چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    به نام خدا

    خب بلاخره چک و لقد های دنیا جواب داد، رسیدیم به ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

    استاد من حدود یکسال و نیم بود که تولید محتوا میکردم ولی نتیجه اون چیزی که میخواستم نبود.

    از طرفی آدم هایی را می دیدم که تا تلاش یک دهم من نتیجه گرفتند و حالا خیلی از من جلو تر اند.

    بعد از فایل دو روز پیش خیلی فکر کردم تا بلاخره کلید همه اتفاقات ره پیدا کردم.

    امروز نشستم و تعهد های جدید ام را نوشتم و قول دادم که حداقل به مدت 21 روز اون ها را انجام بدم و بعد در موردشون تصمیم نهایی را بگیرم.

    شور و اشتیاق خودم را بیشتر کنم و باور کنم که

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدد که چون باید کرد…

    _ من همیشه راجب سخت کار کردن فکر میکردم و ان را با هیچ کاری نکردن اشتباه میگرفتم.

    _ پاشنه آشیل کانال من عمل نکردن به تمرینات خودم بود.

    _ واقعا یه چالشی را شروع کن و ادامه بده و ثبتش کن..

    از فردا برنامه عوض میشه،

    1_ به جای اینکه فقط ویدیو درست کنی، نقطه ضعف های خودت را پیدا کن و براشون برنامه ریزی کن و فقط کافیه ثبتش کنی.

    2_ هر روز نقاط قوت خودت را حداقل ده مورد بنویس و دلیل هر کدوم را حتما حتما قید کن، اولویت با ویژگی هایی هست که بیشترین حس خوب را نسبت بهش داری.

    3_ هر روز حداقل دو تا کار خیلی مهم را نام ببر که بیشترین تاثیر را توی اون روز تو دارند و اون ها را با علاقه انجام بده.

    4_ به مدت 21 روز هر روز همین روند را تکرار می کنیم و بعد در مورد نتایج اون صحبت می کنیم.

    5_ اهدافت را با اشتیاق مشخص کن و قانون پذیرش را خوب اجرا کن.

    استاد جان یادم میاد وقتی داشتید در مورد سایت صحبت می کردید خیلی وقت ها می گفتید الان بهترین سایت موفقیت دنیا را دارید ولی خودتون نمی دونستید و از زبون آدم هایی شنیدید که رفتن و مقایسه کردن..

    چقدر عاشق این توحیدی بودن شما هستم که خودتون را خالق زندگیتون می دونید و خواسته هاتون را مشخص می کنید ولی دنبال پیگیری کردن سریع نتایج نیستید و نتایج هم خودشون اتفاق می افتند..

    واقعا که وقتی ما مرحله پذیرش را درست انجام بدیم و بدون در نظر گرفتن ایده آل گرایی و دنبال نتایج سریع بودن فقط روی خودمون کار کنیم،

    جهان هر روز ما را با نتایج بزرگتر از تصورمون غافلگیر می کنه..

    شما و خانم شایسته مثال واضح این قانون برای من هستید..

    پرادایس و اون همه زیبایی مثال واقعی این موضوع برای من هست..

    و کامنت هایی که هزاران نفر هر روز روی سایت میزارند هم مثال دیگه این موضوع..

    ازتون ممنونم به خاطر توحیدی که هر روز تو عمل بهمون نشون دادید و از خانم شایسته هم ممنونم که با عمل کردن به این قوانین همیشه اون ها را برامون چقدر باور پذیر تر کردن..

    مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    مهدی شادکام گفته:
    مدت عضویت: 3476 روز

    بنام خدا .

    استاد چه فایل جالبی تا الان فقط سوالات رو خوندم ولی انگار داره منو آماده میکنه که بشینم سر یک سفره از برکات الهی دوره کشف قوانین.

    انشالا .

    برام الان پرداخت بهای محصول راحته خیلی ولی ذهنم میگه بابا تو هنوز بعد چندسال چقدر دوره گرفتی بزار نتیجه بگیری هنوز خبریت نیست .

    ولی خودم رو میشناسم باید تا اخر یک مسیر رو برم وکاری به بقیه ندارم.

    مثل خط اعتیاد باید میرفتم بامخ به دیوار میخوردم برمیگشتم حالا هرکی میگفت بر گرد بمبسته ولی گوش ندادم وله له شدم.

    حالا چرا ذهنم میگه صبر کن برا یک مسیر الهی سالم وبرا رشد خودت وفرزندانت.چون فقیره هنوز .

    من با دوره های استاد تا اخرش میام حتی اگر بخاطر نواقص درونی خودم که نگذاشته نتیجه فوق العاده بگیرم از دوره ها ولی یاد گرفتم تا اخرین دست رو بازی کنم (اگر ورق بازی کرده باشید)ودست رو تو نرم حتی که یک به هزار مثلا موفق نشم که امکان نداره.

    اخه دوره های آموزشی استاد بدون کم و کاستیه بنظرم اضافی هم توضیح میدند.

    ولی یکی مثل من خودشو بخواب بزنه نه بیدار نمیشه.

    حالا معنی جهاد اکبری که استاد میگند رو دارم میفهمم اگر یخرده دلت وافکارت جای دیگه باشه نتیجه نمیگیری مهدی جان عزیز.

    از مسیر مستقیم و صاف باید بری فقط.

    منم هدفم آزادی مالی زمانی ومکانی هست.

    تانزدیکش میرسم به کمک دوره ها که الان دارم سلولی روی ثروت 1 کارمیکنم.

    ولی بخاطر نواقصم مثل کار امروز به فردا انداختن.

    مثل ترسیدن واز ترس تصمیم گرفتن.

    دنبال قرض و وام رفتن …..

    درکل از مسیر خارج شدن ورفتن به جاده خاکی نرسیدم .

    گاز وترمز.

    به قوانین دوره ها وجهان عمل نکردن .

    وگرنه میتونم بگم با کمک دوره ثروت اکثر باورهای فقر و ثروت رو شناختم مخصوصن با آپدیت جدید دوره.

    شاید هنوز پاشنه آشیلم رو پیدا نکردم ولی مطمئنم که همه باورهام مشکل داره.

    وهر دوره ای که استاد دارند منم مشکل داشتم.

    عزت نفسم ‌

    روابطم

    ثروت

    سلامتی

    همه مشکل داشتم وتمامن دارم کار میکنم روزی نبوده که فایلی گوش نکرده باشم

    ولی انگار کافی نیست تلاش بیشتر لازم نداره

    تلاش زیادی میکنم تقلای زیادی میکنم عجله دارم قانون فراوانی رو درک نکردم وفکر میکنم تایمم تمامه.

    یک چیزی بجز بدوبدو وتلاش اضافی لازمه تلاش ذهنی میخواد که حتی فایل زیاد وهر روز گوش کردن تلاش ذهنی نیست درک لازم دارم .

    وگرنه درخانه اگر کس است یک حرف بس است.

    ولی قلبم میگه حسم میگه باید تواین دوره شرکت کنم و ادامه بدم با ایمانی که دارم به استاد ودوره ها .

    وخودم رو خوب میشناسم حتی یک درصد کم کاری دوره ای نبوده از استاد و صددرصد خودم درست عمل نکردم.

    مثل همین الان خانم شایسته نوشتند که سر فصل سوال رو بنویس وجواب بده میگم بابا ول کن با گوشی تایپ کردن سخته وفلبداعه مینویسم.

    تو دوره سلامتی شش ماه اومدم بهشت رودیدم سلامتی واقعی رودیدم بعد زدم کنار .

    دوره های استاد رو مهدی جان تا اخر باید ادامه بدی بین نداره .ایمان ابراهیم وار میخواد .

    استادی ندیدم به این جدیت که خودش عمل کنه به تمام حرفاش .

    ودورهاش مثل سربازی رفتنه باید عزمتو جذب کنی

    باید تعهد کتبی بدید تو هر دوره میدونم .

    ولی میوه های شیرین داره .تمام .

    02/3/28

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1568 روز

    سلام و هزاران سلام به استاد عزیزم و شایسته بانو

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    البته چند تا هدف بوده ولی چیزی که الان خیلی خیلی نیاز دارم. یادگیری زبان انگلیسی است.

    چندین ساله که کلاسهای زیادی رفتم ولی هنوز به خواسته م نرسیدم.

    دیگه ناامید شدم و کلاس نرفتم و با خرید سی دی و فیلم های آموزشی در خانه ادامه دادم.

    به هر حال هر روز دارم ناامیدتر میشم. خصوصا که از خدا خواسته بودم مهاجرت کنیم و خدارو شکر درست شد. (البته برنامه مون بود ولی فکر نمیکردم به این سرعت انجام بشه). خدارو هزاران بار شکر

    به کشوری آمدیم که امنیت / آزادی / آرامش و آسایش / و مهم تر از اینا ارزشی که برای انسان قایل هستند.

    وقتی از خیابان رد میشی همه ماشین ها برای شما ایست میکنند (البته در جایی که چراغ هست که مشخصه ولی در جاهایی که بدون چراغ انذ). انگار که میگن تو یک انسان با ارزشی با لیاقتی

    خیلی جالبه که در اینجا برای بازشدن درب های فروشگاهها کسی دستگیره در را فشار نمیده بلکه دکمه دارن یا خودکار هستند .

    هر چی که هست احساس بسیار بسیار خوبی است .

    من هر بار که بیرون میرم و اینها را می بینم فقط و فقط خدارو شکر میکنم

    برای ارزش قایل بودن برای انسان

    برای احترام شان به انسان

    از فضاهای سرسبز و تمیزی که نگو

    چقدر مردم اینجا به کاشتن گل علاقه مند هستند

    از آرامشی که مردم دارند و هزاران هزار نکات مثبتی که در اینجا هست گ

    ما به تازگی اومدیم (2/5 ماهه). خودتون میدونید به شدت نیاز هست که مکالمه بلد باشی

    خصوصا که ما تنهاییم اینجا و فرزندانمان در کشور دیگری هستن.

    من هم به استناد حرفی که شما زدید (شما هم براساس آیه 100 سوره نساء) « خداوند کسانی که مهاجرت می کند را حمایت میکند». ما هم مهاجرت کردیم به اتفاق همسرم.

    الان خوشحالیم که مهاجرت کردیم. کارها را مون را یکی یکی داریم انجام میدیم تا ببینیم میتونیم در اینجا ماندگار شویم یا خیر!!

    ولی از دست خودم شاکی ام ناراحتم که من چندین ساله زبان خوندم چرا نمیتونم حرف بزنم و بدتر اینکه متوجه حرف زدن آنها نمیشم.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    دختر بزرگم بدون اینکه کلاس زبان برود. وقتی میخواست به کشور دیگری مهاجرت کنه زبانش عالی بود. درواقع خودش میخواند.

    همین طور دختر کوچیکم. البته به کلاس زبان رفت ولی هر ترم جزء شاگردان تاپ زبانکده بود.

    ولی خودم متاسفانه ….

    یا دوستم که 15 سال پیش به آمریکا رفت. زبان انگلیسی ش خوب نبود در عرض 10 روز معلم خصوصی گرفت تا بتونه در آمریکا صحبت کنه و به خوبی صحبت می کرد.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    چیزی که به تازگی متوجه شدم اینه که: وقتی فیلم های آموزشی استادان فارسی زبان رو می بینم راحتتر می خونم.

    ولی فیلم های استادان انگلیسی زبان را می بینم انگار که ذهنم میگه سخته ولش کن همون فارسی ها رو بخون.

    این حس وقتی میاد ناخودآگاه بی خیال میشم

    البته حدسم اینه این پاشنه آشیل منه پس باید برم توی دلش.

    فکر میکنم چون بلد نیستم اینطوریه.

    یا اینکه من توانایی یادگیری زبان دیگری رو ندارم

    البته بعضی ها میگن چون سن شما زیاده ولی من اصلا قبول ندارم و میدونم که ربطی به سن و سال نداره.

    چون عاشق یادگیری زبان انگلیسی هستم.

    واقعا نمیدونم چه ترمزی دارم

    می ترسم / یا همون سخت بودنه /

    وقتی برای خرید میرم و اونا به سرعت حرف می زنند. چون متوجه نمیشم عصبی میشم و هر بار با سردرد به منزل برمی گردم.

    البته تلاش می کنیم: هر جا که بخواهیم بریم اول روی گوگل مپ مسیر را پیدا می کنیم و با اتوبوس میریم که خیابونها و مترو را یاد بگیریم .

    امروز رفتیم بانک که یه حساب باز کنیم اولش خیلی خجالت کشیدم که نمیتونم صحبت کنم و جواب کارمند بانک را بدهم \

    ولی وقتی او متوجه شد که ما نمیتونیم انگلیسی صحبت کنیم شروع کرد به آرامی حرف زدن و کلمات را به آرامی گفتن. این باعث شد متوجه بشم که چی میگه. منم تا حدودی که بلد بودم منظورم را رسوندم. بالاخره حساب را باز کردیم و اومدیم. اما نمی دونید چقدر خودم را سرزنش میکنم که چرا اینقدر ناتوان بودم در یادگیری زبان .

    البته بگم که خیلی خوشحال شدم که کارمند بانک وقتی متوجه شد به جای بداخلاقی . چقدر به نرمی و با لبخند با ما صحبت کرد تا کار ما تمام شد. خداروشکر کردم که اینجا چقدر برای انسان ارزش قایل اند. خدا رو شکر کردم که چقدر خوب شد که ما به این کشور مهاجرت کردیم . ولی از طرفی ذهنم شروع کرد که چی تو هنوز نمی تونی حرف بزنی . نمیتونی کار پیدا کنی و …

    فعلا به خاطر قطعی نبودن محل سکونت مان نمیتونم به کلاس برم .

    اما امروز دوباره به خودم گفتم به فرض که کلاس زبان بروی این همه سال رفتی چی شد.

    پس بی فایدس.

    واقعیتش من چندین بار به خواسته هایی که می خواستم رسیدم چون در دفتر ستاره قطبی می نویسم ولی نمی دونم چطور میشه نمی دونم چکار میکنم که به خواستم میرسم.

    بهتره اینطور بگم نمیدونم چه فرکانسی ارسال کردم در چه احساسی بودم که به خواسته هام رسیدم

    قبلا ویسی از شما گوش دادم که گفتید « سعی کنید به یاد بیارید که از چه مسیری رفتید چطور روی باورهاتون کار کردید تا برای خواسته های بعدی تان از اونها استفاده کنید»

    واقعا نمیدونم استاد

    من آدم خنگی نیستم خیلی با دقتم. وقتی میخوام کلمه جدیدی یاد بگیرم اول میرم ریشه کلمه را و حتی حالتهای مختلف اونا یعنی صفت/ اسم یا فعل است را میخونم . از طرفی به خودم آفرین میگم ولی بعدش بقول ذهنم که الان داره به من میگه «چه سودی داشته تا بحال»

    خیلی صحبت کردم عذرخواهی میکنم

    لطفا مرا راهنمایی کنید.

    دچار سردرگمی شدم

    شاد و سلامت و تندرست باشید در پناه خداوند یکتا

    مریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نازنین نجیمی گفته:
      مدت عضویت: 1752 روز

      سلام مریم جان، جهان مثل یک آینه عمل می کنه، حتما شما هم روی احساس لیاقت تون کار کردید که به این کشور زیبا و احترام گذار مهاجرت کردید. چقدر عالی به نکات زیبا توجه می کنید، تحسینتون می کنم دوست زیبا. باورهای محدود کننده شما:

      1- احساس نیاز (به هرچیزی که بچسبید یا به عبارتی احساس نیاز داشته باشید از شما دور میشید پس این خواسته تون رو رها کنید، هدف اصلی ما لذت بردن از زندگی هست، میخواید زبان یاد بگیرید که در نهایت باعث شادی شما بشه از همین الان شادی رو تجربه و هدف اصلی خودتون قرار بدید)

      2- بی توجهی به قانون تکامل و خیلی به خودتون سخت می گیرید: شما باید تکاملتون رو طی کنید مثل بانو مریم شایسته که چقدر برای یادگیری بازی پینگ پونگ به خودشون آسون می گرفتند و خودشون رو با وجود اینکه در ابتدا بازی رو بلد نبودند سرزنش نمی کردند بلکه خودشون رو تحسین می کردند.

      3- در ذهنتون یادگیری و صحبت کردن به زبان انگلیسی رو ساده کنید.

      4- اینقدر خودتون رو دوست داشته باشید که خودتون رو سرزنش نکنید (فرض کنید که فردی که عاشقش هستید کار اشتباهی می کنه شما اون رو چه جور ی دلداری می دید، به همون شکل خودتون رو دلداری بدید و احساس تون رو خوب کنید همیشه شیطان کارش رو که غمگین کردن است رو انجام میده)

      5- در ذهنتون ابتدا یک صفحه سفید رو تجسم کنید و روی این کاغذ در ذهنتون جمله زیر رو به وفور تکرار کنید و در ذهنتون این جمله رو نگه دارید (منطق این کاری که می کنید = خداوند یک انرژی است که شما با ذهنتون به آن شکل می دهید این میشه ارسال فرکانس و خداوند به فرکانس های من پاسخ میده و لطفا با احساس خوب این کار رو بکنید احساس خوب است که کار رو انجام میده) این روش معجزه می کنه…. (ما با افکارمون در هر لحظه زندگی خودمون رو خلق می کنیم پس مهم است که چه افکار و حرف هایی در ذهنمون نگه می داریم و تکرارشون می کنیم)

      جمله ای که باید در ذهنتون نگه دارید:

      خدایا شکرت می کنم که هدایتم می کنی به شکلی که خیلی راحت و خیلی آسان زبان انگلیسی رو دقیقا مثل زبان مادریم که فارسی هست صحبت کنم یا چیز بهتر از این رو تجربه کنم.

      6- هر کجا که احساس تون بد شد اون ترمز شماست که باید با منطق و پیدا کردن الگو اون رو رفع کنید

      7- خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ ۚ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ (انبیا/37) (انسان از شتاب آفریده شده، بزودی آیاتم را به شما نشان می دهم پس درباره آیات من عجله نکنید) پس به خودتون سخت نگیرید و بذارید تکاملتون رو طی کنید با احساس خوب.

      البته این هایی هم که من نوشتم اصلا خودم در اجرای اون ها مهارت ندارم ولی سعی می کنم به لطف خدا بهتر بشم و روی خودم کار کنم

      خداوند هدایتم کرد تا به شما پاسخ بدم و همه این متن را خدا گفت و نوشته شد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سودابه گفته:
    مدت عضویت: 2541 روز

    به نام خدا

    اول دنبال ی کاغذ میگشتم تا سوال ها رو جواب بدم ببینم در گفته هایم چیزی پیدا میکنم برای اینکه راه رو نشونم بده بعد دیدم همین صفحه بهترین جا هست برای پاسخگویی

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    در میان همه بهم ریختیگی ها و در سردرگمیهای بورس ایران با فارکس آشنا شدم ولی آن پتانسیل اولیه که در سال 97 بعد از گوش دادن به فایل های آقای عباسمنش پیدا کرده بودم رو نداشتم بنابراین تا یکسالی علیرغم تماس از بروکرهای فارکس ورود نکردم تا اینکه توسط اشنایان با جلسات رایگان آشنایی با پرایس اکشن علیرغم اینکه با محل زندگی ام فاصله زیادی داشت شرکت کردم و کارم را در دمو شروع کردم ولی بازی بود تا خلق نتیجه تا اینکه با یکی از شاگردان آقای عباسمنش که اتفاقا خاک خورده فارکس بود و بعدا فهمیدم که بقول خودش زمانی که روی ذهنیتش کار کرده بود نتیجه کرفته و علیرغم دانستن قوانین دلیل کاهلی ام رو نمیدونم واقعا خلاصه دوره آموزشی ایشون رو تهیه کردم خیلی هم اعتمادم به دیگران پایینه حالا این چی میخواد بگه؟ ولی همینقدر که حرفهاش از جنسی بود که به دل نشست و با ایشون بالاخره وارد حساب حقیقی شدم ولی نسبت به آموزش ها و تمرینها بنظر خودم متعهد نبودم با اینکه بسیار انجامشون دادم

    تا دیروز همه اش فکر میکردم کسانی که با عباسمنش موندن نتیجه خوب گرفتند من در این سالها از 97 تاکنون شاید فقط روابط رو اصلاح کردم اندکی هم البته خیلی اندک وفور

    کلا نتایج با توجه به سردرگمی هایم قابل توجیه نیستند اتفاقی دوستی فایل صوتی جلسه 6 از قدم9 رو فرستاده بود فکر میکنم ایمان مساله فقط ایمان هست بعد از آن همه خوندن کتابهای متفرقه از اکهارت و دیسپنزا و ماسارو …….. این همه دیدگاه هایی که همه اش رو هم آقای عباسمنش گفته بودند چقدر جاده خاکی

    خلاصه هنوز نرسیدم والسلام

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    همین مربی خودم با ادعا اینکه خیلی تلاش کرده و مربی و مطالب شسته رفته نداشته ولی علیرغم ضرر و حالات روحی که گذروند دوره اموزشی رو تهیه کردن که بی شک چراغ راهی است و ایمان دارم که دروغ نیست چون فضایی که صحبت میکرد و تازکی ها صحبت میکنه معلومه که خوب تونسته ایمانش رو به منصه ظهور برسونه من تمام درگیرهام با خودم اینکه که

    ایمانی که میوه نده حرف مفته حتی اگر درخت بی باری هم باشه حداقل بلند قد و زیباست و با باد آواز میخونه همجون سرو

    و دایما هم میگه باید روز ذهنت کار کنی

    چرا من انقدر …………………………..

    بی ایمانی و اینکه براحتی تحت تاثیر دیگران قرار میگیرم همه جملات تاکیدی و تفسیرهایی که برای خودم داشتم رو در جمع فراموش میکنم بمحض اینکه شروع به ناله و نارضایی میکنند حرف زیادی ندارم حتی روی اینکه به مکالمه خاتمه بدهم ندارم و میگم بعد از بی ادبی حال طرف رو میگیرم واقعا چرا با قدرت برخورد نمیکنم آیا مگه از خدای من و حی و قیومی که مرا زنده و برپا داشته مهمتر هستند.

    براحتی فراموش میکنم

    قدرت بی انتهایی که همیشه حامی و هادی من هست و بوده

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    واقعا پیداش نمیکنم گاهی میگم زمان

    گاهی ایمان

    گاهی انگیزه

    گاهی بی لیاقتی

    شایدم ذهنیت قناعت

    شایدم تعهد و اشتیاق

    واقعا الان کوهی از اطلاعاتم هم در زمینه باور هم در زمینه فارکس ولی در عمل منفعل

    شاید بعد از آقای عباسمنش مربی فارکسم آقای ص. خوب درک میکنند چی میگم باید

    اعتماد بنفسم روش کار کنم

    یاد یکی از حرفهای آقای عباسمنش افتادم

    شاید مواردی رو که بهت گفته میشه انجام نمیدی بعد سرچشمه وحی ات خشک میشه.

    و برای شروع مجدد ترس و بی ایمانی سراغم میاد هنوز به یک ریسمان پوسیده وصلم ریسمان پوسیده “من”

    حتی توی شنا

    “ترس” بارها رفتم برای یادگیری ولی رهایی رو تجربه نکردم

    ..

    .

    سپاسگزار خداوند رحمان و رحیم

    سپاسگزار بندگانی که بندگی میکنند و ایمان قوی دارند و هم خود راه نجات را یافته هم چراغ راهی شده اند برای سایرین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سودابه گفته:
      مدت عضویت: 2541 روز

      سلام خانواده عزیزم و پدر بزرگوار

      دیدگاهم که با تاخیر تایید شد خیلی وادار به فکر کردن شدم در حیطه اینکه ایا مشکلی داره. حقیقت اینه که مثل ی بچه بازیگوش که راهکار و نتیجه و عاقبت رو بهش میگی ولی اون دوس داره تجربه خودشو رو داشته باشه وقتی قوانین رو فهمیدم از سال 97 کنجکاوی سیرناپذیری برای تایید و اینکه چه منابع ومشاهداتی هست تا امسال منو درگیر خودش کرد و به جرات متمرکز بر اهدافم نبودم. و این اواخر دیگه خودمو توجیه میکردم حتما زمان رسیدنش فرا نرسیده درحالیکه برای انعمت علیهم هیج پاسخی نداشتم البته که با همین وضعیت نیمداری که به قوانین عمل میکردم از لحاظ سلامتی و روابط سلامتی البته عالی ولی روابط خوب ولی مسایل مالی خیر در کمبود عجیبی هستم/

      امروز اما در خود نیرویی که خودم انتخاب میکنم و خودم تجربه میکنم و خودم مسوول هستم حس میکنم که برایم تعهد ایجاد میکنه در یک انتخاب شاید بظاهر خیلی ساده (ارسال سبد گل برای ختم پدر یکی از دوستان) که با توجه به دیدگاه خودم خلق شد ولی دیگری سکان امور را بدست گرفت و با تحکم چی درست چی نادرست امری کرد که خوشایندم نبود و با اینکه در یک گروه هستیم مخالفت خودم رو اعلام کردم با دلیل.

      شاید همین مراتب کوچک که در روز هزار مرتبه میگم:

      خوب حالا چیزی نشده عیبی نداره حالا مگه هزینه اش چقدر میشه؟

      امروز راجع بهش خیلی فکر کردم

      ایا هزینه مهمه؟

      آیا زورگویی طرف مهمه؟

      و کل این پروسه بظاهر ساده رو برای خودم موشکافی کردم از جذب این مساله تا حلش

      در انتها قدرت تصمیم گیری برام از همه چیز مهمتره

      فارغ از نتیجه از اینکه خودم مسولیتش رو بعهده کرفتم احساس سبکی و قدرت (از جنسی که انتخاب خودم هست) و بهم اعتماد بنفس و عزت نفس میده نه اینکه مطابق یک الگوی تکراری چون همه میگن خوب باشه پذیرفته است انجام میدم تمام طغیانم علیه همین جمله و حرکت بود

      از دیشب بارها و بارها فایل صوتی این قسمت و قسمت 2 چه هدفی داشتی رو گوش کردم متعهد کردم خودمو سر همین سفره خانواده بنشینم و تمارینم رو انجام بدم برای خودم یادداشت و تمرین بگذارم تا بتونم زندگی مورد علاقه ام رو خلق کنم که نسبت به ان خودم مسوول هستم نه هیچ شخض و فرد و گروه و مملکت و….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    به نام خدای زیباییها خدای هدایتگر و مهربانم

    این فایل نشانه امروزم بود .وقتی استاد این فایل رو گذاشتند من شرایطی متفاوت با شرایط امروزم داشتم و کامنتی که اون موقع نوشته بودم رو خوندم و دیدم چه دیگاه متفاوتی اون موقع داشتم و حالا چه دیدگاهی دارم بسته به شرایط دیدگاهاه هم فرق میکنه.

    به نام الله مهربانیها

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیدی؟

    1-داشتن درامد دایمی 2داشتن شغل و کسب درامد شخصی خودم نه اینکه برای بقیه کار کنم3رسیدن به درامد رورانه دو میلیون

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    یکی از افراد خانواده با شروع کارش برای دیگران برای خودش هم کار میکرد و مشتریها میومدن به سمتش اونم آدمهای بسیار مناسب مهربان ،صادق و درستکار و هر قدمی که برمی‌داشتند به نفع این عزیز بود برای رسیدن به پول بیشتر و هر کاری میکردن تا این عزیز به درامد بیشتر برسه و بارها ازش شنیدم که بهش گفتن تو نمیخواد کاری کنی بسپارش به من ،یا من خوشم اومده باهات کار کنم. و به لطف خدای مهربان به قدری سفارش گرفت و مشتری داشت که دیگه فرصت کار کردن برای دیگران نداشت و الان برای خودش کار میکنه( مدتی هست که دارم به دلیلی فکر میکردم به اینکه چطوری میشه که یک ادم اینقدر مشتری و ا مهای مناسب خوب جذب کنه)

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟من خیلی دوست دارم درامد داشته باشم و یک مدت هم داشتم به لطف خدای مهربان به جایی رسید که درآمد دوماه رو توی یک ماه داشتم و همه چی عالی شده بود اما یکباره همه چی به هم ریخت . گاهی دلم نمیخواست کار نکنم و استراحت کنم و ساعتی برای خودم باشم اما اینقدر به لطف خدای مهربان سفارش بود که نمیشد.و باورهایی که من رو از کارم دور کرد

    1_وقت برای کار کردن روی خودم کم میارم

    ‏2_زمان و وقت کافی برای فرزندانم ندارم

    ‏3_همسرم چشمش به دست منه و از فعالیت‌های خودش کم میکنه

    ‏4_شاید اوردن وسایل برای فرزندم خوب نیست و باعث حساسیت در فرزندم بشه

    ‏5_دیگران توقع پول و کمک از من دارن

    ‏تا جایی که فکر کردم اینها باورهایی بودن که من رو از خواسته دور کردن

    ‏اما اینها رو هم باید بگم که اون مشتری و سفارسها همه یکی و یک‌جور بود و من با تموم کردن همکاری با اون فرد الان میتونم پیشرفت بیشتری بکنم چون تنوع بیشتری کار میکنم وایده های بهتری به ذهنم میرسه و به امید الله به زودی خواسته ی من هم محقق شد

    ‏خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    ‏ در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    بسم الله رحمان رحیم

    با توکل به خدا کامنتم مینویسم امیدوارم هم به خودم حرفای خوبی الهام بشه هم برای دوستانی که میخونند مفید باشه.

    خب از پاسخ به سوال اول شروع کنم

    من از وقتی که یادمه درگیر تضاد مسائل مالی و کاری تو زندگیم بودم گاها شده بود که بهتر بشه اما ادامه دار نبود پس یکی از خواستها و هدفای همیشگیم رشد مالیم و تمام خواستهایی که حول محور رشد مالی من شکل میگیره بود و هست

    خب راجع به هدفام هم شاید اشتباهاتی میکردم شامل درنظر نگرفتن سیر تکاملی ام و یهو هدفای درشت داشتن و کمال‌گرایی ام در مسیر و نصفه و نیمه رها کردن کارها از دست دادن شور و شوق اولیه به خاطر باورهای اشتباه و محدود کننده موجود

    خب شکر خدا با حضور در این سایت و استفاده فقط از فایلای رایگان دارم به مسیر های بهتری هدایت میشم برای بهتر کردن و ساختن باورهای قدرتمند کننده

    دارم این موضوع در خودم نهادینه میکنم که فقط فقط فقط باورهای منه که زندگی سازن پس درستشون کنم و اقدام درست در

    موازی آن کارها انجام بده و توکل کن به خدایی که خدای فراوانی هاست خدایی که هدایتگر میلیاردها آدم قطعا عاشقانه حامی و هدایتگر تو هم هست

    و اماااا سوال سوم و جوابش برای من

    واقعا جواب اینکه چه باورهای محدود کننده ای دارم برام خیلی سخته واقعاااااا سخته

    و ذهنم به طور عجیبی مقاومت نشون میده طوری که نه محدود کننده نیستن اصن تو باور محدود کننده نداری

    درصورتی که حتماااا هست چون نتایج اینو نشون میده در حال حاضر تو حوزه کار و درآمدم

    حس میکنم شناسایی این باورها باید خیلی دقیق برام صورت بگیره

    تازگیا به رفتار و حرفام که ناخودآگاه انجام میدم خیلی توجه میکنم چون نیدونم که خیلی از باورهای ما خودشون تو رفتار نگرش و حتی حرفامون نشون میدن.

    پس فعلا خودم در زمینه شناسایی این ترمزا حالا حالا کار دارم تا به طور دقیق کشف کنم و به امید خدا حل و تبدیل به نقطه قوت و روبه بهبودی …

    اما خب یه نگاه دقیق که به گذشتم میندازم شکر خدا به این میرسم که آفرررررررین چقدر رشد کردی

    و قطعا آیندتم همینطور میشه.

    الآن به طور دقیق و جدی دوس دارم روی باورهام کار کنم و در کنار آن اقدامات موثر برای بهتر کردن خودم و باورهام انجام بدم .

    خداروشکر برای این آگاهی های ناب

    من با اون یه تیکه جمله استاد هم خیلی لذت بردم

    اونجایی که:

    خداوند سیستم جوری طراحی کرده که از طریق تضادهامون خواستهامون شکل میگیره و سیستم جهان طوریکه باید این خواستهارو جواب بده و به آرزو و اهدافمون برسیم.

    خیلی خیلی زیبا بود به یاد ماندنی

    این فایل برای باردوم بود که دیده بودم

    اما آگاهی جدیدی دریافت کردم که این سند محکمی میشه برای اینکه حتما بارها بارها آگاهی ها مرور و توجه بشه بهشون.

    به امید الله یکتا درمسیر ساختن زندگی قشنگم هستم

    الانم قشنگه اما بهترش میتونم بسازم

    در پناه الله باشید دوستان و استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    هادی یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    درود به همه دوستان وهمراهان نور وعشق

    بسیار سپاس گزارم ازخداوند بابت اینکه خداوند منو یا این همه انسانهای عاشق وتوحیدی ویکتا پرست آشنا کرد و فارغ از هر اتفاقی در این جهانه پراز تضاد ..دراین نقطه دراین فضا انسانهایی هستند که فقط از زیبایی فقط ازخلق زیبایی فقط از کمک رسانی وخدمت کردن کلام جاری میکنند وچه چیزی میتونه ازاین شیرینتر باشه که بتونی حتی با یک کلمه زندگی یک انسان رو تفییر بدی که دراون ساعت و دراون مکان مشخص منتظره همون یک کلمه از حانب تک تک شما انسانهای پاکنهاد هست

    که باور کنید که حتی یک کلمه میتونه انقلابی بزرگ در قلب وروح یک انسان رقم بزنه که وصفش واقعا میگم خیلی سخته و جان اون اتفاق با نوشتن قابل تصور وترسیم نیست

    باورم اینکه همه چیز عشقه

    همه چیز خدمت کردن

    همه چیزدرمهر ورزیه

    همه چیزدر دست گیریه

    همه چیز در محبت کردن

    از محبت خارها گل میشود

    اینکه وقت میذارید واگاهی که خداوند در قلبتون میگذاره اینجا دراین سایت که متعلق به خداونده و خداوند سیده عزیز رو‌اقای عباسمنش رو همراه با جفت الهیشون بانو شایسته رو راهبر و هدایت کنتده قرار دادن که چنین فضایی رو‌خلق کنند که اینهم از قدرت نمایی خداونده که انسانها بابت اختیاری که بهشون داده بابت قدرت خلقی که بهشون داده چقد میتونن جهان رو زیبا کنن وتاثیر گذار باشن ..شما عزیزان خدا هم درتکامل این سایت نقش بسیار بسیار بزرگی در شکوفایی و زیبا تر شدن این جهان دارید ایفا میکنید که فقط میتونم در تشکر وسپاس گزاری از شما سروران بگم که ازخداوند براتون نور و عشق طلب میکنم

    جناب مولانا میگه

    ای که میپرسی عشق چیست

    عشق چیزی جز ظهور مهرنیست

    درمیان این همه غوغاو شر

    عشق یعنی کاهش رنج بشر

    من هم امروز نشستم وخیلی از ترمزهایی که درمورد ثروت روابط .معنویت ..سلامتی .در وحودمون بود ومن متوجه اونها نبودم به لطف خدای مهربان در اوردم وازخودش هدایت خواستم که کمکم کنه که با جایگزین کردن باورهای درست سرعت رسیدن به خواسته هام دوچندان بشه

    1درمورد پول وثروت

    پول دراوردن سخته

    پول دراوردن نیاز به تلاش زیاد داره

    پول کمه پس برای بدست آوردنش باید بدویی وعجله کنی وگرنه گیرت نمیاد

    پول کم ارزش شکرکزاری نداره

    2درمورد روابط

    ترس از دست دادن عزبزان

    من انسان خوشبختی نیستم

    عدم لیاقت داشتن روابط خوب وعاشقانه وپایدار

    عدم وجود روابط عاشقانه و انسان خوب

    درصلح نبودن با خودم

    3درمورد معنویت

    عدم باور به قدرت و یگانگی خداوند

    خداوند قادر به حل مشکلات من نیست

    خداوند منو نبخشیده

    من بنده خوبی برای خدا نیستم

    4در مورد سلامتی

    که سنم هرچقدر بالاتر میره من پیر تر و کم انرژیتر میشم

    ویا اینکه روند پیری من خیلی سریع اتفاق میفته

    اینها در ظاهر و خوداکاه من که هرروزتلاشم این بوده که اگاهانه ورودیهامو کنترل کنم که همون گاز دادنه ..درپس ناخوداگاه من به. شدت یه پای دیگه من روی ترمز بود که اجازه خلق ارزوها و خواسته ها رو ازمن گرفت و این اتفاق درهرصورت به نظر من ارزش تضاد رو نشون میده که اگر زیبا ببینیم و

    به این تصادها برخورد نمیکردیم هرگز به قول استاد عزبزم باورهایی که در ناخوداگاه ما رخنه کرده بودن وباعث ترمزهای ذهنیمون درنظام باورهامون شدن درصددجراحی بر نمی اومدیم ..هرگز نمیتونستیم انتظار خلق خواسته ها وارزوهامون رو داشته باشیم

    وهمین عامل باعث میشه از مسیر درست به دلیل حل نکردن تضادها فاصله بگیریم

    این اتفاق برای من رخ داد ومن بجای اینکه درصدد حل کردن تصادها بر بیام با اون تضاد دراون مقطع اززندگیم همراه شدم و منتج به این شد که چندین سال از این خانواده پراز مهر و الهی فاصله بگیرم

    و ازصمیم قلبم خداوندرو هزاران بار وهزارن بار وهزاران بار شگزارم که حمایت وهدایت وحفاظتم کرد که دوباره به جمع این خانواده پراز عشق ومهربانی و لبربز از اگاهی ناب برگردم

    برای استاد عشق و مهربانی برای همسر محترمشون

    برای تک تک دوستان و این خانواده بزرگ طلب نور .عشق.سلامتی .ثروت .اگاهی واتصال هرلحظه با خداوند رو‌میکنم

    زیر سایه امن الهی باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    عبدالقدوس ابرانی گفته:
    مدت عضویت: 931 روز

    استاد معزز درود و سلام.

    1- آیا هدفی داشتین که با وجود تلاش زیاد به آن نرسیده باشید؟

    استاد معزز، من به شخصه وقتی دانشجو بودم هدفم کارآفرینی بود، در سال 1397 یک خوابگاه ایجاد نمودم. اگرچه قبل از این فعالیت های دیگری از قبلی فروشندگی و خرید بنزین و فرستادن به روستا را داشتم. اما این استارت یک کاری بود که باید با تمام وجود تلاش می کردم. من زمانی که این کار را ایجاد نمودم، یک سری مسائل عاطف هم داشتم که ناحل شده بود. در هر صورت چندماه اول خیلی خوب و عالی جلو می رفت. در عین حال هدفی دیگر من این بود که با کارآفرینان اون شهر معرفت حاصل بنماییم. بابت همین یک انجمن تحت نام (انجمن آمو) درست نمودم و از این عزیزان دعوت می نمودم تا در همون سالون مطالعه خوابگاه در مورد موفقیت ها شان سخن بگویند. یک تعداد دوستان با دیده باز درخواست ما را قبول می نمودن و تشریف می آوردن.میخواهم بگویم: من حدودا به این دو هدف رسیده بودم. اما چه باور باعث شد که به صفر حرکت بنماییم؟ من با وجود اینکه کار داشتم، درونم یا خودکاذبم می گفت تو استعداد در خصوص مسلک ات نداری و در عین حال زبان انگلیسی را بلد نیستی. برای از اینکه این دو کمبود را داشتم (احساس عدم لیاقت) می نمودم. در عین حال اون روزها یکم درگیری عاطفی با خودم داشتم. همین درگیری عاطفی و عدم احساس لیاقت باعث شد که این دو کار سقوط بنمایند. حال هدفی که دارم یادگیری انگلیسی و استعداد پیدا نمودن در خصوص مسائل مهندسی که واقعا پاشینه آشیل من هستند می باشد. اما خدایش خیلی این مسیر کند پیش می رود. دلیل که وجود دارد با خود می گویم: باید یک آدم باشد که باهاش تمرین بنماییم. یک جایی باشد که بتوانم کلمات را استفاده بکنم. و خیلی از مسائل دیگه.

    بحث دیگر موضوع پول می باشد. باورهای من در این مورد افتضاح می باشد. من فکر می کنم هرکس سخت کار باید بکند تا پول بیشتر دریافت بکند. از خیلی خواسته های احساسی اش عبور کند تا به پول دلخواهش برسد. باید در خصوص کار که می کند تخصص داشته باشد تا بتواند پول بیشتر دریافت بکند.یک چنین( باید ها) زیاد می باشند. امیدوارستم برامون یک فایل دیگر دراین خصوص استاد معزز بگذارید.

    مبحث دیگر در خصوص رابطه می باشد.

    اصلا جرئت درخواست دادن را ندارم. کلا باورهای مذهبی قدیمی دور و برم را گرفتن و اینکه مردم چه میگن.

    حال آیا آدم های دور برتان هستند که بهتر زندگی می کنند یا نه؟

    بلی،یکی از دوستان من که قبلا باهم همکار بودیم ارحال 6 برابر من در آمد دارد. اینکه چه باور باعث شده دقیق نمی دانم. اونقدر مستعید هم نمی باشد. گمان می کنم باورش به این که در خصوص مسلک من کار زیاد است یک چنین وضعیت را برش رقم زده است.

    دوستان و رفیقای دارم که با دها دختر در رابطه بودن اما ارحال با دیگری دارند زندگی می کنند.اما من چنان سخت می گیرم که مرز ندارد، بودن و گذشتن از دیگری برای من شده خط قرمز. در واقع می گویم : باکسی که رابطه ایجاد می کنم باید حتما باهاش ازدواج بکنم. اینهم شاید یکی از باورهای مخرب من باشد.

    استاد شاد و سلامت و در عافیت زیست بنمایید. هر کجا که هستید دوستان دارم و بودن در کنار شما باعث شده روی جاده درست گام بردارم. ممنونم از خدا و از شما بابت این همه آگاهی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    بنام رب

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان همفرکانسی ام

    من قبل از اشنایی با شما با چند استاد دیگه کار میکردم نتیجه بود اما کم

    ارامش نداشتم و خیلی از مواردی که با شما تجربه کردم قبل از اون نبود

    تو روابط همیشه بالا و پایین داشتم

    مدام تلاش میکردم

    هر کاری که فکرم میرسید انجام میدادم اما یه مدت خوب بود و دوباره اوضاع خراب میشد

    همیشه سردرگم بودم که چرا اوضاع اینجوریه

    من که دارم تلاش میکنم

    خودم خیلی مهربون و صبور و کلی صفات خوب دیگه

    پس چرا نمیشه

    گاهی انقدر کم میاوردم که دیگه توانی برای ادامه نداشتم

    حتی به خودکشی فکر میکردم

    چون میدیدم تلاش میکنم و نتیجه نمیگیرم ناامید میشدم میگفتم پس خدا مگه نگفته تو سمت خودتو انجام بده بقیه اش با من پس کجاست

    پس چی شد

    بله استاد خیلی از افراد رو میدیدم که رابطه های عالی دارن

    لذت میبرن

    بدون اینکه تلاش خاصی انجام بدن

    و این بیشتر ناامیدم میکرد

    تا اینکه بهمن 1401‌ تصمیم گرفتم هر روز حالمو خوب نگه دارم

    البته تو سایت بودم اما تمرکز لیزری نداشتم

    فقط در روز یکی دو تا فایل میدیدم

    خب یکماه حسمو خوب نگه داشتم و البته خیلی خیلی سخت بود

    دیدم رابطه ام بهتر شده و حالم بهتره ارامشم بیشتر شده

    اما امان از دست این ذهن

    اتفاقات عادی شد و با یه بحث دوباره من سقوط کردم

    تقریبا دو ماه پیش

    انقدر چک و لگد از دنیا خورده بودم که دیگه نفس های آخر بود

    ما درخواست طلاق دادیم و نوبت مشاوره ها

    از خدا کمک خواستم

    و یاد اون یکماه افتادم

    اما اینبار جنس حال خوبم فرق داشت

    شروع کردم لیزری رو سایت کار کردن

    صبح تا شب فقط فایل میدیدم

    صحبت های استاد مدام تو گوشم بود و البته الان هم هست

    به خودم تعهد دادم

    که دیگه نذارم سقوط کنم و پاهام بلغزه

    مشکل رابطه ام

    وابستگی شدید

    ترس از تنهایی

    نگرانی از حرف مردم

    توحیدی عمل نکردنم

    اعتماد به نفس پایین

    درخواست نکردن و…….

    دونه به دونه درستشون کردم

    و البته مشاوره های طلاق رو میرفتم

    چون خدا بهم گفته بود تو فقط برو و اروم باش

    نگران نباش من کنارتم

    تا اینکه سه هفته بعد از شروع تعهدانه تغییراتم

    رابطه ام با همسرم خوب شد

    خیلی طولانی میشه و وارد جزئیات نمیشم

    خودشون اومدن با من صحبت کردن که به هم فرصت بدیم

    منم بدون هیچ ترس و نگرانی البته بخاطر اموزه های استاد که همش تو مغزم بود و میگفت چیکار کنم

    گفتم تا اخر مشاوره ها رو بریم اگر من دیدم شرایط خوبه جدا نمیشم اگر نه راحت از هم جدا بشیم

    (من قبل اون حرف جدایی میومد فکر خودکشی میافتادم و تو اون مدت تمام تلاشمو کردم که تغییر کنم و با وجود ترس برم تو دلش )

    خب ایشون قبول کردن و کم کم رابطه ما بهتر شد

    الان که چند وقتیه میگذره

    رابطمون فوق العاده شده

    خیلی به هم نزدیکتر شدیم

    و خیلی حرف ها بینمون زده شده که بخوام بگم طولانی میشه

    اما استاد عزیزم

    شما منو نجات دادین

    تمرکز رو فایل های شما

    تمرکز رو رفتارهای خودم

    تغییر خودم بجای تغییر جهان

    توحیدی عمل کردنم

    باعث شد بشه اون چیزی که همیشه دنبالش بودم

    و البته مدام به خودم میگم هنوز باید رو خودم کار کنم و بهترشو میخوام

    بهترین از اینو میخوام

    احساس لیاقتمو بالا بردم

    و دیگه نمیخوام اوضاع سخت بشه بعد بیام حرکت کنم

    همیشه باید در حرکت باشم

    الان

    ارامش عجیبی دارم

    اعتماد به نفسم خیلی بالا رفته

    ترس و نگرانی هام خیلی خیلی کم شده

    حرف دیگران برام مهم نیس

    و وابستگی به هیچ کسی ندارم

    تمام حرکت های مریم جان رو الگو قرار دادم

    حتی اگه همین الان رابطه ام تمام بشه هیچ حس ناراحتی ندارم

    چون با تمام این اتفاقات متوجه شدم وقتی ایمانم رو نشون میدم خدا همیشه بهترین شرایط رو برام رقم میزنه

    استاد جان برای درامد هم تازه شروع کردم و یه سری باور غلط دارم

    ولی میدونم همونطور که تمرکز کردم روی خودم و رابطه ام عالی شد

    پس باید تمرکز کنم رو کار و درامدم و مطمعنم درامدمم عالی میشه

    سپاسگذارم استاد عزیزم

    مریم جانم بابت گرفتن ویدئو

    من عاشق شما هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1662 روز

    سلام و درود به استاد بهترینم و دوستان همراه و عزیزم

    سلام مخصوص به خانم شایسته عزیزم و تشکر ویژه برای بروز رسانی دوره ها و فایل ها

    من یک بار اینجا کامنت گذاشتم و خواسته های محقق نشده ام را نوشتم و ترمزهایی که فکر می کردم نوشتم. اما این بار می خواستم اینجا تشکر ویژه از استاد گرانقدرم بکنم که این سوالات را مطرح کردند و هر بار که این سوالات را می پرسند واقعا درهایی برای ما باز می شود که ناگفتنی است.

    استاد همیشه تاکید دارند دیدگاه های دوستان را بخوانیم و من ازدیروز تا الان همینطور دارم کامنت ها را می خوانم و سیر نمی شوم. اینقدر که نظرات و ترمزهایی که دوستان در خود شناخته اند به من کمک می کند تصمییم گرفتم در دفترم ترمزهایی که فکر می کنم در خودم هست بنویسم تا فراموش نکنم.

    راستش ترمزهای کلی را همه ی ما می دانیم و من خودم هم می گفتم که ترمز باور کمبود یا باور احساس عدم لیاقت را دارم. اما وقتی همین کلام کلی را دوستان در نوشته هایشان با جزئیات و اشاره به مورد خاص در خود می شناسند به من کمک می کند که خیلی خودم را دقیق تر واکاوی کنم.

    مثلا در کامنت دوستمون آقای خوشدل وقتی گفتند من اگر طلا در ساحل پیدا کنم نمی توانم بپذیرم. می توانستم بگویم که ترمزهای ایشون از چه باورهای کلی نشات می گیرد ولی این اشاره آقای خوشدل به این مورد ناخوداگاه چراغهای زیادی در ذهنم روشن می کند. یا اشاره به اینکه باید حتما در برابر دیگران اگر کاری انجام می دهند 50 برابر جبران کنند.

    یعنی این مثال در خود من برایم روشن کرد چقدر در گذشته در این مورد مشکل داشتم به همین دلیل چون خودم را اذیت می کردم که برای جبران فلان چیز را بخرم یا فلان کار را بکنم اصلا دوست نداشتم کسی کاری برایم انجام دهد. در واقع با دست خودم نعمت ها را از خودم دور می کردم.

    اینکه اگر طلا یا پولی اینگونه پیدا کنم باور منفی بسیار قدرتمندی در ذهنم است که باد آورده را باد می برد. یعنی ناخوداگاه برای هر موهبتی باید زمینه و تلاش و کوشش فراهم باشد اگر نه این نعمت به من تعلق ندارد.

    در مورد مسافرت امروز متوجه شدم ذهن من غیر از مواردی که در کامنت قبلی نوشتم درباره فراهم بودن هتل یا سوئیت مناسب الان این را هم کشف کردم اگر مسافت یک مقصدی طولانی باشد در ذهن من گویی یک کوه است و مدام ذهنم می گوید اوووووه کی می ره این همه راه را…. کی حوصله داره این همه زمان در ماشین بنشیند. اگر تونستم بلیط هواپیما بگیرم که عالی اگر نه ناخوداگاه در ذهنم ان مسافرت را خط می زنم.

    همه ی اینها باعث شده که سفرهایم خیلی محدود باشد با اینکه یکی از آرزوهایم دیدن نقاط بیشتری از این کره خاکی است اما متاسفانه محقق نشده است.

    خلاصه از همه ی دوستانم که این کامنت ها را گذاشتند و باعث شدند خیلی خیلی برای من راهگشا باشد سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت