونم یچی ارزون دیگه بخرم هع

    یا اینکه من لایق داشتن اون یکی که گرون تره نیستم دیگه احساس عدم لیاقت شکل میگیره

    همش سعی می‌کنیم که خودمون رو قانع کنیم که اینو بخرم به سود منه چون قیمتش کمتره درصورتی که، از ریشه تمرکز روی کمبود پوله و توجه روی کمتر از دست دادنه بجای تمرکز بر روی ساختن و فراوانی

    ترمز دیگه که هی کشف میکنم موقع خرید اینه که نگاه میکنم بقیه چی خریدن مثلا من دلم شام چلوکباب میخواد پولشو دارم و خودمو حاضر میکنم برم بخرم و بخورم توی مسیر میبینم یه کسی که من اصلا نمیشناسم و فکرشو نمیدونم چهارتا نون با 8 تا تخم مرغ دستشه میره سمت خونش ذهن من اینو دریافت میکنه که بابا تو هم برو همینا رو بخر هم قیمتش کمتره هم اینکه میتونی مابقیش رو فردا دوباره همینارو بخری چرا ذهن من اینو دریاف میکنه چون باور بنیادی اینه که این ارزون تر درمیاد، کبابه گرونتره و لایق نیستی دیگه و همونجا افرادی هستن که دارند کباب میخورن و لذت میبرن و ذهن من اینجا چی میگه ها، دو دوتا میکنه و میره کار خودش رو که برنامه ریزی کرده آقا انجام میده ، گریه ام گرفت هع

    درصورتی که من چیکار دارم که بقیه چی خریدن من کاری که دوست دارم رو با حس خوب انجام بدم و برم بخرم و بخورم یک دوغ یا آب هم روش دیگه

    اینجا جاهایی است که ما باید براحتی ترمز ها رو پیدا کنیم

    تازگیا برای پیدا کردن ترمز اینکارو میکنم در اولین برخورد با کسی یا چیزی یا تصویری یا خرج کردنی یا دریافت چیزی

    میام ببینم ناخودآگاه من چه چیزی رو دریافت میکنه و بمن میگه و اونجا دستشو میگیرم

    مثلا یادمه خانم شایسته یبار توی ماشین جملات و کلماتی رو آماده کرده بود اینطور بود که استاد باید اولین چیزی که به ذهنشون میاد از اون کلمه یا جمله رو بگه و این باعث شد من در پیدا کردن ترمز ها استفاده کنم و خیلی جواب داده بمن

    سپاسگزارم خیلی زیاد

    زیبایی حد نداره

    در مورد زیبایی های این فایل هم انشالا امید بخدا کامنتی میزارم دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    بنام الله مهربان

    هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش

    سپاس گزارخداوند مهربانم بابت این سایت واین فایل ها .

    درموردسوال اول.

    من دوست دارم به ازادی مالی برم دوستادارم درامدی بطورمیانگین70 ملیون داشته باشم

    براحتی براخودم وخانواده ام فراهم کنم هرچه که دوست داریم.

    خیلی هم تلاش کردم ازبچگی حدود12سالگی روی پای خودم ایستادم ولی خب باورهام بنابه شرایط زندگی خیلی خراب بود .صداهابارشنیدم که 10سال بخورنونوتره بعدبخورگوشت بره.

    (ماروخداخلق کرده براحمالی) حتما بایددزدی کنی)

    (مگه گنجی پیداکنید.ماهم که ازاین شانس هانداریم)مگه یه ارثی بهت برسه) اینم که نداریم.

    و…..هزاران مثال اینجوری. ازوقتی باقوانین اشناشدم وروی خودم کارکردم به زهنم میگم فلانی که وضعیتش ازمن بدتربوده حالا ببینش ماشالله باززهنم میگه اون یکی شانس داشته. بادوستان حرف میزنیم میگم هاشم سال88ورشکست شدامدتهران حالا هجره داره دوتاخونه داره شاسی بلند داره ملکش تودهات چندین میلیاردقیمت میشه پس میشه اززیرصفرشروع کرد.میگن توچه ساده ای فکردی همونجوری تونسته این همه ثروت بسازه اون گنج پیداکرده.وبازمن تلاشم روبیشترکردم چندبارهم خداوند من درمسیرهای خوب قرارداد ولی بعدیک سال لگد زدم به بختم.یه ترمزپیداکردم توزهنم (من واردهرکاری که بشم اون کارازعرش میاد به فرش.جالبه که واقعاهم همینجورمیشه) واردکاربعدی میشم اون هم خراب میشه.والان 400ملیون زیرصفر هستم بعداز41سال زندگی. دوره شیوه حل مسائل زندگی روخریداری کردم همون هفته اول نتایج چشم گیری گرفتم ولی ازفایل سوم به بعد دیگه تمرینات انجام ندادم تنبلی کردم.

    ازاستاد ودوستان میخام راهنماییم کنن چه جوری متعهدبشم چجوری شخصیتم تغییربدم.

    چون متما هستم اگه تعهدداشته باشم وشخصیتم تغییربدم وادادرنیارم درهایی ازنعمت وثروت بروم بازمیشه.

    سپاسگزارم ازخداوند

    پروردگاراسپاسگزارم ازاستاد عزیزم

    سپاسگزارم ازخانم شایسته

    سپاسگزارم ازدوستان بابت کامنت های زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1428 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    سوال 1:چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با وجود تمام تلاش های که برای ان انجام داده ای به ان نرسیده ای؟

    رفاه مالی وبیش از نیازهایم پول داشته باشم که حداقل بدهکار نباشم وراحت پول خرج کنم وظاهر وخردوخوراک م به راه باشه مسافرتی برم وبه خودم برسم

    سوال 2:چه افرادی را میشناسی با وجود تلاش کمتر یا کاری مشابه به ان خواسته رسیده اند

    مثلا برادر م خدا بهش بیشتر بده خیلی راحت تر زندگی میکنه خرج میکنه مسافرت میره ماشین مدل بالاتر خریده هدیه میده کمتر کار میکنه وبه خودش هم حسابی میرسه و..

    سوال 3:چه باورهای محدود کننده ای دارم؟

    بچه ها خوب توجه کنید مثالی که میخوام بزنم مربوط به من وبرادرم از یک پدر ومادر با شرایط یکسان هستش اما با دو طرز فکر متفاوت

    برگردیم کودکی : اول من پسر بزرگ خانواده بودم از همان کودکی دوست داشتم روی پای خودم باشم وبچه فعالی بودم ودر بنگاه برای کمک میرفتم و عاشق اون محیط کاسبی بودم ولی چون پدرم اون محیط کاری را تایید نمیکرد ومیگفت باید کاری اداری داشته باشی برای من مقاومتی ساخته بود که چرا خوب میشه خوب پول دراورد به خاطر نارضایتی پدرم که بارها خواستم نظرش رو عوض کنم ونشد وهی از بدی های کار میگفت هم دلسرد شدم هم فکر میکردم شاید مسیر من شغل دولتی باشد علی رغم میلم دوسال در شغل دولتی بودم واخراج شدم سپس مجدد ادامه تحصیل بعد چند تا دیگه شغل شرکتی ودر نهایت بعد 15 سال دوباره شغل مورد علاقه م یعنی فروشندگی روی اوردم والان راضی م یعنی به خاطر حرف دیگران 15 سال چرخیدم واین هم خود همان مسیر تکامل هستش

    2.ارزش قائل نبودن برای خودم وخود رالایق ندانستن

    3.شهامت عمل به الهامات رانداشتم علی رغم اینکه بارها خداوند من را راهنمایی میکرد

    4.علاقه به محیط های فقیر نشین وبا جماعت بزهکار گشتن

    5.همیشه دوست داشتم نقش ادم بدبخت بشم که با سختی به همه چیز رسیده یعنی از امکانات اطراف استفاده نمیکردم وبا کلی سرخوردگی کمکی از پدرم دریافت میکردم

    6.بی هدف بودن ونداشتن هدفی که انگیزه بدهد

    7.حسرت کشیدن

    8.اهل کادوندادن وکادو دادن را لوس بازی میدانستم

    9.همیشه میگفتم نکنه پولم کم بشه

    10.خود کم بینی عدم اعتماد بنفس

    11.عجول بودن

    12.شرک وعدم توکل به خدا وحرکت نکردن

    13.افتادن در دام شرکت های پونزی و یک شبه پولدار شدن

    14.پول خوب درمی اوردم اما سطل سوراخ

    15.قسطی خریدن

    16.زیاد مشورت کردن وراه را گم کردن

    17.عدم خود باوری که من هم میتوانم

    18.اویزان بودن

    19. خود کم بینی

    20.در مقطعی به دام اعتیاد افتادن

    21.الگو بد انتخاب کردن

    22.عاشق اخبار وپیگیری اخبار سیاسی

    24.ثروتمندان فاسد هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    علی فتحی گفته:
    مدت عضویت: 2748 روز

    به نام خالق یکتا و فرمانروای این جهان

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و تمام هم فرکانسیای خودم

    امیدوارم هر جا هستین شاد و سلامت باشین و ثروتمند

    من در مورد این موضوع یک تجربه ای دارم که می‌خوام قبل از جواب دادن به سوالها به داستانش رو بگم در تایید حرفهای استاد و قویتر شدن باورهای خودم و یادآوری این اتفاق برای خودم

    من چند سالی بود با استاد آشنا شده بودم و روی خودم کار میکردم و هر روز اوضاع زندگیم یکم بهتر میشد به لطف رحمت الهی راستش یک فایلی هم خریده بودم اونم بخش اول 12 قدم بود فکر کنم بودم منم مثل بقیه از فایل های رایگان استفاده میکردم در طی این کار کردن ها یک خواسته ای داشتم که خیلی وقت بود براش کلی کار کرده بودم خیلی براش تلاش کرده بودم دیگه آخراش خسته شده بودم راستش

    ولی این خواسته رو من زنده نگه داشته بودم و هر سری دنبال این بودم که راهشو پیدا کنم خواسته من این بود که از یک ارگانی سفارش کار بگیرم چون دوست داشتم یه کار بکنم اونم یک کار شهری (من مجسمه سازم )خلاصه طی سه سال با تلاشها و کارهایی که کرده بودم و به شهرهای مختلف فرستاده بودم هیچ اتفاقی نیفتاده بود

    فکرشو بکنید چندین سال من این خواسته رو داشتم و براش هم واقعا تلاااااااااش کرده بودم که بخوام تعریف کنم طولانی میشه خلاصه نشده بود

    بعد یادم میاد استاد در یه فایلی رایگان در مورد این موضوع گفتن که شما مانع دارین کد اشتباه دارین در مورد این خواسته هایی که بهش نمی‌رسین دقیقا مثل همین فایل بود فکر کنم داخل تمپا توی یک پارک روی چمنای قشنگ نشسته بود و در مورد این موضوع حرف میزد

    من این حرف استاد رو چند بار شنیده بودم ولی درک درستی نسبت بهش نداشتم ولی اون موقع توی اون فایل یه تلنگری بهم خورد

    فکر کنم دوره ای کشف قوانین رو استاد تازه داشت کار میکرد و براش داشت رایگان یه فایل‌هایی هم آماده می‌کرد (استاد واقعا همیشه لطف میکنند و نسبت به آگاهی هایی که دارند رایگان فایل هایی رو آماده میکنند که واقعا میشه گفت یه دوره ست واسه خودش )من این دوره رو هنوز نخریدما فقط شنیدم و نشستم بهش عمل کردم

    خوب حالا چه کار کردم ؟؟

    من گفتم بیام این چیزی استاد میگرو امتحان کنم من که این همه سال اون راه خودم رو رفتم هیچی گیرمون نیومد خلاصه نشستم گفتم من در مورد این موضوع چیا شنیدم چه فکرهایی دارم

    که همون باورهامیشه دیگه

    شروع کردم دیدم ذهنم اصلا نسبت به این موضوع کلا منفی فکر می‌کنه بعدش رسیدم به عزت نفس بعد دیدم یه جاهایی اعتماد به نفسم پایین بعد یکم روشون کار کردم اینم بگم که اولشم به خدا گفتم من نمی‌دونم اون باورهایی که سد راهم هستند رو خودت نشونم بده باور کنید یه فکرایی یه باورهایی بیرون کشیدم که هنوز بعد چند سال باید روشون کار کنم خیلی درب داغون و آسیب زننده بودند و هستند هنوز

    من توی اون باورها بر خوردم به زبان ساده فکر اشتباه در مورد اون افراد و افکار نادرست نسبت به خودم که از اعتماد به نفس پایین می‌اومد خوردم بک سری ترسها خلاصه هر روز رو خودم کار کردم قشنگ حمله کردم و هر روز یا چند روز روی یکیشون کار کردم

    اتفاقاتی که می‌افتاد قشنگ با باورههایی که می‌ساختم هماهنگ بود چیزهایی می‌شنیدم که باورهای منو تایید میکرد خلاصه من این کار رو فکر کنم 2ماه ادامه دادم یعنی میشه گفت طول کشید

    بعد در همین حین که کار میکردم روی اون باورهایی که ساخته بودم و موانع رو آروم آروم بر می داشتم با فکر و منطق و به قول استاد فکت درست یه سری نشانه ها می‌اومد که حس منم هم خوب میشد و هم در تایید باورهای بود بعد یه ایده ای اومد که انجامش دادم مثل ایده های قبل بود ساده تر تازه و راحتتر و ازدل اون ایده های قدیمی بود خلاصه انجامش دادمو دیگه بعد یه مدت یه اتفاقی افتاد من کارم پذیرفته شد و به خواسته ام رسیدم خیلی راحت و کارها هم خیلی راحت هدایتی انجام شد در من به راحتی با برداشتن موانع یا به قول استاد کدهای نادرست در ذهنم و درست کردن اونها به خواسته ام رسیدم البته اتفاقات خوب دیگه هم بعدش افتاد که بخوام بگم طولانی میشه

    فقط خواستم در تایید حرفهای استاد این داستان رو تعریف کنم و به خودم هم یاد آوری بشه

    من یه خواسته ای دیگه ای هم دارم در مورد ایجاد یک رابطه عاشقانه که دارم این طوری کار میکنم روش انشالله به لطف خدا حلش کنم میام براتون تعریف میکنم سعی میکنم با جزییات بگم

    پس نتیجه

    اگر به خواسته ای نمی‌رسیم پس موانع/ پاشنه آشیل/ یک مانع/ یک کد اشتباه/ یک ترمزی/ در موردشان داریم نه یکی بلکه میشه گفت یک سری افکار به هم زنجیر شده که با برداشتنش راحت به خواسته میرسیم فقط میتونم بگم باید موانع رو آروم آروم بردارید و ورودی هارو بر مبنای باورهایی که می‌سازید دریافت کنید اون موقع راحت می‌رسید بهش

    خدایا شکر

    استاد واقعا سپاسگزارم به خاطر این آگاهی های که به ما میدی شکر به خاطر وجود شما

    خدایا شکر به خاطر و جود این دوستان خوبی که در سایت فعالیت میکنند اونم با عشق

    شکر به خاطر این که من رو در این زمان با این بندگانت محشورو همراه کردی شکررررر

    در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    زهرا کهدویی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام استاد عزیزم. امیدوارم خوب باشید.

    من خیلی وقته دارم به این سوال فکر می کنم. حتی قبل از اینکه شما این فایل رو بذارین. سه ماه پیش، که داشتم برای سال جدید برنامه ریزی می کردم توی دفترم، خودم از کارم خندم گرفت. یه صدایی بهم گفت ” چه فایده هرسال اینهمه می نویسی، هیچی به هیچی!”. تازه هدف های غیرقابل دسیبایی و چیزهایی که خیلی از نظرم غیرقابل بارو بودن رو نمی نوشتم.. کوچیک کوچیک..سه ماه پیش که داشتم اینا رو می نوشتم میشد دقیقا 3 سال و نیم که من با شما آشنا شده بودم. اون زمان 17 سالم بود. خیلی هم زندگیم جالب نبود. مادرم عزت نفس و کشف قوانین رو تهیه کرده بودن، منم همینجوری یکم این و یکم اون، به قول شما مثل مسکن فایلاتون رو گوش میدادم. یه سال به این شکل گذشت. سال دوم اما جدی شدم. فهمیدم ایراد کارم این توهمی هست که میگم” من روی باور هام کار می کنم خدا خودش درها رو باز می کنه.” بعد شروع کردم با جدیت چیزی رو که دوست داشتم خوندم و کار کردم و شب و روزم رو بستم بهش.( من زبان می خونم توی دانشگاه، اون زمان هم اصلا زبانم خوب نبود.)

