چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    یک رابطه رویایی پایدار

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    افرادی هستند که با تلاش خیلیی کمتر و حتی بدون تلاش خاصی اونو دارن توی زندگیشون اما من با اینکه واقعا تلاش کردم و واقعا تغییر کردم هنوز ندارمش . البته که دارم میبینم که هر روز دارم پیشرفت میکنم و آدمای بهتری وارد زندگیم میشن ولی خب هنوز اون رابطه رویایی یا یک دوست بینظیر که ارتباط عمیقی باهم داشته باشیم و در یک راستا باشه باور هامون رو ندارم

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    به نظر خودم موضوع احساس لیاقت هست

    من توی یه سری مسائل مخصوصا مسایل مالی خودمو خیلی خوب لایق میدونم اما توی بحث ارتباطات نه

    دیروز داشتم با خودم صحبت میکردم و میگفتم واقعا دیگه بسته مهدی که همش بخوایی توی جمع هایی باشی که هیی بخوایی گفت و گو رو کنترل کنی ، جاهایی که نه بهت خوش میگذره ، نه چیزی یاد میگیری و تازه کی هم تورو عقب میندازه ، به خودم گفتم من که از تنهاییم لذت میبرم پس بیام این تعارف ها و خجالت ها از نه گفتن و مهم بودن نظر بقیه رو بریزم دور و به خاطر این باور های اشتباه انقدر به خودم ضربه نزنم و خودمو از داشتن ارتباطات رویایی ، ارتباطاتی که من میتونم از لحظه به لحظه اونا لذت ببرم و نیاز به کنترل گفت و گو نیست محروم نکنم چون واقعا خسته شدم از جمع هایی که هم جهت با من نیستند

    به خودم گفتم من ندیدم هیچ کدوم از اطرافیانم حتی نزیک به من عمل کنن ، اغلب آدما درگیر روزمره هستن ، اغلبشون باری به هرجهت هستن ، اما من دارم متفاوت عمل میکنم واقعا نه اینکه ادا در میارم نه من واقعا متفاوتم و این تفاوت خیلی واضحه پس برای چی من باید به هر آدمی قانع بشم ، من سال ها وقت گذاشتم و تلاش کردم کردم تا به این طرز فکر دست پیدا کنم پس برا چی باید اجازه بدم هر آدمی وارد زندگیم بشه هر آدمی که حتی فکر هم نمیکنه چه برسه به تغییر ، مگه من دنبال سیاه لشکرم ، یه نفر آدم فوق العاده توی زندگی آدم باشه بهتر هزار تا ارتباطی هست که هیچ سودی که نداره که هیچ بلکه ضربه هم میزنه

    ماجرا احساس لیاقت هست و نه هیچ چیز دیگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    سلام مجدد استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.

    وقتی فایلهای دانلودی و بروزرسانی های محصولات را ازتون میبینم استاد همه اش میگم ببینم این آدم وقتی میگه من یکجا نمیمونم اینه منظورش، نمیگه من اینا رو گفتم توی مثلا فلان فایل پس نیازی نیست فایل جدیدی بگیرم، همیشه بدنبال بهبود است، همیشه بدنبال بهتر کردن خودش و کارش هست، بهترین الگو خودشه.

    اینکه بهبود ها میتونه کوچک و یا بزرگ باشه ولی باید دائمی باشه این نکته مهمیه.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من یه زمانی تو کار ماشین بودم، یادمه اون موقع ها خیلی روی دوره روانشناسی ثروت 1 و 2 کار میکردم، اما میتونم بگم هیچی نمیفهمیدم، مفهوم احساس خوب را نمیفهمیدم، اصلا حتی بگم1 درصد در مورد هدایت چیزی نفهمیدم، اما شروع کردم و اوایلش بخاطر داشتن همون احساس خوب و هر روز شرایط بهتری را درک میکردم تا اینکه شروع کردم به توجه به تضادهام، و غر زدن. و خب نتیجه مشخصه.

    یکی دیگه اش تاسیس کارخانه ام بود. توی تاسیس و ساخت کارخانه ام هم من اوایلش خیلی انرژی بالایی داشتم ولی هرچه گذشت به تضاد ها توجه کردم و دیگه اون موقع شرایطم اسفناک شد، تا اینکه دیگه خواستم تغییر کنم. اما هنوز به خواسته ام که همون تاسیس کارخانه است نرسیدم، شرایطم خدایی و انصافا خیلی خیلی خیلی بهتر از قبلم شده به لطف رب العالمین و هدایت هایش.

    خواسته امسالم مستقل شدن در کار هست، من همیشه شریک داشتم توی کارهام، غریبه هم نبودند، خانواده ام بودند ولی هیچ وقت اونجوری که میخواستم آزاد نبودم بخاطر این شراکت،الان خواسته ای که دام اینه مستقل بشم. چون حس میکنم اینطور خیلی از تضادهام برطرف میشه، خودم و خدای خودم عالی تر از عالی میشه.

    آزادی ام بینهایت بیشتر میشه. که خب اینم هنوز بهش نرسیدم.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    توی همون کار ماشین من داداش خودم را میدیدم، ایشان با اینکه کمتر از من حضور فیزیکی داشت، حتی واسه ماشین هایی که واسهوخودم بود کمترین تلاش را برای ثبت سند و غیره؛ میکرد، خیلی بهتر و بیشتر از من سود کرد. از لحاظ مالی خیلی جلو افتاد، جوری که بعد از دو سال ایشان حدود 2 میلیارد سرمایه داشت و من 200 میلیون، شخص خود من دستی بودم از دستان خداوند برای کمک به برادرم.

    توی کارخانه یکی از دوستان پدرم، حاج هوشنگ، خیلی راحت تر از ما یه کارخانه تقریبا ورشکسته را خرید، به راحتی شروع به کار کرد و از روز اول شروع به درآمد زایی و خلق اونچه میخواست کرد، نکته جالب اینجاست که پسر ایشان از کانادا کار را براش مدیریت می‌کرد تا حدودی، افراد به راحتی باهاش کار می‌کردند و از همونجایی که بود شروع کرد و خالق خواسته هایش شد.

    توی استقلال استاد عزیزم من شما را الگو قراردادم، تمام فایلهایی که در مورد جدا شدن از شرکا و رد شدن از شرایط به ظاهر نازیبا و در نتیجه هدایت شدن و رسیدن به خواسته هاتون حتی ورای تصورات خودتون (منظورم از لحاظ زمانی)، این ها خیلی برام حیرت انگیز و جالبه، چه الگویی توی این مورد بهتر از شما پیدا کنم؟ هستند افراد دیگری که به توی فایلهاتون شنیدم گفتند چقدر راحت از مسائلی که شاید سالها بود داشتند گذر کردند اونم فقط با یک تغییر دیدگاه. با ایمان داشتن و درخواست درست کردن. مثل آقا رضای عزیز که فایل نتایج دوستان از شماره 7 تا 16 فکر کنم در مورد نتایج ایشان هست.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    استاد عزیزم خیلی باورهایی را شناختم و خیلی هاش کم‌کم هرچه مدارم بالاتر می‌رود داره بهم گفته میشه. یکیش که امروز بهم گفته شد احساس لیاقت در خالق بودن زندگی خودمون هست. توی کامنت دوست عزیزم آقا میلاد آرما.

    استاد توی کار ماشین کم کم و آرام‌آرام تمام باورهایی که ساخته بودم تخریب شد و برگشتم به زیر صفر، باور تاثیر عوامل بیرونی، باور راحت نبودن با موفقیت، یکی از بدترین باورهام این بود که من دوستانم به سختی پول میسازند، اینکه من اینقدر راحت پول میسازم، نامردیِ، حلال نیست، اینها خیلی مرا دور کرد، راحت نبودن با پول، یعنی من تا یه پولی می‌ساختم سریعا میرفتم و قسمتی از اون پول را خرج میکردم، و نکته بعدی این بود با احساس اینکه نکنه کم بیاد، نکنه بمونم تو خرجم، نکنه خوشبخت نشوم و … و از این دست افکار پوچ و تو خالی، مهمترین کاری که من توی این چند ماه کردم کار کردن روی باور فراوانی و ساده شدن کارهاست، اینکه اگه من پولی خرج میکنم دارم به جهان کمک میکنم، من به راحتی میتونم پول بسازم چون خدایی که قدرت خلق باران را به بنده هاش میدهد (مثل اون فایلی که شما گذاشتید و گفتید از خدا باران خواستم و شد)، به راحتی تمام این هزینه ها را میدهد، خدایی که این جهان به این بزرگی را خلق کرد، اونم میسازه، خدایی که به همه نعمت داد به من هم بی اندازه زیاد بغیر الحساب میدهد، خداوندی که رحمانِ رحیم است، خداوندی که غفورِ رحیم است، خداوندی که وهاب است. اینها خیلی بهم کمک کرد تا بشناسم خودم و خدای خودم را.

    توی کار کارخانه ام من به این نتیجه رسیدم که من فکر کردم من و یا شرکای من هستند که دارند کار میکنند، و برای رسیدن به اون هدفم باید مثلا خونه ام و کارگاهم را بفروشم تا اون ساخته بشه، در ابتدای مسیر هم تمام فعالیت ها بر این اساس بود تا جایی که به این نتیجه رسیدم این یه ایده ای بود که با اون موقع و شاید الان من هم خیلی فاصله داشت، البته که وقتی رفتم توی این کار هدایت شدم با مسیری که الان هستم، اما اونم هست و از لحاظ زمانی هزینه هایی که کردم داره سوخت میشه. ولی من از سخنان شما فهمیدم که هیچ عجله ای نباید بکنم توی کارهام و نمیکنم.

    توی مستقل شدن هم من فهمیدم بزرگترین کاری که باید انجام بدهم تقویت عزت نفس خودم هست. الان فهمیدم از تجربیاتم از الهامتم که من باید عزت نفسم را خیلی بالاتر ببرم. هر روز روی خودم کار کنم، هر روز تقوا داشته باشم و ذهنمو کنترل کنم و حرفمو بزنم، هر روز دریافتی هایم را بنویسم، هر روز زیبایی ها را ببینم و اونچه میخواهم را بسازم.

    یه ترمز دیگه ای که در کل داشته ام اینه که من از مسائل کاری ام فراری بودم و کارها را به تعویق می اندازم. الان میفهمم با توجه به نتایج الانم و نتایجی که در گذشته داشته ام چقدر وقتی یه الهامی یه ایده ای میاد مهمه که همون لحظه بدون تردید انجام بدهم. و از خداوند هدایت بطلبم.

    عاشقتونم استاد، بینهایت ازتون سپاسگزارم که این سوالات عالی را طرح کردید و اینطور باعث شدید من ذهنم و خودم را شخم بزنم و بشناسم.

    از مریم خانم عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که اینطور متعهدانه فیلم برداری می‌کنند و دوره ها را بروزرسانی می‌کنند. دوره شیوه حل مسائل عالی بود.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    ب نام خدا!!!

    سلام ب استادعزیز ومریم خانوم مهربانم!

    استاد من کامنت بچه هارو اکثر موقع ها میخونم لدت میبرم ولی کامنت نوشتن برام سخته بااین حال ب خودم گفتم باید این کارو بکنم تا بتونم روزب روز ب امیدخدا بهتر شم ب تازگی کامنت نوشتن شروع کردم .

    1_چ هدف‌ یاهدفهایی انتخاب کردید تاالان وبراش تلاش کردید ولی ب هدف نرسیدید ؟

    من خیلی دوس داشتم رابطه ام باهمسرم عالی صمیمانه باشه تلاش کردم خیلی راه‌ها رفتم ک باهمسرم رابطه عالی صمیمانه همراه باآرامش داشته باشم حتی فایل انگیزشی عشق مودت گرفتم گوش دادم بارها بارها چند وقت رابطمون خوب میشه بعدش دوباره بحث میکنیم چندروزی باقهرناراحتی میگدره هرکاری میکنم این موضوع واقعابرای همیشه حل شه نمیشه گاهی اوقات انگیزم برای زندگی و روحیم کامل ازدس میدم حتی ب جدایی فکرمیکنم ..

    2_ آیاافردادی میشناسید ک باتلاش کمترازشما یاتلاش مشابه شمادرزمان کمتری ب نتیجه رسیده باشن ؟

    بله از اطرافیان هستن باوجود مشکلاتی ک بین زنو شوهربوده تونستن بدون هیچ تلاشی کنارهم خوش خرم زندگی کنن واز زندگی لذت ببرن وهمیشه توفامیل ب عنوان خوشبخترین زوج شناخته شدن من همیشه برام سوال بودچیکارمیکنن باتلاش کم اینقدر رابطه خوبی دارن گاهی اوقات قبطه میخورم وب خودم میگم من چرا نمیتونم تورابطه خوب صمیمانه باشم چقدربحث چقدربی احترامی ..

    3_ چ باورهای محدود کننده ای ممکن تودهنم وجودداشته باشه تلاشهای من ب نتیجه نرسه ؟

    احساس گناه ،عدم لیاقت دوست نداشتن خودم انتظار داشتن ازهمسرم ،اینکه سنم رفته بالا چهرم زیبایم کمترشده رو اعتمادب نفسم تاثیرگداشته وباعث شده رابطم بدترشه ،احساس بی عرضگی ناتوانی دارم احساس میکنم چون خانوادم پولدارنیستن احترام عزت منم پیش همسرم کمه یجورایی حساس حقارت کوچیکی میکنم خودمو کمترازبقیه میدونم قبلن وقتی یک رابطه خوب میدیم حسادت میکردم درحدی ک گریم می‌گرفت ولی از زمانی ک رو خودم کارکردم بهترشدم خودمو زشت فرسوده میبینم شاید این موضوع هم ب رابطه داشته باشه

    .استادمن هرروز سریال زندگی دربهشت نگاه میکنم لدت میبرم انگیزه میگیرم واقعا لیاقت زندگی دربهشت دارین بهشت گوارای وجودتون …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    Reza Hedari گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    سلام به استاد عباسمنش و خانوم شایسته

    سلام به دوستان عزیزم

    من مدت هاست که الان یکی از خواسته های اصلی من خرید دوره فوق العاده و بینظیر روانشناسی ثروت‌ 1 استاد هست

    من این دوره قبلا از یک شیوه حرام به دستم رسیده بود و چند جلسه رو گوش دادم و استفاده کردم و بعد دلم راضی نبود پاک کردم

    من به دوره روانشناسی ثروت 1 ایمان کاملی دارم ک با انجام تمریناتش و باور به حرفای استاد زندگی مالی من در حتی 3 ماه از این رو به اون رو میشه به این باور کامل دارم

    و الان 2 ماه هست ک میخواستم دوره رو بخرم یک قرار داد کاری که پول اون قرار داد به اندازه خرید دوره روانشناسی ثروت 1 بود دقیقا دقیقا به همون مقدار

    و دم اخری که قرار داد نوشته شد وپول فردا باید به حسابم واریز میشد اون شخص پول من رو نداد و فرار کرد

    رفتم در یک فست فود مشغول به کار شدم به مدت 1 ماه ب سختی کار کردم بعد از 1 ماه که باید پولم رو میگرفتم و مقدار اون پول به اندازه خرید دورره بود صاحب کارم گفت نصف پول رو میدم و نصف رو بعدا

    و باز من سردر گم که چرا نمیشه چرا مشگل کجاس چرا با تلاش فراوان به خواسته ام نرسیدم

    چیزی که تا الان متوجه شدم این هست که

    من باور دارم با خرید دوره روانشناسی ثروت 1 زندگی من از این رو به اون میشه و اون ور هم این باور رو دارم که (اگر ثروتمند بشم همه فکر میکنند که من دزدی کردم یا کلاه برداری کردم)

    ممنون میشم از دوستان عزیزم که تو این مورد کمکم کنن که این ترمز رو حذفش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      اکرم مهدی گفته:
      مدت عضویت: 1261 روز

      سلام به برادر بزرگوار

      نکته ای که من در فایل های استاد بهش رسیدم این بود که استاد در ابتدای کار که با آمریکا سفر کرده بودند گفتند بعضی از اقوام نزدیک من حتی می گفتند این خانه ها وماشین هایی که استاد فیلمش می فرسته وسایل میگیره تمامش اجاره ای ودروغ میگه که مال خودش وداره فیلم بازی میکنه ویا اینکه اگر میره داخل ویلاش وپشت درخت هست که برگ هاش حرکت می کنه می گفتند حرکت برگها رو با برنامه فتوشاپ درست کرده ویلایی در کار نیست

      این نمونه برای خودت بیاره که همیشه مردمی که ذهن فقیر دارند زیاد از این حرف ها می زنند به ما ربطی نداره خودشون از نعمت دور می کنند ما چرا باید ؟؟؟؟؟؟در گیر ذهن فقیر آن ها شده خدا را از ثروت محروم کنیم این برمی گرده به اینکه حرف مردم از آسایش خودمون مهم تر که ریشه در ضعف عزت نفس داره وگرنه نباید برامون قضاوت دیگران مهم باشه وبرای خودتون نمونه بیاورید که افرادی که ترقی چشمگیری داشتند همیشه توسط افراد کوته فکر با ذهن فقیر در مضان اتهام دزدی ،کلاهبرداری،قاچاق فروشی و،….قرار گرفته اند

      الگوی شما در مبارزه با این باورها ،دیدگاه استاد عباس منش باشد نسبت به این موضوع که اعراض می کردند وبی تفاوت بودند وثروت را به خود جذب می کردند .

      در پناه خدا ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 883 روز

    سلام استاد عزیزم مریم جونم و همه دوستای هم فرکانسیم

    استاد من در تو دوره فوق العاده 12 قدم با شما هستم و شگفت انگیز هستم معجزاتی که اتفاق میوفته.

    من این فایل بیش از 3 بار گوش دادم و به صورت مداوم دارم راجبش فکر میکنم و چندین مورد پیدا کردم که الان1 مورد مینویسم که شاید به بقیه دوستان کمک بشه.

    من یکی از خواسته هام یه رابطه فوق العاده و عاشقانه هست.

    الگویی که تو زندگی من هرسری تکرار میشه این هست که همچی خیلی خوب پیش میره ولی وقتی به ازدواج میخواد برسه همچی به دلیل های مختلف بهم میخوره. در صورتی که من واقعا برای اون ارتباط تلاش میکنم واقعا تلاش میکنم.

    در حالی که دوستای من خیلییی راحت کاراشون اوکی شد و ازدواج کردند و رابطه فوق العاده ای دارند.

    خیلی استاد من فکر کردم و یکی از مهم ترین پاشنه های آشیلمو پیدا کردم.

    اینکه مامان بابای من همیشه از بچگی من میگفتند مریم نباید ازدواج کنه فقط باید درس بخونه کار کنه موفق بشه پول در بیاره مستقل بشه.

    جوری که تو ذهن من ازدواج کردن شده برابر با اینکه دیگه نمیتونم کار کنم پیشرفت کنم پول در بیارم درس بخونم و حس میکنم بخاطر همینه همیشه وقتی به این مرحله میرسه به شکل ساده ای همچی خراب میشه.

    من کاری که شروع کردم انجام بدم اینه که سفر به دور آمریکا میبینم و رابطه شما و مریم جون هر لحظه تحسین میکنم و به خودم بارها میگم استاد و مریم جون باهم هستند ولی دارند هر لحظه پیشرفت میکنند مسافرت میرند ثروت میسازند به گسترش جهان کمک میکنند به اهدافشون میرسند پس رابطه درست به همه جنبه های زندگی میتونه کمک کنه.

    علاوه بر این استاد یه قسمت دفترمو گذاشتم برای الگوهای بیشتر. این که روابط فوق العاده که میبینم اونجا مینویسم و تحسین میکنم و انالیزشون میکنم که میشه تو رابطه بود و لذت برد و تو همه جنبه ها پیشرفت کردم و این دوتا با هم در تضاد نیستند.

    امیدوارم در پناه خدا سلامت خوشحال ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1873 روز

    به نام خالق زیبایی ها سلام

    قبل از این که به سوال جواب بدم تا چند لحظه پیش به کلمه خالق زیبایی ها آنقدر با دقت نگاه نکرده بودم انگار تازه محرم شدم برای درک عظمت این اسم اگر من ربم خالق زیبایی میدونم پس منم هم زیبا هستم من هم باارزش هستم چرا که من ساخته دسته اویم .

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ به تازگی یک خواسته رو به یاد اوردم اونم قبولی در بهترین دانشگاه ها بوده از همون دوران کودکی این خواسته شکل گرفته بود براش هم تلاش های بسیار کردم شدم بچه درس خون یه چیزی اون ور تر از درس خون اما نشد هر بار به دلیلی نمیشد .

    من هیچ وقت به یک دانشگاه عالی نرفتم فقط دو ترم دانشگاه پیام نور رشته مهندسی محیط زیست بعدشم که ترک تحصیل کردم چون دوست نداشتم تا این اواخر که چند سال از اون روز ها میگذره این خواسته رو فراموش کرده بودم خودم با این فکر که نیازی نیست برای موفقیت به دانشگاه بری گول میزدم میگم گول میزدم چرا که من دوست داشتم برم از اعماق قلبم اما دست نیافتنی میدیدمش و برای خودم حرامش کردم نه که مثل استاد خیلی راحت قایق تفریحی میتوانه بگیره اما دقیقه آخر منصرف میشه نه من نداشتمش و خودن گول زدم

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟ الان بزرگ ترین ترمز پیدا کردم احساس عدم لیاقت . احساس گناه . من می ترسم که قبول بشم در دانشگاه های خوب بر اساس سوابق تحصیلی چرا که من مثل بقیه یک سال اون رشته رو نخواندم رشته من چیز دیگه بوده و من حق اون ها رو زایه میکنم . اون ها خیلی می دونن و من نه . من نرفتم حتی کلاس های بیرون ثبت نام کنم با این بهانه که ورودی کنترل کنم اما من میترسیدم میترسیدم

    کد درست هم بهم گفته شد : من لایق ام چون پاره از خدا هستم چون من اگه به خودم به خواسته خودم شک کنم درواقع عظمت خدای خودم خالق خودم زیر سوال بردم درواقع کافر شدم و ندیدم قدرت رب العالمین من لایق ام چرا که پاره ای از وجود او هستم من لایق ام چون خالق ام اوست من لایق ام لایق بهترین ها خدایا متشکرم متشکرم برای این لحظه متشکرم برای حال خوبم متشکرم متشکرم متشکرم

    مریم به یاد داشته باش این دنیا تنها یک بازی هست بازی کنترل ذهن جدی نگیر ش و دلایل و حرف های پوچ جامعه رو نپذیر بدون که تو لایق خلق کردن و درخواست کردنی و این یعنی ایمان و باور واقعی به رب العالمین. دوست دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    رضا بهزادی گفته:
    مدت عضویت: 3318 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام استاد و خانم شایسته مهربان

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    جواب من :

    کار کارمندی و استخدام شدن توی شرکت های بزرگ و معروف دولتی مثل شرکت نفت یا ملی حفاری و یا بانک های دولتی و.. ، و اینها که هیچ اصلا هیچ کار حتی خصوصی و درست و حسابی حتی توی یه جای ساده و سطحی هم درست گیرم نیومده هیچوقت! و این آرزو و هدف موند تو دلم همیشه خدا تا الان که 38 سال سن دارم! حالا بماند که بحث خیلی سال پیش هست که خیلی به شدت دنبالش بودم و از چند سال پیش دیگه کلا بیخیالش شدم و روی خودم کار کردم و سعی کردم با آموزش های استاد کلا این بحث کارمندی و استخدام شدن و برای دیگران کار کردن رو از سرم بیرون کنم ولی چون خواستید مثال بزنیم منم این به ذهنم رسید اول، و واقعا هم تو دلم موند همیشه و دنبال جواب گشتم همیشه که چرا هیچوقت اتفاق نیافتاد این خواسته و آرزوم! با وجود اینکه دیگه تلاش و مدرک و زحمت و چمیدونم نذر و نیاز کردن و دعا و دعای مادر و هررررچی که بگید دربارش انجام داده بودم و خدمت سربازیمم اصلا برای این بیشتر رفته بودم باورتون میشه؟ من یکی از علل اصلی سربازی رفتنم که تو ارتش هم افتادم شانس با هزار بدبختی و مکافات که اگه بخوام بگم چه ها که بر سرم نیومد تو خدمتم که ازش میشه کتاب ها بخدا نوشت از مشکلات و بدبختی های تو خدمت سربازیم! و بعدم درس و دانشگاه رو گذروندن با معدل نسبتا خوب و بالا که پدر صاحابم دراد تا بگذرونمش تو یه دانشگاه خوب و معروف تو استان، ولی آخرش هیچی نشد و آرزو به دل موندم.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    جواب من:

    بله خیلی زیاد افراد رو دیدم که عین آب خوردن به خواسته شون رسیدن و هم تو ادارات دولتی بصورت رسمی استخدام شدن و هم تو ادارات و شرکت های بزرگ و معروف خصوصی یا نیمه دولتی به شغل دلخواهشون رسیدن، نمونش پسر خاله هام، که یکیشون با اینکه از من کوچکتر بود و هر دو دهه شصتی هستیم ولی به راحتی و سهولت هر چه تمام تر بعد از سربازی و مدرک دانشگاهیش رو گرفتن، اصلا از خود روز اول کار و استخدامیش رسمی شد توی شرکت نفت و من اصلا کف کرد دهنم که بابا لامصب تو آخه چقدر خر شانس باید باشی و مگه چیکار کردی که من نکرده بودم!!! حالا بماند که نمیخوام در مورد کلی باورها و چیزای مخرب تو ذهنم حرف بزنم و اینو دیگه میسپارم به شما استاد عزیزم که توضیح بدید و فقط به سوالاتی که خواستین جواب میدم مثل کسی که یعنی هیچی از قوانین نمیدونه و انگار بار اولشه داره این فایل و صحبتارو میشنوه مثلا. دیگه یکی دو تا از پسرخاله های دیگم و یکی دو تا از پسر دایی هام که خیلییییییی راحت و اصلا بدون هیچ تلاش خاص و زحمت و جون کندن و حرص خوردنی مثل من، استخدام رسمی و یا اولش غیر رسمی و نهایتا بعد از مدتی رسمی شدند توی شرکتها و ادارات بزرگ تو استانمون، یکیشون که قربونش برم از خرشانسی و راحت اتفاق افتادن همه چیز واسش واقعا زبونم بند میاد اگر بخوام بگم از زندگیش : ) که همه چیزش راحت اتفاق افتاد واسش، از سربازیش بگیرید که خریدش داییم واسش تا درس و دانشگاهش که تو بهترین دانشگاه های ایران درس خوند واسه خودش هم تهران هم مشهد، و هم اینکه بعدشم عین پوست خیار استخدام رسمی شرکت ملی حفاری شد و ماهی خدا تومن حقوق و مزایاش بود و البته درس و رشته ای هم که انتخاب کرده بود واقعا عالی بود و خب کمتر کسی به همچین رشته هایی میره و به همچین سطوحی از درس خوندن میرسه من که رسما زیاد همچین اهل درس خوندن نبودم و همون لیسانسمم با کلی زور و لجبازی گرفتمش، ولی پسر داییم دکترای فیزیک هسته ای گرفت از بهترین دانشگاه های ایران و بعدشم رسمی شرکت ملی حفاری ایران شد با ماهی چندین میلیون تومن حقوق و درآمد و مزایا و چه و چه تو اون سالها حرف سالها پیش هست، تا همونم بعد چند سال رها کرد خودش و رفت مهاجرت کرد استرالیا الان چند ساله اونجاست با همسر و فرزندانش و خداروشکر بینهایت زندگی عالی ای رو از همه لحاظ تجربه میکنه. جالب اینه که از همه طریق این پسر خاله و پسر دایی هاییم رو که مثال زدم از در و دیوار واسشون آشنا و پارتی جور میشد همیشه خدا! : ) ) چیزی که من همیشه تو حسرتش موندم و هیچی هم نصیبم نشد که نشد! چون اینو همیشه خوب میدونم که درونم بوده همین نیاز به پارتی داشتن برای همه چیز مخصوصا کار و استخدام شدن! و میتونم بگم یه چیز به شدت مخرب و غلطی هست که همیشه تا یاد دارم بهش فکر کردم و اعتقاد داشتم، میدونم که کارم اشتباه بوده ولی الان باید قید میکردم .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    جواب من:

    به نظر خودم به شدت روی باور و ترمز و کد مخربی که تو وجودم شناسایی کردم مربوط میشه، که 1- احساس قربانی شدن و 2- احساس عدم لیاقت.

    اینارو طی سالها بصورت دست و پا شکسته تقریبا متوجه شدم از وقتی با شمام استاد عزیزم و دوره ها و آموزش های شما و فایلای رایگان و کلا صحبت های شما، ولی مخصوصا این اواخر توی دوره آپدیت شده «شیوه حل مسائل زندگی» و اونم بصورت زوم و متمرکز شده روی خودم و خوب تمرین حل کردنم متوجه اینا شدم، میتونم بگم به وضوح رسیدم واقعا، چون از وقتی روی فایلای جلسات به خوبی کار کردم و تمرین حل کردم و مخصوصا جلسه دوم، کلییییی زوم شدم روش و روی تمریناتش و نکته برداری های زیاد کردم و هی خدا نشونه بهم نشون میداد و هی اتفاقات مختلف رخ میداد و من هی باورم تقویت میشد و هی نکات بیشتری رو یادداشت میکردم و حالم دیدم بهتر شده از اینکه به جواب رسیدم و دارم نتیجه میگیرم، فهمیدم که واقعا یه اتفاقاتی آره داره میافته واسم و ارتباط مستقیم داره با این دوره و جلسات دوم و سوم دوره و تمرینانشون، و هم فایلای رایگانی که مربوط به این دوره تو اون روزها دادین و مثال هایی در مورد احساس قربانی شدن و خالق شرایط خودمون بودن و احساس لیاقت و اینها.

    ولی استاد جونم بخدا داشتم همینطور پیش میرفتم و حالم خیلی خوب شده بود و اصلا اینقدر امیدوار شده بودم که راهمو پیدا کردم اشکالات کارمو پیدا کردم و تو این فضاها بودم، که یهو نمیدونم چی شد بخدا! اصلا یه مریضی بدی گرفتم و هنوزم خوب نشدم و حالم گرفت بخدا حسابی ولی همش دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم ذهنمو کنترل کنم آروم کنم و دوباره برگردم به مسیر و بگم حتما خیریتی تو این چیزا بوده و من باید رو خودم بیشتر کار کنم و نذارم از مسیر پرت شم! و روی جلسه چهارم دوره شیوه حل مسائل موندم و هنوز انجامش ندادم، نمیدونم از همه چیز بگم واستون یعنی؟ خب بذارید حالا که حرفش شد بگم پس، استاد من مو به مو داشتم با تمرینات جلسات پیش میرفتم و خودتون هم شاهد بودین و تایید هم میکردین تمریناتمو و منم راضی بودم که خب خدایا شکرت پس درسته و دارم خوب عمل میکنم و پیش میرم با دوره، رسیده بودم به جلسه چهارم که مربوط به تمرین کمالگرایی و اصل بهبود گرایی بود، اوکی؟ توی تقریبا جلسه دوم که بودم که گفتم احساس کردم اتفاقاتی از همون موقع ها داره رخ میده و جهان داره پاسخ میده و واکنش نشون میده به فرکانس هام و تمرین انجام دادن هام، و مثلا پیشنهاد های کاری بهم میشد خب؟ مثلا یه تماس کاری باهام گرفته شد که هم میتونم بگم قبل و هم بعد از اون تماس نشونه هاش رو جهان بهم نشون داده بود و من از سالها قبل با این مسیر این شغل آشنا شده بودم ولی بخاطر یه سری چیزها و باورای خودم و مسائلی اونموقع یعنی چند سال پیش (که خیلی هم دور نیست و با شما و دوره ها و حرفاتون آشنا بودم و داشتم رو خودم کار میکردم یعنی یه سه چهار سال پیش تقریبا و من اهواز بودم) خلاصه پیگیر اون شغل نشده بودم و مربوط میشد به تجارت و کسب و کار و کارآفرینی و واقعیتش هنوز نمیدونم دقیق باید برم توش یا نه چون هنوز درست به وضوح کامل نرسیدم ولی واقعا میتونم بگم نشونه هایی که دیدم و احساس قلبیم خوبه تقریبا بهش، خلاصه تماس باهام گرفته شده بود بعد از چند سال! و مصادف بود این اتفاق با کار کردنم روی دوره شیوه حل مسائل از جلسه دوم، ولی استاد یه جورایی وقتی خواستم همکاری کنم و پیگیر قضیه بشم و ببینم کار چیه و آموزش هاشون چطوره و اینا، دیدم انگار با قوانین ما نمیخونه! یعنی با چیزهایی که از شما یاد گرفتم و جفت هم قرار دادن داده هام و دو دو تا چهارتا کردنهام در مورد این مسیر و این شغل و تجارت که ظاهرا هم باید حتما آموزش هاشون رو بگذرونم، دیدم همخوانی نداره با صحبتهای شما و چیزایی که یاد گرفتم از مسیر الهی شما، و اتفاقا کاملا هم میشه گفت برعکسه و باورای خب بدی رو در مورد کسب و کار و مشتری و کلا بازار و تجارت بهمون گفته میشد توی همین یخرده صحبتی که با طرف داشتم و چند کلیپ و آموزش واسم فرستاده بود، استاد پس این شد 1- نمیدونم باید اینو دنبال کنم اصلا یا خیر! چون خب بزرگترین مساله و مشکل من که تو دوره شیوه حل مسائل ذکر کرده بودم که تو تمرینات میخواستین اشاره کنیم بهش و بصورت ریشه ای حل کنیم، یکیش و اصلی ترینم همین بیکاری و پول نساختن من بود مساله من، که در جریان تمرین حل کردنهام هستین خودتون و خانم شایسته عزیز، و 2- اینکه یهویی اصلا نمیدونم چی شد به شدت مریض شدم به طوری که اصلا امونمو برید نذاشت ببینم دارم چیکار میکنم و خب خیلی اولش اذیت شدم و بازم طبق عادات همیشگیم شکستم و غر زدم کمی اما نه خیلی و مثل همشیه ! اینبار گفتم باید بهتر بشم و خودمو آموزش هام و کار کردن روی خودمو خوب و بهتر نشون بدم و سعی کردم خودمو جمع و جور کنم. اینم از این. حتی پیشنهاد کاری تا قم هم بهم شد یعنی حتی واسه کار کارمندی و استخدامی یه شرکت خوب و معتبر تو قم هم بهم پیشنهاد شد ولی خب بخاطر اینکه شرایط مالی خوبی ندارم و باید مهاجرت میکردم و جا و مکان زندگی تو قم فراهم کنم، و الان این شرایط رو نداشتم، پس در نتیجه بازم نگاه به آموزش های دوره شیوه حل مسائل انداختم و یادم اومد و توجه کردم که باید با همین شرایط الانیت با همین چیزی که هستی الان بشه یه چیزی بشه یه مسیری رو پیش بری و نیاز نیست سختی و مشقت بکشی و چمیدونم پاشی پول جور کنی و قرض کنی و حتما بکنی بری شهری دیگه! راستش استاد گاهی گیج میشم والا توی آموزش ها و حرفهاتون نمیدونم ایراد کارم از کجاهاست بخدا، که گاهی زوم میشم روی مهاجرت مثلا و اینکه چقدر خوبه و تشویق هم میکنید شما کسایی رو که تصمیم میگیرن برن شهری دیگه کشوری دیگه ولی خب شرایطم جور نیست، و هم اینکه پس اینطرف قضیه که میگید باید با شرایط فعلی آدم همخوانی داشته باشه و نیاز نیست آدم اذیت بشه یا پول دستش نیست مثلا بره پول جور کنه و شرایط رو برای خودش مهیا کنه، منظور دقیق چیه، البته میدونم که اشاره هم کردم به استناد حرفاتون که میگید یعنی باید اصلا شرایط اولا بخونه با همون چیزی که الان هستیم و راه ها و قدمها راحت انجام بشه و گفته بشه، این برداشت منه والا، دیگه اگر اشتباهی هست یا چیزی رو جا انداختم ممنون میشم روشنم کنین.

    خلاصه هیچی دیگه، فعلا دست نگه داشتم و هیچی نشده، یعنی بخاطر اینکه دیدم اون شرکت آموزش ها و حرفاشون با قوانین و حرفهای شما مغایرت داره و باعث خراب کردن باورهای من که از شما یاد گرفتم میشه، منم فعلا بیخیال شدم و فعلا دست نگه داشتم و بخدا دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم پاک دیوونه شدم والا استاد! چون بیکار و بیپولم و همه بلایی هم سرم اومده بخدا از همین حرص و جوش خوردنم بخاطر این مسائل. و هم مریض شدم یهویی که اصلا دلیلشو خداشاهده نفهمیدم هنوز که هنوزه، چون تو اوج حال خوب بودنم و احساس آرامش و تمرین حل کردنای دوره شیوه حل مسائل یهو اینجوری بهم شد که پاک گیج شدم از همه چی. و این بلاتکلیفی و بازم هی فکر کردن و اینکه پس چی قراره بشه و پس چرا نشونه ها اومد ولی موندم تو یه حالت خلاء و سکون و هیچ راهی نشونه های باز نمیشه، بازم رفتم تو خودم کمی.

    متشکرم از توجهتون، و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      صبا گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام دوست عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه

      درباره بیماری تون دو حالت وجود داره:

      اول اینکه ممکنه استرس زیادی برای انتخاب این شغلی که گفتید داشته باشید و این استرس و فکر شمارو بیمار کرده. رهاش کنید. تصمیم بگیرید و رهاش کنید. اگر می بینید با قوانین گیهانی این شغل در تضاده رهاش کنید.

      میدونید چرا نمیتونید؟

      چون باور کمبود دارید.

      فکر میکنید فقط این شغل هست و حالا که سر راهتون قرار گرفته باید بشه.

      خب نشه. هزاران شغل دیگه هست که این مسیر رو ادامه بدید سر راهتون قرار میگیره. خودتون رو اذیت نکنید و باور فراوانی رو تقویت کنید.

      دوما ممکنه مقاوت ذهنی باشه. وقتی در مسیر تغییر قرار میگیری اون الگوها و ترمزهای درونی مقاومت میکنن و نمیخوان شمارو ترک کنند. هر کاری می کنند تا شما در وضعیت قبلی بمونید. بیمار تون میکنند. شک میندازن شمارو و ….

      کلا یه سری اتفاق به ظاهر بد ممکنه بیفته. اما شما باید بگید الخیر فی ماوقع . بگید خیره و ظاهرش بده و نزارید پیروز بشه

      اگه موفق بشه دیگه هر تغییری بخواین کنید بیمارتون میکنه

      چون راهشو یاد گرفته

      درباره شغل هم حس میکنم بهش چسبیدید. تا حالا که بی پول بودید چند ماهم روش رها باشید چاره ای نیس اگر حس تون بد بشه ازش دور میشید

      من این دو مورد رو در کامنت شما دیدم که بهتون بگم

      ضمنا گذشته رو خدا براتون جوری جبران میکنه که با سرعت از زندگی پسرهای فامیل فاصله بگیرید و اونا شما رو مثال بزنند

      ایمان داشته باشید

      اگر نظری دارید خوشحال میشم برام بنویسید

      واثقی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        رضا بهزادی گفته:
        مدت عضویت: 3318 روز

        سلام به شما خانم واثقی عزیز، خیلی سپاسگزارم از لطفتون و من هم امیدوارم که حالتون عالی و توپ از هر لحاظ باشه.

        من بارها و بارها اومدم کامنتتون رو خوندم و همچنین کامنت خودم رو و نهایتا الان تصمیم گرفتم که جواب بدم، چون هم فرصتش نبود درست که بخوام جواب بدم و هم اینکه معمولا جواب نمیدم کامنتارو یا خیلی کم و به ندرت پیش میاد جواب بدم، ولی قطعا تشکرم رو از هر لحاظی که باشه با ستاره دادن ابراز میکنم و طبق عادت همیشه امتیاز کامل میدم و هیچوقت پیش نیومده که کمتر از 5 ستاره برای کسی ثبت کنم و اصلا نمیبینم انگار کمتر از اون رو، و از اینکه کامنت شما رو دیدم و جواب میدم خیلی خوشحالم و اون چیزی رو که ازش درونم دریافت و حس میکردم برام جالب و زیبا بود.

        به نکات خیلی خوب و تامل برانگیزی اشاره کردید که یه چیزی بهم میگفت و درونم بیدار میکرد از این رو خوشم اومد و حس خوبی داشتم، در خصوص بیماری که گفتید، خب بله واقعا همینطوره و این بهم اثبات شده که قطعا بخاطر استرس زیاد و فشارهای عصبی ای هست که بهم وارد شده.

        و اما در مورد باور کمبود فراوانی که بهش اشاره کردید خیلی برام جالب بود، چرا؟ چون به زعم خودم خیلی وقتا فکر میکردم که باورای من در مورد فراوانی به نسبت باورهای دیگم خیلی بهتر و کامل تر هست نیازی نیست زیاد بهش توجه کنم و ذهنم و تمرکزم معمولا روش خیلی کمتر بوده تا باورهای دیگه، از این رو منو به فکر واداشت حرفاتون و یک تلنگر بود و خیلی خوشحالم از این بابت.

        میدونین، خود الان که دارم جواب میدم هی دارم برمیگردم و تیکه تیکه میخونم کامنتتون رو و جواب میدم :) و خیلی زیباست برام که چقدر به نکات کلیدی و جالبی اشاره کردید توی حرفاتون که واقعا منو به فکر کردن واداشت و هرچی دارم فکر میکنم میبینم که چقدر زیبا و کلیدی هستند نکاتی که گفتید و اشاره کردید و بسیار مهم و تامل برانگیز، انگار حس میکنم دقیقا اینا در مورد من صدق میکنه و مشکل اساسی درون منه، مخصوصا این اواخر که خیلی زوم شدم رو خودم و دارم توی دوره های مختلف و فایلای مختلف استاد متمرکز و زوم میشم رو خودم و ریشه یابی میکنم درونم رو، بسیار عالی و کمک کننده بود کامنت پر مغز شما.

        مخصوصا در مورد اینکه اشاره کردید که ترمز ها و مقاومت های ذهنی هر کاری میکنن تا جلوی من رو بگیرن جلوی پیشرفت من رو و تغییر کردن من رو، و توی کارشون اوستان و اگر بذارم اونا پیروز بشن دیگه لم و چم من دستشون هست و منو بیمار میکنن! این خیلی خیلی نکته جالبی بود و ارزش داشت برای من خانم واثقی واقعا عالی گفتید و تحسین برانگیز بود این نکته یابی و تمرکز و توجهتون به زیر و بم حرفها و پیام من و کشف کردن این معما. آفرین بر شما :)

        در مورد شغل هم بله دقیقا همینطور هست که گفتین، من دقیقا همیشه خدا بهش چسبیدم و ذهنم درگیرش بوده حتی با وجود اینکه همیشه پیش خودم گفتم یعنی یعنی ولش کردم و دیگه برام مهم نیست و ارزشی نداره، ولی به قول استاد تا وقتی به چیزی نرسی، مثلا ثروت و نعمت فراوان و زیاد، نمیتونی بگی چیه و ازش گذشتی یا بدرد نمیخوره یا واسم مهم نیست! چون بهش نرسیدی داری خودتو گول میزنی یا هزارتا جواب الکی آدم به ذهن خودش میده که بگه مثلا نه پول اصلا خوبم نیست اصلا اَخه، اَیه، بدرد نخوره و از این حرفا :) ولی واقعا وقتی میتونی ازش گذر کنی و بگی سیرم و مهم نیست واسم و آدم ظرفش بزرگ تر شده که بهش رسیده باشه و تجربش کرده باشه. از این رو منم چون بهشون نرسیده بودم همیشه یه احساس کمبود یه احساس نیاز یه احساس سوال و ابهام و بحث و جدل درونی با خودم و جهان و خدا داشتم که هنوزم میتونم بگم ولم نکرده ولی به امید خدا درست میشه و خدا بینهایت بزرگ تر و بهتر و کامل تر و عالی ترش رو برام در نظر داره و خلق میکنه و میسازه :)

        ای جانم و نهایتا آخر کامنت زیباتون هم که با احساس امیدواری و انرژی فوق العاده و حسای عالی مثل درون روح خودتون به پایان میرسونید و گفتین که خدا جوری گذشته رو واست جبران کنه که.. ، واقعا بله همینطوره و من هم میتونم بگم با این حس و این امید درون خودمو زنده نگه داشتم و امیدوار هستم و روی قدرت و کمک و دستان بینهایت خدای مهربونم حساب کردم و سعی کردم زنده نگهش دارم اون روزنه و نور رو توی قلب خودم.

        ایمان دارم ;)

        سپاسگزارم از شما دوست بسیار ارزشمندم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          صبا گفته:
          مدت عضویت: 1978 روز

          سلام رضا جان امیدوارم که حالتون خوب باشه

          خوشحال شدم که نظر من بهتون کمک کرده

          و خیلی دقیق تر به خودشناسی خودتون پرداختید

          این دور موردی که گفتین یکی باور کمبود و دیگری عزت نفس رو روش کار کنید

          وقتی با نداشتن کار حالتون خوب نیس احتمالا عزت نفس تون باید کار بشه

          برای اون نجواهای ذهنی تون که احساس نیاز دارید به شغل و درامد خب تا یه جاییش طبیعیه چون جهان مادی هست و به پول نیازه

          اما نباید زیاد باشه که حس تون رو بد کنه

          وقتی این حس بد سراغتون اومد و حالتون رو بد کرد

          وقتی ناامید شدید

          وقتی حس نیاز داشتید

          به اون حس تون عشق نثار کنید

          و این جمله طلایی رو خطاب به اون حس ناامیدی و یاس بگید: “دوستت دارم”

          اونقدر تکرار کنید که این حس از هم بپاشه و نابود شه

          در دفعات بعدی هم اینکارو کنید و معجزاتش رو ببنید

          من منتظرم که بیایین و نتیجه رو برامون بگید

          براتون عشق آرزو میکنم

          امید

          آرامش

          واثقی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            رضا بهزادی گفته:
            مدت عضویت: 3318 روز

            سلام اسرای عزیزم منم عاشق شما و حال عالی و پر انرژیتون هستم :)

            خیلی زیبا و جالب انگیز نـــــــاک بود اون جمله زیبا و طلایی که گفتین خطاب به احساسای بد و نا امیدی و .. بگم، و خب قطعا همچین احساس زیبا و پر از عشقی رو به سنگ هم بگه آدم، نرم میشه و لطیف و زیبا میشه و تحت تاثیر قرار میگیره، مثل آزمایشاتی که انجام شده در این موارد مشابهی که یه پروفسور ژاپنی روی مولکول های یخ زده آب از این دست جملات پر از عشق و زیبایی و احساس دوست داشتن نثار کرده بود و نتایج حیرت انگیز بوده، یا وقتی آدم روی گل و گیاه همچین جملات زیبا و تاکیدی و پر مهری رو میگه، یا حیوانات، انسان که دیگه جای خود داره و اشرف مخلوقات..

            من نتایج آزمایشاتم رو اومدم پیش شما که عشقید بیان کنم که چقدر زیبا بود و شاید یکی از بزرگترین مشکلات من و خیلیای دیگه و شاید درصد عظیمی از جوامع انسان ها کلا، با گفتن همچین کلمات و واژگانی که بخاطرش خلق شدیم اصلا! و بیان احساساتش، عاجز و ناتوان و نا مانوس

            باشن و نتونن هیچوقت به کسی این احساس و این واژه زیبای الهی رو بیان کنن.. “دوسِت دارم” .. “دوستَت دارم”.. “عاشقتم” ، حالا نه بخاطر اینکه شاید هیچ عشقی به اون صورت توی زندگی من یا کسی نباشه، بلکه اصلا بکار بردن همچین واژه هایی برای عزیزانش مثل پدر، مادر یا خواهر یا هر کسی، برای من خودمو مثال میزنم اصلا، شاید هیچوقت همچین چیزی نبوده و استفاده نشده توی زندگیم و یا هیچ کسی توی زندگیم نبوده که بخوام عشق اسمشو بذارم و رابطه داشته باشم و بگم دوستت دارم مثلا، اما خیلی جالب بود برام که مدتی بود به این فکر افتاده بودم و خیلی دوست داشتم که خودمو به چالش بکشم و پا روی ترسم بذارم و به مادرم یا خواهر و عزیزانم این جمله طلایی رو بکار ببرم، چون خیلی وقتا اصلا حتی از بچگی و دوران مختلف دوست داشتم همچین چیزی رو تجربه کنم و بدونم اصلا حسش چجوریه! مخصوصا در مورد مادرم، خیلی دوست داشتم بتونم اصلا احساس قلبیمو اون عشق فرزند به مادرش یا مادر به فرزندش رو بصورت کاملا راحت و بدون ترس و استرس و لرزش دست و پا و با گفتنش و به زبون اوردنش واقعا تجربه کنم! غیر از اینکه آدم توی دلش بگه و یا با چشماش بگه، واقعا این خیلی زیباست و شجاعت میخواد به نظرم که آدم به هر کسی که دوسش داره واقعا و عشق الهی داره بهش، اینو قشنگ بهش بگه و به زبون بیاره، این کار کمی نیست خیلی باارزشه! نمیدونم کسی که داره کامنتمو میخونه تجربه و حس کرده اینو که میگم یا نه، ولی باورتون شاید نشه من از خیلی حتی سنین کم واقعا گاهی به خودم میومدم و انگار یه تلنگر به خودم میزدم و میگفتم بابااا آخه من اینقدر مادرمو دوست دارم و جونمو فداش میکنم ولی باورتون نمیشه هیچوقت اینو نشون نمیدادم!!! :| یعنی همیشه یه حس لجبازی احمقانه و یه غروری توی وجودم بوده و گاهی هم هست الانشم که دوست داشتم نباشه انگار لال میشدم و دوست داشتم فریادش بزنم! دوست داشتم مادرمو تو بغل بگیرم، بوسش کنم، و بهش بگم که چقدر دوسش دارم همیشه! ولی انگار اینو فقط توی کتابا یا فیلما و یا معدود افرادی میدیدم فقط، ولی گاهی به خودم میومدم میگفتم بابا حالا شاید مادرت یا کلا خانواده همچین کاری و شجاعتی رو هیچوقت نداشتن و یا به هر دلیلی هیچوقت همچین چیزی رو به زبون نیاوردن تو زندگیشون، حتی برای همدیگه حتی برای تو که بچشی یا برادر و عزیزشونی مثلا، ولی واقعا اینم یکی دیگه از برکات و نتایج این مسیر زیبا و الهی هست که باهاش آشنا شدم و واقعا سرشار از عشق الهی هست این مسیری که توشیم. و من خب دوست داشتم حسش و انرژیش رو بچشم و دریافت کنم و بدونم چجوریه و نتیجه و تاثیر که خب واقعا شگفت انگیز و ملموس هست، و خیلی خیلی جالب و زیبا بود که همچین کامنتی رو دقیقا تو اون مدت و روزها که به فکرش افتاده بودم دریافت کردم :) حسش عالیه! حس خداوند و عشق بینهایتش درون تک تک سلول های بدن و پر از شور و شوق و عشق شدن از عشق الهی تو وجودمون. بینظیره!

            خانم واثقی عزیز و دوست داشتنی، دوست داشتم در مورد سبک تغییر باوراتون برام بگید، که چه طرح، ایده و یا الگویی دارید و پیشنهاد میدین برای تغییر باورها، مثلا همون مثال هایی که توی پاسخ به کامنت من دادین در مورد باور کمبود یا عزت نفس، چه مثال هایی از خودتون دارید و استفاده کردید و نتیجه دیدید که به من هم لطف کنید بگید، سپاسگزارم.

            و دیگه اینکه.. :)

            راستش توی نت دنبالتون میگشتم و نمیدونم برای همچین مساله ای چکار باید کرد و چجوری و کی میشه بچه های سایت همدیگرو راحت تر پیدا کنن و در ارتباط باشن باهم، چون به نظرم خیلی مهم و پر فایده هست و قطعا نتیجه عالی خواهد بود که لااقل ما بچه های سایت استاد و این مسیر زیبا بتونیم راحت تر همدیگرو ببینیمو پیدا کنیم و از بدنه جامعه سرند بشیم، و کلا تو دنیای خودمون باشیم، راستش برای من که خیلی مهمه و حیاتی! و اصلا یکی از اولویت های زندگیمه توی بحث روابط و هدف گذاری و خیلی دنبال همچین چیزی بوده و هستم، درسته که با ارسال فرکانس و باورای مناسب و توجه کردن به همچین موضوعی آدم جذبش میکنه و بالاخره بهش نزدیک تر میشه و شاید اتفاق بیفته، اما واقعا به قولی شاید گاهی نیاز باشه خودمون هم یه کارای دیگه هم انجام بدیم یه قدمایی رو برداریم یه حرکتایی رو بزنیم یه کارای فیزیکی ای رو هم انجام بدیم تا اون خواسته و فرکانس قوی تر و بیشتر هم ارسال بشه :)

            توی نت هرچی میخواستم دنبالتون بگردم چیز زیادی دستگیرم نشد، و از اونجایی که من از شبکه های اجتماعی مثل اینستا یا فیس (بوق) :) استفاده نمیکنم و یا اگرم زمانی نصب کردم فقط واسه امتحان کردن و آشنایی باهاش بوده و بلافاصله پاک کردم برنامه و اکانتش رو معمولا از این دست اپ و برنامه ها رو.

            به یک سری سر نخ ها رسیدم :) ولی نمیدونم که اصلا وجود داشتند دیگه یا خیر، مثلا سایت و یا اکانتهایی از اینستا، تلگرام، فیس بوک و توییتر .. به پستم میخورد اما خراب بودند یا باز نمیشدند احتمالا از کار افتاده بودند یا شخصی دیگه بود مثلا، حتی بُت شکن درست و حسابی من ندارم عین خیلیا که پول میدن و کلی چیز نصب میکنن، من اصلا هیچی ندارم معمولا رو گوشی یا سیستمم و یا از اپ های رایگان و بدرد نخور استفاده میکنم که به لعنت خدا هم نمیارزن! :) خلاصه خیلی تلاش کردم و سعی داشتم و دارم که به نتیجه برسم و یه چیزی به پستم بخوره :)

            خدای من هرچقدر از زیباایه این پیامتون بگم کم گفتم که گفتین..

            “براتون عشق آرزو میکنم

            امید

            آرامش

            واثقی”

            من هم براتون عشق آرزو میکنم..

            امید

            سلامتی

            آرامش آرامش آرامش.. [چقدر این کلمه رو دوست دارم خدای من..] ..

            دیگه دیگه.. ..بهزادی.. :)

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              صبا گفته:
              مدت عضویت: 1978 روز

              سلام سپاسگزارم از پیام زیباتون

              برای بحث تغییر باورها میتونین از مثال هایی که در اطرافتون هست استفاده کنید

              مثلا باور کمبود در چه رابطه ای دارید؟

              بیاین و ریزتر بشید

              چون بخایم باور کمبود رو درست کنیم بحث بزرگیه

              ولی اگر ریزتر بشیم و با جزئیات جلو بریم زودتر نتیجه میگیریم

              مثلا من باور کمبود دارم نسبت به فروش دوره آموزشی کامپیوترم

              حالا باید برم اساتیدی رو ببینم و نشون ذهنم بدم که شاگردان بسیاری دارن و روز به روز با وجود اساتید و دوره های دیگه در این زمینه فروششون بیشتر میشه

              همچنین اون عبارت شگفت انگیز دوستت دارم رو به باور کمبودتون و احساسی که دارید بگید معجزه میکنه

              امتحان کردم برای باور لیاقت دوره ام و جواب داده

              با دوستت دارم به آرامش میرسید

              اسرا واثقی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهسا ماه گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    بنام پروردگارم

    سلام استاد،،من اولین بارمع کامنت میزارم تو سایت با اینکع یکسالع اموزشاتونو میبینم.

    تو موضوع رابطع عاطفیم!

    دقیقا زمانی ک من رابطه عاطفیم شروع شد حدود 5 سال پیش ما خیلی عاشق هم بودیم جوری ک همه اینو میدونستن.

    تا زمانی ک باورهام درست بود این آدم بامن از همع مهربون تر بود

    بع مدت 2 سال،،من بخاطر موضوعات خانوادگی و ناراحتی اهنگا و کلیپای غمگین گوش دادنو شروع کردم اهنگای دیسلاو فوق العادع غمگین در حدی ک منو بع خدکشی و خودزنی رسوند

    و بع مرور زمان طولانی این حجم از ورودی های مخرب باور های منو از این رو بع اون رو کرد،ینی منی ک باورام راجب رابطع عاطفی عالی بود و رابطم عاااالی بود تو این اهنگا و کلیپا انقدر راجب خیانت و شکست عشقی میگفتن ک من کاملا احساس کردم ادم شکست خوردم و بعد مدتی نتایج منفی شروع کرد بع رخ دادن.

    بع جررررعت میتونم بگم دو سوم حرفای اون اهنگا و کلیپا برام رخ داد تو رابطم و زندگیم دقیقا همون شکل شد چون من شب و روزم شدع بود اون اهنگا حتی مینوشتمشون و با رفیقام میخوندمشون و راجبشون حرف میزدیم همیشع…

    بعد با قوانین جهان و شما و استادای دیگ اشنا شدم و قضیع رو فهمیدم ک خودم رابطمو با فرکانسام خراب کردم

    این ادم با اینک کات کردیم اما همچنان دوسم داشت و بمن‌میگع منتظرم بمون..

    اینم بخاطر باورام بود چون همیشع فک میکردم تهش برمیگردیم باهم.

    بالاخرع من رو ذهنم کار کردنو از سال پیش شروع کرد و دقیقا مثل همین فایلی کع گفتید استاد خیلیییییی تلاش کردم رابطع خوبی داشتع باشم اما بعد یکسااال رخ داد البتع ک قبلشم رخ داد این ادم برگشت اما قبول نکردم و وارد رابطع جدید شدم،رابطع جدیدم عالی بود اما باز باورام این بود ک بهم خیانت میکنه چون من محدودم و این باور رو هنوزم دارم متاسفانع

    برا همین کات کردم و خب دوبارع برگشتم با همونی ک 5 سال باهم بودیم و عاشق همیم،

    بع خدای خودم قسم میخورم ک دوتامون خیلییی همو دوس داریم خیلییی

    تا رو باورام کار میکنم رابطم اوکی میشع و بعد مدتی ک رو خودم کار نمیکنم دوبارع خراب میشه،از کدوم قسمت خراب میشع؟دقیقااا از همون قسمتی کع راجبش باور نامناسب دارم.

    خودمم میدونم باورام نامناسبع اما نمیدونم چطوری تغییرشون بدم،با عبارت تاکیدی و اینا تا حدودی امتحان کردم اما حس میکنم کافی نیس .

    تلاش زیادی کردم اما بخاطر ترمز هایی ک تو ذهنمه تا لب مرز میرع اما نتیجع خووب و قابل توجه رخ نمیدع.

    مثلن من همیشع میگفتم من اخلاقم خوب نیس بع همین دلیلم رابطم خراب میشع با اینک بقیع از اخلاقم راضی ان ، و دقیقااا بعد ک وارد رابطع شدم بع همین دلیل رابطم کات شد ک طرف گف اخلاقت خوب نیس…!!!

    ینی دقیقا هر باوری داشتم نسبت بع خودم مث آینع بع من برگشت و از دیگرانم همونارو شنیدم.

    واقعااا خستع شدم استاد و نمیخام دوبارع یکسال تلاش زیااد کنم تا یع نتیجع کوتاه مدت فقط بگیرم و تموم.

    میخام جوری رو خودم کار کنم ک برام بشع عادت و جزوی از زندگیم بشع این موضوع و نتایج موندگار باشع.

    تا الان خیلیییییییی نتایج معجزع آسا داشتم اما هیچکدوم موندگار نبود کوتاه مدتن.

    لطفا فایلی برامون بگیرید استاد کع بهمون بگید چطوری راجب روابط یا هرچیزی ترمزامونو بشناسیم و مهم تر از اون چطوری تغییرشون بدیم…

    راجب برانگیختگی در روابط لطفا بیشتر توضیح بدید و راهکار بدید

    میدونم دورع عشق و مودت در روابط کمکم میکنع اما در حال حاضر توانایی تهیشو ندارم چون شاغل نیسم و قرض هم نمیتونم بکنم،،

    و اینو بگم ک چن تا از رفیقای من همون زمان من ینی حدود5 سال پیش وارد رابطع شدن و راجب رابطع عزت نفس بالا دارن و باورای قوی دارن راجب رابطشون از حرف زدنشون اینو فهمیدم و هنوز خداروشکر رابطشون پایدارع بعد 5 سال،،ممنون میشم راهنماییم کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    معصومه سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان،به نام یگانه معبود جهانیان،قدرتمندترین قدرتمندان.سلام به استاد بزرگوارم ودوستان،عزیز،دررابطه با سوال استاد عزیز،اینکه زمانی که ماصدخودمونوبرای کاری که انجام میدیم،هدفمون،عشق وعلاقه ای که داریم،ولی ما چرا نتیجه ای که میخوایمو،بدست نمی‌یاریم،یااصلا بهش نمیرسیم،دید من نسبت به این مسأله اینطور هست که ما تلاش میکنیم،وقت صرف میکنیم،حتی شاید بیشترازحد استاندارد ولی باورمانسبت به اینکه این خواسته ماچقدربه مانزدیک یا اینکه میرسیم بهش حتما،چقدر هست خیلی مهمه ،فارغ از اینکه در رابطه با چ موضوعی باشه،ایمان ما،توکل مابخدا،همون بحث رو آدما حساب نکنیم وواقعیی،رو خودش حساب کنیم خییلی،مهمه،حرفایی ک هرروز،اون نداهایی ک باخودمون یدک میکشیم ک نمیشه،نمیتونیم،گنده ترش انجام داده نتونسته،اینها خیلی تاثیر داره،پاشنه آشیل ما او مسیری که میریم اینم تاثیرشو میزاره،اینای که میگم خودم تجربش،کردم،خلاصه همه چیز به خودمون برمیگرده ک چ شخصیتی ازخودمون ساختیم،چ باورهایی داریم ،چ اعتقاداتی داریم،چ ترس‌هایی داریم،به چی توجه میکنیم،آیا زمانی ک به مشکلی برمیخوریم دنبال ریشه ها هستیم ،دنبال دلیل منطقی هستیم یا اینکه دلیل موفق نشدنمونو ی چیز بیرونی میدونیم و دنبال فرعیاتیم،خیلی مهمه ک علتو پیدا کنیم ودرسدد رفعشون باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    رضا گلچمن گفته:
    مدت عضویت: 1504 روز

    سلام ارادتمند

    من از زمانی که با شما استاد عزیزم آشنا شدم

    به یه سری از خواسته‌های خودم رسیدم

    خداوند سپاس گزارم که شما رو به من معرفی کرد

    قبل از آشنایی با شما خیلی هزینه‌های زیادی سر کلاسهای یه استادی تهران داشتم ولی نتیجه گیری خوبی نداشتم

    از ایشونم تشکر میکنم

    الان به خواسته‌های گذشته نگاه میکنم به مواردی که نرسیدم الان واقعا خدا رو شکر میکنم که محقق نشدن

    چون بعضی از خواسته‌های احساسی ما به نفعمون نیست

    امیدوارم بتونم ایمان وعمل گرایی داشته باشم

    تا بتونم به خواسته‌های سودمند برسم

    با توکل به خداوند

    تشکر میکنم از شما استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: