چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 2982 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    استاد عزیز ممنون بابت فایل ارزشمندتون

    این فایل رو من خیلی احتیاج داشتم مخصوصا وقتی که نشانه امروز من رو زدم دیدم جواب سوال من هستش.

    خیلی لازمه که رو خودمون فکر کنیم و توجه کنیم به رفتار ها و باورهامون

    بریم سراغ سوال ها

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    یکی از خواسته هام اینکه که استقلال مالی پیدا کنم و حدااقل اینکه هزینه ها اذیتم نکنه و وضعیت مالی ام خیلی بهتر بشه.چون خیلی وقت ها خیلی فشار میاد و تحملش سخته و میدونم با بهتر شدن وضعیت مالی خیلی مشکلات خیلی رابطه ها و خیلی از اتفاقات بد خود به خود حل میشه و درست میشه

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    مثلا پسر خاله ام که به راحتی اوضاع زندگی اش خوب پیش میره

    یا مثلا یکی از دوستام زندگیش خوب هستش

    یا مثلا یه کس دیگه ای که من میشناسم اینکه به راحتی زندگیش خوب میچرخه

    یا چندین نفره دیگه که وقتی نگاه میکنم میبینم شاید مثل من زور نمیزنن یا مثل من تلاش نمیکنن ولی زندگی خوبی دارند

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    باور اینکه من کجا اون ثروت کجا

    احساس عدم لیاقت

    باور اینکه من هرچقدر تلاش کنم به اون خواسته هام نمیرسم

    باور اینکه اگه برسم به راحتی اوضاع برمیگرده به حالت قبل

    باور اینکه با استقلال مالی من آدم بدی شاید بشم و کارهای ناشایت انجام بدهم

    و…

    استاد باز هم ممنون بابت فایل های ارزشمندتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    نانا مهدیان گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو نازنینم

    سلام به تمام افراد خانواده بزرگم در سایت

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    جواب = من در آژانس مسکن کار میکنم و یک مشاور ملکی هستم خواسته ای که دارم اینه که قرارداد ببندم اما متاسفانه 2 سال هست که قرارداد نبستم و تو این مدت تلاش کردم که روی خودم کار کنم به لطف خدا خیلی بهتر شدم از لحاظ های دیگه اما خودم هنوز نتونستم پول بسازم .

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    جواب= یکی از همکارانم خیلی راحت تر از من هست و قراردادهای زیادی به لطف خدا بسته .همکارم از شاگردان استاد هست و چند سال میشه با درسهای استاد روی خودش داره کار میکنه و گفت ترمزهای زیادی رو در ذهنش پیدا کرده و حذف کرده و همکارای دیگه هم که دارم خدا رو شکر دارن حداقل ماهی یک قرارداد میبندن

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    جواب= ترمزهای ذهنی که پیدا کردم

    1- باور کمبود و افکاری مثل این تو ذهنم می آمد( مشتری کمه ، مشتری فیک زیاده ، مشتری پای کار کمه ، آگهی که میدم زنگ نمیخوره )

    2-احساس عدم لیاقت

    3- احساس قربانی بودن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فریبا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2446 روز

    سلام به استاد مهربونم و همه‌ی هم‌کلاسی هام

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    یادمه از همون سال اول دبیرستان با موضوع هدف گذاری  و مباحث قانون جذب آشنا شدم بعد یه مدت هم با شما مدت هم با شما استاد بی نظیرم آشنا شدم، درس خوندن من برای کنکور از همون سال اول شروع شد و از همون اول رتبه‌ی یک تا ده رو برای خودم انتخاب کردم، سه سال دبیرستان هم از اون بچه های درس خون بودم، فایل‌های شما رو هم دنبال می کردم ک در حد درک اون زمان هم نتیجه گرفتم، اما با وجود تلاش فراوان نتیجه دلخواهم رو نگرفتم.

    چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    خب تو شهر ما مثال قبولی پزشکی خیلی هست و قبولی دانشگاه تهران هم خیلی داریم، یکی از مثال هاش هم یکیش رستگار رحمانی، که از اواخر اسفند شروع کرد و در دو رشته رتبه‌ی یک کشوری  رو آورد، یا یه دختر که رتبه 4 شد یه پسر دیگه تو 3ماه رتبه 11 کشور و خیلیییی مثال دیگه. و کسایی که به اندازه من تلاش کردن اما به خواسته شون که پزشکی بود رسیدن.

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    اما در مورد باورهای محدود کننده‌م خوشحال میشم کسایی که تونستن این مسئله رو حل کنند بهم جواب بدند

    خیلی ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فریبا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2446 روز

      “مستانه محمدی ”

      سلام به استاد مهربونم خانم شایسته عزیز و همه دوستای گلم توی این سایت که یک دنیای بی نظیره

      میخوام در جواب سوال کامنت قبلیم که ازش فرار کردم بنویسم

      شاید مسئله‌ی کنکور برای خیلی از اعضای سایت بزرگ نباشد و خیلی ها کاری که ازش لذت می برن از طریق کنکور نیست، اما برای بعضی از ما شاید هنوز یک مسئله‌ی حل نشده‌س.

      می خوام هر چی باور مخرب دارم بریزم بیرون که به خودم کمک کند و اونایی که به این کامنت هدایت می شوند.

      با اینکه دو سال اول دبیرستان رو درس خوندم و ترم اول دوازدهم هم خوب بودم، یعنی جز او دسته از دانش آموزایی که همه مطمئن بودن پزشکی قبول میشه،اما به وجود اومدن یک مسئله در خانواده و کنترل نکردن ذهنم باعث شد همون سال اول قبول نشوم، کلا تو فضا بودم درس می خوندم ولی توی فکرم تجسم اون لحظه که مسئله حل شده بود، بعضی موقع ها میگم چرا تو سال کنکور من، چرا من؟ و نتیجه اینه افکار و احساسات و رفتار من اون شرایط پر استرس پر از غم رو به وجود آورد وگرنه شرایط فراهم می‌شد.

      خب

      1.چون از آشناهای نزدیک کسی کنکور پزشکی تهران قبول نشده بود

      2.قبول نشدن خواهرام با وجود تلاش فراوان در اون سال (البته خواهرم امسال قبول شد اون هم توی سه ماه و با لذت بردن، الان یه جوری این سد شکسته شده)

      3.قبول شدن در رشته پزشکی یکی از آشناها اونم نه تهران، کرمانشاه و هر وقت میگن چه جوری درس خونده، اینکه خودش رو کشته،3 سال توی یه اتاق، سرد شدن غذا پشت در اتاقش و اینکه سال کنکورش تلویزیون خونه کلا خاموش بوده و مادرش فقط آخر شب برای تمیز کردن یا جمع کردن فنجان های چایی‌ش توی اتاقش می رفته(کاری به این ندارم که برای هدفت باید تمرکز و تعهد داشته باشی، با این حال به نظرم تا این حد زیاده روی هستش)

      4. تو اون 3 سال 50 میلیون بار این فکر به من گفته شده بود، که برای قبولی توی کنکور باید خودت رو بِکُشی باید پدرت در بیاد، تو با یک زندانی هیچ فرقی نداری، دیگه باید دور تلویزیون، مهمونی، بازار رفتن و تفریح و هر چیزی که لذت داره رو خط بکشی چون تو کنکور داری، تو توی یک زندانی===€نتیجه این ها: قبولی در کنکور خیلی سخته و باید زجر بکشی ولی این با مستانه واقعی چیزی که واقعا باور داشت و دوره راهنمایی و ابتدایی بود فرق داشت، مستانه شاگرد اول شدن براش بدیهی بود، نمره 20 براش کاری نداشت، موقع درس خوندن حالش خوب بود و لذت می برد، نمره 20 براش راحت بود چون این کار شاخ غول شکستن نیست.

      می خوام بگم من بین قلبم و حرفای بقیه که می گفتن گیر کرده بودم و قرار گرفتن هزار باره در معرض اون حرفا باعث شد برای قبولی باید زجر بکشی رو باور کنم.

      من یازدهم قلم چی ثبت نام کردم و برنامه کانون از مدرسه ما خیلی جلوتر بود من آزمون می‌دادم و ترازم پایین بود، اما من هرقسمت کتاب رو که خونده بودم سوالاش رو حل می‌کردم، فقط یکبار این حس بهم دست داد که من نمی تونم اون سوال ها رو حل کنم چون گفته بودن سوال قلم چی سخته، و من خودم رو باور نکردم که می تونم و به جاش کلمه سخته رو قبول کردم و من وقتی برگشتم خونه از سر جلسه گفتم بیام اون سوال ها که به نظرم سخت بود و مبحثش رو خونده بودم حل کنم دیدم خیلی راحته.===€ اینجا می خوام بگم چون به حرف بقیه گوش دادم و خودم (ترازم)رو با بقیه که ترازشون بالاتر بود مقایسه کردم،(مقایسه اشتباه چون من هنوز برنامه مدرسه و قلم چی رو هماهنگ نکرده بودم ) این مقایسه رو اطرافیانم انجام دادند که حرف شون خیلی برام مهم بود و سعی داشتم راضی‌شون کنم، لقب ناتوانی رو به خودم زدم، و الان می فهمم چقد در حق خودم ظلم کردم که راضی شون کنم که بهترین باشم، و اون مقایسه نادرست رو بکنم

      بعد از اولین کنکورم، دو سال الکی کنکور دادم و جالب اینه نتیجه بهتر بود، ولی اون سالها اصلا تو فکرش نبودم فقط الکی کنکور شرکت می‌کردم، دو ماه توی یک شرکت به صورت آنلاین کار کردم چون تو ذهنم این بود من دوس دارم شرکت خودم رو داشته باشم، اما اون رو ول کردم چون بهانه‌هام قوی تر از باورم بود.

      برای چهارمین سال تصمیم گرفتم کنکور بدم اما کنارش یه کار آنلاین رو هم شروع کردم، و بعدش گفتم باید تمرکزم رو بزارم روی یک مسئله حلش کنم بعد میرم سراغ بعدی، با اینکه کنکور رو انتخاب کردم با این حال خیلی تمرکزم رو درسم نبود هر جا بود به جز روی درسم. دو ماه مانده به کنکور که می خواستم که دیگه جمع و جور کنم درسام رو و واقعا تمومش کنم(* با این همه ترمز)، پسر دایی‌م تصادف کرد و وقتی رفتیم بیمارستان پای پسری که با پسر دایی‌م تصادف کرده بود رو که غرق خون بود و استخوانش رو دیدم به خودم گفتم من برای این کار ساخته نشدم، با اینکه سریال های پزشکی رو که صحنه های بدتر از این رو هم داشت می دیدم و لذت می بردم که بهشون کمک کنم، ولی اونجا پشیمون شدم، به خدا اون پشیمونی فقط نتیجه‌ی این باورها بود که نمی تونم یه بهونه بیارم، حکایت همون روباه که دهنش به انگور نمی رسید می گفت ترش، من به خودم می‌گفتم من از پزشکی متنفرم.

      اما با این حال این بار می خوام دوباره کنکور شرکت کنم و پزشکی قبول بشم و اگه دوست نداشتم انصراف بدم

      کنکور رتبه‌م باز خوب نبود با این حال دانشگاه یه رشته‌ی دیگه قبول شدم و الان ترم 3 هستم و رشته‌م رو هم دوست دارم ، خیلی ها اینجا هستند که به اندازه نصف من هم درس ها رو نمی دونن و یا با تلاش خیلی‌ کم رشته هایی رو می خونن که نیاز به رتبه‌ی خوب‌تری داره. و این باور که قبولی کنکور شدنی هست و نیازی به سختی کشیدن نداره یه ذره شکسته شد

      باورهای مخرب دیگه، فقط سهمیه دارها قبول میشن و حق ما رو خوردن، خیلی ها هر سال قبول می شوند که سهمیه ندارند

      اونایی قبول می‌شوند که شرایط خانواگی عالی دارند، مثال های زیادی داریم که شرایطشون اصلا خوب نبوده و رتبه تک رقمی و دو رقمی آورده و …

      از جمله اشتباهاتم، تمرکز نداشتن رو یک مسئله، مثلا رو درسم تمرکز نداشتم هر وقت برای کنکور تلاش کردم. هم‌زمان می خواستم هم کار کنم مثلا به صورت آنلاین، کنکورم رو هم قبول بشم یعنی بین پروسه‌ی کار کردن و کنکور من رفت و آمد داشتم. و هر دفعه میگم اگه فلان کار رو ادامه می دادم به جای اینکه به فکر کنکور باشم الان میلیاردر بودم، و برعکس اگه به جای فکر به کار کردن روی کنکور تمرکز می کردم الان ترم 8 بودم. می خوام بگم به جای تمرکز روی یک مسئله و حلش، تمرکزم هزار جا بود. باید یکی از اونها رو حل کنی بعد بری سراغ بعدی، و حالا اومدم کنکور رو انتخاب کردم چون اعتماد به نفسم رو بهش گره زده بودم (اما الان نه دارم سعی می‌کنم اعتماد به نفسم رو به خدا و نعمت هایی که همیشه هست گره بزنم)و حلش می تونه چقد قدرت بهم بده برای مسائل بعدی زندگیم.

      خب باید براش اهرم رنج لذت بنویسم، برنامه داشته باشتم، تمرکز، تمرکز، تمرکز داشته باشم، استمرار، باورهای درستش رو بسازم و با لذت و الهامات خدا، این مسئله رو حل کنم.

      به‌ جای اینکه فقط بشینیم کامنت بخونیم، نمیگم کار اشتباهیه خیلی هم خوبه و کمک می‌کنه اما اینکه بیای به جون ذهنت بیفتی و باورهای مخربی که تو ذهنت هست رو پیدا کنی واقعا خیلی بیشتر کمک میکنه. و هردو با هم که دیگه عالیه

      کامنتم خیلی طولانی شد ولی لازمه برای من که این ردپا رو به جا بزارم

      هر لحظه تون پر از خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حسن یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    با سلام خدمت شما استاد عزیز و بچه ها

    استاد من یکی از خواسته هایی که داشتم روابط و ازدواج بود و چندین و چند سال تلاش های مختلفی کردم مثلا خواستگاری های مختلف روی شخصیتم کار کردم روی احساس لیاقتم برای داشتن یک رابطه ی خوب کار کردم ولی هر دفعه نمی شد

    این در حالی بود که در اطرافیانم دوستانم و اقوامم می دیدم کسایی که هم سن من یا کمتر از سن من داشتن خیلی راحت تر و در زمان کمتری از من ازدواج کردن

    من حتی استاد برای اینکه ازدواج کنم شغلم رو هم چندین بار تغییر دادم چونکه اطرافیانم و خودم بعد یه مدتی به این نتیجه رسیدم که شغلم باعث شده که دیر ازدواج کنم و باید شغلی داشته باشم که اون دختر خوشش بیاد

    اما هیچ کدوم از این تغییر کردن ها افاقه نکرد تا اینکه بعد از دیدن این ویدئوی ارزشمند تا حدودی دستم اومده که چه جاهایی پام روی ترمز بوده

    من وارد رابطه شدن رو دوست دارم اما باوری که بعد از ازدواج باید همش کار کنم و سختی بکشم برای پول در آوردن و هزینه کردن برای زندگی مشترک

    باعث شده که من نتونم وارد یک رابطه بشم با وجود تلاش هایی که کردم .

    و همون طور که گفتم اطرافیانم با شغل های معمولی تر از من الان هزینه های یک زندگی مشترک رو دارن میدن و استاد امیدوارم بتونم وارد این دوره شگفت انگیز بشم و این ترمزها رو از زندگیم حذف کنم

    تشکر می کنم از شما استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    هوالباقی هوالشافی

    بنظرم کسی که تلاش میکنه و به هدف نمیرسه مشکل از ریشه و اساسی هست، مهم ترین مشکل های اساسی اون این هست احتمالا یا ظرف وجودس رو در حد اون هدفی که تو ذهنش ساخته نداره یا اصلا تلاش مستمر و تلاش اصلا نمیکنه.مثل اینکه فردی بگه من تو هدفم ماشین بنز هست ولی برای بنز دار شدن اولا شخصیت وجودش رو پرورش نده دوما خودش رو در حد بنز داشتن لایق ندونه سوما برای کسی که مثلا بنز داره تلاش برای مبلغ خریدش نکنه و دنبال راه های میانبر باشه

    این آدم قطعا همیشه زودتر از تلاش کردن زود تر از انجام دادن خط پایان منتظر معجزه هست

    آخرش هم به زمین و زمان فحش بده که نشد

    این آدمایی که فقط هدف های واهی تو ذهن می‌سازند و فقط تو ذهنشون براشون شاخ و برگ میدن و موقع انجام و مرحله تلاش و رسیدن دنبال زمان کشی و وقت کشی هستند امروز و فردا کردن

    نمیدونم دنبال بهانه های منفی گرایی و نهایت هم وسط راه کار رو ول کنند دم دمی بهشون میگن

    من خودم به این نتیجه رسیدم همیشه این شعارم هست NO try NLY DOOOOO فقط اول عزم و جزم کن به انجام دادن به این فکر نکن تلاشت چقدر باشه تو مسیر سوپر انرژی ها رو میزنی برای تلاش مضاعف پس ابتدا فقط انجام بده

    وقتی فکری تو ذهنت آمد مطمن باش پس تو توانایی به فعل کردن هم داری پس انجام بده و عملی کن

    من معجزه خواستن جذب کردن و انجام دادن و تلاش کردن و نهایت داشتن رو داشتم

    الان همین امروز یه قرارداد حقوقی ملکی بستم علی الحساب 17 میلیون برام آمد درحالی دیشب فقط من 6 هزار تومن داشتم و با خودم میگفتم باید از کسی تا سر ماه قرض کنم

    پس خواستن هست پس انجام دادن هست باید دنبال کار رفت دنبال هدف پول درآوردن والا مگه میشه بشینی تو خونه و پول برات بیاد باید جرقه ای بخوره و تو یه طرف اون عامل جرقه باشی

    من واقعا فهمیدم وقتی هر کاری رو از ته قلب و از ته وجود عزمم به جزم انجامش دادم و خودم رو بزرگتر از هدفم دیدم تا برعکس باشه و دلسرد بشم قطعا بهش رسیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    نفیسه بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    سلام خسته نباشید

    همین الان فایل و گوش دادم و چون زمان خالی کم دارم همین الان میخوام پاسخ بدم و ی تجربه خودم و بگم

    سوال 1…تشکیل کانال کوچک برای کسب و کار بدون سرمایه اولیه در نرم افزار ایتا . حدودا یک سال و نیم پیش این کانال رو زدم و به نطر خودم موفق بود چون با همین موفقیت من از اقوام تشویق شدند برای شروع به کسب و کار اما به نظرم نتیجه کمه. تعداد اعضا و فروش بالا نمیره . با توجه به دادن تبلیعات بالا و تلاش . ولی خودم پیش خودم به این نتیجه رسیدم ی جای کار ی گیری داره یا به قول استاد ی ترمزی هست و تصمیم گرفتم دیگه تبلیعات ندم تا مشکل و بفهمم .

    سوال 2 …بله از همکاران کسانی هستند که با شرایط من کانال آنها رشد بالاتری داشته و گاها به روش آنها نگاه میکنم میبینم کانال من از نطر ظاهری مناسبتره و شاید من وقت بیشتری میزارم الان که فایل و گوش دادم به این نتیجه رسیدم حتما ترمزی در افکار بنده وجود داره که باید پیداش کنم

    سوال 3 … باور های محدود کننده دارم مثل اینکه نرم افزار ایتا بد شده کند شده یا این که کانالهای مشابه کانال من زیاد شده یا اینکه پول ندارم تبلیغات خوب بدم . که حتی این اواخر پول هم قرض کردم ی تبلیع خوب دادم ولی نتیجه نداشت

    استاد حالا که می‌فهمیم ی جای کار ایراد داره و باورمون مشکل داره خواهشا ی توضیحی بدین چه جوری افکارمون رو تغییر بدیم و به جاش افکار درست جایگزین کنیم .

    چون فعلا درآمدی آنچنان نداریم که بتونیم فایلهای مربوطه را خریداری کنیم و بنا به گفته ی خود شما فعلا باید از فایلهای رایگان استفاده کنیم.

    ممنون از به اشتراک گذاری حس و حال خوبتون

    حرف زیاده اما میخوام به نتیجه خیلی بالا برسم بعدا نتایج خود رو حتما اینجا اعلام میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    لیدا موسوی نسب گفته:
    مدت عضویت: 2067 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان

    خداوند را سپاسگزارم برای وجود استاد عزیزم که دقیقا مثل پیامبر زمانه

    وقتی داریم به موضوعی فکر میکنیم و ذهنمون درگیر هست ،یه فایل با عشق درست میکنه

    و دقیقا در مورد موضوع ذهنی ما هست

    مثل اینکه صدامون رو میشنوه

    بله خدای عزیزم صدای همه ی ما رو میشنوه و از زبون استاد ما رو هدایت می‌کنه

    سپاسگزارم برای اندام فوق‌العاده تون و طبیعت بسیار زیبای بهشتتون و اون فواره که من عاشقشم

    1- سوال اول که چه اهدافی بوده که با وجود تلاش بهش نرسیدید؟؟

    هدف مالی

    البته بعد از سه سال و نیم که عضو سایت هستم ،من خیلی پیشرفت داشتم

    روابط عالی

    شکر گزار بودن و به آدم های منفی توجه نکردن/اخبار و سریال نگاه نکردن/همراه شدن همسرم با من و عضو سایت شدن

    جرات پیدا کردن و از کارم استعفا دادن و به کار هنری که همیشه دوست داشتم مشغول شدن

    خریدن دوره های شما

    که اون اول همه ی ما آرزمون هست که بتونیم دوره های شما رو بخریم

    به خدا نزدیک شدن و با صدای قلبم راه رو تشخیص دادن

    از نظر مالی هم ورودی مالی تقریباً خوبی دارم

    حتی تازگی یه خونه به اسمم شد که از اونجا هم میتونم ورودی مالی داشته باشم

    خیلی از وام هایی که همسرم گرفته بود بعد از دیدن فایل آقای عطار روشن

    پرداخت شد و یک عدد جزیی مونده که اونم میدونم به راحتی پرداخت میشه

    یه بدهی 65 تومنی داشتم و با ایده هایی که اومد 20 تومن رو دادم و یک هفته پیش 45 تومنش که مونده بود اینقدر راحت داده شد که اصلاً هنوز که یادم میاد

    میگم یعنی به این راحتی داده شد

    در حوزه سلامتی هم با دوره قانون سلامتی

    از وزن 78 به 57 رسیدم

    یعنی 21 کیلو کم کردم و اینقدر راحت و بدون اذیت شدن

    به اندامی رسیدم که حتی دوران مجردی هم یادم نمیاد اینجوری بوده باشم

    اما من از کار هنری اولش کمی درآمد داشتم چون آنلاین کار میکنم

    ولی الان تقریبا هیچی نیست

    2- چه کسانی رو میشناسم که زودتر به نتیجه رسیدن ؟

    از کار خودم شخصی رو نمیشناسم

    ولی هستن از فامیل که کاری رو شروع کردن و سریع هم به نتیجه رسیدن مثلا در عرض یکسال

    3- چه باورهای غلطی دارم؟؟

    من دوره ثروت 1 رو تازه شروع کردم و وقتی هم شروع کردم

    دیگه خسته شده بودم از پول کم آوردن آخر ماه

    ولی الان که دارم مینویسم فکرش رو میکنم من خیلی وقته که پول کم نمیارم

    همین الان هم جدا از پولی که چندان نیست داخل کارتم

    300 تومن هم چک پول داخل کیفم هست

    و همون اول دوره هم سه دونگ یه خونه به اسمم شد

    و میدونستم که باورهام مشکل داره

    چون من کاری که انجام میدم و نقاشی که میکشم خیلی زیباست

    و واقعا من کار هنری رو به بهترین نحو انجام میدم

    یعنی کارم حرف نداره

    و مشکل در باورها هست که باید حسابی و به قول بچه‌ها مثل اوایل رگباری فایل گوش بدم و روی باورهام کار کنم

    گاهی به خودم میگم زیاد سخت نگیر

    تو همین الان هم خیلی خوب هستی

    تکامل باید طی بشه

    یا کسانی رو میبینم که زودتر رسیدن به اهداف

    میگم چرا من نمیتونم

    گاهی به خودم میگم فلانی مرتب استوری های رنگ و وارنگ میزاره که حالا اینجوری در آمد داره

    ولی من زیاد روی پیجم کار نمیکنم

    چون زیاد حوصله اینستا و قوانینش رو ندارم ،من میخوام کار راحت انجام بشه و مشتری هم خدا خودش میفرسته ،نمیدونم شاید این مسیر رو باید طی کنم

    حالا اون شخص

    کلی خودش رو درگیر کار کرده ،مدرسه میره آموزش میده

    داخل باشگاه مربی هست و عصر هم میره مغازه اش رو اداره می‌کنه

    یعنی همش در حال بدو بدو کردن هست

    به غیر از کارهای خونه و بچه که انجام میده

    من خودم خیلی این مدل رو دوست ندارم

    البته ما آدمها هم عجول هستیم

    دوست داریم خیلی زود به هدف برسیم

    من یاد گرفتم از شما استاد جان که از مسیر لذت ببرم

    چون میدونم که لاجرم آزادی مالی و زمانی و مکانی اتفاق میفته

    حالا شاید یه سال دیگه

    مهم لذت بردن از مسیر هست که خیلی ها که اطرافم هم زیاد میبینم

    با وجود داشتن آزادی مالی

    ولی از زندگی لذت نمیبرن ،اصلا زیبایی های خداوند رو نمیبینن و شکرگزار نعمتهای خداوند نیستند.

    یعنی همش یادم به پرداخت اون بدهی میفته که به قول شما وقتی به خواسته ای میرسید

    اونقدر هم ذوقی ندارید.

    همه ی این مواردی که گفتم یه روزی آرزوم بود که داشته باشم و الان دارمشون

    این ایمانی که به خداوند پیدا کردم و اینکه فقط از خودش میخوام

    واسم یه دنیا ارزش داره

    داخل کامنت قبلم گفتم که دخترم مریض شده بود و کنار تختش داخل بیمارستان کامنت نوشتم

    که همه ی فامیل دست به دعا شده بودند از امامان که دخترم شفا پیدا کنه

    اما من و همسرم اینقدر آرامش داشتیم و ایمان داشتیم به خداوند که خنده مون می‌گرفت از کارای اونا

    قبل از آشنایی با شما اینجوری نبودم هااااا

    اینها همه ثمره ی آشنایی با شماست

    و خدا را شکر دخترم سلامتیش رو بدست آورد بعد از یکماه

    و خدا را بینهایت سپاسگزارم

    دیروز هم نشانه روزانه ام فایل

    (رویاهایت را باور داشته باش 1) اومد و خدا دوباره به من گفت خیالت راحت اگر استاد تونسته از اون اتاق که چقدر هم شاد بودید به اینجا برسه تو هم میرسی

    یه چیز دیگه یادم اومد ،دیشب داشتم فایل 15 یا 16 بود از دوره ثروت 1 رو گوش میدادم که گفتید ذهنتون فقیر بود و از شمال با موتور بر میگشتید داخل تونل کندوان

    برای اینکه گرم بشید حتی یه کاسه آش هم نخوردید که نکنه پولتون تمام بشه با اینکه پول هم داشتید

    حالا داستان امروز من،من امروز ماشین نداشتم

    و دخترم صبح امتحان داشت

    مدرسه هم به خونه نزدیکه و ما پیاده رفتیم

    ساعت هفت و نیم صبح خوزستان

    به نظرم میتونید فکر کنید چقدر گرم بود

    ما سوختیم تا رسیدیم مدرسه

    برگشتن هوا گرمتر شده بود ،آژانس هم جفته مدرسه بود

    ذهن فقیر من که البته اون لحظه متوجهش نشدم

    زورم اومد پول بدم آژانس و برم خونه ،با وجود اینکه پول هم داشتم

    و وقتی رسیدیم لباسهام خیس شده بود از شدت گرما

    میخوام بگم که بعضی باورها اینقدر ریز هستن که به سختی متوجهش میشی

    وقتی درستش هم میکنی سریعا درهای نعمت به روت باز میشه

    ممنون از شما استاد عزیزم و مریم جان برای فیلمبرداری حرفه ای و تمرینات عالی که واسمون می‌زارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    اکرم احمدی گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    بنام بی نام او

    سلام استاد جان وخانم شایسته ی باعشق ودوستان عزیزم

    دوستان من اولین بار دراین قسمت نظر مینویسم

    سوال ؛چه خواسته یا هدفی داشتی بااینکه تمام تلاشهای ممکن راانجام داده ای هنوز به ان نرسیده ای؟

    جواب ؛منم قبل از اشنایی با اموزه های استاد ،مشکل مالی شدید ،مشکل درروابط،سلامتی ،مشکل روحی روانی ،توقع بیش از حدودرعین حال بی توقع و…ازاین جور مشکلات خیلی زیاد داشتم وبرای حل این مشکلات بشدت تلاش بیهوده میکردم تااینکه ی روز اعلام ناتوانی کردم وجهان هستی خیلی سریع به کمکم اومد واستادرو سرراه من قرارداد،خدایاشککککرتتتت برای وجود استاد

    یک سال ونیم بااین سایت اشنا شدم وخیلی مداوم فایلهای دانلودی رو گوش میدم صب به عشق گوش دادن اموزه ها ازخواب بیدارمیشم

    خدارو شکر روابطم باهمسر وفرزندانم عالی شده ی خانواده ی فوق العاده گرم صمیمی دارم ،

    خیلی سالم وپرانرژی شدم ،

    روحیه فوق العاده بالای دارم ،

    تقریبا رفتارهام متعادل شده دیگه افراط وتفریط نمیکنم ،

    دیگه دلسوزی نمیکنم اگه کاری برای کسی انجام بدم فقط عشق ،

    اینا همش معجزه های این سایت خداروشکر که من تواین سایت جهانی عضوم الهی شکر ،الهی شکر

    حالا ازنظرمالی خیلی خیلی خیلی زیاد تلاش کردم ونتیجه ندیدم ،

    باورهای محدود کننده ؛

    نداشتن عزت نفس من اصلا خودمو دوس نداشتم چون توخانواده ای بزرگ شده بودم جنسیت خیلی براشون مهم بود هرکاری میکردم میگفتن تو دختری این کار واسه تو خیلی زشته ،بخاطر جنسیت هیچ وقت خودمو دوس نداشتم

    همیشه کارای مردونه انجام میدادم،من خونه و ماشین خریدم ولی چون زن بودم بنام خودم نزدم

    وازدستشون دادم وبعداز 20سال کارکردن مداوم هنوز تونقطه ی صفرم

    به یاری خدا وکمک اموزه های استاد من تمام باورهای محدود کننده یا همون قفلهای ذهنیم رو باز میکنم میرم تا موفق بشم وبیام ازموفقیتهای مالیم براتون بنویسم

    استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم که خیلی ساده راه راست رو به من یاددادید الهی که خیر دنیا واخرت نصیبتان بشه ،

    ودستدارشما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم بانو.

    و سلام به همه دوستای عزیز

    وای استاد وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم با خودم گفتم من که برای کارهایی که میخوام انجام بدم تلاشی نمی کنم پس درست نیست کامنت بزارم و چیزی که نمیدونم رو بنویسم

    امام امروز یه فایلی رو از شما گوش کردم که گفتید برید کامنت ها رو بخونید منم تصمیم گرفتم از همین فایل شروع کنم چندتا کامنت که خوندم منم دستم اومدم چی بنویسم

    استاد جان من از روزی که قانون جذب رو تا حدودی فهمیدم تصمیم گرفتم زندگیم رو تغییر بدم و بخصوص از لحاظ مالی بتونم خودم رو بالا بکشم البته صفر بودم چون این درآمد داشتن واقعا بهم اعتماد به نفس میداد شاید الان یه 3 سالی بشه اما باور کنید بیشتر از 10 تا شغل رو پیش گرفتم اما همه بی نتیجه

    کم از علی آقای خوشدل و سمیرا خانم نوری واقعا سپاسگزارم که تونستم با کامنت های این دو عزیز باگ های خودم رو بشناسم آره منم دقیقا خجالت میکشم که بخوام پول اضافه از کسی بگیرم میگم گناه داره اونم نداره

    دقیقا همین قضاوت ها هست که نتونم برای خودم سود بگیرم این اواخر مار بازاریابی داشتم که واقعا دوستش داشتم و به نظر خودم نسبت به کارهای دیگه که پیش گرفته بودم عاشقانه براش تلاش کردم اما نتونستم در مقابل مخالفت های همسرم مقاومت کنم البته خودم هم دیگه از شرکت در کلاس و کارهای دیگه اش خسته شده بودم اونم گذاشتم کنار با اینکه روی این کارم خیلی با دیگران هم حرف زده بودم که من دیگه موفق میشم و ….

    با اینکه چندتا از همکارام با اینکه اوایل از منم هم خیلی ضعیف تر و عواقب تر بودم ولی رشد فوق العاده داشتن خدا رو شکر و میگفتن که روی باورهای خودشون کار میکنن

    تقریبا دوماه پیش دیگه از همه چیز ناامید با توکل به خدا آزمون استخدامی ثبت نام کردم و بعد از 13 سال فاصله از درس و دانشگاه خوندم و تا جایی که می‌شد تلاش کردم از شما و دوستان گل میخوام که برای من هم دعا کنید که نتیجه عالی برام داشته باشه

    ممنونم از شما و تک تک دوستای گل که همین کامنت ها خودش واقعا یه کتاب عالی هست که میشه ازش کلی درس گرفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    زہرا کاظمے گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام استاد صبح این فایل رو گوش دادم و اومدم یک ترمزی رو پیدا کردم دیدم من چند بار تونستم فرکانسم رو روی احساس شوروشوقو امیدواری و عشق بی نهایت ببرم و بعد به دلیل اینکه نتونستم ذهنم رو کنترل کنم باز با مخ رفتم تو زمین این ترمزی شد واسم که اصلا نخوام فرکانسم رو ببرم بالا

    اومدم مثل اون تایمی که فرکانسم خوب بود بنویسم امروز بهترین روز زندگیمه و منتظر کلی اتفاقات خوب باشم بعد دیدم ذهنم مقاومت داره میگه ولشکن میوفته بعد دوباره فازت میپره افسرده میشی بزار نرمال بمونی ولی به خودم گفتم بابا من حتی وقتی با مخم رفتم تو زمین اون روزهای خوبی که خلق کردم با فرکانسم خاطرات شیرین و بهترین و جذاب ترین دوره ی زندگیم بوده که هروقت من یادشون میوفتم میگم کاش ی روز دوباره اون احساس رو بتونم داشته باشم تو اون شرایط اون احساس خیلی خوب بوده جالبه شرایطم بهتره چرا حال و احساسم بدتر؟ پس باید مولد احساس خوبم باشم چون درونیه به عوامل بیرونی ربطی نداره

    بعد دیگه فهمیدم چه چیزای دیگه ای هم ترمزم شده ترس از شکست ترس از حرف مردم و ترس و نفرت و ترک بقیه از دست دادن ادم هایی که تو مدارپایین تر هستن ترس از حسادت بقیه ولی حالا دارم میگم با منطق تک تکشون رو نوشتم چطور رفعشون کنم مثلا الگوهایی پیدا کردم که وقتی موفق شدن بعدش با مخ نرفتم تو زمین موفقیتشون پیش زمینه ی موفقیت های بعدی شد بعد هر خندشون خنده های از ته دل بیشتر شد خوشی خوشی اورد چقدر به همون ادم هایی که فرکانسشون پایین تره کمک کردن چقدر مفید تر بودن

    یک فردی یکبار به من گفت ببین وقتی میری یجا کار کنی نگو همون اول انقدر میخوام بیا خودت رو ارزشمند کن یادبگیر خودت رو ثابت کن مفید باش سوداور باش خود کارفرما برات ارزش قائل میشه و بیش از اون چیزی که میخواستی بهت حقوق میده خیلی حرفش تو ذهنم یادگاری شد که بابا تو باید فقط رو بهبود خودت کار کنی نه جنگیدن با جهان برای بزور بدست اوردن چیزی

    حالا گاز ترمز کدنویسی من درمورد ازدواج اون فایلتون رو دیدم ک گفتید مثلا ترمز ازدواج ترس از بچه دارشدنه من اینو رفع کردم ازدواج برام اتفاق افتاد

    ترمز پول بگم احساس عدم لیاقت پاشنه اشیلمه

    برای مهاجرت از شهرستان به شهر بزرگ تر من ترمزم شرکیه که میگم مثلا بزرگترا نمیزارن پول خونه ندارم و مهارت برای کار کردن بدست نیاوردم ی عالمه ترمز دارم که مبخوام از این شروع کنم که یک مهارتی رو توش عالی بشم و بعد ایمان داشته باشم در هرشهری میتونم ازش پول بسازم واین ترمزمو که رفع کردم برم سراغ ترمز های بعدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت