https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خالق مهربان و هستی بخش سلام به خدای عزیزم که تنها یاور من است سلام به استاد زیبارو و زیبادل و خانم شایسته عزیز و همه بچه های خوب که در مسیر حق قدم بر میدارن.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
در رابطه با سئوال خواسته های زیادی داشتم از جمله خواسته های مالی ، همچنین تاسیس شرکت خودم ،تشکیل کار مستقل برای خودم که با وجود انجام آن هنوز به نتیجه نرسیده
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
دوستان خودم هستن که بدون کمترین تلاش و با کمترین دانش به جایگاهی که دوست داشتن رسیدن
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باور اول و مهمترین آن در مورد روابط احساس عدم لیاقاقت و کم بینی بودش من خیلی چاق بودم همیشه پدرم میگفت ببین خیلی چاقی کسی حاضر نیست با تو دوست بشه
در محله ای زندگی میکردیم که تمام دوستان ما برای همدیگه القاب انتخاب میکردن همین باعث شد من در بچگی عدم لیاقت و عزت نفس داشته باشم
یا در مورد بحث مالی همیشه پدر و پدر بزرگم میگفت روزی رو صبح زود میدن و من که همیشه خیلی میخوابیدم تو روانم این بود که من روزی ندارم یا تابحال با اینکه برخی محصولات استاد رو دارم هیچوقت به طور جدی روشون کار نکردم
باورهای مخرب زیادی در وجودم هست مثل احساس عدم لیاقت یا اینکه تو تنبلی وهیچوقت نتونستم درآمد خاصی کسب کنم البته اگر هم درآمدی داشتم و بوده به صورت مقطعی بوده
من یک ماشین شاسی بلند خیلی خوب تونستم بخرم ولی از وقتی خریدم بخاطر نداشتن اعتماد به خاطر اینکه فکر میکردم الان بخام این رو سوار شم ببرم بیرون ماشین خط نیفته ماشن صفر تصادف نکنه یا کیلومتر ماشین بالا نره و انقدر این نجواها سراغم اومد که بعد از یه مدت بدون اینکه زیاد بتونم ازش استفاده مجبور شدم بفروشمش که خیلی باورهای کهنه هنوز در وجودم هست که بتونم چه در زمینه روابط چه بعد مالی چه کاری ازش استفاده کنم و باورهامو استفاده کنم
در پناه الله یکتا شاد سربلند ثروتمند در این دنیا و آخرت باشید
به نام الله یکتا و هدایت گر من به سمت خواسته هام به آسونترین و راحتترین شکل ممکن
سلام استاد عزیز، خانم شایسته و تمام بچه های سایت عباسمنش
من میخواستم قسمت دوم این فایل رو ببینم اما به خودم گفتم اول بیام جواب سوالات این قسمت رو بدم و بعد برم سراغ فایل بعدی..چون صرف گوش دادن به فایل ها چیزی رو تغییر نمیده و در کنارش باید فکر کرد و نوشت و منطقی باور سازی کرد
من همیشه با موضوع هدف گذاری چالش داشتم و کتب موفقیت راهکارهای مختلفی به من آموزش دادند که یکی از اونها گذاشتن تایم برای اهداف بود و چون اون تایم غیر واقعی بود و با واقعیت من نمیخوند بعد از نرسیدم به اهدافم دلسرد میشدم. اما بعد از آشنایی با استاد فهمیدم فقط هدف گذاری تاثیری نداره و من باید باورهای هم جهت با خواسته ام رو بسازم تا فرایند رسیدن به هدف زجر آور نباشه و مثل یک بازی لذت بخش و آسان پیش بره..
سوال اول: یکی از خواسته هایی که براش هزینه و وقت زیادی گذاشتم مهاجرت به کشور کانادا بود. با اینکه مدرک آیلتس رو گرفتم و کلی مدرک و رزومه جمع کردم و در کنارش به چند موسسه پول دادم اما این اتفاق نیفتاد و باعث شد بی خیال این موضوع بشم
خواسته دوم استقلال مالی و آزادی زمانی بود که باعث شد کارها و بیزنس های مختلفی رو امتحان کنم اما هنوز به خواسته ام نرسیدم.
سوال دوم: وقتی در مورد خواسته اول میخوام الگو بیارم خیلی سخت الگو پیدا میکنم اما وقتی پیج موسسه مهاجرتی رو نگاه میکردم میدیدم که بعضی از افراد حتی بدون داشتن مدرک زبان تونستن ویزای کانادا رو بگیرن و خیلی راحت و با اولین درخواست این اتفاق افتاده(اثبات این که فرکانس ها مهم هستند و نه مدارک )..در کنارش باید بگم که من دنبال پیدا کردن الگو نبودم که باورش در من ایجاد بشه و هر کسی رو میدیدم از سخت بودن شرایط حرف میزد!
خواسته دوم: باز هم کمبود الگو! در اطرافم یک شخصی رو میشناسم که خیلی راحت تونست تکاملش رو طی بکنه و به استقلال مالی در عرض 5 سال برسه..اون کارش رو از یک دکه فلافل فروشی شروع کرد و شکر خدا الان فروشگاه بزرگ داره و شعبه جدید در مکان جدید تشکیل داده..تا جایی که دیدم تلاش فیزیکی خاصی نمیکرد اما برخورد بسیار مناسب و محترمانه با ارباب رجوع داشت ..
خود استاد میتونه مثال مناسبی باشه که تنها با کار کردن در حوزه مورد علاقه و ایجاد باورهای مناسب در مورد ثروت به آزادی مالی و زمانی برسه..پس نیازه که حوزه مورد علاقه ام رو پیدا کنم و با تمام تمرکز روی اون کار کنم تا به استقلال مالی برسم.
سوال سوم:
خواسته اول:
باور دارم که هر کسی نمیتونه مهاجرت کنه
به ایرانی ها ویزا نمیدن
من لیاقت مهاجرت رو ندارم و باید یک نخبه ایی چیزی باشم تا بتونم به کانادا مهاجرت کنم
برای مهاجرت دیر شده
مهاجرت به کشور دیگه سرمایه زیادی میخواد
خواسته دوم:
چون در کار موردعلاقه ام نیستم پس سخته به آزادی مالی برسم
رسیدن به آزادی مالی خیلی سخته و نیاز به زمان زیادی داره
کار کارمندی اجازه نمیده استقلال مالی داشته باشم
راه اندازی بیزنس شخصی و کسب درآمد از اون در ایران سخته
مهارت لازم برای پولسازی رو ندادم
برلی راه اندازی کسب و کار دیر شده
واو..قبل از نوشتن این کامنت فکرشو نمیکردم کلی باور درب و داغون داشته باشم. خدایا شکرت که به وسیله این سایت میتونم ترمز های مخفی ذهنم رو پیدا کنم و از خدا میخوام که بتونم این دوره فوق العاده رو تهیه کنم و پام رو از روی ترمز ها برداشته و تخت گاز به سمت خواسته هام حرکت کنم
سوال دوم .چه کسیایی رو میشناسید که با وجود انرژی کمتر و زمان کمتر زودتر به اهداف شون رسیدند:
مثلا دختر خاله ای خودم الان کسب و کار خودشو داره پروژه میگیره و خیلی راحت بعد اتمام پروژه اش کلی پول دستش میاد و چند تا نیرو براش کار میکنه و چندین تا هنرجو داره که داره اموزش میده و کلی داره کلاسای ابدیت میره و کلی نقاشیایه حرفه ای میکشه من واقعا تحسینش میکنم دوسال ازم بزرگتره با اینکه ینش کمه ولی تو کارش خیلی موفق شده
بعد یکی از دوستام توی مدت زمان2 ، 3 ماه 20 کیلو وزن کم کرد و بعد اینکه وزن کم کرد کلی اعتماد به نفس رفت بالاتر و کلی خوشگل تر و خوش استایل تر شد
یا چند تا از دوستام وارد رابطه ای سالم و زیبایی شدن و شخص مناسب خودشون رو پیدا کردن و رابطه قشنگی رو دارن که من همیشه تحسینشون میکنم
یا اینکه یکی و دوتا از فامیلامون چند وقت پیش مهاجرت کرد رفت کانادا خیلی راحت و اسون ..
یا اینکه صابکارم از لحاظ مالی خیلی رشد کردن
بهترین خونه و ماشین و دامد خیلی بالایی دارند و توی کارشون خیلی رشد کردن
سلام خدمت استاد بی نظیرم و خانم شایسته عزیز من میخوام کاری که در این فایل گفتید رو انجامبدم.
من الان حدود 4-5 ساله که دارم تلاش میکنم از لحاظ مالی بی نیاز بشم
پیش پدرم کار کردم ولی علاقه خاصی نداشتم و نتیجه خاصینگرفتم.
بعدش رفتم توی بورس ایران و فارکس کار کردم ولی نتیجه ای نگرفتم.
بعدش توی نمایشگاه ماشین کار کردم یک سال، ولی فقط تونستم حدود 70-80 میلیون در یک سال در بیارم که اونم همش حقوقم بود و با کمک بابام و دامادمون تونستم یه ماشین بخرم باهاش.
بعدشم که باز برگشتم پیش بابام کار کردم چون حس میکردم مرحله بعدی برای پیشرفت در نمایشگاه اینکه برم به تهران، ولی بابام اجازم نداد و برگشتم از نمایشگاه و اومدم پیش بابام کار کردم.
بعد از 7-8 ماه کار کردن پیش بابام، یکی از مغازه های بابام خالی شد و اومدم اینجا مشغول به کار شدم و هنوزم توی همین مغازه هستم و از همه اینا 5 سال میگذره و الانم که مغازه دستمه بازم پولی از خودم ندارم… بابام جنس میخره و مغازه رو پر میکنه و من فقط میفروشم.. ینی بعد از 5 سال هنوز خودم بلد نیستم پول در بیارم و همش بابام کمکم کرده.
درکل خیلی دوس دارم از لحاظ مالی پیشرفت کنم و چنتا شغلم عوض کردم ولی هنوز بعد از 5 سال اون جور که دوس دارم پول نداشتم و نفهمیدم چطوری میشه پول در بیاری.
یکی از دوستام هست که فروشنده بابام بود بعد خودش مغازه زد الانم دوتا شعبه قدرتمند داره که حرف اول رو توی کل مجتمع میزنه و بیشتر از 5 ساله داره کار میکنه ولی نتیجش فوق العادست و زحمتشم خییییلی کمه.
یکی دیگه از دوستام هست که مشتری بابام بود و خیییییلی پیشرفت کرده توی این 4-5 سال ولی نمیدونم چقد تلاش کرده ولی میدونم پیشرفتش چشم گیر بوده جوری که توی حوزه کاری ما دیگه همه میشناسنش و خییییییییلی راحت هم به این موفقیت رسیده.
یکی دیگشون پسر عموم هست که 4-5 سال کار کرد توی حوزه کاری من و بعدش خودش مغازه زد و الان خیلی قدرتمند داره کار میکنه تلاشش زیاد بود ولی انرژی که گذاشت کم بود ولی نتیجش فوق العاده بوده.
من فکر میکنم اگر بتونم خودم برای مغازه خرید کنم خیلی پیشرفت میکنم اما نمیتونم این کارو انجام بدم چون:
1- من فکر میکنم بقیه دوستام که نتیجه گرفتن تجربه دارن و میتونن خرید کنن اما من چون بی تجربه هستم خیلی راحت کلاه سرم میره و نمیتونم خرید کنم.
2- من فکر میکنم بلد نیستم بخرم.. فکر میکنم اگر برم برای خرید کلاه سرم میره چون بلد نیستم خرید کنم.
3- من فکر میکنم وقت خرید کردن رو ندارم. ینی اگه بخوام برم خرید کنم برای مغازه، پس کی مغازه رو باز کنه؟ پس من وقتی ندارم برای خرید کردن.
من فکر میکنم اگر بخوام فروشم زیاد بشه باید فروش اینترنتی رو راه بندازم اما این کارو انجام نمیدم چون:
2- فکر میکنم اونقدرا جذاب نیستم که بیام جلو دوربین و محصولاتمو معرفی کنم با اینکه خیلی خوشگل و خوشتیپم ولی در مورد اینترنت فکر نمیکنم اونقدرا جذاب باشم.
3- فکر میکنم ایده خاصی برای فروش اینترنتی ندارم و اگر شروع کنم وسطش گیر میکنم چون میدونم ایده هام تموم میشه.. پس اصلا شروعش نمیکنم.
وای الان تازه دارم میفهمم چقدررررر ترمز دارم مننننن به خدا هیچ کدوماز این اینارو نمیدونستم الان فهمیدم بایدم ثروتمند نشم مرسیییی استاد عزییییزمممم که انقدر واضح بهمون میفهمونین که ترمزمون کجاس؟
خداوند را سپاسگزارم به خاطر وجود شما دو فرشته و الگوی زیبایی که نور ایمان برای رسیدن به خواسته ها را در قلب ما روشن میکند و چراغ راهی میشود برای حرکت کردن به سمت خوشبختی
استاد مهربانم من توی سایت فعالیت کمی دارم که از شما واقعا پوزش میطلبم ️️
سپاسگزار خداوندم که جواب من را با دیدن این فایل و دوره کشف قوانین داد و به لطف خدا اونو تهیه کردم
وبا توجه به اینکه از زمانی که با استاد عزیزم و این قوانین پایدار خداوند آشنا شدم در مدت کمی نتایج بسیار بزرگتری نسبت به گذشته گرفتم که قابل مقایسه با آن زمان نیست
ولی ترمزهای خفیفی که در ذهن ما و من هست سرعت رشد ما رو کمتر یا بدون رشد و حتی بدتر به عقب بر میگردونه
و من امروز بیشتر به این درک رسیدم که خیلی بهتر از این هم میتوانستم نتیجه بگیرم.
من در گذشته با توجه به اینکه در شغلم بیشتر فعالیت داشتم بیشتر استرس نگرانی بدو بدو کردن داشتم
کمتر پیشرفت میکردم و همیشه به دنبال جواب بودم که چرا من که اینقدر از لحاظ فنی و مهارت فروش و خلاقیت در انجام کارها نسبت به بعضی از اطرافیانم توانایی بیشتری داشتم و ایده های خوبی رو در کارم به کار میبستم
ولی چرا رشد کمتری از لحاظ مالی نسبت به اونا داشتم
و هر چقدر بیشتر روی دوره های استاد کار کردم ترمزهایم را بیشتر کشف کردم و هرچقدر روی اونا کار کردم به همون اندازه رشد کردم
خوشحالم که امروز جواب هدایتی که از خدا توی تمرین فانوس دریایی خواستم رو گرفتم
و به لطف خدا قدم به دوره کشف قوانین میگذارم
و بسیار سپاسگذار و خوشحالم
عاشق همتونم
استاد دوستت دارم از دور شما رو در آغوش میگیرم و سپاسگزارم
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
چند ساله ک دارم برای داشتن یه رابطه عاطفی خوب تلاش میکنم اما ب هیچ نتیجه ای نرسیدم البته که تا الان ک دارم این کامنت رو مینویسم انقدر ب ترمزهام اگاه نبودم و قطعا همینا جلوم رو گرفته بوده
2.چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
دقیقا الان میتونم چندین نفر از دوستام یا کسیا که میشناختم رو مثال بزنمک چقدر راحت و عالی و براحتی و ب موقع درس شون رو خوندن بعدش سرکار رفتن بعدش خیلی راحت ازدواج کردن با کیسای خوب و عالی همشون شرایط خانوادگی خوبی داشتن پدر و مادرشون ازهم جدا نشدن ،عزت نفس شون تو حد خوبیه من برا خودم خانواده و پدر و مادر رو یه ترمز بزرگ کردم و اولین چیزی ک ب ذهنم میاد وقتی یکی ازدواج میکنه میگم خوشبحالش خانواده خوبی داره
خدایا خودت کمک و هدایتم کن تا این ترمز مخرب رو حذف کنم الگوهاشو تو بهم نشون بده
3.چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
در رابطه با تلاش کردن برا رسیدن به خواسته ها باید بگم که در گذشته که هیچکدوم ازین آگاهیا رو نداشتم و یه آدم به شدت مذهبی و با ذهنیت محدود نسبت به خودم و خداوند و جهان بودم، تلاش زیادی کردم در حد خودم که به خواسته هام برسم اما مسیرم خیلی اشتباه بود، من به دنبال طلوع خورشید بودم و داشتم به سمت غروب میدویدم و اونقد تلاش کردم و نشد تلاش کردم و نشد که تو یه برهه ای دیگه کاملا ناامید شدم و تماام عزت نفس و اعتماد به نفسم و از دست دادم و خودم رو یه آدم بی ارزش و ناتوان میدیدم، و اونقد تو اون مدار منفی موندم که الانم که این آگاهیا رو دارم و قلبم میپذیره و درک میکنه و مقاومتی نداره اما اثرات اون تخریب اعتماد بنفس نمیزاره حتی برای خواسته هام تلاش کنم،
که یعنی من جزو گروه دوم محسوب میشم که خواسته و آرزو دارم اما تلاشی برای رسیدن به اونا نمیکنم
و الانم که به سایت سر زدم و دارم این فایل رو کار میکنم دلیلش تضادیه که چند روز پیش تو زندگیم و تو رابطه عاطفیم بهش برخوردم که بعد چند روز غصه و افکار منفی و افسردگی بالاخره تصمیم گرفتم بیام تو سایت و مشکلم و حل کنم،
داشتن رابطه عاطفی فک میکنم بزرگترین خواسته ی من باشه، چون من فقط هر موقع تو رابطه م با همسرم به تضاد بر میخورم انقد احساسم بد میشه و اذیت میشم که منو وادار میکنه که رو خودم کار کنم و همیشه م اینجوریه که یه مدت کار میکنم و رابطه مون خوب و عالی میشه و یواش یواش کار کردن منم کم میشه و فراموش میشه
و این الگوییه که من همیشه تکرار میکنم
من این آگاهیا رو خیلی دوس دارم و وقتایی م بهشون عمل میکنم تا همون حد کم که عمل میکنم نتیجه شو میبینم اما نمیدونم واقعا نمیدونم چرا بعد یه مدت ول میکنم، بارها و بارها اینکارو کردم و خودم فک میکنم بخاطر گذشته س که بارها و بارها در مسیر اشتباه تلاش کردم و شکست خوردم و بعد یه مدت از اول شروع کردم و دوباره شکست خوردم و … انقد این چرخه تکرار شد که دیگه یه روز واقعا کم آوردم و گفتم دیگه تلاش نمیکنم و شکست و بدبختی رو میپذیرم،
شاید بخاطر اونه که حالا که راه درست و پیدا کردم بازم دارم درجا میزنم یه مدت کار میکنم و بعد دست میکشم و دوباره بر میگردم سر پله اول و دوباره بعد یه مدت همینم تکرار میشه
حتی من اوایل که تازه وارد سایت شدم و شرو کردم به کار کردن، به راحتی و خیلی زودتر از اونچه فکرش میکردم تونستم دوره عزت نفس و بخرم اما شاید باورتون نشه که حتی اونم کار نکردم و فقط چند جلسه کار کردم و وسطاش رها کردم
بعد چند ماه رفتم سراغ دوره دوازده قدم و تا قدم پنج هم رفتم و خیلیم خوب نتیجه گرفتم و بعد دیگه ادامه ندادم و کار نکردم و برگشتم سر پله اول
همیشه به خدا میگم خدایا این چه مشکلیه که من دارم، چرا من هیچی رو تموم نمیکنم؟ چه کد مخربی تو ذهن من هست که من در برابر تمام کردن یه دوره، در برابر ادامه دادن یه مسیر درست که میدونم درسته که دارم نتیجه رو میبینم ، انقد مقاومت دارم و هربار میگم ایندفعه دیگه به خودم تعهد میدم و ایندفعه دیگه با دفعه های قبل فرق میکنه و … و بازم مثل دفعات قبل میان راه ول میکنم،
الان دیگه کاملا به خودم بی اعتماد شدم که هر چقدم با شدت و حدت شرو کنم و تعهد بدم چند وقت که بگزره ول میکنم و دوباره بر میگردم سر پله اول.
خیلی دوس دارم اول از همه این مشکل و حل کنم ، چون میدونم اگه واقعا کار کنم و ادامه بدم نتیجه میاد، من آگاهی دارم اما عملکرد ندارم، من دنبال این سوالم که چرا عملکردم اینجوریه چرا نصف و نیمه س
البته تو دوره عزت نفس استاد گفتن کسی که کارا رو نیمه تمام ول میکنه دلیلش عزت نفس پایینه و من پاشنه آشیلم همین عزت نفسه، اما بازم بارها و بارها خواستم رو این دوره کار کنم اما نمیشه اما جذب این دوره نمیشم ، یه جلسه گوش میدم و بعد ول میشه .
شاید تو تمام این مدت که با این آگاهیا آشنا شدم این اولین باره که با همچین تضادی تو رابطه با همسرم برخوردم که انقد منو داغون کرد و اومدم سراغ این فایل، برا اولین بار نشستم و تک تک کامنتای این فایل رو به ترتیب امتیاز خوندم و فک کنم حدود 100 تایی شایدم بیشتر کامنت خوندم و نکات مهم رو یادداشت کردم
الان میفهمم چرا استاد همیشه انقد تاکید به خوندن کامنتا دارن،خوندن کامنتای این فایل خیلی بهم کمک کرد خودمو بهتر بشناسم.
میخام جواب سوال بدم
با اینکه تقریبا برای خواسته هام تلاش نمیکنم اما برا رابطه عاطفی که فک میکنم مهمترین خواسته م داشتن یه رابطه عاشقانه و رمانتیک هست تا حدودی تلاش کردم اما موفق نبودم،
ترمزهایی که پیدا کردم؛ مهمترین و پر رنگترین ترمز و مشکل من نداشتن احساس لیاقت و ارزشمندیه
من اصلا خودمو دوست ندارم
من اصلا احساس ارزشمندی نمیکنم
من خودم رو با ارزش و خواستنی نمیدونم و میخام با دوست داشته شدن از جانب همسرم احساس کنم ارزشمندم،
برای همین انقد بهش وابسته م و رفتاراش روی احساسم تاثیر زیادی داره
من میخام همسرم تمام دنیا رو ول کنه و به من محبت کنه تا من احساس کنم آدم ارزشمندی هستم،
مشکل بزرگ من دقیقا همینه : دوست نداشتن خودم و ارزشمند ندونستن خودم.
من تو خونواده ای بزرگ شدم که همیشه این احساس رو داشتم که منو کمتر از بقیه دوس دارن من از بچگی به خواهرم حسادت میکردم و زنج میبردم که چرا منو کمتر دوس دارن چرا به من توجه نمیکنن چرا خواسته ی من برا هیچکس مهم نیس، تو بچگی تو تنهاییهای خودم گریه میکردم و غصه میخوردم که چرا دوست داشتنی نیستم.
و الان من بزرگ شدم و ازدواج کردم و با وجود اینکه همسرم خیلی دوسم داره، اما هر بار که به یه تضادی بر میخورم فکر میکنم که چرا همسرم برای من ارزش قائل نیست،
من میخام تماااام نیازم به محبت و توجه و دوست داشته شدن ، توسط همسرم تامین بشه
من الانم حسودم و احساس بدی دارم وقتی میبینم که همسرم چقدر به خواهراش و به خونواده ش توجه میکنه
احساسم بد میشه و اذیت میشم که چرا همسرم انقد دوست داره با اونا باشه کنار اونا وقت بگذرونه و دوست نداره با من باشه و لحظاتش رو با من سپری کنه.
من فکر میکنم اگه همسرم به خواهر و مادر و خانواده ش زیادی توجه میکنه حمایتشون میکنه و همیشه کنارشونه، به این معنیه که من ارزش زیادی براش ندارم
من فکر میکنم اگر من دوست داشتنی و ارزشمند بودم اون تمااااام تلاشش در جهت خوشحال کردن من بود ،
من فکر میکنم و این باور و دارم که من در صورتی ارزشمند و دوست داشتنی هستم که همسرم تمامِ وقت و انرژی و پولش رو صرف من کنه، صرف خوشحال کردن من کنه، صرف بهبود زندگیمون و رابطه مون کنه و کاری به کار اونا نداشته باشه و اجازه بده اونا خودشون مشکلاتشون رو حل کنن.
من فکر میکنم که توجه کردن اون به خونواده ش، از ارزشمندی من کم میکنه ،
من فکر میکنم برا ارزشمند بودن، همسرم باید فقط به فکر من باشه، فقط کنار من حالش خوب باشه ، بخاد هر لحظه کنار من باشه و بودن کنار من رو ترجیح بده به بودن کنار هر کسی و هرجایی.
تمام اینا فکرا و ترمزها و باورهای مخربی بود که تونستم از ذهنم بکشم بیرون که مانع رسیدن من به خواسته م که داشتن یه رابطه عاشقانه و فوق العاده است میشه…
و حالا صدای درونم که داره بهم میگه تمام اینا بازی های ذهن توعه،
میگه تو برای ارزشمند بودن نیاز به عشق و توجه یک انسان دیگه نداری ، تو همین الان ارزشمند و دوست داشتنی هستی،
تو بزرگترین عشق، بی منت ترین عشق و زیباترین عشق رو داری ، و اون عشق خداونده
تو خیلی ارزشمندی چون خداوند تو رو دوست داره و عاشقته و همیشه منتظرته تا تو رو در آغوش بگیرع
تو محبوب خدایی و همیشه بودی و همیشه هم خواهی بود
تو مخلوق با ارزش خدایی پس به خودت افتخار کن و عاشق خودت باش…
در رابطه با سوال آخر
شخصی که تو ذهن من پر رنگه خواهرشوهرمه که یه زن خیلی معمولی با ظاهر معمولیه و میتونم بگم هر چی میخاد خیلی خیلی راحت به دست میاره، البته از صحبتاش میفهمم سقف آرزوهاش کوتاهه ، اما مهم اینه که همون چیزای که میخاد مثل آب خوردن براش فراهم میشه
همیشه دوس داره کنار خونواده خودش یعنی مادر و خواهر و برادرش باشه و شوهرش هم کل خونواده خودش رو ول کرده و اومده تو حیاط مادر زنش خونه ساخته و بیشتر وقتش هم با خونواده زنش میگذره تا با خونواده خودش، خواهرشوهرم حتی نیاز نداره برا مثلا احترام به شوهرش یا مادرشوهرش، بره خونه ی اونا یا براشون کاری انجام بده ، مادرشوهرش خودش میاد خونشون و بهشون سر میزنه کلا با خونواده اونا ارتباطی نداره و خیلی عادیه این بی ارتباطی،
همسرش خیلی دوسش داره بدون اینکه کار خاصی براش بکنه بدون هیچگونه تلاشی برای دوست داشته شدن از جانب همسرش، هر چی بخاد بخره راحت میخره، تا دلش یه چیزی بخاد بدون فکر کردن میره میخره، همه دوسش دارن رابطه ش با همه خوبه، روابط عمومی بالایی داره، اعتماد به نفس خیلی خیلی بالایی داره، هیچوقت زیر بار حرف زور نمیره و به راحتی از حقش دفاع میکنه
برادرش که همسر من باشه خیلی دوسش داره و همه جوره کنارشه و ازش حمایت میکنه چه از لحاظ مالی و چه غیره، و دوس داره همیشه کنار اونا باشع
و کلا خواهرشوهرم آدم بیخیالیع و خیلی زندگی رو آسون میگرع
من ناخودآگاه بعضی وقتا بهش حسودی میکنم و بعضی وقتام آگاهانه به خودم میگم باید تحسینش کنی نه حسادت.
الان که دارم به اون فک میکنم دوباره صدای درونم یه چیزای رو داره به یادم میاره منم میخام اونا رو بنویسم که همیشه بخونم و یادم بمونه :
دنیا پره از نعمتهایی که خداوند برای بندگانش خلق کرده،
اونقدر عشق و ثروت و نعمت و برکت خدا توی این دنیا فراوانه که میتونه به تمام مخلوقات به اندازه ی بی نهایت برسه و تمام انسانها لایق این ثروت و نعمت بغیر حساب خداوند هستن،
و اگر نعمت و ثروت و عشق تو زندگیت نیست، دلیلش کمبود نعمت و ثروت نیست، دلیلش کمبود عشق نیست، دلیلش این نیست که تو باارزش نیستی و خدا به تو نمیده،
بلکه دلیلش اینع که تو راه ورود اونا رو به زندگیت بستی ، تو خودت رو محدود کردی، تو اجازه نمیدی خداوند نعمت و ثروت و عشقش رو به سمتت سرازیر کنه،
اگه کسی تونستع این ثروت و عشق بی پایان و بی حد و مرز خدا رو دریافت کنه، حتما لیاقتش رو در خودش ایجاد کرده ، حتما باورهاشو نسبت به خدا و عشق و ثروت درست کرده ، حتما قوانین خدا رو درست به کار گرفته؛ چه آگاهانه و چه ناخودآگاه.
و این یعنی تو هم میتونی
تو هم لایق اینهمه عشق و ثروت خداوند هستی
فقط باید خودت احساس کنی که لایقش هستی
باید خودت باور کنی که لایقشی
باید خودت این لیاقت رو در درونت ایجاد کنی،
به جای حسادت کردن به آدمای که خوشبختن و همیشه شادن ، اونا رو تحسین کن،
اگه کسی اعتماد به نفس اینو داره که کارهایی انجام بده که تو دلت میخاد اما توانایی انجامش رو نداری، به جای حسادت کردن اونو تحسین کن، ببین چجوری اون تلاش کرده و با ترسهاش روبرو شده و اعتماد به نفسش رو برده بالا،
تو هم میتونی، تو هیچی کمتر از اون نداری ، اون خدایی که خدای اون بوده خدای تو ام هست
اون خدا همون اندازه که اونو دوس داره و بهش کمک میکنه تو رو هم دوست داره و بهت کمک میکنه،
اگه شخصی رو میبینی که آدمای اطرافش بهش عشق میورزن و هر کاری براش میکنن، بهش حسودی نکن
فک نکن انرژی عشق محدوده و اگه همه به اون عشق بورزن پس عشقی نمیمونه که به تو داده بشه ،
عشق یعنی خدا و خدا بی نهایته، خدا منبع عشق بی نهایته
بی حد و مرزه،
تو خودت رو دوست داشته باشه، تو خودت رو ارزشمند بدون، تو خودت رو لایق عشق الهی بدون ؛ اونموقع میبینی که تمام عالم دستی میشن از دستان خداوند که به تو عشق بورزن،
اونموقع میبینی که همه عالم و آدم دوستت دارن و بهت عشق میورزن و دیگه نیاز به عشق و توجه یه فرد خاص نداری
اونموقع میبینی که خدای مهربون، خدای عاشق عشقش رو از راههای مختلف و بوسیله آدمهای مختلف به سمتت سرازیر میکنه
اونموقع میبینی که خداوند از طریق همسرت بهت بی نهایت عشق میورزه
اونموقع میبینی که مادرت چقدر عاشقته که خواهر و برادرات چقد دوستت دارن
میبینی چقد خونواده همسرت دوستت دارن و برات ارزش قائلن
میبینی چقدر دوست صمیمی داری که عاشقتن
و تماااام اینا یه چشمه از عشق بی نهایت خداونده که ازین راهها به سوی تو و زندگیت میباره ، بارشی که تمومی نداره و بی حد و مرزه.
آره اینه عشق خداوند، اینه عشق خالق، اینه عشق خالقی که عاشقانه دوستت داره پس تو هم عاشق خودت باش تو هم خودت و لایق بدون تو هم باور کن که چقدر ارزشمندی
سلام به خدمت استاد عزیز و بانو مریم شایسته عزیز و تک تک اعضای خانواده من
قسمت اول:
1. چه خواسته یا هدفی دارم که با وجود تلاشهای فراوان هنوز بهش نرسیدم؟
+رسیدن به درآمد روز 1 تا 2 میلیون و دادن تمام قرضها و بدهیهایم
2. چه افرادی را میشناسم که با وجود تلاشهای کمتر به سادگی به همون خواستهای که من دارم رسیدند؟
+جابر دوست و برادر عزیزم که تقریباً 15 سال پیش برای کارگری در یک کارگاه پلاستیک به مشهد رفت و به لطف خدا امروزه هم یک کارگاه خیلی خیلی بزرگ در شهرک صنعتی چناران دارد و کلی کارگر و نیروی در حال کار در کنار خودش دارد و به لطف خدا به درآمدهای میلیاردی دست پیدا کرده است تک تک اعضای خانواده خودش را دور خودش جمع و به همکاری برادرش تولید دستگاههای صنعتی راهم در کنار تولید پلاستیک به دست گرفته است و درآمدش به صورت تصاعدی رشد میکند و الان شاید 10 برابر هدفی که من میخواهم در روز داشته باشم را به دست آورده است و حتی خیلی بیشتر خدایا شکرت بابت رشد دوست و برادر عزیزم جابر
3. چه باورهای محدود کنندهای را میتوانم در ذهنم شناسایی کنم که با وجود این همه تلاش به هدفم نرسیدم؟
+خرابی بازار و رکود
+باور کمبود
+کمبود سرمایه
+پایین آمدن توان خرید مردم
+تورم و بالا رفتن هزینههای زندگی
+رقیبهای کاری زیاد و همکارانی که زیاد شدهاند
قسمت دوم:
1. چه خواسته یا هدفی دارم که با وجود تلاشهای ممکن هنوز بهش نرسیدم؟
+داشتن یک رابطه عاطفی و جنسی خوب و مطمئن و پایدار
2. چه افرادی را میشناسم که با وجود تلاشهای کمتر به سادگی به همان خواستهای که میخواهم رسیدهاند؟
+راستش به جز استاد و تعدادی از دوستان و همراهان عزیز در گروه تحقیقاتی عباس منش هیچ کسی به ذهنم نمیرسه و هر کسی را در اطراف خودم میبینم به طریقی توی تضاد یا مشکلی در رابطه خود هست
3. چه باورهایی محدود کنندهای را میتونم در ذهنم شناسایی کنم که با وجود این همه تلاش هنوز به هدفم نرسیدم؟
+عدم وجود احساس لیاقت و خود ارزشی
+کمبود ونبود انسانهای مناسب برای رابطه عاطفی +خوب نبودن وضعیت مالیم و پول پرست بودن انسانها
+نداشتن اندام زیبا
+خیانت کار شدن آدمها و جامعه خراب
مرسی استاد بابت این فایل زیبا خوب که نگاه میکنم کلی از دلایلی که نداشته به خواسته هام برسم رو خودم نوشتم و فقط کافیه با ایمان و درنظر گرفتن قوانین الهی بهشون جامه عمل بپوشانیم
به امید روز های خوب که بیام از نتایجی که گرفتم بنویسم تا اونروز همتون رو به الله یکتا میسپارم
سلام به استاد نازنین ، خانم شایسته ی دوست داشتنی و دوستان عزیزم
خیلی سریع بریم سراغ جواب دادن به سوالات:
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
یکی از بزرگترین رویاهای من در کودکی،پزشک شدن بود و حالا که بزرگ شدم پزشک شدن رو بعنوان یکی از اهدافم انتخاب کردم
دختر بسیار پر تلاش و با اراده ای هستم
ساا 1401 اولین کنکور من بود با وجود اینکه خیلی درس میخوندم،مشاور داشتم نتیجه اصلا با تصورات من یکی نبود
من طبق برنامه ریزی و درست درسم رو مطالعه میکردم.
حتی زمانی که نزدیک به کنکور بودیم من 18 ساعت مطالعه در یک روز هم داشتم، یعنی از ساعت 7 صبح تا 4 صبح روز بعد درس میخوندم و ادامه میدادم.(پیوسته و هر روز مطالعه ادامه داشت و هیچ روزی مطالعه من به صفر نرسید)
اما فقط کار فیزیکی انجام میدادم و از کار ذهنی غافل بودم
تصمیم گرفتم یک سال دیگه درس بخونم و سال 1402 کنکور دوم من بود
این بار بیشتر روی خودم و ذهنم کار کردم و فعالیت فیزیکی رو کمتر کردم تا اینکه نتیجه شد پرستاری دانشگاه شهید بهشتی روزانه. با اینکه دانشگاه بهشتی قبول شدم و خیلی بابتش خوشحالم اما این باز هم اون نتیجه ی دلخواه من نبود و الان همزمان با دانشجو بودن برای کنکور 1403 هم میخونم
تا اینکه به این فایل هدایت شدم و فهمیدم که حتما باور های ریشه ای مخربی دارم
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از اقوام ما با اینکه خیلی کمتر از من درس میخوند و اصلا کنکور رو جدی نمیگرفت اما با این حال سال اولش رتبه ی خیلی بهتری از من بدست اورد
و تو کانال های معتبر کنکوری میبینم مصاحبه با افرادی که روزانه حتی 6 ساعت درس خوندن اما سال اول به دانشگاه عالی و رتبه ی عالی رسیدن
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
بزرگترین پاشنه آشیل من در تمام زندگیم عزت نفس من بوده
همیشه تو ذهنم با خودم فکر میکردم که افراد خیلی باهوش تر و موفق تر از من هستن که اونا فقط میتونن قبول بشن (در صورتی که واقعا باهوش هستم)
یا با خودم میگفتم نازنین تو کجا و پزشکی کجا
و قبولی رو خیلی سخت میدونستم
و همین باور باعث میشد که اگه سوالی رو بلد بودم هم نمیتونستم جواب درست بدم
باور بعدی اینکه من انسان بی دقتی هستم
و چون بهش باور دارم مدام این اتفاق میوفته و با وجود مسلط بودن به سوال و اون مبحث جواب غلط به اون سوال بدم!
باور بعدیم این هست که چند وقتیه توجهم روی سختی و مسائل و مشکلات پزشکی متمرکز شده و تا میخوام تجسم کنم رسیدن به خواسته ام رو اون مسائل منفی یادم میوفته و احساس بدی موقع تجسم بهم دست میده
باور بعدیم عدم احساس لیاقت هست که من خودم رو لایق نمیدونم که میدونم ناشی از عدم عزت نفسه
باور اخر هم اینه که من شرایط بیرونی رو دخیل میدونم مثل اینکه اونایی که مدرسه تیزهوشان درس خوندن قبول میشن و دولتی ها قبول نمیشن
در صورتی که دیدم افرادی رو که مدرسه دولتی بودن اما پزشکی قبول شدن
سپاسگزارم که کامنت من رو مطالعه کردید
اگه تجربه ی مشابه دارید ممنون میشم به اشتراک بزارید
امیدوارم در سایه خداوند مهربان شاد و سلامت و موفق باشید
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین من در جواب سوال اول که چ خواسته ای دارم که براش تلاش کردم هنوز بهش نرسیدم حقیقتا باید بگم من از زمانیکه به فایلای رایگان گوش دادم و بعدش دوره دوازده قدم رو با همسرم خریدیم تو همون قدم اول کلی زندگیم تغییر کرد من آدمی بودم به سخت کار کردن سپس به نتیجه رسیدن معتقد بودم در حالیکه تقریبا یک سال و نیم پیش که شروع کردم به عمل کردن به قدم اول تو ماه اول من که درامدم صفر شده بود چهل تومان از پیج اموزشیم کسب کردم و هر جا طبق قانون رفتم جلو نتیجه عالی دیدم الان که تو یکی از مناطق خوب تهران زندگی میکنم و مدیر فروش هستم تو یه شرکت بعلاوه از پیجمم پول درمیارم از برکات اشنایی با سایت بینظیر شما بود و من سپاسگزار خداوندم که منو با بهترین استاد در این زمینه آشنا کرد و اگر هنوز به یه سری از اهدافم نرسیدم به دلیل اینه که تمرکز نکردم و قانون رو کامل انجام ندادم بخدا قسم با همون دوره دوازده قدم هم میشه کلی ازخواسته هامون برسیم و ناگفته نماند من خودم گاها اون احساس لیاقت رو ندارم و با وجود پیشرفت فوق العاده تو زندگی مادی و معنوی اینو مطمئنم که اگر اون رو احساس لیاقتم کار کنم نتیجه ها خیلی سریعتر انجام میشه
به نام خالق مهربان و هستی بخش سلام به خدای عزیزم که تنها یاور من است سلام به استاد زیبارو و زیبادل و خانم شایسته عزیز و همه بچه های خوب که در مسیر حق قدم بر میدارن.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
در رابطه با سئوال خواسته های زیادی داشتم از جمله خواسته های مالی ، همچنین تاسیس شرکت خودم ،تشکیل کار مستقل برای خودم که با وجود انجام آن هنوز به نتیجه نرسیده
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
دوستان خودم هستن که بدون کمترین تلاش و با کمترین دانش به جایگاهی که دوست داشتن رسیدن
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
باور اول و مهمترین آن در مورد روابط احساس عدم لیاقاقت و کم بینی بودش من خیلی چاق بودم همیشه پدرم میگفت ببین خیلی چاقی کسی حاضر نیست با تو دوست بشه
در محله ای زندگی میکردیم که تمام دوستان ما برای همدیگه القاب انتخاب میکردن همین باعث شد من در بچگی عدم لیاقت و عزت نفس داشته باشم
یا در مورد بحث مالی همیشه پدر و پدر بزرگم میگفت روزی رو صبح زود میدن و من که همیشه خیلی میخوابیدم تو روانم این بود که من روزی ندارم یا تابحال با اینکه برخی محصولات استاد رو دارم هیچوقت به طور جدی روشون کار نکردم
باورهای مخرب زیادی در وجودم هست مثل احساس عدم لیاقت یا اینکه تو تنبلی وهیچوقت نتونستم درآمد خاصی کسب کنم البته اگر هم درآمدی داشتم و بوده به صورت مقطعی بوده
من یک ماشین شاسی بلند خیلی خوب تونستم بخرم ولی از وقتی خریدم بخاطر نداشتن اعتماد به خاطر اینکه فکر میکردم الان بخام این رو سوار شم ببرم بیرون ماشین خط نیفته ماشن صفر تصادف نکنه یا کیلومتر ماشین بالا نره و انقدر این نجواها سراغم اومد که بعد از یه مدت بدون اینکه زیاد بتونم ازش استفاده مجبور شدم بفروشمش که خیلی باورهای کهنه هنوز در وجودم هست که بتونم چه در زمینه روابط چه بعد مالی چه کاری ازش استفاده کنم و باورهامو استفاده کنم
در پناه الله یکتا شاد سربلند ثروتمند در این دنیا و آخرت باشید
به نام الله یکتا و هدایت گر من به سمت خواسته هام به آسونترین و راحتترین شکل ممکن
سلام استاد عزیز، خانم شایسته و تمام بچه های سایت عباسمنش
من میخواستم قسمت دوم این فایل رو ببینم اما به خودم گفتم اول بیام جواب سوالات این قسمت رو بدم و بعد برم سراغ فایل بعدی..چون صرف گوش دادن به فایل ها چیزی رو تغییر نمیده و در کنارش باید فکر کرد و نوشت و منطقی باور سازی کرد
من همیشه با موضوع هدف گذاری چالش داشتم و کتب موفقیت راهکارهای مختلفی به من آموزش دادند که یکی از اونها گذاشتن تایم برای اهداف بود و چون اون تایم غیر واقعی بود و با واقعیت من نمیخوند بعد از نرسیدم به اهدافم دلسرد میشدم. اما بعد از آشنایی با استاد فهمیدم فقط هدف گذاری تاثیری نداره و من باید باورهای هم جهت با خواسته ام رو بسازم تا فرایند رسیدن به هدف زجر آور نباشه و مثل یک بازی لذت بخش و آسان پیش بره..
سوال اول: یکی از خواسته هایی که براش هزینه و وقت زیادی گذاشتم مهاجرت به کشور کانادا بود. با اینکه مدرک آیلتس رو گرفتم و کلی مدرک و رزومه جمع کردم و در کنارش به چند موسسه پول دادم اما این اتفاق نیفتاد و باعث شد بی خیال این موضوع بشم
خواسته دوم استقلال مالی و آزادی زمانی بود که باعث شد کارها و بیزنس های مختلفی رو امتحان کنم اما هنوز به خواسته ام نرسیدم.
سوال دوم: وقتی در مورد خواسته اول میخوام الگو بیارم خیلی سخت الگو پیدا میکنم اما وقتی پیج موسسه مهاجرتی رو نگاه میکردم میدیدم که بعضی از افراد حتی بدون داشتن مدرک زبان تونستن ویزای کانادا رو بگیرن و خیلی راحت و با اولین درخواست این اتفاق افتاده(اثبات این که فرکانس ها مهم هستند و نه مدارک )..در کنارش باید بگم که من دنبال پیدا کردن الگو نبودم که باورش در من ایجاد بشه و هر کسی رو میدیدم از سخت بودن شرایط حرف میزد!
خواسته دوم: باز هم کمبود الگو! در اطرافم یک شخصی رو میشناسم که خیلی راحت تونست تکاملش رو طی بکنه و به استقلال مالی در عرض 5 سال برسه..اون کارش رو از یک دکه فلافل فروشی شروع کرد و شکر خدا الان فروشگاه بزرگ داره و شعبه جدید در مکان جدید تشکیل داده..تا جایی که دیدم تلاش فیزیکی خاصی نمیکرد اما برخورد بسیار مناسب و محترمانه با ارباب رجوع داشت ..
خود استاد میتونه مثال مناسبی باشه که تنها با کار کردن در حوزه مورد علاقه و ایجاد باورهای مناسب در مورد ثروت به آزادی مالی و زمانی برسه..پس نیازه که حوزه مورد علاقه ام رو پیدا کنم و با تمام تمرکز روی اون کار کنم تا به استقلال مالی برسم.
سوال سوم:
خواسته اول:
باور دارم که هر کسی نمیتونه مهاجرت کنه
به ایرانی ها ویزا نمیدن
من لیاقت مهاجرت رو ندارم و باید یک نخبه ایی چیزی باشم تا بتونم به کانادا مهاجرت کنم
برای مهاجرت دیر شده
مهاجرت به کشور دیگه سرمایه زیادی میخواد
خواسته دوم:
چون در کار موردعلاقه ام نیستم پس سخته به آزادی مالی برسم
رسیدن به آزادی مالی خیلی سخته و نیاز به زمان زیادی داره
کار کارمندی اجازه نمیده استقلال مالی داشته باشم
راه اندازی بیزنس شخصی و کسب درآمد از اون در ایران سخته
مهارت لازم برای پولسازی رو ندادم
برلی راه اندازی کسب و کار دیر شده
واو..قبل از نوشتن این کامنت فکرشو نمیکردم کلی باور درب و داغون داشته باشم. خدایا شکرت که به وسیله این سایت میتونم ترمز های مخفی ذهنم رو پیدا کنم و از خدا میخوام که بتونم این دوره فوق العاده رو تهیه کنم و پام رو از روی ترمز ها برداشته و تخت گاز به سمت خواسته هام حرکت کنم
در پناه رب
سوال دوم .چه کسیایی رو میشناسید که با وجود انرژی کمتر و زمان کمتر زودتر به اهداف شون رسیدند:
مثلا دختر خاله ای خودم الان کسب و کار خودشو داره پروژه میگیره و خیلی راحت بعد اتمام پروژه اش کلی پول دستش میاد و چند تا نیرو براش کار میکنه و چندین تا هنرجو داره که داره اموزش میده و کلی داره کلاسای ابدیت میره و کلی نقاشیایه حرفه ای میکشه من واقعا تحسینش میکنم دوسال ازم بزرگتره با اینکه ینش کمه ولی تو کارش خیلی موفق شده
بعد یکی از دوستام توی مدت زمان2 ، 3 ماه 20 کیلو وزن کم کرد و بعد اینکه وزن کم کرد کلی اعتماد به نفس رفت بالاتر و کلی خوشگل تر و خوش استایل تر شد
یا چند تا از دوستام وارد رابطه ای سالم و زیبایی شدن و شخص مناسب خودشون رو پیدا کردن و رابطه قشنگی رو دارن که من همیشه تحسینشون میکنم
یا اینکه یکی و دوتا از فامیلامون چند وقت پیش مهاجرت کرد رفت کانادا خیلی راحت و اسون ..
یا اینکه صابکارم از لحاظ مالی خیلی رشد کردن
بهترین خونه و ماشین و دامد خیلی بالایی دارند و توی کارشون خیلی رشد کردن
و اینکه شما استاد عزیز در تمامی موارد الگو منی
سلام خدمت استاد بی نظیرم و خانم شایسته عزیز من میخوام کاری که در این فایل گفتید رو انجامبدم.
من الان حدود 4-5 ساله که دارم تلاش میکنم از لحاظ مالی بی نیاز بشم
پیش پدرم کار کردم ولی علاقه خاصی نداشتم و نتیجه خاصینگرفتم.
بعدش رفتم توی بورس ایران و فارکس کار کردم ولی نتیجه ای نگرفتم.
بعدش توی نمایشگاه ماشین کار کردم یک سال، ولی فقط تونستم حدود 70-80 میلیون در یک سال در بیارم که اونم همش حقوقم بود و با کمک بابام و دامادمون تونستم یه ماشین بخرم باهاش.
بعدشم که باز برگشتم پیش بابام کار کردم چون حس میکردم مرحله بعدی برای پیشرفت در نمایشگاه اینکه برم به تهران، ولی بابام اجازم نداد و برگشتم از نمایشگاه و اومدم پیش بابام کار کردم.
بعد از 7-8 ماه کار کردن پیش بابام، یکی از مغازه های بابام خالی شد و اومدم اینجا مشغول به کار شدم و هنوزم توی همین مغازه هستم و از همه اینا 5 سال میگذره و الانم که مغازه دستمه بازم پولی از خودم ندارم… بابام جنس میخره و مغازه رو پر میکنه و من فقط میفروشم.. ینی بعد از 5 سال هنوز خودم بلد نیستم پول در بیارم و همش بابام کمکم کرده.
درکل خیلی دوس دارم از لحاظ مالی پیشرفت کنم و چنتا شغلم عوض کردم ولی هنوز بعد از 5 سال اون جور که دوس دارم پول نداشتم و نفهمیدم چطوری میشه پول در بیاری.
یکی از دوستام هست که فروشنده بابام بود بعد خودش مغازه زد الانم دوتا شعبه قدرتمند داره که حرف اول رو توی کل مجتمع میزنه و بیشتر از 5 ساله داره کار میکنه ولی نتیجش فوق العادست و زحمتشم خییییلی کمه.
یکی دیگه از دوستام هست که مشتری بابام بود و خیییییلی پیشرفت کرده توی این 4-5 سال ولی نمیدونم چقد تلاش کرده ولی میدونم پیشرفتش چشم گیر بوده جوری که توی حوزه کاری ما دیگه همه میشناسنش و خییییییییلی راحت هم به این موفقیت رسیده.
یکی دیگشون پسر عموم هست که 4-5 سال کار کرد توی حوزه کاری من و بعدش خودش مغازه زد و الان خیلی قدرتمند داره کار میکنه تلاشش زیاد بود ولی انرژی که گذاشت کم بود ولی نتیجش فوق العاده بوده.
من فکر میکنم اگر بتونم خودم برای مغازه خرید کنم خیلی پیشرفت میکنم اما نمیتونم این کارو انجام بدم چون:
1- من فکر میکنم بقیه دوستام که نتیجه گرفتن تجربه دارن و میتونن خرید کنن اما من چون بی تجربه هستم خیلی راحت کلاه سرم میره و نمیتونم خرید کنم.
2- من فکر میکنم بلد نیستم بخرم.. فکر میکنم اگر برم برای خرید کلاه سرم میره چون بلد نیستم خرید کنم.
3- من فکر میکنم وقت خرید کردن رو ندارم. ینی اگه بخوام برم خرید کنم برای مغازه، پس کی مغازه رو باز کنه؟ پس من وقتی ندارم برای خرید کردن.
من فکر میکنم اگر بخوام فروشم زیاد بشه باید فروش اینترنتی رو راه بندازم اما این کارو انجام نمیدم چون:
1- فکر میکنم خیلی دردسر داره فروش اینترنتی و حوصلشو ندارم
2- فکر میکنم اونقدرا جذاب نیستم که بیام جلو دوربین و محصولاتمو معرفی کنم با اینکه خیلی خوشگل و خوشتیپم ولی در مورد اینترنت فکر نمیکنم اونقدرا جذاب باشم.
3- فکر میکنم ایده خاصی برای فروش اینترنتی ندارم و اگر شروع کنم وسطش گیر میکنم چون میدونم ایده هام تموم میشه.. پس اصلا شروعش نمیکنم.
وای الان تازه دارم میفهمم چقدررررر ترمز دارم مننننن به خدا هیچ کدوماز این اینارو نمیدونستم الان فهمیدم بایدم ثروتمند نشم مرسیییی استاد عزییییزمممم که انقدر واضح بهمون میفهمونین که ترمزمون کجاس؟
ممنونم واقعا بریم واسه قسمت 2 این فایل
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز
خداوند را سپاسگزارم به خاطر وجود شما دو فرشته و الگوی زیبایی که نور ایمان برای رسیدن به خواسته ها را در قلب ما روشن میکند و چراغ راهی میشود برای حرکت کردن به سمت خوشبختی
استاد مهربانم من توی سایت فعالیت کمی دارم که از شما واقعا پوزش میطلبم ️️
سپاسگزار خداوندم که جواب من را با دیدن این فایل و دوره کشف قوانین داد و به لطف خدا اونو تهیه کردم
وبا توجه به اینکه از زمانی که با استاد عزیزم و این قوانین پایدار خداوند آشنا شدم در مدت کمی نتایج بسیار بزرگتری نسبت به گذشته گرفتم که قابل مقایسه با آن زمان نیست
ولی ترمزهای خفیفی که در ذهن ما و من هست سرعت رشد ما رو کمتر یا بدون رشد و حتی بدتر به عقب بر میگردونه
و من امروز بیشتر به این درک رسیدم که خیلی بهتر از این هم میتوانستم نتیجه بگیرم.
من در گذشته با توجه به اینکه در شغلم بیشتر فعالیت داشتم بیشتر استرس نگرانی بدو بدو کردن داشتم
کمتر پیشرفت میکردم و همیشه به دنبال جواب بودم که چرا من که اینقدر از لحاظ فنی و مهارت فروش و خلاقیت در انجام کارها نسبت به بعضی از اطرافیانم توانایی بیشتری داشتم و ایده های خوبی رو در کارم به کار میبستم
ولی چرا رشد کمتری از لحاظ مالی نسبت به اونا داشتم
و هر چقدر بیشتر روی دوره های استاد کار کردم ترمزهایم را بیشتر کشف کردم و هرچقدر روی اونا کار کردم به همون اندازه رشد کردم
خوشحالم که امروز جواب هدایتی که از خدا توی تمرین فانوس دریایی خواستم رو گرفتم
و به لطف خدا قدم به دوره کشف قوانین میگذارم
و بسیار سپاسگذار و خوشحالم
عاشق همتونم
استاد دوستت دارم از دور شما رو در آغوش میگیرم و سپاسگزارم
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
چند ساله ک دارم برای داشتن یه رابطه عاطفی خوب تلاش میکنم اما ب هیچ نتیجه ای نرسیدم البته که تا الان ک دارم این کامنت رو مینویسم انقدر ب ترمزهام اگاه نبودم و قطعا همینا جلوم رو گرفته بوده
2.چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
دقیقا الان میتونم چندین نفر از دوستام یا کسیا که میشناختم رو مثال بزنمک چقدر راحت و عالی و براحتی و ب موقع درس شون رو خوندن بعدش سرکار رفتن بعدش خیلی راحت ازدواج کردن با کیسای خوب و عالی همشون شرایط خانوادگی خوبی داشتن پدر و مادرشون ازهم جدا نشدن ،عزت نفس شون تو حد خوبیه من برا خودم خانواده و پدر و مادر رو یه ترمز بزرگ کردم و اولین چیزی ک ب ذهنم میاد وقتی یکی ازدواج میکنه میگم خوشبحالش خانواده خوبی داره
خدایا خودت کمک و هدایتم کن تا این ترمز مخرب رو حذف کنم الگوهاشو تو بهم نشون بده
3.چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
1.خانواده
2.ی سری ویژگی های خودم
3.باورام در مورد مردا
4.شاید واضح نبودن خواستم
سلام استاد عزیز
در رابطه با تلاش کردن برا رسیدن به خواسته ها باید بگم که در گذشته که هیچکدوم ازین آگاهیا رو نداشتم و یه آدم به شدت مذهبی و با ذهنیت محدود نسبت به خودم و خداوند و جهان بودم، تلاش زیادی کردم در حد خودم که به خواسته هام برسم اما مسیرم خیلی اشتباه بود، من به دنبال طلوع خورشید بودم و داشتم به سمت غروب میدویدم و اونقد تلاش کردم و نشد تلاش کردم و نشد که تو یه برهه ای دیگه کاملا ناامید شدم و تماام عزت نفس و اعتماد به نفسم و از دست دادم و خودم رو یه آدم بی ارزش و ناتوان میدیدم، و اونقد تو اون مدار منفی موندم که الانم که این آگاهیا رو دارم و قلبم میپذیره و درک میکنه و مقاومتی نداره اما اثرات اون تخریب اعتماد بنفس نمیزاره حتی برای خواسته هام تلاش کنم،
که یعنی من جزو گروه دوم محسوب میشم که خواسته و آرزو دارم اما تلاشی برای رسیدن به اونا نمیکنم
و الانم که به سایت سر زدم و دارم این فایل رو کار میکنم دلیلش تضادیه که چند روز پیش تو زندگیم و تو رابطه عاطفیم بهش برخوردم که بعد چند روز غصه و افکار منفی و افسردگی بالاخره تصمیم گرفتم بیام تو سایت و مشکلم و حل کنم،
داشتن رابطه عاطفی فک میکنم بزرگترین خواسته ی من باشه، چون من فقط هر موقع تو رابطه م با همسرم به تضاد بر میخورم انقد احساسم بد میشه و اذیت میشم که منو وادار میکنه که رو خودم کار کنم و همیشه م اینجوریه که یه مدت کار میکنم و رابطه مون خوب و عالی میشه و یواش یواش کار کردن منم کم میشه و فراموش میشه
و این الگوییه که من همیشه تکرار میکنم
من این آگاهیا رو خیلی دوس دارم و وقتایی م بهشون عمل میکنم تا همون حد کم که عمل میکنم نتیجه شو میبینم اما نمیدونم واقعا نمیدونم چرا بعد یه مدت ول میکنم، بارها و بارها اینکارو کردم و خودم فک میکنم بخاطر گذشته س که بارها و بارها در مسیر اشتباه تلاش کردم و شکست خوردم و بعد یه مدت از اول شروع کردم و دوباره شکست خوردم و … انقد این چرخه تکرار شد که دیگه یه روز واقعا کم آوردم و گفتم دیگه تلاش نمیکنم و شکست و بدبختی رو میپذیرم،
شاید بخاطر اونه که حالا که راه درست و پیدا کردم بازم دارم درجا میزنم یه مدت کار میکنم و بعد دست میکشم و دوباره بر میگردم سر پله اول و دوباره بعد یه مدت همینم تکرار میشه
حتی من اوایل که تازه وارد سایت شدم و شرو کردم به کار کردن، به راحتی و خیلی زودتر از اونچه فکرش میکردم تونستم دوره عزت نفس و بخرم اما شاید باورتون نشه که حتی اونم کار نکردم و فقط چند جلسه کار کردم و وسطاش رها کردم
بعد چند ماه رفتم سراغ دوره دوازده قدم و تا قدم پنج هم رفتم و خیلیم خوب نتیجه گرفتم و بعد دیگه ادامه ندادم و کار نکردم و برگشتم سر پله اول
همیشه به خدا میگم خدایا این چه مشکلیه که من دارم، چرا من هیچی رو تموم نمیکنم؟ چه کد مخربی تو ذهن من هست که من در برابر تمام کردن یه دوره، در برابر ادامه دادن یه مسیر درست که میدونم درسته که دارم نتیجه رو میبینم ، انقد مقاومت دارم و هربار میگم ایندفعه دیگه به خودم تعهد میدم و ایندفعه دیگه با دفعه های قبل فرق میکنه و … و بازم مثل دفعات قبل میان راه ول میکنم،
الان دیگه کاملا به خودم بی اعتماد شدم که هر چقدم با شدت و حدت شرو کنم و تعهد بدم چند وقت که بگزره ول میکنم و دوباره بر میگردم سر پله اول.
خیلی دوس دارم اول از همه این مشکل و حل کنم ، چون میدونم اگه واقعا کار کنم و ادامه بدم نتیجه میاد، من آگاهی دارم اما عملکرد ندارم، من دنبال این سوالم که چرا عملکردم اینجوریه چرا نصف و نیمه س
البته تو دوره عزت نفس استاد گفتن کسی که کارا رو نیمه تمام ول میکنه دلیلش عزت نفس پایینه و من پاشنه آشیلم همین عزت نفسه، اما بازم بارها و بارها خواستم رو این دوره کار کنم اما نمیشه اما جذب این دوره نمیشم ، یه جلسه گوش میدم و بعد ول میشه .
شاید تو تمام این مدت که با این آگاهیا آشنا شدم این اولین باره که با همچین تضادی تو رابطه با همسرم برخوردم که انقد منو داغون کرد و اومدم سراغ این فایل، برا اولین بار نشستم و تک تک کامنتای این فایل رو به ترتیب امتیاز خوندم و فک کنم حدود 100 تایی شایدم بیشتر کامنت خوندم و نکات مهم رو یادداشت کردم
الان میفهمم چرا استاد همیشه انقد تاکید به خوندن کامنتا دارن،خوندن کامنتای این فایل خیلی بهم کمک کرد خودمو بهتر بشناسم.
میخام جواب سوال بدم
با اینکه تقریبا برای خواسته هام تلاش نمیکنم اما برا رابطه عاطفی که فک میکنم مهمترین خواسته م داشتن یه رابطه عاشقانه و رمانتیک هست تا حدودی تلاش کردم اما موفق نبودم،
ترمزهایی که پیدا کردم؛ مهمترین و پر رنگترین ترمز و مشکل من نداشتن احساس لیاقت و ارزشمندیه
من اصلا خودمو دوست ندارم
من اصلا احساس ارزشمندی نمیکنم
من خودم رو با ارزش و خواستنی نمیدونم و میخام با دوست داشته شدن از جانب همسرم احساس کنم ارزشمندم،
برای همین انقد بهش وابسته م و رفتاراش روی احساسم تاثیر زیادی داره
من میخام همسرم تمام دنیا رو ول کنه و به من محبت کنه تا من احساس کنم آدم ارزشمندی هستم،
مشکل بزرگ من دقیقا همینه : دوست نداشتن خودم و ارزشمند ندونستن خودم.
من تو خونواده ای بزرگ شدم که همیشه این احساس رو داشتم که منو کمتر از بقیه دوس دارن من از بچگی به خواهرم حسادت میکردم و زنج میبردم که چرا منو کمتر دوس دارن چرا به من توجه نمیکنن چرا خواسته ی من برا هیچکس مهم نیس، تو بچگی تو تنهاییهای خودم گریه میکردم و غصه میخوردم که چرا دوست داشتنی نیستم.
و الان من بزرگ شدم و ازدواج کردم و با وجود اینکه همسرم خیلی دوسم داره، اما هر بار که به یه تضادی بر میخورم فکر میکنم که چرا همسرم برای من ارزش قائل نیست،
من میخام تماااام نیازم به محبت و توجه و دوست داشته شدن ، توسط همسرم تامین بشه
من الانم حسودم و احساس بدی دارم وقتی میبینم که همسرم چقدر به خواهراش و به خونواده ش توجه میکنه
احساسم بد میشه و اذیت میشم که چرا همسرم انقد دوست داره با اونا باشه کنار اونا وقت بگذرونه و دوست نداره با من باشه و لحظاتش رو با من سپری کنه.
من فکر میکنم اگه همسرم به خواهر و مادر و خانواده ش زیادی توجه میکنه حمایتشون میکنه و همیشه کنارشونه، به این معنیه که من ارزش زیادی براش ندارم
من فکر میکنم اگر من دوست داشتنی و ارزشمند بودم اون تمااااام تلاشش در جهت خوشحال کردن من بود ،
من فکر میکنم و این باور و دارم که من در صورتی ارزشمند و دوست داشتنی هستم که همسرم تمامِ وقت و انرژی و پولش رو صرف من کنه، صرف خوشحال کردن من کنه، صرف بهبود زندگیمون و رابطه مون کنه و کاری به کار اونا نداشته باشه و اجازه بده اونا خودشون مشکلاتشون رو حل کنن.
من فکر میکنم که توجه کردن اون به خونواده ش، از ارزشمندی من کم میکنه ،
من فکر میکنم برا ارزشمند بودن، همسرم باید فقط به فکر من باشه، فقط کنار من حالش خوب باشه ، بخاد هر لحظه کنار من باشه و بودن کنار من رو ترجیح بده به بودن کنار هر کسی و هرجایی.
تمام اینا فکرا و ترمزها و باورهای مخربی بود که تونستم از ذهنم بکشم بیرون که مانع رسیدن من به خواسته م که داشتن یه رابطه عاشقانه و فوق العاده است میشه…
و حالا صدای درونم که داره بهم میگه تمام اینا بازی های ذهن توعه،
میگه تو برای ارزشمند بودن نیاز به عشق و توجه یک انسان دیگه نداری ، تو همین الان ارزشمند و دوست داشتنی هستی،
تو بزرگترین عشق، بی منت ترین عشق و زیباترین عشق رو داری ، و اون عشق خداونده
تو خیلی ارزشمندی چون خداوند تو رو دوست داره و عاشقته و همیشه منتظرته تا تو رو در آغوش بگیرع
تو محبوب خدایی و همیشه بودی و همیشه هم خواهی بود
تو مخلوق با ارزش خدایی پس به خودت افتخار کن و عاشق خودت باش…
در رابطه با سوال آخر
شخصی که تو ذهن من پر رنگه خواهرشوهرمه که یه زن خیلی معمولی با ظاهر معمولیه و میتونم بگم هر چی میخاد خیلی خیلی راحت به دست میاره، البته از صحبتاش میفهمم سقف آرزوهاش کوتاهه ، اما مهم اینه که همون چیزای که میخاد مثل آب خوردن براش فراهم میشه
همیشه دوس داره کنار خونواده خودش یعنی مادر و خواهر و برادرش باشه و شوهرش هم کل خونواده خودش رو ول کرده و اومده تو حیاط مادر زنش خونه ساخته و بیشتر وقتش هم با خونواده زنش میگذره تا با خونواده خودش، خواهرشوهرم حتی نیاز نداره برا مثلا احترام به شوهرش یا مادرشوهرش، بره خونه ی اونا یا براشون کاری انجام بده ، مادرشوهرش خودش میاد خونشون و بهشون سر میزنه کلا با خونواده اونا ارتباطی نداره و خیلی عادیه این بی ارتباطی،
همسرش خیلی دوسش داره بدون اینکه کار خاصی براش بکنه بدون هیچگونه تلاشی برای دوست داشته شدن از جانب همسرش، هر چی بخاد بخره راحت میخره، تا دلش یه چیزی بخاد بدون فکر کردن میره میخره، همه دوسش دارن رابطه ش با همه خوبه، روابط عمومی بالایی داره، اعتماد به نفس خیلی خیلی بالایی داره، هیچوقت زیر بار حرف زور نمیره و به راحتی از حقش دفاع میکنه
برادرش که همسر من باشه خیلی دوسش داره و همه جوره کنارشه و ازش حمایت میکنه چه از لحاظ مالی و چه غیره، و دوس داره همیشه کنار اونا باشع
و کلا خواهرشوهرم آدم بیخیالیع و خیلی زندگی رو آسون میگرع
من ناخودآگاه بعضی وقتا بهش حسودی میکنم و بعضی وقتام آگاهانه به خودم میگم باید تحسینش کنی نه حسادت.
الان که دارم به اون فک میکنم دوباره صدای درونم یه چیزای رو داره به یادم میاره منم میخام اونا رو بنویسم که همیشه بخونم و یادم بمونه :
دنیا پره از نعمتهایی که خداوند برای بندگانش خلق کرده،
اونقدر عشق و ثروت و نعمت و برکت خدا توی این دنیا فراوانه که میتونه به تمام مخلوقات به اندازه ی بی نهایت برسه و تمام انسانها لایق این ثروت و نعمت بغیر حساب خداوند هستن،
و اگر نعمت و ثروت و عشق تو زندگیت نیست، دلیلش کمبود نعمت و ثروت نیست، دلیلش کمبود عشق نیست، دلیلش این نیست که تو باارزش نیستی و خدا به تو نمیده،
بلکه دلیلش اینع که تو راه ورود اونا رو به زندگیت بستی ، تو خودت رو محدود کردی، تو اجازه نمیدی خداوند نعمت و ثروت و عشقش رو به سمتت سرازیر کنه،
اگه کسی تونستع این ثروت و عشق بی پایان و بی حد و مرز خدا رو دریافت کنه، حتما لیاقتش رو در خودش ایجاد کرده ، حتما باورهاشو نسبت به خدا و عشق و ثروت درست کرده ، حتما قوانین خدا رو درست به کار گرفته؛ چه آگاهانه و چه ناخودآگاه.
و این یعنی تو هم میتونی
تو هم لایق اینهمه عشق و ثروت خداوند هستی
فقط باید خودت احساس کنی که لایقش هستی
باید خودت باور کنی که لایقشی
باید خودت این لیاقت رو در درونت ایجاد کنی،
به جای حسادت کردن به آدمای که خوشبختن و همیشه شادن ، اونا رو تحسین کن،
اگه کسی اعتماد به نفس اینو داره که کارهایی انجام بده که تو دلت میخاد اما توانایی انجامش رو نداری، به جای حسادت کردن اونو تحسین کن، ببین چجوری اون تلاش کرده و با ترسهاش روبرو شده و اعتماد به نفسش رو برده بالا،
تو هم میتونی، تو هیچی کمتر از اون نداری ، اون خدایی که خدای اون بوده خدای تو ام هست
اون خدا همون اندازه که اونو دوس داره و بهش کمک میکنه تو رو هم دوست داره و بهت کمک میکنه،
اگه شخصی رو میبینی که آدمای اطرافش بهش عشق میورزن و هر کاری براش میکنن، بهش حسودی نکن
فک نکن انرژی عشق محدوده و اگه همه به اون عشق بورزن پس عشقی نمیمونه که به تو داده بشه ،
عشق یعنی خدا و خدا بی نهایته، خدا منبع عشق بی نهایته
بی حد و مرزه،
تو خودت رو دوست داشته باشه، تو خودت رو ارزشمند بدون، تو خودت رو لایق عشق الهی بدون ؛ اونموقع میبینی که تمام عالم دستی میشن از دستان خداوند که به تو عشق بورزن،
اونموقع میبینی که همه عالم و آدم دوستت دارن و بهت عشق میورزن و دیگه نیاز به عشق و توجه یه فرد خاص نداری
اونموقع میبینی که خدای مهربون، خدای عاشق عشقش رو از راههای مختلف و بوسیله آدمهای مختلف به سمتت سرازیر میکنه
اونموقع میبینی که خداوند از طریق همسرت بهت بی نهایت عشق میورزه
اونموقع میبینی که مادرت چقدر عاشقته که خواهر و برادرات چقد دوستت دارن
میبینی چقد خونواده همسرت دوستت دارن و برات ارزش قائلن
میبینی چقدر دوست صمیمی داری که عاشقتن
و تماااام اینا یه چشمه از عشق بی نهایت خداونده که ازین راهها به سوی تو و زندگیت میباره ، بارشی که تمومی نداره و بی حد و مرزه.
آره اینه عشق خداوند، اینه عشق خالق، اینه عشق خالقی که عاشقانه دوستت داره پس تو هم عاشق خودت باش تو هم خودت و لایق بدون تو هم باور کن که چقدر ارزشمندی
تو خیلی ارزشمندی…
سلام به خدمت استاد عزیز و بانو مریم شایسته عزیز و تک تک اعضای خانواده من
قسمت اول:
1. چه خواسته یا هدفی دارم که با وجود تلاشهای فراوان هنوز بهش نرسیدم؟
+رسیدن به درآمد روز 1 تا 2 میلیون و دادن تمام قرضها و بدهیهایم
2. چه افرادی را میشناسم که با وجود تلاشهای کمتر به سادگی به همون خواستهای که من دارم رسیدند؟
+جابر دوست و برادر عزیزم که تقریباً 15 سال پیش برای کارگری در یک کارگاه پلاستیک به مشهد رفت و به لطف خدا امروزه هم یک کارگاه خیلی خیلی بزرگ در شهرک صنعتی چناران دارد و کلی کارگر و نیروی در حال کار در کنار خودش دارد و به لطف خدا به درآمدهای میلیاردی دست پیدا کرده است تک تک اعضای خانواده خودش را دور خودش جمع و به همکاری برادرش تولید دستگاههای صنعتی راهم در کنار تولید پلاستیک به دست گرفته است و درآمدش به صورت تصاعدی رشد میکند و الان شاید 10 برابر هدفی که من میخواهم در روز داشته باشم را به دست آورده است و حتی خیلی بیشتر خدایا شکرت بابت رشد دوست و برادر عزیزم جابر
3. چه باورهای محدود کنندهای را میتوانم در ذهنم شناسایی کنم که با وجود این همه تلاش به هدفم نرسیدم؟
+خرابی بازار و رکود
+باور کمبود
+کمبود سرمایه
+پایین آمدن توان خرید مردم
+تورم و بالا رفتن هزینههای زندگی
+رقیبهای کاری زیاد و همکارانی که زیاد شدهاند
قسمت دوم:
1. چه خواسته یا هدفی دارم که با وجود تلاشهای ممکن هنوز بهش نرسیدم؟
+داشتن یک رابطه عاطفی و جنسی خوب و مطمئن و پایدار
2. چه افرادی را میشناسم که با وجود تلاشهای کمتر به سادگی به همان خواستهای که میخواهم رسیدهاند؟
+راستش به جز استاد و تعدادی از دوستان و همراهان عزیز در گروه تحقیقاتی عباس منش هیچ کسی به ذهنم نمیرسه و هر کسی را در اطراف خودم میبینم به طریقی توی تضاد یا مشکلی در رابطه خود هست
3. چه باورهایی محدود کنندهای را میتونم در ذهنم شناسایی کنم که با وجود این همه تلاش هنوز به هدفم نرسیدم؟
+عدم وجود احساس لیاقت و خود ارزشی
+کمبود ونبود انسانهای مناسب برای رابطه عاطفی +خوب نبودن وضعیت مالیم و پول پرست بودن انسانها
+نداشتن اندام زیبا
+خیانت کار شدن آدمها و جامعه خراب
مرسی استاد بابت این فایل زیبا خوب که نگاه میکنم کلی از دلایلی که نداشته به خواسته هام برسم رو خودم نوشتم و فقط کافیه با ایمان و درنظر گرفتن قوانین الهی بهشون جامه عمل بپوشانیم
به امید روز های خوب که بیام از نتایجی که گرفتم بنویسم تا اونروز همتون رو به الله یکتا میسپارم
سلام به استاد نازنین ، خانم شایسته ی دوست داشتنی و دوستان عزیزم
خیلی سریع بریم سراغ جواب دادن به سوالات:
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
یکی از بزرگترین رویاهای من در کودکی،پزشک شدن بود و حالا که بزرگ شدم پزشک شدن رو بعنوان یکی از اهدافم انتخاب کردم
دختر بسیار پر تلاش و با اراده ای هستم
ساا 1401 اولین کنکور من بود با وجود اینکه خیلی درس میخوندم،مشاور داشتم نتیجه اصلا با تصورات من یکی نبود
من طبق برنامه ریزی و درست درسم رو مطالعه میکردم.
حتی زمانی که نزدیک به کنکور بودیم من 18 ساعت مطالعه در یک روز هم داشتم، یعنی از ساعت 7 صبح تا 4 صبح روز بعد درس میخوندم و ادامه میدادم.(پیوسته و هر روز مطالعه ادامه داشت و هیچ روزی مطالعه من به صفر نرسید)
اما فقط کار فیزیکی انجام میدادم و از کار ذهنی غافل بودم
تصمیم گرفتم یک سال دیگه درس بخونم و سال 1402 کنکور دوم من بود
این بار بیشتر روی خودم و ذهنم کار کردم و فعالیت فیزیکی رو کمتر کردم تا اینکه نتیجه شد پرستاری دانشگاه شهید بهشتی روزانه. با اینکه دانشگاه بهشتی قبول شدم و خیلی بابتش خوشحالم اما این باز هم اون نتیجه ی دلخواه من نبود و الان همزمان با دانشجو بودن برای کنکور 1403 هم میخونم
تا اینکه به این فایل هدایت شدم و فهمیدم که حتما باور های ریشه ای مخربی دارم
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
یکی از اقوام ما با اینکه خیلی کمتر از من درس میخوند و اصلا کنکور رو جدی نمیگرفت اما با این حال سال اولش رتبه ی خیلی بهتری از من بدست اورد
و تو کانال های معتبر کنکوری میبینم مصاحبه با افرادی که روزانه حتی 6 ساعت درس خوندن اما سال اول به دانشگاه عالی و رتبه ی عالی رسیدن
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
بزرگترین پاشنه آشیل من در تمام زندگیم عزت نفس من بوده
همیشه تو ذهنم با خودم فکر میکردم که افراد خیلی باهوش تر و موفق تر از من هستن که اونا فقط میتونن قبول بشن (در صورتی که واقعا باهوش هستم)
یا با خودم میگفتم نازنین تو کجا و پزشکی کجا
و قبولی رو خیلی سخت میدونستم
و همین باور باعث میشد که اگه سوالی رو بلد بودم هم نمیتونستم جواب درست بدم
باور بعدی اینکه من انسان بی دقتی هستم
و چون بهش باور دارم مدام این اتفاق میوفته و با وجود مسلط بودن به سوال و اون مبحث جواب غلط به اون سوال بدم!
باور بعدیم این هست که چند وقتیه توجهم روی سختی و مسائل و مشکلات پزشکی متمرکز شده و تا میخوام تجسم کنم رسیدن به خواسته ام رو اون مسائل منفی یادم میوفته و احساس بدی موقع تجسم بهم دست میده
باور بعدیم عدم احساس لیاقت هست که من خودم رو لایق نمیدونم که میدونم ناشی از عدم عزت نفسه
باور اخر هم اینه که من شرایط بیرونی رو دخیل میدونم مثل اینکه اونایی که مدرسه تیزهوشان درس خوندن قبول میشن و دولتی ها قبول نمیشن
در صورتی که دیدم افرادی رو که مدرسه دولتی بودن اما پزشکی قبول شدن
سپاسگزارم که کامنت من رو مطالعه کردید
اگه تجربه ی مشابه دارید ممنون میشم به اشتراک بزارید
امیدوارم در سایه خداوند مهربان شاد و سلامت و موفق باشید
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین من در جواب سوال اول که چ خواسته ای دارم که براش تلاش کردم هنوز بهش نرسیدم حقیقتا باید بگم من از زمانیکه به فایلای رایگان گوش دادم و بعدش دوره دوازده قدم رو با همسرم خریدیم تو همون قدم اول کلی زندگیم تغییر کرد من آدمی بودم به سخت کار کردن سپس به نتیجه رسیدن معتقد بودم در حالیکه تقریبا یک سال و نیم پیش که شروع کردم به عمل کردن به قدم اول تو ماه اول من که درامدم صفر شده بود چهل تومان از پیج اموزشیم کسب کردم و هر جا طبق قانون رفتم جلو نتیجه عالی دیدم الان که تو یکی از مناطق خوب تهران زندگی میکنم و مدیر فروش هستم تو یه شرکت بعلاوه از پیجمم پول درمیارم از برکات اشنایی با سایت بینظیر شما بود و من سپاسگزار خداوندم که منو با بهترین استاد در این زمینه آشنا کرد و اگر هنوز به یه سری از اهدافم نرسیدم به دلیل اینه که تمرکز نکردم و قانون رو کامل انجام ندادم بخدا قسم با همون دوره دوازده قدم هم میشه کلی ازخواسته هامون برسیم و ناگفته نماند من خودم گاها اون احساس لیاقت رو ندارم و با وجود پیشرفت فوق العاده تو زندگی مادی و معنوی اینو مطمئنم که اگر اون رو احساس لیاقتم کار کنم نتیجه ها خیلی سریعتر انجام میشه