    همزمان فایل های شما هم گوش میدادم. می دیدم که از اون محصولات واقعا چیزی نمی‌فهمم و اصلا نمی تونم تمرینی انجام بدم. یکسال دیگه هم گذشت. یکی از ایرادات من این بود که من خیلی سطحی از صحبت های شما برداشت می کردم. اصلا متوجه اصل منظورتون نمی شدم! تنها اتفاق مثبتی که افتاده بود درسم واقعا خوب شده بود و این خودش کمک کرد که بتونم توی مسیر بمونم و هرموقع نا امید می شدم، به خودم می گفتم ببین چقدر درسم بهتر شده چون تعهد داشتم و اگر توی جنبه های دیگه ام استفاده کنم حتما نتیجه میگیرم. درصورتی هم هرررر کاری می کردم جای دیگه نتیجه ای نبود. مثلا گفتم برم کار پیدا کنم و از علاقه ام پول دربیارم. گفتم اگر بشینم توی خونه که کسی قرار نیست به من کار بده. خودم میرفتم آموزشگاههای مختلفت می‌پرسیدم که دبیر زبان می خوان یا نه.. یکی از این آموزشگاه ها قبول کرد و من رفتم مشغول به کار شدم. حقوقش بسیار بسیار بسیار کم بود. یعنی نسبت به جاهای دیگه یه سوم به من می‌دادند. یا مثلا میدیدم بعضی از دوستانم هم کار می‌کردند با اینکه سوادشون به طرز چشمگیری از من کمتر بود اما دو، سه برابر بیشتر از من میگرفتن و رفتاری که باهاشون میشد خیلی بهتر بود. من هرچی خوب کار می کردم و دختر خوبی! بودم باز هم صاحب کارم خیلی رفتار تندی داشت. نمی خواستم هم از اونجا بیام بیرون چون می گفتم اگر رفتار خوبی با من نمیشه بخاطر منه دیگه.. من فرکانس هام رو عوض کنم اوضاعم بهتر میشه. شروع کردم سپاس گزاری و توجه برنکات مثبت. اما انگار که داشتم ادا در میاوردم که مثلا سر خدا کلاه بذارم. اصلا حالم خوب نمیشد. با اینکه نکات مثبتی که اونجا بود و نعمت هایی هم داشتم، نمی تونستم عمیقا با حال خوب راجبشون صحبت کنم. اول فکر کردم که شاید باید یه مدت حتی شده با حال بد ادامه بدم، بعدش دیگه خودش خوب میشه و راه میوفتم و خوب یادش میگیرم. توی این تقریبا 4 سال من بیش از 6،7 تا دفتر و سر رسید پر کردم، هی می نوشتم هی می نوشتم، اما انگار نه انگار که هیچی عوض بشه…

    تا اینکه گذشت و گفتم شاید باید محصول بخرم. چون شما گفته بودین اگر کسی می خواد موفق بشه باید بها بپردازه. (اینم یکی از چیزهایی بود که من خیلی سطحی برداشت کردم.) به سختی واقعا کار کردم و پولام رو جمع کردم تا تونستم دوره کسب و کار شخصی و قدم اول رو تهیه کنم.( در بازه زمانی مختلفی این دو رو خریدم.) شاید بگم هیچ کدوم رو نتونستم حتی یه دور کامل فقط گوش بدم! مثلا تمرین ستاره قطبی… انقدر شما ازش تعریف می کردین، بچه ها نتایجشون رو می گفتن… بعد من اصلا نمی فهمیدم یعنی چی! صبح که بیدار می شدم دفتر رو باز می کردم و اصلا نمی دونستم چی بنویسم. اصلا انگار خواسته ای نداشتم. هر روز چیزهای تکراری و خیلی پیش پا افتاده ای می نوشتم که بیشترشون هم رخ نمی داد… مثلا رابطه ی خوبی داشته باشم.. درسام رو خوب بخونم… جواب فلان سوالم رو پیدا کنم… فلان غذا رو بخورم… بازم فکر کردم که شاید باید این کار رو بار ها انجام بدم تا یادش بگیرم… ماه ها انجام دادم. دلسرد می شدم… ولی می گفتم نه باید انجام بدی. اینهمه آدم کار کردن نتیجه گرفتن تو هم باید انجام بدی. گذشت و گذشت… گفتم شاید اگر بیام زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا ببینم همه چیز بهتر بشه. چندین د چند قسمت از هرکدوم دانلود می کردم. میدیم و کامنت ها رو میخوندم. اصلا این احساسی که بقیه داشتن که وااای این چه قشنگهه واااای من تحسین می کنم اون زیبایی رو، اصلا من اینطور نبودم. نهایتا این بود که یه لبخند می زدم و به زور مثلا می خواستم به خودم بگم که آره چقدر همه چیز خوب است…! و استاد تمام کارهایی که شما می گفتین رو انجام می‌دادم. سعی می کردم کمتر با آدم های منفی برم و بیام و بیشتر توی خونه تنها بودم. به جز یکی دوتا پیام رسان ضروری( اونم برای گروه های درسی)، هیچ شبکه ی اجتماعی نداشتم. درسم رو خوب می خوندم. فایل های شما رو بارها گوش میدادم اما هیچ تغییری در احساس من به وجود نیومد. بعد مثلا میدیم دوستانی که توی کلاب هوس با شما صحبت می کردن در مدت زمان کمتر از من نتایج خوبی گرفته بودن اما من نه… حتی میدیدم آقای عطار روشن توی اون ویدئو که فرستاده بودن، می گفتن توی چندماه چقدر عادت هاشون و شخصیتشون و نتایجشون تغییر کرده…من هیچ چیز جدیدی رو نمی تونستم در خودم پیدا کنم که تغییر کرده باشم… این درحالی بود که هرکاری شما میگفتین من انجام میدادم. می گفتین پا روی ترس هاتون بذارین. من از دوچرخه سواری و رانندگی می ترسیدم، رفتم یادش گرفتم. از صحبت کردن توی جمع می ترسیدم، خودم داوطلب می شدم انجامش میدادم، از تاریکی می ترسیدم، می رفتم جاهای تاریک و… ولی بعد از انجام هیچ کدوم هیچ احساس خوب یا غرور یا اعتماد به نفسی در من به وجود نمیومد. با اینکه یه سری دوست های نامناسبم رو گذاشته بودم کنار، هیچ آدم جدیدی وارد زندگی من نشده بود. چون می فهمیدم که من تغییری نکردم. من خودم هنوز دوست دارم بشینم غیبت کنم، بشینم توی شبکه های اجتماعی بگردم، تنبلی کنم، مثل قبل فکر کنم و… از طرفی هم دوست نداشتم اینکار هارو انجام بدم. ولی نمیدونستم چجوری…

    تا همین سه ماه پیش که داشتم برای سال جدید برنامه ریزی می کردم. متوجه یه موضوع مهم شدم… موضوع خیلی خیلی مهم. اونم اینکه:

    من اصلا حرف های شما رو باور نمی کردم!

    و فقط فکر می کردم که باور می کنم!

    یعنی اصلی ترین موضوعی که شما مطرح می کردین رو من در نا خوداگاه اصلا نپذیرفته بودم.

    ” افکار و باور های ما شرایط ما رو خلق می کنند.”

    بعد به خودم اومدم دیدم با اینکه شاید توی این چند سال یه ملیون بار این حرف به گوشم خورده بود، اما نمی فهمیدمش…

    و نکته دقیقا همینه که تا زمانی که این موضوع درست جا نیوفته، هیچ چیز دیگه ای در من اثر نمی کنه، حالا من بیام صبح تا شب شب تا صبح فایل گوش بدم…

    فایده نداره…

    خوشحال بودم که این موضوع رو فهمیدم، از طرفی هم نمیدونستم باید چکار کنم که بتونم اینو باور کنم.

    خب گفتم میشینم و هی تکرار می کنم عبارت تاکیدی می نویسم که شاید باورم بشه…یه ماه دیگه هم گذشت…

    تا اینکه یک ماه پیش فکر کردم که شاید اصلا فایل های شما برای من سطحش خیلی بالاست و من هنوز آماده ی شنیدن این صحبت ها نیستم. به خودم گفتم میرم سراغ کتاب ها… از خواندن کتاب های نویسنده های دیگه شروع می کنم… و همین کار رو هم کردم… و الان یه ماهی میشه که اینکا رو انجام میدم و وقتی مثلا یه چند دقیقه به فایل شما گوش میدم خیلی صحبت هاتون رو بهتر می فهمم…چیز هایی که قبلا نمیشنیدم رو بهتر می فهمم.. یا مثلا به خودم میگم چرا همیچین موضوعی رو من انقدر کج برداشت کرده بودم!!

    خلاصه که بله…

    الان تنها کاری که فکر می کنم باید انجام بدم، اینه که کتاب های خوب رو بگیرم و آروم آروم بخونم و فکر کنم تا کم کم بتونم از فایل های شما خوب و درست استفاده کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    ژاله نقوی علائی گفته:
    مدت عضویت: 1636 روز

    سوال اول :

    من سال هاست که همیشه در حال تلاش و کوشش برای ثروتمند شدن هستم ، تلاش زیادی می کنم و همیشه عاشقانه کار کردنم ، همیشه پول های خوبی به دستم رسیده اما سطلم سوراخ است و پول تو دستم نمی مونه

    سوال دوم :

    نسترن دختر پاییم // دایی م که واقعا 1/5 من و بابام هم کار نمی کنه و نصف دنیا رو گشته // سیما دوستم که شوهرش نگهبان بانکه // خاله م فرهانه که خودش معلمه و شوهرش راننده س

    سوال سوم :

    ترمز عدم لیاقت // احساس می کنم من لیاقت ثروت رو ندارم مثلا اگر من خیلی پولدار شم بابام چی ؟

    من ماشین خوب بخرم بابام ناراحت می شه که اون نداره

    اگر من پولدار شم کلی دردسر دارم

    اگر من پولدار شم همه ازم توقع دارن

    من که اصلا تخصص خاصی ندارم

    من که اصلا چیز زیادی بلد نیستم

    من که اصلا حسابداری بلد نیستم

    من اصلا با جامعه پولدار ها اخت نیستم

    من که یک زن هستم نمی تونم خیلی پولدار بشم

    من خیلی ولخرجم و هر چی بیاد خرج می کنم و نمی تونم پول نگه دارم

    من دو تا بچه دارم شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    عادل رضایی گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    1:چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    خواسته من تریدر شدن در بازار های مالی مخصوصا فارکس میباشد،در راستای این خواسته هم تقریبا از سال 99 شاید روزانه به طور میانگین 10 تا 15 ساعت پای سیستم و چارت بوده ام و ناگفته نمونه که عاشق این کارم به گونه ای که اگه ساعت 6 میخوابیدم ساعت 8 با عشق بیدار میشدم که فقط چارتو ببینم.

    2:چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر،به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    افراد خیلی میشناسم و خیلی هم تحقیق کردم در این مورد

    یکی بود که در 400 دلارو به 2 میلیون دلار کرده بود فقط به خاطر اینکه میگفت توی ی سایتی که ی نفر بوده و گفته که من 250 دلارو تبدیل کردم به 160 هزار دلار،جالبیش اینجا بود که این شخص تازه با بازارهای مالی آشنا شده بود فقط گفته بود چون اون تونسته پس منم میتونم،تازه اون 250 دلار داشته من که 400 دلار دارم ولی چون با باور قوی وارد شده بود هدایت شده بود به یک روش فوق العاده

    دوستان دیگه ای دارم که در کمتر از یک سال به سودهای خوبی رسیدن

    چن نف دیگه استاد خصوصی داشتم که اونا هم سودهای عالی رو برداشت میکردن به صورت مستمر

    ی لیست بزرگ و طولانی از اسامی این افراد نوشتم که سودهای فوق العاده رویایی داشتن

    3:چه باورهای محدود کننده ای(ترمزهای مخفی)را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    استاد اصل داستان میرسه به اینجا

    که شاید باورتون نشه ولی سه ساله که من دقیقا این مشکلو داشتم و با هرکی که احساس کردم ی چیزی میدونه حرف زدم و ازش مشاوره گرفتم ولی اینو هیشکی نمیدونست چونکه فکر نمیکردم آنچنان مهم باشه

    اونم اینکه بر میگرده به صحبت های شما تو سال 99 به بورس،اینکه شما گفتین باید مسئله حل کنین تا جهانو گسترش بدین و از این راه ها منتظر سود و پول نباشین که خیال خامه،ولی استاد من عاشق این کار هستم من از کلاس دومی یادمه که گفتم باید من آزادی زمانی و مالیو مکانی داشته باشم برا همین توی زمان انتخاب رشته فقط و فقط رشته عمران رو زدم چون میدونستم که این کار این آزادی ها رو برام داره،خلاصه اون زمان فقط این شغلو میدیدم که این شرایطو برام فراهم کنه،از اون موقع حسم به بازار خراب شد و اگر سودی میکردم چن روز بعد چن برابرشو از دست میدادم و همش میگفتم حقمه منکه چیزی خلق نکردم و این کار از بیخو بن اشتباهه بایدم ضرر کنم و هر کاری میکردم نمیتونستم اون کندلا رو نبینم غیر ممکن بود که شب بشه و من چن ساعت پای سیستم نمیرفتم اگر هیچ کار خاسی هم نمیداشتم ،استاد اگه ی کار دیگه میداشتم که باید سیستمو روشن میکردم اولین صحفه ای که باز میکردم این چارت بود بعد کار دیگه مو انجام میدادم،خلاصه دو سال گذشتو منم هی از خدا میخواستم که هدایتم کنه چون هر روشیو که بگید من امتحان کردم،روش های فوق العاده عالی رو بهم میدادن که خودشون داشتن سود میکردن ولی من که معامله میکردم همش ضرر میشد تا اینکه این چن مدت گفتم خدایا هدایتم کن دیگه بسته خسته شدم و تو حمام بودم که ی حسی گفت برو تو عقل کل،اومدم بیرون اولین کاری که کردم رفتم اونجا و کلی حرفا و بارو های عالی اونجا نوشته بودن که ی کامنتی بود از مهین عزیز که خیییلی بهم کمک کرد باور هامو عوض کنم و دیدم که واقعا مشکل از باورهای خودم بوده نمیذاشت سود کنم ولی این یکی دو حفته س که استاد بخدا فقط روش های گذشته رو انجام میدم همون روش های گذشته ها ولی بیشتر معاملاتم رو با سود میبندم شکر خدا که هدایت به عقل کل بودش

    از شما و همه دوستان گل خیلی خیلی سپاسگذارم

    این بزرگترین ترمز من توی این کار بودش که شکر خدا داره روز به روز بیشتر برداشته میشه

    در پناه الله رزاق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Behrouz گفته:
      مدت عضویت: 3826 روز

      دوست عزیز سلام

      منم 5 ساله ترید میکنم ولی اصلا از ریسک به ریوادهام رازی نیستم و تقریبا با تمام دوره ها و اندیکاتورها کار کردم ولی هنوز درآمد پایینی دارم…

      کاشکی میگفتی ترمزها چی بودند و چه باورهایی ساختی در مورد آنها، تا به من هم کمک میشد….

      موفق پاینده باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سودابه گفته:
      مدت عضویت: 2552 روز

      سلام وقت بخیر

      و ممنون از اشتراک تجربه تون

      منم دقیقا مشکل شما رو دارم و هنوز نتونستم به سود مستمر دست پیدا کنم.

      شناسایی باور ذهنی ام برام مشکل شده با خود بازار فارکس مشکل داشتم شاید بگم دارم بهتره . مثل شما . که چیزی خلق نمیکنی ولی تحقیق کردم و میدونم که بازار مالی هست که نرخ تبادل ارزها رو حمایت میکنه مثل پشتوانه طلا که قبلا برای ضرب پول و سکه در نظر گرفته بودند شاید ترمز من دقیقا همین باشه مثلا در عرف نسبت به کارشناس املاک باورهای خوبی رایج نیست ولی یادمه استاد میگفت درباره اش باورهای قدرتمند بسازین.

      هولدر بودن ارزهای دیجیتال مثل سرمایه گذاری طلا و ملک و بورس هست ولی تریدر بودن معامله گر بودن شناسایی قدرت خرید و فروش شاید برای سرمایه های اندک ما چندان موثر نباشه ولی بزرگانی در این بازار هستند که برای اعتراض به سیاست های دولت شون پوزیشن های فروش میگیرند که نرخ بهره رو تعدیل کنند و این اثرگذار میتونه باشه برای سرمایه های اندکی که سوار موج این تصمیمات بشوند شاید البته . در هرصورت اگر راهکار باور و یا ترمزی در این رابطه شناسایی کردین ممنون میشم به اشتراک بذارین

      ولی یکی از دلایل من برای معامله گری اینه که با همه احساسات ترس طمع قناعت آشنا میشم و تصمیم گیری های آنی. که باعث میشه در زندگی روزمره بتونم موثرتر گام بردارم.

      سپاسگزار خداوند برای هدایت لحظه به لحظه

      سپاس از خانواده صمیمی همراه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مرتضی خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1358 روز

      سلام خدا قوت

      تشکر از سخنان و تجربیات شما

      دقیقا مشکلی که منم باهاش دست و پنج نرم کردم

      طوری شد که چندین بار از مسیر اصلی خودم منحرف شدم .ناامید شدم

      باورهای مناسبی و ترمز که شناسایی کردید رو برای دوستان به اشتراک بگذارید تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2311 روز

    به نام خدا

    سلام

    من زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم اما این فایل انگار برای خود من ضبط شده بود و اینقدر به دلم نشست که تصمیم گرفتم کامنت خودمو بذارم تا وقتی که به هدفم رسیدم این یه رد پایی باشه برای بعدا های خودم

    من چند ساله که دارم در حوزه ی روابط روی خودم کار میکنم ولی اصلا پیشرفت نداشتم حتی خیلی جاها پسرفت هم داشتم همیشه سعی میکنم به همسرم احترام بذارم اما اون اصلا به من احترام نمیذاره نمیخوام زیاد وراد جزئیات بشم اما تلاشم در حوزه ی روابط با همسرم باورنکردنیه اما هیچ نتیجه ای حاصل نشده هیچ عشقی از همسرم دریافت نمیکنم و حتی فکر میکنم بهم خیانت میکنه

    اما در اطرافم دونفر که بسیار به من نزدیک هستن و مثل خواهرم هستن بسیار روابط باشکوه و عاشقانه و سرشار از عشق و احترام دارند با اینکه هیچ تلاشی برای بهبود روابطشون انجام نمیدن

    من فک میکنم که باورهای مخربم احساس عدم لیاقت و ارزشمندی و باور قربانی شرایط و آدم‌ها بودنه

    فک میکنم من باید فداکاری کنم تا همسرم بهم توجه کنه

    امیدوارم با دوره‌ی کشف قوانین زندگی بتوانم به آنچه که می‌خواهم برسم

    ممنون از استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2106 روز

      سلام دوست عزیز

      به عنوان کسی که در روابط با همسرش بسیار موفقه خواستم چندتا تجربه از خودمو بگم

      شاید بتونه بهتون کمک کنه و البته مطمئن هستم که اگر به قوانین آگاه بشید قطعا موفق تر هستید

      باید بگم من گام اول رو برای داشتن بهترین همسر دنیا درست برداشتم هرچند اون زمان نسبت به قوانین بسیار جاهل بودم

      من در دوران نوجوانی شنیده بودم که بهترین حسنه دنیا و آخرت ، همسر خوبه و از جایی که برای پیدا کردن اون من هیچ توانایی برای تشخیص نداشتم قطعا باید برای چنین امر مهمی از خدا کمک میگرفتم

      پس با همه وجود (در دعای دستم) از خداوند خواستم که این بهترین بنده رو نسیبم کنه

      و خدا اجابت کرد و اون زمان (30 سال پیش) در سن 20 سالگی با همه وجود به خدا اعتماد کردم و وقتی برام خواستگاری رفتند , من خودم نرفتم و به وکالت از من عقد کردند و من همسرم رو بعد از 8 روز که با هم محرم شده بودیم برای اولین بار دیدم.(این یعنی اعتماد به خداوند )

      الان 30 ساله مثل دوتا مرغ عشق,(بقول خانواده و دوستان) داریم با هم زندگی میکنیم و هنوز من چنین رابطه ای در هیچ کجای کشورم هم ندیدم چه رسد به فامیل و دوستانم.

      اما این به این معنی نیست که الان برای شما راهی نیست و باید از اول اینو میخواستید

      من به چند تا نکته و فاکتورمهم که از دلایل موفقیت ما در رابطه با همسرم همیشه رعایت کردیم اشاره میکنم »»»

      1-ما هیچ انتظاری از هم نداریم و بی هیچ چشم داشتی به هم عشق میورزیم

      2- ما به هم احترام میزاریم در حالی که انتظار متقابل برای جبران نداریم.

      3- ما مثل انسان ها پر از خطا و اشتباهیم و گاها با هم جر و بحث هم میکنم اما بی ادبی و بی احترامی نمیکنیم.

      4- قهر کردن هامون کوتاه و سریعا به دنبال بهانه ای برای بخشیدنیم و از هم عذر خواهی میکنیم حتی اگر مقصر نباشیم.

      5- ما فدا کاری نمیکنیم و خودمونو فدای خواست دیگری نمیکنیم. بلکه هرچه خواستیم برای طرف مقابل هم خواستیم و عاشقانه خواستیم و از هر خدمتی برای هم لذت بردیم.

      من عاشقانه هرچی درآمد داشتم صرف خونه و زندگی کردم و او هم عاشقانه هر کاری تونسته برای من و زندگیش کرده

      پس فداکاری به معنی نادیده گرفتن حق خودم و بخشیدن به دیگری نیست بلکه رعایت انصاف و عدالته

      6- ما هرگز مشکلات رو به دیگران منتقل نکردیم و هر رازی متعلق به خودمون بوده ، از حریم خونه ما خارج نشده

      7- ما همو قضاوت نمیکنیم ، به حریم هم احترام میزاریم(تو گوشی هم نمیریم)، به هم بد بین و شکاک نیستیم . به هم اعتماد کامل داریم و دستاوردش برامون آرامش بوده.

      عشق همیشه در همه زندگی ما جاری بوده که اگر نبود بارها به خاطر شرایط سختی که داشتیم (بیشتر مالی بود)

      یا مرده بودیم و یا…

      نمیتونم زندگی بدون عشق رو حتی تصور کنم

      ساختار و ذات خداوند ترکیبی از عشق و آگاهیه

      روح ما بخشی از وجود خداونده

      وقتی خلق شدیم و به این عالم خاک اومدیم ما عشق مطلق بودیم و آگاهی از ذهن ما پاک شد تا در تجربه زندگی ، عشق و آگاهی دوباره به هم پیوند بخوره تا دوباره وجود ما خدای کامل بشه

      ما نمیتونیم که عشق رو ندیده بگیریم چرا که ذات خودمونو انکار کردیم.

      خلق خواسته ها بدون عشق امکان پذیر نیست چرا که سوخت هر حرکت و خواسته ای عشقه

      مهمترین نکته اینه که ما عشق رو از دیگری و دیگران طلب میکنیم در حالی که ما سرشار از عشقیم و دقیقا

      به عکس ما باید عشق بدیم و محبت بی شائبه و بی چشم داشت به کل عالم هدیه کنیم.

      عشق ورزیدن ما هیچ مرز و محدودیتی نداره و به هرکه و هرچه در این عالم هست باید اهدا بشه و قطعا دوباره به ما برمیگرده (اما باید از ما به ما برگرده ) نه از دیگری و دیگران

      من عشق ورزیدن به حیوانات وحشی رو هم تجربه کردم و دیدم که چگونه رام شدند.

      عشق انرژی و محرک این عالمه و تمام موجودات اونو دارند و درک میکنند و بهش احترام میذارند چرا که بخش جدایی ناپذیر از وجود خداونده

      براتون همواره

      آگاهی و عشق توأمان از خداوند عشق خواهانم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    جواد شفاهی گفته:
    مدت عضویت: 2107 روز

    به نام خداوند بی نهایت بخشنده

    سلام عرض میکنم خدمت شما استادان عزیزم و همینطور دوستان فوق‌العاده این سایت بی نظیر

    هدفی که امسال برای خودم تائین کردم پرداخت کامل بدهکاری هایم بود

    و از تاریخ 3/15 تعهد دادم به مدت 40 روز به این هدفم برسم به امید الله حامی و هدایتگر

    هدف من در حال حاضر اولویتش بیشتر از خواسته های دیگم هست و در صورت رسیدن به این هدف نشتی انرژی زیادی گرفته میشه تا راحتر به هدف های دیگم برسم

    و زمانی که برای این هدف تائین کردم قابل دسرس هست و اینطور ذهن خودم رو جهت دهی میکنم تا تمرکز روی یک هدف داشته باشه.

    از اونجایی استاد توی فایل های اخیر گفتن اگر براتون مقدور بود هدفتون رو اعلام کنین که با این کار یادتون هست که به یه عده قول دادم باید بهش برسم و این خودش میشه یه اهرم رنج و لذت.و طول این مسیر یادم هست که باید برای هدفم تلاشی فیزیکی و ذهنی انجام بدم

    طول این 8 روز که رد شده حدود 5 درصد بدهیمو پرداخت کردم.و امیدوار هستم که اتفاق های خوبی در راه هست

    مطمن هستم با هر قدم که من برمیدارم خداوند چندین قدم بسوی من برمی‌داره

    انشالله میخام طول این مدت که مسیر رو طی میکنم اتفاقات رو بنویسم

    تا هم برای من یه رد پا باشه و چگونگی رسیدن به اهداف برام واضحتر.و همینطور دوستانی که این مسله یا مسله دیگه دارن با نوشتن چگونگی رسیدن به اهداف برامون اثبات قوانین ثابت اللهی بشه تا قدم برداریم و کمک کنیم به خودمون و دیگران

    برای همتون آرزوی سلامتی،تندرستی،و ثروت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: