چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 40

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 811 روز

    به نام خدا

    ردپای 47

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    استاد عزیز تو ردپای قبلی گفتم که جسورانه بالن سبک کردم و به نجواها گوش دادم و ایده ای عملی کردم

    نتیجه اش بی‌نظیر بود ،همه چیز به سرعت انجام شد !به لطف خدا و آموزه های شما

    جسارت دست به عمل شدن تو ایده های نو پیدا کردم و بسیار برام شیرینه که به نجوا ها گوش بدم به حسم اعتماد کنم و سعیم بکنم کار با لذت انجام بدم تا نتایج تصاعدی باشه

    قبل‌تر هم گفتم عملگرایی و غلبه بر کمال‌گرایی و نتیجه گرایی بسیار پراهمیت تر از موضوعات مالی برای من بود ،از این بابت ازتون سپاسگزارم

    استاد عزیز باید بگم که بعضی از آگاهی ها تازه برام قابل درک شده و تازه دارم متوجه مدارها میشم،امروز چند فایل مختلف نگاه کردم و مدام نگاه سیستمی به خدا داشتن تکرار می‌شد

    انگار که این درس امروز من بود ،آگاهی مدار امروز من بود

    و من بعد از درک این موضوع اندازه ظرفم در برابر اتفاقات قرار گرفتم که روی این درس تاکید می‌کرد

    از اطرافیان راجب اینکه حتما چشم خوردیم که این کار پیش نمیره /خدا برای بعضیا خواسته!/ درخواست اینکه خدا بهشون خونه و ماشین خوب بده بدون هیچ گونه تغییر در زندگی الانشون/شکایت از بی عدالتی خدا و….

    البته که وسوسه شدم که بگم باباااا خدا رو چی فرض کردین ؟به چی قدرت دادین ؟چشم؟[البته که باورهای خودم جدید و نیاز به کار شدن داره و به خاطر تاکید استاد قرار نبود به کسی چیزی بگم ]

    اصلا وقتی به خدا اینطور نگاه کنی که واس یه سریا میخواد واس یه سریا نه ،معلومه که نتیجه چیه !ایمان ظاهری!

    معلومه وقتی فکر کنی خدا اگه خداس باید واس من خونه و… فراهم کنه مگه نمیتونه؟

    در حالی که خدا بخواد هم ،ما جلوش گرفتیم !اگه هم نده به این فکر نمی‌کنیم که ما مشکل داریم ،ایمانمون نسبت به خدا از دست میدیم

    خیلی خوشحالم که حداقل شایستگی جور دیگه دیدن زندگی پیدا کردم !و به چشم دیدم که این مدل زیستن چه نتایجی به همراه داره

    خداروشکر که میتونم هر دفعه یکمی بهتر قوانین درک کنم و به خودم فرصت مبتدی بودن بدم و تکاملی رشد کنم

    ازتون سپاسگزارم استاد عزیز

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی

    سلام به همه دوستان ارزشمندم

    استاد ازتون بینهایت سپاسگزارم که شما انقدر سخاوتمند هستین که میاین مطالب دوره ها رو در قالب فایلهای رایگان به بچه ها میگین و با سوالاتی که مطرح کردین باعث شدین ما به خودمون بیایم و فکر کنیم و ترمز هامون رو پیدا کنیم

    استاد جون و خانوم شایسته عزیزم از صمیم قلبم آرزو میکنم میلیاردها برابر خیر و برکت وارد زندگیتون بشه

    یه موضوعی که دیدم خیلی از بچه ها تو کامنتشون نوشتن و منم خیلی درگیرش هستم و پاشنه آشیل منه

    این موضوع هست که

    ما خیلی خودمون و وقف دیگران مخصوصا خانواده مون میکنیم

    یا براشون دلسوزی میکنیم

    یا اکثرمون این ترمز رو داریم که ما ثروتمند بشیم و بریم لذت ببریم خانواده مون چی؟

    اونا گناه دارن اونا این موقعیت رو ندارن

    یا اینکه اگه ما برای خودمون ارزش قائل بشیم ما خودخواهیم

    مثلا میخوایم مهاجرت کنیم ولی تو ذهنمون اینه

    پدرم چی؟ مادرم چی؟ من چقدر خودخواهم میخوام برم یه کشور دیگه زندگی کنم

    فکر میکنم بیشتر ما ایرانی ها این باورها تو وجودمون هست

    استاد چند وقت پیش داشتم با یه نفر صحبت میکردم بهم گفت همسرم خیلی بهم میگه از ایران بریم ولی من دوست ندارم برم به خاطر خانواده ام

    از من پرسید تو دوست داری بری یه کشور دیگه زندگی کنی؟

    گفتم آره

    گفت چرا

    گفتم خوب دوست دارم پیشرفت کنم دوست دارم برم جاهای دیگه جهان و ببینم تجربه کنم

    گفت چی؟ میخوای پیشرفت کنی؟ که چی بشه ؟

    میخوای به کجا برسی آخرش؟

    آدم انقدر خودخواه که خانوادش و ول کنه بره؟

    گفت من مامانم برام مهم تره

    اصلا یعنی چی که من مامانم و ول کنم که میخوام پیشرفت کنم ؟ همین که هستم خوبه دیگه

    حالا این طرف یه کارمند ساده هست و یه خونه معمولی داره و یه ماشین 206

    بعد که اینارو بهم گفت دیدم منم دارم اینارو خیلی بدتر هم دارم

    هزارتا خواسته دارم ولی ته ذهنم اینه که اگه من به این خواسته هام برسم آدم خودخواهی هستم

    یا مثلا چند روز پیش با همسرم رفته بودیم محله قدیمی مون خونه پدر و مادرم

    و یکی از همسایه هامون ما رو دید

    و گفت چرا دیگه زیاد نمیاید این ورا ؟ رفتین بالا بالا ها زندگی میکنید ما رو فراموش کردین

    آره رفتین بالا شهر اینجا دیگه به کلاستون نمیخوره

    یعنی یه جورایی داشت با طعنه حرف میزد

    در صورتی که ما واقعا هدایت شدیم به یه محله بهتر دوستان بهتر ثروتمندتر

    یعنی واقعا جهان از نظر فرکانسی و فیزیکی جای ما رو تغییر داد

    اینو میخوام بگم انگار تو ذهن اون همسایه مون ما آدم بدی هستیم که از اون محله رفتیم یه جای بهتر یا کمتر میایم اونجا

    و یه لحظه ذهنم شروع کرد به نجوا کردن

    ولی گفتم اینکه من دوست دارم برم یه جای بهتر زندگی کنم کجاش ایراد داره؟

    چرا باید خودم و محروم کنم از یه محله بهتر از یه خونه بهتر به خاطر اینکه باید پیش پدر و مادرم باشم

    که اگه اونا کاری داشتن من نزدیک باشم و براشون انجام بدم

    دیشب یه تضادی برام پیش اومد

    از اونجایی که همیشه آدم فداکاری بودم و واقعا از خودم میکندم میدادم به دیگران و با دوره حل مسائل این ترمز و پیدا کردم و تعهد دادم به خودم که دیگه از سر دلسوزی برای کسی کاری انجام ندم

    اگه توانایی انجام کاری رو ندارم بگم نه

    نه اینکه خودم و عذاب بدم به خاطر اینکه عزت نفس ندارم

    به خاطر اینکه دلسوزی میکنم

    به خاطر اینکه یادم میره خدا داره بنده هاش و هدایت میکنه و همش میخوام خودم و بندازم وسط

    من این تعهد و رو برگه نوشتم امضا کردم

    چون خیلی از این باور اشتباه ضربه خوردم

    دیشب به درخواست یه نفر گفتم نه

    چون در توانم نبود چون خودم و اذیت میکردم

    چون نمیخواستم از سر دلسوزی کاری انجام بدم

    و دیدم اون طرف ناراحت شد

    و من براش شدم خودخواه و کسی که همش فکر خودشه

    و دیدم چقدر تو ذهن آدم ها این بده که تو به فکر خودت باشی

    تو برای خودت ارزش قائل باشی

    بعد به خوم گفتم مونا بخدا اگه استاد میخواست اینطوری فکر کنه الان تو این جایگاه نبود

    در جواب سوال دو

    میگم بله استاد عباس منش الگوی من است

    اگه میخواست همش به فکر پدر و مادر و فرزندش باشه الان اینجا نبود

    اگه میخواست به فکر حرف مردم باشه الان اینجا نبود

    ما استاد و میبینیم بعد میگیم دوست داریم ثروتمند بشیم دوست داریم مهاجرت کنیم

    دوست داریم آزادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشیم

    ولی نمیبینیم استاد چه بهایی پرداخت کرده

    چه کنترل ذهنی کرده

    چه چیزهایی رو قربانی کرده

    استاد عاشقتم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  3. -
    فروه قصابي گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    سلام بر استاد بزرگوار

    درود بر مریم بانو

    به به چقدر لذت میبرم وقتی شما رو در این تابلوی زیبای پرادایس میبینم

    زیبایی پرادایس یک طرف

    اندام رویایی و چهره بشاش و شادابتون یه طرف

    واقعا قانون سلامتی معجزه میکنه خدایاشکرت

    سوال یک : من برای اضافه وزنی که حدود 20 کیلو بود هرچه پیاده روی رفتم و رژیم گرفتم کم نشد که هیچ کمردرد و پا درد و فشار خون و چربی خون هم گرفتم

    ولی با قانون سلامتی در مدت سه ماه بدون هیچ تلاش فیزیکی و رژیم و گرسنگی کشیدن وزنم کم شد و الان که یکسال گذشته کامل 20 کیلو کم کردم

    فشارخون و کمردرد زانو درد و دردهای عضلانی همه برطرف شد پوستم شفاف و چهره ام جوان شد

    سوال 2 : من یکی از اقوام نزدیک میشناسم که از نظر مالی به زیر صفر رسید ولی در مدت کوتاهی بسیار موفق شد و الان اوضاع مالی اش خیلی عالی شده

    من خودم از وقتی با قوانین کائنات آشنا شدم خیلی براحتی افزایش درآمد داشتم

    من در کارم ورشکست شدم کلی بدهکار شدم چون قانون رو نمیدونستم و مدام توجهم روی نازیبایی و نداشته ها بود ولی از وقتی با شما آشنا شدم و فایل های شما رو گوش کردم و توجه کردم به زیباییها و احساس خوب خیلی راحت چرخ زندگیم روان شد

    سوال 3 :باورهای محدودکننده زیادی دارم که هنوز به ثروتی که لایقش هستم نرسیدم

    یکی اینکه تا به ثروت فکر میکنم زندگی افرادی که ثروتمند هستند و مشکلی در زندگی دارند به یاد می آورم و میگم ببین ثروت داره ولی سلامتی نداره

    ببین ثروت داره ولی آرامش نداره

    ببین ثروت داره ولی اخلاق نداره

    ببین ثروت داره ولی بخشنده نیست خسیسه

    ببین ثروت داره ولی بچه های خوبی نداره

    وترمزهای زیادی که هنوز نتونستم کاملا شناسایی کنم

    و تصمیم دارم این دوره رو بزودی بخرم تا بتونم بهتر قوانین رو درک کنم

    همیشه بابت دوره قانون سلامتی شکرگزارم و هر لحظه شما رو دعا میکنم که اینقدر راحت به اندام زیبا و سلامتی رسیدم

    هرکسی که من رو می‌بینه خوش تیپ صدام میکنه میگه آفرین عجب اراده ای داشتی که تونستی اینقدر وزن کم کنی بیشتر اطرافیانم تحت تاثیر قرار گرفتند و میگن باعث شدی ماهم انگیزه پیداکنیم برای سلامتی و کم کردن وزن

    استاد یه اتفاق خیلی جالب امروز برام افتاد من امروز قدم هشتم دوره دوازده قدم رو خریدم و قتی که مرحله خرید تموم شد و پیام اومد که از خرید شما سپاسگزاریم همون لحظه ساعت موبایلم

    ساعت هشت و هشت دقیقه رو نشون میداد اینقدر ذوق زده شدم و گفتم این یه نشونه است و مطمئنم قراره در قدم هشتم اتفاقای خیلی عالی برام بیوفته وبه فال نیک گرفتم

    اصلا زندگیم داره روز به روز بهتر میشه

    ستاره قطبی داره به زیبایی در زندگیم اتفاقای عالی رقم میزنه

    استاد عزیزم خیلی دوستون دارم

    مریم جانم بابت تمام زحماتت متشکرم

    انشالله با خرید این دوره و انجام تمرینات نتایج عالی میبینم و بازم کامنت میذارم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سید عباس حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2041 روز

    سلام به دوستان و استاد که یکی از دلایل شکرگزاری من از خداست!

    انگیزه ای که باعث میشه من این کامنت را بگذارم، فکر میکنم تمرینی باشه برای نزدیک تر شدن به خواسته ام که مهاجرت است و رفع برداشت های غلط از صحبت های استاد که به عنوان ترمز برای رسیدن این خواسته عمل میکرد!

    از چند سال پیش که با استاد آشنا شدم، خواسته های در من شکل گرفت، از بهبود شرایط مالی گرفته تا ارتقاء شخصیتم. متناسب با عمل و تعهدم به آموزه های استاد نتیجه گرفتم، ههمچنان که فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت را دنبال میکردم خواسته مهاجرت در من شدت بیشتری گرفت و به موازات آن بهتر به صحبت های استاد گوش میکردم و ورودی هایم را کنترل میکردم. تا اینکه دو سال پیش شرایطی فراهم شد که با کمال سادگی میتوانستم مهاجرت کنم ولی در آن مقطع ترس و عدم آرامش باعث تا حرف های استاد از فایلی در ذهنم بیاد که راجع به دریافت پیشنهاد مهاجرت خودش از سوی شخصی توضیح میداد و خطاب به خودش میگفتند: ” عباس منش تا در اینجایی که هستی به جایی نرسی در جای دیگه هم به جایی نخواهی رسید” این جمله در آن لحظه در ذهنم مانند ترمز قوی عمل کرد که باعث شد من از یک قدمی مهاجرت برگردم! و همچنان به صورت ناخودآگاه شاید این جمله را در ذهنم داشتم که استاد میگه: من در شرایط عالی مهاجرت کردم. و یا باور اینکه من خیلی تخصص خاصی ندارم بعد اینکه مهاجرت کنم، میخواهم با کاری که بلدم چه کار کنم؟! در حالی که همه اطرافیانم که مهاجرت کردند نه تنها این باورها را نداشتند بلکه خلاف این باورها را داشتند. آنها کشور مقصد مهاجرتشان را عالی تصور میکردند ولی من چون خوره اطلاعات بودم نا آگاهانه نکات منفی نیز راجع به کشور های مقصد مهاجرت میدانستم.

    من در لحظه مهاجرت و از دو سال پیش تا قبل از اینکه این کامنت را بگذارم آن جملات استاد را بد فهمیدم. برای رفع این ترمز های ذهنی، این صحبت های استاد را در ادامه آن جملات اش به یاد می آورم که می گویند: اگر شرایطی فراهم شد که مهاجرت کنید این کار را بکنید! البته با آرامش، با باور درست! و جمله دیگه که میگوید: اگر روی ورودی های خود کار کنید جهان خود به خود شما را در محیط بهتری هدایت میکند! و تخصص داشتن و کار کردن روی علاقه خودم در همه حال باید صورت بگیرد و لازمه زندگی خوب است و ربطی به مهاجرت ندارد و لازم نیست حتما بعد از اینکه در کارم متخصص شدم مهاجرت کنم! و آن جملات استاد که برای من مانند ترمز عمل میکرد در فضایی گفته شده که مخاطبین استاد فکر میکردند تا در آن جایی که هستند به جایی نمیرسند و حتما باید مهاجرت کرد تا شرایط شان تغییر کند! این نیست که برای مهاجرت کردن حتما باید به شرایط آرمانی برسیم!

    برای برداشتن این ترمز که استاد میگن: در شرایط عالی مهاجرت کردم، با خودم میگم این قانون نیست که حتما تا شرایط خود را عالی نکردم مهاجرت نکنم! این جمله را استاد در شرایط شخصی خودش و در فضای اینکه انسان ها در سه حالت تغییر میکنند و بهتر است در کدام حالت تغییر کنیم، این جمله را میگن.

    باز هم برای درک واضح تر باید آن فایل ها را بار ها گوش کنم!

    انشا الله بعد از اینکه مهاجرت کردم زیر همین کامنتم، از نحوه مهاجرتم کامنت بگذارم!

    از استاد تشکر میکنم که باعث شد با این فایل درک بهتری از موانع سر راه خواسته ام داشته باشم و کامنت های بیشتری بگذارم که باعث میشه در لحظه کامنت گذاشتن به درک بهتری از قوانین برسم!

    چیزی که قبلا به اشتبا فکر میکردم خیلی از کسانی که کامنت میگذارند، دارن ادا در میارن!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    بنام خدایی که جهان را با قوانین ثابت آفرید

    و به ما قدرت داد تا خالق زندگی خودمون بر اساس همون قوانین باشیم

    سلام به دو استاد عزیزم استاد عباسمنش و مریم بانوی نازنین و همه دوستان عزیزم در این خانواده و سایت الهی

    خدا رو شکر می کنم که بمن فرصت داد این فایل زیبا رو ببینم و از آگاهیهاش استفاده کنم

    خدا رو شکر که یه بار دیگه این صحنه زیبا و چشم نواز پارادایس رو می بینم و هیچوقت تکراری نمیشه

    اینقدر از دیدن این منظره همیشه ذوق می کنم و  زیباییشو تحسین می کنم که خدا رو شکر  توی سفر اخیرم که به کانادا و امریکا برای دیدن فرزندانم رفته بودم، در امریکا با دخترم و داماد و نوه ام هدایت شدیم به یه سفر کوتاه دو سه روزه و یه جایی رو برای استراحت و شب خوابیدنمون از طریق Airbnb گرفته بودیم که حدود نیمه شب اونجا رسیدیم صبح که از خواب بیدار شدم و از پنجره اتاق خواب به بیرون نیگا کردم  وای خدای منننن.. پارادایس رو روبروی خودم دیدم! دقیقاً عین همین منظره رو  دیدم اصلا انگار خودش بود همین دریاچه و همین درختای انبوه و سرسبز جنگلی که انعکاس اونها در آبهای زلال دریاچه تصویر دلربایی رو بوجود آورده بود اصلاً سر از پا نمی شناختم

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بر قوانین ثابتش که یکی از اون قوانین اینه که وقتی که به زیباییها توجه می کنیم و اونا رو تأیید و تحسین می کنیم لاجرم بسمت زیباییها هدایت میشیم و اونها رو تجربه می کنیم

    انقدر توی مسافرتم و بخصوص تو اون سفر کوتاه دو سه روزه زیبایی دیدم و درسهای استاد و زندگی در بهشت و سفر بدور امریکا برام مرور میشد که حد و حساب نداره انشالله هر وقت که فرصت کنم و مناسب باشه در باره اش می نویسم

    استاد عزیزم شما و مریم جان رو تحسین می کنم و سپاسگزارتون هستم که دائم در فکر بهبود و بروز رسانی دوره ها هستین و چقدر براش وقت و زمان میزارین از خدا میخوام که هدایتم کنه بشکل دقیق و صحیح به اونها عمل کنم و با نتایجم از شما تشکر کنم

    خدا رو شکر من جزو دسته اول و دومی که استاد گفت نیستم

    اما یه جورایی مثل دسته سوم هم نیستم چون تمام تلاش و توانمو برای اون اهدافی که انتخاب کرده بودم ولی محقق نشده نگذاشتم

    اتفاقاً موارد زیادی بوده که برای خودم هدفگذاری کردم و تعهد داشتم(بقول مریم جان تعهد غیر قابل مذاکره) و بش رسیدم مثل یاد گرفتن دوچرخه سواری که اتفاقاً تو همین سفر امریکا چقدر بکارم خورد و خدا رو خیلی شکر کردم که یادش گرفته بودم و یا پیاده روی و انجام تمرینات ورزشی که حدود هفت هشت ماهه دارم انجام میدم

    و دیگه کنترل ورودیهای ذهنم و مراقبت در داشتن احساس خوب که بمقدار زیادی موفق بودم و از عملکردم راضی هستم و همچنان ادامه داره خدا رو شکر

    1- یادگیری زبان انگلیسی

    کار کردن دقیق و کامل روی یک دوره تا به انتها

    کامنت نوشتن راحت و آسون در بازه زمانی قابل قبول

    2- در هر سه مورد تعداد زیادی از دوستان در  این سایت رو دیدم که به نتایج بزرگی رسیدن،مثلاً در یادگیری زبان با برنامه مشخص و زمانبندی شده پیش رفتن و به نتیجه رسیدن غیر از اون یکی از دوستای خانوادگی دخترم و همسرش رو دیدم که سر ساعت تمرین زبانش فارغ از اینکه بقیه هم حظور دارن هندزفری رو میزاشت تو گوشش و فکر کنم از طرق یه  اپلیکیشن تو گوشیش مشغول تمرین میشد

    توی کار کردن بر روی دوره ها بطور دقیق و کامل تا به انتها هم تعداد بسیار زیادی از شاگرد زرنگای این سایت رو می شناسم که بطور مثال زدنی و قابل تحسین نه تنها روی دوره ها کار کردن و تا به انتهاش رفتن بلکه بارها و بارها تکرارش کردن

    توی کامنت نوشتن راحت و آسون هم خیلی از دوستان رو دیدم که به فاصله یکی دوساعت بعد از قرار گرفتن فایل روی سایت براش کامنت گذاشتن یکی از نمونه هاش هم دخترم هست که تو این سفر که پیشش رفته بودم دو سه بار دیدم اینقدر راحت و سریع کامنت نوشت و ارسال کرد که من اصلاً تعجب کردم

    3- به اندازه کافی متعهد نبودم

    استمرار نداشتم مخصوصاً در مورد یادگیری زبان چند روز پشت سرهم جدی کار می کردم و بعدش چند روز متوقف میشد

    علاوه بر اینها قطعاً باورای نادرستی دارم  که نتیجه دلخواه رو نمی گیرم

    از خدا میخوام منو هدایت کنه که به بهترین و صحیح ترین شکل بتونم رو این دوره کار کنم و کاملاً در این باره خوشبین هستم

    از دوستان عزیزم هم بسیار سپاسگزارم که کامنتای فوق العاده شون رو تا اونجایی که می تونم می خونم و خیلی استفاده می کنم

    در پناه خدای مهربان شاد و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و همه دوستانی که این نظر رو میخونند ،من چندین ساعت پیش این فایل گوش دادم و در وضعیت خیلی بدی بودم سال ها بود اینقدر مشکل مالی تجربه نکرده بودم ،یک سال پیش به هیچ عنوان دیگه حاضر نشدم کارمند جایی باشم و کلی کار جدید امتحان کردم تا کار مورد علاقه مو پیدا کردم رفتم یه شهر دیگه دوره دیدم کلی تمرین کردم و مدل زدم و با دست خالی و بدون مشتری یه جایی اجاره کردم امااا اینقدر قبلا قانون معجزه هاشو بهم نشون داده که میدونم نتیجه میگیرم و امروز قوی ترین باور مالی توی خودم پیدا کردم که این همه وقت نمیتونستم به ازادی و ارامش مالی برسم و اون لیاقت و ارزشمندی خودم اینکه من لایق ثروتم این که هنر من و استعداد من ارزشمند…میدونم این چیزی که امروز فهمیدم قراره در های زیادی ب روم باز کنه

    این ده روز اخیر هر روز 10 کیلومتر راه رفتم و فقط با خدا و خودم حرف زدم ساعت ها نوشتم تا ببینیم چی جلومو گرفته ..

    و واقعا نمیدونم چی توی این‌نظر نوشتم فقط میدونم اینقدر هیجان و انرژی توی من شکل گرفت که گفت بیا بنویس و من نبودم که کلمات مینوشتم ‌،هدیه ای بود که احساس رهایی و ارزشمندی بعد سال ها تجربه کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    امیر نصیری گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    سلام

    استاد شما در ابتدا صحبت هاتون میگید که مخالف خیلی از کتاب های موفقیت هستید که میگن برای رسید به خواسته ها باید تلاش زیاد داشت و در هر لحظه به فکر خواستشون باشن. و شما میگید که رسیدن به خواسته ها باید آسان باشه و طبیعتش اینه اینه که آدم راحت به خواسته هاش برسه این تا اینجا.

    در ادامه صحبت آدم ها رو به دسته تقسیم کردید

    که دسته اول کسایی هستن که هیچ هدفی ندارن و تلاش هم قطعا وجود نداره و میگید فقط میشه براشون دعا کرد

    دسته دوم کسایی هستن که هدف دارن در ابتدا سال میان اهدافشون رو مینویسن و براش تلاش زیادی نمیکنن و برنامه مشخصی هم ندارن ک برای اینها هم باید دعا کرد

    میرسیم به دسته سوم که هدف دارن و تلاش میکنن ولی به خاطر باور های غلط و داشتن ترمز به خواستشون نمیرسن‌.

    من اوایل که با شما آشنا شدم و دوستانی داشتم و دارم که سال ها بود برنامه های شما رو دنبال میکردن و نتایج هم گرفته بودن.

    به من میگفتن رسیدن به خواسته ها آسونه با پاتو از ترمز برداری صحبت هایی که من اصلا هیچ درک درستی ازشون نداشتم و چون درک درستی نداشتم و تکامل رو طی نکرده بودم زدم تو خاکی

    یعنی دیگه تلاش خاصی برای رسیدن به خواسته هام نمیکردم در صورتی که من قبلش به خیلی از خواسته هام رسیده بودم با تلاش ولی آسان نه با سختی.

    و چون درکی هم از قوانین نداشتم روی ذهنیت هم درست نتونستم کار کنم مدتها در دوران بدی بودم در جا زدن و جاهایی عقب گرد.

    و ذهنم عاشق راحتیه این مطنق قوی شد براش که تلاش نکنه و به قول شما خدا از بالا یه کیسه پولی بندازه پایین.

    چند سال طول کشید من تا حدودی درک کنم که رسیدن به خواسته آسونه یعنی چی و چه مسیری رو باید طی کرد تا راحت به خواسته برسی و از مسیر رسیدن به خواسته لذت ببری و میسرش، فقط (پاداشی که دریافت میکنی دادن خواستت نباشه و خود مسیر رسیدن به خواسته باعث بزرگ تر شدنت بشه تو خیلی از مسائل و کلی تجربه عالی کسب کنی و یاد بگیری چطوری بهتر زندگی و کنی و کمک کنی دنیا جای بهتری برای زنگی بشه و گسترش دنیا کمک کنی )

    آمادم برای شرکت در دوره کشف قوانین زندگی تا بتونم بهتر از الان این قوانین رو درک کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    بنام خدا عزیزم سلام

    سپاسگذارم از استاد وخانم شایسته

    من وقتی به باورهای مخرب و یا ترمز های ذهنیم یا مقاومت های ذهنیم فکر میکنم،به اولین نتیجه ای که میرسم میگم من که ترمز ندارم،بعد یاد حرفای استاد افتادم که نتیجه شما چیزی جز باورهای شما نیستن،گفتم خوب من نتیجه گرفتم اما نتیجه ای که همه چیز مهیا باش برام نیست،

    بعد به خودم گفتم حتما من نشناختم باورهای مخربم رو برم کامنت هارو بخونم،

    دیدم دوستان درمورد رابطه مشکل دارن،نگاه به زندگیم کردم دیدم واقعا عالیه راظیم

    دیدم دوستان درمورد سلامتی صحبت میکنن دیدم واقعا به لطف خدا و قانون سلامتی خوبم،عالیم

    اما در مورد ثروت نکته ای که باور مخرب ذهنی منو بهم بفهمونه پیداش نکردم،

    بخاطر همین دلم میخواد ادامه این فایل استاد بیاد باهامون صحبت کنه

    چرا ما با وجود تلاش بسیار به خواستمون نمیرسیم

    به نظرم جواب تو خوده سوال هست،که اصلا قرار نیست ما با تلاش به جای برسیم،ما قراره با باور درست به همه چی برسیم یعنی بخاطر پول کار نکنیم بخاطر عمل به هدایت های هر روزمون کار انجام بدیم،دقیقا کاری که استاد کرده همینه به الهاماتش نشونه هاش هدایت هاش چشم میدوخته و عمل میکرده،نتیجه عمل این زندگی هست که میبینید

    من احساس میکنم باور خوب باورهای هست که استاد بهمون تو دوره های مختلف گفته ما با تکرار اینا میایم رو باورهای مخربمون پوشش میدیم نه با تکرار تراکتوری،بلکه با احساس خوب تراکتوری

    باور اینکه اول یاد خدارو در دلمون نگه داریم تا آروم باشم با سپاسگذاری با درخواست کردن با باور به اینکه وجود داره و هر لحظه هست که اون مواظبمونه اون هدایتمون میکنه اون دستاشو میفرسته به کمکمون اون کارهامون رو انجام میده،اون دست بالای دستاست،اون شفاست اون دواست،و مواظب سلامتیم هست و من هر روز سلامت تر میشم،پولدارتر میشم،من اونو میخوام و بدستش میارم،چون همه چی بی نهایت منم بی نهایت رو میخوام

    کشف قوانین زندگی

    همه چیز قانون داره ،قانون چسبندگی مولکول،الکتریسته،مکانیک و…

    دنیای که توش زندگی میکنم هم یک قانون داره که به هر انچه فکر میکنم توجه میکنم حرف میزنم تصور میکنم تجسم میکنم ،اون چیزای که تو ذهنم میچرخونم میپرورونم پاسخ میده

    خب تا اینجاش من مطما شدم که وجود داره

    حالا عواطف من یعنی احساس خوب و بد من نشون گر اینکه دارم به چیزی که فکر میکنم خوب یا نه،در راستای خواسته هام هست یا نه،دارم درمورد چیز خوب صحبت میکنم یا نه،ربط داره به خواستم یا نه،دارم تجسم بد میکنم یا خوب، تصورات بد دارم در مورد هر موضوعی یا خوب،در هرصورت چه بد چه خوب پاسخ میده

    به همین خاطر ما میگم خدایا تنها تورامیپستم و تنها از تورو اجابت میکنم منو هدایت کن براه خوب،راه اونا که نعمت دادی نه گم گشته ها،چون من با توجه به اینکه خدارو قدرت مطلق میدونم بخشنده به همه میدونم فراوون میبینم میگم هدایتم کن براه اونا که نعمت دادی،بعد خدا میگه حالا من فرمان بردار هستم،این ویژگی منه،بخواه تا اجابت کنم،نگفت سگ دو بزن تا اجابت کنم،برو درسشو یاد بگیر تا اجابت کنم،ما هر چی قراره یاد بگیریم در طول مسیر خدا با نشونه هاش بهمون میگه،مگه پیامبرها قبل از اینکه جنگ بشه، رفتن فنون جنگی رو تدریس دیدن،نه، یه الهام شد در اون لحظه که خندق بزنن،و پیروز شدن به همین سادگی،

    اگر ما جرات کاری رو نداریم،بخاطر نداشتن سرمایه اولیه نیست،بخاطر وضعیت کنونی جامعه نیست،بخاطر سنمون یا آبرومون نیست

    دلیل اصلیش بخاطر اینکه توکل نداریم،علت ترس نداشتن ایمان هست،پیامبرها با ایمان رفتن جلو که بابا منی که خدارو قبول دارم و مطمانم صادق هست،خودش گفت برو من هدایتت میکنم،رفتن و هدایت شدن و برنده هم شدن

    تک به تک ادمهای موفق و ثروتمند قبل از هر موقعیتی تنها چیزی که داشتن اعتماد به خدا بوده،ایمان به خودشون بوده،البته که هر کاری برای انجام باید با شرایط حال حاظرت موافقت داشته باشه

    حالا من بخاطر ورودی های ذهنم از قبل یک سری فکرهای تو سرم هست که اشتباست و اون داره تکرار میشه و جهان داره وارد زندگیم میکنه،وگرنه باران داره میباره،خورشید داره میتابه،این ماهستیم که با سطلمون میریم زیر بارون یا با پیراهنمون آفتاب رو جذب میکنیم،پس خداوند داره هدایتم میکنه که طبق قانونش خواسته هامو اجابت کنه،

    حالا این فکرهای ما کد نویسی شده تو ذهنمون،وقانون بدون تبدیل و تغیر خدا،مثل سیستم کامپیوتری بصورت دقیق و بدون سرند کردن داره طبق کد های من اتفاق هارو وارد زندگیم میکنه

    خدایا هر کد و باوری و هر فکری که باعث شده من جلو ورود نعمت هارو بگیرم بهم نشون بده

    به قول حضرت علی،،،،خدایا بپوشان آن گناهانی که((((منظور از گناه افکار شرک آلوده،یعنی بی ایمانی)))) دگرگون کرده نعمت هارو برای ورود به من

    اول شناسایشون کنم و بعد تغیرش بدم،یا اگر شناسای نتونستم بکنم نیاز نیست بچرخم از بچگیم ببینم کجا چی اشتباه یاد گرفتم،بجای این کار میام

    باورهای جدید جایگزینش میکنم تا بخوام رو باور های قبلیم،،تا اتفاقات جدید برام رخ بده به همین سادگی

    1,,من بجای عمل کردن به هدایت،دست میزنم به کاری که فکر میکنم سریع تر به پول میرسم،پس باید یادم باش اولویت تسلیم بودن و انجام دادن به هدایت ها مهمه

    2,هرچی بیشتر تلاش کنم به نتیجه میرسم نیست،بلکه عملگرای در مسیر هدایت و درست نتیجه بخش،نه عجله و زحمت بیشتر،اینجوری به ساده ترین راه ممکن پول میسازم

    3,من دست رد به سینه موهبت های خدا نمیزنم،من پذیرای هر نوع نعمتی هستم،هر اتفاقی تو زندگیم بیفته خیره و به نفع من قراره تموم بشه پس من آرام و آسودم

    4,من خیلی راحت میتونم درامد داشته باشم،از هر راهی که احساسم بهش خوب باش،از هر راهی یعنی از هراهی زشت و حرام و گناه اشتباه نداریم،چون تو ذهنم ما گناه زشت و حرام وجود داره،ما داریم رو خودمون کار میکنیم و از خدا طلب هدایت میخوایم پس نگو حرام،خدا چی حرام رو سر راهت قرار نمیده

    5,تمام مردم دوستان آشنایان غریبه ها، آدم های نازنینی هستن که از طرف خدا هستن که میخوان کمکم کنن،دستان خداوند هستن و با احساس خوب کمکشون رو میپذیرم،که،هزینه هام کمتر بشه،یا دارایم بیشتر بشه،چرا حالا خدا میفرسته این ادم هارو بسمت من،بخوام امتنا کنم،این جواب درخواست های من بوده،این بخاطر اینکه من پذیرای هر کمکی از هر ادمی هستم،و من همرو دستان خدا میبینم

    6,از این چیزهای که دارم لذت ببرم سپاسگذار باشم،وبه چیزهای بهتر فکر کنم،در یک کلام،رها باشم و متوکل،رها از هر پولی که وارد زندگیم میشه بگم شکر,رها از هر ادمی که کمکم میکنه بگم شکر،رها از حس خوبی که از طرف خدا بهم میشه شک،رها از هر شغلی از هر ادمی از هر شهری،مسافرتی،ماشینی،اتفاقی،،هر چی برای من پیش بیاد شکر،بزنن بکشنمم شکر،این یعنی توحید

    7,وقتی خدا بهت میگه اینکار رو بکن،یا یه حس خوب بهت میگه اینکارو بکن،واقعا انجامش بده نگو گرونه،نگو ارزون نگو چه فایده،نگو نه این سود نداره،نگو زشته خجالت آوره،تو هیچی نمیدونی،اون میدونه و داره بهت میکه انجامش بده،اینجوری میتونیم سبک خودمون رو داشته باشیم سبک استاد اینکه به حرف خدا کوش میکنه،هر چی پیش بیاد هم مهم نیست به درک،تهش مردن خست دیگه پس چه خوب که به حرف دلمون گوش دادیم و مردیم،،،یا میگیم،اینکه تهش معلوم نیست،این ریکس،

    اسنو مطما باش اگر انجامش ندی هدایت های خدارو،برعکسش سرت میاد و خود کرده را تدبیر نیست

    8,من منطقم رو باید نشنیده بگیرم،هی حساب کتاب نکنم وای میدونی فلانی چی چند می ارزه؟؟مهم اینکه توانای خرید برای خیلی ها هست که الان اون جنس اون قیمتشه،و برای تو هم میتونه قابل خرید باش،براحتی بفروش و براحتی بخر،این میشه عرضه و تقاضا،داد و ستد،کاری خدا داره با ما میکنه و ما با خدا تقاضا و عرضه هست

    9,من با قرض گرفتن یا وام گرفتن مشکل دارم و نمیخوام از کسی بگیرم،اما وقتی دستان خداوند خودش میاد میگه بیا این پول رو بگیر برای خودت،حتما خدا خودشم میخواد پسش بده،پس اون رو میگیرم و میگم خدایا از طرف تو بود فهمیدم ممنونم دکت گرم که اینقدر دستو دلبازی،منذبازم میخوام قربونت برم،من باز هر نعمتی که خواستی بفرستی برام من فقیرشم محتاجشم نیازمندشم

    10,,وقتی من پول لازمم،یا دلم میخواد یه چی بخرم موقعیتش جور نمیشه،بابا همون لحظه از خدا بخواه،نزار برای صد سال بعد،چرا هی خودت موکولش میکنی به بعد،بگو خدا تو دهنده ای یالا برام جورش کن،به نظرم من ترمز دریافت دارم،چون ما درخواست میفرستیم خدا اجابت میکنه مرحله دریافتش میترسیم برداریمش،میگیم تلخ،زشته،کمه،حرومه،

    کی حروم حلال رو تایین میکنه مگه،اصلا کی حقشو داره برای تو حلال حروم کنه،خدا داره بهت میده،شکر کن،احساس خوبتو دریاب

    11,این عجب باوری هست،،،،من مثل آب خوردن پول بدست میارم،پول بدست اوردن راحت ترین و لذت بخش ترین کار دنیاست،اصلا تو ذهن من پولی حلال هست که براحتی بدست میاد،من امادگی دریافت نعمت پول کمک راهنمای،مسیر،دوست جدید،هر چیزی هستم،هر چیزی تو زندگی من میاد حلاله،درست،

    12,این باور خیلی قوی هست که همیشه باید تکرارش کنم تا بشه ملکه ذهنم،(((((همیشه باید یادم باش همیشه یه راهی ساده تری برای پول دراوردن هست،هرنعمتی که به سمتم میاد رو پذیرا هستم،آقا یا خانم پول و یا نعمت،،حتی از این راحت تر ساده تر هم میتونی وارد زندگیم بشی، راحت باش هر جور راحت تر و ساده تر میتونی وارد زندگیم شو))))من پذیرای توام

    13 شو شما بگید دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    الینا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    الهی با نام و یاد تو

    سلام به همه دوستان عزیزم و همچنین استاد گرانقدر و خانم شایسته مهربان

    من حدود 3 ساله با قوانین آشنا شدم

    سال اول تمرینات متافیزیکی زیادی داشتم و ورودیهامو کنترل میکردم اما نتیجه‌ای حاصل نشد چون از بس ترمزهای شدیدی داشتم نیاز بود بیشتر رو خودم کار کنم تا نتیجه حاصل بشه اما وسط راه کم کم تمرینات متافیزیکی کم شد و کمتر ورودیهامو کنترل میکردم..این شد که تا حالا نتیجه بزرگی نگرفتم…

    مثل اینه که بخای یه خونه بسازی..من داشتم آجرها رو دونه دونه رو هم میذاشتم اما وسط راه خسته شدم گفتم پس چرا نتیجه نمیده..شاید نزدیک بود که نتیجه بگیرم اما خسته شدم به خاطر اینکه ورودیهامو خوب کنترل نکردم نتیجه نگرفتم و خسته شدم..

    تنها منبع منفی من، تلویزیونه که به نظر من از هر چیزی سمی‌تره

    من با وجود تلاش زیاد برای تغییر باور، به خواسته‌‌هام نرسیدم چون ورودیهامو کنترل نکردم و تا وقتی ورودی منفی رو حذف نکنید و ورودی مثبت رو جایگزین نکنید به خواستتون نمیرسید..هیچ فایده‌ای نداره هر چه تلاش کنید .

    .

    من از یه ور ورودی مثبت به ذهنم میدادم..از اونورم ورودی منفی..

    برای ورودی مثبت تلاش میکردم و برای ورودی منفی تلاش نمیکردم..برای همین بود که میگفتم چرا هر چی تلاش میکنم نتیجه نمیگیرم..

    خب منفی و مثبت‌ها باهم خنثی میشدن و من درجا میزدم..

    یه ساله میخوام پیج بزنم و جمع‌آوری اطلاعات و آموزش دیدن راجع به موضوع پیجم و یادگیری هر چیزی در راستای کارم و موضوعم به کندی پیش رفته..اگه من تلویزیونو حذف کنم هم باورهام قوی میشه و گاز میشه و ترمزهام از بین میره و هم وقت بیشتری برای کارام میذارم که در نهایت با سرعت بیشتری میرم جلو..

    این تجربه من بود و با نوشتنش بیشتر متوجه اشتباهاتم شدم. امیدوارم برای شما دوستای نازنینم مؤثر باشه..

    با تشکر فراوان از استاد عزیزم بابت این فایل ارزشمند که خیلی مناسب حال الانم بود..

    .

    به امید شادی روزافزون برای تمامی دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محسن پی سپار گفته:
    مدت عضویت: 2625 روز

    سلام خدمت همه دوستان عزیزم و همه همراهان گرامی

    و سلام و درود بر استاد و مریم خانم گل

    چی بگم که بزررررررگترین سوالی که توی ذهنم سال هاست ووووول میخوره همین موضوعه

    وقتی توی فایلها این موضوع که، همه چیز باید آسون بدست بیاد و نیازی نیست واسش تلاش خاصی بکنیم رو از زبان استاد بارها و بارها می‌شنیدم همیشه توی ذهنم بود که یعنی واقعا میشه!؟

    و این مثال میومد که چقدر خوب میشد اگه مثل فیلم چراغ جادو، یه شرایطی بود که یکی بهت بگه ارباب هر آرزویی داری بگو، من واست برآوردش میکنم و دیگه ازت نپرسه

    واسه چی میخای؟

    چقدر واسش تلاش کردی؟

    فلان آموزش و فلان دوره رو رفتی؟

    تو بازار خاک خوری کردی؟

    کدوم محصول رو تو تولید کردی؟

    چ خلاقیتی به کار بستی؟

    پاشنه کفشت رو ورکشیدی و از صبح اینور و اونور دویدی؟

    یا اصلا اصول بازاریابی و مشتری مداری رو بلدی؟

    تو اصن بلدی بفروشی؟

    دانش و علم فلان موضوع رو چطور، اونو داری؟

    تبلیغات رو چی، اصلا میدونی چقدر مهمه! تو چیزی ازش میدونی؟

    شاگردی فلان اوستا رو کردی؟

    سحرخیزی چی! یا تا لنگ ظهر خوابی؟

    اصن بگو ببینم تو در مقابل این خواسته چه ارزشی تو دنیا ایجاد کردی؟

    میخای چیکار کنی باهاش؟

    فن بیانت چی! بلدی چهار نفر رو جذب کنی،روابط عمومیت خوبه؟

    فضای آنلاین که الان همه چیزه، کار باهاشو بلدی؟

    دس به آچارت خوبه؟

    زبان چی بلدی، زبان که کلید همه درهاست، بگو ببینم بلدی؟

    و فقط بگه چشم ارباب،

    پول میخای بفرما

    سلامتی میخای بفرما

    عشق و محبت میخای بفرما

    شهرت میخای جا و مقام میخای بفرما

    میخای بری دور دنیا رو بگردی و هی پول بیاد تو حسابت خب بفرماااا

    میخای کسب و کارت تو خونت باشه و هروقت خواستی انجامش بدی خب بفرما

    میخای درآمد دلاری داشته باشی خب بفرما

    ماشین، خونه ، ویلا و … میخای خبببب بفرما

    (فقط بگه باش و انجام بشه)

    چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مى‏ گوید باش پس موجود مى ‏شود

    حرفای ذهن نجواگرم

    ولی ذهنم یهو میپره وسط میگه آرررره بیاااااااا پختن واستتتت،تو فقط بیا بشین بخور

    بلندشو جمع کن خودتو و برو یه کاری انجام بده

    یه دوره ای ببین، یه مهارتی کسب کن

    دیدی فلان شرکت رفتی ازت فلان دوره رو خواست، دیدی فلان سابقه رو خواست فلان مدرک و …

    تنبلیییییییی نکن و اینجوری داری فقط خودتو گول میزنی، درسته که استاد گفته قانون اینه که هرچی بخوای به راحتی وارد زندگیت میشه ولی خب نمیشه کاری هم نکرد

    بعد از اونطرف کار مورد علاقت رو هنوز پیدا نکردی و چون هزینه داری و پول میخای و استاد هم گفته برو تو دل کار و عمل کن، میری تو دلش بعد با خودت میگی بازم ک شد همون مسیر، همون دویدنا، همون سخت کار کردنا

    بعد دوباره ذهن جواب میده خب قبلا تو با حس خوب کار نمیکردی، الان با حس خوب کار می‌کنی

    و اینجوری میشه که با خودت میگی خب من اینجوری تنبلی نمیکنم و عملللل میکنم

    اما این سوال منه همیشه که استادجان یا شما دوستان خوبم

    بنظرتون آیا میشه که بشه همچین چیزی!؟

    میشه که فقط بگیم باش و بی درنگ بشه!؟

    اصلا این منطبق با قانون هست؟

    همیشه وقتی کامنت ها رو می‌خونم بچه ها اومدن نوشتن من دلم میخواست فلان خونه رو داشته باشم و هیچیییی پول نداشتم و همش حسمو خوب نگه داشتم و تجسم کردم و یهو شد که اون خونه رو خریدم!!!!!

    و هیچوقت و شاید خیلی کم گفتن که اون یهو چی بوده

    اصلا منظورتون از اون یهو چیهههه

    یعنی پول از آسمون باریده!؟

    واقعا من متوجه این یهو نمیشم

    حالا من یه سوال دارم

    اگه ما اینجوری فکر کنیم که چقد خوب میشد یکی میومد فلان ماشین رو بهم هدیه میداد

    یه شرکتی فلان میزان حقوق رو میده به یه کار ساده و دور بخوره دور بخوره بیاد به تو پیشنهاد بده اون شغل رو

    یا تو عاشق سفر خارجه هستی و دنیا بگرده و بری توی یه شرکتی که همه اموراتش با سفرهای آنچنانی به کشورهای دنیا میچرخه

    یا یه راه واس درآمد دلااااری خیلی آسون از یه دوست بهت گفته بشه

    آیا این خواسته ها مترادف با تنبلیه یا نه منطبق با قانونه!؟

    یا یه مثال دیگه

    مثلا قبلنا من دلم موتور میخاست یا ps4

    خب هردوتاش توسط پدرم واسم خریده شد و من هیچ تلاش خاصی واسش نکردم و یهو اومد تو زندگیم

    اما وقتی می‌خوام به عنوان یه نمونه موفقیت تجسم و قانون بهش رجوع کنم ذهنم میگه شوقی داره بابات واست گرفته!؟

    مرد اونه که خودش بخره و خودش پول بسازه

    حالا اینجوری بدست آوردن خواسته ها آیا مشکلی داره یا نه طبق قانون اوکیه؟ چجوری ذهنمو ساکت کنم؟

    اصن اگه من دلم بخواد مثل یه پادشاه بشینم یه جا و یکی بادم بزنه یکی مشت و مالم بده یکی غذاهای آنچنانی واسم بیاره و همه چی داشته باشم

    آیا این تنبلیه!؟

    یا امکانش هست توی این دنیا

    میشه توی این دنیا به روش غول چراغ جادو زندگی کرد آیا؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1454 روز

      سلام دوست گرامی

      خوب استاد بارها فرمودن

      ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      باورها و تجسم و حس خوب و ستاره قطبی و ….نقش ساختن ایمان رو دارن و ایمان باید منجر بشه به عمل

      این مباحث به تفصیل در دوره روانشناسی ثروت یک بیان شده اند

      اما در فایل های هدیه هم بارها این نکته بیان شده است

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 875 روز

      سلام دوست عزیز

      اینکه شما موتور میخواستی و برات مهیا شده و میگی این موفقیت نیست

      این دقیقا موفقیته

      ما قانونو اموزش میبینیم تا تلاش ذهنیمون بیشتر از تلاش فیزیکیمون بشه حالا اینکه من یه خواسته ای دارم و دست خدا رو باز میذارم که از هر راهی که خودش صلاح میدونه و راحت تره بهم بده

      اینکه پدرم

      رئیسم

      برادرم

      دوستم یا هر شخص دیگه ای

      چه فرقی میکنه

      منم با این کلمه یهویی خیلی مسئله داشتم

      و مثل شما متوجه نمیشدم

      هر چند الان هم باز خیلی جاها کم میارم و میمونم که چیکار کنم

      اما تا حدی که رو خودم کار کردم متوجه این یهویی بودنه شدم

      و چون ما وقتی مدام رو خودمون کار کنیم تو مسیر تکامل پیدا میکنیم متوجه این چیزا کم کم میشیم

      و جواب سوالا بهمون گفته میشه

      ولی اینکه من یه جا بشینم منو باد بزنن اشتباهه

      استاد خودشون ازادی مالی دارن اما کارهای فنی رو تا جایی که امکان داره انجام میدن و از زندگی لذت میبرن

      تو دوره قانون آفرینش استاد میگن

      ما حسمون رو خوب نگه میداریم

      به نکات مثبت توجه میکنیم

      و احساسمون رو هر لحظه خوب نگه میداریم

      یعنی 99 درصد تلاش ذهنی میکنیم

      بعد به مسیرهایی هدایت میشیم که کاری به ما گفته میشه که با لذت و حس عالی حاضریم حتی برای انجام اون کار شب تا صبح بیدار بمونیم

      و این به معنی سخت تلاش کردن نیس

      بلکه به معنی لذت بردن از کار و تلاشمونه

      امیدوارم جواب سوالتونو تا حدودی داده باشم

      البته اینم بگم به قول استاد گاهی وقتا ما کلی فایل گوش میکنیم اما اون چیزی رو که خودمون میخوایم از فایل برداشت میکنیم نه اون چیزی که هست

      بنظرم با دقت بیشتر و بدون قضاوت قبلی فایل ها رو گوش کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2063 روز

      سلام محسن جان

      من هم مث تو کلی سرگردون این قوانین بودم

      دائم در حال تجزیه و تحلیل و استدلال و آنالیز

      دائم درحال آزمون و خطا

      از این شغل به اون شغل

      از این شهر به اون شهر

      بیشتر از سیصد تا کتاب در زمینه موفقیت خوندم.

      سمینار ها رفتم مقاله ها خوندم

      بحث ها کردم

      دوره های اساتید مختلف خریدم و تاااااااا رسیدم اینجا

      سایت معنوی یک استاد معنوی

      تازه فهمیدم منه مذهبی سراپا مشرک بودم

      تازه فهمیدم توحید یعنی چی

      تازه فهمیدم خدای ساخته ذهن من عجب خدای وحشتناکی بوده و من با اون خدا به هیچی نرسیدم جز بدهی و بدبختی

      تو تمام زندگیم فقط یه بار بهش اعتماد کرده بودم به اون خدای واقعی

      به اون رب واقعی

      و اون موقع انتخاب همسرم بود که با همه وجود از خداوند خواستم و چه کرد خدا برای من

      بهترین موجودی که در عالم میتونست برای من همسر باشه رو خدا به من هدیه داد و این شد که تنها هدیه خداوند دوای تمام دردهایی بود که من با بقیه زندگیم برای خودم بوجود آورده بودم

      مرحم زخمها و سنگ صبورم و ..

      تنها نشانی که میتونستم روی زمین از وجود خدا ببینم همین همسرم بود که به شکل معجزه آسایی به زندگی من معنا بخشید.

      اما در ابعاد دیگه زندگی به شدت داغون بودم.

      کسی که به من سراپا استدلال و ذهن بود بلاخره با کلام گوهربار استاد عباس منش فهمید که این شرک چه بلاهایی سرآدم میاره

      و نقطه مقابل نگاه توحید و تسلیم شدن در برابر خواست خداوند

      (تو کامنتم در همین فایل توضیح دادم)

      محسن جان

      من دیر فهمیدم اما درست فهمیدم که باید از سر راه خدا برم کنار و ذهن رو تعطیل کنم

      فهمیدم جای خدا تو دل آدمهاست و از اونجاست که خدا راهو نشونت میده

      من ندای قلبمو در تمام مسیر ندیده گرفته بودم

      در دوره 12 قدم فهمیدم که چجوری این ذهنو کنترل کنم تا خفه خون بگیره

      نجواهای شیطان زندگی رو برام جهنم کرده بود

      یا در غم گذشته بودم یا ترس از آینده

      یا در حسرت نداشته ها یا در مسابقه مقایسه ها

      چراغ جادو رو یافتم

      بله وجود داره

      همین امروز چشم به یک فلز طلایی براق افتاد ، یه لحظه با خودم گفتم: چی میشد اگه این طلا بود و…

      رفتم تو تخیل که یهوووووو

      دلم گفت : هوووووووووو ابله دنبال طلایی!؟

      پی گنجی,؟

      دنبال نون راحت و لقمه جویده ای ؟

      داری رو زمزن دنبالش میگردی،؟

      ابله جان تو خودت کلید دار تمام گنجهایی

      تو خودت پادشاه این عالمی

      مگر خدا تا حالا به کسی وعده دروغ داده

      مگر باور نداری که زمین و آسمان در تسخیر توست و عالم مسخر تو

      خب بخواه

      وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿186﴾و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (186)

      فهمیدم اگر

      “وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً”

      و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند،

      و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش را نافذ و روان می‌سازد و بر هر چیز قدر و اندازه‌ای مقرّر داشته است.

      داش محسن

      خلاصه دستارو بردم بالا و تسلیم شدم.

      گفتم: خدایا غلط کردم

      از من خواستن و از تو اجابت

      آره منم تنبلم اما برا خدا حال خوبت مهمه

      این قانون کائناته که موقعی که حالت خوبه چه فرکانسیو میفرستی

      با حال بد نمیشه از خدا چیزی گرفت.

      این معنی همون تقواست

      داداش ذهن لعنتی رو کنترل کن که حالتو خراب نکنه

      تو حال خوب همه چی بهت میدن

      این قانون رد خور نداره

      که حال خوب= اتفاقات خوب

      حال بد= اتفاقات بد

      پس هر چی از خدا خواستی در حال خوب بخواه بعدم برو کنار بزار خودش ردیف کنه

      یعنی باید بهش اعتماد کنی.

      اآخ که اگر بفهمی اعتماد چه میکنه

      آخ که اگر درک کنی خدا چقدر عاشقته

      برو کامنتمو بخون داش گلم

      عاشقتم پسر خوب خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      Eli گفته:
      مدت عضویت: 1408 روز

      سلام اقا محسن خوبید انشالاه؟

      کامنتتون کلی خنده به لبم اورد(((((:بشکن بزنی و لم بدی همه چی اوکی باشه ….معموله خیلی خسته اید که درکتون میکنم وبهتون حق میدم تجربشو دارم ….

      قبلا یه کتابی خوندم جهان هولوگرافیک توش درمورد یه بودایی مثال زده بود که مینشست حتی غذاشو با اشاره دست موجود میکرد یعنی رو هوا درست میشد واین بخاطر این بوده کع یه عمر رو خودش کارکرده تا به این مرحله رسیده که بهشتشو خودش ایجاد کرده وتو بودیسم هم معتقدن هرکس خودش بهشتشو میسازه وهرچی دلش خواست میتونه خلق کنه بشرط ساختن درون خودش وپاک کردن کارماهاش درست وغلطشو نمبدونم ولی خیلی مهمه که ما اول ازهمه بدونیم هدفمون از اومدن به زمین چیه؟ایا لزوما لذت بردن یا هدفی برترازاینا مثل رشد روحی وتغییرباورها و بزرگترشدن از مشکلاتمون وتضادهامون وتغییرخودمون اگاهترشدنمون که از تبعاتش رسیدن اسونتر وراحتتر به ارزوهامونه …..خیلی جالبه که کامنت شما بموقع انگار واسه من بود ..این چالش منم هست همین چند دقیقه پیش بخودم شبیه این حرفارو میزدم وبهش فکر میکردم بعدش یادم اومد که چندسال قبل چقد اشتیاق وانگیزه واسه کار ومهارت جدید داشتم ویک روز نمیتونستم بیکار بمونم ویاد نگیرم نه لزوما کارکردنی که پول دربیارم یعنی وقتم بایه کار حتی مطالعه یا تمیزکاری خونه وخریدکردن پر باشه ….ولی الان اصلا دلم کار کردن ازنوع شاغل بودن نمیخواد دلیلشم اینه که خسته شدم و ازخود واقعیم از خواسته قلبیم دور شدم انگار گم شده باشم والان میترسم واسه دلم وکاری که عاشقشم قدم بردارم وانگیزم کم شده بخاطر باورای غلطی داشتم کمالگرا بودم عجله داشتم دنبال ارزش خودم تو شغل وکارم بودم …دنبال پول بودم ومعتقد بودم نمیشه از کار موردعلاقه پول دراورد ..دنبال موفقیت و روشهای درامدزایی وبازاریابی امروزی اینستاگرامی بودم …پراز اطلاعات پراز منابع مختلف اطلاعاتی و دوره های اموزشی و این شاخه اون شاخه کردن …الان دیگه خسته وکوفته رسیدم به سکوت ….دوروبرم خلوت شده وخالی شدم که الان فهمیدم واسه شناخت بهترخودم چیز خوبیه و فعلا دربست بیکار واز کار کردن متنفر…فکر میکردم تنبل وبی ارزه م یا شانس ندارم ولی نه،،، دنبال خودمم هدف واقعیم عشقم ودلخ.اهم که هرروز واسه اون کار باهمه وجودم از خواب بیداربشمو صبحمو شروع کنم …خداروشکر ازوقتی با استاد اشنا شدم فهمیدم من باورام ایراد داره وهرروز باید هواسم بهش باشه وگرنه ذهنم عین کش درمیره وازکنترل خارج میشه ..توکامنت شماهم چندتا باور مخرب نسبت به کار هست یه باردیگه خودت بخون ..قشنگ میبینیشون،،همینا باعث میشن ادم دلش نخواد بره سرکار …خصوثا این باورا که: کار ولذت وتفریح باهم یه جا جمع نمیشن …،کارکردن یعنی سختی کشیدن یعنی جون کندن،،سگ دو زدن،،،نابرده رنج گنج میسرنمیشود،که همشون نیاز به مراقبت وتغییر روزانه دارن..واینم یادمون باشه دنیا محل تضاده اصن لذت کاروتلاش به چالشهاشه بدون ماجراجویی واسه کارایی که عاشقشونیم که خداییش حوصله مون سرمیرفت…. کامنتم طولانی شد ،،پرحرفیمو ببخشید،تو فایلهای رایگان دراین مورد استاد زیاد صحبت کردن…

      لذت تمام نشدنی از کارکردن و ثروت وتفریح و شادی وارامش وبهترینهارو براتون ارزودارم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      سلام آقای پی سپار چقدر خوب و عالی باورهای محدودکننده تون رو پیدا کردین اینا بسیاری از سوال های من هم هست و بوده اما اگه باورش کنیم احساس میکنم اتفاق بیفته اما چجوری باید باورش کرد سواله و اونم با منطق از چیزهای کوچک که ایجاد شده بدون هیچ تلاشی باید شروع کنیم و راه خداوند رو محدود فقط به یه مسیر خاص نکنیم که فلان شرکت و ….. بلکه راه های رسیدن رو اگه بتونیم به خدا بسپاریم و به چگونگیش کاری نداشته باشیم از بینهایت طریق از بینهایت طریق مارو بخواسته مون میرسونه. اینارو به خودم یادآوری میکنم که مثل شما این باورها تو ذهنم می چرخند. میشود میشود اگر خدا رو باور کنیم و باورهامون رو درست کنیم میشود، میشود ، میشود، انا اقول کن فیکون،میشود ذهن من باور کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اکرم احمدی گفته:
      مدت عضویت: 960 روز

      سلام دوست همفرکانسی

      اول باید بگم خیلی سوال خوبی بود چون دقیقا این سوالها اوایل اشنایی بااستاد برای من هم پیش امده بود،

      ومن باگوش دادن به فایلهای دانلودی به این جوابها رسیدم که باید کاری رو شروع کنم وباصبوری ولذت بردن ازمسیرتکاملم رو طی کنم

      هرجا به تضادی برخوردم

      ازدرونم سوال کنم که چطوری باید این مشکل رو حل کنم؟

      ودرلحظه زندگی کنم تا جواب سوالم رو بگیرم ،وباسپاسگزاری نوشتن مسیربرام لذت بخش میشه .

      و ی وقتایی هم این سوالها خسته ام میکنه ولی ناامید نمیشم وادامه میدم

      مثال وقتی ذهن نجواگرم بهم بگه عجله کن درجواب بهش میگم جهان هم در 6 زمان بوجود اومده

      یا استادهم تکاملش روطی کرده تا هم به ازادی مالی وزمانی رسیده

      باتشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محدثه سوفسطائی گفته:
      مدت عضویت: 2170 روز

      سلام دوست عزیزم، محسن جان

      چیزی که قلبم گفت میخوام بنویسم برات

      وقتی برمیگردیم و گذشته مون برسی میکنیم میبینم عه من فلان خواسته را داشتم و شد اما من هیچ کار خاصی هم براش نکردماااا

      موضوع اصلیش که شد میدونی چیه اینکه ما اصلا مسیر رسیدن و چطوریش تو ذهن مون نیاوردیم فقط خواستیم با تمام وجود احساسش کردیم و این یعنی تجسم و فرکانسش فرستادیم و شد

      قطعا شما هم مثل من از این خواسته هایی که شده زیاد داری

      مثل غذایی که مامانت میپزه و مورد علاقه اته

      دوستی که یهویی زنگ میزنه و تو فکرش بودی

      کتابی که ی دوست بهت هدیه میده و میخواستی بخریش دقیقا من پارسال میخواستم کلاسور بخرم برای ترم جدید دانشگاهم دوستم برای تولدم هدیه خریده بود

      من خودم چند روز پیش یک بطری آب داشتم درش خراب شده بود نمیتوانستم همراهم ببرم چون آب ازش تو کیفم میریخت بخدا فقط تو ذهنم اومد که یک‌ بطری میخوام که سالم باشه و شب خواهرم اومده بود خونه دو تا خریده بود یکی هم برای من دقیقا

      و وقتی به خودم گفت عه محدثه چطوری این خواسته واضح شد و اتفاق افتاد اما اون ماشینه نشده

      چون دیدم تو ذهنم براش چطوری چطوری نکردم؟

      که حالا از کجا

      پولش کجا بود

      کجا بزارمش

      واقعا نیازم بود و میخواستم

      اما ماشینه تو ذهنم اینه آخه کجا پارکش کنم اگر خراب شد من چیکار کنم من که الان پولش ندارم

      میدونی این سوالها یعنی من نمیتونم داشته باشم

      اما وقتی با تمام قلبت بگی خدایااا من میخوام نمیدونم چطوری

      چطوریش با تو

      و فقط متمرکز بشیم روی وجه داشتنش و احساس خوبش و به فکر چطور و اما و کجا نباشیم مطمئنم میشه

      اما وقتی منه محدثه تو چطوریش موندم حتی جرات هر روز تجسم کردنش هم به خودم نمیدم و هر وقت تو کوچه و خیابان میبینمش میگم عه پس چرا نشد؟

      چون نخواستم

      این خدا که براش فرغی نداره چی میخوای بزرگ و کوچیک پول آب غذا و … ما داریم بزرگ و کوچیک میکنیم

      من خودم دقیقا دیروز میخواستم ی مسافتی تاکسی سوار بشم که پول نقد همراهم نبود و اون جایی که همیشه تاکسی ها بودن دیروز نبودن دیگه تازه ی عجله داشتم برسم گفتم خدایا چیکار کنم

      چند ثانیه بعدش آقای محترمی اومد گفت خانم بیا بالا گفتم پول نقد همراه ندارم گفت طوری نیست

      خلاصه سوار شدیم

      ببین دست خدا چی میگه خانم خدا گفته ازم بخواید تا پاسخ دهم شما را همچنین شرایطی درخواست کن کسی بتونه سوارت میکنه

      واقعا چقدر ما تو همین موضوع درخواست کردن مسئله داریم

      خجالت میکشیم یا کلی نجوا های ذهنی و ….؟

      تمام مسئله ما اینه روی چطوریش موندیم

      تمام سوالهای شما هم داره راه حل رسیدن میگه که با خداست اما خدا دقیقا میگه فقط بخواید نگفته چطوری

      شاید از دست پدر باشه

      از دست مادر

      خواهر

      دوست

      استاد

      همکلاسی

      غریبه

      نمیدونم چطوری

      میشه بخدا میشه

      فقط بشینیم بررسی کنیم خواسته هایی که شد

      میفهمیم قانون جواب میده نه به چطوری

      به خواسته مون

      اونجایی که گفتید آخه مگه شوقی داره بابات بهت داده ؟ دقیقا منم همچنین چیزی تو ذهنم نسبت به دریافت هایی که از خانواده دارم داشتم و خیلی بهتر شده

      وقتی اومدم روی باور دستان خدا از جایی که فکرش نمیکنم بهت میدن

      ببین این پدر و مادر و خواهر بنده های خدان

      وجودشون هم نعمته بهت خیر میرسونند

      توقعی هم نداریم مثل بقیه بنده های خدا

      پس دیگه اینطوری وقتی ی خواسته دارم مثلا ماشین میخوام نمیگم خانواده ام که پولش ندارن

      بابااااا مگه خانواده میخواد بهت بده

      اگر هم میده اون خداست که داره برات از این راه به خواسته ات میرسوندت

      چون من اکثرا چیزهام از این طریق بدستم رسیده از ی جایی به بعد که نمیشد میگفتم عه پس چیشد

      چون خدام شده بودن

      در صورتیکه خدا روزی میرسونه امروز با دست خانواده و فردا رو خودش می‌دونه

      اما من رها هستم ؟

      قانون بی نقص خدا را میشه از بدو تولدمون بررسی کنیم دیدی میگن بچه برکت داره خودش روزی شو با خودش میاره

      دقیقا وقتی ما بدنیا اومدیم خدا همه چی برامون فراهم کرد از جایی که فکرش هم نمی‌کردیم فقط میخواستیم چطوریش هم مربوط نبود

      برامون عشق مادرانه شد

      حمایت خانواده

      شیر مادر

      پوشاک تمیز و نو

      بهداشت حمام

      وو…..

      کلی کلی چیز که فراهم شد

      وقتی ما رها رها بودیم

      اما الان ذهن مون منطقی شده

      کلی دو دو تا چهارتا میکنه که حتی چطوری پولش جور بشه اما واقعا در معامله با خدا

      دو دو تا چهار تا میشه؟

      و موضوع بعدی لیاقت داشتن خواسته هامونه

      خب حالا میدونیم قانون جواب میده

      خدا به خواسته هامون شکل میده

      قانون برای همه خواسته هامون جواب میده

      اما آیا من خودم لایق داشتن میدونم؟

      آیا لایق این میدونم که براحتی به خواسته ام برسم؟

      یا دنبال اینم که سخت ترین راه انتخاب کنم

      و باز هم وقتی خودمون لایق نمیدونیم مسیره سخت میشه برامون چون میگیم حتما باید سخت برسیم و از ی جا به بعد منصرف میشیم از داشتنش

      و این دقیقا موضوع همین ضرب المثله که میگن

      گربه دستش به گوشت نمیرسید میگفت پیف پیف

      چقدر خوب که این سوالات پرسیدی مطمئنم هر روز و هر روز پاسخ برات شفاف میشه

      من به اندازه درکم تا الان و تجربه هام قلبم جاری شد

      خدا بر هدایت هدایت شدگان میافزاید

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2063 روز

        سلام محدته خانوم

        من فکر میکردم جواب کاملی به محسن دادم اما وقتی پاسخ شما رو به محسن خوندم

        منم کلی چیزی یاد گرفتم

        گاهی مغرور میشم از اینکه همه چیو دیگه میدونم و بعد وقتی بیشتر میرم جلو میفهمم که هیچی نمیفهمم

        یا جهانی به این عظمت رو از نگاه محدود خودم فقط میبینم

        وقتی میام کامنت ها رو میخونم و جواب بقیه بچه‌ها رو که به سوالات بقیه پاسخ میدن

        میبینم چقدر هنوز راه دارم تا فهمیدن

        در چهار گام رسیدن(1-دانستن2-درک کردن3-عمل کردن4-پایداری)

        من گمان میکردم تو گام چهارم گیرم چون 20 ساله این قوانینو میشناسم اما درک این قوانین و پیدا کردن جایگاهم در این جهان هنوز خیلی کار میبره

        هنوز باید مدار رشد و مسیر تعالیم حالا حالا هاااااا طی بشه

        این پله ها ، بسی پله ها دارد

        چقدر لذت بخشه وقتی که خوب میفهمی که اصلاً نمیفهمی

        تازه از اون نقطه پیشرفت شروع میشه

        هر وقت به دنبال کتاب جدیدی در مسیر موفقیت میگشتم و به کتاب فروشی میرفتم و میپرسیدم کتاب جدیدی به بازار نیومده,؟

        کتاب فروش چندتا کتاب معرفی میکرد که همه رو خونده بودم

        یه روز یکیشون گفت : تو هر روز اینجا وول میخوری و دنبال کتاب موفقت میگردی، تو که این همه خوندی خب برو عمل کن!!!

        یه تلنگر بود@# تازه فهمیدم منم یه کمالگرایی مبتلا بودم

        اینو تو این سایت فهمیدم

        درک مفاهیم و قوانین و جایگاه در مسیر تعالی بیش از 20 سال زمان برد

        اما اینکه بفهمی که نمیفهمی بهترین دستاورد آگاهیه

        و

        من با همه وجودم از خداوند هدایت خواستم

        سپس خواستم جوری بگه که بفمم

        سپس خواستم ایمانی بده که اعتماد کنم و جونی بده که حرکت کنم

        خواستم صبری بده که از ادامه مسیر خسته نشم و انرژی و انگیزه ای بده که در گام چهارم نلغزم و پایدار برای ادامه و استیبل بشم

        سپس نگران زمان شدم (نکنه دیر برسم)

        پس خواستم تا به عمر و زمانم برکت بده و با همه وجود برکت رو درک کردم

        فهمیدم جایی برای نگرانی نیست و اعداد و ارقام بقول همسرم ماتریکسن

        دیگه نگران نرسیدن و یا دیر رسیدن نیستم

        دیگه اصلا نگران نیستم

        چون به خدایی اعتماد کردم که تمام محدودیت های ذهن مارو میتونه اگر اجازه بدیم و اراده کنه پاک کنه و دوباره ریست فکتوری بشیم

        آرامش دستاوردی عظیم و زیباست و نشانه اعتماد و ایمان به خداوند

        و نتیجه کنترل ذهن

        باوری که ساختم برای رسیدن

        استفاده از انرژی عشقه

        عبارت تاکیدی همه وجودم اینه

        «خدایا عاشقتم چون با تو همه چی ردیفه »

        سرشار از عشق و آگاهی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      توحید نیکویی گفته:
      مدت عضویت: 2006 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم

      به نظر من میشود هر آنچه که بخواهیم دقیقا همون واسمون خلق بشه،فقط ما باید راههای رسیدن به اون خواسته رو باز بزاریم،این سوال شما سوال منم بود ولی جدیدا که دارم رو دوره کشف قوانین کار میکنم تا حدودی داره واسم واضح تر میشه،مثلا یه دوست خوبی خانمم داره که چند وقت پیش از طریق خانمم با استاد آشنا شد و چون مدتها دوست داشت همسرش ماشین شاسی بلند بگیره ولی واسش جور نمیشد تا اینکه با استاد آشنا شد و با همون روشهای خودش اون ماشین و تونست به لطف خداوند خلقش کنه و چقدر وقتی خبرشو به همسرم داد خوشحال بود و از اینکه همسرم این راه و جلو پاش گذاشته بود و واستاد و قانون و بهش شناسانده بود خیلی سپاسگزاری میکرد،و‌وقتی این خبرو من شنیدم اول ذهنم رفت سراغ اینکه چطور این ماشین و با این قیمت خریدن و بعد فهمیدم که با وامی که یهویی واسشون جور شده بود ماشین و خریدن و من که تو زندگیم تعهد دادم اصلا وام نگیرم این نتیجه ایشون بی ارزش میدونستم از دیدگاه خودم،چون واقعیتش خودم چند وقتی هست می‌خوام ماشین موردعلاقمو بخرم ولی چون تعهد دادم که فقط نقدی بخرم و تو ذهنم فقط این راه میاد که باید درآمدم اون قدر بالا بره تا پولشو جور کنم یکم که چه عرض کنم خیلی سخت میشه واسم در صورتی که تواناییشو دارم بهتر از اون ماشین و با همین درآمدم به صورت اقساط و یا وام خریداری کنم براحتی ولی چون اومدم راههای رسیدن بهشو محدود کردم واسه همین تو ذهنم سخت میشه،بلکه باید اون جور تو ذهنم منطقی کنم که راه وام و اقساط و بستم ولی خداوند از بی نهایت طریق می‌تونه منو به اون ماشین برسونه براحتی فقط باید کارهای سمت خودمو انجام بدم،منطقشم میشه مثل عملکرد پدر خانم شایسته که رفته بود گواهینامه شو تمدید کرده تا اگریه روزی ماشین خرید شرایط سوار شدنشو داشته باشه و از این سمت خداوند و جهان بهترین ماشین و از سمت خانم شایسته مهربان به ایشون رسونده بود.اونم نه 206 که ایشون تو رویاهاش بوده بلکه به سانتافه صفر فول آپشن.این همون هزاران راهی که خداوند می‌تونه ما رو به هرخواستمون برسونه به شرطی که ما دستشو باز بزاریم و کارهای سمت خودمونو انجام بدیم،منم باید برم برای کارت ماشینی که دارم اقدام کنم تا این ور این کارمو انجام بدم تا اون ماشین خوشگل هم به زودی از راه برسه.امیدوارم شما هم به تموم خواسته هاتون برسیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: